باید وجوهات مشترک مردم با پولیس ملی تحکیم یابد
عبدالوکیل کوچی
نیروهای امنیتی بمثابه خدمتگزاران جامعه ،خادمان مردم وپاسداران منافع علیای کشور، در استحکام پایه های نظام و دفاع از وطن وامنیت مردم ، مکلفیت های قانونی را به عهده دارند.
پروسه خدمت وکارایی پولیس در دولت های دموکراتیک وغیردموکراتیک متفاوت بوده و چگونگی فکتورهای بنیادین از اهداف تا ایجاد ، مراحل رشد یابی ، سیستم آموزشی ، تعلیم وتربیت ، نحوه مدیریت ، رویکردها ، مورال رزمی و روحیه سیاسی ، دسپلین ، مسوولیت پذیری، میزان مهارت مسلکی ،رشد شخصیت ، دیدگاه ها ، کارایی و کاربردی ، میزان سطح آگاهی ،احساس، اندیشه ، قدرت درک ، پاکیزه گی ، حوصله مندی ، وظیفه شناسی ، تحلیل ، ودیگر مشخصات فکری نیروهای امنیتی خصلتاً به ماهیت نظام و سیستم آموزشی آنها مرتبط است .
بآنکه افغانستان دارای تمدن باستانی وفرهنگ بلند تاریخی می باشد ولی جریان مستقیم درگیری های داخلی وخارجی واقتدار رژیم های مطلقه ،استبدادی و ارتجاعی بر بافت فکری، سلیقه ،موقف ، کرکتر و روان پولیس اثرگذاربوده است که مولفه عینی و درونمایه اصلی آنرا نیازمندی جدی به کار تعلیم وتربیت مسلکی تشکیل میدهد .
تعلیم وتربیتی که بر بنیاد آداب ،آدات ،اخلاق ، اعتقادات ، احساس روحیه همدلی وهمکاری مجهز با آموزه های روانشناسانه مسلط بر سایکولوژیک جامعه ورود کامل داشته باشد که در پروسه تامین امنیت برقراری نظم و دفاع از قانون ودر مبارزه با بی عدالتی ،بی نظمی ، قانون شکنی ،کشف وخنثی سازی دسایس و حملات دشمنان افغانستان منحیث نیروی همیشه آماده کار و خدمت می کنند .
در کشورما در حال حاضر برغم کاستی های جدی در شیوه های مدیریت وعدم مواظبت لازم از نیروهای امنیتی ، بآنهم نیروهای امنیتی بخاطر دفاع از وجب وجب خاک وطن وتامین امنیت تا آخرین قطره خون خود با استواری وقهرمانی رزمیده و رسالت وطن پرستانه خویش را موفقانه ایفا می کنند .
درین میان قبل ازهمه تامین معشیت، تجهیز واکمالات لازم تخنیکی ، تهییه وسایل کار ، وارسی وطیفه وی ،رشد دادن مهارت های مسلکی با روحیه عالی وطن پرستی ، احساس مردمی ومواظبت دایمی از نیروهای امنیتی یکی از مکلفیت های اصلی دولت را تشکیل میدهد .زیرا که کارایی پولیس با درک رنج ها و آلام مردم مهم است وکاربردی آن به خاطر رفع مشکلات مهمتراز آن بوده روی این اصل است که وجوهات مردم با پولیس ملی را باید تحکیم بخشید. برای اینکه سیاست سرکوب و چماق و شقه کردن صفوف دادخواهان مشکل اساسی را حل نخواهد کرد .
چونکه کم توجهی وعدم مواظبت دایمی از پولیس ملی ، کمبود کار فرهنگی و رشد نامتوازن صفوف و پایین بودن سطح مهارت های مسلکی آنها ، در جریان وظایف دشوار، زمینه لغزش ، اشتباهات وعدم اعتماد را بوجود می آورد . واضح است که در جوامع عقب نگهداشته شده از دولت گرفته تا مردم ونهاد های دیگر ،روی همین مشکل بریکدیگر میتازند زیراکه همه محصول چنین جامعه ی هستند .
نیروهای امنیتی بخصوص درهرگونه شرایط وبخصوص شرایط جنگ ، همواره با چالش هایی روبرو هستند که که در آرام ترین مکان و زمان ، حتا بدون تبارز عمل از سوی خود ،عکس العمل های ذهنی وهشدار دهنده ی از سیمای جامعه در ذهن شان نقش بسته وبعضاً احساس درونی شان را متحول ساخته وگاه گاهی در جریان اجرای وظایف خطیر بروز احساسات هیجان انگیز ولو از هرطرفی که باشد ، انگیزه اشتباهات خورد و بزرگ را بوجود می آورد .
به گونه مثال برخورد خشونت آمیز برخی از نیروهای امنیتی در قبال تظاهرات خیابانی ومسالمت آمیزهفته گذشته در شهر کابل احساسات مردم داغدیده وبازمانده گان قربانیان حملات انتحاری مورخ ۳۱ ماه می را جریحه دار ساخت .
بنا بر آن جنبش رستاخز تغیر نیازمند جدی فعالیت های فرهنگی و رسانشی بیشتری به منظور توضح وتشریح اهداف دادخواهانه خود در میا ن مردم می باشد. طبعیست که توضیح اهداف ، برنامه های کاری و شاخص های اساسی خواسته های قانونی و دادخواهانه در پیشگاه مردم ونهاد های امنیتی از الویت های کاری جنبش دادخواهانه بوده می تواند. زیرا پولیس ملی از میان مردم برخاسته و با مردم وجوه مشترک دارد .
تقویت روحیه سازنده با کار عظیم تبلیغاتی ، رسانشی وفعالیت های توضیحی به منظور آگاهی بیشتر از اهداف مبارزات دادخواهانه به فعالیت روزمره جنبش روشنفکری کشور نیازمند بیان روشن اهداف عدالت خواهی بوده و ایجاد فضای اعتماد متقابل همدلی وهمسویی و تکیه بر وجوهات مشترک مبرمیت حیاتی داشته که بر بنیاد آن نیروهای امنیتی در کنار مردم قرار گرفته و ازنفوذ عناصر مخرب و بروز سوی تفاهمات وحرکات تحریک آمیز عمال دشمن درصفوف جنبش جلوگیری بعمل می آید دراین صورت انگیزه تیغ کشیدن نیروهای امنیتی بروی مردم از میان برداشته خواهد شد زیرا مبارزه مدنی طبق قانون حق مسلم مردم است واز آن حمایت باید کرد.
در کشور ای اروپایی نیروهای امنیتی که با سلاح علم ودانش ،مهارت های مسلکی وتجهیزات ضروری مجهز اند با تکیه بر اساسات قانونی و پرنسیپ های کاری در امر تامین امنیت با دسپلین عالی وظیفه وی و اقدامات بازدارنده و پیشبینی های لازم در اجرای وظایف با حوصله مندی فراوان در میان مردم از محبوبیت خاصی بر خوردار هستند .
با توجه به تجارب تاریخی ، به گونه مثال در حادثه تغیرسیاسی سال ۱۹۹۱ روسیه حاکی ازآنست که « برغم اینکه ماهیت ،خصلت و اهداف رویداد که شامل درعمق حوادث مشخص است »، فقط با استفاده از ابزار وسیع تبلیغاتی وفعالیت های رسانشی نیروهای امنیتی را تغیر جهت دادند .
همچنان در مبارزات عدم تشدت به رهبری مهاتما گاندی در سال های دهه پنجاه میلادی ، بلاخره پولیس هند راه مردم را در پیش گرفتند . و در رویداد دیگری در سال ۱۹۷۷ نیروهای امنیتی پولیس از برخورد خشن با حزب کانگرس خود داری کرده و در کنار اعضای جنبش ملی ومردمی هند قرار گرفت .
