«حلـب» اولین آزمـون روسـی ترامـپ
Foto: AP/Hassan Ammar
اسوشیتدپرس
به دست گرفتن کنترول حلب به دست نیروهای دولتی سوری اولین محک عمده خواست دونالد ترامپ رییس جمهوری ایالات متحده برای همکاری با روسیه ای است که پشتیبانی های نظامی اش به یکی از ارکان جنگ داخلی سوریه بدل شده است. ویرانیها و خسارات جانی و مالی وارده بر شهر نگرانی جمهوری خواهان و دموکراتها را درباره مسیر احتمالی آتی ترامپ در قبال سوریه از نو زنده کرده است. اگرچه ترامپ تا اکنون درباره برنامه هایش و چشم انداز آینده این جنگ شش ساله، مبهم سخن گفته؛ اما به این موضوع اشاره كرده که همسویی نزدیک تر امریکا و روسیه می تواند در دستور کار دولت اش باشد. انتخاب روز سه شنبه رکس تیلرسون مدیرعامل شرکت نفتی « اکسونموبیل »، نیز که معاملات تجاری گسترده ای با روسیه و روابط دوستانه ای با ولادیمیر پوتین رییس جمهوری آن کشور دارد، گمانههای پیشین درباره عزم ترامپ برای آشتی و مصالحه با مسکو را تقویت کرده است. درواقع ترامپ از همین حالا در تلاش است روابط تیلرسون با روسیه را به عنوان یک امتیاز مثبت نشان دهد. تیم انتقالی ترامپ در گفته هایی که این روزها در «کاپیتولهیل » دست به دست می شود، اذعان کرده تیلرسون برای شکست افراط گرایی اسلامی همکاری نزدیکی با روسیه خواهد داشت، اما هر موقع لازم باشد، آن کشور و دیگر متحدانش را نیز به چالش خواهد کشید.
رابطه دوستانه تر با روسیه بدون شک سیاستهای ایالات متحده در قبال سلاح های هسته ای، تحریم ها، بحران اوکرایین و بسیاری مسایل دیگر را تغییر خواهد داد؛ اما بر هیچ موردی آشکارتر و سریع تر از سوریه تاثیرگذار نخواهد بود؛ همان بحرانی که پیروزی نیروهای دولتی بر شورشیان تحت حمایت امریکا در حلب احتمالا نقطه عطف آن خواهد بود. انتظار می رود بشار اسد رییس جمهوری سوریه و روسیه از این فرصت استفاده کرده و تلاش کنند واشنگتن را نسبت به متوقف کردن استراتیژی شکست خورده خود در تقویت شورشیان مخالف دمشق متقاعد کنند؛ اما این تصمیم برعهده ترامپ خواهد بود. رییس جمهور منتخب امریکا هنوز درباره بحران حلب و نگرانی های فراگیر درباره وقوع فاجعه ای انسانی، سخنی نگفته است، اما اظهارات پیشین او در مورد منازعه سوریه نشان از آن دارد که با آغوش باز از یک چرخش جدی سیاسی استقبال می کند. ترامپ در کارزار تبلیغاتیاش بارها تاکید کرده بود شکست داعش و نه دولت مرکزی اسد در سوریه مهم ترین اولویت او خواهد بود. موضعی که کاملا مشابه رویکرد روسیه به جنگ در سوریه است. اولویت بخشی به مبارزه علیه داعش می تواند با اتکا به این قاعده حاکم بر خاورمیانه که دشمن دشمن من، دوست من است، ایالات متحده را در همسویی بیش تری با موضع عمومی روسیه قراردهد. این همان نکته ای است که ترامپ در جریان دومین مناظره انتخاباتی خود به آن اشاره کرده و مدعی شده بود اگرچه چندان علاقه ای به اسد ندارد، اما واقعیت آن است که او و روسیه در حال مبارزه با داعش هستند. همچنین ترامپ در اولین روزهای پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری نیز اعلام کرده بود پشتیبانی امریکا از گروههای مختلف شورشی که درحقیقت تشکیل دهنده اپوزیسیون نظامی اسد هستند متوقف کرده، چرا که هیچ ایدهای درباره ماهیت واقعی این گروهها و افراد ندارد. این مواضع ترامپ نه فقط ردیه ای بر سیاست خارجه دولت کنونی باراک اوباما است، بلکه با مواضع حزب متبوع خود او نیز تناقض دارد. همه منتقدان دموکرات و جمهوری خواه او بر این باوراند تحلیل دست کاریشده ترامپ از منازعات داخلی سوریه، تصویر بسیار خوشبینانه ای از اهداف روسیه ترسیم می کند که تفاوت چشم گیری با واقعیت دارد. دامنه این اختلافات تا بدان حد گسترده است که ترامپ حتا هنگامی که معاوناولش، «مایک پنس»، در جریان یکی از گردهماییهای انتخاباتیشان مدعی شده بود کشورش در صورت لزوم و به منظور جلوگیری از ویرانی حلب، می تواند نیروهای اسد را نیز هدف قرار دهد، به سرعت سخنان او را قطع کرد و از مخالفت خود با چنین اقداماتی سخن گفت. با همه این اوصاف و در شرایطی که رهبران جهانی درباره گامها و اقدامات بعدی به گفت وگو نشستهاند، همه نگاهها متوجه ترامپ است که بناست از ٢٠ جنوری بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زند. دراینمیان، رابرت فورد سفیر سابق ایالات متحده در سوریه بر این باور است تصاویر هراس آور مخابره شده از درد و رنج سوری ها، ترامپ را ناچار خواهد کرد تا در پاسخ، نقشه راهی جزیی تر طراحی کند. او مدعی شده دولت ترامپ اگرچه احتمالا همچنان در مقابل پروژه تغییر دولت دمشق مقاومت خواهــد کرد، اما باید تصمیم خود را درباره مواضع و اقدامات آتی اش در قبال نقض غیرعادی قوانین بشردوستانه بینالمللی و جنایات جنگی اعلام کند. این در حالی است که همسویی با روسیه، ایالات متحده را در جلب موافقت برخی از سرسخت ترین حامیان شورشیان سوری به منظور میانجی گری در فرآیند صلح با مشکلات فراوانی روبه رو خواهد کرد. برخی از دشمنان اسد مانند ترکیه، قطر و عربستان سعودی احتمالا بیش ازپیش ترغیب خواهند شد تا با وجود مخالفتهای واشنگتن، تسلیحات هرچه پیشرفته تری در اختیار افراط گرایان قرار دهند.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۱۶۱۲
حلب، استالینگراد سوریه آزادی ات مبارک باد!
اینجا تاریخ میعادگاه معاصرخود را بنا نهاده است
اسد الله کشتمند
این روزدر تاریخ خاورمیانه ماندنی است وبا نام خلق کبیرسوریه وشیرمردی به نام بشارالاسد گره خوردنی است.
