استعمار و انـواع آن
گردآورنده : دیپلوم انجنیرعبدالرحمن صدری
۱ـ استعمار (Colonialism)
استعمار به معنای تسلط یک کشور یا گروه بر کشور یا گروه دیگر به هدف بهره کشی اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است. استعمار معمولاً به دو دستهیی استعمار کهنه و استعمار نوین تقسیم می شود.
۲ـ استعمار کهنه (Traditional Colonialism)
استعمار کهنه به تسلط مستقیم قدرتهای استعماری (مانند بریتانیا، فرانسه، پرتگال ، اسپانیا و...) بر سرزمینهای دیگر، معمولاً از طریق اشغال نظامی، تسلط سیاسی و بهره برداری اقتصادی، گفته می شود.
مشخصات استعمارکهنه:
ـ اشغال مستقیم سرزمینها توسط نیروهای خارجی،
ـ کنترول سیاسی و اداری از سوی کشور استعمارگر،
ـ استثمار منابع طبیعی و انسانی کشور مستعمره ،
ـ تحمیل فرهنگ، زبان و ارزشهای استعمارگران بر مردم بومی،
ـ استفاده از نیروی کار ارزان و اعمال فشار اقتصادی بر مردم محلی.
۳ـ استعمار نوین (Neocolonialism)
استعمار نوین به شکلی از استعمار گفته می شود که در آن کشورها به طور مستقیم اشغال نمی شوند، بلکه از طریق ابزارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تحت کنترول قرار می گیرند. این نوع استعمار بیشتر پس از پایان استعمارکهنه و استقلال کشورهای مستعمره رواج یافت.
مشخصات استعمار نوین:
ـ وابستگی اقتصادی کشورهای در حال توسعه به کشورهای استعمارگر،
ـ کنترول غیرمستقیم از طریق شرکتهای چندملیتی و سازمان های مالی بین المللی ،
ـ تحمیل سیاستها و قراردادهای اقتصادی نابرابر،
ـ نفوذ در حکومتها از طریق حمایت از رهبران وابسته،
ـ تأثیرگذاری رسانهای و تبلیغاتی برای حفظ سلطهی فرهنگی و سیاسی.
۴ـ استعمار فکری و فرهنگی (Cultural and Intellectual Colonialism)
استعمار فکری و فرهنگی به فرایندی گفته می شود که در آن فرهنگ، ارزشها، زبان و باورهای یک ملت تحت تأثیر فرهنگ قدرتهای استعماری قرارگرفته و جایگزین هویت بومی آن ملت می شود.
مشخصات استعمار فکری و فرهنگی:
ـ تحمیل زبان و ارزشهای بیگانه بر جامعه،
ـ تضعیف فرهنگ، تاریخ و هویت ملی مردم بومی،
ـ گسترش سبک زنده گی و تفکرات غربی از طریق رسانهها و آموزش،
ـ وابستگی ذهنی و فکری نخبگان و جوانان به کشورهای استعمارگر،
ـ کاهش خود باوری و اعتماد به نفس در جوامع مستعمره.
نتیجه گیری:
استعمار در اشکال مختلف خود، همواره با هدف تسلط ، بهره برداری و کنترول جوامع دیگر صورت گرفته است. استعمار کهنه از طریق اشغال نظامی و تسلط مستقیم اعمال می شد، اما استعمار نوین از طریق ابزارهای اقتصادی و سیاسی جوامع را تحت کنترول قرار می دهد. درعین حال، استعمار فکری و فرهنگی نیز باعث تغییر تدریجی هویت، باورها و ارزش های ملتها شده و وابستگی آن ها را به قدرت های خارجی افزایش می دهد.
بامـداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۵ـ ۱۲۰۲
Copyright ©bamdaad 2025
واکاوی رویکرد « اول امریکا »
احمد شاهین
دربرش تحلیل گفتمانی ، زبان مجرای تولید معنی بوده وصورتبندی سیاسی یک کشور را شکل میدهد. بر خاسته ازاین گزاره، جستارگونه به استراتیژی « اول امریکای ترامپ» و قبل از آن به واکاوی پیشینه این دکتورین اشاره دارم .
