نقش عربستان سعودی در تحولات فکری ، سیاسی و فرهنگی افغانستان
داکترحمیدالله مفید
پیشینه تاریخی
در سال ۲۹ هجری قمری هنگامی که سپاهیان تازی در زمان عثمان بن عفان(رض) پس از فتح « طبس» و قهستان به سوی خراسان رهسپار شدند در حقیقت پیروزی بر خراسان آغاز یافت ، به گفتاورد یاقوت حموی در معجم البلدان «عبدالله بن سمره » والی خراسان عربی با شدت شهرهای خراسان چون : « رخ ، زاوه ، خواف ، اسفرایین ، باخزر ، جوین، ابرشهر یا نیشاپور ، نسا ، طوس ، هرات و مروه ودیگر شهر ها را یکی پی دیگری فتح کرد. »
چون خراسانیان مردم آزادی خواه بودند ، در برابر تازیان چندین بار قیام کردند ، که آخرین آن خیزش ابومسلم خراسانی بود ، تازیان به خاطر کشتن رویه آزادی خواهی خراسانیان نزدیک به پنجاه هزار سپاهی را با خانواده های شان در خراسان جابجا ساختند ، که با خدمه و خانواده های آنان به دو صد هزار نفر می رسیدند ، آنها با زبان و فرهنگ تازی در خراسان جابجا شدند ، این نخستین کوچ و جابجایی تازیان در خراسان بود ، به گفتاورد پطروشفسکی این تازیان وظیفه داشتند ، تا زبان ، فرهنگ و دین تازی را در خراسان نهادینه سازند . ازهمین جا نفوذ فرهنگی تازیان در خراسان آغاز یافت .این نفوذ با گسترش دین اسلام در خراسان وسعت بیشتر یافت.
پس از فراز شدن دولت صفاریان و پدیداری یعقوب لیث صفاری که به فرهنگ و زبان فارسی عاشقانه می نگریست ، یکبار دیگر زبان فارسی جان تازه گرفت ، مگر مناسبات فرهنگی و دینی مانند گذشته ادامه یافت و تا ایدون ادامه دارد.
با ایجاد دولت عربستان سعودی توسط محمد بن سعود در سال ۱۷۵۰ ترسایی و سپس با به میان آمدن ، عبدالعزیز بن سعود و گسترش سرزمین سعودی در شبه جزیره ای عرب به کمک شیخ محمد بن عبدالوهاب ( بنیانگذار وهابیسم در جهان )، دولت عربستان سعودی در جهان عرب پدیدار گردید.
مناسبات افغاستان و دولت عربستان سعودی :
محمد ظاهر شاه پادشاه پیشین افغانستان در سال ۱۹۳۲ ترسایی به عربستان سعودی مسافرت نمود و با ملک عبدالعزیز دیدارکرد و توافقنامه یا همسازنامه دوستی میان دو کشور را دستینه یا امضا نمود . پسانتر ها ملک فیصل پادشاه عربستان سعودی در سال ۱۳۴۹ خورشیدی از افغانستان دیدن نمود.
در زمان دولت جمهوری محمد داوود خان نیز یکبار دیگر مناسبات سیاسی و دوستی میان افغانستان و عربستان سعودی بهبودی بهتری یافت . بر بنیاد این مناسبات، برای نخستین بار استادان عربستان سعودی در دو بخش یعنی در بخش دانشکده شرعیات و دربخش دیپارتمنت زبان و ادبیات عربی دانشکده ادبیات کابل در سال های ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۷ خورشیدی به کابل آمدند ، که از آن میان استاد سعد الحمید Sad al humaid واستاد الشرقاوی را می توان نامبرد که نخستین در دانشکده ای ادبیات و دومی در دانشکده ای شرعیات تدریس می نمودند. در حقیقت این نخستین تبادل فرهنگی میان افغانستان ودولت عربستان سعودی بود.
پس از رویداد هفتم ثور مناسبات سیاسی میان افغانستان و عربستان سعودی به سردی گرایید و دولت عربستان سعودی با سرمایه گذاری در میان مجاهدین و کمک های میلیون دالری ، اعمار مدارس دینی و تامین افزار جنگی برای مجاهدین پرداخت .
عربستان سعودی با رویکرد به نقش سرزمین دینی و تاریخی اش در جهان اسلام از همان استان پدیداری خود را تنها منادی حقیقی اسلام در جهان می داند ، که با برنامه های قدرت طلبی امریکا و غرب همسانی دارد . این کشور با پیشینه گی تاریخی اش همواره تلاش در نشر و پخش ارزش های دولت آل سعود یعنی وهابیت بخرج می دهد. در این میان کشورهای مانند افغانستان که از زمینه اسلام خواهی و اسلام گرایی بالا بلندی برخوردار است و از ۹۰ در صد بالای جمعیت آن را بی سوادان و تهیدستان شکل داده است بهترین بستر برای گسترش وهابیت و طالبانیزم می باشد.
استفاده از ظرفیت حج تاسیس مدارس دینی ، مراکز فرهنگی چند منظوره یی و چاپ و نشر کتاب و قران کریم ، از مشقات فرهنگی سعودی ها در نفوذ هر چه بیشتر در افغانستان به شمار می آید،می توان نقش فرهنگی عربستان سعودی را در افغانستان به سه مرحله جداگانه به پویش و کاوش گرفت :
مرحله نخست : فرستادن استادان دانشگاهی به منظور تدریس زبان و ادبیات تازی و امور شرعی اسلامی در فاصله میان دولت شاهی و پایان جمهوری . در این مرحله مناسبات فرهنگی بر بنیاد مناسبات متقابل برخوردار بود ، استادان دانشگاهی به منظور آموزش دانش آموزان آمده بودند ، با آنکه این مناسبات یک جانبه بود ، یعنی استادان از سعودی به منظور آموزش زبان تازی آمده بودند ، مگر از سوی افغانستان استادی جهت آموزش زبان های فارسی و یا پشتو به عربستان سعودی نرفته بود ، زیرا در دانشگاه های عربستان سعودی زبان فارسی تدریس نمی شود ، در حالی که در دانشگاه های اغلب کشورهای جهان زبان فارسی جهت پویش و آموزش فرا گرفته می شود. با آنهم این مرحله یک مرحله آرام فرهنگی بود و مناسبات فرهنگی نیز بر رویه احترام متقابل برخوردار بود .
مرحله دوم : در این مرحله کشورشاهی عربستان سعودی با استفاده از گروه های جهادی و فراریان افغانستان در کشور پاکستان و اروپا با استفاده از امکانات مالی ، سیاسی و دینی توانست تا گروه های افراطی جهادی را تمویل و تسلیح نماید و آنها را برای جنگ داخلی به افغانستان بفرستد. در این مرحله کمک های میلیونی عربستان سعودی ، فرستادن ، آموزگاران ، تمویل مصارف تسلیحاتی و دیگر امور لوژستیکی مخالفان دولت آنوقت از کارکرد های دولت سعودی برای افغانستان بود ، که این حالت تا ایدون نیز ادامه دارد. افزون بر این ها کشور عربستان سعودی پشتبانی و تمویل سلفی گری را در مراکز رسمی ودانشگاهی نیز سازماندهی نمود ، در این مرحله نفوذ فرهنگی ودینی عربستان سعودی را پشتبانی از تفکر سلفی گری از راه مراکز غیررسمی ، مساجد و مدارس مذهبی و اعزام مفتی و مبلغان مذهبی از مرکز « الرابط العالم الاسلامی » واقع در جده و پشتبانی از بخش نا متوازن عربستان سعودی از تفکر سلفی گری تکفیری از راه سرویس های امنیتی و اطلاعاتی و برخی واسطه ها و وابسته ها های نفوذی دیگر درمنطقه می توان پنداشت ، در فرایند این دخالت ، در افغانستان و به ویژه در مدارس و احزاب جهادی و طالبی تفکر سلفی گری رشد و تقویه گردید و این تفکر به ثمر نیز رسید ، پیروزی مرحله نخست طالبان در افغانستان که از سوی عربستان سعودی به رسمیت شناخته شده بودند ، فرایند این دخالت بود ودر مرحله پسین ، کار در زمینه بازسازی و تقویه طالبان دربخش های ارتشی و نظامی و سیاسی نیز ازهمین شبکه ها آب می خورد. امروز در افغانستان جنگ های مذهبی میان شیعه وسنی ، ایجاد نفرت سنی های سلفی از شیعه ها ، نفرت نسبت به حقوق بانوان ، نفرت از دموکراسی و عدالت اجتماعی در میان بخشی از جوانان سلفی از برکت همین وهابی گری عربستان سعودی است.
