منـزلـت کـار
ادواردو گاله آنو
امروز هشدار دادن درباره این که در دنیا هیچ چیزی نامطمین تر از کار نیست، به زحمتش می آرزد. هر بار کارگران بیش تر و بیش تری هستند که هر روز بیدار می شوند و می پرسند: «چه مدت می توانیم ادامه دهیم ، چه کسی مرا خواهد خرید؟»
خیلی ها کارشان را از دست می دهند و خیلی ها در حال کار کردن زنده گی شان را از دست می دهند. هر ۱۵ ثانیه یک کارگر به خاطر آن چه « سوانح کار» می نامند، به قتل می رسد.*
نترسید، با گفتن «کوتاه خواهم گفت» آغاز خواهم کرد، ولی این بار حقیقت دارد. و حقیقت دارد زیرا وارد یک کارزار بی فایده بر ضد « تورم واژه ای» در امریکای لاتین شده ام، که فکر می کنم نامطبوع تر و خطرناک تر از تورم پولی است، اما به کرات بسط داده می شود. و چون علاوه بر این، قصد دارم برای شما موزاییکی از متون کوتاه بخوانم که قبلاً در مجلات، روزنامی ها و کتاب ها انتشار یافته اند. اما مانند حالا برای یک مناسبت حول یک پرسش که مرا مانند ـ مطمینم ـ همی شما مشغول و مغشوش می سازد گرد آوری نشده بودند و آن پرسش:
«حقوق کارگران اکنون موضوعی برای باستان شناسان هستند؟»
«فقط برای باستان شناسان؟»
«آیا یک خاطره گم شده از اعصار گذشته اند؟»
این مساله در موزاییکی است تهیه شده از متون مختلف که همی آن ها بدون این که بخواهند، بین گذشته و حال در رفت و آمدند و به این پرسش که بیش از هر زمانی موضوع روز است اشاره دارند:
«حقوق کارگران موضوعی برای باستان شناسان هستند؟»
حقوق کارگران در این زمان های بحرانی بیش از هر زمانی موضوع روز شده اند، در این زمان ها بیش از هر زمان دیگر حقوق کارگران به وسیله یک طوفان وحشی که همی چیز را با خود می برد، که کار را مجازات می کند و سفته بازی را پاداش می دهد، در شرف ضایع شدن است، و دستاوردهای کارگری حاصل بیش از دو قرن را در سطل زباله می اندازد.
رطیل جهانی
در شیکاگو در ۱۸۸۶ بوقوع پیوست. اول ماه می، هنگامی که اعتصاب کرگری، شیکاگو و شهرهای دیگر را فلج ساخت، روزنامی « تریبون فیلادلفیا» بیماری را تشخیص داد:
«عنصر کار از طرف نوعی رطیل جهانی گزیده شده است و کاملاً دیوانه شده است.»
دیوانگان کامل کارگرانی بودند که برای هشت ساعت کار روزانه و برای حق تشکیل سندیکا مبارزه می کردند. سال بعد، چهار رهبر کارگری، متهمین به قتل، بدون مدرک در یک محاکمی خیمه شب بازی محکوم شدند. آنها جورج اینگل ( Georg Engel)، آدولف فیشر (Adolph Fischer)، آلبرت پارسونس (Albert Parsons) و آگوست اسپیس ( Auguste Spies ) نامیده می شدند؛ در حالی که به سوی چوبه دار گام برمی داشتند، پنجمین محکوم، لوییس لینگ ( Louis Lingg ) کله اش در سلولش به پرواز در آمده بود.
هر اول ماه می همی دنیا از آن ها یاد می کند.
ضمناً بگویم که هفت یا هشت سال پیش در شیکاگو بودم، و از دوستانم خواستم که مرا به مکانی ببرند که آن اتفاق روی داده بود، و آنها آن جا را نمی شناختند.
سپس متوجه شدم که این جشن جهانی، یگانه جشن جهانی که واقعاً وجود دارد، در ایالات متحده برگزار نمی شد؛ یعنی، در آن زمان تنها کشوری بود که در آن جا اول ماه می روز کارگران نبود. در این اواخر این امر تغییر کرده است، کمی پیش نامی ای مسرت بخش از همان دوستان دریافت کردم که در آن برایم تعریف می کردند که اکنون در آن مکان یک ستون سنگی به یاد این قهرمانان سندیکایی وجود دارد، که پدیده ها تغییر کرده اند و این که برای اولین بار در تاریخ یک تظاهرات تقریباً یک میلیون نفری به یاد آن ها برگزار شد. و نامی با این جمله پایان می یافت: « آن ها به تو سلام می رسانند.»
هر اول ماه می دنیا از آن جان باخته گان یاد می کند، و با گذشت زمان مجامع بین المللی، قوانین اساسی و قانون های دیگر حق را به آن ها داده اند. با این وجود، موفق ترین شرکت ها بدون آموختن به کارشان ادامه می دهند. سندیکاهای کارگری را ممنوع می کنند و ساعات کار روزانه را با ساعت ذوبی سالوادور دالی اندازه می گیرند.
یک بیماری به نام « کار»
در ۱۷۱۴ ترسایی برناردینو راماسینی (Bernardino Ramazzini) وفات یافت. او یک پزشک عجیب بود، یک پزشک خیلی عجیب، که با این پرسش شروع می کرد:
«شغل تان چیست؟»
به ذهن هیچ کس خطور نمی کرد که این پرسش می تواند اهمیت داشته باشد. تجربه اش به وی اجازه داده بود که نخستین « رساله طبی کار» را بنویسد، در آن رساله، بیماری های رایج در بیش از پنجاه شغل را یک به یک نوشت و ثابت می کرد که امیدهای کمی در رابطه با بهبودی کارگرانی که گرسنگی می خورند، بدون آفتاب و استراحت در کارگاه های بسته، خفه کننده و کثیف کار می کنند، وجود دارد.
ضمن این که راماسینی در پادوا از دنیا می رفت، در لندن پرسیوال پت (Percival Pott) به دنیا می آمد. وی رد پای استاد ایتالیایی را تعقیب کرد، این پزشک انگلیسی درباره زنده گی و مرگ کارگران فقیر تحقیق می کرد. و درمیان یافته هایش، کشف کرد چرا کودکانی که دودکش ها را پاک می کنند، زنده گی کوتاهی دارند. کودکان در دود کش ها لخت و عور می لغزیدند، منزل به منزل، و درکار شاق رفت و روب دود تنفس می کردند. دود جلاد آن ها بود.
دور انداختنی ها
هرهفته بیش از نود میلیون مشتری به فروشگاه های وال مارت مراجعه می کنند. برای بیش از ۹۰۰ هزار نفر از کارکنانش وابسته گی به هر نوع سندیکایی ممنوع است. اگر ایده پیوستن به سندیکا به ذهن یکی از آن ها خطور کند، یکی به جمع بیکاران اضافه می شود. این شرکت موفق، بدون تزویر و ریا یکی از حقوق بشر اعلام شده به وسیله سازمان ملل متحد را انکار می کند: آزادی تشکیل اتحادیه. و علاوه بر این، بنیاد گذار وال مارت، سام والتون، در ۱۹۹۲ « مدال آزادی»، یکی از بالاترین نشان های افتخار در ایالات متحده را دریافت کرد.
