حکومت چند سره دراوج تشنج ، معامله و رسوایی

اشرف شهکار

به نظر می‌ رسد که حکومت ساخته شده از درون تقلب‌ ها، دروغ‌ ها و ريا کاری ‌ها به نام « وحدت ملى » اينک در سراشيب پايان نيم عمر خود رسيده است.

آن هياهوى تبليغاتى در جريان انتخابات و آن لاف و پتاق ‌هاى بعد از انتخابات حکومت چند سره، نه تنها جنبه عملى نيافت؛  بل به گره‌ های کور افزود و ده‌ ها خارهای ديگر را نيز آب داد، تا قلب و روان مردم را آبله باران کنند.

رياکاری‌ ها در توافقات، دروغ گويى در معاملات، زورگويى و يکه تازی‌ ها، بی‌اعتمادی و بى باوری‌ ها و دسيسه سازى ها حتا با موافقان و معماران سیاسی ‌شان، در مجموع  نظام را در اوج تشنج و رسوايى سوق داد و حکومت نتوانست حد اقل آن وعده‌ هاى ميان تهى را نيز به سر برساند. تشنج، کشمکش و رويا رويى ميان حکومت دوسره نه تنها فروکش نکرد؛ بلکه هرروز از اوج اختلافات و ناباوری‌ها گاهى ميان دوسر ميان خالى و گاهى هم در میان سخن گويان شان پیوسته مضمون رسانه ‌ها شده است.

اشرف غنى اخيراً باز در دفاع از عدم تغير نظام که گويا بر بنياد قانون اساسى شکل گرفته است موضع گرفت و تيرى را به قلب عبدالله که پيوسته از ضرورت تغییر نظام به نظام پارلمانى سخن می‌ گوید حواله کرد، از طرف ديگر هفت تن از سر پرستان وزارت خانه‌ ها نيز خار چشم پارلمان و موافقان و مخالفان آن گردیده‌اند و به ‌طور اخص بعد از سرپرست شدن وزير خارجه، اوج اختلافات ميان سرپرست وزارت خارجه با نفر اول حکومت سر زبان‌ها گرديده و آقاى ربانى از زور خود در مقابل ریيس جمهور سخن می ‌گوید و آقاى ولى مسعود از دوباره گرفتن قدرت توسط مجاهدين يخن پاره می‌ کند.

نفر اول حکومت که دونيم سال تمام را براى سبکدوشى سرپرست ولايت بلخ در کمين نشسته بود، در معامله غیرمترقبه و قرار دادن اش در مقابل عبدالله و تيم اش، عمر ده ساله والى بودن آن را در بلخ بار ديگر ابقا می ‌کند.

معامله ننگين با گلبدين حکمتيار همچنان اين نظام پوشالى و استخباراتى را رسواتر می‌ سازد، از آن توافقات ننگين که اينک بيش ازشش ماه می ‌گذرد، گاهى کابل و گاهى جلال آباد را براى قدم ‌های کثيف او می‌آرایند هنوز هم به سرمنزل نه رسيده است؛ اما این گلبدين است که امتياز کمايى می‌ کند، نامش از ليست سياه کشيده می‌ شود، جبارترين قوماندان اش به نام زرداد فريادى از زندان انگليس رها می‌ گردد، صدها تروريست اش از زندان‌ها در افغانستان آزاد می ‌شوند و هنوز انتظار دارد تا چانه زنى کنند که دار و دسته‌ هایش به مدارج قدرت دست بیابد، ولى غنى و تيم اش مطمين باشد که از اين بازيگران و مهره‌های بدنام و بازنده و ميان خالى چيزى را نصيب نمی‌ شود جز سياه رويى، شرمنده‌گی و ناکامى.

حکومت دو سره و تيم استخباراتى لجوج و ناکام اش ضمن همه ناکامی‌ ها و رسوایی ‌ها در سطح کشور، منطقه و جهان درين اواخر با موافقان و معماران سياسى خود نيز جفا و خيانت را آغازيده و در صدد توطيه و دسيسه در مقابل پر نفوذ ترین و اساسی‌ ترین پايه حکومت نيز برآمده است و از شلوارمردار ايشچى توغ زيارت ساخته تا به جنرال دوستم ضربه وارد سازند، اين دسيسه از هر جايى که آب می‌ خورد، آگاهانه پاهای لرزان و لنگ و لنگان حکومت لنگان را در سراشيب سقوط و رسوايى کشانيده است.

اين حکومت بى مسوولیت و پوشالى را به‌ عوض این که اصل توجه را به جواب متقابل، به هزاران توپ و راکت باران پاکستان معطوف بدارد که قلب و روان مردم ما را نشانه گرفته‌ اند و عامل شهادت ده‌ها و بی‌خانمان ساختن هزاران هموطن ما گرديده است با بی‌ شرمی تمام مهرسکوت بر لب زده است گویی آب از آب تکان نخورده است. اين حکومت فاسد را خدا شرمانده است که ده‌ها زن را داعشيان به غرامت گرفته و هزاران بدبختى ديگر را بار آورده‌ اند که هنوز هم خاموش است و باید گفت که اين سکوت‌ها و گذشتن غيرمسوولانه از حوادث دردناک ده‌ها معامله وطن‌ فروشانه ديگر را بگوش می ‌رساند که در حال تکوين است.

چنين وضع، حالت و بحران نشان می ‌دهد که مهر ناکامى و بدنامى  بر پيشانى سران نظام حک شده است، آن‌ ها ديگر توانايى بيرون رفت از اين لجن زارى را که خودشان کنده و ساخته‌ اند، نخواهند داشت. هر روز نام‌ های سياه شان سیاه‌ تر و ناکارایی‌ شان مبرهن ‌تر خواهد شد؛ و نام شان با اطمینان در سرخط ليست سران ناکام حکومت‌ های جهان شامل ويکى پديای دنيا خواهد شد.

درچنين حالت جنبش‌ های ترقى خواهى، روشنفکران، نیروهای ملى و دموکراتیک بايد هوشيارى کامل شان را به کار گيرند، صفوف شان را فشرده سازند؛ و با استخراج شعارهای واقع ‌بینانه، ابعاد نفوذشان را در جامعه گسترش دهند و همپا با نياز زمان حرکت کنند و خود را با قلب، روان و خواست مردم گره بزنند و شانه به شانه توده‌هاى میلیونی قدم بردارند اين مهم‌ ترین و حیاتی ‌ترین ضرورت است که بايد آن را استخراج، درک و در عمل پياده کرد.

 بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۸۰۲