اهمیت وحدت سازمانی در یک حزب سیاسی کلیدی برای موفقیت و پایداری

حبیب فتاح

یک حزب سیاسی به عنوان نهاد اجتماعی و سیاسی، نقش مهمی در شکل دهی افکارعمومی، تعیین سیاست‌ها و هدایت جامعه ایفا می ‌کند. دراین میان، وحدت سازمانی به عنوان یکی از ارکان اصلی موفقیت یک حزب، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. بنا برآن ، به بررسی اهمیت وحدت سازمانی در یک حزب سیاسی و عوامل موثر بر آن خواهیم پرداخت.

-اهمیت وحدت سازمانی

افزایش قدرت به توافق رسیدن:

یک حزب با اعضای متحد، قدرت به توافق رسیدن بیشتری در مقابل سایر احزاب و نهادهای سیاسی و اجتماعی خواهد داشت.

ـ کاهش اختلافات داخلی: وحدت سازمانی منجر به کاهش اختلافات داخلی و جلوگیری از انشعاب در حزب می ‌شود.

ـ افزایش کارایی: با وجود وحدت سازمانی، اعضای حزب با هماهنگی بیشتری برای تحقق اهداف حزب تلاش می‌ کنند.

ـ  تقویت اعتماد عمومی:

یک حزب متحد، مردمی و عدالت خواه اعتماد مردم را به خود جلب کرده و به عنوان یک نیروی منسجم و قابل اتکا شناخته می ‌شود.

ـ افزایش پایبندی به اصول و ارزش‌ها:

وحدت سازمانی باعث می ‌شود اعضای حزب به اصول و ارزش‌های مشترک خود پایبند بوده و از ارزش ها در هر گونه شرایط دفاع مینمایند .

ـ تسهیل تصمیم‌ گیری:

در یک حزب متحد، تصمیم ‌گیری‌ها سریع‌ تر و با اطمینان بیشتری انجام می ‌شود.

عوامل موثر بر وحدت سازمانی!

رهبری قوی و کارآمد:

یک رهبر قوی و کارآمد می‌ تواند با ایجاد وحدت و انسجام در حزب، به موفقیت آن کمک کند.

ـ  اهداف مشترک و روشن: داشتن اهداف مشترک و روشن برای همه اعضای حزب، باعث ایجاد وحدت و همدلی می‌ شود.

ـ ارتباطات موثر:

برقراری ارتباط موثر بین اعضای حزب و رهبری، باعث افزایش درک متقابل و کاهش سوتفاهم‌ ها می ‌شود.

ـ ساختار سازمانی مناسب:

یک ساختار سازمانی مناسب و کارآمد، به تسهیل فعالیت‌های حزب و ایجاد وحدت کمک می ‌کند.

ـ مشارکت فعال اعضای حزب: مشارکت فعال همه اعضای حزب در تصمیم‌ گیری‌ها و فعالیت‌های حزب، باعث افزایش حس تعلق و مسوولیت ‌پذیری می ‌شود.

ـ مدیریت صحیح اختلافات: مدیریت صحیح اختلافات داخلی و حل مسالمت‌آمیز آنها، به حفظ وحدت حزب کمک می‌ کند.

نقش ایدیولوژی در ایجاد وحدت سازمانی:

ایدیولوژی به عنوان یک مجموعه باورها، ارزش‌ها و اهداف مشترک، نقش محوری در ایجاد وحدت سازمانی ایفا می‌ کند.

این وحدت، نیروی محرکه‌ای است که اعضای یک سازمان یک حزب سیاسی را به سوی یک هدف مشترک سوق می ‌دهد و به آن‌ها انگیزه می‌ دهد تا برای تحقق آن تلاش کنند. در این جا به بررسی نقش ایدیولوژی در ایجاد وحدت سازمانی، چالش‌های پیش روی احزاب سیاسی ،مقایسه وحدت سازمانی در احزاب مختلف، تاثیر رسانه‌ها و نقش نهادهای مدنی پرداخته می ‌شود.

نقش ایدیولوژی در ایجاد وحدت سازمانی

تعیین جهت و هدف: ایدیولوژی، جهت و هدف سازمان را مشخص می ‌کند و به اعضای آن می‌آموزاند که برای چه هدف تاکتیکی و استراتیژی تلاش ومبارزه می‌ کنند.

ـ ایجاد هویت جمعی:

با تعریف هویت مشترک، ایدیولوژی احساس تعلق و وابستگی را در اعضای سازمان تقویت می‌ بخشد.

ـ ایجاد انگیزه: با ارایه چشم ‌اندازی روشن از آینده، ایدیولوژی به اعضای سازمان انگیزه می‌دهد تا برای تحقق اهداف برنامه وی حزب تلاش کنند.

ـ تسهیل تعاملات: ایدیولوژی، زبان مشترکی را برای اعضای سازمان فراهم می ‌کند و به آن‌ها کمک می‌ کند تا با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.

چالش‌های ایجاد وحدت سازمانی در احزاب سیاسی :

تعدد و تنوع گرایش‌ها:

احزاب سیاسی معمولاً از افراد با گرایش‌های مختلف تشکیل شده‌اند که ایجاد وحدت در میان آن‌ها را دشوار می‌ کند.

تغییر در ایدیولوژی‌ اعضا حزب وسازمان های سیاسی: ایدیولوژی‌ها در طول زمان تغییر می‌ کنند و این تغییر می ‌تواند باعث ایجاد اختلاف و تفرقه در حزب شود.

ـ منافع شخصی:

منافع شخصی اعضای حزب می ‌تواند با منافع حزب در تضاد باشد و ایجاد وحدت را با مشکل مواجه کند.

از جمله مقام پرستی ، خود خواهی ها وگروه بندی های میان اعضا سازمان.

ـ فشارهای خارجی: فشارهای خارجی مانند رسانه‌ها، رقبا و دولت‌ها می‌توانند به وحدت حزب سیاسی آسیب بزنند.

مقایسه وحدت سازمانی در احزاب سیاسی مختلف احزاب ایدیولوژیک:

این احزاب به دلیل داشتن ایدیولوژی قوی، وحدت سازمانی بیشتری دارند.

احزاب مبتنی بر منافع:

این احزاب به دلیل تمرکز برمنافع، وحدت کمتری دارند و ممکن است در مواقع بحران دچار تفرقه شوند.

ـ احزاب پوپولیستی populis: این احزاب با استفاده از احساسات مردم، به دنبال کسب قدرت هستند و ممکن است برای حفظ قدرت، از ایدیولوژی خود فاصله بگیرند.

تاثیر رسانه‌ها بر وحدت سازمانی

تقویت یا تضعیف وحدت: رسانه‌ها می ‌توانند با برجسته کردن اختلافات یا مشترکات، بر وحدت یا تفرقه در سازمان تاثیر بگذارند.

ـ شکل ‌دهی افکار عمومی: رسانه‌ها با شکل ‌دهی افکار عمومی، می ‌توانند بر تصمیم‌ گیری ‌های اعضای سازمان تاثیر بگذارند.

ـ ابزار رقابت سیاسی: رسانه‌ها می ‌توانند به عنوان ابزاری برای رقابت سیاسی مورد استفاده قرار گیرند و به وحدت سازمان آسیب بزنند.

نقش نهادهای مدنی در تقویت وحدت سازمانی

ـ ترویج گفتگو و تعامل: نهادهای مدنی می ‌توانند با ایجاد فضاهای گفتگو و تعامل، به تقویت وحدت سازمانی کمک کنند.

آموزش و آگاهی‌ دهی:

این نهادها می ‌توانند با آموزش و آگاهی‌ دهی، به افزایش درک مشترک در میان اعضای سازمان کمک کنند.

