سرمایه داری ملی، جایگزینی برای جهانی سازی
در باره سیاست ها واماج های رییس جمهور جدید امریکا رسانه های « مزدور » در امریکاوغرب کوشیده ومی کوشند تا از آن تفسیرهای نادرست و تحریف شده ای را پیش کش بدارند. در چنین جو زهرآلود تبلیغاتی و حاکمیت رسانه های انحصاری مشکل است تا تصویر روشن از برنامه و سیاست های رهبری جدید امریکا را بدست آورد .
در پیوست ما دیدگاه کارشناسانه جیمز پیراس، استاد بازنشسته جامعه شناسی دانشگاه بینگهامتون ـ نیویورک را خدمت خواننده گان گران ارج تارنمای بـامــداد پیش کش می داریم تا باشد با روی دیگری از واقعیت های روان سیاسی امریکا آشنایی کسب نمایند. بامـداد
جیمز پتراس
مقدمه :
ترامپ در هنگام سخن رانی مراسم تحلیف خود به روشنی و خیلی جدی سیاست های استراتیژیک اقتصادی و سیاسی خود را که در چهار سال آینده دنبال خواهد کرد، آشکار ساخت . روزنامه نگاران، مقاله نویسان، دانشگاهیان و کارشناسان ضد ترامپ، که در فاینشال تایمز، نیویورک تایمز، واشنگتن پست و ژورنال وال استریت قلم می زنند، بارها برنامه رییس جمهور را تحریف کرده و درباره او و هم چنین سیاست های انتقادی کنونی و گذشته او دروغ گفته اند. ما به طور جدی به انتقاد ترامپ از اقتصاد سیاسی معاصر می پردازیم و با دقت جایگزینها و ضعف هایش را بررسی می کنیم.
انتقاد رییس جمهور ترامپ از طبقه حاکم
محور انتقاد ترامپ از نخبه گان حاکم، به دلیل تاثیر منفی شکل جهانی سازی بر تولید، تجارت، عدم تعادل مالی و بازار کار امریکاست. ترامپ معتقد است که سرمایه داری صنعتی، مکان سرمایه گذاری، و نوآوری را به شدت به خارج از کشور منتقل کرده است و خارج کشور از تاثیرات منفی جهانی سازی سود می برد. در دو دهه بسیاری از سیاست مداران و کارشناسان به عنوان بخشی از شعارهای انتخاباتی خود یا در نشست های عمومی جهت از دست دادن مشاغل با پرداخت خوب و صنایع پایدار افسوس خورده اند، اما هیچ کدام علیه این مضرترین جنبه های جهانی سازی هیچ اقدام موثری انجام نداده اند. ترامپ درحالی آنها را به کسانیکه « همه حرف می زنند، اما عمل نمیکنند» متهم ساخت، که وعده داد به سخن رانی های پوچ پایان دهد و تغییرات اساسی انجام دهد.
رییس جمهور ترامپ واردکننده گانی را هدف قرار داده است که محصولات ارزان قیمت از تولیدکننده گان خارج از کشور برای بازار امریکا می آورند و باعث تضعیف تولیدکننده گان و کارگران امریکایی می شوند. استراتیژی اقتصادی او در اولویت دادن به صنایع امریکا یکی از انتقادات اشاره شده در انتقال از سرمایه مولد به سرمایه مالی و سوداگرانه تحت چهار دولت قبلی ست. نطق مراسم تحلیف او در حمله به نخبه گانی که « کمربند پوسیده» وال استریت را رها کرده اند، با وعده های او به طبقه کارگر تطابق دارد: « این کلمات را بشنوید! شما هرگز دوباره نادیده گرفته نمیشوید.» کلمات خود ترامپ طبقه حاکم را « هم چون خوک هایی که سر در آخور دارند» توصیف کرد. (فایننشایل تایمز، ۲۳۱/۲۰۱۷، ص.۱۱)
انتقاد سیاسی و اقتصادی ترامپ
رییس جمهور ترامپ بر مذاکرات با شرکا و دشمنان خارج از کشور تاکید دارد. او بارها از رسانه های جمعی و ارتقا بی خردانه سیاست مداران بازار آزاد و نظامی گری تهاجمی انتقاد کرده است که بدون مذاکره جهت معاملات سودآور در تضعیف استعداد کشور عمل کرده اند.
