ترامپ و گذار از ابهام به ثبات در افغانستان

 فرزاد رمضانی بونش

 

ابهام ترامپی در مورد افغانستان

مواضع پیشین ترامپ در مورد افغانستان را باید با متغیرهایی چون نقد سیاست اوباما در برابر رییس ‌جمهور پیشین افغانستان حامد کرزی در سال ۲۰۱۴ ، نگرانی در مورد به بن ‌بست رسیدن نظامیان امریکا در افغانستان ، خروج نظامیان و پرداخت هزینه ‌های نظامی ارتش امریکا توسط متحدان،تاکید بر کاهش حضور نظامیان امریکایی در منطقه، مخالفت با قدرت ‌گیری داعش، مخالفت با تبدیل‌ افغانستان به دولت ناکام  و حضور نظامی و ملت ‌سازی در افغانستان و..  وجود داشت، اما عدم نقش افغانستان در مناظره های تلویزیونی، دو نامزد انتخابات ریاست جمهوری امریکا  برخلاف دوره های پیشین، سکوت در خصوص افغانستان عملا موجب بی توجهی به افغانستان شد. در این بین این نگاه موجب شد برخی به این امر توجه کنند که با ترامپ نگاه و اهمیت کمتری به وضعیت افغانستان خواهد داشت .

در واقع جنگ امریکا در افغانستان طولانی‌ ترین و پرهزینه ترین جنگ تاریخ مدرن امریکا در یک کشور خارجی است و حدود ۴ برابر بیش تر از هزینه‌ بازسازی و عمران اروپا پس از جنگ جهانی دوم داشته و در حال حاضر هم حدود هشت هزار سرباز وحدود ۴۵۰۰ غیرنظامی امریکایی با عنوان های مختلف در این کشور حضور دارند. با این حال رویکرد باید دانست که بازرس امریکا برای بازسازی افغانستان در نخستین گزارش خود به حکومت ترامپ تصویر تاریکی از افغانستان ارایه داده و در گزارش ماه جنوری  تا نوامبر اشاره کرده که کابل بر ۵۷ درصد قلمروش کنترول دارد و در مقایسه با ۷۲ درصد در ماه نوامبر ۲۰۱۵ حکومت کنترول اندکی بیش تر از نصف کشور را در دست دارد و شمار نیروهای امنیتی رو به کاهش است. در همین راستا از نگاه جان نیکلسون، فرمانده ارشد امریکایی در افغانستان جنگ افغانستان یک « بن بست » توصیف شده است. این امر در حالی است که طالبان هم ادعا دارد که امارت اسلامی افغانستان در سال گذشته ۹۰ در صد خاک هلمند را در کنترول خود درآورده ، نصف فراه را تصرف نموده و شاهراه کابل ـ قندهار را در خود اختیار نگه داشته، قندوز را فتح و موفقیت هایی بیشتری به دست آورده است.

ترامپ و گذار از ابهام به ثبات در افغانستان

در وضعیت کنونی چالش های گسترده ای در افغانستان وجود دارد. در این میان جدا از چالش های سیاسی و اقتصادی عمده چون مشکلات اقتصادی و اختلافات درونی در دولت وحدت ملی متغیرهایی چون بحران های امنیتی ، حضور داعش در افغانستان، افغانستان به عنوان دومین منبع عمده مهاجران در جهان، گفت و گوهای غیررسمی میان طالبان و حکومت افغانستان، استراتیژی حضور نظامی بلند مدت و کاهش یا افزایش تعداد نظامیان امریکا در افغانستان، پناه گاه و آزادی رفت ‌وآمد طالبان افغانستان و شبکه ‌های ستیزه‌ جوی وابسته به آن در داخل قلمرو پاکستان، پذیرش یا رد پیشنهاد ژنرال نیکولسن در مورد افزایش نظامیان امریکایی در افغانستان  و... در هر نوع نگاه آتی امریکا به افغانستان مد نظر خواهد بود. در همین بین هرچند در هفته گذشته در دیدار محمد اشرف غنی رییس جمهوری اسلامی افغانستان در شهر مونشن المان با «مایک پنس» معاون رییس جمهور امریکا گسترش همکاری ها در عرصه های امنیتی و اقتصادی، مد نظر بود و پنس اعلام کرد افغانستان براى امریکا از اهمیت خاص برخورداراست و کشورش به حمايت ها و همکاری های خود با مردم و دولت افغانستان ادامه میدهد، اما ترامپ با ابهام های گسترده ای در مورد افغانستان روبرو است. همین امر موجب شده  است تا پس از آنکه سردبیر ناتو از رییس جمهور تازه امریکا خواست کمک های این کشور را به افغانستان ادامه دهد و ژنرال نیکلسون در جلسه گزارش به کمیته دفاعی سنا، خروج نظامیان امریکا از افغانستان را تهدید دانست، ارزيابی های ترامپ در افغانستان با ابهام های نوین روبرو گردید و جدا از مشورت با مقامات نظامی و اطلاعاتی منتظر نتایج ارزیابی اطلاعاتی وزارت دفاع در این مورد است تا راهبرد نوینی  برای افغانستان اعلام کند. این راهبرد در واقع تحت تاثیر شخصیتی چون ژنرال مک مستر (به جای مایکل فیلین به عنوان مشاور امنیت ملی ترامپ تعیین شد) نیز خواهد بود. چرا که مک مستر پیش از این با حضور ارتش امریکا درافغانستان وعراق انجام وظیفه کرده و با ان آشنا تر است.

