کاسترو با عروج حماسه رفت،
پدرود فیدل!

اسدالله کشتمند


فیدل تا آخر فیدل* ماند وباعبور از دالان تاریخ به جاودانه گان نیکنام ابدی آن پیوست.
با رفتن فیدل یکی از آخرین انقلابیون رومانتیک دوران حاضراز دنیا رفت. بدون او دنیای انسانیت ودادخواهی چه قدرحسرت زده است. اوبا خاطر آرام ازاین دنیا رفت؛ بی هیچ حسرت ودغدغه ای! آنچه را باید به نام انسان وانسانیت انجام می داد، بی هیچ فروگذاشتی به پایان رسانید. او زمانی گفته بود که تاریخ مارا تبریه خواهد کرد. منتظر تاریخ  نباشیم؛ خود زنده گی او را تبریه کرد وتاریخ مُهر نهایی برآن خواهد گذاشت. او به روح پراز تقدس آزادی خواهی مبدل خواهد شد.
فیدل کاسترواسطوره  ذوجوانب تاریخ معاصرجهان بود؛ اومظهرغرور وپرچم عزت طبقات ستم کشیده وانقلابیون دنیا وفرزند خلف بشریت دادخواه  وآزادی طلب بود. اودرذهن وقلب ملت خود جاگرفت وستم کشان جهان دروجود او یار و یاور خود را یافتند.
وقتی یک فرد مظهر اراده توده ها می شود، یک لشکر است. کاسترو چنین بود؛ در این مقیاس اولشکری عظیم  بود وبا بیشتر از نیم قرن مبارزه ای نفس سوزتاریخ کوبا، امریکای لاتین، افریقا وجهان راتحت تاثیر قرار داد. اومرد روشنایی ها وامید امریکای لاتین و«جهان سوم» بود.
کاسترو یکی از بزرگ ترین های تمام تاریخ بشریت خواهد بود. اوسوار براسب سرکش تاریخ سرزمین مهر وعدالت را می خواست فتح  کند.
کاسترو با تواضع بی بدیل خود سمبول عزت انسان و شرف نوع بشربود؛ او اجازه نداد هیچ مکتب وشفاخانه ومیدان وسرکی به نامش مسما گردد ؛ ولی همه مکاتب وشفاخانه ها وجاده ها وانسان ها ازوپُراند، او را درخود دارند وانسان های بی شماری به او عشق می ورزند. زیرا او یگانه تاریخ است.زنده گی ساده و پراز تواضع اش کتابی است که همه رهبران دنیا باید بخوانند.
این سیتم سوسیالیستی بود که سواد آموزی همگانی، صحت و فرهنگ برای همه و عدالت اجتماعی را به مردم کوبا ارزانی داشت ولی همه به نام نامی کاسترو پیوند خورده است زیرا  کاسترو سردار این قافله خوش قدم بود. دورانی به نام دوران کاسترو که مترادف با نشاندن عدالت اجتماعی برتارک عمل انسان، احیای غروربا ییسته ملی، آزاده گی و تمکین به شرف وعزت انسان است، زبانزد خاص وعام خواهد شد.
قلب چندین نسل از مردمان جهان با گام های کاسترو تپیده است. مردمان کشورهای زیادی به ویژه در افریقا در آغوش پرمهر همبسته گی رزمی کوبا ازتیر بلا جسته اند؛ مردمان این کشورها در نیایش های خود او را یاد می کنند؛ وقتی شب ها مادران آنگولایی وایتوپیایی فرزند خود راد ر پناه لالایی می خوابانند قصه فرشته های نجات کوبایی را زمزمه می کنند، یاد چه گوارا و دیگر یاران کاسترو را مردمان کانگو والجزایردرپرتپش ترین گوشه های قلب خود جا می دهند.
دیگرکاسترو را بالباسی که نماد سییرا مایسترا بود، سیگار نماد کوبا و ریشی که تاآخرنماد خودکاسترو بود، نمی بینیم ولی چهره مهربان ومصم او برای همیش در قلب وذهن شیفته گان عدالت وانسانیت؛ انقلابیون دنیاحک شده گی است.
اورا بسیار دوست خواهیم داشت؛ او بهترین نماد انسانی از نوع به گفته لنین دارای «سرشت ویژه » بود. او بهترین نماینده همه انقلابیون داد خواه عصرما بود. یادعزیزش گرامی باد.


شرف و افتخارجاویدان به این فرزند خلف بشریت دادخواه، این فرزند کبیرخلق کوبا!
پدرود فیدل!

* درزبان فرانسوی فیدل به معنا وفادار و پابند به عهد می باشد.

بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۶ـ ۲۶۱۱

فیدل کاسترو رهبر انقلاب کوبا درگذشت

بدرود فرمانده !

