جامعه افغانستان کنونی در آبستن گذار اجتماعی و فکری

بصیر دهزاد

کارشناس امور فرهنګی و حقوقی حزب مردم افغانستان

 

( قسمت چهارم )

نویسنده در قسمت قبلی بحث  خود را بیشتر بر جامعه اسلامی افغانستان  و توضیحی بر جهش های خود جوش تحول طلب و تفاوت اشکار میان دو گروه متمرکز ساخت که یکی در حفظ وبقای جهل و تاریکی قرار دارند و از اسلام میخواهند یک چهره خشن و آمیخته با پدیده های خرافاتی مانند فالبینی، جادوگری و غیب گویی را به نمایش گذارند و گروه دیگر صاحبان فصاحت و بلاغت اسلامی در وجود تحصیلکرده ها و جوانان دانشگاهی اند که آنها متوانند اهداف اسلامی و انسانی شان را با جهش های خود جوش ترقی خواه و روشنگرگره زنند.

در حقیقت تفاوت های  فاحش میان مسلمانان صاحب دانش، بلاغت و فصاحت که در صف دفاع از تغیر و تحول قرار دارند و تیکه داران دین که با روش های محافظه کارانه در برابر جنایات خموشی اختیار نموده لب از لب تکان نمیدهند، وجود دارند.

 کدام تفاوتها؟

یکی  جنایات را که در شریط خونبار،عدم حاکمیت قانون و موجودیت دستگاه آمیخته با فساد به عنوان جرم قتل، بی ناموسی، تجاوز ، اختطاف ، تهدید، توهین در محضر عام هم از دیدگاه اسلامی و نصوص کتاب الهی حرام دانسته محکوم میکند و جرم و ارتکاب آنرا از دیدگاه عصر متمدن  عامل ضرر به نظم عامه و ضرر شخص میداند و تعقیب عدلی را از مجرای عدلی و قضائی ضروری میداند ولی  گروه دیگر نه تنها از بررسی و تفسیر دینی مسایل عاجز است بلکه خود را تنها به روایات گذشته متکی دانسته و از یک حکم قطعی و شجاعت بیان خود را کنار میکشد  و قتل کفر ، جهاد در برابر دولت و .... آغاز و انجام موعظه های روزانه شان  در محلات عام و مساجد است.

بین این دو گروه تفاوت در موضعگیری و برخورد با خرافات و جادوگری و فالبینی وجود دارد. یکی آنرا حرام  و غیر اسلامی دانسته و لی تعداد دیگر خود در پهلوی مصروفیت شان بحیث امام  و یا عالم دین، به این اعمال خرافی مشغول اند و حتا  خود را ناجی امراض غیر قابل علاج، حل مشکلات و بندش های  زنده گی اجتماعی ، خانواده گی و فردی میدانند.

یکی برای مسلمانان تنها ترس و وهم از  آتش را هوشدار میدهد و انتخاب کنج خانه و عبادت شباروزی را توصیه میکند و دیگری عبادت ، خدمت به  خلق الله، زنده گی و آمیزش نیک با مردمان ، حرمت و احترام  به دیگران، اخلاق شایسته در روابط فعال اجتماعی، حق و عدالت و همه مسوولیت های دینی و دنیوی که انسان مسلمان از آنها اجر و ثواب بیشتر آخرت بدست میآورد ، را مشورت میدهد.

چند مثال جالب:

خانمی با اثر بیماری سرطان خبیثه که از درد فغان وناله میکشد و هر لحظه در انتظار مرگ است. معمولاٌ و ضرورتاٌ در تمام شفاخانه ها برای این مریض ها امپول های تسکین دهنده ( مورفین) تزریق میکنند تا مریض درد را احساس نکند؛  ولی یکی از مولوی های مشهور اجازه ترزیق مسکن به این مریض را نمیدهد که گویا این به حساب گناه مریض محاسبه میشود. مریض مظلومانه میخواهد از درد بمیرد ولی داکتر موظف که علم طب خوانده است؟ به حرف این ملا گوش میدهد و از ترزیق مسکن درد اباً میورزد.

در عربستان سعودی در نتیجه سوختن یک منزل تنها زنان در آتش سوختند زیرا مردان خود را نجات دادند ولی زنان بدون حجاب و با سرهای لچ حق بیرون شدن نداشتند.

در یکی از مدرسه های اسلامی دختران در شهر کندوز درس  یک عالم دین! که برای دختران درس شریعت میدهد چنین است: «  دختران جوان اگر با مردان  زنا میکنند، در صورت که هنوز مجرد باشند، تنها  حکم دره بالای شان تطبیق میشود ولی اگر شوهر دار باشد حکم قتل اسلامی یعنی سنگسار تطبیق میگردد...» ، « در کشور های کافر غربی فرزندان والدین شان را که پیر و سالخورده میشوند به زنبیل انداخته به خانه های پیران گزلگ شان میکنند! ». ملای دیگر در اوج احساسات قصه بول نوشیدن یک بول عطر آگین را توسط یک مسلمان میکند و فق فق میگرید.

دیگر روایت از این میکند که اگر زن کسی در تلویزیون ظاهر گردد و یا با مرد نامحرم عکس بگیرد، در روز آخرت شوهر اش در جمله دیوس ها حساب میشود.

آنهای که زمانی رادیو را صندوق شیطان ( رادیو خر در جوال است ، این خر در جوال زمانی پیدا میشود که قیامت نزدیک شود..) میدانستند؛ خود بعداٌ رادیو خریدند، تلویزیون را که چهره انسان در آن نمایش داده میشود آله شیطانی و حرام میدانستند، بعداٌ خود تلویزون خریدند و با دیدن برنامه ها  آغاز نمودند.  جوانان  نسل جدید ، نسل فیسبوکی قلمداد شدند و گفته شد که آنها از طریق انترنت به فحشا و فساد سوق میابند. حالا بیشترین از این گروه صاحبان انترنت در تیلفون های دستی اند.

در اینجا باید مرتبط با مثال های فوق سوالات  زیر را مطرح ساخت:

آیا برای دختران جوان برای درس های اخلاقی و آداب اجتماعی و کسب شخصیت سالم در کتاب های دینی و به خصوص کتاب اسمانی مطالب دیگر  کافی وجود ندارند؟

آیا نوشیدن بول « عطر آگین » میتواند موضوع مهم برای یک موعظه نماز جمعه باشد؟ آیا هدف و ضرورت نماز جمعه در یک مسجد جامع در این چنین روایات نهفته است یا مطالب دیگری مربوط به خیر و شر و روابط خیر خواهانه اجتماعی مسائل مهمتر برای موعظه ملا امام باشد؟

آیا در زمان نشاٌت دین اسلام گرفتن عکس ( فوتو)  کشف شده بود و رواج داشت تا زن  در پهلوی مرد  نامحرم عکس گیرد؟

آیا این حلقه در تعریف دادن رادیو و تلویزیون و انترنت  در آن سالها در اشتباه بودند و یا همه مکر و حیله بودند.

این چنین سوالات جواب میخواهند و علمای صاحب بلاغت باید در چنین مسایل موضع مشخص اسلامی خود را روشن سازند.

قابل بیان است که یکی از عوامل اصلی دیگرعقب مانده گی که درطول تاریخ افغانستان  موانع عملی را در رشد و انکشاف کلتور متناسب با عصر قویاٌ ایجاد نموده است ، قوی نگهداشتن همین گروه دومی است که در خدمت دولت های غیر عادل  و برای بقای سلاطین مکار قرار داشتند که  با به خدمت گرفتن دین توسط همین گروه جهل و تاریکی را بر  ملت تحمیل و از روان پاک و خوش باور مردم سواستفاده کرده اند. ما از نمونه های مانند ملای لنگ و این مولوی های درباری کم نداشته ایم که برای سرکوب ترقی خواهان  و تحول طلبان به ساده گی فتوای « یاغی ، باغی، مباح الدم و واجب القتل » داده و جهاد با بی دینی وکفر را فرض عین قلمداد نموده اند.

جهت دیگر مساله در حفظ و تداوم رسوم و عنعنات کهنه و غیر پسندیده است که توسط این چنین گروه های به ظاهر اسلامی ولی در اصل در ضدیت با تنور و روشنگری و در تقابل با اصول  صلح و سلم و زنده گی فعال و با عزت اجتماعی  اسلامی « انسان عصر » تعمیع و تحمیل گردیده اند.که در روان مردمان مناطق که از زنده گی تغیر یافته شهری به دور بودند و در یک زنده گی بدوی قرار داشتند و دارند، زهر پاشی در برابر تغیر و پذیرش آن  مقاومت نموده اند.

