از زنده گی احزاب سیاسی اروپا :

برنامه سرسال حزب چپ اروپا 

 

 

دکتر اسد محسن زاده

 

درماه جنوری سال روان ترسایی شهر برلین شاهد دو برنامه با ارزش و درخورتوجه سیاسی بود.

برنامه نخست ، برنامه  سرسال « حزب چپ اروپا ـ  EL»  بود که امسال با شعار: « سندیکا ها انسانیت را تقویت می کنند! »  با شرکت نماینده گان احزاب و سازمان های ترقی خواه اروپا بروز پانزدهم جنوری سال روان در شهر برلین برگزارگردید. دراین گردهمایی کاتیا کیپینگر و برند ریکسنگر، مالته مولا ، سارا واگنکنشت ، دیتمار بارش  وسایر رهبران حزب چپ اروپا و حزب چپی های المان  ضمن سخن رانی؛ الویت های کاری شانرا برای سال ۲۰۱۷  ترسایی پیشکش نمودند. درخوریاد است که این نشست همه ساله درهماهنگی با برنامه یاد و ارج از دوچهره برازنده جنبش انقلابی المان و جهان روزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت که امسال زیرنام :« بیست و دومین کنفرانس بین المللی روزا لوکزامبورگ  ـ ۱۴ جنوری ۲۰۱۷ » به خاطر بحث و گفت وگو پیرامون روند تاریخی جنبش ، پیشینه مبارزات دادخواهی این دو؛ و مسایل مبرم روز برپاشده بود ، راه اندازی می گردد.

وقتی در سال ۲۰۰۴  ترسایی « حزب چپ اروپا »  با شرکت ۱۵ سازمان پی ریزی شد ، اروپا در وضع دیگری قرارداشت و با دگرگونی های که دراین سال ها درسطح اروپا و جنبش دادخواهی آن پدید آمده است، امروز این حزب با داشتن بیش از ۴۰ عضو که بیش از نیم میلیون عضو را دراروپا شامل می شود به جنبش توانمندی و اثرگذاری در سطح اروپا تبدیل گردیده است .تحولات سال های گذشته در اروپا و جهان نشانگر این واقعیت است که در پی مقاومت نیروهای مردمی و ترقی خواه این جنبش بازهم رشد و گسترش بیشتری یافته است.

 حزب چپ اروپا در پایان سال ۲۰۱۶ ترسایی ( روز های ۱۶ الی ۱۸ دسامبر) پنجمین کنگره خود را در مرکز کنگره های برلین ـ شهر برلین با حضور ۱۸۰ فرستاده از ۴۰ کشور جهان  برگزار نمود. دراین میان نماینده گان کنگره  از سازمان های عضو گردهم آمدند تا راه پیموده شده به برسی بگیرند و روی دستاوردها و مشکلات دم راه به بحث وگفت و گو پرداخته ، و در راه ایجاد یک اروپایی صلح خواه ، دموکراتیک  و هوادار عدالت اجتماعی و اقتصادی برنامه های آینده شانرا مشخص سازند.

کنگره درارزیابی نتایج و درس های مبارزه زحمتکشان و توده های میلیونی اروپا  برای برپایایی یک اروپایی عادلانه و انسانی بر نقش گردان های اصلی درمبارزه برای ادامه تحولات بغرنج  و راه گشا تاکید و برپیچیده گی شرایط موجود اشاره نمود.  

 

کنگره که با شعار:« ایتلاف ها به خاطر اروپای همبسته را بسازید !» برگزار شده بود ، دکتر گریگور گیزی سیاست مدار برجسته المان را منحیث رییس،  و بانو میته مولا از اسپانیا ، پاولو فیریرو ازایتالیا ، بانو مارگریتا میلیوا از بلغاریا و پیر لورانت از فرانسه  را منحیث معاونین رییس حزب چپ اروپا برگزید. دکتر گریگورگیزی پس از فوستو برتینوتی ـ ایتالیا ، لوتار بیسکی ـ المان ، پیر لوران ـ فرانسه چهارمین رییس این حزب که مرکز آن درشهر بروکسل ـ بلجیم قراردارد ، می باشد.

درکنگره حزب چپ اروپا مسایل مبرمی چون :

ـ ایجاد یک جبهه گسترده  در برابرفاشیزم  و موضعگری های راست افراطی ،

ـ مبارزه به خاطر برچیدن جزایر فرارمالیاتی ،

ـ  قطع مذاکرات در باره قرار دادهای تجارت آزاد « تی تی تیپ ، تیسا و سیتا ، TTIP, TISA CETA »،

ـ گسترش شبکه های اجتماعی ،  

ـ مبارزه درراه صلح و ضدیت با مسابقه تسلیحاتی... و سایرمسایل ارزنده مورد بحث و گفت وگو قرارگرفته ؛ و حزب برنامه کاری خود برای سه سال آینده را تدوین نمود. این حزب می کوشد برای شهروندان اروپا شرایطی میسرگردد تا خود کنترول برتصمیم گیری های اقتصادی  و اجتماعی را بدست گرفته وهمه ازحقوق برابرشهروندی برخودارگردند. این حزب به خاطریک سیاست انسانی پناه جویی و برخورد شایسته با پناه جویان کوشیده ، و مبارزه برای تامین صلح ، ضدیت با جنگ و مسابقه تسلیحاتی از الویت های برنامه وی و کاری آن می باشد.

حزب چپ اروپا  درپهلوی ساختارهای دوامدار، دارای « کمیته های کار» چون: 

ـ کمیته کار درپیرامون مسایل ایکولوژیک ،

ـ  فورم های منطقه وی چون : فورم آلپ ـ ادریا و یا دانیوب ـ شرق  و

ـ شبکه های چون: درباره مسایل مربوط به فمنیزم  و....  می باشد که رهبری حزب را درمسایل مربوطه یاری رسانیده وبا داشتن پیوند گسترده با شبکه های اجتماعی اروپا زمینه ساز پخش دیدگاه های حزب دربین آنها ، وآشنایی با دیدگاه های جنبش های گسترده اجتماعی اروپا می شود. حزب و این نهادهای اجتماعی پیوسته اقدامات مشترک عملی را درسطح منطقه وی و سراسر اروپا سازمان  می دهند.چنانچه قبل از گشایش کنگره ، شبکه بانوان چپ های اروپا ـ فیم  تشکیل جلسه داد.
کنگره حزب چپ اروپا ، که با سخنان آغازین بیرند ریکسینگر رییس حزب چپی های المان گشایش یافت ، در روز نخست « کمیته های کار» برای بحث روی مسایل : اقتصاد ، آموزش و پرورش ، زن ها ، مسایل حفظ محیط زیست ، ، پناهنده گی و حقوق بشر ایجاد ؛ و نماینده گان ازسراسر اروپا روی مسایل یاد شده به بحث وگفت وگو پرداخته و درپایان روز نتایج کارشان را به کنگره گزارش دادند. در روزهای کارکنگره فرستاده گان سازمان های عضو و مهمانان از جمله  ازکشورهای : بلاروس ، دنمارک ، استونیا، فنلند ، ایرلند ، کولمبیا ، جاپان ، سوییس ، ترکیه ، کوبا ، پرتگال ، مجارستان ، اتریش ، ونزویلا ، صحرای غربی... در باره شرایط ویژه مبارزاتی شان صحبت ، و برداشت ها و اندوخته های شان درباره رخداد های روان درسطح ملی و جهانی را پیش کش نمودند.

کنگره در باره  دیدگاه های اعضای  حزب چپ اروپا و برنامه های کاری شان به خاطر دگرگونی های اقتصادی و اجتماعی به سود زحمتکشان درکشورهای عضو اتحادیه اروپا درنگ نموده، و پس از گفت و گوهای دامنه دار تصامیم مشخصی را اتخاذ نمودند.

در این گنگره روی درخواست شماری از سازمان ها و احزاب اروپا برای کسب عضویت به « حزب چپ اروپا »  تصمیم گرفته شده ، و شماری از این سازمان ها به حیث عضو و چند تای دیگر منحیث ناظر پذیرفته شدند . چنانچه سازمان های : « Left Unity » از بریتانیای کبیر ، «L'Altra Europa  Con Tsipras» از ایتالیا ، «Ensemble! » از فرانسه ، « چپ متحد»  از سلونیا ، و « دگرگونی »  از اتریش  ... به عضویت حزب چپ اروپا پذیرفته شدند.

بدینگونه حزب چپ اروپا  باداشتن ۴۰ عضو در سراسر اروپا به  بزرگترین سازمان چپ سیاسی در اروپا تبدیل شد. پیش تر این حزب نیرومند چپ اروپا دارای بیش از نیم میلیون عضو بود که با پیوستن سازمان های جدید این رقم به صورت چشمگیری فزونی یافته است.

از آن جایی که مبارزه دربرابر سیاست های ضدانسانی سرمایه داری نیولیبرال،  دفاع از صلح ، ایستاده گی و رویارویی با جنگ و میلیتاریزم ؛، دفاع از محیط زیست انسانی و حقوق بشر در سرخط فعالیت های حزب چپ اروپا قرار دارد؛ دراین کنگره  قطعنامه هایی درزمینه های :

ـ راه اندازی تظاهرات گسترده در برابر« گردهمایی  گروه جی ـ ۲۰ » در جولای ۲۰۱۷  ترسایی در هامبورگ ،

ـ کمپاین برضد « فروش زنان در اروپا » و ایجاد گروه کار درمورد،

ـ توجه به « سیاست ها درباره جوانان » به ویژه به آن جوانانی که در نتیجه سیاست های نیولیبرال با بی کاری ، بی باوری ، سرخورده گی و روگشت ازسیاست دست و گریبان هستند.

ـ راه اندازی کمپاین در جانبداری از شبکه  بانوان چپ اروپا « فیم »

ـ دفاع از صلح وضدیت با جنگ ( پایان بخشیدن به جنگ در سوریه ، افغانستان ، عراق ، یمن و...)

ـ کاهش دربودیجه های تسلیحاتی اروپا ،

ـ جانبداری از جناح های ضد فاشیستی و ضد جنگ درجنبش های جهانی  ،

ـ جانبداری از تلاش های یونسکو در راه  بلند بردن  سطح اگاهی  جنبش صلح در جهان ،

ـ دفاع از حقوق حقه خلق های تحت ستم  فلسطین،

ـ ضدیت با اقدامات خشن و ضد دموکراتیک  دولت آ کا پی درترکیه ،

ـ تکیه بر حل صلح آمیز معضله باسکها دراسپانیا و ضدیت با اهمال قهر در برابر ایتا ،

ـ جانبداری از روند صلح آمیز درکولمبیا و دفاع ازحقوق مبارزین جنبش فارک در این کشور،

ـ گسترش تلاش دربرابرخطر راستگرایی در اروپا ، به ویژه درسال ۲۰۱۷ ترسایی که انتخابات مهمی در المان ، فرانسه ، هالند و.. درپیش روست ، طرح و پس از رایزنی مورد تایید و پسندش قرارگرفت .

حزب چپ اروپا ، با وفاداری به آرمان های انترناسیونالیزم، مخالف حضورناتو ومداخله نظامی اروپا درافغانستان بوده؛ و از داعیه صلح و برقراری امنیت ، رشد اقتصادی و اجتماعی عادلانه درافغانستان جانبداری نموده ، خواستار قطع مداخله درامور داخلی افغانستان و پایان بخشیدن به جنگ ، فقر و فلاکت  می باشد. این حزب از رشد جامعه متمدن و پیشرفته درافغانستان حمایت نموده؛ و آرزومند رشد جنبش دموکراتیک و دادخواه درافغانستان بوده؛ و به مناسبت های گوناگون جانبداری وهمبسته گی خود را با حزب م م ت م ا و مردم افغانستان ابراز داشته است.

 بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ ۰۶۰۲

واکمني (حاکميت ) د ولس حق دی

ډاکترحبيب منګل


لکه چی معلومه ده د دمو کراسي کلمه د ميلاد نه٥٠٠ کاله وړاندې په لرغونی يونان کې رامنځته شوه اومعني يي د ولس يا خلکو حکومت دي او داوسني ، مدرن او منل شوي مفهوم له مخي په هغه حکومت او حکومتي نظام باندې اطلاق کيږي چی حاکميت دولس حق ګڼي ، پدي ډول چی حکومتونه خپل مشرو عيت دخلکو درايي څخه اخلي او دهغو قوانينو له مخې عمل او فعاليت کوي چی دخلکو له خوا تدوين او وضع کيږي . يا په بل عبارت دموکراسي هغه روا ل او قاعده ده چی اولسونه بايد حکومت او خپل دولتي مشران او سياسي زعامت داولس د ازادو ، نو بتي ـ دوره يي او منصفانه ټاکنو له لاري وټاکي او داولس په خدمت کې وي .