مرحله سوم: دولت شاهی عربستان سعودی که مخالف دموکراسی و آزادی های بشری است ، افزون از راه های استخباراتی و امنیتی با استفاده از مناسبات باز دیپلوماتیکی نیز تلاش می ورزد ، تا سلفی گری ، عربی گرایی و بنیاد گرایی وهابی را از طریق منابع باز نیز درکشور نهادینه بسازد، از همینرو در سال ۱۳۹۳ خورشیدی قرارداد یا همخوان نامه ساخت یک مرکز بزرگ اسلامی را در افغانستان دستینه و امضا نمود ، این مرکز که هزینه و مصارف آن از سوی عربستان سعودی پرداخته می شود و از ۴۵ تا ۱۰۰ میلیون دالر برآورد شده است و بر بنیاد بیان مسولان و مقامات عربستان سعودی قرار است در این مرکز آموزش اسلامی و زبان و ادبیات عربی فراگرفته خواهد شد، نیز نماد مرحله سوم مناسبات فرهنگی عربستان سعودی و افغانستان می باشد .
بدون شک این مرکز زیر نام فرهنگی و اسلامی در راستای نزدیک ساختن فرهنگ اسلامی مردم افغانستان با تفکر آل سعود همسویی دارد، تا پارسی زبانان افغانستان را که در خوزه تمدنی ایران باستان قرار دارند، با خود نزدیک کنند، آموزش علوم دینی مورد تآیید سعودی ها با نگرش های سلفی در این مرکز از عمده ترین مراکز تبلیغ ارزش ها و فرهنگ سعودی ها در افغانستان خواهد بود ، چون مردم افغانستان به علوم دینی دلچسپی وافری دارند ، بیم آن می رود ، که این مرکز بتواند ، در آینده به یک مرکز مهم منافع تروریستی و سلفی گری عربستان سعودی در افغانستان مبدل گردد، وشاید از آن شخصیت های برجسته سیاسی با تفکر سلفی گری ومبارزه با دانش بشری و حقوق شهروندی و دادخواهی برخیزند و درخت نوشگوفه دموکراسی را نیز در افغانستان برای ابد از بنیاد برافگنند.
وهمچنان امکان آن میرود ، تا فارغان این مرکز در انجام عملیات های تروریستی به منظور نابودی دگر اندیشان بی باکانه برزمند. با به دیده داشتن سه مرحله یی مناسبات فرهنگی افغانستان وکشورعربستان سعودی ، می توان به این فرایند نزدیک شد، که کشورعربستان سعودی در تمام مراحل مناسبات فرهنگی طوریکجانبه در پی پخش و اشاعه تفکر آل سعود و سلفی گرایی می باشد و در این راستا به پیروزی های چشمگیری نیز نایل شده است .
بادرد ودریغ این مناسبات جاده یکطرفه بوده و هیچ نشانه ای از پخش تفکر اسلامی میانه رو و به ویژه اسلام حنفی گرایی و پخش و اشاعه زبان فارسی در عربستان سعودی به دیده نمی آید. این جاده یکطرفه تنها به عربستان سعودی می انجامد ، اگر وزارت خارجه افغانستان و به ویژه وزارت های تحصیلات عالی و اطلاعات و فرهنگ به گسترش فرهنگ دیر پا و کهن زبانهای فارسی و پشتو در جهان و به ویژه در عربستان سعودی رویکرد نمی نمایند ، بهتر است تا این مناسبات یکطرفه که در گذر تروریزم و سلفیت به بن بست می رسد. قطع شود و یا در مناسبات فرهنگی دو کشور بازنگری لازم گردد.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۰ـ ۰۲۰۵
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020
حزب آبادی افغانستان و مساله زنان
زلیخا پوپل
منحیث عضو حزب آبادی افغانستان افتخارمیکنم که حزب ما درکنگره ۱۹ اسد ۱۳۹۷ خود به مساله زنان عطف توجه نموده است. حزب ما منحیث یک حزب دموکراتیک ، داد خواه و مدرن سوال برابری حق زن و مرد را در جامعه عقب مانده افغانستان در الویت کاری خود قرارداده است .
زنان که بیشترازنصف نفوس کشور را تشکیل میدهند ، نیروی پرتوان و اثرگزار دربخش های اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی بوده، وستون استوارکانون خانواده تشکیل میدهند ، که بخاطرجایگاه خاص خود شایسته توجه ، نیایش و ستایش میباشند.
زنان بخشی ازنیروی های مولده جامعه را تشکیل میدهند که درروند تولید ، وارتقای سطح محصولات مانند مردان مصروف کار اند . با درد و دریغ که زنان جامعه ما درنتیجه مناسبات غیرعادلانه اجتماعی و اقتصادی هنوزاز دسترسی به حقوق حقه خود محروم اند . با وجود تلاش های معین ، تا هنوز زنان دراین میدان با موانع شدید و برخوردهای زشت مواجه اند .
هنوزهم سنگسار ،کشتار و سرکوبی زنان ادامه داشته ، و محرومیت های جامعه موجب آن گردیده که زنان به تکالیف جسمی و روحی دچارگردند. مصایب بزرگ اجتماعی و اقتصادی که دامنگیر کشورمیباشد ، زمینه ساز خودسوزی ، سنگسار، بریدن اعضای بدن ، خودکشی ، خرید و فروش زنان ، ازدواج های جبری و ده های عمل ننگین دیگر را سبب شده است که مایه شرمساری عاملین آن ، و لکه ننگی برجبین زن ستیزان درجامعه میباشد.
اگر ازسر وجدان و مسوولیت اجتماعی قضاوت صورت گیرد ، هیچ خانه و هیچ جامعه ای نمی تواند بدون زن وجود داشته باشد، وهیچ کاری نمی تواند بدون حضور زن به پیش برود .
به همین دلیل ارتقای نقش اجتماعی و اقتصادی زنان ، و تحقق احکام اعلامیه جهانی حقوق بشربخشی از وظایف اساسی سازمانهای داد خواه و ترقی پسند کشور ، منجمله حزب آبادی افغانستان میباشد .
حزب آبادی افغانستان، برابری حقوقی زنان را با مردان، سنگ محک هرگونه حرکت دموکراتیک و پایه ایجاد جامعه دموکراتیک می داند و در راه تساوی حقوق سیاسی، اجتماعی و مدنی زنان با مردان مبارزه میکند. نقش موثر و رهبری کننده زنان را در صفوف خویش به طورمستمرارتقا می بخشد. از جنبش زنان در همه ابعاد و ترکیب های آن، برای حصولِ حق برابر، دستمزد برابر برای کار برابر، منع انواع خشونت و محافظت قانونی برابر حمایت میکند. (مرامنامه حزب ـ بخش اجتماعی)
در اصول مرامی حزب آمده است :
ـ مبارزه در راه تامین حقوق زنان و خانواده ها از طریق توسعه موسسات حمایه طفل و مادر، زایشگاه ها، شیرخوارگاه ها،کودکستانها،کلینیک ها، تسهیلات آموزش و پرورش و جلوگیری از بهره کشی کو دکان.
