نـواز شـریف در دام فساد مـالی

 

 

 

طلسم اتمام کامل  یک  دوره نخست  ‌وزیری غیرنظامیان در پاکستان باز هم نشکست.  دادگاه عالی پاکستان روز گذشته به ‌‌دنبال اتهامات فساد، نواز شریف، صدراعظم این کشور را سلب صلاحیت کرد؛ حکمی تاریخی که احتمالا تعادل سیاسی نیم ‌بند پاکستان را بر هم‌ می ‌زند و به‌ باور برخی تحلیل گران ضربه‌ ای جدی به میراث مردی است که به تعیین نسل گذشته سیاسی پاکستان کمک کرد. ساعاتی بعد از رای دادگاه نواز شریف از قدرت کناره‌ گیری کرد. برکناری نواز شریف که سومین دوره صدراعظمی‌اش را پشت سر می گذاشت، در حالی صورت گرفته که تنها یک سال تا پایان دوره او باقی مانده بود و بسیاری امیدوار بودند تاریخ پاکستان برای یک بارهم که شده، شاهد پایان دوره صدراعظمی یکی از غیرنظامیان باشد. حالا پس از این حکم حزب نواز شریف به نام « مسلم‌ لیگ»  باید صدراعظم موقت را انتخاب کند؛ فردی که تا انتخابات آینده که قرار است اواسط سال ۲۰۱۸ ترسایی برگزار شود، جانشین شریف خواهد بود.
حکمی که روز گذشته از سوی پنج ‌عضو دادگاه ‌عالی پاکستان اعلام شد، حاصل یک‌ سال ماجراهای سیاسی، جلسات دادرسی نفس گیر و تحقیقات جنجالی درباره امور مالی خانواده شریف بود. نظامیان قدرتمند پاکستان هم که به‌ طور سنتی سرنوشت دولت‌های غیرنظامی را تعیین می‌ کنند، به ‌‌دقت به‌ تماشای سلسله‌ جلسات محاکمه نشسته بودند و بر‌اساس برخی گمانه‌ها جنرال‌های قدرتمندی به طور ضمنی در رای دادگاه عالی تاثیر گذاشته ‌اند.


اسناد  پاناما
اتهامات علیه نواز شریف و سه فرزندش( یک دختر و دو پسر) سال گذشته و پس از افشای اسناد پاناما آغاز شد. اسناد پاناما نشان می‌داد چگونه شمار زیادی از ثروتمندترین افراد جهان با استفاده از گریزگاه‌های مالیاتی ثروت خود را مخفی کرده‌اند؛ گرچه در این اسناد از خود نواز شریف نامی برده نشده بود؛ ولی نام دو پسر و دختر صدراعظم پاکستان در میان بود و این اسناد نشان‌ می ‌داد فرزندان شریف صاحب ساختمان مسکونی گران ‌قیمتی در لندن هستند که از طریق شرکت‌ های ثبت ‌شده در خارج خریداری کرده‌اند. شریف گفته است که املاک لندن به صورت قانونی خریداری شده و افزوده که شخصا مالک آنها نیست. دادگاه عالی پاکستان از  اعضای خانواده شریف خواسته بود مدارک معتبری را درباره پولی که برای خرید اپارتمان در لندن استفاده کرده بودند، در اختیار دادگاه قرار دهد؛ اما با وجود رد اتهامات از سوی خانواده شریف، دادگاه می ‌گوید آنها و وکلای ‌شان نتوانستند مدارک قانع‌ کننده‌ای ارایه بدهند و اسناد آنها عموماً جعلی و ناکارآمد بوده است. نواز شریف که در دو دوره قبلی صدراعظمی خود (از سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۲ و از سال ۱۹۷ تا ۱۹۹۹ ترسایی) نیز نتوانست دوره پنج‌ ساله صدراعظمی را به اتمام برساند، از سال گذشته به این سو مرتباً اتهامات علیه خود و خانواده‌اش را توطیه خوانده و می ‌گوید در سه‌ دوره صدراعظمی ‌اش هیچ‌ گاه با اتهام فساد عمده‌ ای روبه ‌رو نشده بود. بارها از او خواسته شد که استعفا دهد؛ اما می‌ گفت اشتباهی نکرده که به‌ خاطر آن از کرسی صدراعظمی پایین بیاید

.
گزینه‌ های جانشینی نواز شریف
در‌این ‌میان برکناری شریف برنامه‌های او برای جانشینی سیاسی ‌اش را هم به خطر انداخت؛ چراکه  نام « مریم شریف »، دختر نواز شریف که به‌ عنوان وارث سیاسی او در نظر گرفته شده بود، هم در این اسناد دیده شده است. حالا ناظران سیاسی می ‌گویند چندین نفر برای جانشینی نواز شریف در نظر گرفته شده‌اند؛ یکی از آنها سردار « ایاز صادق » سخنگوی رییس پارلمان این کشور، است و « شهید خاقان عباسی »، وزیر نفت و منابع طبیعی پاکستان، هم یکی دیگر از گزینه‌ هاست.  « خرم‌ دستگیر خان»، وزیر تجارت و « خواجه محمد عاصف »، وزیر دفاع، هم از دیگر گزینه‌ های جانشینی نواز شریف هستند.
بی‌ شک یکی از مهم‌ ترین کسانی که آماده استفاده سیاسی از برکناری نواز شریف است، سیاست ‌مدار مخالف  عمران خان  است که از سال ۲۰۱۳ ترسایی  و پس از به ‌قدرت‌رسیدن نواز شریف کمپینی برای مقابله با او به‌ راه انداخت. تحلیل گران سیاسی می‌ گویند که حکم دادگاه پیروزی سیاسی و اخلاقی انکار‌ناپذیری برای عمران خان به شمار می‌ رود. به باور کارشناسان جایگاه عمران‌ خان تقویت می ‌شود؛ اما همه‌ چیز به سرمایه‌ گذاری او در ایالت پنجاب بسته گی دارد؛ چرا‌که این ایالت  نقشی بسیار اساسی در انتخابات عمومی پاکستان ایفا می ‌کند. پنجاب یکی از پرجمعیت ‌ترین و پررونق ‌ترین ایالت پاکستان است و در چندین دهه گذشته پایگاه نواز شریف بوده است. عمران‌ خان در سال‌های گذشته پیگیرانه  و با وسواس اتهامات علیه شریف را هدایت کرد و با مخالفت‌های خیابانی و شکایت دادگاهی، مخالفت‌های عمومی را علیه صدراعظم گسترش داد و سازماندهی کرد.
حکم اخیر سرنوشت مردی را که در سه‌ دهه گذشته یکی از نیروهای غالب عرصه سیاسی پاکستان بوده، نامشخص باقی می ‌گذارد.  حسن عسگری، تحلیل گر سیاسی مستقر در لاهور، در گفت ‌وگو با نیویورک ‌تایمز درباره حکم اخیر دادگاه عالی و سرنوشت نواز شریف چنین می ‌گوید: « اگر او چشم‌انداز درازمدتی داشته باشد، برمی‌ گردد و حزب سیاسی ‌اش را رهبری می‌ کند. او و هوادارانش حکم دادگاه را توطیه ‌ای سنگین با مشارکت قدرت‌های بین‌المللی خوانده‌اند. نواز شریف در دوره‌ای از ثبات اقتصادی نسبی به قدرت رسید و توانست چندین پروژه زیربنایی بزرگ را به اتمام برساند و قطعی برق هم که یکی از مهم‌ ترین مشکلات پاکستان است، در دوره او کاهش چشمگیری داشت؛ گرچه رسوایی اخیر اعتبار او و خانواده‌اش را خدشه ‌دار کرد؛ اما حزب مسلم ‌لیگ امیدوار است با تکیه بر دستاوردهای شریف بتواند پیروز انتخابات عمومی سال آینده پاکستان باشد؛ حتیا اگر خود شریف نتواند نامزد این انتخابات باشد./شرق

بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۱۷ـ۲۹۰۷

 

از زنده گی احزاب سیاسی جهان:

 

جرمی کوربین : چشم ‌انداز جهانی که می‌ خواهیم

 

گفت ‌وگوی نایومی کلاین  روزنامه ‌نگار و منتقد برجسته کانادایی  با جرمی کوربین رهبر حزب کارگر بریتانیا

 

 


مقـدمـه :