آنچه مشخص است با تا بهار فرصتی نیست و فصل جنگ و عملیات بهاری دیگر طالبان در افغانستان آغاز می ‌شود، بنابراین نیاز است دولت ترامپ راهبرد افغانی خود را توضیح دهد. راهبردی که می تواند برخلاف نگاه پیشین ترامپ و با تکیه بر نقش بیشتر مشاوران و نظامیان امریکا صرفا به افزایش نسبی و چند هزار نفری حضور نظامی امریکا در این کشور متمرکز شود و نوع قاطعیت امریکا در مبارزه با تروریسم در افغانستان و همکاری امریکا با افغانستان با ایفای نقش بیشترحضور جنرال مک ماستر درنگاه واشنگتن به افغانستان متمرکز گردد. با این حال هرچند رییس جمهوری در سیاست خارجی تجربه نداشته و برداشت هایش درحوزه افغانستان بیش ازهمه دچار بلاتکلیفی است، اما جمهوری خواهان و دیدگاه منتقدان داخلی با فشارهایی می توانند موجب حفظ رویکرد پیشین در قبال افغانستان یا نوعی دگردیسی شده در مورد افغانستان گردند.

 بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۷ـ ۱۴۰۳

 

    از ادبار جنرال دوستم تا شکار امرالله صالح

 (تبصره عاجل)

 

سلیمان کبیر نوری

سازمان آی اس آی توانست با پشتیبانی حامیان غربی خویش، بعد از۴۰ سال تمام، به یکی از اهداف مهم خود برسد. وآن به انزوا کشانیدن کامل و برکناری دشمن کهنه آبدیده اش جنرال دوستم از صحنه سیاسی- نظامی و قدرت افغانستان می باشد.

در جریان انتخابات دوسال قبل، جنرال دوستم نقش یک کتلیست خوب را در به قدرت رسانیدن مهره خاص غرب و پاکستان (یعنی آقای اشرف غنی احمدزی) ایفا نمود. اما برنامه چنان بود که بعد از ایفای آن نقش موثر تا سرحد محو فزیکی، آماج دسایس قرار گرفته؛ گلیمش جمع شود.

ما همه در طی چند ماه پیشین شاهد بودیم که برنامه ی به انزوا کشانیدن جنرال دوستم تا خلع قدرت و محو فزیکی او، در سرخط رسانه های مغرض غربی همچو وال استریت ژورنال، نیویارک تایمز، بی بی سی، صدای امریکا، صدای آزادی و سایر رسانه های طالب دوست غربی و پاکستانی و مزدوران بومی آنان در افغانستان قرار داشت. این تبلیغات گسترده گاه گاهی به یاری دادگاه عالی افغانستان نیز صورت می پذیرفت. رویکرد این همه رسانه ها با تبانی با شبکه های استخباراتی داخلی و با مدیریت منطقه ایی و بین المللی عمق  و پهنای بسا گسترده تر برای رویکرد استراتیژی منطقه وی و فرامنطقه وی غرب داشته است. زیرا جنرال دوستم از لحاظ عاطفه وی و روانی نمی توانست بپذیرد که مردم و حامیانش به ویژه در شمال کشور یک باردگر تحت ستم ددمنشانه ی مزدوران  طالبی - داعشی قرار گیرند. بناً آقای دوستم، خلاف راهکارهای غرب مانع صدور تروریستان اجیر به سمت آسیای میانه نیز بود، و برعلاوه چنین به نظر می رسد که غرب می خواهد انتقام سوریه را از طریق افغانستان از روسیه بگیرد.

اما روی دیگر ورق :
با انتصاب آقای امرالله صالح به مقام نام نهاد و تشریفاتی و بی خاصیت و عملا بی صلاحیت وزیر دولت، نه تنها او محکوم به زوال شخصیت می شود، بل فعالیت بخشی از اپوزیسیون ضد دولتی به حساب ویژه نقش شخصیت دراین مرحله تاریخ سیاسی افغانستان، به طرف صفر تقرب می کند.

