پیام تسلیت شورای انسجام و هماهنگی امور حزبی شورای اروپایی حزب ملی ترقی مردم افغانستان به مناسبت خموشی رفیق نظام الدین تهذیب

 

بادرد ودریغ بزرگمردی از دیار خرد با قامت پر فروغ مهر وانساندوستی،  صخره ای پر از صلابت دادخواهی وترقی پسندی، رفیق نظام الدین تهذیب به جاویدانه گی پیوست.

روانش شاد!

نظام الدین تهذیب  در دهه هشتاد خورشیدی وظایفی چون رییس تنظیمیه زون ، وزیر عدلیه و قاضی القضات جمهوری دموکراتیک افغانستان را  با پاک نفسی ، صداقت ، راستی  و دادگری انجام داد. رفیق تهذیب مردی بود با خرد ، دادخواه ، وطن پرست ، مردم دوست و آزادی خواه. او طی سال های مبارزه هایش برای عدالت ، دموکراسی و ترقی پسندی  در راه رشد و تعالی کشوراز هیچ تلاشی دریغ نکرد.

زمانی که سمت استادی را در آموزشگاه های کشور در ولایت های مختلف بدوش داشت در تربیت جوانان ؛ و رشد و بالنده گی نسل های پسین مردانه رزمید. وی در روزگاری که درکشور انگلستان پناهنده گردیده بود، نیز برای دموکراسی وترقی پسندی  لحظه ای خموش ننشست وجنبش داد خواهی کشور از آن میان حزب ملی ترقی مردم افغانستان را کمک وهمکاری می نمود.

بادرد و دریغ به عمر ۸۳ سالگی در دیار غربت دیده از جهان بست.

شورای انسجام وهماهنگی امور حزبی شورای اروپایی حزب ملی ترقی مردم افغانستان در حالی که مرگ این گهربارترین رفیق را برای جنبش داد خواهانه وترقی پسندی کشوریک ضایعه بزرگ  می داند؛ گرمترین تسلیت های خود را به خانواده ، دوستان و رهروان جنبش دموکراسی و عدالت خواهی کشور ابراز می دارد.

رفیق تهذیب عزیز روانت شاد وبهشت برین جایگاهت!

مبارزه ها واندیشه هایت را بارور می سازیم!

بادرود  

کاوه کارمل

رییس شورای انسجام وهماهنگی امور حزبی شورای اروپایی حزب ملی ترقی مردم افغانستان

ساختارافقی نظام

استرداد حاکمیت مردم برای مردم

دکترنجیب الله مسیر

درین روزها هنوزهم « خواستگاران» حکومت گری درفکرتقسیم قدرت اند. ولی این بار ازراه دیگر، ازراه  برنامه های انتخاباتی ـ ازراه کاربرد دستاورد های انقلاب مدیریتی، ( انقلاب درشیوه و روش تصمیم گیری)، فرمانروایی وفرمانبری، انقلابی که درمدیریت دولتی ازاجباربه اجماع وازخشونت به اقناع گذشته است؛ پرسش اساسی این است که داوطلبان حکومتگری قدرت را چه گونه تقسیم می نمایند؟ میان فرمانروای کابل و زورمندان منطقه وی؟  یابه گونه های دیگر؟!

دراین گونه سهم بندی ها، تقسیم قدرت و توزیع صلاحیت بین مرکز و محلات نسبت زور و جایگاه اقتدار فرماندهان و شرکای قدرت را متکی به اصول ( ازهرکس به اندازه زر و زورش و برای هرکس به اندازه تعهدش – تعهدی که مرکز را هرگزبه چالش نخواهد کشاند، حتا به ارزش بیدادگری وخودکامه گی مرکزدرحق مردم ولایات ومحلات! ) در ساختار عمودی نظام، مشخص می کنند.

پاسخ دادن به این پرسش ساده نیست. بادریغ فراوان، واژه هایی که مولفه های دیدگاه نو را در مدیریت دولتی و سیاسی می سازند نادرست به کار گرفته می شوند، عدم تمرکز وتمرکززدایی درمدیریت دولتی حتا ازسوی غیر متمرکز خواهان نیز به گونه ای نهایت بد فهمی وسطحی نگری به نمایش گذاشته می شود.  دریافت اندیشه های تمرکز زدایی در نزد باورمندان تقلیدی آن، بسیار نادرست  بوده، توجیه ناجور و درک نادرست از رویکرد های دموکراتیک  درساختار مدیریت است.

 درجهان کنونی هیچ نحوه ای مدیریت، هیچ شکلی از سازماندهی حاکمیت مشروعیت ندارد، مگراین که متکی بر ساختارهای دموکراتیک باشد. به عبارت دیگر باید هر ساختار و رفتار، هر حکومت و دولت، نهالش از نهر عدم تمرکز ( همان نهاد و رویکرد تکمیلی دموکراسی ) آب خورده باشد، تا درست درک شود، یا به حیث روش نجات بخش و یا کارکرد تجزیه طلبانه ( تفکیک جایگاه مدیریت مرکز و محلات ) به بررسی گرفته شود.

در جامعه سنت خو و عقده سالار، پایه های نظری افراد در همه زمینه ها، بیشتر از حوزه خوشبینی و رواداری آنها، ویا هم بدبینی و ناروایی آنها در برابر اندیشه ها و نیز واقعیت های جامعه، شکل یافته است. از این سر است که بیشترینه با نوعی عام گویی و عوام زده گی، اما با شور و شتاب فلیسوف مآبانه ( با حرص و ولع ) می گویند: دموکراسی برمبنای ساختار نظام غیرمتمرکز، در بهترین شکل خویش، توزیع و تقسیم  عمودی قدرت است میان مرکز و ولایات!

و یا به بیان دیگر، به نادرستی تمام بیان می گردد که، سیستم ریاستی دموکراتیک نمی باشد، ولی هرگز به این شرط توجه نمی فرمایند که بارکاربرد مدیریت نامتمرکز سیستم ریاستی مانند اینکه درفرانسه وجود دارد، درشمارسیستم های ممتاز و دموکراتیک قرارمی گیرد.  با این رویکرد به خاطر دریافت درست باور و بینش صاحب نظران، باید به بینیم که،  عدم تمرکزازسوی اهل نظر، سیاست مداران وسیاست گذاران افغانستان چه گونه پیشکش می شود:

درک وارونه ای از غیرمتمرکزسازی ساختارقدرت و نظام سیاسی

اکنون به نظرمی رسد که، تفاوت اندیشه و دریافت سیاست باوران و اهالی فکر ازمفاهیم ساختار قدرت درگذشته و امروز بسیار دور از هم دیگر نمی باشد. در دوران مشروطه قانون گرایی برای مشروط ساختن قدرت آرمان فعالان سیاسی و مبارزان ملی بود،  درحالی که امروز برای پیشرو ترین نیروهای سیاسی و منتقد  وضعیت، نامتمرکز خواندن ساختار نظام بدون توجه داشتن به محتوای قانون اساسی، شرط تحقق دموکراسی دانسته می شود.  درک متناقض از د موکراسی و ساختار قدرت سبب شده است که ، مردم مراد اصلاحات را به درستی ندانند و جامعه نیز نارضایتی اصلاح جویان را پایه ی درخواست های ایشان بشناسد. حال ببینیم که اندیشمندان و شخصیت های سیاسی کشور، نسبت به متمرکز بودن و نامتمرکز ساختن قدرت بصورت عمودی و افقی، چه تلقیاتی دارند:

نخست – از سوی اپوزیسیون حاکمیت، گفته می شود که عدم تمرکز تقسیم قدرت بین مرکزو ولایات است، برای این منظورباید صلاحیت والیان و حکام محل بیشترگردد. شگفت اینست که  برای آنکه این تقسیم ماهیت دموکراتیک پیدا نماید باید والیان وحکام ولایات انتخابی باشند. چه درک مقلدانه و نادرستی از ساختار غیر متمرکز!  چه بدفهمی درشتی از مدیریت و ساختار نظام، چه برخورد سطحی نگرانه و کم فهمی ازعدم تمرکز و یا تقسیم قدرت ازبالا به پایین ـ بین حکومت مرکزی و حکومت های محلی !

دوم -  برای اینکه عدم تمرکزو یا رهایی ازتمرکز درمدیریت دولتی درست درک گردد، باید اول بدانیم که حکومت های دموکراتیک محلی کدام ها اند؟  آیا منظورازحکومت محل ارگان اداری ولایت و ولسوالی ها اند؟  تقسیم کشور ازلحاظ اداری به ولایت و ولسوالی ها یک اصل عدم تمرکزاست ولی چنین تقسیمات اداری به این مفهوم است که حاکم مرکزی ازطریق گماشته گانش( والی و ولسوال ) فرامین و تصامیم خود را که درمرکز بدون مشارکت نهادهای انتخابی مردم می گیرد، آن را درمحلات و ولایات تطبیق می نماید.  به هرروی به روند حکومت گری یک پله  دیگرافزوده می گردد ومردم زیرستم دوپله یی یا دوچندان قرارمی گیرند.

سوم -  درچنین حالت حتا اگر والی و ولسوال ها انتخابی هم باشند، بازهم دردی را درمان نمی کنند، زیرا تصامیم درمرکز و یا به امرمرکز گرفته می شود و محل تنها دربرابرمرکزگزارشده است، نه دربرابرمردم.  طرفداران اصلاحات و نقد نظام سیاسی، به انتخابی شدن محض والیان و ولسوال ها دیده دوخته اند. پس منظور از رهایی ازتمرکز درمدیریت دولتی و سیاسی چیست و  بنابرآن، چه گونه می توان آن را بازشناسی نمود و ازنوتعریف کرد؟

چهارم -  با تکیه نمودن برساختار دموکراتیک، به راحتی نمی توان به محتوای دموکراتیک دست یافت. اگر غیر ازاین بود، سال هاست که در افغانستان واحد های اداری ازمرکز تفکیک شده اند و در گذشته ها این ساختار به شکل (  نایب حکومت، ولایت، ولسوالی و علاقه داری ) فعالیت داشتند.  اما همه دولت های گذشته، استبدادی، توتالیتر، اونیتار و متمرکز بودند، به همین باور پادشاهان و سپس رییس جمهورها همه اقتدار جو بودند و لذا تمام افغانستان را  به درشتی و بیداد، از مرکز اداره می کردند.

