تـروریسـم پاکستـانی، بخشی ازهـویت اسـلام ‌آباد

پاکستان در رقابت با هند و دخالت در افغانستان با تمام قدرت از کارت تروریسم بنیادگرا درقالب گروه‌های متنوع جهادی، ازجمله جماعت اسلامی، لشکر جهنگوی، طالبان و طیف گسترده و رنگارنگی از دیگر گروه‌های بنیادگرا برای تنظیم مناسبات خود در حوزه  جیوپولیتیک منطقه پیرامونی استفاده می‌ کند.

 

اردشیر زارعی ‌قنواتی

پاکستان به‌ عنوان کشوری که از زمان جنگ‌های انفصال از هندوستان، براساس منازعات قومی و مذهبی حوزه سیاست را تعریف کرد و در این راستا موقعیت و هویت خود را شکل داد تا امروز، با جامعه‌ای چند قطبی و تقریبا فروپاشیده، با مشکلات بزرگی مواجهه بوده است. به‌ همین ‌دلیل تروریسم بنیادگرا ازهمان ابتدای تشکیل واستقلال این کشور به یکی از ارکان اصلی قدرت در همزیستی با نهاد ارتش به‌ عنوان اصلی ‌ترین هژمون قدرت ملی آن‌ چنان گره خورده است که فعلا حتا تصور انشقاق در این دوگانه ضد دموکراتیک هم خارج از ذهن خواهد بود.
در اسلام‌ آباد برای شکل‌ دادن به زمین بازی در حوزه جیوپولیتیک منطقه به صورت سیستماتیک و علنی از کارت تروریسم بنیادگرا در برخورد با حوزه پیرامونی استفاده می‌ شود. از آنجا که این پدیده مخرب بخشی از قدرت سیاسی و  جیوپولیتیک این کشور در عرصه ملی و منطقه است، ناگزیر ریشه‌ های آن در عرصه ساختار ملی نیز هر زمان که لازم ببینند، دست به عملیات خواهند زد.

این که گفته می ‌شود پاکستان هیچ اراده‌ای برای مبارزه با تروریسم ندارد تا حدودی بحثی گمراه‌ کننده است، چراکه ساختار سیاسی ـ امنیتی این کشور با پدیده تروریسم به اندازه‌ای در هم تنیده است که تفکیک آن به ‌عنوان یک عامل مختل‌ کننده  سیستم، از اساس فرضی اشتباه خواهد بود. در ساختار سیاسی- امنیتی پاکستان، تروریسم اسلامی یک عامل « حاشیه» و موقعیت موردی نبوده و وضعیت «متنی» دارد که به‌همین ‌دلیل جداسازی آن از ساختار و نهاد قدرت امکان‌پذیر نیست.
حادثه تروریستی سه ‌شنبه ۲۵ اکتوبر به یک آکادمی پولیس را که منجر به کشته‌ شدن حداقل ۶۰ نفر و زخمی ‌شدن ۱۲۰ نفر دیگر در شهر کویته از توابع ایالت بلوچستان شد، باید در چارچوب شرایط ویژه پاکستان تحلیل کرد. این حمله به گفته جنرال  شیرافکن ، فرمانده قدای سرحدی، از سوی «لشکر جهنگوی» انجام گرفته است و تنها چند ساعت بعد، سایت «اعماق» از رسانه‌ های وابسته به داعش عکس هر سه مهاجم انتحاری این عملیات را منتشر کرد و این گروه مسوولیت آن را به عهده گرفت.  تناقض دراطلاعات مقامات ارشد نظامی- امنیتی پاکستان و ادعای گروه تروریستی داعش هرچند قابل بحث است، ولی به ‌لحاظ درهم‌تنیده گی و ارتباط تنگاتنگ گروه‌های تروریستی موجود در پاکستان چندان نباید تعجب‌آور به حساب‌ آید. همان‌ گونه که درباره گروه تروریستی « القاعده» قبلا اتفاق افتاد و این گروه از موقعیت یک تشکیلات بسته تروریستی به یک موقعیت درعرصه جنبش اجتماعی بنیادگرا ارتقای وضعیت یافت، امروز نیز داعش تبدیل به یک «برند» الترناتیف در ساختار تروریسم جهادی شده است. به همین دلیل در چنین حوادثی حمله‌ کننده گان هم‌ زمان می‌ توانند جایگاهی در چند گروه را به‌ طور هم‌ زمان داشته باشند و این تناقض موضوع مهمی در عرصه تحلیل و درک رخداد نخواهد بود.
از طرف دیگر، تمرکز نهادهای امنیتی ملی و بین‌المللی روی داعش به صورت یک گروه مستقل و تفکیک آن از پدیده بنیاد گرایی هم میزان مهار و سرکوب آن را کاهش داده و هم با فروکاهیدن «علت» به سمت «معلول»، معیارهای دوگانه‌ ای را وارد عرصه مبارزه با تروریسم می‌ کند که تنها تاثیر «کمّی» بر جای خواهد گذاشت.
هم ‌اکنون پاکستان در رقابت با هند و دخالت در افغانستان با تمام قدرت از کارت تروریسم بنیادگرا درقالب گروه‌های متنوع جهادی، ازجمله جماعت اسلامی، لشکر جهنگوی، طالبان و طیف گسترده و رنگارنگی از دیگر گروه‌های بنیادگرا برای تنظیم مناسبات خود در حوزه  جیوپولیتیک منطقه پیرامونی استفاده می‌ کند. چنانچه میزان حملات تروریستی از درون خاک پاکستان با حمایت سازمان اطلاعات ارتش ( ای اس ای ـ بامداد) به منطقه کشمیر، تحت کنترول هند، از میزان برخورد آشکار نظامیان دو کشور هم به مراتب بیشتر است.
درباره افغانستان نیز بنا به اسناد و شواهد موجود و حتا اظهارات صریح رهبران کابل، بقا و حیات طالبان وابسته گی سازمانی به نهادهای نظامی و امنیتی پاکستان دارد و حتا گفته می‌ شود« شورای کویته »  طالبان به‌ عنوان تشکیلات رهبری این گروه، تحت حمایت امنیتی جنرال‌های ارتش پاکستان به صورت کاملا آشکار، جلسات خود را برگزار می ‌کنند. حتا این ارتباط متقابل ارتش با گروه‌های تروریست هم‌ اکنون تا آنجا آشکار است که امریکایی‌ها برای ترور« بن‌لادن »، رهبر و بنیان‌ گذار القاعده در یک عملیات پیچیده کماندویی توانستند با اخلال در سیستم حفاظتی ارتش، با حمله به منطقه «ابیت‌آباد» در چندکلیومتری پایگاه اصلی ارتش در پیشاور او را غافلگیر کنند. اینکه چه گونه کسی مثل بن‌لادن که تحت تعقیب تمام سازمان‌های بزرگ جاسوسی و امنیتی جهان بود، به ‌راحتی در منطقه تحت کنترول ارتش پاکستان با محافظان خود زنده گی می ‌کرد، نه ‌تنها معما نخواهد بود که نشان‌ دهنده همین ارتباطات دوسویه تروریسم با ارکان قدرت در پاکستان است.
حمله تروریستی اخیر به آکادمی پولیس در کویته نیز نه اولین مورد است و متاسفانه نمی ‌تواند آخرین مورد هم باشد، بلکه به‌جرایت می ‌توان گفت این حادثه شبیه یک بازی دوره‌ای فوتبال درچارچوب یک لیگ است. اما شاید این سوال پیش بیاید که وقتی این گروه‌های تروریستی درهمدستی با نهادهای نظامی و امنیتی پاکستان قرار دارند، پس چرا به قرارگاه‌های پولیس حمله می ‌کنند؟

