زنده باد اول می ، روزهمبسته­ گی جهانی کارگران

 

 

انجنیر حبیب الله  فتاح

ايده شادى بخش استفاده از جشن و تعطيلى به عنوان ابزارى براى به کرسى نشاندن خواست هشت ساعت کار در روز، اولين بار در استراليا متولد شد. در سال ١٨٥٦ ترسایی کارگران تصميم گرفتند به عنوان سمبول هشت ساعت کار در روز، در يک روز معين کار را تعطيل کنند، دورهم جمع شوند و به جشن و شادى بپردازند. کارگران روز ٢١ اپریل را به عنوان جشن هشت ساعت کار در روز تعيين کردند. در آغاز کارگران استراليا اين روز را فقط براى سال ١٨٥٦ در نظر داشتند. اما اين اولين جشن آن چنان تاثيرعميقى بر روى توده هاى کارگراستراليا داشت و آن چنان روحيه آنها را براى حرکات جديدتر بالا برد، که تصميم گرفتند اين روز را هرساله جشن بگيرند.
به راستى هم چه چيز بيش از توقف کار با تصميم خود کارگران، مي توانست روحيه و باور به نيروى خويش را اين چنين درميان کارگران بالا ببرد؟ چه چيزى به اين برده گان ابدى کارخانه ها و کارگاه ها، مي توانست بيش از مارش ارتش کارگران، ارتش خويش جراات و جسارت بخشد؟ بدين ترتيب ايده جشن کارگرى به سرعت پذيرفته شد. از استراليا آغاز گرديد و به ساير کشورها گسترش پيدا کرد تا اين که سرانجام همه کارگران دنيا را در برگرفت. ابتدا کارگران امريکا تجربه کارگران استراليا را دنبال کردند و در سال ١٨٨٦ تصميم گرفتند که اول ماه می روز توقف سراسرى کار باشد. در اين روز ٢٠٠٠٠٠ کارگر کار را ترک کردند و بر خواست ٨ ساعت کار تاکيد نمودند. سپس براى چند سال پوليس و پيگرد قانونى مانع تکرار تظاهرات کارگران امريکا در چنين ابعادى شدند. با اين وجود در سال ١٨٨٨ کارگران تصميم گرفتند که مراسم اول ماه می را دوباره جشن بگيرند و تاريخ مراسم بعدى را اول ماه می سال ١٨٩٠ اعلام کردند.
هم زمان جنبش کارگرى در اروپا رشد و تحرک زيادى پيدا کرد. قدرتمندترين بيان و تجلى اين جنبش در « کنگره بين الملل کارگران » در سال ١٨٨٩ بود. اين کنگره با شرکت ٤٠٠ نماينده تصميم گرفت که هشت ساعت کار بايد در صدر خواست هاى کارگران قرار گيرد. پس از آن نماينده اتحاديه هاى فرانسه، لاوين از منطقه بوردو، با اراِیه قطعنامه اى از کنگره خواست که توقف کار در روز اول ماه می به اين منظور در دستور کار همه کارگران جهان قرار گيرد. سپس نماينده کارگران امريکا با تایيد پيشنهاد رفيق کارگر خود از کنگره درخواست کرد که کارگران در اول ماه می سال بعد يعنى ١٨٩٠ دست به اعتصاب عمومى بزنند. بدين ترتيب کنگره انترناسيونال روى تاريخ جشن عمومى کارگران تصميم گرفت.
مانند ٣٠ سال قبل دراستراليا، کارگران اينبار هم تظاهراتى براى همان يک بار را مد نظر داشتند. کنگره انترناسيونال تصميم گرفت که کارگران همه کشورها باهم براى خواست هشت ساعت کار در روز، در اول ماه می سال ١٨٩٠ تظاهرات کنند. هيچ کس از تکرار تعطيلى براى سال هاى ديگر سخنى نگفت. طبيعتا کسى نمي توانست پيش بينى کند که اين ايده به اين راحتى مي توانست موفقيت آميز باشد و به سرعت توسط کل طبقه کارگر پراتيک شود. با اين حال فقط کافى بود که کارگران روز اول ماه می را براى يکبار جشن بگيرند تا همه متوجه شوند و احساس کنند که جشن روز اول ماه می بايد هر ساله و به طور هميشه گى برگزار شود.
اول ماه می به خواست هشت ساعت کار در روز فراخوان مي داد. اما حتا بعد از اين که کارگران به اين خواست رسيدند، اول ماه می پايان نيافت. مادام که مبارزه کارگران عليه بورژوازى و طبقه حاکمی ادامه دارد، مادام که کارگران به همه خواست هايشان نرسيده اند، اول ماه می روز بيان اين خواست ها خواهد بود. وهنگامي که  روزهاى بهترى سر رسد، هنگامي که طبقه کارگر همه جهان رهايى خود را بدست آورد، آن زمان نيز بى ترديد بشريت روز اول ماه می را به افتخار مبارزات تلخ و مشقات زيادى که در گذشته متحمل شده جشن خواهد گرفت.

 

واما در افغانستان :

از جمعیت ۲۷ میلیونی افغانستان حدود ۱۰ میلیون نفر افراد واجد شرایط کارهستند.مقامات وزارت کار، اموراجتماعی، شهدا ومعلولین افغانستان تعداد افراد بیکار در این کشور را حدود ۸۰۰ هزار نفر اعلام کرده‌اند.

بیکاری اکنون به یک چالش عمده در افغانستان تبدیل شده است. ناامنی و احتمال خروج کامل نیروهای خارجی از این کشور نیز این بحران را شدیدتر کرده است. این عوامل باعث شده که خانواده‌ها برای امرار معاش، کودکان خود را نیز به کار بفرستند.

براساس اعلام صندوق حمایت از کودکان افغانستان، در حدود ۳۰ درصد از کودکان افغان کار می‌ کنند. نهادهای دولتی نیز تا اکنون قادر به جذب تعداد قابل توجهی از افراد بیکار به عنوان کارمند نشده‌اند.

در حال حاضر حدود ۶۰ درصد ازمردم افغانستان در مزارع مشغول به کارهستند که از این کار پولی بدست نمی آورند و تولید حاصل از آن فقط می ‌تواند نیازهای اولیه زنده گی آنان را تامین کند.

سازمان بین‌المللی کار نیز اعلام کرده که تحقیقات این نهاد نشان می‌دهد در کشورهای جنوب آسیا که افغانستان نیز جز آنها است، خود اشتغالی و بیکاری مخفی درسال ۵۹ درصد رسیده و افراد دراین نوع فعالیت مزدی دریافت نمی‌کنند.

از ۴ میلیون نفر بیکار ۸۰۰ هزار تن به صورت مطلق بیکار هستند و بقیه درهفته‌ای کمتر از ۴۰ ساعت کار می‌کنند. براساس قانون کار افغانستان ساعت کار رسمی ۴۰ ساعت در هفته‌ است.

از سوی دیگر اداره مرکزی آمار افغانستان اعلام کرده که جمعیت شهروندان کمتر از سن ۱۵ سال افغانستان به بیش از ۱۱ میلیون نفر می‌رسند.

