طالبان درپی صلح یا درصدد کسب قدرت؟

 

عبدالاحمد فیض

 

طرح امریکایی صلح با جنبش طالبان با گشایش باب تفاهم ودیالوگ اینک وارد هفتمین فازخود گردیده وجانب هیات امریکایی به قیادت آقای خلیلزاد درحالی به ایندورمذاکرات دراواخیرماه جون به مصاف طالبان خواهند شتافت که بدلیل عدم پیشرفت درتمام مراحل گفت وگوهای قبلی شبح بن بست روند موجود مذاکرات را تهدید می نماید ، زیرا علی الرغم ابرازخرسندی تصنعی طرفین ازنشست های گذشته ، خروج کامل نظامیان خارجی عمدتا ازموضوعات داغ درمحورخواست های گروه طالب بود وطرف امریکایی قادرنبوده است تا موافقت هیات طالبان را مبنی برانفاذ آتش بس، مذاکره فراگیر  با دولت افغانستان وسایرطیف های قدرت وهکذا خروج نیروهای نظامی غرب درچهارچوب یک جدول مناسب زمانی که واشنگتن متوقع است جلب نماید.

نشست های دوحه وملاقات های سران احزاب اپوزیسیون کابل با نماینده گان حرکت طالبان درمسکو بوضوح ثابت ساخت که طالبان مسلح ازچنین جلسات فقط بمثابه ابزارتبلیغاتی درراستای جلب شناسایی وحمایت دیپلوماتیک ازین جنبش بهره جسته نه تفاهم درجهت گشودن گره کورجنگ، زیرا طالبان تا کنون به این باورغالب که ادامه جنگ راهگشای بحران موجود نیست، نه رسیده اند لذا ادامه جنگ را که حمایت بیدریغ کشورهای پیرامون را با خود دارند، وسیله مؤثربرای بیرون راندن نظامیان خارجی ورسیدن بقدرت میدانند لذا پرسش که مطرح باید ساخت این خواهد بود که چرا این جنگجویان با تشکیلات واهداف مخوف که خود را وارث جهاد جهانی عنوان میکند واعتقادی جزء استمرار جنگ تا کسب قدرت ندارند درین مقطع تاریخی حاضربه تفاهم پیرامون آشتی با واشنگتن گردید؟

به باورم پاسخ ساده است، فشارهای دیپلوماتیک وقطع همکاری های واشنگتن براسلام آباد که درچهارچوب راهبرد دولت ترامپ درقبال اوضاع افغانستان وجنوب آسیا علیه آن کشوربه سبب وجود پناه گاه های امن گروهای تروریستی درقلمروپاکستان و پشتبانی مالی وتسلیحاتی نظامیان پاکستانی ازجنگ کنونی درافغانستان اعمال شد ونیزجا گرفتن نام رژیم اسلام آباد درفهرست خاگستری دولت های حامی تروریزم باعث شد تا دولت واداره جاسوسی پاکستان که درسرپرستی وهدایت دهشت افگنان دست بالادارند تصمیم بگیرند تا به منظوراغوای افکارعمومی درسطح منطقوی وجهانی، جلب رضایت غرب وتبارزبه اصطلاح حسن نیت، گروه طالبان را واداربا تامین تماس با جانب امریکا ساخته تا با اقدامات ازین گونه پاکستان را کشورطرفدارختم بحران موجود معرفی داشته وازفشارجهانی که برآن کشوردرحال تعمیل بود به  گونه فریبکارانه بکاهد وازسوی دیگربا دادن دستورتشدید حملات وگسترش جنگ به گروه طالبان ، خود را تسهیل کننده درایجاد تمهیداب مذاکرات کذایی برای صلح افغانستان معرفی نماید ، چنانچه مشاهده گردید که اداره پاکستان درین زمینه با بکارگیری طیف گسترده ازهیاهوی تبلیغاتی درراستای تبریه خویش با موفقیت عمل نمود وازجانب  دیگربرهبران طالب ذهنیتی را القاء داشته است که حاضرشدن واشنگتن بمثابه یکقدرت جهانی برای گشودن صفحه تفاهم ومذاکره بااین گروه دال برآن است که امریکا درین جنگ شکست خورده است ودرموقعیتی قراردارد که مانند اتحاد شوروی سابق ازبا تلاق جنگ کنونی با دادن تضمینات غیرالزامی خود را برهاند واین موجب شده است تا تحریک طالبان به امید پیروزی بعدی به رویکرد تشدید جنگ‌ توآم با تداوم مذاکره وتاکید برخروج عاجل نیروی خارجی وعدم روی آوردن به گفت وگوهای صلح با دولت افغانستان با خیره سری دوام دهند.

همچنان گروه های متعدد تروریستی فعال با بهره گیری ازپوشش حمایتی پیکارجویان طالب درمیادین جنگ درکشور وجود دارد که واشنگتن را به اتخاذ تصامیم دشواروهوشمندانه می طلبد، بنابرین اظهارات مطبوعاتی پا مپیووسایر سران امنیتی واستخباراتی واشنگتن مبنی بردوام حضورنظامی امریکا درافغانستان ازیکطرف وطرح بقای یک یا چند مفرزه های ضربتی واستخباراتی ایالات متحده درمبارزه علیه تروریزم وگرانتوردرجهت عملی ساختن توافقات احتمالی صلح نقطه اختلافی بزرگی است که رسیدن به مصالحه وختم منازعه را با توجه به اهداف زیرزمینی طالب وحامیان، غیرمحتمل ساخته است.هکذا طالبان صلح را به معنای ترک منازعه مسلحانه ومشارکت سیاسی تا کنون نپذیرفته ونیات شانرا ازمذاکرات انجام شده با هیات امریکایی صرفا خروج سربازان خارجی وختم اشغال عنوان میکنند وحاضرنیستند که به هدف ترک مسالمت آمیزمنازعه با دولت افغانستان مذاکره کنند، لذا توقع رسیدن به صلح با تدویرجلسات نمایشی دراین ویا آن کشوربا جنبش مسلح که شرط کاهش خشونت وختم مناقشه مسلحانه را به استشاره حامیان درانتقال قدرت واحیای امارت شکست خورده شان جستجووخود را درموقف پیروزمند احساس مینمایند آنهم دربرابردولت که به وضوح ازاختلافات وچند پارچگی درونی، نبود اجماع ملی، عدم انسجام داخلی وتهدیدات فزاینده دشمنان به شدت متاثراست معمای بیش نخواهد بود.  به پندارغالب عدم صداقت حامیان کابل درمبارزه علیه هراس افگنی ، ادامه سیاست مجهول شان درقبال انکشافات اوضاع کشور، عدم تمایل مطلق طالبان وحامیان ازمشارکت دریک روند  مسالمت آمیزبا دولت افغانستان، تلاش روزافزون دستان پنهان وآشکارازتداوم بحران موجود دروجود شبکه های   مختلف تروریستی منجمله گروه خونخوارداعش، امید برای فردای عاری ازجنگ درین وطن نگون بخت را به وضوح به یاس مبدل ساخته وبه ایقان کامل راه رسیدن به صلح وآشتی راه دشواروطولانی خواهد بود.