خواننده محترم ممکن متوجه شده باشند که توسط این حلقات تاریک بین حتا بسیاری از سنت های کهنه اجتماعی که با عصر کنونی هیچگاهی مطابقت  نمیتوانند داشته باشند و در طول زمان خود به خود باید با سنت های جدید تعویض میگردیدند، توسط این گروه ها رنگ اسلامی داده شده و بقای آن حفظ گردیده است. ما مثال های زیادی از رسوم و عنعنات قبیلوی داریم  که حتا

تعداد از آنها بطور مثال با عث مصوونیت یک مجرم مرتکب قتل در همان منطقه میشود. مثلاٌ در بعضی از مناطق کشور ما به عوض که مجرم بر اساس قوانین جزائی و از طریق یک پروسه عدلی و قضائی مجازات گردد، قضیه بر اساس عنعنه « بد » و یا  « تور و سپین » با موجودیت علمای دین و بزرگان محل حل و فصل میگردد و همین گونه قضایا با یک دعای  « عالم دین یا مولوی محل » ختم میگردد، در حالیکه مجازات یک جانی از دیدگاه دینی چنین نیست. در این مناطق در تلافی یا جبران خساره یک قتل ، یک دختر به  « بد  » داده میشود. در حالیکه مصوونیت قاتل یک جرم و به بد دادن  یک دختر جوان خلاف اراده اش و مبدله اش به عوض تاوان مادی ؛ یک جرم دیگر است و از دیدگاه حقوقی مشروعیت ندارد. ما تا کنون هیچگاهی از زبان چنین  « علمای دین » نشنیده ایم که یک فتوای اسلامی را در مردود ساختن چنین رسوم و عنعنات کهنه و بدوی ارایه بدارند.

نویسنده در این مبحث خیلی ها مهم ؛ برای جامعه افغانی ما ، بدین عقیده است که ما جامعه اسلامی داریم و خفظ اسلامی بودن اش  با سلطه این گروه ها نه تنها  کارا نیست بلکه با ایده های جالب و بعضاٌ یا خشن « همیشه با ارعاب و بوی خون »  و یا مضحک و خندآور شان چهره حق خواهانه، عدالت پسندانه، خیر سعادت و نیک خواهانه ، عاطفی ، رحم ، عفو بخشش طلبانه ، انسان دوستانه ( خلق الله) و صلح خواهانه اسلام را رو میپوشانند. آنان اند که امروز فقط سر بریدن، قطع اعضای وجود، کشتن بدون دلیل موجه ، کشتن اسیر و ده ها شیوه های خشن و ضد انسان و انسانیت را اساسات اسلامی قلمداد میکنند و خود میکشند و میکشند و بالاخره عطش و تشنه گی از کشتن مسلمانان را توسط شان پایانی نیست.

نویسنده بدبن عقیده است که حلقه منور و صاحب بلاغت و دانش اسلامی باید در شرایط کنونی مباحث و مناظرات جدید را در تفسیر و تعریف دقیق نصوص کتاب آسمانی ما و انطباق جایز آن را در شرایط عصر کنونی ، باز نمایند. تا با جنبش بپاخاسته جدید که تغیر طلب است ولی دین ستیز نیست، روشنگر و منورانه است، ولی تاریک بین و جهل پرور نیست، انساندوستانه و حق و عدالت طلبانه است، ولی خشن و عقده مندانه نیست، هم گام و هم عمل گردند و این جهش را بطرف جنبش های سازمان یافته ترقی خواه و ملی ، عدالت خواه ، بشر منشانه تبدیل نموده همه در یک خط عملی یگانه قرار گیرند.

برای خواننده ارجمند باید این مساٌله روشن باشد که در اینجا هدف نویسنده موشگافی به کدام هدف دیگر از اساسات مقدس اسلامی نیست بلکه آن واقعیت های تلخ اند که بعضاٌ مسائل دینی یا به شکل کومیک بیان میگردند و یا یک چهره خشن، تعصب، یک دین به نمایش گذاشته میشود و من فکر میکنم جایگاه بزرگ دین و معتقدات اسلامی نزد همین نیروی ترقی و تحول طلب که به ناحق به دین ستیزی محکوم میشوند، بدون شک محترمانه تر عزتمندانه  تر از آنها است.

نویسنده در جمع بندی زیر در یک خلاصه میخواهد بیان نماید  که اهداف  جهش خود جوش ترقی و تحول طلب در ضدیت با اساسات اسلام و معتقدات مذهبی ملت متدین ما نیست بلکه:

آزادی های مدنی و ارزش های قانون اساسی هیچگاهی در تناقض با دین  و معتقدات پسندیده مردم  کشور ما نیست، باید نسل جوان  و با دینانت از موسسات تحصیلی دینی داخل کشور تا  مردمان با دیانت ما  خود و خواست های خود را در خواست ها و اهداف جهش های خود خوش  در یابند و گره بزنند.

باید مسلمانان به خصوص حلقه جوان و دانشگاهی در برابر عوامل که  از دین و اعتقادات دینی شان یک چهره خشن به مردم ارایه میگردد و دین و اعتقاد شان را به قصه ها و داستان های خنده آور به اهانت مواجه میسازند ، موقعت شجاعانه و تعقل اندیشانه را اختیار نمایند.

جامعه را علاوه بر محتوا و اساسات دینی باید از دریچه رشد  و تکامل عصر کنونی نیز دید و مساٌله ارائه چهره دین را منطبق به عصر کنونی در معرض جر و بحث دینی باید قرار داد.

در نهایت دفاع از ارزش های قانون اساسی و جامعه مدنی در یک روند اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی بنیاد های اصلی و ضروری برای صلح ، ثبات و ایجاد یک دولت قوی، امنیت ترقی  ملی در شرایط حساس کنونی حایز اهمیت بزرگ میباشد. مصوون شدن و تطبیق این ارزش ها، مصوونیت رشد و تکامل جامعه ما در تمام ابعاد وسیع آن میتواند باشد.

....ادامه دارد.

 بامداد ـ سیاسی ـ ۱۵/۳ـ ۲۶۰۴

حرکت قوی چین در بازی شطرنج با واشنگتن

بانک آسیایی سرمایه گذاری های زیرساختی- مولود فکر پکن است. معاهده تاسیس بانک آسیایی سرمایه گذاری های زیرساختی را بنگلادش، برونی، کمبودیا، هند، قزاقستان، کویت، لاووس، مغولستان، میانمار، نیپال، عمان، پاکستان، فیلیپین، قطر، سنگاپور، سریلانکا، تایلند، ازبکستان و ویتنام در ماه اکتوبر سال ۲٠۱۴ ترسایی امضا کردند. سرمایه اولیه بانک ۱٠٠ میلیارد دلار تعیین شده است.

والنتین کاتاسانوف*

در ماه مارچ سال ۲٠۱۵ این پروژه به لحاظ کیفی به سطح تازه ای رسید. ابتدا انگلستان، پس از آن المان، فرانسه، ایتالیا و به دنبال آنها سویس، کوریای جنوبی، استرالیا و چند کشور دیگر قصد خود را برای پیوستن به این بانک اعلام نمودند. روسیه نیز برای مشارکت در بانک درخواست داده است. ۳۱ مارچ در آخرین روز پذیرش تقاضاها، تایوان نیز برای عضویت در بانک تقاضا فرستاد. مجموع درخواست ها تا اول اپریل به ۴۷ فقره رسید. از میان کشورهای بزرگ فقط امریکا و جاپان در خارج از پروژه مانده اند.

دفتر مرکزی این بانک در پکن مستقر خواهد شد. سهمیه سرمایه و رای کشورها یکی از مسایل اساسی کار بانک آسیایی سرمایه گذاری های زیرساختی خواهد بود. براساس داده های موجود، نمودار تولید ناخالص ملی کشورها (احتمالا، با استفاده از نوعی ضریب اصلاحی) معیار اصلی برای تعیین سهمیه ها خواهد بود. قرار است سرمایه بانک آسیایی سرمایه گذاری های زیرساختی تا پایان سال جاری تشکیل شود و از سال ۲٠۱۶ فعالیت های خود را آغاز کند. کارها با سرعت بالا پیش می رود. برای مقایسه، تصمیم دایر بر تاسیس صندوق بین المللی پول و بانک جهانی در اواسط سال ۱٩۴۴ ترسایی اتخاذ گردید، ولی آنها اولین عملیات خود را در سال ۱٩۴۷ترسایی انجام دادند.

اگر چه بانک جدید با هدف تامین مالی طرح های زیرساختی در منطقه آسیا تاسیس شده، اما با توجه به این که دایره موسسان بانک خیلی زود گسترش یافت، احتمال بازبینی برنامه اولیه آن زیاد است. ممکن است میدان عمل بانک دایره گسترده ای را احاطه نماید و جغرافیای پروژه ها از محدوده آسیا خارج شود.

تاسیس بانک آسیایی سرمایه گذاریهای زیرساختی نه تنها دلایل اقتصادی، بلکه، دلایل سیاسی هم دارد. طرح تاسیس بانک جدید واکنشی بود به بحران ساختارهای مالی نظام برتون وودز- صندوق بین المللی پول و بانک جهانی. بحران در ارتباط با آن بروز کرد که امریکا از اصلاح این ساختارها ممانعت کرد. واشنگتن در حالی به از دست دادن کنترل خود بر روی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی آغاز کرده است که موقعیت امریکا در اقتصاد جهانی تضعیف می شود، اما کشورهای بسیار دیگری توان اقتصادی خود را افزایش می دهند. بازنگری سهمیه سرمایه و آرا  کشورهای ضرورت دارد، اما واشنگتن اتخاذ تصمیمات لازم را مرتبا به تاخیر می اندازد. این واقعیت به آن منجر شد که در جریان بحران سالهای ۲٠٠۷- ۲٠٠٩  ترسایی صندوق بین المللی پول ناتوانی خود را در ارایه کمک های موثر به کشورهای گرفتار در چنگال های قوی بحران ثابت کرد.