« اول امریکا » * در زمان ویلسون رییس جمهور وقت این کشور درسال ۱۹۱۵ میلادی دردکتورین مونرو برای پرهیز معنا دار حضور در جنگ اول جهانی مهندسی گردید.
دکتورین مونرو با مولفه های چون انزوا گرایی فعال ورصدی ، حمایتگرایی وعدم مداخله تعریف میگردید که متناسب با ظرفیت اقتصادی ، منابع سیاسی - ساختاری و بسیج باورهای متحدین امریکا درسپهرجهانی آنزمان تدوین شده بود. زیرا وقتی یک قدرت جهانی مسوولیت میپذیرد ، بی تردید بایستی از حصر تیوریک بیرون شود و به جهان بعنوان یک ایکو سیستم پویا نگاه کند ، واهداف را با احتساب به منابع تعیین وعملیاتی نماید.
اما مراکز مطالعات استراتیژیک واتاق های فکر امریکا درمهندسی استراتیژی پساشوروی انکشور وتصاعد حضور در ژیوپولیتیک جهانی بویژه در گستره ای شرق میانه خطای محاسباتی مرتکب شدند که دومینوی شکست آن کشور را کلید زدند.
بگونه ای مثال ، امریکا با حمله به افغانستان وعراق بی توجه به واکنش روسیه، نتنها حضورش را در ژیوپولتیک شرق توسعه داد. بلکه به تسری ارزش هایی امریکایی نیز تکانه جدید بخشید و فرایند نفوذ درحوزه منافع شوروی پساجنگ جهانی دوم را شتاب داد .
پی آمدها :
بیش از چهارهزار کشته و رقم چندین برابر معیوب ، هفت هزار میلیارد هزینه به اعتراف مقام های انکشور، افت اعتبار درمیان متحدین ، اسطوره زدایی از قدرت نظامی اش، واکنش نامطبوع مردمانی سرزمین بابل وافغانها ناشی از برخورد ستمگرانه وخلاف بشری نظامیان امریکا با ارزشهای این پهنه. ...
اکنون :
تکاپوی ترامپ ۲ در راستای « اول امریکا » بازتاب تمامیت الگویی دکتورین مونرو نمیتواند باشد، چی این مداومت در سپهر جهانی هزاره سوم قابلیت انطباق ندارد. بایدهای وجود دارند که بازبینی درمولفه های دکتورین مورد اشاره را اجتناب ناپذیرمیسازند . ازجمله، امروزه جامعه جهانی به نقطه ای رسیده که همه کشورها در روابط متقابل پیچیده باهم قابلیت زیست دارند ودر بستر این بافتار برای خود فرصت های استراتیژیک را بازشناسی و تعریف می نمایند تا ازاین مجال به حداکثر منافع دست یابند.
جهان بدینگونه در یک مدار آشفته در حال حرکت به آینده است.
امریکای کنونی در چنین جوی بسوی منافع استراتیژیک اش میخزد. دراین بستر،اداره ترامپ ۲ در تکاپوست تا مزیت های درقدرت نظامی ، نفوذ سیاسی و قدرت اقتصادی بردشمنان و رقیبان را حفظ وتوسعه دهد.
دراین راستا پوتنسیل نظامی وجایگاه صنعتی کشور را تقویت میکند ودرپی آن وابستگی به مواد وارداتی کشورهای متخاصم و نا باور را کاهش میدهد .
درعین حال دولت تحت اداره ای ترامپ ۲ امریکا ،اتحاد هایی کلیدی را تحکیم میبخشد. دولت امروزین امریکا دکتورین ژیوپولتیک منطقه یی اش را برمبنای تقسیم هزینه به متحدان واستراتیژی موازنه از دور، کنونیت میبخشد . حال اداره کاخ سفید از استراتیژی «overmtach » که ترکیبی است از قابلیت ها درمقیاس کافی برای اطمینان از پیروزی یکطرفه بر دشمن درنبرد (برد- باخت ) ،پیروی میکند .