ـ حمایت از یتیمان و بیوه زنان، معیوبین ومعلولین جنگ و بحران کشور، تعیین احصاییه دقیق آنها، مواظبت همیشه گی و بدون تبعیض از آنان، فراهم آوری شرایط مناسب زنده گی و امکانات کار و خدمات اجتماعی و جلب حمایت موسسات داخلی و خارجی از آنها.
ـ مساعی لازم غرض تامین کار و اشتغال برای مردم، بعنوان حل عمده ترین مشکل اجتماعی، عامل عمده و اساسی تداوم بحران در کشور و عامل موثر در زدودن فقر از جامعه، بهبود زنده گی مردم، تامین مصوونیت و محیط محفوظ کار و تخنیک ایمنی د ر تمام مراکز تولیدی و حمایت از اصل مزد مساوی در برابر کار مساوی برای مردان و زنان….
درسایر اسناد و اعلامیه های خود نیز، حزب آبادی افغانستان با صراحت دفاع ازحقوق زنان ، رفع ستم جنسیتی و نابرابری ، فراهم آوری شرایط عادلانه زنده گی برای زنان ، فراهم نمودن فرصت های کاری ، جلوگیری و برچیدن بستر آزار و اذیت دختران درجاده ها و محل کار و آموزش ، پایان دادن به خشونت و زن ستیزی ، فراهم آوری شرایط مساعد برای در دوران بارداری ، فراهم نمودن شرایط لازم برای حق دسترسی به امکانات بهداشتی ، حق بازنشته گی و معلولیت برای مادران بیوه و یتیم دار ... را از شمارخواست ها و اهداف بنیادی خود دانسته است . حزب ما با درک شرایط اجتماعی و اقتصادی حاکم در افغانستان با واقعبینی و آینده نگری به مساله زن ، منحیث یکی از مسایل بنیادی جامعه برخود نموده ،و آنرا جدا از سیاست های عمومی برای رشد اقتصادی و اجتماعی در کشور نمی داند. درتحقق این خواست ها ما همکاری و یاری نیروهای دموکراتیک وعدالت پسند کشوراعم از مردان و زنان اگاه ، مبارز و پرتلاش کشور را طلب مینمایم.
حزب آبادی افغانستان منحیث حزب سراسری ، ملی و فراقومی با درنظرداشت شرایط دشوار و خونین اجتماعی درکشورتلاش دارد تا زنان بصورت گسترده درفعالیت های حزب نیز سهم گرفته و در پیاده نمودن اهداف دراز مدت و سیاست های حزب برزمند . درپلینوم سوم عقرب سالجاری کمیته مرکزی ، یکبار دیگربر مساله تقویت کار در میان زنان در سراسر کشور تاکید به عمل آمده ، و اعضای کمیته مرکزی و کمیته های ولایتی حزب تعهد سپردند تا در این زمینه برنامه های تشدیدی را رویدست گیرند.امید خواست های انسانی حزب آبادی افغانستان در نتیجه سعی و تلاش صادقانه اعضای حزب و حمایت مردم دستاورد های بیشتر و پرثمرتری را همراه داشته باشد.
به امید یک افغانستان امن و پیشرفته که در آن حقوق انسانی زنان و همه گروه های اجتماعی کشور تامین شده باشد.
زنده باد حزب آبادی افغانستان !
سربلند باد زنان مبارز و پرتلاش کشور!
بامداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۲۰ـ ۰۲۰۴
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020
کاربرد مهارت های نوشتاری و گفتاری متعارف در سیاست و ادبیات مدرن
بصیردهزاد
هدف از مقاله بیان و توضیح یک سبک و مهارت متناسب و متعارف در عصر کنونی است که اکثراْ در مجامع اجتماعی و سیاسی مورد استفاده قرار میگیرند. این مقاله یک نقد و یا یک سبک نگری بر شیوه های معمول و مورد استفاده بعضاْ از قلم بدستان گرامی و یا شخصیت های هم نیست که در مجامع سیاسی- اجتماعی به بحث ها و گفتمان ها از طریق وسایل رسانشی میپردازند و یا درگرد همایی های حضوری صحبت مینمایند.
بلکه هدف این مقاله فقط بیان موثریت کاربرد آن مهارت ها و سبک های متفاوت گفتاری و نوشتاری است که در جوامع مدرن از آن استفاده میگردد، منجمله اطاقهای پارلمانی، گردهمایی ها برای مبارزات انتخاباتی، جلسات سازمانهای سیاسی و اجتماعی و جمعآمد های مماثل دیگر .
چرا این سبک و چرا علاقمندی استفاده از کلتور مدرن گفتاری و نوشتاری؟:
- در جوامع مدرن کنونی مساله وقت و تا حد ممکن استفاده از وقت و رسیدن به امور دیگر روزانه خیلی مهم است، زیرا زنده گی مدرن امروزی پر از تحرک و انجام وظایف کمپلکسی است که فرد باید به همه امور خویش بتواند برسد.
- تقسیم مسوولیت و صلاحیت های کاری از بالا و پایین و توقع انجام وظایف به موقع، کاربرد ابتکارات، سازماندهی خوب و استقلالیت نسبی در امور تحت صلاحیت و مسوولیت جاگزین هرم های ساختاری میگردد که از بالا هدایت و از پایین تنها اجرا ی لا قید و شرط باشد. مثلاْ در یک حزب سیاسی مدرن از رییس تا یک عضو در یک هسته پایینی دیگر تنها امردهنده و هدایت دهنده نیست بلکه در همان محل کار روزمره اش نیز وظایف اجرایی دارد .مثلاْ تحریر همه گزارشات از امور روزانه که یک رهبر انجام میدهد، خود مسوولیت دارد تا در اخیر روز عقب کمپیوتر خویش نشسته گزارش خویش را ثبت نماید و برای خود یک آرشیف را ایجاد مینماید. او در همان گروه کاری رهبری مسوولیت گزارش دهی را دارد که در امورات روزانه چه کرده است.
- سازماندهی و اداره در همه امور یک اصل ضروری برای یک اداره چی و یا یک رهبر یک اجتماع کوچک تا بزرگ سیاسی و اجتماعی است که از وی توقع و تقاضا میگردد.
- بحث ها متمرکز بر موضوعات معین است که هدف ، حصول هدف و بکارگیری نتایج و تصامیم آن در موقع تعین شده باید ارایه گردد.
- از کشانیدن موضوع اصلی به موضوعات غیرمرتبط و حاشیه پردازی ، با استفاده ار مهارت های کاری جلوگیری میگردد.
- از بحث ها و صحبت های فرسایشی، طولانی به اصطلاح عامیانه « چشم بستن و دهان بازکردن » جلوگیری میگردد.
- اصل ارایه پیام یک موضوع تعین شده برای خواننده و یا شنونده مهم است که ممکن چند درسطر و یا چند جمله گفتاری ارایه گردد تا مقدمه های طولانی و غیر مرتبط .
سبک مدرن نوشتاری و گفتاری ، گفتن و نوشتن « کوتاه و قوی » یک مساله حایز اهمیت در شرایط موجود است.
من خیلی ها فکر کردم که چگونه از محتوای و هدف موضوع که در این مقاله ارایه میگردد، اصطلاحات یا مفاهیم را بتوانم برون کشم که تا با بکارگیری آن دفعاْ شخص متوجه به چند اصل نوشتاری و گفتاری مدرن شده که بتوان خود ، گفتار و نوشته خود را بدان عیار ساخت. هدف در این است ما در شیوه های گفتاری و نوشتاری خویش چگونه کوتاه و قوی، ریالستیک، صریح، منسجم، زودفهم و مرتبط حرف بزنیم و بنویسیم.
