سقوط سوریه و بازآرایی استراتیژیک محور مقاومت و منطقه

 

 

تحولات اخیر در سوریه به‌ خوبی نمایانگر هم‌افزایی برنامه ‌ریزی‌شده میان ایالات متحده، رژیم صهیونیستی و ترکیه به‌ عنوان یک عضو ناتو است. این همکاری هدفمند، از طراحی تا اجرا، با هدف ایجاد تغییرات بنیادین در موازنه قدرت منطقه‌ ای و جهانی صورت گرفته است. در این رویدادها، امریکا و اسراییل از نفوذ خود برای تضعیف محور مقاومت و ایجاد شکاف در ساختارهای قدرت منطقه ‌ای بهره برده‌اند، درحالی ‌که ترکیه نیز به ‌عنوان یک بازیگر محوری، از موقعیت ژیوپولیتیکی خود برای پیشبرد این اهداف استفاده کرده است. پیامد این تحولات، آغاز دوره‌ای از بازآرایی‌ های استراتیژیک و چالش‌ های نوین برای قدرت‌ های مستقل منطقه ‌ای است.

تضعیف ایران از امیال و آرزوهای دیرین امریکا و اسراییل بوده است و همواره با انواع توطیه، تحریم، تفرقه افکنی، اتهام و روایت سازی های دروغ در این زمینه، آنچه در توان داشته اند انجام داده اند. سوریه، به ‌عنوان یکی از ستون‌ های کلیدی محور مقاومت، نقشی مهم در اتصال ایران به حزب‌الله و توازن قدرت در برابر اسراییل و امریکا ایفا می ‌کرد. سقوط  دمشق در شرایط کنونی نه تنها به معنای تضعیف این محور است، بلکه دنباله همان توطیه ها و اهداف بزرگ ‌تری مانند انزوای ایران، جداسازی آن از روسیه و چین، و تخریب حرکت به سوی نظم جهانی چندقطبی است.

طبیعی است که سقوط سوریه، پیامدهای گسترده‌ای در سطح منطقه ‌ای و جهانی به همراه خواهد داشت. از یک سو، بازیگران منطقه ‌ای مانند اسراییل، ترکیه و قطر به ‌دنبال بهره‌ برداری از شرایط جدید برای پیشبرد اهداف اتصال سرزمینی و منافع خود خواهند بود. در این میان، پروژه‌ های اقتصادی، از جمله خطوط انتقال گاز قطر به اروپا، نیز نقش کلیدی در انگیزه‌ های این تحولات داشته ‌اند. از سوی دیگر، غرب به رهبری امریکا، با اعمال فشار بر ایران و استفاده از سیاست چماق و شیرینی، تلاش خواهد کرد این کشور را نیز به پذیرش نظم جدید سوق دهد.

در سطح داخلی، سقوط سوریه زمینه‌ ساز افزایش نفوذ احتمالی نیروهای غربگرا و فشار بیشتر بر ساختار سیاسی ایران خواهد شد. در این شرایط، بازنگری در سیاست‌ های منطقه ‌ای، تقویت بازدارنده گی مردمی، و توجه به عدالت اجتماعی و معیشت مردم برای حفظ انسجام داخلی و مقابله با تهدیدات خارجی ضروری است. حال با توجه به رویدادهای اخیر که برای چندمین بار چهره کریه امپریالیزم و صهیونیزم، به ویژه در منطقه ما آشکارتر می شود، ایران باید با شتاب بخشیدن به روابط استراتیژیک با چین و روسیه، به سمت تقویت نظم چندقطبی حرکت کند. در غیر این صورت، با افزایش تهدیدات امنیتی، از جمله پروژه‌های تجزیه ‌طلبانه، و استمرار تحریم‌ های اقتصادی، در معرض خطرات جدی قرارخواهد گرفت.

هدف نهایی امپریالیزم، تحمیل نظم جهانی جدید به منطقه و تضعیف محور مقاومت است. ایران باید با هوشیاری و درایت، سیاست‌ های خود را بازتعریف کرده و با مدیریت تهدیدها و تبدیل آن به فرصت ها، در مسیر حفظ استقلال و امنیت ملی خود گام بردارد.

 رد خط لوله قطر: آغاز توطیه‌ ها علیه سوریه

یکی از عوامل کلیدی در راهبرد ایالات متحده در سوریه، دسترسی به کریدورهای خط لوله گاز است که بیش از دو دهه در برنامه‌ های ژیوپولیتیکی آن نقش داشته ‌اند. این کریدورها به انتقال گاز طبیعی از قطر به دریای مدیترانه و سپس به بازارهای اروپا اختصاص دارند. بهره‌ برداری از این خطوط نه‌ تنها قدرت اقتصادی غرب را تقویت می ‌کند، بلکه به دلار امریکا امکان حفظ نقش خود به‌ عنوان ارز مسلط جهانی را می‌ دهد. در عین حال، این خطوط ابزاری برای اعمال نفوذ در سیاست‌های اروپایی و منزوی‌ کردن رقبای اقتصادی مانند روسیه و ایران محسوب می ‌شوند. تحریم‌ ها، خرابکاری‌ها و حتا اقدامات نظامی، مانند حمله به خط لوله نورداستریم، بخشی از تلاش‌های هماهنگ برای کنترول بازار انرژی و کنارزدن رقبا بوده‌اند. در این میان، سوریه به دلیل موقعیت جغرافیایی استراتیژیک خود، به میدان رقابت تبدیل شده است و سیاست‌های مرتبط با خطوط انتقال انرژی، نقشی اساسی در تصمیمات مداخله‌ جویانه ایالات متحده ایفا کرده‌اند. این مساله، پیامدهایی عمیق برای امنیت انرژی منطقه و تعادل قدرت جهانی به همراه دارد.

این موضوع که بشار اسد پیشنهاد ایالات متحده برای عبور خط لوله گاز قطر از طریق سوریه را نپذیرفت و به جای آن، به پروژه گازرسانی از ایران به دریای مدیترانه اولویت داد، یکی از محورهای تحلیل در مورد دلایل آغاز بحران سوریه است. این تصمیم از سوی اسد به دلیل ترجیح روابط استراتیژیک با ایران و تلاش برای تقویت محور مقاومت در برابر نفوذ ایالات متحده و متحدان منطقه‌ ای ‌اش، مانند قطر و عربستان سعودی، اتخاذ شد.

رد این پیشنهاد، سوریه را به هدفی برای توطیه‌ های ژیوپولیتیکی تبدیل کرد که در قالب حمایت از مخالفان مسلح، تحریم‌ها و تلاش‌های گسترده برای تغییر رژیم بروز یافت. پروژه خط لوله ایران-عراق- سوریه که به « خط لوله دوستی » مشهور است، نه تنها برای ایران و سوریه اهمیت استراتیژیک داشت، بلکه تهدیدی مستقیم برای منافع اقتصادی و سیاسی قطر و متحدان غربی آن در بازار گاز اروپا محسوب می ‌شد. از این رو، ایالات متحده و متحدان منطقه ‌ای‌ اش برای جلوگیری از اجرای این پروژه و حفظ تسلط بر بازار گاز طبیعی اروپا، به ابزارهای متنوعی متوسل شدند.

