حکمتیار از دریچه استراتیژی امریکا
عـارف عـرفـان
درست پس از تجاوز امریکا درافغانستان وحضور شاخه های متعدد حزب اسلامی حکمتیار در دایره قدرت ،غیابت طولانی مدت رهبر ؛ و برگشت قدرت نمایانه و غوغا برانگیز او در تحت سایه ناتو در کابل، پارادوکس ها ومعما های پرسش برانگیزی را در محافل سیاسی افغانستان و منطقه برانگیخته است.
اخیرآ نویسنده نامور هند بنام « م .ک بهادرا کمار» این چرخش دراماتیک وبرگشت دوباره حکمتیار را درکابل تحت عنوان « برگشت دوباره ووحشتبار اسپ جنگی قدیم » در مقاله دروبگاه «آسیا تایمز» مورخ هشتم می ۲۰۱۷مورد واکاوی قرار داده، خاطر نشان می دارد:
یقینآ گلبدین نخستین چهره نیست تا از میان غبار جنگ بیرحمانه و طولانی مدت برخاسته و ادعای خویش را در سناریوی جنگ های گذشته مطرح نماید.
سوالی که باید پرسیده شود مرتبط به اجندای سیاسی «مربیان» و ظرفیت های او برای انطباق شرایط حقیقی موجود است.
نویسنده مزبور معتقد است که طی دوران غیابت او دستان نامریی به طرز مستدام از وجود حکمتیار پاسبانی نموده؛ وحزب او طی یک نیم دهه اشغال در سکوی اقتدار سیاسی حضور داشته است.دراین خصوص نویسنده مقاله اذعان می دارد:
اساسا حزب اسلامی طی سالهای گذشته در دولت نماینده گی فعال داشته است، لذا ترسیم هویت سیاسی اش در پیمان منعقده با دولت اجتناب ناپذیر است.
طی این سالها ظاهرا حکمتیار از شانس های خوبی در خصوص رهایی ونجات از دست طالبان برخوردار بود و وجود نیروهای « مافوق » باعث گردید تا طالبان در خصوص حکمتیار دست به انتقام نکشند، ورنه امحای حکمتیار از سوی طالبان بسیار ساده بود.
طوری که طالبان برهان الدین ربانی را به قتل رسانیدند ؛ می توانستند تا حکمتیار را نیز با چنین سرنوشتی گرفتار نمایند ،اما طالبان از چنین رفتار اجتناب ورزیدند.
ظاهرا چنین شانسی در ستاره حکمتیار نوشته شده بود که او از چنین بخت بزرگ برخوردار بود، ورنه آیا این هوا پیماهای بدون سرنشین نمی توانست تا اقامتگاه او را در ننگرهار مشخص نموده و او را با سهولت بدون پرسش هیچ سوالی از روی زمین برمی داشتند؟
نویسنده در بخش دیگر از مقاله خویش انگیزه های استراتیژیکی امریکا و پاکستان در خصوص حکمتیار را به کنکاش گرفته اظهار می دارد:
پرواضح است که ایالات متحده امریکا در سال ۲۰۰۳ حکمتیار را به حیث « تروریست » بدنام در لیست سیاه داخل ساخت.اما هواپیماهای بدون سرنشین « سیا » از بمباردمان او مثل« طاعون » اجتناب نمود.یگانه دلیل منطقی ا راستا عبارت از زرنگی عالی رییس جمهور پیشین امریکا بارک اوباما برای پیشبینی پلان (ب) در چند موارد در افغانستان بود.
در خصوص تعین زمانبندی دومین برگشت حکمتیار آیا واقعأ نمی توان از توافق دوجانبه امریکا-پاکستان درین راستا سخن گفت؟
این را نمی توان مردود دانست که حکمتیار بازهم در راه رفته و آن خطوطی که به وسیله سازمان استخباراتی« سی آی ای» وسرویس اطلاعاتی« آی اس آی» هموار شده بود گام گذاشته و این رویکرد به مثابه معامله همیشه سبز باقی خواهد ماند.
برگشت مجدد حکمتیار در چنین زمانی هم برای پاکستان وهم برای امریکا مفید است.امریکا در هراس است که احتمال سقوط رژیم کابل به طور سریع به حقیقت مبدل می گردد و دراین صورت با توجه به عدم تکرار شکست دردناک سناریوی امریکا در ویتنام و خروج ارتش آن کشور از ویتنام، طرح پلان( B ) نیاز ضروری است.
بی گمان اعزام چند هزار نیروی اضافی غرب هرگز نمی تواند واقعیت های میدانی را تغییر دهد.
همچنان برای پاکستان سناریوی « جنگ داخلی » و برپایی هرج و مرج کامل در درازنای خط مرزی دیورند غیرقابل تصور است.
یکی از وحشتناک ترین چرخش احتمالی را که نویسنده این مقاله مطرح می سازد عبارت از« حراج » گذاشتن جغرافیای افغانستان توسط کاخ سفید است.او با توجه به گستره بحران عمیق افغانستان و زمینگیر شدن ارتش امریکا در کشور؛ و رهایی از باطلاق جنگ در کشور نگاه خویش را چنین بیان می دارد:
"اداره دونالد ترامپ ممکن به زودی همه گزینه ها را در افغانستان ترک نموده جز این که سرنوشت افغانستان را به طناب پاکستان به حیث ژاندارم« افغانستان » محکم نماید.
احتمال دارد که هم وزیر دفاع امریکا جیمز متیس وهم مشاور امنیت ملی مک ماستر دراین مورد فکرنموده باشند."
