نجات افغانستان مرهون وحدت نیروهای مترقی و وطن پرست است
داکتر آرین
« حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان » پی ریزی یک حزب وسیع و سراسری و فراگیر مترقی را که دربر گیرنده ای تمام احزاب مترقی و میهن پرست باشد شرط بنیادی دستیابی به دموکراسی واقعی و خوشبختی مردم افغانستان می داند، برنامه این حزب : « نه تنها ایجاد یک حرکت ترقی و دموکراسی را به خاطر بیرون رفت از وضع موجود، بلکه تفاهم با احزاب ملی و دموکرات را به عنوان یک ضرورت جدی مطرح می کند »؛ و با تامین تفاهم با احزاب ملی دموکرت آرزو مند است تا به خلای ناشی از نبود یک حزب قوی، نیرومند و سرتاسری پایان بخشد.
گفتنی است که از یک طرف ریشه های عمیق ایجاد یک حزب مستحکم، قوی و سرتاسری را باید در تاریخ جنبش های آزادی خواه وعدالت خواهانه یک قرن اخیر جست وجو کرد و از جانب دیگراساس گذاری حزب واحد و فراگیر بیانگرتحول و پخته گی نیروهای سیاسی ترقی خواه و عدالت پسند میهن ما و خواست تحولات سیاسی ـ اجتماعی شرایط تاریخی کشور است. وحدت تمام نیروها ی سیاسی و مترقی در یک سازمان سیاسی و تکامل آن به یک حزب واحد دستاورد شگرفی برای مردم افغانستان و بازتابی از عملی شجاعانه و میهن پرستانه سیاسیون کشور و حقیقتی چیره شدن احزاب مردمی و انسان دوست بر جدایی ها و پراگنده گی های نزدیک به سه دهه اخیر می باشد، با درک این حقیقت است که در این اواخر شعار های وحدت طلبانه و نزدیک شدن احزاب همسو و همگرا رفته رفته در صفوف و در رهبری با گام های عملی بازتاب می یابد، تجربه های تلخ سه دهه ای اخیر ثابت ساخت که شرط پیرورزی بر تفرقه و پراگنده گی ها نه تنها برای احزاب ملی و دموکرات و مترقی زیان آور است، بلکه خلق های زحمتکش و بی دفاع افغانستان را تا سرحد نابودی کشانده و میهن ما را به پرتگاه نیستی سوق می دهد.
آنچه که درمتن اعلامیه مشترک حزب پیشین متحد ملی افغانستان و حزب پیشین ملی ترقی مردم افغانستان توجه نگارنده را به خود جلب نمود در آنجا آمده است: « معتقدیم که وحدت دو حزب بدون شک و تردید در وهله کنونی یک گام سترگ در امر پایان بخشیدن به تشتت و پراگنده گی موجود میان نیروها و احزاب ملی دموکراتیک و ترقی خواه در کشور و زمینه ساز تامین وحدت سازمانی و تشکیلاتی با سایر احزاب سیاسی فعال و همسو منتج خواهد شد. » به این ترتیب به باور نگارنده تمام احزاب همسو و همگرا از این « فرصت طلایی » هم از رهبران و هم از صفوف همه و همه در یک روند نفاق شکن و پیروزی آفرین در یک مبارزه ناگزیر و برگشت ناپذیر، در پرتو کوشش های وحدت جویانه، در یک پیکار مشترک جهت ایجاد یک حزب واحد و سراسری باید استفاده کرد. تا آنکه صلح و امنیت را به افغانستان باز گردانیده، فساد را نابود و دست سیادت جنایت کاران و مستکبرین و تاراج گران را از جان و مال مردم افغانستان کوتاه گردد.
آشکار است که وحدت تمام احزاب مترقی و پایه گذاری حزب واحد ضرورت به یک میکانیزم علمی، عملی و قابل قبول برای تمام رهبران احزاب مختلف و اعضای حزب دارد، تا در یک روند واقعا دموکراتیک و در یک میکانیزم واقعاً صادقانه و عملی تمام رهبران احزاب که نماینده و برگزیده گان احزاب خویش اند از حق انتخاب به حیث رهبر و رییس حزب نوین درکنگره برخوردار باشد، این میکانیزم از یک طرف می تواند ضامن وحدت و پیوند گسست ناپذیر اعضا و رهبری آن شود ؛ و از جانب دیگر شخصیت که برازنده تر و با اعتبارسیاسی بیشتر خواهد بود بصورت آزاد انتخاب می گردد.
درس اساسی که از تاریخ جنبش عدالت خواهانه افغانستان باید آموخت این است: حزب تنها هنگامی می تواند رسالت تاریخی خود را ایفا نماید که نیرومند، قوی، فراگیر، سراسری، دارای وحدت آهنین و با توده ها پیوند ناگسستنی داشته باشد، اما این که دریک حزب سیاسی طرح و نظریات مختلف در تاکتیک ها و رسیدن به استراتیژی آن باشد این یک امر طبیعی است، آنچه که مهم است نظر اکثریت و مبارزه مشترک به خاطرتحقق اهداف استراتیژیک و سهم گیری در ایجاد تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی می باشد، در جهان کنونی کثرت احزاب که در نتیجه وحدت جناح های مختلف تشکیل شده اند فراوان است به طور مثال حزب جمهوری خواه ایالات متحده امریکا، حزب روسیه واحد و... جالب است که این جناح ها حتا در ایدلوژی و اعتقادات شان از هم متفاوت اند در حالیکه احزاب مترقی در افغانستان شاخه های جدا شده از حزب مادر « حزب دوموکراتیک خلق افغانستان » است و 90 در صد وجوه مشترک دارند.
معمای « وحدت » اکنون برای همه گان یک معمای حل شده و فهم آن نهایت آسان و بالای هر زبانی است، اما آسان بودن آن به معنای گشودن و تحقق آن در عمل نیست، پس تمام احزاب سیاسی و رهبران گرانقدر آن باید به اعلامیه مشترک حزب پیشین متحد ملی افغانستان و حزب پیشین ملی ترقی مردم افغانستان که آمده است: « معتقدیم که وحدت دو حزب... زمینه ساز تامین وحدت سازمانی و تشکیلاتی با سایر احزاب سیاسی فعال و همسو منتج خواهد شد» ، توجه نمایند.