ـ حل اختلافات: نهادهای مدنی شخصیت های متنفذ و نخبگان می‌ توانند با میانجی ‌گری و حل اختلافات، به تقویت وحدت سازمانی کمک کنند.

نقش رهبران کاریزماتیک در ایجاد وحدت سازمانی

رهبران کاریزماتیک، با توانایی الهام‌ بخشی و ایجاد انگیزه در افراد، نقش بسیار مهمی در ایجاد وحدت سازمانی ایفا می ‌کنند. این رهبران با ویژگی‌ های منحصر به فردی که دارند، می ‌توانند افراد را به دور خود جمع کرده و آن‌ها را به سمت یک هدف مشترک هدایت کنند.

ویژگی‌های اصلی رهبران کاریزماتیک:

ـ  توانایی ارتباط موثر: این رهبران می ‌توانند ایده‌ های پیچیده را به زبان ساده بیان کرده و راه حل های مناسب را در یافته و با دیگران به خوبی ارتباط برقرار کنند.

ـ دیدگاه روشن و جذاب:

آن‌ها چشم‌ اندازی روشن و جذاب از آینده سازمان ارایه می‌ دهند با پلانگزاری عینی و عملی اعضا سازمان را به دنبال خود می ‌کشانند.

ـ اعتماد به نفس بالا:

رهبران کاریزماتیک به خود و توانایی‌هایشان اطمینان دارند و این اعتماد به نفس را به دیگران نیز منتقل می ‌کنند.

همدلی و درک نیازهای دیگران: آن‌ ها به نیازها و احساسات افراد توجه می‌ کنند و تلاش می ‌کنند تا با آن‌ها ارتباط عاطفی برقرار کنند.

ـ توانایی ایجاد انگیزه:

این رهبران می ‌توانند با استفاده از کلمات و اعمال خود، انگیزه و اشتیاق را در افراد ایجاد کنند.

قدرت الهام‌ بخشی:

آن‌ها با رفتارهای خود و ارزش‌هایی که به آن‌ها اعتقاد دارند، الگوی دیگران می‌شوند.

چگونه رهبران کاریزماتیک به ایجاد وحدت سازمانی کمک می ‌کنند؟

ـ ایجاد حس تعلق: این رهبران با ایجاد حس تعلق و وابستگی در افراد، باعث می ‌شوند که آن‌ها خود را بخشی از سازمان بدانند و برای مؤفقیت آن تلاش کنند.

ـ ترویج ارزش‌های مشترک: آن‌ ها با ترویج ارزش‌های مشترک، باعث ایجاد یک فرهنگ سازمانی قوی و متحد می ‌شوند.

افزایش انگیزه و عملکرد: رهبران کاریزماتیک با ایجاد انگیزه و اشتیاق در افراد، باعث افزایش عملکرد و بهره ‌وری سازمان می‌ شوند.

مدیریت بحران: در مواقع بحران، این رهبران با حفظ آرامش و ارایه راهکارهای مناسب، می ‌توانند سازمان را از بحران نجات دهند.

تغییر و تحول:

رهبران کاریزماتیک می ‌توانند تغییرات بزرگ و اساسی را در سازمان ایجاد کرده و افراد را برای پذیرش این تغییرات آماده کنند.

مثال‌هایی از رهبران کاریزماتیک:

ـ  مارتین لوتر کینگ: با سخنرانی‌های الهام‌ بخش خود، میلیون‌ها نفر را برای مبارزه با تبعیض نژادی متحد کرد.

ـ  استیو جابز: با نوآوری ‌های خود، صنعت فناوری را متحول کرد و شرکت اپل را به یکی از موفق ‌ترین شرکت‌های جهان تبدیل کرد.

ـ نلسون ماندلا: با مبارزه طولانی مدت خود علیه آپارتاید، به آزادی آفریقای جنوبی کمک کرد.

محدودیت‌های رهبری کاریزماتیک:

ـ  وابستگی به رهبر: اگر رهبر کاریزماتیک ‌‌ سازمان را ترک کند، ممکن است وحدت سازمانی به خطر بیفتد.

ـ  خطر شخصی‌ سازی قدرت: این رهبران ممکن است قدرت را بیش از حد متمرکز کنند و به تصمیم ‌گیری ‌های فردی تکیه کنند.

ایجاد فراکسیون: در برخی موارد، رهبران کاریزماتیک ممکن است فراکسیون هایی را ایجاد کنند که در آن انتقاد و مخالفت تحمل نمی ‌شود.

در نتیجه‌؛

رهبران کاریزماتیک، با توانایی الهام ‌بخشی و ایجاد انگیزه در افراد، نقش بسیار مهمی در ایجاد وحدت سازمانی ایفا می ‌کنند. با این حال، این نوع رهبری نیز دارای محدودیت ‌هایی است و باید با احتیاط مورد استفاده قرار گیرد.

نتیجه ‌گیری

ایجاد وحدت سازمانی، فرآیندی پیچیده و چند جانبه است که به عوامل مختلفی بستگی دارد. ایدیولوژی به عنوان یکی از مهم‌ ترین عوامل، نقش محوری در این فرآیند ایفا می ‌کند. با درک نقش ایدیولوژی و چالش‌های پیش رو، می ‌توان اقدامات لازم را برای تقویت وحدت سازمانی انجام داد.

وحدت سازمانی، یکی از مهم‌ ترین عوامل موفقیت یک حزب سیاسی است. با ایجاد وحدت، یک حزب می ‌تواند به اهداف خود دست یافته و به عنوان یک نیروی موثر در جامعه ایفای نقش کند. برای تحقق این هدف، رهبری قوی، اهداف مشترک، ارتباطات موثر، ساختار سازمانی مناسب، مشارکت فعال اعضای حزب و مدیریت صحیح اختلافات، از جمله عواملی هستند که باید مورد توجه قرار گیرند.

چه باید کرد ؟

ـ برگزاری جلسات منظم برای تبادل نظر و تصمیم‌ گیری جمعی.

ـ ایجاد کانال‌های ارتباطی موثر بین اعضای حزب.

ـ آموزش و توانمند سازی اعضای حزب.

ـ تشویق به مشارکت فعال همه اعضای حزب.

ـ تقویت روحیه همکاری و همدلی در بین اعضا.

ـ تدوین برنامه‌های آموزشی برای افزایش آگاهی اعضای حزب نسبت به اصول و ارزش‌های حزب.

 

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۵ـ ۱۹۰۱

 

Copyright ©bamdaad 2025

 

پاکستان در منگنه ای بحران*

 

احمد شاهین

کشور پاکستان از زمانی ‌که پا به هستی گذاشته تا امروزینش بحرانی چند جهته ای کنونی را تجربه ننموده بود. در بوده گی بحران سیاسی ناشی ازتقابل حزب تحریک انصاف(حزب خان) و ایتلاف حاکم احزاب مسلم لیگ ( نواز  و مردم بوتو)،بحران اقتصادی وتهدیدهای امنیتی برخاسته از تحریک طالبان پاکستان، داعش و ارتش آزادیبخش بلوچ ، سپهر اجتماعی این کشور را تیره و تار ساخته است.  درکنار تدا وم تقابل سیاسی که سرزمین پاکستان را به بزنگاهی مبدل نموده، شگاف در ادراک میان نخبه گان آن نیز چشم انداز این کشور را در مدیریت بحران در هاله ای از ابهام قرار داده است، که می‌تواند محرکی برای حوادث غیرقابل پیش‌بینی شود. به تعبیر کهن و امروزین،دهه ها و حتا نسل ها طو ل خواهد کشید تا جهان بینی و طرزتفکر کارگزاران بحران به گونه‌ای قابل توجهی تغییر کند، یا شگاف برداشته شود و ادر اک متفاوت کاهش یابد.مسلم است که پارامتر متفاوت از برداشت ها ، چگونگی بحران و فرافگنی آن به دیگری، برای این کشور شوربختی آورده و بر بستر زمان برای مردم نیز سیاه روزی می بافــد.