 

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۹ـ ۶۲۵۰

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 Copyright ©bamdaad 2019

 

 

جامعه مدنی یا معرفت فردگرایی  

   

علی رستمی 

قسمت اول                                                                                      

 جامعه بشری در ادواری مختلفی تاریخی داخل مراحل گوناگونی  زندگی اجتماعی ، اقتصادی وسیاسی  گردیده است . دراین مراحل شرایط مشخص زیست  انسانها همگون نه بوده ، از این لحاظ حقوق وموقف  سیاسی واقتصادی  انها گاه برابروگاه نابرابر بوده است. اگر ما هرچه عمیق تر به تاریخ نگاه کنیم ،میبنیم که فرد فعال اجتماعی و تولید کننده یی مایحتاج ومصرف مادی زندگی ازجزو به کل  ارتقا نموده؛ درگام نخست به صورت طبیعی جزیی از خانواده ، سپس جزیی ازخانواده گسترش یافته  وبعدن  دراجتماعت بزرگ دیگری مانند، قبیله واشکال متنوعی جمعیت های بزرگی نسبت  به گذشته  داخل گروهی اتنیکی فراخ ترِ قبایلی شده است.

از انجایکه اسنادتاریخی گواهی میدهد، گروهای بزرگ اجتماعی انسانهاکه امروز که بعداز سده قرن هجدهم درجامعه بورژوازی(جامعه مدنی) دراروپا شکل گرفته محصول کار وپیکار جوامعی کهن  درنقاط مختلفی جهان بوده ،که بدون مبارزه وکارها وخدمتهای اجتماعی انسانهایکه درشرق در نقاط تمدن خیزان دربین النهرین هند ،چین ، مصروایران زندگی میکردند ، تصور کرد. درحالیکه تمام هسته های علم وفرهنگ مترقی امروز به ناف تمدنهای گذشته پیوند داشته وامروز انکشاف یافته است . بدون ان نمیتوان جامعه مدنی امروز که درغرب تکوین یافته است از نظر دور داشت. طوریکه در رساله های شکل گیری تمدن میخوانیم : "ان چه امروز که ما امروز زیر نام مفهوم « جامعه مدنی ویا سیفیل سوسیایتی به فرانسوی» می شناسیم ، بر سه بستر تاریخی – اجتماعی تکوین یافته است. اولین بستر، بستر تاریخی – تجربییست که از شکل گیری دولت-شهرهای یونان باستان اغاز شد وتا افول جمهوری روم (حدود سال 50 قبل ازمیلاد)ادامه یافت. سپس از وسط قرن هفدهم میلادی تا اوسط قرن نوزدهم ، مفهوم جامعه مدنی برای مدت تسبتأ طولانی یعنی تا اوایل قرن بیستم با جامعه بوروژ وازی معادل دانسته شد وبه گونه دران ادغام شد."

طوریکه در قرون وسطی حاکمیت پادشاهی مطلقه فیودالی واشرافی  وکلیسا در اروپا وجود داشت که قدرت مرکزی به قسم عرفی در دست فئودالها واشراف بزرگ اداره میشد. دراین زمان جنگهای صلیبی خونبار سی ساله اغاز شد، که اقشار های پایین وبالا را زیر نام کاست های شهسوران یا جنگ سالاران که سپس از قدرت سیاسی واجتماعی برخوردار شدند شکل گرفت ، در ختم این دوره بود که اختلافهای وتضادها بین شاهان وکاستها رشد نموده وبه شکل سازمانی تبارز یافتد.این تکوین باعث تبدیل هسته «جامعه مدنی» در اروپا  شد.با تکامل ورشد شرایط اقتصادی ،اجتماعی وسیاسی  زمینه ساز یی شکل گیری نخستین  های ایده ها واندیشها ی جامعه مدنی شدند.

همچنان در شروع سده 16 میلادی قرون وسطی ، جنبش اصلاحات دینی تحت رهبری مارتین لوتر درالمان در 1517، و در 1522اولریش زویتگلی در سویس ودر 1541 یوهان کالون در ژنو واروپایی غربی واز  1534 با پیدایش کلیسا انگلوکانی و پوریتانیسم در انگلستان بوجود امد . اما  درسالهای 1545 تا 1563 یک جنبش ضد اصلاحی دینی تحت رهبری کاتولیکها  بوجود امد که برضد انها فعالیت میکردند، ومیکوشیدن محلهای را که  پروتستانیسم بدست  وبه انها روی اورده بودند به مذهب کاتولیک دوباره باز کردانند.  این امر به جنگهای خونین سی ساله مذهبی  منجر شد(1618-1648) که میلونها انسان دراروپا به قتل رسیدند.مانع تمام انکشاف های اقتصادی و اجتماعی طبقه نو طهور بورژواز شدند . بعداز ختم این قتل قتال دولتهای سلطنتی مطلقه درفرانسه بوجود امد که با تشکیلات بزرگ بیروکراتیک تمام قدرتهای محلی را که مربوط فیودالها واشرفیهای کلیسا بود، با نیروی نظامی انهارا متمرکز ساخت. این دولت الگو برای اروپا شده و درپهلوی این دولت مطلقه درانگاستان وهالند شکل حکومتی پارلمانی از نوع ارستوکراسی حاکم بود . با شکل گیری سلطنت مطلقه در اروپا به تدریج افکار سیاسی در باره دموکراسی وجامعه یی مدنی شکل گرفتند ،که نماینده ونظریه پردازاین فلسفه سیاسی مدرن که مبنای جامعه دموکراتیک وجامه مدنی را گذاشت توماس هابس بود. هابس شاهد جنگهای خونین سی ساله اروپا بود، او درک میکرد که انسانهای به فجع ترین شکل همدیگر رانابود وحذف کرده اند . بالخصوص  که احساسات دینی با خشونتهاتی سیاسی تلفیق شده بودند، که بزرگترین فاجعه انسانی را بار اورده بود . او از تجربه عملی خود راجع به انسان میگفت : " هرانسان برای انسان دیگر درحکم گرگ است" . براین اساس جامعه مدنی ضرورت دارد، تا برای بقای خویش به یک دولت نیرومند که در راس ان یک فرد که همه اراده خودرا به ان واگذار کرده باشد، دارند؛ از نظر هابس دولت یک ضرورت واجبار تاریخی میباشد. براین رو تفکیک دولت وجامعه  از یکدیگر نقطعه عطف وتعیین کنده در فلسفه سیاسی هابس بود.

جان لاک دانشمندیکه بنام پد رلیبرالیسم سیاسی یاد میکردد ، جامعه مدنی ودولت را ازهم تفکیک نمود ، این امر برای دانشمندان دیگری مانند ادم فرگسیون وادام اسمیت ( 1723 -1790) ،مبانی نظریه های شان درسالهای بعدی کردید . بلاخره در 1750 تا 1850 مفاهیم "جامه مدنی" و"دولت" ازهم جدا گردید و دراین مقطع تاریخی بود که مالکیت فردی و ازادی فردی نیز مورد بخث قرار گرفت جان لاک نظر داشت :« سرچشمه مالکیت خصوصی وثروت اجتماعی ، کار است و به همین دلیل هسته تعین کننده یی جوامع مدنی، مالکیت خصوصی وازادی های فردی منبعث ازان است.»

اوخاطر نشان ساخت: دولت  حافظ ونگهبان مالکیت خصوصی اعم ازجان ومال وفرزند وغیره وازادی فردی باشد.