سیاست مهاجرتی رییس جمهور ترامپ از نزدیک به سیاست استراتیژیک کارگری « اول امریکا» مرتبط است که با تضعیف دستمزد کارگران، حقوق کارگران و اشتغال پایدار در امریکا از مهاجرت عظیم کارگران مهاجر استفاده کرده اند. این روش اولین بار در صنعت بسته بندی گوشت، سپس در صنایع نساجی، مرغ داری و ساخت و ساز ثبت شد. پیشنهاد ترامپ محدود کردن مهاجران جهت فرصت دادن به کارگران امریکایی درتغییر تعادل قدرت بین سرمایه و کار و تقویت قدرت کارگر سازمان یافته جهت مذاکره برای دستمزد، شرایط و مزایاست. انتقاد ترامپ از مهاجرت توده ای بر مبنای این واقعیت است که کارگران ماهر امریکایی برای اشتغال درهمان بخش های مشابه در دسترس بوده اند، چنانچه دستمزدها افزایش می یافتند و شرایط کار جهت استخدام بهبود یافته بود و به خانواده های آنها اجازه می داد که استانداردهای زنده گی باثبات، و آبرومندانه ای داشته باشند.
انتقاد سیاسی رییس جمهور ترامپ
ترامپ به توافقات تجاری اشاره می کند، که منجر به کسری عظیم بودجه گشته است، و نتیجه می گیرد که مذاکره کننده گان امریکایی شکست خورده اند . او استدلال می کند که رییس جمهور قبلی امریکا توافقات چندجانبه ای را جهت تامین اتحاد نظامی و پایگاه ها به هزینه مذاکره معاهدات اقتصادی اشتغال زا ( پیمانهای اقتصادی شغل آفرین) امضا کرده بود. ریاست جمهوری او وعده می دهد که معادله را تغییر دهد:
او میخواهد که پیمانهای اقتصادی* نامطلوب را فسخ و یا دوباره مذاکره کند، تعهدات نظامی امریکا در خارج از کشور را کاهش دهد و متحدان ناتو بودجه دفاعی خودشان را بیش تر تقبل کنند. ترامپ بلافاصله پس از تصدی ریاست، مشارکت ترانس پاسیفیک را لغو نمود وخواهان تشکیل جلسه ای با کانادا و مکسیکو جهت مذاکره مجدد پیمان نفتا شد.
دستور کار ترامپ طرحهایی برای صد میلیارد دلار پروژه های زیرساختی، از جمله ساخت خطوط لوله نفت و گاز بحث برانگیز از کانادا به خلیج امریکا در نظر گرفته است. روشن است که این خطوط لوله معاهدات موجود را با مردم بومی نقض می کند و تهدیدی جهت آسیب عمدی به محیط زیست است. با این حال، با اولویت دادن به استفاده از مواد ساختمانی ساخت امریکا و اصرار بر استخدام کارگران امریکایی، سیاستهای بحث انگیز او زمینه ای برای توسعه مشاغل امریکایی با دستمزد خوب تشکیل می دهد.
تاکید بر سرمایه گذاری و مشاغل در امریکا یک جدایی کامل با دولت قبلی است، که توسط رییس جمهور اوباما در راه انداختن جنگ های متعدد در خاورمیانه متمرکز شده بود، و باعث افزایش قروض دولت و کسری تجاری گشته بود.