دموکراسی(اصول اوموازين) دي
دموکراسي يوازې دسياسي اودولتي مشرانو ټاکل ندي بلکه د اصولو ،موازينو ،معيارونو اوستاندردونو مجموعه ده چه دخلکو له خوا ټاکل شوي مشران او سياسي نخبه ګان او دولت ددموکراسي موازينو رعايت ته ژمن او مکلف کوي . لکه خلکو ته حساب ورکول او دخلکو ارادې او نظارت ته تن ايښودل ، سياسي پلوراليزم او دسياسي اپوزسيون موجوديت او تحمل کول ،پرته له قيده اوشرط نه دټولو سياسي ازاديو تامين او سياسي ګوندونو دجوړيدو اوفعاليت ازادي ، دقدرت دلاسته راوړلو او ساتلو لپاره خشونت نه کارول او يوازي سوله ايز رقابت کول، ديوه اساسي رکن په توګه دازادو مطبوعاتو موجوديت او دفکر ، بيان او عقيدي ازادي ، او دبشري حقونوپه نړيواله اعلاميه کې دټولو انساني ازاديو اوحقونو تامين اورعايت .، او ديوه داډول دولتي نظام او حکومتونو دايجاد او استحکام لپاره مبارزه چه ددموکراسي ټول اصول او موازين او د انسان اوخلکو حقونه او ازادي اعاده ، تامين او تضمين کړي .


دموکراسی فرهنګ دئ
دموکراسي فرهنګ هم دي او معنی يي په دموکراسی باندې دټينګ اوکلک اعتقاد ، باور ،عادت ، پوهې او ژوردرک درلودل دی . دمثال په ډول دموکراسي ديوه ارزښت او دسياسي ژوند او مبارزي د روا ل ، قاعدي اوتعهد په توګه درک او رعايت کول ، دمخالف يا اپوزسيون منل او هغه په زور دسياسي ډګر څخه نه حذف کول ،دانتقاد او اعتراض زعم در لودل اوپه يوه کلمه کی ددموکراسی ټول موازينو ته غاړه ايښودل د دموکراتيک فرهنګ اساسي عناصر شميرل کيږي.


دموکراسی پروسه ده
ملتونه نه اوهيوادونه دموکراسی ته په يوه شپه کې نه تيريږي بلکه دا يوه پروسه ده چی دټاکلو مادي او معنوي ، عيني او ذهني ، ملي او ڼړيوالو زمينو ، امکاناتو او مساعدو شرايطو پر اساس پيل او پخيږي اوتحقق موموي . اقتصادي پرمختګ ، دازاد بازار اقتصاد او داقتصادي ثروت د نسبتا دلوړې سطحې موجوديت او د عمومي اقتصادي ثروت په تناسب د عوايدو مساوي ويش او د قوي متوسطې طبقې موجوديت ، دفرهنګی ودې او د عمومي سواد اوزده کړې او دټولنې دمدرن کولو په لور د تمايل سطحه ، دټولنيزو تضادونو شدت او داولس دشعور او داعتراض او حق غوښتنې دروحيي دسطحي لوړوالی ،دسياسي مناظري ، مباحثې دکلتور او دسياسي مشارکت سطحه ،ددموکراسۍ دمحرکه ځواکونواو نهادونو په توګه ددموکراتيکو قوي جوړښتونو ، او قوي مدني ټولني يعنې سياسي ګوندونو او ټولنيزو سازمانونو او دخلکو دحقونو ددفاع او په سياسي ژوند کې دمشارکت د خپلواکه نهادونو او غورځنګونو موجوديت،قانونيت او دقانون احترام او په فردي او ټولنيزو حقونو د تيري دمواردو کموالی او دافراطيت او دسياسي خشونت ، دانارشی اوسياسي اذدحام دسطحې ټيټوالی ، دسياسي مشرانو له خوا د دموکراسی اصولو او موازينو ته عقيده او په عمل کې رعايت ، دمدارا او دروغې او جوړې دکلتور او درک لوړه سطحه ، دقومي ، نژادي او ديني تجانس موجوديت او ات!
نيکي جوشش ، دسياسي اود ټوليزو ارزښتونو په ارتباط دعمومو توافق دموجوديت سطحه ، په هيوادونو کي دمو کراسۍ او دموکراسۍ ته دتيريدلو کلي قانون مندي ، عمده عوامل ، زمينې ، شرايط او علل شميرل کيږي . مګر له ياده بايد ونه باسو چه هيڅ يو دا عوامل اوفکتورونه مطلق ندي او ددهريوه عامل او فکتور داړتيا ، نقش او تاثير ابعاد او حدود په هره ټولنه او هيواد کې تفاوت لري .


دموکراسی او افغانستان
زموږپه هيواد کې دتجدد او خپلواکی ، مشروطيت او دموکراسي لپاره مبارزه تقريبا يوه پيړی تاريخ لري . دامبارزه چه دمختلفو فکري او سياسي جريانونواو نهضتونو په وجود کي پيل اودوام وموند ،دټولو لوړو او ژورو اوسياسي ناکاميو سربيره دافغانستان دخلکو دسياسي او ټولنيزي پوهې اوتشکل په لوړتيا او د هيواد دټولنيزي او سياسي ودي او پرمختيا او بدلون او پرمختګ په لار کي ستر نقش او ځانګړی ځای لري . اما له بده مرغه دټولني دعمومي وروسته پاتې والی ، دمنځنيو پيړيو استبداد او داساسي بدلونونو په لارکې دکورنی اوبهرني ارتجاع پرله پسي مقاومت له يوې خوا او دمترقي بدلونونو په تحقق کې بيړه ،اراده ګرايي او چپ روي ، اوپه ځانګړي ډول دمترقي سازمانونو په سياسي او سازماني ژوندکی ددموکراسي دفرهنګ دسطحې ټيټوالی او نه رعايت کول له بلې خوا هغه اساسي عوامل شميرل کيړي چی د افغانستان دموکراتيک غورځنک يي دنه هيريدونکو اوبي سارو قربانيو سره سره دماتی سره مخ کړی اوپدې ډول افغاني ټولنه په پرله پسې ډول داستبداد او ارتجاع په اسارت کې پاتې شويده .

افغاسنتان ته ددموکراسي نوي موج
داسې ښکار ي چه تاريخ تکراريږي . اووزموږ هيواد ديوه موقتی شا تګ وروسته بيا ددموکراسي په لار کې ګام ږدي . د دموکراسی اوسني موج دهغې دموکراتيکي پروسې ادامه ده چی دتيرې پيړي په نمايي کي پيل او د ١٣٤٣کال داساسي قانون وروسته کلونو کې دودي نوې مرحلې ته داخله او په هيواد کي دسترو بدلونونو او پيښو سبب شوه او افغانستان يي د ګړندي ودي په لار کي داخل کړ . دادي بيا په هيواد کې د دموکراسي اعاده کول په غوره موضوع او دورځې په شعار بدل شويدي . مګر سوال دادي چه ددموکراسي ددې ((موج)) راتلوونکی به څه وي او دې هيوادته څوک دموکراسی راوړلي شي ؟
په افغاستان کي د دموکراسی اوسنی موج په واقعيت کې د يوه پرادوکس يا تناقض بڼه لري . پدې معني چی له يوي خوا ددموکراسي داعادې لپاره دتيرو په پرتله ملي او بين المللي شراېط نسبتا مساعد شويدي ، مګرله بلې خوا دهغه په لار کي خنډونه او عيني ستونځی وجود لري .


امکانات او فرصتونــه
قانونمند اقتصادي _ ټولنيز بدلونونه او دسرمايداري په لور دهيواد پرمختيا، د ټولنې په جوړښت کې دنوو ټولنيزو قشرونو او طبقو رامنځته کيدل ، دمنځنی طبقې دموقعيت ټينګتيا او دسياسي تحرک له برکته دخلکو دسياسي پوهې او تشکل لوړتيا ، داستبدادی رژيمونو څخه د خلاصون او دقدرت داوږده بحران دپاي ته رسولو اساسي اړتيا او غوښتنه ، دهيواد اکثريت سياسي او روٍښانفکري کړيو په هڅو ، بيانيو اومرامونو کې دموکراسي ته مبارزه اوتعهد ، او ترټولو مهم په نوي اساسي قانون کي ددموکراسی او مدني ټولني د ايجاد تسجيل او دنړيوالې ټولنې ، امريکا او داروپا اتحادېې له خوا په افغانستان کې ددموکراسی او يو دموکراتيک نظام د رامنځته کولو په هڅو کي د مرستو اوملاتړ وعدې ، زمونږ په هيواد کې دموکراسی ته دګذار مساعد شرايط او فرصتونه تشکيلوي . داامکانات بايد وسيعا وکارول شي او ددغوفرصتونو څخه ګټه پورته شي .
خنډونه اوستونځی
عمومي اقتصادي ـ ټولنيز او فرهنګي وروسته پاتي والی ، ټوپک سالاري ، سياسي خشونت ، عدم تحمل او دسياسي سوله ايز اومدني رقابت پر ځاي د له منځه وړل،انتقام اخيستنې ، دښمني اوداستبدادي فرهنګ پاتې شونې ، سنت ګرايي او بنياد ګرايي ، استبدادي او ارتجاعي تفکر او عادت ، د مترقي او دموکراتيکو بدلونوپه برابر کې پرله پسې مقاومت ، په دولت او دهيواد په سياسي ډګر کې ددموکراسي ضد کړيو کامل برلاسۍ اوسياسي انحصار او په نتيجه کې داساسي بدلونونو دتحقق په عمليه او جريان کې ددموکراسۍ دواقعي پلويانو دمشارکت په برخه کې خنډونه ، تعصب ، محافظه کارانه دريځ ، منفي روشونه او بلاخره دنړيوالې ټولني غير شفاف ، منفعت جويانه او غلط سياستونو اوروشونو ، هغه عمده دلايل ، عوامل او سببونه دي چی په افغانستان کي د دموکراسی او ديوي خلاصې ټولني د رامنځته کولو جريان ، تخريب اودروي او افغانستان شاه ته بيايي.


نوڅـــه بايد وشــی؟
دافغانستان معضله دنوي او زاړه ،تجدد او زاړه پالنې ، ارتجاع او پر مختګ مسله ده ،چی دا د سلو کلونو را پديخوا مطرح ده اوهله به حل کيږي چی دخپلواکۍ اوتجدد ، دمکراسی او ازادي ،هراړخيز پرمختګ او ټولنيزعدالت پلوي سياسي جريانونه او ځواکونه په روانه ټولنيزه او سياسي مبارزه کې په پريکړوني او قاطع ډول برياليتوب تر لاسه کړي اوپه ټولنه کې دمسلط جريان په توګه ومنل او وپيژندل شي . دامقابله عيني خصلت لری او اوږده پروسه ده او راتلوونکی دپرمختګ دپلوی ځواکونو په ګټه ده .مګريوالی ،قوي اوستر سياسي سازمان ،سم انتخاب او سمه کړنلاره اودهغه دتحقق لپاره موثر ه او پرله پسې مبارزه ، اصوليت ،صداقت اوجسارت ، انساني منش او روش ، دنظر اوعمل يوالی او دپرګنو پراخ ملاتړ ، ددي مبارزې دقطعي برياليتوب اساسي شرايط تشکيلوي.


دعمل پروګــرام کـــوم دی؟
په نوي اساسي قانون کې دانساني ـ ملي ، دموکراتيکو او مترقي ارزښتونو دفاع او دهغه د تطبيق لپاره قانوني او سوله ايزه مبارزه ، دعمومې ټاکنو وړاندي موده کې دټولو وسله والو ګروپونو د بې وسلې کولو روان پروګرام د سرته رسولو او په روانه سياسي پروسه کې ددموکراسی او مدني ټولني دپلوي ځواکونو دپراخ ګډون اويوالی لپاره ګډه هڅه کول ، دازادو او منصفانه ټاکنو غوښتنه او دخلکو په خدمت کي ديوې مسلکی ، کارا او موثري مرکزی او محلي دولتي ادارې د ايجاد او داداري فساد د له منځه وړلو لپاره مبارزه ، دکلتوري _مطبوعاتي اوسياسي ازاديو دتامين لپاره د ژورناليستانو ، ليکوونکو ، اوهنرمندانو ديوالي او دملي يوالی دتحکيم لپاره موثره او ګډه مبارزه ، دبشري حقونو په نړيواله اعلاميه کې دمندرجوموازينو او دنر اوښځو د حقونو دفاع اوملاتړ، او دښځو د يوي سراسري واحد سازمان رامنځته کول . دخلکو داقتصادي اواجتماعي غوښتنو او اړتياوو دتامين لپاره مبارزه او دضنفي سازمانونو ايجاد . دفرهنګي بيارغوني اود پوهانو ، استادانو او ښوونکو دغوښتنو دتامين لپاره مبارزه او ګډې هڅې ، دتروريزم اوبنيادګرايي ،ټوپک سالارۍ او مخدره موادو دتوليد اوقاچاق پر ضد مبارزه او پدې برخه کی دټولو هڅو بې قيد اوشرطه ملاتړ ، د سولې اوثبات ، دموکراسی اوعدالت دتامين او د هيوا دبيا رغونې په برخه کې د نړيوالې ټولنې اوټولو هيوادونو دبې شايبه مرستو ملاتړ اودافغانستان ناپيلۍ اودفعالې او مثبتې بې طرفۍ دريځ او سياسي استقلال ، تماميت او ملي حاکميت ساتل .