در امروز پاکستان دولت بی ثبات و فاقد ظرفیت حل دشواری ‌ها، نهادهای اجتماعی در حال فروپاشی ، انفجار بی رویه جمعیت و شهرنشینی بی رویه و افول فزاینده‌ای شاخص های توسعه انسانی را شاهد است.در کنونیت پاکستان چنین ‌نمود دارد.

تقابل و مبارزه ای بی امان احزاب و سیاستمداران دربازی قدرت، پاکستان را درگرداب بحران سیاسی- اجتماعی روز تا روز به عمق آن می کشاند و نبود نشانه هایی از سازش، آتیه ای آنرا در افق تیره وتارقرارداده است.

نبود بستر وفاق ملی و ضعف انسجام قومی همراه با هژمون قدرت نیروهای مذهبی سیاستگرا، زمینه ها یی متغیرهای این بحران اند.

در طول سالهای هستی پاکستان حاکمان آن برای ایجاد پوتانشیل اقتصادی به ویژه درقلمروی صنعت همپا با روند شتابان اقتصاد جهانی، کمتر پرداخته است، زیرا به دلیل سیطره‌ غرب بر سیاستگزاری داخلی و خارجی این کشور، پویش هایی برخاسته از ارجحیت اقتصادی آنرا کمتر شاهدیم.

غرب به ویژه ایالات متحده امریکا اززمان تولدی پاکستان تا امروزه در بازی شطرنج ژووپولیتیک منطقه، این کشور را در راستای منافع خویش به مثابه‌ مهره بازی استفاده نموده است. این بهره جویی زمانی بازنمایی گردید که شوروی وقت از خطوط ترسیم شده پسا جنگ جهاني دوم با حضور نظامی در افغانستان پا فراتر گذاشت و بازی بزرگ ژیوپولیتیک را از آوردگاه افغانستان در منطقه وارد فاز جدید و خشن نمود. در بحبوحه‌ روند یاد شده پاکستان سیل از کمک‌ های مالی ،تسلیحاتی،لوژیستیکی وخدمات نظامی غرب وعرب را در آغوش گرفت و دوره ای رونقی را تجربه کرد که در نتیجه آن رهبران این کشور را از توجه به تحرک های بومی در راستای رشد اقتصادی و توسعه باز داشت ،از دیگر سو تحمیل سیاست و رویکردها های امریکا بر این کشور، به تقابل و انزوای آن در منطقه منجر شد.

در کنارسایر دشواری ‌ها ، تداوم فرآیند تحمیل و اینکه پاکستان جز از این جغرافیا و مجموعه ای امنیتی آنست، این کشور را در انتخاب سیاست متوازن خارجی با دشواری‌هایی شدیدی مواجه ساخته است.

این منگنه زمانی بر عرصه سیاست خارجی پاکستان فشار نفسگیر آورد که اگراین به کانون تنش میان شرق و غرب (روسیه و امریکا ) تبدیل گردید.

غرب تلاش دارد تا حضورش را در پهنه‌ منطقه بعد ا ز خروج بی رویه از افغانستان ، در پاکستان باز جابجایی و بازسازی نماید.  بحران امروزین و تهدیدهای امنیتی ناشی از گروه‌ های افراطی مذهبی برای حاکمیت کنونی پاکستان، دستاویز و مجالیست برای امریکا تا با این ابزارحاکمان پاکستان را به پذیرش پایگاه آن کشور درخاک شان مجاب نماید. هرگاه چنین شود، ‌پاکستان با واکنش شدید کشورهایی گستره‌ شانگهای ‌که این کشور جز ارگانیک آنست ،روبرو خواهد شد ودر نهایت درباتلاق بحران بیشتر از پیش فرو خواهد رفت. بایسته است تا رهبران پاکستان نباید خود را به غرب بدوزد و برای گذر از وضعیت ترسناک امنیتی، سیاسی و اقتصادی موجود، نگاه و پیوند منطقی به منطقه را به عنوان یک الزامیت و باید زمانی درک نمایند، گرچه برای حاکمان و سیاستگزاران این کشور انتخاب دشوار است، ولی احتیاجیست گریز ناپذیر !

پاکستان عرصه انتزاعی نیست و اینکه رهبران کنونی آن چگونه می ‌توانند کشور شان را از این ورطه ای زمان به سلامت عبور دهند، باید صبر کرد.

نکته اینکه حکومت نظامی و حالت اضطرار نیز یک گزینه احتمالیست .

 

* با آنکه ازنگارش این جستارسال و اندی میگذرد ، اعتباردیدگاه های پیشکش شده درآن هنوز پابرجاست  ـ بامداد

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۵ـ ۰۹۰۱

Copyright ©bamdaad 2025

 

 « نور» رفت و کلبه ما راغم گرفت

یک سال ازدرگذشت رفیق « نوراحمد » این نورچشمان مان گذشت

اسد کشتمند

یک سال ازسفربی برگشت رفیق نوراحمد نورگذشت.

بابهت وحیرت او را ازدست دادیم ، گرچه روزبه روز او را ضعیف تر و رنجورترمی دیدیم ودرجلسات هردوهفته ای « یاران قدیم » با همان شورقدیم علیرغم تنگ نفسی هرروز فزون ترخود شرکت می کرد وما را درنورخیره کننده وجود شریف خودغرق می ساخت، اما هیچ یک ازما هشت نفری که درآن جلسات با او شرکت داشتیم باورمان نمی شد که او به این زودی برود. شاید این ناشی ازآن تصوری باشد که هریک ما درباره رفیق نوراحمد نور، درذهن مان داشتیم.

نوراحمد نورازسال های دور، ازهمیشه درذهن تک تکِ ما نمادی ازسلامتی واستواری وخوشی ونشاط ومحبت بود. اوبا اخلاق متعالی ووفاداری به عهد وبه رفاقت و به راه رفته خود، نماد درخشانی از« پرچم داران خلق افغانستان» شده بود. اوتنها نماد نه بلکه پرچم بلند وسرافرازما درمبارزات دوران های اپوزیسیونی بود. اودراین دوران مرد افسانه ای ما پرچمی ها بود، او یک افسانه بود!

شاید که چهره زیبا، قامت رسا وتنومندی رستم واراو چنین تصوری را به ما ارزانی می کرد. ما اورا دوست داشتیم، باقلب پرشورخود دوست داشتیم.

رفیق نوراحمد نور، یک انسان شرافتمند آفتاب گونه بود، اوسخاوتمند بود زیراتمام جاه و جلال و ثروت ومکنت عظیم پدری را درپای آهنین آرزوهای دادخواهانه خود برای مردم و انسانیت باغرور وسرافرازی ریخت وتمام عمرشریف خود راسخاوتمندانه  فدای انسانیت وعدالت کرد. نسلی که بعد ازبنیان گذاری حزب دموکراتیک خلق افغانستان بالاآمده است ازکنارنام نامی نوراحمد نور ، بی تفاوت نخواهد گذشت،  دوستان و رفقا اورا تکریم خواهند کرد و دشمنان نقش بسیارپررنگ وحضورباابهت اورا به یادخواهند داشت. درتاریخ دیده نشده است که چنین نمادهای بلند امید و آرزوهای توده های مردم، خشم جغدهای حقیر ویرانه ها را برنه انگیخته باشد. درباره اوهم جغدهای ذلیلی اینجا وآنجا زبان به بدگویی گشودند، نالیدند ولی چه باک که جریان پرخروش زنده گی بی هیچ خلل وتردیدی تندیس برافراشته ازشرافت انسانی«نور احمد نور» را دربرابرآیینه تاریخ قرارخواهدداد.