ترزا می ‌هنوز نخست ‌وزیر بریتانیاست و ساکن داونینگ استریت اما پربیراه نیست اگر جرمی کوربین، رهبر حزب کارگر را برنده کارزار انتخاباتی ماه جون این کشور بخوانیم؛ کسی که در دو سال رهبری‌اش بر حزب کارگر بریتانیا نه ‌تنها از حمله احزاب مخالف، بلکه از کودتای هم ‌حزبی‌های خودش نيز جان سالم به ‌در برد. رسانه‌ های دست راستی همه ترفند های شان را برای درهم ‌کوبیدن محبوبیت کوربین و حلقه کوچک اطرافیان اش به ‌کار گرفتند؛ از افترا زدن و لجن‌ پراکنی گرفته تا نادیده ‌گرفتن اظهارات و عملکرد رهبر حزب کارگر. این‌همه را او تاب آورد تا مقاومت اش خط بطلانی باشد بر این استدلال مخالفان درون ‌حزبی ‌اش که: « چرخش حزب کارگر به ریشه ‌های چپ ‌گرایانه ‌اش، خودکشی انتخاباتی  یک حزب سیاسی  بزرگ است». کوربین به‌ گفته خودش با تغییر چارچوب بحث و طرح مانیفستی با رهیافتی جمعی موفق شد بهترین نتیجه انتخاباتی حزب کارگر را از جنگ جهانی دوم به‌  این‌ سو به‌ دست آورد. او بی ‌شک رهبری همه‌ چیز تمام نیست اما در دو سال گذشته و پیش از آن به‌ عنوان نماینده پارلمان بریتانیا، ثابت کرد طرف مردم ایستاده نه در کنار منافع نخوبگان حاکم. از حزب کارگر تونی بلر با آن ماجراهای نظامی فاجعه ‌بار عراق و خصوصی‌ سازی گسترده؛  تا حزب کارگر کوربین فاصله بسیار است. او موافق حضور پناه‌ جویان است و مخالف جنگ و سیاست‌های اقتصادی ریاضتی که در سال‌ های گذشته مردم سرتاسر جهان را تحت فشار قرار داده‌اند. او می‌ گوید بیایید  نیروی تغییر جهان باشیم؛ نیرویی که زیر بار فشارهای ناامنی جهانی نمی ‌رود و نتیجه انتخابات زودهنگام بریتانیا هم ثابت کرد بسیاری از مردم هم ‌رای‌ کوربین ‌اند. سه‌ هفته بعد از انتخابات ماه جون و پیروزی تاریخی حزب کارگر، نائومی کلاین، روزنامه ‌نگار و منتقد برجسته کانادایی، در یکی از اتاق‌های پارلمان بریتانیا روبه‌ روی جرمی کوربین نشست و با او درباره اهمیت برنامه پی شرو و جسورانه‌ اش برای نبرد با نیروهای دست ‌راستی به بحث نشست. با این‌همه اینکه کوربین بتواند در تحقق ایده‌ها و وعده‌هایش موفق باشد، همچنان محل تردید است.