این تصمیم استراتیژیک بشار اسد، در کنار سایر ملاحظات ژیوپولیتیکی، به یکی از دلایل اصلی مداخله خارجی و بحران داخلی در سوریه تبدیل شد و همچنان نقشی محوری در تحلیل دینامیک‌ های پیچیده این جنگ دارد.

پیامدهای سقوط سوریه بر محور مقاومت

سقوط سوریه به ‌عنوان یکی از ارکان اصلی محور مقاومت، پیامد های گسترده‌ای به دنبال دارد:

۱ـ  تضعیف حزب ‌الله لبنان

پس از سقوط سوریه، نقش حزب ‌الله لبنان در معادلات منطقه‌ای به‌ طور قابل توجهی تحت تأثیر قرار گرفته است. یکی از دلایل اصلی تضعیف حزب‌الله، قطع ارتباطات لوژیستیکی و استراتیژیک آن از طریق سوریه به لبنان است. حزب‌الله در طول جنگ ‌های اخیر و درگیری‌ها، از سوریه به‌ عنوان مسیر اصلی برای تأمین تجهیزات، تسلیحات و منابع مالی استفاده کرده است. همچنین، حضور نیروهای ایرانی و حضور غیرمستقیم نیروهای محور مقاومت در سوریه به حزب ‌الله کمک کرده بود تا قدرت نظامی خود را حفظ کند. اما با توجه به این که بسیاری از این مسیرها از طریق مناطق تحت کنترول مخالفان و گروه‌های تروریستی یا حتا اسراییل قطع شده‌اند، حزب ‌الله با مشکلات جدیدی در تأمین پشتیبانی ‌های ضروری روبرو شده است.

از سوی دیگر، سقوط سوریه به‌ عنوان یک متحد مهم، به‌ طور مستقیم باعث محدود شدن امکان عملیاتی حزب ‌الله در سوریه می ‌شود. در حالی که حزب ‌الله در گذشته با همکاری مستقیم با نیروهای ایرانی و دولت سوریه در جبهه‌های مختلف فعالیت می ‌کرد، اکنون عملاً دچار مشکلاتی در تأمین منابع مالی و نظامی از طرف ایران شده است. تضعیف این ارتباطات باعث کاهش توان نظامی و گسترش نفوذ حزب ‌الله در برابر تهدیدات جدید، از جمله از سوی اسراییل، شده است.
در مجموع، سقوط سوریه باعث شده تا حزب ‌الله با تهدیدات و چالش‌های جدیدی در تقویت پایگاه‌های خود و حفظ نفوذ در لبنان و سوریه روبرو شود، به ‌ویژه در مقابل سیاست‌های اسراییل و رقابت‌ های در حال افزایش در سطح منطقه‌ای.

۲ـ  تقویت نقش اسراییل

با سقوط سوریه و تغییرات ژیوپولیتیکی ناشی از آن، اسراییل به ‌طور واضح دستاوردهای بزرگ ‌تری نسبت به گذشته کسب کرده است. این تغییرات نه تنها به تقویت مواضع امنیتی این رژیم در منطقه کمک کرده، بلکه آن را با حمایت همه جانبه ای که از سوی امریکا دارد، به یکه ‌تازی در سطح استراتیژیک تبدیل کرده است. سقوط سوریه و ضعف دولت مرکزی این کشور، فرصتی مناسب برای اسراییل فراهم کرده تا بتواند درگیری‌ها و بحران‌ها را به نفع خود هدایت کند.

با تسلط اسراییل بر بخش‌هایی از بلندی‌های جولان و برخی مناطق نزدیک به دمشق، اسراییل نه تنها توانسته است موضع خود را در مذاکرات با کشورهای غربی تقویت کند، بلکه در مقابل محور مقاومت نیز فشار بیشتری وارد آورده است. در عین حال، اسراییل توانسته است از وضعیت بی‌ ثباتی در سوریه به‌ عنوان یک ابزار برای گسترش نفوذ خود در مناطق مرزی و درگیری‌ها به‌ ویژه با افزایش حملات هوایی علیه تأسیسات نظامی ایران و حزب‌الله در سوریه، بهره‌ برداری کند.

۳ـ چالش‌ های دولت جدید سوریه

در این رابطه باید به مشکلاتی اشاره کنیم که دولت جدید سوریه در مسیر تحکیم وحدت و استقلال با آن‌ ها مواجه است. از جمله فشارهای اقتصادی، تحریم‌ های سزار و سنگ ‌اندازی‌ های سیاسی امریکا. این موضوع را باید مورد نظر قرار داد تا روشن شود که این دولت چگونه در میانه فشارهای داخلی و خارجی تلاش خواهد کرد جایگاه خود را تثبیت کند. آیا علیرغم مشکلات عظیمی که پیش رو دارد و با توجه به توطیه های امریکا و اسراییل برای حفظ سیطره خود بر سوریه موفق به انسجام داخلی و تحکیم پایه های حکومتی مردمسالار می شود، یا اینکه دچار هرج و مرج و کشمکش های داخلی خواهد شد.

۴ـ  توجه به رویکرد غیرانسان‌ دوستانه غرب

سقوط سوریه به‌ عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف ژیوپولیتیکی غرب، نه ‌تنها مسایل انسانی و رفاه مردم این کشور را حل نمی ‌کند بلکه به‌عمد نادیده گرفته شده است. این موضوع بیانگر سیاست دوگانه‌ ای است که امریکا و متحدانش در قبال مردم منطقه اعمال می‌ کنند. ایتلاف غربی به دنبال حفظ منافع خود است، نه ارتقای دموکراسی یا حقوق بشر.

۵ـ رویکرد امریکا و اسراییل به سوریه

امریکا و اسراییل به دنبال اعمال یک دیکتاتوری دست ‌نشانده هستند. این مساله نشان می ‌دهد که هدف نهایی این کشورها کنترول کامل سوریه و استفاده از آن به ‌عنوان ابزاری برای غارت منابع و پیشبرد طرح‌ های مخرب منطقه‌ای است.