رفیق نوراحمد نور رفت و نامی به بزرگی چندین نسل ازحافظه تاریخ، ازخود به یادگارگذاشت.

رفیق نوراحمد نور، به نورحوادث بیشترازنیم قرن کشورما پیوسته است.

یاد این چهره محبوب جنبش ترقی خواهانه مردم ما زنده و گرامی باد!

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۵ـ ۰۸۰۱

Copyright ©bamdaad 2025

 

واخان سر و گردن أفغانستان است !

 

میرعبدالواحد سادات

 

همه ما ، واخانی و بدخشانی هستیم !

واخان : زمونژ د مور د ماتیکی حیثیت لری !

واخان :  افغانستان نینگ باش و بوینی دیر!

در روزهای اخیر و مرتبط به سفر رییس آی اس آی به تاجیکستان ،  مطالب زیاد در رسانه های افغانی و بین المللی در رابطه به  واخان بدخشان بنشر رسیده است که در دو دهه اخیر ، سابقه داشته و  پرداختن به جوانب مختلف آن رسالت هر افغان متعهد  و نهادهای رسالتمند افغانی است که بوطن ، سلامت أفغانستان ، تمامیت ارضی و آرمانهای  مردم وفادار می باشند .

مبرهن است که أفغانستان بمثابه یکی از کانون های پراهمیت ژیوپولیتیک جهان در معرض توجه بازیگران منطقوی و فرامنطقوی قرار دارد .  همانطوریکه تراژیدی کشور ما معلول و محصول مداخله و تجاوز خارجی است ، متاسفانه کماکان مقدرات تاریخی أفغانستان در کشمکش های رقبای ژیوپولیتیک قدرت های رقیب مشخص میگردد

در چنین احوال ناهنجار بویژه همسایه های حریص و طماع ما ، با عناوین « جمهوری اسلامی » و شعار« اخوت اسلامی»  بخاطر تاراج افغانستان دست و آستین بر زده اند و تهدید جدی را برعلیه استقلال ، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشور بوجود آورده اند .

متاسفانه أفغانستان نه تنها درسطح تحت الحمایه پاکستان تنزیل نموده است، که همزمان آماج دسایس سوپرشیطانی آنکشور قراردارد .

افغانستان نگونبخت که از قبل واز اثر حدود نیم قرن جنگ تحمیلی با آفات بزرگ مواجه است ، در فرصت سوزی ها و کرنش و سازش فسادسالاران بخصوص دردو دهه اخیرو سیاست های کجدار و مریز امریکا مقهورپاکستان گردید و درسه سال وچهار ماه اخیربا بحران بزرگ حقوقی ، فقدان مشروعیت ملی و انزوای بین المللی مواجه است که تداوم آن  ، کشور را به طرف باتلاق و در مسیر اهداف دشمنان تاریخی آن سوق مینماید .

عامل اساسی  تداوم  این مصیبت أفغانستان در مقیاس داخلی ، همانا :

دیدگاه تندرو و متحجرانه زعامت « ملا کراسی » طالبان است که به عوض تمکین به منافع ملی و مصالح علیای أفغانستان ، به ریش و حجاب مردم چسپیده اند . و چنانچه در روزهای حمله نظامی پاکستان که باعث شهادت تعداد زیاد اهالی ملکی ، زنان وکودکان گردید ، رهبرطالبان با بی تفاوتی دربرابراین ماتم ملی و« غزه » و « کربلای » درپکتیکا ، به صدوردساتیر جدید ، بخاطر اسارت بیشترزنان مبادرت ورزید .

عوامل متذکره ، در واقع موانع اساسی در راه شکل گیری ، دولت مقتدر ملی و انزوای بین المللی افغانستان است .

در نتیجه :

با چنین فقدان بزرگ ( نبود دولت مقتدر ملی قانون محور و پاسخگو ) ، افغانستان ضعیف و منزوی ، توان مقابله با دسایس سوپر شیطانی دشمنان تاریخی خود را ندارد و حتی امکان شکایت در مراجع بین امللی و سازمان ملل متحد را از دست داده است .

درین احوال نا هنجار چه میتوان کرد ؟

کشور ها در طول تاریخ توسط ملت ها حفظ و حراست گردیده اند و تاریخ افغانستان نیز مشحون ازین تجارب بزرگ می باشد . در احوال ناهنجار کنونی  رسالت اصلی دفاع از استقلال  وحفظ  تمامیت ارضی  کشور را مردم عهده دار می باشند . 

 بدینرو : 

 برای مقابله با دسایس سوپرشیطانی پاکستان ،  تمام نیرو های سیاسی ، شخصیت های فرهنگی و علمی ، جامعه مدنی وفعالان دیاسپورای افغانستان ، صرفنظر از اینکه درنیم قرن اخیر در کدام «خانه شطرنج ، پررنج»‌ افغانستان قرارداشته و یا بکدام ایسم و رسم سیاسی تعلق داشته و یا دارند ، در معرض آزمون تاریخ قرار دارند که چگونه  با فکرکلان  ملی انسان محور و افغانستان شمول ، دردایره وسیع وفاق ملی در دفاع ازین داعیه برحق ملی بدون هر نوع تبعیض و تمایز ، به مصالح علیای افغانستان چنگ بزنیم و از  وطن مشترک دفاع نماییم .

افغانان جلای وطن در برابر آزمون بزرگ تاریخی قرار دارند که ، چگونه میتوانند بر مبنای حب الوطن من الایمان ، صدای واحد و مشترک ، فراقومی ، زبانی ، حزبی و تنظیمی ، دیاسپورای أفغانستان را بلند نمایند . ( خوشبختانه دو سال  قبل که انجمن سراسری حقوقدانان أفغانستان فراخوان را بخاطرواخان بنشر رساند ، چنین صدای بطورگسترده بازتاب یافت )

این مسایل بزرگ ملی باید به محوراساسی گفتمان های کلان ملی ، افغانستان شمول مبدل گردد .

 منحیث گام نخست ، اهداف مغرضانه و پلان های شوم پاکستان را که با دسایس الحیل انگریزی ، مطرح و تعقیب میگردد ،افشا ساخت .

و بدینترتیب و دریک حرکت گسترده مدنی ، علاج واقعه را قبل از وقوع آن نماییم و مشترکا باید از : 

ـ  تجزیه ناپذیری افغانستان، 

ـ حق گذار افغانستان بشاهراه صلح و ترقی، 

ـ حق انکشاف متوازن تمام ولایات و مناطق کشور صادقانه و با شجاعت  دفاع و همزمان به منافع مشروع همسایه ها احترام نماییم . 

هشدارو هوشدار ای هموطن عزیز :

دشمنان تاریخی ما ازهمان مسیری که بیشترازچهاردهه ونیم قبل جنگ اعلام ناشده را علیه کشورتان آغاز نموده است ، تلاش دارند تا نفشه کشور را تعدیل و این بار :

« سر وگردن » افغانستان  را قطع  نمایند !

اظهر من الشمس است که :

واخان هیچگاهی مورد منازعه نبوده وبخش جداناپذیراز وجود افغانستان عزیز،  واحد وتجزیه ناپذیراست که هر نوع چشمداشت به منابع طبیعی ، آب و خاک آن تجاوز بر تمامیت ارضی و تجاوز برحاکمیت ملی افغانستان پنداشته می شود.

 بزرگترین درس عبرت انگیز تاریخ افغانستان ، این واقعیت تلخ است که : 

هرنوع سازش و کرنش نسبت به یک وجب خاک افغانستان فقط و فقط مایه شرمساری ابدی به خاک فروشان وطنفروش ، بیچاره ساختن و محروم ساختن کشوراز امکانات ترقی و سعادت مردم حاصل دیگری ندارد .