با این تردید که چنین مسوولیتی که امریکا درامروزین برایش تعریف نموده، آیا هزینه سیاسی، نیروی انسانی، منابع اقتصادی و توان نظامی دراستین دارد ؟!
چی درغیرآن این کشور روبه انحطاط خواهد گذاشت.
* اول امریکا ( America First )
بامـداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۵ـ ۱۰۰۲
Copyright ©bamdaad 2025
اهمیت وحدت سازمانی در یک حزب سیاسی کلیدی برای موفقیت و پایداری
حبیب فتاح
یک حزب سیاسی به عنوان نهاد اجتماعی و سیاسی، نقش مهمی در شکل دهی افکارعمومی، تعیین سیاستها و هدایت جامعه ایفا می کند. دراین میان، وحدت سازمانی به عنوان یکی از ارکان اصلی موفقیت یک حزب، از اهمیت ویژهای برخوردار است. بنا برآن ، به بررسی اهمیت وحدت سازمانی در یک حزب سیاسی و عوامل موثر بر آن خواهیم پرداخت.
-اهمیت وحدت سازمانی
افزایش قدرت به توافق رسیدن:
یک حزب با اعضای متحد، قدرت به توافق رسیدن بیشتری در مقابل سایر احزاب و نهادهای سیاسی و اجتماعی خواهد داشت.
ـ کاهش اختلافات داخلی: وحدت سازمانی منجر به کاهش اختلافات داخلی و جلوگیری از انشعاب در حزب می شود.
ـ افزایش کارایی: با وجود وحدت سازمانی، اعضای حزب با هماهنگی بیشتری برای تحقق اهداف حزب تلاش می کنند.
ـ تقویت اعتماد عمومی:
یک حزب متحد، مردمی و عدالت خواه اعتماد مردم را به خود جلب کرده و به عنوان یک نیروی منسجم و قابل اتکا شناخته می شود.
ـ افزایش پایبندی به اصول و ارزشها:
وحدت سازمانی باعث می شود اعضای حزب به اصول و ارزشهای مشترک خود پایبند بوده و از ارزش ها در هر گونه شرایط دفاع مینمایند .
ـ تسهیل تصمیم گیری:
در یک حزب متحد، تصمیم گیریها سریع تر و با اطمینان بیشتری انجام می شود.
عوامل موثر بر وحدت سازمانی!
رهبری قوی و کارآمد:
یک رهبر قوی و کارآمد می تواند با ایجاد وحدت و انسجام در حزب، به موفقیت آن کمک کند.
ـ اهداف مشترک و روشن: داشتن اهداف مشترک و روشن برای همه اعضای حزب، باعث ایجاد وحدت و همدلی می شود.
ـ ارتباطات موثر:
برقراری ارتباط موثر بین اعضای حزب و رهبری، باعث افزایش درک متقابل و کاهش سوتفاهم ها می شود.
ـ ساختار سازمانی مناسب:
یک ساختار سازمانی مناسب و کارآمد، به تسهیل فعالیتهای حزب و ایجاد وحدت کمک می کند.
ـ مشارکت فعال اعضای حزب: مشارکت فعال همه اعضای حزب در تصمیم گیریها و فعالیتهای حزب، باعث افزایش حس تعلق و مسوولیت پذیری می شود.
ـ مدیریت صحیح اختلافات: مدیریت صحیح اختلافات داخلی و حل مسالمتآمیز آنها، به حفظ وحدت حزب کمک می کند.
نقش ایدیولوژی در ایجاد وحدت سازمانی:
ایدیولوژی به عنوان یک مجموعه باورها، ارزشها و اهداف مشترک، نقش محوری در ایجاد وحدت سازمانی ایفا می کند.
این وحدت، نیروی محرکهای است که اعضای یک سازمان یک حزب سیاسی را به سوی یک هدف مشترک سوق می دهد و به آنها انگیزه می دهد تا برای تحقق آن تلاش کنند. در این جا به بررسی نقش ایدیولوژی در ایجاد وحدت سازمانی، چالشهای پیش روی احزاب سیاسی ،مقایسه وحدت سازمانی در احزاب مختلف، تاثیر رسانهها و نقش نهادهای مدنی پرداخته می شود.