نیروهای ضد تروریستی وضد داعش سوریه و متحدین آن شاهرگ جنگ نیابتی غرب و ارتجاع عرب را در حلب قطع کرد. پیروزی درحلب به احتمال بسیار قوی سمت جنگ در آینده سوریه را رقم می زند. بهراندازه ای که نیروهای جهنمی داعش و دیگر گروه های تروریستی متحمل ضربه نابودی می گردند، فریاد « غرب متمدن» با آسمان ها بلند می شود. از عروسک مترسکی ملل متحد گرفته تا هر وسیله دیگری را به کار می بندند تا فریاد و ضجه ناامیدانه خود را به شیوه مزورانه به گوش جهانیان برسانند. هم اکنون نه این داعش وجبهه النصره است که لگدمال خشم توفانی مدافعین سوریه سیکولار ودموکراتیک می گردد؛ بلکه واشنگتن ودیگر پایتخت های کشورهای غربی و ارتجاع مزدور عرب است که به ضجه مرگ افتاده اند. غرب بعد از 5 سال آزگار متوجه می شود که در سوریه « مردم ملکی » هم وجود دارد که باید از آنها دفاع کرد. وقتی که گروه گروه جوانان رشید سوریه وعراق به وسیله جلادان داعشی تیرباران می شدند ویا گردن زده می شدند، غربی ها برای خالی نماندن عریضه فقط وفقط اظهار تاسف می کردند ولی امروز که همان جانیان در زیر رگبار آتش خشم خلق سوریه قراردارند، «غرب متمدن » جامه مزورانه حقوق بشر، محکوم نمودن نسل کشی و...به تن کرده واز یک طرف جنگ که همان داعش وایادی آن است به نام «مردم بی گناه » گویا دفاع می کند. جهانیان مگر نمی بینند که جنگ بین دوطرفی که هردو به اندازه کافی مسلح هستند جریان دارد؟ مگرهمین مردم در طول این 5 سال کجا بوده اند که امروزسرنوشت شان که به رنگ و رخ آزادی می گراید، مدافعین دروغین شان وارد میدان شده اند؟ مگر وقتی که مردم سوریه در زیرپاشنه های خون آلود داعش و جبهه النصره له و نابود می شدند این « مدافعین حقوق » آنها کجا بودند؟ گذشته از همه چرا نجات مردم بلاکشیده سوریه اززیریوغ اسارت فاشیستی بنیادگراها به مذاق « غرب متمدن » خوش نمی آید؟ چرا این همه دروغ را در مورد برخورد نیروهای سوری ومتحدین آن برای توجیه موضع گیری های غیرانسانی خود سرهم بندی می کنند؟ چرا از آزادی حلب به هیچ صورت خوشنود نیستند؟ چرا نمی دانند که حتا همین ناخوشنودی شان از پیروزی های سوری ها ومتحدین آنها حوادث را نمی تواند از مسیری که در پیش گرفته است بازدارد؟
این روزهاهم می گذرد ولی مردم حلب این یاوه گویی ها و دوستی های« خاله خرسه » غربی ها را ازیاد نخواهند برد.
تاریخ وبشریت قضاوت آزاده ای درباره بشارالاسد وخلق سوریه خواهد داشت.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۱۳۱۲
به بهـانه کنفرانس بن
وضعیت سیاسی کشور وضرورت یک بدیل دموکراتیک
دوکتور حبیب منگل
۱۵ سال از برگذاری کنفرانس بین المللی بن مورخ (۲۷نومبر- ۵ دسمبر ۲۰۰۱ ) درباره افغانستان می گذارد . دراین کنفرانس که اندکی پس ازحمله نظامی امریکا به افغانستان و سقوط حاکمیت قرون وسطایی طالبان ، تحت رهبری سازمان ملل متحد به اشترک نماینده گان تنظیم های هفت گانه وهشت گانه جهادی و طرفداران شاه سابق محمد ظاهر ونماینده گان کشورهای ۲+۶ اشتراک داستند ؛ فیصله های درمورد حل مساله افغانستان و پایان جنگ و تراژیدی ، برقراری آشتی ملی، صلح و ثبات دراین کشور؛ دولت - ملت سازی و استقرار دموکراسی، تامین حقوق بشر وتامین عدالت اجتماعی، تشکیل مجدد ارتش ملی وتقویت قابلیت های امنیتی - دفاعی کشور ، ارایه کمکهای جامعه جهانی به بازسازی و انکشاف اقتصادی ـ اجتماعی وفرهنگی کشور ؛ حکومت داری خوب و رفاه و بهروزی مردم این کشور و تامین وتحکیم استقلال سیاسی وحاکمیت ملی و وحدت ملی و اتسحکام موقعیت بین المللی کشوراتحاذ گردید وبه منصه تطبیق قرار داده شد ؛ ودر پی آن کنفرانس بین المللی دیگری در باره کشور ما دایر گردید ومیلیارد ها دالرکمک به دولت کمک داده شد .
باوجود این که در راستای تحقق فیصله و اهداف کنفرانس متذکره ودر پی آن کنفرانس های متعدد دیگری ، مساعی معین به عمل آمده است و دست آوردهای آن دیده می شود که برای نهادینه ساختن آن باید مبارزه وسعی وتلاش به عمل اید و اجازه داده نه شود که درکشور تراژیدی ، انارشی وجنگ های داخلی تنظیمی سال های هفتاد درکشور تکرار گردد . اما وضعیت سیاسی بحرانی کشور ، ادامه جنگ وتروریسم ونبود صلح وامنیت پایدار درکشور، بحران دولت - ملت و مشروعیت سیاسی ونقض ارزش های دموکراسی وتحمیل پی درپی حکومت های غیرمشروع برمردم ، بحران بی قانونی ونقض سیستما تیک قانون اساسی ، فساد اداری ، مالی واقتصادی و سواستفاده از علایق قومی برای حفط وبه دست آوردن قدرت وثروت وتضعیف بی سابقه وحدت ملی ، فقر وبیکاری روز افزون اکثریت قاطع مردم و بی عدالتی های اجتماعی و ادامه دخالت و مداخلات خارجی و خطر روز افزون مبدل شدن کشور به مقابله کشورهای منطقه و قدرت های جهانی و عدم تسلط افغان ها بر سرنوشت سیاسی و ناتوانی حکومت ها درتامین و حفظ وحراست منافع ملی ، استقلال سیاسی وحاکمیت ملی وچالش های بی شمار دیگر در حیات ملی کشور ، مبین این حقیقت آفتابی است ، که گروه های که در کنفرانس بن۲۰۰۱ ترسایی گردهم آورده شدند ویکی پی دیگری بر مقدرات مرد م زجر دیده افغانستان مسلط ساخته شدند هیچ کدامی از آنها در تحقق وعملی ساختن تصامیم کنفرانس متذکره و کنفرانس های بعدی آن نه فقط به طور کامل ناکام هستند ، بلکه کشور را به چالش های خطرناک و ویران گر روبروساخته است.