نو څوک به دادندې تر سره کړی اوهيوادته دموکراسي راوړي ؟
مسلما چه دعمل د پورته پروګرام تر سره کول دکومې خاصې ډلې کار ندی او دموکراسي هم دهيچا په انحصار کي قرار نلري او هرڅوک کيداي شي دموکرات واوسيږي . اوس چه حتی دپخوانيو جهاديانو له منځه هم ځيني کړۍ دموکراسی ته مخ اړوي اد دپخوانيو مرامونو اوشعارونو څخه تيريږي او په خپلو فکرونوو، سياستونو اوروشونو نوې کتنی کوي ، په عمومي ډول يو مثبت انکشاف شميرل کيږي . پريږده چی دتجدد ، پر مختګ او دموکراسی پلويان زيات وي او ددې موخو لپاره مبارزه پراختيا ومومي اودټولني ټولي برخې په بر کې ونيسي . اما تيوري اوتجربه ثابتوي چی په وروستي تحليل کې افغانستان ته هغه څوک دموکراسي راوړلی شي چی دموکراسي د ارزش ، ارمان اوتعهد په توګه مني او پيژني ېی او پدې لارکې ېې مبارزه کړي اوبې سارې قربانی ېی ورکړي او اوس هم په هيواد کي ديوه دموکراتيکې او مرفه ټولني درامنځته کولو لپاره مبارزه کوي .

د ا ځواکونه په ټولنه کې په پراخه اندازه وجود لري چی بايد په يوه ټوليز او سياسي سترغورځنګ کې چی دايجاد طرحه يي وړاندې شويده متحد او متشکل شي اوددريم ځواک په ټوګه د يوه سياسي الترناتيف دايجاد له لاري د جګړې ،افراطيت ،استبداداوارتجاع دځواکونو مقاومت شنډ اودعمل دپورته ذکر شوی پروګرام دتطبيق له لارې د افغانستان دمسلې دموکراتيک او عادلانه حل تامين اوپدې ډول د يوي مدرني، دموکراتيکي او خلاصې ، پرمختللې او عادلانه ټولني درامنځته کولو لاره پرانيزي .

 بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۱۷ـ ۲۵۰۱

 

 از جنگ يمن تا جنگ بر سر جانشينی

 

ملک سلمان دو سال پس از جلوس به سلطنت با چالش های گوناگونی روبروست. مداخله نظامی در یمن در گِل فرورفته و در سوریه، عراق و لبنان نیز عربستان با شکست هایی مواجه شده است ؛ و در حالی که اصلاحات اقتصادی کنونی با انتقادهای عدیده ای مواجه است، هنوز مساله جانشینی پادشاه بی پاسخ مانده است.

اگر دیپلومات های ساکن ریاض بر روی نکته ای توافق داشته باشند، اینست که رهبران سعودی هر مساله مربوط به اوضاع منطقه  را از نگاه « تهدید ایران » بررسی می کنند. یک دیپلومات با حفظ هویت اش می گوید: « رهبران سعودی در همه جا دست ایران را می بینند و اظهارات مطبوعات ایران را خیلی جدی گرفته و همه جا جار می زنند که ایران چهار پایتخت عربی  (بغداد، صنعا، بیروت و دمشق) را زیر کنترول خود دارد.»

دیپلومات دیگری دورتر هم می رود: « ایران همه فکر آن ها را اشغال کرده. اینان فراموش می کنند که ایران، به هرحال همسایه آن هاست و مستقل از هرنظری که درباره سیاست آن داریم، این کشور با یک حرکت انگشت از بین نخواهد رفت ». همه آنان نخستین دلیل مداخله عربستان در یمن را در همین مشغله فکری خلاصه می کنند.

نظری را که یک دیپلومات سعودی بیان می کند، بیشتر مسوولان مخاطب ما در ریاض نیز تایید می کنند، بدین ترتیب که « ما گزینش دیگری نداریم و این امر ضروری بود. از نگاه ما، یمن یک مساله  داخلی است: ما به یک رژیم دوست و باثبات در آن سوی مرزهای مان نیاز داریم. این یک مساله  امنیت داخلی است». او می افزاید که جمعیت یمن با جمعیت عربستان برابر است.


عملیات «توفان تعیین کننده» اصلا «تعیین کننده» نبود

ملک سلمان  در ٢٣ جنوری ٢٠١۵ ترسایی به جانشینی ملک عبدالله بن عبدالعزیز که تازه فوت کرده بود، به پادشاهی رسید. او با کنار گذاشتن سیاست خارجی محتاطانه و حتا محافظه کارانه می خواست نشان دهد که پادشاهی سعودی آماده است از منافع حیاتی خویش دفاع کند. او به ویژه از آن جا دراین راه مصمم تر شد که ایالات متحده به خاطر نزدیکی به ایران در مورد پرونده هسته ای یا سیاست بی عملی اش در سوریه، دیگر به دیده ی متحدی وفادار محسوب نمی شد. لذا در مارچ ٢٠١۵ ترسایی عربستان در راس ایتلافی مرکب از ده کشور با هدف استقرار حکومت « قانونی» که به دست حوثی ها ساقط شده بود، در یمن مداخله نظامی کرد. عربستان حوثی ها را آلت دست حکومت تهران تلقی می کند.

با وجود این، عملیات « توفان تعیین کننده » همه چیز بود جز تعیین کننده. این عملیات توان نظامی (و سیاسی) سعودی ها را به نمایش گذاشت. به رغم استقرار چند ده هزار سرباز در مرز، عربستان مجبور شد باریکه ای به طول ٢٠٠ کیلومتر و عرض ٢٠ تا ٣٠ کیلومتر از مناطق مرزی را تخلیه کند. در نتیجه هفت هزار نفر از ترس تهاجم حوثی ها مجبور به ترک روستاهای خود شدند. و حوثی ها همچنان به پرتاب موشک به شهرهای جنوبی عربستان مانند جازان ادامه دادند. این موشک پرانی ها هر چند تاثیر چندانی نداشت اما ناامنی دایمی ایجاد می کند که گاهی مجبور به تعطیلی مدارس یا نهادهای دولتی می شوند. دولت عربستان تعداد کشته های این جنگ را پنجاه سرباز اعلام کرده ، اما در حقیقت، بیش از ٨٠٠ نفر در این درگیری ها کشته شده اند که اغلب آن ها را برای سرپوشی در فهرست « قربانیان حوادث » ثبت می کنند. آخر سر، وخیم ترین « خطای » ارتش عربستان، بمباران مراسم تشییع در مرکز شهر صنعا در ٩ اکتبر ٢٠١۶ ترسایی بود که موجب مرگ ١۴٠ نفر شد. این رویداد در سطح  جهانی احساساتی بین المللی برانگیخت که حتا امریکا را واداشت تا تحویل ١۶ هزار مهمات پیشرفته از سوی شرکت ریتیون (Raytheon) را به عربستان متوقف کند. حکومت ریاض پس از ماه ها انکار در ١٩ دسامبر به طور رسمی اعلام کرد که ازین پس، از بمب های خوشه ای ساخت بریتانیا در این عملیات استفاده نخواهد کرد.

به تدریج که مردم در می یابند که در جنگی بی پایان درگیر شده و تعداد تلفات غیرنظامی نیز بالا می رود، شعف ملی ای که بخش مهمی از جمعیت عربستان را فراگرفته بود، فروکش می کند. یک دانشجوی جوان با افسوس می گوید: « ما در حال نابودی کشوری بسیار فقیرهستیم. هر چند که ما نسبت به ایران کوچک ترین علاقه ای نداریم، این مساله ما را ناراحت می کند». او می افزاید: « ما کم کم بین سیاست ریاضت اقتصادی تحمیلی و هزینه ی این جنگ، پیوند برقرار می کنیم». منابع مختلف هزینه جنگ را از ٢ تا ٣ و حتا ٧ میلیارد دلار در ماه تخمین زده اند. در حالی که کاهش فوق العاده قیمت نفت منابع مالی دولت را به قهقرا برده است.

یک مقام مسوول سعودی با بی اهمیت نشان دادن این بیلان، توضیح می دهد: ما ٨٠ درصد موشک های حوثی ها را گرفته و از افتادن جنوب یمن و کل کشور به دست آن ها جلوگیری کردیم.»

این دل خوشی کوچک با هدف های تعیین شده فاصله بسیاری دارد که یکی از آن ها فتح مجدد صنعا بود. لذا حکومت ریاض تلاش می کند که خود را از این باتلاق برهاند. زیرا ترک یک جنگ، همواره از شروع آن دشوارتر است. عربستان نه فقط باید حساب دشمنانش را داشته باشد ( در اواخر نوامبر، مطبوعات عربستان بیانات  فرماندهان ایران را برجسته می کرد که به ایجاد پایگاه دریایی در سوریه  و یمن اشاره می کردند )  بلکه متحدان او نیز غالبا استراتیژی خاص خود را دنبال می کنند. بدین صورت که امارات متحده عربی که در یمن بسیار فعال بود و صدها سرباز در محل داشت، از حرکه الاصلاح، شاخه یمنی اخوان المسلمین بیم دارد، با این که متحد رییس جمهور « قانونی» عبد ربه منصور فرد مورد حمایت سعودی هاست. سعودی ها مایل نیستند در چارچوب پیمانی قربانی شوند که با میانجی گری جان کری، وزیر امورخارجه امریکا مذاکره بر سر آن جریان دارد و از قرار، حکومت عربستان همه امیدهایش را برای خروج از آن چه رقیبانش با بزرگ نمایی « ویتنام سعودی » می خوانند، به آن بسته است.


بی ثباتی و پراکنده گی منطقه ای

از نگاه سلمان پادشاه جدید، مداخله در یمن فقط مرحله ی اول بازگشت عربستان به صحنه منطقه ای بود. برای نخستین بار از سال ١٩٧٣ ترسایی و تحریم تحمیلی بر صادرات فرآورده های نفتی در دوره جنگ اعراب- اسراییل در اکتوبر ١٩٧٣ترسایی عربستان خود را از یوغ قیمومت امریکا رها می کند. ملک سلمان قصد داشت روند عادی سازی بین ایران و بقیه جهان را کُندترکند. اعدام نمر باقر النمر، مخالف شیعی سعودی در ٢ جنوری ٢٠١۶ و بدنبال آن حمله انتقام جویانه به سفارت عربستان در تهران به قطع روابط دیپلوماتیک بین ایران و عربستان منتهی شد. چندین کشور پیرامون خلیج از کار عربستان پیروی کردند. یک دیپلومات غربی به ما توضیح داد که :« از این پس، چرخ ها حسابی روغن کاری شده اند؛ هر حادثه ای بین پادشاهی سعودی و ایران به محکومیت ایران از سوی « شورای همکاری دولت های خلیج » و سپس « جامعه عرب » و سرانجام « سازمان همکاری اسلامی» منجر می شود ». اما، کافی ست نگاهی بر اوضاع منطقه بیاندازیم تا بتوانیم محدودیت تصمیمات تهاجمی سعودی را دریابیم.

 

درسوریه ، فتح حلب در دسامبر ٢٠١۶ ترسایی به دست ارتش سوریه با کمک نیروی هوایی روسیه، مشاوران ایرانی و ملیشیای شیعه  لبنانی و عراقی موقعیت رژیم بشار اسد را که عربستان قصد سرنگونی اش را داشت  تقویت کرد.

درعراق، تلاش های نزدیکی با حکومت حیدرالعبادی  نخست وزیر جدید عراق از اگست ٢٠١۴ ترسایی  به جایی نرسید. سفیر جدید عربستان  ثامر السبحان که پس از قطع رابطه به هنگام  جنگ خلیج (١٩٩١-١٩٩٠) در دسامبر ٢٠١۵ ترسایی به این مقام انتخاب شد، مرتبا نقش ملیشیای شیعه (حشد شعبی ) در عراق را افشا کرده است. این ملیشیا متهم است که تنش با سُنی ها را تشدید کرده است. بیانات سفیر موجب شد که حکومت بغداد در ٢٨ اگست ٢٠١۶ از سفیر بخواهد که عراق را ترک کند. با این حال  یک دیپلومات سعودی با اطمینان خاطر می گوید :« ولی روابط با عراق ادامه دارد، هرچند ما خواهان این هستیم که حکومت عراق همه لایه های مردم را دربر گیرد. داعش از سیاست طرد و کنارگذاشتن سُنی ها زاییده شد. استعفای نوری الملکی (نخست وزیر پیشین که سیاست مذهبی طرفدار شیعیان را به پیش می برد) ضروری بود، هر چند که نفوذ او همچنان باقیست.»

در لبنان، پس از قطع کمک بلاعوض سه میلیارد دلاری جهت خرید اسلحه ( از فرانسه ) برای تنبیه بیروت به خاطر عدم امضای بیانیه جامعه عرب که حزب الله را به عنوان سازمان « تروریستی » نکوهش می کرد، پس از قطع کمک مالی به سعد حریری،متحد عربستان ( که البته باید تصدیق کرد که سرمایه گذاری چندان سودمندی برای عربستان سعودی نبود)، حکومت ریاض از صحنه سیاسی لبنان عقب نشینی کرد. هنگامی که جنرال میشل عون، متفق حزب الله در ٣١ اکتوبر به ریاست جمهوری لبنان انتخاب شد، محمدجواد  ظریف، وزیرخارجه جمهوری اسلامی و منصور فضل الله عزام فرستاده ویژه بشار اسد، جهت تبریک گویی به رییس جمهور جدید پشت سرهم وارد بیروت شدند، در حالی که سفیر عربستان دو ماه پیش بیروت را ترک کرده بود. زمان لازم بود تا سرانجام در ٢١ نوامبر، شاهزاده خالدالفیصل السعود، فرماندار مکه با رییس جمهور عون ملاقات کند.


