در پی رخدادهای تازه درمناسبات امریکا با کوبا  به رفیق عمر محسن زاده کارشناس ارشد امورامریکایی لاتین و مسایل بین المللی روکرده از وی درخواست نمودیم تا دیدگاه هایشان در باره این دگرگونی در روابط میان کوبا ـ امریکا و انکشافات تازه در قاره امریکای لاتین را با خواننده گان تارنمای بامداد ارگان نشراتی شورای اروپایی حزب مردم افغانستان درمیان بگذارند. با سپاس ازایشان که با وجود مصروفیت های بیشمار کاری به این درخواست ما پاسخ  مثبت دادند. اینک  دیدگاه های این دانشمند نظرورز را با شما شریک میسازیم. ( اداره تارنمای بامداد )

کوبا ـ ایالات متحده امریکا : فرایند یک دیالوگ

دیپلوم انجینرعمرمحسن زاده

کارشناس امور بین المللی و هموند هیات رییسه شورای اروپایی حزب مردم افغانستان

زمانیکه درکوبا بودم دوستان کوبایی ام از دوره حاکمیت  فولینسیو باتیستا  و روابط  نزدیک ایالات متحده امریکا با آن دیکتاتورخون آشام سخن میگفتند.درنشرات نیزخوانده بودم که در آن دوره این جزیره زیبا یا « مروارید انتیل  » به عشرت سرای ثروتمندان و قمارخانه پوکربازان امریکایی مبدل گردیده بود و سرمایه داران بیرونی و درونی درهمکاری با زمینداران بزرگ با چه حرص و آزی از مردم کوبا بهره میکشیدند. نام خانواده «  دُن فاکوندو بکاردی » بمثابه بزرگترین کنسرن تولید کننده مشروبات الکولی و ده ها فابریکه دارتولید شکر و سیگار کوبایی در ردیف بازیگران سیاسی و اقتصادی آنزمان با درشتی بمشاهده میرسید .*همچنان مبرهن بود که پیروزی انقلاب کوبا بروز اول جنوری سال ۱۹۵۹ ترسایی برای آن اقلیت ناچیز که این همه امتیاز، عشرت و ثروت را از دست داده بودند رویداد تلخ و دردناکی بشمار می آمد. پس آغازهرسال نو برای آنها مناسبتی بود  تا ازآن روزهای شاد گذشته خود یادی نمایند وبا آرزوی خام سرنگونی  قدرت مردمی در انتظار باز آمدن آن روزگار زورگویی و خوش گذارانی از دست رفته باشند. درهمین راستا سینمای ایالات متحده نیز فلمی را بنام « هاوانا  » تهیه نموده که درچارچوب یک درامه عشقی  جهات  گونه گون وابسته گی کوبا به همسایه  بزرگ امریکایی اش را نمایش میدهد . **

در « هاوانا  » آنچه را که شنیده و خوانده بودم با آنچه که دیدم همسان یافتم : تضاد شدید میان مردم و نظام دیکتاتوری ، تضاد شدید میان منافع مردم  و اقلیت ممتاز ، تضاد شدید میان آزادی واقعی ، خودارادیت و حاکمیت ملی و وابسته گی وتابعیت ازهژمونی بیرونی و مقدم برهمه اراده خلل ناپذیر مردم درتغیر نظام سیاسی واجتماعی . کوبایی ها با انقلاب خویش راه نوی را برگزیدند واین راه را بیش از پنج دهه با پایداری بی مانند و سرافرازی سپری نمودند. راه نو راه پُراز خم و پیچ  و راه پر ازمحرومیت و فداکاری های فراوان بود .از آنشبی که ناقوس پیروزی ارتش قیام گران به رهبری فیدل کاسترو به صدا آمد و جبهه پیروزمند چه گوارا با حمایت مردم از سانتا کلارا به هاوانا رسید تا اکنون روزی نگذشته است که ضد انقلاب لحظه ای سکوت نموده باشد. میدان باخته گان کوبایی به فلوریدا و میامی کشیدند و در آنجا به تشکیل سازمان های ضد کوبایی چون ـ الفا شصت وشش » ، « برادران  برای نجات » ، « اومیگا هفت » ، « انجمن ملی کوبا ـ امریکا  »  و تعداد دیگری پرداختند. خانواده بکاردی که نسخه های تولید شراب و حق دارایی مارک محصولات خود را پیش از پیش به خارج منتقل ساخته بود، پس ازمهاجرت به ایالات متحده امریکا  به فعا لیت دوباره آغاز نمود وبا حمایت  حکومت ایالات متحده امریکا  در اندک مدت به بزرگترین کنسرن جهان مبدل گردید . اعضای این خانواده و سهم داران دیگر این کنسرن در بسیج کوبایی های بیرون مرز و اثرگذاری برسیاست های کاخ سفید در برابر کوبا نقش نهایت فعالی را بازی نموده و مینمایند . فرایند فعالیت های بیش از پنجاه ساله سازمان های ضد کوبایی صد ها اقدام تروریستی و خرابکارانه ، بمب گذاری وقتل هزاران نفر ، تجاوز برحریم هوایی  ، سو قصد و جاسوسی و در نهایت تدوین سیاست ضد انسانی علیه کوباست. ایالات متحده امریکا از هما ن لحظه های نخست باورداشت که برای کاهش پیشتیبانی مردم و از پا درآوردن انقلاب کوبا  بایست بر اقتصاد این کشورضربات تباه کننده ای وارد گردد تا سرخوردگی و ناخوشنودی مردم زمینه های شکست انقلاب را فراهم سازند. ازهمین رو ایزنهاور رییس جمهور ایالات متحده امریکا تحریم  اقتصادی ، تجارتی و مالی شدیدی را در سال ۱۹۶۰ ترسایی برکوبا تحمیل نمود  و همه روسای جمهور این کشور تا این زمان یعنی بیش از پنجاه سال از این سیاست پیروی کرده و میکنند . در سال های ۱۹۹۰ ترسایی سیاست تحریم ایالات متحده امریکا با ابتکار و لابی بکاردی ها و توافق بیل کلینگتن در وجود قانون « هلمزـ برتن اکت » بازهم شدیدترگردید. این قانون دست و پای روسای جمهور ایالات متحده را در واردآوردن تغیر در تحریم علیه کوبا ببست و هرکشوری را که این تحریم غیر عادلانه رانادیده بگرفت به جزاهای شدید اقتصادی تهدید نمود. بیاد دارم درسال ۱۹۸۲ ترسایی  بیماری ای بنام « دینگه  » که عامل آن از بیرون به کوبا انتقال داده میشد باعث درد و تب شدید به ویژه درکودکان میگردید .کوبا که ازنگاه درمانگری در جهان به کشور نمونه ای ان مبدل گردیده بود، به دشواری های خیلی جدی درمجادله با « دینگه » روبرو گردید ؛ چونکه در نتیجه تحریم ایالات متحده امریکا نمیتوانست ادویه لازم را حتا از کشور نزدیکی چون مکسیکو تهیه نماید. برونو رودریگز وزیرخارجه کوبا  حجم  خسارات اقتصادی ناشی از این تحریم را در درازای پنجاه سال بیش از یکصد و بیست و شش تریلیون دالر میداند .