ادم اسمیت تیوری پرداز کتاب « ثروت ملل» در1776ترسایی جامعه مدنی را با جامعه سرمایداری یکی  و درحال پیدایش ودران ادغام دانست. حامل  بنیادی  جامعه مدنی  که دربستر سرمایداری رشد میکند همان«شهروندی » است که اقتصادرا دردست دارد وبورژوازی را هدایت میکند.بوروژوازی را درمرکز جامعه مدنی قرار داده که به مثابه  خون دررگهای جامه مدنی جریان دارد . بر شالوده یی این اصل دولت وجامعه را ز هم جدا ساخته وبنیاد جامعه مدنی را بر بستر رشد وفعالیت بازار سرمایه قرارداد. او نظر داشت که دولت باید هرنوع دخالت  را دراین حوزه جلوگیر ی نماید . وظیفه دولت عبارت ازایجاد شرایط معین برای رشد فعالیتها اقتصادی   باز  گذاشتن فضای ازاد  و مواظبت ازان  داشته باشد که تابحال درکشورهای سرمایداری اجرا میشود.

قرن هجده که بنام قرن روشنگری دراروپا یاد میکردد، تغیرات بزرگی در سطح اقصادی اجتماعی وسیاسی با رشد وانباشت سرمایه واغاز تقسیم کار درهمه زمینه اساس  ان گذاشته شد و توسعه یافت. دراین قرن دگماتیزم وسنت گرایی دین ومذهبی جای خودرا به خرد، دانش و عقل گرا یی داد. با سلاح خرد  شیوه های منطق ،تجربه بر ضد تخیل گرایی وذهنی گرایی وجای اصول کلیسا را گرفت. دین از دولت جدا  وبه وظیفه خصوصی افراد تبدیل گردید. دراین همین مقطع تاریخی بود که مبانی نظری وسیاسی جوامع مدنی به شکل وسیع تران تنطیم وترتیب گردید. ومفهوم دولت وجامعه از یکدیگر جدا .تفکیک شد،دولت به حیث یک نهاد قدرت مند تبدیل شد. از اینکه ارتباط شهروندان با دولت قطع نه شود ابزار های سیاسی  مانند حزب وگروهای ارمان گرا بوجود امد که ارتباط وتضمین کننده ارتباط شهروندا ن بادولت گردید . بر شالوده یی این امر بود که نظریاتی درمورد تعریف و مفهوم جامعه مدنی در میان دانشمندان قرون معاصر از جمله کانت ، هگل و مارکس  با درنطرداشت عقاید سیاسی وفلسفی انها شکل گرفت .

جامعه مدنی یک اصطلاح فرانسوی «سوسیتی سیفلیست» است. که درسده هفدهم به گروهای تجاری ومالی گفته میشد وبعدن دانشمندان اسکالتندی بویژه ادم فرگسیون دررساله یی درباره ی تاریخ جامعه مدنی(1767) این اصطلاح را به مفهوم زندگی اجتماعی مدرن ویا شهری که درخارج قلمروی از سلطه دولت شکل یافته ومناسبات وتولید اقتصادی درانجا مسلط شده به کار می رفت. این معنا مورد قبول جان لاک ، ادم اسمیت دیوید و ریکاردو بود و کانت در زبان المانی برای اولین بار اصطلاح « جامعه مدنی – بورگارلیش  گیزیلشافت»درمقابل اصطلاح فرانسوی به کار برد. اودر رساله یی  نظری درمورد تاریخ کلی از دیدگاهی جهان وطنی نوشت :« بزرگترین مساله برای نوع  انسان ، که طبیعت راه حل ان را پیش روی انسان قرار می دهد ، دست امدن یک جامعه مدنی کلی است که قانون را میان انسانها حاکم کند؛ با موازنه میان حقوق  واختیارت انسانی ومحدویتهای اوبرقرارشود ازادی هر«شهروند» تثبیت خواهدشد.  درچنین جامعه استعدادها همه شگوفاخواهدشد. ویک «نظام مدنی» قانونمند شکل خواهد گرفت. این امر درمرکز بحث اندیشگران المانی چون هگل شدکه درفلسفه حق هگل  خودمطرح کرد.

 هگل فیلسوف دوران انقلاب فرانسه بود که اوهم جامعه مدنی  دولت  را ازهم جدا میکند؛ به نظر او جامعه مدنی جامعه شناسی شهری یعنی مدرن است یا جامعه شهر نشینان. در فلسفه اصول حق خود خانواده ، جامعه مدنی ودولت را مطرح کرده که جا معه مدنی را جامعه نظام احتیاجات عامه ومجموع از نهادهاوفعالیتهای انسانی میداند و درتولید، توزیع ، مبادله ومصرف محصولات نقش دارند ،انها تجاران ، کارگران،کسبه کار ودهقانان بوده که دراین روند، سهم فعال دارند ، این نیازها درنظامی شکل میکرد که  درارزوی تحکیم نهاد های حقوق مدنی میباشد . این حقوق نمی توانند شرط کامل برابری اقتصادی را براورده کنند ودرجهت تضمین ان میکوشد؛ اومیگفت :« افرینش جامعه مدنی به دنیای نوین تعلق دارد».دولت را جامعه  سیاسی میدانست که انسانها از لحاظ سیاسی در یگ گستره فراغ باهم ارتباط میگرند، واین قدرت سیاسی باید از حق دارایی مردم دفاع کند وجامعه مدنی راعرصه خصوصی انسانها میدانست . درفلسفه حق هگل نهادهای خانواده ، دولت وجامعه مدنی یا مدرن نتیجه اراده واقعیی انسانها که درروند تاریخ بوجود میاید، تذکر رفته است . او میگفت:" موضوع تاریخ ازادی انسان است ، انسانهای مدرن اراده دارند ووابسته به مافوق الطبیعه نیستند." اودولت را نظام بیروکراتها ودستگاه نظم اداره عدالت نشان میدهد ، که دران مردم کار میکنند؛ چون کسبه کاران و سرمایداران و غیره ، برای جامعه کار میکنند یعنی« کار اجتماعی برخورد اجتماعیست » که مربوط جامعه مدنی میشود ،از نظر او طبقات اجتماعی درجامعه مدنی حل میشوند همه شهروند اند؟ایده طبقاتی دراصول هگل وجود ندارد. برعلاوه هگل نقش فرد و فردگرایی را محصول جامعه مدرن سرمایداری میدانند.او میگوید « انسان در جامعه مدنی فرد میشود وبه شخص خودخواه وخودپرست تبدیل میشود وبرای منافع خود فکر میکنند به عشق ولذت وغیره ». هگل جمع گرا بود نه فرد گرا!.

به اعتقاد هگل:« فرد فرد، افرادتحت حاکمیت دولت هستند دردولت فردیت افراد پایان می رسد درعوض انها جزئی ازیک کل بزرگتر وعقلانی تر می شوند»!

 

قسمت دوم

کارل مارکس دانشمند وفیلسوف المان راجع به جامعه مدنی دراثر مشهور خود « مسئله یهود» که نقدی بر برونو باوئر نموده به موضوع جامعه مدنی ، شهروندان، جامعه سیاسی  ویا دولت ( مارکس دراین اثر خود دولت را جامعه سیاسی میگوید) مورد بحث قرارداده است.