پنجم -  دولت اونیتارناب وجود ندارد. هرکشورکم ازکم ازشهرداری ها یا به بیان دگراز واحدهای نامتمرکزمانند ولایات و ولسوالی ها متشکل اند.  تفویض حاکمیت به رتب پایینی حکومت مرکزی درین واحدها ( نه  برای حاکمیت های محلی) می تواند بیانگربهترسازی مدیریت دولتی باشد ولی هرگزبه مفهوم رهایی ازحاکمیت متمرکز نیست. در واقع حاکمیت متمرکز بوسیله نماینده گان حکومت مرکزی درمناطق ومحلات پیاده می شود.

ششم -  منظور از رهایی ازحاکمیت متمرکز، انتقال حاکمیت در مفهوم مدیریت به لحاظ محتوایی است،  که ازسطح ملی به سطح خودگردانی محلی ( یا ازسطح نماینده گان حکومت مرکزی به حکومت محلات )می باشد،  زیرا خودگردانی های محلی مستقیماً تحت اثرحکومت مرکزی ونماینده گان ویا شاخه های آن نمی باشند. منظوراز رهایی ازمدیریت متمرکز، انتقال صلاحیت ومسوولیت ها از حاکمیت مرکزی دولتی به سطوح پایین ( مدیریت و به ساختارهای غیردولتی ) می باشد. این رهایی نیز بیشتر به درجه دموکراتیک بودن ساختار بسته گی دارد. برای این است که دانشمندان چندین گونه رهایی ازتمرکز را به نسبت مدیریت، چنین برجسته می سازند:

تمرکززدایی اداری:

 روشنترین نوع برخورد با تمرکز و اقتدار، تمرکز زدایی اداری است. درین حالت حاکمیت محلی دربرابر حاکمیت مرکزی گزارش دهنده می باشد ( همانگونه که دربالا یاد شد).

تمرکززدایی سیاسی:

 نوع دیگر تمرکز زدایی، همان نگاه سیاسی به اقتدار متمرکز است.  دراین حالت حاکمیت محلی درنظرازدولت مستقل بوده و دارای صلاحیت ومسوولیت های مستقل و قانونی خود می باشد ( حاکمیت محل مستقل  ولی محاط به قانون و مقررات دولتی از سطح مرکز میباشد).

تمرکززدایی بودجه وی:

 این گونه ی تمرکززدایی با انتقال منابعی که برای تحقق بودجه و توسعه برنامه ها صورت می گیرد، مدیریت می شود و صلاحیت و مسوولیت های انتقال داده شده لازم است تا بازشناختی گردد.

تمرکز زدایی مارکیتی یا رهایی بازار ازتمرکز:

 درین حالت وظایف نهادهای با صلاحیت دولتی به شمول زمینه های پلانگذاری و اداره به سکتورخصوصی ( شرکت ها وتصدی ها خصوصی) سپرده می شود.

اساسی ترین اصل دررابطه به تمرکززدایی موثر، موجودیت خودگردانی واقعی در پله های پایینی حاکمیت وسازماندهی دموکراسی در مدیریت به حیث شیوه و روش پیاده سازی حاکمیت بازشناختی شده است.

با این بیان فشرده از مفاهیم ساختاری و نحوه ی مدیریت در جامعه ، پیش ازینکه به بررسی پیشینه تاریخی عدم تمرکزو رهایی ازمدیریت متمرکزدولتی و سیاسی درکشور بپردازم، لازم می دانم، درمورد برداشت هایی که ازمدیریت دولتی و سیاسی درجهان کنونی وجود دارد، بسیارکوتاه پرداخته شود:

سیاست و مدیریت دولتی دوسازمایه روند پیاده سازی حاکمیت اند که بدون آن بازآفرینی مولفه های سیستم سیاسی متصورنمی باشد؛ سیاست مناسباتی است که بین افراد وگروه ها برای رسیدن به فرمانروایی وحکمرانی برپا می گردد.

سیاست دولتی ـ کارکرد هدفمند چهره ها، نهادها وحاملین حاکمیت دولتی در زمینه طرح، ترتیب وتطبیق برنامه های راهبردی برای رشد دولت وتوسعه جامعه با جلب مشارکت وسیع وهمه جانبه شهروندان، نهادها وساختارهای پی ریزی شده ازسوی آنها می باشد؛ درواقع سیاست درهر دولتی که باشد، پیش ازهمه، یک تفکرترتیب شده  راهبردی درمورد توسعه اجتماعی می باشد.

تصامیم حاکمیت زمانی ازباالقوه به باالفعل تبدیل می شود که ازکارگاه مدیریت دولتی بگذرد، مدیریت دولتی شکل، شیوه و روش تحقق و پیاده سازی تصامیم دولتی ت سیاسی می باشد.

پیشینه تاریخی عدم تمرکز درافغانستان

همان گونه که ازنامش پیداست  عدم تمرکز واقعی یک نهاد دموکراتیک است وآن را می توان تنها در وجود رژیم های برخاسته ازقانون اساسی جستجوکرد؛ غیر متمرکز را به بیان بهتر، می توان در زمانیکه کشورهای جهان ازشاهی مطلقه به جمهوری یا شاهی مشروطه گذشتند و قدرت فرمانروا، امپراطور و پادشاه محدود شده وتحت کنترول ارگان های انتخابی مردم قرارگرفت، جست و جوکرد. غیر متمرکز ساختن مدیریت، نه آنست که به ساختار غیر متمرکز اداری قدرت که از مشروطه تا امروز اجرا شده است بسنده شود، بلکه باید ساختار، محتوا  و مدیریت هرسه امر برای موثریت  اعمال مدیریت در گرداننده گی آن  بر محور برنامه ها و مردمی کردن قدرت، استوار باشند.

باید توجه داشته باشیم که، تفکیک عمودی قدرت در ساختار نظام های سیاسی پیشین به شمول دوران مشروطه، در یک نادرست انگاری شناخت از قدرت و نظام سازی، طوری بوده است که، شاه در مرکز برای دوام سلطنت خویش ازیک سو و به منظور اشباع نسبی خود خواهی فرماندهان حکومت های محلی، فرمان داران را اختیار می داد تا هم برای تابع نمودن مردم و هم برای سرکوب خواسته های ایشان، هرچه می توانند انجام بدهند. 

چنان برخوردها و چنین تقسیم عمودی قدرت را که شکل ساده ی ساخت غیر متمرکز نظام در گذشته بود، چه گونه می توان به مفهوم ساختار غیرمتمرکز؛ با پایه های امروزین برداشت از تمرکز زدایی در ساختار و مدیریت، یکسان دانست؟ در حالی که در گذشته استحکام قدرت مطلقه ی شاه و رییس جمهور مراد می شد  ولی در اندیشه های سیاسی منتقدان امروز نظام سیاسی، غیرمتمرکز نمودن نه تنها برای الغای استحکام قدرت مطلقه شاه و رییس جمهور است، بلکه مراد توسعه قدرت مردم و بلند بردن سطح مشارکت آنها درنظام ومسوولیت در توسعه غیردولتی نمودن مدیریت برپایه تفکیک محتوایی مرکز و محلات است.

درکشورما هم اصل عدم تمرکزرا می توان درقانون اساسی دوره ی امانی مشاهده کرد. درماده ۶۳ قانون اساسی مصوب ۱۳۰۳خورشیدی چنین آمده است:

«  اداره ولایات

ماده ۶۳: اداره ولایات برسه اصل اساسی استواراست:

غیرمرکزی بودن قدرت.

تصریح وظایف ومسوولیت ها.

تصریح صلاحیت ها.

تمام مسوولیت های مامورین ولایات به اساس اصول فوق وقوانین مربوط معین گردیده است. صلاحیت های این مامورین نیز باساس همین اصالیب قوانین محدود است وهرمامور به امرمافوق ترش مسوول است ( نه دربرا برمردم- نگارنده ).

ماده ۶۴ : نماینده گی های وزارت ها در ولایات تاسیس گردیده همه اشخاص کارهای مربوطه شانرا اولآ به شعبات مذکور جهت حل وفصل راجع خواهند ساخت.

ماده ۶۵: اگرمعضلات مردم درنمایندگی های وزراتها حل نگردد ویا اینکه مامورین مربوطه موضوع را مطابق قانون فیصله ننمایند. شاکیون می توانند موضوع رابه دفاترعالی تروزارت ها درولایات وی اگرضرورت احساس شود به حکام وحاکم اعلی راجع سازند».

ازآنچه ارایه گردید دواصل را برجسته میسازیم:

     غیرمرکزی بودن قدرت

-  بیرون از قوس بودن مردم درمعادله قدرت ( مسوولیت مامورین پایین رتبه تنها دربرابربالا رتبه ها وحکام اعلی).

با یک نگاه سطحی به مشاهده می رسد که درمورد همه مسایل درمحلات، گماشته شده گان مرکز وحکام اعلی تصمیم می گیرند. قابل یادآوری است که امروزه هم، فهم سیاستمداران ما درهمین سطح است؛ یک چهره ولواین که انتخابی هم باشد، باید تصمیم بگیرد، مشارکت مردم نه در روند تصمیم گیری و نه در پروسه نظارت برتطبیق تصامیم، نه درآن زمان و نه درین روزگار مطرح نمی باشد؛ هم درآن زمان وهم درین روزگار مامورین فاسد و رشوه ستان یکی دربرابردیگرمسوول وگزارشده می باشند، همدیگر را میشناسند و احترام می کنند؛ آنهایی که فاسد نیستند سرزنش می شوند که قانون فساد را نقض کرده اند.

چنین روش مدیریت و لواینکه غیرمرکزی هم باشد، اما به شدت فساد زا است. این گونه روشها مشروعیت حاکمیت را ازبین میبرند وحمایت مردمی را نابود می سازند. سخن درست این که این روش ها دیرپا نبوده ودرزمان کم حاکمیت راسربه نیست میکنند.

درحقیقت بایدآن حاکم اعلی مردم باشند وتصامیم را درنظام نامتمرکز نمایندگان انتخابی مردم درمحل اتخاذ نمایند. به این ترتیب درحاکمیت وقدرت نامتمرکز، مردم محل حاکم اعلی میباشند وتصامیم را نهاد های سیاسی انتخابی مردم با مشارکت مردم محل اتخاذ می نمایند وساختارهای گزارش دهنده برای این نهادها آنرا تطبیق مینمایند.  مردم هم ازطریق نمایندگان خود تصمیم می گیرند وهم درروند تصمیم گیری مشارکت می ورزند وازچگونگی تطبیق تصامیم نظارت می نمایند.