جامعه جهانی از سالها بدینسو بر ضرورت پایان بخشیدن به این تحریم  تاکید مینماید چونانکه در رای گیری اسامبله عمومی سازمان ملل متحد درسال پیش یکصد وهشتاد وهشت کشور خواهان لغو آن گردیدند. ایالات متحده امریکا در سال ۱۹۶۱ ترسایی به قطع روابط دیپلوماتیک با کوبا پرداخت و در همین سال تجاوز بر خلیج خوک ها را در کوبا سازماندهی کرد.این کشور دراکتوبر  سال ۱۹۶۲ ترسایی نیزچنگ و دندان نظامی خود را نشان داد ودر برابر جابجا سازی راکت های شوروی در قلمرو کوبا اماده گی های خود را برای جنگ هستوی جهانی به نمایش گذاشت .کارنامه های سازمان استخبارات مرکزی ایالات متحده امریکا در راه سرنگونی رژیم کوبا و قتل رهبران آن چنان روشن است که ضرورتی به بیان ندارد. درهمه سال های جنگ سرد احساسات ضد کوبایی در ایالات متحده امریکا بمنظور رای گیری بیشتر و هوشداری دیگر کشورهای لاتین تحریک ودرکوبا نیز مقاومت در برابر ابر قدرت جهانی به افتخارهمگانی مبدل گردید. درجه اگاهی ، سازماندهی و دسیپلین عالی مردم کوبا  دشواری های اقتصادی را تحمل پذیر ساخت و جستجو ی راه بیرون رفت از شرایط سنگین را سهل ترنمود . پس از فروپاشی شوروی و نقض قراردادهای اقتصادی آنکشور با کوبا چنان پنداشته میشد که زمان تباهی این کشوربطور قطع فرارسیده و نظام سیاسی  و اجتماعی آن نخواهد توانست ادامه یابد .کوبا این دوره دشوار را نیز با سیاست و مدیریت خوب سپری نمود و با حفظ دستاورد های شگرف اجتماعی ناشی از انقلاب استاندارد زنده گی را ارتقا بخشید. پایداری ، توانایی سیاست گذاری های خوب و کارکردهای بموقع درکوبا تحسین کشورهای امریکای لاتین را برانگیخت و دراین اواخر بارک اوباما رییس جمهور ایالات متحده امریکا را  نیز واداشت تا اعتراف نماید که تحریم  اقتصادی ، تجارتی و مالی  پنجاه وسه ساله آنکشور نتوانست  کوبا را به زانو درآورد  و تلاش برای تجرید نمودن کوبا کار بی هوده بوده است. اکنون ایالات متحده امریکا تصمیم دارد تا در روابط خویش با کوبا تجدید نظر نماید و با عادی شدن روابط میان هر دو کشور صفحه نوی را باز نماید . آیا این تصمیم مبتنی براراده و ارزوی نیک است و یا اینکه راهبرد و اهداف دیگری را در نظر دارد ؟

از سرگیری روابط دیپلوماتیک و انگیزه تغیرسیاست ایالات متحده امریکا

نخستین نشانه های از تصمیم ایالات متحده در تجدید سیاست آنکشور در برابر کوبا درسال ۲۰۰۸ ترسایی دیده شد که  بنا برملحوظات سیاست داخلی درشش سال گذشته سر پوشیده نگهداشته شد. زمانیکه در مراسم به خاکسپاری نیلسن ماندیلا رهبر افریقای جنوبی  بارک اوبا با راول کاسترو دیدارمختصری داشت؛ اشکار شد که فرصت فرو ریزی یخ بندان روابط دیپلوماتیک به جبر نیازمندی های زمان کنونی از سوی هر دو جانب فرا رسیده است. روند مذاکرات مخفی میان ایالات متحده وکوبا که هژده ماه پیش در کانادا آغازگردیده بود با مکالمه تیلفونی اوباما و راول کاسترو بروز شانزده ام دسامبر ۲۰۱۴  ترسایی و صحبت همزمان تلویزیونی هر دو به پایان مطلوب خود رسید. البته در این پروسه واتیکان و شخص پاپ فرانسیسکو نیز نقش فعالی را بازی نمود ند.هر دو جانب توا فق خود را مبنی بر از سرگیری روابط دیپلوماتیک و مبادله سفرا پس از پنجاه و چهارسال ، مبادله زندانیان همدیگر و فراهم سازی تسهیلات سفر برای شهروندان  ابرازنمودند. برای این مرام گام های عملی برداشته شد : آلن گروس جاسوس شناخته شده امریکایی که در افغانستان نیز فعالیت داشت با یک جاسوس دیگر که نامش بنا برخواهش مقامات امریکایی افشا نگردید از زندان کوبایی رها گردیده و دوباره به کشور شان برگشتند . ایالات متحده نیز سه تن از شهروندان کوبایی را که در بین سازمان های ضد انقلاب کوبایی در میامی فعالیت داشتند و در یک محکمه ایکه حکمش کاملأ رنگ سیاسی داشت به حبس ابد و کوته قلفی دوامدار محکوم شده بودند رها نمود .برای برقراری روابط دیپلوماتیک در نظراست تا خانم روبرتا جکسن یکی از ارکان رهبری وزارت امور خارجه ایالات متحده مریکا ( سکرتر دولت ) بروز بیست ویکم جنوری سال روان برای مذاکرات دو روزه به هاوانا سفر نماید. به یقین که این گفتمان و کارکرد های لازم تا زمان برگزاری نشست سران دول امریکا در ماه اپریل امسال که در پانامه برگزار میگردد به پایان خواهد رسید. از سرگیری روابط برای سازمان دول امریکا نیز تکانه نوینی است چه این سازمان که درنتیجه مداخلات و خیره سری  سیاسی ایالات متحده امریکا کوبا را برای مدت پنجاه سال در حاشیه نگهداشته بود خود به یک سازمان نمایشی و به قول برخی از ناظرین به « ببر کاغذی » مبدل گردیده است. ایالات متحده امریکا در ازای تسلط خود بر این سازمان بهای گرانی را پرداخته است. اکثر دولت های امریکای لاتین که از هژمونی صد ساله سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی ایالات متحده رنج برده اند با رویگردانی از این سازمان به ایجاد سازمان ها و ساختار های خود ی چون « البا  » ، « سیلاک  » ،  « مرکوسور »*** و ... پرداخته و در صدد یافتن همبازان یا پارتنرهای جهانی که حاکمیت ملی ، برابری حقوق و احترام متقابل درهمه عرصه ها را با آنها رعایت نمایند گردیده اند. در این راستا چین آهسته آهسته  بدیلی را برای ایالات متحده امریکا در امریکای لاتین بوجود آورده است. هفته گذشته  (نهم جنوری ) رییس جمهور چین شی جین پینگ  سی و سه کشور عضو سازمان سیلا ک ( جامعه کشور های امریکای لاتین و کارابیک ) را درتحت ریاست رافایل کورییا رییس جمهور  اکوادور به پکن دعوت نموده بود تا در باره سرمایه گذاری های آنکشور که از مرز دو صدو پنجاه میلیارد دالر تجاوز میکند سخن گوید .چین خریدار مواد خام و صادر کننده تکنالوژی به این قاره  رشد یابنده است و باور دارد که حجم تجارت چین با این قاره در ده سال آینده بیش از پنجصد میلیارد دالر خواهد بود .البته کشور های امریکای لاتین و حوزه کارابین برای رفع وابسته گی به ایالات متحده امریکا و عدم تکرار تجارب تلخ گذشته بشمول  تحریم غیرانسانی اقتصادی ، تجارتی و مالی برعلیه کوبا تلاش مینمایند تا با سایرکشورها و سازمان های بین المللی دارای همکاری های نزدیک و روابط سازنده باشند و با هر وسیله ای از برابری حقوق و احترام به حق حاکمیت خود دفاع نمایند .دستگاه کاخ سفید نیک میداند که در امریکای لاتین یا « حیاط پیش روی » خانه اش دیگر نمیتوان با شیوه های پیشین چون کودتا های نظامی مانند کودتای خونین پینوشه درچیلی و یا تحمیل سیاست های نیو لیبرالیستی صندوق بین المللی پول ، بانک جهانی  و ابزار دیگر نفوذ سابقه اش را حفظ نماید و زمینه های کنترول را در دست داشه باشد.باید درمناسبات دو جانبه و چندین جانبه ایالات متحده با این خطه دگرگونی هایی رونما گردد تا آنچه که از دست داده شده است بار دیگر ولو به شکل دیگر بدست آید. این که اوباما در بیانیه همزمان خود با راول کاسترو اظهار داشت « ما همه امریکایی استیم »  ؛ خود میرساند که ایالات متحده راهبرد نوی را در رابطه با همگرایی سراسر قاره امریکا رویدست دارد و از سرگیری روابط دیپلوماتیک با کوبا بیشتر بخاطر امریکای لاتین است تا خود کوبا . از آنجاییکه مردم ایالات متحده امریکا ( اکثریت ) سیاست اعمال فشارهای اقتصادی ، نظامی و سیاسی را بخاطر شکستاندن اراده مردم کوبا در انتخاب نظام سیاسی و اجتماعی شان تاریخ گذشته میداند؛  تجدید روابط با کوبا میتواند در سیاست داخلی نیز سودمند واقع شود. کوبا بنا برسنت آزادیخواهی در تاریخ خود و بنا بر پایدارای در برابر بزرگترین ابر قدرت در قاره امریکای لاتین از محبوبیت زیاد برخوردار است .هوگو چاوییس رییس جمهور فقید ونزویلا همواره انقلاب کوبا را بمثابه « انقلاب مادر » خوانده و درس های آنرا برای همه لاتینی ها ارزشناک میدانست . از این نگاه نیز نزدیکی با کوبا بمعنی نزدیکی با مردمان سزمین های جنوب ایالات متحده است. اما با وجود این همه عوامل و دید گاه های مثبت معضل اساسی برای کوبا تا هنوز حل و تحریم ایالات متحده علیه کوبا رفع نگردیده است. اکثریت محافظه کاران درپارلمان ایالات متحده و ایدیالوژی تنگ نظرانه آنها رفع تحریم را در آینده نزدیک از احتمال بدور میسازد .کلیسای کاتولیک روم هم برغم همه مهربانی های خود در پی بدست آوردن امتیازات بیشتر و یا به گفته معروف « تسخیر مجدد » است . خوش خدمتی عربستان سعودی به ایالات متحده امریکا درعرضه نفت ارزان و فراوان به بازارهای جهانی که به اقتصاد کشورهای صادر کننده تیل امریکای لاتین به ویژه ونزویلا صدمه شدید میرساند بر کمک های آنکشور به کوبا نیز اثرگذار خواهد بود. عوامل جغرافیایی ـ سیاسی  کوبا را در وضعیتی قرار داده است که اگر دارای مناسبات عادی با ایالات متحده امریکا میبود در آنصورت هیچ کشوری نمیتوانست جایگزین همسایه شمالی اش میشد. اما این همسایه  نهنگ مانند خواسته های بسیاری دارد که پذیرش برخی از آنها در نتیجه جبر اقتصادی  دستآورد های زیادی را که بخاطر آنها نسل های کوبایی رزمیده اند با خطر  نابودی مواجه خواهد ساخت.