۶ـ غارت منابع و تداوم اشغالگری

اعلام اخیر ایالات متحده مبنی بر عدم خروج از سوریه، همراه با ادامه اشغال مناطق نفتی این کشور، بازتاب ‌دهنده رویکرد راهبردی آن برای بهره‌ برداری از منابع منطقه است. غارت نفت سوریه، که از دوران حضور داعش آغاز شد و پس از سرکوب این گروه نیز ادامه یافت، نشان می ‌دهد که هدف اصلی، نه مبارزه با تروریزم بلکه کنترول اقتصادی و تضعیف توانمندی‌ های دولت‌ های مستقل است. این سیاست‌ها، در کنار حمایت از هرج ‌ومرج و تضعیف ساختارهای دولتی، شرایطی را ایجاد کرده است که ملت ‌های منطقه را وابسته و ناتوان از احیای اقتصادی یا بازسازی ملی می ‌سازد. پیامد این اقدامات، افزایش فقر، ناامنی و از بین رفتن حاکمیت ملی در کشورهای هدف است، امری که نشان‌دهنده گسترش استعمار نوین در قالب اشغال و کنترول منابع است.

۷ـ  مسیرهای پیش روی دولت جدید سوریه

تأکید بر اینکه تنها راه حفظ استقلال دولت جدید سوریه تقویت روابط با ایران و روسیه است، چشم‌اندازی واقع‌ بینانه از گزینه‌های موجود ارایه می ‌دهد. در عین حال، مخاطرات ناشی از عدم پیوستن به این محور نیز به‌ خوبی آشکار است.

عدم پیوستن سوریه به محور ایران و روسیه می ‌تواند پیامدهای جدی به‌همراه داشته باشد که شامل تهدیدات اقتصادی، امنیتی و سیاسی است. از جنبه اقتصادی، این تصمیم می ‌تواند به منزله انزوای بیشتر سوریه در سطح جهانی و فشارهای اقتصادی سنگین ‌تر باشد، به ‌ویژه در قالب تحریم‌هایی که می ‌توانند بر منابع انرژی، صادرات و بانکداری این کشور تأثیر بگذارند. از نظر امنیتی، سوریه در صورت جدا شدن از محور مقاومت، ممکن است با تهدیدات بیشتر از سوی گروه‌های شبه ‌نظامی و تروریستی مواجه شود که توسط کشورهای خارجی حمایت می ‌شوند. در این صورت، فقدان حمایت ایران و روسیه می ‌تواند سوریه را در برابر تهدیدات خارجی آسیب ‌پذیرتر کند. علاوه بر این، از دست دادن پیوند استراتیژیک با این دو کشور می ‌تواند سوریه را در موقعیتی قرار دهد که استقلال سیاسی خود را در معرض تهدید قراردهد و در برابر فشارهای غرب و ایالات متحده مجبور به پذیرش خواسته‌ های آنان شود.

به‌ علاوه، بدون این روابط، سوریه فرصت‌های اقتصادی و تجاری خود را از دست خواهد داد، به ‌ویژه در زمینه بازسازی پس از جنگ و همکاری در پروژه‌های انرژی و زیرساخت‌ها. در نتیجه، عدم پیوستن به محور ایران و روسیه می ‌تواند موجب تضعیف موقعیت بین‌المللی و داخلی سوریه شود و آن را در معرض خطرات بیشتر قرار دهد.

اگرچه عبور خط لوله گاز قطر از سوریه می ‌تواند فرصت‌های اقتصادی به همراه داشته باشد، اما مخاطرات سیاسی و امنیتی ناشی از این تغییرات باید به دقت ارزیابی شود. این انتخاب ممکن است به‌ طور کوتاه ‌مدت برای سوریه سودآور باشد، اما از نظر بلند مدت می‌ تواند مجبور شود به خواست های غرب تن دهد که این امر بر استقلال سیاسی و منافع ملی این کشور آسیب می زند و به تضعیف موقعیت استراتیژیک آن در منطقه و جهان منجر می شود.

۸ـ  تأثیر بر مقاومت و نظم منطقه‌ای

سقوط سوریه فقط یک رویداد داخلی نیست؛ بلکه پیامدهای گسترده‌ای بر محور مقاومت و نظم منطقه ‌ای و جهانی دارد. در این میان، تأثیرگذاری بر ایران و دیگر اعضای محور مقاومت از اهداف استراتیژیک غرب است.

۹ـ  فشار بر ایران

غرب به ‌ویژه ایالات متحده، به ‌طور مستمر از ابزارهای مختلف اقتصادی، سیاسی و نظامی برای اعمال فشار بر ایران استفاده می‌ کند. این فشارها در قالب تحریم‌ های شدید اقتصادی که در تلاش‌اند توانایی ایران در بهره ‌برداری از منابع خود، تجارت و توسعه اقتصادی را محدود کنند، به ‌شدت افزایش یافته است. تحریم‌ها نه ‌تنها بر صنایع نفت و گاز ایران تأثیر گذاشته، بلکه به‌ طور گسترده‌ای بخش‌های مختلف اقتصادی کشور، از جمله بانک‌ ها، منابع انرژی، حمل‌ ونقل دریایی و هوایی و سایر زیرساخت‌ها را هدف قرار داده است. هدف از این اقدامات ایجاد یک بحران اقتصادی داخلی است که دولت ایران را به سمت تغییر سیاست‌ها و پذیرش خواسته‌های غرب سوق دهد.

علاوه بر تحریم‌ ها، غرب از ابزارهای نظامی و امنیتی نیز استفاده می ‌کند. تهدیدات نظامی مستقیم یا نیابتی، مانند حملات سایبری یا پشتیبانی از گروه‌های مخالف داخلی، به ‌طور هدفمند به دنبال ایجاد ناآرامی ‌های داخلی و تضعیف قدرت دفاعی ایران است. در همین راستا، غرب می ‌کوشد با تضعیف یا قطع ارتباط ایران با روسیه و چین، که به‌ عنوان متحدان اصلی تهران در عرصه بین‌المللی شناخته می ‌شوند، این کشور را از دسترسی به حمایت‌ های ژیوپولیتیکی و اقتصادی حیاتی خود محروم کند.

سیاست‌ های غرب همچنین بر تحمیل فشارهای دیپلوماتیک به ایران متمرکز است. غرب با استفاده از نهادهای بین‌المللی چون شورای حکام و سازمان‌های جهانی مانند شورای امنیت سازمان ملل، تلاش می‌ کند مشروعیت ایران را در عرصه جهانی به چالش بکشد و آن را از پشتیبانی دیگر کشورها و گروه‌ های بین‌المللی جدا کند. این اقدامات در تلاش‌اند تا ایران را به انزوا وادار کرده و فشارها را برای تغییر سیاست‌های داخلی و خارجی این کشور تشدید کنند.

در نهایت، هدف نهایی این فشارها ایجاد یک تغییر عمده در سیاست‌های ایران است که ممکن است شامل تغییر در روابط بین‌المللی، کاهش نفوذ منطقه‌ای، و تغییرات در سیاست‌ های داخلی برای پذیرش مدل‌های سیاسی و اقتصادی غربی باشد.