ناگفته می ماند اگر تذکر ندهم که، اینجا دیگر نه تنها حکم تاریخ ضرورت وحدت تمام احزاب سیاسی را ناجی و حتمی می داند، بلکه این روند باید به یک فراخوان عمومی و یک جنبش توده ئی تبدیل گردد، اتحادیه های کارگری و دهقانی، سازمانهای جوانان و زنان، اتحدیه های روشنفکران و سازمانهای مدنی، جوانان مسلمان مترقی، شخصیت های مستقل، رهبران سیاسی حاکمیت دموکراتیک، اعضای جدا مانده حزب موکراتیک خلق افغانستان، احزاب و گروه های مترقی اسلامی و روحانیون وطنپرست و دیگر نیروهای مترقی و دادخواه با حاصل نمودن عضویت « حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان » به صورت جمعی و انفرادی با حقوق برابر و مساوی با تمام اعضای حزب در مبارزات انتخاباتی حزب فعالانه سهم گرفته و در یک کنگره واحد بزرگترین و نیرومند ترین حزب سیاسی را در تاریخ میهن خویش پایه گذاری نمایند. این اتحاد که عناصر آن را اعضای دارای عقاید و ایدلوژی های گوناگون با خواستگاه های اجتماعی متنوع از طبقات مختلف و ملیت ها و زبان های متفاوت تشکیل می دهد به خاطری امکان پذیر است که مبارزه سیاسی بیشتر از این دارای کدام ایدلوژی مخصوص و جانبدارانه نیست، بلکه بر اساس و بنیاد حقوق بشر، دموکراسی، منع خشونت، عدالت اجتماعی و ترقی و پیشرفت جامعه استوار است و این شعار خواست تمام احزاب و تمام آنانی که خویش را مترقی، میهن پرست و طرفدار حقوق بشر و دموکراسی میدانند می باشد.
به این ترتیب نجات افغانستان در گرو وحدت احزاب مترقی و دیگر نیروهای وطن پرست است، تنها اتحاد و وحدت تمام نیروهای سیاسی تحول طلب، دموکرات و ترقی خواه می تواند آینده ساز باشد، در غیر آن از « چپن و چکه چور از چارصدو بیست و چپاولگر از چارکلاه و چارسو خوان» در بیست و پنج سال اخیر که چیزی جور نشده در بیست و پنج قرن آینده هم چیزی جور نخواهد شد، بلکه دست شان در غارت جان و مال مردم و تاراج بیت المال دراز تر می شود نه کوتاه تر، مردم را به نابودی کامل و کشور را به لانه تروریزم مبدل خواهند کرد که در آن صورت افغانستان و مردم آن هزاران مرتبه بیشتر تاوان این نفاق و پراگنده گی ها را خواهند پرداخت. همچنان برای نیروهای مترقی بیشتر از این ضرور نیست تا با آنان « سرجوال را بگیرند » و یا در این « لحاف بد نام » خویش را بپیچانند، بلکه خود کاندید مستقل خود را داشته باشند، از طرف دیگر در کدام ماده ای از قانون اساسی نوشته شده است که همیشه یک دزد و خیانت کار رییس کمیسیون مستقل انتخابات و رییس کمیسیون شکایات و یا از همین قماش آدم ها اعضا، مشاهدین و ناظرین در کمیسیون های انتخاباتی در مرکز، ولایات، علاقه داری ها و ولسوالی باشند، بسیار مسخره است که در اسناد کمیسیون مستقل انتخابات می خوانیم: « مبنای هر گونه عملیات انتخاباتی قانون است، مادامی که قانون انتخابات مشکل داشته باشد، هرگونه تلاش برای کاهش تقلبات بی نتیجه خواهد بود.» این به این مفهوم است که هیچ تضمینی برای جلوگیری از تقلب در انتخابات آینده هم وجود ندارد و هیچ تصمیمی هم جهت مبارزه با تقلب گرفته نمی شود در این صورت تنها راه جلوگیری از تقلب گسترده و سراسری، عضویت و حضور پنجاه فیصد از اعضای احزاب مترقی در کمسیون های مستقل انتخابات و کمیسیون شکایات در تمام سطوح آن است. به هر ترتیب این بحث جداگانه ای است که باید به آن به موقع مناسب پرداخت.
باید واضح سازم که در این جا مقصدم از نجات افغانستان کدام عمل نظامی خشونت بار نیست، هنوز دو سال به انتخابات ریاست جمهوری افغانستان مانده است و این مدت برای نیروهای مترقی که یک مکتب بزرگ سیاسی را پشت سر گذشتانده اند و از تجارب سرشار سیاسی برخوردار اند یک زمان کافی برای آماده گی و اشتراک در انتخابات است و بزرگ ترین چانس هم از وطن پرستان می باشد، زیرا شرایط ملی و بین المللی، به خصوص تغییرات سیاسی در اطراف افغانستان زمان را به نفع نیروهای مترقی و ضد تروریزم مساعد ساخته است و راه های رفت و آمد و اکمالاتی تروریستان و فرستادن نیروهای تازه نفس تقریبا بسته شده است و کشور های دونر تروریزم هم از فرستادن کمک های لجام گسیخته و بی پروا اکنون دچار تردید و ترس شده اند، از هفت کشور همسایه تنها یک کشور در حال حاضر به تصمیم نهایی در مورد قطع مداخلات خویش در امور داخلی افغانستان نرسیده است که امید واری های فراوان در زمینه قطع و توقف مداخلات وجود دارد.
اکثرا بعضی از حلقات سیاسی با یک تحلیل نادرست پیروزی نیروهای تحول طلب و مترقی را باعث قطع کمک های جامعه جهانی برای افغانستان می دانند، در حالیکه چنین نیست جامعه جهانی بیشتر به استقرار یک دولت صادق نه فاصد در افغانستان ذینفع اند تا کمک های شان برای مردم افغانستان قابل لمس و دید باشد و باعث تغییرات بنیادی و اساسی در افغانستان گردد، آنها نمی خواهند با زمامداران دزد و دولت های فاصد سروکار داشته باشند، اما شور بختانه در میدان سیاست و نبرد سیاسی افغانستان هنوز نیروی که توانایی رهبری و مبارزه با مفسدین و عقبگرایان را داشته باشد ظهور نکرده و از خود این قدرت را نشان نداده اند، تنها یک نیروی قابل اعتماد و یک حزب قوی با داشتتن سیاست واقعبینانه و صلح جویانه و مسالمت آمیز که در جهت برقراری مناسبات دوستانه با تمام کشورهای جهان به خصوص کشورهای دوست در صحنه بین المللی و حسن همجواری با ممالک همسایه و کشورهای منطقه عمل نماید می تواند مورد پشتی بانی، کمک و همکاری جامعه جهانی قرار گرفته و با استفاده از این کمک ها پیروزمندانه بسوی ساختمان افغانستان نوین گام بردارد.