تنش دیرپا با مصر

این آیه قرآن بر سردر وزارت امورخارجه عربستان نقش بسته است: « یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر و انثى وجعلناکم شعوباً وقبائل لتعارفوا» ، [ هان ای مردم همانا ما شما را از یک مرد و یک زن آفریده ایم و شما را به هیات اقوام و قبایلی در آوردیم تا با یکدیگر انس و آشنایی یابید]. (سوره حجرات از قرآن ، ترجمه بهاالدین خرم شاهی)  در حقیقت، دیپلومات های سعودی به دشواری می توانند ترجمان این توصیه تشویق آمیز را در واقعیت نشان دهند، حتا نسبت به کشورهای سنی. برای تبریه آنان می توان گفت که اوضاع منطقه هرگز تا این درجه بی ثبات نبوده و عقب نشینی ایالات متحده، قدرت گروه های مسلح غیردولتی و ایتلاف های متغیر که درآن ها دشمن دیروز به متحدان امروز تبدیل شده ، مهر خود را بر آن کوبیده است. قطر وعربستان که سه ماه پیش در آستانه  درگیری بودند، به هم دیگر نزدیک شده اند. به موازات آن، مناسبات ریاض و قاهره درماه های اخیر رو به وخامت گذاشته است. تلاش امارات متحده عربی در میانجی گری بین دو کشور به جایی نرسیده است. می توان، اقامت یکی از مشاوران ملک سلمان در ماه دسامبر در اتیوپیا ( و سپس دیدار وزیرخارجه قطر ) و بازدید آن مشاور را از سد رنسانس واقع در نیل علیا به منزله پیامی تلقی کرد: در واقع، مصر معتقد است که ساختمان این سد به آبیاری در مصر آسیب می رساند. و برای تکمیل این وضع، شورای همکاری کشورهای خلیج بیانیه مصر را که در آن قطر را به همدستی در انفجار کلیسای قبطی قاهره در ١١ دسامبر ٢٠١۶ متهم می کرد، محکوم کرد.

خالد الدخیل مفسر سعودی نیز با تاسف می گوید:« این بحران پس از سه سال تبادل نظر، دیدار و کمک پیش آمد. فروپاشی مصر تهدید بزرگی برای عربستان سعودی خواهد بود. که عکس این قضیه هم درست است.»

تلاش برای ایجاد ایتلافی بزرگ در کشورهای اسلامی سنی علیه تروریزم، که با شتابزده گی در ١۵ دسامبر ٢٠١۵ اعلام شد، (برخی کشورها حتا خبر هم نداشتند) از یک اعلام موضع تجاوز نکرد. حتا پیشنهاد تغییر شکل « شورای همکاری کشورهای خلیج » به یک اتحادیه گسترده تر با مخالفت صریح عمان و تردیدهای کشورهای عضوروبروست که نگران برتری و تسلط عربستان هستند. نشست سران این شورا که در ماه دسامبر با حضور ملک سلمان در بحرین برگزار شد، در این زمینه هیچ نتیجه مشخصی ببار نیاورد. اگرچه هنوز زود است که نشانه های پیوستن عمان به ایتلاف ضدتروریستی را در اواخر دسامبر گذشته تحلیل کنیم، اما به نظر نمی  رسد که این تصمیم نشانه ای از تغییر اساسی در سیاست خارجی سلطان نشین عمان باشد.

در این رودررویی با تهران، ملک سلمان می تواند به خاطر یک پیروزی مهم به خود ببالد: نزدیکی او با ترکیه که در ٢٠١۵ ترسایی شروع شد که بازدید رجب طیب اردوغان از عربستان سعودی از نشانه هایش بود. ترکیه متحدی نیرومند است که دارای ظرفیت اقتصادی قدرتمند و ارتشی که در توازن قوا با ایران وزنه ای به حساب می آید. باوجود این، در ماه های اخیر، ترکیه به روسیه نزدیک شده در حالی که در سال ٢٠١۵ ترسایی در خطر جنگ با این کشور قرار گرفته بود.
تفرقه دردرون دربار سعودی

این کارنامه ی دستِ کم متضاد در درون خانواده سلطنتی بحث و جدل ایجاد کرده است. شاهد آن رویداد شگفتی است که در ریاض بسیار سروصدا کرده است. روزنامه سعودی الوطن روز ٢ جون بر روی صفحه اینترنتی خود سخنانی منسوب به شاهزاده محمد بن نایف (مشهور به ام بی ان) ، ولیعهد و وزیرکشور در حاشیه نشست کشورهای خلیج در جده منتشر کرد. چند ساعت بعد، با این بهانه که سایت هک شده و روزنامه هرگز چنین خبری را گزارش نکرده بود، این مطلب را از روی سایت حذف کردند. البته کسی این تکذیب نامه را باور نکرد.

ولی شاهزاده ام بی ان چه می گفت؟ اوتوضیح می داد که هر چند ما به خواست حکومت قانونی یمن پاسخ دادیم، عملیات « توفان تعیین کننده » « به درازا کشیده و از دست ما خارج شده است، از جمله به دلیل امتناع کشورهای عضو ایتلاف در انجام وظیفه شان». اشاره غیر مستقیم به مصر بود که نیروی زمینی نفرستاد. او ادامه می دهد:« در سوریه، ما می خواستیم با کمک ترکیه و ایالات متحده رژیم را سرنگون کنیم »، و نتیجه می گیرد: «ما باید درسیاست و محاسبه بازبینی کنیم » و در مورد این دو مساله  « امتیازهای واقعی و دردناک» بدهیم اگر نمی خواهیم که جهان عرب در کشمکش های بی پایان فرورود.

در کشوری که دستگیری « به اصطلاح تروریست ها » امری روزمره است، (برای مثال، ٣٠ اکتوبر از نابودی شبکه های تروریستی گزارش دادند که گویا در تدارک انجام سو قصدهایی علیه مقامات و استادیوم فوتبال بودند)، و در کشوری که در مقابل افشای « تروریست ها » پاداش نقدی پرداخت می شود، دلمشغولی ولیعهد  و وزیر داخله پیش از همه نبرد با گروه های فراملی نظیر القاعده و سازمان دولت اسلامی است. او در مورد مناقشه های منطقه ای، راه حل سیاسی را ترجیح می دهد چرا که هراس دارد که اشاعه آن ها به سود چنین گروه هایی تمام شود.

اما، این دعوا بر سر استراتیژی سرپوشی نیز بر مبارزه برای قدرت است. رسیدن ملک سلمان به پادشاهی با رشد برق آسای پسر سی ساله اومحمد بن سلمان نیز مترادف بود. او ابتدا به وزارت دفاع انتخاب و سپس برایش مقام نایب ولیعهدی را ساختند که او را شماره ٣ در سلسله مراتب جانشینی پادشاه قرار می دهد. یک مقام مصری در قاهره با کنایه می گفت: « رویای سلمان ایجاد یک عربستان سلمانی به جای عربستان سعودی ست.» تا بتواند از دست ولیعهد خلاص شود. ولیعهد عربستان به انزوا رانده شده و اداره   جنگ با یمن و همچنین اصلاحات اقتصادی به محمد بن سلمان واگذار شده که بانی طرح بلندپروازانه   توسعه به نام « رویای٢٠٣٠» است که در اپریل ٢٠١۶ ترسایی  آغاز شده و هدفش گویا تحول اقتصادی بر پایه برنامه ای  است که چیزی از برنامه مارگارت تاچر کم ندارد.

درحالی که این برنامه که برای مقابله با سقوط قیمت نفت طرح شده، موجب افزایش فاحش قیمت ها شده است ( از جمله قیمت آب و برق)، کاهش قدرت خرید اقشار متوسط  (با کاهش بی سابقه دستمزدها و پاداش کارمندان؛ و نخستین رده ای که تا ۵٠ درصد از درآمد شان را از دست داده اند، دانشگاهیان و نظامیان هستند). در سال ٢٠١۶ ترسایی اقتصاد با نخستین رکود پس از سال ٢٠٠٩ روبرو شد و کسری بودجه از مرز ٨۵ میلیارد دلار گذشت. به موجب بودجه جدید، کسری بودجه در سال ٢٠١٧ ترسایی در حدود ۵٣ میلیارد دلار خواهد بود. تمرکز قدرت در دستان پادشاه و پسرش همچنین روند تصمیم گیری را غیرشفاف تر و نامطمین تر کرده است که موجب تاسف بازرگانانی شده که پیشاپیش در اثر تاخیر بازپرداخت های دولتی وضعیت شکننده ای یافته اند. البته باید بی ثباتی حکومتی ناشی از ادغام موسسات دولتی مختلف و تغییرات وزیران (چهار وزیر آموزش در طول دو سال) را نیز به آن افزود.

یک دیپلومات اروپایی توضیح می دهد که « ولیعهد عربستان هوشمندانه خود را هم از جنگ یمن و هم از اصلاحات اقتصادی کنار کشید. این اصلاحات تا اکنون نتیجه ای نداده است. او کم کم بهره ی شکیبایی اش را دریافت می کند و اخیرا به صحنه سیاسی و رسانه ای نیز برگشته است.» به ویژه که او از طریق کانال های اطلاعاتی { رسانه ای متراکم که جامعه سعودی را سیراب می کند، یا با استفاده از آمیزه ای از مناسبات خانواده گی و قبیله ای و نیز از طریق تویتر و واتس اپ و اینترنت، پیشاپیش تردیدهای خود در مورد این سیاست اعلام کرده بود (عربستان سعودی با ٣۵ تا ۴٠ درصد نفوذ تویتری، و شبکه واتس اپ )  که امن تر هم هست } یکی از بالاترین میزان در سطح جهانی را دارد. ٩٠ درصد جمعیت کشور از طریق تلفون های همراه به اینترنت دسترسی دارند). در ریاض، افراد علاقمند به سیاست، به بازی قدرت آشنا هستند، البته در حالی که هیچ  چیز در رسانه ها به بیرون درز نمی کند.

در وضعیت کنونی، به رغم سن بالای پادشاه ( بیش از ٨٠ سال ) او عنان قدرت را محکم در دست دارد. آیا او از این امکان برخوردار است که پسرش را به عنوان جانشین تحمیل کند؟ این امر بیش تر به نتیجه اصلاحات اقتصادی، تحولات منطقه  و همچنین دولت جدید ایالات متحده (از ٢١ جنوری ٢٠١٧ ترسایی ) بسته گی دارد. در ریاض، همه با آمیزه ای از بیم و هراس در انتظار آغاز ریاست جمهوری دونالد ترامپ هستند. در کانون قدرت کسی اشکی برای باراک اوباما نخواهد ریخت. او را متهم می کنند که حسنی مبارک را به حال خود رها کرد، امتیاز زیادی به ایرانیان داد و به وظیفه اش در سوریه عمل نکرد.

با چشم پوشی روی مواضع ضداسلامی و طرفداری از اسراییل ترامپ ( با توجه به مواضع افرادی که برای مسوولیت های کلیدی برمی گزیند )  امیدوارند که دولت جدید دراردوگاه دشمنان جمهوری اسلامی قرار می گیرد و این شبحی است که بر فراز پادشاهی سعودی پرواز می کند./ لوموند دیپلوماتیک

 

١ – درباره کاربرد رسانه های اجتماعی در جهان عرب، به آثار زیر مراجعه کنید: Everette E. Denis, Justin D. Martin, & Robb Wood, with Marium Saeed, Media use in the Middle East, A six-nation survey, Northwestern University in Qatar ; Arab social media report, TNS, 2015

Alain GRESH, Behrouz AREFI

 

 بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۲۰۱

 

 

 

 

 

 

 

طوفان در راه است

افغانستان باردیگر درمحراق توجه استراتیژیک نیروهای بزرگ قرارمی گیرد

 