نگرانی‌هایی وجود دارد که افزایش جمعیت جوان و عدم سرمایه گذاری در بخش‌های زیربنایی که قدرت جذب نیروی کار را دارند، افغانستان را با بحران بیکاری مواجه کند.

انتظار می ‌رود که سالانه حدود ۴۰۰ هزار نیروی کار جدید، وارد بازار کار در این کشور ‌شوند. درمیدان‌های مرکزی شهرهای بزرگ این کشور می ‌توان صف‌ های طولانی از کارگران بازار افغانستان از بیکاران اشباع شده است. تعدادی از این افراد از صبح تا شب نمی‌توانند کار پیدا کنند و شب با دست خالی به خانه برمی ‌گردند.

این مساله باعث شده که اغلب کارگران بدون اینکه طالب بیمه و امتیازات دیگرباشند درمحیط‌ های خطرناک و ناسالم کارکنند. درمیدان‌های مرکزی شهرهای بزرگ این کشور می ‌توان صف‌های طولانی از کارگران بازار افغانستان از بیکاران اشباع شده است.

نبودن محیط سالم کاری همواره منجر به مرگ و یا معیوبیت کارگران افغان شده است.

مشکل دیگر کارگران افغان کارگران خارجی است به خصوص کشور های همسایه است که دولت به بهانه بازار آزاد جلو آنرا نمی گیرد.

با به قدرت رسیدن « دولت وحدت ملی » و تقسیم قدرت میان کارتل­ های اسلامی- قومی نه ­تنها که بهبودی در وضعیت عمومی از امنیت تا ثبات و قطع جنگ پدید نیامد؛  بلکه به صف بیکاران، به ویژه در میان نسل جوان، بیشتر از هر زمانی طی این مدت افزوده شد. نيروی وسیعی از کارگران چه در شهرها و چه در روستاها جهت بقا و تامین زنده­ گی چاره جز فرار و رفتن به بازارهای کار کشورهای همسايه و منطقه و همچنان اروپا را ندارند.

این نیروی عظیم کارگران بیکار که از کشور فرار می ­کنند در وحشیانه ­ترین شکل مورد استثمار و تبعیض و سودجویی سرمایه داران کشورهای محل اقامت شان از جمله کشورهای همجوار و کشورهای حوزه خلیج قرار می­ گیرند. برخی هم برای یافتن زنده­ گی بهتر و نجات جان خود و خانواده های شان دل به دریا زده و خوشبختی و سعادت شان را آن سوی آب­های دریای مدیترانه جست و جو می ­نمایند، رویا و آرزویی که یک جا با بسیاری از این کارگران از جهنم گریخته در دل امواج مییب دریاها غرق می ­شود.

حاکمیت رژیم ارتجاعی و فاسد که طی این یک دهه و نیم بر مردم و طبقه کارگر فقر و محنت فروخته است. رژيم فاسد مافیایی  درعرصۀ اقتصادی هیچ راه حلی برای بیرون رفت از رکود و بحران جاری جز نسخه آزموده شده ميکانيسم  « بازار آزاد » ندارد.

درعین حال که این نظام فاسد و مافیایی در ادامه حاکمیت اش به یک اقتصاد پارازیتی و مافیایی رسمیت بخشیده است که مهره ها و مسوولین و اراکین آن به عنوان صاحبان اصلی سرمایه در آن شریک اند. در کنار پراکنده­ گی و نا­آگاهی خود کارگران، مذهب و ناسيوناليسم قومی به مثابه  دو گرايش ايدیولوژيک مسلط در فضای سياسی جامعه، نقش اساسی ای در وضعیتی که طبقه کارگر افغانستان با آن مواجه است، دارد.

برای بیرون رفت از این وضعیت رقت بار و وحدت اصولی نيروهای چپ و دموکرات و ترقی پسند  ضروری­ترین ومهم­ ترین اقدامی است که می تواند کارگران افغانستان بیرون رفتن از وضعیت کنونی درموقعیت مبارزاتی برتری قراردهــد.

همبسته ­گی بین المللی طبقه کارگر و همسویی و همیاری نیروهای ملی ودموکرات وترقیخواه ، جامعه مدنی ، اتحادیه های کارگری وصنفی  یک نیاز ضروری و حیاتی به شمار میرود.

بامداد ـ  سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۲۹۰۴

قصه صلح افغانستان و « جنگ های دورگه »

 

 

دکتر سید احمد جهش

شورای عالی نامنهاد صلح  وهمکاری پاکستان درتامین صلح افغانستان یک کمیدی ومساله خنده آوراست. کمیدی بودن این موضوع آن قدر روشن است که نیاز به تشریحات ومقالات دور و دراز ندارد.

 می خواهم جان مطلب را بسیار مختصر طی چند سطری تصریح نمایم .

آنهایی که می گفتند اسلام در خطر است وامروز از بی غیرتی دست به سینه گرفته نوکری عیسوی ها را می کنند؛ افغانستان را به چنگال مافیای بین المللی انداخته اند.

مافیای بین المللی که هدف نهایی آن ایجادحکومت واحد جهانیست ( به نظرم این مفکوره یعنی ایجاد حکومت واحد جهانی را از اثرمشهور  برتراند راسل »  فیلسوف انگلیسی بنام « امید های نو» الهام گرفته اند ) متشکل ازعناصرآتی می باشد :

ـ مافیای بانکی

ـ مافیای صنایع اسلحه سازی

ـ مافیای انرژی

ـ مافیای اطلاعات ومخابرات

ـ مافیای تکنالوژی

ـ مافیای مواد مخدر

اداره همه امورفوق بدست امپریالیزم غرب بوده  در وا ل استریت  کوردینه و برنامه ریزی می شود.

اولیگارشی مالی جهان با ایجاد القاعده و طالبان وصحنه سازی های واقعه آسمان خراش های نیویارک ، صحنه سازی های جنایات طالبان درافغانستان موفق شد آرا عامه جهان را فریب داده افغانستان را اشغال نماید.

هدف از اشغال، تاراج وغارت دارایی های سرزمینی و زیرزمینی افغانستان توسط کمپنی های امپریالستی وتحت کنترول داشتن همسایه های افغانستان وایجاد یک تخته ای خیزمنطقه وی برای گسترش و نفوذ محاسبه شده ومهمترازهمه توسعه و صدور تروریزم وپیشبرد جنگ های (هایبرید* ) درکشورهای آسیای میانه ، روسیه ، چین و ایران ومنفجرنمودن ممالک موصوف از داخل توسط (هایبرید وارز* ) می باشد.

 البته غارت مواد معدنی ایکه درسطح زمین قرار دارد و درآمد بیلیون ها دالری از تریاک افغانستان فعلاً ازاهداف ضمنی شبکه جهنمی مافیایی قلدران تهاجم  وغارتگران جهانی می باشد.

روی ملحوظات فوق غرب حضورنظامی خود را درافغانستان ضروری وحتمی می داند و ازاین رو ابداً به صلح افغانستان علاقه نداشته هرروزتلاش می نماید تا بی نظمی ، جنگ و توحش را را درافغانستان دامن بزند زیرا صلح افغانستان به معنا ختم حضور نظامی قلدران اشغال وتسخیردرافغانستان است.