پانویس ها :

* کنسرن بکاردی در سال ۲۰۰۶ ترسایی دارای ۳۸ فابریکه و شش هزار کارگر بود ودر بیش از صد کشور جهان به فروش محصولات خود می پرداخت . حجم فروشات سالانه آن بر پنج تا شش ملیارد دالر میرسید .خوزه مانوییل پیپین بوش و خوزه ماس کانوزا ، اعضای خانواده بکاردی حکومت جلای وطن را ایجاد نمودند و در سال ۱۹۸۰ ترسایی  دست در دست رونالد ریگن به تاسیس بنیاد ملی  کوبا ـ امریکا پپرداختند .

**  فلم « هاوانا » در سال ۱۹۹۰ ترسایی تولید شد و در آن هنر پیشه معروف هالیوود رابر رید فورت نقش اساسی را بازی مینمود .

***  ALBA , CELAC , MERCOSUR

 بامداد ـ سیاسی ـ ۱۵/۱ ـ ۱۷۰۱

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

« من بودم، هستم و خواهم بود »

 

 داکتر اسد محسن زاده

کارشناس امور بین المللی و مدیر مسوول تارنمای بامداد

پانزده ام ماه جنوری امسال برابرست با نود و ششمین سال ترور دو رهبر بهنام جنبش راه صلح ، پیشرفت وعدالت اجتماعی ؛ روزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت.

با پایان یافتن جنگ اول جهانی و راه اندازی انقلاب نوامبر۱۹۱۸ این دو رهبر جنبش مردمی المان  در شب ۱۴ جنوری سال  ۱۹۱۹ ترسایی به دستور مستقيم « نوسكه »  وزير سوسيال دموکرات گارد ملی  المان ترور شدند. شب هنگام  روزا لوكزامبورگ و كارل لیبكنشت را به بهانه انتقال به زندان بطور جداگانه در موتری  نشانده و در منطقه « تیرگرتن » برلین با ضرب قنداق کشتند. از ترس پیکر بیجان ایندو را در « لاندوركانال » انداختند تا کسی آنرا  پیدا نکند. وقتی چند هفته پسانتر پیکر بی جان آندو را یافتند آنرا به خاک سپردند و بر « نوسكه »  ابر ، شایدمن  و یاران رویزونیست  شان نفرین فرستادند.

هواداران جنبش صلح و ترقیخواهی  المان و جهان همه ساله دریکشنبه نیمه ماه جنوری با نثار دسته های گل میخک درگورستان فریدریش فلده دربرلین ازاین دو شخصیت های برازنده که نامشان با ستیزه و پیکار دربرابر جنگ ، نظامیگری ، تجاوز و بهره کشی  گره خورده است یاد وقدر مینمایند.