این تصمیم از آن جهت هم بسیار جالب است که در بحبوحه ی تجرید و تضعیف و شاید برکناری آقای دوستم  چنین اقدامی صورت می پذیرد. ولی جالب ترین جهت موضوع، بر ملا بودن دم کبک اشرف غنی صادر کننده فرمان انتصاف و تجویز گویا اداره برای آقای صالح است. همه می دانیم که وقتی نیروهای امنیتی می گوییم شامل سه ارگان یا دستگاه امنیتی می شود. یعنی سازمان ویژه امنیت ملی؛ تشکیلات ارتش که در چوکات وزارت دفاع قرار دارد و نیروهای پولیس که در چوکات وزارت داخله متشکل اند و سوق و اداره می گردند.

حال توجه فرمایید که در ماده چهارم فرمان جناب رئیس جمهور « متفکر » چه آمده است:

« مکلفیت های ادارات دولتی ذیربط :

وزارت های دفاع ملی و امور داخله مکلف اند در انجام وظایف فوق با وزیر دولت در امور اصلاحات در سکتور امنیتی و رییس بورد عالی نظارت بر تعیینات افسران ارشد قوای دفاعی و امنیتی همکاری همه جانبه نمایند. »

 می بینید که از اساس  در حکم و فرمان رییس جمهور، در مورد ارگان  ریاست امنیت ملی (معصوم ستانکزی که اتهامات جدی در مورد همکاری موصوف با استخبارات انگریزی- پاکستانی وجود داشته است)، تذکری  به نظر نمی رسد. بدینگونه از همین جا ثابت است که  آقای صالح صاحب آن القاب مطنطن یا با کر و فر نظامی و امنیتی که راستی هم مرد مستعد و کارکشته و مجرب در بخش استخبارات و اداره امنیت ملی می باشد؛ نی تنها مکلفیت و صلاحیت و اجازه مداخله در بخش ریاست امنیت ملی را ندارد، بل پیش روی او نسبت به امنیت ملی ( که پاسدار مقدم امنیت و ناموس مردم در هرکشوری شمرده می شود) دیوارچین بنا شده است.

 به نظر می رسد که مسوولین در ریاست امنیت ملی (همچو عزل رحمت الله نبیل و در زمانش برکناری خود آقای صالح)  به رضایت و مفاهمه ی آی اس آی مقرر و عزل می شوند و بس. این خود رویکردی نیست مگر برای  پسیف سازی آقای صالح و از کار انداختن حزبش و حرکت مشخص زیر رهبری اش به نام «روند سبز».

آقای صالح با احراز این پست دولتی و سمبولیک، در خدمت حاکمیت پوشالی قرار می گیرد.

بی جا نیست که معرکه داران سازمان  جاسوسی آی اس آی پاکستان به خاطر تجلیل ازین دو رویداد مهم طرف نفع و میل و برنامه و استراتیژی شان به رقص و پایکوبی بپردازند.

هموطن عزیز!

در کشور اشغالی با مردم سرکوفته و گنگس و گول ساخته شده هرآنچه بخواهند، انجام میدهند.

 اما این مکلفیت آزادی خواهان و وطن پرستان و نیروهای دادخواه و وطن پرست به ویژه جوانان بالنده است که آگاه شوند و برای نجات و رهایی مردم و کشور بسیج گردند. وحدت هدفمند و پویا و پاینده رزمی را میان آحاد و اقشار خویش تامین نموده به نیروی سرکش و بالنده دشمن سوزو عدالت گستر مبدل شده مردم و وطن را از دهان اژدهای جهانخوار نجات دهند.

 بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ ۱۴۰۳

 

روز جهانی زن خجسته باد!

نادیه کوچی 

 

به بزرگی آسمان ها ، روشنی کهکشان ها ، افق آرزوها ، طنین فریاد ها ، خروش آزاده گی وصدای همبسته گی ها روز جهانی زن را برای زنان رنجدیده کشورم و تمام زنان آزاده جهان تبریک میگویم .