به نظر مارکس «جامعه مدنی» محصول انقلاب سیاسی است دراین مورد درکتاب خود«مسئله یهود» میگوید: « دولت سیاسی را به صورت امر کلیه مردم دراورد، این دولت واقعی ، به طرز اجتناب ناپذیر تمام طبقات، گروها ، اصناف وامتیازاتی را مبین جدایی مردم از اجتماعی خود بودند، نابود ساخت. به این ترتیب انقلاب سیاسی خصلت سیاسی جامعه مدنی را نابود ساخت وجامعه مدنی را به اجزاء ساده ان تقسیم کرد: از یک سو افراد واز سوی دیگر عناصر مادی و روحی که محتوای زندگی وموقعیت مدنی این افراد را تشکیل می دهد.» بادرنظرداشت نطریه فوق انقلاب سیاسی  عامل ان شد:« جامعه فیودالی به بنیادخود یعنی به انسان تجزیه شد. ولی تجزیه  به انسانی که واقعن بنیاد ان بود یعنی انسان خود پرست ».

یا اینکه انقلاب سیاسی :« جامعه  مدنی را به اجزاء تشکیل دهنده اش تجزیه میکند ، بدون انکه این اجزاء را انقلابی کند ودرمعرض انتقاد قرارشان دهد» . هدف مارکس از انقلاب سیاسی عبارت از ازبین رفتن نطام فیودالی است که به تدریح در روند تاریخ ازبین رفت وجای انرا نظام مدرن یعنی بوروژاوازی  ویا جامعه مدنی گرفت این امر به گفته وی: «عملن انسان دوگانه خلق کرد که انسان خود پرست وانسان حقیقی، .... رهایی سیاسی ازیک سو تنزیل انسان به عضو جامعه مدنی است ، یعنی فرد خود پرست ومستقل واز سوی دیگر شهروند است یعنی شخصی اخلاقی.»

دراینصورت  سرمایداری انسانها را از لحاظ موقف به طبقات و وابستگی  به اصناف واقشار تقسیم کرد، وطبقات دوران گذشته یعنی فیودالی را به انسانهای فردی تبدیل کرد که دارای حقوق  طبیعی مانند ازادی ، برابری ، مالکیت وامنیت هستند؛ مارکس چهره یی دوگانه این شهروند را چنین توضیح می دهد:« انسان واقعی، فقط به شکل فرد خود پرست وانسان حقیقی ، فقط به شکل شهروندانتزاعی تایید میشوند». برمبنای این امر دومفهوم جدا  «فردخود پرست» وانسان حقیقی یا به قول مارکس« شخصی اخلاقی » چهره های واقعی دوگانه انسان مدرن است. انسان که تنها به خود فکر وعمل میکند وانسانی که به مثابه عضو جامعه کارکرد دارد .از نطر مارکس فرد خودپرست ومنزوی واتمیزه زمانی میتواند به منافع اجتماعی   فکر یا عمل کند که حوزه خود پرستی را رها کرده باشد ویک «شخصی اخلاقی» یا« انسان حقیقی» شده باشد.

روسونقدی بر مدرنیته برای امیل نوشته بود:« درجامعه مدنی ، هرکس که اولویت احساس طبیعی خودرا بیان کند، خود نه خواهد دانست که چه می طلبد همواره با خویشتن در تضاد خواهدبود، درنوسان میان سرشت ووظیفه ، نه انسان خواهد ماند ونه شهروند ،نه به کار خود خواهد امد، ونه به کار دیگران ، از قماش ادمهای عصرما خواهدشد، یک فرانسوی ، یا انگلیسی ، یک بوروژوا، یک هیچ ».

 مارکس درمورد وظیفه بنیادی جامعه مدنی میگوید:« یکی از اساسی ترین ابزارهایکه  جوهر فردی وخودپرستی راپشتبانی میکنند ، ابزارهای  حقوقی از قبیل، منشور حقوق بشروحقوق شهروند1791 و1793 میباشد وتمام تلاشهای جامعه مدنی  در تکوین این منشور تثبیت حقوق  فردی است که دران برابری و ازادیهای فردی را دران توضیح داده است ». برمبنای این اصل  مارکس انتقاد شدید خودرا درمورد محتوای این قوانین در کتاب « مسئله یهود» چنین تحریر کرده است:« برابری چیست؟ ماده سه قانون اساسی 1795 ان را این گونه تعریف میکند: برابری عبارت از این واقعیت است که قانون برای همه یکسان است. چه درحمایت وچه درکیفر».

مارکس دراین مورد چنین می گوید :«برابری دراینجا، درمفهوم غیر سیاسی ،یعنی دسترسی برابر به ازادی ،یعنی انکه هرانسانی به طور برابر یک جوهر فردی خود کفا محسوب میشود».

ازادی چیست؟درماده 2 اعلامیه چنین تعریف شده است:« ازادی عبارت انجام هرکاری که به دیگران اسیب نرساند» مارکس این ماده را چنین تحلیل نموده است« بنابراین ازادی، حق انجام هرکاری است که به دیگران اسیب نرساند، محدوده یی که هرفرد می تواند بدون اسیب به دیگران دران حرکت کند واین حدود توسط قانون تعیین می شوند..ولی حق انسان نسبت به ازادی، بر پایه پیوند انسان با انسان قرارنه دارد، بلکه برجدایی انسان از انسان قراردارد. این، حق این جدایی است ، حق فرد محدود ، محدود به خود». جنانچه مارکس در رابطه به حق مالکیت منظور شده درحقوق بشر وحقوق شهروند مینویسد:« لذا حق مالکیت خصوصی ، حق بهره مندی و استفاده از منافع شخص ، به اختیار اوست ؛ بدون توجه به سایر انسانها ومستقل ازجامعه ، حق انتفاع شحصی.» مارکس  درمورد این مولفه ها چنین ابرازنظر می نماید:« ازادی ذکر شده در بالا واین نوع تعریف شده از کاربرد ان، بنیاد جامعه مدنی را تشکیل میدهد این نوع ازادی به ان منتهی می شود که شخص نه تحقق ازادی خویشتن، بلکه محدودیت ان را با ازادی دیگران تعیین کند»؛ چنانچه در باره امنیت دراین منشور بشر مارکس توضیج میدهد:« مفهوم امنیت شهروند جامعه مدنی را قادر به غلبه برخود پرستی اش نمی کند برعکس، امنیت خود پرستی اورا تضمین می کند».

مارکس بالاخره با دراید علمی وفلسفی خود نظریه ها و دید گاهی خودرا درمورد " حقوق بشروحقوق شهروند" چنین خلاصه می کند:« بنابراین هیچ کدام از به اصطلاح حقوق بشر، از انسان خودپرست ، انسان به مثابه عضوی از جامعه مدنی، یعنی فرد به درون خود خزیده، منافع خصوصی وتمایلات خصوصی وجدا شده از جامعه فراتر نمی رود... این عجیب است مردمی که دراغاز راه ازادی خود هستند، کلیه یی سدهای بین بخش های مختلف مردم را بشکنند وجامعه یی سیاسی بنا نهند واینکه چنین مردمی رسمأ خواستار حقوق انسان خود پرست انسان جدا شده ازانسان هایی چون خود، از جامعه گردند؛ از این رو انسان از مذهب ازاد نه شد- اوازادی مذهب به دست اورد او از مالکیت ازادی نه شد- ازادی تجارت کردن را به دست اورد»

 با درنظر داشت نکات فوق مارکس بعداز تحریر اثر خود درمورد« درباره مسئله یهود» جامه مدنی را دیگرمورد بحث قرارنه داد.  با تشکیل رشد جامعه بوروژوازی به نظر مارکس  بوروژوازی جای جامعه مدنی را گرفت. برای اینکه دیگر انسان نوین اجتماعی  درعقب ماشین ظهور نمود و جامعه مدنی همان جامعه  یی اقتصادی  یا بوروژازیی است که جوهرش را سرمایه رقم می زند.