امسال این مراسم یاد وبود با شرکت ده ها هزار نفر از المان و سایر کشورهای اروپایی بروز یازده ام جنوری درشهر برلین برگزار شد. دراین مراسم شکوهمند نماینده گان احزاب وسازمانهای سیاسی ، اتحادیه های صنفی و کارگری ، سازمانها جوانان و دانشجویان ، زنان و هنرمندان و فرستاده های لایه های مختلف مردم با شکوه خاصی شرکت ؛ و گل میخک  منیحث نماد جنبش مردمی المان فرش گور این دو گردید. امسال در جمع سایر شرکت کننده گان این مراسم ؛ هیات حزب مردم افغانستان که بنا بردعوت بوندس تاگ المان مصروف بازدید و گفت و گوهای سیاسی در المان است ؛ نیزهمپای این جریان عظیم در مراسم ارج گزاری شرکت و اکلیل گلی که از سوی شورای اروپایی و شورای المان حزب  تهیه شده بود را به این دو اهدا نمود.۱

روزا لوکزامبورک و کارل لیبکنشت با تکیه بردانش بلند و پابندی به منافع  و شرافت انسانی از آمدن شرایط ناگوار و خطر درگیری جنگ وحشتناکی دراروپا خبر می دادند. روزا لوکزامبورگ درسال ۱۹۰۰ ترسایی و قبل ازبحران بزرگ اقتصادی سالهای ۱۹۱۱ ـ ۱۹۱۳ برافزایش میلیتارزیزم اشاره  و از خطر جنگ یاد نمود. او سوال « برخورد جنبش هایی مردمی در برابر اماده گی های جنگی و ملیتاریزم » را طرح؛ ماهیت و اثرات این اقدامات خطرناک را برملا سازند. درجریان « بحران مراکش» وجنگ ایتالیا ـ ترکیه آنها ابتکار راه اندازی مظاهرات بزرگی در ضدیت با ملیتاریزم را بدست گرفته  و مردم را به رویارویی و مقابله با اقدامات دولت المان و نیروهای جنگ طلب اروپا دعوت نموده؛ این تلاش ها را در سال ۱۹۱۲ در جریان جنگ بالکان  نیز ادامه دادند.

روزا لوکزامبورک در برابر افزایش بیکاری ، بهره کشی و نظامیگری  و سایر نشانه های یک جنگ بی رحمانه در اروپا هوشدار داده و از رهبری حزب سوسیال دموکرات المان که او هموند آن بود ؛ خواست تا از یاری به قیصر المان و جانبداری از جنگ دست بردارند. او رهبران ریاکاری ، تسلیم طلب و حیله گری راستگرا و سازکار حزب سوسیال دموکراسی المان را « سوسیال شووینیست » خوانده و یکجا با رهبران اصولی حزب بر نجات مردم و حزب تاکید و از مبارزه در راه منافع شان دست بردارنشدند.

روزا لوکزامبورک منحیث زن مبارز و دادخواه، نویسنده توانا ، تیوریسن برجسته جنبش مردمی ، سخنگوی بی مانند ،سازمانده و هنرمند با احساس  سرسختانه در خط دفاع از منافع مردم و امر صلح و پیشرفت قرارگرفته بصورت خسته گی ناپذیر مردم را به مبارزه متشکل و اگاهانه در برابر نظام ستم و بهره کشی و دفاع از ارزش های انسانی فرامیخواند. بررسی های داهیانه او که در نشرات مترقی روزگارش در برلین ، وارسا ، زوریخ و سایر مراکز روشنفکری و کارگری اروپا به نشر میرسید ، نشاندهنده  تسلط عمیق  بر دانش پیشرفته روزگارش درپیوند با جنبش های مردمی آن روزها بود. در همین دوران سخنرانی های دوره ای وی در شهرهای المان با استقبال بی مانندی روبرو شد. چونان که  درسخنرانی های دوره ای او ( مارچ ـ می سال ۱۹۱۴ترسایی ) در ده ها شهر بزرگ المان چون مونشن ، اشتوتگارت ، برلین ، کارلسروحه ، نورنبریرگ ... ده ها هزار نفر شرکت نمودند.او در این سخن رانی ها مردم را به مقابله با جنگ و ستیز با ملیتاریزم  دعوت نموده از مردمان اروپا می طلبید تا بجای جنگ و برادرکشی ، همدیگر را در مبارزه ضد استعماری و دادخواهی یاری رسانند. او از توده های مردم خواست تا  با راه اندازی قیام در برابر استبداد سرنوشت خود را بدست گرفته و با رهایی از شرنظام های بهره کش به بیکاری  و نابرابری اقتصادی و اجتماعی پایان بخشند. روزالوکزامبورگ ضمن نفرت از جنگ و نظامیگری از سربازان می طلبید تا از برادر کشی دست کشیده و زحمتکشان سایر کشورها را در رهایی و آزادی یاری رسانند.او با افشای جنایات بی مانند در برابر سربازان المانی دولت آنکشور را بخاطر تجاوز و حق تلفی سربازان ماخذه نمود.

با شروع جنگ جهانی اول جهانی  در اگست سال ۱۹۱۴ که باعث کشته شده بیش از ده میلیون انسان و از بین بردن هزاران شهر و ده و هستی های بیشمار در اروپا گردید از مبارزه و مقاومت دست نکشید. بدلیل دو سخنرانی كه برضد میلیتاریسم و جنگ در پروس ایراد نمود او را باردیگر به زندان انداخته و محاكمه كردند. در دادگاه  برخلاف انتظار دستگاه؛ او  بود که نظام استبدادی المان را مورد باخواست و ماخذه قرار داد. شجاعت و قدرت استدلال وی در دادگاه به محبوبیت وی فزونی بخشید.

بروز چهارم اگست سال  ۱۹۱۴ ترسایی وقتی فراكسیون حزب سوسیال دمكرات‌ در پارلمان تصمیم گرفت به اعتبارات جنگی مورد درخواست دولت رای مثبت داد، تنها کارل لیبکنشت بوده که با « نه » در برابر این تصمیم در پارلمان به پاخواست و این اقدام رهبران حزب را تسلیم وفرومایه گی  خواند.

لوكزامبورگ باردیگر در سال ۱۹۱۶ زندانی شد و تا پایان جنگ در زندان ماند. هنوز در زندان بود كه انقلاب  ماه نوامبر ۱۹۱۸ در المان رخ داد . پس از پایان جنگ درهشتم نوامبر لوكزامبورگ از زندان رها شده و به سمت برلین مرکز انقلاب شتافته  به ادامه فعالیت هایش پرداخت. روز بعد او وهمرزم دلیرش کارل ليبکنشت دستگیر و بصورت وحشیانه ترور شدند. شورا های کارگران منحل و انقلاب نوامبر المان به خاک وخون کشانیده شد.

با آنکه نودوشش سال از مرگ این دو پیکارجوی راه صلح و عدالت میگذرد ؛ هنوز اندیشه ها و دیدگاه های شان در باره ماهیت جنگ های امپریالیستی و نظامیگری اهمیت خود  را از دست نداده است . هنوز ناقوس جنگ درصدا بوده و کوره های جنگ هزاران انسان را به کام مرگ فرومیبرند.بیکاری ، فقر ، بی داد و بهره کشی چون آنروزها دست از دامن بشریت برنداشته و برای همین هم صدای بهجویی روزالوگزامبورگ و « نه » لیبکنشت در گوش زمانه طنین انداز است.

۱ ـ گزارش این سفربا دستاورد بزودی از طریق بامداد به نشر میرسد.