وظیفه حکومت مرکزی براساس فهم امروزی ازعدم تمرکز، نظارت بررعایت قوانین ومقررات ازسوی نهادهای رهبری کننده وخودگردان محلی(حاکمیت محل، حکومت محل) میباشد.

درماده ۶۶ قانون اساسی سال ۱۳۰۳خورشیدی  چنین آمده است: « تشکیلات وظایف ومسوولیت های بلدیه درنظامنامه بلدیه تصریح گردیده است ».

به هر روی بلدیه ها می توانستند ومی توانند که اساس خوب و ظرفیت پروری برای ایجاد ارگان های خودگردان محلی با خودمختاری های چشمگیر پذیرفته شوند. سعی می گردد تا درآتیه درین جستار به این موضوع گسترده تر پرداخته شود.  روند سیاسی دردوران پادشاهی محمد نادر به گونه ای شکل گرفت که نهادهای عدم تمرکزاداری (حکام، حکام اعلی و ریاست تنظیمه ها ) حفظ وهرچه بیشتر به خودکامه گی پادشاه ودست نشانده گانش افزوده گردید.

درزمان ظاهرشاه یا در دهه دموکراسی بازهم حاکمیت مردم درمحلات برایشان بازگردانده نشد وآن مقام والا یعنی مردم آفغانستان وبه ویژه نماینده گان مردم محلات درسطح مشاوربرای حکام و«حکام اعلی » و رام گردانیدن هرچه بیشتر عصیان توده ها موظف گردیدند. همه شورا های نماینده گان مردم که صاحبان اصلی قدرت هستند درمقام مشورتی برای غاصبان قدرت مردمی – حکام  و حکام اعلی ( والی و ولسوال) قرارگرفتند.

برگردانده ن حاکمیت مردم برای مردم درمحلات چه گونه فهمیده می شود؟

نهاد نامتمرکزیک نهاد  دموکراتیک است و بیرون ازدایره دموکراسی کاربرد درست ندارد؛ دموکراسی سازماندهی حاکمیت مردم است، حاکمیت فرمانراوایی وفرمانبری، تصمیم گیری وپیاده سازی اراده فرمانروا است. مردم حکومت را برای تحقق خواست های خویش ایجاد می کنند وصلاحیت فرمانروایی را که ازآن مردم است برای حکومت موقتآ تفویض می نمایند.

حکومت ایجادشده برای سازماندهی زنده گی اجتماعی و اقتصادی ـ سیاسی مردم درسطح کشور و درمناسبات بین المللی برطبق قوانین ومنافع ملی به کارمی افتد وپالیسی های رشد اقتصادی ـ اجتماعی کشور را ترتیب وتنطیم می نماید. برای تحقق وظایف محوله همکاری همه نهادهای شامل سیستم سیاسی راجلب می نماید. برای جلب همکاری شهروندان درمحلات باید برای آنها این حق داده شود که خود به گرداننده گی زنده گی خود درمحل اقامت بپردازند، این جاست که ضرورت خودگرانی ها درمحل بوجود می آید تا شهروندان بتوانند متشکل شوند و خود برای خود خدمات اجتماعی را با درنظرداشت ویژه گی های محل، بااحساس مسوولیت عرضه بدارند.

برای این منظورحکومت زمینه را مساعد می سازد تا ساختار و نهادهای خودگردانی درچوکات قانون ایجاد شوند و به گونه مستقل ولی برطبق قانون ومقررات نافذ مرکزی فعالیت نمایند. حکومت مرکزی به همکاری، مشارکت و حمایت مردم نیازدارد، مردم زمانی ازحکومت حمایت وپشتیبانی می نماید وآنرا مشروع می پندارد که خود در روند تصمیم گیری وتحقق آن با داشتن صلاحیت واحساس مسوولیت مشارکت داشته داشته باشند و بتواند ازاجراات حکومت نظارت و کنترول نماید.

حکومت بادرک همین ضرورت و نیازمندی برخی ازصلاحیت های خود را برای حکومات محلی انتقال می دهد تا درمحل شهروندانی که درسازمان ها ونهادهایی که برای هدف روشن ومعینی ایجاد شده اند (مانند شهرداری ها ) بتواند خود به عرضه خدمات اجتماعی و سازماندهی زنده گی اقتصادی ـ اجتماعی بپردازند؛ تنها درچنین حالت آن صلاحیتی که از مردم بود و برای دوره ای معین برای حکومت تفویض شده است، دوباره به شهروندان برای حل مسایل مربوط به زنده گی اجتماعی و اقتصادی شان درمحلات مسترد می شود.

نهادها وساختارهای انتخابی مردم درمورد برخی ازمسایل خود تصمیم می گیرند و برخی دیگر را مشترکآ با حکومت ودربرخی موارد به نماینده گی ازحکومت مرکزی عمل مینماید. چنین است اصل برگرداندن حاکمیت مردم برای مردم.

ادامه دارد!

 

بحث دوم

اساسات نظری برپایی حاکمیت نا متمرکز و رهایی ازتمرکز درمدیریت دولتی وسیاسی

درین بحث مسایل آتی به بررسی گرفته میشود:

مدیریت دولتی چیست ؟

مدیریت سیاسی چیست؟

خودگردانی های محلی، رسالت وماموریت آنها. و غیره

پیشنه تاریخی درهرسه مورد.

بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۶ـ ۰۳۰۵

 

 

سرنوشت نساجی گلبهار در گرداب جنگ های خونین حزب اسلامی

 

عبدالوکیل کوچی

با اندکی تامل وتوجه به گذشته های دور، در می یابیم که انسان از نه هزار سال قبل پوشاک خود را از برگ درختان ، پوست و پشم حیوانات حاصل می کرد؛ و درحدود ۶۵۰۰ سال قبل آریایی ها در شمال خراسان زمین برای پوشاک خود از پشم گوسفندان با دستان خود می ریسیدند ومی بافتند .

پس ازگذشت قرنها ، فن بافنده گی با نخ پنبه یی و ابریشم همراه شد ه وبه مرور زمان شکل ماشینی را به خود گرفت  که برای نخستین بار در سال ۱۷۳۳میلادی دانشمند اروپایی بنام جانکی دستگاه نساجی را ایجاد و اختراع کرد و در سال های بعدی دانشمندان مخترع ماشین نساجی ادموند کارت وجیمز،  با اختراع نیروی بخار و پس از آن شارل ماری ژرکارت ودرسال ۱۸۶۶ پاکستون وشرمن و در سال ۱۸۷۱ ویلیام جی در امریکا دستگاه بافت را به پایه اکمال رساندند. تا اینکه در اخیر قرن نزدهم میلادی ماشین های بافت اتوماتیزه شد ودر نیمه قرن بیستم دانشمند ایتالیایی بنام جیتلینی دستگاه پیشرفته وعصری نساجی را بکار انداخت وباگسترش نفوس وپیشرفت های علمی،  فن بافنده گی در سراسر جهان گسترش یافت .

 در افغانستان اولین فابریکه نساجی یعنی نساجی گلبهاردر سال ۱۳۳۲ خورشیدی به سرمایه عبدالمجید زابلی ، قسماً سهم دولت وکمک کشور جرمنی ، بدست توانای کارگران محل در جوار دریای خروشان پنجشیر بنا یافت . این کمک ها به زمانی بر میگردد که اعلیحضرت غازی امان اله خان در سفر اروپایی خود درسال ۱۹۲۸ وعده کمک های تخنیکی را از دولت المان دریافت کرده بود . پس از گذشت نزدیک به  بیست سال در پی موضعگیری بی طرفانه دولت افغانستان درجریان جنگ جهانی دوم و حفاظت از جان ومال بیش از چهار هزار وپنجصد تبعه المانی درکشور، طرح ارسال کمک ها به افغانستان و احداث فابریکه نساجی گلبهار به وسیله متخصصین وانجنیران داخلی والمانی عملی گردید .

فابریکه نساجی گلبهار یکی از مهم ترین دستگاه بی نظیر تاریخ معاصر کشور ما بود که از برکت آن هزاران شغل کاری برای کار گران ،انجینران ،متخصصان داخلی وخارجی ،دکتوران ، تجاران وبازرگانان ، کارگران معادن ، پخته کاران وفروشنده گان ودیگر دستگاه های همجوار میسر گردیده بود .

به قرارمحاسبه وتخمین همان وقت به تعداد ۱۵۰۰۰ کارگر دردو تایم کار ، ۱۵۰۰نفر مامورین ومستخدمین،۴۵۰ نفر انجنیر ومیخانیک ،۱۲۰۰نفر کارگر نقلیه واکمالاتی ، ۲۰۰ نفر کارگر دستگاه برق ،۱۵۰۰ نفر کارگر استخراج ذغال سنگ ومواد محروقاتی ، به تعداد پنجصد نفر کارگر خدمات لوژیستیکی پنجصد نفر کارگر خدمات اعاشه وی ، ۱۳۰۰ نفر کارگر مسلکی ترمیمات در ورکشاپ ها ،۲۵۰۰ نفر کارگر ساختمانی ، ۲۳۰۰ نفر پرسونل اکمالاتی ،۲۶۳نفر داکتر وکارمند خدمات بهداشتی ، ۷۰۰نفر باغبان وعمله زیست محیطی ، ۱۶۵ نفر معلم و پرسونل خدمات فرهنگی تخمیناً ۲۰۰۰۰ نفرپخته کار وتهیه کننده گان پشم وسایر مواد خام ، در حدود ۱۰۰۰۰نفر زارعان گندم ، برنج ،گیاهان روغن دار ، سایر حبوبات ، وتهییه کننده گان گوشت ولبنیات  در شمال کشور برای دستگاه نساجی ، حدوداً ۴۰۰۰۰ هزارنفر دکانداران ، بازرگانان ، فروشنده ساکن و سیار در شهر ها ومحلات که جمعاً حدود یکصدهزارنفراز سکنه کشور درداخل دستگاه و به نوعی در رابطه به آن مصروف کار بودند .اگر هر نفر کارگرحد اقل با پنج عضو فامیل آن محاسبه گردد، درواقع معشیت پنجصد هزار نفر هموطنان ما از برکت چرخش این فابریکه بزرگ تامین می گردید. در این دستگاه سالانه میلیون ها متر تکه شامل مفروشات ، کمپل ، تکه های دریشی ، پارچه باب نفیس ومرغوب پشمی ،نخی وابریشمی تولید ومقداری از تکه های درجه اول آن به کشور المان نیز صادر می شد .

