بحران سیاسی کنونی افغانستان و ضرورت طرح اندیشه ملی
بصیر دهزاد
ضرورت طرح اندیشه ملی زمان کسب اهمیت مینماید که یک سرزمین در عمق بحران ناشی از عوامل خارجی و داخلی و خطر فروپاشی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قرار داشته باشد، اعتماد به ثبات و نظم اجتماعی در حد اقل قرار گیرد و علاوتاْ فکتورهای خارجی ناشی از عنصر مداخله در امور یک کشور، اصل استقلال، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی را مورد تعرض و آسیب پذیری قرار دهد. این زمان است که تغیر و تحول در اندیشه ، سیاست و موضعگیری بر بنیاد مفاهیم مانند ملت واحد، منافع ملی، اراده و استقلال ملی ضرورتاْ متبارز میگردند. من نمیخواهم موضوع را به طوالت بکشانم ولی به عنوان مثال تبارز اندیشه ملی ، استقلال طلبی و حق خود ارادیت ملی در زمان فروپاشی و بحران عصر شکست استعما درآسیا، افریقا و آمریکای لاتین را میتوان به عنوان عصر ایجاد اندیشه ملی پذیرفت .
شرایط کنونی جامعه آمیخته با بحران افغانی ما وخط فروپاشی دلیل و انگیزه است که نویسنده نکات نظروایده های خویش را در محدوده این مقاله با خواننده گرامی شریک میسازد. .
در روز های که دامنه وسعت انتشار ویروس کرونا تمام ابعاد زنده گی ما انسان ها را از کران تا کران جهان تحت تآثیر قرار داده و محدودیت های زنده گی را اجباراْ برما تحمیل نموده است، اکثریت ما در منازل خویش روزهای دشوار را یکی پی دیگر سپری مینماییم، روی دیگر این زنده گی فرصت به تفکر و اندیشه به خود، محیط و ریشه اجتماعی است که از آن به خود آگاهی رسیده ایم . بعضاْ در رویا ها و آرزوهای خواستنخواه خویش غرق میگردیم و به تخیل و پیشبینی ها چنگ میزنیم. ولی من آنچه را که از گذشته های زنده گی ام فراگرفته و احساس مرا همیشه بدان میکشاند، تشویش و دلهره گی نسبت به وطن و مردم ماست که در یک جو آمیخته با بحران اعتماد ، بحران سیاسی و اجتماعی و اکنون وسعت بحران فقر دست و پا میزنند. در این جو موجودیت رهبران دلسوز، با اراده مستقل، وطنپرست، ملی و واقعاْ برخاسته از روان و اراده ملت نایاب و هیچ پیدا اند.
در چنین فرصت وخیم و قابل تشویش، عو امل و فکتور های دیگری نیر ضریب عمق بحران را بالا میبرد که منافع ملی ، حاکمیت ملی استقلالیت ، ثبات و امنیت ملی ما را در کوتاه مدت و درازمدت آسیبدیده و آسیب پذیر میسازد.
روی واقعیت های کنونی ، بررسی ها و نتیجه گیری ها ضرورت اندیشه ملی بر اساس ضرورت های جدید، شعار ها و آینده بینی جدید را متبارزمیسازد. بدین معنا که نسل هدفمند، تحول طلب و روشن ضمیر مبتنی بر فاکت های کنونی باید آینده ها را پیشبینی و اندیشه جدید را در جرو بحث ها و تبادل نظرها داخل سازند. این بدون شک یک مسوولیت تاریخی هم است.
اساس این اندیشه جدید بر کدام نتیجه گیری ها میتواند استوار گردد.
امریکا کشور را درعمق بحران می کشاند و با گستاخی و هر باری از منافع ملی خود در کشورما حرف میزند و برای این منافع که هیچ مشروعیتی بر بنیاد حقوق بین المللی ندارد، دولتمداران بی اراده و درچنگال خویش را تهدید به این و آن میکند. عملاْ در مذاکرات به اصطلاح صلح امتیاز به طالبان میدهد و نقش دولت افغانستان را بحیث یگانه موسسه سیاسی و شخصیت حقوقی مشروع و ممثل حاکمیت ملی کشور به هیچ میگیرد، صرف نظر از اینکه دولتمداران ما کی ها اند. این بدین معنا است که دستگاه سیاسی ، اقتصادی و استخباراتی ایالات متحده امریکا ، بدون کم و کاست همان اهداف سیاسی و نظامی خویش را قدم به قدم پیاده می نماید که بعد ازجنگ جهانی دوم با تیوری های امپریالیستی طرح و تدوین شده بودند. روی این نتیجه گیری باید بدین نظر رسید که مبارزه بخاطر احیای حاکمیت و استقلال ملی و انکشاف اقتصادی افغانستان بر بنیاد ایده های وطنپرستی ( پاتریوتیزم) و روابط با کشور ها بر بنیاد منافع مشروع و متقابل و رجحان بر منافع ملی کشور باید شکل گیرند، نه اینکه با وابستکی سیاسی و نظامی خود دست پا های خویش را ببندیم و وسیله تداوم و تطبیق پالیسی توسعه طلبانه اجنبی ها گردیم.