با توجه به شناختی که از ماهیت تروریسم جهادی و اصولا ذات بنیادگرایی درموقعیت گروه‌های ستیزه‌ جو وجود دارد، هر زمان که شریک آنان در ساختار قدرت بخواهد به هر دلیلی سهم آنان را از کیک قدرت کم کند، یا شاخه‌هایی از این طیف را زیرفشار قرار دهد، به تجربه ثابت شده گروه‌های جهادی نیز قدرت خود را به رخ « شریک قافله و دزد کاروان» هم خواهند کشید. به‌ همین ‌دلیل این حوادث تروریستی که یک طرف آن جهادی‌ها و طرف دیگر نهاد های نظامی- امنیتی پاکستان هستند، خارج از قاعده مبارزه با تروریسم یا حملات تروریستی، برای برهم‌ زدن ثبات کشور بوده و بیش تر درچارچوب تسویه‌ حساب‌های درونی برای تنظیم مناسبات جدید انجام می  ‌گیرد. تا امروز رابطه نهاد قدرت در پاکستان با تروریسم بنیادگرا در همین چارچوب مفهوم عینی داشته است و تا زمانی که گسست قطعی بین این ساختار معیوب و تروریسم جهادی انجام نگیرد، تغییرات اساسی در این معادله انجام ‌پذیر نخواهد بود. اصولا پاکستان در وضعیت فعلی نمی ‌تواند امیدوار به ریشه‌ کنی تروریسم در عرصه ملی خود باشد و در خوش‌بینانه‌ ترین حالت تنها می ‌تواند به منطق مهار نسبی این پدیده مخرب فکر کند. پاکستان در تجربه تاریخی خود به خوبی می‌ داند بازی با کارت تروریسم بنیادگرا یک بازی یک‌ طرفه نخواهد بود و هم اکنون باید بین «همزیستی در شراکت» یا «گسست» با این پدیده، دست به انتخابی سخت بزند./ شرق

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۰۳۱۱

جنرال دوستم درنشانگاه یک دسیسه بزرگ


عـارف عـرفـان

وقتا که جنرال شجاع و وطندوست کشور  رحمت الله روفی  بخاطر دفاع از خاک ، شرف وناموس وطن دریک اقدام حماسه ساز ودر هم شکستن طلسم اسارتبار، با همه پایمردی و دلاوری بیرق پاکستان ، این کشور خونتاومتجاوز را درهنگام دروازه سازی مرز « تورخم » به خاک زد وبه فرمایش مقامات آی اس آی مورد خشم حاکمان ارگ واقع شد واز وظیفه برکنارگردید ،انگار معنای وطنپرستی را در قاموس ارگ نشینان کابل بدرستی درک نمودم.
حال در امتداد این سناریو، جنرال دوستم رهبر جنبش ملی اسلامی افغانستان ومعاون اول رییس جمهور به گناه وطندوستی ونجات وطن در درازنای پیکارهای میهن دوستانه و در خط مبارزه علیه لشکرنیابتی پاکستان مورد خشم وغضب کاخ نشینان وتیم دسیه ساز قرار گرفته است.
در اوج تهاجمات لشکر نیابتی پاکستان در قلمروشمال کشور، اخیرآ جنرال دوستم با عشق سوزان وطن دوستانه و برای دفاع از آزادی ، استقلال ، شرف ، ناموس و جان مردم ، کاخ های مجلل و آرامبخش را ترک گفت وبه صف سربازان ومبارزین راستین ومدافعین وطن ‌در خط مقدم نبرد پیوست.
بازتاب مشارکت جنرال دوستم به حیث پیکارجوی راستین وطن در جبهات گرم نبرد وبرهم زدن پروژه های تروریستی و امحای پروسه بسترسازی برای داعش وطالب برای بر انگیختن خشم حامیان تروریسم در میان صدرنشینان کاخ قابل پیشبینی بود ومن در نبشت پیشین خویش درین باب این « مرز قرمز » واین پیامد را نشانی نموده بودم.
جنرال دوستم به حیث شخصیت « پادشاه ساز» از جمله رادمردان افسانوی کشور بوده و بایسته است تا در یک برش کوتاه به گذشته آن نگاه نماییم. ‌