از هر چهار نفر بزرگسال یک نفر و از هر ده بچه ۹ نفر غذای پلاستیکی را که باعث چاقی آنها می شود، در مک دونالد می بلعند. کارگران مک دونالد به همان اندازه غذایی که سرو می کنند؛ دور انداختنی اند. ماشینی یک سان آن ها را قیمی می کند. آن ها هم حق تشکیل سندیکا ندارند.
در مالزی، جایی که هنوز سندیکاهای کارگری وجود دارند و فعالیت می کنند، شرکت اینتل (Intel)، موتورولا (Motorola )، تکزاس اینسترومنتس (Texas Instruments ) و هولت پاکارد ( Hewlett Packard ) توانستند مزاحمت سندیکاها را از خود دور کنند. دولت مالزی بخش الکترونیک را آزاد از سندیکاها اعلام کرد. ۱۹۰ کارگری هم که در تایلند زنده سوختند و مردند، هیچ گونه امکانی برای متشکل شدن در یک اتحادیه نداشتند، آن ها در یک محوطه چوبی سر پوشیده، چفت شده از بیرون گدی های Sesame Street، Bart Simpson، خانواده Simpson و Muppets را تولید می کردند.
در کارزارهای انتخاباتی سال ۲۰۰۰ترسایی ، کاندیداها، بوش و گور ( Gore ) در ضرورت ادامه دادن به تحمیل الگوی روابط کاری امریکای شمالی به دنیا هم نظر بودند. « سبک کار ما » ( آن طور که هر دو آن را می نامیدند ) این است که روند جهانی شدن را مشخص می سازد، که با پوتین های هفت لیگی به پیش می رود و وارد دورافتاده ترین گوشه های سیاره می شود.
تکنولوژی که فاصله ها را از میان برداشته است، اکنون اجازه می دهد که یک کارگر شرکت« Nike » در اندونزیا برای به دست آوردن آن چه که در یک سال کارگر همان شرکت در ایالات متحده به دست می آورد، صد هزار سال کار کند، صد هزار سال. ادامه دوران استعمار است، در مقیاسی هرگز شناخته نشده. فقرای دنیا در حال انجام دادن وظیفه سنتی شان هستند: فراهم ساختن بازوهای ارزان و تولیدات ارزان، اما حالا علاوه بر تولید کردن کایوچو، برنج، قهوه، شکر و کالاهای لعنتی دیگر به خاطر بازار جهانی، عروسک، کفش ورزشی، کامپیوتر یا ابزارهایی با سطح بالای تکنولوژیکی هم تولید می کنند.
از سال ۱۹۱۹ترسایی ۱۸۳ موافقتنامه بین المللی که روابط کاری را تنظیم می کنند، امضا شده اند. بر اساس نظر « سازمان بین المللی کار» از این ۱۸۳ توافقنامه، فرانسه ۱۱۵، نروی ۱۰۶، المان ۷۶ و ایالات متحده امریکا ۱۴ عدد از آن ها را تصویب کرده اند. کشوری که در راس پروسه جهانی سازی است فقط از اوامر خودش اطاعت می کند. بدین سان مصوونیت کافی برای شرکت های بزرگ اش، مهاجمین برای شکار نیروی کار ارزان و اشغال سرزمین هایی که صنایع کثیف شان می توانند بر طبق هوا و هوس آنها آن جا را آلوده سازند، تضمین می کند. به شکلی متناقض، این کشور هیچ قانونی را به جز قانون کار به رسمیت نمی شناسد. هیچ قانونی را به جز قانون کار که خارج از قانون است به رسمیت نمی شناسد، این کشور است که می گوید چاره ای نخواهد بود مگر گنجاندن ماده ها و بندهای اجتماعی و حفاظت زیست محیطی در موافقتنامه های تجارت آزاد. واقعیت چگونه می بود؟ واقعیت بدون تبلیغاتی که آن را استتار می کند، چه گونه می بود؟ این ماده ها و بندها فقط مالیات هایی هستند که فاسد تحت عنوان « روابط عمومی » به تقوا می پردازد، اما فقط ذکر حقوق کارگران مو را بر تن مشتاق ترین حامیان و وکلای مدافع دستمزد بخور و نمیر، ساعت کار کشدار و اخراج آزاد سیخ می کند.
از زمانی که ارنستو زدییو ریاست جمیوری مکسیکو را رها کرد، هییت مدیره شرکت Union Pacific Corporation وهییت مدیره کنسرن Procter and Gamble را در هم ادغام ساخت که در ۱۴۰ کشور فعالیت می کند، و علاوه بر این در راس یکی از کمیسیون های سازمان ملل متحد قرار دارد و افکارش را در مجله فوربس منتشر می سازد. به زبان «تکنوکرات ها »، او بر علیه آن چه که « تحمیل استانداردهای همگون ها در قراردادهای جدید تجارتی، می نامند، خشمگین می شود، ترجمی آن، یعنی مطلقاً فراموش کنیم همی قوانین بین المللی را که هنوز کم و بیش، کمتر که نه بیش تر، از کارگران حمایت می کنند. رییس جمیور بازنشسته به خاطر موعظه کردن برده گی حقوق می گیرد، اما مدیر اصلی جنرال الکتریک این را واضح تر می گوید:
« برای رقابت کردن باید عصاره لیموها را گرفت.»
و لزومی به روشن کردن این نیست که او در « شوی واقعی » دنیای عصر ما با لیمو کار نمی کند. در مقابل شکایات و اعتراضات، شرکت ها دست های شان را می شویند و «من نبودم، من نبودم.»
کار در صنعت پسا مدرن تمرکز یافته نیست، در همی بخش ها این گونه است، نه فقط در فعالیت بخش خصوصی. مقاطعه کاران سه چهارم اتومبیل های تویوتا را تولید می کنند؛ از هر پنج کارگر فولکس واگن در برزیل، فقط یک نفر در استخدام کارخانه است؛ از ۸۱ کارگر پتروبراس کشته شده در سوانح کار در پایان قرن بیستم، ۶۶ نفر از آن ها در استخدام مقاطه کاران بودند که استانداردهای ایمنی را اجرا نمی کنند.
چین از طریق ۳۰۰ شرکت پیمان کاری، نیمی از تمام عروسک های « باربی» را برای دختربچه های دنیا تولید می کند. در چین بله سندیکاها وجود دارند، اما از یک دولت اطاعت می کنند که به نام سوسیالیسم به تادیب نیروی کار مشغول است. بوسیالی (Bo Xiali) رهبر ارشد حزب کمونست چین توضیح داد:
«ما با شورش کارگری و بی ثباتی اجتماعی برای تضمین کردن یک جوّ مناسب برای سرمایه گذاران مبارزه می کنیم.»
قدرت اقتصادی بیش از هر زمانی انحصاری شده است، ولی کشورها و اشخاص در آن چه که توانایی اش را دارند، برای دیدن این که چه کسی بیشتر عرضه می کند در عوض آن مقدار کمی که دریافت می کند، برای دیدن این که چه کسی در عوض نیمی از دستمزد دوبرابر کار می کند، با یکدیگر رقابت می کنند. در کنار جاده بقایای دستاوردهای به زور گرفته شده طی سال های زیادی از درد و مبارزه به جا مانده اند.