 

دیشب راوول کاسترو رییس جمهور کوبا ، رفیق و همرزم فیدل ، رهبرانقلاب کوبا از طریق تلویزون ملی کوبا خبردرگذشت فیدل کاسترو را با جملات کوتاه به اگاهی خلق قهرمان کوبا وجهان رسانید :

« مردم عزیزکوبا،

بادرد جانکاه به شما رو می آورم ، تا مردم ما و خلق های جهان را در باره اینکه امروز ۲۵ نوامبر فرمانده کل انقلاب کوبا  فیدل کاسترو ساعت ده و ۲۹ دقیقه شامگاه درگذشت اگاه سازم .

برای برآوردن خواست اکید رفیق کاسترو پیکر وی سوزانده می شود.

در ساعات اول فردا روز شنبه ۲۶ نوامبر کمیته تشکیل شده سازماندهی مراسم تشییع جنازه ، خلق ما را با جزییات درباره سازماندهی مراسم ارج و احترام به بنیادگذار انقلاب کوبا  اگاه می سازد.

تا پیروزی،‌همیشه!»

بر بنیاد گزارشات منابع بین المللی شورای دولتی کوبا امروزبا انتشار بیانیه‌ ای اعلام نمود که مردم کوبا روز سه شنبه ۲۹ نوامبر ۲۰۱۶ ترسایی با گردهمآیی بزرگ در« میدان انقلاب شهرهاوانا » برای آخرین بار با فیدل کاسترو وداع می کنند . درهمین حال قرار است  خاکستر فیدل کاسترو به « کاروان آزادی » مسیری که او و همرزمانش در جریان انقلاب کوبا طی کردند، برده  شود.

امروز میلیون های انسان در سراسر جهان و درکوبای انقلابی به خاطر درگذشت فیدل کاسترو روز ( فیدل آلخاندرو کاسترو روزFidel Alejandro Castro Ruz )  رهبر پیشین حزب و دولت کوبا ، اسطوره مبارزه و مقاومت ضد امپریالیتسی در سوگ نشسته اند. با آنکه فیدل کاسترو بیش از نود سال زنده گی نمود،  ولی هیچ گاهی از سهم گیری فعال در مبارزه به خاطر رفاه اجتماعی و بهسازی شرایط زنده گی مردم کوبا و جهان فروگذاشت نکرد. کاسترو که درجوانی راه انقلاب و دگرگونی های اجتماعی به سود مردم و اقشارو طبقات تحت ستم و استثمار را برگزید ، پس ازپیروز ی انقلاب در کوبا با وجود توطیه ها و تجاوزات بی مانند امیریالیزم  و ارتجاع ؛ به ویژه ایالات متحده امریکا توانست نظامی را پی ریزی و رهبری نماید که درآن بی سوادی ، بی عدالتی اجتماعی و ستم واژه های بیگانه  هستند. درهمین سال های دشوار و بادرنظر داشت ابعاد گسترده جنگ روانی ـ اقتصادی ؛ و توطیه ها و تجاوزات  دوامدارنظامی ایالات متحده امریکا و ارتجاع منطقه ، مردم کوبا توانستند  از نظام مردمی و دستاورد های انقلاب  شان دفاع ؛ و درفش آرمان های شریفانه آزادی ، برابری ؛ سهمگیری فعال در پروسه های اجتماعی و احترام به انسان را به اهتزاز نگهدارند. کوبا توانست در این راه به الگویی برای خلق های منطقه وجهان مبدل گردد.علاوتاً فیدل و خلق قهرمان کوبا توانستند با گزینش اصل همبسته گی و برابری درمناسبات میان مردم کوبا و درعرصه جهانی دستاوردهای بی مانندی را نصیب گردند. تاریخ معاصر کوبا نشاندهنده هزاران نمونه برازنده از این همبسته گی با خلق های جهان در مبارزه به خاطر آزادی ، صلح ، پایان بخشیدن به استثمار و اپارتایید، مبارزه برعلیه مرض و بی سوادی بوده و می باشد ؛ که در این میدان می توان از ده ها اقدام انسانی حزب و دولت کوبا دریاری به مردم افغانستان یاد نمود.

فیدل کاسترو درجریان دو دوره مسوولیت اش منحیث سرمنشی جنبش عدم انسلاک نقش ویژه ایی را در رشد و تکامل این جنبش جهانی ایفا نمود.

« فرمانده کاسترو »  به خاطر اندیشه ها و عمل  درخشانش درجنبش های سیاسی و اجتماعی قاره امریکای لاتین و جهان از نام و ننگ و حرمت بی مانندی برخوردار بوده؛ و اندیشه و آثارش درمبارزه برای برپایی نظام  مردم سالار؛ و رشد و بهروزی انسان مورد استفاده گسترده قرارمی گیرد.  فیدل را هوادارنش بنام  های :« قهرمان سوسیالیسم » ، «  قهرمان مبارزه ضد امپریالیستی » و « قهرمان  بشردوستی » می شناسند. فرمانده فیدل درحالی که صدها بار مورد سوقصد تروریستی از سوی امریکا و ارتجاع منطقه قرار گرفت ،  توانست در نتیجه درایت و جانبدای حزب و مردم کوبا  از این توطیه های رذیلانه  تروریزم دولتی جان به سلامت درآورد.