رفته رفته در راستای کار وتولید وضعیت اجتماعی کارگران نیزمتحول گردیده که بر بنیاد آن در میان کارگران روحیه کارمشترک در زیر یک سقف واحد در فضای گرم کارگری احساس همفکری واندیشه مشترک ایجاد شده روز تا روز کارگران را بهم نزدیک می ساخت.

همزمان با تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، کارگران در تماس مستقیم با عده ای از روشنفکران و اعضای حزب توانستند  اندیشه سواد آموزی و فراگیری سواد سیاسی را در صفوف خویش راه اندازی کنند و این راهکار خوبی بود برای تشکل جمعی کارگران در راه مبارزه حق طلبانه و ایجاد جنبش کارگری در نساجی گلبهار .

 اولین کمیته کارگری برای نخستین بار در سال ۱۳۴۵ خورشیدی به شرکت کارگران پیشتاز تشکیل گردید در کار اولین جلسه آن ، زنده یاد عبدالقدوس کارگر به حیث ریس وکارگران ورزیده هریک حمید کارگر ، نجم الدین کارگر ، غوث الدین کارگر ، شفیع کارگر ، حسیب کارگر ولطیف کارگر به حیث اعضای رهبری انتخاب گردیدند . همچنان عبدالغنی کارگر، بسم اله کارگر و تعدادی از کارگران نخبه از جمله پیشتا زان جنبش کارگری نساجی گلبهار بودند که به برکت کار جمعی تمام نخبه گان وپیشتازان جنبش کارگری  در آن سالها فرهنگ کار ومبارزه در صفوف کارگران با آهنگ شتابنده رشد می یافت.

 که بر بنیاد آن ، کارگران برای نخستین بار پرچم مبارزه را بر ضد استثمار وبی عدالتی در قلب آسیا برافراشتند و به خاطر تحقق خواسته های شان مبنی برتامین حق کار عادلانه ، افزودی معاشات وتقلیل ساعات کار ،حق تفریح وتامینات مطلوب صحی شان اعتصابات ومظاهرات خیابانی راه اندازی گردید که درین راستا دهاقین بیدار محل وطلاب معارف با آنها همسو وهمگام گردید .

پس از پیروزی قیام ثور جنبش کارگری در مناطق گلبهار وجبل السراج  بیشتر از پیش قوام می یافت وبه روشنی اهداف حزب و دولت دموکراتیک ومردمی افغانستان به خاطر دفاع از حقوق کارگران وتامینات معشیتی آنها اتحادیه ها، سندیکا های کارگری و شورا های اصنا ف ایجاد گردید . شرایط جدید سیاسی ،شرایط زنده گی و فعالیت  کارگران را به سود طبقه کار گر تغیر داد وکارگران صاحب زندگی بهتر شده  و با روحیه کارجمعی همزمان در جبهه کار وتولید ، کار سیاسی و کار امنیتی را با خلاقیت و خصلت انقلابی کارگری با ابتکارات و آفرینش ها ی فوق العاده به پیش برده و به دستاورد ها ی بزرگ کارگری نایل گردیدند . درین دوران بیش از هشتاد فابریکه بر علاوه پارک های صنعتی پلچرخی در کشور وجود داشت که تولیدات آن درمجموع نیمی از مایحتیاج کشور را تکافو می کرد .

ولی دشمنان ترقی کشور که تحمل چنین پیشرفتی را دروطن نداشتند از سال ها قبل از قیام ثور حتا در زمان جمهوری محمد داود خان به آستان بوسی بیگانه روی نهادند وبه کمک پاکستانی ها بر ضد منافع مردم افغانستان صف کشیدند هرچه بروی شان قرارداشت سوختند ؛ چپاولش کردند وبه خارج انتقالش دادند .

حزب اسلامی در ولایت کاپیسا نخستین خدمتی که به اسلام واسلامیت کرد ، قطع لین های برق از سروبی تا گلبهار، از مسجد تا منزل  و تاریک ساختن خانه مسلمانان  ، انتقال پایه های برق به پاکستان ومتوقف ساختن چرخ ماشین های تولیدی بود . علاوه بر آن به خاطر سقوط کامل فابریکه ، روز تا روز دستگاه از چهارطرف زیر رگبار مسلسل ها قرار داشت که در نتیجه آن خون صدها کارگران را به زمین ریخت ، ولی کارگران شرافتمند نساجی گلبهار به قیمت جان های شیرین خود از فابریکه شان دفاع نموده ودر زیر باران راکت های عمال پاکستانی در اکمالات فابریکه و چرخش ماشین ها ی تولیدی قهرمانانه  رزمیدند .

 دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان به خاطر قطع جنگ وخونریزی وتطبیق  سیاست مصالحه ملی به عنوان  حسن نیات در سال ۱۳۶۸ ولایت کاپیسا را بنام ولایت صلح اعلان کرد وهمزمان واحد های حزبی دولتی وقوای امنیتی را به شهرجبل السراج وضع الجهش داد . فابریکه نساجی این امانت بزرگ وتاریخی مردم بدست حزب اسلامی افتاد که  در نخستین روز تصرف قرار گاه ولایت کاپیسا عملکرد آنها با دستگاه نساجی گلبهارهمانند یک کشور مفتوحه صورت گرفت چنانچه در گام نخست دروازه فابریکه بروی کارگران بسته گردید و همزمان به فابریکه یورش برده شد تمام هستی و دارایی نساجی  از بانگ گرفته تا تانک ،خزانه ها ، گدام ها وذخایر تولیدی ، هنگرهای مواد خام ،کارخانه ها، روغنیات،ماشین های تولیدی وتولید انرژی ،گدام های رنگ وگدام های پرزه جات فالتو وسایط نقلیه ، وسایل دستگاه های تعمیرات ،مهمانخانه ها ، باغات ، مراکز صحی و درمانی مکتب وشیرخوار گاه را از بیخ وبن به غارت رفت.

آنان ضدیت خود را با منافع علیای مردم در عمل به اثبات رساندند و ماشین ها ی بزرگ تولیدی این امانات مردم فقیر افغانستان را توسط ماهران خرابکار قطعه قطعه کرده در میان کانتینر ها به پشاور وبه قیمت آهن بیکاره لیلامش کردند .  به این ترتیب حزب اسلامی لقمه نان بیش از نیم میلیون مسلمان را از گلویشان گرفت . بزرگ ترین ومدرن ترین فابریکه عظیم شرق را به ساحه متروکه مبدل کردند این است دستا ورد حزب اسلامی در کشور.

 

نساجی گلبهار آنگاه که در دست خسان  افتاد

گلش را ریشه کن کردند وجایش خار کاریدند

 

پس از آن طوریکه معلوم شد مصالحه نه تنها از سوی مخالفین دولت رد گردید بلکه در امتداد فاجعه جنگ ، بهترین چهره های کارگری نساجی گلبهاربه شهادت رسیدند .از جمله میر عبدالله کارگر، عنایت اله کارگر ،عظم الدین کارگر ،عزیز کارگر ، گل علی کارگر ، جمال کارگر ، یوسف کارگر ، کمال مستری ، عبدالقدیر میخانیک ،محمد صابر رنگمال ،فتح محمد استاد کار ، نقیب اله کارگر ترمیماتی ،عبدالرزاق کارگر تولیدی ، وبه تعداد ۴۶ درایور اکمالاتی را سربه نیست کردند در راستای این جنگ ها یکی از بهترین چهره های مردمی بسم اله کار گر که به انتخاب مردم  منحیث سنا تور ولایت کاپیسا انتخاب گردیده بود و در میان مردم خدمت می کرد آنرا به شکل بیرحمانه بشهادت رساندند. زنده یاد بسم اله کارگر شخصیت با اعتبار و دوست مردم بود روحش شاد .

در پی تغیر و تحولات سیاسی با رویکار آمدن دولت های مجاهدین ، سراسر کشور دستخوش جنگ های تنظیمی وطالبی گردید وپس از دوره انتقالی وبه اصطلاح انتخابی  دولت های بعدی بنا به وابسته گی های سیاسی وخصلت های ذاتی شان حتا با سرازیر شدن میلیارد ها دالر از کمک های باد آورده از سوی خارج نخواستند ویا نتوانستند فابریکه نساجی گلبهار را باز سازی کنند . به خاطر خوش خدمتی به همسایه گان پاکستانی و ایرانی و برای اینکه این خطه زیبا محل فروش اموال بدل ، تاریخ گذشته ویکبار مصرف همسایه گان باشد .

در حال حاضر در راستای جنگ تشدیدی اعلام نا شده پاکستان وحملات انتحاری گروهای مزدور واجیر شده از خارج ،  ناکارآمدی دولت نام نهاد، تجاوز همسایه گان و مداخله خارجی ها شرایطی را بوجود آورده است که بر بنیاد آن ، بد امنی  ،قتل وغارتگری ، رشوه و فساد ، زور گویی ، خود کامه گی ، زد وبند های پشت پرده ،غارت دارایی عامه وانتقال آن به خارج،  قانون شکنی ، ثروت اندوزی وقاچاق بری وبیکاری عظیم توده ها ، سبب شده است که مردم در زیر بار فقر جهل مرض ، اعتیاد به مواد مخدره ، نفاق وتعصبات  قومی ، سمتی ، زبانی وجنسیتی ، مذهبی وغیره مصیبت ها به سختی نفس کشیده زنده گی بر آنها غیر قابل تحمل می گردد که در اثر آن از جمله میلیونها انسان بیکار ، هزاران هزار جوان حتا تحصیل کرده ها بنا چاری خاک وطن را ترک کرده راهی دیار بیگانه واز آنجا جبراً به جنگ های یمن وسوریه کشانده شده ومتباقی آن خوراک ماهیان درای مدیترانه می شوند که لکه ننگ آن بر جبین دولت تحمیلی ونابکار موجودمی باشد .

در اخیر از جمله ده ها صدها وهزاران مصیبت های دوران جنگ را درافغانستان می توان به سه نکته خلاصه کرد .

اول : پانزده سال نخست شورش های مغرضانه و دهشت افگنانه ضد دولتی که منجربه تخریب  دهات وکشتار مردم ، انهدام تاسیسات عام المنفعه ،مکاتب ، موسسات دولتی ، پل ها ، بند وانهار وکارخانه ها گردید.