نقش ایدیولوژی در ایجاد وحدت سازمانی
تعیین جهت و هدف: ایدیولوژی، جهت و هدف سازمان را مشخص می کند و به اعضای آن میآموزاند که برای چه هدف تاکتیکی و استراتیژی تلاش ومبارزه می کنند.
ـ ایجاد هویت جمعی:
با تعریف هویت مشترک، ایدیولوژی احساس تعلق و وابستگی را در اعضای سازمان تقویت می بخشد.
ـ ایجاد انگیزه: با ارایه چشم اندازی روشن از آینده، ایدیولوژی به اعضای سازمان انگیزه میدهد تا برای تحقق اهداف برنامه وی حزب تلاش کنند.
ـ تسهیل تعاملات: ایدیولوژی، زبان مشترکی را برای اعضای سازمان فراهم می کند و به آنها کمک می کند تا با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.
چالشهای ایجاد وحدت سازمانی در احزاب سیاسی :
تعدد و تنوع گرایشها:
احزاب سیاسی معمولاً از افراد با گرایشهای مختلف تشکیل شدهاند که ایجاد وحدت در میان آنها را دشوار می کند.
تغییر در ایدیولوژی اعضا حزب وسازمان های سیاسی: ایدیولوژیها در طول زمان تغییر می کنند و این تغییر می تواند باعث ایجاد اختلاف و تفرقه در حزب شود.
ـ منافع شخصی:
منافع شخصی اعضای حزب می تواند با منافع حزب در تضاد باشد و ایجاد وحدت را با مشکل مواجه کند.
از جمله مقام پرستی ، خود خواهی ها وگروه بندی های میان اعضا سازمان.
ـ فشارهای خارجی: فشارهای خارجی مانند رسانهها، رقبا و دولتها میتوانند به وحدت حزب سیاسی آسیب بزنند.
مقایسه وحدت سازمانی در احزاب سیاسی مختلف احزاب ایدیولوژیک:
این احزاب به دلیل داشتن ایدیولوژی قوی، وحدت سازمانی بیشتری دارند.
احزاب مبتنی بر منافع:
این احزاب به دلیل تمرکز برمنافع، وحدت کمتری دارند و ممکن است در مواقع بحران دچار تفرقه شوند.
ـ احزاب پوپولیستی populis: این احزاب با استفاده از احساسات مردم، به دنبال کسب قدرت هستند و ممکن است برای حفظ قدرت، از ایدیولوژی خود فاصله بگیرند.
تاثیر رسانهها بر وحدت سازمانی
تقویت یا تضعیف وحدت: رسانهها می توانند با برجسته کردن اختلافات یا مشترکات، بر وحدت یا تفرقه در سازمان تاثیر بگذارند.
ـ شکل دهی افکار عمومی: رسانهها با شکل دهی افکار عمومی، می توانند بر تصمیم گیری های اعضای سازمان تاثیر بگذارند.
ـ ابزار رقابت سیاسی: رسانهها می توانند به عنوان ابزاری برای رقابت سیاسی مورد استفاده قرار گیرند و به وحدت سازمان آسیب بزنند.
نقش نهادهای مدنی در تقویت وحدت سازمانی
ـ ترویج گفتگو و تعامل: نهادهای مدنی می توانند با ایجاد فضاهای گفتگو و تعامل، به تقویت وحدت سازمانی کمک کنند.
آموزش و آگاهی دهی:
این نهادها می توانند با آموزش و آگاهی دهی، به افزایش درک مشترک در میان اعضای سازمان کمک کنند.
ـ حل اختلافات: نهادهای مدنی شخصیت های متنفذ و نخبگان می توانند با میانجی گری و حل اختلافات، به تقویت وحدت سازمانی کمک کنند.