در چنین وضعیت سیاسی بحرانی ضرورت مبرم یک بدیل سیاسی دموکراتیک وتحول طلب ، متشکل از نیروهای ملی ، دموکرات ، ترقی خواه و طرفدار عدالت اجتماعی دریک حزب ویا جبهه سیاسی به میان می آید . بدیلی که ازطروق قانونی ومسالمت آمیزبه اقتدار سیاسی دست یابد وبا ایجاد یک حکومت نیرومند و یک پارچه، حاکمیت ملی و استقلال سیاسی کشور را به صورت کامل تامین می نماید ، به بحران ناامنی ، تروریسم وبغاوت درکشور نکته پایان بگذارد و دموکراسی واقعی را استقرار وداعیه ساختن یک دولت - ملت را تحقق بخشد؛ حاکمیت قانون را تامین وفساد اداری ، اقتصادی ومالی را ریشه کن سازد ، استراتیژی انکشاف ملی کشور را به طور بایسته تطبیق نماید وسطح زنده گی مردم را ارتقا بخشد ، به دخالت ومداخلا ت خارجی درامورکشورپایان بدهد و از مبدل شدن کشور به مقابله کشور های ذیدخل منطقه وی و قدرت های جهانی جلوگیری کند؛ و منافع ملی و مصالح علیای کشور را حفظ و حراست و جایگاه افغانستان را به مثابه کشور دارای حاکمیت ، آزاد ، مستقل وغیر متعهد و دوست کشورهای منطقه و جهان در عرصه مناسبات بین المللی اعاده وتحکیم نماید.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۰۳۱۲
ناقــوس مــرگ اروپـا
« نه» ايتالویها و شورش علیه نهادهـای مالی نیولیبرال
اردشیر زارعی قنواتی
صدای شکستن ستون فقرات اتحادیه اروپا از زمانی که کشورهای جنوبی قاره بههمراه ایرلند در سال ۲۰۰۸ ترسایی دچار بحران شدید اقتصادی شدند و با تنها نسخه ازپیش پیچیده شده نهادهای اروپایی باید برای درمان از تمام داروندار خود می گذشتند، به وضوح شنیده می شد. این صدای پرطنین اما چون «میخی که نرود درسنگ» شوربختانه درگوش رهبران و نهادهای نیولیبرال اروپایی نرفت و هربار به جای پرداختن به اصل درد با سیاست پانسمانی خود موجب تشدید آن نیز شدند.
نسخه نظم نیولیبرالی و اتحادیه اروپایی برای موج ورشکسته گی درون اتحادیه چیزی نبود به غیر از برنامه خانمانسوز «ریاضت اقتصادی» که نه تنها هیچ مشکلی را حل نمی کرد که موجی از نارضایتی فزاینده از طبقات کارگری و پايین جامعه در پشت سر خود بر جای می گذاشت. برای نهادهای اروپایی و موسسات مالی در این دوران تیره وتار تنها چیزی که مورد توجه و هدف بود، تغییر شاخصهای آماری درخصوص کاهش کسری بودجه و حمایت از نهادهای مالی و بانکی به بهای جیب بری از طبقات اجتماعی نابرخوردار که هیچ نقشی در اقتصاد کازینویی این موسسات مالی و به تبع نتایج ورشکسته گی آنان نداشتند.
انتخابات پارلمانی یونان در سال ۲۰۱۴ و پیروزی جنبش مطالباتی «سیریزا»، به صدا درآمدن زنگ خطری بود که نه تنها کسی دوست نداشت بشنود که حتا به جای شنیدن صدای آن، همه رهبران و نهادهای اروپایی ترجیح دادند صدای آن را در گلو خفه کنند. آنان با ارعاب و تمهیدات بسیار سخت و حتا اعمال نوعی از فاشیزم اقتصادی موفق شدند جنبش اعتراضی یونانی ها را سر جای خود بنشانند و حزب سیریزا به عنوان نماد آن را مجبور به تسلیم در مسلخ نهادهای اتحادیه و ترویکای اروپایی کنند. این موفقیت برای اتحادیه اروپایی به بهای سرکوب مطالبات به حق اقتصادهای ضعیف تر درون اتحادیه برای بخشش یا حتا تمدید مهلت برای پرداخت قسمتی از بدهیها، هرچند منافع نهادهای بزرگ مالی و اقتصادهای قدرت مندتر اتحادیه و حوزه یورو از جمله المان را تامین کرد، اما در بطن این جوامع و به طورکلی طبقات نابرخوردار بذری از کینه را کاشت که امروز باید آن را درو کنند.
همه پرسی برای اصلاحات قانون اساسی در ایتالیا که با پیشنهاد ماتیو رنزی نخست وزیر این کشور، در روز یکشنبه پنجم دسامبر برگزار و با رای منفی ۶۰ درصدی مردم ایتالیا به یک شکست سخت برای نخست وزیر جوان منجر شد، دقیقا پیآمد همین نشنیدن صدای خردشدن ستون فقرات اتحادیه اروپایی است. از همان اولین ساعاتی که نتایج همه پرسی و شکست رنزی با این نتیجه دورازانتظار (پیش بینی بنگاه های نظرسنجی هرچند تا حدودی احتمال شکست را مدنظر داشتند، اما رقابت را شانه به شانه محاسبه کرده بودند) مشخص شد ضربه آنچنان شدید بود که همه رهبران و نهادهای اروپایی را در شوک فرو برد، چرا که این همه پرسی در شرایطی انجام می گرفت که حتا با خلاف عرف معمول در حفظ بی طرفی از باراک اوباما رییس جمهوری امریکا، به عنوان سکان دار در حال بازنشسته گی رهبری دنیای آزاد، آنگلا مرکل صدراعظم المان کاندیدای جدید سکان داری این دنیای آزاد و ژان کلود یونکر رییس کمیسیون اروپایی، با حضور در ارکستر سمفونیک برای دعوت از مردم برای دادن رای «آری» ساز خود را کوک کرده بودند.
هم اکنون و طبق معمول این روزها بار دیگر بسیاری از تحلیل گران و سیاست مداران در ارزیابی این رای منفی مردم ایتالیا همچنان به دنبال مقصر و اشتباه در تنظیم طرح اصلاح قانون اساسی می گردند و به نظر می رسد که هنوز « سوراخ دعا » را پیدا نکردهاند. اصلا بحث بر سر میزان اعتبار رنزی، نحوه طرح همه پرسی، رقابت های سنتی بین احزاب، انتخاب آگاهانه یا ناآگاهانه رای دهنده گان، ضرورت بازنگری در سیستم اجرایی و تقویت ثبات در ساختار سیاسی ایتالیا برای اکثریت رتی دهنده گان محلی از اعراب نداشت و موضوع بسیار فراتر از این برداشتها بود. این صدای شورش «حاشیه» است که از مدتها قبل به گوش می رسید و در همه پرسی «برگزیت» در بریتانیا و چند هفته قبل در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا خود را به رخ سیاست مداران و نهادهای «متنی» در ساختارهای نیولیبرال حاکم کشیده بود، ولی گوش شنوایی نمی یافت.