اسد کشتمند


ازمدتی به این سو باردیگراوضاع افغانستان درمسیر تندباد شدید رقابت ها و بازی های باصطلاح اوپراتیفی بازیگران اصلی سیاست های جهانی قرارگرفته است. تحرکات عدیده ای حول افغانستان درجوش وخروش است ؛ وازهرسویی فریادها بلند شده است. آیا این وضع تصادفی و نوعی نقطه بالایی گذرای تراکم حوادث است ویا این که  نتیجه قانونمند سلسله ای از بازی ها وتحرکات رهبری شده می باشد؟
ازآنجایی که امریکایی ها دراین میانه بازیکن اصلی ومالک بی چون و چرای حاکمیت درافغانستان هستند، آیا این وضع دردایره «  اداره » و « مدیریت »  آنها قرار دارد یا اینکه حوادث از استراتیژیست های شان پیشی گرفته است؟ پرداختن به اوضاع افغانستان بدون درنظرداشت جواب به این سوال ها، پس منظرحوادث سال های اخیرو دورنمای سیاست های اعمال شده از جانب امریکا (تا آنجایی که قابل« رویت»  است)، که نقش اولی وتعین کننده دراوضاع کنونی جهان و به ویژه منطقه بحران زده خاورمیانه را دارد، کاری کم نتیجه و بی اساس خواهد بود. پس منطق وتسلسل حوادث امروز را در آیینه تحرکات گذشته نه چندان دور باید دید.
قبل ازهرچیزباید تذکارداد که فکر نمی شود تغییر رییس جمهور درامریکا، به معنی تغییرسیاست تعیین شده این کشوردر سطح جهان به ویژه درموارد بااهمیتی چون افغانستان باشد.
بارها تذکرداده شده است که افغانستان نه تصادفی (گویا در نتیجه اخطار مقامات امریکایی جهت تسلیم دادن اسامه بن لادن به امریکا بعداز حوادث ۱۱ سپتامبر و جواب منفی طالبان) و نه برپایه یک اقدام عجولانه وآنی ؛ بلکه برپایه یک استراتیژی دقیقاً سنجیده شده و برای درازمدت اشغال شده است. به گفته عده ای از مسوولین امریکایی اگر حادثه ۱۱ سپتامبر اتفاق هم نمی افتید، افغانستان ازجانب امریکا اشغال می شد. درواقع، این دقیق ترین جوابی است که برپایه تحلیلی واقعبینانه می توان ارایه کرد زیرا چنین نظریه ای با استراتیژی امریکا، با در نظرداشت اهمیت موقعیت استراتیژیک افغانستان، به ویژه در فضای بدون شوروی همخوانی منطقی کامل دارد. بناً همه روابط ، تحرکات ، سیاست ها و حوادث افغانستان را از این زاویه اجتناب ناپذیر باید دید. اشغال افغانستان به وسیله امریکا زمانی صورت گرفت که هیچ صدای مخالفی باعث آزارش نمی شد و در نتیجه به تحکیم بی سابقه مواضع خود در این کشورشدیداً صدمه دیده وضعیف پرداخت. در چنین وضعی اولتر ازهمه ایجاد پایگاه اجتماعی ویا لااقل ایجاد قشری اجتماعی که تبعیت کامل داشته باشد یکی ازاهرم های اساسی و دارای اولویت سیاست اشغالگران بود تا نظمی راکه ایجاد می نمودند، در درون جامعه پشتیبان « جان به کف » داشته باشد. یکی از راه های بسیارموثر ایجاد چنین قشری عبارت بود ازخریدن آن و تزریق پول وثروت دروجود گروه های به اصطلاح مجاهدین که بسیار ساده وبدون حداقل دغدغه وجدانی، معامله را انجام دادند. امروزه درافغانستان یک قشرانگل وار وبیکاره اجتماعی که ارکان مختلفه آن درگذشته هم خصومت خونین خود را باترقی و پیشرفت افغانستان به اثبات رسانیده بود، ایجاد شده است که با فروش افغانستان، در پول و ثروت غلط می زند وبرای حفظ این وضع حاظر است به هرکاری متوسل شود. سردمداران این قشرانگل که عمدتاً بی سواد و کم سواد هم هستند، تاگلو در تجمل  وعیاشی قرون وسطی ایی غرق اند. این نوع زنده گی همیشه معراج خواب وخیال و رویاهای شان بوده است. از اینجا است که این گروه های به اصطلاح مجاهدین که ازاین معامله سودبرده اند در اظهار وفاداری واطاعت از اوامر امریکا باهم در رقابت قرار دارند.
آیا ایجاد یک چنین قشر ثروتمند وانگل وار اجتماعی می تواند در دراز مدت حافظ نظم موجود باشد؟ به این سوال روند شتابنده تغییرات بین المللی جواب خواهد گفت اما در حال حاظراین قشر است که یکی ازعوامل وپایه های تداوم اشغال افغانستان می باشد. سردمداران این قشر پارازیت صفت می دانند که ختم اشغال پایان تسلط آنان برمقدرات کشور و مردم ما و زنده گی مرفه و آرام بادآورده آنها خواهد بود. اتفاقاً از دید جامعه شناسی ومنافع  درازمدت امریکا دراین نقطه جهان، این روش امریکاموثرترین کاری است که یک قدرت اشغالگر دراوضاع کنونی باید انجام دهد. تسلط این قشر پرازیت ومفت خور و اضافه ستان چنان فضای سیاسی و اجتماعی افغانستان را پرکردکه درسایه آن امریکایی ها مهره های پرورش داده خود راکه چندین دهه درحال تخم گذاری درسایه ارگان های استخباراتی امریکایی قرارداشتند، بی سروصدا، با راحتا وبه نحوی« طبیعی» در تمام اهرم های اصلی قدرت جادادند. هم اکنون امریکایی ها با اطمینان کامل وبه طور بی دغدغه در رده های تعین کننده حاکمیت مهره های آزمون شده خود را جابجا کرده اند و ازاین ناحیه خیال شان به طور کامل راحت است. ازلحاظ میدانی، عملکرد ارکان مختلف نیروهای تحت « اداره » امریکایی ها ، ازتکنوکرات ومجاهد گرفته تاطالب و...، وضع مغشوشی را درکشور ، به مثابه یکی از تبعات ضروری چنین سیاستی، ایجادکرده است. در چنین وضع مغشوشی، حاکمیت دست نشانده از نام مردم ما آزادانه به انواع معاملات تن درمی دهد  و ازاستقلال وحاکمیت و اراده ملی به اندازه سرمویی اثری باقی نمانده است. هرآنچه برمردم مامی گذرد، درحیطه صلاحیت« خارجی ها » است.
برپایه این وضع مغشوش و درعین زمان سهل الحصول بود که درسال های گذشته یعنی سال های آرامش برای اشغالگران، افغانستان به بازیچه ویا بهتر گفته شود لابراتوار تجربه جنگی- استراتیژیک امریکا- ناتو مبدل گردید؛ می روند ومی آیند، مخالف می آفرینند وموافق بار می آورند، حوادث راایجاد می کنند وصحنه های سیاسی راشکل می دهند وهردم پایه های باور مردم به آینده را تضعیف وتبعات اشغال را تحکیم می کنند. افغانستان را درآتشی کم سو می سوزانند تا مردم روی آرامش را نبینند وبه فکربیرون راندن اشغالگران نیفتند.
اشغالگران به موازات توسعه دایره چاکران پول پرست، زیربنای اقتصادی افغانستان راچنان نیست ونابود کرده اند وچرخ زنده گی به پیمانه ای به غرب وامریکا وتولید مواد مخدر(که آنهم درحیطه مدیریت خودشان قراردارد) وابسته شده است که هر روزی که امریکایی ها تصمیم بگیرندمی توانند با قطع کمک ها، افغانستان را از گرسنگی بمیرانند.
در حالتی عادی به ساده گی می شد گفت که وجود یک چنین قشرپرازیت صفت اجتماعی درافغانستان که بخشی از حاکمیت راهم در قبضه دارد برای مدت های طولانی می توانست عامل حفظ ثبات و تداوم اشغال افغانستان باشد. اما برخوردخشن واستعمارگرانه امریکا درسراسرخاورمیانه ، براه انداختن تحریکات بی سابقه درسرحدات روسیه و تبدیل نمودن شمال افغانستان به تخته خیزعلیه منافع بلافصل روسیه و راندن آن به سوی خشم وانتقام جویی وهمچنان درپیش گرفتن سیاست تجاوزی وتهدید آمیز برعلیه چین و ایران و سیاست دوپهلوی مزورانه با پاکستان، این تداوم را به خطر جدی مواجه ساخته است. جنگ های خونین جمهوری چچین فدراسیون روسیه راهمه به یاد داریم که امریکایی ها تلاش داشتند روسیه را ازطریق آن بدرند. در گرجستان با تحریکات خطرناکی روس ها را بیشتر حساس ساختند ودر اوکرایین این حساسیت ودرنتیجه فضای خصومت را یک درجه بالاتر بردند.
به دلیل همین تحرکات و تحریکات امریکایی ها، امروز افغانستان بیش تر از هر زمان دیگری بنابردلایل زیادی منجمله به مثابه نقطه ضربه پذیرامریکا، دارای اهمیت مبرم شده است. افغانستان، دراوضاع کنونی باردیگر در معرض رقابت های قدرت های بزرگ جهانی وهمسایه گان قرارداده شده است. قدری جهات گوناگون این وضع رامورد ارزیابی قراربدهیم.
امروز، بیشتراز هر زمان دیگری این از بدیهیات است که حوادث نقاط مختلف جهان تاثیری مستقیم برهمدیگر دارند و دیگر خارج ازتصور خواهد بودکه بتوان وضع دریک منطقه خاص را به طور مجرد و بدون ارتباط باسایرنقاط جهان و پدیده های عمده آن ارزیابی کرد. بناً اوضاع کنونی افغانستان منطقاً، به طورمستقیم  و بلاواسطه تحت تاثیرحوادثی قرار می گیرد که به ویژه در منطقه شرق اروپا وخاورمیانه وآسیای مرکزی رخ میدهد.
امرمسلمی است که به طورمشخص و در درجه اول، اوضاع سوریه و اوکرایین  امروز به سنگ محک برخورد دوطرف شرق (روسیه ومتحدین آن)  وغرب ( امریکا ومتحدین همسو و کشورهای وابسته به آنها ) مبدل شده است. وضع درسوریه در نقطه عطف ویرانی روابط  دوطرف قرارگرفته است وحتا اگرجنگ جهانی ای هم در بگیرد، از سوریه آغاز خواهد شد. در وضع کنونی بغرنجی اوضاع و شدت  دشمنی ها درسوریه طرف های درگیر؛ به ویژه روسیه رابرای یافتن نقاط ضربه پذیر طرف مقابل به سوی کشورها ومناطق دیگر می کشاند تا فشار وصدمه ای را که درسوریه متحمل شده اند، تلافی کنند  ومتاسفانه کشورما بنابراینکه در اشغال امریکایی ها قراردارد و به مثابه تخته خیزمداخله و تجاوز برعلیه آسیای میانه  و روسیه مورد استفاده قرارمی گیرد، می تواند آماج و یکی ازنقاط بارز این انتقام جویی و زورآزمایی پنهانی دیگر، نه تنها بین روسیه وامریکا- ناتو، بلکه بین امریکا- ناتو و روسیه ومتحدین آن باشد: به احتمال بسیارقوی« جنگ پنهانی» وحشتناکی درافغانستان در پیش روخواهد بود. به این ترتیب، امتزاج دوعامل انفجاری وضع، یعنی تدارکات قبلی مداخله گرانه امریکا درکشورما برعلیه آسیای میانه و روسیه ازیکسو؛  و وضع تقابلی جدید ازجانب دیگر، افغانستان رابه گوشت دم توپ ونقطه درگیری های فیصله کن مبدل ساخته است. به طور طبیعی نبردگاهای دیگری چون عراق، یمن، لیبیا  و... شاهد رودررویی نیابتی روس ها و امریکایی ها خواهد بود اما افغانستان به دلایل نیرومند تری، بیش تر به چنین آزمونگاه اولی و اجتناب پذیرمبدل خواهد شد.
به گفته عده کثیری از ژرونالیستان، مبصرین و کارشناسان سیاسی، سیاست مداران وحتا عده ای ازافراد مربوط به حلقه های حاکم دست نشانده، گروه های وسیعی از نیروهای شکست خورده داعش از سوریه به افغانستان منتقل می شوند. تا اکنون بارها رسانه ها اخبار مربوط به این جا بجایی را منشتر ساخته اند. اکثریت مبصرین و کارشناسان و آگاهان سیاسی باصراحت می گویند که جنگ از جنوب به شمال و شمالشرق انتقال داده شده و آسیای میانه درمرکز توجه قراردارد.
اکنون دیگر برکسی پوشیده نیست که امریکا تلاش دارد خواب دیرینه خود را درجهت نفوذ عمیق در کشورهای آسیای میانه که زمانی جز اتحاد جماهیرشوروی بودند، تحقق بخشد. یکبار دیگر امریکایی ها می خواهند سناریوی افغانستان دهه هشتاد میلادی ویاحوادثی مانند « بهارعربی » را درکشورهای آسیای میانه و به طور مشخص در وضع کنونی در تاجیکستان تدارک ببینند و برای این کارپشت جبهه جنگ های احتمالی داخلی برآمده از تحرکات اولی را درافغانستان مهیاساخته اند. اما آیا قادرخواهند شد چنین سناریویی را درآسیای میانه پیاده کنند؟