درگذشت فیدل کاسترو این شخصیت برازنده سیاسی جهان و دوست مردم افغانستان ، ضایعه بزرگی برای مردم کوبا و جنبش های انقلابی جهان می باشد.

تارنمای بامداد بزودی گفت و گوی ویژه با دیپلوم انجینرعمر محسن زاده ، دیپلومات پیشین، معاون انجمن دوستی افغان ـ کوبا ؛ وکارشناس ارشد امورکوبا و امریکا لاتین در باره:  

پیشینه  مناسبات سیاسی و فرهنگی افغانستان ـ کوبا، نقش فیدل کاسترو درپی ریزی و اثرمندی این مناسبات ، رهبران سیاسی افغان و روابط شان با فیدل ، انکشافات روان در قاره امریکا لاتین  و سایر مسایل مربوط به انقلاب کوبا و امریکای لاتین را به نشر می رساند.

خواننده گان گران قدر بامداد ؛  شما در در روزه های آینده  شاهد بررسی ها و گزارشات دست اول درباره کوبا و دستاورد های آن دربیش از نیم قرن گذشته خواهید بود.  

دکتراسد محسن زاده مدیر مسوول تارنمای بامــداد

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۲۶۱۱

دامنه های کنونی روابط ترکیه و افغانستان


فرزاد رمضانی بونش

 

روابط میان افغانستان و امپراطوری عثمانی و سپس ترکیه تاریخی دیرینه دارد و کابل پس از اتحاد شوروی سابق، دومین کشوری بود که جمهوری نوین نوپای ترکیه را در سال ۱۹۲۱ ترسایی مورد شناسایی رسمی قرارداد. در واقع بسترها و اشتراکات بسیاری در بین دو کشور روابط را استوار می کرد و با وجود عدم مرزهای مشترک و همچنین حضور دوره ای دو کشور در بلوک های شرق و غرب این روابط در طول دهه ها چندان آسیب نخورد. در دو دهه گذشته ترکیه با وجود رژیم طالبان دولت ربانی را به رسمیت شناخت و پس از نابودی طالبان با دولت حامد کرزای نیروهایی را به عنوان یکی از اعضای ناتو به افغانستان اعزام و با در نظرداشتن ملاحضات گوناگون سیاسی اقتصادی امنیتی و فرهنگی نفوذ خود را گسترش داد. همچنین در سال های اخیر ترکیه  میزبان چندین کنفرانس راجع به افغانستان بوده و اقدام به تامین صلح و ثبات در افغانستان کرده و با برگزاری اجلاس های سه جانبه بین پاکستان و افغانستان و ترکیه ، تلاش در جهت میانجی گری در مذاکرات صلح دولت افغانستان با گروه طالبان و حتا تمایل به گشایش دفتر طالبان رویکردهایی را در جهت  گسترش روابط مدنظر قرار داده است.

روابط جیوپولتیکی  و سیاسی ترکیه و افغانستان

اهمیت افغانستان برای ترکیه در مرحله نخست به دلیل شرایط جیوپولیتیک و سیاسی سپس ظرفیت های اقتصادی جمعیت سی میلیونی افغانستان و سپس اشتراکات فرهنگی و ترکی است. در این بین از یک سو سیاست خارجی افغانستان در سال‌های اخیر با توسعه همکاری‌های منطقه ‌ای با قدرت‌های منطقه ای و جهانی در پی جایگاه سنتی به عنوان قلب و پل ارتباطی منطقه بوده است. در این راستا افزایش روابط با تركیه از پشتیبانی امریکا (به دلیل نزدیكی و هم سویی تركیه با امریکا ) برخوردار بوده است. در این حال حل متغیرهایی چون تمایل به پرونده آشتی ملی میانجی گری بین دولت افغانستان و گروه طالبان ، برون رفت از بحران و حل مشکلات امنیتی افغانستان ، نقش ترکیه  در ناتو ، الگوی نظام سیاسی در ترکیه ، استفاده از نقش ترکیه به عنوان میانجی در برابر پاکستان و... مدنظر کابل بوده است. در مقابل از نگاه ترکیه انقره یکی از بزرگ ترین حامیان دولت وحدت ملی افغانستان است ، مدافع ادامه پشتیبانی از افغانستان پس از سال ۲۰۱۷ ترسایی و مشکلات این کشور در واقع مشکلات انقره است. همچنین این کشور جدا از حضور سربازانی در افغانستان، حضور ناتو در افغانستان را برای امنیت این کشور بسیار اهمیت می داند و از ناتو خواسته تا افغانستان را ترک نکنند. در همین حوزه جدا از نوع همکاری های نظامی، بورسیه تحصیلی دانشجویان نظامی افغان و افسران جوان در اکادمی های نظامی و پولیس ترکیه مد نظر بوده است. در بعد دیگری گذشته از ایجاد پیمان استراتیژیک میان دو کشور در سال های گذشته، سطوح همکاری ها به ویژه در حوزه امنیتی را افزایش داده و کوشیده با استفاده از دیپلوماسی خود در کاهش مشکل عمده افغانستان یا نگاه پاکستان به افغانستان نقش قابل مهمی بازی نماید.