۱۰ـ فشار اقتصادی بر روسیه و چین

از منظر ژیوپولیتیکی، این تحولات همچنین بخشی از استراتیژی وسیع ‌تر غرب برای تضعیف روسیه و چین است. تأمین گاز اروپا از طریق قطر می ‌تواند وابستگی اروپا به روسیه را کاهش داده و اقتصاد روسیه را تحت فشار قرار دهد.

غرب به ‌ویژه ایالات متحده، فشارهای گسترده‌ای را بر روسیه و چین وارد می ‌کند تا این دو کشور را از همکاری ‌های استراتیژیک و اقتصادی با ایران منصرف کند. در مورد روسیه، غرب با اعمال تحریم‌ ها و تهدید به انزوای اقتصادی، تلاش کرده است تا مسکو را از همکاری ‌های نظامی و انرژی با ایران، به‌ ویژه در حوزه نفت و گاز، محروم کند. همچنین، جنگ ‌ها و بحران‌ هایی مانند بحران اوکرایین و تحریم‌ های مربوطه، در راستای تضعیف توان روسیه برای حمایت از ایران و دیگر کشورهای مخالف غرب عمل می ‌کند.

در همین حال، فشار بر چین از طریق اقدامات اقتصادی و تجاری است. ایالات متحده و متحدانش با استفاده از ابزارهایی چون تعرفه‌ های تجاری، تحریم‌ های مرتبط با فناوری و نفوذ در سازمان‌های بین‌المللی، سعی در محدود کردن روابط اقتصادی چین با ایران دارند. چین که به ‌دنبال توسعه زیرساخت‌ها و به دست آوردن منابع انرژی است، تحت فشار قرار می‌ گیرد تا به منافع غربی در حوزه‌های مختلف توجه کند و از پیوندهای عمیق ‌تر با ایران جلوگیری کند.

این فشارها در نهایت به دنبال محدود کردن دسترسی ایران به پشتیبانی‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی روسیه و چین است تا تهران را در موقعیتی دشوار قرار دهد و آن را مجبور به تغییر سیاست‌های خود در سطح داخلی و بین‌المللی کند.

راهبردهای پیش روی ایران

در چنین شرایطی، ایران باید با بازنگری اساسی در سیاست‌های داخلی و خارجی خود به مقابله با این تهدیدات بپردازد: بازدارنده گی موثر و استحکام داخلی ایران در برابر چالش‌ های نوین، نیازمند رویکردی چند بعدی و استراتیژیک است.

در گام نخست، تقویت بازدارنده گی مردمی و نظامی باید با اولویت ‌بخشی به انسجام ملی و اعتماد سازی عمومی همراه باشد، که این امر از طریق مبارزه جدی با فساد، تبعیض، بهبود وضعیت معیشتی، و حمایت از حقوق کارگران و اقشار آسیب ‌پذیر ممکن می ‌شود. در سطح بین‌المللی، تقویت روابط استراتیژیک با شرق، به ‌ویژه روسیه و چین، راهبردی کلیدی در ایجاد مشارکت ‌های چندقطبی و تضمین جایگاه ایران در نظم نوین جهانی به شمار می‌آید. در عین حال، استقلال در تصمیم‌ گیری‌ها و پرهیز از هرگونه وابستگی به غرب، که تجربه تاریخی آن جز آسیب به منافع ملی نتیجه ‌ای در برنداشته، ضرورتی اجتناب ‌ناپذیر است. ترکیب این سه محور می ‌تواند مسیری پایدار برای حفظ حاکمیت، ثبات، و تقویت موقعیت منطقه ‌ای ایران فراهم آورد.

در عین حال، بهره ‌گیری از منابع طبیعی و فناوری‌های نوین، همراه با ارتقا تولید داخلی و کاهش وابستگی به واردات، می‌ تواند توان اقتصادی کشور را افزایش دهد. گسترش دیپلوماسی منطقه‌ ای و تعامل با شرکای استراتیژیک مانند روسیه و چین، مسیری راهبردی برای مشارکت در نظم چند قطبی جهانی است. توسعه نظام آموزشی و پژوهشی، به ‌ویژه در حوزه‌ های فناوری و نوآوری، ابزار حیاتی دیگری برای ارتقا قدرت ملی است. همچنین، با تکیه بر فرهنگ و رسانه به‌ عنوان ابزاری برای قدرت نرم، ایران می ‌تواند نقش موثرتری در عرصه بین ‌المللی ایفا کند و مسیر استقلال در تصمیم‌ گیری‌ها و خودکفایی ملی را پایدارتر سازد.

نتیجه ‌گیری

آنچه  غرب به سرکرده گی امریکا برای خاورمیانه به ارمغان آورده است، نه دموکراسی و ثبات بلکه چرخه‌ ای از بی‌ ثباتی و بحران بوده است. سه ابزار کلیدی این استراتیژی، کودتاها، حمایت از نظام‌ های توتالیتاریستی، و بهره‌ گیری از تروریزم بوده‌اند. نمونه کودتای نافرجام ۲۰۱۶ در ترکیه نشان داد که دخالت غرب نه به اصلاحات بلکه به گسترش سرکوب داخلی و شکاف‌ های اجتماعی می‌ انجامد. در عین حال، نظام‌ های توتالیتاریستی متحد غرب مانند عربستان سعودی به روشنی تناقض در ادعاهای حقوق بشری غرب را عیان می ‌کنند. اما خطرناک‌ ترین ابزار غرب، بهره‌ برداری از گروه‌های تروریستی است؛ نمونه برجسته آن در سوریه قابل مشاهده است، جایی که از گروه‌هایی چون داعش و تحریر الشام برای دستیابی به اهداف ژیوپولیتیکی و بی‌ ثبات کردن محور مقاومت استفاده شده است. این سیاست‌ها عملاً در راستای تعمیق بحران‌ها و تضعیف همبستگی منطقه‌ای عمل می  ‌کنند.

سیاست ایالات متحده در سوریه همواره ترکیبی از اهداف ژیوپولیتیکی، اقتصادی، و راهبردی بوده است. یکی از ابزارهای کلیدی این سیاست، ادغام اقتصادی منطقه ‌ای است که به‌ عنوان عاملی برای تقویت برتری جهانی واشنگتن عمل می ‌کند. در این میان، جاه‌ طلبی اسراییل برای تسلط بر خاورمیانه و بهره ‌برداری از ثروت‌های طبیعی سوریه نیز نقشی اساسی دارد. اما این تنها بخشی از داستان است. واشنگتن و متحدانش، به ‌ویژه ترکیه، از گروه‌هایی مانند هییت تحریر الشام به ‌عنوان ارتش‌های نیابتی استفاده می ‌کنند تا منافع خود را پیش ببرند. این گروه‌ها نه برای ارایه خدمات حکومتی یا تأمین رفاه مردم سوریه، بلکه برای اجرای برنامه‌هایی نظیر حمله به ایران و حزب ‌الله تجهیز شده‌اند. هدف، تضعیف محور مقاومت و آماده‌ سازی منطقه برای مداخلات بیشتر اسراییل و غرب است، در حالی که این گروه‌ها صرفاً ابزارهایی برای گسترش هرج ‌ومرج و تحقق اهداف ژیوپولیتیکی قدرت‌های بزرگ هستند.