کارخانه های مونتاژ مکسیکو ، امریکای مرکزی و کاراییب که « کارخانه های عرق ریزی» نامیده می شوند، با ضرب آهنگی بسیار بیش تر از مجموع سرعت صنعت افزایش می یابند. در آرجنتاین از هر ده شغل جدید هشت تای آن سیاه هستند، بدون هیچ گونه حمایت قانونی؛ از هر ده شغل جدید در تمام امریکای لاتین ۹ تا از آن ها با به اصطلاح « بخش غیر رسمی» مطابقت می کنند، یک حُسن تعبیر برای گفتن این که کارگران به لطف پروردگار آزاد اند. ثبات شغلی و حقوق کارگران از این به بعد موضوعی برای باستان شناسان هستند؟ فقط یاد و خاطره ای از یک نوع منقرض شده به جا مانده است؟
در دنیای وارونه، آزادی سرکوب می کند. آزادی پول، کارگران زندانی می خواهد، زندانی زندان ترس، که بزرگ ترین زندان همی زندان هاست. خداوند بازار تهدید می کند و مجازات می کند، و این را به خوبی هر کارگری در هر مکانی می داند. ترس از بیکاری به شاغلین برای کاهش دادن قیمت نیروی کارشان و افزایش بهره دهی شان خدمت می کند. این امر امروزه سرچشمی اضطراب همی اضطراب هایی است که بیش از همی جهانی شده است.
چه کسی از وحشت پرتاب شدن به صف طولانی آن هایی که در جست و جوی کاراند، در امان است؟
چه کسی از تبدیل شدن به یک مانع داخلی وحشت ندارد؟
این را می توان با سخنان رییس کوکاکولا بیان کرد که اخراج هزاران کارگر را این گونه توضیح داد: «در حال برداشتن موانع داخلی هستیم.»
و آخرین پرسش در قطار پرسش ها: در مقابل جهانی سازی پول، که دنیا را به رام کننده و رام شونده تقسیم می کند، می توان مبارزه برای منزلت کار را بین المللی کرد؟ یک چالش بسیار دقیق.
یک عمل عجیب از خردمندی
در سال ۱۹۹۸ترسایی ، فرانسه قانون ۳۵ ساعت کار هفتگی را دیکته کرد. کمتر کارکردن، بیشتر زنده گی کردن. توماس مور در آرمان شهراش در این رویا بود. اما می بایست پنج قرن انتظار بکشد تا اینکه بالاخره یک ملت جراات کند عملی شبیه آن را که از عقل سلیم ناشی می شود، مرتکب شود. در نهایت، ماشین ها به چه خدمت می کنند اگر برای کاهش دادن زمان کار و بسط فضای آزادی ما نیستند؟ چرا باید پیشرفت تکنولوژیکی به ما بیکاری و اضطراب هدیه کند؟ برای یک بار، حداقل، یک کشور وجود داشت که شهامت مبارزه کردن با این همی بی خردی را داشت. اما، اما خردمندی زیاد دوام نیاورد. قانون ۳۵ ساعت در ده سالگی وفات یافت.
این دنیای نامطمین
امروز هشدار دادن درباره این که در دنیا هیچ چیزی نا مطمین تر از کار نیست، به زحمتش می ارزد. هر بار کارگران بیشتر و بیشتری هستند که هر روز بیدار می شوند و می پرسند:
« چه مدت می توانیم ادامه دهیم ، چه کسی مرا خواهد خرید؟»
خیلی ها کارشان را از دست می دهند، و خیلی ها در حال کار کردن زنده گی شان را از دست می دهند. هر ۱۵ ثانیه یک کارگر به خاطر آن چه که «سوانح کار» می نامند، به قتل می رسد.
نا امنی عمومی موضوع ارجح برای سیاستمداران است، که باعث رها کردن هیستری جمعی در هر انتخاباتی می شوند. اعلام می کنند:
«خطر، خطر در هر گوشه یک دزد، یک متجاوز، یک قاتل در کمین است.»
اما این سیاستمداران هرگز اعلام نمی کنند که کارکردن خطرناک است. و از خیابان رد شدن خطرناک است، زیرا هر ۲۵ ثانیه یک عابر پیاده به خاطر آن چه که « سوانح عبور و مرور» می نامند، کشته می شود. و خوردن خطرناک است، زیرا آن کس که از گرسنه گی در امان است، می تواند به خاطر غذای شیمیایی مسموم شود و بمیرد. و تنفس کردن خطرناک است، زیرا در شهرها، در شهرهای بزرگ، هوا… هوای خالص مانند سکوت است: یک کالای لوکس. و همین طور متولد شدن خطرناک است، زیرا هر سه ثانیه یک بچه قبل از رسیدن به سن پنج سالگی می میرد.
یک داستان واقعی برای ختم کلام (موضوع از دستم در رفت)، چند چیز که بیشتر به واقعیتی از گوشت و استخوان مربوط می شوند، مانند داستان ماروخا. روز ۳۰ مارچ، روز خدمات خانگی.
بد نیست تعریف کردن یک داستان کوتاه از یک زن کارگر، از یکی از شغل های بیشتر تحقیر شده دنیا. ماروخا سن و سال نداشت. از سال های پیشین اش هیچ چیز نمی گفت؛ از سال های پسین اش، انتظار هیچ چیزی را نمی کشید. نه زیبا بود نه زشت نه بیش یا کم، هنگام راه رفتن پاهایش را می کشید، گردگیر یا جارو یا ملاقه را در دست می گرفت. بیدار که بود سر در میان شانه ها فرو می رفت. خوابیده، سر در میان زانوها فرو می رفت. هنگامی که با او صحبت می کردند، به زمین نگاه می کرد، مانند کسی که مورچه ها را می شمارد. در خانه های دیگران کار کرده بود از زمانی که حافظه داشت. هرگز از شهر لیما خارج نشده بود، هرگز از منزل به منزل بسیار در شتاب بود و در هیچ کدام از آن ها خود را نیافت. بالاخره جایی پیدا کرد که با او مانند یک شخص رفتار می شد. بعد از روزهای کمی از آن جا رفت.علاقمند شده بود.
ناپدید شده ها
۳۰ اگست، روز ناپدید شده ها ، مرده های بی قبر، قبرهای بی نام، زنان و مردانی که ترور آن ها را قورت داد، نوزادانی که غنیمت جنگی هستند یا بوده اند، و همین طورجنگل های بومی، ستاره گان شب شهرها، رایحه گل ها، طعم میوه ها، نامی های نوشته شده با دست، کافه های قدیمی جایی که وقت بود برای از دست دادن وقت، فوتبال کوچه ، حق پیاده رفتن، حق تنفس کردن، شغل های مطمین، بازنشسته گی های مطمین، خانه های بدون نرده، درب های بدون قفل، آگاهی اجتماعی و عقل سلیم.
منشا جهان
چند سالی بود که جنگ اسپانیا خاتمه یافته بود و صلیب و شمشیر بر ویرانه های جمهوری فرمانروایی می کردند. یکی از شکست خورده گان، یک کارگر آنارشیست، تازه از زندان رها شده، در جست وجوی کار بود. بی هوده زمین و آسمان را زیر و رو می کرد. برای یک سرخ کار نبود. همی به اواخم می کردند، شانه بالا می انداختند یا به او پشت می کردند. هیچ کس او را درک نمی کرد، هیچ کس به او گوش نمی کرد. شراب تنها دوستی بود که برایش مانده بود. شب ها در برابر بشقاب های خالی، بدون گفتن چیزی سرزنش های زنش، بهآتا، زنی اهل آیین عشا ربانی هر روزه، را تحمل می کرد، ضمن این که پسرش، یک پسر بچه کوچک، کتاب اصول دین مسیح را برایش تلاوت می کرد.