روزهشتم مارچ فرصتی است برای گرامیداشت از روز زن ، روز حماسه ها وقربانی ها ،روزهمبسته گی زنان سراسرجهان . هشتم مارچ فرصتی است برای ارجگذاری واحترام گذاشتن به مقام والای انسانی زن است ،هشتم مارچ در واقع فرصتی است برای ابراز همبسته گی وهمسویی با جنبش آزادی خواهی زنان جهان وبه خصوص همدردی با زنان مظلوم افغانستان . زنان افغانستان از گذشته های دور وسده های پیشین تا بدینسو در آتش تعصبات قومی دینی ، جنسیتی ، سنت ها وفرهنگ های دیرینه اجتماعی بدوی وعقبمانده می سوزند. زیرا که فرهنگ پوسیده نظام ارباب رعیتی وملوک الطوایفی  در رگه های اجتماعی جامعه افغانستان هنوز ریشه عمیق دارد که بر پایه ی آن زورمندان و اربابان قدرت با خشن ترین برخورد شان حقوق زنان را پامال وآزادی های زن را لگدکوب کرده وبه شکل آگاهانه ونا آگاهانه نیمی از نفوس کشور را فلج می سازند .

 این روش ناهنجار اجتماعی بر زنده گی مردم در تمام عرصه ها تاثیر منفی و زیانباری را وارد میکند .درکشوری که نیم پیکرجامعه مریض وفلج باشد چه می توان از رشد فرهنگی ، اقتصادی واجتماعی وتامین حقوق وآزادی های مدنی توقع داشت .

طوریکه معلوم است زنان از آغاز پیدایش تا بدینسو بخاطر تامین حق کار و آزادی در داخل منزل وخارج از آن تلاش و مبارزه کرده اند . چنانچه در منازل،  خدمت ومواظبت از فرزندان ، ودر بیرون از منزل همپای مردان در مزارع و تولید ودر میدان دفاع از وطن ، همصف مردان مدافع  وطن ، راه مبارزه طولانی  را برای آزادی ،صلح و دموکراسی طی کرده وافتخارات بزرگ آفریده اند .

زنان افغانستان طی یک قرن گذشته در زمان اعلیحضرت غازی امان الله خان علم آزادی ونهضت زن را بخاطر رهایی زن از ستم نابرابری وتامین حقوق حقه شان برافراشتند و برای بدست آوردن حق کار وتحصیل ،حق آزادی ومصونیت های فردی آزادی بیان ،اجتماعات  وسایر فعالیت های مدنی و سیاسی رزمیدند ، که بر بنیاد آن انجمن حمایت نسوان ، اتحادیه زنان ،موسسه عالی نسوان منحیث کانون نهضت آزادی زنان در پایتخت کشور ایجاد گردید .

در راستای مبارزه آزادی خواهی زنان کشور برای نخستین بار سازمان دموکراتیک زنان افغانستان در سال ۱۳۴۴خورشیدی به رهبری دکتورس اناهیتا راتبزاد بنیان گذاشته شد وجنبش زن در کشور سراسری گردیده ؛ و در جریان مبارزات آزادی بخش زنان در حمایت حزب دموکراتیک خلق افغانستان وپس از تحول و رویداد  ثور۱۳۵۷ زنان افغانستان به تمام حقوق وآزادی های خود نایل گردیدند . دسترسی به تحصیلات عالی در داخل وخارج کشور ،مشارکت زنان در تمام قدمه های دولتی از پایین تا مقامات رهبری حزبی و دولتی وسایر موسسات تولیدی صنعتی ونهاد های فرهنگی وحضور گسترده زنان در عرصه های سیاسی واجتماعی کشور وساختار های مردمی وشوراها ، در تامین حقوق مساوی زنان با مردان حق اجتماعات ، تظاهرات انتحابات و آزادی مطبوعات ومبارزه بخاطر تحقق اهداف آزادی خواهی ودموکراتیک زنان تحقق یافته ؛و به جنبش سرتاسری مبدل گردید که این تحولات دموکراتیک ومترقی برای ارتجاع وآمپریالیزم غیر قابل تحمل گردید وپس از جنگ تحمیلی پانزده ساله در کشور در پی تغیرات سیاسی چرخ ترقی وتعالی جنبش زنان بدست عقبگرایان سیه دل و وابسته گان پاکستانی آنها متوقف گردید .