ابعاد اقتصادی روابط ترکیه و افغانستان

تركیه به دلیل مشكلات مختلف افغانستان سرمایه گزاری گسترده ای در بخش های اقتصادی افغانستان نکرده، اما خواستار توسعه روابط اقتصادی با افغانستان است و در یک دهه گذشته ترکیه در کنفرانس توکیو و همچنین کنفرانس لندن، تعهد کرده تا سال ۲۰۱۷ ترسایی حدود ۱۵۰ میلیون دلار به افغانستان کمک کند. با این وجود ترکیه در عرصه هایی چون افزایش شرکت های سرمایه گزاری ترکیه در افغانستان ، ضرورت بازسازی اقتصادی افغانستان به عنوان یکی از بزرگ ترین سرمایه گذاران خارجی در افغانستان مطرح شده و در کنار آن مسیر ترانزیتی  « راه لاجورد» از ترکمنستان، آذربایجان و در نهایت ترکیه و اروپا را مد نظر داشته و کوشیده از این امر به عنوان فرصت برای گسترش نفوذ خود استفاده کند. در همین راستا در یک سال اخیر نیز قرارداد فاز دوم بند کجکی میان علی احمد عثمانی، وزیرانرژی و آب افغانستان و سلیمان جیلیو، رییس شرکت ساختمانی ۷۷ ترکیه، طی مراسمی با حضور محمد اشرف غنی، رییس جمهور افغانستان در کابل امضا شد.

روابط فرهنگی ترکیه و افغانستان

پیشینه عثمانی در جهان اسلام و نفوذ معنوی در افغانستان در کنار دو عامل اکثریت حنفی و اقلیت های عمده ترک زبان در افغانستان (شامل ازبک و ترکمن ) از بسترهای مهم توجه ترکیه در حوزه فرهنگی به افغانستان است. در واقع حضور اقلیت تر ک زبان با جمعیتی در حدود ۱۰ تا ۱۵ درصد موجب شده انقره به استفاده از این پتانسیل با استفاده از ویژگی های نژادی و زبانی مشترک در افغانستان در راستای منافع ترکیه و برای قدرت بخشیدن هرچه بیشتر به ترکیه از اهرم های پایدار در نفوذ منطقه ای ترکیه بنگرد. چنانچه در سال های گذشته نیز پشتیبانی از جنرال دوستم و جنبش ملی اسلامی افغانستان در راستای نفوذ سیاسی اقتصادی و فرهنگی در افغانستان بوده است. در کنار این نیز در یک دهه اخیر نیز با رویکردهای آموزشی چون آموزش کارمندان، بهره گیری از رایزنی فرهنگی و خانه‌ فرهنگ « بنیاد یونس امره » آژانس توسعه و همكاری جهان ترک؛ پخش سریال های تلویزیونی و فیلم های سینمایی تركی، كمک  و مشاركت در بازسازی مساجد و مدارس، آموزش زبان تركی استانبولی، کمک به رسانه های همگرا با جریان ترک گرایی و پان ترکیزم قدرت نرم تركیه در افغانستان را به ویژه در مناطق ترک زبان افغانستان بیش از هر زمان دیگری گسترش داده است.

چشم انداز حضور ترکیه در افغانستان

حضور و نقش آفرینی بیشتر ترکیه  در افغانستان هر چند با نگاه موافق جریان های قوم گرایی ترک و برخی جریان های اسلامی میانه رو  و یا طرفـدار غرب روبرو است، اما با وجود بسترهای گوناگون روابط دو کشور مخالفان حضور فزاینده ترکیه در افغانستان معتقدند که ترکیه برای پشتیبانی همه جانبه از گروه های پان ترکیست در افغانستان تلاش کرده و در جست وجوی سیکولاریزه کردن جامعه و مذهب کشور است . بنابراین با وجود پشتیبانی از نقش اقتصادی و میانجی گرانه رویکرد ترکیه در افغانستان با حضور بیشتر امنیتی و فرهنگی ترکیه در افغانستان مخالف هستند.

بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۶ـ ۲۲۱۱

 

« همه چیز با معیارهای المانی سنجیده می شود »

ایگون کرنس: « ... در این عصر ناامن، در جهانی که چنین درهم ریخته است، تقریبا هیچ کشوری نیست که مانند چین تصوری روشن از چشم انداز سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود داشته باشد. این کشور برای فاصله زمانی امروز تا سال ۲۰۵۰ ترسایی برنامه دارد. چین به پاخاسته و این را می توان دید. همکاری تنگاتنگ آن با روسیه قابل تحسین است که این برای حفظ صلح نیز حایز اهمیت است».