اگر ما به تاریخ معاصر کلتور نوشتاری و گفتاری حلقات روشنفکری خویش، از راست تا چپ یک بازنگری کوتاه نماییم ، درمیابیم که اکثریت اجتماعات روشنفکری در دهه های شصت تا هفتاد و هشتاد بیشتر به آموزش های اندیشه وی متمرکز بودند و برای عمیق شدن به ان آموزه ها به رسالات ایدیولوژیک و فسلفی رجوع میکردند تا بر اندیشه سازمان سیاسی و یا اجتماعی خویش مسلط باشند. این یک جهت خیلی قوی و متبارز همان عصر بوده که در مباحثات جدلی و استدلالی طرف های بحث و مجادله سیاسی بیشتر بر اساسات ایدیولوژیک و فلسفی استد لال خویشرا متکی میساختند ، حتا برای اثبات دلیل به جلد، قسمت و صفحه یک کتاب مراجعه میکردند و انها ومیخواستند تثبیت کنند که « او از همه بیشتر خوانده و آموخته است». انسانهای صاحب اندیشه آنزمان قبل از همه به کتب و رسالات تیوریکی و فلسفی رجوع میکردند ، تا آموزه های از شرایط اجتماعی ، اقتصادی جامعه خویش که در آن خود میزیسته اند. مثلاْ ما ازمنافع طبقه کارگر در کتابها میخواندیم که در جامعه ما مناسبات کارگر و کارفرما اساس مسلط برای انکشاف کلتورو فرهنگ، و یا انکشاف اقتصادی جامعه نبوده است. روی همین دلیل در نوشته جات و کلتور گفتاری در سیاست آنزمان طولانی حرف زدن و طولانی و متکی بر مبانی فلسفی و ایدیالوژیکی نوشتن یه جهات مثبت و قوی و متبارز شخص محسوب میگردید.
به تعبیر دیگر ما همه به دانش نقلی مصروف بوده ایم که در مقابل دانش تعقلی ما را تحت سایه قرار میداد. ما بیشتر صحبت کننده بوده ایم تا شنونده که بدان عادت نموده بودیم.
اما عصر کنونی، عصر زنده گی با جهان پیشرفته تخنیک و تکنالوژی انترنتی آنقدر وسیع است که دیگر آن ضرورت های بحث های جدلی ایدیدلوژیک و فلسفی و دانش نقلی را در درجه پاینتر قرار میدهد. حالا انسانهای که دیگر کلاسیک اندیش نیستند و خود را با شرایط و توقعات کنونی انطباق داده اند، درک میکنند که باید کوتاه و قوی، صریح، منسجم، زود فهم و مرتبط حرف زنیم و بنویسیم. چونکه ارتباطات، تعاملات و امور روزانه همه باید به سرعت عمل انجام یابند . به بیان دیگر وقت، استفاده از وقت و بدست آوردن هدف در کوتاه مدت بیشترین اهمیت پیدا نموده تا شیوه های کاری سال های که هنوز هیچ امکانات کمپیوتری و تکنالوژی انترنتی مساعد نبود.
پس چگونه میتوان خود و حلقه مرتبط به خود را از صحبت های طولانی، بدون ارتباط، با مقدمه طولانی ، توضیحات جانبی، حاشیه روی و رجوع غیر ضرورت به فاکت ها و نصوص ایدیالوژیک و فلسفی مبرا ساخته « نجات » دهیم.
موضوع را با یک مثال خوب روشن میسازم:
شخص با احساس مسوولیت وصاحب دانش وسیع اجتماعی و فلسفی در صحبت که باید درهفت دقیقه هدفش را مطرح مینمود، اولن آغاز نمود از قهرمانیهای یک قرن قبل، رفت بطرف جنبش های سالهای بعدی و بعدی . بعداْ مبارزات خودش و سازمان سیاسی اش صحبت نمود ولی وی برای ده دقیقه دیگر از مبارزات انتخاباتی خودش صحبت نمود. او از این طبقه و آن طبقه اجتماعی صحبت نمود و مثالهای از مردان زبده و نامدار جهان داد. جالب تر از اینکه او نامها و محتوای شش صحبت کننده قبلی را برشمرد و هریک را با نام و احترام یاد کرده صحبت های ایشان را هم تآیید نمود و بلاخره جالب تر از همه که او در آغاز و اخیر هر جمله اش کلمه دوستان ، سروران و .... را مکررن بر زبان میآورد. اما انچه توقع و انتظار شنونده گان در مجلس این بود که او بگوید که نظر کوتاه وی یا بر شمردن مفاد و مضار طرح موضوعی بود که بدان باید پرداخته میشد. این شخص بلاخره چنین افاده داد که کدام طرح و یا نظر ابتکار دیگری ندارد که پیشکش جلسه نماید بلکه نظرش تنها دال بر تأیید نظریات قبلی بوده است.
من همچنان که با روان اجتماعی افغانی ام که بدان حرمت میگزارم و با سربلندی بدان مینگرم، زمانی در خود و تعداد همسویانم در یافتم که ما درکلتور نوشتاری و گفتاری نقد و یا « نه گفتن » را با یک توضیح و پیش مقدمه افاده میدهیم و در ورای نقد و یا « نه گفتن » خود چرخیده، باقی میمانیم. این ازیک دیدگاه جهت خیلی ها مثبت و وزین کلتور افغانی ما مبنی بر رعایت احترام بر دیگران است، را نشان میدهد ولی جهت دیگر و کمتر مثبت آن در آن است که ما کمتر موفق میشویم خواست واراده خود را با وضاحت و زبان گویا و کوتاه مطرح نماییم و طرف مقابل هم باید بفهمد که شما میخواهید نقد کنید و میخو اهید « نه » بگویید. در حالیکه بعضاْ « یک نه و صد آسان » میتواند به سرعت حلال یک مشکل باشد.
حالا باید جهت دیگر موضوع را متبارز ساخت و آن اینکه کدام تفاوت ها را، نظر به مو ضوع و هدف یک گردهمایی و یا جمعآمد مشخص و با در نظر داشت این تفاوتها شیوه و مهارت سخرانی و جرو بحث را بکار گرفت.
بطور مثال، در یک جلسه در سطح یک حلقه کاری سیاسی که بیشتر موضوعات در بحث ، تبادل نظر، نتیجه گیری گذاشته میشود تا یک تصمیم کارا، عملی و موثر گرفته شود که با عملی شدن آن زمینه های بدست آوردن یک هدف میسرمیگردد و صحبت ها و ابراز نظر ها باید متمرکز و مرتبط با همان موضوع باشد. پس مهارت گفتاری یک کارکن سیاسی و یا اجتماعی در همین است که تا حد ممکن کوتاه وقوی، مرتبط ، زود فهم، صریح و ریالستیک حرف میزند. این شیوه کار میتواند هر سازمان سیاسی و اجتماعی را در اتخاذ تصامیم دقیق، عملی ، بموقع و در زمان کوتاه تر نایل سازد.
نباید فراموش نمود که صحبت های طولانی بدون ارتباط به موضوع زمینه و وقت ارایه نظریات، طرح ایده های بکر و نوآور را محدود و جلوگیر میسازد و جلسه به طوالت خسته کن و فرسایشی کشانیده میشود بر اهمیت جلسات مشابه بعدی اثر منفی را خواهد داشت
سخنران باید فضای روانی شنونده را درک و با دراکیت بداند که در کجا قرار دارد و با که طرف صحبت است . آیا یک لکچر قبلاْ آماده شده را در یک جلسه کوچک به قراات گیرد، یا اینکه در یک کنفرانس علمی و پژوهشی طرح وانکشاف یک موضوع ( تیمه\ تیم) را مطرح نماید. بدون شک در چنین جمعآمد فضای و زمینه برای ارایه سوالات و جوابات متفاوت از یک جلسه سازمانی میباشد.