سپس جامعه بوروژوازی توانست درکشور های المانی زبان با گرایشات سوسیالیستی جهانی جایگزین« جامعه مدنی » شود والی دهه یی هفتاد قرن بیستم به فراموشی سپرده شده بود.

 بعدازان  این مفهوم برای نخستین بار دراوسط قرن نزدهم بوسیله دانشمند چپ ایتالیا یی انتونیو گرامشی (1891- 1937)بکار برده  وتازه شد .

چنانچه دردهه قرن بیستم جامعه یی مدنی بوسیله محالفین نطام های کشورهای اروپایی شرقی دوباره احیا ومورد استفاده قرار گرفت. وسلاحِ منتقدین مارکسیسم در فرانسه وبعدن درانگلیس  والمان تبدیل شده و به گفتمان روز تبدیل شد. امروز نیر درکشورما  بعدازسقوط دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان وانتقال قدر به جهادیون وسرنگونی طالبان و اشغال افغانستان توسط امریکا و ناتو این نهاد به نام « انجوها» برای (به گفته های مردم غرض کسب اطلاعات امنیتی ) وپیشبرد اهدا ف نظام لیبرالیزم و گلوبالیزم درافغانستان فعال شده که دارای نهادهای مختلفی  به طور رسمی وغیر رسمی با منابع مالی ومعنوی غرب فعالیت دارند. این نهاد را درکشور ما ارگانهای خارج از فعالیت دولت وعضو ارتباطی مردم با دولت معرفی مینمایند.

( ادامه دارد )

 

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۹ـ ۶۱۷۰

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 Copyright ©bamdaad 2019

 

 بامداد : ویرایش از نویسنده مقاله  

نقش استخبارات در شخصیت سازی افراد

 

حکیم کرنزی

حوادث اخیر درکشور و بازی هایی با نیرنگ های استخباراتی برای شخصیت سازی افراد، مرا مجبور به نبشتن این مضمون نمود تا باشد که برای روشن کردن اذهان هموطنان کار اندکی را انجام داده باشم.

جنگ فرسایشی نیابتی در کشورکه اضافه ترازچهل سال، تمامی هستی هموطنان رنجدیده ما را به نیستی کشاند، خلاف تصورعده ایی که این یک جنگ عادی وسراسری است ، چنین نبوده ، بل یک جنگ خانمان سوز قبلا پلان شده توسط دستگاه های استخباراتی غربی بخصوص انتلجنت سرویس انگلیس و فرزند ناخلف آن (سیا ـ CIA ) در کشورما میباشد.که کودتای سردارمحمد داوود ودگرگونی ثور بهانه مشتعل شدن وسعت این جنگ وبعدا با ایجاد حکومت مزدوران و ددصفتان تاریخ و در انزوا قراردادن حکومت اسلامی ها و دست کشیدن از حمایت آنان، افروختن بیشتر و بیشتر آتش جنگ بین تنظیم های هفتگانه وهشتگانه،کشور ما را به تباهی سوق دادند.

مقدمات این تباهی وطن وملت رنج دیده ما صبغه تاریخی دارد، اینکه ما اوضاع کنونی را چنین ساده وغیرمترقبه، با  بوجو د آمدن حکومت سردار محمد داود و حمایت چپی ها (جناح پرچم ـ ح.د.خ.ا) ویا از دگرگونی ثور و ورود قطعات سرخ اتحاد شوروی وقت در دفاع ار حاکمیت امین و حکومت بر سراقتداران بدانیم جز یک ساده لوحی محض چیز دیگری نمی تواند باشد.

سرنوشت کنونی وپرابلم های فعلی کشورما ارتباط مستقیم با مناسبات و پرابلم های روسیه تزاری وقت و بریتانیای کبیر؛ وبا فتوحات شاهان افغان سلطان محمود غزنوی، سلطان محمد غوری وشیرشاه سوری،احمد خان ابدالی ،  وتسلط انگلیس ها بر نیم قاره هند داشته و برمیگردد تقریبا به یک ونیم قرن پیش تر ازامروز.

بعد از آنکه انگلیس ها به نیم قاره هند بنام تجارت وایجاد کمپنی تجارتی وتبدیلی بعدی آن به دفتر سیاسی کمپنی هند شرقی واشغال مناطق زیادی از سرزمین هند انجامید ،انگلیس ها با مشاهده پیشروی های قوای روسیه تزاری درآسیای میانه و داشتن مناسبات ناهمگون دشمنانه با روس ها در سال ۱۸۶۵ترسایی  در نشستی با روس ها به این نتیجه رسیدند که افغانستان باید د رمیان دو ابرقدرت ، یعنی روسیه تزاری و هند برتانیوی به مثابه (BUFERLAND) یا منطقه حایل قرار گیرد.

خصوصیات نقطه حایل (جهل وبیسوادی،ترور و اختناق،تجارت سلاح ومواد مخدر وکشت کشتار انسان ها درچارچوب زنده گی قبیله وی ) در منطقه بود.

انگلیس ها با پیشروی های روس های تزاری به طرف آسیای میانه ،شروع به فرستادن اجنت های استخباراتی خود برای جمع آوری اطلاعات در لباس ملا، داکتر، تاجراسپ، وترنر وغیره به منطقه آغاز نمود.

حکومت هند برتانیوی باانتقال اطلاعات به استخبارات مرکزی، دولت شاهی انگلستان را واداربه اعطا اختیارات عام وتام ،حتا در مورد افغانستان نمود.

انگلیس ها در سال ۱۸۳۹ ترسایی بدون کدام دلیلی به افغانستان لشکر کشی و تجاوز را آغاز نمودند و فیصله همان بود که مرزهای هند برتانوی باید سواحل دریای آمو باشد همان بود که بد بختی ما افغانها آغاز گردید.

انگلیس ها بدین نظر بودند که حال نه پرتگالی ها ونه هم هالندی ها نمی توانند که حریف ما در تسخیر هند در منطقه باشند از اروپا تا به هندوستان فاصله زیادی وجود دارد وانگلیس ها میتوانند در صورت مداخله  اروپایی ها درطول راه دور و دراز موانعی برای نیروهای متعارض بوجود بیاورند، از همین سبب بعد از حدسیات و جروبحث های زیاد به این نتیجه رسیدند که بزرگترین ونزدیکترین دشمن ما در منطقه افغان ها هستند باید جلو این « قوم وحشی! » را گرفت،این درحالی است که در این سالها نه احمدشاه بابا،نه سلطان محمود غزنوی ،نه سلطان غیاث الدین ونه هم شیرشاه سوری با آن ساز و برگ نظامی قوی اسبق وجود دارد، در چنین یک شرایط وایسرای هند با کسب صلاحیت های عام و تام از دولت شاهی انگلیس ،امر حمله بر افغانستان را داد.