با این وصف ضرور است که شرایطی را به خاطر وحدت ها و میکانیزمی را برای ادغام و تشکیلات واحد به وجود بیاوریم تا همه با هم به سوی تدویر کنگره با شکوه، تابناک و آینده ساز افغانستان عزیز برویم، تشکیل موفقانه ای کنگره حزب واحد رویدادی تاریخی و آینده ساز در زنده گی سیاسی مردم و تمام زحمتکشان افغانستان خواهد بود؛ و حزبی را به وجود می آورد که به مثابه یک سازمان رزمنده، دارای ساختار مستحکم و بهره مند از تجارب مبارزاتی و اعضای میهن پرست و ترقی خواه می باشد.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۲۱۰۸
گذری بر برداشت های امروزینه «همایش اجتماعی جهانی »
دکتراسد محسن زاده
همایش جهانی جنبش ها و شخصیت های اجتماعی که با نام « فورم اجتماعی جهان » نام و ننگ یافت ، باگذشت بیش ازیک ونیم دهه پایش را به کشور کانادا ، یکی از کشورهای بزرگ سرمایه داری و عضو کلوپ ( جی ۷ ) رسانید. تا حال همایش های جهانی این فروم بااعتبار و مهم جهان بیشتر در قاره امریکای جنوبی ، افریقا و آسیا برپاشده ؛ و این بار نخست است که گردهمایی نهادها و شخصیت های اجتماعی جهان درنیم قاره شمالی راه اندازی شده و نگاره های واقعگرا از روحیه زمان و چهره نظام سرمایه داری را به دست می دهند. دربرهه زمانی پانزده سال شرکت کننده گان این همایش که از طیف گسترده نیروهای اجتماعی جهان نماینده گی می نمایند با حفظ تنوع دردیدگاه و برداشت ها ؛ منحیث جنبش پویا پاسخ های عقلانی و قابل پذیرش برای حل پرابلم های بی شمار در گوشه و کنار جهان و مناسبات اقتصادی ـ اجتماعی را پیشکش داشته است.
امسال درکار دوازده همین همایش یا فورم اجتماعی جهان ( ۹ الی ۱۴ اگست ) بیش از ۵۰۰۰۰ فعال از سراسر جهان در حالی اشترک می نمایند؛ که دولت کانادا برای گروهی از فعالین جنبش های اجتماعی از جمله از کشورهای افریقا و آسیا ویزه مسافرت به این کشور را نداد. در تاریخ پانزده ساله جنبش* برای اولین بار امسال فورم در انتقاد از سرمایه داری و گلوبالیزیشن در نیم کره شمالی و آنهم در یک کشور سرمایه داری عضو گروه ج ۷ برپا، و توپ پارچه عملکرد و اثرات نظام سرمایه داری را در برابر چشم جهانیان باز می نماید. در کنفرانس شش روزه امسال فعالین جنبش های اجتماعی از ۱۱۸ کشور جهان شرکت داشته و در سیزده بخش که به مسایل عمده اجتماعی و اقتصادی اختصاص داده شده است، موضوعاتی چون : مبارزه با فقر، دفاع از داعیه صلح جهانی، حفظ محیط زیست ، برخورد با معضل مهاجرت ها ، نظام بانکی و مالی غیرعادلانه ، اثرات کشنده برنامه های ریاضت کشی و ... سایر مسایل مبرم جهانی مورد برسی و کنکاش قرارگرفته ؛ در برابر برنامه های نیولیبرال راه حل هایی به سود لایه های نیازمند و ناتوان پیشکش می گردد. گشایشگر همایش حاضر راه اندازی مارش بزرگ به روز سه شنبه در خیابان های مونتریال با شرکت هزاران شرکت کننده همایش از سراسر جهان ؛ و شهروندان کانادا بود. قرار است ۱۲۰۰ برنامه دیگرهمایش شامل گفت وشنود ها ، شناسایی سازمان ها و اقدامات اقتصادی و اجتماعی ، برنامه های فرهنگی ، نمایش های هنری و ... برنامه این همایش را مکمل سازد. از روزی که در سال ۲۰۰۱ ترسایی در شهر پورتو الیگروی برازیل برای نخستین بار نهاد ها و شخصیت های اجتماعی از سراسر جهان در برابر کنفرانس تجارت جهانی گردهم آمدند ، تا به حال دگرگونی و تحولات زیادی در شیوه کار و اندوخته های جنبش و سازمان های اجتماعی جهان پدید آمده؛ و این جنبش ها توانسته اند پیوند تنگاتنگی با سندیکا های کارگری ، نهاد های جوانان و زنان ، ابتکارات حفظ محیط زیست ، نهاد های فرهنگی و سایر ابتکارات مردمی در سراسرجهان برقرار؛ و به جایگاه و اعتبار جهانی خود بیفزاید.
امروز این فورم با اعتبار جهانی که درآن نهادها و شخصیت های اجتماعی علمی از کشورهای مختلف ، با دیدگاه های متفاوت سیاسی و دینی شرکت دارند، به وزنه ایی دربرابر دست اندازی ها ، تازش ها و فرمانروایی سازمان تجارت جهانی ، فورم اقتصادی جهانی در داووس ، کنفرانس سالانه سران کشورهای «جی ۷ » و سایر نهاد های جهان خوار تبدیل شده است .
همایش مونتریال سیزده موضوع یا تم را مورد بررسی قرار خواهد داد که :« راهکارهای همبسته گی اجتماعی ـ اقتصادی جایگزین در برابر بحران سرمایه»، « دمکراتیزه سازی سازی نهادهای آموزشی و ارتباط جمعی »، « فرهنگ صلح، مبارزه برای عدالت، و خلع سلاح »، « استعمار زدایی و حق تعیین سرنوشت مردم جهان» ، « دموکراسی ، جنبش های اجتماعی و شهروندی»، « فرهنگ صلح و مبارزه برای عدالت و غیرنظامی سازی» ، « مبارزه جهانی وهمبسته گی بین المللی » ، « مبارزه در برابر تبعیض نژادی ، بیگانه ستیزی ، پدرسالاری و بینادگرایی » از شمار این تم ها می باشد. دراین سیزده کنفرانس مساله نابرابری اجتماعی ، فرار ومهاجرت و آموزش در هفت کنفرانس مورد بررسی قرار می گیرد. در همایش مونتریال شخصیت های نامدار اجتماعی کشورهای سرمایه داری چون :
ناوومی کلین ، نویسنده امریکایی ، ادگار مورین فیلسوف فرانسوی ، ریکاردو پیتریلا سیاست شناس و فعال حقوق بشر از ایتالیا ، پروفیسور دومینیک پیلون سخن گوی سازمان اتک ـ فرانسه و... شرکت می نمایند.
در فورم مونتریال به مساله حرکت های انسانی و مهاجرت ها به اروپا ، بحران محیط زیست ، بهشت فرارمالیاتی ، اقتدار سرمایه مالی ؛ و قرارداد های جنجال برانگیز تجارتی چون : CETA, TPP, TTIP, TiSA. جایگاه بلندی داده شده ، و قراراست این مسایل مورد ارزشسنجی و نقد قرارگرفته ؛ و برنامه های الترناتیف در برابر آنها پیشکش گردد.