در آخر سال ۲٠۱٠ ترسایی هیات مدیران صندوق بین المللی پول در خصوص سرمایه صندوق و تدقیق نوبتی (چهاردهمین) سهمیه کشورهای عضو تصمیم گرفتند. همچنین در باره تغییر فرمول محاسبه سهمیه ها، که بتواند جایگاه کشورهای عضو را در اقتصاد جهانی بطور دقیق بازتاب دهد ( تولید ناخالص ملی باید مبنای شاخص اصلی قرار گیرد)  نیز تصمیم اتخاذ نمود. اما واشنگتن تصمیم متخذه صندوق بین المللی پول در سال ۲٠۱٠ترسایی را هنوز هم تایید نکرده و کشورهای بسیاری از سهم عادلانه در آرا صندوق برخوردار نیستند. این به ویژه به چین مربوط می شود. تولید ناخالص ملی این کشور که بر اساس قدرت خرید برآورد می شود، سال گذشته بر ایالات متحده امریکا پیشی گرفت. چین به جایگاه اول در اقتصاد جهانی ارتقا  یافت. با این وجود، سهمیه امریکا در صندوق بین المللی پول برابر۷/ ۱۷ درصد، اما سهمیه چین فقط ۲/۴ درصد است. واشنگتن هنوز هم از حق وتو در مورد تصمیمات صندوق بین المللی پول برخوردار است (برای این منظور حداقل ۱۵ رای لازم است). امروز صندوق به دلیل کمبود سرمایه به سوی استفاده از پول کشورهای عضو که بر اساس برگشت و پرداخت به صندوق واریز می کنند، روی آورده است. چین مبلغ قابل توجهی را بر مبنای این طرح به صندوق واریز نمود. با این وجود، این کشور امکان مشارکت در اتخاذ تصمیمات راهبردی ندارد. بدین ترتیب، چین از شرایط  نابرابر خود در صندوق بین المللی پول ناخوشنود است و علاوه براین، موقعیت سایر کشورهای عضو بریکس نیز در صندوق به درستی برآورد نشده است. چنین تصویری در بانک جهانی هم مشاهده می شود. سهم امریکا در آرا بانک جهانی۱۶/۴ درصد، اما سهم چین تنها ۲/۸ درصد و سهم روسیه نیز ۲/۸ درصد است.

این مساله کشورهای بریکس را در جهت تشکیل بانک ( بانک توسعه، مشابه بانک جهانی ) و صندوق جدید خود (صندوق ذخیره ارزی، مشابه صندوق بین المللی پول) به حرکت درآورد. این طرح نیز مثل بانک آسیایی سرمایه گذاری های زیرساختی واکنشی بود به بحران موجود در ساختارهای مالی جهانی.

علایم بسیاری حاکی از آن هستند که تاثیر ساختارهای مالی جهانی تحت کنترل واشنگتن سقوط می کند. مثلا، همین روزها روسیه اعلام کرد که ۲۴۵ میلیون دلار سهم خود را از کووپراسیون مالی بین الملی خارج می سازد. کووپراسیون مالی بین الملی جز گروه بانک جهانی می باشد. سهم واشنگتن در این کووپراسیون بسیار بالا- بیش از ۲۳ درصد است. در شرایط تحریم های اقتصادی این ساختار تحت نظارت واشنگتن، همه عملیات با روسیه را قطع کرد. عضویت روسیه در کووپراسیون مالی بینالملی عملا معنای خود را کاملا از دست داد. این موضوع منتفی نیست که گام بعدی روسیه خروج از کووپراسیون مالی بین المللی خواهد بود.

صف بلند تقاضاهای عضویت در بانک آسیایی سرمایه گذاریهای زیرساختی که حاکی از رشد حوادث در جهت خارج شدن عرصه مالی بین المللی از زیر نظارت امریکا می باشد، برای واشنگتن غیرمنتظره بود. رییس سابق خزانه داری امریکا، ل. سامرس در روزنامه « واشنگتن پست » نوشت: « برای اولین بار پس از تاسیس نظام برتون وودز ما شاهد آنیم، که چگونه چین ساختار عظیم مالی تشکیل داد، اما امریکا همین طوری هم نتوانست متحدان سنتی خود را، در راس آنها انگلستان را به امتناع از پیوستن به آن متقاعد سازد. چنین شکست استراتژی و تاکتیک امریکا از مدت ها پیش رسیده بود، و آن می بایستی به بازبینی کامل رویکرد حاکمیت امریکا به اقتصاد جهانی منجر شود .»

رهبران بانک جهانی و صندوق بین المللی پول الزاما باید از یک مهره خوب در بازی بد استفاده نمایند. آنها بیانیه هایی در این خصوص صادر کردند که آماده تعامل سازنده با بانک آسیایی سرمایه گذاری های زیرساختی هستند. و حتا این بیانیه های پروتوکولی- دیپلوماتیک مقامات بین المللی باعث تحریک واشنگتن می شود. وزیر دارایی امریکا، جیکوب لیو تصریح نمود که ظهور بانک آسیایی سرمایه گذاری های زیرساختی مشروعیت صندوق بین المللی پول و بانک جهانی را پشت علامت سوال قرار می دهد.

واشنگتن تقاضای مشارکت لندن در بانک آسیایی سرمایه گذاری های زیرساختی را بمثابه خیانت نامید و رسما سعی کرد نزدیکترین متحدش را به جای خود بنشاند. لندن در مقابل تحریکات واشنگتن هیچ واکنشی نشان نداد. بعد از این، جیکوب لیو به حرکت پیشگیرانه در بازی شطرنج واشنگتن- پکن دست زد. او تهدید کرد، که امریکا از نشست برنامه ریزی شده صندوق بین المللی پول برای تصمیم گیری در مورد افزودن واحد پول چین به سبد ارزی صندوق در اواخر سال ۲٠۱۵ ترسایی حمایت نمی کند. بعبارت روشنتر، برعلیه تبدیل شدن یوآن به ذخیره ارزی قانونی رای خواهد داد. با این وجود، حتا اگر پکن به تاسیس بانک جدید اقدام هم نمی کرد، واشنگتن در همه حال از تصمیم دایر بر افزودن یوآن به مجموع ذخایر ارزی پشتیبانی نمی کرد. چرا که این امر تهدید مستقیم موقعیت دلار امریکا محسوب می شود.

جاپان با عدم ارایه درخواست عضویت در بانک آسیایی سرمایه گذاری های زیرساختی نشان داد که تنها متحد مطمین امریکا می باشد. امتناع توکیو از مشارکت در بانک آسیایی سرمایه گذاری های زیرساختی را برخی ها چنین تفسیر می کنند، که جاپان کما فی السابق بعنوان «ناو غرق نشدنی» امریکا در شرق دور باقی می ماند. برخی های دیگر آن را با این دلیل توضیح می دهند که چین رقیب جاپان در منطقه آسیاست. بانک آسیایی سرمایه گذاری های زیرساختی با بانک آسیایی توسعه که جاپان در آن نقش تعیین کننده بازی می کند، رقابت خواهد کرد. بانک آسیایی توسعه با سرمایه اولیه ۵٠ میلیارد دلار در سال ۱٩۶۶ تاسیس گردید. بانک آسیایی توسعه اکنون دارای ۴۸ عضو منطقه ایی (کشورهای آسیایی) و ۱۹ عضو غیرمنطقه ایی (از جمله آنها امریکا) می باشد.

حوادث ماه های اخیر مرتبط با تاسیس بانک آسیایی سرمایه گذاری های زیرساختی، از چهارچوب مشکلات مالی بین المللی فراتر می رود. ارایه انبوه تقاضاها از سوی کشورهای غربی برای مشارکت در بانک جدید در متن هشدارهای واشنگتن در این مورد، از تضعیف همه سویه تاثیرات سیاسی امریکا و رشد سریع نفوذ چین در جهان گواهی می دهد. بانک آسیایی سرمایه گذاری های زیرساختی تحت نظارت چین، نشاندهنده تحول اساسی پیش رو در نظام مالی و سیاسی جهان است.

