« نظام رای واحـد غیـرقابل انتقال» غیردمـوکـراتیک است !
دوکتور حبیب منگل
اخیرا آقای سرور دانش، معاون دوم رییس جمهور با انتشار اعلامیه ای روی صفحه فیسبوک خود گفته که قانون انتخابات که پیشتر به تصویب کابینه رسیده، در آخرین روزهای تعطیلات تابستانی مجلس امضا شده است. او افزوده است که نظام انتخاباتی قبلی، یعنی « نظام رای واحد غیرقابل انتقال» در این قانون تغیر نکرده، اما تصمیم گیری درباره موضوع جنجالی تک کرسی شدن حوزه انتخاباتی به کمیسیون انتخابات واگذار شده است. اما نظام انتخاباتی چیست و« نظام رای واحد غیر قابل انتقال» چرا غیر دموکراتیک وکدام نظام انتخاباتی برای کشور ما مناسب است؟
نظام انتخاباتی چیست ؟
نظام انتخاباتی ؛ عبارت از سازوکار وترتیبات برگزاری انتخابات و تعین شیوه رای گیری ( رای دهی و حوزه ها ) ؛ کرسی های انتخاباتی وچگونگی مشارکت سیاسی و کاندیتاتوری وطرز برد و باخت درانتخابات است ؛ که به هدف بهترین نحو مشارکت وتبارز اراده و رای مردم درانتخاب کاندیدان و سازمان دادن رقابت سیاسی صلح آمیز و دموکراتیک در دست یابی به قدرت سیاسی و ایجاد ارگانهای انتخاباتی دولتی مشروع و کارآمد و نهادینه ساختن دموکراسی در قانون انتخابات یک کشور وضع و توسط دولت ونهاد های انتخاباتی به منصه اجرا قرار می گیرد و انواع آن عبارت از نظام انتخاباتی اکثریتی ( رای واحدغیر قابل انتقال) ؛ نظام انتخاباتی تناسبی و نظام مختلط اکثریتی - تناسبی می باشد که با درنظرداشت شرایط ؛ ویژه گی ها ؛ نوعیت وماهیت نظام سیاسی یک کشور انتخاب ومورد استفاده قرار می گیرد.
الف - نظام اکثریتی
نظامی انتخاباتی شیوه رای گیری و برگزاری انتخابات است که درآن با توجه به تعداد کرسیهای انتخاباتی، فرد یا افرادی که اکثریت و یا بیش ترین رای ازآن خود سازد پیروز انتخابات شمرده می شود . دراین نظام رای غیرقابل انتقال است وتنها رای اکثریت ملاک ارزیابی قرار می گیرد و رای اقلیت بیاثر است ؛ و این اکثریت میتواند مطلق یا نسبی باشد .
ب - نظام تناسبی
دراین نظام انتخاباتی ، انتخابات، تنها بین احزاب برگزار میگردد و هر حزب و گروهی وبا توجه به تعداد آرایی که کسب میکند می تواند به همان نسبت کرسیهای پارلمان را از آن خود کند. به شرط اینکه حداقل آرای لازم را کسب کرده باشد. در این نظام برخلاف نظام اکثریتی، هر حزب یا جناحی میتواند در عین مغلوب شدن در صحنه انتخابات، صاحب کرسی نماینده گی شود.
منظوراز انتخابات تناسبی ؛ برقراری عدالت درامرنماینده گی می باشد. همه احزاب حتا احزاب در اقلیت نیز به نسبت آرایش آن باید دارای نماینده باشند. در نظام انتخاباتی تناسبی بر خلاف نظام انتخاباتی اکثریتی، فهرستی که بیشترین آرای مردم را کسب کند صاحب همه کرسیها نمی شود بلکه فهرستهای دیگر نیز در صورت احراز حد نصاب لازم برای حضور در شمارش آرا دارای کرسی می شوند. تنها، حزبی که بیش ترین رای را آورده دارای کرسی بیش تری می شود.
ج - نظام مختلط
این نظام انتخاباتی در واقع ترکیبی از نظام اکثریتی و نظام تناسبی است و کشورها با در نظر داشتن شرایط ، در صورتی که یکی از نظامهای اشاره شده در بالا به تنهایی موثر نباشد، از نظام مختلط استفاده می کنند.بدین صورت که تعدادی از کاندیدان از طریق رای مستقیم مردم (نظام اکثریتی) و تعدادی دیگر از طریق رای مردم به احزاب (نظام تناسبی) انتخاب می شوند. نظام انتخاباتی مختلط تلاشی است برای تلفیق اصل عدالت و رعایت حق گروه ها و احزاب سیاسی و حضور شخصیت های منفرد و برخوردار ازاعتبار دربین مردم و امکان تشکیل اکثریت پارلمانی برای تاسیس دولتهای پایداردریک کشور .
پیشنهاد سازمان ملل متحد درسال ۲۰۰۴ برای انتخابات مجلس نماینده گان افغانستان نظام تناسبی بود، اما این پیشنهاد مورد قبول رییس جمهوری و هیات دولت قرار نگرفت. و به ادامه آن در سال ۲۰۰۵ با وجود آنکه قانون انتخابات تعدیل شد ؛ اما نظام کنونی رای واحد غیر قابل انتقال هم چنان باقی ماند وانتخابات بعدی مجلس نیز با همین نظام برگزار گردید . سپس ودوباره کمیسیون فوق العاده اصلاحات انتخاباتی نیزبسته پیشنهادی در باره اصلاحات انتخاباتی به حکومت سابق تقدیم کرد . که یکی از پشنهادات کمیسیون تغییر نظام انتخاباتی از رای واحد غیرقابل انتقال کنونی به نظام انتخاباتی رای موازی می باشد (مختلط اکثریتی - تناسبی ) بوده است ومبتنی آن ثلث ارا ولسی جرگه به احزاب یود ومتباقی ( ۷۰) در صد به کاندیان منفرد ؛ اختصاص داده شده بود.اما اینک ؛ بار دیگر پشنهاد تعدیل نظام رای واحد غیر قابل انتقال به نظام مختلط ( اکثریتی رای واحد غیر قابل - نظام تناسبی ) انتخابات وآن هم در غیاب ولسی جرگه به تصویب میرسد .
بدین گونه نطام انتخاباتی سابق « رای واحد غیر قابل » غیردموکراتیک پا برجا مانده و درواقع تحمیل گردید. نظامی که از طرف جامعه مدنی، احزاب سیاسی، تعداد از اعضای شورای ملی، کارشناسان داخلی و خارجی به شدت مورد انتقاد قرارداشت و دارد اما این انتقاد ها گوش شنوا نیافت ونمی یابد .
اما نطام انتخاباتی رای واحد غیرانتقال چرا غیردموکراتیک ومعایب آن کدام است ؟
۱ - دراین نظام انتخاباتی رقابت انتخاباتی عمدتا حول افراد ومنافع فردی می چرخد نه افکار وبرنامه ها. این انتخابات کاندیدها را به صورت تک تک دربرابر هم قرار می دهد ومبارزه انتخاباتی جنبه شخصی به خود می گیرد و درنتیجه آن اکثرا افرادفاقد صلاحیت نماینده گی به مجلس راه می یابند، مجلس به گروه های کوچک و متعدد منفعت جو وفرصت طلب تقسیم می شود؛ ویک اپوزسیون موثر ویک پارچه درمجلس ظهور کرده نمی تواند . بنابر آن زمینه مداخلات و اعمال نفوذ مافیای قدرت در تصمیم گیریهای مجلس فراهم می شود و توافق برسر طرح های مهم، به خصوص طرح های مخالف نظر قوه مجریه درمجلس و میزان کارآمدی و توانایی مجلس درتصمیم گیری های مهم کاهش مییابد.