انگلیس ها بعد از این حملات و حملات بعدی به شکلی از اشکال هرگاه د رکشورما بودند ویا موقتا رانده شده بودند،به هر صورت در تعین سیاست داخلی و خارجی ما ید طولی داشتند و توسط جواسیس وعمال داخلی وخارجی به مداخلات خود در تعین سیاست حکومات ما نقش داشتند ودرتباهی های کشور ما، و ربودن منابع طبعی آن پیش دست بودند وتا هنوز هستند.

از اینرو حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان را توسط عمال و اجنت های خود با استفاده از کمک های دول دیگر غربی به نابودی کشانیدند و حاکمیت غلامان خویش رابرجامعه ما مسلط نمودند،که عواقب خطرناک آن به ملت با عزت و باشرف ما بخوبی هویداست.

حال بعد از این حاشیه روی میاییم بر اصل موضوع.

در استخبارات یک شیوه بخصوص دراستخدام اجنت ها و جواسیس وجود دارد که به سه شکل امکان پذیراست:

۱ـ از لحاظ تیوریکی وهم عقیدتی،
۲ ـ به زور پول ویا تطمیع اشخاص ویا افراد،
۳ ـ با زور ویا فشار،آماده ساختن شخص به فعالیت های استخباراتی.

بعد از آنکه شخص با یکی از این سه شیوه آماده گردید زمان آن فرا میرسد تا شخص را باید فعال ساخت.

سازمانهای استخباراتی که با استفاده از آن اجنت را فعال می سازند واین هم سه شکل دارد:

۱ ـ انتخاب،

۲ ـ پرتاب،

۳ ـ جابجا کردن یا تثبیت شخص درهدف معین شده.

این همان شیوه های در مورد انتخاب،پرتاب وجابجا کردن گورباچف ویلسن درح.ک.ا.ش

وحفیظ الله امین را در ح.د.خ.ا ویا شهنواز تنی را تا سطح وزارت دفاع ملی میتوان مثال آورد.

برای به کرسی نشاندن اصول بالایی مراحل دیگری نیز وجود دارد که ارتباط به خصوصیات فردی ، جسمی، ذهنی و اجتماعی وعلاقمندی فرد دارد.و بحث ما نیز روی همین موضوع است.

استخبارات درمجموع ستون فقرات یک دولت و یا یک سیستم را تشکیل میدهد هر آن قدرکه استخبارات دریک دولت از قدرت بی شایبه برخوردار باشد به همان اندازه دولت ویا سیستم مربوطه با موفقیت های که حتا تصور ان مشکل به نظر می آید نایل می گردد.

نتیجه  فعالیت های استخباراتی میتوانند که زود محال ویا هم دیر محال باشد ، و نظر به شرایط معین همان جامعه  درمقطع زمانی خاص خودش درمنصه عمل قرار میگیرد.

بعضا پلان های استخباراتی تقریبا بعد از سالهای طولانی ،حتا نیم قرن به ثمررسیده که نمونه  آن در تجزیه کشور خودمان، کردستان،هندوستان، بعضی کشور های شاخ افریقا وپاشان شدن کشورهای اتحاد جماهیرشوروی سابق وکشورهای اروپایی با سمتگیری سوسیالیستی میتوان مشاهده نمود.زیرا پلان های عدم انکشاف و تجزیه این کشورها بیش از پنجاه سال طول کشید وبا تکه و پارچه شدن نظام وسوسیالیزم با فعالیت های معین استخباراتی در وجود اشخاص وافراد معین تمامی پکت سوسیالیزم پاشان گردید. امیدوارم که دردول استعماری غرب نیزتکه  و پارچه ها را به تماشا بنشینیم.

برمیگردیم  روی اصل موضوع.

در کشورجنگ زده ما که اکثریت مردم آن بی سواد بوده ، خصایل ملیتی افراطی، قبیله وی فرهنگی ومذهبی دامنگیر شان است ، چنین فعالیت های استخباراتچی با تطمیع افراد و اشخاص فروخته شده کاریست بس آسان .

غربی ها که با ایدیالوژی وترمینولوژی ساختاری، فرهنگی،کلتور ی ومذهبی کشورما بلدیت کامل دارند توانسته اند تا این زمان ونیز در آینده هاملت بی چاره ما را به بازی های استخباراتی مصروف نموده وخود بهره برداری نمایند.

پروپاگند واگیتاسیون ، یکی از شیوه های خطرناک کاراستخباراتی غربی ها قبل از تطبیق پلان های استخباراتی شان در یک جامعه بوده ، وغرب در این زمینه تجربیات بسا تاریخی فراوان داشته ومصارف زیادی را در این زمینه هزینه می نمایند.

درکشورما نیز وضع بدین منوال است که با ادامه جنگ بیشتر از چهل سال تلفات جانی و مالی هموطنان ما، ملت تا حدی خسته و برپچال شده اند که هر فردی را با دادن اندک شعارهای ملی،ملیتی وضد خارجی ها،مسیحای خویش تصور کرده و فکر میکنند که فرد حرف قلبی ایشان را ابراز نموده وبدون تعلل و بدون تفکر در پشتیبانی و قهرمان سازی اسطوره یی وی پرداخته و سرنوشت خویش را به وی به تسلیمی می ‌سپارند.لذا بنابر عدم دانش سیاسی، فهم و سواد کافی ودرک وضعیت وشرایط سیاسی، شخص را پیشوا و نجات دهنده خویش جازده،درحالیکه ازسوابق وفعالیت ها ومقاصد پس پردهشخص آگاهی کامل ندارند.

سیاستمداران (گویا) فعلی که اکثریت شانرا تروریستان و سلاح بدستان دیروزتشکیل میدهد، دیگر مورد اعتماد وشفقت دستگاه های استخباراتی غربی قرارندارند ، همان شکلی که دیروز دربرابر دموکرات ها،مجاهدین، طالبان وبعدا داعش و همچنان در زمان جنگ ها برضد جمهوری دموکراتیک ،هفتگانه وهشتگانه را ایجاد نمودند ومهره های جدید جدیدتر را در میان آدم فروشان قرن بیست وبیست و یکم جست وجو میکردند ، فعلا نیز درتلاش آنند تا با پیاده نمودن همان نیرنگ ها وشیوه های قبلی استخباراتی، درسیستم سیاسی، اقتصادی واجتماعی ما با حذف مهره های اسبق، مهره های جدید را انتخاب، پرتاب و جابجا نمایند که دراین عرصه، بلای دیگری را که در انگلستان و یا « شیطان خانه بزرگ جهان استعمار» تحصیل نموده و بعد از انجام وظایف موفقانه کوتاه مدت درکشور وتایید ریزدنت مربوطه (ریزدنت در استخبارات به شخصی اطلاق میگردد که گروپی از اجنت ها را رهبری میکند). بعدا به تحصیلات خود درامریکا مشغول میگردد و زنده گی بعدی خود را با زن امریکایی تبارگره زده ونیز صاحب چند اولاد از او میگردد وبعد از تعلیمات دقیق سیاسی واستخباراتی ،مدتی را جهت کارهای عملی درسفارت افغانستان د ر امریکا سپری نموده وبعدا به اساس ضرورت به افغانستان پرتاب شده ود رپست اساس مشاوریت امنیت ملی قرار میگیرد وبعد چشم به هم زدنی وبا یک صحنه سازی دردل های مردمان ضد همسایگان دشمن صفت ما (چتلستان وایران وغیره) که دست شان با خون هزاران هموطن ما سرخ و رنگین است جاگرفته وبعد ازتبلیغات دستگاه های تبلیغاتی غرب به مثابه اسطوره افسانوی و قهرمان ملی در ذهنیت ها تبارز نموده  و جابجا میگردد.