بزرگترین سرمایه و امتیازافغانستان یا قلب آسیا ، اهمیت جیوپولیتیک اقتصاد محور آن است که در طول تاریخ بحیث مرکز تلاقی تمدن ها ، چهارراه آسیا و نقطه اتصال جنوب آسیا با آسیای میانه و شرق المیانه شناخته شده است .

بی جهت نیست که :

دشمنان تاریخی افغانستان تلاش مینمایند تا کشورما را ازاین بزرگترین امتیاز تاریخی محروم و خواب های هولناکترازپلانهای ضیاالحق وغلام اسحق خان بخاطرایجاد عمق استراتیژیک و کنفدراسیون با نوکران شانرا تحقق بخشند . 

واخان آماج دور جدید ، دسایس شیطانی پاکستان قرار دارد !

بدینرو :

همه شهروندان أفغانستان و تمام اقوام با هم برادر و برابروطن واحد ومشترک ، از بدخشان تا پکتیا ، هرات ، قندهار ، بامیان ، بلخ و مشرقی ... خطاب به  دشمنان تاریخی ما بگویم ، که :

واخان سر و گردن أفغانستان است !

همه ما ، واخانی و بدخشانی هستیم !

واخان : زمونږ د مور د ماتیکی حیثیت لری !

واخان :  افغانستان نینگ باش و بوینی دیر!

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۲۵ـ ۰۸۰۱

Copyright ©bamdaad 2025

 

سقوط سوریه و بازآرایی استراتیژیک محور مقاومت و منطقه

 

 

تحولات اخیر در سوریه به‌ خوبی نمایانگر هم‌افزایی برنامه ‌ریزی‌شده میان ایالات متحده، رژیم صهیونیستی و ترکیه به‌ عنوان یک عضو ناتو است. این همکاری هدفمند، از طراحی تا اجرا، با هدف ایجاد تغییرات بنیادین در موازنه قدرت منطقه‌ ای و جهانی صورت گرفته است. در این رویدادها، امریکا و اسراییل از نفوذ خود برای تضعیف محور مقاومت و ایجاد شکاف در ساختارهای قدرت منطقه ‌ای بهره برده‌اند، درحالی ‌که ترکیه نیز به ‌عنوان یک بازیگر محوری، از موقعیت ژیوپولیتیکی خود برای پیشبرد این اهداف استفاده کرده است. پیامد این تحولات، آغاز دوره‌ای از بازآرایی‌ های استراتیژیک و چالش‌ های نوین برای قدرت‌ های مستقل منطقه ‌ای است.

تضعیف ایران از امیال و آرزوهای دیرین امریکا و اسراییل بوده است و همواره با انواع توطیه، تحریم، تفرقه افکنی، اتهام و روایت سازی های دروغ در این زمینه، آنچه در توان داشته اند انجام داده اند. سوریه، به ‌عنوان یکی از ستون‌ های کلیدی محور مقاومت، نقشی مهم در اتصال ایران به حزب‌الله و توازن قدرت در برابر اسراییل و امریکا ایفا می ‌کرد. سقوط  دمشق در شرایط کنونی نه تنها به معنای تضعیف این محور است، بلکه دنباله همان توطیه ها و اهداف بزرگ ‌تری مانند انزوای ایران، جداسازی آن از روسیه و چین، و تخریب حرکت به سوی نظم جهانی چندقطبی است.

طبیعی است که سقوط سوریه، پیامدهای گسترده‌ای در سطح منطقه ‌ای و جهانی به همراه خواهد داشت. از یک سو، بازیگران منطقه ‌ای مانند اسراییل، ترکیه و قطر به ‌دنبال بهره‌ برداری از شرایط جدید برای پیشبرد اهداف اتصال سرزمینی و منافع خود خواهند بود. در این میان، پروژه‌ های اقتصادی، از جمله خطوط انتقال گاز قطر به اروپا، نیز نقش کلیدی در انگیزه‌ های این تحولات داشته ‌اند. از سوی دیگر، غرب به رهبری امریکا، با اعمال فشار بر ایران و استفاده از سیاست چماق و شیرینی، تلاش خواهد کرد این کشور را نیز به پذیرش نظم جدید سوق دهد.

در سطح داخلی، سقوط سوریه زمینه‌ ساز افزایش نفوذ احتمالی نیروهای غربگرا و فشار بیشتر بر ساختار سیاسی ایران خواهد شد. در این شرایط، بازنگری در سیاست‌ های منطقه ‌ای، تقویت بازدارنده گی مردمی، و توجه به عدالت اجتماعی و معیشت مردم برای حفظ انسجام داخلی و مقابله با تهدیدات خارجی ضروری است. حال با توجه به رویدادهای اخیر که برای چندمین بار چهره کریه امپریالیزم و صهیونیزم، به ویژه در منطقه ما آشکارتر می شود، ایران باید با شتاب بخشیدن به روابط استراتیژیک با چین و روسیه، به سمت تقویت نظم چندقطبی حرکت کند. در غیر این صورت، با افزایش تهدیدات امنیتی، از جمله پروژه‌های تجزیه ‌طلبانه، و استمرار تحریم‌ های اقتصادی، در معرض خطرات جدی قرارخواهد گرفت.

هدف نهایی امپریالیزم، تحمیل نظم جهانی جدید به منطقه و تضعیف محور مقاومت است. ایران باید با هوشیاری و درایت، سیاست‌ های خود را بازتعریف کرده و با مدیریت تهدیدها و تبدیل آن به فرصت ها، در مسیر حفظ استقلال و امنیت ملی خود گام بردارد.

 رد خط لوله قطر: آغاز توطیه‌ ها علیه سوریه

یکی از عوامل کلیدی در راهبرد ایالات متحده در سوریه، دسترسی به کریدورهای خط لوله گاز است که بیش از دو دهه در برنامه‌ های ژیوپولیتیکی آن نقش داشته ‌اند. این کریدورها به انتقال گاز طبیعی از قطر به دریای مدیترانه و سپس به بازارهای اروپا اختصاص دارند. بهره‌ برداری از این خطوط نه‌ تنها قدرت اقتصادی غرب را تقویت می ‌کند، بلکه به دلار امریکا امکان حفظ نقش خود به‌ عنوان ارز مسلط جهانی را می‌ دهد. در عین حال، این خطوط ابزاری برای اعمال نفوذ در سیاست‌های اروپایی و منزوی‌ کردن رقبای اقتصادی مانند روسیه و ایران محسوب می ‌شوند. تحریم‌ ها، خرابکاری‌ها و حتا اقدامات نظامی، مانند حمله به خط لوله نورداستریم، بخشی از تلاش‌های هماهنگ برای کنترول بازار انرژی و کنارزدن رقبا بوده‌اند. در این میان، سوریه به دلیل موقعیت جغرافیایی استراتیژیک خود، به میدان رقابت تبدیل شده است و سیاست‌های مرتبط با خطوط انتقال انرژی، نقشی اساسی در تصمیمات مداخله‌ جویانه ایالات متحده ایفا کرده‌اند. این مساله، پیامدهایی عمیق برای امنیت انرژی منطقه و تعادل قدرت جهانی به همراه دارد.

این موضوع که بشار اسد پیشنهاد ایالات متحده برای عبور خط لوله گاز قطر از طریق سوریه را نپذیرفت و به جای آن، به پروژه گازرسانی از ایران به دریای مدیترانه اولویت داد، یکی از محورهای تحلیل در مورد دلایل آغاز بحران سوریه است. این تصمیم از سوی اسد به دلیل ترجیح روابط استراتیژیک با ایران و تلاش برای تقویت محور مقاومت در برابر نفوذ ایالات متحده و متحدان منطقه‌ ای ‌اش، مانند قطر و عربستان سعودی، اتخاذ شد.