پیش درآمدی بر سرگذشت جنرال دوستم
جنرال دوستم از طراز رهبران ملی ومردم دوست ، ارتش مرد کار آزموده ،شخصیت ریشه دار ، اداره گر آزموده شده و دیدگاه تبعیض ناپذیر، در بستر تاریخ بوده است‌، مگرهنوز گَرد تبلیغات دروغین دشمنان وطن بر سیمایی او سایه انداخته وگاهی بر او از عینک تعصب نگاه می شود.
بعد ازسقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان که در سراسر کشور، انارشیسم، تاراجگری، وحشت وبربریت غوغا می نمود او در جایگاه‌ « سلطان شمال » با تشکیل اداره فراگیر باترکیب ملیت های مختلف وگزینش سه معاون مقتدر از تبار برادران پشتون جنرال رحمت الله روفی، جنرال محمد داوود عزیزی وجنرال امام الدین نظم  وامنیت حیرت انگیز را در حوزه ولایات شمال کشور پیاده نمود، از شرف وناموس ملت دفاع کرد واز مال بیت المال با تمام امانت داری حمایت نموده وچرخ تولیدی ، تجارتی، ترانسپورتی واداری نظام را در امنیت کامل وبه طرز مستدام الا یورش نیروهای نیابتی پاکستان درکسوت طالب در شمال، ظفرمندانه به چرخش درآورد.
به شهادت این قلم کارایی جنرال دوستم با حفظ سند تحصیلات ابتدایی،  در گرداننده گی حاکمیت وقت ودرمقایسه با همه دولتمردان، پروفیسورها، تکنو کرات ها ومغز های متفکر جهان که پس از فروپاشی جمهوری دموکراتیک افغانستان بر سکوی اقتدار تکیه نمودند بسیار موفقیت آمیز بود .
جنرال دوستم به طرز واقعی « مصالحه ملی » را درقلمرو حاکمیت خویش تامین نموده بود و تمامی شاخه ها واحزاب جهادی ، گروه ها وسازمان های دموکراتیک وترقی خواه در سایه حاکمیت او در گستره صلح آمیز زنده گی نموده ودر تشکیل نظام سیاسی مشارکت داشتند وآنجا سخنی از نزاع قومی ، مذهبی و سیاسی وجود نداشت.
جنرال دوستم ،مرد صادق ،عیار ،بی ریا،سخاورز وبا عهد وبا پیمان می باشد.تاریخ گواهست که او هرگز درخط پیمان شکنی پیشتاز نبوده است وبه طرز مستدام او قربانی تعهدات خوشباورانه خود بوده وهمه حاکمان زمان را در آیینه خویش نگریسته با آنها پیمان بسته وسپس هدف تیر آنها واقع شده است.
در چرخشگاه این زمانه، لاجرم درنیم رخ این تصویر، قد اندام مردی می افرازد که در مسیر تاریخ  و آزمون زمان از قدرت اداره و رهبری لازم برخوردار بوده و سوگوارانه اکنون در جایگاه نمادین معاونت اول رییس جمهور به حیث شخص فاقد صلاحیت در ساختار نظام استبدادی وخودکامه در گوشه عزلت قرارگرفته است .
ارگ به حریم شخصی درآمده  و حاکم آن در اوج یکه تازی در هنگام سفرهای خارجی کلید کاخ را با خود انتقال داده و دولت را بوسیله موبایل وانترنیت رهبری می نماید .
جالب تر اینکه از اثربی کفایتی سکتورهای دفاعی کشور سربازان و افسران محاصره شده ودر کمین افتیده نیز از طریق برگه های فیسبوک و از طریق دوستان شان کمک  و حمایت عاجل نظامی از مقامات مربوط برای نجات شان مطالبه می نمایند.


شکار دکتر نبرد
در بحبوحه سقوط شهر کندز وتداوم آتش جنگ وسطح کشتار شهریان کندز ، ویرانی شهر وبی تفاوتی وبی مبالاتی اردوگاه کاخ ، شهروندان کندز در اوج مایوسیت ونا امیدی در انتظار فرشته نجات لحظه شماری می نمودند .جنرال دوستم با این فریاد ها لبیک گفت ، اظهار آماده گی نموده و وعده سپرد تا هرچه عاجل به صدای ماتم نشسته گان وگروگانان واسیران دربند کندز پاسخ گفته و برای آزادی ونجات شهریان ستمدیده کندز وارد نبرد گردد.
در آستانه آماده گی وعزیمت او به صوب کندز دریک چرخش دسیسه انگیز ولسوالی غورماچ سقوط داده شد و برای جنرال دوستم وشکار آن دامی پهن گردید وکمین طویل افرازگردید که بنا بر سطح نبوغ نظامی پس از تحمل قربانی بی شمار،جنرال از آن تله رهید و بدون هیچ واکنشی درخط ماموریت خود شتافت،با حفظ همه کارشکنی های مقامات ، ولسوالی غورماچ را از وجود ، طالبان پاک نموده آن بلاد را آزاد ساخت و درفش دولت را برفراز آن به اهتزاز کشید.
انتظار میرفت تا جنرال دوستم درازای این فداکاری ها وصحرا نشینی ها وسنگر داری های خویش که از مقام معاون رییس جمهور در جایگاه یک سرباز رزمنده به خاطر زدایش بلا جاه خوش نموده بود، مورد تحسین والا رتبه گان قرار گیرد.اما به طرز ناباورانه وبه شکل معکوس به بهانه ایراد هایش علیه طراحان توطیه، لغزش های اربابان قدرت،بی کفایتی رژیم ،جلوه های تعصب و انحصار که همزمان با طرح او با رویکرد مرکز زدایی وتعویض نظام ریاستی و ایجاد ساختار مشارکت ملی آمیخته شد و درجهان امروز وجامعه ما نقد دلسوزانه ومتعارف پنداشته می شود مورد غضب حاکمان زمان واقع  شد.
در صدای جنرال دوستم جزآدرس طراحان دسیسه به جانش، هیچ پدیده نا آشنا وجود نداشت بل او فریاد یک ملت وصدای تاریخ را که از سنگ و چوب وکوه وصحرا برمی خاست شجاعانه زمزمه کرد،تا کلید داران اقتدار سیاسی را از خواب های زمستانی بیدار نموده تا ایشان تغییر روش نموده وبدیل مناسبی را برای پایان بحران وبرپایی اداره سالم جست و جو نمایند.
درکمال بی باوری وبه طرز جنون آمیزسران ارگ واکنش نا متناسب را در جو شکننده و بحرانی کشور از خود تبارز داد وطرح پیش کشیدن پرونده جنایت جنگی را برای تهدید جنرال دوستم پیش کشید‌، این ترفند در زمانی بوقوع می پیوندد که دولت فاسد در جست و جوی جنایتکارترین مهره های تاریخ وکشانیدن شان در بالاترین هرم قدرت سیاسی سرگردان است .
در حالی که هرگاه با عقلانیت برخورد شود واز ماشین حساب استفاده گردد، گستره جنایات نظام کرزی و اشرف - عبدالله برای گسترش وحمایت تروریسم و طالب و قربانیان بی شمار آنها که از وادی هلمند تا کندهار ،پکتیا ،جلال آباد کنر،بدخشان ،بغلان کندز، فاریاب ، کابل ...‌را در برمی‌گیرد صد ها مرتبه نسبت به آنچه که گویا جنایات دوستم قلمداد می گردد،عظیم تر است وگرداننده گان اصلی آن باید قبل ازهمه در عقب میز عدالت (!)در لاهه قرار گیرند.
قربانیان نبردهای جنرال دوستم هرگاه وجود داشته باشند، افراد مربوط به لشکریان نیابتی پاکستان و تروریستان متجاوز سرزمین افغانستان اند، در حالی که قربانیان برنامه های راهبردی کرزی- غنی، ملت به خون نشسته افغانستان ، افسران وسربازان میهن دوست اند.
نسخه ای را که اشرف غنی وتیم او تحت مهندسی دشمنان وطن برگزیده اند بی گمان انبار های نفت ایست که بر آتش جنگ افغانستان شعله می افشاند،چنین رفتار های بلند پروازانه که بر سکوی اجنبی دررقص در آمده است ، ضرورت به بازنگری و خویشتن داری دارد ورنه افغانستان در یک بحران بزرگتر ومهارناپذیر فرو رفته وسوال هستی آن در جغرافیای کنونی دردستور روز قرارخواهد گرفت.