همچنان نقش اساسی مردم به همراهی و همگرایی گروهای دادخوهانه ومردمی کشور یونان در جهتگیری عدالتخواهی ودفاع از جنبش دموکراسی سالهای اخیر درین کشور نمونه خوبی از فعالیت های مردمی و تفاهمات بزرگ ملی این کشور میباشد .
ولی در گوشه دیگری از دنیا دیده میشود که فعالیت تحریک آمیز عمال نفوذی از بیرون در صفوف مبارزات آزادی خواهان وبرخورد نیروهای امنیتی به آن ، سرنوشت لیبیا ومصر را دگر گون ساخت که تا بحال جنگ ادامه دارد . در کشور تونس فقط با شکستاندن کراچی دستی یک جوان سبزی فروش در سال ۲۰۱۰ توسط پولیس محلی انقلابی را به بار آورد که سرآغاز جنبش آزادی و بهار عرب خوانده می شود . این همه تجاربیست که از یک گوشه دنیا تا دگر نقطه آن زمین تا آسمان متفاوت است .
بنا بر آن نقش واهمیت نیرو های امنیتی در راستای سلامتی نظام و آرامش مردم تعین کننده بوده کم بها دادن به نیروی عظیم مردم در پیوند با نیروهای امنیتی، اشتباه بزرگ وجبران ناپذیر میباشد .
همه نهاد های مربوطه این را میدانند که ایجاد روحیه همدلی وهمسویی وتفاهم ، نیاز مبرم جامعه بوده وبا ابراز همبسته گی ملی ، مردمی و همگرایی دادخواهانه مردم و مبارزات مسالمت آمیزمردمی ، جنبش عدالت خواهی را به هدف نزدیک می سازد زیراکه از یکطرف از بروز سوی تفاهمات وحوادث دلخراش جلوگیری نموده واز سوی دیگر دسایس داخلی وخارجی را خنثی وچالش های پشت پرده را دفع می سازد و روحیه همگرایی را در میان نیروهای مردمی تحکیم میبخشد .
به این ترتیب نیروها با نگاه مسولانه درعمق حقایق و با اقدامات پیشگیرانه می توانند از بروز حوادث ناگوار وسوی تفاهمات جلوگیری بعمل آورند. وقتی از مردم سحن بمیان می آید در واقع مردم همانهایی اند که در میدان مبارزات مسالمت آمیز با راه اندازی تظاهرات صلح خواهانه خواستار عدالت اند و نگذارند تا عناصر مخرب وعوامل نفوذی دشمن انگیزه برخورد خشونت آمیز و رخنه در صفوف مبارزات دموکراتیک و دادخواهانه مرد م ایجا کرده همبسته گی دادخواهانه مردم را دچار آشفته گی سازند .
جنبش عدالت خواهی این رسالت را دارد که با هوشیاری کامل و ارایه خواسته های قانونی باایجاد تفاهم عمومی وگسترش اهداف وطن پرستانه وبشردوستانه در میان مردم ، پیروزی صلح رابر جنگ تحقق بخشد .
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۷ـ ۱۶۰۶
حزب حاکم محافظه کار بریتانیا اکثریت پارلمانی خود را از دست داد
اختلاف حزب محافظه کار و حزب کارگر فقط دو درصد بود.حزب محافظه کار: ۴۲ درصد و حزب کارگر ۴۰ درصد
تــرزا مـی نخـست وزیــر محافظه کار بریتانیا، با برگزاری انتخابات زودهنگام سودای افزایش اکثریت حزب اش در پارلمان را در سر داشت اما نتایج انتخابات سراسری روز پنجشنبه بریتانیا نه تنها به کلی اکثریت را از حزب محافظه کار گرفت و به کاهش کرسی های این حزب در پارلمان منجر شد، بلکه موقعیت شخص ترزا می را هم متزلزل کرد. تا پیش از اعلام نتایج همه پیش بینی ها متفقالقول از پیروزی محافظه کارها و کسب اکثریت در انتخابات حکایت داشت و شک و شبهه فقط در میزان آرا این حزب بود.
اما ورق برگشت و حزب محافظه کار با ازدست دادن ۱۲ کرسی اکثریت کرسی های پارلمان را از کف داد و برخلاف پیش بینیها ، حزب کارگر به رهبری جرمی کوربین توانست با افزایش ۳۱ کرسی خود در پارلمان رویهم رفته ۲۶۱ کرسی را از آن خود کند.
اختلاف حزب محافظه کار و حزب کارگر فقط دو درصد بود؛ حزب محافظه کار: ۴۲ درصد و حزب کارگر ۴۰ درصد.
گرچه تعداد کرسیهای حزب محافظه کار همچنان از حزب کارگر بیشتر است، اما به درستی می توان جرمی کوربین را پیروز انتخابات سراسری اخیر بریتانیا خواند.
او یک تنه در میدان رقابت با محافظه کاران، حزب کارگر را بالا کشید و تحت فشار داخلی حزب خود و کودتای هم حزبیهایش هم سربلند بیرون آمد. کوربین زمانی رهبری حزب کارگر را برعهده گرفت که ماجراجویی های نظامی دولت بلیر در عراق و برنامه های خصوصی سازی در بریتانیا و درنتیجه بحران مالی، این حزب را نزد افکار عمومی بی اعتبار کرده بود. کوربین کسی بود که بار دیگر حزب کارگر را با سنت خود آشتی داد و مواضع این حزب را که تا پیش از سال ۲۰۱۵ ترسایی و رهبری او، به حزب چپ میانه بدل شده بود، به مواضع چپ های رادیکال نزدیک کرد.
او حزب کارگر را با نیم میلیون عضو به یکی از بزرگ ترین احزاب اروپا بدل کرد. در کارزار انتخاباتی اخیر هم کوربین برخلاف ترزا می، رویکرد آسان گیرانه تری نسبت به مهاجران داشت و برنامه های ضد ریاضتی و تاکیدش بر خدمات عمومی، بسیاری از بریتانیایی ها به ویژه جوانان را به حمایت از سیاست های چپ گرایانهاش وا داشت.
در مقابل ترزا می بیش تر روی برنامه های خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا متمرکز بود؛ امری که به نظر می رسد در نهایت به ضرر او و حزبش تمام شد. با همه اینها احتمال نخست وزیری کوربین اندک است و جنب وجوش ترزا می برای تشکیل دولتی ایتلافی و ماندن در قدرت بهعنوان نخست وزیر هم از همان ساعات اولیه پس از اعلام نتایج آغاز شد*. در پی اعلام نتایج بسیاری از سیاست مداران بریتانیایی ازجمله جرمی کوربین، رهبر حزب کارگر، از ترزا می خواستند از نخست وزیری استعفا دهد اما او با رد این پیشنهادات گفت بریتانیا اکنون به ثبات نیاز دارد. لازمه تشکیل دولت مستقل، کسب ۳۲۶ کرسی از ۶۵۰ کرسی پارلمان است و حزب محافظه کار با ۳۱۸ کرسی اکنون نمی تواند بدون ایتلاف با حزبی دیگر دولت تشکیل دهد، چنین شرایطی را در بریتانیا اصطلاحاً پارلمان معلق می خوانند.