غرب حضورنظامی اش را درافغانستان با ایجاد شبکه ایی ازپادوها ونوکران منطقه وی اش مانند ترکیه وحرامزاده های انگریزی چون:  قطر، امارات، عربستان سعودی و پاکستان در خارج افغانستان و نوکران داخلی اش در ترکیب  دولت وحکومت افغانستان ،  شبکه تروریستی طالبان، حکمتیار وحقانی ، فاسدان و دارو دسته حامد کرزی ، غنی واتمراجیر وعبدالله نوکرباتیم های شان ودیگرهمکاران اجنبی برآورده می سازد.

 ازاین که همه عناصربالا به صورت مستقیم  وغیرمستقیم عضویک شبکه بوده ونوکریک باداراند ، بناً صلح و صلح بازی شورای نام نهاد صلح، کنفرانس صلح همه وهمه جز مسخره بازی وفریب مردم افغانستان وجهان چیز دیگری نیست. حتا با دعوت چین درکنفرانس های صلح ، امریکا توانست سرکله ی چین هم کلاه بگذارد .

اگرتامین صلح درافغانستان واقعا صادقانه وباخلوص نیت انسانی هدف می بود امریکا ومتحدین اش توانایی آنرا داشتند و دارند که در طول یک مدت کوتاه نه تنها تروریستان را نیست نابود کنند؛  بلکه مدارس و باشگاه های تربیه وپرورش طالبان را درپاکستان مسدود و کمپ های تربیه آدمکشان را ازبین ببرند ؛ ومنابع مالی شان راقطع نمایند. اما برعکس این مافیای جهانخور ونوکرانش اند که به عوض سرزنش، تروریست ها را کمک مالی وتسلیحاتی می کنند وحتا گزارش رسانه های داخلی به صراحت می رسانند که چرخبال های خارجی نیز به خدمت توظیف شده اند تا درهرکجا که لازم و نیازباشد انتقال داده شوند . پس شما خواننده گان محترم خود فکر کنید که درچنین وضع سخن ازصلح و صلح بازی به ریش همه خندیدن نیست ؟

سناریوی صلح افغانستان خیلی ها مشابه به مسئله صلح فلسطین واسراییل است که نزدیک به هفتاد سال می شود که هنوزهم تامین نه شده است.همه روزه فلسطینی ها کشته می شوند اما اسراییل زمین غصب می کند ومعادن نفت وگاز ساحلی را به تصرف خود درمی آورد.

همین طور در طول هفتاد سال دیگر مردم عادی افغانستان کشته خواهند شد ومافیای خارجی و داخلی ( همکاران اشغال ) زمین ها، آب ها،جنگلات ومعدن افغانستان را تاراج خواهند کرد. مگر آنکه معجزه ای رخ دهد ومردم افغانستان بیدارشده به پاخیزند تا دست مافیا وامپریالیزم از حلقوم مردم افغانستان قطع گردد.

 

پانویس:

کلمه هایبرید بیشتردربیولوژی ومخصوصاً درنسل گیری حیوانات و نباتات به کار رفته درفارسی  دورگه معنی می دهد. برعلاوه امروز این کلمه در تخنیک وسیاست ومسایل نظامی هم استعمال می شود. چنانچه به موتر های که توسط برق و پترول حرکت می کنند هایبرید گفته می شود واما در سیاست و ادامه آن یعنی جنگ معنی خاص دارد و می توان گفت که کلمه هایبرید یک کته گوری فلسفی است وبه پدیده های اطلاق می شود که متشکل از دو ویا بیشتر اجزا وعناصر باشند.

Hybrid  wars*

 -  « جنگ های هایبرید»:  اندریو کریبکو  نویسنده ومبصرسیاسی امریکایی کتابی بنام « هایبرید و ارز» نوشته است، همچنان مقالات او را درمورد جنگ های هایبرید می توانید درلینک زیرمطالعه نمایید:

http://www.globalresearch.ca/hybrid-wars-destabilizing-scenarios-and-colored-revolutions-the-balkans-chechnya-and-the-central-asian-spring/5520441

قرار ریسرچ وتتبع ای که کرده ام چنین به نظرمیرسد که غرب بعد ازاشغال افغانستان وعراق استراتیژی از پای درآوردن ومضمحل کردن ممالکی راکه هدف تیربلایش قرارمی گیرد تغییرداده و فعلاً بیشترازاستراتیژی جنگ های هایبرید کار می گیرد، مخصوصاً امریکا می داند که راه اندازی جنگ های متداویل به مقابل روسیه  و چین باعث تلفات کتله وی، استعمال اتوم وجنگ جهانی سوم می گردد ، بناً جهت شکست حریفان از استراتیژی جنگ های هایبرید کار می گیرد.

به اساس نظرفوق امریکا بخش اعظم قوای متداول خود را ازافغانستان کشیده است اما خود یکجا با شبکه همکاران داخلی وخارجی اش جنگ شدید هایبرید را برضد مردم بی دفاع افغانستان پیش می برد.

امریکا درپیشبرد جنگ های هایبرید از تکتیک های آتی استفاده میکند:

- استخدام وجذب تعداد زیاد شهروندان مبتکرو بانفوذ کشورمورد هدف توسط سرویس های استخباراتی و توظیف شان جهت اجرای وظایف خاص درتمام قدمه ها.

- نفوذ دادن و صدور«  ان جی او» ها به کشورهای مطمع نظر.

- صدور گروپ های تروریستی و خرابکاربه مملکت مورد نظر.

- دامن زدن وتحریک اختلافات قومی، مذهبی، لسانی و منطقه وی.

- صدورانقلابات رنگین  ومخملی و نارنجی برای تغییر رژیم کشورها.

   طبق نظر  اندریوکریبکو  بهارعرب، انقلاب های رنگین گرجستان، قرغزستان وناآرامی های اندیجان ازبکستان، کودتای میدان اوکرایین و جنگ سوریه همه جنگ های هایبرید امریکایی اند ، مخصوصاً پروژه اتحادیه یوروآسیای روسیه و راه ابریشم چین شدیداً هدف جنگ هایبرید امریکا قرار دارد.

به اساس آنچه در بالا نگاشته شد « هایبرید وارز» را می توان جنگ های غیرمتداول چند بعدی ویا جنگ های دورگه ترجمه نمود.

بامداد ـ  سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۲۷۰۴

هفت  ثور وهشت ثور دو پدیده متضاد!

رستمی

قیام هفت ثور ۱۳۵۷ خورشیدی که به خاطر دردهای بیکران مردم تحت رهبری حزب دموکرتیک خلق افغانستان ،به پیروزی رسید؛  رویداد باعظمت مترقی و تاریخی در عرصه های سیاسی ،اجتماعی واقتصادی بود . با ساختار جدیدی حاکمیت دولتی ، قدرت به نماینده گا ن عموم مردم تعلق گرفت.  دراین ساختار نوین افراد اگاه ، تحصیل کرده وباسواد ازمیان  تمام اقشار، گروها و اقوام مختلفی کشور بدون تعصب در راس ارگان های دولتی قرارگرفتند؛ بر نیروی تمام زحمتکشان اعم از کارگران، دهقانان ، روشنفکران ، ملاامامان ها و روحانیون وطن پرست وسکولار تکیه  داشت.