سخن رانی مراسم تحلیف ترامپ یک وعده سخت و محکم را صادر کرد: « همین الان و همین جا باید به سلاخی امریکا پایان داد!» این سخن رانی که در برابر اجتماع همان معماران چهار دهه ازاشتغال زدایی جهانی سازی صحبت شده بود، برای بخشی از طبقه کارگر طنین انداز بود. « سلاخی» دو معنی داشت: سلاخی گسترده ناشی از تخریب مشاغل داخلی توسط دولت اوباما و دیگران که منجر به پوسیده گی و ورشکسته گی جوامع شهری، شهرهای کوچک و روستا ها گشت. این سلاخی داخلی روی دیگر سکه سیاستهای آنها در هدایت جنگهای بی پایان خارج از کشور بود که کشتار را به سه قاره گسترش داد . رهبری سیاسی پانزده سال گذشته سلاخی داخلی را با اجازه دادن به بیماری همه گیر اعتیاد به مواد مخدر ( که عمدتاً مرتبط به نسخه های کنترول نشده مواد افیون دار مصنوعیـ ترکیبیست) توسعه داد، و صدها هزار نفر را کشت که عمدتاً جوانان امریکایی بوده اند و جان میلیونها نفر را نابود ساخت. ترامپ وعده که درنهایت به این « سلاخی» جان های هدر رفته رسیده گی کند. متاسفانه، او « داروسازی های بزرگ» و جامعه پزشکی را در گسترش اعتیاد به مواد مخدر در عمیق ترین گوشههای تخریب اقتصادی روستای امریکا مسوول نقش خود ندانست. ترامپ از مقامات منتخب قبلی جهت اجازه دادن به یارانه عظیم نظامی به « متحدان» انتقاد نمود، در حالی که روشن ساخت که انتقادش شامل سیاست تدارکات نظامی امریکا نیست و وعده اش در تضاد با « تقویت متحدان قدیمی» ( ناتو) نیست.
حقیقت و دروغ: روزنامه نگاران مزدور و صندلی راحت نظامیان
در میان ظالمانه ترین مثال حمله رسانه های جمعی درباره اقتصاد جدید ترامپ یک سری اتهامات ساخته گی سیستماتیک تند و تیز طراحی شده اند تا واقعیت شوم ملی را پنهان سازند، که ترامپ وعده بررسی داده است. ما مقالاتی را که توسط « روزنامه نگاران مزدور» منتشر شده، توصیف و مقایسه می کنیم و یک نسخه دقیق تر از موقعیت ارائه میدهیم.
روزنامه نگاران مزدور محترم فایننشال تایمز ادعا می کنند که ترامپ میخواهد « تجارت جهانی را نابود سازد.» در واقع، ترامپ بارها اعلام کرده است که قصدش افزایش تجارت بین المللیست. چیزی که ترامپ پیش نهاد میکند افزایش تجارت جهانی امریکا از داخل ، به جای خارج از کشورست. او بدنبال مذاکره مجدد شرایط توافقات تجاری چندجانبه و دوجانبه جهت امنیت معامله به مثل بیش تر با شرکای تجاریست. تحت اوباما، امریکا در تحمیل تعرفه های تجاری از هرکشور دیگر عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی تهاجمی تر بود.
روزنامه نگاران مزدور به ترامپ برچسب « حامی مصنوعات داخلی» می زنند، سیاستهای او را نسبت به صنعتی کردن مجدد اقتصاد خودکفا گیج کننده می دانند. ترامپ صادرات و واردات را ترویج می کند، اقتصاد باز را حفظ می کند، در حالی که نقش امریکا را به عنوان یک تولیدکننده و صادرکننده افزایش می دهد. امریکا در واردات خود بیش تر گزینشی خواهد بود. ترامپ در حالی که واردات اتوموبیل، فولاد و محصولات مصرفی خانه گی را کاهش می دهد، طرفدار رشد صادرکننده گان تولید خواهد بود و واردات کالاهای اصلی و فن آوری پیش رفته را افزایش می دهد.
روزنامه نگاران مزدور واشنگتن پست، مخالفت ترامپ با « جهانی شدن» را به عنوان تهدیدی شوم نسبت به « نظم اقتصادی پساجنگ جهانی دوم» درهم آمیخته اند. در واقع، تغییرات گسترده ای که در حال حاضر نظم قدیمی را منسوخ ترجمه می کند و تلاش می کند که آنرا حفظ کند منجر به بحران ها، جنگها، و فروپاشی بیش تر شده است. ترامپ طبیعت منسوخ نظم اقتصاد قدیمی را شناخته است و اعلان کرد که تغییر ضروری است.