دوم : با رویکار آمدن دولت مجاهدین برخورد های مسلحانه تنظیمی و نفاق سراسری ملی،  ظهور حکمرانی های محلی خودساخته وقدرتمند در نقاط مختلف کشور . بیکار ساختن نیم میلیون نفر قوای مسلح کشور وانتقال طیارات وماشین های زرهی ، تانک ها وخود رو ها، تکنالوژی واسلحه عصری دفاعی کشور ولیلام نوامیس کشور دربازارهای  پاکستانی .

مرحله سوم: ظهور طالبی وداعشی که این وضع خود به خود موقف غربی ها در قبال جنگ اعلام ناشده پاکستان با افغانستان را مشخص می سازد . اینجا حمایت از شرکت سهامی دولت ساخته گی وتحت الحمایه وآنجا پشتیبانی از دولت نازدانه ومیراث خوار استعماری .تطبیق سیاست های دوگانه و تقویت نظامی پاکستان ، انتقال دهشت افگنان و تروریستان به مناطق با امن کشور، تشدید اختلافات داخلی ونفاق ملی ، ایجاد بی باوری عمومی ، نبود وحدت واقعی ملی در درون دولت ، اختلافات قومی،  سمتی ، زبانی ، مذهبی ومحیطی ، نفوذ عناصر جاسوس وتبهکار خارجی وهمسایه گان در نفس دولت ، تشدید فعالیت های مرموز در کادر رهبری دولت ، سازش ها و زد وبند های پشت پرده ، ضعف استقلال فکری و نبود اراده واحد و منسجم ملی و دفاع مستقلانه ، برغم فداکاری وشجاعت وطنپرستانه  قوای مسلح کشورما ، هنوز جنگ روز تاروز تشدید یافته و فضای امنیتی تخریب وتضعیف می شود و در نتیجه آن شرایطی را به وجود می آورند که ضرب المثل ـ یا بتاراج غصه راضی شو + یا جگربند را دست زاغ بده . به ذهن انسان خطور می کند   یا بعباره دیگر شرایط موجود کشور را چنانی ساخته اند که به مرگ بگیرش که به تب راضی شود .پس معلوم است که آنان چه میخواهند وپشت چه چیزی میگردند.

بنا بر آن ختم جنگ ونجات افغانستان از فاجعه عظیم انسانی ودستیابی به آرمان های تاریخی مردم به خاطر تامین صلح وثبات در کشور تنها  در وجود اقتدار ی که بتواند با دشمن کشنده وفساد گسترده مقابله کند ومبارزه تاریخی علم بر جهل و بسیج ملی را در برابر دشمنان سوگند خورده مردم افغانستان سازماندهی کرده بتواند.  زیرا اتحاد وهمبسته گی مردم افغانستان در یک ساختار بزرگ ملی وموضعگیری در یک خط دفاعی متمر کز نجات وطن را از حالت کنونی ضمانت می کند .

در اخیر کارگران رنجدیده کشور در هر کجایی که هستید افکار ترقی خواهانه شما ، وحدت وهمبسته گی شما ، تشکل وطنپرستانه شما ، اتحاد وهمبسته گی شما ضامن پیروزی  ونماد جاودانه گی شما خواهد بود . اگر ارتجاع واستبداد چرخ تولید شما را توقف داد ولی هرگز و هیچگاهی نخواهند توانست چرخ تاریخ را متوقف سازند.

 شما پیروز میشوید وپیروزی از آن شماست .

زنده باد کارگران ومتحد نزدیک آن دهقانان وسایر زحمتکشان افغانستان و جهان .

 

 

شما جریان تخریبکاری فابریکه را با فشار دادن آدرس زیر میتوانید مشاهده کنید .

https://www.youtube.com/watch?v=e5kRC

 بامداد ـ  سیاسی ـ ۳/ ۱۶ـ ۳۰۰۴

بحران بیکاری و تشدید فشار بر زحمتکشان

دکتر اسد محسن زاده

امسال اول می ، روز جهانی کارگر منحیث سنت دیرینه و نیکوی جنبش کارگری در شرایطی در افغانستان برگزار می شود که کشور با بزرگترین بحران بیکاری در طول تاریخ دست و گریبان بوده؛  و ارتش بیکاران روز تا روز بزرگتر تر می گردد. این بحران که با ساختارها و برنامه های دولت گره خورده است، ثمره سیاست های نابکار و جدا از منافع مردم افغانستان می باشد. تسلط مافیایی بورژوازی بروکراتیک و تجاری بر اهرام های اصلی حاکمیت و سیاست گذاری های اقتصادی ، پیاده نمودن برنامه ها و دیکتات صندوق بین الملی پول ، فساد بی مانند در دستگاه های حاکمیت و نبود یک برنامه مشحص رشد اقتصادی ـ اجتماعی در کشور به بهانه « بگذار بازارکار کند !» و بر بنیاد «منافع بازار» از شمار عواملی می باشند که زمینه ساز بدبختی و سیه روزی اکثریت مردم  ولایه های فرودست کشور شده است . با پیاده شدن نسخه های از بازار آزاد و یا سرمایه داری فساد، فقر، بیکاری، فاصله طبقاتی، انحصار، احتکار، بحرانات اقتصادی، ناامنی  و... منحیث  نشانه های این نظام  نابکار سایه شوم اش را برهمه  عرصه های زنده گی مردم انداخت. دولت به جای مطالعه دقیق و طرح برنامه های سنجیده شده و عملی  در راه  برکناری مشکلات رو به افزایش مردم ؛ و جلوگیری از گسترش سریع و کنترول ناپذیر فقر ساختاری در کشور؛ هنوز هم در راه سپردن موسسات تولیدی و دارایی های ملی به واحد های خصوصی از جمله به سر سپرده گان نظام  و تشدید فشاربر زحمتکشان می باشد. این شیوه برخورد حاکمیت سبب شده است که مراکز مهم تولیدی پس از خصوصی سازی  به جای رشد و کار آفرینی،  به کارکشی و کاهش سطح تولید توسل ورزیده اند . تصادفی نیست که مدل های اقتصادی همه آنها ، گفته یا ناگفته ، از خشن ترین رهنمودهای نیولیبرالی و مخصوصاً از تجربه سرمایه داری های برده دارانه آسیایی نسخه برداری شده ؛ و این ها به خاطر منافع آزمندانه  و عطش سیری ناپذیر به چپاول ثروت های ملی  حتا کارخانه های سود ده و اشتغال زا را تعطیل ؛ و خود نظاره گران  بی احساس در برابر از بین رفتن تولیدات داخلی و نتیجتاً از بین رفتن امکانات شغلی شده اند. از سوی دیگر به بهانه عدم موجودیت امنیت ، بیشتر سرمایه گذاری ها در سکتورهای سودآور ، موقتی وغیرمولد صورت گرفته است. در نتیجه همین سیاست های ضد ملی اقتصادی و عدم حراست از فرآوردهای داخلی تولیدات ملی در انبارها پوسیده و جای آنرا محصولات با کیفیت پایین و سبسایدی شده خارجی گرفته است. این شیوه برخورد غیرمسولانه مرگ اشتغال شاغلین کار را به دنبال داشته ؛  و گسترش خیل بیکاران را سبب شده است.

ارقام دست داشته از منابع رسمی نشاندهنده ناکامی سیاست های اقتصادی و اجتماعی حاکمیتی است که ده سال پیش با شعار های : آزادی برای مردم ، دموکراسی ، امنیت ، کار و رفاه  در کنفرانس بن  بر مردم تحمیل گردید. این رهبران فریبکار و حامیان جهانی شان طی همین سال ها شعارهایی را به زبان آورده و وعده هایی را به مردم دادند که بسیار بزرگتر از دهان شان بود.

بیکاری بیش از ۶۰ در صد جوانان ، بهره کشی بی مانند ، تبعیض جنسیتی و برون راندن میلیون های زن از بازار کار ، پیاده نکردن قانون و بی تفاوتی در برابر آن در همه عرصه های زنده گی از جمله بخش کار و کارگر ، موجودیت بیش از ۳ میلیون معتاد ، مجبور نمودن بیش از  یکنیم  میلیون کودک به کار شاقه و غیرانسانی ، فرار میلیون های انسان مستعد به کار به بیرون از کشور، افزایش بی مانند  پهنه جنایات گونه گون در جامعه،  ناامنی  و صدها نمونه دیگر ازهمین نوع  فهرست کوتاهی است از یک طومار درازی از ناکاره گی نظام.

نبود کار و امکانات کاری کافی در کشور سبب شده است تا مردم  از سر ناگزیری برای ادامه حیات غیرانسانی ترین ، خطرناکترین و ناامن  ترین کار ها را بدون هیچ نوع محافظت قانونی انجام دهند ؛ و همین وضع سبب بهره کشی و ستم بی حد بر کارگران  شده است.

امروز کارگران روزمزد از ساعات کار بیشتر از ۱۰ ساعت در بدل مزد برای ۸ ساعت شکایت دارند . یعنی اینکه آنها ناگزیر اند تا دوساعت کار و یا ۲۵ در صد نیروی کار خود را به صورت بیگاری و رایگان در اختیار کارفرمایان قرار دهند. شرایط کار در بخش های استخراج معادن  دورافتاده  ، کارهای ساختمانی و سرک سازی ، مزارع و کارگاه های خانه گی و فامیلی مخاطره آمیزاست. در بسیاری از این سکتورها ساعات کار طولانی بوده و حد دستمزد با شرایط زنده گی کارگران  و خانواده های شان؛ سطح بلند قیمت مواد اولیه چون مواد غذایی ، تهیه مسکن  و ترانسپورت سازگاری نداشته و در بیشترین این موسسات از رخصتی و حق  بیمه های اجتماعی خبری نیست. درکناراین ناهنجاری ها نابرابری های شدید درسطح پرداخت دستمزد ها میان گروه های سنی و جنسیتی زمینه ساز بهره کشی بیشتر زحمتکشان شده است. در این میان نبود یک برنامه ملی برای استفاده از نیروی کار متخصص و با تجربه  داخلی و عدم محدودیت برای به کارگیری کارگران خارجی در چنین اوضاع و احوال کشنده و بحرانی،  باعث تشدید بهره کشی از سوی کارفرمایان و صاحبان داخلی و خارجی سرمایه گردیده است. رشد سریع بیکاری ، گرانی مایحتاج عمومی و خدمات ضروری ، زحمتکشان را از برخورداری یک زنده گی عادی محروم ؛ و لایه های فرودست و ناتوان کشور را به خط فقر و پایین تر از آن کشانیده است . عطش سیری ناپذیر صاحبان سرمایه ، دلالان  و محتکران سبب شده است که  قیمت کالاها ، مسکن و نیاز های اولیه به نرخ دالر و توسط « بازار» تعین گردد. این فشار ها باعث ارزانی  و فراوانی نیروی کار و شرایط غیر انسانی در موسسات کشور گردیده است. درنتیجه بحران و ناامنی سیلی از مردم  ازمحلات به شهرهای بزرگ و متروپول ها رو کرده اند. این افراد که با امید به یک زنده گی بهتر به شهرها هجوم می آورند  به زودی با سرخورده گی روبرشده و مجبور اند تا برای پول برگشت به محلات خود دست به تکدی بزنند. که نمونه های از این وضع درد بار در رسانه ها همه جاگیراند. در این میدان نبود برنامه های مشخص برای رشد کشاورزی در محلات و حمایت از مولدین کوچک و متوسط باعث فزونی در ارتش بیکاران شده است.