نویسنده این مقاله کنش ها و واکنشهای منطقه وی در خصوص حکمتیار را مورد تحلیل قرار داده می نگارد: حکمتیار به خاطر دیدگاه بی نظیر ضد هندی اش نزد پاکستان از اعتبار قابل ملاحظه برخورد دار بوده و درچشم آنها عزیز پنداشته می شود.امریکا به او اعتماد دارد که روس ها را در خلیج نگاه دارد.
برای کشور چین اداره ترامپ، نمایی وحشتناکی را برمی تابد تا مساعدت چین را برای حل منازعات منطقه وی بدست آورد.در همه حالات چین در ثبات افغانستان منافع خویش را جست و جو می نماید
محمد جواد ظریف به طرز اعلان ناشده وارد کابل گردید اما به طرز جالب او قبل از سفرش به کابل با نواز شریف صدر اعظم پاکستان و رییس ستاد ارتش آن کشور جنرال قمر جاوید باجوا به طرز شتابان در اسلام آباد ملاقات نمود.
در صورت کارایی پلان( B)ایالات متحده امریکا باید کارهای سنگینی را به انجام رساند تا از رهگذر اقتدار حکمتیاربرای هند با توجه به اتحاد آن کشور با روسیه و ایران اطمینان دهـد.
ماموریت وزیر خارجه ایران دربرگیرنده نگرانی های عمیق آنکشور در خصوص « داعش» در افغانستان است، ( جریانی که حامد کرزی به آن فرزند امریکا خطاب نمود )؛ و دوم روی این محور استوار بود تا « تروریست های خوب و بد» را از هم تفکیک نماید، البته رویکردی که برای مشروعیت طالبان برگزیده شد.
جواد ظریف آماده گی تهران را برای حمایت از ایستاده گی کابل در برابرتلاش های خارجی ها جهت سیطره آنان در کابل و دیکته نمودن سیاست های منطقه وی شان بیان نموده ؛ وآشکارا خاطر نشان ساخت ،هرکسی که از داعش حمایت نماید در صورت ظهور هرگونه تهدید، لاجرم از رفتار شان پشیمان خواهند بود.
نویسنده ناسازگاریهای مستدام زمانه درخصوص تیره بختی های حکمتیار در آستان قدرت را مورد بحث قرار داده می نگارد:
« مشخصآ این جریانات، روزهای آغازین است.» هنوز میان پیاله ولب های حکمتیار امکان لغزش های فراوان وجود دارد. او در سال ۱۹۹۲ ترسایی تقریبآ همه قدرت را در کابل بدست آورد، اما احمد شاه مسعود او را درهم شکسته و از دایره قدرت بیرون ساخت.
زمانی که مقاومت ها علیه مجاهدین برانگیخته شد،آی اس آی ترجیح داد تا به عوض حکمتیار طالبان را برسکوی اقتدار برساند.زمانی که رژیم طالبان سقوط نمود،حکمتیار برای بازگشت به سوی قدرت تلاش نمود، اما (آی اس آی) او را به روز مبادا نگه داشت. این می تواند آخرین تلاش حکمتیار برای حصول قدرت در کابل باشد.
هرگاه او از خود خواهی ها وحقایق گذشته افغانستان نیاموزد، بازتاب آن انسداد همیشه گی روزنه امید برای این جنگ سالار افغانستان خواهد بود»
***
لمحهه ازاین قلم
در گستره چهار دهه بحران ویرانگر افغانستان به ویژه دردرازنای جنگ سرد،حکمتیار یکی از مرکزی ترین مهره سیاسی بوده است که با سرمایه گذاری وحصول شصت درصد حمایت مالی،لوژیستیکی و تسلیحاتی غرب ومتحدین به ویژه پاکستان ، در خطوط راهبردی آنها رزمیده وبرقول بهادراکمار ، در آستانه ورود به دهلیزگاه اقتدار سیاسی ، مستدام ستاره اقبال اش افول نموده و همه هزینه های سیاسی درچرخش رخدادهای غیرمنتظره برباد شده است.
اخیرآ در آشفته بازارحکمروایی اشرف غنی و اوج شکست ونفس گیر شدن ارتش امریکا درجنگ افغانستان،حکمتیار ظاهرأ بوسیله نیروهای نامریی تحت عنوان عملیه صلح در کابل فراخوانده شد، مدتی ظاهرآ ستاره اقبال او در آسمان ظلمانی میهن به طرز خیره تابیدن گرفت،اما حکمتیار در سمت مخالف عقربه تاریخ گام گذاشته، درهم رنگی با تیم ارگ و دنباله روی سیاست ناکام کاخ نشینان ، با بلند پروازیهای بی پشتوانه ملی ، و افروختن مشعل نزاع های قومی،گرایشات استبدادی وتک محوری وصف بندی های سیاسی، چنان جویی را شکل داد که باعث واکنش های جدی درچهار سمت افغانستان و ماورای مرز ها گردید.
آگاهان سیاسی معتقد اند که صف بندی های اخیر در افغانستان چنان وضعی را پدید آورده است که هیچ قدرتی دیگر قادر نخواهد بود تا باردیگرطرح های استراتیژیکی واسارت بار خویش را با گزینش مهره های دل خواه با توجه به رخدادهای میدانی افغانستان تحقق بخشد.
قایق اقتدارجویانه حکمتیار زمانی در کرانه دریای کابل و در جوار کاخ و تحت سایه ناتو لنگر انداخته است،که برای پایان عمر سیاسی رژیم هوادار غرب، باتوجه به وزش بادهای شمال و جنوب وخیزش غوغا های فزون بخش درون نظام ،شمارش معکوس آغاز شده است .