اینست استخبارات و فعالیت های استخباراتی دراسطوره سازی اشخاص وافراد.

هرگاه این شخص واقعا افغان و فرزند همین ملت وسرزمین باشد وهمدفمندی اش پاک وبی الایش،برد از ملت ما خواهد بود، درغیرHن انتخاب، پرتاب وجابجا کردن یک بلای دیگر با اهداف دیگر بازهم برای ملت بیچاره ما کمر شکن تر ازگذشته ها خواهد بود.

 

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۹ـ ۶۱۳۰۵

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

 یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

Copyright ©bamdaad 2019 

 

 

 

  

 

تورم ساختاری وعدم تناسب درحقوق ماهانه دومنبع فساد وبیعدالتی

 

 

عبدالاحمد فیض

 

 

با فروپاشینظام طالبانی فرصت خوبی برای افغانستان دست داد تا ازآن درراستای پایگذاری نهادها وساختارهای قانونمند، مدرن و برپایه نیازمندی های یک جامعه که زخم های عمیقی ناشی ازجنگ های داخلی را درپیکرداشت، استفاده می شد وبی تردید فصل درخشان بود که دولتمردان درین کشوربا داشتن مساعدت های گسترده بین المللی بایست ازچنین فرصتی درجهت زدودن رنج های میلونها انسان مظلوم این وطن که میراث دارتراژیدی های خونبارو بیپایان تاریخ هستند وجز جنگ وویرانی اززنده گی شرافتمندانه که شایسته شان است چیزی را دربیش ازسه دهه تاریخ کشورشاهد نبودند، استفاده صورت میگرفت، که درتمام این فرصت تاریخی قدرت درمحورتمایلات سود جودیانه وحریصانه ای سردمداران زور ومحافل تشنه قدرت که همای سعادت را بی گمان برشانه خویش میدید، چنان سمتوسوداده شد که درآن روند ایجاد ساختارهای نوپا دولتی وتشکلات سیاسی واداری نه بربنیاد نیازمندی های یک کشورجنگ زده ومردمان پابرهنه ساکن درآن بلکه برپایه تمایلات افراد وگروه های که قدرت را درحین حضورقشون خارجی غنیمت جنگی می پنداشت واستشاره بیرونی نیزدرآن نقش محوری داشت، بنحوی طراحی وایجاد گردید که منافع ومصالح عامه درعمل درحاشیه قرارگرفت و به وضوح تشکیلات سیاسی واداری درسطوح مختلف با توجه به خواست های حلقات سیاسی وافراد مرتبط به آنها تدارک گردید.

پست مشاورت وسخن گویان به مثابه یک پدیده بیگانه علی الرغم آنکه مشمول ساختارهای اداری وتشکیلاتی تعدادی قابل ملاحظه نظام های دولتی مدرن است، دراین کشورفقیرو متکی به مساعدت های بین المللی ازبدوی پایه گذاری دولت بعد ازنظام طالبانی بدون توجه به امکانات مالی وارد تشکیلات دولتی شد وبی باکانه به تورم ساختاری به هدف تهیه مقام به افراد مبادرت گردید چنانچه گفته میشود که درحال حاضرتعداد مشاوران دردونهاد ریاست جمهوری و ریاست اجرایی ازتصورومنطق سالم خارج است وهستند تعدادی زیادی ازاین مشورت دهنده گان که با حقوق ماهیانه هزاران دلاردرچنین یک پست بدون مسوولیت ومصروفیت تقررحاصل نمودند که حتا درسال با مقام های فوق ندیده ودرهیچ اموری نیازی به مشوره آنها نبوده است لذا این بدان معنا میتواند باشد که ایجاد تشکیلات وتقرری های ازینگونه نه بربنیاد ضرورت ونیازمندی های جامعه واداره بلکه برسم تعارف وارجگزاری به افراد وحلقات معینی است که یا به کانونهای مافیایی قدرت پیوند داشته ویا تعدادی را با کاربرد ابزارخدعه وتطمیع درکارزارهای به اصطلاح انتخاباتی به سود بازیگران قدرت مورد بهره برداری قرارداده ودربدل آن به مقام های نظیرمشاورت دست یافته اند.

لازم به یاد آوری است که وجود تورم تشکیلاتی صرفأ درایجاد پست های مشاورین، سخنگویان و معاونین خلاصه نگردیده ، بلکه ساختارهای غیرضروری وخلق کردن مقام های که به گسترش فساد وبی عدالتی های ساختاری منتهی میگردد درمجموع سیستم موجود دولتی افغانستان بیک عملکرد مسلط و روش حاکم مبدل گردیده  وبوضوح موجب شده است که مقادیرعظیم بودجه دولتی که عمدتأ ازعواید ملی نه ، بلکه ازمنابع بیرونی وحتا دیون سنگین خارجی تمویل میگردد، بدون بازدهی ویا حقوق دربدل کاربه هدر رود.

افزون براین نوع دیگری ازتشکیلات ارتجاعی ، فسادزا وغیرعادلانه همانا استخدام افراد تحت پوشش مأمورین قراردادی است که درجنب تشکیلات اداری اصلی درهمسوی مستقیم با سران حکومتی درنظام اداری کشوربیک امر روزمره و معمول مبدل شده است لذا مستخدمین آن عمدتأ عناصری است که رابطه نزدیک حزبی، فامیلی و یا قومی با سران حکومتی داشته وحتا عده افراد بعد ازتقرربه گونه مخفیانه به پرداخت بخشی ازامتیازات ماهانه مکلف میگردند درحالیکه هزاران افراد تحصیل یافته که درفقدان امکانات منجمله عدم وابسته گی و شناخت به قدرتمندان قرار دارند، ازبیکاری رنج می برند، لذا اعمال چنین سپاست ناعادلانه درعرصه کادری واستخدام بوضوح به مانع درجهت جذب افراد مستحق و شایسته دراداره و به فکتورگسترش روزافزون میزان بیکاری و بحران ظرفیت درادارات دولتی مبدل شده است.

با عنایت به تصریح موضوعات فوق بایست اذعان کرد که افغانستان ازمعدود کشورهای درگیرمنازعه است که بعلت بحران طولانی در عرصه امنیت داخلی وورشکتگی اقتصادی تا اکنون قادرنیست که حتا حقوق ماهانه کارکنان ملکی    ونظامی خود را بدون کمک مالی خارجی بپردازد، لذا غیرمنصفانه خواهد بود که عده زیادی ازمأمورین دولت چه درحکومت قبلی ویا کنونی ماهانه ده ها هزاردلارازکیسه کشوری به جیب میزنند که ازفقیرترین ونا امن ترین مکان درجهان خوانده شده وعواید داخلی دراین کشورحقوق ماهیانه کارمندان آنرا تأمین کرده نمیتواند.