 نایومی کلاین : این هفته حضور در بریتانیا و تماشای این فضای سیاسی که تو راهش را باز کرده‌ای فوق‌العاده بود، حالا ما شاهد  تلاش‌های محافظه ‌کاران برای قُرزدن برخی سیاست‌های شما و دست ‌و پا زدن برای جذب جوانان با راه ‌انداختن بحثی هستیم درباره احتمال خلاص‌شدن از هزینه‌ های تحصیل. 
جرمی کوربین : خوب، عدالت اجتماعی کپی‌ رایت ندارد ولی فقط به مسایل فردی خلاصه نمی ‌شود و شامل موضوعات بیش تری است. 
نایومی کلاین : می ‌خواهم  درباره این لحظه فوق‌العاده حرف بزنیم که در آن پروژه‌ای که در زمان تاچر در این کشور و ریگان در ایالات‌ متحده، آغاز شد  فرو می ‌پاشد. این پروژه عبارت بود از کل آن به ‌اصطلاح اجماعی که هرگز به ‌راستی اجماع نبود، جنگ علیه فعالیت ‌های جمعی مردم، علیه این ایده که اگر با هم باشیم کارهای خوبی انجام می ‌دهیم. ولی در ضمن این لحظه خطرناکی هم هست، چون با یک خلا ایدیولوژیک روبه ‌روییم و ایده‌های خطرناک هم رو به افزایش‌اند. چه تضمینی وجود دارد که این خلا سر بازکرده را ایده‌های مترقی و امیدوارکننده  پر کنند، با چه طرح و برنامه ‌ای؟
جرمی کوربین : ما دو سال بسیار جذاب را پشت سر گذاشتیم. انتخابات رهبری حزب کارگر دو بار برگزار شد که جمعیت بسیار زیادی را بسیج کرد. این به خاطر من نیست. به خاطر یک آرمان است، به خاطر مردم. بعد از آن ما مبارزات انتخابات عمومی را به پایان رساندیم که آن را با موقعیت سیاسی بسیار دشواری آغاز کردیم اما دست ‌آخر سه‌ میلیون رای بیشتر از سال ٢٠١٥  ترسایی به‌ دست آوردیم كه بالاترین میزان رای حزب کارگر در انگلیس پس از چندین دهه بود این کامیابی بزرگی برای حزب کارگر بود اما متأسفانه به اندازه‌ای نبود که اکثریت پارلمانی را از آن ما کند و خوب در موقعیت کنونی، ما شاهد افزایش زیاد اعتماد به‌ نفس در میان کسانی هستیم  که در راه پایان ‌دادن به بهره ‌جویی از دستمزدها در بخش دولتی و سرمایه ‌گذاری در خدمات عمومی می ‌کوشیدند و در کنارش عدم اطمینان بسیار در میان راست‌ها و محافظه‌ کاران. 
نایومی کلاین : به نظرم مبارزات انتخاباتی شما ثابت کرد وقتی ایده‌ها را پیش می ‌برید، وقتی چشم ‌اندازی برجسته از جهانی را مطرح می‌ کنید که واقعا می‌ خواهیم ـ نه‌ فقط مخالفت با ریاضت، نه‌ فقط «نه‌ گفتن»، بلکه تصویری از جهانی که می ‌تواند بسیار بهتر از آنچه هست باشد ـ آن ‌وقت است که مردم به وجد می‌آیند. 
جرمی کوربین : درواقع قوی‌ ترین پیام انتخاباتی ما همین بود و من این را در بسیاری از گردهمایی‌ هایی که برگزار کردیم،  مطرح کردم: به جمعیت نگاه کنید. به همدیگر نگاه کنید. شما پیشینه، زبان‌ و جوامع قومی متفاوتی دارید ولی همه گی متحد اید. همه گی  در آنچه به‌ طور جمعی در جامعه می‌ خواهید با هم متحدید و فکر می‌ کنم مبارزات انتخاباتی نقطه عطفی بود در فاصله‌ گرفتن از فردگرایی محض راست ‌ها و رفتن به سمت این ایده که وقتی اتفاق ‌نظر داشته باشید جامعه بهتری خواهید داشت. 
نایومی کلاین : فکر می‌ کنید  دنیا بعد از پیروزی ما چه شکلی خواهد بود؟ این نکته چه قدر اهمیت دارد؟ 
جرمی کوربین : خیلی مهم است که چه تصویری از دنیا داشته باشیم. اینکه برای مقابله با مسایلی مثل بی‌عدالتی، نابرابری و فقر و مهم‌ تر از همه، امید و فرصت ‌یابی برای جوانان چه می‌ کنیم؛ امید به اینکه آنها بتوانند به کالج یا دانشگاه بروند و فرصت این که شغل شایسته‌ ای کسب کنند. به مشارکت  و روابط ما با بقیه جهان هم ربط دارد. 
من خواستار سیاست خارجه ‌ای هستم بر پایه حقوق‌ بشر، احترام به قوانین بین‌المللی، شناسایی علل موج پناهنده گی و علل بی‌عدالتی در سراسر جهان و در این زمینه داریم پیشرفت می‌ کنیم. راستش، در طول مبارزات انتخاباتی رویداد های هولناکی رخ داد. قبل از آغاز انتخابات به پل وست‌مینستر و پارلمان حمله شد. بعد از آن بمب‌ گذاری  رعب‌آور در منچستر و بعد هم حمله به پل لندن. 
نایومی کلاین : و شما نوعی سنت ‌شکنی سیاسی کردید چرا که درباره برخی از علل ریشه ‌ای این اتفاق‌ها صحبت کردید. با این ‌حال حرف ‌های شما در میان مردم پیچید. 
جرمی کوربین : من به‌هیچ ‌وجه وحشت این رویدادها  را کم‌ اهمیت جلوه نمی ‌دهم یا کارهای هولناکی را که برخی افراد انجام دادند؛ اما گفتم باید به آن دست زمینه‌های بین‌المللی بنگریم که چنین رویدادهایی در دل آن رشد کرده‌اند و انگار همین دیروز بود که در ١٥ فبروری ٢٠٠٣ می‌گفتم « اگر وارد جنگ عراق شویم بدترین سناریوی ممکن چه می ‌تواند باشد؟». من از صدام‌ حسین دفاع  نمی‌کردم. فقط می‌ گفتم اگر به عراق حمله و کل کشور را بی‌ ثبات کنید، پیامدهایی خواهد داشت. 
نایومی کلاین :  فکر می‌ کنم درحال‌ حاضر مهم است امریکایی‌ها بفهمند شما توانستید چنین حرفی بزنید و مردم آن را تکرار کردند چون درستی آن را درک کردند. چون ما نمی ‌دانیم قرار است تحت زمامداری ترامپ چه اتفاقی بیفتد. اما به ‌خوبی می ‌دانیم که ترامپ کاملا قصد دارد از هرگونه  بحران برای پیشبرد دستورکار واپس ‌گرایانه بیگانه‌ هراسی بهره ببرد. او تلاش کرد با سواستفاده از حملات منچستر بگوید این موضوع به ‌خاطر موج پناه‌جویانی است که از مرزهای ما می ‌گذرند. او تلاش کرد با بهره‌ بردن از حمله به پل لندن بگوید این دلیل لزوم ممنوعیت ورود مسلمانان است. 
جرمی کوربین : او به شهردار لندن هم حمله کرد؛ اولین مسلمانی که برای اداره امور شهری در کشورهای اروپای غربی انتخاب شده است. مردم شدیدا از او به خاطر لحنش علیه صادق‌ خان خشمگین شدند، چرا که هر‌چه نباشد او شهردار منتخب شهر است. 
نایومی کلاین : خوب، برای برخی از رهبران جهان که فکر می‌ کنند فقط تا حدودی می ‌توانند مقابل ترامپ بایستند، چه حرفی دارید؟ می‌دانید مثلا حرف شیک ‌و ‌پیکی در مخالفت با ترامپ می ‌زنند اما درنهایت با آغوش باز او را می‌ پذیرند. فکر می‌ کنید درحال‌ حاضر موضع مابقی رهبران جهان که ادعای دفاع از ارزش ‌های مترقی را دارند، چه باید باشد؟ 
جرمی کوربین : خوب، به نظرم باید با ترامپ  دیدار کنند و با او به بحث بنشینند، همان‌ طور که با هر رهبری چنین می‌ کنند. من  از لحن او در طول مبارزات انتخاباتی‌اش حیرت کردم؛ از حرف‌ هایش درباره زنان، مسلمانان، مکسیکویی ها و دیگر مردم جامعه. از اظهارات او درباره مباحث مربوط  به توافق آب ‌و‌هوایی پاریس هم  وحشت کردم. این ها مسایل بسیار جدی جهانی هستند. قرار است چه نوع جهانی را در آینده  به جا بگذاریم؟ چه بلایی بر سر این سیاره می‌ آوریم؟ ظاهرا او این را فرصتی می‌ دید برای پیش‌بردن صنایع آلوده. 
نایومی کلاین : در واقع او گفت می‌ خواهد برای رسیدن به یک معامله بهتر مذاکره کند. 
جرمی کوربین : خوب، من نمی ‌دانم منظور او از معامله  بهتر چیست و این می‌تواند بحث جذابی باشد. ولی بعد از ساعت‌ها بحث ‌و‌نظر درباره تغییرات آب ‌و‌هوایی دست ‌آخر هند و چین، در عرصه رسمی، با این ایده کنار آمدند که برای انتشار گاز‌های گلخانه ‌ای و آلوده گی محدودیتی وجود دارد. خیلی غم‌انگیز است که ایالات‌متحده امریکا  در زمان اوباما در این زمینه مشارکت کرد، اما در زمان ترامپ از آن دست کشید. 
نایومی کلاین : اما من فکر می ‌کنم به دلیل سرکشی ایالات متحده در مساله تغییرات آب‌ وهوایی، قطعا هر فردی مسوولیت دارد درحال‌ حاضر کارهای بیش تری بکند و ما شاهد نمونه‌ هایی از مسوولیت‌ پذیری هستیم. ازجمله در ایالات متحده، ما شهرهایی را می‌ بینیم که یک گام به جلو برداشته‌ اند و می ‌گویند ما می ‌خواهیم گذارمان را به انرژی‌های تجدید پذیر سرعت ببخشیم. در سطح بین‌المللی هم شاهد چنین چیزی هستیم. 
جرمی کوربین : به ‌نظرم تصویری که ما از ایالات‌متحده  داریم بیش از حد با اظهارات روزمره دونالد ترامپ گره خورده، درحالی‌که واقعیت چیز دیگری است. فقط در کالیفرنیا تعداد مشاغل موجود در بخش انرژی‌ های تجدید پذیر به صدها‌ هزار می ‌رسد. نگاهی بیندازید به پیشرفت سیستم انرژی‌های تجدیدپذیر در سرتاسر ایالات ‌متحده امریکا ، به تعداد ایالات و شهرهایی که در حفاظت از محیط زیست خود و کنترول تغییرات اقلیمی جدی‌اند. 
نایومی کلاین : می ‌خواهم اندکی درباره احساس کنونی برخی از دوستانم در ایالات ‌متحده امریکا صحبت کنم، کسانی که ملهم از مبارزات انتخاباتی و رهبری شما در حزب کارگراند. درحال‌ حاضر مردم امریکا کمی مایوس شده‌اند. آنها رودرروی ترامپ قرار گرفته ‌اند ولی رودرروی حزب دموکرات هم ایستاده‌اند که در زمینه بیمه درمانی تک ‌پرداختی و بیمه درمانی عمومی همگانی با مردم  جنگی به راه انداخته ‌اند. ظاهرا حزب دموکرات می ‌خواهد طرحی را حفظ کند که آن را راهی مطمین و اعتدالی می ‌پندارد ولی بارهای بار دیده‌ایم که این راهی مطمین نیست چرا که منتهی به شکست می‌شود. این طرح جواب ‌گوی نیازهای ضروری مردم برای کسب شغل مناسب، آموزش عمومی رایگان و بیمه درمانی مقرون به صرفه نیست. چه صحبتی با هواداران سندرز دارید که اکنون واقعا احساس ناامیدی می‌ کنند؟ 
 جرمی کوربین :  برنی روز بعد از انتخابات بریتانیا با من تماس گرفت. من خواب و بیدار مشغول تماشای برنامه ‌ای تلویزیونی بودم. برنی برای تبریک تماس گرفته بود و گفت به ایده‌های مبارزاتی من علاقه ‌مند بوده است. از من پرسید از کجا به این ایده‌ها رسیدی؟ و من گفتم، خوب درواقع از تو. 
درواقع به مردم می ‌گویم: مایوس نباشید. در نهایت، انسان‌ها می ‌خواهند کارها را با هم انجام دهند. آنها می‌ خواهند کارها را به‌ صورت جمعی انجام دهند و این آن قسم جامعه‌ ای است که همه ما در تلاشیم خلق‌ کنیم. ما در موقعیت سیاسی دشواری مبارزات انتخاباتی خود را آغاز کردیم و مانیفستی مطرح کردیم که رهیافتی جمعی داشت، در چیزی که می‌ خواست به پیش ببرد خاص بود. در مواردی مثل پایان ‌دادن به هزینه‌ های تحصیل در دانشگاه، افزایش حداقل درآمد و بیش ترین افزایش رای، حزب‌ مان را از زمان جنگ جهانی دوم به این‌ سو کسب کردیم. ما حمایت و مشارکت شمار زیادی از مردم را به ‌دست‌ آوردیم. در انتخابات پیروز نشدیم که ‌ای‌ کاش می ‌شدیم؛ اما در مبارزات انتخاباتی، ما چارچوب بحث را  درست به همان نحوی تغییر دادیم که به ‌واسطه آن مداخله سناتور برنی سندرز در انتخابات نامزدهای حزب دموکرات شمار زیادی از مردم را بسیج کرد. 
نایومی کلاین : اما شما رهبری حزب کارگر را از آن خود کردید. ولی مبارزات انتخاباتی سندرز دست‌آخر حتا درون حزب دموکراتیک هم موفق نبود. به ‌نظرتان مردم نباید به مبارزه ادامه دهند تا روح حزب دموکرات را به دست گیرند؟ 
جرمی کوربین : خوب این روح مردم است، این ‌طور نیست؟ من نمی ‌توانم به مردم بگویم کدام سازمان خاص ایالات‌متحده امریکا  را باید داشته باشند یا نداشته باشند، چون نظام حزبی در ایالات‌متحده امریکا  خیلی متفاوت است. کاری که ما کردیم تغییر چارچوب بحث بود، اما نکته کلیدی دیگر روش مبارزات انتخاباتی است که هم در امریکا و هم در اروپا نتیجه‌ بخش است. شما قدم اول را برمی‌ دارید و رای‌دهنده گان را شناسایی می‌ کنید. این نکته مهم  و حیاتی است. اما اگر فقط از چشم رسانه‌ ها به قضیه بنگرید که عموما دیدگاه‌هایی راست ‌گرایانه و محافظه‌ کارانه دارند، تنها چیزی که در قدم اول دستگیرتان می ‌شود انعکاس صدایی است که مردم از شبکه‌ های تلویزیونی  و رسانه‌ های مکتوب دست ‌راستی شنیده‌اند. 
رسانه‌های اجتماعی و تکنولوژی و تکنیک‌هایی که به واسطه رسانه‌ های اجتماعی وجود دارند،  فرصت بیان پیام‌ تان را به سراسر دنیا فراهم می ‌کنند؛  فرصتی که تا پیش از این هرگز در کار نبود. تصور کن، مردمی که در دهه ١٩٢٠ ترسایی برای عدالت اجتماعی در شیکاگو مبارزه می ‌کردند در بهترین حالت می ‌توانستند روزنامه خودشان را منتشر کنند تازه اگر از پس هزینه‌ هایش برمی‌آمدند، یا اعلامیه ‌ای می ‌نوشتند و آن را برمی‌ داشتند و در صف نانوایی پخش می ‌کردند.
 من در دوره‌ ای بزرگ شدم که مجبور بودیم اعلامیه‌ های خودمان را چاپ و پخش کنیم. ولی حالا شما می‌ توانید چیزی را در شبکه‌ های اجتماعی منتشر کنید و‌ میلیون‌ها نفر هم به ‌طور بالقوه در عرض پنج دقیقه به آن دسترسی داشته باشند. فرصت‌هایی در کار است، بدون قواعد و مقرراتی، بدون سانسور و بدون نظارت. ویلیام راندولف هرست١ اگر بود حتما از اینترنت متنفر می‌ شد. 