اداره و رهبری جلسات بخصوص در عرصه سیاسی و اجتماعی ضرورت مهارت های کاری یک رهبر ، ولو دریک حلقه کوچک ،درعرصه اداره، رهبری و سازماندهی (کوردینیشن امور) حایز اهمیت جدی است. مساله مهم در رهبری حفظ همه پروسه ها منجمله بدست آوردن اهداف از طریق جلسات و مباحثات ، مطابق خطوط کاری قبلاْ تعین شده است. مثلاْ رییس یک جلسه باید در موارد که جلسه از همان خطوط و هدف دارد خارج میگردد، با وضاحت، قاطعیت و متوجه ساختن و برگرداندن به مو قع به اصل مو ضوع ، مداخله و اخذ موقف و یا پوزیشن نماید که این بدون شک یک مسوولیت و هم مهارت کاری است.
نویسنده بدین عقیده است که سازمانهای سیاسی واجتماعی درکشورباید برای انکشاف بهتر سیستم کاری و انکشاف و ترویج بیشتر مهارت های سازماندهی، اداره و رهبری با شیوه های مدرن پیوسته پروگرامهای آموزشی و تریننگ را روی دست گیرند تا رهبری و اعضا همه در یک فضای شفاف، با وضاحت و متکی به نظر و اراده جمعی به ایجاد و تقویه یک سیستم کاری و ساختاری مطابق خواست شرایط کنونی نایل آیند.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۰ـ ۰۲۰۳
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020
قوانین بین المللی در اسارت زور
عبدالاحمد فیض
فلسطین ملت که زنده گی شان با رنج واندوه بیکران گره خورده است و سده های متمادی یعنی از سال(١٥١٧) تا (١٩١٧) تحت سلطه امبراطوری عثمانی بدون حق حاکمیت حیات بسربرده وبعد از فروپاشی دولت عثمانی در نتیجه جنگ اول بین المللی درسال ۱۹۱۷بعنوان یک سرزمین مستقل اعلام موجود نمود ودرهمین برهه تاریخی بود که این ملت بموجب ماده (٢٢) منشورجامعه ملل از حق شناسایی بمثابه ملت وسرزمین مستقل برخوردار گردید.
لازم به یادهانی است که علی الرغم حق حاکمیت که بموجب قوانین بین المللی، مردم عرب فلسطین ازآن بر خوردار گردید ، جامعه ملل بمثابه یک نهاد جهانی با امعان به اصل بین المللی قیمومیت وبا درنظرداشت چگونگی سطح توسعه وانکشاف جوامع جدید، بدلیل عدم آماده گی ملت فلسطین به ایجاد زعامت ملی ورهبری امور داخلی، مجوز حق قیمومیت بریتانیا بر سرزمین فلسطین صادرشد.
قیمومیت بریتا نیا که تا سال(١٩٤٨) ادامه یافت، علی الرغم تضمینات حقوقی مبنی بر حق حاکمیت فلسطین، در روشنایی معاهده بالفور به بریتانیا این امکان فراهم کردید تا زمینه اسکان مهاجران یهودی را در محور اهداف درازمدت غرب بخاطر ایجاد یک دولت یهودی، در برخی مناطق فلسطینی فراهم سازد، لذا سرآغاز روزهای سیاه بعدی برای ملت فلسطین بود که درین مرحه تاریخی رقم خورد.
سال (١٩٤٨) دولت اسراییل به حمایت بیدریغ ایالات متحده وبریتانیا عمدتا در اراضی فلسطین پایگذاری شده و با ایجاد دولت یهودی ناقوس جنگ واشغالگری به استشاره حامیان غربی به صدا درامد.
رژیم یهودی بزرگترین اقدام برای اشغال سرزمین های اعراب و به قصد گسترش جغرافیای نا مشروع اش در سال (١٩٦٧) با چند کشورعربی وارد جنگ شد که درنتیجه این جنگ شش روزه به اشغال نظامی بیت المقدس شرقی، کرانه باختری رود اردن، نوارعزه وبلندی های گولان که جز قلمرو سوریه بود مبادرت ورزید.
بربنیاد اصول بین المللی تجاوز واشغال نظامی خشن ترین روش ناقص اصول رفتاری در روابط بین المللی است، ازینرو سازمان ملل متحد وکلیه نهاد های مدافع حق حاکمیت، کاربرد زور واشغال نظامی اراضی فلسطین را توسط رژیم صیهونیستی اشغال توصیف وشورای امنیت با صدور قطعنامه های متعدد که همواره با ویتوی واشنکتن مواجه بوده است، رژیم اسراییل را به عقب کشی کامل ازتمام مناطق تحت اشغال فراخوانده است که ازذکرقطعنامه های که درمقاطع گوناگون مبنی برمحکومیت اشغال صدوریافته است بدلیل طوالت موضوع اجتناب میگردد.
در روشنایی حقوق بین المللی تداوم حضوررژیم صیهونیستی دراراضی تحت اشغال فلسطین، تداوم جنایت بین المللی است وقتل وکشتاررزمنده گان ومردمان فلسطین که درراه رهایی ملی می جنگند، جنایت جنگی ونقض صریح اصل حق تعین سرنوشت توصیف میگردد، بنابرین سلطه ای (٥٣) ساله صیهونیزم بر قلمرو اعراب بخصوص فلسطین بیانگر مسوولیت بین المللی یاغیان ازحقوق جهان شمول وحمایت دولت ترامپ با رونمای طرح صلح بنام « معامله قرن » که سیاست اشغال وسلطه جابرانه رژیم اسراییلی را استحکام میبخشد، بمثابه فاجعه قرن نه تنها تضییع بیشرمانه وبی باکانه تمام ارزش ها ومعیارهای بین المللی خوانده میشود بلکه ناقض آشکار معاهدات اسلواست که درسپتامبرسال (۱۹۹۳) وسال(۱۹۹۵) به وساطت واشنگتن میان دولت اسراییل واداره خود گردان فلسطین به امضا رسیده و زمینه برای ایجاد اداره خودگردان فلسطنی و قدرت اجرایی این اداره برکرانه باختری ونوارغزه بگونه محدود تضمین وراه برای حصول یک توافق درپرتومفاد قطعنامه های (۲۴۲-۳۳۸) شوارای امنیت مفتوح گردید.
با عنایت به موضوعات فوق، طرح صلح امریکا بنام « معامله قرن » که یورشلیم را به عنوان پایتخت بدون انقسام رژیم یهودی وسلطه اشغالگرانه اداره صیهونیست را برکیرانه باختری وبلندی های گولان تضمین مینماید، پیامدی جز ادامه بحران ، گسترش دامنه چنگ درتمام خاور میانه و زوال موقف بین المللی دولت متمدنی مانند امریکا نخواهد داشت . فلهذا بربنیاد اصول پذیرفته بین المللی مانند اصل ممنوعیت تصاحب ارضی والحاق، اصل تعین سرنوشت ، پرنسیب عدم دخالت وتجاوزواصل مشروعیت مبارزه بخاطررهایی، صلح درسرزمین فلسطین ودرمجوع خاورمیانه با بیرون شدن کامل اسراییل درعقب مرزهای بین المللی قبل ازسال ( ١٩٦٧ ترسایی ) ممکن میگردد.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۲۰ـ ۰۲۰۳
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020
جنگل بدون قانون ،
گذارقهقرایى ازقانون جنگل به جنگل بدون قانون
ميرعبدالواحد سادات
در « ختم جنگ سرد » و سقوط اتحادشوروى ، فیلسوف ، مورخ و استاد علوم سیاسى پروفیسور فوکویاما ، با طرح تیورى «ختم تاریخ » ، پیروزى قطعى لیبرال دموکراسى و یا همان نیولیبرالیزم را که امریکا دعوى علمبردارى آنرا می نماید ، اعلام نمود .
اما درین ( ٢٨ ) سال خود سکانداران امریکا ، چنان احوالى را درجهان مستولى ساخته اند ، که اکنون باید از شکست امریکا صحبت کرد که بویژه در بعد اخلاقى متبلور میباشد .