در خوریاد است که تحمیل سیاست های خشن ریاضت کشی و زورگویی سرمایه مالی در بسا کشورهای سرمایه داری دراروپا و امریکا از جمله در کانادا وسایر نقاط جهان زمینه ساز کاهش دستمزده های ، صرفه جویی و یا قطع خدمات بهداشت و آموزش اجتماعی ، بی باوری و کاهش سطح همبسته گی اجتماعی ، تخریب محیط زیست انسانی و سایر موارد شده است. این سیاست ها و برنامه ها با ناهمسازی عمومی روبرو بوده؛ ودرمبارزه با اثرات این سیاست های ضد انسانی و درمبارزه مشترک دربرابر اثرات جنگ ، به خاطرقراری صلح جهانی ، حقوق اجتماعی زحمتکشان ؛ چیره گی مردمسالاری وبرقراری یک جهان دیگر ازهمایش مونتریال تکانه هایی تازه ای انتظار می رود.
در باره فعالیت های پانزده ساله « فورم اجتماعی جهان » می توان گفت که این همایش از سال ۲۰۰۱ تا سال ۲۰۰۷ ترسایی سالانه یک باربرگزار گردید، ولی به دلیل مشکلات هماهنگی و حجم عظیم کاری درسال های پسین این فورم هر دو سال یکبار برپا می شد. قرار برآن شده است تا با راه اندازی همایش مونتریال ، این گردهمایی بزرگ جهانی همه ساله برپا گردد.
بدون تردید پاسخ ها و یافته های این همایش برای کشورها و مردمان جهان ؛ از آن شمار افغانستان که در دو راهی ادامه سیاست های ناکام و ضد مردمی نیولیبرال دهه گذشته ، و پذیرش سیاست های اقتصادی ـ اجتماعی مردم سالارانه و آینده نگر؛ قرار دارد از ارزش فراوانی برخوردارمی باشد. جا دارد تا نیروهای هوادارمردم ازیافته های این همایش « فورم اجتماعی جهان» به سود توده ها و آینده رشد تحولات اجتماعی درکشور بهره بگیرند.
*کشورهای میزبان نشست های دوازده گانه « فورم اجتماعی جهان » :
۲۰۰۱ـ پورتو الیگرو ، برازیل
۲۰۰۲ـ پورتو الیگرو، برازیل
۲۰۰۳ ـ پورتو الیگرو ، برازیل
۲۰۰۴ـ بمبی، هند
۲۰۰۵ـ پورتو الیگرو، برازیل
۲۰۰۶ ـ باماکو ـ مالی، کاراکاس ـ ونزویلا و کراچی ـ پاکستان
۲۰۰۷ـ نایروبی ، کنیا
۲۰۰۹ ـ بیلیم ، برازیل
۲۰۱۱ ـ داکار، سنیگال
۲۰۱۳ـ تونس ، تونس
۲۰۱۵ ـ تونس، تونس
۲۰۱۶ـ مونتریال ، کانادا
برای دریافت اطلاعات بیشتر در باره جریان همایش مونتریال به نشانی زیر مراجعه نمایید :
https://fsm2016.org/en/sinformer
بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۱۶ـ ۱۱۰۸
نیم نگاهی به دیدگاه خیال پردازانه «هشتم صبح »
عارف عرفان
روزنامه هشت صبح چاپ کابل اخیراً به قلم آقای میرویس تحت عنوان « آیا کرزی کارمل امروز است؟» به طرز ناشیانه و غیرمنصفانه شخصیت فقید ببرک کارمل یکتن از شخصیت های بزرگ و کاریزماتیک و دولتمرد بیهمتای افغانستان را در یک محاسبه و مقایسه هزیان گونه، با جناب حامد کرزی رییس جمهور پیشین افغانستان مورد مقایسه قرار داده و به طرز توهم انگیز پارچه های نامتجانس سیاسی را باهم تنیده و به طور مضحک نتیجه گیری می نماید .
اما آزمونگاه زمان، حافظه تاریخ و آیینه تمام نمای خلق تصویر متضادی را با آنچه «هشت صبح» ارایه می دارد به ماندگار می گذارد.
در محوریت نخستین مبحث نبشته نویسنده هشت صبح می توان مکث نمود که فقید ببرک کارمل قبل از مراحل اقتدارش کارمل شده بود. او با بدوش کشیدن پرچم عدالت و دادخواهی در یک مبارزه بیداری بخش در یک شبستان تاریک و وحشتزا به بازوی توانای رزم و پیکار خویش در راهی رهایی خلق از چنگ استبداد و بیعدالتی در یک معبرگاه مرگ بار، در اسکان گزینی سلولهای زندان، در مبارزات خیابانی، در مبارزات پارلمانی و سرودن درد زحمتکشان از ستیژ و سکوی پارلمان، در جنبش محصلین رهبر شده بود و به قلوب مردم راه باز کرد و دو بار ملت او را به نمایندهگی خویش در پارلمان وقت فرستادند.
اما حامد کرزی از یک خاستگاه سیاسی ارتجاعی افراطی و از درون گروه طالبان، از آغوش پاکستان سر بدر آورد و بدون هیچ پیشینه هدایت گری و رهبریت سیاسی بر جامعه دیسانت شد و بر رکاب اقتدار گام گذاشت.
مدیریت:
فقید ببرک کارمل به حیث یک لیدر پرگماتیک در زیر سایه تهاجم بیش از هفتاد کشور جهان و ریزش و تهاجم سی و پنج هزار تروریست آدم خوار عرب و مجاهدین افغانستان نظام قانون مدار را در افغانستان با بی بدیل ترین نظم سیاسی به مثابه بهترین الگوی دولت مدرن ملی و مردم سالار با زدایش همه گونه های رنگ قومی، سمتی و زبانی و بر بنیاد شایسته سالاری اساس گذاشت، چیزی که در تاریخ افغانستان بی سابقه بود. در تاریخ میهن یگانه زعیم کشور که تا اکنون تعلقیت ملی و مذهبیاش در پرده ابهام باقی مانده است فقید ببرک کارمل است . او با همه اقوام، ملیتها و مذاهب کشور بدون شمه یی از تبارز تبعیض و تمایز ملی و مذهبی متعلق بود.
نظام فقید کارمل مبتنی بر عدالت، تقوا و برنامه خدمتگزاری برای زحمتکشان و بینوایان افغانستان استوار بود.
درعصر او یک وجب خاک وطن، سرمایه ملی، زمینهای دولتی و بیتالمال غارت و تاراج نگردید و همه به طور یکسان به دولت و ملت تعلق داشت .