نایومی کلاین :  به نظرم رسانه‌ها بدترین برخوردی را که می ‌شد در قبال شما داشته ‌اند. نخوبگان رسانه‌ ای لجن ‌پراکنی کردند. بااین‌ حال این برخورد جواب نداد. درواقع، به‌ نظر می ‌رسد تاثیر عکس داشته و میزان اعتماد به این نهادهای نخوبه ‌گرا را هم کاهش داده است. 
جرمی کوربین :  بله، به نظرم بعد از مدتی، سواستفاده بیش از حد رسانه ‌ها شما را به چهره جذابی بدل می‌کند. 
نایومی کلاین :  درباره تغییر چارچوب بحث حرف زدید و این چیزی است که واقعا اتفاق افتاده است. فاجعه برج گرینفل یکی از نمودهای این تغییر بود. نحوه مداخله جامعه بریتانیا در این فاجعه حجت موجهی بر یک سیستم شکست ‌خورده بود که ارزشی برای زنده گی انسانی قایل نیست و زنده گی‌ها را رتبه ‌بندی می‌کند. 
جرمی کوربین :  این فاجعه چیزی را درباره زنده گی مدرن شهری روشن کرد. این بخش لندن ثروتمند ترین منطقه کل کشور است؛ منطقه‌ ای بسیار ثروتمند. سال گذشته شورای این منطقه تخفیفی برای مالیات ‌دهندگان بزرگ‌ قایل شد. یک هدیه ناچیز به آنها داد. 
نایومی کلاین :  بازگشت پول. 
جرمی کوربین :  صدها نفر در این برج زنده گی می‌ کردند، برخی از آنها مستاجران شورای محل بودند، در منطقه سلطنتی کنزینگتون و چلسی. بعضی اپارتمان‌ها به صورت مستقل خریداری شده بودند و بعضی مستاجر دست دوم بودند و برخی مستاجر دست‌ سوم. هیچ ‌کس واقعا نمی ‌دانست چه کسی در کدام واحد از اپارتمان زنده گی می ‌کرده. کل سیستم فروپاشید. واقعیت این است که این حادثه محصول مقررات ناکافی و مقررات ‌زدایی است. این برج  دوزخی بلند ‌مرتبه بود که فقرا را در ثروتمندترین محله کشور سوزاند. 
و این زنگ خطری درباره ایمنی ساختمان‌هاست. زنگ خطری درباره ایده پیش‌ رفتن به سوی تالار شگفت ‌انگیز « والهالا»ی٢  بازار آزاد آینده با ازبین‌بردن هرگونه مقرراتی که آن را به مثابه مانعی ببیند  بر سر راه فرصت‌های بخش خصوصی. بنابراین بحث کاملا به این سمت چرخیده است. من فردای فاجعه به آنجا رفتم و زمان زیادی را به حرف ‌زدن با کسانی گذراندم که از برج گریخته‌ بودند، با آتش‌نشانان شوکه‌ شده و بهیاران و کارمندان آمبولانس و افسران پولیس  صحبت کردم که آماده رفتن به ساختمان و بیرون‌کشیدن جسدها بودند. آنها قهرمانان واقعی ‌اند. این حادثه درسی برای کل کشور بود. اما مردم وحشت ‌زده‌اند. 
نایومی کلاین :  دیواری بود که مردم محل سوالات شان از مقامات را روی آن چسبانده ‌اند. این سوالات واقعا سوزناک ‌اند. بچه ‌ها پرسیده ‌اند آیا مدرسه من امن است؟  کودکی ١٠ساله پرسیده بود: «چرا حتما باید چنین اتفاقاتی بیفتد تا ما به هم نزدیک شویم؟».
جرمی کوربین :  سوال خوبی است. 
نایومی کلاین :  به نظرم بارها و بارها این درس را در دوران‌های بحران یاد می ‌گیریم، دوران‌هایی که ما محک می ‌خوریم. هم می‌ توانیم یکدل شویم و هم علیه یکدیگر و نمونه‌های زیادی از آن را بعد از حملات ١١ سپتامبر دیدیم. همه گناه‌ها به گردن مسلمانان افتاد و به خاطر قوانین سخت‌ گیرانه بخش زیادی از آزادی‌ مان را در کشور و سرتاسر جهان از دست دادیم و آن حمله بهانه ‌ای شد برای آغاز جنگ‌ها. ما در زمانه هم‌ پوشانی بحران‌ها قرار داریم. تغییرات اقلیمی یکی از این بحران‌هاست و نابرابری یکی دیگر از آنها و بی‌عدالتی نژادی هم. فکر می‌ کنید ما می ‌توانیم این نقطه‌ها را وصل کنیم و طرحی بریزیم برای حل هم‌ زمان چندین مشکل، چندین بحران؟ 
جرمی کوربین :  خوب راستش، تغییرات آب ‌و‌هوایی و بحران پناه‌جویی به هم مرتبطند. تغییرات ‌آب ‌وهوایی و جنگ هم همین ‌طور. فجایع زیست ‌محیطی هم، که لزوما با تغییرات آب  ‌و‌هوایی مرتبط نیستند، با جنگل ‌زدایی و در نتیجه تخریب محیط  زنده گی به این تغییرات ربط پیدا می‌ کنند. 
به جنگ دارفو  نگاه  کنید، به موج پناه‌ جویانی که وارد لیبیا می‌ شوند، بخشی از آنها به‌ خاطر جنگ سوریه و همچنین نقض حقوق‌ بشر در سراسر منطقه. همچنین افرادی که از سرزمین‌ های خود در کشورهای جنوب  صحرای افریقا رانده شده ‌اند تا راه را برای راه‌ اندازی شرکت‌های خیلی بزرگی باز کنند که زمین می‌ خرند و محصولات مختلفی می ‌کارند، اغلب برنج و میوه، تا به‌ جاهای دیگر صادر کنند و جمعیت محلی را بی ‌کار و گرسنه به حال خود رها می ‌کنند. 
نایومی کلاین :  آیا لحظه ‌ای در مبارزات انتخاباتی شما بوده که به یادتان مانده باشد، امیدوارکننده‌ ترین لحظه ‌ای که شاهدش بودید، جایی که همان کشوری را دیدید که می‌ خواهید در آن زنده گی کنید؟ 
جرمی کوربین :  در هستینگز، یکی از شهرهای ساحلی جنوبی، آقای بسیار متشخصی به گردهمایی ما آمد. ٩١ ساله بود. سر شوخی باز شد چون به او گفته بودم ٩٢ ساله است و او گفت چطور جراات می‌ کنی  بگویی  من ٩٢ ساله ‌ام، من فقط ٩١ سال سن دارم.

او سال ١٩٤٥ ترسایی به حزب کارگر پیوسته بود و از آن زمان یکی از اعضای حزب بود. در طول زنده گی اش بسیار فعال بوده و گفت این امیدوارکننده‌ ترین زمان زنده گی ‌اش بوده است.  گفت مادرش هوادار حق رای زنان بوده و در زمان جنگ جهانی اول برای حق رای زنان مبارزه می‌ کرده است. پدربزرگش هم از چارتیست‌ های دهه ٥٠  بوده که به برقراری میزانی از دموکراسی در بریتانیا کمک کرده بود. با خودم فکر می ‌کردم، این مرد با این سن ‌و ‌سال صبح  یک روز شنبه به گردهمایی ما آمده چون سرشار از امید برای جوانان است. 
کمپاین انتخاباتی ما به این معروف بود که پر از جوانان و مردم آرمان ‌گر است. بله، جوانان زیادی آنجا حضور داشتند و بسیاری از آنها آرمان‌ ها و ابتکارهای درخشانی داشتند. افراد مسن زیادی هم بودند که به آنجا می ‌آمدند و می‌ گفتند : « من  برای نوه‌هایم زنده گی بهتری می‌ خواهم. آینده بهتری می ‌خواهم !». تعداد زیادی از مردم آنجا در کنار هم قرار گرفتند. 


پی‌ نوشت‌ ها:
١ـ  روزنامه ‌نگار امریکایی که با راه‌ اندازی بزرگ ‌ترین روزنامه‌ های زنجیره‌ ایی امریکا سهمی بنیادی در تاریخ روزنامه ‌نگاری امریکا داشته است. 
٢ـ  در اساطیر اسکاندیناوی سرایی باشکوه و عظیم بود که تالار کشته گان به شمار می ‌رفت و از آن اودین سرکرده ایزدان بود.
منبع : Intercept  / شرق

یادداشت بامداد : متن انگلیسی این گفت و گو را در نشانی زیر بشنوید

https://theintercept.com/2017/07/13/video-naomi-klein-and-jeremy-corbyn-discuss-how-to-get-the-world-we-want

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ۲۶۰۷

تجربه حزب کارگر در برازیل را باید یکی از تجربیات موفق یک حرکت سیاسی چند دهه اخیر در سطح جهانی دانست که تلاش برای تحقق دموکراسی را با دغدغه‌ های عدالت اجتماعی درآمیخته و توأمان پیش‌ برده است.

گروهی از مخالفان اقتدارگرایی نظامی، اتحادیه‌ های کارگری، روشنفکران و فعالان مذهبی متعلق به الاهیات رهایی‌ بخش حزب کارگر برازیل را در سال ۱۹۸۰ ترسایی پایه‌ ریزی کردند. در این زمان برازیل تحت دیکتاتوری نظامی بود و انتخابات به صورت محدود و تحت ‌نظارت نظامیان اقتدارگرا در برازیل برگزار می شد. حزب کارگر در انتخابات پارلمانی سال ۱۹۸۲ ترسایی شرکت کرد، ولی توفیق چندانی حاصل اش نشد. به دنبال این شکست انتخاباتی حزب کارگر تمرکزاش را بر سازماندهی پایگاهش در میان اتحادیه ‌های کارگری و جنبش‌های اجتماعی قرار داد. حزب کارگر یکی از کنش گران مهم در جنبش دموکراسی ‌خواه برازیل بود که موفق شد سرانجام ‌گذار به دموکراسی در برازیل را در نیمه دوم دهه ۱۹۸۰ رقم زند.