نظم قدیمی منسوخ و اقتصاد جدید مشکوک
در پایان جنگ جهانی دوم، اغلب اروپای غربی و جاپان جهت بازسازی اقتصاد خود به صنعت بسیار محدود « حامی مصنوعات داخلی» و سیاست های پولی متوسل شدند. المان و جاپان تنها پس از یک دوره بهبود طولانی مدت بدقت و انتخابی سیاستهای اقتصادی خودشان را لیبرال کردند.
در دهه های اخیر، روسیه به شدت از یک اقتصاد قدرتمند جمعی( طرفدار اصول اجتماعی در زنده گی/کلیکتیوست) به سرمایه داری وابسته الیگارشی کانگستر تبدیل شد و اخیراً با اقتصاد مختلط و دولت مرکزی قوی بازسازی شده است. چین از یک اقتصاد کلکتیویست، و منزوی از تجارت جهانی، به قدرت مندترین اقتصاد دوم جهان تبدیل شده، و جانشین امریکا به عنوان بزرگ ترین شریک تجاری آسیا و امریکای لاتین گشته است.
امریکا که زمانی ٪۵۰ تجارت جهان را کنترول می کرد، اکنون در کمتر از ٪۲۰ شریک است. این کاهش بخشی به خاطر از بین بردن اقتصاد صنعتی خود، از زمانیست که تولید کننده گان، کارخانه های خود را به خارج از کشور منتقل کرده اند.
علی رغم دگرگونی نظم جهانی، روسای جمهور اخیر امریکا در به رسمیت شناختن نیاز به بازسازی دوباره اقتصاد سیاسی امریکا ناموفق بوده اند. به جای به رسمیت شناختن، تطبیق و تصدیق تغییرات در روابط بازار و قدرت، آنها بدنبال تشدید شیوه های قبلی برتری از طریق جنگ، مداخلات نظامی و تخریب خونین « تغییر رژیم ها» و بنابراین ویرانی، به جای ایجاد بازار برای کالاهای امریکایی بودند. به جای این که قدرت عظیم اقتصادی چین را به رسمیت بشناسند و بدنبال مذاکرات مجدد توافقات تجاری و همکاری باشند، آنها ابلهانه چین را از پیمان های تجاری بین المللی و منطقه ای حذف کرده اند، تا حدی که به شرکای تجاری آسیایی کوچک آنها قلدری زمخت کنند، و سیاست محاصره نظامی و تحریک را در دریای جنوبی چین راه اندازی نمایند. در حالی که ترامپ این تغییرات و نیاز به مذاکره مجدد در روابط اقتصادی را به رسمیت می شناسد، کابینه منصوب او به دنبال گسترش سیاستهای رویارویی نظامی اوباماست.
تحت دولتهای قبلی، واشنگتن احیا، بهبود و رشد روسیه را به عنوان یک قدرت جهانی و منطقه ای نادیده گرفت. وقتی که در نهایت واقعیت ریشه گرفت، دولت های قبلی امریکا مداخلات خود را در میان متحدان قبلی اتحاد جماهیر شوروی افزایش داده و پایگاههای نظامی و تمرینات نظامی در مرزهای روسیه به راه انداختند. به جای تعمیق تجارت و سرمایه گذاری با روسیه، واشنگتن میلیاردها دلار را برای تحریمات و هزینه های نظامی ـ به ویژه با دامن زدن به رژیم کودتای خشونت آمیز در اوکرایین خرج کرد. سیاست های اوباما با ترویج خشونت جهت تسخیر قدرت در اوکرایین، سوریه و لیبیا با آرزوی سرنگونی دولتهایی تحریک شده بود که با روسیه روابط دوستانه داشتند. ویرانی آن کشورها سرانجام باعث تقویت اراده روسیه در تحکیم و دفاع از مرزهای خود و تشکیل اتحادهای استراتیژیک جدید شد.