۲ - در این نظام مشروعیت پارلمان خدشه دار می گردد، زیرا رای مردم در حوزه های چندین کرسی به صورت تقسیم می شوند که ازیک سو برخی کاندیدان به استفاده ازامکانات و نفوذ آرا زیادی به خود اختصاص می دهند و در مقابل تعداد دیگر از کاندیداها با آرا بسیار پایین به پارلمان راه می یایند واز سوی دیگر به دلیل غیرقابل انتقال بودن آرا یک بخش رای قابل ملاحظه کاندیدهای ناکام به هدر می رود . بنا یک اقلیتی با داشتن کمتر از ۵۰ درصد ارا و درحقیقت جناح اقلیت به عنوان اکثریت پارلمانی ظاهر می شود و بر مجلس حاکم می گردد و درنیجه مشروعیت مجلس که نماینده گی تمام ملت را کرده نمی تواند خدشه دار می گردد .
۳- دراین نظام چنانچه در انتخابات کشور ما دیده شد زمینه وسیع استفاده ابزاری کاندید ها از تنوع قومی ومذهبی ومنطقه وجود دارد و کاندیدان ازعلایق قومی وسیعا استفاده ابزاری می برند ودرواقع به نفاق قومی، زبانی، مذهبی و منطقه ای دامن می زند و اقلیتها از ورود به پارلمان محروم می شوند و وحدت ملی شدیدا صدمه می بیند .
۴- عدم پاسخگویی لازم و مسوولیت پذیری وکلا در برابر موکلان عیب دیگراین نظام انتخاباتی است. چون افراد معمولا بدون کدام برنامه وتعهد قبلی به مجلس راه می یابند. ودرواقع هیچ نهادی وجود ندارد ونمی تواند که بر رفتار آنها در راستای شعارهای داده شده نظارت کند.
۵- نظام انتخاباتی اکثریتی رای واحد غیرقابل انتقال غیردموکراتیک است . زیرا مانند انتخابات ۱۴ سال اخیر درصحنه مبارزات انتخاباتی ، نامزدان گروه های گروه های قدرت وثروت ؛مافیای سیاسی ویغماگر مالی با بهره گیری از منابع وتسهیلات دولتی ومصرف وتقلب وپرنمودن صندوق ها ، رقابت احزاب سیاسی وکاندیدان رقیب بدون پشتوانه مادی ولی با نفوذ دربین مردم را درمبارزات انتخاباتی سد می نماید وصحنه رقابت سیاسی یک شکل نمایشی به خود گرفته وچنانچه دیده شد درنتیجه همچو انتخابات قدرت سیاسی به طور نوبتی درمیان آنان گروه های اقتدارگرا ویغماگر دست بادست می شوند و دموکراسی معنای خودرا ازدست می دهد.
با درنظر داشت معایب متذکره نظام انتخاباتی رای واحد غیر قابل انتقال ؛ گزینه مناسب نظام انتخاباتی برای کشور ما نظام موازی (مختلط اکثریتی و رای واحد انتقال ) می باشد و مزایای آن عبارت اند از :
۱- این نظام بیشتر دموکراتیک است ؛ زیرا با کاندیتاتوری متناسب دوکته گوری ( احزاب سیاسی ونامزدان مستقل ) درانتخابات ؛ مشارکت مردم درانتخابات گسترش می یابد و رقابت انتخاباتی احزاب وغیرحزبی ها که افکار ومنافع لایه های مختلف اجتماعی را منعکس می سازد به بهترین شکل تامین می گردد، و با حضور احزاب سیاسی جنبه شخصی رقابت انتخابی ضعیف می گردد و چانس ورود افراد فاقد صلاحیت نماینده گی در ارگان های انتخابی قدرت دولتی کاهش می یابد ، از دسته بندی های بی پایه وتشکیل ایتلاف های مقطع ایی وناپایدار درمجلس وایجاد حکومت های ضعیف وبی ثباتی سیاسی درکشور جلوگیری به عمل می آید.
۲- این شیوه انتخاباتی مظهرعدالت انتخاباتی است . زیرا عدم توازن میان آرا و کرسیها و نابرابری در نماینده گی مردم را از بین میبرد، افکار و آرا اقشار مختلف اجتماعی را به بهترین شکل درانتخابات منعکس می سازد و برای جناح ها وگرایش های مختلف سیاسی خورد و بزرگ این چانس میسر می سازد که به نسبت مقبولیتی که نزد افکار عمومی دارند، در نهادهای انتخابی ارگان های قدرت دولتی حضور یابند ومانع یکه تازی و انحصار سیاسی وحاکمیت حزب یا گروهی خاص بر جامعه می شود.
۳- دراین نظام انتخاباتی چون رقابت انتخاباتی عمدتا حول احزاب سیاسی و برنامه ها ومنافع عام ملی می چرخد ، زمینه استفاده ابزاری کاندیدها از تنوع قومی ـ مذهبی ومنطقه که قانونا ممنوع است ومنافع قشری در مبارزات انتخاباتی محدود می شود و کاندیدان که از علایق واحساسات قومی ومذهبی سواستفاده می برند ودر واقع به تفرقه دربین مردم دامن می زنند به مرور زمان به انزوای سیاسی می روند و دررقابت های سیاسی به شکست روبرومی شوند.
۴- این نظام مشروعیت پارلمان را ارتقا می دهد . زیرا ازیک سو رای مردم به شکلی تقسیم می شوند که کاندیدان حزبی ویا غیر حزبی نمی تواند با آرا بسیار پایین به مجلس راه یایند و به دلیل قابل انتقال بودن ارا یک بخش رای قابل ملاحظه کاندیدهای ناکام نیز داری ارزش است و محاسبه می شوند. وازجانب دیگراز ایجاد استبداد اکثریت پارلمانی جلوگیری به عمل میآید ،زیرا که ارای کاندیدان ناکام نیز محاسبه می شوند و اقلیتها نیز فرصت تاثیرگذاری درفرایند های انتخاباتی دارند . بدین گونه مشروعیت مجلس به مثابه نماینده گی تمام ملت تامین وارتقا می نماید.
۵- دراین نظام با اشتراک با فیصدی بلند وبرجسته احزاب سیاسی و نامزدان مستقل درانتخابات ؛ از یک سو نماینده گی تمام ملت در مجلس تبلور می نماید واز جانب دیگر با تشکیل اپوزسیون موثر متشکل از احزاب سیاسی و نامزدان مستقل در مجلس میزان کارآمدی وتوانایی مجلس درتصمیم گیری های مهم کشوری افزایش می یابد و از مداخلات واعمال نفوذ گروه های قدرت در تصمیم گیری های مجلس وتشکیل گروه های کوچک ومتعدد وآشفته گی ها در مجلس جلوگیری به عمل می آید . بنابر آن گزیینه مناسب برای افغانستان« نظام مختلط تناسبی و رای واحد غیرانتقال » است به گونه ای که درصد چوکی ولسی جرگه به احزاب و ۵۰ درصد به کاندیدای مستقل اختصاص داده شود ، تا مردم افغانستان صاحب یک نظام دموکراتیک وکارآمد انتخاباتی و یک مجلس به معنی واقعی کلمه مظهر اراده مردم و مشارکت سیاسی شود.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۱۹۰۹
در اعتصاب تاریخی، عظیم و سراسری ۲ سپتامبر ۱۸۰ میلیون کارگر شرکت نمود
مرکز اتحادیه های کارگری هند به طبقه کارگر هند به خاطر اعتصاب تاریخی امروز که همه تلاشهای گوناگون دولت ایتلاف دموکراتیک ملی را به رهبری حزب بهاراتیا جانتا* برای سردرگم ساختن طبقه کارگر رد کرد، درود می فرستد .