نقش رهبران کاریزماتیک در ایجاد وحدت سازمانی
رهبران کاریزماتیک، با توانایی الهام بخشی و ایجاد انگیزه در افراد، نقش بسیار مهمی در ایجاد وحدت سازمانی ایفا می کنند. این رهبران با ویژگی های منحصر به فردی که دارند، می توانند افراد را به دور خود جمع کرده و آنها را به سمت یک هدف مشترک هدایت کنند.
ویژگیهای اصلی رهبران کاریزماتیک:
ـ توانایی ارتباط موثر: این رهبران می توانند ایده های پیچیده را به زبان ساده بیان کرده و راه حل های مناسب را در یافته و با دیگران به خوبی ارتباط برقرار کنند.
ـ دیدگاه روشن و جذاب:
آنها چشم اندازی روشن و جذاب از آینده سازمان ارایه می دهند با پلانگزاری عینی و عملی اعضا سازمان را به دنبال خود می کشانند.
ـ اعتماد به نفس بالا:
رهبران کاریزماتیک به خود و تواناییهایشان اطمینان دارند و این اعتماد به نفس را به دیگران نیز منتقل می کنند.
همدلی و درک نیازهای دیگران: آن ها به نیازها و احساسات افراد توجه می کنند و تلاش می کنند تا با آنها ارتباط عاطفی برقرار کنند.
ـ توانایی ایجاد انگیزه:
این رهبران می توانند با استفاده از کلمات و اعمال خود، انگیزه و اشتیاق را در افراد ایجاد کنند.
قدرت الهام بخشی:
آنها با رفتارهای خود و ارزشهایی که به آنها اعتقاد دارند، الگوی دیگران میشوند.
چگونه رهبران کاریزماتیک به ایجاد وحدت سازمانی کمک می کنند؟
ـ ایجاد حس تعلق: این رهبران با ایجاد حس تعلق و وابستگی در افراد، باعث می شوند که آنها خود را بخشی از سازمان بدانند و برای مؤفقیت آن تلاش کنند.
ـ ترویج ارزشهای مشترک: آن ها با ترویج ارزشهای مشترک، باعث ایجاد یک فرهنگ سازمانی قوی و متحد می شوند.
افزایش انگیزه و عملکرد: رهبران کاریزماتیک با ایجاد انگیزه و اشتیاق در افراد، باعث افزایش عملکرد و بهره وری سازمان می شوند.
مدیریت بحران: در مواقع بحران، این رهبران با حفظ آرامش و ارایه راهکارهای مناسب، می توانند سازمان را از بحران نجات دهند.
تغییر و تحول:
رهبران کاریزماتیک می توانند تغییرات بزرگ و اساسی را در سازمان ایجاد کرده و افراد را برای پذیرش این تغییرات آماده کنند.
مثالهایی از رهبران کاریزماتیک:
ـ مارتین لوتر کینگ: با سخنرانیهای الهام بخش خود، میلیونها نفر را برای مبارزه با تبعیض نژادی متحد کرد.
ـ استیو جابز: با نوآوری های خود، صنعت فناوری را متحول کرد و شرکت اپل را به یکی از موفق ترین شرکتهای جهان تبدیل کرد.
ـ نلسون ماندلا: با مبارزه طولانی مدت خود علیه آپارتاید، به آزادی آفریقای جنوبی کمک کرد.
محدودیتهای رهبری کاریزماتیک:
ـ وابستگی به رهبر: اگر رهبر کاریزماتیک سازمان را ترک کند، ممکن است وحدت سازمانی به خطر بیفتد.
ـ خطر شخصی سازی قدرت: این رهبران ممکن است قدرت را بیش از حد متمرکز کنند و به تصمیم گیری های فردی تکیه کنند.
ایجاد فراکسیون: در برخی موارد، رهبران کاریزماتیک ممکن است فراکسیون هایی را ایجاد کنند که در آن انتقاد و مخالفت تحمل نمی شود.