* دکتر علوم اقتصاد و مدیر مرکز پژوهش های اقتصادی روسیه بنام «سرگی فیودورویچ شاراپوف»

بامداد ـ اقتصادی ـ ۱/ ۱۵ـ ۲۵۰۴

چهار دهه است که افغانستان مورد تهاجم و حملات نیروهای بدسگال ارتجاعی سیاه پاکستانی قرار دارد

 

علی رستمی

کارشناس امور فرهنگی و اجتماعی حزب مردم افغانستان

 

کشور ما افغانستان بعد از کودتای 26 سرطان سال 1352 خورشیدی ،که منجر به سرنگونی نظام بوسیده شاهی محمد ظاهر شاه ، توسط پسر کاکایش محمد داوود کردید، داخل رویداد ای  نوین ومترقی به سطح ملی وجهانی شد. با اعلام خط مشی سیاسی محمد داود که دارای اهداف   مترقی ودموکراتیک بود، مورد پشتبانی نیروهای چپ دموکرات وملی از جمله حزب دموکراتیک خلق افغانستان قرارگرفت. امابرعکس ،این تغیرات واقدامات نوین سیاسی ،موردتائید نیروها سیاه ارتجاعی وبنیادگرا اسلامی قرارنگرفته وانرا  خلاف اهداف برناموی وعقاید دینی خود دانسته ، قیامهای خوردکوچکی را درولایتها وولسوالیها تحت شعارهای دینی ومذهبی سازماندهی نمودند که عاملین انها توسط دولت وقت دستگیر ویاعده ای انها به پاکستان فرا ری شدند. این فراریان مورد استقبال وتشویق دولت پاکستان قرارگرفت، وزمینه بودوباش وفعالیتهای سیاسی انها راعلیه نطام جمهوریت محمد داود  مساعد ساخته واز هیچ نوع کمکهای مادی و معنوی  برایشان دریغ گذار نه شد. دولت پاکستان  از بدوی پیدایش خودکه از جانب انگلیس بالای کشورهای منطقه تحمیل شد، اختلافات مرزی با افغانستان دارد، بناعن با استفاده ازجوسیاسی جدید،میخواست تا  باوارد کردن فشارسیاسی توسط  نیروهاعقب گرا، جمهوری محمد داوود راسرنگون واهداف خودرا عملی نماید. این احزاب عبارت از  حزب اسلامی بسرکردگی گلبدین حکمتیار و جمعیت اسلامی بسرکردگی استاد برهان الدین ربانی واحمد شاه مسعود وغیره گروهای دینی  بوداند. این احزاب فعالیتهای  تبلیغی وترویجی رااز طریق وسایل اطلاعات جمعی که دولت پاکستان به اختیارشان قرار داده بود ،شروع نموداند وبوسیله ان جماعتهای مردم رابه قیام مسلحانه  وفعالیتهای تخریبی وتروریستی علیه دولت  سازماندهی وتشویق مینموداند. باتغیر خطمشی سیاسی دولت محمد داوود وزد وبندهای خصمانه ان علیه نیروهای دموکراتیک خلق افغانستان وبه شهادت رساندن شاد روان میراکبر خیبر توسط نیروهای سیاه ارتجاعی  با تبانی نیروهای راستگرای حکومت وقت ، زمینه ساز قیام مسلحانه توسط اعضای نظامی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ،بتاریخ7ثور 1357شد. با این قیام  حاکمیت محمد داوود سرنگون  وحاکمیت به حزب دموکراتیک خلق افغانستان انتقال یافت. بعد ازپیروزی قیام 7ثور، برنامه های مترقی و ملی  از جانب حزب دموکراتیک خلق افغانستان که  به نفع اکثریت مردم بود،مورداجرا قرا گرفت.  این تحولات بنیادی ومردمی ، برضد منافع طبقات اشراف فیودال  و  سیاستهای نظامهای سرمایداری و هم پیمانان پاکستان در راس امریکا بود . بر بنیادعوامل متذکره پاکستان یکجا با  احزاب بنیادگرایی اسلامی که قبلن درانجا لانه کرده بودند، علیه دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان به توطئه وتبلیغات ضداهداف دولت دست یازیدند  و رهبری دولت را تکفیر و"جهاد"را تحت نام دفاع از اسلام اعلام  نمودند. دراین کشمکشهاوخصومتهای فکری وعقیدوی پاکستان، یکجا با احزاب اسلامی دررآس کشورهای غربی نقشی بزرگی را اجراکرده است. دولت نظامیگری پاکستان یکجا با کشورهای غربی ، تنظیمهای جهادی را، با کمکهای نظامی وپولی تقویه نموده، وبرای ترورومداخله نظامی برای ویرانی وکشتار انسانهای بی دفاع به افغانستان گسیل میداشتند. هدف انها سرنگونی نظام جمهوری دموکراتیک  افغانستان وتشکیل نظام اسلامی تحت نظر پاکستان  وشرکای ان بود؛تا اینکه با مداخلات مستقیم وغیرمستقیم پاکستان بوسیله  تنظیمهای جهادی امنیت منطقه وادامه حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان به خطر مواجه شد، بلاخره برای جلوگیری از تجاوزات خارجی و حفظ وحاکمیت استقلال جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان ،بادرنظرداشت پیشنهادات وتقاضای مکرر دولت جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان برای ارسال کمکهای نظامی از دولت "اتحاد جماهیر اشتراکیه شوری " کرده بود ،  دولت شوروی قطعات محدودی نظامی خودرا در 6جدی سال 1358 خورشیدی، به افغانستان ارسال نمود. 

 این امربهانه جدیدی برای تشدید مداخله ای مستقیم وغیر مستقیم از طریق مجهز ساختن تنظیمهای جهادی ،و سهم گیری اعضای القاعده از کشور های عربی با سلاحهای مدرن شد، که این گروها دسته دسته بعد ازاموزش نظامی توسط مربیان عربی ،امریکای وجنرالهای پاکستانی، برای  ویرانی  وکشتارجمعی مردم وحملات تروریستی بالای مکاتب ،ادارات دولتی واسید پاشی به جان دانش اموزان مکاتیب ودانشگاه  ، ویران کردن پلها ،سرکها، مکاتیب ،مساجدوترور روحانیون،ملاها، ریش سفیدان، معلمین وغیره اقشار زحمتکش کشور ،ارسال میکردید.

 بر علاوه پاکستان  بااستفاده از پولهای کمکی کشورهای غربی به مجاهدین،  کوشش کرد تاخودرا مجهزبه سلاح اتمی برای تهدید کشورهای منطقه بسازد . این کشوربمثابه پلی عبوری کشورهای غربی علیه افغانستان و اتحادشوروی سابق به حیث ژاندارم منطقه تبدیل شد. دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان بتاریخ14 می 1980اعلامیه ای را برای تامین امنیت وصلح سراسر ی خواهان مذاکره حل وفصل مسأله افغانستان وقطع مداخله  ازخارج  به شورای امنیت ملل متحدگردید. این پیشنهاد از جانب دولت پاکستان ودولتهای حامیان غربی شان رد کردیده وبه مداخلات خود ادامه دادند . تا اینکه باتغیرات سیاسی دردولت جمهوری افغانستان واتحادشوروی، قوتهای نظامی شوروی نظربه توافقنامه که  بتاریخ 14 اپریل 1988در ژنیو میان وزرای خارجه افغانستان وپاکستان،اتحادشوروی وایالات متحده امریکا به امضارسید ،  دوباره به کشور خود عودت نمود. بانهم مداخله وتجاوز به خاک افغانستان و کمکهای امریکا به پاکستان ومجاهدین قطع نه شده وبرعکس  تشدید یافته وهر روز گروپهای تروریستی جدید، مجهز باسلاح مدرن به کشور اعزام  میشدند.  طوریکه درکتاب سرنوشت غم انگیز درافغانستان نوشته یک کارمند ملل متحد درافغانستان  تحریر شده است که: "حکومت پاکستان هیچگاهی حاضر نشد تا ازموافقتی که در14 اپریل 1988 در ژنیو امضا کرده بود پیروی کند. بارنت روبین بوضاحت مینویسد که اهداف ضیاالحق رئیس جمهور پاکستان بوجودامدن یک افغانستان بیطرف نه بود بلکه اویک افغانستان وابسته وتحت کنترول پاکستان را می خواست .""