بارویداد ۱۳۷۱ خورشیدی تغیر نظام دموکراتیک در کشور زنان اولین قربانی جنگ های خونین پسا نظام دموکراتیک را تشکیل میداد . درین دوره سیاه بود که زنان از کلیه حقوق دموکراتیک محروم وآزادی زن لگد مال گردید . با رویکار شدن دولت جهادی زنان مورد خشونت بی پایان قرار گرفتند و در زمان تسلط مرگبار طالبان در نظام دولتی ، زنان هردم شهید کشور حتا از حق برآمدن از منزل را نداشتند وپس ازطالبان نیز زنده گی زنان برغم تغیرات اندک ، در زیر چکمه های خونین زورمندان در شرایط جنگ وجهل وعقب مانده گی وتطبیق همان روش های ناهنجار سنتی وتعصبات جنسیتی به چالش کشیده شد وسرنوشت زن بدست عقبگرایان زن ستیز وگروه های جهل وفساد ومدعیان دروغین اسلام باقیماند که بر بنیاد آن ، زنده گی برای زنان غیر تحمل گردید و هزاران زن در کشور شوهران وعزیزان خانواده خود را از دست داده آواره گردیدند وصدها زن مظلوم کشور جان های خود را ازدست دادند و هزاران زن دیگر با ازدست دادن اعضای بدن خود به صفوف معیوبان ومصدومان قرارگرفتند. طوریکه معلوم است پاکستانی ها در جنگ نیابتی علیه مردم افغانستان همواره دست به حملات خونین زده طبق اطلاعات منابع خبری صدها دختر صغیر وکودکان بی دفاع را از مناطق دور افتاده کشور می ربایند

اما دولت های زیرنام وحدت ملی در اصل وحشت ملی نی تنها به داد ودفاع آنان رسیده گی نمی کند ، بلکه بمنظور فریب اذهان عامه  شعبات ونهادهای مدنی واجتماعی را بنام زنان تاسیس و  روز زن را به اشتراک زنان صدرنشین نظام  بطور نمایشی وتقلبی در کشور بنمایش می گذارند که هیچ رابطه ای به حقوق وآزادی زن وتغیر زنده گی قشر زن ندارد . تا هنوز زنان در زندان ها بی سرنوشت بسر می برند هزاران زن فراری از میهن ، هزاران زن مریض ومعیوب ومعتاد به مواد مخدره وهزاران دختر صغیر در پنجه قصابان بی رحم محلی وصدها هزار زن در پنجه تعصب زورگویان جهل وجهالت ومیلیون ها زن فقیر کشوردر چنگال فقر ومرض وگرسنه گی وبی خانمانی گیرمانده اند که دولت داران وزورمندان زیرنام اسلام به گروگان گرفته اند.

 در حالیکه هر نوع تبعیض ، نابرابری ، تعصبات قومی ،سمتی ،زبانی وجنسیتی برخلاف اسلامیت ،انسانیت وآدمیت وبرضد ارزش های اخلاقی ومحکوم بزوال است و تمام جوامع مدنی وحقوق بشر آنرا بشدت محکوم می کنند. بنابرآن زنان افغانستان برای ریشه کن ساختن تمام تبعیضات وتعصبات دد منشانه به منظور اعاده حقوق شان تا پای جان خواهند رزمید . زنان کشورما بیشتر ازهر زمان دیگر به اتحاد و مبارزه ،تحصیل ودانش وتشکل در جنبش سراسری نیاز دارند . زیرا تحصیل وکسب دانش ، زنان را قادر به تشخیص حقوق وآزادی های شان ساخته  با مبارزه عادلانه وآگاهانه می توانند به آرمانهای دیرینه و سرمنزل پیروزی برسند .

بامداد ـ سیاسی ـ ۹/ ۱۷ـ ۰۷۰۳

فـرخنده باد هشتـم مــارچ روز جهانی زنان

 

« زن را، مادر رانیایش کنیم که مایه حیات است.»
( ماکسیم گورکی)

 