لجام گسیخته گی نظام سرمایه داری در مرحله نیولیبرال کنونی در غیاب یک بدیل واقعی از آلترناتیف چپ که از دهه ۷۰ ترسایی ساز خود را کوک کرد و در دهه ۹۰ ترسایی با فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی جشن « پایان تاریخ » را گرفت و تا به امروز که صدای فروریختن آواز خود را می شنود، تنها چیزی که هدف گرفت و آموخت، انباشت سرمایه به خصوص در حوزه مالی و قلع وقمع امتیازات طبقات پايین اجتماعی بود. این هجوم فاشیستی این بار با اسلحه و مترسکی مانند « آدولف هیتلر» انجام نگرفت، بلکه ازسوی بازارهای مالی و موسسات بانکی با کمک نهادهای فراملی از جمله «صندوق بینالمللی پول» و «بانک جهانی» در حوزه بینالمللی و همچنین نهادهای اروپایی از جمله کمیسیون هولناک « ترویکای اروپایی » در این حوزه که حتا نام آن نیز لرزه بر تن مردم و دولتهای بدهکار می انداخت، در حال وقوع بود.
این سونامی که موجهای آن امروز به ایتالیا رسیده است و ماتیو رنزی را قربانی كرد، هرگز سر بازایستادن نخواهد داشت چون جهان سرمایه داری و اتحادیه اروپایی هنوز از توهم و توحش بازگشت از « داروینيزم سیاسی- اقتصادی» برای حذف بیمار به جای درمان آن کوتاه نیآمدهاند. این که کارگران و طبقات پايین اجتماعی هم اکنون الترناتیف شورش گری خود را در قامت راست افراطی و ناسیونالیزم عامیانه حتا برخلاف منافع طبقاتی خود جست وجو می کنند به دلیل همان خلایی است که غیبت چپ رادیکال و شورش گر علیه این نظم طبقاتی موجب شده و لاجرم پوپولیستهای راست افراطی بر موجهای آن سوار شده اند.
این صدای شورش و عصیان ناشی از یک واقعیت عینی که در تصویر آن استخوانهای طبقات کارگری و نابرخوردار اجتماعی در زیر چرخ دندههای آن در حال خردشدن دیده می شود، نه تنها آغازی است بر پایان نیولیبرالیزم لجام گسیخته که به نوعی ناقوس مرگ سوسیال دموکراسی مماشات گر اروپایی را نیز به صدا درآورده است.
احزاب سوسیال دموكرات امروز در تمام پهنه اروپای بعد از جنگ جهانی اول دیگر نه تنها بازتاب دهنده حداقل مطالبات کارگری نیستند که خود در شراکت با احزاب راست برای ایجاد یک الیگارشی سیاسی و اریستوکراسی حاکمیتی به همدستی با دشمنان طبقاتی تمامی لایحههای نابرخوردار از کارگران و طبقه متوسط تبدیل شدهاند.
درواقع تمام این آرای « نه » در چارچوب شورش علیه وضع موجود بروز می کند و فضای خاکستری سیاسی فعلی هم بازتاب نومیدی از کارایی این نظم سیاسی است. رادیکالیزم و جنبش مطالبه محور واقعی در بین چپ اروپایی تنها بدیل و ترمز این سقوط بزرگ است و تا روزی که جناح چپ در جایگاه واقعی و تاریخی خود برای مبارزه طبقاتی علیه نظم نیولیبرال دست به بازسازی خود نزند، راست افراطی با خیال باز و سوار بر این موج ویران گر گام بهگام قلعهها و دژهای کنونی را به تسخیر خود درمی آورد.
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۶ـ ۱۰۱۲
گفت و گوی ویژه بـامـداد با دیپلوم انجینرعمرمحسن زاده ، دیپلومات پیشین، معاون انجمن دوستی افغان ـ کوبا ؛ و کارشناس ارشد امورکوبا و امریکای لاتین
گفت و گو ازسحرسیندخت
سیندخت : رفیق محسن زاده گرانقدر، سپاسگذارم که با وجود بیماری ماه های گذشته به درخواست سایت پاسخ داده و با من درباره مناسبات سیاسی و فرهنگی افغانستان ـ کوبا، نقش فیدل کاسترو درپی ریزی و اثرمندی این مناسبات ، رهبران افغانستان و روابط شان با فیدل، انکشافات روان درقاره امریکا لاتین و سایر مسایل مربوط به انقلاب کوبا و امریکای لاتین این گفت و گو را انجام می دهید. نخستین پرسش ام را ازخاطرات شخصی تان از کوبا و رهبرنامی جنبش انقلابی آن فیدل کاسترو شروع می کنم :
دراین لحظاتی که مردم کوبا و بشریت مترقی با شنیدن خبرمرگ فیدل کاسترو روز، رهبر پیشین حزب و دولت کوبا سوگوارند، می توانید از خاطرات شخصی تان درباره این رهبرانقلابی را با خواننده گان تارنمای بامداد شریک سازید ؟
محسن زاده: با نام ، اندیشه ها و کارنامه های فیدل در سال های هفتاد سده پیشین ترسایی آشنا شدم ، اما شناخت من از این شخصیت انقلابی زمانی بیش ترگردید که اورا از نزدیک و در میان مردمش دیدم .سال ها آرزو داشتم تا باری به کوبا سفر نمایم و آنچه را شنیده ام با چشمان خود ببینم. برگزاری یازدهمین فستیوال جهانی جوانان و دانشجویان بتاریخ ۲۸ جولای ۱۹۷۸ درهاوانا رویداد با اهمیتی بود که با دریغ نتوانستم درآن اشتراک نمایم . دوسال پس تر دردسامبر سال ۱۹۸۰ ترسایی که دومین کنگره حزب کمونیست کوبا دایر گردید و در آن از من به صفت خبرنگار حزبی دعوت شده بود نیز نتواستم به این سرزمین زیبا سفر نمایم .سرانجام دراپریل سال ۱۹۸۱ ترسایی که مصادف به بیستمین سالگرد پیروزی کوبا بر تعرض سازمان یافته از سوی ایالات متحده امریکا درخلیج خوک ها بود و شورای جهانی صلح نشست هیات رئیسه خود را برسم همبسته گی در هاوانا برگزارنمود ، زمینه فراهم گردید تا در همراهی با وزیر فرزانه ، زنده یاد مجید سربلند به کوبا سفر نمایم و درهر دو گردهمایی با اهمیت فیدل را ببینم و سخنانش را بشنوم . بار دیگر درماه سپتامبرهمین سال چانس یاری نمود تا برای سپری کردن دوره آموزشی و آشنایی با کادرهای آمریکای لاتین در انستیتوت عالی « نیکو لوپس » به هاوانا بروم . دراین اقامت نه تنها تاریخ مبارزات مردم کوبا ، جنبش ها و مناسبات سیاسی و اجتماعی را بهتر شناختم؛ بلکه به ابعاد گسترده شخصیت فیدل ، توانایی و استعداد رهبری او، اندیشه و کرداراستراتیژیک او ، باور بی پایانش به مردم و توده های زحمتکش ، پایبندی او به اصول و اندیشه ها ی رهایی بخش اجتماعی و همبسته گی با همه خلق های جهان پی بردم .این شناخت در سال های بعدی با مسافرت های پیهم درامریکای لاتین و کوبا و همکاری های سازنده در رابطه با تحکیم و تشئید روابط دو جانبه میان افغانستان و کوبا از مجاری دیپلوماتیک و فعالیت های انجمن دوستی افغان ـ کوبا بیشتر گردید. از ژرفای این شناخت ، تجربیات ، چشم دید ها و خاطرات خود می توانم بگویم که فیدل یکی از چهره های استثنایی تاریخ و از بزرگمردان سیاسی جهان بود. او درهرلحظه زنده گی سیاسی خود ، از جوانی تا پایان عمر با مردم ، انسان زحمتکش و بشریت صلح دوست می زیست؛ و به آینده بهتر بشریت می اندیشید. زنده گینامه او درس های بی شماری دارد که برای نسل های آینده آموزنده اند و همواره یاد آور نام مانده گاراو خواهند بود .