سقوط سوریه تنها بخشی از طرح گسترده‌ تر غرب برای تغییر توازن قدرت در منطقه و جهان است. هدف نهایی، تضعیف کامل محور مقاومت و تسلط بر منابع و جغرافیای استراتیژیک خاورمیانه است. ایران، به‌عنوان یکی از بازیگران کلیدی این محور، باید با تقویت بازدارنده گی داخلی، تعامل سازنده با شرق، و سیاست‌های هوشمندانه، نقش خود را در نظم جهانی حفظ کند و از استقلال و امنیت ملی خود دفاع کند.

مردم منطقه که بارها قربانی سیاست‌های استعماری و سلطه ‌طلبانه امریکا و اسراییل بوده‌اند، اکنون بیش از هر زمان دیگری به چهره واقعی این قدرت‌ها پی برده‌اند. تجربه‌های تلخ از جنگ، تحریم، و نسل‌کشی در غزه، تصویری روشن از نقشه‌ های شوم امپریالیزم ارایه داده است. با وجود تلاش‌ های مکرر امریکا برای تضعیف محور مقاومت و تغییر موازنه قدرت در منطقه، آگاهی و ایستاده گی مردم، سنگری مستحکم در برابر این توطیه‌ها ایجاد کرده است. هژمونی امریکا، که زمانی قدرت بلا منازع جهانی بود، اکنون در برابر قدرت نوظهور ملت‌ها و اتحاد منطقه‌ای در حال افول است. مردم ایران، به عنوان نماد مقاومت در برابر استبداد جهانی، هرگز عزت و استقلال خود را فدای منافع امپریالیزم نخواهند کرد. این مقاومت، نه تنها به حفظ استقلال کشور، بلکه به تقویت همبستگی منطقه‌ای در برابر ظلم و بی‌عدالتی می‌انجامد./  ۱۰ مهر

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۴ـ ۱۹۱۲

Copyright ©bamdaad 2024

 

 

هنوز معلوم نیست که رفتن اسد برآمده از کناره گرفتن و عقب نشینی ارتش بود یا این عقب نشینی خود حاصل یک تفاهم. ولی نحوه رفتن اسد بر روی گرایش های آینده سوریه تاثیر معین و جدی خواهد داشت. کناره گیری اسد به شکلی انجام شد که احتمال لیبیا یا عراق شدن سوریه را کاهش داد (نه اینکه منتفی کرده باشد).

سوریه نه بدون حکومت شد، مانند لیبیا و نه اشغال کامل مانند عراق. این نشان می دهد که هم دیپلوماسی روسیه و ایران از یکسو، و هم اسد و ارتش سوریه و طیفی از مخالفان آن، از سوی دیگر، در شرایط قرار گرفتن دربرابر عمل انجام شده، سطح بالاتری از پختگی را از خود نشان دادند. بویژه اینکه شرایط کنونی با شرایط سال ۲۰۱۳ ترسایی که داعش یعنی دولت اسلامی عراق و شام قصد تصرف سوریه را داشت تفاوت اساسی دارد. ما اکنون با یک نیروی سوری روبرو هستیم و نه نیرویی که بنام سوریه و عراق قصد جذب ارتش صدام حسین و سپس حمله به ایران را داشت.

وضع اکنون درسوریه به شکلی است که راه آینده مترقی در آن بطور کلی مسدود نیست. سوریه همچنان دو آینده می تواند داشته باشد : یا حکومتی در آنجا برقرار شود که بخواهد و بتواند وحدت و حاکمیت ملی آن کشور را حفظ و تحکیم کند ، یا حکومت‌های ضعیف و پراکنده که نتوانند یا نخواهند این حاکمیت ملی را تامین کنند. نحوه تنظیم سقوط بشار اسد بیشتر نشاندهنده نوعی تفاهم داخلی یا جهانی (یعنی متحدان سوریه) بر سر راه اول است، ولی پیامدهای این سقوط درها را برای راه دوم می تواند بیشتر باز کند.

اتفاقی که اکنون افتاده این است که نیروهای تحریر الشام یعنی بخش سوری و عربی مخالفان اسد امکان یافتند بدون مقاومت و خونریزی پایتخت را تصرف کنند. این دو پیامد دارد: اول اینکه تحریرالشام بدون نیاز به پشتیبانی و وابستگی ترکیه یا امریکا توانست قدرت را در سوریه بدست گیرد و این زمینه‌ یی استقلال و تقابل آینده آن با امریکا و ترکیه و اسراییل را برای تامین وحدت سوریه می تواند تا حدودی فراهم کند. دوم اینکه امکان یک وحدت یا ادغام نیروهای مسلح مخالف سوری با ارتش و در ارتش سوریه را بوجود آورد که در اینصورت می تواند قدرت این ارتش را بارها بیش از گذشته کند. یکی از دلایلی که اسراییل شروع به حمله نظامی و بمباران سوریه کرده ناشی از نگرانی از چنین آینده ایست. اقدامی که تضادها در صفوف اسلامگرایان سوری میان خود و با اسراییل را بیشتر می کند.

از سوی دیگر نخستین اقدامات و فرامین دولت جدید نیز ظن یک تفاهم را تقویت می کند. ابقا نخست وزیر سوریه در مقام خود، تاکید بر آزادی همه ادیان، از جمله شیعیان و مسیحیان، تاکید بر احترام به پوشش زنان و اجباری نبودن حجاب، حتا تکذیب وجود زندان های مخوف و مخفی در سوریه و ... نشان می دهد که از یک طرف حاکمان جدید به حکومت کردن بر سوریه می اندیشند و نه ویران کردن آن، و از طرف دیگر بدنبال جذب هوادران دولت اسد یعنی بخش وسیعی از مردم سوریه به بهای از دست دادن افراطی ترین هواداران مذهبی خود هستند، و حتا شاید به همکاری با شخص بشار اسد نیز می اندیشند.

از سوی دیگر امریکا و اروپا اعلام کرده اند که جبهه النصره یا تحریر الشام را همچنان یک گروه تروریستی می دانند. معنای این سخن آن است که اگر جولانی رهبر این گروه تسلیم خواست های امریکا نشود و حاضر به پذیرش منافع امریکا و تجزیه و غارت نفت سوریه نشود حکومت او را تروریستی اعلام خواهند کرد و حتا جان خودش هم در خطر خواهد بود.