جایگاه جنرال دوستم در مقطع زمان

در گستره بی پهنای بحران کنونی ودر پیشاپیش امتداد پروژه داعش در افغانستان ،حضور جنرال دوستم حیثیت « سد » یی را دارد در برابر یک سیلاب مدحش و ویرانگر در کشور ،ازین رو دستان مرموز در جست وجوی آن اند تا خط مقاومت «جنبش ملی » را درهم شکسته وشمال را به پایگاه طالب وداعش مبدل نمایند.
با شکست این خط هیچ گونه نیروی مقاومت در شمال وجود نخواهد داشت و به زود ترین فرصت جغرافیای بزرگ ازهرات باستان تا فاریاب ،جوزجان ، بلخ، بدخشان ،کندز تخار .....ودامنه های سالنگ شمالی در زیر پایی تروریسم و طالب پامال خواهد شد و نیزمهره های نا سپاس و ابن الوقت که اخیرا غافل اندیشانه بانمایش چراغ سبز حمایتی برای اشرف غنی ودر مخالفت با جنرال دوستم نقش «چرخه گیر » نظام را برتاباندند ازین تالاب مرگبار جان سالم بدر نخواهند برد‌ وممکن روزی فراخواهد رسید تا مردم افغانستان بر ویرانه های« سوریه» شکرگزاری نمایند.

چه‌ باید کرد؟
‌‌ در برابر امواج این تلاطم وحشتناک که در افغانستان در چرخش است ، باید رستاخیز ملی ایجاد کرد.کشور زخمی وخون چکان مان در فقدان دولت ملی و مدبر وتنیدن تروریسم وعمال بیگانه در انساج نظام مافیایی وبخش های دفاعی و امنیتی آن،مهار ساختن لشکریان نیابتی پاکستان تروریسم ، طالب وداعش وپروژه داعش سازی افغانستان ، به ظهور شخصیت های نامدار وسپاهیان دلیر وآزادی خواه چون ، نایب امین الله خان لوگری، غازی ایوب خان، غازی میر مسجدی خان کوهستانی ،غازی میربچه خان کوهدامنی، غازی ببرک خان ځدران که میتوان تصویر آنها را در سیمای جنرال دوستم، جنرال مراد علی مراد، جنرال عبدالرزاق، حاجی ظاهر قدیر، داکتر یاسین ضیا والی تخار وده ها شخصیت ملی، افسران وسربازان شجاع میهن مشاهده کرد،شدیدآ نیاز دارد.
باید چون مردم شجاع پکتیا درسراسر کشور گرد هم آیی های بزرگی تشکیل داد واز داعیه وطنپرستانه جنرال دوستم با قاطعیت دفاع کرد.
خیزش های مردمی وقیام های خودجوش ملی را گسترش داد . باید تمامی مرزهای سیاسی حزبی و تنظیمی را به خاطر وفاق ملی و دفاع متحدانه از وطن درهم شکست ، نسل جوان را از گروگان رهبران معامله گرآزاد ساخت ودر مسیر دفاع از وطن وشخصیت های وطن دوست هدایت کرد.
باید جولانگاه این فاسد ترین و قانون شکن ترین دولت جهان را مشخص ساخت، اراده ملی را بر آن چیره کرد،ساختار های مشارکت ملی را پی افگند وبرای الترناتیف آن تلاش نمود .

بامداد ـ سیاسی ـ ۴/ ۱۶ـ ۰۱۱۱

حامد کرزی با یک تیر و چند فاخته

عبدالوکیل کوچی

طوریکه معلوم است آقای کرزی با نمایش نیرنگ های سیاسی ، جلب اعتماد خارجی ها و درهماهنگی با زور سالاران داخلی و کوشش برای تحمیق واغوای مردم  ، بدست آوردهایی چون مقام ریاست جمهوری و القاب افتخاری نایل گردید و تا هنوزهم در کنار ارگ چسپیده است. حامد کرزی که پس ازهجوم نیروی های بیشتراز چهل کشور جهان در راس ایالات متحده امریکا بار دیگر به افغانستان آمد و به اریکه قدرت تکیه زد ، در زمان حکمروایی خود بارها می گفت که خارجی ها بدنبال منافع خود در افغانستان می آیند . اکنون با ترفند تازه ای می خواهد پای چند کشوردیگر را نیز در افغانستان بکشاند.