راهکارهای پیشِ روی ترزا می
در چنین شرایطی رهبرحزبی که بیشترین کرسی های پارلمان را به دست آورده این فرصت را دارد که برای تشکیل دولت تلاش کند. این تلاش ها از دو راه می گذرد: گزینه نخست ایتلاف با حزبی دیگر و تشکیل دولتی ایتلافی است که در این شرایط برخی وزارت خانهها با حزب دیگر تقسیم می شود و از این راه حزب محافظه کار که اکنون بیشترین کرسی را دارد مطمین خواهد بود برای تصویب طرحهایش در پارلمان با مشکلی جدی روبه رو نخواهد شد. اما یک امکان توافق غیررسمی دیگر هم در کار است که به توافق «اعتماد و حمایت » معروف است.
در چنین حالتی احزاب کوچک تر به حزب بزرگ تر قول می دهند از لایحه های دولت در پارلمان مانند بودجه پیشنهادی دولت حمایت کنند و در عوض این لایحهها با مشورت حزب کوچک تر نوشته میشود و در واقع این حزب کوچک تر نقشی کم رنگ در دولت دارد. در چنین شرایطی دولت اقلیت هم کرسیهای وزارتخانه را برای خود نگه داشته است و هم از آن سو نگران رای عدم اعتماد پارلمان به خود نیست.
با این همه براساس گزارشها ترزا می توانسته برای تشکیل دولت با حزب اتحادیه دموکراتیک (DUP) که بزرگ ترین حزب در ایرلند شمالی است به توافق برسد. پیش تر «آرلین فوستر»، رهبر این حزب که ۱۰ کرسی در پارلمان دارد، برای ایتلاف با حزب محافظه کار اعلام آماده گی کرده بود و منابع این حزب نیز دلیل اصلی این توافق را جلوگیری از نخست وزیری جرمی کوربین اعلام کرده بودند.
با این همه هنوز مشخص نیست آیا این دو حزب برای تشکیل دولت ایتلافی به توافق رسیدهاند یا در قالب توافق « اعتماد و حمایت ». آن طور که گاردین به نقل از منابع آگاه گزارش داده، به نظر می رسد دو حزب به این نتیجه رسیدهاند که نیازی به تشکیل دولت ایتلافی نیست.
ترزا می نیز در بیانیه ای از دیدار با ملکه بریتانیا و کسب اجازه از او برای تشکیل دولت خبر داد و گفت این دولت هدایت مذاکرات برگزیت که ۱۰ روز دیگر آغاز می شود را برعهده خواهد داشت. لیبرال دموکراتها و همچنین جرمی کوربین، از پیش احتمال هرگونه توافق و ایتلافی را با رقبا منتفی دانستهاند. لیبرال دموکراتها خاطره خوشی از ایتلاف با دیوید کامرون پس از انتخابات ٢٠١۵ ترسای ندارند. کوربین نیز تشکیل کابینه ایتلافی با حزب ملی اسکاتلند یا لیبرال دموکرات را رد کرده است.
تحرکات اخیر ترزا می نشان می دهد با وجود افزایش تعداد کرسی های حزب کارگر و کاهش اکثریت حزب محافظه کار، ترزا می همچنان نخست وزیر بریتانیا باقی می ماند. متحدان او در شرکتهای بزرگ و رسانه های جریان اصلی هم از همین فردا برای احیای این حزب سنگ تمام می گذارند و طرح های جدید این حزب برای حمله به خدمات اجتماعی و رفاه عمومی هم ادامه خواهد داشت. اما این بار حزب کارگر به رهبری کوربین موقعیت خود را به طرزی ناباورانه بهبود بخشیده تا در مقابل ترس و سرکوب، امید و آرزو بیافریند.
خطاهای فاجعه بار ترزا می از نظر مفسران
نخست وزیر بریتانیا زیر رگبار انتقاد مفسران روزنامههای جهان قرار دارد. ترزا می با تجدید انتخابات پارلمانی دست به یک قمار بزرگ سیاسی زد و بازی را باخت. نخست وزیر بریتانیا یک نکته را ندید و آن اینکه او «مارگارت تاچر» نیست.
مفسر روزنامه پولندی «رزکزپوسپولیتا» به خطای اصلی و مهم ترزا می اشاره می کند و می نویسد: « ترزا می یک خطای فاحش مرتکب شد؛ او فراموش کرد مارگارت تاچر جدید بریتانیا نیست، بلکه نخست وزیری است که تنها به طور تصادفی به این مقام رسیده است.
پس از آنکه «بوریس جانسون»، سخنگوی اصلی طرفداران خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، از پذیرش مسوولیت اداره کشور سر باز زد، محافظه کاران ترزا می را برگزیدند؛ آن هم به این علت که ترزا می موضع روشن و شفافی درباره خروج از اتحادیه نداشت و درعینحال، کس دیگری هم در کار نبود».
به گزارش دويچهوله، مفسر روزنامه «دنیک ان» چاپ اسلواکی، بیشتر به ویژگیهای شخصیتی ترزا می توجه کرده است. او می نویسد: « ترزا می تا پیش از برگزاری رفراندوم خواستار ماندن بریتانیا در اتحادیه اروپا بود؛ اما پس از رفراندوم، نه تنها وظیفه نخست وزیری را پذیرفت، بلکه حتا به مدافع سرسخت خروج بریتانیا از این اتحادیه بدل شد. از منظر حرفه ای، شاید بتوان این تغییر را فهمید؛ اما این امکان منتفی نیست که بخشی از مردم این تغییر مواضع را نوعی محاسبه گری و حرص و طمع به کسب قدرت ارزیابی کرده باشند و آن را نوعی فقدان باورپذیری و ثابت قدمی او بدانند؛ موضوعی که حداقل درباره رقیب او در انتخابات، یعنی جرمی کوربین از حزب کارگر صدق نمیکند».
مفسر روزنامه آلمانی «زوددویچه سایتونگ » به شعارهای ترزا می در انتخابات اشاره می کند و می نویسد: « ترزا می تلاش داشت ذهن مردم را با شعارهای خود پر کند؛ غافل از اینکه با افرادی بالغ رو به روست».
مفسر روزنامه فرانسوی «فیگارو» درباره آینده ترزا می می پرسد و می نویسد : پرسش اصلی روز پس از این انتخابات سرنوشت ساز این است که آیا ترزا می می رود یا می ماند؟
مفسر روزنامه سویدنی «داگنز نی هیتر» می نویسد: « با تجدید بی مورد و غیرالزامی انتخابات پارلمانی، ترزا می خطای وحشتناکی را مرتکب شده است. حال، دوستان و یاران حزبیاش چاقوهای خود را تیز کردهاند و بازار گمانه زنی بر سر رهبری جدید حزب رونق گرفته است. یک آینده سیاسی پرهرجومرج در انتظار بریتانیاست»/ shargh daily
بامداد ـ سیاسی ـ ۴/ ۱۷ـ ۱۱۰۶
عربستان سعودی، بحرین، مصر امارات متحده عربی، لیبیا، یمن و ملدیو با قطر قطع رابطه کردند
روزنامه الریاض در تهدید آشکار به براندازی درقطر نوشت که این نامه خانواده آل ثانی بیانگرعمق شکاف درمیان حکام قطراست و آنان نیز اعلام کرده اند که از سیاستهای تمیم خسته شدهاند و احتمال دارد که کودتای جدیدی درحکومت قطر صورت گیرد و در جریان آن حکومت به خانواده اصلی حاکم بازگردد.
چهارکشور: عربستان سعودی، بحرین، امارات متحده عربی و مصر بطور غافلگیرکنندهای روابط دیپلوماتیک خود را با قطر قطع کردند. علت این اقدام « پشتیبانی پایدار قطر از تروریزم در یمن و سوریه » ذکر شده است.
خبرگزاری المان بامداد امروز ۵ جون به نقل از فرستندهی الجزیره گزارش داد که کشور قطر بطور ناگهانی از سوی چهار کشور همسایه خود منزوی شده است.