سیندخت : درسال های زنده گی تان در کوبا برداشت حزب ، رهبری و مردم کوبا در باره برنامه های ناتمام انقلاب در بخش های رشد اجتماعی و اقتصادی چه گونه بوده؛ و آیا چیزی بنام « اپوزیسیون » در کوبا قابل لمس بود ؟
محسن زاده: کوبا بنابر موقعیت جغرافیایی و استراتیژیک خود در بحیره کارابین همواره مورد توجه قدرت های استعماری چون کشورهای اسپانیا ، فرانسه ، بریتانیا و ایالات متحده امریکا بوده ؛و از حسن اتفاق همین اهمیت استراتیژیک، شکوفایی و رشد اقتصادی این کشور را در دوره های استعماری ( سده های هفدهم تا نزدهم ترسایی ) سبب گردیده است ، چنانچه هسپانوی ها کوبا را « کلید جهان نو » و « دژ جزایرغرب الهند» می نامیدند .درسده نزدهم تجارت میان کاراییب و امریکای شمالی چنان رونق داشت که رفاهیت اقشار متوسط را فراهم نموده و فرهنگ و هنر را به عالیترین سطح رشد داده بود. هاوانا یا « پاریس انتیل» از نیویارک و لاس انجلس پیشی داشت و مناسبات سرمایه داری درسراسرکشوراستقرار یافته بود. اما به موزات این رشد اقتصادی ، تضادها و تفاوت های اجتماعی نیزکسب شدت می نمودند ، تبعیض نژادی و فساد گسترده هم ژرفتر؛ و بهره کشی بی مانند براقشار و طبقات ناتوان کوبا درجریان بود. درآستانه پیروزی انقلاب کوبا بیش ازهفتاد و پنج در صد زمین های مزروعی در ملکیت خارجی ها قرار داشت و پنج کمپنی ایالات متحده امریکا مالک بیش از یکنیم میلیون جریب زمین دراین کشوربود. با پیروزی انقلاب ، مردم برسرنوشت خود مسلط شد و با ریفورم ارضی و دگرگونی در بنیادی آنچه را که به آنها تعلق داشت دوباره بدست آوردند .ازهمین جاست آنانی که با پیروزی انقلاب منافع و امتیازات خود را از دست داده اند به بیرون از کشور مهاجرت نموده ؛ و به سرسخت ترین و فعال ترین مخالفان دولت کوبا مبدل گردیده اند .ایالات متحده امریکا به پیروی از منافع کنسرن های بزرگ امریکایی ، ساختارهای مافیایی و همین ضد انقلاب ثروتمند کوبایی تحریماتی را به منظور نابودی اقتصاد کوبا دربرابراین کشوروضع نموده است که اینک درحدود شش دهه از انفاذ آن می گذرد . پیآمد های این بلوکاد چنان شدید و مدحش است که هرکشور دیگر به غیرازکوبا توان پایداریدر برابر آنرا نمی داشت و به زودی از پا می افتاد .رهبری حزبی و دولتی کوبا برنامه های واقعبینانه توسعه اقتصادی و اجتماعی را با سهمگیری فعال مردم تدوین نموده و ازچگونگی تطبیق آن به مردم گزارش می دهند . هرچند بخشی از این برنامه ها در نتیجه عوامل بیرونی بر آورده نمی گردد ولی هرازگاهی با تلاش ها و ابتکارات نوینی از عقب گرد اقتصادی و اجتماعی جلوگیری می شود. کوبا دارای سیستم آموزشی و تحصیلی عالی و ازهمین جا در فن آوری و تربیت کادرهای مسلکی دارای جایگاه بلندی در امریکای لاتین است .برغم همه دشواری های اقتصادی بازهم دستآورد های اجتماعی درکوبا تحسین برانگیز اند. مردم کوبا با فهم علل پرابلم های اقتصادی که ناشی از سیاست های خصمانه ایالات متحده امریکاست با سر بلندی ایستاده گی می کند و حاضر نیست تا از شرف ، آزادی و حاکمیت ملی خود در برابرکمک ها و امتیازات غرض آلود و اسارت بار بیرونی بگذرد و سرتسلیم را فرو آورد .مردم این را از فیدل آموخته اند و با او اشتراک دید و فکر دارد . من در زمان بود وباش خود در کوبا از دشواری ها زیاد شنیده ام ولی هیچگاه ندیده ام که کسی به خاطر آنها با فیدل و یا رهبری کشورمخالفت ورزیده باشد .
سیندخت: با آنکه سال های زیادی جمهوری کوبا در عرصه جهانی از جمله در جنبش عدم انسلاک که افغانستان نیز از اعضای فعال آن بود نقش بزرگی را ایفا می نمود ؛ ولی روابط دیپلوماتیک بین افغانستان و کوبا پسانتر برقرارشد. از سر مهر در باره دلیل های این بی میلی برای خواننده گان تارنمای بامـداد معلومات بدهید ؟
محسن زاده : عضویت در جنبش عدم انسلاک انگیزه مهمی برای تاسیس روابط دیپلوماتیک میان افغانستان و کوبا بود . ازهمین رو این روابط بین دو کشور به تاریخ ۲۴ دسامبر ۱۹۷۵ ترسایی برقرارگردید. مناسبات میان افغانستان و کوبا در سال های هشتاد ترسایی استحکام یافت؛ و همکاری های دو جانبه درعرصه های متنوع به شکل مستدام رشد نمود. درموقف کوبا هیچگاهی بی میلی برای همکاری های متقابل در روابط دو جانبه و یا مجامع بین المللی دیده نشده است. از دهمین سالگرد تاسیس روابط دوجانبه میان افغانستان و کوبا در سال ۱۹۸۵ ترسایی در انستیتوت دیپلوماسی وزارت امور خارجه ج د ا تجلیل به عمل آمد و مقامات کوبایی نیز گردهمایی مشابه را برگزارنمودند. با دریغ که روابط دیپلوماتیک میان دو کشوردر سال ۱۹۹۲ ترسایی قطع و همکاری های سودمند دو جانبه متوقف گردید .