بیگانه از مطالب بالا نیست که امتیازدهی امریکا به طالبان و در عقب این توطیه میدان دادن به استخبارات پاکستان، « مثلث زشت، شوم و بد » و تردید درصورت آمدن طالبان در قدرت، ولو قسمی، یک بخش یا دیپارتمنت استخبارات نظامی پاکستان را در کابل بازگشایی خواهند نمود. این بدین معناست که هرسه ضلع این مثلث نه تنها عامل ادامه سلب حاکمیت ملی و استقلالیت در کشورما خواهند بود بلکه ایجاد دیوار آهنین بخاطرجلوگیری از شکل گیری اندیشه ملی ، ترقیخواهی ، آزادیخواهی و کسب حق خودارادیت را ممکن میسازد.
من تشویش و نگرانی خود را با خواننده گرامی شریک میسازم که با عملی شدن رهایی پنج هزار زندانی طالب خطرسازماندهی یک حمله بزرگ طالبان ، به مانند توطیه جنگ جلال آباد در زمان حاکمیت شهید دوکتور نجیب الله، که با همکاری و اشتراک مستقیم نظامیان و جنرالان پاکستانی براه افتاده بود، را محتمل است. آنچه از معلومات ها برمیآید، طالبان حتا درفکرپلان های جنگی و فشار بر کابل از مسیر لوگر، میدان و وردک هستند. از این خطر احتمالی متصور خواهد بود که آمریکا با چال و بهانه های مختلف دولت و نیرو های مسلح ما را در نیمه راه خواهد گذاشت. پس سه عامل بازدارنده حاکمیت ترقی ملی همین مثلث دستگاه نظامی و سیاسی امریکا ـ استخبارات پاکستان - تحریک طالبان میباشند.
علاوتاْ شک و گمان ها در وفا به تعهدات رییس جمهورغنی که قبل از انتخابات بدان ها تآکید نموده بود، نه تنها بحران اعتماد را در ابعاد وسیع اجتماعی و سیاسی و ازهم پاشی عمومی میتواند عمیق تر سازد، بلکه تمرکز بیشتر قدرت در دستگاه ریاست جمهوری خطر سایه وار یک دیکتاتوری غیرمحسوس را میتواند هوشدار دهد. به بیان دیگر با ارزش های قانون اساسی متضمن یک جامعه باز ، همپذیری، همزیستی بر بنیاد حقوق شهروندی و آزادی های حقوق اساسی و بشری ، بازی صورت میگیرد و جامعه در یک مسیر گنگ و تطبیق پلان زیر پرده قرار داده خواهد شد.
بررسی و نتیجه گیری از شرایط کنونی و مغلقیت های بی شمار سیاسی باید نیروهای ترقیخواه و نسل جوان ما را به بیداری وادار سازد که از دفاع افراد و فیگور سیاسی مقطعی ، به دفاع از ارزش ها بخصوص ارزش های قانون اساسی رو آورد و تغیر جهت داد.دفاع از فیگور سیاسی و مقاطع زمانی میتواند انرژی و توانائی ما را از مسیرایجاد و شکلگیری اندیشه ملی به انحراف ببرد و تمرکز به آینده بینی را سد گردد، بخصوص در اوضاع و شرایط مغلق و پیچیده کنونی که دست های غرض آلود و سیاست های مخفی دستگاه های استخباراتی دولت های منطقه و جهان قویاْ درسیاست های جاری رول دارند . به بیان دیگر هدف را قربانی خواست های فردی و گروهی میسازیم با اخذ کرسی و وعده های روی یخ و سرابی خود با عوامل بحران شریک میگردیم.
ما نباید از این واقعیت تلخ چشم های خود را ببندیم که در شرایط وخیم و عمیقاْ بحرانی کنونی ، با آنکه تعداد زیاد حلقات وسیع سیاسی فعال خود را در انتخاب میان بد و بدتر قرار دادند و به خاطر دفاع از ارزش های قانون اساسی، وحدت ملی، انکشاف متوازن مناطق افقانستان، وفاق و حرمت به حقوق مردم به این یا آن رای دادند، ولی تعداد از افراد و حلقات سیاسی فقط بر مبنای تعلقیت های زبانی و سمتی رای خود را برصندوق ها ریختند و تا اکنون ازهمان زاویه در دفاع افراد اند ، نه در دفاع از ارزش ها، بخصوص که بعضی از افراد و حلقایت سیاسی چپ برای روپوش گذاری روی همان تمایل به مشابهت های مقایسه وی دوران حاکمیت های سیاسی قبلی متوسل میگردند. درحالیکه ما در موقعیت و مقطع تاریخی دیگری قرار داریم که دولت و دولت مداران چهاردست و پای در چنگال سیاست های استراتیژیک بین المللی ومنطقه وی ناتو و اخصاْ منافع کوتاه و دراز مدت دولت ایالات متحده امریکا قراردارند. روشن است که سیاست های موازی و بحران ناشی از آن مانع بزرگ و طولانی در هژده سال اخیر بوده تا ایجاد یک دولت متحد ملی و متکی بر اراده مستقل و با دولتمداران با اراده ملی ،مستقل وبر بنیاد منافع ملی کشور.