طبق این گزارش چهار کشور بحرین، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و مصر در اقدامی همزمان همه ای روابط دیپلوماتیک خود را با این کشور قطع کردهاند.
افزون بر این، سه کشور حاشیه خلیج که همسایه گان مستقیم قطر هستند اعلام کردند که همه ای گذرگاههای مرزی خود با قطر را بسته ؛ و از شهروندان قطر خواسته اند که ظرف ۱۴ روز خاک این کشورها را ترک کنند.
علت این اقدام « پشتیبانی پایدار قطر از تروریزم در یمن و سوریه » ذکر شده است.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، وزارت خارجه مصر نیز اعلام کرده که به دلیل « پشتیبانی قطر از تروریزم » فرودگاهها و بندرهای خود را به روی هواپیماها و کشتیهای قطری میب ندد. دولت قطر هنوز به این اقدام واکنشی نشان نداده است.
گفتنی است که این چهار کشور بارها قطر را متهم کرده بودند که از جنبش اخوانالمسلمین که قدیمی ترین جنبش اسلامگرا در منطقه است و نیز دیگر گروههای افراطی حمایت می کند. این اواخر نزدیکی قطر به ایران نیز باعث ناخشنودی عربستان سعودی از این کشور شده بود.
عربستان سعودی همچنین با اشاره به نقش فرستنده الجزیره ، قطر را متهم می کند که از گروههای افراطی در منطقه پشتیبانی می نماید تا بتوانند ایدیولوژی خود را در منطقه گسترش دهد.
خبرگزاری دولتی عربستان SPA نوشته است که قطر از برخی گروهها و فرقههای تروریستی در منطقه مانند اخوانالمسلمین، داعش و القاعده پشتیبانی می کند و باعث می شود که این گروهها بتوانند پیامهای خود را رسانه ای کنند.
در این گزارش همچنین قطر به پشتیبانی از شبه نظامیان تحت حمایت ایران متهم شده است که در ناآرامیها در منطقه شیعه نشین شرق قطیف و در میان شیعیان بحرین نقش دارند.
خبرگزاری دولتی مصر نیز نوشته است که سیاست قطر « امنیت کشورهای عربی را تهدید می کند، تخم خصومت و نفاق می پراکند ؛ و باعث شکاف در وحدت جوامع عربی» می شود.
در هفته های گذشته شماری از رسانه های امریکایی نیز رهبران قطر را متهم کرده بودند که از گروههای تروریستی پشتیبانی مالی می کنند.
قطر عضو ایتلاف نظامی به رهبری امریکا بر ضد داعش است.
به نقل از اسپوتنیک در یک گزارش دیگر آمده است که : کشور های یمن، لیبیا و ملدیو نیز با قطر قطع رابطه نمودند. بدینگونه جمعاً ۷ کشور شامل : عربستان سعودی، بحرین، مصر اماارت متحده عرب، لیبیا، یمن و مادیو با قطر قطع رابطه کرده اند.
این هفت کشور حذف قطر از ایتلاف اعراب را نیز تایید نمودند که در مبارزه با حوثی ها در یمن سهم دارد.
شبکه تلویزیونی Sky News Arabia خبر داده است که قطر از گروپ های مسلح « اخوان المسلمین » و سایر سازمان های تروریستی چون داعش حمایت می کند و باعث بی نظمی وضع داخلی کشور های عربی می گردد.برعلاوه ایتلاف اعراب به رهبری سعودی نیز قطر را از صفوف خود حذف نموده است.
به گزارش روسیا الیوم، علی عبدالله صالح در گفت و گو با شبکه تلویزیونی « الیمن الیوم ـ یمن امروز » ضمن بیان نقش کشورش در کشف این توطیه گفت: « با اینکه عربستان سعودی و قطر، هر دو وابسته به وهابیت هستند، اما اختلافاتشان از انباشته شدن مسایل گذشته ناشی شده است».
در پی بالاگرفتن تنش میان ریاض و دوحه، روزنامه سعودی الریاض، قطر را به کودتا تهدید کرد و مدعی شد که خاندان حاکم بر این کشور از امیر آن اعلام براات کرده و وقوع کودتا بعید نیست.
طبق ادعای الریاض، خاندان آل ثانی با ارسال نامه ای به « سلمان بن عبدالعزیز» شاه عربستان از مواضع امیر کشورشان عذرخواهی و از او اعلام براات کرده است.
روزنامه الریاض در تهدیدی آشکار به براندازی در قطر، نوشته که این نامه خانواده آل ثانی بیانگر عمق شکاف در میان حکام قطراست و آنان نیز اعلام کردهاند که از سیاستهای تمیم خسته شدهاند و احتمال دارد که کودتای جدیدی در حکومت قطر صورت گیرد و در جریان آن حکومت به خانواده اصلی حاکم بازگردد.
در همین حال بهرام قاسمی سخنگوی وزارت امور خارجه ایران راه حل اختلافات میان کشورهای منطقه و از جمله اختلاف فعلی میان سه دولت همسایه قطر با این کشور را تنها از طریق روشهای سیاسی و مسالمت آمیز و گفت وگوهای شفاف و صریح میان طرفین دانست. بهرام قاسمی سخنگوی وزارت امور خارجه ایران با اشاره به تنشهای به وجود آمده میان برخی همسایگان جنوبی در خلیج فارس گفت: جمهوری اسلامی ایران با ابراز نگرانی از تحولات اخیر در روابط برخی کشورهای همسایه جنوبی خود در خلیج فارس و اظهار امیدواری نسبت به حل و فصل آن، بر نکات زیر به عنوان مواضع ثابت و اصولی خود تاکید می کند:
- افزایش تنش در روابط میان دولتهای همجوار در شرایطی که منطقه و جهان همچنان از تبعات گسترده بحران تروریزم و افراط گرایی و تداوم اشغال فلسطین توسط رژیم صهیونیستی رنج می برد، به سود هیچ یک از دولت ها و ملت های منطقه نبوده و مصالح همگان را تهدید می کند. جمهوری اسلامی ایران از همه همسایگان درگیر در اختلافات جاری در جنوب خلیج فارس می خواهد با عبرت آموزی از تجارب تلخ منطقه، دوری از احساسات و رجوع به عقلانیت و تدبیر، ضمن حداکثر خویشتنداری، در جهت کاهش تنش و بازگشت به آرامش حرکت نمایند.
- راه حل اختلافات میان کشورهای منطقه و از جمله اختلاف فعلی میان سه دولت همسایه قطر با این کشور، تنها از طریق روشهای سیاسی و مسالمت آمیز و گفت وگوهای شفاف و صریح میان طرفین امکان پذیر است.
- استفاده ابزاری از تحریم در جهان به هم پیوسته کنونی ضمن ناکارآمدی، امری مذموم، مردود و غیر قابل پذیرش است.
- حفظ حاکمیت ملی و تمامیت ارضی دولتهای مستقل و عدم مداخله در امور داخلی آنها و احترام به مرزهای شناخته شده بین المللی، اصول بنیادین و شناخته شده حقوق و روابط بین الملل است که می بایست توسط همه طرف ها محترم شمرده شود.