 بنابراین زمامداران پاکستان ،هیچگونه  نیت پاک برای صلح وپابندی مطابق توافقات امضاشده درکشورما نداشتند. خلاف تمام نورمهای قبول شده جامعه بین المللی و توافق امضاء شده ،لشکر کشی منظم نظامی را بااشتراک عساکرورهبری جنرالهای نظامی خودوبا  کمک تنظیمهای جهادی ، در ولایت ننگرهار بالای نهادهای نظامی در اطراف شهر جلال اباد اغاز وبه پیشروی های خویش داخل این شهر  ادامه داداند، اما بعدن  به شکست ننگین تاریخی از جانب نیروهای قهرمان مسلح کشور مواجه شدند. تا اینکه حاکمیت بعد از استعفای داکتر نجیب الله شهید بطور صلح امیز به مجاهدین انتقال شد وحکومتداری خادمین پول وزر وسرمایه اغازشد.  این دولت هم  بعد از مدتی به اثراختلافات درونی میان هم، جنگهای تنظیمی را در شهر واطراف کابل اغاز کرده که به ویرانی وکشتار هزارها انسان  ومهاجرت هزاران کابلی درکشورهای ایران  وپاکستان کردید. این همه حوادث خونین وجنون امیز،ناشی از اختلافات میان تنظیمهای جهادی بود، وحاکمیت تنظیم سالاری به شکل "فیدرالی" در شهرها ولایت کشوربوجوامده بود که زمینه ساز عدم ثبات سیاسی وبی امنیتی  درکشور شده بود؛ این وضع نابسامان داخلی  عامل اساسی تشکیل دولت طالبان در افغانستان کردید. نظربه اعتراف شخصی بی نظیر بوتو صدراعظم وقت پاکستان گروهی طالبان مستقیمن باکمک مالی ومعنوی امریکا وانگلستان  در پاکستان تشکیل کردیدو بعدن یکجا با عساکر وجنرالهای پاکستانی برای سرنگونی حکومت جنگ سالاران جهادی به افغانستان اعزام  شدند. با رویکار امدن دولت  طالبان پاکستانی ، دومین دوران سیاه ارتجاعی  بعد از حکومت تنظیمهای جهادی درافغانستان شروع کردید. وکشور درقهقراهی علم ودانش وخرودورزی قرار گرفت ، اخرین میخ رابه تابوت علم ومعرفت دانش کوبیدند. زنان ودختران جوان از همه فعالیتهای جسمانی وفکری ممنوع کردیدند ؛این دوره بمثابه سیاهترین و ننگین ترین دوران  تاریخی در کشور ما محسوب میشود. در جریان حاکمیت سیاه طالبان بود که حادثه 21 دسمبر2001 درایالت متحده امریکارخ داد که جهانرا یکباری دیگر متوجه افغانستان ساخت. امریکا وشرکای جهانی اش بخاطری دستگیری  اسامه بن لادین رهبر گروه القاعده که در سازماندهی عمل تروریستی به برجهای مرکز تجارتی امریکا محکوم شده بود،  به افغانستان لشکر کشی نموده که منجر به سرنگونی طالبان وبه قدرت رسیدن حکومت دست نشانده کنفرانس بن توسط غربیها  در افغانستان  به ریاست حامد کرزی کردید. بازهم کشورمااز دست همسایه ناخلف وبدسگال خود پاکستان ارام نه گرفته ،این بار طالب را باچهره خشم وزشت و حس انتقامجویی  تمویل و تسلیح ساخته وبه افغا نستان اعزام کرد، که تا امروز به نامهای القاعده ،طالب و داعش  در کشور ما فعالیتهای مسلحانه تروریستی بر ضد مردم ودولت داشته ،که هر روز صدها انسانهای بیگناه غیرنظامی را توسط عمل انتحاری بشهادت میرسانند. طالب نتها ضعیف نه شد، بلکه نسبت به گذشته صدها مرتبه از لحاظ نیروی بشری قویترشده  وافراد جدید راکه تابعیت کشورهای مختلفی اسلامی  را داشته اند، بعد ازفراغت  اموزش نظامی ودینی ازمکاتیب طالبی ،  توسط طیارات نظامی  پاکستان  به ولایتهای جنوب ،غرب و  شمال کشور برای اهداف استراتیژیکی کشورهای همپیمانان غربی خود بدون اطلاع رهبران دولت جمهوری اسلامی افغانستان  انتقال وجابجا نموده، تابا حملات تروریستی  بالای افراد ملکی و نظامی  امنیت منطقه را نارام ساخته وپلانهای تجاوزکارانه بعدی خویشرا در کشورهای همسایه افغانستان  تحقق  بخشند. کسانیکه به صفوف شان نه میپیوندند ویا کمکهای لازم را همراهی نمیکند، با فجیع ترین عمال ضدبشری سربرید ه وانهاراحلال وبه قتل میرسانند. کشتار 60 تن سربازان اردوی جمهوری اسلامی افغانستان(که ازجمله سی تن ان حلال وسربریده شد ه است) در ولسوالی ولایت بدخشان   وهمچنان اجرای عمل انتحاری بتاریخ 18.4و2015 ترسایی در شهر جلال اباد که به کشته شدن هفتادتن زن ،مرد وطفل وصدتن زخمی  وگروکان گرفتن سی تن از اهالی ولایت غزنی، در راه ولایت زابل وغزنی تمام شده هست،  شمه ای از عمال دردناک وجانگداز طالبان وداعش والقاعده بوده که درسال جاری   با پشتبانی  ومداخله مستقیم وغیر مستقیم دولت پاکستان علیه مردمان بی دفاع کشورما انجام شده که صد ها خانواده را به غم وماتم مبتلا ساخته است . این جنایات انجام شده صرفأ برای این امراست، تا رهبری جمهوری اسلامی افغانستان مطابق به خواست وارزوهای دولت پاکستان عمل نماید ؛ودرسیاستهای منطقوی گام به گام باوی پیش برود وفرمانبردار باشد.

دولت پاکستان دراواخر سال 2014 ترسایی  ،عملیاتهای جعلی را برای فریب اذهان مردم جهان ، بنام مبارزه ونابودی طالبان پاکستانی، در وزیرستان شمالی پاکستان براه انداخت ؛این به مقصد ان بود، که تا زیر نام عملیات تصفیوی انها را مجهز با سلاح  برای تهدید امنیت افغانستان وکشورهای اسیا میانه مانند کشور ازبکستان وتاجکستان وغیره، از طریق خاک افغاستان به انجا اعزام وجابجا نماید. تا امنیت وصلح منطقه رامیان افغانستان وکشورهای اسیامیانه برهم زده ومنافع بعدی بادارن وخودش را درانجا تامین وگسترش دهد. این تلاشها ی مذبوهانه رهبری دولت پاکستان یکبار دیگر نیت شوم ونابکار شانرا، علیه افغانستان وکشورهای منطقه به ثبوت میرساند؛و هرنوع گفتگورا برای رسیدن به یک توافق جامع ومثبت به نفع هردو کشور را  بعید و ناممکن میسازد . اگر پاکستان در ارزوی  صلح درافغانستان است ،ساده است تا تمام کمکهای  مادی ومعنوی طالبان را قطع وانهارا بعدازخلع سلاح ،به کشور های مربوطه شان دوباره اعزام نماید. نظر به تجربه کشورهای منطقه اخص کشور جمهوری چین  که دردفاع وحمایه  ببر های تامیل قرار داشت، بعد از26 سال نبرد نظامی وقتیکه کشور چین کمکهای خودرا به این گروه قطع کرد،به زودترین فرصت این نیروهای ضعیف  وپراکنده وتسلیم دولت  سریلانگا شدند وامنیت درانکشور تامین کردید. تا زمانیکه دولت پاکستان صادقانه دراین روند قدم نگذارد ودر جهت نابودی وتضعیف نیروهای بدسگال طالب وداعش مشترکن درعمل با دولت افغانستان دوش به دوش حرکت نکند ،درغیر ان همه فیصله ها  نمایشی وبی نتیجه خواهد بود.    رهبری دولت افغانستان وتنظیمهای جهادی این را درک کنند که پاکستان دیگر دوست ریا کار دیروزی باشما نیست که ازنام تا ن بم اتم ساخت؛ ومیلونها دالر را به کیسه های خود ریختندوقصرها ساختند وشما را بنام" دفاع ازاسلام" و"ازادی افغانستان" تشویق فریبکارانه بخاطر تامین منافع خود علیه مردم تان میگرد ؛حالا ان مولفه های دیروز دربین مردم کشور ما بازارندارد ،اما امروزباانهم دولت پاکستان باچهره و رویکردی جدیدی عمل میکند، تا این کشور را تحت نام قوم ،قبیله ،زبان ومذهب تجزیه وتوده توده نماید. هرنوع دوستی بر مبنای توافقات گروهی وحزبی با احزاب نامنهاد اسلامی پاکستان خیانت به استقلال ، تمامیت ارضی و به ناموس کشور است .برعلاوه نگذاریم تا زمامداران پاکستان، ازکشورما  علیه کشورهای همسایه  بانیت شوم استفاده ابزاری  نمایند ودوستی تاریخی مارا میان همسایگان خدشه دار سازد.

ملت  افغانستان شصت سال واندی است که  با حکومتهای شیاد پاکستان درگیرهست وازاین اختلافت  برخی گروهای سیاسی در داخل افغانستان وپاکستان مستفید شده اند. نیروهای ملی ومترقی وهمه اقشار زحمتکش کشور از ابتدا علیه خط تحمیلی "دیورند"  بوده اند و از حق تعین سرنوشت برادران پشتون خود در انطرف سرحد  دفاع کرده  و بااحزاب واشخاص رهبری شان از هیچ گونه کمکهای مالی ومادی دریغ نکرده اند ؛ اما امروزاین برادران پشتون  ما با تغیر جوسیاسی جهانی ومنطقه ارزوندارند که خود را درتعاملات سیاسی میان افغانستان وپاکستان ذیدخل سازند و بیطرفانه  عمل میکنند. مثلأ تجاوزات وعملیاتهای نظامیکه از طرف نیروهای نظامی پاکستان زمانیکه از وزیرستان شمالی بالای پوسته های سرحدی کشور ما در کنرهارونورستان وسایرنقاط جنوبی کشورصورت میکرد وبه کشته شدن ده ها تن از سربازان و مردم بیگناه تمام میشود !، چرا رهبران معظم انها  یکجا با مردمان انطرف خط سرحد که از محل بودباش انها ،این حملات صورت میکرد، ممانعت نمیکنند؟؟،ویا هیچ گونه احتجاج را  علیه دولت پاکستان برای احتراز از  تجاوزات نظامی در خاک افغانستان از خود نشان نمیدهند،تاجلوی اینهمه خونریزی ها گرفته شود.