این بزرگ ترین اعتصاب طبقه کارگر کشور بود و برخی کانالهای رسانه ای گزارش دادند که ۱۸ کرور ( یک کرور ۱۰ میلیون است، یعنی ۱۸۰ میلیون) کارگر به اعتصاب پیوستند که نشان می دهد دامنه اعتصاب فراتر از کارگران سازمان یافته توسط سندیکاهای حامی اعتصاب بود. کارکنان و کارگران از همه بخش های اقتصاد کشور( سازمان یافته و سازمان نیافته ) بخش عمومی و بخش خصوصی، ادارات دولت مرکزی و دولتهای محلی، و کارگران موقت در این اعتصاب شرکت کردند.
درهمه بخشهای استراتیژیک یعنی ذغال سنگ و دیگر معادن، برق، مهندسی، نفت، تولید دفاعی، مخابرات و بخش مالی مانند بانک و بیمه وغیره، کارگران و کارکنان با نادیده گرفتن تهدیدات سرکوب گرانه وزيران، مدیران و هم چنین بسیاری از دولت های ایالتی، به نحو گستردهای در اعتصاب شرکت کردند.
مراکز سندیکایی در سطح ایالات نیز در چند ایالت از جمله تلانگانا، تامیل نادو، اوریشا و … به اعتصاب پیوستند. نکته مهم این است که همه مراکز سندیکایی به استثنای « اتحادیه کارگران هند» (بی. ام. اس) این اعتصاب را فراخواندند ؛ و تقریباً همه فدراسیونهای مستقل کارگران و کارکنان و مردم عادی از آن حمایت کردند.
دهقانان، کارگران کشاورزی، جوانان، دانشجوان و زنان به تعداد زیاد در بستن راه، راه آهن و تظاهرات در سراسر کشور، در حمایت از خواستهای سندیکاها شرکت کردند. علی رغم استفاده از سرکوب دولتی از جمله استفاده از نیروی پولیس در برخی ایالات مانند بنگال غربی، هاریانا، اوترا پرادیش و … کارگران فعالانه در اعتصاب شرکت کردند.
دولت حزب کنگرس ترینامول در بنگال غربی از نیروی ددمنش پولیس و هم چنین از اوباش خود برای حملات فیزیکی علیه کارگران اعتصابی استفاده کرد. در نتیجه مقاومت کارگران در برابر خشونت در چند منطقه درگیریهایی رخ داد. در چند منطقه صنعتی مانند گورگان، فریدآباد در هاریانا، نودیا و … بخش ۱۴۴ قانون جزایی هند در باره تجمع غیرقانونی با سلاح کشنده اعمال شد. دوازده کارگر مروتی سوزوکی و ۲۲ نفر از رهبران سندیکای حمل ونقل گورکان بازداشت شدند. در گورکان پولیس به مناطق مسکونی کارگران رفت تا کارگران قراردادی را مجبور کند کار را از سر گیرند.
وزیر ترانسپورت بنگال غربی به مدیر عمومی انتقال آب دستور داد کارکنان اعتصاب را اخراج کند. در باردامن و چندین شهر دیگر، اوباشان حزب کنگرس ترینامول به کاروان کارگران اعتصابی، جوانان، زنان و حتا روزنامه نگاران حمله کردند.
در چندین ایالات از جمله در هاریانا، پنجاب، تلاگانا، کرناتاکه ، آسام، اودیسا، کیراله، تریپورا و … حمل ونقل جاده ای متوقف شد.
در چندین ایالت مانند آندرا پردادش، اودیسا، کرناتاکه و … رفت و آمد موتر های تیزرفتار نیز متوقف شد. گرچه سندیکاها خواهان « بستن » نشدند (یک شکل همهجانبه از اعتصاب سراسری که در آن مغازه داران مغازهها را باز نمی کنند، و مردم در خانه های خود می مانند)، در چندین ایالت در کشور از جمله در آسام، بیهار هاریانا، اودیسا، کیراله، تریپورا، تلانگانا و مناطق بسیاری مانند کرناتاکه، مادیا پرادش و … یک وضعیت شبیه « بستن » برقرار شد.
مراکز صنعتی بزرگ و کانونهای تولیدی در اکثر ایالات از جمله در آندرا پرداش، آسام، منطقه دهلی، هاریانا، اویسا، پنجاب، تامیل نادو، تلانگانا، اوتار پرداش، کرناتاکه و … به علت اعتصاب کاملاً تعطیل شد. صدها هزار کارگر در مناطق صنعتی پونه، اورنگ آباد، ناگ پور، ناسیک، بمبی، سولاپور در مهاراشترا وسیعاً به اعتصاب پیوستند. در کیراله و تریپور اعتصاب کامل بود.
علی رغم دروغ پراکنی دولت حزب بهاراتیا جانتا و کمک « اتحادیه کارگران هند» به آن، پاسخ بی سابقه به اعتصاب خشم و ناخشنودی کارگران از حملات برنامه نولیبرالی تحت رهبری دولت بهارتیا جانتا به شرایط کار و زنده گی آن ها را منعکس می نماید.
این اعتصاب هشدار دیگری از جانب طبقه کارگر مبنی بر این است که مصمم است به مبارزه خود برای حفاظت نه فقط ازحقوق کارگران، بلکه از اتکا به خود و حاکمیت کشور نیز ادامه دهد.
مرکز اتحادیه های کارگری هند سپاس خود را از حمایت و همبسته گی گسترده بخشهای گوناگون مردم، از جمله دهقانان، کارگران کشاورزی، بومیان و … از اعتصاب اعلام می کند.
مرکز اتحادیههای کارگری هند از دولت می خواهد برای تامین خواست هایی که به طور یک صدا توسط جنبش سندیکایی در کشور اعلام شد، گامهای فوری بردارد.
مرکز اتحادیههای کارگری هند طبقه کارگر را به تقویت بیش تر وحدت پایه ای خود و تدارک مبارزات سخت در صورتی که دولت به سیاستهای خود ادامه دهد فرامی خواند./ مرکز اتحادیههای کارگری هند/
*حزب بهاراتیا جانتا، حزب اصلی، حاکم راست گرای رییس جمهور نارندرا مودی است.
بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۱۶ـ ۱۵۰۹
زنان افغانستان با فعالیت های اندک دراجتماع
عـزیـزه عنایـت
درافغانستان ازسالیان متمادی مردان همیشه درکارهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی صلاحیت عام وتام داشته و یک تعداد شان بیش ترین مسایل اجتماعی را به نفع خویش چرخانیده اند. تعداد ازمردانی که طرفدارآزادی زنان درجامعه بوده اند یا صلاحیت نداشتند ؛ ویا هم محدود بوده که نتوانستد درآزاد زیستن زنان کاری بکنند. روی همین مسایل زنان درکارهای اجتماعی کمترسهم گرفته اند. که این موضوع خود دربین زنان ومردان تفاوتی زیادی را به بارآورده است چه از یک جانب مسایل رسوم وعنعنات؛ و ازجانب دیگراشخاص وافرادی که مخالف آزادی زنان بوده اند به بهانه های مختلفی جلو فعالیت های زنان را درعرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی درجامعه گرفته اند وبه خصوص درسال های جنگ و از زمان طالبان این موضوع شدت بیشترگرفت.
بعد ازسقوط دولت طالبان امید های دردل ها گل کرد وهمه درفکر آن بودند که بهبودی دروضع زنان افغانستان بوجود خواهد آمد .اما نظربه وعده های داده شده دولت وقت قسمی که لازم بود چندان پیشرفتی حاصل نشد؛ وفقط چند زن به طورسمبولیک درپارلمان راه یافتند که آنهم با صلاحیت های محدود.
اشرف غنی وعبدالله که دردوره انتخابات برای زنان وعده های زیادی داده بودند ، بعد از تشکیل دولت وحدت ملی چنان باهم به خاطرقدرت ومقام ناسازگارهستند که نه تنها وعده های که برای زنان داده بودند بلکه بسیار چیزهای مهم دیگر را نیز یا فراموش کرده اند و یا هم قدرت طلبی برای شان فرصت نداد تا به وعده های داده شده عمل کنند وبه خاطررشد زنان وطن هم کاری انجام دهند. تنها دو سه بانوی که درکابینه راه یافته و آن هم ازصلاحیت های که لازم است برخوردارنیستند.
زنان درارگان های قضایی کمتراستخدام می شوند درادارات دولتی پست های باصلاحیت بیشتربه مردان درنظرگرفته می شود در تصمیم گیری های ملی که به نفع ملت وکشورباشد کمترسهم داده می شود، زمینه رشد اقتصادی دیده نمی شود. درولایات دختران فارغ التحصیل نسبت تعصبات وقیودات فامیل ها نمی توانند درادارات دولتی کارکنند. درولسوالی های که تحت تسلت دولت قراردارد دختران نسبت نبودن معلمین زن در مکاتب رفته نمی توانند چه ازیک سو اوضاع امنیتی که نسبت به سالهای قبل بدتر شده است ودرهرگوشۀ ازوطن جنگ وخونریزی جریان دارد که هرروزازطریق رسانه ها همه درجریان هستند .ولایت کندزگرفته شد، ولایت هلمند پس داده شد. در ولایت بغلان پیش روی سربازان ادامه دارد، طالبان هفتاد پل وپلچک را درهلمند ویران کردند که ازشنیدن این همه گوش ها از شنوایی می ماند ودل ها به لرزه می افتد که چقدرمردم ستم دیده ما این همه را تحمل کنند.
نمی دانم این چه نوع بازی است که دولت به ملت انجام می دهد. آیا دراین داد وگرفت نمی دانند که چقدرسربازان جوان کشته و زخمی می شوند ؟
چقدر زن دیگر که مادران و خواهران این جان باخته گان اند درسوگ عزیزان شان خون گریه کنند؟ چقدر اطفال دیگررا هرروزبی سرپرست ساخته ،ازنعمت علم و دانش محروم و به کارهای شاقه گرفتار و نان آوران فامیل ها می سازند ؟
آینده ازما چنین انتظاری دارد؟ که این اطفال دربزرگ سالی فرد بی سواد ، بی کاره به مواد مخدرگرفتارباشد، این است مسوولیت دولت داری؟
آیا نمی دانند که چقدر اهالی منطقه های درگیرجنگ دراین بگیروبمان، بی خانمان شده و آواره می شوند که تمام هست و بود خویش را ازدست می دهند ؟ ایا نمی دانند چقدرزمین های زراعتی ازبین می رود؟ هرروز شاهراه ها بسته وبازمی شوند مردم چه می کشند. چرا دراوضاع امنیتی کشورتوجه نمی کنند.
ایا دولت یکبار پرسیده است سربازی که درسنگرداغ می جنگد چه می خورد و به چی نیازدارد؟ این ها موضوعات اند که خود سوال برانگیزاند.
اندیشه طالبانی که بعد ازحکومت طالبان دربعضی ازمردان رشد کرده؛ آنانرا چنان متعصب ساخته است که حتا زن دربرابرشوهر و فامیل شوهرحق سخن گفتن و دفاع کردن ازخود را ندارد و این مشکلی دیگریست که زنان را بیش ترازپیش درچهاردیواری خانه زندانی، بی دفاع ومظلوم می سازد.
فلهذا به خاطرآزادی، آموختن علم و دانش وسهم گیری زنان درجامعه، ازهرطرف ممانعت وجود دارد که یکی هم ممانعت ازجانب خانواده هاست وحتا بعضی پدرانی هستند که با موجودیت دولت درآن محل، دختران شان را به ازدواج های اجباری مجبورمی سازند و یا هم در بدل حیوانات تبادله می کنند ، بد می دهند که این گناه نا بخشودنی ازجانب پدران بی احساس درحق دختران وطن است.
بدبختانه ولسوالی های که تحت تسلط طالبان قرار دارد وضع معلوم است ( آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است!) که زن و دختر درآنجا با چه بدبختی های روبرواند .
بنابردلایل فوق دختران افغانستان اکثراً از نعمت سواد محروم اند ویا ده درصد اگر باسواد هم هستند درفعالیت های اجتماعی سهم ندارند .که این خود باعث عقب مانی و نارسایی جامعه جنگ زده ما شده است و اگرچنین ادامه یابد و زمینه های تحصیل ، فعالیت های اجتماعی مانند رشد اقتصادی ،فرهنگی، سیاسی برای شان درجامعه ،میسرنشود؛ زنان افغانستان هیچ گاه متکی به خود نشده، وسال های طولانی دست بین و دست نگر نان آوری خواهند بود.
البته ناگفته نباید گذاشت که درمراکزتا حدودی زمینه های کار و اشتراک آنان درفعالیت های اجتماعی میسرشده است، که آنهم ده درصد ونمی توان قناعت بخش شمرد.
موضوع مهمی دیگری که همه را متاثر می سازد با نبودن کارآبرومندانه از جانب دولت برای خانم های که نان آوران خود را از دست داده اند، دوسه روزقبل خبری با مصاحبه گرفته شده ازطریق تلویزیون طلوع نشرشد که یکتعداد زنان بیچاره وناداردرگوشۀ بازار یکی از ولایات هرصبح جمع میشوند تا کسی آنها را برای کار استخدام کند .که این موضوع هیچ گاه در کشورسابقه نداشته و بسیارمتاثر کننده است. زیرا دراین استخدام کردن ها صدها حادثه نهفته است . کی می دانم که کسی آنها را به کجا می برد. شاید هم فتنه ای درکارباشد یاا زاطفال کوچک شان که با آنها همراه است؛ و یا هم ازخود شان استفاده سو شود و با دادن پول واجبارآنها را برای انتحارآماده سازند، ویا به خاطرفروش اعضای بدن شان قاچاق شوند.
این وظیفه دولت است که با پول های سرازیرشده به حال این چنین زنان بی بضاعت توجه کند وهمچنان سرمایه داران که در وطن زیست می نمایند می توانند با کمک کردن جلو چنین حادثات دلخراش را بگیرند ویا ازطریق ارگان های کمک کننده ازجانب دولت های خارجی همکاری نمایند.