ترامپ در اوایل مبارزات انتخاباتی خود واقعیتهای جهان جدید را به رسمیت شناخت و پیشنهاد کرد که مواد، نشانها ، شعارها و روابط با دشمنان و متحدان تغییر یابد ـ که به نفع اقتصاد جدید باشد.
اول و مهم تر از همه، ترامپ به جنگهای فاجعه بار خاورمیانه نگاه کرد و حدود قدرت نظامی امریکا را به رسمیت شناخت: امریکا نمی تواند در جنگهای چندجانبه و باز تسخیر و اشغال در خاورمیانه، شمال افریقا و آسیا بدون پرداخت هزینه های بزرگ داخلی درگیر باشد .
دوم، ترامپ به رسمیت شناخت که روسیه برای امریکا یک تهدید نظامی استراتیژیک نیست. باضافه، دولت روسیه تحت ولادیمیر پوتین مایل به همکاری با امریکا جهت شکست دادن دشمن مشترک ـ داعش و شبکه های تروریستی اش است. روسیه هم چنین مشتاق بازکردن مجدد بازارهای خود به روی سرمایه گذاران امریکایی است، و نیز پس از سالها مشتاق برگشت تحریمات تحمیل شده توسط اوباما ـ کلینتون ـ و جان کری است. ترامپ، واقعیت گرا، پیشنهاد می کند که باید به تحریمات پایان داد و روابط بازار مطلوب را احیا کرد.
سوم، برای ترامپ روشن است که جنگ های امریکا در خاورمیانه با حداقل مزایا، هزینه های اقتصادی بسیار زیادی را به اقتصاد امریکا تحمیل کرده است. او می خواهد که روابط بازار را با اقتصاد منطقه ای و قدرتهای نظامی، مانند ترکیه، اسراییل و حکومتهای پادشاهی خلیج افزایش دهد. ترامپ علاقه ای به فلسطین، یمن، سوریه و یا کردها ندارد ، که در سرمایه گذاری و فرصت های تجاری چیز زیادی ارایه نمی دهند. او قدرت نظامی و اقتصادی منطقه ای زیاد ایران را نادیده می گیرد، با این حال ترامپ پیشنهاد داده است که توافق اخیر شش کشور قدرتمند با ایران، به منظور بهبود چانه زنی طرف امریکایی، دوباره مذاکره شود. ممکن است که شعارهای خصمانه انتخاباتی او علیه تهران جهت جلب رضایت اسراییل و ستون پنجم قدرتمند داخلی « اول اسراییل» طراحی شده باشد. این مطمیناً با اظهارات « اول امریکا» ی خود ترامپ در تضاد قرار میگیرد. بنظر می آید که باید منتظر ماند و دید که آیا ترامپ هنگامیکه ایران را شامل بخشی از دستور کار بازار منطقه ای خود کند، « نمایش» تسلیم پروژه توسعه طلبانه صهیونیستی اسراییل را حفظ خواهد کرد!
خبرنگاران مزدور ادعا می کنند که ترامپ یک موضع جدید خصمانه نسبت به چین اتخاذ کرده و تهدید کرده است که « دستور کار حمایت از محصولات داخلی» را راه اندازی میکند، که در نهایت با فشار کشورهای مشارکت ترانس پاسیفیک را به پکن نزدیک تر می سازد. اما بنظر می رسد که ترامپ از طریق توافقات دوجانبه قصد مذاکره مجدد و افزایش تجارت دارد.