رد این پیشنهاد، سوریه را به هدفی برای توطیه‌ های ژیوپولیتیکی تبدیل کرد که در قالب حمایت از مخالفان مسلح، تحریم‌ها و تلاش‌های گسترده برای تغییر رژیم بروز یافت. پروژه خط لوله ایران-عراق- سوریه که به « خط لوله دوستی » مشهور است، نه تنها برای ایران و سوریه اهمیت استراتیژیک داشت، بلکه تهدیدی مستقیم برای منافع اقتصادی و سیاسی قطر و متحدان غربی آن در بازار گاز اروپا محسوب می ‌شد. از این رو، ایالات متحده و متحدان منطقه ‌ای‌ اش برای جلوگیری از اجرای این پروژه و حفظ تسلط بر بازار گاز طبیعی اروپا، به ابزارهای متنوعی متوسل شدند.

این تصمیم استراتیژیک بشار اسد، در کنار سایر ملاحظات ژیوپولیتیکی، به یکی از دلایل اصلی مداخله خارجی و بحران داخلی در سوریه تبدیل شد و همچنان نقشی محوری در تحلیل دینامیک‌ های پیچیده این جنگ دارد.

پیامدهای سقوط سوریه بر محور مقاومت

سقوط سوریه به ‌عنوان یکی از ارکان اصلی محور مقاومت، پیامد های گسترده‌ای به دنبال دارد:

۱ـ  تضعیف حزب ‌الله لبنان

پس از سقوط سوریه، نقش حزب ‌الله لبنان در معادلات منطقه‌ای به‌ طور قابل توجهی تحت تأثیر قرار گرفته است. یکی از دلایل اصلی تضعیف حزب‌الله، قطع ارتباطات لوژیستیکی و استراتیژیک آن از طریق سوریه به لبنان است. حزب‌الله در طول جنگ ‌های اخیر و درگیری‌ها، از سوریه به‌ عنوان مسیر اصلی برای تأمین تجهیزات، تسلیحات و منابع مالی استفاده کرده است. همچنین، حضور نیروهای ایرانی و حضور غیرمستقیم نیروهای محور مقاومت در سوریه به حزب ‌الله کمک کرده بود تا قدرت نظامی خود را حفظ کند. اما با توجه به این که بسیاری از این مسیرها از طریق مناطق تحت کنترول مخالفان و گروه‌های تروریستی یا حتا اسراییل قطع شده‌اند، حزب ‌الله با مشکلات جدیدی در تأمین پشتیبانی ‌های ضروری روبرو شده است.

از سوی دیگر، سقوط سوریه به‌ عنوان یک متحد مهم، به‌ طور مستقیم باعث محدود شدن امکان عملیاتی حزب ‌الله در سوریه می ‌شود. در حالی که حزب ‌الله در گذشته با همکاری مستقیم با نیروهای ایرانی و دولت سوریه در جبهه‌های مختلف فعالیت می ‌کرد، اکنون عملاً دچار مشکلاتی در تأمین منابع مالی و نظامی از طرف ایران شده است. تضعیف این ارتباطات باعث کاهش توان نظامی و گسترش نفوذ حزب ‌الله در برابر تهدیدات جدید، از جمله از سوی اسراییل، شده است.
در مجموع، سقوط سوریه باعث شده تا حزب ‌الله با تهدیدات و چالش‌های جدیدی در تقویت پایگاه‌های خود و حفظ نفوذ در لبنان و سوریه روبرو شود، به ‌ویژه در مقابل سیاست‌های اسراییل و رقابت‌ های در حال افزایش در سطح منطقه‌ای.

۲ـ  تقویت نقش اسراییل

با سقوط سوریه و تغییرات ژیوپولیتیکی ناشی از آن، اسراییل به ‌طور واضح دستاوردهای بزرگ ‌تری نسبت به گذشته کسب کرده است. این تغییرات نه تنها به تقویت مواضع امنیتی این رژیم در منطقه کمک کرده، بلکه آن را با حمایت همه جانبه ای که از سوی امریکا دارد، به یکه ‌تازی در سطح استراتیژیک تبدیل کرده است. سقوط سوریه و ضعف دولت مرکزی این کشور، فرصتی مناسب برای اسراییل فراهم کرده تا بتواند درگیری‌ها و بحران‌ها را به نفع خود هدایت کند.

با تسلط اسراییل بر بخش‌هایی از بلندی‌های جولان و برخی مناطق نزدیک به دمشق، اسراییل نه تنها توانسته است موضع خود را در مذاکرات با کشورهای غربی تقویت کند، بلکه در مقابل محور مقاومت نیز فشار بیشتری وارد آورده است. در عین حال، اسراییل توانسته است از وضعیت بی‌ ثباتی در سوریه به‌ عنوان یک ابزار برای گسترش نفوذ خود در مناطق مرزی و درگیری‌ها به‌ ویژه با افزایش حملات هوایی علیه تأسیسات نظامی ایران و حزب‌الله در سوریه، بهره‌ برداری کند.

۳ـ چالش‌ های دولت جدید سوریه

در این رابطه باید به مشکلاتی اشاره کنیم که دولت جدید سوریه در مسیر تحکیم وحدت و استقلال با آن‌ ها مواجه است. از جمله فشارهای اقتصادی، تحریم‌ های سزار و سنگ ‌اندازی‌ های سیاسی امریکا. این موضوع را باید مورد نظر قرار داد تا روشن شود که این دولت چگونه در میانه فشارهای داخلی و خارجی تلاش خواهد کرد جایگاه خود را تثبیت کند. آیا علیرغم مشکلات عظیمی که پیش رو دارد و با توجه به توطیه های امریکا و اسراییل برای حفظ سیطره خود بر سوریه موفق به انسجام داخلی و تحکیم پایه های حکومتی مردمسالار می شود، یا اینکه دچار هرج و مرج و کشمکش های داخلی خواهد شد.

۴ـ  توجه به رویکرد غیرانسان‌ دوستانه غرب

سقوط سوریه به‌ عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف ژیوپولیتیکی غرب، نه ‌تنها مسایل انسانی و رفاه مردم این کشور را حل نمی ‌کند بلکه به‌عمد نادیده گرفته شده است. این موضوع بیانگر سیاست دوگانه‌ ای است که امریکا و متحدانش در قبال مردم منطقه اعمال می‌ کنند. ایتلاف غربی به دنبال حفظ منافع خود است، نه ارتقای دموکراسی یا حقوق بشر.

۵ـ رویکرد امریکا و اسراییل به سوریه

امریکا و اسراییل به دنبال اعمال یک دیکتاتوری دست ‌نشانده هستند. این مساله نشان می ‌دهد که هدف نهایی این کشورها کنترول کامل سوریه و استفاده از آن به ‌عنوان ابزاری برای غارت منابع و پیشبرد طرح‌ های مخرب منطقه‌ای است.

۶ـ غارت منابع و تداوم اشغالگری

اعلام اخیر ایالات متحده مبنی بر عدم خروج از سوریه، همراه با ادامه اشغال مناطق نفتی این کشور، بازتاب ‌دهنده رویکرد راهبردی آن برای بهره‌ برداری از منابع منطقه است. غارت نفت سوریه، که از دوران حضور داعش آغاز شد و پس از سرکوب این گروه نیز ادامه یافت، نشان می ‌دهد که هدف اصلی، نه مبارزه با تروریزم بلکه کنترول اقتصادی و تضعیف توانمندی‌ های دولت‌ های مستقل است. این سیاست‌ها، در کنار حمایت از هرج ‌ومرج و تضعیف ساختارهای دولتی، شرایطی را ایجاد کرده است که ملت ‌های منطقه را وابسته و ناتوان از احیای اقتصادی یا بازسازی ملی می ‌سازد. پیامد این اقدامات، افزایش فقر، ناامنی و از بین رفتن حاکمیت ملی در کشورهای هدف است، امری که نشان‌دهنده گسترش استعمار نوین در قالب اشغال و کنترول منابع است.