چاره چیست ؟

چون عمده ترین بخش نیروی کار ما در واحدهای کوچک و پراکنده مصروف اند ؛ و بیشتر نیروی کار کشور یعنی کارگران واحدهای کوچک و پراکنده ، مشاغل خانه گی ، کارگران فصلی و روزمزد ، دست فروش و دوره گرد ، کارگران روستایی و لایه های گسترده بیکاران قادر نیستند تا در نهاد های صنفی شامل گردند ؛ بناً سازمان یابی این ها با دشواری های بزرگ روبرو بوده و صاحبان سرمایه نمی گذارند تا آنها در محیط کار سازمان یابند. ضعف سازمان یابی این گروه ها ، دلیل درجه پایین مقاومت و ایستاده گی برای برآورده شدن خواست های بنیادی کارگران و زحمتکشان بوده ؛ قدرت چانه زنی بخش های سازمان پذیرتر و سازمان یافته طبقه کارگر را نیز به شدت پایین می آورد که اثرات آنرا در موقف ناتوان و ضعیف اتحادیه ملی کارگران (کارکنان ) افغانستان  یا امکا می توان دید. این بزرگترین سازمان زحمتکشان درکشور درتصمیم گیری های بنیادی در باره شرایط کار و وضع اقتصادی و ایمنی کارگران و کارمندان نقش چندانی ندارد. فروپاشی اقتصادی افغانستان در دو دهه گذشته  چنان دامنه ای پیدا کرده است که مقابله با عوارض ویرانگر آن در زنده گی کارگران و زحمتکشان ، بدون همبسته گی و همیاری آگاهانه و پیگیرانه سراسری شدنی نیست.

گفته معروف است که : « حق گرفتنی است و نه دادنی!»

برای همین هم مبارزه در برابر بی حقی های فراگیر بدون اتحاد و تشکل سراسری کارگران و زحمتکشان منحیث یگانه گزینه برای برون رفت از بحران موجود اجتماعی و اقتصادی در کشور می باشد. برای همین هم پیش کشیدن خواست های حیاتی ، عاجل و بی واسطه مردم ؛ و مبارزه در راه برآورده شدن آن نیاز به تشکل کارگران و زحمتکشان صنوف مختلف در سازمان های صنفی و سیاسی ؛ و روکرد به مبارزه سازمان یافته و متشکل برای گرفتن حق می باشد. در مورد ایجاد سازمان های مستقل  و نیرومند صنفی و اجتماعی که در شرایط افغانستان کار دشوار می باشد نباید حوصله و تلاش را از دست داد. لازم است تا با تکیه براندوخته های بزرگ چند دهه اخیر در جنبش سندیکایی کشورنیروی وسیعی از کارگران ، کشاورزان ، آموزگاران ، کارمندان دولت و...  را به دور خواست های کوتاه و دراز مدت  به میدان بکشانیم .

نسلی از فعالان کارگری درجریان مبارزات صنفی درچند دهه گذشته به صحنه آمده اند که اندوخته های پرباری در مبارزات اقتصادی کارگران، سازمان یابی مستقل صنفی و سندیکایی و سایر شکل های مبارزه سازمان یافته و مستمر برای دفاع از حقوق کارگران و لایه های فرودست را صاحب هستند. جا دارد تا از اندوخته های این فعالان در تشکل های مستقل کارگری و همگرایی های پایدار و سازمان یافته بهره گیری شود.

چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است!

با درنظر داشت وضع موجود دربیشتر موسسات تولیدی و کارگری کشور مساله :

ـ قرار گرفتن کلیه کارگران شاغل از کارگاه‌های کوچک تا موسسات بزرگ تولیدی زیر پوشش کامل قانون کار و اجرای فوری بیمه کارگران ،

ـ اجازه تشکیل سازمان های صنفی در همه موسسات تولیدی و شرکت  نماینده گان کارگران در تصمیم گیری در باره  خدمات اجتماعی ، شرایط کاری و سایر مسایل مربوط به زنده گی کارگران،

ـ تعین مزد معیاری با شرکت نماینده گان زحمتکشان  برای بخش ها و خدمات  مختلف تولیدی،

ـ  تامینات اجتماعی از طریق  توزیع کوپون های مواد خوار و بار ؛ و مواد اولیه مورد نیاز کارگران  با تکیه بر اندوخته های سودمند تاریخ معاصر کشور،

ـ  تهیه مسکن و محلات بود و باش ارزان  و اجتماعی  برای کارگران  و سایر زحمتکشان ،

-  لغو کلیه قوانین تبعیض‌آمیز نسبت به زنان و برابری کامل و بی ‌قید و شرط حقوق زنان و مردان در تمامی عرصه‌های زنده گی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی،

ـ  ممنوعیت کار کودکان و فراهم نمودن امکانات زنده گی و تحصیل رایگان و برابر برای کلیه کودکان ،

ـ تامین  شرایط صلح آمیز و امن برای کارگران ،

ـ  ایجاد سازمان تامين اجتماعی و صندوقهای بیمه  برای ارایه خدمات بی کاری ، بهداشتی، معلولیت  و تقاعد ،

ـ تامین امنیت شغلی و توقف اخراج سازیها،

ـ برچیده شدن قراردادهای اسارت بار موقت و سفيد امضا،

ـ پرداخت دستمزد عادلانه برای کاهش فقر ساختاری درکشور و تقویت توانایی خرید زحمتکشان  و ... از شمار خواست های بنیادی زحتمکشان کشور می باشد؛  که مبارزه در راه تحقق آن از سازمان های صنفی و سیاسی کشور گرفته  تا نهاد های جامعه مدنی و شخصیت های داد خواه  مسوولیت پذیری و همگامی می خواهد. جا دارد تا احزاب و سازمان های سیاسی هوادار مردم و لایه های زحمتکش کشور امکانات مبارزاتی شانرا درامر روشنگری و برآورده شدن خواست های محوری زحمتکشان؛ دموکراتیزه ساختن زنده گی و عدالت اجتماعی  صرف نمایند.

تغیر وضع دردباری که در بالا چهره آرایی شد ؛ و در بسا موارد خشن تر و ناگوارتر ازآنست که می دانیم ، فقط و فقط بسته به سطح آگاهی ، درجه سازمان یافته گی زحمتکشان و تلاش متحدانه کارگران و زحمتکشان بخش  های فکری و یدی برای راه اندازی کنش ها و اعتراضات صنفی  و سیاسی  به خاطر برقراری یک  نظام اقتصادی انسان گرا ، عدالت اقتصادی و اجتماعی می باشد و بس !

بامداد ـ  سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۰۱۰۵

نقش جنبش های کارگری درتحولات جهانی ومنشا  اول می 

 

علی رستمی

 سه حادثه بزرگ جهانی که درعرصه سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی درجهان درقرون هجدهم  ونوزده  رخ داد؛ تاثیر بزرگی بر روند تحولات جهانی به جا گذاشت وچهره جهان را از بنیاد تغییر داد.

انقلاب سیاسی در کشور امریکا رخ داد که با شورش آزادی  خواهی علیه ا ستعمار انگلستان  که منجر به آزادی وتشکیل جمهوری مستقل ایالات متحده امریکا گردید ، امروز  قدرت ونیروی عظیمی بزرگ و تکیه گاهی نظام لیبرالیستی در جهان گردیده است .

 انقلاب صنعتی (۱۷۶۰تا ۱۸۳۰ ترسایی) که چرخ زنده گی  مردم جهان را با کشف و اختراع نیروی بخار وماشین های بزرگی تغییرداد ؛ این انقلاب آهسته آهسته به طور مسالمت امیز درسرتاسرجهان منبسط  و جهان را ازلحاظ حمل ونقل و بازرگانی باهم  وصل و اثرات عمیقی ازخود به جای ماند که هیج نیروی درتاریخ با آن مقایسه شده نمی تواند.

انقلاب اجتماعی بزرگ  درفرانسه بود که باعث ازمیان رفتن طبقات کهنه  فیودالی و اشرافی و حاکمیت جدید، به اشتراک  نماینده گان همه اقشار وطبقات پیش رو بوجود آمد که با شعارهای برابری ، مساوات و آزادی درجهان بعد از یک دوره انقلابی و جنگ داخلی وارد مرجله جدیدی از نظام سرمایداری گردیده و زمینه پیدایش  دو طبقه متضاد یعنی سرمایه دار وطبقه کارگر درجهان گردید وباعث رشد وتغییر درماهیت و مضمون زنده گی مردم درجهان شد؛ که جهان امروزی دستآورد آن می باشد.