حزب کارگر در اولین انتخابات ریاست‌ جمهوری مستقیم در برازیل شرکت کرد اما رهبر این حزب لوییز ایناسیو لولادوسیلوا ( لولا ) در انتخابات شکست خورد. مهم‌ ترین توفیق انتخاباتی حزب کارگر اما در انتخابات شوراهای شهر ازجمله شهر ساوپاوولو در سال ۱۹۸۹ ترسایی بود. به این ترتیب حزب کارگر این امکان را یافت تا بعضی از برنامه‌هایش مانند بودجه ‌ریزی مشارکتی، تشکیل شوراهای مشارکتی برای موضوعاتی مانند بهداشت، آموزش و مسکن  و برنامه‌های جدیدی برای فراهم‌ کردن کالاهای عمومی در شرایط مالی نامساعد را در سطح محلی به اجرا بگذارد.
این شوراهای مشارکتی مجراهایی را فراهم کردند تا جنبش‌های اجتماعی و اتحادیه‌ های کارگری بتوانند به طور مستقیم  در سیاست ‌گذاری شهری نقش بازی کنند. موفقیت لولا در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۰۳ ترسایی حزب را قادر کرد تا ابتکارات محلی ‌ا‌ش در گسترش مشارکت شهروندان را در سطح ملی نیز گسترش دهد. پیروزی‌های ابتدایی حزب کارگر در انتخابات شوراها خصوصا در ساوپاوولو و پورتوالگره  راه حزب را برای اجرای یک رشته برنامه‌ های رفاهی ابتکاری حزب هموار کرد. شهرداری‌ های تحت فرمان حزب کارگر به طور مثال از جنبش ‌های مسکن، پروژه‌های خانه‌ سازی خود جوش و رسمی‌ کردن حلبی‌ آباد های غیررسمی حمایت کردند. پیروزی در انتخابات ریاست ‌جمهوری در سال ۲۰۰۳ ترسایی  این امکان را به حزب داد تا برنامه‌ هایش برای گسترش برابری ‌های اجتماعی را در سطح ملی ادامه دهـد. یکی از برنامه‌ های معروف حزب کارگر در این زمینه برنامه پرداخت مستقیم  پول به اقشار روستایی زیر خط فقر بود. حزب کارگر قبلا این برنامه را به طور آزمایشی در بلوهوریزونچی به اجرا گذاشته بود که بعدا آن را به سطح ملی تحت عنوان کمک ‌هزینه خانواده (Bolsa Familia) گسترش  داد.
این برنامه هم‌ اکنون بزرگ ‌ترین برنامه انتقال پول به اقشار کم ‌درآمد در سطح جهان است. حزب کارگر برنامه‌ های رفاهی مهم  دیگری نیز در زمینه فراهم ‌کردن مسکن برای خانواده‌ های کم ‌درآمد و فراهم ‌کردن بیمه جامع به اجرا درآورد. به علاوه، حداقل دستمزد در زمان حکومت حزب کارگر به صورت مداوم رشد کرد. درمجموع برنامه‌ های رفاهی و مشارکتی حزب موجب کم ‌شدن نابرابری درآمدی، افزایش امید به زنده گی و کاهش چشمگیر مرگ‌ ومیر نوزادان به‌ عنوان یک شاخص مهم بهداشت عمومی در سطح کشور شد. حزب کارگر این برنامه‌های رفاهی را در حالی پیش برد که رشد اقتصادی برازیل در این مدت روند مثبت خود را به صورت مداوم حفظ کرد. با این حال، رشد اقتصادی تنها اولویت حزب کارگر نبود؛ بلکه حزب درمجموع حاضر بود رشد اقتصادی کندتر باشد ولی منافع  اقتصادی آن به صورتی برابرتر توزیع شود. با اینکه حضور حزب در سطح ملی راه را برای اجرای برنامه‌ های مشارکتی و برابری ‌جویانه فراهم کرد، اما در این دوره حزب به نوعی با پایگاهش، جنبش‌های اجتماعی و اتحادیه‌ های کارگری  فاصله گرفت و تا حدی در تعهد  و انسجام ایدیولوژیک حزب نیز خلل ایجاد شد. همچنین سیاست‌ های حزب در زمینه محیط  زیست نیز هم‌ خوانی چندانی با سایر برنامه ‌های عدالت‌ جویانه ‌اش نداشت.
سرانجام در سال ۲۰۱۶ ترسایی و با استیضاح رییس‌ جمهور دیلما روسف تسلط حزب کارگر بر قوه ‌مجریه پایان یافت. بسیاری اتهامات علیه رییس ‌جمهور روسف را بی ‌اساس و این استیضاح را یک کودتای پارلمانی و حرکتی برای تضعیف  دموکراسی در برازیل دانستند. کارنامه حزب کارگر طبیعتا کارنامه‌ ای با ابعاد مختلف ؛  و عملکردهای متفاوت ، در دوره‌ های متعدد حیات حزب است.

با این ‌حال، حزب کارگر درسال‌ های اخیر تجربه ‌ای نسبتا موفق در زمینه دموکراسی  ‌خواهی، سازماندهی از پایین، دموکراسی  درونی، توجه به مشارکت شهروندان در سطح خرد، ایجاد ارتباط  با جنبش‌ های اجتماعی و پیشبرد برنامه‌ های رفاهی به‌ عنوان اولویتی در کنار رشد اقتصادی داشته است که برای هواداران اصلاح و تغییرات مردم‌ سالارانه  و برابری‌ خواهانه  در کشورما نیز می ‌تواند درس ‌آموز باشد./ کد یور / ص م

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ۲۴۰۷

 

تیم شورک

مقدمه :

وقتی هفت ‌سال پیش « مسیر ایرلندی» کن لوچ، کارگردان نامی انگلیسی، برای نخستین ‌بار در جشنواره کان اکران شد، باراک اوباما تازه یک‌ سالی بود که به قدرت رسیده بود. فیلم روایت گر واگذاری گسترده جنگ افغانستان به پیمانکاران امنیت ملی ایالات متحده و رنج ‌های ناشی از آن بود؛ داستان یکی از این پیمانکاران که توضیح مقامات آمریکایی را درباره مرگ دوستش نمی ‌پذیرد و به تحقیق و تفحص می ‌پردازد. دو دوره ریاست‌ جمهوری اوباما اما در حالی به پایان رسید که در این سال‌ها خصوصی‌سازی جنگ افغانستان گستره بیش تری یافته است. وعده‌های اوباما مبنی ‌بر پایان نظامی ‌گری در لیبیا، افغانستان، عراق و یمن به جایی نرسید و او حتا برخلاف وعده‌اش۳۰ هزار نیروی نظامی دیگر به افغانستان اعزام‌ کرد، آن‌ هم در ماه دسامبر سال ۲۰۰۹  ترسایی  یعنی سال اول نخستین دوره ریاست ‌جمهوری ‌اش و همان سالی که او برای وعده‌های محقق ‌نشده‌اش برنده جایزه صلح نوبل شد. گسترش استفاده از هواپیماهای بدون ‌سرنشین هم یکی دیگر از دستاوردهای دولت اوباما بود: شرکت‌های خصوصی خلبانانی صوری را استخدام می ‌کردند و آنها کیلومترها دورتر از میدان جنگ با یک کلیک کامپیوتری عملیاتی به ‌راه می ‌انداختند که شرح تلفات غیرنظامیان حاصل از آن خود گزارش مفصل دیگری می ‌طلبد. حالا در دولت ترامپ زمزمه‌ های گسترش خصوصی‌سازی به گوش می ‌رسد. تیم شورک، نویسنده گزارش زیر، در نیشن به ابعاد این خصوصی ‌سازی می ‌پردازد و طرح‌ های جدیدی که در دوران زمامداری ترامپ در راه است.

 

جرد کوشنر، داماد و مشاور ارشد دونالد ترامپ، مشغله ‌های زیادی داشته که فقط هم مربوط به روس‌ها نیست. این هفته  در میان هیاهوی به‌ راه‌ افتاده بر سر دیدارش با یکی از وکلای روس درباره انتخابات ۲۰۱۶ ترسایی ، نیویورک ‌تایمز گزارش جذابی منتشر کرد درباره نقش او در برنامه خصوصی ‌سازی جنگ افغانستان.
به گزارش تایمز، شنبه گذشته استیو بنن، مشاور ارشد ترامپ، به همراه کوشنر برای هماهنگی مذاکره‌ای میان جیم متیس  وزیر دفاع امریکا  و دو تاجر که از قراردادهای نظامی بهره برده ‌بودند به پنتاگون رفتند. آنها پیمانکارانی عادی نبودند: یکی از آنها  هیریک پرینس، بنیان ‌گذار بدنام ارتش چند منظوره « بلک واتر»  بود و دیگری استفان فینبرگ سرمایه ‌دار نیویارکی که مالک شرکت بین‌المللی « دین کورپ » است؛ بزرگ ‌ترین پیمان کار ایالات‌ متحده امریکا در افغانستان.
آنها در این جلسه ( که پرینس و فینبرگ آن را تایید نمی‌کنند) از پنتاگون خواستند جنگ را تبدیل کند به چیزی که « واحد های نظامی  خصوصی » نامیده‌اند؛ واحد هایی که برای کسب سود می‌ جنگند و جایگزین طرح جدید پنتاگون برای ارسال‌ هزاران نیروی نظامی دیگر به افغانستان برای مبارزه با طالبان خواهند شد.