۷ـ  مسیرهای پیش روی دولت جدید سوریه

تأکید بر اینکه تنها راه حفظ استقلال دولت جدید سوریه تقویت روابط با ایران و روسیه است، چشم‌اندازی واقع‌ بینانه از گزینه‌های موجود ارایه می ‌دهد. در عین حال، مخاطرات ناشی از عدم پیوستن به این محور نیز به‌ خوبی آشکار است.

عدم پیوستن سوریه به محور ایران و روسیه می ‌تواند پیامدهای جدی به‌همراه داشته باشد که شامل تهدیدات اقتصادی، امنیتی و سیاسی است. از جنبه اقتصادی، این تصمیم می ‌تواند به منزله انزوای بیشتر سوریه در سطح جهانی و فشارهای اقتصادی سنگین ‌تر باشد، به ‌ویژه در قالب تحریم‌هایی که می ‌توانند بر منابع انرژی، صادرات و بانکداری این کشور تأثیر بگذارند. از نظر امنیتی، سوریه در صورت جدا شدن از محور مقاومت، ممکن است با تهدیدات بیشتر از سوی گروه‌های شبه ‌نظامی و تروریستی مواجه شود که توسط کشورهای خارجی حمایت می ‌شوند. در این صورت، فقدان حمایت ایران و روسیه می ‌تواند سوریه را در برابر تهدیدات خارجی آسیب ‌پذیرتر کند. علاوه بر این، از دست دادن پیوند استراتیژیک با این دو کشور می ‌تواند سوریه را در موقعیتی قرار دهد که استقلال سیاسی خود را در معرض تهدید قراردهد و در برابر فشارهای غرب و ایالات متحده مجبور به پذیرش خواسته‌ های آنان شود.

به‌ علاوه، بدون این روابط، سوریه فرصت‌های اقتصادی و تجاری خود را از دست خواهد داد، به ‌ویژه در زمینه بازسازی پس از جنگ و همکاری در پروژه‌های انرژی و زیرساخت‌ها. در نتیجه، عدم پیوستن به محور ایران و روسیه می ‌تواند موجب تضعیف موقعیت بین‌المللی و داخلی سوریه شود و آن را در معرض خطرات بیشتر قرار دهد.

اگرچه عبور خط لوله گاز قطر از سوریه می ‌تواند فرصت‌های اقتصادی به همراه داشته باشد، اما مخاطرات سیاسی و امنیتی ناشی از این تغییرات باید به دقت ارزیابی شود. این انتخاب ممکن است به‌ طور کوتاه ‌مدت برای سوریه سودآور باشد، اما از نظر بلند مدت می‌ تواند مجبور شود به خواست های غرب تن دهد که این امر بر استقلال سیاسی و منافع ملی این کشور آسیب می زند و به تضعیف موقعیت استراتیژیک آن در منطقه و جهان منجر می شود.

۸ـ  تأثیر بر مقاومت و نظم منطقه‌ای

سقوط سوریه فقط یک رویداد داخلی نیست؛ بلکه پیامدهای گسترده‌ای بر محور مقاومت و نظم منطقه ‌ای و جهانی دارد. در این میان، تأثیرگذاری بر ایران و دیگر اعضای محور مقاومت از اهداف استراتیژیک غرب است.

۹ـ  فشار بر ایران

غرب به ‌ویژه ایالات متحده، به ‌طور مستمر از ابزارهای مختلف اقتصادی، سیاسی و نظامی برای اعمال فشار بر ایران استفاده می‌ کند. این فشارها در قالب تحریم‌ های شدید اقتصادی که در تلاش‌اند توانایی ایران در بهره ‌برداری از منابع خود، تجارت و توسعه اقتصادی را محدود کنند، به ‌شدت افزایش یافته است. تحریم‌ها نه ‌تنها بر صنایع نفت و گاز ایران تأثیر گذاشته، بلکه به‌ طور گسترده‌ای بخش‌های مختلف اقتصادی کشور، از جمله بانک‌ ها، منابع انرژی، حمل‌ ونقل دریایی و هوایی و سایر زیرساخت‌ها را هدف قرار داده است. هدف از این اقدامات ایجاد یک بحران اقتصادی داخلی است که دولت ایران را به سمت تغییر سیاست‌ها و پذیرش خواسته‌های غرب سوق دهد.

علاوه بر تحریم‌ ها، غرب از ابزارهای نظامی و امنیتی نیز استفاده می ‌کند. تهدیدات نظامی مستقیم یا نیابتی، مانند حملات سایبری یا پشتیبانی از گروه‌های مخالف داخلی، به ‌طور هدفمند به دنبال ایجاد ناآرامی ‌های داخلی و تضعیف قدرت دفاعی ایران است. در همین راستا، غرب می ‌کوشد با تضعیف یا قطع ارتباط ایران با روسیه و چین، که به‌ عنوان متحدان اصلی تهران در عرصه بین‌المللی شناخته می ‌شوند، این کشور را از دسترسی به حمایت‌ های ژیوپولیتیکی و اقتصادی حیاتی خود محروم کند.

سیاست‌ های غرب همچنین بر تحمیل فشارهای دیپلوماتیک به ایران متمرکز است. غرب با استفاده از نهادهای بین‌المللی چون شورای حکام و سازمان‌های جهانی مانند شورای امنیت سازمان ملل، تلاش می‌ کند مشروعیت ایران را در عرصه جهانی به چالش بکشد و آن را از پشتیبانی دیگر کشورها و گروه‌ های بین‌المللی جدا کند. این اقدامات در تلاش‌اند تا ایران را به انزوا وادار کرده و فشارها را برای تغییر سیاست‌های داخلی و خارجی این کشور تشدید کنند.

در نهایت، هدف نهایی این فشارها ایجاد یک تغییر عمده در سیاست‌های ایران است که ممکن است شامل تغییر در روابط بین‌المللی، کاهش نفوذ منطقه‌ای، و تغییرات در سیاست‌ های داخلی برای پذیرش مدل‌های سیاسی و اقتصادی غربی باشد.

۱۰ـ فشار اقتصادی بر روسیه و چین

از منظر ژیوپولیتیکی، این تحولات همچنین بخشی از استراتیژی وسیع ‌تر غرب برای تضعیف روسیه و چین است. تأمین گاز اروپا از طریق قطر می ‌تواند وابستگی اروپا به روسیه را کاهش داده و اقتصاد روسیه را تحت فشار قرار دهد.

غرب به ‌ویژه ایالات متحده، فشارهای گسترده‌ای را بر روسیه و چین وارد می ‌کند تا این دو کشور را از همکاری ‌های استراتیژیک و اقتصادی با ایران منصرف کند. در مورد روسیه، غرب با اعمال تحریم‌ ها و تهدید به انزوای اقتصادی، تلاش کرده است تا مسکو را از همکاری ‌های نظامی و انرژی با ایران، به‌ ویژه در حوزه نفت و گاز، محروم کند. همچنین، جنگ ‌ها و بحران‌ هایی مانند بحران اوکرایین و تحریم‌ های مربوطه، در راستای تضعیف توان روسیه برای حمایت از ایران و دیگر کشورهای مخالف غرب عمل می ‌کند.