سوال اساسی اینجاست که آیا امریکا برای رژیمی که سراپای آن را رشته های سرطانی تنیده ، و درحالت نزع است ،هزینه خواهد کرد؟ هرگاه پاسخ منفی است ،آیا از آدرس پیشینه، گزینش الترناتیف همرنگ با فقدان ساز وبرگ سیاسی، نظامی واجتماعی وتحولات میدانی درهوای آرامش قبل از طوفان و دگرگون سازی نقشه ها و سیستم پیشین گمارش زعامت وتحمیل آن بالای ملت ممکن است؟
یکی از سوالات دیالکتیکی که اقبال حکمتیار را در آستان اقتدار فرضی در کابل مخدوش می سازد ، چرخش فصل وموسم تاریخ است:
مقدرات سیاسی او باتوجه به رخدادهای جهانی ، ومنطقه وی بویژه انکشافات خاورمیانه و انهدام پایگاه های تروریستی در سوریه وعراق که بزرگ ترین سرمایه گذاری غرب و ارتجاع عرب را باخود داشت،از انسداد دیباچه احتمالات تاج گذاری حکمتیار سخن گفته و از پایان دورهه حاکمیت انحصاری ،بنیادگرایی، افراط گرایی،وهراس افگنی مژده می دهد وبر نظام عدالت ، دادخواه ومردم سالار،بر آزادی واستقلال وخود ارادیت وهمبسته گی ملی سخن میراند.
در شرایط که به طرز بسیار ساده وبه خاطر تحقق اهداف ناپاک بیگانه سرنوشت میهن به کف دست نظامیان خون آشام پاکستان گره خورده وکشور در یک تبانی جنایتبار توسط اشغالگران واستعمار گران برای دشمن اش به فروش رسانیده می شود،افغانستان به یک دولتمرد شجاع، آزادی خواه ومیهن دوست و رهبر ملی نیازمند است.
در ناکجا آباد موجود، در فرایند شکسته گی پُل های همگرایی ملی ، در شکارگاه تیکه داران قومی ، مذهبی و زبانی ،افغانستان ، در اوج شیوع طاعون تروریزم در کشور، به مهندسی نیازمند است تا این پاره گی ها را ترمیم نماید نه منهدم ،اینست اراده ملی مردمان زخم آلود افغانستان!
اینست شعار زنده گان برخاسته از خاکستر جنگ.
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۷ـ۲۳۰۷
برنامه حزب ما چراغ راه مبارزه عادلانه ماست
صادق روزبه
طوری که همه رفقا و دوستان عزیز ما می دانند ، حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان ، حزب دموکراتیک ، ترقی خواه و طرفدار عدالت بوده ؛ و برای آزادی، ترقی ، د موکراسی وعدالت اجتماعی مبارزه می نماید.
برنامه واساسنامه حزب ،اسناد اساسی وبنیادی حزب بوده که در کنگره حزب مورد تایید وتصویب قرار می گیرد و درپرتو آن ها حزب به فعالیت حزبی و سیاسی خود ادامه می دهد .
حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان ، برای اهداف و وظایف معین ، دارای برنامه علمأ تنظیم شده می باشد که بادر نظر داشت وتحلیل همه جانبه و دقیق از شرایط سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی کشور ، منطقه و جهان تدوین؛ و درمطابقت با خواست ها، آرزوها و نیاز های اساسی جامعه ومردم زحمتکش افغانستان ترتیب گردیده است.
برنامه حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان درنتیجه وحدت درجلسه مشترک و باشکوه بیروهای اجراییه هردوحزب برادر وهمسو (حزب متحد ملی افغانستان وحزب ملی ترقی مردم افغانستان ) بتاریخ ۶ جوزا ۱۳۹۵ خورشیدی در شهر کابل مورد تصویب و تایید قرار گرفت که بعدأ در ارگان های نشراتی حزب نشر، وبه دسترس شوراهای حزبی و اعضای حزب قرار گرفت.
دربرنامه حزب ما، اهداف و وظایف حزب درعرصه های (حاکمیت دولتی و اداره ،صلح و ثبات درکشور ،نظام حقوقی، حقوق و آزادی های اساسی مردم، انکشاف اقتصادی ،اجتماعی ،توسعه فرهنگی و روابط بین المللی وسیاست خارجی ) مطرح و مشخص گردیده که حزب ما برای تحقق اهداف و وظایف مطروحه مبارزه می نماید.
هر عضو حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان ،موظف به آموزش توضیح ، تبلیغ وحمایت آن در جامعه میباشد و تفاوت ما هوی احزاب دموکراتیک با احزاب غیردموکراتیک ، دربرنامه ها واهداف آن ها می تواند تبارز نماید و مردم می توانند از روی برنامه ها ،عملکرد ها، صداقت ، تقوی،مردم دوستی ،وطن دوستی ،ایثار و فداکاری ، درمورد این احزاب قضاوت نموده و از آن ها حمایت نمایند.
حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان خود را موظف می داند تا با رسالت ومسوولیت سیاسی و اجتماعی که دربرابر مردم و کشور دارند، از استقلال ، حاکمیت ملی، تمامیت ارضی ومنافع ملی کشور، دفاع و حراست و برای خوشبختی وسعادت انسان زحمتکش جامعه مبارزه نماید و اعضای رزمنده آن از هر گونه قربانی ،ایثار و فداکاری دراین راه تاریخی وانسانی دریغ نخواهند کرد. برنامه حزب ما ، سلاح ووسیله نیرومندیست که هر عضو حزب باید با آن خودرا تجهیز نموده وبا استفاده ازآن ،علیه تاریکی ها ،جهالت ,نابرابر ی ها واستبداد مبارزه نماید ,راه ترقی وپیشرفت جامعه را بسوی فردای روشن بگشاید.
حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان ،حزب برنامه محور بوده ودرجریان مبارزه وحیات حزبی خود تمام اصول وموازین حزبی، سیاسی ،سازمانی ودموکراتیک را رعایت می کند.
برنامه حزب ما ،همان قطب نمای می باشد که کشتی زنده گی وسرنوشت مشترک حزب و مردم ما را ازمیان امواج پرطلاطم چالش ها، مشکلات و دشورای های سیاسی ، اقتصادی واجتماعی به سوی ساحل آرمان های شریفانه و انسانی هدایت می نماید.
« حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اطراف اندیشه ها وآرمان های جنبش تجدد طلبانه سده پیشین کشور ما سازمان مییابد که درطی این سده ،سنت غنی مبارزه برای آزادی ، دموکراسی ، جمهوریت و عدالت اجتماعی را درکشور ما پی ریخت و تلاش برای پیشرفت اقتصادی و اجتماعی کشور ما را درمرکز تعهد جانبازانه خود را قرار داد.»
حزب ما ، حزب اندیشه و عمل ترقی خواهانه می باشد که به هدف ترقی و پیشرفت جامعه به سود زحمتکشان افغانستان در روشنی برنامه حزب، مبارزه آن ادامه دارد. حزب ما شریک آرمان ها، خواست ها ، نیازها، دردها ،اندوه ومشکلات مردم مابوده و« بخاطر رنج های بیکران خلق های ستمدیده افغانستان» مبارزه می نماید ,برای ادای مسوولیت های انسانی ، سیاسی و اجتماعی در راه آزادی ، دموکراسی ، ترقی وعدالت اجتماعی تلاش می نماید. حزب ما در روشنی برنامه آن ، برای تامین مناسبات دوستانه با مردم و نیروهای ترقی خواه کشور می کوشد وهمیشه از وحدت ملی مردم وهمبسته گی نیروهای ملی ، دموکراتیک و ترقی خواه کشور حمایت می نماید
حزب ما مخالف جنگ، خشونت ،جرایم سازمان یافته ، مواد مخدر ، تروریزم و مداخله در امور داخلی دیگران بوده ؛ وخواهان حل تمام منازعات منطقه وی و بین المللی از راه های سیاسی می باشد.
کمیسیون تبلیغ و فرهنگ مرکزی حزب وکمیسیون های تبلیغ و فرهنگ شورا های حزبی وظیفه دارند تا زمینه های آموزش برنامه حزب را با استفاده ازمطالعات خودی اعضای حزب ، از طریق جلسات واحد های اولیه ، کورس ها ، لکچرها، سیمینارها و کنفرانس ها تامین نمایند. زیرا مساله آموزش برنامه حزب وظیفه دایمی اعضای حزب ما بوده ، آموزش برنامه حزب ، درک و آگاهی کامل اعضای حزب ازآن ، از وظایف عمده ما به شمار می رود. برنامه حزب باید به آگاهی و درک کامل اعضای حزب مبدل گردد، کار با توده ها و جوانان باید در روشنی برنامه حزب انجام گردد.
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۷ـ۱۵۰۷
موانع ایران در راه ساختمان و ثبات افغانستان
هر پنج حوزه آبی ما ، فرزندان آسمان و کوه های پرغرور افغانستان می باشند ، آب ما آبروی ما است ، موقعیت جیوپولیتیک هلمند و دریا های ما
باید مبین اهمیت جیوپولیتیک کشور باشند و هست و بود وطن در گرو برخورد خردورزنه ، عقلگرایانه و مواظبت ازآب ها خواهد بود.
میر عبدالواحد سادات
آقای روحانی رییس جمهور ایران در کنفرانس بین المللی « مقابله با گرد و غبار » به حساب « تخریب محیط زیست » ، با ابراز سخنانی ، فی الواقع از اهداف خصمانه دولت خود در قبال سرنوشت افغانستان پرده برداشت که بخاطر ارزیابی آنرا نقل می نماییم:
«...ما نمی توانیم دربرابرآنچه محیط زیست ما را تخریب می کند بی تفاوت باشیم ، احداث سد های متعدد در افغانستان و بند های کجکی تا سلما وکمال خان ودیگر سد ها وبند ها در شمال و جنوب بر استان خراسان ، سیستان و بلوچستان ما تاثیر گذار است».
دیده می شود که آقای روحانی با فرصت طلبی خاص انگشت افگار ما را فشارداده و باج خواهی مینماید . این اظهارات غیرمسولانه به مثابه افتیدن طشت رسوایی « رژیم آخوندی » از بام و احوال « بی آبی » ، مداخله آشکار در امور داخلی کشورما پنداشته می شود که با « عرف بین المللی » ، « اخلاق دیپلوماتیک » ، « حسن همجواری» و مشترکات دینی ، فرهنگی و تاریخی مباینت کامل دارد. می توان آقای رییس جمهور ایران را مخاطب قرارداد که این همه گرد و غباردر دشت ها و ولایات ( استان های ) مختلف ایران ناشی از چند بند محدود در افغانستان می باشد ؟
از قرار معلوم و چنانچه متخصصین ارجمند ایران افشا نموده اند ، موضوع به تغیر اقلیم و سو؛ مدیریت در ساختمان بند ها و تغیر مسیردریا ، ارتباط داشته و اعلام دشت های ممنوعه بخاطر همین گرد و غبار به سال های قبل بر میگردد.