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۷ـ ۰۵۰۶
دو دسته گی در پیمان اتلانتیک بیلدربرگ ۲۰۱۷
تی یری میسان
چنانکه شواهد نشان می دهد، در حالی که رییس جمهور ترامپ کمابیش مشکلات مربوط به اقتدار درونی خود را بر طرف کرده است، چالش به بطن ناتو منتقل شده : واشنگتن علیه سیاست تروریستی اقامه دعوا می کند، ولی از سوی دیگر لندن مایل نیست ابزاری به این کارایی را برای سلطه جویی هایش رها کند. گروه بیلدربرگ که در آغاز به مثابه جعبه نمایش ارتعاش های پیمان آتلانتیک شمالی سازماندهی شده، به صحنه نمایش بحث و جدل سختی بین طرفداران و مخالفان امپریالیزم در خاور میانه تبدیل شده است. گروه بیلدربرگ در سال ۱۹۵۴ ترسایی به ابتکار سازمان سیا و ام آی 6 برای پشتیبانی از پیمان اتلانتیک ایجاد شد؛ هدف آن پیمان اتلانتیک شخصیت های مشهور جهان اقتصاد و مقامات سیاسی و نظامی مسوول بود تا جامعه مدنی را متوجه «خطر سرخ » کنند. این گروه بی آن که مرجع تصمیم گیرنده باشد، باشگاهی است که در وضعیت خیلی بسته به سر می برد، از دیدگاه تاریخی برای قدیمی ها مکانی بود که می توانستند برای ابراز وفاداری به لندن و واشنگتن با یکدیگر رقابت کنند و جوانترها نیز می توانستند نشان دهند که در رویارویی علیه شوروی ها به خودشان اطمینان دارند (1)
طی پیمان اتلانتیک سالانه در سال ۱۹۷۹ ترسایی بود که برنارد لویس Bernars Lewis برای حضار از نقش اخوان المسلمین علیه دولت کمونیستی افغانستان پرده برداشت. اسلام شناس بریتانیایی- اسراییلی- امریکایی در همین زمینه پیشنهاد کرده بود که « جنگ برای آزادی » را به همه آسیای مرکزی گسترش دهند.
در سال ۲۰۰۸ ترسایی یعنی از دو سال و نیم پیش از نخستین فراخوان « انقلاب » در سوریه که در فبروری ۲۰۱۱ ترسایی شروع شد ، بسما قضمانی Bessma Kodmani سخن گوی آینده مخالفان سوریه و والکر پارتس Volker Perthes مشاور آینده جفری فیلتمن برای تسلیم کامل و بی قید و شرط سوریه (2) ضرورت پشتیبانی از اخوان المسلمین را برای تسلط بر خاورمیانه مطرح کردند. و روی « میانه روی » اخوان المسلمین در رابطه با غرب، در مقابل افراط گرایی ایران و سوریه در زمینه حاکمیت ملی تاکید داشتند.( 3)
و در سال ۲۰۱۳ ترسایی رهبر کارفرمایان المان اولریش گریلو Ulrich Grillo برای سازماندهی مهاجرت سوری ها به حجم ۸۰۰۰۰۰ کارگر سوری به کارخانه های المان دست به اقداماتی زد (4)
بیلدربرگ سال ۲۰۱۷
گروه بیلدربرگ پیمان اتلانتیک سال ۲۰۱۷ خود را از ۱ تا ۴ جون در ایالات متحده برگزار کرد. خلاف عادت همیشه گی، ۱۳۰ شرکت کننده از طرح یگانه ای دفاع نکردند. بر عکس، پس از اقدامات و نظریات دونالد ترامپ در نشست عرب- و- اسلام- و- امریکا و در ناتو ( 5 ) سازمان سیا و ام آی ۶ روز اول را به سازماندهی بحث بین طرفداران مبارزه علیه اسلام گرایی و طرفداران آن اختصاص دادند. البته موضوع این بود که یا بین دوگروه به سازش برسند، یا اینکه با توجه به اختلاف نظر عمیق اجازه ندهند که هدف اولیه پیمان اتلانتیک از بین برود : یعنی مبارزه علیه روسیه ( 6)
در جبهه ضد اسلامگرا (یعنی مخالفان نه به مفهوم مخالفان دین اسلام، بلکه مخالفان اسلام سیاسی به تعریف سید قطب)، از حضور مک مستر H.R.McMaster مشاور امنیت ملی در دولت ترامپ)و کارشناس او به نام نادیا شادلو Nadia Schadlow. مک مستر از جمله استراتیژیست هایی ست که نظریاتش در صحنه نبرد شناخته شده است. شادلو به ویژه روی راهکارها و شیوه تغییر و تبدیل پیروزی های نظامی به پیروزهای سیاسی کار کرده است. او خیلی به امر بازسازی جریان های سیاسی در کشورهای شکست خورده توجه نشان داده است. شادلو به زودی باید کتاب جدیدی درباره مبارزه علیه اسلام گرایی افراطی منتشر کند.
در جبهه طرفداران اسلام گرایی، برای ایالات متحده از حضور جان برنان John Brenan رییس سابق سازمان سیا یاد کرده اند، و از کامندان سابق او آوریل هینس Avril Haines و دیوید کوهن David Cohen امور مالی تروریزم. برای بریتانیا، سر جان ساورس Sir John Sawers رییس سابق ام ای 6 و از پشتیبانان قدیمی اخوان المسلمین و جنرال نیکلا هوگتون Nicholas Houghton رییس صندوق سرمایه گذاری های کی کی آر، کوهلبرگ کراویس رابرتس و داوطلب خزانه داری داعش و جنرال دیوید پترائوس ( از بنیانگذاران داعش). و به این علت که گویی نبود تعادل تا این اندازه کافی نبوده است، سازمان دهنده گان پیشبینی کرده بودند که کارشناسی را دعوت کنند که بتواند توجیه ناپذیر را توجیه پذیر سازد، یعنی شخص شخیص پروفسور نیل فرگوسن Niell Fergusson تاریخ شناس در زمینه استعمار بریتانیایی.
هیچ عکسی از پیمان اتلانتیک گروه بیلدربرگ وجود ندارد زیرا سازماندهی آن محرمانه است. امور امنیتی این پیمان اتلانتیک
توسط اف بی آی و یا پولیس ویرجینیا صورت نمیگیرد بلکه از سوی شبه نظامی خصوصی و مستقیماٌ توسط ناتو تامین می شود.
احتمال واژگونی اتحادها
باید کمی منتظر بمانیم تا بدانیم که در این پیمان اتلانتیک چه چیزهایی گفته شده و ببینیم که هر یک از شرکت کننده گان از نظریات یکدیگر به چه نتایجی رسیده اند. با وجود این، از هم اکنون می توانیم ببینیم که چگونه لندن به سوی تغییر الگو در خاورمیانه نیل می کند. اگر الگوی « بهار عرب» (به مثابه بازتولید « شورش عرب در سال ۱۹۱۶» که بدست لورانس عرب برای جایگزین کردن امپراتوری بریتانیا بجای امپراتوری عثمانی سازماندهی شده بود) رها شده است، ام آی 6 امیدوار است توافقی بر اساس اسلام سیاسی به انجام رسد.
بر این اساس، در حالی که واشنگتن با تمدید اتحادش با عربستان سعودی، این کشور را متقاعد کرده که به ازای ۱۱۰ میلیارد دلار اسلحه از اخوان المسلمین صرفنظر کند ( 7 ) ، لندن بر آن است تا توافقی بین ایران، قطر، ترکیه و اخوان المسلمین به وجود آورد. اگر این طرح پی گیری شود، شاهد رها کردن طرح منازعات سنی و شیعه خواهیم بود، که متعاقباً باید از تهران، دوحه، انقره ، ادلب، بیروت و غزه به ایجاد « هلال اسلام سیاسی » بیانجامد. این وضعیت جدید به بریتانیا اجازه خواهد داد تا نفوذش را در منطقه حفظ کند.