در عصر زعامت فقید کارمل دهها هزار کادر مسلکی پرورش یافت و مقتدرترین اردوی مجهز رزمی با عالی ترین روحیه ملی و وطن پرستی در سطح منطقه تاسیس شد.
تمامی کمکهای خارجی در عصر زنده یاد ببرک کارمل برای انفراستکچر و زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی بکار رفت و از هرگونه دستبرد مبرا بود.
ببرک کارمل از جمله فقیرترین زمامدار جهان بود و بر قول محترم حامد علمی ژورنالیست ممتاز کشور زمانی که فقید کارمل در وقت بازنشسته گی در اطاق کانتینری در حیرتان اسکان گزیده بود، حتا از نوشیدن آب سرد محروم بود و در فقر کامل می زیست.
دولتمداری جناب کرزی:
اساساً بر حسب استندردهای دولت سازی، نظام کرزی را نمی توان « دولت » نام گذاشت . یک ساختار کاملاً مافیای اختاپوتی که بر پایه چپاولگری و تاراج سرمایه های ملی و مناسبات قبیله وی استوار بود.
برای شناخت کامل کرزی و نظام او بهتر است تا به صفحات مجله موسوم به «پیل ویت مانی» نگاه نموده و دریابیم که بر پایه تحقیقات این مجله در میان ده سیاست مدار جهان در سال ۲۰۱۶، جناب حامد کرزی با انباشت هشتاد دو میلیون دالر « سالانه » یعنی محض (مارچ ۲۰۱۵- مارچ ۲۰۱۶) رتبه نخست را از آن خود ساخت . گفتنیست که این مبلغ عایداتی بخشی از سرمایه میلیاردی اوست. در زمان کرزی تمامی فابریکات افغانستان و زمینهای دولتی و سرمایههای ملی که با خون فرزندان وطن در عهد فقید ببرک کارمل از آن حراست و پاسداری شد همه چور، چپاول و غارت گردید. روح اصلی نظام کرزی را تبانی با تروریسم و دشمنان مردم افغانستان تشکیل می داد در حالی که ارمان مبارزه فقید ببرک کارمل را مبارزه با دشمنان آشتی ناپذیر مردم افغانستان به ویژه پاکستان تشکیل می داد.
کارمل عاشق و شیفته ارزشهای انسانی و انقلابی بود . چون او خود نهال حزب و اهداف آرمان گرایانه ملی را بدست خود غرس نموده بود و نمی خواست تحت هیچ شرایطی شاخه آن بشکند ازین رو به همه هواداران خویش در عهد حاکمیت شهید داکتر نجیب الله مشوره می داد تا با همه نیرو از آرمانهای حزب حاکم و نظام موجود در برابر دشمنان وطن دفاع نمایند، بر پایه همین تعالیم دوراندیشانه او بود که تمامی هوادارانش مستدام از سنگرهای داغ خویش در برابر تهاجمات گسترده دفاع می نمودند. برعکس کرزی ظاهراً برای هم پیمانان خویش نسخه واژگونی نظام غنی و زدایش سیطره قومی آن را تجویز نموده و درین راه از لشکر نیابتی پاکستان یعنی طالبان که خشن ترین محصول زمامداری اوست، مدد می جوید.
بر قول ژورنالیست آگاه، ریالیست و وطن پرست کشور محترم رزاق مامون، زنده یاد ببرک کارمل بااینکه « با نیمی از جهان می جنگید » توانسته بود تا در حدود معین در قلمرو حاکمیت خویش صلح و امنیت را چیره سازد اما حامد کرزی نتوانست تا در زیر حمایت بیش از ۵۰ کشور مقتدر جهان صلح و امنیت را در قلمرو خویش، حتا در شهرها و پایتخت کشور تامین نماید.
روابط بین کارمل و هواداران او در هر زمان، بر اصول مناسبات « آرمانی » با جوهر دادخواهی استوار بود اما این مناسبات در محوریت کرزی بر پایه « اقتدار »، مناسبات قومی و قبیله وی و تقسیم غنایم استوار است.»
هشت صبح مینگارد: « داکتر نجیب از کارمل می ترسید». برعکس پندار هشت صبح، شهید داکتر نجیب الله با برداشت از اعتقادات و وفاداری کارمل به آرمانها و اندیشههای دادخواهانه، و آگهی او از اتمسفیر جهانی و منطقه وی و شکننده گی نظام تحت آماجهای گسترده داخلی، منطقه وی و جهانی و نقطه تقابل آن با کرملین همچنان اثرات قطع کمکهای نظامی اتحاد شوروی بر روال موجود، و مسیر ذوبان دولت، خوب می دانست و ازین رو هیچ گونه ترس و دلهره گی نسبت به رفتار واکنشی فقید کارمل به خود راه نمی داد.
فقید ببرک کارمل در مناسبات با ماسکو در پایانی ترین خط قرمز رسیده بود و سبکدوشی او بر بنیاد دسیسه بینالمللی به وسیله « ایتلاف دوستانه یا «friendly coalition» به مشارکت ماسکو، واشنگتن و اسلام آباد تحت پوشش « پلینوم هژده » تحقق یافت؛ اما پایان زمامداری کرزی بر اساس قانون اساسی کشور و ختم ماموریت او عملی شد.
اقتدار کارمل در اوج تظاهرات اعتراضی و گسترده مردمی علیه دسیسه بینالمللی و مداخلات ماسکو با درهم شکسته شدن درب قصر ریاست جمهوری در برابر یورش مردم برای نجاتش به پایان رسید اما پایان نظام کرزی با پایکوبی مردم به حیث پایان دولت فاسد و تروریست پرور همراهی شد.
در حالی که برای این قلم دشوار است تا بپذیرد تا در پیچیده گی بازیهای استخباراتی و کاربست روشهای تاکتیکی غرب، در نمایشهای شعار گونه کرزی و پراتیک همسوی او با غرب و ناتو، بینش متضاد کرزی نمایان باشد. هردو مسیر واحد و تاکتیک متضاد را برای تحقق اهداف استراتیژیک غرب در پیش گرفته اند. در زیر سایه حمایت ناتو و حضور استراتیژیک امریکا در افغانستان چگونه عقل سلیم می تواند بپذیرد که امریکا گویا در یک جو آشفته، دار و ندار خویش را به طور حراج روی کف دست « تریاک سالار » افغانستان و قدیمی ترین مهره سیاسی خویش جناب حامد کرزی قرار داده و از نقش او برای انهدام تهداب نظامی که خود معمار آنست تغافل نماید؟
کرزی یک مهره ماهر سیاسی، همراستا به تاکتیکهای متعارف استخباراتی از او به حیث « مترسکی » در برابر نظام و تعین قطب حرکت آن در بازیهای دوگانه و متنوع استفاده به عمل میآید. او هرگز ضد پاکستان و ضد امریکا، نه شده می تواند و نه جسارت آن را دارد. او درخت خشکیده پاکستان را در زمان اقتدارش آبیاری نمود و به حامی سرسخت لشکر نیابتی پاکستان یعنی طالبان مبدل گردید.