همچنان هنگامیکه عمل تروریستی در یکی از مکاتب شهر پشاور که به قتل پیش از دوصددانش اموز جوان تمام میشود، کمپاین بزرگی تصفیوی را در ایالات سرحدی میان افغانستان وپاکستان در منطقه پشتون نشین  برای سرکوبی طالبان  افغانی اغاز میکند، دراین وقت اولین مرتبه ایالت خیبر پشتون خواه بود که افغانان مهاجر را با شنع ترین عمال ضد انسانی لت وکوب کرده ،انهارابا فشار وزور از منطقه خود اخراج وبه افغانستان اعزام مینماید. فیلمهای ویدیوی ان از طریق  شبکه  های  اجتماعی  وغیره به نشر رسید ه که با چه شکل فجیع زنان وپیر مردانرا مانند حیون لت وکوب کرده و به زورداخل  منازل شان میشدند وانهارابا فشار وضربات چوب از منازل شان  بیرون اورده ودر محل تجمع مهاجرین انتقال میدادند. درحالیکه مردم کشور ما وحکومتهای مختلف ان درطول شصت سال واندی، ازداعیه برحق برادران پشتون  وبلوچ دفاع نموده وخط" دیورند" را یک خط جعلی وبدون ارزشهای قانونی اعلام داشته اند. یگانه علتی که امروز پاکستان کشور مارا به قتلگاه تبدیل کرده و اختلاف شدیدی باما دارد، همین موضع گیری مردم علیه حاکمیت دست نشانده انگلیسها در انطرف خط "دیورند" است.  به همین اساس است که پاکستانیها  و سران حزبی ودولتی قومی شان ، در طول چهار دهه جنگ هیچ گونه عملی جدی برای تامین صلح در افغانستان، اقدام نه ورزیده اند. این تجربه زمانی حکم میکند که دولتمردان کشوربا درک این واقعیت  براساس منافع ملی ومنطقوی  ،بدون تبعیض قومی وزبانی ومنطقوی ،این معضله تاریخی رابا مشوره ونظر خواهی باشندگان دوطرف خط سرحدکه منافع جانبین را تضمین نماید، با دولت پاکستان در میان گذاشته وانراحل وفصل بنماید .

با درنظر داشت مطالب فوق  به رهبری دولت اسلامی افغانستان پیشنهاد میگردد: تا اقدامات عملی را از موضع"قدرت و زور"، درجهت قطع کمکهای نظامی ومالی ومعنوی از جانب دولت پاکستان به گروهای تروریستی القاعده ، طالبان وداعش را ازطریق فشارسیاسی مستقیم ویاغیر مستقیم ، به کمک جامعه بین المللی  با دولت پاکستان  جدی در میان گذارد ،تا زمامداران پاکستان عدم حمایت وپشتبانی خودر علنأ به گروپهای تروریستی متذکره اعلام کرده وانها را متلاشی ونابود،سازد .

 ـ تمام قاتلین حوادثات خونین کشتار گروهی مردم ما دستگیر واعدام شوند.

ـ باید چهره های جاسوسان پاکستانی واعضای باندهای تروریستی که در نهاد های دولت مصرف کار اند شناسایی ومطابق قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان به جزای عمال خویش برسند.

ــ دولت در مذاکرات صلح با گروهای مخالف مسلح وغیر مسلح بر مبنای منافع والای مردم برای صلح واقعی  بدون هرنوع سازشکاریها ودادن امتیازهای مادی ومعنوی اقدام نماید. تجارب حکومتهای گذشته درکشور نشان داده که مصلحتها ی  ریاکارانه،  برای تامین صلح  درافغانستان  منفی بوده وپیامدهای مدهش وتخریبکارانه را درقبال داشته است.

اینرا باید مدنظر داشت که درهر خواست وهدف ایتلافی سازش بکار است ؛اما درصورتیکه نتیجه مثبت رابرای تسریع روند اهداف مطروحه که عبارت از امنیت وقطع مداخلات ود رنهایت صلح سرتاسری در کشوراست ،در عمل تضمین نماید. چنانچه روشن است که:"در هر شیوه ایتلافی ، عنصر توافق همواره درکاربرد زور،وعنصر زوردرکسب توافق وجود دارد."

زنده باد صلح درافغانستان نابو باد دشمان ان.   المان 23 اپریل 2015 . علی رستمی

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۱۵/۱ـ ۲۶۰۴

دریای مدیترانه ، گورستان فراریان از جهنم

درام واقعی که هرروز در برابرمان به نمایش در می آید

تقی روزبه

موج پناهنده گی و گریز از کشورهای جنگ زده ابعادگسترده ای پیداکرده است. فاجعه فقط در وسعت این گونه مهاجرت که حالت انفجاری بخود گرفته و به عنوان مثال طبق گزارش ها تنها در عرض شش روز به ۱۱هزارنفر بالغ شده نیست، بلکه بیش از آن درغرق شدن هزاران پناهنده ای است که از طریق قایق ها و وسایل حمل و نقل فرسوده و فاقد شرایط ایمنی لازم و یا مملوکردن آنها با چندین برابرظرفیت واقعی خود است. آنان برای فرار از جهنمی که دیگر قابل تحمل نیست سرنوشت خود را بدست امواج خشمگین و بیرحم دریا و گشت های بیرحم تر از آن می سپارند. در این درام واقعی که هرروز جلوی چشم مان جاری است، سخن گفتن از گرینه دیگری توسط این بخت برگشته گان و خطاب به آنها  پوچ و تهی از معنا بنظرمی رسد. در جهنمی واقعی و میدان های جنگی که دیگر جبهه و پشت جبهه ندارد و هربنی بشرمتحرک و یا محل زیست و آموزش و خرید و عبادت گاه او، فرقی نمی کند کودک و زن و مرد و پیر و جوان باشی هدف محسوب می شود، که در آن هر روز کرور کرور و بی حساب و کتاب آدم کشته و زخمی و بی خانمان و یا اسیر و به برده گی گرفته می شوند. زیست معنای جز دلهره امروز به فردا داشتن ندارد. در این میان بخش دیگری هم زنده گی و هست و نیست خود را در یک بقچه جمع کرده و بدون در نظرگرفتن درجه ریسک به فکرسفر به دیاری دیگر، چه بسا سفری بی بازگشت ؛ برای فرار از یک جهنم واقعی برمی آیند.

در آخرین نمونه،همین هفته، باردیگرخبر فاجعه غرق شدن یک قایق (کشتی اوراق شده؟ تخته پاره … و هر آنچه اسمش را بگذارید) ۷۰۰ و به روایتی نزدیک هزارنفر جان خود را از دست داده اند. گاردساحلی ایتالیا تاکنون توانسته تنها جسد ۲۸ نفر از آنان را نجات بدهد. گزارش ها و صحنه های تکان دهنده ای شناوربودن اجساد غیرقابل شمارش بر روی امواج دریا را نشان می دهند. موج های دریا اجساد برخی از آنان را ده ها کیلومتر دور تر از محل واژگون شده به سواحل لیبیا برگردانده اند. گویی درکشاکش بین مرگ و زنده ماندن در دهه دوم قرن بیست و یکم ، قانون تنازع بقا  و انتخاب صلح در خشن ترین وجه خود جان تازه ای گرفته است!

 ابعاد فاجعه و بیش از آن خطرهجوم پناهنده گان به بهشت های محافظت شده غرب به چنان درجه ای رسیده است که اتحادیه اروپا هم ناگزیرشده است که سیاست سکوت و بی تفاوتی تاکنونی را (بخوانید مشارکت دراین قتل عام را) بشکند و جلسه فوق العاده ای برای بررسی این معضل تشکیل بدهد*. در این میان اعتراض دولت ایتالیا نسبت به بی تفاوتی و عدم مشارکت گاردهای ساحلی سایرکشورهای اروپایی در برابریک مساله تمام اروپایی و عدم پذیرش پناهنده گان و عدم تامین هزینه ها و امکانات لازم و اینکه بیش از۹۰ درصد بارآن بر دوش ایتالیا برای حفاظت از یکی از دروازه های مهم ورود پناه جویان به اروپا افتاده ، در آمده است. فرانسوااولاند از ضرورت ثبات در لیبیا (و دیگرکشورهای مسقط الراس ) سخن گفته است. همین سخن را اوباما  در دیدار با رییس جمهورایتالیا هم بر زبان رانده و گفته است که تامین ثبات در لیبیا راه مقابله با آن است.