درماده های قانون منع خشونت علیه زنان که بسیاربه نفع زنان گفته شده، باتاسف که آنرا دربند نگهداشته اند وگرنه با نافذ شدن و تطبیق آن ازطریق ارگان های ذیربط ، تاحدودی ازاین مشکلات کاسته می شد.مشکل دیگری رسم و رواج های ناپسند که به خاطر ازدواج دو جوان وجود دارد. مصارف بسیارکمرشکن برای جوانان که توان آنرا ندارند و دربسیاری ازخانواده ها دختران را دربرابرپول می دهند وهم حق انتخاب همسررا ندارند .
تااکنون ازجانب دولت درمورد عروسی های پرمصرف هم توجه نشده است تا جلوهمچو مصارف بی جا وقید وبند ها را بگیرند و دوجوان بتوانند با مصارف کم ازدواج کنند که زنده گی سعادتمندی داشته باشند .
بناً امیدواریم که دولت دراین باره توجه نموده زمینه های رشد اقتصادی ،علم و دانش را برای بانوان مساعد سازد ؛ تا آنها بتوانند با خود کفایی ازعهده زنده گی خویش برآیند.
بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۱۶ـ ۰۵۰۹
خشونت خدایی است یا شیطانی؟
الهـه افتخـار
خواهران، برادران و بزرگان عزیز!
اول ازهمه یک دسته گل زیبا را به حیث تحفه از طرف من قبول کنید؛ گرچه آنها را تنها برای تحفه دادن نیاورده ام. به نظرم این ها نشان گر دنیایی است که ما و شما در آن آمده ایم تا زنده گی کنیم.
می گویم زنده گی کنیم، لیکن همه نمی گویند: زنده گی کنیم. خیلی زیاد می گویند که بمیریم و خیلی زیادترهم می گویند که شما به دنیا آمده اید تا بمیرید که صاحب دنیای دیگر و خوب تر و باقی تر شوید. این دنیای خراب و فانی و پرفساد را به ما یلا کنید و از آن هم بیش تر؛ به قیمت مردن ها ؛ و طفل مردن ها و جوان مردن های تان، ما را حاکم این دنیا و صاحب طلا و نقره وهست و بود نعمت های همین دنیا بسازید.
من دراین سن و سال کم این مطلب را خیلی واضح درک کردم، مهربانی قصه را گوش کنید:
نمی دانم چار یا چند سال می شد که خودم به دنیا آمده بودم. مثل تصویر درون غبار یادم می آید که همه وقته در خانه و گرد و پیش ما ترس و بی اطمینانی بود. مانند قصه های دیو و پری، در نام های ترس دار، از بس که تکرار می شد اول « طالب » را یاد گرفته این قدر فهمیدم که یک بلای سیاه و بد قواره و پوست کلفت دشمن آدم ها و میده بچه های شان است؛ باز« بن لادن» مثل هیولای زشت تر و ظالم تر از طالب به نظرم پیدا شد که خانه کدام دیو یا خدای کلان در ملک دوری را آتش زده و ویران کرده بود. این دیو یا خدای کلان و بسیار زور، سر « طالب » قهر بود که بن لادن پیش توست؛ او ره به گیر مه بتی یا تیار شو به جنگ.
می شنیدم که طالب گفته: بن لادن مهمانیم است، مه سرخوده بری مهمان دادنی استم و مهمانه دادنی نیستم دستیت خلاص!
همین بود که گفتند: امریکا از هوا به بال های « ب ۵۲ » یش آمد که سوزنه از هوا نشان گرفته می زد. آمد و طالبه زد و بن لادنه گریختاند.
باز گفتند؛ حالی که امریکا آمده ُ نمیره ُ جای طالب و بن لادن ملک ماره به آدم های اهلیش می سپارهُ پول بسیار میته و هرقسم کمک میکنه تا آبادی و آرامی شوه. مگر من از امریکا زیاد تر می ترسیدم چونکه به نظرم بلای کلان بود. اندازه شیطان و ...؛ زور آورتر از طالب و بن لادن و از دیوی درون چراغ «اله دین».
چند بار بی بی خود را به گریه دیده حیران شده بودم. یکبار که قبرستان رفته بودیم به زن دیگر قصه کرد و علت گریه هایش را کمی فهمیدم؛ عکس بسیار مقبول مامای مرا به زن نشان داده گفت: ... هرچه زاری کردم قبول نکرد رفت جنگ. گفت: اگه کشته شدم گریه نکو مادر؛ به بچه ات افتخار کو!
تا این وقت فرق جنگ و سنگ و زنگ و مثلش را نمی دانستم مگر حالا حالا، جنگ برایم یک اندازه فرق پیدا کرده رفت. آن سو قصه می کردند: طالب ها از بسیار جا ها جنگ نکده گریختند. همین قسم، طالب که اول به خیالم یک دانه هیولا بود، حالا زیاد شد و خورد و کلان پیدا کرد؛ بعد بن لادن و بعد امریکا هم چند تا چند تا و خورد و کلان شدند.
تا شش هفت ساله گی هم خیال نمی کردم که طالب و بن لادن و امریکا مثل من و پدر و مادر و برادر و بی بی ام؛ آدم باشند. با اینکه می دانستم آدم ها هم جنگره و شلیته دارند.
یک وقت شنیدم که در شب و روز امریکا آمدن؛ خیلی طالب کشته شده و در سرک ها و کوچه های ما چند روز مرده های شان افتاده بوده و بعد هم آنها را به دشت لیلی برده انداخته اند. برای بار اول؛ خیال کردم طالب ها هم مثل مامای شهید من؛ برخلاف خواسته مادرهایشان به جنگ رفته و کشته می شده اند.
آن وقت بود که جنگ برایم دیگر معنا ها پیدا کرد. مردم ها تا بوده اند جنگ داشته اند یکی می کشته و دیگری کشته می شده. در کتاب های مکتب آمده بود که قوم افغان که ما باشیم؛ جنگ جوی است و سرتیر است و ملت افغان شهید پرور است. ملا ها تبلیغ می کردند که شهید، راساً به جنت می رود و همنشین خدا و بالا نشین ملایکه ها می شود و تا ابد حور و غلمان و ملایکه خدمتگار و وسیله عیش و عشرتش می شوند...
یک وقت شیطان به سرم انداخت این ها که برای مسلمانهاست؛ غیر مسلمان ها که هفت برابر نفوس دیگر دنیا بوده یا هستند هم می جنگند و می کشند و کشته می شوند؛ کشته های آنها که شهید نیست. خیر آنهمه از دنیا رفته های قربانی جنگ های دیگر چه عاقبت دارند. شاید آنها دیگر خدا دارند و خدایشان سر رشته شان را در آن دنیا گرفته است ؛ حتماً شهد و شیر و شراب و حور و غلمان بری آنها هم به تقسیم است!
آخر آنها هم عقل دارند آبه ندیده که موزه را از پا نمی کشند و از مکافاتی مثل جنت، اطمینان نداشته تن به کشته شدن نمی دهند.
کم وبیش که خواندم و مطالعه کردم؛ حساب کشته های جنگ در دنیا و در تاریخ از حد بیرون شد. باز جنگ که آدم های سرباز و سرتیر را می کشد، تنها یک قسم از مصیبت است که نام آن «خشونت» می باشد.