زمان زیادی بعد، یوزف وردورا، پسر آن کارگر ملعون، برایم این را تعریف کرد. در بارسلونا برایم تعریف کرد، هنگامی که من وارد تبعید شدم. برایم تعریف کرد:
« او بچه ای مستاصل بود که می خواست پدرش را از محکومیت ابدی نجات دهد، و پدرش خیلی ملحد، خیلی کله شق بود، عقل و منطق نمی فهمید.»
یوزف گریه کنان به او گفت:
«ولی بابا، اگر خدا وجود ندارد، چه کسی دنیا را ساخت؟»
کارگر دمغ، تقریباً زیر جلی گفت:
« احمق، احمق؛ دنیا را ما بنا ساختیم !»
* متن قرایت شده در جلسه پایانی و با شکوه ششمین کنفرانس علوم اجتماعی امریکای لاتین و کاراییب، برگزار شده از ۶ تا ۹ نوامبر ۲۰۱۲ ترسایی در مکسیکوسیتی./ ص م
امداد ـ سیاسی ـ ۵ / ۱۷ـ ۳۰۰۴
بحران امنیتی درکشور و ضرورت تدوین استراتیژی جدید درجنگ با تروریزم
داکترحبیب منگل
شبکه تروریستی طالبان به ادامه حملات تروریستی وجنایات خود و دشمنی با مردم افغانستان ، اینک با شهادت رساندن و مجروح ساختن تعدادی ازسربازان وافسران قول اردوی ۲۰۹ شاهین در مكان مقدس دينى (مسجد) درحال ادای نماز و افتاده دربستر مریضی در شفاخانه یک جنایت دیگر را مرتکب شدند و چهره سیاه ضداسلامی و ضدانسانی خویش را بار دیگر برملا ساختند . من هم به شهدای این حملات جنت فردوس و مجروحین آن صحت کامل؛ و برای خانواده های آنها صبر جمیل مسلت واستدعا دارم و به طالبان تروریست وعوامل این حملات تروریستی نفرین می فرستم .
ادامه حملات شبکه تروریستی طالبان وگسترش تروریزم وبحران ناامنی درکشور این ضرورت را به وجود آورده است که دولت افغانستان به هدف تامین امنیت پایدار وریشه کن ساختن تروریزم و افراطیت درکشوریک استراتیژی جدید وکارا در جنگ با تروریزم و افراطیت مذهبی را تدوین نماید وتحقق بخشد که خطوط اساسی ان قرار ذیل طرح و شمرده می شود :
۱- طالبان مسلح به حیث یک گروه تروریستی اعلام گردد و در این زمینه از سازمان ملل متحد خواسته شود که در مورد تطبیق قطعنامههای ۱۳۷۳ و ۲۲۵۵ شورای امنیت سازمان ملل در رابطه به رژیم تعزیرات علیه طالبان مسلح اقدامات لازم روی دست بگیرید و عملی سازند .
۲- از شورای امنیت سازمان ملل متحد خواسته شود که مطابق قطعنامه های شورای امنیت ؛ بر حکومت پاکستان فشار وارد گردد تا از صدور تروریزم دولتی به افغانستان و حمایت از شورای کویته و پشاور و شبکه حقانی شبکه های تروریستی طالبان وبازی دوگانه ( تروریست بد و خوب ) وبازی ( انکار ؛ تخلف و دوری) در جنگ با تروریزم دست دست بکشد ودر صورت امتناع آن پاکستان از مطالبات سازمان ملل متحد درمورد انزوای بین المللی این کشور تدابیر وتصامیم لارم اتخاذ وعملی گردد .
۳- از ایالات متحده امریکا وناتو مصرانه و با جدیت خواسته شود که تعهدات خود را در مطابقت به قرارداد استراتیژیکی و موافقتنامه امنیتی در جنگ با تروریزم و تامین امنیت افغانستان به صورت شفاف ومسولانه عملی سازد و دراین زمینه بر پاکسستان فشار وارد نماید و با جدیت خواسته شود که از صدور تروریزم دولتی به افغانستان وحمایت ازشبکه تروریستی طالبان دست بردارد ومراکز آنان را درخاک خویش ازبین ببرد ودر صورت امتناع پاکستان از مطالبات متذکره ؛ ایالات متحده امریکا وناتو خود بر مراکز و پایگاه های تروریستی در خاک پاکستان عملیات نماید و آنرا نابود سازند . این است محک حمایت امریکا و ناتو از افغانستان درجنگ با تروریزم .
۴- ارتفای قدرت و قابلیت امنیتی - دفاعی کشور تاسطح خود کفایی از طریق تجهیز قوای مسلح کشور به سلاح مدرن وثقیل وایجاد رهبری مسلکی وطن دوست و آموزش دیده و مجرب نظامی - امنیتی ؛ بازسازی وتقویه بخش های کشف و اطلاعات از طریق جا به جانمودن کارمندان مسلکی وطن دوست و مجرب در ارگان های امنیت قوای مسلح کشور وتصفیه نیروهای مسلح از افسران وجنرالان آموزش نادیده عسکری ؛ مبارزه علیه فساد مالی درارگان های نیروهای مسلح کشور ؛ خلع سلاح کامل گروه مسلح و منحل کردن ملیشه های قومی و محلی وگذار به دوره خدمت مکلفیت عسکری و بسیج ملت افغانستان بر ضد تروریزم و افراطیت مذهبی وحامیان منطقه وی و بین المللی شبکه های تروریستی ومافیای مواد مخدر وجنایات سازمان یافته .
۵- آوردن اصلاحات سیاسی به مثابه شرط اساسی دیگر تامین امنیت پایدار درکشور از جمله ایجاد یک اداره خدمت گذار مردم ؛ قانومندار و فساد ستیز وموثر ازطریق تامین حضور یک پارچه نیروهای ملی ؛ ترقی خواه ؛ دموکراتیک و داد خواه در وضعیت سیاسی کشور وساختار قدرت وقوای سه گانه حاکمیت دولتی ؛ مبارزه بر ضد فساد سیاسی وانتخاباتی و تصفیه دولت واداره دولتی از عناصر وباند های یغماگر و مافیایی ، بنیاد گرا واقتدار گرا ؛ تیکه داران قومی و قشری ، جنگ سالاران و قلدر و زورمند و وابسته به دشمانان خارجی کشور ؛ آروردن اصلاحات در نظام سیاسی از طریق تعدیل نظام ریاستی به نظام مختلط ( ریاستی- پارلمانی) و هکذا تعدیل نظام پارلمانی کنونی به ( نظام اکثریتی رای قابل انتقال ) و اقدامات در عرصه حکومتی داری خوب وتامین حاکمیت قانون ؛ ریشه کن فساد اداری اصلاح وکار آمد ساختن نظام قضایی و عدلی و تامین حقوق بشرو اساسی مردم .
۶- اقدامات موثر در عرصه فقر زدایی و تامین توسعه وعدالت اجتماعی به مثابه شرط کامل تامین امنیت پایدار و مبارزه پیروزمند در جنگ با تروریزم از طریق ایجاد وعملی ساختن برنامه توسعه اجتماعی و ایجاد نظام کارا تامینات وتوسعه اجتماعی و پوشش انواع بيمه های اجتماعی برای تامین غذای کافی ؛ مسکن مناسب، دسترسی به آب و تسهیلات صحی وسلامت جسمی و روانی و آسایش و زنده گی مرفه برای احاد مردم کشور.