در نتیجه؛
رهبران کاریزماتیک، با توانایی الهام بخشی و ایجاد انگیزه در افراد، نقش بسیار مهمی در ایجاد وحدت سازمانی ایفا می کنند. با این حال، این نوع رهبری نیز دارای محدودیت هایی است و باید با احتیاط مورد استفاده قرار گیرد.
نتیجه گیری
ایجاد وحدت سازمانی، فرآیندی پیچیده و چند جانبه است که به عوامل مختلفی بستگی دارد. ایدیولوژی به عنوان یکی از مهم ترین عوامل، نقش محوری در این فرآیند ایفا می کند. با درک نقش ایدیولوژی و چالشهای پیش رو، می توان اقدامات لازم را برای تقویت وحدت سازمانی انجام داد.
وحدت سازمانی، یکی از مهم ترین عوامل موفقیت یک حزب سیاسی است. با ایجاد وحدت، یک حزب می تواند به اهداف خود دست یافته و به عنوان یک نیروی موثر در جامعه ایفای نقش کند. برای تحقق این هدف، رهبری قوی، اهداف مشترک، ارتباطات موثر، ساختار سازمانی مناسب، مشارکت فعال اعضای حزب و مدیریت صحیح اختلافات، از جمله عواملی هستند که باید مورد توجه قرار گیرند.
چه باید کرد ؟
ـ برگزاری جلسات منظم برای تبادل نظر و تصمیم گیری جمعی.
ـ ایجاد کانالهای ارتباطی موثر بین اعضای حزب.
ـ آموزش و توانمند سازی اعضای حزب.
ـ تشویق به مشارکت فعال همه اعضای حزب.
ـ تقویت روحیه همکاری و همدلی در بین اعضا.
ـ تدوین برنامههای آموزشی برای افزایش آگاهی اعضای حزب نسبت به اصول و ارزشهای حزب.
بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۵ـ ۱۹۰۱
Copyright ©bamdaad 2025
اطلاعیه کمیته مرکزی حزب کمونیست دنمارک: دست ها از گرینلند کوتاه!
وابسته گی گرینلند به دنمارک نتیجه انقیادی استعماری است و نه انتخابی داوطلبانه. اگرگرینلند بخواهد این وابسته گی را قطع کند، این انتخاب مردم گرینلند است. اما دنمارک نمی تواند از تعهداتش شانه خالی کند.
قطب شمال و از آن جمله گرینلند نیز به دلیل قرارگرفتن در نزدیکی روسیه و چین از اهمیت راهبردی (استراتیژیک) جغرافیای سیاسی (ژیوپولیتیکی) بسیاربالا برخوردار است. با ذوب شدن یخ ها درقطب شمال، کوریدور مطلوب شمالی به واقعیت نزدیک تر می شود. مسیرهای تجاری در شُرُف تغییر هستند و بنابراین علاقه به گرینلند و منابع آن نیز افزایش می یابد. این علاقه با تشدید روزافزون رقابت میان انحصارها به منظور دسترسی یافتن به بازارهای جهانی بیشتر میشود. اینکه وضعیت رو به وخامت اخیر در ارتباط با گرینلند را فقط با استدلالهایی از این دست توضیح دهیم که مثلاً به دونالد ترامپ نمی توان اعتماد کرد ساده ساختن بیش ازحد مساله است. این وضعیت نتیجه تلاش برای کسب منافع مالی عظیم است و نه ویژگی های اخلاقی یک فرد. بنابراین، دیدن رقص دیپلوماتیک دولت دنمارک با ایالات متحده امریکا ریاکارانه است، زیرا دنمارک خود بخشی از مشکل گرینلند است. بر این اساس که دنمارک در مقام قدرت استعماری سرکوبگر، همچنین همدست غیرمنتقد ایالات متحده امریکاست. دولت دنمارک بخشی از اتحاد امپریالیستی است که در ناتو و ایالات متحده امریکا تجلی پیدا می کند. خود دنمارک مدتها پیش پای حضور نظامی ایالات متحده را در گرینلند باز کرد. همانطور که در حال باز کردن درها برای حضور نظامی ایالات متحده امریکا در خاک اصلی دنمارک است. براین اساس دنمارک در چارچوب ناتو به افزایش ناامنی روزافزون در جهان کمک می کند. گروگانها در اینجا مردم گرینلند هستند که تنها مهره یی در بازی امپریالیزم اند. مردم گرینلند اگربخواهند، باید ارباب خودشان باشند. رقابت انحصارها برای دستیابی به بازارها، مواد خام، و مسیرهای حمل ونقل، به طورخودکار به تقسیم مجدد جهان، به جنگهای امپریالیستی، و به تغییرهایی مرزی منجر می شود. هدف رقابت امپریالیستی برتری پیدا کردن و اعمال قدرت بر دولتها و مردم ضعیف تر است. هدف آن (رقابت امپریالیستی) کسب سود انحصارها، یعنی سود برای عدهای معدود و همچنین تضعیف مخالفان است. به همین دلیل بی رحمانه و ریاکارانه است.