به حیث کلام اخیر و برحسب گواه تاریخ، فقید ببرک کارمل تا پایان عمر در کنار مردم افغانستان ایستاد شد اما، حامد کرزی از آغاز تا انجام و تا همین اکنون در کنار دشمنان مردم افغانستان ایستاد است.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۱۱۰۸
اعتراف تاریخی پدرفساد دریک نیم دهه اخیرافغانستان
سرکشید بیــدل امـــروز از بنــای اعتبار
آنقدر پستی که نتوان از دناهت عار کرد
( حضرت بیدل )
میر عبدالواحد سادات
آقای حامد کرزی درمصاحبه با نیویارک تایمز که امروز تلویزیون طلوع یک قسمت کمی آنرا نشر نمود ، ضمن پذیریش فساد گسترده در حکومت خود ، اعتراف می نماید که آگاهانه وبه حساب سنجش سیاسی به فسادسالاران اجازه فساد داده ؛ وبه اصطلاح وطنی اشپلاق چور را زده است وعذربدتراز گناه را مطرح می نماید که درزمینه دو راه داشته است :
اول : حمله بر فسادسالاران که به انارشیزم وهرج مرج وبی ثباتی می انجامید.
دوم : اینکه نادیده بگیرم ، اما مطمین بودم که این پول ها درداخل مصرف می شود وکشور را به جلومی برد.
این متخصص امور ترویج فساد با تبختر می گوید که درین ارتباط مثال های کشور های مالیزیا ، کوریای جنوبی و ... را مطالعه نموده است.
این اعتراف تاریخی می رساند که ترویج فساد ومبدل ساختن آن به یک فرهنگ ، پلان آگاهانه آقای کرزی و شرکای قدرت او ( مافیایی جهادی و طالبی ) در تبانی با حامیان طراز اول جهانی شان پیاده گردیده است ، ورنه کدام عقل سلیم می پذیرد که که امریکا با یکصدوپنجاه هزار عسکر که درهجوم نظامی خود دریک هفته طالبان را سقوط داد ، از چند جنگ سالارترس داشته باشد.
نتایج این پلان فساد کرزی و امریکا ایجاد بازارفساد به عوض بازار آزاد و دزدی و چپاول ده ها میلیارد دالر پول های سرازیرشده به کشور وغارت بیت المال ودارایی های عامه ، معادن و غضب میلیون ها جریب زمین و ...که در اختیار شبکه مافیایی خطرناک خانواده های کرزی ، مارشال و سایربلند پایه گان می باشد که تا به چند صد فامیل( لارد وارها و تاجران دین وتیکه داران قوم ) درسراسرکشور تخمین می شوند وسرنخ تمام ارکان چورغارت را در اختیار دارند ، ودمار از روزگار اکثریت فقیر ومظلوم و بینوا بیرون نموده اند.
اعمال این دولت پوشالی ودموکراسی انجویی ( کلیپتوکراسی ) که تا اکنون دوام دارد ، زمینه آنرا مساعد نمود که به قیمت حیثیت و آبروی وطن ومردم ، افغانستان در فساد ، شهره آفاق گردد ودرجهان مقام اول را داشته باشد.
فاعتبرو یا اوالابصار
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۶ـ ۱۱۰۸
https://www.youtube.com/watch?v=RqvZBn79-gU
سرنوشت عجیب یک شهر
محمد علی عسگری
حلب دومین شهر بزرگ سوریه، این روزها دیگر به ویرانه ای غمانگیز تبدیل شده است. اما همین شهر با وجود ویرانی هول انگیزش به یکی از داغ ترین و حساس ترین کانون های درگیری در سوریه تبدیل شده است. روشن نیست این همه جنگ بر سر این شهر برای چیست و این ویرانه می خواهد چه میراثی را برای فاتحانش به ارمغان بیاورد؟
این کهن ترین شهر سوریه با قدمتی چندین هزارساله، چه گونه به محل تلاقی دهها گروه تروریستی و غیرتروریستی و محل منازعه سنگین قدرتهای فراسوری و حتا فرامنطقه ای تبدیل شده است. به گونه ای که تصور می شود در یک برهه زمانی کوتاه، جنگ ٧٢ ملت چون بختکی بر این شهر خیمه زده است. شنیدن این که تروریستهایی از چچین گرفته تا فرانسه ، و ارتش هایی از امریکا و روسیه گرفته تا فرانسه و عربستان هریک به نوعی در این شهر درگیر شدهاند، حیرت آوراست. مگر در این ویرانه چه گنجی نهفته است که همه برای تصرف اش به جان هم افتادهاند؟ در این میان حال و روز مردم بخت برگشته این شهر چه گونه است و چه آیندهای را انتظار می کشند؟
ردپایی در تاریخ و جغرافیا
شهرحلب، مرکز ولایت حلب است که به لحاظ جمعیتی یکی از بزرگ ترین ولایت های سوریه به شمار می رفت. سرشماری سال ٢٠٠٤ ترسایی جمعیت این ولایت را ٤,٦ میلیون نفر تخمین می زد و امروزه گفته می شود در خود شهر حلب حداکثر ٣٠٠ هزار نفر سکونت دارند، که یک دهم آنها را شبه نظامیان تشکیل می دهند. حلب در فاصله ٣٥٠ کیلومتری دمشق واقع شده و تا پیش از درگیری های سوریه، شهری تجاری و صنعتی به شمار می آمد و برای مثال کارگاه های صابون سازی اش شهرتی جهانی داشت. حلب یکی از کهن ترین شهرهای خاورمیانه، پایتخت آموری ها در هزاران سال پیش و محل تلاقی تمدن های آرامی، آشوری، ایرانی، یونانی، رومی و بیزانسی تا دوران اسلامی بوده است.