خشونت عامل بحران ها و بدبختی ها و زجرکش شدن ها و از سلامت و شادی و زیبایی محروم شدن هاست که در نتیجه اش یا کشته و قطعه قطعه و مسخ و مثله میشوی و یا تنها چیزی که در آرزو هایت می ماند؛ مرگ و خودکشی است؛ کسانی چه زن و چه مرد خاصتاً جوانتران؛ زهر و «مرگ موش» و ریسمان دار و پطرول و گاز یا قعر چاه و عمق آب و آتش و پرتاب شدن از بلندی های میسره را مثل همای سعادت و شهد و شراب و حور و غلمان... می جویند و در برمیکشند؛ کسانی به تخدیر خود پرداخته مرده های متحرک میشوند. حتا جنین ها و نوزادان بشر از خشونت و پیامد های آن نجات ندارند.
تا جاییکه من دریافته ام خشونت بیشتر از گذشته ها ، حتا گذشته هایی که جنگ های جهانی و کوره های آدم سوزی داشته امروزه مساله دامنه دار تر و وخیم تر دنیا شده است هرسو فرهنگ وحشت دارد ترویج می یابد. با کمال تاسف که نه تنها دنیای بشری درگیر با ظلم انسان های بیمار است ؛ بلکه نسل های زیاد موجودات زنده زیبا و ظریف با تخریب ژن ها و نطفه ها و سلول های شان توسط شعاع ها و آفات که ماشینیات بشری تولید و پخش میک ند، طرف نابودی می روند.
دانشمندان می گویند: خشونت که یک مکانیزم دفاعی است برای بقای نوع بشر در درازای تاریخ فرگشت و تکامل؛ مکانیزم لازمی بوده است. اما آیا خشونت های رنگارنگ بی حد و حساب که امروز دنیا را فرا گرفته می تواند چنان باشد و یا با این وهمیه که انسان از آفرینش موجود سرکش بوده توجیه شود؟
یا در تحول و فرگشتی دیگر ژن های ناسالم به نسل های انسانی منتقل شده است. چه طوری که همان دانشمندان نیز می گویند ک« عوامل ژنتیکی بسیار کوچک هم می تواند بالای مغز و روان انسان تاثیر بزرگ بگذارد ».
این که عوامل بیولوژیکی و نورولوژیکی می تواند تاثیر بزرگ در انتقال خواص از والدین به فرزندان داشته باشد، معلوم است. در دوران پرورش و تربیت طفل هم عوامل موجود در محیط و فرهنگ فقط مغز را متاثر نمی کند بلکه حتا می تواند در ساختار DNA تغییر ایجاد کند.لیکن انواع خشونت های امروزی به این چیز ها تعلق ندارد.
خشونت به حیث مکانیزم دفاعی طبیعتاَ قابل کنترول است چرا که فقط هنگام پیش آمدن ضرورت دفاع حیاتی یا حیثیتی؛ فعال می شود اما اینکه نیرنگ ها و سیاست های روانگردان و تحریک گر و منحرف کننده باعث دامن زدن خشونت استند، این خشونت حیثیت مکانیزم دفاعی فطری ندارد.
فرهنگ ها
بسیار می بینیم و می خوانیم که آدم های یک قوم و ملت در برابر یک چیز و یا یک تحریک، یک پارچه خشونت می شوند؛ در حالی که ده ها و صد ها قوم و ملت دیگر در برابر همان عین چیزها پیشانی هم ترش نمی کنند. آدم های دنیا چیزی که از دیگر زنده جان ها؛ زیاد تر دارند، فرهنگ است لیکن فرهنگ همه یک قسم نیست.
پس معلوم می شود که فرهنگ هایی که بسیارتر آمیخته با خرافات و جهل بوده در طول تاریخ جایگاه و سهم زیاد در ایجاد و دوام خشونت در جامعه انسانی داشته اند. خاصه که این گونه باور ها و فرهنگ های خشن و جاهلانه چون زنده به گور کردن دختران نوزاد، قید و بند و اسیر کردن زنان و بی حقی معنوی و جسمانی و حتا کشتن و قربانی کردن آنان، به « بد » دادن، به کنیزی گرفتن، به قمار زدن و به فحشا کشانیدن شان؛ تبعیض های قومی و نژادی...، غارت و چپاول دهات و شهرها و کشورها، کشتارهای دسته جمعی نسلی و مذهبی....، و به اتش کشیدن آبادانی ها و کشت زارها و خرمن ها... جایگاه تقدس را به خود گرفته باشند.
قداست فرهنگ های بدوی که آمیخته با جهل و خرافات زیاد می باشد اکنون که ما درعصر روشنگری، دانش و تحول مدرن جهان قرار داریم، همچنان پایدار است . سنت ها و فرهنگ ها چنان ریشه در تار و پود گروه ها و مردمان دارد که جلوه های مدنیت مدرن نمی تواند آنها را به آسانی و زمان کوتاه مبدل سازد. این است که بیشتر از آنکه مردمان کهنه فرهنگ و خرافاتی روشن و مدرن شوند آنها خرافات و خشونت را مدرن یعنی مسلح و پرقوت کرده اند. البته این جریان شوم زیاده تر به مدد قلدوران جهان یعنی قدرت های جهان خور و استعمارگر صورت گرفته است!
اگر قرار است پایه های زنده گانی انسانی مسالمت آمیز مستحکم تر و دنیای خوبی و زیبایی و دوستی ایجاد شود با پرورش و تنویر سنجیده نوباوگان، القای حقیقت و دانش، اخلاق عالی و انسانیت به آنها باید نسل های بهتر و سالم صاحب فرهنگ نو ببار آید . اما با تاسف با وجود اینکه چنین معیار های تعلیم و تربیت و پرورش در جوامع عقب مانده پیاده نمی شود، که حتا هزاران و میلیون ها کودک سالم و پر استعداد به دلایل نبود توجه و مراقبت صحی سهل و میسر، جان خویش را از دست می دهند. در کشور های که به لحاظ اقتصادی و اجتماعی سطح پایین است بیشتر از سایر سنین، کودکان که زنده هم می مانند زیر فشار فقر و محرومیت در خاک ها و کثافات می لولند به عوض تعلیم و تربیت و پرورش سالم، گرفتار بد آموزی، کینه و عقده و امراض جسمانی و روانی می گردند و لهذا خشن تر و پرخشونت تر از نسل های پیشتر خود به بار می آیند و مردمان بد در دنیا افزونتر شده می رود.
کودکان کشورهای جنگ زده و گرفتار جهاد و قتال اصلاً گویا نفرین شده گان زمین و آسمان استند و سرحد شان تا به حد این بچه های سوریایی و افریقایی... نرسد توجه مردمان و مخصوصاً بزرگان دنیا را هم به خود نمی تواند جلب کنند.
از چپ به راست : آیلان کودک سه ساله مهاجر سوری که پس از غرق شدن در مدیترانه؛ جسدش توسط موج به ساحل آورده شده .
کودک فقر زده افریقایی که کرگس لاشخوار؛ منتظر برآمدن آخرین نفس های اوست و مانند یکی از هزاران تصافاً به تصویر آمده است.
عمران کودک جنگ زده پن جساله که از زیر آوارهای بمب و راکت باران در حلب تصافاً زنده کشیده شده ولی برادر تنی او را عواقب همین وحشیت کشته است.