نظام سرمایه داری یک جا با رشد وکشف علم و وسایل حمل ونقل وماشین های بزرگی صنعتی و راه های زمینی دریایی وهوایی انکشاف یافته و زمینه ایجاد و رشد وسایل تولید با تامین مناسبات وشیوه  جدیدی سرمایه داری منازعه های طبقاتی براساس استثمار نیروی طبقه کارگر و جمع آوری سود در جیب سرمایه دار وهمچنان شرایط ناگوار محیط کارگری ، پایین بودن دستمزد و شرایط  زنده گی آنها وهمه زحمتکشان ،هرروز فاصله طبقه کارگر و سرمایدار افزایش یافته و به دشمنان آشتی ناپذیر هم تبدیل می شدند. با رشد نظام سرمایه دار ی ، به مثابه طبقه پرقدرت درجهان ، طبقه کارگرنیز به مثابه نیروی متحرک و انقلابی بادرک مسوولیت های تاریخی خود ،مجهزبا ایدال های مترقی اجتماعی برای دفاع از منافع اکثریت زحمتکشان و مبارزه علیه نظام استثمار سرمایه داری قد علم نمود. با ارتقای سطح شعور طبقه کارگر برای حفظ  منافع خود وهمچنان برای تغییر شرایط کار و زنده گی وتقلیل آوردن ساعات کار وایجاد شرایط انسانی به مبار زه متشکل سازمانی ، اتحادیه های  کارگری را به وجود آوردند. آغازگر این اقدام کارگران فابریکه های بزرگ تولید وصنعنتی انگلستان وبعد فرانسه و المان وگسترش آن درسایرکشورهای اروپایی و نقاط جهان بود. با تظاهرات واعتصاب ها و شورش های انقلابی صدای برابری و آزادی را ، درمیان مردم بلند کرده وآنها را به دور آرمان های خود بسیج می نمودند. پیکار طبقاتی درانگلستان نیز با رشد صنعت بوجودآمده است  درالمان تکامل صنعت بزرگ بعداز سال ۱۸۵۰ترسایی آغاز گردید و با اوج گیری جنبش سوسیالیستی درجهان رشد یافت. انقلابی شدن جامعه سنتی براساس صنعتی شدن کشورها صورت گرفت واندیشه های مردم نیز تغییر و انقلابی شد و مبارزه سیاسی و اجتماعی رشد و تکامل یافت.

کارگران صنعتی در دهه ۱۸۴۰ تعدادی کوچکی از نفوس اروپا را احتوا می کرد و درانگلستان پیشترنسبت به سایرنقاط اروپا بود .در سال ۱۸۳۷  ترسایی سیسموندی کلمه پرولتر را به کارگران اطلاق نمود. کارل مارکس نیز کارگررا با مفهوم « پرولتر » در سال ۱۸۴۳ در اثر خود « درآمدی به نقد فلسفه  حق هگل » به کار برده است. پرولتاریا از لحاظ نظریه مارکس درجامعه سرمایه داری بیانگر « کارجمعی » و منافع اکثریت جامعه است . برای این که تمام اقشار زحمتکش درکار مزدی چه درگستره خدمات اجتماعی و توزیع  آن  مصروف اند ودرجایگاه  معینی اقتصادی قرار دارند، درجامعه همه گروه ها و طبقات دارای منافع مشترک هستند، بعضی آنها اکثریت هستند، بعضی اقلیت ، طبقه کارگر اکثریت بوده که درکنار زحمتکشان  و سایر گروه های اجتماعی  قرار دارند. گروهی اقلیت آنهایی که مناسبات تولیدی را دردست دارند وچرخ آنرا برای تامین منافع طبقاتی خویش تحت کنترول درآورده و از زحمتکشی گروهی اکثریت جامعه استفاده برده  و درتولید مستقیم سهم نداشته اما درکسب درآمد وسود درصف اول قرار داشته که سایرین را استثمار می نماید ، این ها طبقات سرمایه دار و اشرافیون فیودال هستند .

 نخستین جنبش اتحادیه کارگران درانگلستان بوجود آمد که تازه  « چارتیست ها » به فعالیت سیاسی خود آغاز کرده ومتاثر از آرمان های سوسیالیستی بودند، این آرمان درتشکل نخستین نطفه های اتحادیه های کارگری ، ازآزادی انسان و عدالت اجتماعی دفاع می نمود.درآن وقت این مفکوره بین کارگران زمزمه می شد وتاکید داشتند که کارگران قادربه دفاع از منافع و دستاوردهای مبارزه خودهستند ومی توانند که خودشان را ازقید استثمار آزاد کنند. این نظریه ها بعداً درسال ۱۸۷۰  ترسایی بازهم درمیان سوسیالیتس ها وانارشیست ها بعد ازکمون پاریس مطرح شد که کارگران می توانند با مبارزه طبقاتی خود جامعه را از بند ستم واستثمار آزاد نماید. مارکس  درسال ۱۸۴۷ که برای مدت کوتاهی درلندن بسر می بر د، درمقاله های ۱۸۴۹ ترسایی خود تکرارکرد: « که پرولتاریای انقلابی در کار رها سازی خویش است، و به یاری هیچ  کس ، جز نیروی خودش نیازمند نیست.»  همچنان  گفته است : « جنبش کارگران همان جنبش خود اگاه ومستقل اکثریت جامعه، به سود اکثریت است.»

 مارکس از سال ۱۸۴۴ ترسایی به هسته های اولیه اتحادیه های کارگری انگلستان از زبان انگلس آشنا شد و بعداً درسال ۱۸۵۰ مارکس از نزدیک با اتحادیه های انگلیسی معرفی پیدا کرد و برای آنها رهنمودهای در رابطه به راه اندازی اعتصاب ها و نقش اتحادیه ها وخواست آنها تهیه نمود. مارکس از آن زمان به بعد در تمام نوشته ها وآثار خویش از نقش اتحادیه ها وجنبش کارگری در رابطه مبارزه های منظم  و سازمانی آنها توضیح های مفصلی ارایه داشته که سرمشق مبارزات این اتحادیه قرارگرفته است.

جنبش های انقلابی طبقه کارگر درسال های ۱۸۴۸ و۱۸۴۹  ترسایی که از فرانسه آغاز یافت ؛ سپس درسایر کشورهای اروپایی وازجمله المان ، اتریش، چک ، پولند، هنگری و ایتالیا دامنه آن گسترش یافته وجهانی شد. این انقلاب ها برای ازبین بردن نظام های استبدادی سرمایه داری وفیودالی اشرافی به پای خیستند و تغییر برزگی اجتماعی و سیاسی را خواستار بودند. درآنوقت درعده از کشورهای اروپایی هنوز نطام فرسوده  خان وخان بازی و فیودالی واشرافی بزرگ مسلط بود وجنبش ملی کارگری برای محو آن قیام نموده بودند. قیام ۱۸۴۸ کارگران فرانسه نخستین انقلاب کارگری وجنگ میان پرولتاریا با بورواژی بود که متاسفانه با وحشی گیر نظام استبداد سرمایه داری سرکوب گردید. این قیام درس بزرگی برای سایر اقشار زحمت کش کشور فرانسه شد ، در ک کردند، یگانه نیروی مدافع راستین آنها طبقه کارگراست که از حق شان دفاع می نمایند و بر شالوده این امرجنبش طبقه کارگردرمیان جامعه از اتوریته بالای برخوردارگردید. دوهمین حادثه  بزرگ  که در تاریخ جنبش کارگری جهانی از اهمیت والا برخوردار است، قیام کارگران فرانسه درمارچ ۱۸۷۱ ترسایی درفرانسه بود که بنام « کمون پاریس » مشهور است، می باشد؛ کمون پاریس برای ۷۲ روز قدرت درفرانسه به دست داشت و اولین حکومت کارگری درجهان بود؛.بیرق کمون بیرق جهانی همه نیروهای بزرگ کارگران جهان شده بود. کمون پاریس با تغییرعظیم اجتماعی و سیاسی با انحلال تشکیل نظام عسکری  ، لغو کار اجباری، جدای دین وکلیسا از دولت ،ازبین بردن بودیجه مالی مذهبی از بودجه دولت و مصادره اموال کلیسا ، ازبین بردن وسوختاندن « کیوتین » که ابزار اعدام وجنایت بود، مبارزه علیه بیروکراسی ، ازبین بردن جرایم مالی سنگین وآموزش رایگان بود  که این تغییر وتحول پایه های نظام استبدادی واستثماری  بوروژوازی را به لرزه درآورده ، درقصد از بین بردن این نظام شد و آنرا با وحشی ترین عمال ضد بشری سرکوب و نابود ساخت. چنانچه مارکس دراین مورد گفته است:«  پاریس کارگری وکمون اش برای همیشه به عنوان پیشگام جامعه نوین درخاطره ها خواهد ماند ویاد جان باخته گانش با عشق واحترام درقلب بزرگ طبقه کارگر جاودانه خواهد ماند.»

 پیکار وخیزش ظبقه کارگر دراول ماه می ۱۸۸۶  ترسایی نقطعه عطف دیگری، درتاریخ جهانی طبقه کارگر است که دراین روز کارگران برای حقوق انسانی خویش برای تنزیل ساعت کار به هشت ساعت  در شهر شیکاگو امریکا دست به اعتصاب زدند که دراین اعتصاب هزارن کارگر اعم از زن ومرد اشتراک ورزیده بودند که توسط پولیس حاکم این تظاهرات سرکوب و رهبران شان دستگیر وبعد به چوبه دار آویخته  واعدام شدند. سپس درسال ۱۸۸۹ در انجمن بین الملل دوم کارگران جهان اول ماه می به عنوان روز همبسته گی طبقه کارگر که پیکار جهانی کارگران بود اعلام شد. از آن زمان تابه حال ۱۳۰ سال می شود که همه ساله از طرف اتحادیه های کارگری جهان و احزاب کارگری و مترقی  تجلیل به عمل آورده می شود و در اذهان جهانیان زنده هست.

پدیده  مهمی دیگری که درروندمبارزه عدالت خواهی  تغییراتی را در تحرک جنبش کارگری درجهان وارد نمود، برگزاری نخستین (درسال ۱۸۶۴) و دوهمین کنگره  (درسال ۱۸۸۹) انترناسونالیزم کارگری است که تحت ریاست کارل مارکس وانگلس دایر شد .این کنگره کارگری درنخستین جلسه خود شعار « کارگران جهان باهم متحد شوید » را سرمشق مبازه جنبش کارگران جهان قرار داد. همچنان سند باعظمتی دیگری که درحیات سیاسی طبقه کارگر از جایگاهی مهمی  تاریخی بر خوردار است « مانفیست حزب کارگری» است که درسال  ۱۸۵۷ ترسایی توسط مارکس و رفیق هم رزمش انگلس تحریر وبه دسترس احزاب کارگری قرار داده شد که دراین سند مهم تاکتیک واهداف استراتیژیکی طبقه کارگر به روشنی تحریر که سرمشق مبارزه بعدی احزاب طبقه کارگر درجهان گردید. تما م ابزارو شیوهای مبارزه طبقه درآن درج و انعکاس یافته است. این پدیده های تاریخی زمینه رشد احزاب  واتحادیه های کارگری  را در جهان تکامل بخشیده و مبارزه میان طبقه کارگر وسرمایه داری  را داخل تظادهای آشتی ناپذیر نوین اجتماعی  ساخته و خواستار تغییرات سیاسی واجتماعی  با سرنگونی نظام سرمایداری در جهان گردید.