 بامداد ـ سیاسی ـ ۱۵/۱ ـ ۱۶۰۱

جریان دموکراتیک خلق ، ادامه نهضت های آزادیخواهی و روشنگری در افغانستان

ع. بصیر دهزاد

پنجاه سال یا درست نیم‌ قرن از بنیان‌گذاری جریان دموکراتیک خلق می‌گذرد. جریان دموکراتیک خلق در دهه دموکراسی « تاجدار» افغانستان در زمان ایجاد گردید که بلااثر ادامه مبارزات آزادیخواهی مبارزان نهضت های تجدد پسند امانی و بعداً حلقه ترقی پسند و آزادیخواه ضد استبداد سلطنتی در جو جدید نظام شاهی مشروطه و فقر و عقب‌ مانده‌گی اجتماعی ضرورت شکل جدید مبارزه سیاسی را ایجاد نموده بود.

بنیان‌گذاری این رویداد تاریخی که برای نسل روشنفکری دهه پنجاه، دور جدید از نهضت های ترقی‌خواهانه را در افغانستان نوید داد و خود پا بر عرصه وجود گذاشت، بدون شک شایسته تجلیل و بزرگداشت است. همچنانی که بنیان‌گذاران این جریان و سایر طرفدارآن که مستقیماً عضویت آن را نداشتند ولی در همان مقطع تاریخی با ندا های روشنگرانه و تحول طلبانه یکجا صدا بلند کردند و جنبش نو پا را پشتیبانی نمودند، همه ‌شان شایسته احترام و ارج گزاری اند.

من در مراحل دهه دموکراسی « تاجدار» هنوز در مرحله مکتب ابتداییه بودم بعداً نوجوانی ام در صنف هشتم و نهم لیسه حبیبیه ناخودآگاه و غیر سازمان‌یافته به این روند گره خورد و سال‌های بعدی زنده‌گی ام در مبارزات سیاسی با این جریان ترقی‌خواه آمیخته گردید. از مبارزات علنی تا مبارزات نیمه مخفی و مخفی و مبارزات « دشوار ترین» یعنی بعد از سال ۱۳۵۷ با همان نتیجه‌گیری‌ها و احساس وطن ‌پرستی این راه را بدون آلایش، نیرنگ، خودخواهی، سواستفاده، توطیه و ده‌ها غریزه‌های منفی دیگر، ادامه دادم ولی با ایده‌ها و نتیجه‌گیری‌های امروزی ام که نامش را « نقد سالم و منطقی» می‌گذارم، اما با آن گذشته با سربلند می‌بینم و به همرزمان پاک ‌طینت خود که از خطرات بی‌شمار آن وقت زنده برآمده‌اند، ادای احترام می‌نمایم و یاد شهدا و از دست رفته گان این جریان سیاسی را گرامی می‌خواهم.

من این را یک حق خودم و یک حق بزرگ این جریان مبارز بالایم میدانم که باید امروز به این جریان و گذشته پر ارجش ادای احترام کنم و تجلیل و گرامیداشت آن را شایسته و بجا بدانم. من به آنهای می‌بالم که با عشق آتشین به خاطر وطن و مردمش مبارزه نمودند، راه شهادت را گزیدند ولی یک روزی هم به جا و مقام و آرگاه و بارگاه فکر نمی‌کردند، ولی در لست رضاکاران کار و پیکار شریفانه نام شان باید در اولین‌ها می‌بود؛ و بالاخره یاد آن هزاران همزرم این راه را گرامی می‌دارم که در زندان‌ها در جمع دیگر تحصیلگراها، روشنفکران تحول طلب و ترقی‌خواه در پولیگونها کشته شدند و یا شهید راه مبارزه آرمانی‌شان شدند.

در روز های اخیر مطالب زیادی توسط اهل ‌قلم نوشته شدند و تبصره‌ها پیرامون حزب دموکراتیک خلق و اثرات آن در پنجاه سال اخیر تاریخ معاصر افغانستان صورت گرفت که بیشترین لبه تیز نوشته‌جات شان را در بررسی و مقایسه نمودن رهبران سیاسی حزب دموکراتیک خلق با گذشته گان صدها سال قبل، آرایش نامتعارف دادند، تند و درشت نوشتند ولی درعین‌حال تعداد در برابر این نوشته ‌جات به دفاع برخواستند. تعدادی از رجال کلیدی سابق این حزب به ‌صورت نامتعارف به توبه کردن پرداختند، درها را در اینجا وآنجا دق‌الباب نمودند تا بار « گناه‌های خود » را بالای دیگران بیاندازند و خود را مربوط به حلقه خاص جا بزنند که گویا هیچ نکردند و از هیچ‌چیزی آگاهی نداشتند، به‌اصطلاح عامیانه « چشک به زبان نزدند »  و ایکاش و ایکاش کنان « تبراق بر گردن، در کنج ملنگی» نشسته و به « توبه تنَسوا » پرداختند.

از نظر نویسنده اشتباه بزرگ خواهد بود که بعضی افراد و حلقات سیاسی امروزی روح و جوهر سیاسی آن جریان سیاسی را که خصوصیات مختص به یک مقطع معین زمانی در دهه ۵۰ هجری خورشیدی را در خود داشت و در یک جو سیاسی و اجتماعی شکل گرفت، نقش آفرید، را در آیینه‌های سیاست های کنونی خود ، اجباراً متبلور سازند.

نمی‌خواهم در این مورد طرف یکی و در تقابل با دیگری باشم. من در این مقاله به جهت دیگری موضوع می‌ پردازم و آن اینکه جریان دموکراتیک خلق از زمان پیدایش اش « کدام جا و نقشی » را در روشنگری، بیداری و رشد روان ترقی‌ خواهی و وطن‌پرستی در جامعه افغانی ما داشته است. این برای من انگیزه وجدانی و اخلاقی و هم یک حق این سازمان سیاسی است که زمانی متعلق بدان بودم و امروز ۵۰ سال از ایجادش می‌گذرد. جریان دموکراتیک خلق که بعد از حاکمیت سیاسی نام حزب دموکراتیک خلق افغانستان را به خود گرفت، اکنون به بخشی از تاریخ سیاسی معاصر افغانستان تبدیل گردیده است، به‌مانند دیگر نهضت‌ها و جنبش های آزادیخواهی، روشنفکری و ترقی‌ خواه که از یک نقطه آغاز نمود، شکل گرفت، نقش آفرید و در یک مقطع معین خاتمه یافت و درس‌ها و تجارب تاریخی ‌اش را به نسل امروزی، آینده‌گان به ارایه نمود. بعضی از ماها و دیگران امروز هر کدام این نهضت دموکراتیک و ترقی‌خواه را از زوایای مختلف و در چوکات ایده‌های بافته‌ شده از یافته‌های خود ارایه می‌داریم، نقد احساساتی می‌کنیم و با بینش خشن به این بدبینانه می‌نگریم.