زبان زور ، زورگویى ، قلدرمنشى ، اغواگرى ، پوپولیزم و پشت پا کردن به مسوولیت اخلاقى ( moral obligation) معرف این شکست اخلاقى است که اطوار و کردار « زنگى مست » ( اقاى ترامپ ) مصداق ان پنداشته میشود .
از آنجایی که ایالات متحده امریکا بمثابه بزرگترین امپراطورى تاریخ و با قدرت بزرگ اقتصادى و نظامى ادامه دهنده تمدن غرب میباشد ، شکست اخلاقى او ، سوال « افول تمدن غرب » را مطرح مینماید .
تمدن معاصرغرب که اروپا مهد واقعى آن و محصول غول هاى فکر و اندیشه این قاره میباشد ، طى حدود پنج قرن اخیر و بعد از رنسانس و ... و عبور از انقلابات بزرگ اجتماعى ، سرانجام در وراى تسلط سیستم سرمایدارى ، رهگشاى دولت هاى ملى ( ملت - دولت ) میگردد که در قرارداد صلح ویست فالیا ( ٣٧٢ ) سال قبل ، ( state system ) اساسات حقوقى تنظیم مناسبات ملى و خارجى را پیریزى می نماید که بعد از جنگ هاى خانمانسوز جهانى « درون تمدنى » در وجود جامعه ملل و سازمان ملل متحد و با انفاذ منشور آن سازمان و اعلامیه جهانى حقوق بشر و میثاق هاى ناشى از آن ، معیارها و موازین حقوق معاصر بین المللى تدوین گردید که بمثابه بزرگترین دستاورد تاریخ بشر در راستاى گذار از « جهان هاپسى » و « وضعیت طبیعى » به « قانونى مدنى » قلمداد میگردد .
توماس هاپس از نخستین غول هاى اندیشه سیاسى است که با پیریزى اندیشه جدید علم سیاست ، بر « ضرورت تدوین قرارداد اجتماعى " تاکید میورزد و در کتاب معروف خود « لویاتان » ( یا اژدهاى شرور که ذکر ان در تورات رفته و مولف انرا بحیث نام کتابش برمیگزیند ) توضیع میدارد : « زیاد خواهى و خود خواهى ، ادمیان را به جنگ همه ، علیه همه خواهد کشانید و براى جلو گیرى از ان ، چاره جز قرارداد اجتماعى و دولت مقتدر نمیباشد» ، تا به « وضعیت طبیعى» که با خشونت همراه است ، وداع گردد .
در « وضعیت طبیعى » هاپس ، « انسان گرگ انسان » است و قویتر « حق » :
- داشتن به همه چیز را دارد
- هیچ چیز برایش غیرعادلانه وغیراخلاقى نیست
- فقدان مفاهیم : خطا ، انصاف و عدالت است
- قانون در بى قانونى و قانون برتر از قانون برایش وجود دارد
پس :
ماهى هاى کلان ، ماهى هاى خورد را بخورید !
بدینترتیب ، بشریت در پرتو « قرارداد اجتماعى » و موازین و معیار هاى معاصر حقوقى از ، « بدویت » وارد « مدنیت » گردیده است که باید در عرصه بین المللى و داخلى « حاکمیت قانون » ناظم و ناظر حیات ملى و بین المللى باشد .
اما در احوال کنونى « اژدهاى شرور» که سالهاست به مجسمه آزادى پشت نموده است با سیطره جویى و زورگویى و موجودیت سکانداران عجول و پوپولیست همانند « بوش کوچک » و « زنگى مست » ، با تبختر انگلوساکسونى و زیرپا نمودن خشن مناشیر و موازین قبول شده حقوقى و اخلاقى ، « قانون جنگل » را تطبیق کرده اند و از بخت بد ، شاهد گذار قهقرایى به « جنگل بدون قانون » میباشیم ، که همانا بازگشت به « وضعیت طبیعى » توماس هاپس میباشد .
این احوال رقتبار و اسفناک طرح سوال ، « افول تمدن غرب » را توجیه مینماید و نمایانگر این واقعیت تلخ است که ما درعصر، « زوال اندیشه ها ، مرگ آرمانگرایى ، نورم ها ، معیارها و موازین » زنده گى مینماییم و از همه دردناکتر اینکه سوال و اعتراض نیز نداریم .
هرگاه سیاسیون و دولتمردان منفعل و معذور اند ، جامعه مدنى و ارباب فکر و اندیشه کجا خوابیده اند ؟
قانون جنگل ( The law of the jungle ) درساده ترین معنى ، « بخور تا خورده نشوى » و « کسى باقى میماند که ، قوى و غالب است » را افاده می نماید که در کتاب هاى رودیار کپلنگ بنام جنگل معاشرت حیوانات جنگل را بیان میدارد .
و اما :
جنگل بدون قانون ، بدترین حالت است که ، شیر، روباه و گرگ و ... بدون جایگاه تعریف شده بجان هم اند و :
گوسپندان بى خبر و ... آنانرا همرایى و همچون سیاسیون ما ، « اعلامیه صادر » مینمایند .
کافى است تا به « ارشادات » ، تویت ها و عملکرد « زنگى مست » ( اقاى ترامپ ) اندکى مکث نماییم و متیقن گردیم که ، در جنگل بدون قانون ، چه سونامى هولناک بشریت را تهدید مینماید .
بعد از سلاخى آقاى سلیمانى به امر رییس جمهور امریکا ، که پارلمان عراق خروج عساکر امریکایى را از آنکشور تصویب کرد ، جواب شاخدار « زنگى مست » ، بسیار رک و روشن ، این بود که :
پول هاى اعمار پایگاه را بدهید !
این پاسخ بقول جناب عنایت شریف ، ژورنالیست و تحلیل گرسابقه دار افغان ، همان برخورد منسوبان تنظیمى در جنگ هاى دهه هفتاد را به اذهان متداعى میسازد که :
موتر و بایسکل مردم را بالاى خودشان قیمت میگذاشتند و بفروش میرسانندند .
آهسته ، آهسته روش و عملکرد به « فرهنگ مسلط » در قصر سپید مبدل میگردد که ، جنگ ها ، کشتار و قتل چهره هاى معروف تروریستى را ، منحیث کمپاین انتخاباتى انجام میدهند . آقاى اوباما پلان کشتن اسامه بن لادن را با شروع کمپاین هاى انتخاباتى مصادف ساخت و ... اکنون « زنگى مست » به تعقیب نابودى ابوبکر بغدادى ، امر کشتار اقاى سلیمانى و همراهان را صادر نمود ، تا هم درکمپاین دستش پر باشد و هم با پروسه « استیضاح » دفع الوقت نماید .
همین قانون جنگل و جنگل بدون قانون باعث گردیده تا دولت ها با زیرپا نمودن منشورملل متحد و موازین قبول شده حقوقى از ترور و تروریزم بحیث ابزار تحقق اهداف سیاست درعرصه داخلى وخارجى استفاده ، جنگ هاى نیابتى و اعلام ناشده را راه اندازى و به تروریزم دولتى متوسل گردند. ایجاد گروه هاى تروریستى در نیم قرن اخیر که اکنون ما با « نسل چهارم » آن ( داعش ) مواجه میباشیم ، نیر معلول همین نقض خشن اصول قبول شده یى حقوقى در مناسبات بین المللى میباشد .
در احوالی که مقدرات تاریخى جهان ما و بویژه منطقه که سرنوشت ان با افغانستان مشابه و پیوند دارد ( از بیروت و تا کابل و آسیاى میانه و قفقاز ) ، در کشمکش کلان جیوپولتیک رقباى جهانى و منطقه وى رقم میخورد ، این محورهاى شرارت اند که بحیث لازم و ملزوم همدیگر نقش آفرینى مینمایند :
اسراییل
سعودى
ایران
پاکستان
اجزاى اهداف کلان در راستاى پلان هاى قرن مورد استفاده قرار میگیرند که تحت عنوان « شرق المیانه بزرگ » توسط بوش کوچک ، مطرح و تا اکنون دوام دارد که در عمل شاهد نابودى دولت هاى مقتدر منطقه و بخاک و خون کشانیدن کشورها و مردمان مظلوم شان میباشیم .