 

روبرت الیرتس

حزب کمونیست چین با تقریبا ۸۵ میلیون عضو خود نه تنها بزرگ ترین حزب کمونیست بلکه از لحاظ تعداد اعضا  بزرگ ترین حزب جهان است. در ماه اکتوبر ششمین پلینوم این حزب خواستار برپاشدن نوزدهمین کنگره حزب درسال آینده شد تا کنگره وظایف آتی حزب را مشخص سازد. از مشاهدات چنین بر می آید که پکن در همان حال که گام های راهبردی برمی دارد؛ در عین حال بسیار محتاط نیز هست. از این رو می خواهند مرحله به مرحله پیش بروند. آنها می خواهند تا سال ۲۰۲۱ ترسایی که مصادف است با یکصدمین سال تاسیس حزب کمونیست چین به جامعه ای « نسبتا مرفه دست یابند». چین در حال حاضر از لحاظ قدرت اقتصادی در جهان در مرتبه دوم قرار دارد.
حزب کمونیست چین در ماه اکتوبر از تمام دانشمندان داخلی و خارجی دعوت کرده تا در هفتمین همایش جهانی سوسیالیزم  با شعار «مارکسیزم در قرن۲۱» گرد هم آیند. یکی از نماینده گان المان در این همایش که در پکن برپا شد  ایگون کرنس* ( آخرین نخست وزیر جمهوری دموکراتیک المان بود). برگزار کننده گان همایش موکدا بر این نکته تکیه می کردند که سوسیالیزم  چینی جنبه ملی دارد، و برخلاف سوسیالیزم  اروپایی مدلی برای دیگر کشورها نیست. ایگون کرنس در گفت وگو با  روز نامه یونگه ولت روشن می سازد که این رویکرد ناشی از کجا ست:

یونگه ولت:  سفر شما در ماه اکتوبر به پکن دومین سفر شما در سال جاری به این کشور بود. انگیزه شما برای سفرهای مکرر به آنجا صرفا ناشی از کنجکاوی است؟
کرنتس: پس ازهر سفر بیش تر برای من روشن می شود که اطلاعات ما در اروپا در مورد چین تا چه حد ناچیز است. اطلاعاتی که ما از چین داریم اکثرا یک سویه، گاه غلط  و یا دست کم مغرضانه است. در این مدتی که من آنجا بودم ششمین اجلاس مجمع عمومی کمیته مرکزی حزب کمونیست چین برپا بود. صبح روز افتتاح اجلاس، یعنی در ساعاتی که حتا خود اعضای کمیته مرکزی هم اطلاعات مشخصی از آنچه در پلینوم خواهد گذشت نداشتند، مفسر رادیو المان موسوم به « دویچلند رادیو » که تفسیرش را از طریق اینترنت می شنیدم چنان تفسیر می گفت که گویی از همه چیز باخبر است، تفسیری مبنی بر: حدسیات، ادعاهای بی اساس، حرف هایی در حد فال قهوه و کف بینی. با این شیوه کار نه برخوردی عادلانه به چین می شود و نه پاسخی عادلانه به نیاز های اطلاعاتی مردم المان داده می شود.
یونگه ولت: اجازه بدهید بگویم: نتیجه برخورد ایدیولوژیک همین است.
کرنتس- این ایدیولوژی نیست، هرچند که کلی افکار ضد سوسیالیستی و فضل فروشی های پرتفرعن هم قاطی آن هست. مساله این جهان بینی اروپا محور است: همه چیز با ملاک المانی سنجیده می شود.
یونگه ولت: به جای آن باید با کدام ملاک سنجید؟
کرنتس: ما باید جمهوری خلق چین را با توجه به تاریخ آن، با توجه به پیشرفت آن، با توجه به توانایی های آن، با توجه به دستآوردهای آن و خواست های آن بسنجیم.
یونگه ولت: شما با این تغییر چشم انداز به چه نتایجی رسیدید؟
کرنتس: آن طور که من می بینم، در این عصر ناامن، در جهانی که چنین درهم ریخته است، تقریبا هیچ کشوری نیست که مانند چین تصوری روشن از چشم انداز سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود داشته باشد. این کشور برای فاصله زمانی امروز تا سال ۲۰۵۰ ترسایی برنامه دارد. چین به پاخاسته و این را می توان دید. همکاری تنگاتنگ آن با روسیه قابل تحسین است که این برای حفظ صلح نیز حایز اهمیت است. مشخص بگویم: من در همان دو ولایتی بودم که در سال ۱۹۸۹ همراه با یک هیات نماینده گی از جمهوری دموکراتیک المان از آن دیدار کردیم. این ولایت ها چنان تغییر کرده که به دشواری می توان آن را باز شناخت. از آن زمان تا اکنون همه جا دست به عمران زده اند: خانه سازی کرده اند، موسسات اجتماعی تاسیس کرده اند، خیابان ساخته اند. فقط با حیرت می توان به این تغییرات چشم دوخت و آفرین گفت.
یونگه ولت: نگاه تان کمی آرمان گرایانه نیست؟ چین هم بهشت روی زمین نیست.
کرنتس: اصلا قصد ندارم چین را چون آرمان شهر جلوه دهم. من ازشکست سوسیالیزم  در اروپا این را نیز آموختم که نباید به دیگران و راه های دیگری که برای رسیدن به سوسیالیزم  در پیش گرفته می شود بدیده تفرعن نگریست، یا بر این باور بود که ممکن است سوسیالیزمی بی نقصان پدید آید، که عملکردش بتواند تهی از تضاد ها باشد. کشوری چنین بزرگ با ملیت های فراوان و باقی مانده هایی از گذشته، پراست از دشواری ها و مسایل سیاسی و اجتماعی. اما آنچه از منظر من عمده است پیشرفتی است که این کشور تا اکنون به آن دست یافته است و برنامه های واقع گرایانه ای است که برای آینده دارد. تصور من این است که رهبری چین به بهترین وجه می داند که یک پروژه تاریخی مانند سوسیالیزم  با ویژه گی های چینی که تا اکنون در تاریخ نمونه ای نداشته، با چه دشواری ها و مخاطراتی روبروست.
تا کنون ۸۰۰ میلیون نفر از فقر نجات داده شده اند. بهبود کیفیت زنده گی خلق و ارتقا  سطح آن در کانون توجه قرار دارد. من بارها از رهبران در مدارج متفاوت حزبی پرسیده ام به نظر شما مهمترین وظیفه کدامست. آنچه مرا عمیقا تحت تاثیر قرار داد پاسخی بود که از اکثر آنها شنیدم:  « برای همیشه بر فقر چیره شویم ». هیچ سرمایه دار معمولی چنین واکنشی نشان نمی داد.
یونگه ولت: واژه تحریک آمیز سرمایه داری بمیان آمد.
کرنتس: من واژه غرض آلود رسانه های سرمایه داری را در باره چین نمی پذیرم. این یک واقعیت است که سوسیالیزم  اروپایی در درجه اول به این دلیل از پای درآمد که نتوانست به تولید ضروری برای غلبه بر سرمایه داری دست یابد. این که امروز چین راه دیگری را در پیش گرفته ناشی از این ضرورت است که یک پایه نیرومند مادی- فنی برای سوسیالیزم  با ویژه گی چینی بوجود آورد. در سال ۱۹۴۹ که انقلاب در چین پیروز شد، چین یک کشور نیمه فیودال و نیمه مستعمره بود . تا اکنون در هیچ کجای جهان پرش از فیودالیسم به سوسیالیزم  با موفقیت روبرو نشده است. کشورهای امپریالیستی که چین را میان خود تقسیم کردند، در آن زمان مانع پیدایش مناسبات سرمایه داری در چین شدند.
یونگه ولت: و حالا بشدت به پیش رانده می شود؟
کرنتس: نه، به این ساده گی نیست. من تلاش می کنم درک کنم سوسیالیزم با ویژه گی چینی چگونه است. چین چگونه کشوری است؟ « هفتمین اجلاس جهانی سوسیالیزم  » که آکادمی علوم اجتماعی ما را نیز به آن دعوت کرده بود، در پی یافتن پاسخی به این پرسش بود.
یونگه ولت: منظورتان از "ما" کیست؟
کرنتس:  رولف برتولد  که در سال های دهه پنجاه در چین تحصیل می کرد و سال های درازی سفیر ما در پکن بود و من. ما را به عنوان شاهدان دوران دعوت کرده بودند.
یونگه ولت: یعنی بیشتر صحبت از گذشته بود تا آینده.
کرنتس: کنفرانسی بود با شرکت ۳۶ کشور( از المان هم نماینده گان بنیاد روزا لوکزامبورگ ) در آن حضور داشتند،  و بیش از ۴۰۰ دانشمند و فعال حزبی از جمهوری چین. موضوع کنفرانس « مارکسیزم در قرن ۲۱ بود ». به نظر من آنچه حایز توجه است این است که حزب کمونیست چین، در دورانی که مارکسیزم منسوخ دانسته می شود، آن هم نه فقط از سوی ضد کمونیست ها، امروزی بودن اندیشه های مارکس، انگلس و لنین را در برنامه روز قرار می دهـد. بنا بر این برخلاف حدس شما توجه کنفرانس به گذشته معطوف نبود.
یونگه ولت: پس کنفرانس چه نیازی به شاهدانی چون شما داشت؟
کرنتس: چینی ها در پی یافتن علل از پای در آمدن سوسیالیزم  در اروپا هستند تا از آن برای حال و آینده خود نتیجه بگیرند. آنها فقط از اشتباهات خود درس نمی گیرند، بلکه از خطاهای دیگران ُ یعنی ما نیز می آموزند. معاون آکادیمی در سخنانی که به عنوان خیرمقدم به حضار بیان کرد از جمله گفت: اینک هنگام آنست که با جدیت بیشتری در باره احیا  سوسیالیزم  سخن بگوییم تا در باره گذشته.
یونگه ولت: پس از مائو چه خبر؟
کرنتس: سخن از متفکران مارکسیست داخلی و خارجی می رفت. مائو هم یکی از آنهاست. به طور کلی آنچه چشمگیر بود این بود که حزب کمونیست چین به تاریخ خود توجه خاصی دارد. برغم ضرورت انتقاد از آن دوران تا ۱۹۷۸ ترسایی نباید فراموش کرد که با وجود انقلاب فرهنگی در این زمان، پایه های پیشرفت های امروزی در آن زمان گذاشته شد. از این رو ضرورت دارد که نقش مائو مورد بررسی دقیق و ارزش یابی عادلانه قرار گیرد. افزون بر این من « واژه نامه فلسفی مارکسیستی »  را که  الفرد کوزین  فیلسوف جمهوری دموکراتیک المان به بررسی دوباره آن پرداخته است تقدیم به فوروم کردم و نشان دادم که دانشمندان جمهوری دموکراتیک المان که در سال ۱۹۹۰ترسایی  از دانشگاه ها، مدارس عالی و آکادمی های جمهوری دموکراتیک المان اخراج شدند، بطور خصوصی کار خود را در عرصه پژوهش های مارکسیستی دنبال کرده اند. این امر مورد توجه ویژه قرار گرفت.
نوزدهمین کنگره حزب کمونیست چین طبق برنامه در خزان سال آینده، نمی دانم تصادفا یا تعمدا، همزمان با صدمین سال انقلاب کبیر اکتوبر، برپا خواهد گشت. / ترجمه رضا نافعی