یگانه موضوعی که باید به سازش بین همپیمانان جامه عمل بپوشاند ضرورت ترک اصل دولت جهاد طلب است. همه می پذیرند که باید ابلیس را باید در جعبه بیاندازند. یعنی به کار داعش خاتمه دهند، حتا با پذیرش این خطر که برخی به القاعده بپیوندند. به همین علت، خلیفه خود برگزیده که برای ادامه حیاتش احساس خطر کرده مخفیانه به داونینگ استریت و الیزه اولتیماتوم داده است.
انتخاب جبهه
در ماه های آینده خواهیم دید که آیا تغییر جهت درعربستان سعودی واقعی ست یا نه. برای سوریه رویداد خوبی خواهد بود، بر عکس یمنی ها (که جهان غرب از آن بی اطلاع است). برای شاه سلمان فرصت مناسبی خواهد بود که وهابیت را از یک فرقه متعصب به مذهبی عادی تبدیل کند. از این پس برخورد ناگهانی که ریاض و دوحه را در رابطه با ایران در مقابل یکدیگر قرار داد، مشکل را به دو چندان رسانده زیرا خاندان قطری آل ثانی مدعی نسبت فامیلی با بنیانگذار فرقه محمد بن عبدالوهاب است، و این ادعا سعودی ها را عصبانی کرده است.
طرح « اسلام سیاسی» عبارت است از متحد کردن اخوان المسلمین با طرفداران خمینی. چنین امری ایران و حتا حزب الله را ملزم می دارد که این مساله را جایگزین مبارزه ضد امپریالیستی کنند. اگر این طرح به روز شود، مطمیناً موجب خواهد شد که ایران از سوریه بیرون بیاید. کاخ سفید این موضوع را خیلی جدی می گیرد و بیم زده خود را برای چنین وضعیتی آماده می کند. دونالد ترامپ در سخنرانی اش در ریاض از تهران به مثابه دشمن جدیدش یاد کرد و میکاییل دانرآ Michaël D’Andrea که قتل عماد مغنیه از فرماندهان نظامی حزب الله لبنان را در دمشق به سال ۲۰۰۸ ترسایی سازماندهی کرده بود را در سازمان سیا به مقام مسوول بخش امور مربوط به ایران برگزید. ( 8 )
روسیه خود را برای وضعیت جدید احتمالی در خاورمیانه آماده کرده بود، و به این ترتیب خواست خود را با پشتیبانی از سوریه و نزدیک شدن به دشمن دیرینه اش ترکیه مبنی بر دستیابی به «آبهای گرم» و عبور و مرور از راه تنگه داردانل و بوسپورس پی گیری می کند. با وجود این، در آینده، برای روسیه اسلام سیاسی در قفقاز مشکل ایجاد خواهد کرد.
مثل همیشه وقتی که بازیگران کارتهایش را بُر می زنند، هر یک باید وضعیت خودش را مشخص کند. بریتانیا از امپراتوری خود دفاع می کند، فرانسه از طبقه رهبران و ایالات متحده از ملت امریکا. در خاورمیانه برخی برای قوم خود مبارزه می کنند، برخی دیگری برای نظریاتشان. ولی مسایل همیشه به این شکل ساده نیست. بر این اساس، ایران می تواند با مخلوط کردن هدف و وسیله، کمال مطلوب امام خمینی را پی گیری کند. رویدادی که در آغاز انقلاب ضد امپریالیستی بود و با نیروی اسلام هدایت می شد می تواند به داعیه ساده کاربست سیاسی این دین تحول یابد.
نتایج در بقیه جهان
در پیمان اتلانتیک بیلدربرگ سال ۲۰۱۷ ، ام آی 6 و سیا با دعوت فردی که به آتلانتیست ها تعلق نداشت پذیرای خطر بزرگی شدند. سفیر چین، تسوی تیانکای که باید در چهارمین روز گردم آیی سخنرانی کند، توانست وضعیت هر یک از اعضای ناتو را تخمین بزند.
از یکسو پکن روی همکاری دونالد ترامپ حساب می کند، استقبال ایالات متحده از بانک آسیایی اش برای سرمایه گذاری در زیربناها، و گسترش همه راه های بازرگانی. از سوی دیگر، امیدوار است که بریکسیت به اتحاد اقتصادی و مالی با لندن بیانجامد( 9 ).
در نتیجه، سفیر چین تسوی تیانکای که مدیر مرکز پژوهش سیاسی در وزارت امور خارجه چین بود تنها می تواند به تخریب داعش خشنود باشد. ولی ناآگاه نیست که آنانی که برای بستن «راه ابریشم » خلیفه را درعراق و سوریه سازماندهی کردند، به شکل پیشگیری کننده خود را برای سومین جبهه در فیلیپین و چهارمین جبهه در ونزویلا آماده می کنند تا هر طرح ارتباطاتی دیگر را نیز ناکام بگذارند.
از این دیدگاه، چین که مثل روسیه منافع خود را در پشتیبانی از ترامپ می بیند، دست کم به این علت که از گسترش تروریزم در کشورشان جلوگیری کنند، از خودشان، درباره احتمال نتایج دراز مدت فرادستی بریتانیا در «هلال اسلام سیاسی» خواهند پرسید.
ترجمه توسط : حمید محوی
[1] “ما تجهلونه عن مجموعة بيلدربيرغ ”, بقلم تييري ميسان, ترجمة Naïla Hanna , Комсомо́льская пра́вда , شبكة فولتير , 7 حزيران (يونيو) 2011, www.voltairenet.org/article1...
[2] “المان و سازمان ملل متحد علیه سوریه”, بوسيله ى تی یری میسان, ترجمه حمید محوی, Al-Watan (Syrie) , شبکه ولتر, 28 ژانويه 2016, www.voltairenet.org/article1...
[3] Sous nos yeux. Du 11-Septembre à Donald Trump, Thierry Meyssan, Editions Demi-lune, 2017.
[4] “چگونه اتحادیه اروپا با پناهندگان سوریه بازی می کند”, بوسيله ى تی یری میسان, ترجمه حمید محوی, شبکه ولتر, 2 مه 2016, www.voltairenet.org/article1...
[5] « Trump avance ses pions », par Thierry Meyssan, Al-Watan (Syrie) , Réseau Voltaire, 30 mai 2017.
[6] « La réunion 2017 du Groupe de Bilderberg », Réseau Voltaire, 1er juin 2017.
[7] « Donald Trump contre le jihadisme », par Thierry Meyssan, Al-Watan (Syrie) , Réseau Voltaire, 23 mai 2017.
[8] « La CIA prépare des opérations secrètes dures contre l’Iran », Réseau Voltaire, 3 juin 2017.
[9] “ خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا (برکسیت Brexit) تقسیم مجدد جغرافیای سیاسی در سطح جهانی”, بوسيله ى تی یری میسان, ترجمه حمید محوی, شبکه ولتر, ۲۷ جون ۲۰۱۶, www.voltairenet.org/artcle1
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۷ـ ۰۷۰۶
ترقی خواهان افغان و مساله برخورد با انتخابات دراروپا
دکتر اسد محسن زاده
درجریان سالهای پسین شاهد افزایش چشمیگر مهاجرین افغان در اروپا هستیم. امروز رقم افغان های باشنده درکشورهای عضو اتحادیه اروپا بیشتر از نفوس بزرگترین ولایات کشور یعنی بیشتر از شهروندان بلخ (۱.۳ میلیون) ، ننگرهار( ۱.۵ میلیون) و قندهار ( ۱.۲ میلیون ) میباشد.
وقتی در بسا از خیابان های اروپا گشت و گذار می نمایید ، جوانان افغان خیابان گرد و بی سرنوشت ، کوچه ها را پر؛ و رقم جوانان دربسا از شهرهای بزرگ اروپا بیش تراز بسیاری از ولسوالی های افغانستان می باشد.