به آقای روحانی که با تحکم و تهدید از « بی تفاوت نماندن » سخن می گوید ، باید خاطر نشان نمود که شما و اسلاف تان هیچ گاهی در ایجاد و تداوم مصایب افغانستان بی تفاوت نبوده اید ، آگاهان استخباراتی و سپاه پاسداران شما پلان های « تنش و تشنج زایی » را طراحی و ما با مظاهرعملی آن آشنا می باشیم و دستگیری پرنده گان با سیستم جی پی اس ، موتر ها با مواد منفجره در حواشی بند سلما و شهادت ده تن سربازان محافظ آن بند در عید گذشته ، به درازا کشیدن کار ساختمان بند سلما تا چند دهه ، تشدید جنگ ها در مناطق جنوب غرب ، تجهیز و تمویل باند گروهک های طالب و ... را می توان به حساب مشت نمونه خروار ذکر کرد. دیدگاه شیونیستی واعمال سیطره جویانه رژیم های شاهی و آخوندی یکی از عوامل بیرونی ایجاد و تداوم تراژیدی خونبارافغانستان پنداشته می شود که با جنگ های نیابتی و در هفده سال اخیرافزون بر سایر انگیزه ها به حساب مقابله با اهداف امریکا ، دیپلوماسی دو پهلو را « ظریفانه » به قیمت بی ثبات سازی کشور به پیش برده اند . کسانی که با دقت مسایل تاریخی را تعقیب می نمایند بخوبی آگاه اند که همچو فرصت طلبی ها شهنشاه ایران در دهه پنجاه برموضوع هلمند و در شرایط خشک سالی در افغانستان از عوامل تسریع سقوط حکومت ها بوده وهمچنان تشدید بازی های پیچیده استخباراتی با گسترش فعالیت ساواک ، نخستین جمهوریت افغانستان را به بی ثباتی سوق داده است و رژیم آخوندی در حوادث بعدی و با ماسک اسلام اهداف مشابه را تداوم داده و از دین ، مذهب ، زبان و مشترکات فرهنگی بمثابه ابزارنفوذ ، تهاجم و آشوب سازی استفاده مینماید . ( فاعتبرو یا اولابصار ).
از بوالعجبی های تاریخ اینکه در دهه چهل رژیم شاهی ایران بحساب نزدیکی زیاد با امریکا جلو ساختمان این بند ها توسط کمپنی های آنکشور را گرفته و در احوال جاری افغانان کفاره دشمنی آن دو کشور را می پردازند.
قهرآقای روحانی از ساختن بندها در داخل افغانستان این سوال را مطرح می نماید که جناب عالی معاهده نافذ هلمند را مرور نفرموده ، که ماده پنجم آن چنین مشعر است :« افغانستان با حفظ تمام حقوق بر باقی آب رود هلمند ، هر طوریکه خواسته باشد از آن استفاده مینماید و آنرا به مصرف میرساند. ایران هیچ گونه ادعایی بر آب هلمند بیشتر از مقدیر که طبق این معاهده تثبیت شده است، ندارد».
از جانب دیگرآقای روحانی باید خود را « ملا » بسازد که ساختن بند ها عوارض طبیعی را محدود و در تنظیم و سوق آب به خاطر تحقق درست معاهده ، موثر میباشد . جناب رییس جمهورایران که از ساختن بند های سلما ، کجکی و کمال خان برآشفته است ، باید سر در گریبان خود نماید و از خود بپرسد که :
به کدام حق وکدام معیار حقوقی در مسیر دریا هیرورود به ترکمنستان و در خاک ایران « بند دوستی » را اعمار نموده اید ؟ آیا ایران حقآبه تاریخی بر دریا هیرورود دارد ؟ آیا با افغانستان کدام قرارداد در زمینه دارید ؟ آیا جانب افغانی را از موضوع مطلع ساخته اید ؟ ( پایه قوانین ایران و منجمله قانون مدنی آن کشورشریعت اسلام است و جناب روحانی آگاه است که بر طبق شریعت ، مالک بالا ، دست بالا دارد .)
البته جهانیان و سازمان ملل متحد آگاه اند که در در مسیر دریای هلمند و در خاک ایران چه تعداد نهرها و بند ها ساخته شده و واترپمپ های زیاد فعال می باشد.مثل آنکه دوستان ایرانی ما عادت نموده اند که هرچه را مناسب دانند ، به شمول نام تاریخی « ایران » تصاحب فرمایند والبته که آخوندان کرام محق اند تا با محاسبه ملایی بیل همسایه و تبر خودی ، فتوا دهند.
بر طبق تحقیقات موسسات معتبر بین المللی افغانستان ( ۷۵ ) میلیارد متر مکعب آب دارد که تنها ( ۳۰ ) فیصد آنرا استفاده و متباقی تا ( ۶۰ ) فیصد به همسایه های حریص و طماع ایران و پاکستان سرازیر می گردد . بر حسب معاهده هلمند ( ۱۹۷۳ م ) جانب ایران ( ۲۶ ) متر مکعب فی ثانیه ، مستحق می باشد واظهرمن الشمس است که درین چهاردهه اخیر تا به سه چند را دریافت نموده است واگر حد اقل قیمت آب را محاسبه نماییم ، دولت جناب روحانی تا چند صد ملیارد دالر مقروض افغانستان می باشد ( دوستان ایرانی ما به سرعت می توانند به این دعوی ما متوجه گردند ، زیرا خودشان به همسایه ها آب را می فروشند ).