سیندخت : شما که مسوول کوبا و امریکای لاتین در شعبه روابط بین المللی حزب بودید ، روابط سیاسی ـ دیپلوماتیک میان افغانستان و کوبا را چگونه بررسی می نمایید ؟ بر خورد رهبری کوبا در برابر مردم و حاکمیت جمهوری دموکراتیک افغانستان چسان بوده است ؟
محسن زاده: روابط سیاسی ـ دیپلوماتیک میان افغانستان و کوبا که برمبنای احترام به حق حاکمیت ملی ، عدم مداخله ، همزیستی مسالمت آمیز، همکاری های سازنده به خاطر تامین صلح ، تشنج زدایی و همبسته گی متقابل اتکا داشت درمجموع مناسبات خارجی کشورما نمونه وار بود. کوبا که درمیان کشورهای روبه انکشاف و به ویژه درجنبش عدم انسلاک دارای نقش فعال بود. از هرامکان و مناسبتی برای کمک رسانیدن به امرصلح در منطقه و عادی شدن روابط افغانستان با کشورهای همسایه استفاده نموده و از موقف سازنده سیاسی جمهوری دموکراتیک افغانستان حمایت نموده است .فیدل کاسترو که در ششمین کنفرانس سران دول و حکومات جنبش عدم انسلاک ( سپتامبر ۱۹۷۹ ترسایی ) ریاست آنرا به عهده داشت با گرمی از سهم فعال افغانستان در این جنبش استقبال نمود . وی چندی بعد در دومین کنگره حزب کمونیست کوبا ( دسامبر ۱۹۷۹ ترسایی ) اوضاع وخامت یافته جهان را که ناشی از تشدید سیاست نظامی گری ایالات متحده بود به کاوش گرفت و در باره افغانستان چنین گفت : « این همه رویداد ها پیش ازحوادث افغانستان به وقوع پیوستند .در این کشور تحریکات وحشیانه ، عملیات خرابکارانه ، مداخلات امپریالیزم و ارتجاع بین المللی و افزون بر آنها انشعابات و اشتباه های جدی خود انقلابیون افغان وضع را به جایی رسانید که کمک اتحاد شوروی برای نجات پروسه و حفاظت دستآورد های انقلاب اپریل ۱۹۷۸ ترسایی را ضروری ساخت .این پیش آمد بهانه ای بود برای ایالات متحده امریکا به خاطر توجیه مشی جنگی سیاست خارجی آن که از چندین سال پیش آغاز شده بود و اقدامات تجاوزکارانه اضافی را علیه شوروی در برداشت. اکنون دیده می شود که رهبری جدید انقلابی افغان تحکیم می یابد . امیدواریم که وضع در این خطه بر مبنای حاکمیت کامل ، عدم مداخله در امور داخلی ، صلح و روابط نیک میان همه دولت های منطقه بسوی عادی شدن رشد نماید . کوبا برای بهبودی مناسبات افغانستان با پاکستان و ایران که همه کشورهای عدم انسلاک اند تلاش نموده و هر آنچه بتواند در اثرگذاری به این اهداف انجام خواهد داد» .
این سیاست دوستانه کوبا تا پایان روابط دیپلوماتیک میان هردو کشوربا قاطعیت ادامه یافت . رهبران و فعالان دولتی و حزبی کوبا نسبت به مردم و حاکمیت جمهوری دموکراتیک افغانستان بدیده احترام نگریسته و برخورد صمیمانه و بی آلایش داشته اند .
سیندخت : رهبران افغانستان از جمله حفیظ الله امین ، نورمحمد تره کی و دوکتور نجیب الله همه به کوبا سفر نموده و به دیدار فیدل کاسترو شتافتند ، در این جمع تنها زنده یاد ببرک کارمل به کوبا سفر نکرد ، از نظر شما چه دلیلی باعث شد تا کارمل به کوبا نرود ؟
محسن زاده : مسافرت حفیظ الله امین و شادروان نورمحمد تره کی به کوبا براساس دعوت حکومت کوبا درچارچوب مناسبات دو جانبه صورت نگرفت و این دیدارها برای فراهم آوری مقدمات برگزاری ششمین گردهمایی سران دول و حکومات جنبش عدم انسلاک و شرکت در آن بود . این جنبش در سال ۱۹۷۶ ترسایی بیروی هماهنگی ایرا در نیویارک تاسیس نمود و قرار بود تا نشستی ازآن در کابل برگزارگردد . با رویداد هفتم ثور این اجلاس نتوانست تدویر یابد . حفیظ الله امین با اغتنام فرصت خود را به هاوانا رسانید و با استقبال گرم رهبران حزب کمونیست کوبا مواجه گردید ، او در همراهی با فیدل در اجلاس بوروی سیاسی حزب سهم گرفت و با رهبران حزب آشنا شد. صورت ملاقات این دیداردرهیچ یک از شعبات حزبی و یا دولتی در افغانستان موجود نیست .در زمانی که در کوبا بودم سعی نمودم تا معلوماتی را در این رابطه بدست آورم. چندین روز را در ارشیف کتابخانه هاوانا در « ویدادو» سپری نمودم ولی به جزازچند خبرکوتاه درباره مواصلت وی چیزی دیگری را نیافتم . خوشبختانه فیدل خود در مصاحبه ای با نویسنده ارجنتاینی بنام ایگناسیو رامونِت در سال ۲۰۰۷ ترسایی به این دیدارچنین روشنی انداخت :
ایگناسیو : « شما برخی از رهبران مارکسیستی برسراقتدار را که رویه زشت و جنایتکارانه داشتند می شناسید ، به گونه مثال حفیظ الله امین درافغانستان و لنگ ساری درکمپوچیا ...شما چه خاطراتی از آنها را در سردارید ؟»
فیدل کاسترو پاسخ می دهد : « امین در سال ۱۹۷۹ ترسایی نخست وزیر و رهبر یک گروه مخفی در افغانستان بود . او برضد رییس جمهورنورمحمد تره کی در حالیکه مصروف بازدید از هاوانا بود توطیه کرد.چند روز بعد در ماه سپتامبرهمین سال دسیسه درباری صورت گرفت که منجر به قتل تره کی گردید . او را در خفا کشتند ، امین قدرت را بدست گرفت و رییس جمهور شد. این قتل که از سوی بریژنف محکوم گردید سبب مداخله شوروی ها در دسامبر ۱۹۷۹ ترسایی شد .امین شخصیتی بود که بدون شک با پول پوت مشابهت داشت. ما با او در اپریل ۱۹۷۸ ترسایی پس از پیروزی انقلاب در افغانستان آشنا شدیم . شما نمی توانید تصورکنید که با چه شخصیتی معززی روبرو استید ؟! من براستی درشناخت ظاهری افرادی با ظواهرعادی، درس خوانده ، با فرهنگ شرقی ، تحصیل کرده دراروپا یا ایالات متحده امریکا عجب امتیازی داشتم ، آن کسانی که بعدا اعمال زشت و وحشتناکی را انجام دادند ! چنین برمی آید که گو یی این ها جنون زده اند و اشخاصی وجود دارند که سلول های مغزشان برای بغرنجی پرابلم های ناشی از پروسه های انقلابی ساخته نشده است. آنها مرتکب اعمال شرم آور دیوانه گی می شوند که برای من مایه حیرانی می گردد.»