با توجه به نشرات خبری تلویزیون ایران مورخ ۲۴ اکتوبر ۲۰۱۶ از زبان رییس جمهور پیشین افغانستان گفته است که « امریکا به شکست در افغانستان اذعان کند و از امریکا خواسته است تا از ایران ،هند ، روسیه و چین برای صلح و آرامش در افغانستان کمک بگیرد». با آن که این پیشنهاد ظاهر خوبی دارد ولی در مورد شکست امریکا در افغانستان باید گفت اگر هدف کرزی بزعم خودش به تحمیق گرفتن مردم نباشد چطور وچگونه کلمه شکست را بیک ابرقدرت جهان ، مجهز با تمام سازوبرگ های اقتصادی و نظامی پیشرفته آنهم در شرایط تک قطبی اداره جهانی نسبت داده آیا این امر پنهان کردن حقایق و خاک زدن به چشم ملت نیست که قوت های نظامی جامعه جهانی در راس امریکا را در برابر چند تا طالب والقاعده وداعش نا کام وشکست خورده بخواند ؟

 این سوالیست که پاسخش را هم امریکا وهم کرزی و یارانش وهم اطفال کوچه میدانند .امریکا درآغاز حمله به افغانستان چه می خواست که نشد طالبان را کشیدند و کسانی را که نمی خواستند ازصحنه رفتند. حالا ببینیم که دولت افغانستان در کجای این شکست جا دارد از برکت امریکا وجامعه جهانی در زمان ریاست جمهوری آقای کرزی خادمان این پروسه وهمپیمانان پاکستانی وهوا داران آنها بصورت مستحق وغیرمستحق  به کرسی های بلند دولتی با ثروت های هنگفت بر مقام تصمیم گیری برسرنوشت مردم افغانستان رسیدند وهرکدام ایشان با تضمین امنیت درمرکز ومحلات صاحب صلاحیت ها واقتدار سیاسی ، اقتصادی و نظامی گردیدند ودرین مدت در نتیجه حیف ومیل میلیارد ها  دالر از کمک های خارجی و فساد مالی ، قشرعظیم سرمایداری در کشور به ظهور رسید که شرایط فقر ومرض جهالت و بیکاری وگسترش مواد مخدره وسیل مهاجرت به خارج  بر مردم فقیر ومظلوم افغانستان سایه افگند .

در مدت یاد شده وپس از آن پرواز های آزادانه طیارات، انتقال افراد مسلح ،انتخاب جای و تعین مراکز قدرت  ، زدوبندهای داخلی وخارجی ،معاملات پشت پرده ، قرارداد های کلان خارجی ، توافقنامه ها ، سوی استفاده از صلاحیت های دولتی ،غارت آثار تاریخی و چپاول قسمی معادن ، رونق گیری تولید و قاچاق مواد مخدره ، رهایی وفرارمجرمین از قید قانون ،در موجودیت دولت افغانستان دولتی در حمایت خارجی ها صورت گرفته است. حالا ببینیم که دولت افغانستان درکجای این شکست ها قرار دارد. جواب معلوم است که دولت افغانستان در مرکز شکست  قرار داشت چنانچه اگر ضعف شدید وناکارآمدی دولت کرزی نمی بود حرف شکست بمیان نمی آمد. همچنان در رابطه به جنگ وصلح باید گفت در حالیکه تفاوت زمانی بر اهداف مشخص در چگونگی پالیسی قدرت های ذیدخل متمرکز است اما نسبت دادن  شکست به یک قدرت جهانی به جزطفره رفتن در قبال مسوولیت های دولتی افغانستان ، ذهنیت سازی و طالب هراسی ، در تضعیف روحیه مردم وتمرکز روی منافع دیگران چه می تواند باشد .

اگرجناب کرزی به مثابه دایه مهربان تراز مادر ظاهراً هدف ایشان موضوع امنیت باشد  آشکارآست که در زمان بیش از یک دهه دوره ریاست جمهوری ایشان ، امنیت کشور نتنها بهتر نشد بلکه به چالش نیز کشیده شد چنانچه سرازیر شدن گروه های تروریستی و طالبی آمده از کشورهای پاکستان واعراب مرتجع و گسترش جنگ ونا امنی و قوت گیری دوباره طالبان مسلح وپسان ها ظهور داعش در گوشه و نقاط کشور همه بیانگر اکثراً دوران حکومت جناب کرزی می باشد .

چنانچه در مقاله تحت عنوان « چشم انداز ی به گسترش بحران در شمال به نقل از سایت همایون » می خوانیم  « که نا آرامی ها در شمال کشور زمانی آغاز شد که منابع اطلاعاتی گزارش دادند که هواپیماهای نظامی بدستور حامد کرزی در سال ۲۰۰۸ شماری از شبه نظامیان مسلح وابسته به گروه طالبان را در نقاطی از ولایات شمال از جمله در بغلان وفاریاب با استفاده از تاریکی شب در نقاط استراتیژی جابجا کردند سقوط ولسوالی ها ،فساد گسترده ،رشد افراط گرایی مذهبی ،گسترش مدارس دینی ،فقر گسترده  و زمینه سربازگیری به طالبان را مساعد ساخت، که در نتیجه گسترش شبکه های وابسته به عربستان وقطر ، افراط گرایی مذهبی، شمال کشوررا به مرکز گروه های  افراطی داخلی وخارجی مبدل ساخت. »