من در این مقاله همچنان نمی‌خواهم نوشته خود را بیشتر به رهبران سیاسی من‌جمله رهبران فقید حزب دموکراتیک خلق افغانستان متمرکز سازم به دلایل زیر:

۱ ـ  در نوشته‌جات زیادی روی شخصیت‌ها نوشته شده است. نویسنده‌گان و بعضی حلقات کلیدی دولت وقت افغانستان بین سال‌های (۱۹۷۸-۱۹۹۲)، مبصرین و نویسنده‌گان امروزی که جو سیاسی آن وقت را از کنج و کنار و زاویه دموکراسی غربی امروزی می‌بینند و بررسی می‌کنند که خود در آن نشسته ‌اند. آنان رهبران را به این و آن به مقایسه می‌گیرند، یا اینکه اینان با توبه دادن‌ها و معذرت‌ خواهی های فردی تنها خود را خالص با الخیر می‌سازند و دیگران را مقصر می‌کشند.

۲ ـ  گروه‌های مربوط به دوره‌های مختلفه حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان در موجودیت سازمان‌های کوچک سیاسی امروزی‌ شان دوره سیاسی مورد پشتیبانی خود را دوره طلایی تلقی می‌کنند و خویش را براات می‌دهند و دیگران را عامل معضلات می‌دانند، یک رهبر را محکوم رهبران خودشان را در حد مبالغه توصیف می‌کنند، درحالی‌که همه تا یک مقطع معین زمانی تاریخ مشترک عمل مشترک و تفکر مشترک (به استثتاً از دوره امین) را تعقیب نموده‌اند و در آن زیسته ‌اند.

۳ ـ تعدادی در فکر و اندیشه و نتیجه‌ گیری‌های شان چنان در عمق پسیمیزم سیاسی فرورفته‌اند که تنها به جهات منفی قضایا می‌اندیشند و ایده‌های خود را با عقده مندی، اهانت و دو و دشنام متبارز می‌سازند. این تعداد چنان در « نوک یک هرم خودساخته » غرور و تکبر، خود را پیچانیده‌اند که از بیان واقعیت های که جهت خوب و مثبت قضایا و یا شخصیت‌ها را هم می‌تواند بیان نمود، کلاً انکار می‌کنند و حتا از بینش و بیان اخلاقی مسایل هم طفره می‌روند.

۴ ـ افراد متعلق به حزب دموکراتیک خلق افغانستان در یک هستیری و عجله به رهبری حزب و گذشته سیاسی خودشان تازیدند و از نقش و عمل خودشان با ترس و هراس، گریز می‌کنند. هر دری را دق‌الباب می‌کنند تا کسی به « توبه تنسوا » شان گوش دهند.

من در این جا روی بعد دیگری مسأله مکث می‌کنم و آن اینکه:

جریان دموکراتیک خلق به ‌مانند دو سه جریان سیاسی چپ و ترقی‌خواه که دریک مقطع معین زمانی شکل گرفتند، نقش بزرگ را در بیداری ملت، روشنگری و ترقی‌خواهی ادا نمودند و پروگرام سیاسی و مبانی فکری خود را با در نظرداشت یک جو معین سیاسی و فکری و با در نظر داشت اوضاع سیاسی ملی و بین‌المللی مدون ساختند و به جامعه ارایه نمودند.

جریان دموکراتیک خلق که در ۱۱ جدی ۱۳۴۳ هـ. خورشیدی به وجود آمد و اولین صدای رسای خویش را در جریده خلق بلند ساخت، سخن از « رنج های بیکران مردم افغانستان » زد و برنامه اجتماعی و سیاسی تدوین شده را برای جامعه عقب‌مانده و بدیلی بر دولت « خودگردان » شاهی ارایه نمود. دستگاه دولتی و ساختار سیاسی افغانستان را نقد شجاعانه نمود و با هر نقداش یک بدیل و راه حل را نیز مطرح نمود.

این جریان که بعد از کسب قدر سیاسی نام « حزب دموکراتیک خلق » را گرفت و بعداً با تغیر در سیاست و رهبری آن با نام حزب وطن مسما گردید،  به‌مانند تعداد از جریانات سیاسی چپ و چپ لیبرال که در عین زمان بروز نمودند، بدون شک الهام‌ گیرنده از دو مبنا و منشأ فکری بودند: یکی الهام از نهضت تغیر، تحول، تجدد و ترقی‌خواه که در زمان شاه امان‌الله در سطح ایده‌ها شکل گرفته بود، همچنان از ادامه آن یعنی آزادیخواهان ضد استبداد سلطنتی. این دو نهضت هنوز نمی‌توانستند یک برنامه سیاسی مدون و جامع را ارایه نماید. اهمیت نهضت مشروطیت و تجددخواهی از اول تا دوم و ادامه آن در وجود ویش زلمیان هرکدام، یکی پی دیگری، ادامه یک سیر و جریان تحول در افکار عامه روشنفکری و تحصیل‌کرده‌ها بود.

الهام و منشا دیگر همان بر خواسته از تغییرات و سیر مبارزه بر ضد استعمار و دفاع از تجدد گرایی در کشورهای دیگر بود که در همان مقطع زمانی برای این کشورها موثر تمام شده بودند و ترقی‌خواهان و تحول طلبان در همان مقطع زمانی شعار تحول و روشنگری دادند و برای آن مبارزه موثر نمودند و در نتیجه مبارزات شان عوامل جهل و تاریکی را از روی صحنه دور ساختند و یا دست های طولای عوامل جهالت را از عقب بستند. از دیدگاه نویسنده این غیرمنطقی و غیرطبیعی نیست که نیروهای جدید با روحیه ترقی‌خواهی و تحول طلبی برای شکل گیری‌های فکری و در یک مقطع زمانی که هنوز دارای افکار و برنامه تدوین شده نبودند و هنوز کدام بدیل و یا « الگو و نسخه »  آماده در دست نداشتند. روی همیت دلیل آنان برای تعین یک پالیسی و یا پروگرام سیاسی، اجتماعی به (کانسپت) ها ویا برنامه های « موثر و نتیجه داده شده » در کشورهای دیگر مراجعه می‌نمودند. درست به‌مانند ایده‌های « دموکراسی و اقتصاد بازار » که در افغانستان کنونی راست، چپ و میانه را در تارهای نازک خود بسته اند، با شعار های عادلت و حقوق بشر « تیپ »  اروپای غرب گلو پاره می‌کنند، به آن دموکراسی، عدالت و حقوق بشر که در کشورهای لیبرال در یک مسیر طولانی تاریخ شکل‌گرفته و به روان اجتماعی مردم مبدل شده ولی در کشور ما هنوز غیرقابل هضم است، یعنی حیثیت متاع است که در فرق ها کوبیده می‌شود تا التیام رنج های بیکران مردم افغانستان.

یک مثال دیگر: برای شاه امان‌الله و حلقه مربوطه ‌اش بدون شک پروگرام اتاترک در ترکیه و تا اندازه انقلاب اکتوبر روسیه و مبارزات آزادیخواهی در هندوستان الگوهای قابل ‌توجه و استفاده بوده است. همان‌طوری که جنبش مشروطیت ایران و روند مبارزات ضد استعمار در شکل‌ گیری فکری مشروطه خواهان دوم و ویش زلمیان نقش داشته است.