از زبان دوست کوبایی خود که در شعبه بین المللی حزب کمونست کوبا همکار بود شنیدم که حفیظ الله امین در این دیدار به فیدل گفته بود : « ما افغانستان را به کوبای آسیا مبدل خواهیم نمود».
البته فیدل در پاسخ به او خاطر نشان کرده بود : « شما ضرورت ندارید که کوبای آسیا شوید ، بهتراست افغانستان آسیا باشید. »
حفیظ الله امین که از دیدار با فیدل بهره تبلیغاتی فراوان گرفت به قول از عبدالکریم میثاق نسبت اوتوریته ، محبوبیت و گذشته پرافتخار فیدل سخت به او رشک می برد و با او حسادت می ورزید .
مسافرت دوکتور نجیب الله به کوبا که در چار چوب روابط دو جانبه صورت گرفت بیشتر جنبه حسن نیت و تعارفی داشت .کوبایی ها پس ازبرگشت شش غند قوای شوروی ازافغانستان نخست یک تیم تلویزیونی را برای تهیه گزارش و انجام مصاحبه ای با دوکتورنجیب الله به کشور فرستادند که نگارنده در تطبیق برنامه آنها همکاری نمود. در آنزمان چنین فکر می شد که رهبران شوروی از این سفر رضایت خواهند داشت ولی چنانچه از اسناد نشرشده دراین اواخر برمی آید فیدل در این سفر به رییس جمهور افغانستان توصیه نموده بود تا به حرف های میخاییل گرباچف رهبر شوروی گوش ندهد و ازاو فاصله بگیرد. البته این موقف کوبا مدت ها پیش از سفر دوکتور نجیب الله به آنکشوردر بین اگاهان سیاسی روشن بود. هیات عالی رتبه حزبی و دولتی افغانستان که در ماه جولای ۱۹۸۶ ترسایی در مراسم تجلیل از بیست و پنجمین سالگرد تاسیس « جبهه ساندونیستی برای آزادی نیکاراگوا » شرکت نمود و نگارنده عضو آن بود در راه بر گشت به کشور اقامت کوتاهی درهاوانا داشت . هیات بنابر دعوت حزب کمونیست کوبا دیداربا اهمیتی با رییس شعبه روابط بین المللی، هورخه ریسکیت والس داشت .او که یکی از شخصیت های برجسته سیاسی کوبا و مهندس سیاست خارجی آنکشور از زمان مبارزات ارنستوچه گوارا در کانگو تا سال های اخیردرافریقا بود و در جنبش جهانی جوانان و دانشجویان پیش از پیروزی انقلاب کوبا نقش فعالی داشت؛ با زبان سیاسی عدم موافقت کشورش را با برخی از طرح های اساسی گرباچف و پایداری کشورش را در دفاع از اصول انقلاب کوبا بیان نمود . این گفتمان میرساند که کوبا آرزو نداشت تا رژیم های مترقی بنام « بازسازی » و « علنیت » یکی پس دیگر فروپاشیده شده ، ارزش ها و اصول انقلابی با سیاست های سازشکارانه زیرپا شوند . این اظهارات شاید پیامی برای رهبری افغانستان بوده باشند . با این هم لازم است تا انگیزه های دیدار فیدل با دوکتور نجیبب الله مورد بررسی بیش ترقرارگیرد .
فیدل کاسترو روتس بمثابه رییس جنبش عدم انسلاک در زمان زعامت زنده یاد ببرک کارمل دارای موقف نهایت دشواری بود . پیش از آنکه قوای اتحاد شوروی به افغانستان وارد شوند کشورها و سازمان های متعددی از او درخواست نموده بودند تا با اثر گذاری بر شوروی ها مانع این ورود گردد . حتا برونو کریسکی یکی از رهبران شناخته شده سوسیال دموکراسی اروپا که از تصمیم اتحاد شوروی اگاهی داشت با نامه ای عنوانی فیدل از او این تقاضا را نموده بود . در چنین جو سیاسی نا مساعد ، برغم اینکه فیدل خود بر پایه همبسته گی بین المللی به آنگولا کمک نظامی نموده بود و سال ها از مبارزین « کنگرس ملی » افریقای جنوبی حمایت می نمود ، ناگزیرگردید تا مخالفت خود را با حضور قوای شوروی درافغانستان اعلام دارد. البته دراتخاذ چنین سیاست پراگماتیک تهدیدات فزاینده ایالات متحده امریکا بر کوبا ، در نظرگیری اهداف و وظایف مبرم درجنبش عدم انسلاک ، عدم اشتراک مساعی با شوروی و تجربه تلخ سیاسی در دفاع از امین نیزتاثیر بارز داشتند .هر چند فیدل درپهنه سیاسی جهان به طور پراگماتیک عمل نمود؛ ولی از نگاه باور به اندیشه ها ، ارزش ها و اصول مشترک پیوسته در پهلوی کارمل و حزب دموکراتیک خلق افغانستان قرارداشت . این امررا میتوان از روابط زنده ، نزدیک و رفیقانه میان ح د خ ا و حزب کمونیست کوبا استنباط نمود .در سال های هشتاد ترسایی هیات های متعددی کوبایی به افغانستان سفر نمودند که حامل پیام های گرم فیدل به زعامت کشور بودند. در این رابطه می توان از اشتراک هیات بلند پایه کوبایی در پنجمین سالگرد انقلاب ثور به رهبری یکی از اعضای بوروی سیاسی حزب کمونیست کوبا ، سفر رسمی معاون شعبه بین المللی حزب کمونیست کوبا به کابل ، اشتراک هیات عالیرتبه حزب کمونیست کوبا در مراسم تجلیل از بیستمین سالگرد تاسیس ح د خ ا و سفر ده ها هیات حزبی ، سازمان ها و نهادهای سیاسی و اجتماعی کوبا به افغانستان صحبت نمود . کوبا همچنان از ده ها هیات عالیرتبه حزبی و دولتی افغان متشکل از اعضای بوروی سیاسی ، رهبری شورای وزیران ، وزرا ، روسا و کارمندان سازمان های اجتماعی و نهاد های فرهنگی پذیرایی صمیمانه نموده است . همکاری های رفیقانه مقامات افغانی و کوبایی درمجامع بین المللی و توسعه مناسبات دوجانبه درعرصه های بهداشی ، اموزشی و فرهنگی نمونه های ازروابط رشد یابنده میان دو کشور بوده اند .