در این مدت  افغانستان در تولید مواد مخدره ، فقر وفساد در مقام یکم ودر انکشاف مقام آخر شناخته می شود . که این یک لکه ننگ برجبین حکمرانان افغانستان خواهد بود . با این حال در شکست امریکا به گفته جناب کرزی خود ایشان نیزدر راس دولت قرار داشتند .در حالی که همکاری کشورهای صلحدوست منطقه مانند روسیه ، هند وکمک های بی غرضانه دیگر همسایه های افغانستان در جهت استقرارصلح و صفا در کشور قابل تایید وپشتیبانی است ولی حالا ببینیم که آقای کرزی با دعوت چند مملکت چه هدفی را دنبال می کند در رابطه همکاری ایران همسایه ، هم دین وهم نژاد باید گفت با توجه به موضعگیری های گذشته ایران در قبال سه دهه جنگ در افغانستان و در حال حاضر حضورقسمی ایران در سوریه وعراق ونقش سیاسی آن در لبنان وحزب الله ، حماس ، یمن و دیگر نقاط جهان نیاز به توجه جدی دارد . ودر رابطه به کشور چین اگر چین بخواهد در امر صلح با افغانستان کمک کند نقش بسزایی خواهد داشت ولی با توجه عمیق به موضعگیری کشور چین در قبال جنگ های ویتنام و دیگر مناطق آسیایی و پس از رویداد ثور ۱۹۷۸ در افغانستان ایستادن چین در کنار پاکستان ومنافع پیچیده آن در منطقه بحث برانگیز است . در رابطه همکاری هند در حالیکه هند یک کشور صل حدوست جهان است وبا افغانستان همیشه دوستی وهمکاری ثمر بخش وحسن نیت داشته  که کمک های آنکشور را مردم افغانستان هرگز فراموش نخواهند کرد ولی موضعگیری مشکل ساز پاکستانی ها در قبال کمک های هند به افغانستان همواره روند این همکاری ها را به چالش می کشاند .

بگونه مثال توافق حزب اسلامی گلبدین شخص هوادار آی اس آی نی تنها مشکل جنگ را حل کرده نخواهد توانست بلکه در خوش خدمتی به پاکستانی ها بعید نیست که پروژه همکاری هند به افغانستان را به دستور رژیم پاکستان این دشمن خطرساز هند وافغانستان تضعیف کند .چنانچه بندرا کمار یکی از ژورنالیستان برجسته هندی در مقاله چاپ روز نامه ایشیا تایمز مورخ ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۶ معاهده صلح گلبدین با دولت افغانستان را نتیجه معامله امریکا وپاکستان خوانده مدعی شده است که « امریکا در پس پرده گلبدین را برای حذف نامش از لیست سیاه سازمان ملل متحد اطمینان داده است .هردو کشور سودهایی از برگشت گلبدین دارند وشخصاً استخبارات پاکستان که کنترول کامل بر گلبدین دارد باتوجه به دید گاه ضد هندی او می کوشد از وی برای برهم زدن مناسبات کابل و دهلی سود برد چیزی که دولت هند را نگران ساخته است » و در رابطه با

روسیه قبل از همه باید گفت مادامی که حامد کرزی در دهه نود میلادی در خدمت جهاد ودر جبهه جنگ مخالف روسیه قرار داشت چه شد که اکنون آقای کرزی تغیر موضع داده روسیه را در امر صلح به افغانستان فرا می خواند این امر با قضاوت عادلانه تاریخ مفهوم خاصی را ارایه می کند که اولتر ازهمه  برضرورت کمک های نظامی روسیه شوروی سابق با افغانستان صحه می گذارد با این حال شاید آغای کرزی حالا می خواهد بایک تیر چند فاخته دستاوردی داشته باشد .

نخست جلب رضایت مردم ثانیاً آیا می خواهد با پیش کشیدن پای روسیه و شاید ترسیم الگوی اوضاع سوریه در افغانستان گلی را به آب دهد . درین رابطه نظر گذرایی داریم به وبگاه تحلیلی کانادایی با اشاره به اهداف پشت پرده نامزد دموکرات ریاست جمهوری امریکا می نویسد « سیرک انتخاباتی امریکا وسیله ی برای منحرف کردن اذهان از امور مهم وجدی است . بنا به گزارشات سایت همایون بنقل از فارسی وبگاه کانادایی گلو بال ریسرچ در مطلبی بقلم « دایانا جانستن » تحلیلگر امریکایی پیرامون اهداف هیلاری کلینتون ..... از دیدگاه نویسنده «هیلاری کلینتون قصد تکرار شگرد   زیبینگو برژنسکی  مشاور امنیت ملی امریکا در زمان جیمی کارتر در سال ۱۹۷۹ فریفتن مسکو برای ورود به افغانستان بصورتی که آنها در ویتنام خود درگیر شدند را دارد از آنجایی که روس ها بیشتر مردم صلح دوستی هستند واین بیشتر به خاطر تحمل رنج دو جنگ جهانی بود دخالت این کشور در افغانستان بسیار منفور شد ». در جای دیگری از همین مقاله آمده است: « اینک هیلاری کلینتون نیز مایل به بر قراری این نوع رابطه بوده اما ویلادیمیر پوتین رییس جمهور روسیه مانع است » در اخیر کوششهای جناب کرزی اینطور به نظر می رسد که شاید بزعم خود شان کشور های مختلف المنافع را مشترک المنافع سازد ودر بعد داخلی با کوشش های به اصطلاح کار مردمی و صلح آمیزشان  ،  با یک دست با مجاهد وبادست دیگربا طالب قول برادری داده و هردو دست را با آشتی گویا نه یکی بسازد تا حدی که به آسانی فهمیده نشود باکیست .

 بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۶ـ ۳۰۱۰

اوضاع کنونی و ضرورت مبرم حضورمتحدانه نیروی های ملی - دموکرات ومترقی در وضعیت سیاسی کشور

دوکتورحبیب منگل

کشورعزیزما افغانستان در یکی از مقاطع دشوار حیات ملی به سر می‌برد . هرچند که پس از فروپاشی الیگارشی و حاکمیت استبدادی طالبان دگرگونی‌های معینی در عرصه‌های فوق صورت گرفت و دستاورد‌های آن دیده می‌شود که برای حفظ، استحکام و نهادینه ساختن آن باید مبارزه شود و اجازه داده نه شود که فاجعه انارشی تنظیمی و جنگ‌های داخلی سال‌های۷۰ و حاکمیت قرون وسطایی طلبان تکرار نگردد.  ولی برسی واقعی بینانه اوضاع سیاسی - امنیتی؛ اقتصادی ؛ اجتماعی وفرهنگی وبین المللی کشور مبین است که کشور با چالش های سنگینی روبرو شده است :

 بحران مشروعیت ومقبولیت ، فساد سیاسی وانتخاباتی ، چند دسته گی زعامت و ناکارایی حکومت  ، بحران بی قانونی  ونقض سیستیماتبک قانون اساسی توسط ارکان سه گان دولت فساد شرم آور اداری ، مالی واقتصادی توسط نخبه گان و دولت مردان فساد پیشه وشرکای داخلی وخارجی آنان ، قوم گرایی  و سواستفاده  ازقومیت برای حفظ وکسب قدرت سیاسی و اسیب پذیری بی سابقه وحدت ملی  وعده های بلند بالای ساختن دولت - ملت ؛ استقرار دموکراسی وحکومت داری خوب را نقش بر اب ساخته است  و کشور در بحران تمام عیار  امنیتی به سر میبرد ، حملات تروریستی طالبان وداعش وافراط گرایی مذهبی گسترش یافته است و درجنگ باتروریسم یک بن بست استراتیژیکی به میان آمده است.