این رشد چشمگیر و روبه افزایش مهاجران افغان در اروپا ؛ مساله برخورد با این همشهریان دیروز و هموطنان امروز را مهم و برازنده ساخته است .
مسایلی از نوع : حقوق مدنی و سیاسی مهاجران ازجمله مشارکت و فعالیت سیاسی ، حقوق اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی ، مهاجرت و حقوق همبسته گی ، تلاش در راه راهیافت برابری برای غیرشهروندان و... از شمار مسایل مهم وسرنوشت سازی اند که بایست با آن با دید کارشناسانه و مسولانه پرداخته؛ و این « افراد بی دولت » ،« بیگانه » ، « مهاجر »، و یا هم « غیر شهروند » که درجمع گروه های محروم اجتماعی دراروپا قرار دارند ؛ را درشناسایی زنده گی در محیط تازه فرهنگی ـ اجتماعی و حل انبوهی از وظایف بغرنج کمک کرد.
با آنکه به باور دیوید ویسبوردت ( David Weissbordt)* بربنیاد اندیشه ملیت بیگانه ، ماهیت اجازه اقامت آن ها ، و مدت زمانی که مهاجرین دراین کشورها بودوباش دارند ؛ حقوق شهروندان را به گونه ای متفاوتی تعین می نمایند ، ولی در نتیجه دگرگونی های گسترده ایی که درجریان سالهای پسین دررقم پناه جویان از یکسو ؛ و دگرگونی های بی مانندی که در قوانین اتحادیه اروپا و کشورهای جداگانه عضو آن پدید آمده است ، تلاش های هدفمند و ایثارگرانه سازمان ها و شخصیت های سیاسی ترقی خواه افغان در اروپا در راه حل مشکلات عدیده این هم میهنان بی نهایت مهم و سرنوشت سازمی باشد.
در حالیکه از دیرباز اشکارترین روش به خاطرمحروم ساختن برخی از مهاجران و گروه های قومی از مزایای شهروندی و کاربرد تعصب وضعیت حقوقی پناه جویان می باشد ، در بخش حقوق سیاسی مهاجران که مورد توجه این نوشتار است بادریغ دو برخورد رسمی وجود دارد :
یک : انکار رسمی از حقوق سیاسی ،
دو دیگر : برخورداری رسمی و حقوقی از برخی از حقوق سیاسی و ناتوانی کاربست این حقوق در عمل .
با آن که اقتدار دولت ها به موجب برخی حقوق اعطا شده به اتباع خارجی در حقوق بین المللی محدود شده است ، اما نبود انگیزه برای اجرای این حقوق تا اندازه ای به بی میلی بسیاری از سازمانها و رهبران سیاسی اروپا و بی توجه ایی سازمانهای سیاسی و فعالین سیاسی جامعه مهاجر نیز ارتباط دارد.
بادرد و دریغ که دادخواهان و دموکرات افغان که چند صباح پیش تر به اروپا کوچیده و دارای سازمان ها و ساختارهای سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی خود می باشند با واقعیت های موجود برخورد سطحی نموده ؛ بیشتر بر گذشته و دستاورد های مبارزاتی پیشین به گونه نوستالژیک تکیه ؛ و یا چنان مصروف پیگیری رخدادهای روان درافغانستان می باشند ،که در نتیجه آن نتوانسته اند خود را همگام و همنوا با خواست های محیط سیاسی ـ فرهنگی تازه بسازند. آنها با بی تفاوتی از کناررخدادهای پرتنش سیاسی ـ اجتماعی جوامع مهاجرپذیر گذشته و با بی میلی به آنها می نگرند. این بی میلی ها باعث شده است که گروه های از مهاجران سیاسی افغان که دارای سازمان ها و شبکه های گسترده در کشورهای جداگانه اروپایی می باشند نتوانسته اند برنامه های مشخص ، واقعبینانه و مسوولانه ای در برخورد با محیط تازه وخواست های آن از یکسو ؛ و جامعه رشد یابند مهاجر افغان درکشورهای عضو اتحادیه اروپا از سوی دیگررا تدوین نمایند.
درهمین سالها درمیان سازمان های سیاسی افغان دراروپا ،بیشتراین دو طرزدید جان گرفته است که در خور توجه می باشند :
گروهی دراین سازمان ها ( با دریغ گروه اکثریت !) از اعضا و هوادارن سازمان خود انتظار دارند تا فقط و فقط به تشکل شان در داخل کشور چشمداشته ؛ وظیفه و رسالت خود را فقط و فقط در تقویت بنیه مالی و انکشاف سازمان شان در داخل کشور می بینند .
گروه دومی با برخورد مسوولانه ؛ و وسعت دید به این باوراند که چون اعضا و هوادران شان در محیط تازه فرهنگی و مناسبات اجتماعی ـ اقتصادی دیگری زیست ، کار و مبارزه می نمایند ؛ باید سازمان شان در پیریزی برنامه های کاری و تعین اماج های مبارزه سیاسی شان این واقعیت را در نظر داشته ؛ و مشارکت سیاسی ـ اجتماعی در کشورمیزبان را در دستور کار و اولویت های سازمانگران و اعضای سازمان شان قرار داده ، و در ضمن مساله کمک و یاری به جنبش داد خواهی کشور را نیز از نظر نیندازند.
طرح و جانبداری از خواست های حقوقی ، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی مهاجران روبه افزایش در اتحادیه اروپا از شمار آن وظایفی اند که آینده جنبش ترقی خواهی وعدالت پسندی در اروپا و افغانستان با آن در ارتباط و پیوند تنگاتنگ میباشد. مساله کار سیاسی ـ فرهنگی منظم و هدفمند دربین جامعه مهاجر افغان ؛ و تشویق آنها به مبارزه متشکل سیاسی و صنفی به نفع پیشرفت ، عدالت و همنوعی در اروپا می باشد. البته با رشد و افزایش صفوف این تشکلات و بلند بردن سطح اگاهی سیاسی هموندان آن می توان به سازمان و جنبش های سیاسی در داخل کشور نیز کمک و یاری رسانید.
نگارنده که هوادار دیدگاه دوم میباشد ، به این باور است که با وجود محدودیت هایی که در مقررات مربوط به مشارکت سیاسی بیگانه گان و مهاجران درکشورهای میزبان وجود دارد ؛ درونمایه میثاق حقوق مدنی و سیاسی (مواد ۱۲ آزادی کوچیدن ، ماده ۲۵ مشارکت سیاسی ) به هیچ گونه به مفهوم سلب حقوق سیاسی ـ مدنی بیگانه گان نیست؛ و سازمان های سیاسی داد خواه افغان امکانات گسترده در زمینه تلاشهای هدفمند و هدف گذار سیاسی دارند. ما شاهد آنیم که امروز در کشورهای اتحادیه اروپا ( با تفاوت های محلی ) مقرراتی وجود دارد که زمینه مشارکت سیاسی و اجتماعی مهاجران را فراهم آورده است. چنانکه در سال های پسین شماری از کشورهای اروپا با پیوستن به « کنوانسیون مشارکت خارجی ها در زنده گی عمومی در سطح محلی » * حق شرکت و رای دهی به مهاجران را مانند اتباع خود داده اند.