می دانیم که حتا دانه های گل و گیاه در محیط دارای امنیت و پر از آب و هوای مساعد و مواد حیاتی یعنی در آغوش بخشنده گی و محبت به درختان پر ثمر مبدل می شوند. اما اکنون با تاسف که در اکثر جوامع بشری عکس این اصول و امکانات مسلط شده حتا ارزش های اخلاقی و انسانی فرهنگ های کهن پامال وحشت و جهالت می شود ، و تحت نام و شعار عدالت و آزادی و حقوق بشر، بربریت نو به نو و ندیده و نشنیده پیاده می گردد .
خصوصاً کودکان بی دفاع و از فتنه های دنیا بی خبر که درین جوامع پرسه می زنند ، هر روز بدتر و بیشتر از روز پیش قربانی شقاوت و ظلم می شوند. این روز ها ستم بر کودکان چنان بالا گرفته است که بیداری وجدان و بسیاری معنا های انسانیت را به خطر انداخته است. کودکان که پر وبال های شان در اعماق این جهنم مخوف سوزانده و ستمکش می شوند همانند کودک سوری سه ساله که در آب های ترکیه غرق گردید، عمران دقنیش کودک پنج ساله که در حمله هوایی و بمباردمان به منطقه القاطرجی حلب از زیر آوار جان بدر برد، یکی دو تا و ده تا و صد تا نه که هزاران استند. که خموشی معصومانه و یا فریاد مظلومانه شان، همانند آتش فشان قلب هر صاحب وجدان را می شکافد و می سوزاند. این ماجرا ها و جریانات، هر روز خود من را از عالم انسان و همنوع هایم که مسوول اش استند، متنفر می کند، پارچه پارچه و بند بند می سوزاندم.
اگر ما در دنیا موازی با پیشرفت های مادی و ماشینی و علمی متناسب با نیاکان مجبور و مقهورمان؛ به مساله انسانی و تعریف انسان مقابل می شدیم وحشت با این عظمت برعلیه انسانیت و نسل های بالنده و آینده مان قامت نمی افرازید، و وحشی تر و وحشی ترین بودن ما را از بقیه نوع بشر و موجود زنده جدا نمی کرد. با اینهم امید دارم که انسان بر هر ظلم و جهل و جبر فایق میآید. همان گونه که شب و تاریکی و یخ و سرما و دگر مصیبت ها جاودان نه که در گذر استند.
افغانستان
اینجا خاص الخاص پس از آمدن امریکا لایه هایی از مردم منحط شده و انسانیت و عشق و محبت را به بهای جو و گندم و کلدار و پوند و دالر اندازه می کنند. در منبر و مسجد سخن از خدا و پیامبر می گویند و در بیرون در گناه و فسق و فساد و جنایت از یک دیگر پیشی می گیرند. وطن فروشی و غدر و خیانت و جاسوسی به دشمن وطن، بالاترین مقام و منزلت است و همه صفات جمیله کتابی و روایی جدید و سابقه شرم و ننگ!
این سست ایمان ها که مغز شان بوی گند می دهد حتا در مسجد و محراب کودکان را طعمه نفس و شهوت خویش می کنند. بی رحمانه به کودکان معصوم حتا به دختر و پسر خود شان تجاوز می کنند، آنان را تا حد مرگ مورد شکنجه و لت کوب قرار می دهند و یا زنده زنده جسم شان و اعضای بدن شان را به فروش می رسانند، نوجوانک های خام را در مدارس سلفی ، وهابی اسیر و محصور کرده شست و شوی مغزی می دهند و آدم کش و ویرانگر و گردن زن و جلاد و انتحاری تربیت می کنند، حتا با زرق یا خوراندن مواد تخدیری اشد زهری ممنوعه چون « کابتاگون» از ایشان عاطفه برداری و انسانیت زدایی می کنند.
این نامردان بیمار با آن مغز و منطق گندیده و پوسیده شان ظلم بر زن را حکم حق تعالی می دانند. اینان که گویی عقل شان در همان صفر زمان مانده است با نفرت سنگین به زن نگاه کرده و حتا از تخمه دختر و زن شرم دارند. با سنگسار یهودیت عهد عتیق درمحاکمات صحرایی، خونسرد و الله اکبر گویان، دختران و زنان بی دفاع و بیگناه را تکه تکه و پاره پاره می کنند و، حتا مانند فرخنده نامراد ، زجر کش حشری نموده آتش می زنند .
بانو فرخنده دختر تحصیل کرده که به اتهام قرآن سوزی به حکم ملای تعویزگر فاسد مسجد شاه دو شمشیره در پایتخت افغانستان پیرار سال به دست جوانان لومپن ها کشتار حشری و در داده شد.
دوشیزه رعنای ۱۰ ساله افغانستان که سال قبل به حکم طالبان توسط مردک های غوری به طریق سنگسار یهودی، به قتال رسید
طوری که ادم اسمیت می گوید :« دانش بزرگ ترین پاد زهر خرافه است».
گویا این سال ها به ظاهر در افغانستان مکاتب و آموزشگاه ها زیاد شده ولی چه در آنها ( اگر خیالی نباشند) و چه در منبرها و چه درمطبوعات و رادیو تلویزیون ها، اغلب به جای علم؛ جهل و به جای اخلاق و فضیلت، منش ها و رفتارهای مافیایی و شیطانی پخش و ترویج می شود. افغانستان در فساد دولتی در دنیا مقام اول یا دوم را گرفته و درتولید و قاچاق تریاک و دیگر مواد مخدر، سرتاج عالم شده است.
خلاصه در جهان علم و دانش مدرن؛ افغانستان را موزیم جهل و خرافات و سنت های بدوی و عصر حجری ساخته و نگهداشته اند. می توان جامعه افغانی را هم از این همه بدبختی نجات داد اگر سطح اگاهی و دانایی مردم واقعاً بالا برده شود . طوری که دکتر هلاکویی می گوید : « اگر سطح علمی هر جایی ۲۰ تا ۳۰ در صد بالا برده شود؛ به یکباره گی ۹۰ درصد سیستم اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کهنه و فرتوت و خرافی وادار به عقب نشینی می شود.»
اکثریت مردم خاموش افغانستان روزتا روز با تجربه ها و آزمایشات خود شان خیلی حقایق را یافته و دانسته می روند. آرزومندم کوشش های روشنگران و مبارزان ترقی خواه با این واقعیت یکجا شده ؛ سطح دانش نجات بخش را در جامعه مان به حد ضروریه برساند تا باعث رخت بربستن جنگ و خشونت های قسماقسم از وطن عزیز ما و محکم شدن مسالمت و بردباری و فضیلت در سراسر جامعه مان گردد.
بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۱۶ـ ۱۰۰۹
وضعیت زنـان مهاجـر در الـمان
بار غربت چقدر سنگین است
بهرهرکس وطنش شیرین است
نـادیــه کـوچـی
نه جای ماندن ، نی پای رفتن ، آنجا که از آتش جنگ تحمیلی چهل ساله زمین سخت شده واز دود بم و باروت آسمانش دور . طوریکه معلوم است آتش جنگ خانومانسوز در افغانستان جان صدها هزار نفر را گرفته ، میلیون ها نفر زخمی ، مریض وبیخان ومان وصدها هزار نفر را مجبور به ترک وطن و آواره به کشور های دیگر ساخته است به خصوص درین اواخر که در اثر تشدید جنگ طالب ها و حملات داعشی جان ملت به خطر بی مانندی روبرو گردیده واستمرار آن باعث تشدید فرار از وطن وسیل مهاجرت به اروپا می گردد .