وضعیت اجتماعی واقتصادی  کشور به سبب فقر وبیکاری روز افزون و فاصله طبقانی و بی عدالتی های اجتماعی درکشور روبه وخامت است ، اقتصاد بازار لگام گسیخته واز بین بردن سکتور دولتی ، اقتصاد غیر قانونی ـ مافیایی ، غیر تولیدی ومصرفی ،  رشد وتوسعه اقتصادی کشور را به رکود کشانیده است و وضعیت فرهنگی وتعلیم وتربیه ، تحصیلات عالی و عرصه های دیگر حیات فرهنگی  کشورنیز نا مطلوب است وبه زنده گی و مشکلات روافزون فرهنگیان ، دانشمندان ، معلمان ، شاگردان و روشن فکران ایجاد گر توجه لازم مبذول نمی گردد .

وضعیت بین المللی کشور نیز پیچیده باقی مانده است ،  جنگ اعلام ناشده ۴۰ ساله پاکستان  واین بار توسط طلبان وداعش  علیه کشور ما به تمام ابعاد و قوت ادامه دارد و دولت در دفع وطرد آن  و تامین امنیت خارجی کشورناکام است و دخالت ومداخلات لگام گسیخته  کشورهای دیگر درامورکشور ما ادامه دارد و این خطر وجود دارد که کشورما  به صحنه رقابت و مقابله  قدرت های منطقه وی و جهانی  و جنگ قدرت ها غارت گر جهانی برسر منابع انرژی مبدل گردد.

دلایل و عوامل این وضعیت بحرانی متعدد اند، اما تسلط و نفوذ و ابقای پی در پی حلقات و گروه‌های بنیاد گرا و اقتدار گرا جهادی دیروز و دموکرات‌های صرف به نام امروز، قشری، یغماگران و مافیایی، قلدر و زورمند، جنگ سالاران و قوم‌ گرایان در قدرت سیاسی و قوای سه‌ گانه دولت و اداره مرکزی و محلی دولتی و ادامه دخالت و مداخلات خارجی لگام گسیخته خارجی عمده‌ ترین عوامل شکل گیری وضعیت کنونی بحرانی در کشور به شمار می‌ آید. به عباره دیگر این گروه‌های ضد تجدد و ضد ترقی، اقتدار گرا و ستم گر و تفرقه انداز قومی، دزدان میلیاردها دالر کمک‌های جامعه جهانی و غاصبان ثروت‌های ملی بودند و هستند که اینک نمی‌ گذارند، افغانستان صاحب یک دولت- ملت نیرومند، دموکراسی کارآمد و حکومت مشروع و خدمت گذار مردم، مسوول و موثر شود و به یک کشور پیشرفته، شگوفان و مرفه مبدل شود و مردم آن از فقر، ظلم، ستم و بی‌عدالتی‌های اجتماعی رهایی یابند.

 در چنین شرایط این ضرورت ملی به میان می‌آید که نیروهای ملی، دموکرات، مترقی و طرفدار عدالت اجتماعی دریک حزب کلان و جبهه سیاسی متحد شوند تا به یک قوت سیاسی مبدل گردند و به ‌مثابه یک بدیل سیاسی تحول طلب در میدان‌ های کلان مبارزه سیاسی، مسالمت آمیز و قانونی حضور یابند و از حقوق و خواست‌ های مردم رنجدیده و ستم دیده کشور که از ترور و ناامنی، بی ‌قانونی و فساد، فقر و بیکاری، مظالم و بی‌عدالتی‌های اجتماعی به ستوه آمده ‌اند و خواهان رفاه و بهروزی هستند، به اشکال مختلف مبارزه مدنی، قانونی دفاع نمایند و همچنان در مبارزات انتخاباتی پارلمانی و ریاست جمهوری آینده به‌ طور متحدانه و فعالانه حضور یابند،و در حل مساله ایجاد یک حکومت مشروع و قانون‌ مدار، فساد ستیز خدمت گذار مردم و کارا مشارکت ورزند، چنان حکومتی که حاکمیت ملی و استقلال سیاسی کشور را به ‌صورت کامل تامین و منافع ملی و مصالح علیای کشور را حفظ و حراست نماید، به ترور و بغاوت در کشور نکته پایان بگذارد، دموکراسی کارآمد را در کشور استقرار بخشد و حقوق اساسی مردم، آزادی، برابری و حقوق بشر را به ‌طور بایسته تامین نمایند و مردم ستمدیده و رنجدیده کشور را از فساد سیاسی و اقتدار گرایی، قوم گرایی، فقر و بیکاری، اسارت، ظلم و ستم و بی‌عدالتی‌های اجتماعی نجات دهند.

مبرهن است که وحدت و یکپارچه‌ گی نیروهای فوق‌الذکر به سبب تشتت فکری و تشکیلاتی، خود محوری و خود مرکز بینی و جاه طلبی‌ها، ذهنی گری ها و تفاوت‌ های قسمی اندیشه ای، جدال بی ‌پایان و بی هوده بر سر ارزیابی مسایل ذات البینی و تصفیه حساب‌ها دیروز و سرخورده‌گی سیاسی ناشی از شکست‌های سیاسی گذشته و غیره عوامل ذهنی تاثیر گذار، مساله تامین وحدت و همگرایی را نسبتاً دشوار و پیچیده می ‌سازد، اما، اگر بر آرمان‌ها و ارزش‌های مشترک ترقی‌ خواهانه و دموکراتیک و دادخواهانه تکیه شود و در گفتمان و مساعی همبسته گی و هم گرایی، اقلیم سالم، واقع بینی، اعتماد، صداقت، تساهل و تسامح در میان باشد و بر سلیقه‌ها، ایگویزم گروهی، خود مرکز بینی، خود محوری و جانب‌داری غیرموجه گروهی غلبه شود، و به ‌ویژه اگر بپذیریم که هیچ یکی از احزاب و سازمان‌های ترقی خواه، دموکراتیک و دادخواه به‌ تنهایی نمی ‌تواند مرکز ثقل و محور تجمع هزاران فعال جنبش مشترک ما شود و آموخته باشیم که نفاق و تشتت ما در تشکیلات متعدد و گروه‌های کوچک، جدا از هم و در کشمکش بین هم هیچ ‌گاه نتوانسته و نمی ‌توانند منشأ و محرک مبارزه موثر و موفقیت آمیز شوند، دیگر مانع اساسی در راه وحدت نیروهای ترقی خواه، دموکراتیک و داد خواه کشور باقی نمی ‌ماند. بنا برآن باید دست به کار شد و برای نجات کشور و مردم رنجدیده آن یکی شد.