روح قربانیان تروریزم شاد وجایش جنت فردوس باشد !
نفرین بر شبکه های تروریستی ونابود باد تروریزم!
امداد ـ سیاسی ـ ۵ / ۱۷ـ ۲۴۰۴
با عبوراز خط قرمز وضع جهانی شکننده تر می شود!
اسد کشتمند
طوریکه در یاداشت های قبلی تذکر داده شد، به موازات تشدید مخاصمت ها در سوریه، وزنه جنگ وحضور نیروهایی که تا اکنون در جنگ افغانستان به مثابه نیروهای متعارف درگیرنبوده اند، بیشتر می شود. بتاریخ ۷ اپریل بعد از هدف قراردادن بخشی از سرزمین سوریه به وسیله راکت های کروز امریکا سوالاتی به میان آمد که د رنوشته کوچکی آنرا چنین فورمول بندی کردم: « آیا این تجاوزآغاز دور وحشتناک رودررویی با روسیه نخواهد شد؟ برخورد تلافی جویانه برحق روس ها چه خواهد بود؟ راکت های تدافعی ۳۰۰ S و۴۰۰ S درسوریه وارد عمل نخواهند شد؟ اوضاع جهانی چه مسیری را درپیش خواهد گرفت؟ پس ازاین تجاوز خیره سرانه، مگرنیروهای تجاوزگرعربستان سعودی دریمن درتیررس موشک های روسی قرارنخواهند گرفت؟ حضور امریکا درافغانستان چه وضعی را تجربه خواهدکرد؟ تجاوز امریکا بر سوریه این سوالات را درسرلوحه اوضاع کنونی جهان قرار می دهد. امریکا با این اقدام جنایتکارانه بی بند و بارانه خود جهان را به سوی تباهی سوق میدهد.» تحولات روزهای اخیر وضع را درزمینه جواب به این سوال ها کمی روشن تر ساخته است. حوادث بعدی بدون تردید به همه سوال ها جواب خواهند گفت.
امر مسلمی است که پیشرفت نیروهای سوریه ومتحدین آن درجنگ برعلیه تروریستهای وهابی وتکفیری باعت بالا گرفتن خشم وعصبانیت اداره رئیس جمهور ترامپ گردید ؛ تاجائیکه با عجله صحنه سازی غم انگیزی به وسیله متحدین پنهانی امریکا درجهت استفاده از مواد شیمیائی سرهم بندی شده ومورد استفاده نامشروع وزورگویانه امریکا در جهت بمباران پایگاه هوائی الشعیرات سوریه قرارگرفت. به طور طبیعی این تجاوز آشکار که بدون حداقل ثبوت قابل قبول ودر غیاب یک تحقیق همه جانبه (که د رچنین موارد ی یک امر الزامی است)، صورت گرفت، نمیتوانست با واکنش خشم آلود مسکو مواجه نشود. در ورای تحرکات دیپلوماتیک، مسکونشان دادکه تلاش میکند درآینده جلو وقوع چنین تجاوزاتی را درعمل بگیرد. در این راستا دو حادثه یا دو موضع گیری مسوولین روسی امریکا را دربرابریک انتخاب خطرناک قرار داد : ادامه تجاوز آشکار برحریم سوریه و رفتن هرچه بیشتر بسوی یک درگیری خطرناک جهانی ویا تجدید نظر براین شیوه برخوردغیرمسوولانه. تا اکنون علایم روشنی مبنی بر تصمیم امریکا در این زمینه دیده نمی شود ولی بهرحال راه دیگری جزاین دو، وجود ندارد. یکی ازاین دوحادثه اعلام جنرال کوناشنکوف سخن گوی وزارت دفاع روسیه در جهت تقویت قابلیت دفاعی سوریه دربرابرتهاجم احتمالی مجدد امریکا بود. این خود گویای دنیایی از رمز وراز دیپلوماتیک و اقدام عملی است. طوری که می دانیم درعرصه های با اهمیتی چون جنگ سوریه نیروهای مخاصم هم، در بند تعاملات گوناگون درگیر هستند. به عبارت دیگرخط قرمزها و ناگزیری هایی برای هردوطرف وجود دارد که باید رعایت گردد. در گذشته ها این خطوط قرمز با قرادادهای رهبران هردوگروه جنگ سردتعین میشد؛ زمانی برای راکت های میان برد حدی را تعین می کردند، درشرایطی داشتن تعداد معینی ازسرگلوله های اتمی را تعین می کردند، گاهی برای ختم آزمایشات هسته ای قراداد می بستند ویا پیمان ها یا میثاقهای بین المللی را به میا ن می آوردند( مانند پیمان منع آزمایشات هسته در هوا وبحر و زیرزمین وغیره).... در کنار این پیمان ها وقرار دادها، خط قرمزهای « طبیعی » دیگری هم وجود داشت که از ماهیت تناسب نیروها برمیخاست. مثلاً هیچگاهی امریکا نمی توانست در صورت وجود اتحادشوروی ، آنچه را درعراق ولیبیا ویوگوسلاوی وافغانستان انجام داد، حتا خوابش را هم ببیند زیرا به عکس العمل متقابل مواجه می شد. نتیجتاً حفظ تناسب معین در این فض او مجموعه عرف روابط بین قدرت های بزرگ، خود خط قرمزی بسیار درشت وحتا تعین کننده بود. بیاد بیاوریم گروگان گیری کارمندان سفارت امریکا در تهران را که در اوایل انقلاب ایران رخ داد. درآن وضع، امریکا نمی توانست از خط قرمز حمله به ایران علیرغم اینکه ایران روابط تیره ای با شوروی هم داشت، عبورکند. وقوع چنین صحنه هایی در اوضاع کنونی، حتا در مخیله انسان های امروزی هم نمی گنجد. در شرایط امروزی اگر کسی به امریکا بگوید که بالای چشمت ابرو قراردارد، ( به اصطلاح مردم ما ) خاکش رابه توبره باد می کند. دیروزدر فضای جنگ سرد و با پشت گرمی اتحاد شوروی بود که ایران ، لیبیا ، سوریه ، عراق ،یمن جنوبی و ایتیوپیا و.... قد راست دربرابرامریکا می ایستادند. ولی این مخالفت ها ومقاومت ها دربرابر نیروی قهار امریکا، با فروپاشی اتحادشوروی وبا از بین رفتن خطوط قرمز آن دوران، به تاریخ پیوست. فروپاشی شوروی تنها خود این فروپاشی نبود، بلکه خطوط قرمز آن دوران را نیزبا خودبه دهلیزهای تاریخ برد.