هکذا عدم تناسب درمیزان حقوق ماهانه ونحوه برخورد بیروکراتیک نسبت به این موضوع که بخش قابل ملاحظه کارمندان ملکی ونظامی بویژه مدافعان دلیر وطن ازحداقل حقوق ماهانه رنج میبرند نماد آشکار از بی عدالتی است که به گسترده گی تفاوت های بی رویه طبقاتی واعتراض همگانی درمیان لایه های مختلف اجتماعی بویژه طبقات کم درآمد و فقیرجامعه مبدل گردیده وموجب شده است تا فاصله بین اقشارگوناگون ساکن درکشوربا دولت بطور فزاینده گسترش یابد.

درغایت میتوان اذعان داشت که عنصرفساد زیرپوشش قانون یعنی حقوق چندین هزاردالری به نهادهای فرمایشی، غیرضروری، ایجاد ساختارهای مفلوج وشعارگونه وتخصیص میلیون ها دالربه چنین نهاد ها که امتیازمربوط به چنین ساختاربه جمعیت خاصی تعلق میگیرد تا منافع عامه وهکذا تداوم فساد وغارت سازمان یافته وسیستماتیک دروجود کانون های قدرت مافیائیی و فساد پیشه گان که درعدم حاکمیت قانون درحال تعمیق است دوعنصرمتباین واما متنابع هم  است که با سیمای خشن امید برای فردای بهتررا با توجه به پهنای بحران موجود کشور وسطح نیازها و خواست های مردم به یاس مبدل کرده است که بیرون رفت ازچنین مشکل بی تردید مستلزم اقدامات مقتضی و فوری است که در وجود یک رهبری ملی و برخاسته ازاراده مردم محتمل خواهند بود.

 

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۹ـ ۶۱۶۰

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

Copyright ©bamdaad 2019

« حکومت سرپرست »  رخ دیگر «حکومت موقت»

 

میر عبدالواحد سادات

 

پاسخ بسوال یک دوست گرامى از کابل جان 

این دوست گرامى ضمن تشریح وضع امروز کابل ، آن شهر را به یک گارنیزیون نظامى تشبیه نموده که باشنده گان آن هر لحظه منتظر اخبار ناگوار میباشند و تبصره در مورد سقوط دولت ، انارشی تنظیمى دهه نود را به اذهان مجسم میسازد . 

دوست عزیز من در اخیر سوال خود را چنین مطرح می نماید : 

ـ چه فکر و نظر دارید ، حق با کى است ؟ و قانون طرف کى است ؟

با موافقت آن عزیز محصور در دام بلا و منتظر آفات و بلیات ناشى از فقدان حاکمیت عقل به اصطلاح سیاسیون مطرح و دولت ناکارا ، پاسخ بسیار مختصر خود را با رعایت حد اکثر ایجاز با دوستان شریک  می سازم :

در مورد اول که حق با کى است ، شعر معروف را که آزادی خواه بزرگ مولانا خسته در جریده وطن و در مشروطیت سوم نوشته بود  بذهنم تداعى گردید :

حق به صد حجت و برهان نکند عرض وجود

تا به ارباب عمایم رگ گردن باقى است

( البته در احوال جارى ارباب عمایم همانا تاجران دین و دین فروشان ، دکانداران قوم و قوم فروشان و جلابان سیاسى اند. ) 

در مورد دوم و قانون ، همان شعر اکبر نامه و دوران تسلط استعمار انگلیس ، مصداق حال ما است که :

ز ناموس در شهر نامه نماند

به ساز و بقانون مقامى نماند

 

اظهر من الشمس که قانون اساسى نقض گردیده است و اثبات این واقعیت ، خرما بردن به بغداد میباشد و از بوالعجبى هاى روزگار که این قانون اساسى که محصول حضور مدعیان دموکراسى ، قانون سالارى  و مورد حمایت آنان  بوده است  ازبدو انفاذ و تا کنون  بارها نقض گردیده است و تنها همین حکم آن در مورد تاریخ انتخابات این چهارمین بار است که رعایت نمی گردد ، و ایجاد حکومت به اصطلاح وحدت ملى خود شهکار نقض قانون اساسى است . 

اکنون سوال اساسى این است که : 

کاندیدان معترض که براساس همین قانون اساسى و قانون انتخابات ثبت نام وملزم برعایت احکام قانون می باشند ، جواب  نقض قانون اساسى  را با لغو و یا در بهترین حالت با تعلیق آن میدهند و تا اکنون هیچکدام ازاین کاندیدان متوجه نشده اند که عملکرد شان با طرح هاى فراقانونى کودتا برعلیه قانون اساسى محسوب میگردد . این آقایان جواب کم کارى و اغماض وظیفه وى حکومت را بقول خودشان با لغو دولت میدهند ! میتوان این کاندیدان محترم را مخاطب ساخت که :

چرا از همان آغاز کارزار ثبت نام و در چند ماه اول و زمانیکه بارها نشست ها با اولیاى امور داشتید ، هر نوع تاخیر در تدویر انتخابات را بحیث خط سرخ مطرح نفرمودید ؟ 

واضع است که تصمیم تاخیر انتخابات را امریکا  و آنهم بخاطر سراب صلح قطر گرفته اند تا به برداشت جناب خلیلزاد طالبان شاید موافقت نمایند و محاسبات تغییر نماید .

 اکنون که امید ها از قطر تعطیل گردیده ، تدویر انتخابات مورد توجه مجدد امریکا و اتحاد اروپا قرار گرفته است . 

اما حوادث نمایانگر این واقعیت است که در زیر کاسه ، نیم کاسه هاى زیاد قرار دارد و براى تعداد از  «  سیاسیون مطرح » ، کماکان ایجاد حکمومت موقت که بسیار بدنام گردیده است ، این با زیر نام  «حکومت سرپرست »  در دستور کار قرار دارد ، تا از شر رقیب اساسى شان فارغ البال گردند . 

 طرح  « حکومت موقت»  به تعقیب آغاز ماموریت جارى اقاى خلیل زاد و با تدویر جلسات  در قطر و مسکو سارى گردید و در آن شب و روز که سراب صلح ، امیدهاى کاذب را ایجاد کرده بود ،  جلابان سیاسى تلاش کردند تا پروسه صلح را در سطح یک «  پروژه » تنزیل داده و با «  تیکه » نمودن آن ، در یکى ، دو جلسه و با دور زدن دولت موجود ، در نقش حامیان صلح از رییس جمهور انتقام گرفته و او را از ارگ بیرون سازند .  چنانچه عمران خان  نیز در راستاى ایجاد حکومت  موقت و از روى  «  دلسوزى »  نظر داد  که در داخل افغانستان با استقبال آقاى کرزى و تیم انتخاباتى آقاى اتمر مواجه گردید. 

در غیر آن اگر هدف دایر گردیدن حتمى انتخابات در موعد معینه ماه میزان و ضمانت از شفافیت آن   است ، باید درهمین راستا پیشنهادات مشخص را در وجود یک مکانیزیم عملى به کمک کارشناسان و أهل حقوق آماده و به مردم و جامعه جهانى مطرح نمایند .

قبل از آنکه اعمال فراقانون و مغایر عقلانیت سیاسى ما ، باعث تکرار تراژیدى خونبار دهه نود گردد ، بهتر است کلام بى بدیل حضرت فردوسى را به دقت و بار بار بخوانیم که : 

به یزدان اگر ما خرد داشتیم

کجا این سرانجام بد داشتیم

 

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۵/ ۱۹ـ ۶۰۲۰۵

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

Copyright ©bamdaad 2019