به گزارش تایمز، متیس مودبانه پیشنهاد بی ‌شرمانه آنها را شنیده اما در اظهارنظری که به‌ کل ناامید شان کرده،  نپذیرفته افراد خارج از دولت برای بازنگری خط‌ مشی ایالات ‌متحده امریکا در افغانستان طرح و راهبردی بدهند چرا که این خط ‌مشی در کاخ سفید و از سوی جنرال مک‌ مستر، مشاور امنیت ملی ترامپ، تبیین می ‌شود.
گزارش تایمز گویای تضاد منافع است. همان‌ طور که اغلب امریکایی‌ها می ‌دانند، تخم لق مزدوری‌های پرینس با فرستادن ارتش خصوصی به افغانستان همراه با نیروهای سازمان سیا کوتاه ‌زمانی بعد از حملات ۱۱ سپتامبر کاشته شد.
اما بعد از آنکه پیمانکاران تحت فرماندهی او ده‌ ها غیرنظامی عراقی را کشتند او در دولت ایالات‌ متحده عنصری نامطلوب شد. با این ‌حال، پرینس پس از فروختن شرکتش و سازماندهی ارتشی خصوصی برای امارات ‌متحده عربی، به یکی از مشاوران کلیدی ترامپ در مسایل نظامی بدل شد. او یک روز بعد از جلسه ‌اش در پنتاگون در گفت ‌و‌گو با سایت خبری بنن به نام « بریت بارت» از پیشنهادات خود پرده برداشت.
همان‌ طور که سال‌ های سال در اینجا با مدرک به اثبات رسانده‌ام، بی‌ شک جنگ افغانستان، به‌ ویژه عملیات‌های نظارتی و لوژیستیکی، از قبل هم به ‌شدت پیمانی شده بودند. اما با رویکرد پرینس، مبارزه واقعی را مزدورانی به پیش می ‌برند که احتمالا او استخدام می‌کند. او به بریت بارت گفت: «  ایالات ‌متحده شاهد همکاری سیا، عاملان ویژه و پیمانکاران با نیروهای افغان برای هدف قراردادن تروریست‌ها خواهند بود. من می ‌گویم به مدلی برگردیم که در طول چند صد سال در منطقه از سوی شرکت هند شرقی امتحانش را پس داده؛ شرکتی که با سربازان حرفه‌ ای غربی قرارداد می ‌بست و در صورت لزوم آنها به همراه همتایان محلی خود می‌ جنگیدند  ». ظاهرا وقتی روز پنجشنبه جیک تپر، خبرنگار سی ‌ان‌ ان در گفت ‌و‌گو با سباستین گورکا، دستیار معاون ترامپ در امور امنیت ملی از او درباره دیدار با متیس پرسید، او این پیشنهادات را تایید کرد: « این موضوع کلاهبرداری از دولت نیست. برعکس، به خاطر صرفه‌ جویی در هزینه مالیات ‌دهنده گان است. این امر به‌ خاطر ایجاد ظرفیت بومی است». گورکا سپس با اشاره به پرینس او را به‌ شدت ستود: «این مرد متصدیان سابق را از میان نیروهای عملیات ویژه دست ‌اول و افراد بازنشسته استخدام کرد». به گفته او: « آنها به افغانستان می ‌روند نه برای اینکه به جای افراد دیگری بجنگند، بلکه برای کمک  به افغان‌ها و نیروهای بومی محلی تا از سرزمین‌های خود محافظت کنند. در نتیجه، این سرمایه ‌گذاری هزینه‌ها را کم می‌کند. ما اینجا در کاخ سفید درها را به‌ روی ایده‌های افراد بیرون از دولت باز کرده‌ایم چرا که وضعیت ۱۶ سال گذشته فاجعه ‌بار بوده است».
تخصص فینبرگ بسیار گسترده‌ تر است: او سرمایه لازم را برای رشد صنعت پیمانکاری نظامی تامین کرد. فینبرگ از طریق شرکت مدیریت سرمایه سربروس، شرکت سهامی خصوصی ۳۰‌ میلیارد دلاری که در سال ۱۹۹۲ ترسایی  تاسیس کرد، صاحب چندین شرکت مشارکت ‌کننده در عملیات‌های نظامی و اطلاعاتی شد. همان ‌طور که بلومبرگ ‌نیوز فبروری گذشته در پرونده ‌ای مفصل گزارش داد، « فینبرگ شرکت‌هایی خریده که هواپیماهای جاسوسی را دوباره سوخت ‌گیری می‌ کنند، تفنگ تک‌ تیرانداز می‌ سازند و دشمنان امریکا را از فضا می ‌بینند. او برای تعدادی از قدرتمند ترین افراد سرمایه ملی امریکا  اشتغال و فرصت کسب سود ایجاد کرد و با  لابی‌ های خود قراردادهای خوبی بست.با این‌حال، فینبرگ برخلاف پرینس عملا برای عموم مردم ناشناخته است و دوست دارد همین رویه را حفظ کند. برای کسانی که هرگز درباره‌اش نشنیده‌اند، این تصویر جمع ‌و‌جوری از اوست، از اهمیت صنعت سهامی خصوصی ‌اش و اینکه او و دیگر سرمایه ‌گذاران امنیت ملی چگونه می‌ توانند در صورتی که متیس نظرش تغییر کند و تصمیم بگیرد بلک واتر را به افغانستان برگرداند، بهره ببرند.
توجه عموم اولین بار فبروری گذشته به فینبرگ جلب شد، پس از آنکه شرکت سربروس به سرمایه داران اطلاع داد او ممکن است به‌ عنوان یکی از مقامات عالی ‌رتبه دولت ترامپ منصوب شود و به همین ‌جهت باید اطلاعات جامعی درباره مسایل مربوط به تضاد منافع جمع ‌آوری کند. ترامپ از فینبرگ می‌ خواست هدایت « بازنگری گسترده » آژانس‌های اطلاعاتی ایالات‌متحده را برعهده بگیرد و او را برای مقامی عالی ‌رتبه در پنتاگون و وزارت امنیت کشور هم در نظر داشت.
فینبرگ تا حدودی به دلیل رفاقتش با بنن این فرصت را پیدا کرد. بنن به خاطر طرح‌هایش برای ازبین‌بردن « دولت اجرایی»  به واسطه خصوصی ‌سازی و حذف خدمات عمومی پایه‌ای بدنام است. بر پایه گزارش نوامبر گذشته وال ‌استریت ‌ژورنال، در طول مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۱۶ ترسای ، فینبرگ عضوی از گروه سرمایه ‌گذاران سهام خصوصی و سرمایه ‌گذاری مخاطره ‌آمیزی بود که به ترامپ مشورت می ‌دانند و در طول این مبارزات به وفادارترین مدافع او بدل شد. در میان آنها ویلبر راس، رییس شرکت « راس و شرکا »، هم  قرار داشت که اکنون وزیر تجارت است و پیتر تیل‌ میلیاردر، یکی از بنیان ‌گذاران شرکت پیمانکاری اطلاعاتی « پلنتیر تکنولوژی».
به گزارش تایمز، وقتی نام فینبرگ برای سرپرستی بازنگری در آژانس‌های اطلاعاتی مطرح شد، مقامات امریکایی رای ترامپ را زدند چرا که می ‌ترسیدند  دخالت او آزادی عمل آنها را کم  کند و آن دست منابع اطلاعاتی را کاهش دهد که مخالف دیدگاه‌ های ترامپ  است. درعین‌ حال قانون‌ گذاران هم عصبانی شدند و در یکی از جلسات سنا، در اواخر ماه فبروری ، سناتور سوزان کالینز گفت نگران است  « فردی که یکی از شرکت‌ های سهامی خصوصی را اداره می ‌کند» برای بازنگری اطلاعاتی ترامپ در نظر گرفته شود.
با این حساب نام فینبرگ خیلی سریع محو شد - تا همین هفته گذشته. حالا، ظاهرا ترامپ به این سرمایه ‌گذار چراغ سبز نشان داده تا به اختیار خودش و با کمک بنن و کوشنر وارد کارزار شود؛ معامله ‌ای دوسر برد: پرینس منافع مزدورانه خودش را می ‌فروشد و فینبرگ هم چشم‌ اندازش را برای صنعت سهامی خصوصی.
هم‌ زمان با خصوصی‌ سازی عملیات‌ های نظامی و اطلاعاتی امریکا در طول ۱۵ سال گذشته، شرکت‌ هایی که برای دولت کار می ‌کنند بیش ‌ازپیش به سرمایه‌ گذاران پرپول ‌و‌ پله‌ ای وابسته شده‌اند که ارتباطی قوی با پنتاگون و ۱۶ سازمانی دارند که « جامعه اطلاعاتی » را تشکیل می ‌دهند.
وارد سرمایه‌ گذاری خصوصی شوید. شرکت‌های سهامی خصوصی به‌ واسطه ارتباطات گسترده‌ شان با مقامات امنیت ملی کنونی  و سابق و با دسترسی به مجموعه عظیمی از سرمایه‌ های خصوصی که برای تامین بودجه آنها سرمایه‌ گذاری می‌ کنند، عملا به مدیران صنعت پیمانکاری بدل شده‌اند. در سال‌ های اخیر قدرت آنها به خاطر تعداد زیادی از ادغام‌ها و مالکیت ‌ها بیشتر شده است.
در دنیای جاسوسی و نظارت، این معاملات به تمرکزی  باورنکردنی در صنعت منجر شده است و حالا پنج شرکت حدود ۸۰  درصد پیمانکاران اطلاعاتی را استخدام می‌کنند. بسیاری از این ها تغییر شکل ‌داده بودند و قدرت داد وستد کنونی خود را مدیون صندوق‌ های سهامی خصوصی ‌اند، نظیر بزرگ ‌ترین شرکت سهامی امنیت ملی یعنی گروه « کارلایل » مستقر در واشنگتن.
کارلایل سال‌ها تحت ریاست فرانک کارلوچی بود، معاون سابق سیا، که پیشگام نخستین سال‌های خصوصی‌ سازی آژانس‌های اطلاعاتی بود. طی یک دوره حدود ۱۰ساله، این شرکت پیمانکاران ارشد بسیاری را خرید (و سپس فروخت). تا همین اواخر، این شرکت صاحب اکثریت سهام بوز آلن همیلتون بود، یکی از پیمانکاران کلیدی آژانس امنیت ملی امریکا و یکی از مشاوران کلیدی جامعه اطلاعاتی با قراردادهای گسترده  در بیشتر سازمان‌های عمده اطلاعات غیرنظامی  و دفـاعی.
وریتاس کاپیتال، یکی دیگر از صندوق‌های سرمایه‌ گذاری، دین‌کورپ را در سال ۲۰۱۰  به شرکت سربروس فروخت و حالا برای مشاوره‌های خود به جنرال‌های بازنشسته بری مک کافری و آنتونی زینی و همچنین ریچارد آرمیتاژ، معاون وزیر خارجه دولت بوش، متکی شده است. اخیرا، شرکت دی ‌سی کاپیتال پارتنر، یکی از شاخه‌ های وریتاس، با خریدن مایکل بیکر، پیمان کار اطلاعاتی - نظامی بین ‌المللی، به یکی از سرمایه ‌گذاران کلیدی سازمان‌ های اطلاعاتی بدل شده است. مایکل وینسنت هیدن، رییس‌ سابق آژانس امنیت ملی امریکا،  هم  یکی از مشاورانش است.
شرکت سربروس متعلق به فینبرگ به خاطر مدیران جمهوری‌ خواهش مشهور است، افرادی مثل دن کویل، معاون رییس ‌جمهوری و جان اسنو، که وزیر مالیه  دولت جورج دبلیو بوش بود. کویل کارش را به ‌عنوان یکی از مدیران ارشد سربروس در دهه ۹۰ ترسایی با خرید و فروش دارایی ‌های حراجی در آسیا آغاز کرد. اخیرا کویل و اسنو سرمایه ‌گذاری ‌های سربروس را در دیون اموال اروپایی ترتیب می ‌دهند.
شرکت فینبرگ در عرصه امنیت ملی، روابط خود را با برخی از معتبرترین شخصیت ‌های اطلاعاتی گسترش داده است. آن ‌طور که بلومبرگ قبلا ذکر کرده، یکی از این افراد لیون پانتا است؛ رییس سیا در دوره ریاست‌ جمهوری اوباما  و « مشاور سربروس در مسایل امنیتی  و اطلاعاتی ». مایکل مورل هم  یکی دیگر از این افراد است، معاون رییس سازمان سیا در زمان اوباما که بعد از بازنشسته گی در سال ۲۰۱۳ ترسایی  مدتی با سربروس همکاری می ‌کرد.
بنابراین جای تعجب نیست که بازارگرمی فینبرگ برای متیس این ماه بیشتر از پرینس بود. آن‌ طور که تایمز براساس یک فرد آگاه گزارش داده، « طرح او کنترول عملیات‌های افغانستان را به سازمان سیا می ‌دهد که از سوی واحد های شبه‌ نظامی انجام می ‌شود و از همین ‌رو کمتر از ارتش تحت ‌نظارت است».
پس از آن نوبت به دین کورپ می‌ رسد، هسته مرکزی سرمایه ‌گذاری‌ های هنگفت سربروس در بخش امنیت ملی. دین کورپ به ‌شدت در تمامی جنبه‌ های جنگ ‌‌های ایالات‌ متحده  در عراق و افغانستان مشارکت دارد و سال‌ ها در عملیات‌ های نظامی  و اطلاعاتی درگیر بوده است، عملیات‌هایی نظیر به ‌کارانداختن هواپیما های تجسسی برای ارتش افغانستان و آموزش ارتش تحت حمایت امریکا در عراق و لیبریا. این قرارداد بسیار بزرگ ‌تر از  قرارداد های بلک واتر است: در سال ۲۰۱۵ ترسایی ارتش ایالات ‌متحده قراردادی صد میلیو ن‌ دلاری به این شرکت اعطا کرد تا به ارتش ملی افغانستان « خدمات مستشاری، آموزش و مربی گری» ارایه کند.
هرچند، فراهم‌ کردن جنگجوی خصوصی تنها نقش شرکت فینبرگ نخواهد بود. برای مثال، ترامپ گفته که در حال فشارآوردن به پنتاگون است برای ایجاد مناطق امن در سوریه، جایی که نیروهای نظامی ایالات متحده  و غیرنظامیانی از آژانس توسعه بین‌المللی ایالات‌متحده، از سوری ‌هایی که از جنگ فرار می‌ کنند «  حفاظت » خواهند کرد. این طرح هنوز به ثمر نرسیده اما می ‌تواند بعد از روابط دوستانه روسیه و ایالات‌متحده در سوریه اجرا شود. طرحی که رکس تیلرسون، وزیر خارجه ایالات ‌متحده امریکا  بعد از دیدار اخیر ترامپ و ولادیمیر پوتین در المان از آن خبر داد.
این دقیقا از جنس همان عملیات ‌هایی است که دین ‌کورپ خبره آن است و به‌همین ‌دلیل است که شرکت دین کورپ، بازیگر اصلی انجمن تجاری عملیات‌های برقراری ثبات بین‌المللی (ISOA) است، بازوی لابی ‌گر صنعت امنیت ملی.