هدف خود را توزیع مساویانه ثروت ملی به عموم مردم براساس تغییرات وتحولات بنیادی با تنظیم وترتیب پلان های انکشافی تحت رهبری دولت، برشالوده سیستم مختلط  دولتی و خصوصی برای انکشاف وترقی اقتصاد ملی کشور گام گذاشت. دولت بلافاصله از لحاظ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اقداماتی را روی دست گرفت که به نفع دهقانان ، کارگران ومامورین متوسط وپایین رتبه بود. تعصب بین زن ومرد برداشته شد و حقوق زن مرد مساوی اعلام شد. اصلاحات ارضی به نفع دهقانان عملی شد که اکثر  دهاقین صاحب زمین شدند واگر مداخلات بین المللی یکجا با حامیان آنها که قبل از هفت ثور در زمان محمد داوود برای سرنگونی دولتش به پاکستان رفته بودند، صورت نمی گرفت ؛ امروزمردم کشورما به ماتم وغم دستاوردهای مدهش  هشت ثور نمی نشستند ، شاهد و دارای دستاورد های بزرگی اقتصادی واجتماعی و فرهنگی می بودند.

 دستاورد هشت ثور !

حکومت به شکل مسالمت امیز براساس توافق های ابرقدرت های جهانی میان تنظیم های هفت گانه وهشت گانه با جمهوری افغانستان بدون خونریزی وبدون شکست دادن کدام ابر قدرت ویا چپه کردن کدام دیوار خارجی وخون کردن بینی یک سرباز و افسرو بلند رتبه دولتی، انتقال یافت . این امربرای قطع خونریزی وصلح سراسری بر اساس ارزش های مصالحه ملی صورت گرفت .

بعد از آن در راس قدرت افراد وقوماندانان رهبران مسلح جنگ جوی احزاب اسلامی  که دور ازوطن بودند واز سرزمین های بیگانه قومانده  ویرانی وکشتار به افغانستان صادر میکردند، بدون برنامه وهدف مترقی  دولت را اشغال کردند . ثروت های ملی را بنام « غنیمت جهاد » چور و چپاول وغضب  و میان هم تقسیم ؛ وبرای گرفتن قدرت به نفع گروه ها  واحزاب تنطیمی خود به جنگ وجدال و ویرانی شهرها از جمله پایتخت کشورشدند. دولت یک صد ساله کشور رابا ابزار وسایل آن از بیخ و بن چور وبه پاکستانی ها به تول وترازو فروختند. شیرازه وخوشبختی زنده گی مردم ازهم پاشید .افراد بی سواد وکم سواد بی تحصیل وبدون دانش و فهم سیاسی و اداری در راس دولت با تفنگ، ریش و پیراهن وتنبان بالای شانه های مردم به حکمروایی پرداختند. زن ها خانه نشین شدند ، نهادها ی آموزشی بسته و ویران شد و به سنگر داغ نبرد میان احزاب جهادی تبدیل شد. ثروت های ملی به شمول وسایل حمل ونقل سلاح تقیله وخفیفه قوای مسلح به پاکستان فروخته شد ، زمین  منازل، باغ ها دولتی وغیردولتی  به قومندانان و جنگسالاران تعلق گرفته وغضب گردید. ثروت ملی درمیان سران وقوماندان های تنظیم های جهادی تقسیم وغصب شد. کشتار زنان، جوانان، پیران به سنت روزمره اعضای گروپ های جنگ سالار تبدیل شد.بیش از دومیلیون نفر در ظرف سه ماه به کشورهای همسایه مهاجر و۶۰ هزار باشنده شهرکابل به اثر راکت های حزب اسلامی گلبدین به شهادت رسیدند.

بعد ازاین ناهنجاری ها تجاوز ۴۵ کشورجهان به سرگرده کی ناتو امریکا به افغانستان به بهانه دستگیری مرد عربی بنام اسامه بن لادن که مشکوک حمله تروریستی به مرکز تجارتی امریکا بود،به افغانستان تجاوز وبع داز چپه کردن دولت طالبان، حکومت موقت دست نشانده از بن کشور المان به افغانستان انتقال یافت که صفحه جدیدی به ادامه تراژیدی هشت ثور در تاریخ کشور رقم خورد. که پیامدهای ان تا الحال به مثابه آفتاب روشن که نقل «ن درتوان این برگه کوتا ه نمی گنجد.

تغیرات اقتصادی به نفع اقتصاد سیستم سرمایداری با اعلان« بازار آزاد »  زیر نام « دموکراسی  وارداتی » و ازبین بردن سکتورهای دولتی، غضب منابع و موسسات اقتصادی توسط  افراد زورمند وجنگ سالار و شرکت های خارجی،  کشورما داخل جامعه متضاد طبقاتی  یعنی کارگر وسرمایه دار وارد شده که هر روزه سرمایه دار ثروتمندترو کارگر فقیرتر می شود. این امرعلت  آن شده که هزاران تن همو طنان ما  از دست فقر و بیکاری، ظلم واستبدادی  که جزو سرمایه ملی ما را تشکیل می دهند به خارج کشورمهاجرت نمایند.  شوربختانه با درد و اندوه صدها تن از اینها به خاطر  رسیدن به کشوری امن برای  زنده گی کردن جان های خود را ازدست داده  ویا در ناگوارترین شرایط در انتظار رفتن به کشورهای اروپایی درسرحدات یونان ومقدونیه بسر می برند. عوامل  این همه بدبختی ها بیکاری وفقر که  ناشی از تحقق اصول واساسات سیستم سرمایداری بر بنیاد تشدید نابرابری ها وتوزیع  ثروت ملی بوده که زمینه فرار نیروی کار را از کشور فراهم ساخته است. واردات وانبار سر سام آور اموال ضروری و غیر ضروری برای سود وسرمایه بیشتر،  افغانستان رابه گدام بزرگ جهانی تبدیل کرده است ؛ کنترول بازاربه دست افراد ، گروه های زورمند وبا صلاحیت دولتی متمرکز وبه نفع ثروتمندان حمایه می شود. متداول شدن وفورسرسام آور مواد مخدره و استعمال، کشت  وقاچاق آن ، توسط  زورمندان مسلح با کمک مادی نیروهای نظامی خارجی در جهان  که ۹۷ فیصدکشت وتولید آن در خاک افغانستان بعد از هشت ثور صورت ګرفته است، می باشد.  

اینست دستآورد دوپدیده تاریخی که  در کشور ما به وقوع پیوسته است. مردم تاریخ می سازند وقضاوت کننده حوادث در روند تاریخ می باشند.

بامداد ـ  سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۲۶۰۴

مـردم از دولـت عمـل می خواهـــد !