درشرایط امروزی درطول نزدیک به یک دهه اخیر، قیام روسیه برای اظهار وجود ودفاع از منافع حیاتی خود، به تدریج عکس العمل کشور های غربی عمدتاً اعضای ناتورا برانگیخت؛ جنگ سرد جدیدی دراین اواخربا ادامه وضع به وجود آمده در روابط امریکا وروسیه به میان آمد وکشور های متحد امریکا درناتو واتحادیه اروپا بی چون وچرای جدی در پی امریکا د راین وادی وحشت انگیزروان شدند. خطوط قرمز نوینی عرض وجود کردند وبه هر اندازه ای که در این جنگ سرد جدید، دیوار ها برای جدائی ها بلند تر شوند، خط های قرمز ناشی ازصحنه عمل ، روابط وهمچنان عرف بین المللی هم برجسته تر خواهند شد. این خط های قرمز کنونی فقط در آن عرصه هایی وجود دارد که مانع تشدید بی سابقه وضع روابط میان دوطرف عمده سیاست های جهانی (امریکا و روسیه ومتحدین هریک آنها ) می گردد ومتکی برتفاهم و پیمانی نانوشته است. چنین خط قرمز ها به پیشرفت درگیری ها وباتراکم تجربه های عملی هردوطرف، شکل می گیرند. جنگ جبارانه ای که برعلیه یوگوسلاویا وبه طریق اولی برعلیه صربستان به راه افتاد، نقش بسیار بزرگی را در شکل گیری جنگ سرد نوین ایفانمود. یوگنی پریماکوف صدراعظم وقت روسیه برای یک سفررسمی روانه امریکا بود که بیل کلینتون دستور بمباران صربستان را صادرکرد. با شنیدن این خبر، پریماکوف دستورداد تا هواپیمایش از فراز اتلانتیک به سوی مسکو عقب گرد کند. این اقدام ساده ای نبود. علیرغم اینکه فردی چون یلتسین رییس جمهور آن وقت روسیه بود، ولی اقدام بمباران صربستان به اندازه ای برای روس ها ناخوشایند بود که حتا همین رییس جمهور دایم الخمر امریکا زده هم نتوانست آنرا کم اهمیت سازد. اقدامات تعرضی امریکا با توسعه ناتو تا سرحدات روسیه و براه انداختن حوادث اوسیتیای جنوبی وضعی رابه وجود آورد که نمی توانست ازآغاز جنگ سرد جلوگیری کند. حتا تا اینجا هم برای حفظ ظاهر هردوطرف ادای دوستی وهم صدایی رادربسا مسایل بین المللی در می آوردند؛ علیرغم اینکه دراین سال ها امریکابا بی اعتنایی بی سابقه ای به اشغال افغانستان وعراق وکشتار صدها هزارتن از مردم عراق برای ویران ساختن « اسکلت کشوری » عراق مبادرت ور زید. کودتای فاشیستی در اوکرایین به رهبری امریکا کاسه صبر مسکو را لبریزساخت و دست درازی امریکا به طور جنون آمیز به سوریه که روسیه در آنجا منافع بزرگی داشت، دیگر هیچ جایی برای تحمل روس ها باقی نگذاشت.
درچنین شرایطی که رودررویی در تمام عرصه ها( سیاسی، دیپلوماتیک، اقتصادی، فرهنگی، هویتی) عمومیت یافته است، خطوط قرمز روشن تر می شوند.
در اوضاع واحوال کنونی خطوط قرمز یعنی همان نقاطی که حساسیت فوری برمی انگیزند وبا سیستم دفاعی وجنگی هر دوطرف رابطه دارد. مشخصاً اگرامریکا نمی تواند برای داعش و دیگر مخالفین سوری سلاح های خطرناک ضدهوایی (آن سان که درافغانستان دردهه هشتاد میلادی قرن گذشته برای دست پرورده گان خود پیشرفته ترین سلاح ضدهوایی یعنی راکت سرشانه ای استینگر را آماده ساخت) رافراهم کند، دلیل آن اینست که روسیه عین کاررادر نقاطی دیگر دربرابر امریکا انجام خواهد د اد . از این جا است که هردوطرف در این عرصه دروضع دست وپاگیری قراردارند وترجیع میدهند عدم ارسال چنین سلاحهائی رادرعمل به مثابه خط قرمز بپذیرند. این خود پیمان بسیار مستحکم ولی نانوشته ای است که هر دوطرف رعایت آنرالازمی می پند ارند. برپایه همین الزام دربرابر خط قرمز ودرمقیاسی دیگر بوده است که روسیه سلاحهای بسیار پیشرفته ضد هوایی رابرای سوریه فراهم نکرده بود ولی اطمینان داشت که امریکا خط قرمزی راکه جدیداً با حضورنیروهای روسی در سوریه به میان آمده بود، رعایت خواهند کرد. اماچنین نشد و آقای ترامپ نوبه دوران رسیده نخواست خط قرمزی راکه برای هر سیاستمداری وضع کنونی در سوریه با حضور روسها به طور طبیعی در برابر امریکائی ها شکل داده است، به بیند. تجربه سالهای اخیر نشان داده است که هربار با عبور امریکا از خط قرمز است که روسها هم دیگر به آن اعتبار قایل نمی شوند، این بار هم روسیه از طریق جنرال کوناشنکوف از عبور بی باکانه امریکا از این خط قرمز، حداعلای استفاده ممکن را برد واعلام کرد که ارتش سوریه رادربرابرتجاوزات احتمالی مجدد امریکا از دید پدافند هوایی تقویت می کند. در این جملات کوتاه یک سیاست بزرگ نهفته است: روس ها از یک خطای متکبرانه امریکا بزرگترین مانع را از سرراه تقویت قدرت دفاعی سوریه برداشتند. آنها می توانند پیشرفته ترین سیستم های دفاعی را دراختیارسوریه قراربدهند. به این ترتیب دروضعیت خاص این منطقه ویژه خاورمیانه که تا اکنون تقویت حدبالای قدرت دفاع هوایی سوریه یک خط قرمز« مفهوم شده » را تشکیل می داد، با همین اشتباه متکبرانه امریکا تغییری بسیار با اهمیت واردشده است. دیروزدر رسانه های روسی خبر با اهمیت عظیمی با نحوی « عادی گرفتن موضوع » و بدون سروصدا؛ نه به وسیله وزیر دفاع یا وزیر خارجه بلکه به وسیله رییس کمیته شورای فدرال دفاع و امنیت روسیه انتشاریافت:
« روسیه آماده تحویل سیستم پدافند هوایی به عنوان یک اولویت به سوریه میباشد».
به گزارش اسپونتیک، ویکتور اُزروف رییس کمیته شورای فدرال دفاع و امنیت روسیه گفت؛ حجم مورد نیاز ( پدافند هوایی ) را می توان به عنوان یک اولویت قرار داد و نیازی به صنایع دفاعی بیشتری ندارد. به گفته وی، در این مورد اگر تصمیم گیری لازم صورت پذیرد، روسیه به سهولت می تواند این تجهیزات را در اختیار سوریه قرار دهد، به این دلیل که سوریه در حال جنگ با تروریست ها می باشد و روسیه برای کمک در مبارزه با تروریزم به این کشور کمک می کند. ازروف تاکید کرد، این موضوع قوانین بین المللی و( فیصله ) شورای امنیت سازمان ملل را نقض نخواهد کرد، سیستم پدافند هوایی سلاح تهاجمی نبوده و بلکه یک سیستم دفاعی محسوب می شود.
پیش از این بشار اسد رییس جمهور سوریه در مصاحبه با اسپونیک اعلام کرده بود که دمشق علاقمند به آخرین نسل از« سیستم پدافند هوایی » می باشد و مذاکرات در این زمینه بین وزرای دفاع دو کشور به عنوان بخشی از برنامه روزانه در جریان است.
به این ترتیب در صورتی که سوریه راکت های رعب آور اس ۴۰۰ را دریافت نماید، آیا امریکایی ها بازهم به خود اجازه خواهند داد سرمیز شام رییس جمهور و مهمان عالیرتبه خارجی اش، برایش اطلاع بدهند که راکت های کروز برای نشانه گرفتن نقاطی در سوریه آماده است ویا اینکه قبل از چنین ماجراجویی هائی صدبار گز خواهند کرد تا ببینند می توانند ببرند یانه؟ دیده می شود که رییس جمهور ترامپ با بی خیالی هایش در عرصه با اهمیت دیگری باخت را برای خود رقم زد.