روشن است که این نوع واکنش ها جز فرافکنی و شانه بالاانداختن توسط کسانی که مسوولیت نظم جهان و پی آمدهای آن را مستقیما بردوش خود دارند نیست. برای روشن شدن معنای « ثبات » می توان پرسید که اولا ثبات در لیبیا را چه کسی درهم شکست جز خودهمین قدرت ها، یعنی امریکا ، فرانسه و انگلیس درهمراهی با سایرمتحدین اروپایی شان (و این البته معنای جز اعتراف ضمنی و ناخواسته به نقش خود در وقوع این فاجعه و جنایت ها ندارد) ؛ و ثانیا چنین واکنشی جز پاک کردن صورت مساله و آشکارکردن سودای تاسیس حکومت های با ثبات و مقتدری که بتوانند بطورشایسته تری از دروازه های ورود مهاجران و پناهنده گان به سمت کشورهای تروتمند تر و پیشرفته تر غربی محافظت به عمل آورند نیست. براساس گزارش لوموند همین کشوربی ثبات و چند تکه شده لیبیا روزانه بیش از ۲۰ هزارنفر از مهاجران را دستگیرکرده و در اردوگاه هایی با بدترین شرایط انسانی نگهداری می کند. با این همه سیل پناهنده گان در حدی است که حداقل هفته ای ده پانزده کشتی بندرتریپولی را بقصد ورود به ایتالیا و اروپا ترک می کنند. علاوه براین سهم و نقش کشورهای اروپایی در این کشتارعامدانه با دستورالعمل های که این دولت ها- و البته ایتالیا با درجه کمتری- به گاردهای ساحلی خود برای اجتناب از جستجو و مداخله برای نجات این قایق های دستخوش امواج صادرکرده اند، اکنون کاملا روشن شده است. هدف آنها از نشان دادن چنین قصاوتی، ارسال این پیام به پناه جویان بوده است که مبادا گمان برند که در آنسوی آبها فرش قرمزی برایشان پهن شده است. با این وجود انگیزه  فرار از جهنم واقعی و غیرقابل زیست چنان نیرومند است که این نوع پیام های ضدانسانی کارسازنبوده و آن ها برای فرار از نکبت و فشاری که گرفتارش شده اند هر نوع ریسکی را به جان می خرند.

در میان صفوف امواج انسانی که تن به دریا می سپارند، کودکان و جوانان و زنان بامید دست یافتن به زنده گی قابل تحمل تر و کمترمشقت بار سهم عمده را تشکیل می دهند. حتا در میان جمعیت سوار براین نوع تخته پاره ها، کودکان و نوجوانانی هستند که پدر و مادرشان آن ها را به امید دست یافتن به یک زنده گی اندکی بهتر، دست تنها به دست امواج و قضا و قدر سپرده اند. و در این میان قاچاقچیان و سوداگران مرگ هم به هیچ چیز رحم نکرده و با سو استفاده از این وضعیت و سرکیسه کردن، پناهنده گان را در فرسوده ترین وسایل حمل و نقلی که فاقد حداقل شرایط ایمنی است به عرصه امواج سپرده و چه بسا در وسط دریا رها می سازند.

بحران پناهنده گی تصویرگر ماهیت جهان کنونی

بحران پناهنده گی یکی از بحران های مهمی است که جامعه جهانی با آن دست و پنجه نرم می کند و مستقیما از نحوه انکشاف و عملکرد نظم حاکم بر جهان یعنی فقر و شکاف های روزافزون طبقاتی، سبطره حکومت های مستبد و فاسد و ناقض حقوق بشر، شعله ورشدن جنگ های و حشیانه قومی قبیله ای و یا نیابتی از سوی قدرت های بزرگ جهانی و یا متحد منطقه ای با سودای کسب هژمونی و کنترل منطقه نشات می گیرد ؛ که خود با تحریک و توسل به انواع  و اقسام انگیره های قومی و مذهبی و فرقه ای همراه است و بهمین دلیل پرده از چهره نظم حاکم و گندیده گی آن بر می گیرد. در این تصویر جهان تحت سلطه سرمایه داری به مراکزخوشبختی ( شهرها ) و نواحی غیرقابل زیست ( روستاها ) تبدیل شده است.

عامل اصلی این پدیده که خود بسترمناسبی برای سربلندکردن سایرعواملی چون داعش ها و القاعده ها بشمارمی رود، اساسا جهانی سازی سرمایه و استراتژی ها و سیاست هایی منبعث از آن است. به عنوان مثال جبهه جنگی جدیدی که اخیرا با ایتلاف وسیع منطقه ای و جهانی با نقش آفرینی عربستان هم چون یکی از ژاندارم های تحت کنترل و حمایت دولت امریکا و بلوک غرب در منطقه گشوده شده است، سوای جبهه گسترده ای که مدتی پیش باصطلاح علیه داعش گشوده شد، خود نه فقط تقویت کننده بنیادگرایی در یمن و منطقه که موجب برخاستن موج تازه ای از آواره گان جنگ زده شده است. توسل به جنگ بخشی از تکاپوی بی وقفه سرمایه برای گشودن راه های سلطه بلامنازع، گشایش بازارهای تازه و تامین انباشت را تشکیل می دهد. سرمایه داری با کالایی و طبقاتی کردن همه مناسبات جوامع انسانی و تعمیم آن به همه نقاط جهان، بدلیل خصیه ذاتی رشد نامتوازن اش، به تولیدهمزمان فقر و ثروت و ایجاد جزایرخوشبختی و فلاکت زده در کنارهم، و تولید و بازتولید جوامع ناموزون و آکنده از تضادهای درهم پیچیده پرداخته است. اکنون مشخصا انباشت این تضادها و فقر بی کران و جنگ و سرکوب به ویژه در خاورمیانه سرشار از ثروت و ذخایرنفتی و گاز و نیز شمال آفریقا را غیرقابل زیست می کند. هم چنین باید اضافه کرد که ورود سرمایه داری به فازجدید جهانی سازی برای انتگره کردن منطقه در خود و در بازارجهانی و ایجاد قطب های ثروت و قدرت، بلایی را که زمانی در دوره شکوفایی فازدولت- ملت ها با خالی کردن ساکنان بی شماری از روستاها و مناطق عقب مانده به سود مناطق شهری و رشد یافته تر و ایجاد حلبی های وسیع در اطراف شهرها به وجود آورد، اکنون همان روند را در فازجهانی سازی با حدت و شدت بیشتری انجام می دهد: جداکردن میلیون ها میلیون مردمان این مناطق از اقتصاد بومی- زیستی خود بدون آن که قدرت جذب آنها را داشته باشد. بحران پناهنده گی و مهاجرت که تخمین زده می شود پتانسیل صدها میلیون نفری دارد در اصل بخشی از فرایندایجاد سرزمین های سوخته و عقب مانده است که در ترکیب با تناقض ها و عوامل محلی و جنگ ها که خود نیز دارای پی آمدهای ویران باری است خصلت انفجاری یافته است. این کوچ و فرار از جوامع غیرقابل زیست و روی آوردن به جوامعی که جزایرخوشبختی  و امن انگاشته می شوند، بی تردید پی آمدهای مهمی را با خود به همراه دارد که پرداختن به همه آنها از حوصله این نوشته خارج است. حاشیه نشینی و انباشته شدن آنها در در اردوگاه ها و یا مناطق و گتوهای شهری و سرشار از انواع تبعیض ها، دامن زدن به نژاد پرستی و ضدیت با مهاجران در کناراستثمارشدید و سواستفاده بورژوازی از آنها برای درهم شکستن نظام خدمات اجتماعی و کاهش دستمزدهای کارگران خودی و تشدید شکاف های درون طبقاتی زحمتکشان و تضعیف همبسته گی طبقاتی از جمله آنهاست.

معضل بزرگ دیگربرخاسته از انکشاف سرمایه دارانه و برخاسته از تناقضات ذاتی آن، اضافه جمعیت و انباشت روزافزون صفوف بیکارانی است که این سیستم ضمن انهدام همه اشکال دیگرشیوه زیست و زنده گی و نیز ممانعت از شکل گیری اشکال و شیوه های نوین زیست و زنده گی به آن مبادرت می ورزد. آزاد کردن لایه های وسیعی از بند مناسبات بومی که خود قادر به جذب اکثریت بزرگی از آن ها نیست موجب چنان جمعیت اضافی و مازادی می شود که آدمی با مشاهده جنگ ها و کشتارها و تبدیل شدن دریای مدیترانه قبرستان آنها، گویی این تیوری های ضد بشری مالتوس است که برای تعدیل جمعیت جهان جان تازه ای گرفته است!