 

دوکتور حبیب منگل
محمد اشرف غنی رییس جمهوری افغانستان ، یکشنبه ششم ثور در یک نشست فوق العاده با نماینده گان هر دومجلس شورای ملی اعلام کرد که خواست مردم افغانستان از دولت این است که به دلیل حمایت پاکستان از میزبانی، تجهیز و تسهیل فعالیت گروه‌های تروریستی به شورای امنیت سازمان ملل و سایر نهادهای بین‌المللی ازپاکستان شکایت کند .
رییس جمهورغنی ؛ شبکه حقانی و گروه طالبان را که هموطنان خود را می کشند به دهشت افگنی ادامه می ‌دهند باغی ؛ تروریست شرارت پیشه وقاتلین مردم و جنایت کارخواندند که درخدمت دشمنان افغاستان قراردارند و هیچ راهی برای گفت‌ وگو با این گروه ها وجود ندارد و سرکوب خواهند شد . وی از مردم و نماینده گان خواست که دربرابر تروریزم وتروریست باید یک پارچه و متحد ایستاد شوند :« کسانی که به این وحدت لطمه می ‌زند و در عین قرار داشتن در متن حکومت و نظام و با استفاده از منابع آن آب در آسیاب دشمن می ریزند، به صورت آگاهانه و ناآگانه در جنگ روانی با دشمنان این کشور همسو هستند، در مورد آنان ارفاق صورت نخواهد گرفت.»
رییس جمهور وجود فساد اداری را یکی از نقاط آسیب پذیر دولت اش خواند و گفت که مرتکبین فساد باعث تضعیف قابلیت رزمی و وظیفه وی نیروهای دفاعی و امنیتی افغانستان شده و به گفته او کسانی که مرتکب فساد می ‌شوند، به دشمنان وطن خدمت می ‌کنند. وی به تعهد دولت اش در مبارزه با فساد اداری تاکید کرد و افزود: « مفسدین را که مرتکب خیانت ملی می‌ شوند، متناسب به جرم شان از طریق محاکم مربوطه، مورد مجازات سنگین قرار خواهد داد.»
به این گونه ریس جمهور غنی به خواست های برحق مردم وسازمان های سیاسی و جامعه مدنی در رابطه به برخورد قاطع با پاکستان و سرکوب طالبان تروریست و شرارت پیشه  و ارتقای قابلیت امنیتی نیروهای امنیتی کشور در تامین امنیت وحکومت داری خوب و مبارزه با فساد و عوامل آن به گونه لبیک گفت وتن درداد . اما مردم افغانستان در زمینه اظهارات و وعده های رییس جمهور عمل می خواهد .
اینجانب نیز در رابطه به حملات تروریستی کابل و تقبیح وغم شریکی به قربانیان آن ؛ تحت عنوان « دافغانستان سره د پاکستان د دشمنی او د طالبانو دجنایتونو یوه بله بیلگه » نوشته ای به نشر سپرده وپیشنهادات (۵) ماده ایی را در قطع حمایت پاکستان از طالبان و صدور تروریزم دولتی به کشور؛ شناختن طالبان مسلح باغی و شرارت پیشه به حیث تروریست ها وشبکه تروریستی و سرکوب آنان ؛ ارتقای قابلیت امنیتی نیروهای امنیتی وهم چنان حکومت داری خوب و وحدت جامعه سیاسی و مدنی و کافه ملت درجنگ با تروریزم و حل مسایل حاد کشور پیش کش نمودم که دوباره به نشر سپرده می شود :

دافغانستان سره د پاکستان ددشمنئ اودطالبانو دجنایتونو یوه بله بیلګه .


دادی وسله والو طالبانو دخپلوتروریستی او افغان وژنی حملوپه ادامه بیا په کابل کی یو شمیر وطنوال شهیدان او زخمی کړل .دطالبانو دا تروریستی حملی چی دپاکستان دکویټې په ښارکی پلان کیږی د افغانستان سره دپاکستان دحکومتونواوجنرالانو ددشمنئ او نه اعلان شوئ ۴۰ کلنی جګړی ددوام او د طالبانو دجنایتونو او افغان وژنې یوه بله بیلګه ده چی دجهاد ترنامه لاندی ترسره کیږی .
وړاندی له هرڅه زه هم دتولووطنوالو سره یو ځای ددی جنایت په ترسره کوونکو او سازمان ورکونکو لعنت وایم اودشهیدانو روح ښاد او زخمیانو ته یی عاجله شفا غواړم او د کورنیو په غم کی یی ځان شریک بولم .
په افغانستان کی دوسله والو طالبانوتروریستی حملی په داسې حالاتو کی دوام لری او شدت مومی چې د افغانستان ؛ امریکا ؛ چین او پاکستان په څلوراړخیزو غونډو کی دتروریسم پر ضد دګدی جګړی او په افغانستان کې د سولې او مصالحې په اړوند هوکړې شوي دي او دهغی له مخی پاکستان هوډ کړی دي چې طالبان به دافغان حکومت سره دمستقیمو خبرو میز ته را ولي اوکه طالبان خبرو ته حاضر نه شی او تروریستی حملو ته دوام ورکړی ؛ تحریم او مجازات او دپاکستان څخه به وایستل شي.
خودادې ګورو چی پاکستان دتل په څیر په خپلو هوډونو او تعهداتو عمل نه کوي او دتروریسم په ضد جګړه کی خپلی دوه ګونی لوبی ته دوام ورکوی ؛ له یوې خوا تروریسم ضد جګړی ته ځان متعهد بولی او دامریکا څخه ددی جګړی تر نامه لاندی کمکونه اخلی او له بلې خوا دطالبانو او نورو تروریستی شبکو دحملو له لاری دادی په افغانستان دجګړی اور ته لمن وهی .
نو څه باید وشي چې دافغان سره دپاکستان دشمنی او نه اعلان شوی جګړی او دطالبانو جنایتونو ته دپای ټکئ کیښودل شی ؟
۱- دافغانستان دحکومت او ملی شورا له خوا وسله وال طالبان ددهشت ګرو (تروریستی) شبکو په توګه وپیژندل او اعلان او ددوی سره دخبری ونه شي او دقطعی ماتی لپاره ېې لازم ګامونه واخیستل شي اوددی سره جوخت دملګرو ملتونودسازمان دامنیت شورا څخه هم وغوشتل شي چی دطالبانوپه اړوند دامنیت شورا دقطعنامو له مخی دوضع شوو تحریمونه دعملی کولو لپاره لازم اقدامات ترسره کړي .
۲- افغانستان حکومت په هیواد کی دپایدارامنیت دتامین او دتروریسم ضد جګړی کی دبریالتوب لپاره نوی او کارا امنیتی ستراتيژی تدوین او دتطبیق لپاره یی دهیواد د ټول مادی او معنوی او ټولنیز او ولسی پو تانسیل څخه ګټه پورته کړی اودهیواد دفاعی قابلیت دخود کفایی سطحی ته ورسوي؛ امنیتی ځواکونه، په درنو وسلو تجهیز او په پیاوړی مسلکی رهبري تقویه کړی اودښه حکومت داری په برخه کی خپلی ژمنی ترسره کړی .
۳- حکومت ؛ ملی شورا ؛ سیاسی ګوندونه او مدنی ټولنې د امریکا دمتحده ایالات او ناتو څخه وغواړي چې دافغانستان سره دستراتیژیکی قرارداداو امنیتی موافقتنامي له مخی دافغانستان دامنیت او دتروریسم ضد جګړې کی او په دی لړ کی د پاکستان په خاوره کی د القاعده ؛ داعش او طالبانو او نورو ترو ریستی شبکو دمرکزونه او پټ ځایونه په ځپلو او له منځه وړلو او دافغان امنیتی ځواکونو دامنیتی قابلیت په لوړولو کی دشوو لورنامو په عملی کولو کې ريښتینی او قاطع ګامونه واخلی او مرستو ته داوم ورکړی . او په همدا ډول دامریکا متحده ایالات په پاکستان لازم فشار وارد کړی چی دتروریسم ضد جګړی کې ددوه ګونی لوبی او دامریکا او افغانستان سره د دشمنی لاس واخلی .
۴- دافغانستان دحکومت او ملی شورا له خوا دملګروملتونو د سازمان دامنیت شورا څخه وغوښتل شي چی پر پاکستان فشار راولی چی د تروریستی شبکو په اړوند دامنیت شورا دقطعنامو په عملی کولو او دتروریسم په ضد جګړه کی خپل هوډونه په عمل کې ترسره کړی اوکه پاکستان دملګرو ملتونو دامنیت شورا غوښتنې عملی نه کړی لازم تعزیرات پر وضع شي .
۵- دافغانستان حکومت او ملی شورا د پاکستان څخه رسما او په کلکه وغواړی چې افغان وسله وال طالبان دتروریستی شبکو په توګه اعلان او وپیژنی او په دی لړ کی دکویټی شورا او په خپله خاوره کی دطالبانو نور مرکزونه له منځه یوسي او مشران او فعالین یی زندانی او دمحاکمی لپاره افغان حکومت ته وسپاری او په دی ډول دتروریسم ضد جګړه کی دددوه ګونی خونړی او چټلي لوبی لاس واخلی او دافغانستان ؛ امریکا او چین سره په څلوراړخیزه غوڼدو کی شوی خپل هوډونه عملی کړي او دافغانستان سره ددشمنی او ۴۰ کلنی نه اعلان شوی جګړی لاس واخلی . او که پاکستان دافغانستان پرضد جګړی ته ادامه ورکړی دیپلوماتیکې ورسره قطع شي .
۶- دافراطیت او تروریسم پر ضدټول ملت ؛ قومونه او قبایل ؛ مدنی ټولنه ؛سیاسی ګوندونه او ا جتماعی سازمانونه او نهادونه پر ضد متحد او را پورته شي او یو موټې او پراخ ولسی غورځنک په لار واچوی .
زما په نظر دپورته وړاندی شوو او دی ته ورته نورو اغیزمنو افداماتو دعملی کولو په صورت کیدای شي چی دافغانستان سره دپاکستان دشمنی او۴۰کلنی نه اعلان شوی جګړی او د وسله والو طالبانو ؛ داعش او نورو تروریستی شبکو جنایتونو ته دپای ټکئ کیښودل شی او افغان ولس یی دشر څخه وژغورل شي .