سیندخت: شما از پرورش کادرهای افغانی که درکوبا آموزش مسلکی دیدند یاد آوری نمودید؛ می توانید بگویید که این کادرها در کدام عرصه های سودمند واقع شدند ؟
محسن زاده: طوری که یاد آورشدم کوبا درعرصه های آموزش و پرورش ، تربیت کادر های مسلکی و تحصیلات عالی دارای تجارب غنی و سیستم های پیشرفته است .بر پایه همکاری های دو جانبه درسال های هشتاد سده پیشین ترسایی همه ساله تعدادی از دانشجویان و کا رآموزان افغان به کوبا سفر می نمودند که خوشبختانه نسل اول آنها در اواخرهمین دهه موفقانه به وطن برگشتند .بیش ترین آنها در رشته های طب ، ژورنالیزم ، اقتصاد و آموزش و پرورش درس خوانده و کارآموزان در پیشه های تخنیکی کسب مهارت نموده بودند. افزون بر این ها کادرهای از سازمان های اجتماعی افغانستان نیز درموسسات علمی کوبا تحصیل نمودند که دسته اول آنها را پنج دختر جوان افغان تشکیل میداد .آنها در مکتب عالی فد راسیون زنان کوبا دوره سه ساله را سپری کردند . البته استادان و کارشناسان کوبایی درسال های هشتاد سده پیشین ترسایی در افغانستان نیزمصروف کار بودند . برخی از آنها در دیپارتمنت هسپانوی دانشگاه کابل و شفاخانه جمهوریت اجرای وظیفه می نمودند .
سیندخت : شما سالهای زیاد معاون انجمن دوستی افغان ـ کوبا بودید.میخواهم بدانم که این انجمن چه فعالیت های را انجام میداد ؟
محسن زاده: بلی من از تاسیس تا فروپاشی این انجمن ( ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۲ ترسایی ) معاون آن بودم . در این مدت شادروان فدا محمد دهنشین و بشیربغلانی به ترتیب ریاست آنرا بدوش داشتند. هیات رییسه آن متشکل از پنج تن فعال سیاسی و اجتماعی بود .انجمن دوستی افغان ـ کوبا سازمان فعالی بود که درتحکیم دوستی میان خلق های افغان و کوبا ، معرفی فرهنگ کوبا و تقویت همکاری های دوجانبه با سازمان همبسته گی کوبا با خلق های افریقا ، آسیا و امریکای لاتین درهاوانا تلاش می نمود.تجلیل از روزهای ملی ، فراخوانی گردهمایی های فرهنگی ، تدویر میتنگ های همبسته گی درموسسات تولیدی و اداری ، تنظیم مارش ها و سهمگیری در کنفرانس ها ونشست های بیرونی بخشی از کارکردهای انجمن بود .انجمن همچنان با کلوپ گورگی درکابل همکاری ادبی داشت .از آنجایی که این انجمن نخستین تشکلی در رابطه با فرهنگ هسپانوی زبانان امریکای لاتین در افغانستان بود؛ به تدریج فعالیت هایی را درهمبسته گی با انقلاب ساندونستی نیکاراگوا و مبارزات جبهه فرابوندو مارتی السلوادورنیزانجام م یداد.یکی ازبارزترین فعالیت های انجمن دوستی افغان ـ کوبا سازماندهی مارش دو صد هزار شهروند کابل در اعتراض با اشغال نظامی گرینادا و سرکوبی خونین رژیم مترقی آنکشور به رهبری موریس بیشوف توسط ایالات متحده امریکا بود که بازتاب گسترده بیرونی داشت .
سیندخت: رفیق محسن زاده ارجمند می خواهم به عنوان آخرین سوال نظر شما را در باره اهمیت مناسبات سیاسی ـ اقتصادی افغانستان با کشورهای امریکای لاتین و حوزه کاراییب بدانم. درسال های هشتاد سده گذشته ترسایی روابط رسمی و غیررسمی افغانستان با کشورهای امریکای لاتین درحال گسترش بود. شوربختانه اگر امروز نظری به رسانه های وطنی و لست مناسبات دیپلوماتیک ما با کشورهای امریکای لاتین بیندازیم ، رخداد های این قاره در رسانه های افغانی جایگاه ناچیزی دارند؛ و به روابط دیپلوماتیک توجه لازم نمی شود . از نظر شما آیا نقش امریکای لاتین در مناسبات بین المللی کاهش یافته است و یا جانب افغانی در این عرصه برخورد ناسنجیده و خلاف منافع ملی دارند ؟
محسن زاده: گفته شما بجاست . در آن دهه برای تحکیم روابط افغانستان با این قاره با اهمیت تلاش زیاد صورت می گرفت. من اثرات این مساعی را زمانی احساس نمودم که درهمراهی با وزیر پیشین امور خارجه افغانستان، شادروان شاه محمد دوست در ماه های جولای و اگست سال ۱۹۸۷ ترسایی به دوازده کشور امریکای لاتین و حوزه کاراییب سفر نمودم .درآن زمان در ملاقات با وزرای امورخارجه و مسوولین شعبات دریافتم که زمینه های گفتمان و همکاری دو جانبه تا اندازه زیاد مساعد است و براساس همکاری ها وتوافقات متقابل می توان درعرصه های گوناگون زنده گی بین المللی نقش فعال تری بازی نمود. البته ازآن زمان تا اکنون برپایه رُشد فرهنگ دموکراسی و احترام به آرای مردم تغیرات مثبتی دربسا از کشورهای این قاره رونما گردیده است. دیالوگ و تبادل نظرنه تنها در مجامع بین المللی؛ بل درعرصه روابط دو جانبه نیز به طور منطقی باعث نزدیکی مواضع و پیدا نمودن راه های حل پرابلم های حاد می گردد.دریغا که مسوولین امورخارجی کشور ما به اهمیت روابط با قاره امریکای لاتین که دارای سطح بلند اگاهی ، سازماندهی و سنت دیپلوماتیک است توجه کمتر می نمایند. همسایگان افغانستان به ویژه پاکستان و ایران در این قاره پُرتلاش جضور فعال دارند و از همکاری های دوجانبه درتقویت موقف بین المللی خود بهره می گیرند. هر دو کشوربا کوبا دارای روابط دیپلوماتیک اند ، در حالیکه کشورما با وجود گذشته روابط نیکو با کوبا از آن کشورفاصله دارد. بدیهی است که این امربا منافع ملی کشورما مغایرت دارد .
سیندخت : رفیق محسن زاده ارجمند، از اینکه با صمیمیت و حوصله به پرسش های من پاسخ های رک و روشن داده ، و برای نخستین باردرمطبوعات کشورداده های نایاب و برسی های دست اول و کارشناسانه درباره مناسبات دیپلوماتیک افغانستان ـ کوبا را پیشکش نمودید، یک جهان سپاس. امید آن داریم تا درآینده در باره انقلاب کوبا، ویژه گی ها و اثرات آن برجنبش های سیاسی ـ اجتماعی قاره و جهان، بازیگران از جمله فیدل ، راوول ، چه گوارا ...آثار و دیدگاه های آنها و ده ها مساله مربوط به این کشور و قاره امریکای لاتین خواننده گان تارنمای بامداد و هواداران جنبش ترقی خواهی کشور را از دیدگاه ها و برداشت های تان مستفید گردانید.
بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۱۶ـ ۲۹۱۱