اسدالله کشتمند


هشتم مارچ یکی از روزهای بسیار با اهمیت درتاریخ و یادگاری ازآغازنبرد برعلیه یکی از مظالم عظیم بشری( نادیده گرفتن حقوق نیمی ازجامعه ) در روی زمین است. تقریباً درسراسرجهان از این روز با اهمیت تاریخی تجلیل به عمل می آید.
گرچه تاهمین سال۱۹۴۷ یعنی دوسال بعد ازختم جنگ جهانی دوم، درکشورپیشرفته ای چون فرانسه زنان ازحق رای در انتخابات محروم بودند ؛ ولی امروز بشریت نمی تواند نقش زن یعنی نیم جامعه را به خصوص در جوامع پیشرفته نادیده بگیرد. مبارزه زنان در طول تاریخ برای ابراز هویت واحقاق حقوق برحق خود به شیوه های مختلف وجود داشته است. دراواخرقرن۱۹میلادی این نبرد درسطح آگاهی جمعی زنان درایالات متحده امریکا وارد میدان عمل شد، اما درآغازقرن بیست است که مبارزه زنان به خاطرآزادی وبرخورداری از حق مساوی با مردان وارد مرحله کیفی نوین شده و در بسا نقاط دنیا به ثمر نشسته است. باری تنها کشورهای سوسیالیستی توانستند به این تقاضای برحق و طبیعی انسانی پاسخ درست وعملی بدهند. درواقع تنها در سوسیالیزم بود که زنان از حقوق برابر با مردان برخوردارشدند. این نوع عدالت انسانی یکی از تبعات نورمال سیستم سوسیالیستی بود از همین جا است که کسی در کشورهای سوسیالیستی حرفی ازفمینیزم به میان نمی آورد. و از همین جااست که درکشوری چون شوروی، زنان درتمام نبردهای عظیمی که دربرابرکشورقد برافراشت، شانه به شانه مردان ودرکنارآنان رزمیدند.
در واقع دو دید متبارزوعمده درعرصه احقاق حقوق زنان در قرن بیست، به ویژه در نیمه دوم آن دراروپا وجود داشته است:
۱- دید فمینیستی
۲- دید طبقاتی
دراین هیچ شکی نیست که فیمینیست ها باشجاعت واستواری بی نظیری از بدو پیدایش این اندیشه در راه برابری حقوق زنان بامردان رزمیده اند. آنان اما، داعیه آزادی و برابری زنان را تنها در محدوده توان اجتماعی خود زنان محدود می سازند ومردان را از قبل نه به عنوان متحد مبارزاتی ؛ بلکه به مثابه هدفی که باید مغلوب شود وحق از او گرفته شود، نشانی می کنند.
برعکس مارکسیست ها معتقدند که شرایط تحمیل شده برزنان و مردان ازجانب طبقاتی تحمیل می شود که درجامعه مسلط اند و درنتیجه ستم طبقاتی را به مثابه دشمن نشانی می کنند. تجربه زنده گی در کادر سیستم سوسیالیستی نشان داده است که برابری واقعی زنان با مردان نه یک رویا بلکه واقعیتی است ملموس وهمه روزه. سوسیالیزم درطول بیشتر از هفتاد سال موجودیت خود نشان دادکه ستم برزنان نه ازطبیعت مردان؛  بلکه ازطبیعت روابط تولیدی ومناسبات اجتماعی برخاسته از آن آب می خورد وباتغیر مناسبات اجتماعی می توان به برابری زنان ومردان دست یافت. از اینجاست که جنبشی به نام فمینیزم درجوامع سوسیالیستی وجود نداشت. در حقیقت نیازی نبود تا چنین جنبشی ایجاد شود.
درجوامع سرمایه داری که مناسبات غیرعادلانه اجتماعی حکمفرما است، مرد و زن هردو تحت ستم قرار دارند که مسلماً ستم برزنان مضاعف است و درکشورهای عقب مانده ای مانند کشورما براین دو ستم سنگین، ستم خانواده گی ناشی ازاعتقادات مذهبی ومناسبات سنتی عقب مانده اجتماعی نیز افزود می گردد.
در چنین وضعی فمینیزم یک جریان عدالت خواه انسانی است که مورد پشتیبانی نیروهای ترقی خواه قراردارد ، ولی از دید اندیشه های مترقی آنچه رافمینیست ها انجام میدهند کافی نیست واین جنبش را ناپخته ونامتوازن می دانند زیرا تاکید برتضاد میان مرد و زن و فراموشی تضادناشی از مناسبات اجتماعی درنهایت کمک ناخواسته وغیرمستقیمی است به همان نیروهایی که زن و مرد را درجامعه طبقاتی، به طوریک سان استثمارمی کنند و برآنها ستم روا می دارند. مارکسیست ها معتقدند که مرد و زن در نبرد اجتماعی متمم  یکدیگراند، نه حریف ورقیب هم !
بحث فمینیزم در جوامع پیشرفته اروپایی چون فرانسه در سال های بعد از جنگ جهانی دوم بسیار داغ بود ودربسا مواردکمونیست ها وفمینیست ها را دربرابرهم قرار می داد. فمینیست ها، کمونیست ها را به نادیده گرفتن منافع واقعی زنان متهم می کردند وکمونیست ها  فمینیست ها را دستیار غیرمستقیم سیستم سرمایه داری می نامیدند که توجه زنان را از مبارزه واقعی برای به ثمررساندن آماج های متناسب بامنافع زنان منحرف می سازند.
دراین نبرد عظیم اجتماعی، فمینیست ها تضاد را در وجود جنسیت می بینند وکمونیست ها تضاد را درمناسبات طبقاتی اجتماعی.
آنچه مربوط می شود به افغانستان، زمانی که مبارزات اجتماعی وسیاسی درجوش وخروش بود، فمینیزم در مبارزه زنان کشور ماجایی نداشت. دید حزب ما طبقاتی بوده وتضاد میان مرد و زن از دید فمینیستی با دیدگاه ایدیولوژیک ما در تعارض قرارداشت. زنان مبارز نامدار کشورما چون زنده یاد دوکتوراناهیتا راتبزاد، ثریا پرلیکا، جمیله پلوشه و ده ها وصدها زن مبارز و آگاه سیاسی دیگرکشورهیچ گاهی فمینیزم را، راه نجات زنان از نابرابری ندانسته؛  وهیچ گاهی ادعا نکرده اند که فمینیست هستند. بستن چاپ فمینیست به آنها نوعی مسخ مبارزه طبقاتی ای است که آنان در راه آن از زنده گی خود مایه گذاشتند.
به همه زنان کشور ما وهمه آنانی که برای احقاق حقوق حقه زنان می رزمند این روز مبارک باد!

 بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ ۰۸۰۳

هشتم مارچ ، روزیکه از خود پیام و تاریخ دارد

 

 

فاضله امیرـ محسن زاده

هشت مارچ از جمله روزهایست که درسراسرجهان توسط زنان و مردان باورمند به آزادی ، برابری وعدالت ؛ ویا هم توسط آنانی که روزمره به صورت خشن و ظالمانه حقوق و شخصیت زن را نفی ، و دربرابرآن فعالیت های مجرمانه  را انجام می دهند، تجلیل می گردد. کسانی که با تاریخ  و سابقه  این روز آشنا اند، می دانند که این روز دربرابرستم  ونابرابری اجتماعی و اقتصادی و جنسیتی ایجاد ، و درطول بیش از صد سال مبارزه و تلاش زنان و مردان از خودگذر به روزهمبسته گی جهانی با مقاومت و مبارزه  زنان تبدیل شده است.

وقتی در روزهای گذشته ازهشتم مارچ درپارلمان افغانستان به صورت نمایشی یاد کردند ، کسانی هم که همه روزه حق زن وطن را زیرپا می کنند ، و فرهنگ « طالبانی » برذهن و تفکر شان حاکم است نیز دراین تجلیل شرکت نمودند. از جمله آقای عرفان الله عرفان نایب منشی مجلس نماینده‌ گان در این نشست  گفت که : تامین حقوق مساوی برای زنان ظلم در حق آنان است و جهانیان از این بحث به نفع تجارت شان استفاده می کنند.
او می گوید: « هـدف اساسی دین اسلام حفاظت از عزت نفس و بشریت زنان است و تاکید دین اسلام نیز بر تامین عدالت برای زنان است ، نه مساوات ! از نگاه دین اسلام مساوات بر زنان ظلم است .»*

ما همه ساله درهشتم مارچ شاهد جشن گیری و گل دادن ها ، تصدیق و تقدیر نامه دادن از سوی  مقامات رهبری کشور به زنان هستیم  ؛ که از برکت  فرمان روایی شان برخلاف میل درونی از سرجبر باید چادرهای دومتره  برسر، از روز شان تجلیل به عمل آورند. شماری از این رهبران و سخنرانان ، ۸ مارچ را  با « روز مادر » ، « ولانتین » و یا « روز رفع خشونت در برابر زنان » و... که مناسبت های جداگانه در تقویم سال می باشند ، یکی دانسته و فرق آنرا هنوز نمی دانند.

این حضرات درحالی که از تاریخ و پیام این روز کوچک ترین اگاهی  نداشته ؛ وهرگز به این جنبش نیرومند بین المللی باورندارند، ولی چون تجلیل ازاین روز« مود » شده است آنرا برگزار می نمایند. همین عوام فریبان اند که ازبرکت  سیاست های زن ستیزانه  شان هر روز صفحات روزنامه ها ، سایت های انترنتی ، رسانه های مجازی ، رادیو و تلویزون پر ازتصاویر و گزارشاتی درباره  بی حقی ، سنگسار ، زنده به گور ساختن ، دست وبینی بریدن و هزارها  شکنجه و جفای دیگر بر زنان وطن می باشد .این ها با پررویی و بی خبری از درونمایه و خواست این جنبش به یاوه سرایی و گمراهی مردان و زنان کشور می کوشند. این درحالیست که زنان افغان به آسیب دیده ترین وآسیب پذیرترین گروه اجتماعی  کشورتبدیل شده اند. این بیان هرگز این معنا را نمی دهد که وضع مردان وطن ما بهتر از زنان آن هست . ولی آنچه روشن و آفتابی است این حقیقت تلخ است که درنتیجه این حاکمیت  بى حقى، نابرابری و ستم بر زنان دوچند و مضاعف می باشد. همین حاکمیت  با اکت و حرکت های بورژوامنشانه  چنین وانمود می نماید که گویا پاسدارحق زنان ، برابری و اعتلای آنها می باشد؛ ولی از آنجایی که مردم ازجمله زنان ؛ هرنظام  وسیاست مداری را نه درگفتار، بلکه درکردار شان می سنجند ، حوادث بی شمار ناشی از ستم و بهره کشی در کشور نشاندهنده ناسازگاری و بی باوری این عالیجنابان با قوانین  نافذه کشور و خواست زنان وطن می باشد.