حزب کمونیست دنمارک ، معتقد است مردم راه مبارزه با سیاستهای بورژوایی و ضدمردمی( در هر شکل آن ) قدرت سرمایه، و درنتیجه سیستم استثمارگر و جنگافروز را باید بیابند و تعیین کنند. دولت دنمارک باید اذعان کند که نزدیک ترین متحدش این کار را از روی حسن نیت انجام نمی دهد، بلکه به منظور تضمین منافع مالی اش است، یعنی دقیقاً همان چیزی که در ارتباط با چنگ انداختن دنمارک بر گرینلند صدق می کند. بنابراین، ما باید به حقوق مردم گرینلند برای تعیین سرنوشت خویش احترام بگذاریم و مخالف هرگونه افزایش تنش و جنگ در جهان باشیم.
حزب کمونیست دنمارک می گوید:
دخالت قدرتهای خارجی درامور گرینلند را متوقف کنید !
دستها ازگرینلند کوتاه !
بامـداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۵ـ ۲۹۰۱
Copyright ©bamdaad 2025
پاکستان در منگنه ای بحران*
احمد شاهین
کشور پاکستان از زمانی که پا به هستی گذاشته تا امروزینش بحرانی چند جهته ای کنونی را تجربه ننموده بود. در بوده گی بحران سیاسی ناشی ازتقابل حزب تحریک انصاف(حزب خان) و ایتلاف حاکم احزاب مسلم لیگ ( نواز و مردم بوتو)،بحران اقتصادی وتهدیدهای امنیتی برخاسته از تحریک طالبان پاکستان، داعش و ارتش آزادیبخش بلوچ ، سپهر اجتماعی این کشور را تیره و تار ساخته است. درکنار تدا وم تقابل سیاسی که سرزمین پاکستان را به بزنگاهی مبدل نموده، شگاف در ادراک میان نخبه گان آن نیز چشم انداز این کشور را در مدیریت بحران در هاله ای از ابهام قرار داده است، که میتواند محرکی برای حوادث غیرقابل پیشبینی شود. به تعبیر کهن و امروزین،دهه ها و حتا نسل ها طو ل خواهد کشید تا جهان بینی و طرزتفکر کارگزاران بحران به گونهای قابل توجهی تغییر کند، یا شگاف برداشته شود و ادر اک متفاوت کاهش یابد.مسلم است که پارامتر متفاوت از برداشت ها ، چگونگی بحران و فرافگنی آن به دیگری، برای این کشور شوربختی آورده و بر بستر زمان برای مردم نیز سیاه روزی می بافــد.
در امروز پاکستان دولت بی ثبات و فاقد ظرفیت حل دشواری ها، نهادهای اجتماعی در حال فروپاشی ، انفجار بی رویه جمعیت و شهرنشینی بی رویه و افول فزایندهای شاخص های توسعه انسانی را شاهد است.در کنونیت پاکستان چنین نمود دارد.
تقابل و مبارزه ای بی امان احزاب و سیاستمداران دربازی قدرت، پاکستان را درگرداب بحران سیاسی- اجتماعی روز تا روز به عمق آن می کشاند و نبود نشانه هایی از سازش، آتیه ای آنرا در افق تیره وتارقرارداده است.