در همین لحظه سخنی ناب از حضرت امام صادق بذهنم تداعی گردید که ذکر آن به جناب روحانی بی مناسب نخواهد بود:
« آیا شرم نکند فردی از شما ها که همسایه اش حق همجواری را نسبت به او رعایت کند و او این حق را نشناسد.»
از قرار معلوم و به شهادت تاریخ جنجال آب با ایران بعد از انقراض امپراطوری درانی مطرح گردیده و در صد سال اخیر و از گلداسمید ( ۱۸۷۱ م ) و تا مکماهون و در دوره بعدی و رژیم های شاهی هردو کشور ، به معاهده ( ۱۹۷۳ م ) هلمند که توسط صدراعظمان فقید دو کشور ( امیر عباس هویدا و موسی شفیق ) در کابل امضا گردید ، رژیم حقوقی آن مشخص و تا اکنون نافذ می باشد . ( البته این معاهده از همان زمان و تا اکنون در میان افغانان مخالفان خود را دارد .)
در احوال پر منجلاب کنونی معقول ترین و عملی ترین روش که متضمن منافع دو کشور و رفتن بطرف ثبات می باشد ، وداع با سیطره جویی ها و تمکین به همین معاهده است ، که با قواعد بین المللی در مورد آب دریا ها و میثاق بین المللی ( ۱۹۹۷ م ) سازمان ملل متحد سازگاری دارد و راه رفع و بررسی اشکالات در مواد پنج گانه آن مشخص گردیده است.
ایران با تجارب زیاد درین عرصه و در حالیکه در چهارصد سال اخیر ( ۲۵ ) جنگ بخاطر آب با همسایه ها داشته است و هیدورپولوتیک مهمترین رکن سیاست خارجی دولت آن کشور را تشکیل می دهد ، باید در گذار به همگرایی منطقه ایی و تبدیل چالش ها به فرصت ها ، آینده نگری را ملاک عمل قرار داده و بر تهدید های مشترک و اشتراک مساعی در برابر سونامی تخریب محیط زیست ، عطف توجه نماید.
چنانچه متخصصان ملل متحد گفته اند ، « صلح ، توسعه و حفاظت محیط زیست غیر قابل تجزیه است » و بازسازی ، انکشاف ، توسعه پایدار ، صلح و ثبات و ... بسته گی به مدیریت دقیق آب دارد و ناکامی درین عرصه حیاتی ، هست و بود افغانستان را زیر سوال جدی قرار می دهد.
پاشنه آشیل ما درین مبارزه مرگ و زنده گی ، فقدان اقتدارملی ، دولت ملی و متکی به حاکمیت قانون و قوای مسلح نیرومند ملی می باشد ، مفاهیم هیدورپولوتیک ، پالیسی آب و دفاع از منافع ملی به دستگاه مفلوج دیپلوماسی حکومت دوسره ما ، بیگانه است. اجانب در مجموع ومنجمله همسایه های حریص و طماع ایران و پاکستان از افتراق ملی سود برده ِ و بالای تاجران دین ، دکانداران قوم ، تیکه داران جهاد و جلابان سیاسی تشنه قدرت سرمایه گذاری می نمایند ، افتضاح دادن بکس های دالر به رییس جمهورقبلی ما به حساب حق السکوت و مزد ماست مالی ها بوده است.
هر پنج حوزه آبی ما ، فرزندان آسمان و کوه های پرغرور افغانستان می باشند ، آب ما آبروی ما است ، موقعیت جیوپولیتیک هلمند و دریا های ما باید مبین اهمیت جیوپولیتیک کشور باشند و هست و بود وطن در گرو برخورد خردورزنه ، عقلگرایانه و مواظبت ازآب ها خواهد بود.
در احوال پر آشوب کنونی که افغانستان آماج جنایات علیه بشریت ، تداوم جنگ اعلام ناشده پاکستان ، دسایس ایران قرار دارد و سیاست های کجدار و مریز امریکا و انگلیس بر زخم های ناسورما نمک پاشی می نماید ، باید وطندوستان به اتکا بر مصالح کشور و چنگ زدن به منافع ملی ، رسالت بلند کردن صدای دفاع از حق حیات مردم به اعزا نشسته و حق گذار افغانستان به شاهراه انکشاف و ترقی ، صلح و ثبات را و اعمال حق حاکمیت ملی را ، عهده دار گردند.
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۷ـ۱۳۰۷
آفت فساد و ضرورت تصفیه اداره دولتی از نخبه گان یغماگـر
داکترحبیب منگل
آفت فساد اداری و اقتصادی در افغانستان هم چنان ببداد می کند. چنانچه چند روز قبل وزیرمالیه افغانستان در یک نشست خبری مشترک با نماینده ویژه سازمان ملل متحد در کابل می گویند که با وجود مساعی در عملی کردن تعهداتش درراستای مبارزه با فساد اداری در نشست بروکسل (۲۰۱۶ ترسایی) عقب مانده است و نماینده ویژه سازمان ملل متحد در افغانستان نیز وضعیت مبارزه با فساد در این کشور را نامطلوب خوانده است.این درحالیست که چندی پیش اتحادیه اروپا وسازمان شفافیت بینالمللی نیز از دولت افغانستان خواسته بود که تلاش ها برای مبارزه با فساد را بیش تر سازد.