منطقاً بعید به نظرمیرسد زیرا وضع جاری از ریشه با گذشته ها و جنگ افغانستان در دهه هشتاد میلادی و وضع حاظرخاورمیانه عربی، متفاوت است و چسپیدن به چنین سناریویی بیشتر براراده تجاوز وتخریب متکی است تا بر امکانات واقعی وبه توهم خطرناکی شباهت دارد ( در مقطع دیگری، دراین مورد بیشتر پرداخته خواهدشد).
امر قابل توجه اینست که با تاکید براستراتیژی انتخاب شده، ازمدتی به اینسو امریکایی ها با سرعت به بازنگری سیاست های خود درافغانستان می پردازند. زیرا با تغییراتی که در صحنه های اساسی سیاسی؛ ازپاکستان و ایران ومصر ولیبیا و یمن وعراق گرفته تا سوریه واوکرایین رخ داده است، آنها نمی توانند دیگربرآن آرامش نسبی چندسال قبل حساب کنند. ماه عسل طولانی بیش ترازیک دهه ونیم اشغال افغانستان دارد به پایان خود نزدیک می شود . این تغییر در سیاست امریکا علایم روشنی از خود تبارز می دهد که عمده ترین آن در آرایش مجدد حضور نظامی آنان در افغانستان دیده می شود. با آمدن آقای ترامپ در مقام ریاست جمهوری امریکا، بعید به نظر میرسد که دراستراتیژی انتخابی کشورش در این زمینه تغییر اساسی ای رونما گردد. زیرا این استراتیژی فرآیندچندین دهه سرمایه گذاری ذوجوانب عملیاتی، نظامی وسیاسی درجهت ایجاد یک پایگاه مستحکم منطقه ای است که به این سادگی هاحاظر نیستندآنرا ازدست بدهند. بیاد داریم که آنهاچند سال قبل با اطمینان از تداوم اشغال، باکوس وکرنا اعلام کردند که نیروهای خودرا از افغانستان بیرون می کنند. در وضع جدید، بعداز خیمه شب بازی های بیرون رفتن نیروهای خارجی ازافغانستان وصحنه سازی های درونی برای توجیه برگشت خویش امریکایی هاوناتو اخیراً اعلام کرده اند که نه تنها درافغانستان باقی می مانند بلکه به تقویت کمی حضور خود نیزمی پردازند. به گزارش وب سایت خبری " واشنگتن اگزامینر-washingtonexaminer"، "جوزف ووتل- Joseph L. Votel" قوماندان قرارگاه مرکزی آمریکا روز ۲۹ اگست ۲۰۱۶ گفت: « احتمالا نیروهای آمریکایی در افغانستان حضوری دائمی خواهند داشت». وی به سیاست امریکا صراحت دادوگفت:«سرمایه‌گذاری زیادی را در افغانستان انجام داده‌ایم و از اهمیت ویژه این منطقه به خوبی آگاهیم. با در نظر گرفتن این موضوعات، باید حضور خود را حفظ کنیم.»
« ینس استولتنبرگ» منشی عمومی ناتو طی کنفرانس مطبوعاتی به تاریخ ۲۹ اکتوبردر پاسخ به سوالات خبرنگاران با اشاره با اوضاع نابسامان امنیتی در افغانستان گفت: « نبردها در افغانستان به این زودی‌ها پایان نخواهد یافت... همه روزه وضعیت امنیتی در افغانستان رو به وخامت میرود و نیروهای امنیتی با چالش‌های گوناگونی از جمله حملات پی در پی تروریست‌هامواجه است ... حضور ناتو در افغانستان بزرگترین مأموریت نظامی این پیمان است »
همه این موضعگیری ها وتغییر مواضع قبلی مبنی بر خروج نیروهای خارجی ازافغانستان صحنه سازی ای بیش نبود.
اکنون امریکا وناتو «برگشته اند». این برگشت ساده ومعصومانه برای دفاع از افغانستان نیست. آنها برای خرابکاری وسازمان دادن جنگهای بیشتربرگشته اند. آنهابرای تخریب آسیای میانه کمر بسته اند. نیروهای امریکایی با مجوز جنگی برگشته اند. گام اول در این زمینه برداشته شده است؛ قرار اطلاع رسانه ها، ارتش آمریکا درنیمه اول ماه جنوری اعلام کرد ۳۰۰ تفنگدار نیروی دریایی این کشور از فصل بهار در ولایت هلمند افغانستان مستقر میشوند. ازیادنبریم که هلمندمرکزکشت وقاچاق موادمخدر ومنبع بزرگ ذخایراورانیوم افغانستان نیز است.
باری محکم کاری امریکا-ناتو درافغانستان ازجدیت بالایی برخوردار است تاجایی که اخیراًدر جلسه بزرگی در بروکسل ناتوفیصله کردتاسالانه پنج ملیارد دالر به افغانستان کمک نماید واز این جمله یک ملیارد ونیم آنرا امریکا به تنهایی می پردازد. این رقم سرسام آور نشان دهنده ابعاد نقشه های پنتاگون برای حفظ افغانستان به مثابه مرکزاتکایی بااهمیت حضور نیروهایش در این منطقه داغ آسیا است. این رقم نجومی پنج ملیارددلارونیم نشاندهنده اهمیت استراتیژیک کشور ما است. این نوع پنج ملیارد دالرها به تعبیری، خون بهای تباهی کشورما بوسیله ناتو است. آیا ازاین ملیاردها دالر که به سوی افغانستان سرازیرمی شود، برای پیشرفت افغانستان استفاده ای هم صورت می گیرد؟ با قاطعیت می توان گفت که نه. از این پول ها نه برای ایجاد زیربنای اقتصاد کشور به کار گرفته می شود و نه برای فقر زدایی. پس این همه پول به کجا می رود؟
همه این پولها افغانستان را بیش تر وابسته می سازد، نظامی گری بیهوده رامی تازاند و قشر پولدارپرازیت صفت راکه پشتیبان نظم کنونی است، فربه تر می سازد. مسلماً این نظم چیزی نیست جز ادامه اشغال افغانستان.
با درنظرداشت چنین فاکت هایی «طوفان د رافغانستان» در راه است. هرچه را تاکنون کشورمابنام مصیبت ازسرگذشتانده است، دربرابر آنچه برایش تدارک می بینندناچیز خواهد بود. افغانستان درپای نفوذ امریکا در آسیای میانه خواهد سوخت. افغانستان قربانی معصوم سیاست هژمونیک امریکادر خاورمیانه ، شرق اروپا، جنوب غرب آسیا وآسیای میانه خواهدشد.
کشورهای آسیای میانه وبه ویژه روسیه به مثابه آماج مستقیم بعدی، باقوت و سر وصدا تحرکات امریکا درافغانستان رابرای مداخله درآسیای میانه ازطریق به کاربرد نیروهای تکفیری وسلفی و وهابی( به ویژه داعشی )  وطالبی افشا می کنند وهم هوشدارمی دهند. آنان در جهت مقابله با این وضع فعالانه آماده گی می گیرند.
درکادرافشاگری، آقای ضمیرقبولف نماینده خاص رییس جمهورپوتین در امورافغانستان و رییس شعبه دوم آسیا وزارت امورخارجه فدراسیون روسیه، ازیک سال به اینسوبارها از نقشه های امریکا درجهت انتقال بنیادگراهای  وهابی و تکفیری درنزدیکی آسیای میانه وخطر این سیاست ها برای کشورهای منطقه، سخن به میان آورده است. قبولوف می گوید: « در افغانستان بیش از ده هزار داعشی وجود دارد. یک سال قبل تعداد آنها حداکثر صدها نفر بود که افزایش و توسعه نفوذ آنها رشدی چشمگیر است. شاخه افغانی داعش به طورمشخص برای آسیای میانه تربیت می شود و در بین آنها گاهی زبان کاری روسی است. آنها را بطور مشخص برای آسیای میانه و روسیه آموزش می دهند». ده هزار نیروی زبده جنگ دیده و« چشم پاره» داعشی که به سلاح های بسیار پیشرفته کنونی دنیا مجهز باشد می تواند خطری عظیم را برای بزرگ ترین نیروهای جهان به بارآورد. ازین جا است که می گوییم بازی با این آتش سوزنده و ویرانگرافغانستان را درمعرض تباهی قرارمی دهد. گناه همه ویرانی هایی که ازاین گذرگاه برکشورما وارد شود بدون هیچ تردیدی به عهده کسانی است که افغانستان را به چنین آزمونگاهی مبدل می سازند. تاریخ کسانی راکه با فروش خود وسرزمین مابه آقایان ماورای ابحار، مردم افغانستان، شهرها و روستاهای ما را درمعرض چنین تباهی ای قرار می دهند نخواهد بخشید و با شدید ترین قضاوت محکوم خواهد کرد.
بالاخره قبولوف باصراحت  که هیچ جای شک وشبهه ای باقی نمی گذارد، به تاریخ ۱۷ نوامبر  ۲۰۱۶ گفت که: « روسیه و کشورهای منطقه دیگر نمی توانند در قضایای افغانستان حیثیت سیل بین را داشته باشند و وقت آن رسیده که کشورهای منطقه دست زیر علاشه ننشسته و ابتکار عمل را در دست گیرند.»
اخیراً  ویتالی چورکین نماینده روسیه در سازمان ملل متحد نیزهوشداردادکه:« اطلاعاتی وجود دارند که درحال حاضر کمپ ها و پناه گاه های امن گروه داعش و مردمان آسیای میانه و قفقاز شمالی درافغانستان برپا شده و تا اکنون ۷۰۰ خانواده تروریست ها از سوریه به آن جا منتقل شده اند... برخی شرکای ما به تامین رابطه با افراطیون و گروه های تروریست موجود در افغانستان مخالفت ندارند. ما از رویداد های بسیاری مطلع هستم از جمله زمانی که جنگ جویان داعش دو باره به وسیله هلیکوپتر های بدون نشانه های شناسایی در شمال افغانستان جا به جا شده اند.»
چورکین همچنان از جنرال جان نیکلسون فرمانده امریکا- ناتو در افغانستان نقل قول کرد که « گروه تروریستی داعش و جنگ جویان حرکت اسلامی ازبکستان، تحت نام "ولایت خراسان" به هدف ایجاد خلافت درافغانستان مستقر شده اند.»
درعرصه پیش گیری ازحملات گروه های تکفیری و سلفی وهابی به کشورهای آسیای میانه به ویژه تاجیکستان، روس ها به همراهی سازمان پیمان امنیت جمعی ودولت های منطقه آسیای میانه اولترازهمه تاجیکستان، به آماده گی های وسیعی مبادرت ورزیده اند. یکسال قبل مانورهای نظامی گسترده ای در کوه پایه های تاجیکستان مشترکاً به وسیله نظامیان روسی و تاجیک براه انداخته شدکه ابعاد آن حیرت انگیز به نظر می رسید. در این مانورها از انواع سلاح های پیشرفته و تباهی آورچون هواپیماهای بمب افگن استراتیزیک  و راکت های آتش زای رعب انگیزدر مقیاسی وسیعی کارگرفته شد. رزمایشی با چنین ابعاد پراز خشونت وهیبت  فقط برای نشان دادن درجه رزمنده گی و قدرت آتش است وبس. این نمایشی است که درجه ومرزی را نشان میدهد که طالبان و داعشی ها (در حقیقت امریکا و جنگجویان نیابتی اش) با آن مواجه خواهند شد. تازه این شروع آماده گی ها است. مدتی قبل تصاویر رزمایش مشترک نظامیان تاجیکستان و ارتش خلق چین در مناطق کوهستانی را نیز رسانه ها منتشرساختند.
در عرصه های سیاسی، دیپلوماتیک و اوپراتیفی نیز روس ها باتحرک ومانوردهی بی سابقه ای در این زمینه عمل می کنند. امروز آنان به مراتب پراگماتیک تر از گذشه وبا شیوه مشهور« اهداف، وسایل را توجیه می کنند» وارد نبرد می شوند. آنها درجست وجوی متحدین درمیان نیروهایی هستندکه بتوانند دربرابرحریفان گنده شان موثرباشند. امروز روس ها درتلاش هستند نقاط ضعف حریف امریکایی خود را بیابند.
طالبان افغانستان که یک پدیده فوق العاده بغرنج سیاسی است، صرفنظر از اینکه رهبری آنها وسیله اعمال سیاست های امریکا بوده است اما بنا بربغرنجی ساختاری وتعدد روابط پنهانی، بعضی از لایه های آن می تواند برعلیه خود امریکا مورد استفاده قرارگیرد.۱