بامداد ـ  سیاسی ـ ۲/ ۱۶ـ ۲۶۰۴

مشروعیت حاکمیت سیاسی

گردآورد از داکترنجیب الله مسیر

واژه مشروعیت به معنای پذیرش حقانیت و قانونیت حاکمیت دولتی وهمچنان ابزار، مکانیزم های کنش و روش های گزینش وبرپایی حاکمیت دولتی ازسوی مردم و نیروی های سیاسی می باشد. مشروعیت یک روند حقوقی نیست؛ از این روست که ازدید سیاسی، وظایف حقوقی ندارد.

 مشروعیت این واقعیت را تثبیت می کند که مردم این حاکمیت را پذیرفته اند واز این رو حق دارد تا برای رفتارو کردار آنها قواعدی تجویز نماید. برمبنای همین اصل است که حاکمیت مشروع را حاکمیت اعتماد متقابل می شمارند؛ مردم اعتماد می کنند تا حاکمیت وظایف معین را اجرا نماید وحاکمیت تعهد می سپارد که آنرا با کاربرد سازوکارها  و روش های گوناگون انجام بدهد. بهترین شیوه  مشروعیت حاکمیت سیاسی همانا جلب شهروندان درامر مدیریت درجامعه و دولت ونظارت براجراات ماموران دولتی می باشد.

مشروعیت و قانونیت حاکمیت

براساس آموزه های ماکس وبر درمورد گونه های سلطه   مشروع می توان ازمشروعیت حاکمیت چنین تعریف ارایه کرد:

هرگاه مردم خود را مجبور بدانند که فرمان ببرند وحاکمیت برای خود حق بدهد که فرمان بدهد، چنین فرمانروایی را مشروع می دانند؛ به بیان دیگر مشروعیت حاکمیت عبارت است از:

۱ ـ پذیرش حاکمیت ازسوی مردم،

۲ ـ اعتبار حاکمیت درنزد مردم،

۳ ـ حقانیت  و دادگری حاکمیت.

قانونیت حاکمیت بدین معنا است که :

۱ـ  حاکمیت پیدایش قانونی دارد،

۲ ـ حاکمیت از راه قانون پیاده می شود نه از راه خودسری، خشونت و...،

۳ ـ حاکمیت خود ازقانون اطاعت و پیروی می کند وبه آن گردن می نهد.

مشروعیت ویژه گی اخلاقی ، برآوردی وسنجشی حاکمیت می باشد ( شناسایی می شود که حاکمیت موجود خوب یا خراب، دادگر یا بیدادگر، راستکار یا فریب کاراست). 

قانونیت یک مشخصه حقوقی بوده و ازلحاظ اخلاقی بی طرف است.

نشانی هایی ازمشروعیت قدرت سیاسی

برای درک نشانه ومحک های اساسی مشروعیت دو دیدگاه وجود دارد:

۱ـ دیدگاه لیبرال ها،

۲ـ دیدگاه ریالیست های سیاسی.

ازدید لیبرال دموکرات ها، حاکمیتی مشروع شناخته می شود که براساس روش های دموکراتیک شکل گرفته باشد؛ حاکمیتی برپاشده با زور، مشروعیت ندارد.

ازدید ریالیزم سیاسی، مشروعیت حاکمیت، نه تنها وابسته به برپایی آن براساس قانون و روش های دموکراتیک بوده، بلکه شامل توانایی حاکمیت برای چیره گی براوضاع ونگهداری ثبات درجامعه نیزمی اشد. این بدان معنا است که، حاکمیت برپا شده از راه های غیرقانونی، به گونه مثال ازراه انقلاب یا کودتای نظامی، ولی موثر و سودمند، به مرور زمان ممکن است که ازسوی شهروندان و جامعه جهانی قانونی شمرده شود؛ به بیان دیگرمشروعیت کسب نماید. چیلی وبرازیل مثال های برجسته آن می باشد. حاکمیت درین کشورها ازراه کودتای نظامی برپا گردیده وبا برقراری نظم، ثبات سیاسی واجتماعی، رشد قتصادی وارتقای سطح زنده گی مردم مشروع شناخته شد؛ وبرعکس حاکمیتی که ازراه دموکرایتک بوجودآمده باشد، ممکن است که درنیتجه فساد گسترده وبراه اندازی اقدامات کشنده برای مردم، حمایت مردم را ازدست بدهد وغیرمشروع خوانده شود.