در دوران عباسیان، پایتخت دولت حمدانیان ( و به همین دلیل یکی از مراکز مهم استقرار شیعیان در سوریه) شد. به همین دلیل اقوام و پیروان مذاهب گونه گون (مسیحی، یهودی، مسلمان، ایزدی، کرد، عرب و...) در هزارههای گذشته در حلب ساکن شده و بقایای آنها تا امروز در این شهر باقی ماندهاند. همین امر موجب ایجاد بافتی موزاییکی و رنگارنگ شده و حلب را به یکی از زیباترین شهرهای سوریه تبدیل کرد؛ شهری با مردمانی متمدن، فرهیخته، روشنفکر، بازرگان و ثروتمند. تا همین اواخر نشانه هایی از معماری دورههای هیتی، رومی، بیزانسی و ایوبی را می شد در جای جای این شهر و تک تک خیابانهایش مشاهده کرد. آثاری که هم اکنون بر اثر جنگ پنج ساله به تلی از خاک تبدیل شده است. از بنای کلیساهای سده ششم ترسایی گرفته تا بازارها، قلعه های مستحکم مربوط به دوران اسلامی، کاخ های باشکوه دوران عثمانی تا دانشگاهها و بناهای نظامی و حتا سنگرهای بتون آرمه دوران بعثیها (اسد پدر و پسر). مگر نه اینکه این شهر در خط مقدم حملات اسراییل قرار داشت و باید مستحکم می بود؟
شروع درگیریها
اعتراضات علیه دولت در مارچ سال ٢٠١١ ترسایی به صورت برگزاری یک سری تظاهرات مسالمت آمیز در تعدادی از شهرهای سوریه شروع شد. شگفت اما اینکه ساکنان دو شهر حلب و دمشق تقریبا وضعیتی آرام داشتند ، و اصلا تمایلی به انقلاب یا شورش علیه نظام نداشتند. حتا در این دو شهر، تظاهراتی به نفع دولت و علیه دشمنانش ترتیب داده شد. حلب یکی از آخرین شهرهایی بود که به جرگه مخالفان اسد پیوست. تحلیل گران دلیل این امر را حضور اقشار فرهیخته، مسیحیان، تاجران و ثروتمندان این شهر می دانستند که همواره در تاریخ معاصر سوریه جز متحدان نظام بودند و درمجموع بقای حکومت را به نفع خود می دانستند.
رفته رفته اما اعتراضاتی در این شهر نیز شکل گرفت و برخوردهای خشن، باعث بروز خشونتهای متعددی شد. برای مثال کشته شدن ابراهیم السلقینی، مفتی شهر بود که موج اعتراضات را دو چندان کرد. از سوی دیگر درگیریها و اعتصابات مکرر دانشجویان دانشگاه حلب نیز درنهایت به بستن این دانشگاه منجر شد. درهمین حال درگیریهای مسلحانه زمانی شکل گرفت که تعدادی از نیروهای ارتش سوریه به مخالفان و شورشیان پیوستند. جنگ داخلی در حلب به تعبیری در فبروری ٢٠١٢ ترسایی کلید خورد. به دنبال آن پنج ماه درگیریهای خونین موجب شد تا مناطق وسیعی از حلب و محیط پیرامون آن (ریف حلب) به تصرف گروههای مخالف درآمده و سرانجام آنها بتوانند بخشهای مهمی از این شهر را از کنترول دولت مرکزی خارج کنند. با این همه نیروهای طرفدار حکومت به همان دلایلی که پیش تر گفته شد سرسختانه مقاومت می کردند و این ماجرایی است که تا اکنون ادامه داشته است.
نیروهای فعال در حلب
در ابتدا حدود شش الی هفت هزار نیروی داوطلب در قالب ١٨ گروه نظامی ازجمله « لشکر التوحید » زیر پرچم « ایتلاف ملی سوریه » و بعدها « ارتش آزاد سوریه » گردهم آمدند. اکثر این نیروها از همان افراد جدا شده از ارتش سوریه و شبه نظامیان داوطلب مخالف دولت بودند. تا اینجا شهر حلب به سه بخش تقسیم شد:
ـ بخشی که هنوز در کنترول نیروهای دولتی قرار داشت؛
ـ بخشی که در کنترول کردهای مقیم حلب بود ، و
ـ بخش سومی که در دست مخالفان بود و به قولی ٧٠ درصد محلات این شهر را شامل می شد.
بعدها بین این گروه ها اختلاف افتاد و برای مثال گروه های اسلام گرا با رویکردهای سلفی از « ایتلاف ملی سوریه » که بدنه اصلی مخالفان نظام را تشکیل می داد (و غالبا سکولار بودند) جدا شدند. این جدایی اما در این حد باقی نماند و به دنبال آن بین گروه های اسلام گرای سلفی نیز تفکیک های دیگری صورت گرفت، ازجمله متحدان با القاعده یا داعش و مورد حمایت عربستان یا ترکیه یا قطر. به اینترتیب دهها گروه درهمین شهر حلب به وجود آمد که گاه با هم و گاه با نیروهای دولتی درگیر می شدند. به گونه ای که هماکنون حدود ١٢ گروه یا گروهک در درگیریهای این شهر نقش دارند. نکته مهم اینکه داعش در این شهر حضوری كم رنگ دارد (به همان دلیل که جبهه النصره حضوری پررنگ دارد) و به موازات تداوم درگیریها شبه نظامیانی از سراسر دنیا به سوریه و ازجمله حلب سرازیر شدند؛ به طوری که می شد در حلب شهروندانی از لیبیا گرفته تا چچن، فرانسه، المان، بلژیک، انگلستان، عراق و تونس را مشاهده کرد که برای کمک به گروههای عمدتا اسلام گرا و سلفی وارد این شهر شدند. کل تعداد شبه نظامیان را اکنون ٢٥ تا ٣٠ هزار نفر تخمین می زنند. در درگیریهای اولیه، طرفین کمر به نابودی همدیگر بسته بودند. اما بعدها درگیریهای حلب آرام تر شد و گروههای متخاصم داشتند به همدیگر عادت می کردند و به نوعی همزیستی مسالمتآمیز دست می یافتند.
دراین میان کردها که در منطقه اشرفیه و شیخ مقصود (شمال غرب حلب) مستقر بودند، به شدت از محیط خود حراست می کردند و به دلیل موضع گیری کلی آنها (موضعی میانه نه به طرفداری از حکومت و نه شبه نظامیان اسلام گرا)، از هر دو طرف زیر فشار و درعین حال از هر دو طرف حمایت می شدند. مهم ترین رمز بقای یک اقلیت کرد ( و تعدادی ترکمنان ) در میان معرکههای خونین حلب نیز همین بود. بخشی از آنها « لشکر کردی صلاح الدین» را به وجود آوردند که با «حزب اتحادیه دموکراتیک کردستان سوریه» (در شمال شرق سوریه) مرتبط بودند.