بنابراین، هر نیرویی با هر عنوان و ایدیولوژی که بخواهد در سوریه حاکمیت ملی آن کشور را برقرار کند با مقابله و مخالفت غرب مواجه خواهد شد و اگر الجولانی همین مسیر را ادامه دهد از نظر امریکا و غرب و ترکیه جایی در آینده سوریه، و هیچ راهی نخواهد داشت که برای حفظ خود و حاکمیت ملی خود به ایران و روسیه متکی شود، یعنی کشورهایی که هم در وحدت ملی سوریه منافع دارند، هم می خواهند و هم می توانند به سوریه کمک کنند. در غیراینصورت باید منتظر هرج و مرج و لیبیایی شدن سوریه باشیم.

همه اینها نشان می دهد که منطق سیاست خارجی حکومت هر کشور عمدتا از تاریخ و ژیوپولیتیک آن کشور ناشی می شود و نه صرف ایدیولوژی و سمتگیری رهبران آن. آنان که این را نفهمند مانند یلتسین و گورباچف کشور خود را بباد می دهند. اینان نفهمیدند که امریکا و غرب و ناتو با کشور اتحاد شوروی و روسیه مخالف است و نه فقط با ایدیولوژی کمونیزم. با کمونیزم از این جهت مخالف است که این کشور را که از نظر آنان بزرگ است و باید تجزیه شود، حفظ و متحد کرده است. به همین دلیل پس از دو دهه ویرانی، رهبران روسیه و پوتین بتدریج بازگشتند به همان منطق اتحاد شوروی. بازگشتند به تجدید دوستی با کشورهای آسیایی و افریقایی و متحدین سابق خود و ایستاده گی در برابر غرب.

همین وضع اکنون در مقابل سوریه قراردارد. اگر سوریه بخواهد یک کشور مستقل و دارای حاکمیت باشد هیچ راهی ندارد که در برابر امریکا، اسراییل و ترکیه که خواهان تضعیف و تجزیه آن هستند با روسیه و ایران و چین و کشورهای نظیر که در برابر سلطه غرب ایستاده اند همکاری کند و متحد شود. به این ترتیب فرق نمی کند که رهبر سوریه بشار اسد باشد یا الجولانی، لاییک باشد یا اسلامگرا.

همین وضع درباره خود ایران نیز عینا وجود دارد. هر نیرویی که در ایران سر کار باشد و بخواهد ایران را حفظ و یکپارچه نگه دارد، در وضعیت کنونی راهی ندارد جز برقراری نزدیکترین اتحاد با روسیه و چین. ربطی به این ندارد که حکومت اسلامی باشد، یا لاییک یا سلطنتی یا جمهوری یا سوسیالیستی. برخی در ایران همانطور که وضعیت و مسایل روسیه و سوریه را نفهمیدند، مسایل ایران را هم نفهمیدند و نمی فهمند. امریکا و اروپا ایران را یک کشور بزرگ و قوی می دانند که باید تجزیه و کوچک شود. هرکوششی برای ایجاد اتحاد با تکیه به غرب همانقدر کوته بینانه است که فکر کنیم امریکا حاضر است به اسد یا الجولانی یا هر رهبر مذهبی یا لاییک سوریه برای برقراری حاکمیت ملی در آن کشور کمک کند.

حوادث آینده سوریه چشم خیلی ها را هم در سوریه و ایران باز خواهد کرد، ولی نه آنها که در ندیدن واقعیت منافع دارند. همآنها که به مساله رابطه با غرب از زاویه خود و خانواده خود و حساب های بانکی و توهماتشان نگاه می کنند نه از زاویه واقعیت و منافع عموم مردم ایران. / راه توده

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۴ـ ۱۱۱۲

Copyright ©bamdaad 2024

 

 

فـرصتی که فـردا نخـواهـد بـود

 

یادداشت یک رفیق

 (۴)

پس از فروپاشی ساختار حاکم  ایدیولوژیک در قلمروی احزاب چپ جهانی، همه ای آنها با باز تعریف هویت در آوردگاه دینامیزم تکاپوی سیاسی روبرو گردیدند.  بویژه این بحران در کشورما زمانی عمیق تر شد که حاکمیت حزب وطن از هم پاشید. وتا اکنون پاسخ قابل قبولی برخاسته از عقل حسابگربه عنوان شناسه ای این طیف ارایه‌  نشده است .

حال که فضایی پسا دولتی زیر سایه ناتو درکشور حاکم گردیده، پاسخ به پرسش یادشده به نیاز تاریخی در برابر مجموعه ای یادشده بیشتر الزامیت یافته وهمچنان آدرس وشناسه ای واحد از این طیف نیز یک مبرمیت زمانی است.

ترقیخواهان افعانستان میتواند بازتاب یک چترهویتی برای این مجموعه مطرح گردد. این گفتگان نه اینکه رسا و مناسب میباشد ،بلکه  دیدگاه این ظرفیت را در برهه کنونی تاریخی به گونه ‌ای نمادین بازتاب میدارد که بی تردید مقوله ای پیچیده ای نیز نمی باشد .

ترقی عدالت محور، با‌ورهای مجموعه یادشده را به‌ گونه ‌ای معنادار در بطن داشته، که پذیریش آن به بحران هویتی نیز نکته ای پایان می گذارد.

هر نوع مانور، همایش، برآمد ... زیر نام‌ سازمان‌ های جداگانه به روند یکپارچگی  زیر چتر ترقیخواهان اسیب میرساند . با توجه به اینکه فعالیت احزاب در داخل کشور با ممنوعیت راستا دارد هر تلاش زیر نام احزاب در خارج کشور ، آسیب پذیری و اسیب رسانی به این مجموعه در بستر ملی را فزونی میبخشد. ترقیخواهان افغانستان نه یک ساختار مشمول احزاب و ایتلاف نبوده بلکه یک چتروبستر وسیع هویتی برای این مجموعه میباشد.

تلاش هایی میراث برآن حکمرانی ناکام  و فاسد زیر سایه ای سنگین ناتو در افغانستان ، بقولی « دیدن کنجاره در خواب گاو » است.

نباید در دام این عوام فریبان ومهره های سوخته گرفتارو ابزاری در دست آنها گردید.

تا هنوز« نقشه ای راه » که حاصل توافق بازیگران منطقه و فرامنطقه باشد ، تدوین نگردیده  لذا «سکوت معنا دار» بعنوان یک رویکرد منطقی تا اکنون الزامیت ترقیخواهان است .

آنانیکه با ایجاد چترترقیخواهان در مخالفت اند وپایش خود را در بیرون از آن می ‌جویند ، هنوز درگیر محدوده ، جزمیت وتعصب فکری گذشته اند. مسلماْ حرکت در این مدار نه تنها به مجموعه ترقیخواهان آسیب میرساند ، بلکه سوگمندانه این افراد را نیز بکنار این فرایند میکشاند .