ترامپ به احتمال زیاد محاصره نظامی اوباما در مرزهای دریایی چین را که مسیرهای حیاتی کشتی رانی اش تهدید کرده، حفظ می کند، اما گسترش نمی دهد. با این وجود، برخلاف اوباما، ترامپ روابط تجاری و اقتصادی را با پکن دوباره مذاکره خواهد کرد ـ چین را به عنوان یک قدرت اقتصادی بزرگ و نه کشور در حال توسعه در نظر می گیرد که قصد حفاظت از «« صنعت نوپا» ی: خود را دارد. واقع گرایی ترامپ منعکس کننده نظم اقتصادی جدیدیست: چین یک قدرت اقتصادی بزرگ، بالغ و بشدت رقابتی در جهان است، که در رقابت خارجی با امریکا، در بخشی یارانه های دولتی وانگیزه های فاز اقتصادی قبلی خود را حفظ کرده است. این منجر به عدم تعادل قابل توجهی شده است. ترامپ، واقع گرا، به رسمیت می شناسد که چین فرصتهای بزرگی برای تجارت و سرمایه گذاری ارایه می دهد، چنانچه امریکا بتواند توافقات متقابل را تامین کند، که منجر به تعادل مطلوب تر تجارت می شود.
ترامپ نمیخواهد « جنگ تجاری» را با چین راه بیاندازد، اما او نیاز دارد که برای بازسازی امریکا به عنوان یک کشور « صادرکننده» اصلی، دستور کار اقتصادی داخلی خود را پیاده کند. به این دلیل که نخبه گان واردکننده امریکایی علیه دستور کار ترامپ و همسو با طبقه حاکم قدرتمند صادراتگرای پکن هستند، مذاکرات با چین بسیار مشکل خواهد.
به علاوه، به این دلیل که نخبه گان بانکی وال استریت از پکن جهت ورود به بازارهای مالی چین دفاع می کنند، بخش مالی برای سیاست های حامی صنعت ترامپ متحدی بیمیل و ناپایدار است.
نتیجه گیری
ترامپ نه « حامی مصنوعات داخلی» ا ست، و نه مخالف « تجارت آزاد» ا ست. این اتهامات خبرنگاران مزدور بی اساس اند. ترامپ مخالف سیاستهای امپریالیستی اقتصادی امریکا در خارج از کشور نیست. با این حال، ترامپ یک واقع گرای بازاری است که تشخیص می دهد فتوحات نظامی پرهزینه است و، برای امریکا در زمینه جهان معاصر، یک قیاس منطقی اقتصادی شکست خورده است. او تشخیص میدهد که امریکا باید از امور مالی حاکم و اقتصاد وارداتی به اقتصاد صادراتی و تولیدی تغییر جهت دهد.
ترامپ روسیه را به عنوان یک شریک اقتصادی و متحد نظامی در پایان دادن به جنگ ها در سوریه، عراق، افغانستان و اوکرایین، و به ویژه در شکست تهدید تروریستی داعش میبیند . او چین را به عنوان یک رقیب اقتصادی قدرتمند می بیند، که از امتیازات تجاری منسوخ شده استفاده می کند و می خواهد که پیمانهای تجاری را در مسیری با تعادل رایج قدرت اقتصادی، دوباره مذاکره کند.
ترامپ یک سرمایه دار ملی، امپریالیست بازاری و واقع گرای سیاسی است، که مایل است حقوق زنان، لایحههای مربوط به تغییرات آب و هوا، معاهدات بومی و حقوق مهاجران را پایمال کند. کابینه منصوب او و همکاران جمهوری خواه او در کنگره با ایدیولوژی نظامی نزدیک به دکترین اوباما و کلینتون تحریک شده اند تا دستور کار « اول امریکا» ی ترامپ. او کابینه خود را با امپریالیست های نظامی، توسعه طلبان ارضی و متعصبان متوهم احاطه کرده است.
باید منتظر ماند و دید که چه کسی در کوتاه یا بلند مدت برنده خواهد شد. چیزی که روشن است این است که لیبرال ها، مزدوران حزب دموکرات و ارازل و اوباش خیابانی پیراهن سیاه پوش طرفدار موسولینی کوچک در کنار امپریالیست ها خواهند بود و متحدان زیادی در میان و اطراف رژیم ترامپ پیدا خواهند کرد./ برگردان: آمادور نویدی
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۵۰۲