 نقش انترناسیونالیزم اول  و دوم درجهت بیداری و ارتقای سطح شعور و تشکل جهانی کارگر روز افزون بود. چون سرمایه داری هم با اشغال بازارهای جهانی و گسترش سیاست های استثمارگرانه خویش درجهان سوم وعقب مانده هر روز یک گوشه جهان را غصب  وکشورها را میان هم تقسیم  وتحت الحمایه خود قرار می داند، تجارت مشترک وهمچنان تشدید تضادها و رقابت های بازرگانی برای تسلط بالای منابع طبیعی کشورهای کم رشد و روبه انکشاف باعث آن می شد، تا طبقه کارگر به سطح جهانی علیه دشمن مشترک همبسته گی خود را زیر شعار« کارگران جهان متحد شوید» تشدید نماید و آنرا رویکرد عملکرد روزانه خویش قرار دهد. با رقابت واختلاف های تجاری ومنطقه وی وقتل ولیعد امپراطوری اتریش که ازهنگری بود، توسط صرب ها بهانه ای برای آغاز جنگ جهانی اول درجهان گردید ؛ دراین جنگ ایتالیا،  فرانسه و انگلستان وسپس امریکا بنام متفقین علیه المان ، اتریش و ترکیه لشکر کشی وجنگ خانمانسوز جهانی را آغاز کردند که میلیاردها دالر و میلیون ها انسان قربان اهداف جهان گشایی  نظام جهانی امپریالیستی گردید. دراین جنگ کارگران اروپا از طرف اتحادیه  انترناسونالیزم کارگری و احزاب سوسیالیستی  دعوت گردیدند ، تا همه کارگران درجهان  به عوض جنگ ،متحدانه با همبسته گی  صدای صلح راعلیه نظام های دولتی کشورهای خویش با به راه اندازی تطاهرات  بلند نمایند،و خواستار توقف جنگ شوند . اما بعضی از احزاب  سوسیالیستی  از جمله حزب سوسیال دموکرات المان  به نفع اعتبارات جنگی رای موافق داد و بر ضد صلح قرار گرقتند. اما یک تعداد از اعضای فرکسیون پارلمانی این حزب  تحت رهبری کارل لیبکنشت و رزا لوکزامبورک در پارلمان علیه اعتبارات جنگی رای منفی داده و ضدید خود را علیه جنگ اعلام کردند؛ سپس فراکسیونی پارلمان را جدا از سوسیال دموکرات ها تشکیل و حزب جدا گانه یی را بنام« اتحادیه اسپارتاکوس» با انشعاب ازآن حزب تشکیل داد. بعدازآن راه پیمای وتظاهرات بزرگی را در اول ماه می سال ۱۹۱۶ ترسایی  به اشتراک  هزاران کارگرعلیه جنگ سازماندهی کرد ومیگفتند « برچیده باد جنگ». بعد ازاین راه پیماهی های مردم رهبران حزب سپارتاکوس به شمول کارل لیبکنشت زندانی شدند . درجریان جنگ جهانی اول بود که انقلاب کبیر اکتوبر توسط بلشویک ها تحت رهبری ولادیمیر ایلچ لینن در روسیه تزاری به پیروزی  رسید. پیروزی و پیام های بلشویک ها برای کارگران اروپا درآغاز سال ۱۹۱۸  نوید بخش بزرگی  برای طبقه کارگر اروپا بود و اثر بزرگی را بالای کارگران المان وارد ساخت. این پیام نیرومندی برای آنها بخشید .اعتصاب ها و تظاهرات عظیمی سازماندهی شد که ازجمله اعتصاب های کارگران فابریکه اسلحه ومهمات سازی بود که خطری را برای حکومت المان ایجاد کرد که  به اثراقدام های خایینانه سوسیال دموکرات ها این اعتصاب ازدرون پراکنده وخاموش گردید. بعد از آن دربند ر کیل نیز در شمال المان شورشی میان نیروهای دریایی آغاز گردید و این شورش درحال گسترش به سایر نقاط المان بود که بازهم توسط رهبران سوسیال دموکرات خاموش و سرکوب شد.این شورش ها مانند انقلاب کبیر روسیه بود و دامنه ان آنقدر وسیع بود که درایالت« باوریا » درجنوب المان یک حکومت جمهوری اعلان شد که هنوز قیصر المان در برلین بود . با پایان جنگ به نفع متفقین وبه زیان المان اعتصابت بزرگی در کشور المان  بر ضد دولت براه افتید و رهبران دولتی به شمول صدراعظم و قیصر المان ارتش را به رهبر فراکسیون سوسیال دموکرات ها به نام « ابرت » تقدیم نمود ه وبعد از آن هر دو به هالند گریختند. با تسلیمی دولت بازهم یکی از رهبران دیگری سوسیال دموکرات  در پارلمان  اعلام جمهوری کرد . دوساعت بعد ازان کارل لیبکنشت که از زندان رهاشده بود، دربرلین حمهوری سوسیالیستی اعلام کرد و یک هفته  دوام کرد که به نام «هفته سرخ» معروف است. شوربختانه سوسیال دموکرات ها خلاف انقلاب بودند ونمی خواستند که نظام سرمایه داری سرنگون گردد و تحولات بنیادی و یک حکومت کارگری بوجود آید. آنها تغییرات اجتماعی را با ریفرم های تدریجی به نفع کارگران و زحمتکشان با موجودیت نظام سرمایه داری می خواستند وعلیه انقلاب و حزب کمونیست المان بودند .

سوسیال دموکرات ها واحد های نظامی را خارج از ارتش پراکنده المان بعد از جنگ به شکل داوطلب ومخصوص برای ازبین بردن قیام انقلابیون تشکیل و ایجاد کردند ،با کمک آنها حکومت کارگران و انقلابی را سرنگون و ازبین بردند.  بعد ازپیروزی ها ی بیشتر،همه رهبران انقلابیون  را بتاریخ ۱۰ جنوری ۱۹۱۹ترسایی راهی زندان کرده و ازجمله لیبکنشت و روزا لوکزامبورگ را  به بهانه زندانی کردن در راه توسط سربازان ترور و به قتل رسانیدند.

 هنگری که قبل از جنگ اول جهانی مربوط امپراتوری اتریش بود ،در۳ اکتوبر ۱۹۱۸پنج هفته پیش ازآنکه جنگ پایان یابد انقلاب شروع شد . درماه نوامبر حکومت جمهوری مجارستان اعلان شد . چهار ماه بعد درماه مارچ ۱۹۱۹ انقلاب دیگر به پیروزی تحت رهبری « بلاکون » از رفقای همرزم لینن به پیروزی رسید این انقلاب چند ماه ادامه یافت ،اما توسط نیروهای ارتجاعی و وطن فروش هنگری با دعوت سربازان رومانیایی این حکومت را سقوط واز بین بردند.  بعد ازآن که مرتجعین با کمک رومانی ها به چور وچپاول وغارت سرمایه های هنگری اقدام  نموداند.این عمل باعث شد تا متفقین رومانی ها را از هنگری بیرون و نیروهای انقلابی و آزادیخواه را توسط نیروهای سازش کار ومرتجع مجاری درسال ۱۹۱۹ ترور وبه قتل برسانند که بنام دوران«ترورسفید» درمجارستان یاد میشود. 

 درجریان جنگ  اول درسال ۱۹۱۷ ترسایی انقلاب سوسیالیستی توسط  کارگران و دهقانان وسربازان خسته ازجنگ  تحت رهبری ولادیمر ایلچ لینن در روسیه تزاری  به پیروزی رسید و دولت تزاری را سرنگون کرده ؛ وقدرت به کارگران و دهقانان انتقال یافت. با پیروزی انقلاب اکتوبر برای نخستین بار، دولت بزرگ کارگران ودهقانان تحت رهبری حزب کمونیست  روسیه درجهان بوجود آمد.  با پیروزی انقلاب اکتوبرشکل  جهان تغییر نموده وتحولات بنیادی  درزنده گی  کارگران  وهمه زحمتکشان جهان بوجود  آمد.  این دولت برعلاوه  سبوتاژها و مداخله های مستقیم کشورهای سرمایه داری توانست که تمام چالش های های اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی را موافقانه توسط مردم و کارگران  پیشتاز خود از میان بردارد وبه مثابه نیروی بزرگ و دژ استوار دردفاع از حقوق  کارگران و زحمتکشان  که  کشورهای شان زیر تسلط حاکمیت نظام امپریالیستی  قرار داشتند، درجهان تبارزنمود. با ایجاد جامعه نوین بر شالوده  اقتصاد  سوسیالیستی ، رقیب بزرگی نظام استثماری  کاپیتالیستی درجهان معرفی شد. نظام های سرمایه داری برای رقابت واز بین بردن این نظام جدید، چهره واقعی استثماری خویش را تحت نقاب « دموکراسی » و آزادی های فردی پوشانیده ومبارزه سرسختانه راعلیه نظام سوسیالیستی تشدید بخشیدند  .

جهان به دو قطب مخالف بنام شرق وغرب تبدیل گردید، برای سرکوب ، نابودی و عقب زدن  همدیگر در سیاست های جهانی  که بنام «جنگ سرد » مشهوراست، داخل اقدام شدند. به خاطر اینکه،  جهان سرمایه داری چهره استثماری خود را پنهان کرده باشد ؛ و از اتحاد شوروی پیشی گیرد وعقب نه ماند، تغییرها و ریفورم های سطحی را زیر نام « رفاه  عامه » برنامه های اجتماعی را به نفع کارگران ومردم کشورهای مربوطه خویش عملی ، تا برای فریب اذهان جهانیان چهره خود را انسانی به نمایش بگذارند.  تغییر وتحولاتی که به نفع کارگران توسط سیستم های کاپیتالیسی در قرن نوزده وبیست بوجود آمد ، همه ناشی از قیام های انقلابی در اروپا ومبارزه قهرمانانه طبقه کارگر روسیه و احزاب چپ سوسیالیستی در جهان بوده است.

 ماخذ:

مارکس وسیاست مدرن، اثر : بابک احمدی

انقلاب وضد انقلاب در المان، اثر: کارل مارکس

مسایل کارگری از ممجموعه اثار کارل مارکس وانگلس، برگردان بیژن.

بامداد ـ  سیاسی ـ ۳/ ۱۶ـ ۲۹۰۴