زمینه سازى به جنگ هاى نیابتى بخاطر فرصت سازى به اهداف قدرت هاى رقیب منطقه وى در همین راستاى پلان هاى کلان ترغیب میگردد .
کشور بزرگ ایران که متاسفانه توسط رژیم سفاک و قرون وسطایى اخوندى در معرض تباهى قراردارد ، در مسیر اغراض مذهبى و ایدیولوژیک حاکمان دجال ، رکن از مثلث شیادان سعودى و صیهونیست هاى اسراییل میباشد که فى المجموع عامل تضعیف منطقه و در نهایت زمینه ساز نفوذ قدرت هاى رقیب جهانى و امریکا میباشند .
سپاه پاسداران ایران در واقع مساوى به تمام رژیم اخوندى میباشد که سپاه قدس بمثابه یک سازمان مخوف و مرموز وسیله نیرومند تطبیق اهداف سیاست خارجى رژیم در منطقه ، صدور انقلاب اسلامى ، ایدیولوژى و جنگ هاى نیابتى میباشد .
سپاه قدس یکى از چهار سازمان اساسى سپاه پاسداران میباشد که در جریان جنگ ( ایران - عراق ) و مقابله با انکشور ایجاد گردید .
و اما ، امروز :
ساحه وسیع از بیروت ، تا کابل ، آسیاى میانه و قفقاز ( مناطقی که میدان اساسى ژیو پولیتیک جهان و میدان رقابت رقباى اصلى بین المللى و منطقه وى میباشد . البته سپاه قدس وظیفه دارد تا زمین را زیرپاى مدعیان ژیوپولیتیک جهانى آتش بسازد و تا شمال افریقا و ... ساحه فعالیت آنرا تشکیل میدهد. در واقع همانند امپراطورى امریکا ساحات وسیع را بحیث « منافع حیاتى » رژیم تعریف و بقول آقای خامنه یى از منافع جمهورى اسلامى و هست و بود آن ، دفاع مینماید .
سازمان قدس همچنان وسیله نیرومند جنگ هاى نیابتى رژیم و صدور به اصطلاح اندیشه هاى انقلاب اسلامى ایران میباشد و حسب نوشته مصطفى دانش تحلیل گر سرشناس ایرانى در کتاب « خاورمیانه در کوران بنیاد گرایى » ( صفحه - ٢٦٨ ) یکى از وظایف سپاه قدس ترور مخالفان بیرون مرزى رژیم میباشد و طى سالهاى اخیر ( ٦٥ ) از مخالفان رژیم اخوندى را در بیرون از آنکشور ترور نموده است .
سازمان قدس طى سالهاى فعالیت گسترده در منطقه و بویژه بعد از جنگ سوریه توانسته است ده ها سازمان مماثل و همکار را در جنب خود ایجاد و رهبرى نماید .
سازمان هاى متذکره فهرست طویل را میسازد و به گفته مسوول اسبق استخبارات افغانستان ( آقای رحمت اله نبیل ) سازمان قدس و رهبر ان آقای سلیمانى توانسته در کشورما نیز چهار سازمان :
- زینبیون
- فاطمیون
- حیدریان
- حسینیون
راایجاد و هزاران افغان را از داخل و خارج کشور در آنها بسیج نماید و متاسفانه دراین بسیج سازى از فقر و بیچاره گى مهاجران افغان در ایران با لطایف الحیل بهره بردارى گردیده و تعداد زیاد این هموطنان مستضعف و فریب خورده ، در جنگ ها نابود گردیده اند .
شیوه کارسازمان قدس با قید اینکه براساس احساسات مذهبى و تحجر بنیادگرایانه ، متکى میباشد ، بسیارعملگرا بوده و فقط برمبناى اصل منافع و مصلحت رژیم که توسط رهبر مذهبى ایران مشخص میگردد ، از مذهب ، زبان و ... استفاده ابزارى مینماید .
سازمان قدس درحالی که یک شبکه گسترده استخباراتى - سیاسى و نظامى است ، بزرگترین نهاد مقتدر و «غیرمسوول » ( زیرا بغیر از رهبر مذهبى به هیچ شخص و نهاد دیگر پاسخگو نمیباشند ) اقتصادى نیز میباشد . تحریم و تعزیرات علیه ایران ، فرصت استثنایى را براى این سازمان مرموز بوجود آورده ، تا بحیث بازوى رژیم ، کانال هاى مقابله غیرقانونى با فشارهاى هولناک اقتصادى را تدارک نماید .
مجید محمدى پژوهشگر ایرانى عرصه هاى کارى سازمان قدس را درین ارتباط چنین مشخص میسازد :
- قاچاق مواد مخدر
- انتقال پول
- پولشویى
- ساختن پول جعلى
- فروش غیرقانونى نفت و خرید و فروش سلاح.
در زمان ریاست جمهورى آقای احمدى نژاد سرو صداى اختلاس دراین سازمان بلند گردید و راز مصرف رقم نجومى تا صد میلیارد دالر توسط مسولان سازمان افشا گردید .
بعد از قتل آقای سلیمانى مبلغ دو صد میلیون ایرو بشکل اضافى توسط پارلمان به بودجه سازمان قدس تصویب گردید .
( در ذیل تعداد لینک هاى را در میگذارم که بر موارد شامل در بحث معلومات بیشتر را بخواننده گرامى بازگو میدارد ) .
سازمان قدس به برکت این همه امکانات لامحدود توانسته است در تغیرات عراق ، یمن ، سوریه و ... بشمول افغانستان با رقباى سعودى و امریکایى ، ازحضور و منافع رژیم اخوندى دفاع نماید و دراین عرصه کشمکش حرف اول را به نیابت از دولت ایران بگوید .
آقای سلیمانى در سال ( ٢٠٠٧ م ) به جنرال پترایوس قوماندان قواى امریکا در عراق ، این پیغام را فرستاده بود :
« تو باید با من توافق نمایى ، بقیه را فراموش کن ، سیاست ایران در عراق ، سوریه ، غزه و افغانستان مربوط من میباشد .... »
بخش از روابط سازمان در منطقه شامل ارتباط مستقیم با محافل و شخصیت هاى سیاسى ، فرهنگى و مذهبى و تطمیع آنان میباشد که در افغانستان در سطوح مختلف و تا سطح رییس جمهور قبلى این ارتباط و سخافت ، اظهرمن الشمس میباشد .
متاسفانه اولیاى امور درافغانستان به این ذلت به قیمت خیانت به منافع و مصالح علیاى افغانستان تن داده اند که بارز ترین مورد آن موضوع بند هاى برق و اب کشور میباشد .
دشمن تراشى هاى ایدیولوژیک و برمبناى آن طرح هاى خیالى که ، گویا رسالت نابودى دولت هاى مخلوق استعمار منجمله اسراییل رسالت تاریخى رژیم اخوندى میباشد و با تبلیغات عوام الناس را فریب بدهند .
کسانی که بدقت حوادث تاریخى منطقه و جهان را تعقیب مینمایند ، شک نخواهند داشت که خود سقوط شاه ایران و ایجاد رژیم اخوندى معلول دسایس الحیل بازیگران بزرگ جیوپولوتیک جهانى میباشد و چنانچه همفرى جاسوس معروف و کار کشته انگلیس در کتاب خاطرات خود بیان میدارد ، بر اساس پلان استعمارى در اخیر قرن نزده ، ایجاد سه دولت در منطقه با انگیزه دینى و مذهبى مطرح گردید و بر مبناى ان دولت هاى سعودى ، اسراییل و پاکستان در قرن بیست ایجاد گردیدند .