انگیزه های اساسی نامشروع گردیدن حاکمیت هارا می توان به گونه پایین برشمرد:

  • ناسازگاری(تضاد) میان ارزش های فراگیر چیره درجامعه ومنافع خودخواهانه نخبه گان  حکومت گر،
  • ناسازگاری میان اندیشه های دموکراتیک پسندیده وکنش وتجربه غیردموکراتیک اجتماعی ـ سیاسی درجامعه،
  • نبود سازوکارها برای دفاع واقعی ازخواست ها ومنافع توده های مردم واثرگذاری آنها بالای حاکمیت،
  • فساد اداری وبیروکراسی گسترده،
  • ناسیونالیزم وجدایی خواهی قومی دردولت های چندین قومی برای نفی حاکمیت مرکزی،
  • واگرایی نخبه گان حکومت گر وحاکمیت دولتی، تقابل وستیز میان شاخه های گوناگون حاکمیت،
  • ناتوانی حکومت ها درزمینه حل مشکلات اجتماعی ـ اقتصادی و مسایل دیگرازهمین دست.

حقانیت رویکرد ریالیزم سیاسی دررابطه به مساله مشروعیت حاکمیت هم برای کشورها وهم درمناسبات بین المللی آشکارگردیده است. سرانجام حاکمیت با ثبات، موثرو سودمند ازسوی جامعه جهانی بدون درنظرداشت روش رسیدن به قدرت برسمیت شناخته می شود. به گونه مثال حاکمیت شوراها درروسیه ازراه زوربرپاگردید ولی سرانجام ازسوی همه کشورهای رشدیافته کپیتالستی به رسمیت شناخته شد؛ زیرا حاکمیت شوراها ثبات سیاسی وپیشرفت اجتماعی ـ اقتصادی جامعه را تامین نمود.

ثبات اقتصادی – اجتماعی وسیستم سیاسی دریک کشورنشانه  مهم ازمشروعیت حاکمیت می باشد.

درمورد مشروعیت حاکمیت یا به بیان دیگر درمورد اینکه شهروندان به حقانیت حاکمیت باوردارند یا نه، میتوان تنهابراساس بیان آزاد اراده شهروندان نسبت به حاکمیت ازراه انتخابات یا همه پرسی، داوری نمود.

باوجود این که رابطه میان مشارکت درانتخابات ومشروعیت حاکمیت دولتی مستقیم نبوده و درتمام حالات ساده نمی باشد، ولی بازهم درمجموع می توان ادعاکرد که، به هراندازه که میزان مشارکت  شهروندان درانتخابات پایین باشد به همان اندازه مشروعیت حاکمیت کمترمی باشد. ولی باید گفت که مشارکت وسیع شهروندان درانتخابات به خودی خود تضمین مشروعیت حاکمیت بوده نمی تواند؛ زیرا چنین مشارکت می تواند که دستاورد یک اجبارآشکاریا پنهانی باشد.

رژیم های سیاسی اقتدارگرا برای تثبیت مشروعیت خود، هرازگاهی به راه اندازی همه پرسی روی می اورند و ازین راه شرایط را برای آشکارسازی حمایت مردمی آماده می کنند. افزون برانتخابات وهمه پرسی ها شاخص های دیگری هم وجود دارد که آشکارکننده ای بود و یاد نبود مشروعیت  میباشد. ازجمله میتوان به موارد زیراشاره نمود:

  • میزان اجباری که درهنگام تطبیق حاکمیت به کارگرفته می شود،
  • موجودیت تلاش برای واژگون سازی حاکمیت یا رهبرحکومت،
  • نافرمانی های شهروندی، تظاهرات گسترده وتوده یی درپشتیبانی یا مخالفت با حاکمیت.

گونه های مشروعیت

ماکس وبر مشهورترین گونه های مشروعیت را دردانش سیاسی چنین برشمرده است:

  • مشروعیت سنتی،
  • مشروعیت کاریزماتیک،
  • مشروعیت آگاهانه وقانون محور.

مشروعیت سنتی حاکمیت، برسنت ها و رسوم ارزشمند تمکین می نماید. این نوع حاکمیت براساس سنت و رسوم برپا گردیده ومحاط برهمین رسم ها می باشد؛ مردم حاکمیت را مثل چیزی که باید چنین باشد، می پذیرد؛ همیشه همینگونه بوده وآنها عادت کرده اند که ازحاکمیت فرمانبری کنند وبه خدشه ناپذیری و قدسیت نظم ایکه ازگذشته ها وجود داشته است، باوردارند.

مشروعیت سنتی پایدارترین نوع مشروعیت است. زیرا سنت و رسم هایی که برمبنای آن حاکمیت مشروع شناخته می شود، خود پایدارواستواربوده است. نمونه زنده و خوب این نوع مشروعیت، حاکمیت ولیعهد پادشاه می باشد؛ شاه مرد، زنده باد ولیعهد.

مشروعیت کاریزماتیک

مشروعیت کاریزماتیک حاکمیت برخاسته از باور فرمانبران به توانایی های بی مانند واستثنایی فرمانروا می باشد. این نوع حاکمیت ویژه گی جامعه ای است که سطح رشد دموکراسی و فرهنگ سیاسی اعضای آن پایین باشد. این نوع مشروعیت هرازگاهی در دولت های دموکراسی درحالات بحرانی نیزبه چشم می خورد؛ زمانی که نیازبه اتحاد همه اقشارجامعه به دور رهبر سیاسی برای بیرون رفت ازبحران احساس شود. درین هنگام، آگاهانه، شخصیت رهبرسیاسی برجسته می گردد واعتباراو ازسوی ساختارهای دولتی بلند برداشته شده و زمینه برای پذیرش حاکمیت ازسوی مردم مساعد می گردد.

مشروعیت آگاهانه و قانون محور

این نوع مشروعیت حاکمیت سیاسی برخاسته از باور فرمانبران به قانونیت و سودمندی نظم و حاکمیت برپا شده می باشد؛ وخواستارآن ست که، ارگان های حاکمیت و رهبران آن برمبنای روش ها و رویکردهای دموکراتیک انتخاب شوند ودربرابرمردم وآنهایی که این رهبران را انتخاب نموده اند، پاسخ گوباشند. فرمانروایی نه براساس هدایت شخصیت های برجسته ونابغه بلکه برطبق قانون انجام بپذیرد؛ کنش ها براساس قانون صورت گیرد نه برمبنای تراوش های فکری فرمانروا.

مشروعیت یادشده اساسی ترین گونه ای مشروعیت حاکمیت سیاسی دردولت های دموکراسی امروزه می باشد؛ ازآنجاکه این گونه  مشروعیت متکی به اعتماد شهروندان نسبت به دولت به مثابه یک نهاد سیاسی می باشد، همچنان  بنام مشروعیت نهادینه یی یاد می گردد.

دردانش سیاسی گونه های مشروعیت ایدیالوژیک، ساختاری وانفرادی حاکمیت سیاسی نیزبرجسته می گردد.

درونمایه حاکمیت ایدیالوژیک را ادعا وتبریه حکومت به یاری ایدیالوژی ایکه به آگاهی توده ها رسانده میشود، تشکیل میدهد.