به هیچ کس پوشیده نیست  که همین حاكميت خود  وسیله  ستم بر زنان و گسترش  روز افزون فرهنگ « طالبانی » درافغانستان  شده است.نمونه بارز و وحشتناک این ستم سازش های بی شمار حاکمیت و متحدین جهانی اش با گروه های جنایتکار و یاری به سلطـه ارتجاع مافیایی ـ مذهبی می باشد. هنوز وظیفه وتکالیف این دولت دربرابر زنان مسکوت و پنهان است. این نظام هیچ گونه مسوولیتی دربرابرآسیب پذیری ترین لایه های اجتماعی کشور نداشته ؛  و فقط و فقط در فکر زراندوزی ، درآمد زایی، تماشا و ادامه عمر خود می باشد وبس .

هنوز کسب حق رای ، حق تحصيل و آموزش برابر، ازميان برداشتن تبعيض شغلی ،  دستمزد نابرابر   درمقابل کارمساوی و ده ها معضله  اجتماعی ـ اقتصادی  در کشور پابرجا بوده ؛ و وضع زنان و مردان وطن هر روز بدتر از روز پیش ترمی شود. حاکمان می کوشند تا دلیل این نابرابری و بی عدالتی بنیادی اجتماعی و اقتصادی در کشور را فقط و فقط به جنگ و نا امنی در کشور محدود سازند. ولی می دانیم که این نابرابری ، ستم و بهره کشی از ماهیت این نظام سرچشمه می گیرد. وقتی این نظام خود دلیل بدبختی و سیاه روزی مردم ( مردان و زنان ) است، پس  نمی توان از آنها انتظار بهبود وضع زنان و مردان کشور را داشت. سیاست این دولت در برابر زنان چنان است که زنان باید دست گدایی به سوی شان دراز نمایند تا مگر دولت برایشان تحفه و بخششی عنایت فرماید.

تاریخ نشان داده است که حق گرفته می شود و باید برای آن تلاش نمود. مبارزه برای برابری زن و مرد و دستیابی به حقوق بنیادی شان ، بخشی جداناپذیر از جنبش مردمی بر ضد رژیم های استبدادی و ستم گر میباشد. همین مبارزه و تلاش برای حق گرفتن پیام اصلی هشتم مارچ می باشد و نه هیچ چیز دیگر!

و درافغانستان نیز باید برای گرفتن حق از نظامی که عامل بدبختی و سیاه روزی زنان ومردان وطن است تلاش نمود.

هشتم  مارچ روز جهانی زن، روز گرامی ‌داشت مبارزه زنان جهان بر ضد ستم جنسیتی  و اجتماعی  و روز همراهی انسان های دموکرات و ترقی خواه  جهان با مبارزه برای صلح ، عدالت و پیشرفت می باشد. این خواست ها خواست انسانی و بخش جدایی ناپذیرازحقوق بشرمی باشد.  تا رسیدن به آزادی  و برابری ، پیشرفت و زنده گی عادلانه و متمدن  راه درازی در پیش است. بر حرف  زورمندان  و دشمان آزادی و برابری زن ؛  وعدالت اجتماعی و اقتصادی در کشور نمی توان باور کرد. تاریخ ملت های دیگر نشان داده است که فقط در نتیجه تلاش و پیکار مشترک مردان و زنان دادخواه ، آزاده و  باورمند به برابری و رهایی می توان  وضع  دردبار موجود را پایان داده؛ و از استعداد و توانایی میلیون ها زن و مرد کشور به جای جنگ و ویرانگری  در راه آبادانی و پیشرفت مادی و معنوی کشور و سربلندی انسان  استفاده کرد.بادرنظرداشت وضع دردبار کشور راه  طولانی، پرفرازونشیبی  درپیش است.این فقط و فقط زنان و مردان اگاه  و آزاده کشور اند که با تلاش مشترک نظام دموکراتیک ، پابند به حقوق بشر وعدالت اجتماعی و اقتصادی را در کشور پی ریزی مینمایند.

هشتم مارچ به زنان آزاده و باورمند به عدالت ، پیشرفت و برابری مبارک باد!

* تکیه از نویسنده

بامداد ـ سیاسی ـ ۸/ ۱۷ـ ۰۷۰۳