در کشور با کثرت اقوام کشور که در سال های اخیر تخاصمات و بدبینی های قومی ، زبانی و مذهبی عمیق و خطرناک ساخته شده اند، با کمال تاسف روان حتا آن روشنفکران را آلوده ساخته که موضعگیری های در برابر اقوام دیگر را زمانی خیانت بر سازمان سیاسی و ملت واحد تلقی نموده خویش را علم بردار وفاق ملی معرفی میکردند، اکنون موضوع قوم و زبان معیاز چنه زنی و دعواجلبی سیاسی شده است و حتا در سازمان های سیاسی صف بندی ها را تحمیل نموده اند. آنچه از یک دولت با راداه ملی توقع برده می شود تا با قاطعیت و برخورد قانونی محرکین مخصمات های قومی و زبانی را مجازات نماید، ولی روز تا روز این میدان گندیده فراختر و تعرضات در وسایل رسانشی شدیدتر و زننده تر میشوند.
اندیشه ملی بیان این اصل زرین این است که باید فرد مظلوم و خدمت به انسان مظلوم جامعه مطرح بحث و هدف بزرگ باشد. این را به حق میتوان گفت که قوم بزرگ جامعه آسیب بدیده کشورما آن قوم را نامبرد که اکثریت واقعی را در میان تمام اقوام ساکن کشور تشکیل میدهند که ما باید بر حکم وجدان انسانی، مسوولیت اخلاقی و اجتماعی و تعهد خدمت به انسان جامعه، بدون تفاوت و استثنا به آنها بیاندیشیم. آن فقیر، مظلوم و آسیبدیده پشتون، تاجیک، هزاره و همه دیگر اقوام درعین میزان فقر قرار دارند و سیستم کنونی اعم از دولت ، جنگ داخلی ، تسلط مافیا و زورداران مسلح جهادی ، بحران عمیق اجتماعی و دها عوامل دیگر همه اقوام کشور را یکسان صدمه زده و ستم، مظلومیت ، محرومیت و فقر را بر آنها تحمیل نموده است.
پس تغیر و گذار از ایده های آلوده، زهرآگین و ناشی از فقر و عقب مانده گی فرهنگ و کلتور به دید جدید و متمرکز به انسان جامعه افغانی یک اصل ضروری تلقی میگردد. اکنون باید با ایده های مانند " ما اصیل و بومی و دیگران ناقل " نکته پایان بگذاریم و به آینده گان میراث یک فرهنگ و کلتور بلند را عرضه کنیم ، نه افکار پوسیده، گندیده و بویناک را. برای من این یک اصل اخلاقی و ملی است که قبل از اینکه به قومیت و زبان خود بیاندیشم، عین حق و احترام را به اقوام دیگر قایلم و هر فرد آنان را صاحب متساوی الحقوق این سرزمین میدانم و در این ایده و اندیشه خود را قابل بحث و تبادل نظر و مبادله هم نمیدانم
ما در دو خط سیاسی موازی در سیاست جاری افغانستان، در یک خط سیاسی به اصطلاح رقیب، بیشترین تکنوکرات های وابسته و سرمایه گذاری شده امریکا و شرکای غربی شان قرار دارند و در خط دیگر همان حلقات جهادی ـ تنظیمی قرار دارند که سال های سال در کشتار و خرابی کشور دست طولا داشته اند و از جانب دیگر تحت پروژه مشترک امریکا و شرکا و استخبارات پاکستان جنگ بر ضد ملت و مردم خود را پیش برده اند.
اندیشه ملی را باید از اهداف بزرگ آغاز به اهداف کوچک و فرعی ریشه بندی نمود و بدان معتقد شد. نباید خواست معتقد بودن و تعین شرایط را برای دیگران مطرح نمود و از دیگران توقع داشتن آنرا نمود، بل باید از خود و خود آگاهی ملی آغاز نمود و اراده و داشتن اندیشه ملی را با عمل و کردار خود ثابت نمود تا قبل از آنکه دیگران را به نقد و سرزنش گیریم، « دیگران » باید همان چهره و شخصیت را در ما دریابند که به حرف و اندیشه ملی ما اعتماد و اعتبارنمایند.
به عنوان جمعبندی و اختتام موضوع بحث نویسنده بدین عقیده است که اندیشه ملی بیان اهداف عمومی اند که در آن منافع ملت واحد، سرزمین واحد، استقلال ، آزادی و خود ارادیت تبلور یابند و باشنده گان آن که متعلق به همین سرزمین اند ، بحیث صاحبان اصلی و متساوی الحقوق سرزمین تلقی گردند. اندیشه ملی معیار وطنپرستی و خدمت برای ملت مردمان ساکن آن است. اندیشه ملی بیان دولت و سیستم سیاسی است که براراده واقعی ساکنان یک ملت و سرزمین بنیاد گذاشته شده و توسط رهبران ملی اندیش ، با اراده ، مستقل و برخاسته از ملت و مردم باشد.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۰ـ ۰۴۱۲
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020