موضع گیری ویا حادثه با اهمیت دیگراظهارات اخیر ولادیمیرپوتین است که ابراز آرزومندی کرد روسیه مجبور نشود با قوای نظامی مساله افغانستان راحل نماید. این گفته معنی پوشیده با اهمیتی دارد؛ یعنی اینکه اگر امریکا ازخط قرمز بابی مبالاتی عبور میکند و به خود اجازه می دهد علیرغم حضور روسیه، به سرزمین سوریه تجاوزنماید، روسیه هم می تواند از « ناخن افگار» امریکا در افغانستان بگیرد. طوری که دیده می شود، درهرموردی پیشینه عملکرد یک طرف، طرف دیگر را از ملامتی عمل بالمثل می رهاند.
درهمین راستا خیلی ها معتقدند که هدف استفاده از « بمب مادر» در ولایت ننگرهار، ارسال پیامی بود برای روسیه به خصوص که این اتفاق بعد از اظهارات ولادیمیر پوتین رخ داده است.
دیده می شود که امریکا، قدم به قدم از یک سو به تحریک همسایه های افغانستان می پردازد و ازجانب دیگر احتمال تبدل افغانستان به نقطه داغ درگیری ها را بالا می برد.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۳۰۴
کنفرانس صلح مسکو پاشنه آشیل واشنگتن است
دوکتور سید احمد جهش
درماه اکتوبرسال ۲۰۰۰۱ ترسایی، وقتی امریکا به بهانه امحای طالبان افغانستان را اشغال نمود؛ همه کشورهای منطقه اشغال افغانستان را به نفع خود دانسته این اقدام امریکا را ستوده و شاد باش گفته وامریکا را در زمینه کمک کردند.
اما بعد از وقایع عراق ، لیبیا ، سوریه وبسط و توسعه تروریزم درافغانستان بود که کشور های مذکور بیدارشدند و فهمیدند که امریکا خودش سردمدار تروریزم است که پایگاه هایش پشت دیوارشان قراردارد.
کشورهای موصوف بالاخره درک کردند که اگرافغان ها امور مملکت خویش را خود بدست گیرند به نفع آنها یعنی همسایه ها نیز می باشد.
ازهمه مهمتر بزرگ ترین تهدید برای همسایه های مان خطرتوسعه و گسترش تروریزم و بنیادگرایی است که طرح و پیشکش نمودن چنین همایش ها جهت انسجام و هم آوایی کشور های منطقه برای حل و فصل بحران و تنازع سازمان یافته در افغانستان مطمع نظر می باشد.
تاریخ چانس طلایی رابرای رهبران واقعی و صادق وطن فراهم نموده است. کنفرانس بین المللی صلح افغانستان درمسکو و ادامه ی این همایش ها زمینه را مساعد نموده است تا با استعمار وداع کرده برای وطن ومردم خود اعاده حیثیت نماییم.
به نظرمن خیلی بجا خواهد بود که دراین کنفرانس علاوه برنماینده گان عالیرتبه دولت افغانستان و دول منطقه، نماینده گان مخالفین مسلح دولت وعلاوه برآنها نماینده گان همه احزاب سیاسی کشوراعم ازاحزاب ملی دموکراتیک، لیبرال وجمهوری خواه می توان که ازنام های ازقبیل شاخه های ح د خ ا، جنبش شمال، افغان ملت، سازمان همبستگی، جنبش ملی اسلامی، جبهه ملی، شخصیت های ملی مستقل، روحانیون وطنپرست ودیگران بطور وسیع حضورداشته باشند. زیرا این نیروها ارچند با سلاح به مقابل دولت دست نشانده قیام نکرده اند، اما به مبارزه سیاسی خود به خاطرصلح درافغانستان مساعی زیاد بخرج داده اند.
فکر می کنم که یکی ازعلل خروج حزب اسلامی ( البته به مشوره آی اس آی ) ازمذاکرات با دولت همین باشد که به جای تسلیم شدن به یک دولت دست نشانده بهتر خواهد بود تا با اشتراک دریک کنفرانس بین المللی حیثیت خود را بلند ببرد.
به نظرمن اشتراک هرچه بیشترنیروهای سیاسی داخلی دراین کنفرانس نمایان گراجماع عمومی مردم افغانستان می باشد وباعث می گردد تا فیصله های کنفرانس به اتفاق آرا و با اکثریت قاطع و گرانتوری قدرت های منطقه ای و بین المللی تصویب گردد.
امریکا علاقه ندارد تا در این نوع کنفرانس ها اشتراک نماید. اگراشتراک کند باید فیصله های نشت را قبول کرده به اشغال افغانستان خاتمه داده ؛ پایگاه های خود را از کشور برچیند وبازنده شود. از اینجاست که نشست مسکو دردناک وپاشنه اشیل واشنگتن است. برای امریکا جنگ و اشغال لازم و ملزوم هم اند. صلح در افغانستان مانع اشغال آن می گردد.
در ارتباط به توطیه و رویکرد های بسیار پیچیده و غامض قتل های زنجیره یی مهره های درشت مقاومت بر ضد بنیادگرایی و پیوست به آن برکناری آقایان جنرال دوستم و ضیا مسعود همه حامد کرزی و غنی احمدزی را ملامت می کنند. باید عرض نمایم که این دو اجیرک آنقدر هم احمق نیستند. آن ها می دانند که این دسیسه ها و برطرفی ها به نفع هیچکس نیست. ولی اونها مجبور اند تا آنرا عملی نمایند. زیرا همه حکم و دستور باداران خارجی است که باید تامین و عملی گردد. غربی ها می دانند که جنرال دوستم و ضیا مسعود چه تنفس می کنند. ازاین رو حتا می توان گفت که دوستم و ضیا و مردم ولسوالی اچین ننگرهار همه قربانیان نشست مسکو می باشند.
اجندای نهایی « کنفرانس صلح افغانستان » به ابتکارمسکو باید چنین باشد:
اول- امضای قرارداد آتش بس بدون دادن امتیازبه هیچ جناح.
دوم- ایجاد مجلس خبره گان به اساس لیاقت واهلیت.
سوم- ایجاد حکومت موقت توسط مجلس خبره گان بادرنظرداشت همه ملحوظا ت.
چهارم- تعدیلات در قانون اساسی ( تبدیل سیستم ریاستی به پارلمانی ـ پارلمان متشکل از نمایندگان احزاب واشخاص بی طرف) توسط حکومت موقت.
پنجم- راه اندازی انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری توسط حکومت موقت.
ششم- خواهش احترامانه مردم افغانستان وهمه اشتراک کننده گان کنفرانس ازامریکا تا به غرض اعاده حیثیت بین المللی افغانستان ومردمش، استقلال افغانستان را به رسمیت شناخته، پایگاه های نظامی خود را از افغانستان جمع کرده قوای خود و متحدین خود را تا آخرین سرباز از افغانستان خارج نماید.
افغانستان، واپس از اشغال به خانواده کشورهای قلب آسیا خوش آمدی!