چنانچه دراین اواخر سالانه ده ها هزار نفر از افغانستان از راه های قاچاقی عازم اروپا می شوند برخی ازین افراد در راه جان می دهند برخی دیگر بلاها را پشت سر گذاشته با تجارب تلخ به مسیر مهاجرت ادامه می دهند .
با آنکه زنان ستمدیده افغانستان از گذشته های دور تا بدین سو در شرایط استبداد مرد سالاری و نامردسالاری در زیر پاشنه های وحشتناک زن ستیزان جاهل ، خود خواه و زورگو در میان مرگ و زنده گی با انواع ستم دست وپنجه نرم می کنند ؛ ولی با آنهم این جنگ لعنتی بیش ترین قربانی را از قشر زن گرفته که با از دست دادن شوهران ، فرزندان وجگرگوشه های خود داغدار می شوند و بلای جنگ همچون مصیبت کلانی بر زنده گی زنان سایه افگنده است .
این قشر قربانی و بی دفاع که خود را همواره درمعرض خطر می بیند مجبور است به خاطر نجات ازجنگ و جامعه سنتی که با جامعه بدوی بیشتر شباهت دارد راه برون رفتی را جست وجو کند. یکی از آن ترک وطن و آواره شدن در سرزمین های بیگانه می باشد که برای نیل به این مقصد تمام داشته ها وپس انداز خود را روی کف دست قاچاقبران گذاشته ، سرنوشت زنده گی خود را با مهاجرت رقم می زنند . در بخش اول زنان شوهردار همراه با اعضای فامیل خود راهی اروپا می شوند ودر بخش دوم زنانی که سرپرست فامیل خود را از دست داده اند به خاطر نجات جان خود و کودکان شان منزل به منزل با تحمل خطرات جانی و مالی راهی کشورهای با امن می شوند . تا جایی که به همه گان معلوم است وضع رقتبار مهاجران به خصوص وضعیت زنان در مسیر مهاجرت به اروپا هولناک و رقت آوراست .
چنانچه عبور از راهای صعب العبور ترکیه ،تهدید راه و ناهنجاری های در یونان وزنده گی در پارک ها وبد تر از آن کلاه برداری خود مهاجرین که بلای جان خود شده اند توسط اشخاص مجهول الهویه که تمام مال و مصارف شان را با حیله ونیرنگ به یغما می برند. در میان این خانواده ها نیز زنانی هستند که با کودکان شان در دشت تنهایی رها می شوند که نه روی بازگشت به وطن را دارند؛ ونی توان رفتن به کشور دیگری . بناً به خاطر نجات از وضعیت پیش آمده به ناچار دست بهر کاری می زنند که باز هم انگشت اهانت وانتقاد زن را آماج می گیرد. زنانی راکه شوهران خود را ، کودکان خود را وبعضی اعضای فامیل خود را ، تکیه گاه خود را ،چشم و چراغ خود را و جگر پاره های خود را هم در جنگ وهم در مسیر راه از دست داده بار مشکل را شجاعانه تحمل کرده ؛ برای نجات باقی مانده عزم سفر می کنند با منزل دور و راه صعب العبور اکثراً کودکان شان در ادامه راه قربانی قاچاق بران سنگین دل شده ؛ به دام مافیای آدم ربایی می افتند . چنانچه در رابطه به مفقودی کودکان پناه جوی پس از ورود به المان به نقل از سایت همایون از اول ماه جنوری گذشته تا اکنون هشت هزار ونهصد ونود یک کودک یا نوجوان پناه جوی بدون همراه در المان ناپدید شده اند این آماریست که رادیوی دولتی المان « دویچه وله »به نقل از پولیس فدرال این کشور اعلام کرد که به موجب همین گزارش۸۶۷ تن نا پدید شده گان زیر سن ۱۳ سال می با شند .در ماه فبروری آژانس پولیس اروپا ( یوروپل) اعلام کرده است که دست کم ده هزار کودک پناه جوی بی سر پرست پس از ورود به اروپا نا پدید شده اند بیشترین احتمال در باره ناپدید شده گان این است که آنها برای استفاده از ارگان های بدن شان ربوده اند؛ ویا در شبکه های سوی استفاده جنسی و آموزش های تروریستی ربوده شده اند .
بهر صورت مادران شان از مفقودی فرزندان خود داغدار گشته اند. گذشته از آن مشکلات عدیده ای که در کشور میزبان دامنگیر زنان مظلوم مهاجر می شود همانا شرایط سخت آواره گی وسخت گیری دستگاه مهاجرپذیر است . برغم آینکه آتش جنگ در کشورما برای تک تک جهانیان اظهر من الشمس است ولی مشکل اقناع در امر مهاجرت زنان را بی چاره می سازد تا بتوانند به طور لازم ومستند از حقوق پناهنده گی خود دفاع نموده درخواست پناهنده گی خود را تحقق بخشند آنهم در شرایط نا آشنایی به زبان بیگانه ، عدم درک از قوانین کشور دومی ، احساس تنهایی بی وطنی وبیگانه گی از مردم می باشد که بخشی از مشکلات روزمره زنان را تشکیل می دهد .علاوه برآن فرهنگ وکلتور ،آداب و رسوم جامعه اروپایی ، جدایی از دوستان اقارب ،بعضاً اعضای فامیل ،و دوری از خاک شیرین وطن وفشار های روحی نیازمندی های مهاجرین به خصوص زنان مهاجر را بقرار ذیل مشخص می سازد:
ـ در قدم نخست تداوی روحی خبر گیرایی از آنها .
ـ رهنمایی وهمکاری در رابطه به عیار ساختن رفتاری سیستم و شرایط نو مهاجرت در کشوردومی؛ یعنی دادن آگاهی عمومی به مهاجران به خصوص زنان وکودکان .
ـ کمک های روزمره ضرورت های اولیه ( ترجمان ، فراهم آوری کورس لسان )
ـ همکاری در رابطه به سایر مسایل صحی .
ـ توضح قوانین در حد ممکن .
ـ ارایه دقیق تقاضای پناهنده گی .
ـ همراهی به اداره کار با خارجی ها .
ـ تنظیم پاسخ درست و قابل قبول به سوالات اداره مربوطه.
ـ رهنمای استفاده به جا از کارت موقت و سایر اسناد .
ـ خبر دادن به موقع از تبدیل آدرس به اداره مربوطه و در نظر گرفتن پرنسیپ های لازم .
بنا بر آن وقت آن است که همه نهاد ها به خصوص ساز مان ها وشوراهای زنان وهمه زنان سرشناسی که قبلاً به این کشورآمده ومسکن گزین شده اند وظیفه وجیبه خود خواهند دانست که با زنان تازه وارد از افغانستان به اروپا مخصوصاً در کشور المان با کمک های همه جانبه به زخم ها، داغ ها ، جگرهای خون چکان وچشم های خونبار زنان مهاجر مرحم گذاشته و در غم واندوه آنها سهیم وشریک شویم تا آنها قادر به دفاع از حق خود شده وبه طور لازم از حقوق پناهنده گی خود دفاع نموده ؛ بار مکلفیت های بعدی زنده گی خویش را با آسایش و آرامش خاطر به پیش ببرند .
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۰۵۰۹