نبود بستر وفاق ملی و ضعف انسجام قومی همراه با هژمون قدرت نیروهای مذهبی سیاستگرا، زمینه ها یی متغیرهای این بحران اند.
در طول سالهای هستی پاکستان حاکمان آن برای ایجاد پوتانشیل اقتصادی به ویژه درقلمروی صنعت همپا با روند شتابان اقتصاد جهانی، کمتر پرداخته است، زیرا به دلیل سیطره غرب بر سیاستگزاری داخلی و خارجی این کشور، پویش هایی برخاسته از ارجحیت اقتصادی آنرا کمتر شاهدیم.
غرب به ویژه ایالات متحده امریکا اززمان تولدی پاکستان تا امروزه در بازی شطرنج ژووپولیتیک منطقه، این کشور را در راستای منافع خویش به مثابه مهره بازی استفاده نموده است. این بهره جویی زمانی بازنمایی گردید که شوروی وقت از خطوط ترسیم شده پسا جنگ جهاني دوم با حضور نظامی در افغانستان پا فراتر گذاشت و بازی بزرگ ژیوپولیتیک را از آوردگاه افغانستان در منطقه وارد فاز جدید و خشن نمود. در بحبوحه روند یاد شده پاکستان سیل از کمک های مالی ،تسلیحاتی،لوژیستیکی وخدمات نظامی غرب وعرب را در آغوش گرفت و دوره ای رونقی را تجربه کرد که در نتیجه آن رهبران این کشور را از توجه به تحرک های بومی در راستای رشد اقتصادی و توسعه باز داشت ،از دیگر سو تحمیل سیاست و رویکردها های امریکا بر این کشور، به تقابل و انزوای آن در منطقه منجر شد.
در کنارسایر دشواری ها ، تداوم فرآیند تحمیل و اینکه پاکستان جز از این جغرافیا و مجموعه ای امنیتی آنست، این کشور را در انتخاب سیاست متوازن خارجی با دشواریهایی شدیدی مواجه ساخته است.
این منگنه زمانی بر عرصه سیاست خارجی پاکستان فشار نفسگیر آورد که اگراین به کانون تنش میان شرق و غرب (روسیه و امریکا ) تبدیل گردید.
غرب تلاش دارد تا حضورش را در پهنه منطقه بعد ا ز خروج بی رویه از افغانستان ، در پاکستان باز جابجایی و بازسازی نماید. بحران امروزین و تهدیدهای امنیتی ناشی از گروه های افراطی مذهبی برای حاکمیت کنونی پاکستان، دستاویز و مجالیست برای امریکا تا با این ابزارحاکمان پاکستان را به پذیرش پایگاه آن کشور درخاک شان مجاب نماید. هرگاه چنین شود، پاکستان با واکنش شدید کشورهایی گستره شانگهای که این کشور جز ارگانیک آنست ،روبرو خواهد شد ودر نهایت درباتلاق بحران بیشتر از پیش فرو خواهد رفت. بایسته است تا رهبران پاکستان نباید خود را به غرب بدوزد و برای گذر از وضعیت ترسناک امنیتی، سیاسی و اقتصادی موجود، نگاه و پیوند منطقی به منطقه را به عنوان یک الزامیت و باید زمانی درک نمایند، گرچه برای حاکمان و سیاستگزاران این کشور انتخاب دشوار است، ولی احتیاجیست گریز ناپذیر !
پاکستان عرصه انتزاعی نیست و اینکه رهبران کنونی آن چگونه می توانند کشور شان را از این ورطه ای زمان به سلامت عبور دهند، باید صبر کرد.
نکته اینکه حکومت نظامی و حالت اضطرار نیز یک گزینه احتمالیست .
* با آنکه ازنگارش این جستارسال و اندی میگذرد ، اعتباردیدگاه های پیشکش شده درآن هنوز پابرجاست ـ بامداد
بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۵ـ ۰۹۰۱
Copyright ©bamdaad 2025