در پایان باید یک بار دیگر گفت و خاطر نشان ساخت که کلید حل بنیادی مسایل افغانستان در دست خود افغان‌ها و به نماینده گی آن در دست نیروهای ملی، مترقی، دموکراتیک و طرفدار عدالت اجتماعی این کشور قرار دارد، و تنها همین نیروها می ‌تواند که ارزش‌های قانون اساسی افغانستان ( تحکيم وحدت ملی و حراست از استقلال، حاکميت ملی و تمامیت ارضی کشور، تاسيس نظام متکی بر اراده مردم و دموکراسی، ايجاد جامعه مدنی عاری از ظلم، استبداد، تبعيض و خشونت و مبتنی بر قانونمندی، عدالت اجتماعی، حفظ کرامت و حقوق انسانی و تامین آزادی‌ها و حقوق اساسی مردم، تقويت بنیادهای سياسی، اجتماعی، اقتصادی و دفاعی کشور، تامين زنده گی مرفه و محیط زيست سالم برای همه ساکنان اين سرزمين، تثبيت جايگاه شايسته  افغانستان در خانواده  بین‌المللی ) و آرمان افغانستان آزاد، دموکراتیک، امن، شگوفان، مرفه، نیرومند و سر بلند را در عمل تحقق بخشند.

به ‌پیش در راستای تحقق این آرمان‌ها درراه آن مبارزه طولانی، قهرمانانه و جانبازانه و پر افتخار به عمل است.

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۶ـ ۳۱۱۰

وطن تقسیم ناپذیر وتحکیم  وحدت ملی

دوکتور حبیب منگل


افغانستان به همه اقوام ، فرهنگ ها، زبان ها، ادیان و مذاهب آن تعلق دارد. هیچ قومی درین کشور بالا دست نیست ، زیرا که فیصدی بیشتر دارد. هیچ قومی فرودست نیست، زیرا که کمیت کمتری از مردم ما را می سازد. هیچ زبانی نمی تواند انحصارگر باشد، زیرا که تاریخی قدیمی تر دارد. هیچ زبانی نباید از امکانات رشد محروم شود، زیرا که جدید تر است یا سرتاسری نیست.
افغانستان، تجمع انسان های آزاد، زبان های در حال رشد و فرهنگ در حال پیشرفت است. ما خانه مشترک، تاریخ مشترک و آینده مشترک داریم. غنای ما در تنوع ماست.

حق شهروندی ارزشمند تر از هرگونه وابسته گی قومی، خویشاوندی و علایق مذهبی، حزبی و گروهی است.هر شهروند افغانستان، چه زن، چه مرد ،کودک یا جوان، میان سال یا کهنسال، بر خوردار ازحقوق برابر شهروندی می باشد.هر دولت و هرسازمان سیاسی باید مدافع این حقوق باشد و نگذارد که این حقوق به هر بهانه ای که باشد پا مال شود.
درحکومتی که ما مد نظر داریم، هیچ کس نباید به خود اجازه دهد که حقوق قانونی شهروندی مردم افغانستان را، صرف نظر از جنس، قوم، زبان، مذهب و دین آنان، نادیده بگیرد. حکومتی که ما برای آن مبارزه می کنیم، شبکه ای از تامینات اجتماعی است که مردم را به دوریک پروژه ملی برای زنده گی آرام و صلح آمیز متحد می سازد.برای عملی کردن چنین پروژه ای، دولتی لازم است که خود را در عقب شعار « بازار آزاد » و « عدم مداخله دولت» پنهان نکند و مسوولیت خود را بحیث دولت منتخب مردم بجا آورد.
همه مناطق افغانستان، همه ولایات، هر افغان، به مکتب، به انرژی، به موسسات صحی، به راه های مواصلاتی، به زنده گی فعال فرهنگی نیاز دارند. حکومت ما، حق مردم همه مناطق افغانستان را برسمیت خواهد شناخت، هنگام توزیع امکانات عامه، عادل خواهد بود و وحدت ملی را تقویت خواهد کرد. این حکومت، در سیاست ترقی اقتصادی و اجتماعی محلات، منافع عامه را معیار قضاوت و تصمیم  قرار خواهد داد. ما گفتمان  وسیع ملی را با شرکت نماینده گان مردم، در مورد دموکراسی محلی تشویق خواهیم کرد.
ما تلاش خواهیم کرد که والی ها نماینده انتخابی مردم گردند و تا سطح قریه جات، در اطراف پروژه های کوچک و متوسط اقتصادی، در اطراف تعاونی های تولید و فروش محصولات، مردم به تصمیم گیرنده واقعی مبدل شوند.ازاینجاست که دموکراسی ریشه خواهد گرفت و به شیوه زنده گی مردم ما مبدل خواهد شد.
ما در سطح ملی، اداره مستقل گفتمان ملی را ایجاد خواهیم کرد و از ابتکارات نهاد های جامعه مدنی در راه ایجاد پل های تفاهم و برادری بین هموطنان خود حمایت به عمل خواهیم آورد. ازاین طریق است که ما به هدفی خواهیم رسید که آنرا «دولت سازی» و «ملت سازی» می نامند.

از پلاتفورم انتخاباتی این جانب درانتخابات ریاست جمهوری سال  ۱۳۸۸ خورشیدی