بامداد ـ سیاسی ـ ۳ / ۱۷ـ ۲۴۰۴
سیاست « چرچیلی » نخست وزیر بریتانیا
اردشیر زارعی قنواتی
تصمیم غیرمنتظره ترزا می ، نخست وزیر محافظه کار بریتانیا، در روز سه شنبه ۱۸ اپریل برای برگزاری انتخابات زودرس پارلمانی در ماه جون احزاب اپوزیسیون این کشور را غافلگیر کرد. در تاریخ ۲۳ جون سال ۲۹۱۶ مردم بریتانیا در همه پرسی برای خروج از اتحادیه اروپایی موسوم به « برگزیت » شرکت کرده و با رای موافق ۵۲ درصد به تصمیم خروج رأی موافق دادند. بعد از فرونشستن التهابات ناشی از پذیرش برگزیت خانم ترزا می در تاریخ ۲۸ مارچ ۲۰۱۷ ترسایی با ارسال نامه رسمی به شورای اروپایی به صورت قانونی طبق ماده ۵۰ « پیمان لیسبون » مذاکرات برای خروج را آغاز کرد. تصمیم جدید نخست وزیر برای برگزاری انتخابات زودرس پارلمانی از یک طرف ناشی از سختی روند خروج و اختلافات دولت و اکثریت اعضای پارلمان درخصوص برنامه و شیوه اجرای همین مکانیسم ماده ۵۰ و منافع بریتانیا خواهد بود که همه احزاب اپوزیسیون دولت را به پنهان کاری و دورزدن پارلمان متهم می کنند. بههمین دلیل این تصمیم در پی تشدید تنشها در پارلمان حول برنامه نخست وزیر برای اجرایی کردن مکانیزم خروج از اتحادیه اروپایی اتخاذ شده است. خانم می ضمن انتقاد از احزاب اپوزیسیون و تاکید بر این نکته که با اکراه به این جمع بندی رسیده است، می گوید « در هفتههای اخیر حزب کارگر تهدید کرده علیه توافق نهایی که با اتحادیه اروپا داشتیم رای دهد. لیبرال دموکرات ها گفته اند می خواهند بر سر تلاشهای دولت مانع تراشی کنند و حزب حاکم اسکاتلند می خواهد ضد قانونی که رسما عضویت بریتانیا در اتحادیه اروپا را لغو کرده، رای دهد. اعضای غیرمنتخب مجلس اعیان هم نشان دادهاند در هر مرحله با ما سر جنگ دارند». بدون تردید تمام این نکاتی که خانم ترزا می به آن اشاره می کند واقعیاتی است که هم اکنون فضای سیاسی این کشور را به شدت تحت تاثیر خود قرار داده و در ذات اجرایی کردن برگزیت و به تعبیری توافق طلاق بین جزیره بریتانیا و اتحادیه اروپایی از قبل نیز پیش بینی می شد. اما دراین میان یک سیاسی کاری و فرصت طلبی حزبی هم خود را به رخ می کشد و آن اینکه حزب محافظه کار و خانم می که می دانند در جریان مذاکرات بسیار سختی که در پیش است به مرور اعتبار خود را از دست می دهند، از هم اکنون تصمیم گرفته اند انتخابات زودرس پارلمانی را در شرایطی برگزار کنند که بخش بزرگی از افکار عمومی اعتقاد دارند در وضعیت کنونی باید یک دولت با ثبات و قدرتمند در مقابل اتحادیه اروپایی برای مذاکرات و توافقات وجود داشته باشد.
مذاکرات حول خروج از اتحادیه اروپایی بدون شک بسیار پیچیده و مشکل خواهد بود به ویژه از آنجا که در همان ابتدا رهبران اروپایی به خواست دولت لندن مبنی بر مذاکرات هم زمان حول خروج و آینده روابط بین بریتانیا و اتحادیه اروپایی جواب منفی دادند. هم اکنون موضوعات مورد اختلاف دو طرف از اهمیت زیادی برخوردار است و برای هر کدام از طرفین مذاکرات توافق حول آنها بسیار سخت خواهد بود. موضوع جایگاه حقوقی سه میلیون اتباع کشورهای عضو اتحادیه اروپایی در خاک بریتانیا و یک میلیون بریتانیایی ساکن در حریم اتحادیه، مناقشه حول وضعیت حقوقی منطقه « جبل الطارق » که به گفته اروپاییان باید مذاکرات جداگانه بین لندن و مادرید برای توافق حول آن انجام گیرد، توافق نامه تجاری و بازرگانی بین بریتانیا و اتحادیه اروپایی و درخواست پرداخت مبلغی حول ۲۵ تا ۶۵ میلیارد یورو از طرف بریتانیا به اتحادیه به عنوان بدهکاریهای معوقه و جریمه خروج از جمله این مسایل است . بههمین دلیل خانم می که با روی کارآمدن دونالد ترامپ درامریکا موقعیت بینالمللی خود را تثبیت شده تر می پندارد، تهدید کرده است چنانچه اتحادیه اروپایی بخواهد در جریان مذاکرات سخت گیری کند؛ لندن نیز به همکاری های خود با اتحادیه حول مبارزه با جرایم و تروریزم پایان می دهد.
تصمیم اخیر نخست وزیر برای برگزاری انتخابات پارلمانی بدون تردید در راستای تقویت مواضع دولت و حزب محافظهکار بریتانیا در پارلمان انجام شده است. خانم می برای این تصمیم روی تشتت موجود در « حزب کارگر » بهعنوان اصلی ترین حزب اپوزیسیون و افول اعتبار حزب ملی گرای « استقلال » حساب ویژه ای باز کرده است. وی به خوبی می داند در شرایط کنونی که مذاکرات با اتحادیه برای خروج در پیش است بخش بزرگی از رای دهنده گان نگران از بی ثباتی و نقض منافع گرایش به یک دولت قدرتمند خواهند داشت و امروز نیز تنها گزینه پیش ِروی آنان دولت تحت رهبری حزب محافظه کار است. از آنجا که مواضع ترقی خواهانه جرمی کوربین ، رهبر حزب کارگر، بیشتر منافع طیف چپ، طبقات پایین و سندیکاهای کارگری را نماینده گی می کند و الیگارشی حزبی در مقابل وی به صف شدهاند، رقیب محافظه کار روی این تشتت و اختلافات درونی حزب رقیب حساب ویژهای باز کرده است. دوران رشد و اقبال بخشی از رایدهندگان به راست افراطی از جمله حزب استقلال هم بعد از برگزیت به پایان رسیده است و هم اکنون افول شتابنده این حزب و کناره گیری نایچل فاراژ از رهبری آن تقریبا هیچ شانسی را برای کسب کرسی های پارلمان برای آنان باقی نمی گذارد. نظرسنجی ها هم نشان می دهد هم اکنون حزب محافظه کار نسبت به رقبای خود از اقبال خوبی برخوردار است و سیاست مداران روباه صفت انگلیسی به خوبی می دانند در هنگامه یک جنگ یا تصمیم بزرگ فقط یک دولت مقتدر خواهد توانست منافع بریتانیا را در مقابل رقبا حفظ کند. اما این تنها یک وجه از مساله است که به شدت مورد توجه ترزا می و حزب محافظه کار قرار دارد در صورتی که پوتنسیال کوربین برای بسیج افکار عمومی حول یک برنامه مترقی می تواند بسیاری از این معادلات را برهم ریخته و قمار بزرگ خانم می را به یک باخت یا حداقل ناکامی از یک پیروزی بزرگ تبدیل کند.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۰۰۴