به همین شکل در عین حالی که ایجاد جریان دموکراتیک خلق و جریانات ترقی ‌خواه و وطن‌پرست که در همان مقطع زمانی ایجاد گردیدند و شکل گرفتند برای شان الهام، انتخاب و الگوی دیگری جز استفاده از اندیشه‌های به نظر نمی‌رسید، مانند:

۱ ـ تجربه نهضت های آزادی‌بخش ملی و فورمولبندی ایجاد سیستم های سیاسی دموکراسی ملی در تعداد از کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین.

۲ ـ استفاده از مبانی فکری سوسیالیستی، تنها برای تدوین پروگرام‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی که در نظر داشت شرایط خاص افغانستان، احترام به عقاید دینی و مذهبی و پذیرفته شدن افغانستان به حیث یک کشور دارای عقاید اسلامی جز آن بود.

۳ ـ تجارب رشد اتحاد شوروی درعرصه اقتصادی، اجتماعی در وجود سیستم اقتصاد رهبری شده دولتی که بعد از ختم جنگ جهانی دوم تا سال‌های نزدیک به هفتاد چشمگیر بوده است.

۴ ـ تجربه روند انقلاب چین تحت رهبری ماوتسه دون که دولت سوسیالیستی را ناشی از مبارزه قهرآمیز دهقانان می‌دانست.

در این چهار منشا فکری چپ در افغانستان سال‌های ۶۰ و ۷۰ این الگوها متبارز بودند که در آن مفاهیم و اهداف عملی و ممکن زیر برجستگی خاص داشتند و می‌توانستند به حیث الگو برای مردم و ملت « با رنج های بیکران » نیز باشند، یعنی:

- مبانی و مفکوره های نجات مردمان فقیر و محکوم (دهقانان، کارگران و دیگر تهی‌ دستان) که اکثریت مردم را تشکیل می‌دادند.

- رشد و انکشاف اقتصادی و اجتماعی سیستم رهبری شده دولتی و حمایت سرمایه‌ داران ملی به نسبت ضعیف بودن و آسیب‌پذیر بودن این سرمایه‌ داران ملی در رقابت با سرمایه‌های بزرگ و تولیدات خارجی.

- کارگران و دهقانان بیشترین نیروی فعال اجتماعی و اقتصادی حمایت کننده گان این پالیسی خواهند بودند.

- دول بزرگ و احزاب حاکم در کشورهای مانند اتحاد شوروی و چین بزرگ‌ ترین کمک کننده گان این دول تازه ایجاد شده‌اند.

- این جریانات سیاسی در افغانستان معتقد بودند که می‌توانند از راه مبارزات « انقلابی » یعنی تظاهرات و سازماندهی قیام های مردمی رهبری این مبارزات را به ‌دست گیرند و به عقیده آنها حکومت مردم برای مردم و از طرف مردم به وجود آید.

هدف نویسنده از توضیح فوق در آن است که این جریانات سیاسی نه تنها ادامه‌ دهنده مبارزات ملی‌اند که درفوق از آن تذکر داده شده است، بلکه آنان برای اولین بار پروگرام‌های سیاسی را به حیث بدیل های سیاسی مطرح نمودند و به‌ حق می‌توان گفت که: یکی اینکه آنها محصول شرایط عقب‌مانده اجتماعی بودند که مردم افغانستان در تحت شرایط نظام شاهی در عمیق ترین شرایط فقر و بدبختی قرار داشتند. دوم اینکه: جو سیاسی جهانی همان وقت بیشتر تحت تاثیر ایدیالوژی‌های سیاسی و اجتماعی قرار داشتند.

اکنون باید بر این موضوع مکثی نمود که آیا جریان دموکراتیک خلق در زمان مبارزات اپوزیسیونی چه نقش و موثرتی را ایفا نمود.

مبارزات پارلمانی این جریان سیاسی در همکاری نسبی با دیگر ترقی‌خواهان، ضد استبداد شاهی و میانه روان، طلسم عقب گرایان را که با روپوش دین و مذهب اهداف ضد ملی، ضد ترقی‌شان را پیش می‌بردند و انکشاف و دموکراسی را در قالب واهمه کفر و الحاد و روی لچی تحت فشار قرار می‌دادند و ذهنیت مردم را زهرپاشی می‌نمودند، را در پارلمان و جوامع شهری شکستند. موقف اجتماعی و سیاسی زن در اجتماع و دستگاه دولتی، اخصاٌ در شهرها بر روان اجتماعی چیره گردید.

اخبار و جراید سیاسی و اجتماعی زیادی به نشر آغاز نمودند و در بیداری مردم و ملت و ارایه افکار روشنفکری و ترقی‌خواهان نقش بزرگ را ادا نمودند، تا سطح که حکومت وقت و دستگاه از هم شاریده شاهی در واهمه و ترس از ملت به لرزه درآمد و در فکر مسدود کردن این جراید برآمدند.

مساله تغیر در نظام سیاسی در روان عامه شکل گرفت و جوانان و روشنفکران متعاقباً در حلقه‌های مختلف سیاسی جمع ‌وجور شدند.

اکنون که در گذشته بعد از چهل سال از دهه دموکراسی شاهی و اوج مبارزات ترقی‌خواهانه نهضت چپ، آن مقطع تاریخی قرار داریم؛ و تجارب و درس های پر غنا و تاریخی زیاد از آن زمان و همچنان از ادامه جریان دموکراتیک خلق در وجود حزب دموکراتیک خلق افغانستان داریم، باید بدین اصل و جوهر پر ارج معتقد باشیم که این یک گذشته با افتخار و با غرور است که تمام حلقات و گروه‌های که در وجود احزاب سیاسی کنونی تشکل نموده‌اند، باید آن گذشته پر افتخار را به حیث میراث مشترک و بخش از تاریخ افتخار مبارزات تمامی جریانات دموکراتیک و ترقی‌خواه پر ارج و گرامی نگهداریم، تاریخی که هم حماسه آفرید و هم تجارب و درس های تاریخی را از موفقیت های و مغلقیت ها تا تجارب خونین به نسل های کنونی و آینده به تحویل داده است. ادای احترام به مبارزان واقعی و اساس‌گذاران جریان دموکراتیک خلق و مبارزان دیگر ترقی‌خواه این مقطع تاریخ روشنفکری و روشنگری افغانستان.

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۱۵/۱ ـ ۰۸۰۱

 

معرفی اعضای کابینه جدید در افغانستان

 

براساس فرمان داکترمحمد اشرف غنی رییس جمهورافغانستان امروز دوشنبه ۲۲ جدی ۱۳۹۳ خورشیدی برابر۱۲جنوری ۲۰۱۵ ترسایی نامزد وزیران کابینه جدید معرفی شدند. لیست این نامزدان که  توسط رسانه های جمعی به نشر رسید چنین میباشد:

شیرمحمد کریمی برای پست وزارت دفاع ملی

نورالحق علومی برای وزارت امور داخله

رحمت الله نبیل برای ریاست اداره عمومی امنیت ملی

صلاح الدین ربانی برای وزارت امور خارجه

غلام جیلانی پوپل برای وزارت مالیه

احمد سیر مهجور برای وزارت عدلیه

گل زلمی یونسی برای وزارت معارف

نجیبه ایوبی برای وزارت امور زنان

عباس بصیر برای وزارت فواید عامه

فیروزالدین فیروز برای وزارت صحت عامه

یعقوب حیدری برای وزارت زراعت و آبیاری

داوود شاه صبا برای وزارت معادن

برنا کریمی برای وزارت مخابرات و فناوری معلوماتی

نصیر احمد درانی برای وزارت احیا و انکشاف دهات

خاطره افغان برای وزارت تحصیلات عالی

محمود صیقل برای وزارت انرژی و آب

سردار محمد رحمان اوغلی برای وزارت اقتصاد

سردار محمد رحیمی برای وزارت تجارت و صنایع

فیض‌الله ذکی برای وزارت ترانسپورت

سادات نادری برای وزارت کار، امور اجتماعی و شهدا و معلولین

سید حسین عالمی بلخی برای وزارت مهاجران

فیض محمد عثمانی برای وزارت حج و اوقاف

فیض‌الله کاکر برای وزارت مبارزه با مواد مخدر

آی سلطان خیری برای وزارت اطلاعات و فرهنگ

قمرالدین شینواری برای وزارت سرحدات و قبایل

شاه زمان میوندی برای وزارت امور شهری

خلیل صدیق برای ریاست بانک مرکزی.