تعمیق به پراکنده گی وعبور از آن به چتر ترقیخواهان آغاز روند برای پکپارچگی بعنوان نشانه ای از تعمیق است که بایستی به درک ملموس همه تبدیل شود.

اکنون فرصت است و فردا نخواهد بود!

 

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۴ـ ۰۷۱۲

 

Copyright ©bamdaad 2024

 

فرماندهی مرکزی ایتلاف نیروهای مقاومت فلسطین تأیید کرد که تجاوز صورت گرفته توسط سازمان ‌های تروریستی در ولایات حلب و حما بخشی از یک طرح امریکایی-«اسراییلی»- ترکی است که در چارچوب جنگ تجاوزگری علیه نیروها و کشورهای محور مقاومت انجام می‌شود.
فرماندهی مرکزی این حمله تروریستی را جزیی از جنگ جنایتکارانه ‌ای دانست که رژیم صهیونیستی علیه فلسطین و لبنان آغاز کرده است، پس از آنکه در دستیابی به اهداف خود در این دو منطقه ناکام مانده است. این فرماندهی تأکید کرد که این تجاوز، که با حمایت رژیم ترکیه، دولت امریکا و رژیم صهیونیستی صورت گرفته، نقض حاکمیت ملی سوریه به شمار می ‌رود. همچنین این اقدام را حرکتی بی‌ پروا و نادرست از سوی این سازمان‌های تروریستی و حامیان آنها توصیف کرد که در سوریه نیز به اهداف خود نخواهند رسید، همان ‌گونه که در فلسطین و لبنان شکست خورده‌اند.
این بیانیه بر همبستگی ایتلاف نیروهای مقاومت فلسطین با سوریه تأکید کرد و خاطرنشان ساخت که سوریه از سال ۲۰۱۱ طرح «خاورمیانه جدید» را ناکام گذاشته است.
در بیانیه همچنین آمده است که ملت سوریه، که در طول ۱۳ سال گذشته در برابر تمامی تلاش‌های خصمانه مقاومت کرده است، تسلیم نیروهای درگیر در این جنگ منطقه‌ای و بین‌المللی نخواهد شد. افزون بر این، تصریح شده که سوریه با تکیه بر ملت، ارتش و رهبری شجاع خود، این تجاوز جدید را نیز شکست خواهد داد.

توضیح:
ایتلاف نیروهای مقاومت فلسطین یک سازمان مستقر در دمشق است که متشکل از گروه‌های مختلف فلسطینی است. این ایتلاف شامل گروه‌هایی همچون حماس، جهاد اسلامی فلسطین، جبهه مردمی برای آزادی فلسطین – فرماندهی کل (FPLP-GC) ، فتح انتفاضه، جبهه مردمی برای آزادی فلسطین (PPSF)، الصاعقه، جبهه آزادی‌بخش فلسطین (FLP) و حزب کمونیست انقلابی فلسطین می‌ شود. این ایتلاف مشابه نیروهای ملی و اسلامی فلسطین است، اما تعداد گروه‌های کمتری را در بر می‌ گیرد.

 

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۲۴ـ ۰۹۱۲

Copyright ©bamdaad 2024

 

نابود باد رنجهای بیکران مردم افغانستان !

 

داکترنثار احمد صدیقی

وظیفه خود میدانم تا خاطرات و دیدگاه مستقل و شخصی خود را در رابطه با شخصیت گرانقدر زنده یاد ببرک کارمل، خدمت شما خواننده های محترم تقدیم بدارم.

انسانهایی که خود را وقف جامعه انسانی برای تربیت و پرورش افراد سالم جامعه نمایند جاودانه میشوند، نبود فزیکی چنین انسانها نقطۀ پایانِ نیست، بلکه نبود چنین انسانها سرآغاز یک رستاخیز بزرگِ دیگر و نجات بخش میگردد، زیرا انسانهای با اندیشه و هدفمند را پرورش میدهند و جامعه را بسوی روشنگری و روشن اندیشی هدایت مینمایند. با گذشت زمان کامیابی، نفوذ و اقتدار نیکخواهی‌ انسان متفکر و دارای اندیشه انسانی عظیم تر میگردد.

ببرک کارمل یکی از این تبار مردان تاریخ است، کارمل روز بروز در چشم اهل دل و در متن تاریخ ما برجسته تر و درخشان تر می گردد. به منظور ادا دَین میخواهم چشمدید و برداشت های خود را در رابطه با برخورد اجتماعی و دیدگاه های کارمل صاحب که در حافظه ام حک شده است برای شما خواننده ها بازگو نمایم، به باور کامل یادداشت زیر شمه ای از سجایا و دیدگاه های آن بزرگمرد تاریخ است.

از سال ۱۹۹۲ برای شش سالیکه در ولایت بلخ زنده گی میکردم، گاه گاهی به شهرک مرزی حیرتان میرفتم، جناب کارمل صاحب هم مانند من و ده ها هزار شهروند کشورما جزیی از بیجا شده گان شهر کابل بود، بارها نزد زنده یاد کارمل صاحب درمحل اقامت شان رفته ام، در آنجا از حالت صحی اش آگاهی یافتم. از نظر مسلکی چون مریضی اش به بخش جراحی ارتباط میگرفت و در مورد مریضی اش با خود جناب کارمل صاحب صحبت نمودم، با اعتمادی که همه بالای من داشتند، وظیفه گرفتم که داکتر معالج کارمل بزرگوار باشم.

در مورد بیماری اش چیزی زیاد نمیخواهم بگویم، صرف یادآوری میکنم که مشکل در سیستم بولی و هم تغییرات در وظایف جگرش موجود بود. من روزها نزدش میرفتم و سیر مریضی اش را تحت نظر داشتم، این کار را بخاطر دو موضوع میکردم؛ یکی اینکه داکتر معالجش بودم و همه چپن سفیدان به سوگندنامه هیپوکرات صادق اند که به مریض به موقع کمک نموده و برای صحت اش مفید واقع شوند، دوم اینکه من اعتماد و اعتقادی که به شخص رفیق کارمل داشتم خود را بالاتر از آنچه که وظیفه ام بود موظف میدانستم تا بتوانم خدمات بیشترِ طبی را برایش انجام بدهم. زمان بندی صحبت هایش را مشترکآ تنظیم میکردیم، مداخلات جراحی که اشد ضرورت بود نزدش اجرا میگردید، با دوکتوران و متخصصین همین رشته ارتباط تامین نموده مشوره های لازم میگرفتم و مشترکآ با آنها جناب کارمل صاحب را تحت بررسی صحی و معاینات طبی قرار میدادیم تا بتوانیم خدمات طبی هرچه بیشتر را برایش انجام بدهیم.