در اصل این قانون رشدناموزون سرمایه داری است که با نابودی اقتصادها و پتانسیل های بومی بجای رشد و شکوفایی آنها، در کنارتخریب محیط زیست مانع بسط  و رشد جوامع موزون و همگون در مقیاس جهانی و غیرقابل زیست کردن آن مناطق می شود که میل به خروج و مهاجرت را تا سرحد پذیرش چنین ریسکی اجتناب ناپذیر می کند. منشأ اصلی شکل گیری پتانسیل عظیم مهاجرت جهانی را در این نوع تضادها و انکشاف سرمایه داری باید جستجوکرد و نه نسبت دادن آن به عوامل ثانوی که حامیان سرمایه داری با فرافکنی و پوشاندن علل واقعی در صددالقا آنها به عنوان علل واقعی هستند. در همین رابطه سرشت و پویه متضاد و دوگانه سرمایه داری در فازجهانی سازی گسترده مبنی بر شعارتحرک آزاد سرمایه و بسط بازار و مناطق باصطلاح تجارت آزاد از یکسو و ممانعت از تحرک نیروی کار و از جابجایی آزاد جمعیت جوامع بشری از سوی دیگر باعریانی مشهودی توضیح دهنده فاجعه شرم آوری است که امواج دریا به صخره های این جزایرخوشبختی و تمدن بشری فرومی کوبند. دوگانه گی و تناقضی که از ماهیت جهانی شدن سرمایه و ورود آن به همه عرصه های زنده گی در همه نقاط جهان از یکطرف و متوسل شدن به قواعد و مقررات نظام دولت- ملت ها و حفاظت از امتیازات و اقتدارات برآمده از مرزهای ملی توسط سرمایه جهانی شده برای اعمال هژمونی و سلطه برجهان از طرف دیگر نشات می گیرد.

فرافکنی

با این همه، برخورد نظام سرمایه داری با فجایع برخاسته از نحوه انکشاف خود و سیاست ها و استراتژی های برآمده از آن، چیزی جز فرافکنی و تحریف صورت مساله و رازآمیزکردن اصل مساله جهت فریب دادن افکارعمومی نیست. تداوم رفتاربی شرمانه تاکنونی نسبت به مهاجرانی که دل به امواج دریا سپرده اند و نسبت به کودکان و زنان و نوجوانان و جوانانی که از جهنم جنگ و فقر گریخته اند، البته دیگر بشکل تاکنونی- درسکوت و با چراغ خاموش- ممکن نخواهد بود. اکنون برخوردبا موج پناهنده گان به آزمونی بزرگ برای تمدن بشری و نیز عرصه بزرگی برای مبارزه جهانی جهت واداشتن دولت ها به تمکین در برابرمنزلت بشری به جای سرخم کردن در برابرمنزلت سرمایه تبدیل شده است. در این کارزارجهانی شفاف ساختن و به چالش گرفتن رابطه جنگ ها، اعم از نیابتی و غیرنیابتی و اختصاص بودجه های نجومی به جنگ و تولید و نگهداری انواع سلاح های کشتارجمعی، تأسیس جوامع یک درصدی و فوق مرفه، در کنارجوامع فوق محروم و غیرقابل زیست، سیاست های ویرانگرانه اقتصاد مبتنی بر سود و بازار آزاد و جنون مصرف، و بالاخره تاکید بر ارزش های جهان شمول حقوق انسانی از اهمیت زیادی برخورداراست.

بطورکلی در مقابله با فاجعه و بحران مهاجرت باید سه سطح از کنش و اقدامات را باهم ترکیب کرد:

نخست ـ درهم شکستن بی اعتنایی دولت های اروپایی و جامعه جهانی برای در دستورقراردادن یک سری اقدامات واقعی اصلاحی و فوری برای نجات و اسکان پناهنده گان و تامین سایرخدمات اولیه و حل معضلات پناهنده گی آنها.

دوم ـ  مبارزه برای برسمیت شناختن حق سکونت و تامین زنده گی انسانی برای هرفرد به عنوان انسان با حقوق جهان شمول و هم چون یک شهروند جهانی و از جمله برخورداری از حق سکونت درهرنقطه ای از جهان که مایل به آن باشد.

سوم ـ مبارزه برای سیاست های معطوف به توسعه و رشد متوازن در سراسرجهان و سرمایه گذاری های زیربنایی و بدور از محاسبه و دست اندازی بازار آزاد، برای زیست پذیرکردن سایرنقاط جهان. که خودمستلزم دست برداشتن و آزاد کردن سرمایه ها و امکانات از حوزه های میلیتاریستی و انباشت زرادخانه ها و تخصیص بودجه های نجومی جنگی و اتخاذ سیاست های غیرسوداگرانه و برابری طلبانه است.

بی تردید سرمایه داری داوطلبانه زیربارحتا بخشی از آن ها هم نخواهد رفت و تن دادن به آن ها را در حکم خودکشی و نافی هویت خود خواهد دانست. با این وجود این به معنای آن نیست که تا رسیدن زمان نابودی نهایی چنین سیستمی نتوان از طریق تشدید فشارافکارعمومی، فشارسنگین جنبش ها و نهادهای مدنی رفرم ها و اصلاحات مشخصی را به آن تحمیل نکرد. اصلاحاتی که برای تداوم زنده گی در کره زمین و تکوین جنبش برابری خواهانه به یک بدیل تمام عیار لازم اند. سرمایه داری بارها درتاریخ حیات خود باین گونه فشارها برای بقا  خود تن داده و سعی کرده است که آنها را به سودخود تصاحب کند. اعمال چنین فشارهایی به سیستم به ویژه وقتی که مستمرباشد می تواند در کناربرنامه مستقل جنبش های اجتماعی - طبقاتی خود بخشی از روند تضعیف و انهدام آن باشد. مهم آن است که این جنبش ها و فشارها از بیرون و بدون دخیل بستن به امکان و امید تحول از بالا و دادن فرصت مسخ و از آن خود کردن توسط نظام باشد. بدیهی است که چنین گام ها و تحمیل رفرم هایی تنها می تواند در راستای تقویت صف همبسته کارگران و محرومین جهان هم چون یک طبقه و جنبش جهانی و آگاه به جایگاه و سرنوشت خود در برابر طبقه جهانی سرمایه داران و دولت های حامی آنها باشد.

واقعیت مهم دیگر آن است که نظام سرمایه داری با جهانی ساختن خود و اشغال همه نقاط جهان به سرعت بسوی تصادم با دیواره های ظرفیت سیاره زمین حرکت کرده و بشر را با خطرتخریب و نابودی آن مواجه کرده است که این خود محرک و زمینه عینی تازه ای است برای به وجودآمدن انگیزه ای مضاعف و حیاتی برای نجات زیست گاه خود- سیاره زمین- و حفظ تمدن بشری توسط ساکنین آن. از همین رو با قاطعیت می توان گفت که لااقل سرمایه داری به شیوه تاکنونی در جنون مصرف و تولیدفقر و نابودی طبیعت قادر به حفظ تداوم سلطه خود نخواهد بود و چه بسا ناگزیر گردد زیرفشارجهانی برای حفظ خود و نظام اش دست به عقب نشینی هایی بزند و به تغییرات و رفرم هائی ولو جزیی و حداقلی معطوف به حفظ محیط زیست و سیاست کنترول بحران مهاجرت و امثال آن تن بدهد. اما همانطور که گفته شد اولا شرط آن تشدید و اعمال فشار توسط  جنبش ها و افکارعمومی است و ثانیا بهرصورت دامنه آن محدود  خواهد بود. بی تردید اگر قرار باشد سرنوشت جهان به دست سرمایه داری با سرشت شناخته شده اش سپرده شود، حاصل آن جز نابودی و ویرانی کره زمین و گسترش جنگ ها و فقر و شکاف فزاینده طبقاتی نخواهد بود. در انتهای این تونل تاریک آن چه که می تواند موجب رویت کورسویی برآمده از بارقه امید باشد، این واقعیت است که انسان با قرارگرفتن عملی در برابری دو راهی خطرنابودی سیاره زمین هم چون مکان زیست خود و یا گزینش شیوه دیگری از زنده گی و برقراری مناسباتی از نوع دیگر، دست به انتخابی تاریخی بزند. ماندن یا نماندن، ترجمان دیگری از شعاردیرینه سوسیالیسم یا بربریت است که امروز در برابرمان قرارگرفته است.

 

* در همین رابطه اشتان مایر وزیرخارجه المان با انتشاربیانیه ای غرق شدن حدود یک هزارتن در آب های مدیترانه را یک تراژدی وحشتناک توصیف کرد، و خواهان اتخاذ تدابیرجدی و پاسخ به آن شد. اما بیانیه ای که با نشست اضطراری وزیران خارجه اتحادیه اروپا انتشاریافت، چنانکه از قبل هم قابل پیش بینی بود، روشن ساخت که ماهیت این باصطلاح تدابیربازدارنده چیست: حذف صورت مسأله، افزایش کنترول ها تا ۵۰۰۰ نقطه و تا مرزهای لیبیا و سایرکشورهایی که مهاجران از آن جا وارد می شوند و نیز درهم شکستن قایق ها و کشتی های قاچافچیان و دستگیری آنها و کمک به دولت های محلی برای ممانعت از پناهنده گی (همان حکومت های با ثبات) و امثال آن رووس اصلی تصمیمات این نشست را تشکیل داد و معلوم شد که آه و تاسف آنها و نمایش یک دقیقه سکوت و انتشار بیانیه های همدردی و امثال آن همه و همه جز تعارف و ریزش اشک تمساح نبوده است.

«مجله هفته»

بامداد ـ سیاسی ـ ۱۵/۵ـ ۲۲۰۴