بدینترتیب موضوع صیهونیزم با مساله کشورعمدا ، مغالطه میگردد و این فتنه انگیزى باعث میگردد که زیر شعار دفاع از « مستضعفان »، مردم مظلوم و منجمله فلسطینى ها قربانى این دسایس گردند.
متاسفانه در جهان اسلام نوعى تاخر عقلى و فقدان حاکمیت عقل مصیبت عام ما میباشد و احساسات همیشه عقل ما را مغلوب مینماید و در غیر ان شعار نابودى دولت هاى عضو موسسه ملل متحد ، خود یکى از علل گذار قهقرایى ما به قانون جنگل و سر انجام جنگل بى قانون میباشد .
افزون بر عمال شیطانى استعمار ، باید اعتراف نماهیم که ، عدم بصیرت و نبود عقلانیت سیاسى یکى از عوامل کشنده ، نیات شوم مثلث شیطانى ( سعودى ، ایران و پاکستان ) میباشد ، در غیر ان باید این دولت ها ، با ماسک دین و مذهب نمیتوانستند ، خلق خدا را استحمار ( به ح ) نمایند .
اگر مسایل را بنیادى مطرح نماییم ، واقعیت این است که همین جمهورى اسلامى ایران ، نه اسلامى است و نه جمهورى میباشد .
جمهورى بر اساس جمهور مردم در تبارز حق حاکمیت ملى متبارز میگردد ، در ایران بخاطر رییس جمهور انتخابات مینمایند و اما قوماندان اعلى قواى مسلح ولى فَقِیه و رهبر مذهبى میباشد که با مشوره یک اقلیت ملا ها « منتصب » میگردد و دارایى صلاحیت لا محدود و حق ویتو در تمام وارد میباشد .
بر اساس تیورى « تشخیص مصلحت نظام » آقای خمینى ، در صورت تعارض :
قانون اساسى با شریعت و منافع رژیم
ولى فَقِیه بنفع مصلحت رژیم حکم صادر مینماید .
البته سوال نفع و مصلحت را شخص ولى فَقِیه مشخص میسازد و این مضحکه همان داستان گم شدن بیل ملا و تبر همسایه را به اذهان تداعى میدارد .
سیستم ولایت فَقِیه به قول آقای خلجى متفکر معروف مسلمان ایرانى ، فقه را ایدیولوژى ساخته و بیخ و بنیاد آنرا سست نموده است .
این سیستم ولى فَقِیه باعث گردیده که سایر فقها و ایت اله ها داخل نظام همانند منتظرى ، تالقانى ، کهروبى و ... نیز منزوى و حتا عدیم الصلاحیت و محبوس خانگى گردند .
بدینترتیب بملاحظه میرسد که رژیم اخوندى ایران بشدت اقتدارگرا ، توتالیتر و شخص محور میباشد و چگونه میتوان ازاین رژیم سرکوبگر ، انتظارخوبى بدیگران را داشت .
ضروراست تا نگاه ما بطور بنیادى با این مثلث شیطانى که دین و آیین مردم را بازیچه اهداف شوم شان ساخته اند ، تغیر نماید و واقعیت هاى زمینى پیش چشم خود را بدقت مطالعه نماییم و در غیر تا ابد محصور و اسیر دسایس این تاجران دین خواهیم بود .
حقایق بما می آموزد که رژیم هاى که پسوند اسلامى را یدک میکشند و از دین استفاده ابزار مینمایند با منافع واقعى مردمان کشورهاى شان ، منطقه و جهان در مغایرت کامل قراردارد و بویژه مردم افغانستان یکى از قربانیان اعمال آنان میباشند .
افغانستان طى بیشتر از چهل سال اخیر اماج تجاوز و دسایس همسایه هاى حریص و طماع قراردارد که شعار اخوت اسلامى را بخاطر استتار اعمال شوم شان مطرح مینمایند .
با تمام تظاهر به اصول اسلامى در عمل این رژیم ها با امریکا و اسراییل همیشه در زد و بند قراردارند و چنانچه در قسمت اول متذکر گردیدیم تمام محور هاى شرارت لازم و ملزوم همدیگر میباشند .
لازم به تذکر است که چنانچه در کتابهاى زیاد افشا گردیده و منجمله در کتاب فوق الذکر آقای مصطفى دانش بیان گردیده است، رژیم اخوندى در تمام مدت موجودیت خود همیشه با امریکا و اسراییل دارایی کانال هاى ارتباطى بوده و در موارد مختلف و از جمله خرید سلاح اقدام نموده است
هوشدار و هشدار اى هموطن عزیز :
بیاد باید داشت که کفاره تمام مصایب را ضعیف ترین ها میپردازند و متاسفانه ما در صدر فهرست ضعیف ترین ها قرارداریم .
پاشنه اشیل افغانستان ، فقدان دولت مقتدر عدالت گستر و قانون محور میباشد و این کمبود باعث گردیده تا گروه هاى قانون ستیز و مرکز گریز در خدمت ژیوپولیتیک اجانب و همسایه ها قرار گیرند و نسبت به منافع و مصالح کشور بى تفاوت باشند . این حقیقت تلخ در حادثه اخیر و قتل آقای سلیمانى به تکرار مشاهده گردید که ماشین صدور اعلامیه و سیر و سفر مصداق آن میباشد .
نسل هاى اینده با تعجب خواهند نوشت که :
که ما اگاهانه و شاید از روى احساسات و حب و بغض ، اخترعبدالرحمن ثانى را تقدیس کرده ایم .
جالب است که آقایان با حسابات بانکى تا یک میلیارد و ادعاى زعامت ، وقیحانه ادعا کردند که :
ما مرهون احسان آقای سلیمانى هستیم و راه او را دوام میدهیم .
این سوال به اآدرس این آقایان راجع میگردد :
از قرار معلوم آقای سلیمانى بخاطر منافع رژیم اخوندى زحمات زیاد کشید و در اخیر قربانى همین راه و رسم خود گردید .
پس آقایان مدعى از دوام راه او در وفادارى و خدمت به منافع رژیم اخوندى تجدید ، پیمان کرده اند .
بى نیاز از تذکار است که :
ما نمیتوانیم همسایه ها را انتخاب نماییم ، و با همسایه ها و منجمله کشور ایران دارایى مشترکات فراوان هستیم و باید قبل از هروقت دیگر به اصول عدم مداخله و احترام متقابل تاکید نماییم و اظهار این مطلب که :
از خاک افغانستان هیچگونه تجاوز بر ایران انجام نخواهد یافت ، بسیار دقیق میباشد .اعتراف به منافع مشروع همسایه شرط اصلى به خواست متقابل از همسایه ها است . رژیم ها و حاکمان میایند و میروند و اما ، مردمان و ملت ها حضور همیشه گى دارند .
ناسیونالیزیم کور و کذایى نباید ما را از تشخیص مصالح واقعى کشور منحرف نماید ، که مثال چنین اشتباهات تعداد از مدعیان تمدن و ترقى دوستان ایرانى در دفاع از رژیم اخوندى وضاحت داشت .
راه واقعى نجات قوى شدن است و این ارمان فقط و فقط در پرتو عقلانیت سیاسى ، با چنگ زدن بوحدت ملى که بقول شاه امان اله ، موجودیت افغانستان در گرو آن است و تشخیص مصالح و منافع واقعى افغانستان میسر خواهد گردید .
برو قوى شو اگر راحت جهان طلبى
که در نظام طبعیت ضعیف پامال است
https://www.radiofarda.com/a/letter-not-read-by-qasem-soleimani/
فعالیت اقتصادى سپاه قدس
https://www.independentpersian.com/node/13271/دیدگاه/سپاه-قدس-چگونه-کار-می%E2%80%8Cکند؟
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۰ـ ۰۱۲۷
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020