روس ها دراین زمینه تاکنون تلاش های موفقانه ای داشته اند ومقامات مختلف آن از ایجاد چنین روابطی پرده برداشته اند. در این زمینه روسیه با دید مشترک با ایرانی ها دربرابر دشمن مشترک در بین رده هایی از طالبان فعال بوده اند.  چنانچه بتاریخ  ۴ اگست ۲۰۱۶ والی کندز اعلام کرد که طالبان به وسیله روسیه کمک می شوند.
اخیراً یک مقام ارشد طالبان هم در گفت ‌گو با روزنامه‌ اکسپرس چاب بریتانیا  از روابط نزدیک ماسکو و طالبان پرده برداشته و گفته است که اتحاد روسیه و طالبان برای متوقف ساختن امریکا در افغانستان است.
روندی که آغازشده و طی آن افغانستان در طول سال های زیادعمداً به میدان انتقام گیری های قدرت های بزرگ مبدل شده است، توقف ناپذیر به نظر می رسد. امروز دیگر برای متوقف ساختن جریان جنگ بزرگ ابعاد نیابتی که در افغانستان درحال شکل گرفتن است (که اگرچنین تلاشی هم صورت بگیرد)، قدری دیر شده است وهردوطرف آماده گی های لازم را گرفته اند و«مواضع مبتنی بر درک متقابل در نبرد برعلیه تروریزم » که مشخصه روابط امریکا و روسیه را درمورد افغانستان برای سالیان زیادی شکل میداد، به سیاست « تقابل وضربه زدن به دشمن » جاخالی می کند و رودررویی درعمل و نادیده گرفتن طرف مقابل درمیدان دیپلوماتیک « نبرد برعلیه تروریزم در افغانستان» مشخصه اساسی روابط  دوطرف رادرحال حاضر تشکیل میدهد. یکی از مظاهر این سیاست جدید نشست سه جانبه ماسکو میان روسیه  چین و پاکستان بود. این نشست غیرمترقبه مساله افغانستان را وارد فازنوینی ساخت که مشخصه اساسی آن تضعیف نقش امریکا است. با چنین مانوری روس ها نشان دادند که قادراند امریکایی ها را درقبال افغانستان، دوربزنند. این ضرب شصتی بود که به اوباما نشان دادند. درعین زمان، روس ها در را به روی اداره امریکا تحت رهبری ترامپ قدری بازگذاشته وگفته اند که ممکن است از اداره ترامپ دراین نشست ها دعوت به عمل آید. حالاکه ترامپ برکرسی ریاست کشورخود تکیه زده است، دیده شودعلیرغم آماده گی برای همکاری با روسیه در مبارزه بر علیه داعش وتروریزم درقبال حضور نیروهای داعشی وتکفیری درافغانستان چگونه عمل خواهد کرد.
به طور کلی، درصورت تشدید اوضاع وآغاز حملات نیروهای بنیادگرای اسلامی به کشورهای آسیای میانه به ویژه تاجیکستان وحمله متقابل آنان در کشورما چه خواهد گذشت ونقش قشر«مجاهدین غرق درثروت بادآورده » به مثابه دژ اجتماعی حاکمیت تحت اشغال چه خواهد بود؟ قوم گرایی وتفرقه ملی که ازتبعات سیاست اشغال است مانع موضع گیری جانبدارانه به سود اشغالگران ولی نعمت  وسدی دربرابرهرنوع تحرک جمعی نیروهای رزمی دریک خط معین ترسیم شده از جانب حاکمیت تحت اشغال نخواهدشد؟ باصراحت باید گفت که پیش گویی دراین مورد دشوار است ولی با استنتاج از نتایج قانونمند حوادثی که تا اکنون رخ داده است، به طورکلی می توان گفت که:
بخشی از طالبان و به اصطلاح مجاهدین سابق وهمه نیروهای داعش که درافغانستان مستقروعمدتاً اتباع کشورهای مربوط به اتحاد جماهیرشوروی سابق هستند، با پشت گرمی امریکا به تدریج تلاش خواهند کرد راه های نفوذی را به درون کشورهای آسیای میانه به ویژه تاجیکستان تدارک ببینند و وضعی مانند سوریه یا اوضاع افغانستان زمان دولت انقلابی را به میان آورند. مسلماً آماج بعدی، گشایش راهی به سوی قفاز روسیه خواهد بود. اگرچنین شود، جنگ های بسیاربزرگ ابعادی درخواهند گرفت.
نیروهای داعشی و دیگرانی که به آسیای میانه حمله ور می شوند، بادیواری از آتش وخشم روبروخواهند شد. این کشورها ومردمان آن آماده گی لازم رادارند تا متجاوزین بنیادگرا را طردکنند. آنان اجازه نخواهند  داد جنگ فرسایشی ودراز مدت درآسیای میانه «ریشه بگیرد». نفرتی راکه مردمان دنیا وبه طریق اولی این کشورها از داعش دارند، باعث آن می شود که متجاوزین از هیچ پناه گاه مصوون ومطمینی در بین مردمان منطقه برخوردار نشوند.
اگر تهاجم  نیروهای تکفیری باسرعت سرکوب نشود، روسیه ومتحدین آن خواهند کوشید جنگ را از نقطه ای که آغازشده بیش تر به عقب برانند ولانه های آغازین این تجاوزرا بکوبند و احتمالاً از«حق تعقیب» استفاده کنند. اگر چنین اتفاقی پیش بیاید افغانستان به صحنه خونین ترین جنگ ها مبدل شده ودر کوره آتش جهنمی جنگی به مراتب هولناکتر ازآنچه تا اکنون شناخته است،خواهد سوخت. در این ماجرای خونین عده ای از نیروهای« سرگردان مسلح و رزمی» که دردرون حاکمیت اشغالی با تفرقه واقعی درونی جمع شده اند خودسرانه بنابرتعلقات قومی ومنطقه ای مواضع دلخواه خود را درپیش خواهند گرفت .از این منظرمی توان شاهد یک وضع انارشیک نه چندان طولانی بود که با پیشرفت جنگ و تحکیم مواضع تباری اتخاذ شده وپیوستن«رهبران قومی » روال قانونمند را درپیش خواهد گرفت. به عبارت دیگر: نیروهای موجود جنگی درافغانستان (از طالبان گرفته تاحتا نیروهای داخل کادر نیروهای نظامی افغانستان) متناسب به منافع خویش درانقطاب های نوین جاخواهند گرفت. اتفاقاً همین انقطاب های نوین یکی ازپیش آمدهای بسیارمحتمل جامعه کنونی خواهد بود زیرا زمینه های تفرقه قومی عمداً به اندازه ای تقویت یافته است که در هرنوع رودررویی ملی عامل تعیین کننده موضع گیری همه طرف ها خواهدبود. در این صورت جبهه آسیای میانه (روس ها درکنارتاجیک ها ) درجنگ های داخل افغانستان به هیچ وجه دست خالی نخواهند ماند وحتا احتمال این می رود که نیروی برتر باشند. اگر کاربه اینجاها بکشد، درگیری با نیروهای زمینی امریکا که به وسیله عظیم ترین نیروی هوایی پشتیبانی خواهد شد، اجتناب ناپذیر به نظر می رسد و درست دراین بزنگاه تعیین کننده خواهد بود که سلاح های بسیار پیشرفته روسی محشری رابرای امریکایی ها تدارک خواهند دید بدون اینکه حتا یک سرباز روسی هم به داخل خاک افغانستان پابگذارد. در نتیجه نقش ها با سالهای هشتاد میلادی قرن گذشته تعویض خواهند شد. دراین میان بی چاره گروه های بی سروپای مجاهدینی که در تمام طول عمرخود روح خود را به امریکا و پادوهای آن مانند پاکستان و عربستان سعودی فروخته ودر دوران جدید صاحب ثروت وجاه وجلال هم شده اند در بن بست وحشتناکی ازلحاظ موضع گیری قرارخواهند گرفت. درحقیقت همین قشر« مدافع جان به کف » نظم امریکایی که مفت و رایگان تامغز استخوان ثروتمند شده است دربرابریک مخمصه انتخاب تاریخی مبتنی  برتعلق قومی-تباری قرارخواهدگرفت. از لحاظ انتخاب دو راه دربرابرآنها قرارخواهد داشت:
 ۱ ـ ماندن درکنار امریکا که به احتمال بسیار قوی بخشی ازآنها از لحاظ موضع گیری قومی تجرید ونهایتاً خشک خواهند شد.
۲ ـ رفتن به راهی که قوم وتیره وتبارشان برمی گزیند. مسلم است که به طور طبیعی، درصورت انقطاب نهایی، حاکمیت هم بالاجبار و به طور عمقی یک دست خواهدشد. احیاناً اگر نماینده گانی از اقوام مختلف خلاف انقطاب واقعی که صورت گرفته است، درحاکمیت بمانند، این ماندن ها نمادین خواهد بود و بس. قدرمسلم اینست که اگر حملات تکفیری ها با سرعت، به موفقیت بیانجامد وبه نتایج زودرس دست بیابند، ازوجود شکاف عمیق و سراسری درصفوف حاکمیت دست نشانده جلوگیری خواهد کرد. ولی آیا چنین امکانی در وضع کنونی متصور است؟ به گمان اغلب نه.
برای ارزیابی این احتمالات نخست باید دید که هردوطرف چه امکانات وبرگ های برنده را دراختیار دارند تا بتوانند برمسیرجنگ وصحنه وقوع جنگ ها تاثیرگذ ارباشند:
هر دوطرف ازکارت های برنده ای برخورداراند؛ امریکایی ها کشور را در اشغال و حاکمیت را درقبضه خود و نیروهای بنیادگرای داعشی مفت  و رایگان و تاعمق استخوان مصمم برای نبرد را دراختیاردارند ولی روس ها تجربه غنی ای ازترکیب وتمایل  و روان جنگی و اجتماعی افغانستان وتمام اطلاعات ونقشه های لازم و روابط پنهانی را برای روز مبادا به منظور استفاده های احتمالی در اختیار دارند. این بار درافغانستان روس ها دست بالادارند. گو اینکه نقش هردو قدرت بزرگ در مقایسه با سال های هشتاد ترسایی معکوس شده است. امریکایی ها خواه ناخواه درگیری های مستقیم جنگی هم خواهند داشت، به خصوص که عساکر امریکایی این بار نه درزیرنام کمک به حفط امنیت ویا یاری رساندن به نیروهای امنیتی افغانی بلکه با مجوز جنگی برگشته اند. (گرچه درگذشته برای کشتارهای گسترده ای که انجام داده اندهیچ گاهی کسی از «جواز»آنها پرسشی نکرده بود وهرکاری دلشان خواست کردند.) ولی مهمتر از همه اینها موقعیت سیاسی هریک خواهد بود.
مزید برهمه، اداره ومدیریت وضع مبتنی بردوآلیته حضور بنیادگراها (داعش وطالبان) درصحنه های نبرد، برای امریکا نه تنها مشکل بلکه خطر آفرین خواهد بود.
نکته بسیار بااهمیت عبارت ازاین است که آن بخش طالبان که دراین ماجرا دخیل ساخته می شوند، نمی توانند موثریتی را که در افغانستان دارند در آسیای میانه هم داشته باشند زیرادر افغانستان، توده طالب برعلیه اشغال می جنگند ولی در آسیای میانه انگیزه جنگ نمی تواند برایش نیرومند باشد. در اینجا ادعا دارند که بیرق آزادی ملی و ختم اشغال افغانستان را برافراشته اند ولی درآنجا چیزی بیش ترازیک متجاوز واشغالگر نخواهند بود.
در آسیای میانه، انگیزه و توان داعش هم برای جنگ نمی تواند مانند سوریه وعراق مستعد باشد. زیرا درآنجا زمینه های رشد داعش ازیکسو با تازاندن احساسات مذهبی مردمان منطقه درپی اشغال عراق به وسیله امریکا و جنایت های عظیم سربازان آن علیه مردم وعنعنات ومقدسات اسلامی مهیا گردید و از جانب دیگراحساسات مذهبی سرکوفته وهویت پامال شده مسلمانان مقیم غرب، باحوادثی که درسوریه براه انداخته شد، به شیوه ای مسخ شده کانال تبارز«همبستگی امت اسلامی» و«جهاد» را یافت. بهرحال رجوع مسلمانان مقیم غرب بخصوص جوانان به ندای داعش به منظور پیوستن به ایجاد « خلافت اسلامی» ونبرد با کفارانفجاری بود که باید دردرون این جماعت تحقیرشده و رانده شده رخ می داد. درجوامع بسته ای چون گروه های مهاجرین اسلامی درغرب که درمجموع بیشتر ازجانب حکومت ها به مثابه موجودات اضافی ای تلقی می شدند که تحت اجبار کنوانسیون ها و پابندی های حقوقی غرب می توانستند در جوامع مرفه غربی تراکم کنند، وقوع چنین انفجارهایی که بیشتر ازعقده حقارت و رنج بی هویتی و یا« بدهویتی» برمی خیزد، امری طبیعی است. چنین پدیده هایی در اثر تراکم حوادث و واقعات طی سال های زیادی یکبار رخ می دهد و ازخود دوران اعتلا وشگوفایی دارد و در پی، دوران افول وغروب را تجربه می کند. امید برده می شود که با شکست آخرین لانه های شرِ داعش در سوریه این پدیده « پردرخشش» در بین مسلمان های متعصب، خشمگین، سرخورده وعمدتاً فریب خورده راه پایانی خود را طی کند. درارتباط با نسج گیری داعش به مثابه یک جنبش همه گیر ونیرومند طوری که در عراق و سوریه دیده شد، درآسیای میانه  وضع به طورعمقی وعینی متفاوت خواهد بود. برای ارزیابی این امر لحظه ای نباید ازنظر دورداشت که پس منظرتاریخی هرکشوری برای پاگرفتن و رشد پدیده های قابل ملاحظه اجتماعی یک عامل فوق العاده مهم وحتا تعیین کننده است. درآسیای میانه درطول نزدیک به صد سال اخیر مانند کشورهای اسلامی دیگر، نقش دین در زنده گی اجتماعی در رده اول قرارنداشته است و احساسات دینی مردم برای باروری جنبش های بنیادگرایانه ای مانند داعش و طالب و انواع دیگر اخوانیزم مانند آنچه درافغانستان ریشه گرفت وحتا مبدل به نیروی حاکم شد، زمینه مساعدی را فراهم نمی کند. تلاش امریکاجهت غرس نهال داعش درآسیای میانه وبخش های مسلمان نشین روسیه، گرچه جنجال های فراوانی راسر راه این کشورها قرارخواهد داد و کشته های بی شماری برجاخواهد گذاشت ولی قادر نخواهد بود مسیرحوادث و راه انتخاب شده این کشورها را تغییر بدهد. گذشته ازهمه، روسیه  ومتحدین آن قبل از نزول این بلیه برای دفع آن کمر بسته اند.
امریکایی هاحتماً به خوبی می دانند که تلاش درجهت تقویت داعش و طالبان در آسیای میانه و تشدید جنگ بوسیله آنها، مانند تیغ دو دم برانی است که یک دم آن متوجه حضورخود امریکایی ها در منطقه خواهد بود.
باچنین نقشه هایی یک باردیگر امریکایی ها به قمار بزرگی دست می یازند که از دید عقل سلیم بهر حال باخت آن از قبل هویدا است. گرچه ازدید انتقام جویی وخرابکاری اگرسنجیده شود، خلق های منطقه صدمات زیادی را متحمل خواهند شد. اما همین خرابکاری و وحشت انگیزی برای هیچکسی فایده ای نخواهد داشت.
در نتیجه روزگاران جهنمی آتش وخون بی سابقه در انتظار مردم بلاکشیده ما است. امریکا افغانستان رابه عنوان قربانی معصوم جهانگشایی های خود در آسیای جنوب غربی و آسیای میانه انتخاب کرده است. افغانستان برای این آماده شده است تامبدل به میدان مصاف ومیعادگاه  خطرناک ترین و خونین ترین جنگ های نیابتی امریکا با دشمنانش شود. بدبختانه مردم مابرای سال های متمادی کفاره بلند پروازی های استعماری امریکا را خواهد پرداخت و افغانستان به منطقه داغ تصادمات مبدل خواهد شد. گویی سرنوشت مردم بلادیده افغانستان با مرگ وخون گره خورده است.