اما این تعهد و تصمیم درصورت تحقق می یابد که قبلا به نخبه گان یغما گر و قهرمانان «جهاد فی سبیل لله» که در طی ۱۶ سال اخیر بر مقدرات افغانستان حاکم ساخته شدند آغاز گردد و لست یک تعداد ومقدار ثروت های آنان چندی پیش در شبکه های جمعی به نشر رسید ه است آغاز گردد . آنانی که قبل از به قدرت رسیدن به یک « جیلک » « پکول » و «پتو » داخل کابل شده بودند ولی اکنون از طریق فساد اداری ؛ اقتصادی ومالی و غارت کمک جامعه جهانی میلیون ها ومیلیار دها دالر را درداخل و خارج کشور اندوخته اند که نمونه های کوچک تاراج انان در قصر های افسانوی شیرپور به وضاحت برملا می گردد.
بنا بر آن اداره دولتی از نخبه گان یغما گر تصفیه گردد و اقدامات موثر در عرصه تطبیق قانون ضد فساد اداری اتخاذ وعمل گردد ؛ اصل تقوا ؛ شایسته گی و کارایی در استخدام مامورین در دولت رعایت شود و مبارزه موثر علیه فساد مالی واقتصادی به عمل آید ؛ شفافيت درتصميمات حكومتی و نظارت مردم بر حکومت ومسوولان امور تامین گردد و به معشیت کارکنان دولت و تامین آنان به بیمه های صحی ؛ مسکن وحقوق بیکاری و تقاعد ؛ آموزش و تخصص توجه مبدول گردد . اما این اقدامات درصورت ایجاد یک حکومت های فساد ستیز و فساد ناپذیر وخدمتگار مردم تحقق یافته می تواند.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ۱۵۰۷
چه برسر آینده رهبری جهان می آید؟
المان به تنهایی کوچک تر از آن است که بتواند در قامــت یک نیروی هژمــونی عمــل کند و
جایگاه این کشور در منطقه یورو همچنان در سایه بحران مالی ٢٠٠٨ ترسایی متزلزل است.
هارولد جیمز، استاد روابط بینالمللی دانشگاه پرینستون
درحالی که سوالات زیادی درباره رهبری جهان وجود دارد، نشست گروه ٢٠ در هامبورگ با وجود داغ بودن دیدارهای دوجانبه و چند جانبه، زیر سایه سنگین اختلاف به پایان رسید. از زمان برگزاری اولین نشست گروه ٢٠ در سال ١٩٩١ ترسایی زمان زیادی می گذرد. ایده برگزاری چنین نشستی برای اولین بار در سال ١٩٧٠ ترسایی و با هدف همسوکردن سیاستهای داخلی اقتصادهای بزرگ مطرح شد تا از بی ثباتی و عدم قطعیت بکاهد، اما سیاست داخلی کشورها امروز خود به شکل جدیدی از عدم قطعیت و بی ثباتی انجامیده است.
در جایی که در نشست گروه ٢٠ در شهر بریزبن در سال ٢٠١٤ ترسایی روسیه در انزوا قرار داشت، در نشست اخیر روسیه جای خود را به ایالات متحده داد. ترامپ بعد از حضور بحث برانگیزش در نشست گروه هفت در تایورمینا در ماه می، اعلام کرد که از توافق آب وهوایی پاریس کنار خواهد کشید. در واکنش به این تصمیم، رهبران گروه هفت البته به استثنای ترزا می، نخست وزیر بریتانیا، بیانیه ای در محکوم کردن این اقدام ترامپ امضا کردند. ایالات متحده و بریتانیا که در نظم بینالمللی در سالهای پس از جنگ جهانی دوم حکم معماران اصلی نهادهایی جهانی مانند سازمان ملل متحد را داشتند، حال به نظر در یک چرخش ١٨٠درجه، در تلاش برای واژگون کردن این میراث هستند. از زمان انتخاب ترامپ و برگزاری ریفراندوم برگزیت در سال گذشته، هر دو کشور مسیر سیاسی مناقشه برانگیزی را خلاف جهت گشوده گی و پیمانهای چند جانبه و اتحاد گرایی در پیش گرفته اند. مسیر این دو کشور با وجود برخی فراز ونشیبها، شباهت های بسیاری با هم دارد. در واقع، از نظر بسیاری افراد، همه پرسی برگزیت پیش درآمدی بر انتخاب ترامپ بود. درست مانند کمپین «ترک » [اتحادیه اروپا]دربریتانیا، ترامپ نیز بر ترس رای دهنده گان از مهاجران سوار شد و مانند دولت پسا ریفراندوم می، دولت ترامپ نیز بسیار گیج و سرگردان است. علاوه بر این، در هر دو مورد، کمپاینهای ضعیفی که امید چندانی به پیروزیشان وجود نداشت، به پیروزی رسیدند. البته هرچه بیش تر این فاتحان رقابت های انتخاباتی در قامت بازندهگانی سیاسی ظاهر می شوند، بر محبوبیت پوپولیسم چپگرایانه سیاستمداران موجه تری مانند برنی سندرز در ایالات متحده و جرمی کوربين، رهبر حزب کارگر در بریتانیا، افزوده می شود. دولتهای می و ترامپ از لحاظ نگرش بینالمللی نیز شباهتهایی دارند. هر دوی این دولتها خواهان بازنگری در قراردادهای بینالمللی از قبیل پیمان های تجاری یا در مورد بریتانیا، بازنگری در رابطه با اروپا هستند. اما بنیان این بازنگری متناقض و نامشخص است. از آنجا که برای کارگران امریکایی و بریتانیایی، جهانی شدن با بی کاری و نابرابری تداعی می شود، آنها خواهان محافظت بیش تر در برابر آسیب های جهانیشدن هستند. بااین حال، حمایت از تولید ملی نیز معمولا هزینه سنگینی را بر مصرف کننده گان و به ویژه اقشار کم درآمد تحمیل می کند. در واقع، حجم زیادی از شواهد آماری حاکی از آن است که اقشار کم درآمدتر از آزاد سازی تجارت بیش ترین منفعت را می برند.