در فاصله سالهای ٢٠١٢ تا ٢٠١٣ ترسایی تقریبا روزی نبود که در محله ای از این شهر درگیری و جنگ نباشد. نیروهای متقابل همدیگر را در مساجد، ادارات، محلات و تک تک خانهها تعقیب کرده و بی رحمانه علیه هم می جنگیدند. برای مثال محله « صلاحالدین » یکی از این محلات بود که بارها از سوی دولت بمباران یا از سوی مخالفان موشک باران شد و بارها بین نیروهای دولتی و شورشیان دست به دست شد. در هر بار دستبه دستشدن در یکی از محلات شهر خرابیها ویرانیها دوچندان شده و تعداد بیشتری از مردم بی گناه که در موارد زیادی از آنها به عنوان سپر انسانی استفاده می کردند، کشته می شدند. محلههای الحمدانیه، قلعه حلب، جمعیه الزهرا، باردو، شیخ سلیمان، سوقیه و... سرنوشتی جز این نداشتند. با اتمام سال ٢٠١٥ ترسایی پس از یک دوره آرامش نسبی درگیریها در حلب از نو شروع و خان طومان یکی از مناطقی بود که بهار گذشته شاهد سخت ترین درگیریها شد. همین درگیریها با یک وقفه کوتاه اکنون به اوج خود رسیده است.
چرا حلب مهم شد؟
مقامات پنتاگون میگویند: « اگر حلب سقوط کند، کار جنگ در سوریه تمام است» . همین یک جمله به اندازه کافی می تواند اهمیت این شهر و به ویژه شدت درگیری های کنونی در آن را نشان دهد. بااین حال برای تصویر درست ماجرا، باید به چند ماه قبل برگشت که دولت بشار اسد به همراه متحدانش تصمیم گرفتند طبق یک نقشه دقیق نظامی از راه شمال و بعد شرق و جنوب حلقه محاصره حلب را تنگ کنند. همان زمان وقتی درگیریها به اوج خود رسید، ناگهان روسیه اعلام کرد نیروهایش را از سوریه خارج خواهد کرد؛ زیرا دولت سوریه توان ادامه مبارزه با مخالفانش را دارد. این اقدام در محافل خصوصی تر به « از پشت خنجر زدن مسکو» تعبیر شد؛ زیرا حلب در وضع سقوط قرار داشت و به گفته آنها همین عقب نشینی نجات مخالفان را در پی داشت. در بحبوحه این کشمکشها بود که بعضی منابع خبری از همکاری روسیه و امریکا و داشتن طرحی برای فدرالی کردن سوریه و از این قبیل حرفها سخن گفتند؛ اما چندی بعد معلوم شد مذاکرات تلفونی و حضوری جان کری، وزیر خارجه امریکا و سرگیی لاوروف، همتای روسی اش هیچ حاصلی جز وقت تلف کردن نداشته است. اتفاقا هدف آنها نیز دقیقا همین وقت تلف کردن بود تا اینکه یک بار دیگر از یک ماه پیش درگیریها به ویژه در حلب تشدید شد. این بار، دولت سوریه تصمیم گرفته بود کار حلب را تمام کند.
هم اکنون به جز یک منطقه در جنوب غربی این شهر، تمامی بخشهای پیرامونی حلب در محاصره نیروهای ارتش سوریه و متحدانش قرارگرفته است. ارتش سوریه می کوشد این محاصره را تکمیل کند؛ زیرا می داند با تکمیل شدن این محاصره نیروهای مخالف مستقر در این شهر حداکثر دو هفته یا دو ماه بیشتر دوام نخواهند آورد و مجبور به تسلیم خواهند شد. فتح حلب به لحاظ استراتیژیکی می تواند پیروزی بزرگی را برای دولت سوریه رقم زده و از طرف دیگر ارتباط گروههای تروریستی ازجمله داعش را با خارج و به ویژه ترکیه قطع کند.
حلب در شمال غرب سوریه واقع شده و همواره دارای یک مرکزیت مهم بوده است. به عبارتی دیگر، داشتن کلید حلب برای کنترول تمامی مناطق شمالی این کشور حیاتی بوده است. درهمین حال مخالفان نیز تمام توان و نیروی خود را صرف آن می کنند که نه تنها حلب را از دست ندهند؛ بلکه محاصره کنونی را شکسته و نیروهای دولتی را از آن مناطق دور کنند.
دراین میان امریکا به دلیل سرمایه گذاری برای بازپس گیری موصل در عراق و از سوی دیگر سپری کردن ماه های پایانی دولت باراک اوباما، موضعی کج دارومریز گرفته و بیشتر خواستار برقراری آتش بس در سوریه و به ویژه حلب؛ و ارسال کمکهای انسان دوستانه به غیرنظامیان است. از سوی دیگر کودتای نظامیان در ترکیه موضع این کشور را در سوریه که لرزان شده بود، به شدت تضعیف کرد. موضع گیری معنادار دولت اسد در قبال کودتای نظامیان ترکیه نیز به این امر کمک رساند. همه این ها ایتلاف نانوشته ترکیه - قطر را به کلی تضعیف و تا حدود زیادی خنثی کرد. ایتلافی که یکی از حامیان اصلی گروههایی نظیر جبهه النصره (با اسم فعلی جبهه فتح الشام) بود.
از سوی دیگر، روسیه که در رسانهها متهم به « وقت کشی در بحران سوریه » بود تصمیم گرفت پا به پای دولت اسد جلو آمده و بمباران هماهنگ مناطقی از حلب را برعهده گیرد. این تصمیم تازه روسیه با سفر وزیر خارجه این کشور به دمشق آشکار شد. به اینترتیب هرچه در جبهه مقابل تشتت و رخوت به وجود میآمد ( تنها عضو فعال در این جبهه هم اکنون عربستان سعودی است که از گروه جیشالاسلام دفاع می کند)، طرف دیگر ماجرا خود را در موضعی برتر احساس می کند.
پایان کار
هنوز سرنوشت درگیریهای حلب قطعی نشده هرچند احتمال بازپس گیری این شهر به دست نیروهای ارتش سوریه و متحدانش بسیار زیاد است؛ اما به همان دلیل که حضور پنج ساله انبوهی از مخالفان نتوانست موجب قطع کامل حضور دولت سوریه در این شهر شود، بازپس گیری کامل این شهر نیز به معنای پایان حضور مخالفان در این شهر و فراتر از آن به معنای پایان بحران سوریه نخواهد بود.
هرچه باشد اکثریت جمعیت این شهر را اهل سنت تشکیل می دهند که در برابر نیروهایی از قبیل حزب الله لبنان مقاومت خواهند کرد. مضاف بر همه اینها هم اکنون حلب به ویرانه ای مخوف تبدیل شده است. به گونه ای که بازسازی آن سال ها زمان برده ؛ و باید میلیاردها دلار برایش هزینه کرد. چه کسی می خواهد این هزینه را بپردازد؟ و در آخر اینکه پس از اتمام ماجرای حلب دولت سوریه باید بلا فاصله و به طور مستقیم به سراغ داعش برود؛ گروهی که مناطقی وسیع از خاک سوریه، ازجمله دو شهر استراتژیک و مهم رقه و دیرالزور را در تصرف خود داشته و هنوز به جز مواردی استثنایی وارد درگیری مستقیم با ارتش سوریه نشده است.
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۶ـ ۱۰۰۸