  *ایگون کرنس  در سال ۱۹۶۱ منشی سازمان FDJ   (جوانان آزاد المان) بود، در ۱۹۸۹ ترسایی منشی عمومی حزب سوسیالیست متحد المان و نخست وزیر المان دموکراتیک بود.!

 بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۱۶ـ ۲۲۱۱

روابـط نـژادی وقـومی

میرمحمد شاه رفیعی

نژاد گروهی از افراد است که در طول نسل‌ های متوالی ویژه‌ گی‌ های مشترک جسمی یا زیستی خود را حفظ کرده‌اند.گروه‌های نژادی عموماً به سه نوع؛ نژاد سفید یا قفقازی، نژاد سیاه یا زنگی و نژاد زرد یا مغولی تقسیم گردیده است هرچند جا دادن بعضی از افراد به یکی از این سه گروه کار نسبتاً دشواری است و اما گروه‌های قومی افرادی را دربرمی ‌گیرد که اعضای آن ویژه ‌گی‌های فرهنگی یک سان دارند، این ویژه‌ گی‌ ها عبارت ‌اند از دین، زبان و ملیت. گروه‌های نژادی ازنظر جسمی باهم شباهت دارند اما گروه‌های قومی علاوه ازنظر جسمی دارای ویژه ‌گی‌ های  فرهنگی یک سان نیز می‌ باشند.

در جوامع امروزی گروه‌های اقلیت و اکثریت از نگاه نژادی و قومی زنده گی دارند، و اکثراً گروه‌های اقلیت نژادی و قومی از داشتن امکاناتی که اعضای گروه اکثریت از آن برخوردار اند محروم می ‌باشند. گروه‌های اقلیت جامعه از لحاظ نژاد، دین، ملیت و زبان از گروه‌ های اکثریت متمایز می ‌شوند. موقعیت اقتصادی و شغلی نیز گروهی از اعضای جامعه را به‌ صورت یک اقلیت درمی ‌آورد. اعضای گروه مسلط در جامعه احساس می ‌کنند که گروه اقلیت امتیاز اقتصادی و اقتدارشان را تهدید می ‌کند در همین حال اعضای گروه اقلیت احساس این را می ‌داشته باشند که در راه حرکت شان به سمت پیشرفت و تعالی موانعی از طرف گروه اکثریت قرار داده می ‌شود تا نتوانند پایگاه اجتماعی ‌شان را توسعه دهند و سطح زنده گی ‌شان بهبود یابد. این دو نوع احساس دو گروه موجب می‌ شود تا برای اشتغال و دیگر امتیازات اقتصادی و اجتماعی با یک دیگر به رقابت بپردازند و مبارزات قومی و نژادی در جامعه شکل بگیرد.

نژادپرستان و قوم گرایان اعضای غیرخودی گروه‌ های اجتماعی را ازلحاظ هوش پست خیال کرده و شایسته گی مشارکت در فعالیت ‌های اجتماعی را برای آن‌ها محدود می ‌کنند. نژادپرستان مدعی وجود رابطه میان سطح هوش و نژاد و ارتباط  شخصیت با نژاد اند؛ حالان که علوم اجتماعی و حیاتی ثابت کرده‌اند که میان هوش و نژاد هیچ رابطه‌ ای وجود ندارد.

پدیده شوم نژادپرستی سال‌ها قبل به‌ صورت کلی در جهان از بین رفته و با تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر و سرنگونی حاکمیت آپارتاید درافریقای جنوبی این عقیده غیرانسانی دیگر طرفداران کمتر دارد؛ اما به‌ صورت محدود در بعضی از کشورهای اروپایی و امریکای شمالی و در کشور المان نیونازیست‌ها به این عقاید شوم غیرانسانی گاه‌ گاه متوسل می‌ شوند و باعث آزار و اذیت سیاه پوستان و سایر اقلیت‌های نژادی می ‌گردند.