مشروعیت ایدیالوژیک حاکمیت گاهی طبقاتی و زمانی هم می تواند اتنیکی ( قومی) باشد. این امر وابسته به آن است که چهره و یا سوبژکتی که ایدیالوژی به آن ایما دارد، کدام است و برکدام افکار و ارزش ها استوار می باشد.

ایدیالوژی کمونیستی که اساس آنرا عدالت اجتماعی می سازد، مشروعیتی را پیشکش می کند که با انتظارات و دستاورد های انسان ها وابسته می باشد.

این گونه حاکمیت از راه تبلیغات شدید با کاربرد شعارهای مانند « دولت ـ یعنی ما، زحمتکشان »،

« مردم و حزب یکی اند »، « پلان حزب ـ پلان مردم است » تامین می گردد.

یکی ازگونه های مشروعیت ایدیالوژِیک حاکمیت، همانامشروعیت اتنیکی (قومی) است که درشکل گیری ساختارهای دولتی ونخبگان سیاسی براساس ویژه گی های قومی آشکارمیگردد.

مشروعیت اتنیکی درپرتو فعالیت چهره هایی که خود را وابسته به گروه اصلی و بومی می دانند، پدیدارمی شود؛ اندیشه های دولت ملی را به نفع خود دست کاری کرده و با ارایه تعریف نادرست و قومی ازملت به استقرار اتنوکراسی پرداخته وحاکمیت نخبه گان قوم گرا را برپامی نمایند.

مشروعیت قومی دورنمای تاریخی ندارد ونخواهد داشت. زیراگرایش مسلط جهانی به سوی برقراری مشروعیت آگاهانه و قانون محورمی باشد.

ایدیالوژی لیبرال که برآزادی های فردی استواراست، برعکس کمونیستی، حاکمیتی را مشروع می سازد که برای انسان ها آزادی های فردی را تضمین نموده ؛ و به زنده گی خصوصی اش مداخله نمی نماید.

مشروعیت ساختاری به  مشروعیت آگاهانه و قانون محور وابسته است؛ زمانی که نظم برپایی ساختارهای حاکمیت معمول می گردد.

مردم حاکمیت را می پذیرند به خاطراینکه براساس قاعده  موجود برپاشده است؛ به قانونیت سیستم موجود سیاسی باور دارند. اعتماد نسبت به سیستم، خود به خود به اعتماد بالای افراد وچهره هایی که از راه قانونی به کرسی های رهبری حکومت رسیده اند، تبدیل می شود.

گونه های دیگر مشروعیت حاکمیت سیاسی نیز وجود دارد؛ مانند مشروعیت مشارکتی، تکنوکراتیک و اجباری.

مشروعیت مشارکتی متکی است برجلب شهروندان به مشارکت درامر مدیریت اموراجتماعی؛ این خود امکان آنرا می دهد که شریک سیاست گردند و برای اجرا و نتایج آن احساس مسوولیت نمایند.

افرون برگونه های پذیرفته شده  مشروعیت حاکمیت ( سنتی، کاریزمایی وآگاهانه ـ قانون محور) یک گونه دیگر نیزکه به نام مشروعیت تکنوکراتیک یاد می گردد، وجود دارد.

بنابراین که سیاست با منافع وسرنوشت میلیون ها انسان ارتباط  دارد وبهای اشتباه  برای مردم تراژیدی آفرین می باشد، مساله موثریت و سودمندیِ سیاست گذاری وسیاست مداری  به گونه جدی مطرح می باشد. مشروعیت تکنوکراتیک ازحاکمیت می طلبد که کارشناسانه، با صلاحیت و مسلکی باشد. باید درنظرداشت که برای آنهایی که حاکمیت را پیاده می کنند ویا برای رسیدن به آن امیداوارهستند، سیاست یک مسلک ومشغولیت ویژه پنداشته شده ؛ ومقتضی دانش وتجربه اختصاصی می باشد. اگراین چنین نباشد، درآن صورت سیاست به سیاست بازی تبدیل شده و موثریت وسودمندی خود را از دست می دهد.

مشروعیت اجباری زمانی مطرح می باشد که شهروندان مجبورساخته شوند که هدایات وفرمایشات حاکمیت را بپذیرند وتطبیق نمایند. زور، استدلال نهایی حاکمیت برای ارتقای مشروعیت اش می باشد. هرقدراجبار زیاد باشد به همان اندازه مشروعیت کمترمی باشد.

مشروعیت حاکمیت نه تنها درسطح مرکز بلکه دررابطه به ولایات ومحلات نیز مطرح می گردد؛ حالاتی پیش می آید که مردم به مشروعیت حاکمیت درسطح ارگان های مرکزی دولت باور دارند ولی درسطح محلات جایی که بیشترینه ازروش های غیردموکراتیک کارگرفته می شود، بی باورمی باشند. 

مشروعیت حاکمیت سیاسی با موثریت وسودمندی آن ارتباط تناتنگ دارد. سودمندی به حیث میزان تحقق وظایف وانتظارات مردم ازسوی حاکمیت شناخته می شود.

مظهراساسی وعینی سودمندی حاکمیت دولتی، سطح تامین حقوق وآزادی های شهروندان ازسوی دولت می باشد. هرقدرکه حاکمیت موثرتر باشد به همان اندازه حمایت مردم ازحاکمیت بیشترمی باشد.

مشروعیت حاکمیت و حمایت مردم، به نوبه خود، به امرارتقای سطح مفیدیت حاکمیت مساعدت می نماید. تامین حقوق شهروندان اعتبار وامکانات دولت را افزایش می دهد. توانمندی حاکمیت درامر پیروی شهروندان ازآن، قدرت آنرا تشکیل می دهد.

قدرت دولت می تواند به ترس ویا به منافع متکی باشد. قدرت دولت برخاسته ازترس کیفر به خاطر نافرمانی، پایدار و دوامدار نمی باشد. چنین حاکمیت رو به ضعف وناتوانی بوده و مردم به گونه طبیعی تلاش می ورزند که ازاحساس دایمی ترس خود را رهایی بخشند.

حاکمیتی که برمنافع استوارباشد، نیرومندتراست. منافع شخصی شهروندان در وجود حاکمیت ، آنها را تحریک می نماید که از فرمایشات دولت  به گونه داوطلبانه حمایت نمایند. چنین یک حاکمیت باثبات ومستدام است.

حاکمیت ابزار تحقق سیاست است. مبارزه برای رسیدن به قدرت، نگهداری وکاربرد آن، عمده ترین جهت ودرونمایه سیاست می باشد.

نیروهای سیاسی ایکه به قدرت می رسند، ساختارهای (پارلمان، حکومت، رییس دولت) آنرا می سازند. این ساختارها سیاست ویژه خود را تطبیق می نمایند؛ ازین راه سیاست به ابزارحاکمیت تبدیل می شود. به بیان دیگر، حاکمیت پیامد سیاست و سیاست پیامد حاکمیت می گردد. همین است که می توان ادعا نمود که میان سیاست وحاکمیت رابطه انگیزه -  پیامد وجود دارد.


بامداد ـ  سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۲۵۰۴