 

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۱۵/۱ ـ ۱۲۰۱

 

پشت تمام بحران های جهان صندوق بین الملل پول پنهان است

گفت وگوی روزنامه یونگه ولت چاپ المان با ایرنست ولف نویسنده کتاب « صندوق بین المللی پول یک قدرت جهانی ـ تاریخچه یک چپاول »

 

ترجمه رضا نافعی

پرسش : صندوق بین المللی پول در سیاست جهانی نقش مهمی ایفا می کند ( کافیست فقط نگاهی به اوکرایین ورشکسته بیافکنیم ) شما اخیرا کتابی نوشتید در باره این سازمان، سرنخ آن دردست کیست؟

پاسخ :  فقط و فقط در دست امریکا. صندوق بین المللی پول ۷۰ سال پیش در کنفرانس « برتون وودز» آفریده شد ، این کنفرانس بعداً کاری کرد که در تاریخ بشر نظیر ندارد، به این معنی که کنفرانس دلار امریکا را تبدیل کرد به معیار سنجش برای تعیین ارزش پول های جهان و با این کار تسلط اقتصاد امریکا را برجهان تثبیت کرد. وظیفه اصلی صندوق بین المللی پول در مرحله آغازین این بود که کاری کند که تمام پولهای جهان به دلار وابسته شوند.

پرسش : یعنی صندوق بین المللی پول یک اهرم سیاسی در دست امریکاست؟

پاسخ : مطلقا. امریکا در کمسیون های صندوق بین المللی ۱۶ درصد رای مسدود کننده دارد، کلیه تصمیمات باید با اکثریت ۸۵ درصدی بتصویب برسند. این ۱۶ درصد (سهام راهبردی Sperrminorität) در واقع یک نوع حق ویتو است. دومین سهام دار بزرگ در صندوق بین المللی جاپان و سومی المان است، ولی این دو کشور نقشی بازی نمی کنند.

پرسش : دولت امریکا در تصمیماتی که می گیرد تا چه حد استقلال دارد؟

پاسخ : دولت امریکا خود بازوی سیاسی وال استریت است. دولت تصمیمات و خواست های بانک های بزرگ و هج فوند ها را به اجرا می گذارد.

پرسش : بازگردیم به موضوع اوکرایین، صندوق بین المللی پول چه شرایطی برای دادن کمک مالی قایل می شود؟

پاسخ : صندوق بین المللی پول در ماه اپریل ۱۷ میلیارد دلار در اختیار اوکرایین گذاشت. این پول باید به مصرف پرداخت بدهی های دولت برسد ( یعنی پرداخت به بانک های بزرگ بین المللی ) و پرکردن سوراخ های کسر بودجه کشور. هزینه های آن را باید مردم شاغل بکار بپردازند. از جمله با افزودن ۵۰ درصد بربهای گاز، بیرون کردن فله ای کارمندان دولت و تثبیت حداقل دستمزدها. دستمزد هایی که هم اکنون هم چند غازی بیش نیست. طبق محاسبه من چیزی است در حدود ساعتی ۴۵ سنت.

صندوق بین المللی پول چند بار به اوکرایین اعتبار داده است، ولی چند قسط ازهمین اعتبار را هم نپرداخته، چون اوکرایین شرایط دریافت اعتبار را تامین نکرده است؛ وصندوق بین المللی با همین عمل خود بی ثباتی را گسترش هم داده است. اوکرایین تا گلو غرق درمشکلات اقتصادی است. گرچه صندوق بین المللی پول ادعا می کند که قصد دارد به اوکرایین کمک کند تا از این وضع نجات یابد ولی درعمل با استفاده از درمانده گی این کشور به سرمایه گذاران بین المللی کمک میکند تا به سود های بیشتری دست یابند. هزینه آن را هم باید کارگران و کارمندان و مردم تهی دست بپردازند.

پرسش : آیا نمونه های مثبتی از کار های صندوق بین المللی پول وجود دارد؟

پاسخ : موردی بنظرم نمی رسد. وظایفی که صندوق بین المللی پول برای خود تعییین کرده عبارتند از: ایجاد ثبات، لیبرال کردن اقتصاد، کنار گذاشتن مقررات و خصوصی سازی. در طی ۷۰ سال گذشته کسی نمونه ای از ایجاد ثبات ندیده است. حاصل لیبرال کردن و کنار نهادن مقررات این بوده که بویژه در امریکای لاتین و آسیا، اقتصاد محلی ناگهان با رقابت کنسرن های بزرگ امریکا و اتحادیه اروپا روبرو و ورشکست شدند. حاصل خصوصی سازی هم این بوده که بسیاری از کشورها مجبور شده اند ثروت های خود را به سرمایه گذاران بزرگ واگذار کنند، تا آنها سودهای کلان ببرند.

پرسش : غرب از مدت ها پیش در تلاش است تا روسیه را به تنگنا براند. تبلیغات مربوطه هم مدت ها قبل از پیدایش بحران کریمه آغاز شده بود، یعنی از زمان مسابقات زمستانی المپیک درسوچی. هدف آن چیست؟

پاسخ : واشنگتن از سالها پیش سیاست ایجاد بی ثباتی در جهان را در پیش گرفته است ، بدنبال این سیاست تا اکنون شاهد از بین رفتن چندین کشور بوده ایم، مانند افغانستان، لیبیا، عراق و سوریه. امروز شاهد همین بازی در اوکرایین هستیم ، که در آنجا حریف های اصلی در نهایت روسیه و چین هستند، که علیه آنها کارزار تخریبی عظیمی براه انداخته اند. نیش و کنایه هایی هم که به کوریای شمالی زده می شود چیزی نیستند جز شاخ و شانه کشیدن برای چین. مشکل اصلی امریکا این است که اقتصادش رو به ورشکسته گی است. آنها بخش عمده اقتصاد واقعی خود را در جریان جهانی شدن منتقل کرده اند و امروز فقط به کمک نظام مالی و نظامی می توانند خود را سرپا نگه دارند. ولی همانطور که خودتان خوب می دانید، نظام مالی آنها در آستانه سقوط است.

بامداد ـ اقتصادی ـ ۴/ ۱۴ـ ۲۸۱۲