در جریان همین مدت من شاهد بودم که شهروندان ما از ولایات مختلف، جوقه جوقه بدیدن رفیق کارمل می آمدند، این رفیق گرانقدر ما با وجود مریضی جانکاهی که داشت همه مراجعین را با پیشانی گشاده و محبت می پذیرفت و به هیچکس جواب رد نمیداد. علمای دینی که مراجعه مینمودند صرف نظر از اینکه از کدام مذهب و یا فرقه اند، با صمیمیت و محبت همه ی آنها را به آغوش میگرفت و برخورد یکسان با همه ی آنها داشت. شخصی بنام مولوی کلدار که موهای سر و ریش او کاملاً سفید شده بود و یکی از متنفذین محلی بود حد اقل هفته یکبار نزد زنده یاد کارمل صاحب میآمد و باهم  صحبت میکردند.

دانشمندان، استادان، محصلین، کارمندان دولتی، کسبه کاران، کارگران، دهاقین، بیجاشده ها، مهاجران، . . . گروپ گروپ میآمدند و کارمل عزیز با همه ی این کته گوریها با درنظرداشت تخصص، امکانات و رسالت شان برای شگوفایی و آبادی کشور صحبت های رهنمودی و استقامت دهنده میکرد. رفیق کارمل در وجود هر افغان، یک شهروند دارای شخصیت، تاریخ و ظرفیت های خودش را میدید صرف نظر از اینکه او به کدام قوم، منطقه، مذهب و یا فرقه تعلق دارد. در طی همین مدتی که خودم شاهد صحبتهای رفیق کارمل بودم اعتقادات رفیق کارمل برایم قابل فهمتر و واضحتر شد، او میخواست که یک حزب سراسری واحد، ترقیخواه، دموکرات، عدالت پسند، وطندوست و متعهد به مجموع سنن، عنعنات پسندیده، آرمانها و آرزوهای زحمتکشان کشور داشته باشیم ، بایدیک نهضت فراگیر را ایجاد کنیم و افغانستان را دوباره آباد سازیم.

رفقا و دوستان عزیز!

با سپری شدن زمان وضع صحی رییس جمهور اسبق کشور، این شخصیت بزرگوار در تاریخ، خرابتر شده میرفت که ناشی از عدم دسترسی ما به تجهیزات مسلکی، وسایل تشخیصی، ادویه و شفاخانه مجهز بود، بنابر آن ما مجبور شدیم تا جهت ادامه تداوی جناب کارمل صاحب را به ماسکو انتقال دهیم.

کارمل عزیز هیچگاهی نمیخواست تا از کشور خارج شود، او میگفت: « من هیچ امتیازی بالاتر از یک شهروند عادی کشورم ندارم، آنهایی که در این کشور با این وضع زنده گی میکنند من هم میخواهم در کشورم بمانم و از همین امکانات مستفید شوم، نه بیشتر. »

لحظات آخری که از شهرک حیرتان بطرف ترمز شهرک مرزی اوزبکستان حرکت میکردیم، در هنگام خدا حافظی طفل کوچکی که در حدود چهار سال داشت نزد کارمل صاحب آمد، رفیق کارمل عزیز ما با وجود ناتوانی جسمی که داشت این طفلک را در آغوش خود گرفت، طفل پرسان کرد: بابه جان کجا میروی؟

کارمل صاحب فرمود:

برای چند روز بخاطر مریضی ام میروم و زود دوباره برمیگردم. او امیدواری داشت که دوباره به کشور برمیگردد.(در دی وی دی سفر رفیق کارمل میتوانید این صحنه را مشاهده کنید).

من بعد از گذشت سه ماه، از کشور به شفاخانه ایکه رفیق کارمل در آنجا بستربود رفتم، جناب کارمل صاحب بمجرد دیدن من بعد از احوالپرسی فرمود که: « تداوی ام ختم شده است و مرا دوباره به کشورم ببر که به همان طفلکی که وعده داده ام باید زود برگردم، چهره اطفال وطنم از مقابل چشمانم دور نمیشوند.»

من منحیث کسیکه تا این حد با رفیق کارمل عزیز نزدیکی حاصل نموده بودم او را یک انسان با اراده، آرمانگرا، صادق به وحدت ملی، صادق به وطنپرستی، دور از تفرقه و سمت گرایی، دور از تعلقات محلی، منطقوی، زبانی و فرهنگی یافتم.

از رفیق کارمل یاد گرفتم که: « یک مضمون واحد ما را باهم پیوند میدهد، این مضمون واحد عبارت از تجدد گرایی، دادخواهی و عدالت پسندی است، این مضمون انسانی، این روح تجدد خواهی و ایثار مارا به هدف، نیاز و آرمانهای همه زحمتکشان میرساند.»

او میگفت:

« ما تعهد داده ایم تا همه ای ما و شما مشترکآ افغانستان نوین را آباد میسازیم، شما شهروندان افغانستان عزیزما، این وظیفه را با مساعی مشترک تان و بشکل دسته جمعی به سر برسانید و این روحیه را با صداقت، پاکی و امانت داری به نسل های بعدی انتقال دهید و این کشور آزاده گان را شگوفان سازید».

وی خواهان تحولات گسترده فرهنگی بر اساس استفاده از تمام دستاوردهای علمی و تخنیکی و تمدن بشری بود. این، چهره واقعی یک رهبری است که من به مثابه یک داکتر که در خدمت ایشان بودم و صادقانه توضیح کردم.

رهبر واقعی زحمتکشان کشور ما را باید شناخت و دیدگاه ها و شیوه های کرداری وی را در روشنایی واقعیتهای زنده گی مورد ارزیابی و استفاده قرار داد.

برای تحقق یافتن آرمانهای زنده نام ببرک کارمل، این تفکر مانده گار و جاودانه، مبارزه صادقانه و پیکار عادلانه خود را ادامه خواهیم داد.

این زنده گی در گذر و ناپایدار، برای انسانها بسیار عزیز است و هر کسی آن را به ساده گی سپری نمیکند، ولی ببرک کارمل از زمره آن سرشته هایی از انسانیت بود که زنده گی خود را سراسر در گرو وطن و زحمتکشان آن گذاشت، همچنان، این وطن مرد پرور و حق شناس او را تا پهنا ها و تا بلندی های زنده گی گرامی دارد و خواهد داشت. ببرک کارمل یار کارگران و دهقانان، زحمتکشان، دلسوز و مددگار مردم، رهبر روشن ضمیر یک کشور بود.

سخنران آتشین، بی بدیل، رهبر آگاه آینده نگر، سیاستگذار هوشمند و انسان آراسته به فضایل والای انسانی.

( ببرک کارمل میراث بزرگی از تاریخ معاصر کشورما برای همه ترقی خواهان و عدالت پسندان است.)

مرد نمیرد به مرگ،

مرگ از او نامجوست

نام چو جاوید شد،

مردنش آسان كجاست

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۴ـ ۰۳۱۲

Copyright ©bamdaad 2024