در چنین بستری، هرگونه تلاش برای تغییر آرایش های موجود احتمالا به معنای محدود شدن معاملات و جریمه بستن بر واردات برخی کالاها خواهد بود. این مساله با خطر اقدامات تلافی جویانه از سوی دیگر کشورها نیز مواجه است که به نوبه خود چرخه ای باطل از تاکید بر تولید داخلی و مقابله با جهانی شدن را پدید می آورد. در دوران پس از جنگ های جهانی، کشورها بیش تر از طریق دولتها، سازمان های اجرایی، شرکت های بین المللی و موسسات مالی با هم ارتباط برقرار می کردند. این وضعیت محیطی را پدید می آورد که مساعد همکاری بود. این در حالی است که امروزه سازوکارهای جهانی شدن در مسیر اضمحلال قرار گرفته؛ بیروکراسی های حرفه ای رو به تحلیل هستند؛ شرکتها و رسانه ها به جهت گیریهای میهنپرستانه روی می آورند. از دیگر سو، صنعت مالی تکه تکه شده و از آن منطق زدایی می شود. نهادهای قدرت نرم مانند هالیوود و دانشگاهها نیز در منجلاب جنگ های فرهنگی فرو می روند. دانشگاه های امریکایی و انگلیسی برای سالیان سال در صدر رتبه بندی دانشگاههای جهان قرار داشتند و خود را به چشم موسساتی جهانی با مسوولیتی جهانی می دیدند. درو فاوست، رییس دانشگاه هاروارد، اغلب درباره نقش بینالمللی دانشگاه متبوع خود با اشتیاق سخن می گوید و دانشگاه پرینستون نیز اخیرا شعار خود را از « در خدمت ملت و خدمتگزار تمامی ملل» به « در خدمت ملت و خدمتگزار انسانیت» تغییر داده است. با این حال، در سال های اخیر، جهانی گرایی رو به افول گذاشته است. جملات به یادماندنی تراز می را قبل از کنفرانس حزب محافظه کار در اکتوبر گذشته به یاد آورید وقتی که گفت: « اگر اعتقاد دارید شهروند جهان هستید، شما شهروند هیچ کجا نیستید. شما معنای واژه شهروند را نمی دانید».با توجه به افول روحیه جهانی گرایی پساجنگ، فرایند جهانی شدن به یک رهبری جدید و همچنین نگرشی تازه به همکاریهای چند جانبه و قدرت نرم نیاز دارد.
این واقعیت به شکلی اجتناب ناپذیر چین و اروپا به ویژه المان را به این سمت سوق داده تا خود را به عنوان مدافعان جدید نظم جهانی ببینند. در واقع مواضع چین و المان بیش ازپیش درباره بسیاری از مسایل مهم و کلیدی به هم نزدیک شده است. هر دو کشور بر حفظ تعهد خود به کاهش انتشار گازهای گلخانه ای تحت توافق پاریس پایبند بوده و دست رد به نگرش ترامپ به بهانه دفاع از صنعت زغال سنگ می زنند. همچنین امروز شاهد شکل گیری یک ایتلاف آشکار میان چین و المان در مقابل حمایت از تولید ملی هستیم. اخیرا بعد از این که شی جینپینگ، رویکرد حمایت از تولید ملی را به « زندانی کردن خود در اتاق » تشبیه کرد، آنگلا میرکل لب به تحسين این سخنان گشود. المانی ها که ریاست نشست اخیر گروه ٢٠ را نیز برعهده داشتند، کوشیدند از این فرصت برای پرکردن جای خالی امریکا در ترویج و پیش برد روند جهانی شدن استفاده کنند. البته المان به تنهایی کوچک تر از آن است که بتواند در قامت یک نیروی هژمونی عمل کند و جایگاه این کشور در منطقه یورو همچنان در سایه بحران مالی ٢٠٠٨ ترسایی متزلزل است. چین نیز برای به دست گرفتن رهبری جهان، موانعی را پیش روی خود می بیند. بخش مالی این کشور هنوز نسبتا توسعه نیافته باقی مانده و مستعد بحران است. طرح زیرساختی عظیم چین تحت عنوان « یک کمربند، یک جاده »، این کشور را با مشکلات جدیدی مواجه کرده و بر آتش رقابتهای موجود در آسیا می دمد و دست آخر این که افق رهبری چین با هراسهایی درباره سرنوشت دموکراسی همراه است. در بطن و مرکز نقدهای ضد جهانی شدن در کشورهای ثروتمند همواره خواست آزادی و دموکراسی نهفته بوده است.
بدون شک، برخی مواد و عناصر سازنده شکل نوینی از رهبری جهان همین حالا نیز مهیاست: چین دانشگاه های بزرگی دارد که به سرعت در حال پیشرفت هستند و المان از دموکراسی قدرتمندی برخوردار است که بر پایه اصول فدرال برپا شده است. اما بدون تمامی اجزای سازنده، یک جای کار می لنگد. یک قرن رهبری جهان ازسوی امریکا، بر نهادها و موسسات داخلی قدرتمند، ارزشهای مشترک جهانی و یک حیات فرهنگی پویا مبتنی بود. جهانی سازیای که صرفا بر منطق اقتصادی مبتنی باشد، راه به جایی نخواهد برد./ پروجکت سیندیکیت
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۷ـ۱۱۰۷