در همین حال، فشار بر چین از طریق اقدامات اقتصادی و تجاری است. ایالات متحده و متحدانش با استفاده از ابزارهایی چون تعرفه‌ های تجاری، تحریم‌ های مرتبط با فناوری و نفوذ در سازمان‌های بین‌المللی، سعی در محدود کردن روابط اقتصادی چین با ایران دارند. چین که به ‌دنبال توسعه زیرساخت‌ها و به دست آوردن منابع انرژی است، تحت فشار قرار می‌ گیرد تا به منافع غربی در حوزه‌های مختلف توجه کند و از پیوندهای عمیق ‌تر با ایران جلوگیری کند.

این فشارها در نهایت به دنبال محدود کردن دسترسی ایران به پشتیبانی‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی روسیه و چین است تا تهران را در موقعیتی دشوار قرار دهد و آن را مجبور به تغییر سیاست‌های خود در سطح داخلی و بین‌المللی کند.

راهبردهای پیش روی ایران

در چنین شرایطی، ایران باید با بازنگری اساسی در سیاست‌های داخلی و خارجی خود به مقابله با این تهدیدات بپردازد: بازدارنده گی موثر و استحکام داخلی ایران در برابر چالش‌ های نوین، نیازمند رویکردی چند بعدی و استراتیژیک است.

در گام نخست، تقویت بازدارنده گی مردمی و نظامی باید با اولویت ‌بخشی به انسجام ملی و اعتماد سازی عمومی همراه باشد، که این امر از طریق مبارزه جدی با فساد، تبعیض، بهبود وضعیت معیشتی، و حمایت از حقوق کارگران و اقشار آسیب ‌پذیر ممکن می ‌شود. در سطح بین‌المللی، تقویت روابط استراتیژیک با شرق، به ‌ویژه روسیه و چین، راهبردی کلیدی در ایجاد مشارکت ‌های چندقطبی و تضمین جایگاه ایران در نظم نوین جهانی به شمار می‌آید. در عین حال، استقلال در تصمیم‌ گیری‌ها و پرهیز از هرگونه وابستگی به غرب، که تجربه تاریخی آن جز آسیب به منافع ملی نتیجه ‌ای در برنداشته، ضرورتی اجتناب ‌ناپذیر است. ترکیب این سه محور می ‌تواند مسیری پایدار برای حفظ حاکمیت، ثبات، و تقویت موقعیت منطقه ‌ای ایران فراهم آورد.

در عین حال، بهره ‌گیری از منابع طبیعی و فناوری‌های نوین، همراه با ارتقا تولید داخلی و کاهش وابستگی به واردات، می‌ تواند توان اقتصادی کشور را افزایش دهد. گسترش دیپلوماسی منطقه‌ ای و تعامل با شرکای استراتیژیک مانند روسیه و چین، مسیری راهبردی برای مشارکت در نظم چند قطبی جهانی است. توسعه نظام آموزشی و پژوهشی، به ‌ویژه در حوزه‌ های فناوری و نوآوری، ابزار حیاتی دیگری برای ارتقا قدرت ملی است. همچنین، با تکیه بر فرهنگ و رسانه به‌ عنوان ابزاری برای قدرت نرم، ایران می ‌تواند نقش موثرتری در عرصه بین ‌المللی ایفا کند و مسیر استقلال در تصمیم‌ گیری‌ها و خودکفایی ملی را پایدارتر سازد.

نتیجه ‌گیری

آنچه  غرب به سرکرده گی امریکا برای خاورمیانه به ارمغان آورده است، نه دموکراسی و ثبات بلکه چرخه‌ ای از بی‌ ثباتی و بحران بوده است. سه ابزار کلیدی این استراتیژی، کودتاها، حمایت از نظام‌ های توتالیتاریستی، و بهره‌ گیری از تروریزم بوده‌اند. نمونه کودتای نافرجام ۲۰۱۶ در ترکیه نشان داد که دخالت غرب نه به اصلاحات بلکه به گسترش سرکوب داخلی و شکاف‌ های اجتماعی می‌ انجامد. در عین حال، نظام‌ های توتالیتاریستی متحد غرب مانند عربستان سعودی به روشنی تناقض در ادعاهای حقوق بشری غرب را عیان می ‌کنند. اما خطرناک‌ ترین ابزار غرب، بهره‌ برداری از گروه‌های تروریستی است؛ نمونه برجسته آن در سوریه قابل مشاهده است، جایی که از گروه‌هایی چون داعش و تحریر الشام برای دستیابی به اهداف ژیوپولیتیکی و بی‌ ثبات کردن محور مقاومت استفاده شده است. این سیاست‌ها عملاً در راستای تعمیق بحران‌ها و تضعیف همبستگی منطقه‌ای عمل می  ‌کنند.

سیاست ایالات متحده در سوریه همواره ترکیبی از اهداف ژیوپولیتیکی، اقتصادی، و راهبردی بوده است. یکی از ابزارهای کلیدی این سیاست، ادغام اقتصادی منطقه ‌ای است که به‌ عنوان عاملی برای تقویت برتری جهانی واشنگتن عمل می ‌کند. در این میان، جاه‌ طلبی اسراییل برای تسلط بر خاورمیانه و بهره ‌برداری از ثروت‌های طبیعی سوریه نیز نقشی اساسی دارد. اما این تنها بخشی از داستان است. واشنگتن و متحدانش، به ‌ویژه ترکیه، از گروه‌هایی مانند هییت تحریر الشام به ‌عنوان ارتش‌های نیابتی استفاده می ‌کنند تا منافع خود را پیش ببرند. این گروه‌ها نه برای ارایه خدمات حکومتی یا تأمین رفاه مردم سوریه، بلکه برای اجرای برنامه‌هایی نظیر حمله به ایران و حزب ‌الله تجهیز شده‌اند. هدف، تضعیف محور مقاومت و آماده‌ سازی منطقه برای مداخلات بیشتر اسراییل و غرب است، در حالی که این گروه‌ها صرفاً ابزارهایی برای گسترش هرج ‌ومرج و تحقق اهداف ژیوپولیتیکی قدرت‌های بزرگ هستند.

سقوط سوریه تنها بخشی از طرح گسترده‌ تر غرب برای تغییر توازن قدرت در منطقه و جهان است. هدف نهایی، تضعیف کامل محور مقاومت و تسلط بر منابع و جغرافیای استراتیژیک خاورمیانه است. ایران، به‌عنوان یکی از بازیگران کلیدی این محور، باید با تقویت بازدارنده گی داخلی، تعامل سازنده با شرق، و سیاست‌های هوشمندانه، نقش خود را در نظم جهانی حفظ کند و از استقلال و امنیت ملی خود دفاع کند.

مردم منطقه که بارها قربانی سیاست‌های استعماری و سلطه ‌طلبانه امریکا و اسراییل بوده‌اند، اکنون بیش از هر زمان دیگری به چهره واقعی این قدرت‌ها پی برده‌اند. تجربه‌های تلخ از جنگ، تحریم، و نسل‌کشی در غزه، تصویری روشن از نقشه‌ های شوم امپریالیزم ارایه داده است. با وجود تلاش‌ های مکرر امریکا برای تضعیف محور مقاومت و تغییر موازنه قدرت در منطقه، آگاهی و ایستاده گی مردم، سنگری مستحکم در برابر این توطیه‌ها ایجاد کرده است. هژمونی امریکا، که زمانی قدرت بلا منازع جهانی بود، اکنون در برابر قدرت نوظهور ملت‌ها و اتحاد منطقه‌ای در حال افول است. مردم ایران، به عنوان نماد مقاومت در برابر استبداد جهانی، هرگز عزت و استقلال خود را فدای منافع امپریالیزم نخواهند کرد. این مقاومت، نه تنها به حفظ استقلال کشور، بلکه به تقویت همبستگی منطقه‌ای در برابر ظلم و بی‌عدالتی می‌انجامد./  ۱۰ مهر

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۴ـ ۱۹۱۲

Copyright ©bamdaad 2024