اما قوم مداری تا اکنون در سراسر جهان از جمله در کشورهای روبه توسعه به‌ مثابه یک مرض مهلک و خطرناک طرفدارانی دارد و از طرف سردمداران الیگارشی مالی جهانی و نیولیبرالیست ها  و حاکمان مزدور درکشورهای روبه توسعه تعقیب و حمایه می ‌گردد. گرایش‌های قومی جزیی از بحرانات نظام سرمایه ‌داری در جهان است.

قوم‌گراها با برتر دانستن فرهنگ خود از فرهنگ  دیگران خود و قوم خود را بااستعداد بیش تر و خصوصیات بهتر تلقی می‌ کنند و موانع را درراه توسعه و ارتقای فرهنگی سایر گروه‌های قومی ایجاد می ‌نمایند و سعی بر آن دارند تا از امکانات نفوذ آن‌ها در دولت و رشد اقتصادی آن‌ها جلوگیری به عمل آید.

در شرایط کنونی از قوم گرایی به بهانه‌ ای نیروی مقاوم در برابر اعمال نفوذ بیگانه؛ به حیث ابزاری در جهت جلوگیری از دگرگونی‌های مثبت نیز استفاده می‌ شود. حالان که جهت اعتلای خرد جمعی یک جامعه انتخاب راه مناسب غرض توسعه فرهنگ ملی و همزمان کسب ارزش‌های مثبت جهانی باید وجود داشته باشد.

هرگاه قومی و یا جامعه نظام اجتماعی، ارزش‌ها، باورها و سنت‌های خود را بهترین یا دست کم خیلی بهتر از ارزش‌ها و بارورهای دیگران بداند زمینه‌ ای ایجاد افراط گرایی و تنفر از نظام و ارزش‌های و باورهای دیگران را در میان قوم خود مساعد می ‌سازد.

یکی از آثار تا جایی مثبت قوم مداری شاید این باشد که هرچه قوم مداری قوی‌ تر باشد وطن دوستی و ملیت خواهی منطبق بر آن بیشتر خواهد شد؛ اما این اندیشه آثار زیانباری نیز دارد که زیان‌ بارترین اثر قوم مداری ایجاد موانع در برابر نوآوری‌ها و کسب علم و فرهنگ جهانی می‌ باشد. قوم‌ گراهایی که همیشه به اندیشه دیگران بدگمان هستند و آن‌ها را نادرست تلقی می‌ کنند از استفاده آن دسته از مسایل جامعه و مردم را محروم می‌ کنند که مسایل داخلی توسط آن‌ها به ‌آسانی قابل حل می‌ باشد. قوم مداری افراطی به طرد غیرضروری و بیهوده  دانش و فن‌آوری‌ های دیگران منتهی می ‌شود و ازهرگونه مبادلات فرهنگی  و غنی سازی فرهنگ خویش جلوگیری می‌ کنند.

از اینکه در اوضاع‌ واحوال کنونی جناح‌ های حاکم در کشورما یک دیگر را به قوم گرایی محکوم می‌ کنند جای بحث جدی دارد؛ زیرا شخصیت‌ های بر سراقتدار هریک خود به نماینده گی از قوم و تباری معینی به اقتدار رسیده‌ اند. دیده می ‌شود که روحیه قوم مداری و دامن زدن به اختلافات قومی به‌ منظور رسیدن به اهداف شخصی و منافع  گروهی تحت نظر و اداره کشورهای بیرونی درافغانستان به وجود آمده و شخصیت‌ های قوم گرا قبل از آنکه مدافع حقوق و منافع قوم خویش باشند بیش تر در خدمت اهداف استراتیژیک قدرت‌ های بزرگ مالی و سیاسی جهان و منطقه می‌ باشند. خوشبختانه اکثریت مطلق این اشخاص درمیان قوم و ساحه زنده گی خود نیزجای پا نداشته و مورد اعتماد مردم نمی‌ باشند. تاریخ مبارزات سیاسی مردم افغانستان به‌ ویژه جنبش دموکرات و ترقی‌ خواه کشور نمایانگر پیکارهای متعدد مردم ما به خاطر استقلال، شگوفایی میهن  و رفاه و خوشبختی مردم، و ایجاد فضای اعتماد و همدلی میان اقشار مختلف جامعه ما می ‌باشد.

قدرت‌های بزرگ سیاسی و اقتصادی جهان در تلاش هستند تا کشورهای روبه توسعه ازجمله کشورهای اسلامی و شرق میانه را به کشورهای کوچک و مناطق محدود قومی تجزیه کنند تا از منابع مادی و ذخایر طبیعی این کشورها به‌آسانی استفاده و بهره برداری نمایند. بنا بر آن ضرورت است تا نیروهای دموکرات و ترقی‌ خواه کشور با هوشیاری و صداقت و راستی غرض اعتلا و شگوفایی فرهنگ و اقتصاد کشور در یک صف واحد با گام‌ های استوار قدم نهاده و با هر نوع عقاید و افکار ناسالم ناسیونالیستی و قوم و تبارگرایی تنگ نظرانه با شجاعت مبارزه نمایند.

 بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۲۲۱۱