۱ ـ در نوشته ای تحت عنوان « بحثی پیرامون "رابطه" قدرت های بزرگ باجنبش های اسلامی بنیادگراو"اداره" آنها در اوضاع کنونی جهان» در این مورد به تفصیل نوشته ام که آدرس آن را دراین جا می گذارم.
https://www.facebook.com/assadullah.keshtmand/pots/949718545138980

 بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۷ـ ۲۵۰۱

راه اندازی« انقلاب رنگه » علیه دونالد ترامپ

برگردان:عارف عرفان

در روز تحلیف چه واقعاتی رُخ  خواهد داد ؟


جنبش مخالف دونالد ترامپ در نظر دارد تا به خاطر برهم زدن  مراسم افتتاح  « تحلیف » او، کمپاین اعتراضی را راه اندازی نماید.
در حالی که در آنجا در امریکا، مخالفت های اصلی مانند آنچه که بوسیله « ایتلاف پاسخ» و « کارگران جهان»   راه اندازی می گردد موجوداست ، اما فشارهای اصلی از سوی کمپاین مهندسی شده که بوسیله  « محافظه کاران نو» حمایت وتمویل می گردد،  وسیعأ بخاطر برهم زدن مراسم تحلیف وبی ثبات ساختن ریاست جمهوری دونالد ترامپ راه اندازی گردیده است.
حتا با این حال چندین سازمان ترقی خواه نیز درین کمپاین اختلال انگیز پیوسته اند.
در تازه ترین انکشافات فقط همین امروز مورخ بیستم جنوری درست پس از تهیه وترتیب این خامه ،« سی ان ان»  تحت عنوان :«  کی درجریان مراسم تحلیف نجات خواهد یافت ،گزارشاتی را در خصوص قتل رییس جمهور منتخب ،معاون رییس جمهورمنتخب و رهبران کنگره  در پی یک عمل تروریستی  که  درست بخاطر اختلال مراسم تحلیف مطرح گردیده براه انداخته است. گزارشات سی ان ان برمحور این سوال فوکس می نماید که هرگاه رییس جمهور منتخب ،معاون رییس جمهور و رهبران کنگره مورد هدف تروریستی واقع گردند کدام کسی وظایف آنها را بدوش خواهد گرفت ؟
این گزارشات همچنان تهدید می نماید که در صورت قتل رییس جمهور منتخب ،معاون رییس جمهور منتخب و رهبران کانگرس، اعضای کابینه  اوباما در خصوص کنترول مجدد امور کاخ سفید بحث خواهند کرد.»
جنبش اعتراضی در حقیقت هشتم نوامبر قبل از اعلام نتایج انتخابات آغاز یافت.سازمان دهنده گان این جنبش در راستای منافع نخبه گان قدرتمند عمل نموده ومردم به گمراهی سوق می گردند.اعتراضات در خصوص نگرانی های اصلی مردم امریکا یعنی علیه اجندای نژاد پرستانه جناح دست راستی ترامپ راه اندازی نمی گردد.
تظاهرات مهندسی شده اهداف هماهنگ و بیرحمانه را درین کمپاین که بوسیله رسانه های اصلی رهبری می گردد راه اندازی می نماید.درین کمپاین سیمای ترامپ را به حیث افزارکرملین تجسم بخشیده و او را به«  خیانت بزرگ» شخص فتنه واغتشاش گر متهم می نمایند.
حتا قبل از انتخابات هشتم نوامبر، وزیر دفاع پیشین و رییس سی آی ای لیوپنیتا تهدید نموده بودند که ترامپ برای امنیت ملی خطر بزرگ پنداشته می شود.
بربنیاد اظهارات مجله اتلانتیک، ترامپ « کاندید مدرن منچوریایی » بوده که برای منافع کرملین خدمت می نماید ‌.
به تعقیب پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری و وضع تحریم های جدید امریکا علیه روسیه ، اتهامات « خیانت » علیه او به مدارج بالای در چرخش بوده و در تاریخ امریکا بی سابقه می باشد.حرکتی که برای بازداشتن ریس جمهور منتخب از دسترسی به کاخ  سفید راه اندازی شده است‌.
اهداف این تظاهرات مهندسی شده که حمایت سرویس اطلاعاتی امریکا را با خود دارد،به خاطر برهم زدن مشروعیت ریاست جمهوری دونالد ترامپ طراحی گردیده است. 
آیا این یک توطیه است؟
تمام اجزای گوناگون این عملیات با دقت هماهنگ گردیده  وسیمای اولیه و تمام نمایی یک انقلاب رنگه مودل امریکایی به خاطر تخریب رییس جمهور نوین طراحی شده است.


انقلاب رنگه چیست ؟
                                                
قبل از همه بگذار تا در خصوص ماهیت وخاستگاه تاریخی « انقلاب رنگه»  که به حیث افزار برای تغییر رژیم ها ودر ابعاد وسیع وتعداد زیاد از کشورها در جریان یک دهه اخیر براه افتید تمرکز نمایم.
انقلاب رنگه یک عملیات استخباراتی امریکایی است که با حمایت مخفی وحرکت نفوذی جنبش اعتراضی به خاطر تغییر رژیم ها درتحت درفش هوادارن دموکراسی راه اندازی می گردد.
اهداف انقلاب رنگه عبارت است از دستکاری نمودن انتخابات، ایجاد خشونت، برانگیختن و تحریک نمودن ناآرامی های اجتماعی، و راه اندازی های تظاهرات برای سرنگونی رژیم ها‌ی برحال بوده واهداف نهایی پالیسی خارجی « انقلاب رنگه »  عبارت از استقرار رژیم های دست نشانده می باشد‌.
تظاهرات مهندسی شده با دقت برنامه ریزی می گردد.این از اهداف استخبارات است ، وآنها سازمان های غیر دولتی را برای استخدام تظاهر کننده گان استفاده می نمایند‌.
ساز و کارهای انقلاب و تغییر رژیم ها:
در سال ۱۹۹۹ترسایی «سی آی ای» یک برنامه آموزشی را برای انجوی صربستان بنام (OTPOR) بنیاد گذاشت که لاجرم این انجو،نقش قابل ملاحظه را برای راه اندازی جنبش اعتراضی و سرنگونی حکومت سلوبودان میلوسویج ایفا نمود.
چند سال بعد انجوی(OTPOR)  یک برنامه  آموزشی واستراتیژیکی را تحت نام ( مرکز کاربردی استراتیژیک  غیر خشونت آمیز   ) «CANVAs»  بنیاد گذاشت .این مرکز در یک قرارداد با سی آی ای به مرکز مشورتی تخصص « انقلاب»  مبدل گردید.«CANVAS» بوسیله سی آی ای به مثابه چینل بین‌المللی مربیان و مشاوران در جهت سازوکارهای انقلاب اساس گذاشته شد.این بنیاد بوسیله  «Freedom House » ویا « اعطای دموکراسی ملی»  به حیث بنگاه شرکت خصوصی اساس گذاشته شد‌.این بنیاد در برگیرنده سازوبرگ های مشورتی ،هدایات وآموزش ها تحت اسپانسرشیپ امریکا در« چهل » کشور جهان می باشد.
درین راستا باید اظهار نمود که  «OTPOR» بود که نقش کلیدی را برای دامن زدن قیام ها در بهار عربی ومصر در سال ۲۰۱۱ ترسایی ایفا نمود.
چیزی که ظاهرأ به پروسه  دموکراتیزسیون این رویکرد دلالت می نمود عبارت از پلان گذاری دقیق و عملیات استخباراتی برای خود انگیزشی این قیام ها بود.


چگونه گی ارتباطات برای هماهنگ ساختن پلان برهم زدن ریاست جمهوری دونالد ترامپ:
بااین وجود بنگاه هایOTPOR-CANVS  مُدل سی آی ای با هم مرتبط می باشند.چندین موسسه برای تمویل مالی « انقلاب رنگه » درگیر بوده ودر بُعد بین المللی برکمپاین ضد دونالد ترامپ مساعدت مالی می نمایند.
علاوه برآن در حالی که مکلفیت های (کنوس ) از لحاظ بین المللی راه اندازی « انقلابهای رنگه » می باشد, اما همزمان با چندین انجو در پیوند بوده ودر جهت کمپاین ضد ترامپ نیز وظایف تامین حمایت مالی را بدوش دارد. این نهاد همچنان با « جنبش اشغال وال استریت » ،که توسط نهادهای خیریه مانند « فورد فوندییشن » ،« گیت فوندیشن » و« انستیتیوت جامعه باز » تمویل گردیده واز لحاظ تاریخی با مراکز اطلاعاتی امریکا مرتبط است در پیوند می باشد.


کمپاین برهم زدن تحلیف دونالد ترامپ:
به تاریخ بیستم جنوری حدود چند صد هزار نفر از هواداران دونالد ترامپ در واشنگتن دی سی حضور خواهند داشت.برپایه  آمار « اداره  امنیت میهنی » واداره « اضطراری» حدود( هشتصد -نهصد هزار) نفر به شمول تظاهر کننده گان  وهواداران دونالد ترامپ درین رخداد شرکت خواهند داشت.
آیا میان تظاهر کننده گان وهواداران دونالد ترامپ برخورد صورت خواهد گرفت؟
کمپاین  بیستم جنوری ،شعار برهم زدن مراسم افتتاح تحلیف دونالد ترامپ را مطرح نموده اند‌ .
این کمپاین بوسیله (DC Well Coming Committee) شامل« کلکتیف فعالین مجرب محلی »و« قبرکنان بی کار » با شگرد های حمایت ملی ، راه اندازی شده است .همچنان سازماندهنده گان این کمپاین  ضمن فراخوانی اظهار می دارند:  « ما برای ایجاد چارچوب اعتراضات بزرگ جهت انسداد افتتاح مراسم تحلیف دونالد ترامپ اقدام نموده ودر نظر داریم تا بطرز گسترده  مستقیمأ برای انجام این مأمول وارد عمل گردیم .ما همچنان خدمات مانند تهیه جا،غذا و کمک های حقوقی را برای آنهای که با ما میپوندند فراهم خواهیم ساخت.»
این برنامه رویکرد های مانند ایجاد موانع در ایستگاه های بازرسی برای بازدارنده گی مردم از رفتن در مراسم تحلیف را در نظر گرفته است.یک سخن گوی « کمپاین اختلال جنوری ۲۰» خاطر نشان نمود که:  « این کمپاین حمایت گسترده تظاهرات بزرگی را بخاطر متوقف ساختن مراسم تحلیف دونالد ترامپ چوکات بندی نموده است.»
بی گمان چنین راهکار های مهندسی شده برای راه اندازی « انقلاب رنگه »  که مورد حمایت مخفی سرویس های استخباراتی امریکا قرار دارد ، به طرز بالقوه منجر به درگیری های خشونت آمیز با ده ها هزار هوادار دونالد ترامپ خواهد شد.
این بخشی از منطق و برهان سناریوی «  انقلاب رنگه» ( مانند میدان کیف ومیدان تحریر قاهره ) است .طوری که پیشبینی می شود این راهکارکه بوسیله « کمیته اختلال جنوری ۲۰ » سازماندهی شده است به طرزعمدی با تقابل مستقیم  و ایجاد خشونت های شهری منجر خواهد شد.
این ایده بنا برقول سازمان ‌دهنده این کمیته«  لیگبا کریفور»   طوری فرمولبندی شده است تا دسترسی به مراسم نمایش رژه را تا آنجا که ممکن است برهم زده و پروسه آنرا تا حد زمین گیر نموده وآنرا بطی نمایند . سپس در فاز بعدی اهداف بزرگ تر و وسیع تری مانند انسداد همه  شهر و اطراف آن برای ایجاد اتمسفیر روانی و تداعی افکار فلج سازی درذهن مردم و ایجاد تاپیک یا عنوان  درشت « تحلیف ترامپ هرج مرج ساز است  » در نظر گرفته شده است./   Michel Chossudovsky/ ویب گاه گلوبال ریسرچ - امریکا

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۱۰۱