 وب ‌سایت ISOA  شرکت دین‌کورپ را چنین توصیف می‌کند: دین‌ کورپ حامی بسیار موفق نهادهای نظامی و مدنی دولت است، در ضمن در صنعت هوایی، توسعه زیرساخت‌ها، امنیت و تدارکات آن نیز نقش تجاری مهمی دارد.
فینبرگ، اگر در فشارآوردن به متیس موفق شود، موقعیتی عالی دارد برای بهره‌ بردن از این اقدامات، اقداماتی که زمانی کشورسازی خوانده می‌ شد اما بعد از جنگ عراق به عملیات‌‌ های ثبات تغییر نام داد. اما اینکه آیا متیس با این داستان کنار می ‌آید بحث دیگری است. آن طور که تایمز نوشته « متیس معتقد است مفهوم آقای پرینس از تکیه  بر ارتش خصوصی در افغانستان از حد معمول تجاوز می ‌کند، ولی خود او زمانی که فرمانده چهارستاره ستاد مرکزی پنتاگون بوده  از استفاده پیمانکاران برای وظایف محدود و ویژه حمایت کرده است» . بنابراین وقتی پای پول و تجارت در میان باشد جایی هم برای فینبرگ پیدا می ‌شود/  Nation / برگردان از رخش

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ۲۵۰۷

حکمتیار از دریچه استراتیژی امریکا

 

عـارف عـرفـان

 

درست پس از تجاوز امریکا درافغانستان وحضور شاخه های متعدد حزب اسلامی حکمتیار در دایره قدرت ،غیابت طولانی مدت رهبر ؛ و برگشت قدرت نمایانه و غوغا برانگیز او در تحت سایه ناتو در کابل، پارادوکس ها ومعما های پرسش برانگیزی را در محافل سیاسی افغانستان و منطقه  برانگیخته است.

اخیرآ نویسنده نامور هند بنام « م .ک بهادرا کمار» این چرخش دراماتیک وبرگشت دوباره حکمتیار را درکابل تحت عنوان « برگشت دوباره ووحشتبار اسپ جنگی قدیم » در مقاله دروبگاه  «آسیا تایمز» مورخ هشتم می ۲۰۱۷مورد  واکاوی قرار داده، خاطر نشان می دارد:

یقینآ گلبدین نخستین چهره نیست تا از میان غبار جنگ بیرحمانه و طولانی مدت برخاسته و ادعای خویش را در سناریوی جنگ های گذشته مطرح نماید.

سوالی که باید پرسیده شود مرتبط به اجندای سیاسی «مربیان» و ظرفیت های او برای انطباق شرایط حقیقی موجود است.

نویسنده مزبور معتقد است که طی دوران غیابت او دستان نامریی به طرز مستدام از وجود حکمتیار پاسبانی نموده؛  وحزب او طی یک نیم دهه اشغال در سکوی اقتدار سیاسی حضور داشته است.دراین خصوص نویسنده مقاله اذعان می دارد:

اساسا حزب اسلامی طی سالهای گذشته در دولت نماینده گی فعال داشته است، لذا ترسیم هویت سیاسی اش در پیمان منعقده با دولت اجتناب ناپذیر است.

طی این سالها ظاهرا حکمتیار از شانس های خوبی در خصوص رهایی ونجات از دست طالبان برخوردار بود و وجود نیروهای « مافوق » باعث گردید تا طالبان در خصوص حکمتیار دست به انتقام نکشند، ورنه امحای حکمتیار از سوی طالبان بسیار ساده بود.

طوری که طالبان برهان الدین ربانی را به قتل رسانیدند ؛ می ‌توانستند تا حکمتیار را نیز با چنین سرنوشتی گرفتار نمایند ،اما طالبان از چنین رفتار اجتناب  ورزیدند.

ظاهرا چنین شانسی در ستاره حکمتیار نوشته شده بود که او از چنین بخت بزرگ برخوردار بود، ورنه آیا این هوا پیماهای بدون سرنشین نمی توانست تا اقامتگاه او را در ننگرهار مشخص نموده و او را با سهولت بدون پرسش هیچ  سوالی از روی زمین برمی داشتند؟

نویسنده در بخش دیگر از مقاله خویش انگیزه های استراتیژیکی امریکا و پاکستان در خصوص حکمتیار را به کنکاش گرفته اظهار می دارد:

پرواضح است که ایالات متحده امریکا در سال ۲۰۰۳ حکمتیار را به حیث « تروریست » بدنام در لیست سیاه داخل ساخت.اما هواپیماهای بدون سرنشین « سیا » از بمباردمان او مثل« طاعون » اجتناب نمود.یگانه دلیل منطقی ا راستا عبارت از زرنگی عالی رییس جمهور پیشین امریکا بارک اوباما برای پیشبینی پلان (ب) در چند موارد در افغانستان بود.

در خصوص تعین زمانبندی دومین برگشت حکمتیار آیا واقعأ نمی توان از توافق دوجانبه امریکا-پاکستان درین راستا سخن گفت؟

این را نمی توان مردود دانست که حکمتیار بازهم در راه رفته و آن خطوطی که به وسیله سازمان استخباراتی« سی آی ای»  وسرویس اطلاعاتی« آی اس آی» هموار شده بود گام گذاشته و این رویکرد به مثابه معامله همیشه سبز باقی خواهد ماند.