از آنجایی که بخشی از سیاسیون افغان بنا بر دلیل های معین ، در کشورهایی که بود وباش دارند فقط نقش تماشاگر بی عمل را بازی می نمایند ؛ بیش تر آنها در« اجتماعات موازی » و یا دیاسپورای خود زنده گی ؛ و کمتربا حیات سیاسی ـ فرهنگی اروپا خوگرفته و برای همین هم نتوانسته اند دیدگاه ها ، طرح ها و برنامه های مشخصی در باره وضع مهاجران افغان ، شیوه زنده گی ،حقوق اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی ، راهیافت های برای مشارکت سیاسی ، مهاجرت و حقوق همبسته گی و سایر مسایل را پیشکش بدارند.
نظرگذرا به خبرهایی ازنشست سازمان های سیاسی افغان در اروپا ، برنامه کاری و اهداف آنها نشان می دهد که مسایل اروپا دراین برنامه ها جا و نقشی ندارند. به گونه مثال در بیش تر این گزارشات می خوانیم که : « درجلسه رفیقی درباره انکشافات افغانستان ؛ و یا اوضاع منطقه و جهان صحبت نمود ». درحالیکه درهمین کشوری که این دوستان بودو باش دارند ، مالیه می دهند ، درمناسبات مشخص کاری قراردارند و همه روزه از اثرات سیاسی ـ اقتصادی و اجتماعی آن متاثر می شوند، ده ها رخداد بزرگ در زنده گی و سرنوشت خود آنها ، فرزندان و هموطنان شان موجود است که مهم تر و اثرگذارتر از رخداد های مربوط به پاکستان و ایران و یا ... می باشند.
ازاین شمار درسال روان ترسایی درکشورهای اروپایی انتخابات سرنوشت ساز زیر راه اندازی می شود:
ـ انتخابات پارلمانی درهالند ، ۱۵ مارچ
ـ انتخابات ریاست جمهوری در فرانسه ، ۲۳ اپریل
ـ انتخابات پارلمان بریتانیای کبیر ، ۸ جون
ـ انتخابات اسامبله ملی فرانسه ، ۱۱ جون
ـ انتخابات بوندس تاگ در المان ، ۱۷ سپتامبر
ـ انتخابات پارلمانی در اتریش ، ۱۵ اکتوبر
ـ انتخابات پارلمانی در ناروی ، ۱۱ نوامبر
و ده های انتخابات فدرال ، ایالتی و محلی دیگر .
بادرد و دریغ درهیچ سازمانی پیرامون اهمیت این انتخابات؛ و اثرات آن در زنده گی جامعه مهاجر از جمله نیروهای ترقی خواه و دادپسند افغان؛ وهموطنان تازه وارد چیزی گفته و نوشته نمی شود. چندی قبل انتخابات پارلمانی در هالند و تازه در فرانسه انتخابات ریاست جمهوری صورت گرفت ، ولی کمترین سازمان سیاسی مهاجر افغان در اروپا در این باره نوشتند ؛ ویا به هموطنان ما در باره احزاب سیاسی این کشورها ، دیدگاه ها ، برنامه های آنها و نفع و زیان سیاست های شان بر مردم ؛ از جمله پناه جویان افغان در این کشورها چیزی نگقتند . یعنی برای این سازمان ها اینکه کدام نیروی سیاسی در بریتانیا ، هالند و یا فرانسه سکان قدرت را به دست می گیرید شاید بی ارزش باشد. امروز انتخابات پارلمانی درفرانسه ، انتخابات پارلمانی در انگلستان ، انتخابات پارلمانی درالمان ، انتخابات پارلمانی در اتریش ..... در پیش روست ؛ ولی سازمان های سیاسی افغانی درحالیکه درشماری از این کشور ها نماینده و سازمان های کشوری دارند ؛ در چهره آرایی برنامه ها و اماج های سیاسی ـ اجتماعی احزاب و شرایط اقتصادی ـ اجتماعی این کشورها با بی تفاوتی و کم مهری برخورد می نمایند. این سکوت و بی تفاوتی و بی برنامه گی نشاندهنده بی ابتکاری بی مسوولیتی بوده؛ زمینه ساز آن می شود تا صد ها افغان مهاجر که تازه از حق رای دهی برخوردار گردیده اند یا از این حق استفاده ننمایند ؛ و یا از سر نا آگاهی آنرا به صندوق های ارتجاعی و خارجی ستیزها بریزند.
ورود دموکراتیک مهاجران این وظیفه را در برابر نیروهای ترقی خواه قرار می دهد که با شجاعت احزاب دموکرات ، ترقی خواه و دادجو را شناسایی و آنها را با برنامه هایشان به جامعه مهاجر افغان معرفی و از سرمسوولیت در برابر انسان زحمت کش ؛ و عدالت اجتماعی و اقتصادی به جامعه مهاجر گزینش این احزاب را توصیه نمایند. جا دارد تا داد خواهان افغان کمرهمت بسته و با بهره از ابزار دست داشته احزاب و سازمانهای مترقی و مردم دوست این کشورها را به رای دهنده افغان معرفی ؛ و در کمپاین های انتخاباتی آنها فعال و گسترده سهم بگیرند.
گرایش و انکشافات جدید در میان جامعه مهاجر افغان در اروپا نشان می دهد که نسل کهنه سیاسیون افغان در اروپا روبه کاهش بوده، از اثرگزاری آنها کاسته می شود. نسل تازه وارد یا نسل اکثریت درشرایطی تربیت و رشد نموده اند که آماده گی ، سطح اگاهی سیاسی؛ و رو کرد به مبارزه سازمان یافته در بین آنها ضعیف بوده و بی میلی شدید به مسایل سیاسی ـ اجتماعی وجود دارد. درچنین وضعی رسالت تاریخی سازمانگران سیاسی ترقی خواه افغان است تا با تکیه بر ابزار اثرگزار شان چون رسانه ها ، ساختارهای سیاسی ، اتحادیه ها و انجمن های اجتماعی ، فرهنگی و مهاجرتی به فعالیت موثر و برنامه ریزی شده در بین مهاجران پرداخته ؛ و گروه های تازه وارد را به سیاست و مبارزه سیاسی تشویق و رهنمایی کنند.
بربنیاد اسناد و اظهارات مسوولین المان ، امروز دراین کشور بیش از نیم میلیون افغان مهاجر بود و باش دارند؛ یعنی این که نفوس افغان های باشنده در المان بیشتر از ولایت های :
ـ بادغیس ، ۴۹۶ هزار،
ـ بامیان ، ۴۴۷ هزار،
ـ لغمان ، ۴۴۰ هزار
ـ فراه ، قریب۵۰۰ هزار می باشد.
درهمین المان برخی از سازمان های سیاسی افغان دارای اندوخته کار سیاسی ـ سازمانی بیش از ۴۵ ساله می باشد. این اندوخته ها در برگیرنده تشکل درسازمان سیاسی افغانی ، رابطه و پیوند با سازمان های داد خواه و ترقی پسند المان ؛ و شیوه های سهمگیری در فعالیت های روزمره سیاسی ـ صنفی در این کشور می باشد. با تکیه بر این اندوخته های پربار می توان با تدوین برنامه های عملی از جمله برنامه های تبلیغاتی و آموزشی این اندوخته ها به نسل تازه وارد انتقال ، و آگاه ترین آنها را به مبارزه سیاسی سازمان یافته و متشکل کشانید.
امکانات گسترده کارسیاسی ـ سازمانی دراروپا موجود است. لازم است تا با شجاعت ، آینده نگری و ازخودگذری از آن به نفع اندیشه ها و آرمان های انسانی استفاده ؛ وزودتر به میدان عمل گام بگذاریم.
* Final report on the rights of non – citizens : Examples of practices in regard to non – citizens, para.3
** Convention on the Participation of Foreigners in Public Life at the Level , Strassbourg , 5 Feb .1992
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ ۰۵۰۶