برگشت مجدد حکمتیار در چنین زمانی هم برای پاکستان وهم برای امریکا مفید است.امریکا  در هراس است که احتمال سقوط رژیم کابل به طور سریع به حقیقت مبدل می گردد و دراین صورت با توجه به عدم تکرار  شکست دردناک سناریوی امریکا در ویتنام و خروج ارتش آن کشور از ویتنام، طرح پلان( B ) نیاز ضروری است.

بی گمان اعزام چند هزار نیروی اضافی غرب هرگز نمی تواند واقعیت های میدانی را تغییر دهد.

همچنان برای پاکستان سناریوی « جنگ داخلی » و برپایی هرج و مرج کامل در درازنای خط مرزی دیورند غیرقابل تصور است.

یکی از وحشتناک ترین چرخش احتمالی را که نویسنده این مقاله مطرح می سازد عبارت از« حراج » گذاشتن جغرافیای افغانستان توسط کاخ سفید است.او با توجه به گستره بحران عمیق افغانستان و زمینگیر شدن ارتش امریکا در کشور؛ و رهایی از باطلاق جنگ در کشور نگاه خویش را چنین بیان می دارد:

"اداره دونالد ترامپ ممکن به زودی همه گزینه ها را در افغانستان ترک نموده جز این که سرنوشت افغانستان را به طناب پاکستان به حیث ژاندارم« افغانستان » محکم نماید.

احتمال دارد که هم وزیر دفاع امریکا جیمز متیس وهم مشاور امنیت ملی مک ماستر دراین مورد فکرنموده باشند."

نویسنده این مقاله کنش ها و واکنشهای منطقه وی در خصوص حکمتیار را مورد تحلیل قرار داده می نگارد: حکمتیار  به خاطر دیدگاه بی نظیر ضد هندی اش نزد پاکستان از اعتبار قابل ملاحظه برخورد دار بوده و درچشم  آنها عزیز پنداشته می شود.امریکا به او اعتماد دارد که روس ها را در خلیج نگاه دارد.

برای کشور چین اداره ترامپ، نمایی وحشتناکی را برمی تابد تا مساعدت چین را برای حل منازعات منطقه وی بدست آورد.در همه حالات چین در ثبات افغانستان منافع خویش را جست و جو می نماید‌

محمد جواد ظریف به طرز اعلان ناشده وارد کابل گردید اما به طرز جالب او قبل از سفرش به کابل با نواز شریف صدر اعظم پاکستان و رییس ستاد ارتش آن کشور جنرال قمر جاوید باجوا به طرز شتابان در اسلام آباد ملاقات نمود.

در صورت کارایی پلان( B)ایالات متحده امریکا باید کارهای سنگینی را به انجام رساند تا از رهگذر اقتدار حکمتیاربرای هند با توجه به اتحاد آن کشور با روسیه و ایران اطمینان دهـد.

ماموریت وزیر خارجه ایران دربرگیرنده نگرانی های عمیق  آنکشور در خصوص « داعش» در افغانستان است، ( جریانی که حامد کرزی به آن فرزند امریکا خطاب نمود )؛ و دوم روی این محور استوار بود تا «  تروریست های خوب و بد»  را از هم تفکیک نماید، البته رویکردی که برای مشروعیت طالبان برگزیده شد.

جواد ظریف آماده گی تهران را برای حمایت از ایستاده گی کابل در برابرتلاش های خارجی ها جهت سیطره آنان در کابل و دیکته نمودن سیاست های منطقه وی شان بیان نموده ؛ وآشکارا خاطر نشان ساخت ،هرکسی که از داعش حمایت نماید در صورت ظهور هرگونه تهدید، لاجرم از رفتار شان پشیمان خواهند بود.

نویسنده ناسازگاری‌های مستدام زمانه درخصوص تیره بختی های حکمتیار در آستان قدرت را مورد بحث قرار داده می نگارد:

« مشخصآ این جریانات، روزهای آغازین است.» هنوز میان پیاله ولب های حکمتیار امکان لغزش های فراوان وجود دارد. او در سال ۱۹۹۲ ترسایی تقریبآ همه قدرت را در کابل بدست آورد، اما احمد شاه مسعود او را درهم شکسته و از دایره قدرت بیرون ساخت.

زمانی که مقاومت ها علیه مجاهدین برانگیخته شد،آی اس آی ترجیح داد تا به عوض حکمتیار طالبان را برسکوی اقتدار برساند.زمانی که رژیم طالبان سقوط نمود،حکمتیار برای بازگشت به سوی قدرت تلاش نمود، اما (آی اس آی) او را به روز مبادا نگه داشت. این می تواند آخرین تلاش حکمتیار برای حصول قدرت در کابل باشد.

هرگاه او از خود خواهی ها وحقایق گذشته افغانستان نیاموزد، بازتاب آن انسداد همیشه گی روزنه امید برای این جنگ سالار افغانستان خواهد بود»

 

                                                                              ***

 

لمحهه ازاین قلم

 

در گستره چهار دهه بحران ویرانگر افغانستان به ویژه دردرازنای جنگ سرد،حکمتیار یکی از مرکزی ترین مهره سیاسی بوده است که‌ با سرمایه گذاری وحصول شصت‌ درصد حمایت مالی،لوژیستیکی و تسلیحاتی غرب ومتحدین به ویژه پاکستان ، در خطوط راهبردی آنها رزمیده وبرقول  بهادراکمار ، در آستانه ورود به دهلیزگاه اقتدار سیاسی ، مستدام ستاره اقبال اش افول نموده و همه هزینه های سیاسی درچرخش رخدادهای غیرمنتظره برباد شده است‌.

اخیرآ در آشفته بازارحکمروایی اشرف غنی و اوج شکست ونفس گیر شدن ارتش امریکا درجنگ افغانستان،حکمتیار ظاهرأ بوسیله نیروهای نامریی تحت عنوان عملیه صلح در کابل فراخوانده شد، مدتی ظاهرآ ستاره اقبال او در آسمان ظلمانی میهن به طرز خیره تابیدن گرفت،اما حکمتیار در سمت مخالف عقربه تاریخ گام گذاشته، درهم رنگی با تیم ارگ و دنباله روی سیاست ناکام کاخ نشینان ، با بلند پروازیهای بی پشتوانه ملی ، و افروختن مشعل نزاع های قومی،گرایشات استبدادی وتک محوری وصف بندی های سیاسی، چنان جویی را شکل داد که باعث واکنش های جدی درچهار سمت افغانستان و ماورای مرز ها گردید‌.

آگاهان سیاسی معتقد اند که صف بندی های اخیر در افغانستان چنان وضعی را پدید آورده است که هیچ قدرتی دیگر قادر نخواهد بود تا باردیگرطرح های استراتیژیکی واسارت بار خویش را با گزینش مهره های دل خواه با توجه به رخدادهای میدانی افغانستان تحقق بخشد.

قایق اقتدارجویانه حکمتیار زمانی در کرانه دریای کابل و در جوار کاخ و تحت سایه ناتو لنگر انداخته است،که برای پایان عمر سیاسی رژیم هوادار غرب، باتوجه به  وزش بادهای شمال و جنوب وخیزش غوغا های فزون بخش درون نظام ،شمارش معکوس آغاز شده است ‌.

سوال اساسی اینجاست که آیا امریکا برای رژیمی که سراپای آن را رشته های سرطانی تنیده ، و درحالت نزع است ،هزینه خواهد کرد؟ هرگاه پاسخ منفی است ،آیا از آدرس پیشینه، گزینش الترناتیف همرنگ با فقدان ساز وبرگ سیاسی، نظامی واجتماعی وتحولات میدانی درهوای آرامش قبل از طوفان و دگرگون سازی نقشه ها و سیستم پیشین گمارش زعامت وتحمیل آن بالای ملت ممکن است؟

یکی از سوالات دیالکتیکی که اقبال حکمتیار را در آستان اقتدار فرضی در کابل مخدوش می سازد ، چرخش فصل وموسم تاریخ است:

مقدرات سیاسی او باتوجه به رخدادهای جهانی ، ومنطقه وی بویژه انکشافات خاورمیانه و انهدام پایگاه های تروریستی در سوریه وعراق که بزرگ ترین سرمایه گذاری غرب و ارتجاع عرب را باخود داشت،از انسداد دیباچه احتمالات تاج گذاری حکمتیار سخن گفته و از پایان دورهه حاکمیت انحصاری ،بنیادگرایی، افراط گرایی،وهراس افگنی مژده می دهد وبر نظام عدالت ، دادخواه ومردم سالار،بر آزادی واستقلال وخود ارادیت وهمبسته گی ملی سخن میراند.

در شرایط که به طرز بسیار ساده وبه خاطر تحقق اهداف ناپاک بیگانه سرنوشت میهن به کف دست نظامیان خون آشام پاکستان گره خورده وکشور در یک تبانی جنایتبار توسط اشغالگران واستعمار گران برای دشمن اش به فروش رسانیده می شود،افغانستان به یک دولتمرد شجاع، آزادی خواه ومیهن دوست و رهبر ملی نیازمند است‌.

در ناکجا آباد موجود، در فرایند شکسته گی پُل های همگرایی ملی ، در شکارگاه تیکه داران قومی ، مذهبی و زبانی ،افغانستان ، در اوج شیوع طاعون تروریزم در کشور، به مهندسی  نیازمند است تا این پاره گی ها را ترمیم نماید نه منهدم ،اینست اراده ملی مردمان زخم آلود افغانستان!

اینست شعار زنده گان برخاسته از خاکستر جنگ.

 

 بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۷ـ۲۳۰۷