کنفرانس صلح مسکو پاشنه آشیل واشنگتن است
دوکتور سید احمد جهش
درماه اکتوبرسال ۲۰۰۰۱ ترسایی، وقتی امریکا به بهانه امحای طالبان افغانستان را اشغال نمود؛ همه کشورهای منطقه اشغال افغانستان را به نفع خود دانسته این اقدام امریکا را ستوده و شاد باش گفته وامریکا را در زمینه کمک کردند.
اما بعد از وقایع عراق ، لیبیا ، سوریه وبسط و توسعه تروریزم درافغانستان بود که کشور های مذکور بیدارشدند و فهمیدند که امریکا خودش سردمدار تروریزم است که پایگاه هایش پشت دیوارشان قراردارد.
کشورهای موصوف بالاخره درک کردند که اگرافغان ها امور مملکت خویش را خود بدست گیرند به نفع آنها یعنی همسایه ها نیز می باشد.
ازهمه مهمتر بزرگ ترین تهدید برای همسایه های مان خطرتوسعه و گسترش تروریزم و بنیادگرایی است که طرح و پیشکش نمودن چنین همایش ها جهت انسجام و هم آوایی کشور های منطقه برای حل و فصل بحران و تنازع سازمان یافته در افغانستان مطمع نظر می باشد.
تاریخ چانس طلایی رابرای رهبران واقعی و صادق وطن فراهم نموده است. کنفرانس بین المللی صلح افغانستان درمسکو و ادامه ی این همایش ها زمینه را مساعد نموده است تا با استعمار وداع کرده برای وطن ومردم خود اعاده حیثیت نماییم.
به نظرمن خیلی بجا خواهد بود که دراین کنفرانس علاوه برنماینده گان عالیرتبه دولت افغانستان و دول منطقه، نماینده گان مخالفین مسلح دولت وعلاوه برآنها نماینده گان همه احزاب سیاسی کشوراعم ازاحزاب ملی دموکراتیک، لیبرال وجمهوری خواه می توان که ازنام های ازقبیل شاخه های ح د خ ا، جنبش شمال، افغان ملت، سازمان همبستگی، جنبش ملی اسلامی، جبهه ملی، شخصیت های ملی مستقل، روحانیون وطنپرست ودیگران بطور وسیع حضورداشته باشند. زیرا این نیروها ارچند با سلاح به مقابل دولت دست نشانده قیام نکرده اند، اما به مبارزه سیاسی خود به خاطرصلح درافغانستان مساعی زیاد بخرج داده اند.
فکر می کنم که یکی ازعلل خروج حزب اسلامی ( البته به مشوره آی اس آی ) ازمذاکرات با دولت همین باشد که به جای تسلیم شدن به یک دولت دست نشانده بهتر خواهد بود تا با اشتراک دریک کنفرانس بین المللی حیثیت خود را بلند ببرد.
به نظرمن اشتراک هرچه بیشترنیروهای سیاسی داخلی دراین کنفرانس نمایان گراجماع عمومی مردم افغانستان می باشد وباعث می گردد تا فیصله های کنفرانس به اتفاق آرا و با اکثریت قاطع و گرانتوری قدرت های منطقه ای و بین المللی تصویب گردد.
امریکا علاقه ندارد تا در این نوع کنفرانس ها اشتراک نماید. اگراشتراک کند باید فیصله های نشت را قبول کرده به اشغال افغانستان خاتمه داده ؛ پایگاه های خود را از کشور برچیند وبازنده شود. از اینجاست که نشست مسکو دردناک وپاشنه اشیل واشنگتن است. برای امریکا جنگ و اشغال لازم و ملزوم هم اند. صلح در افغانستان مانع اشغال آن می گردد.
در ارتباط به توطیه و رویکرد های بسیار پیچیده و غامض قتل های زنجیره یی مهره های درشت مقاومت بر ضد بنیادگرایی و پیوست به آن برکناری آقایان جنرال دوستم و ضیا مسعود همه حامد کرزی و غنی احمدزی را ملامت می کنند. باید عرض نمایم که این دو اجیرک آنقدر هم احمق نیستند. آن ها می دانند که این دسیسه ها و برطرفی ها به نفع هیچکس نیست. ولی اونها مجبور اند تا آنرا عملی نمایند. زیرا همه حکم و دستور باداران خارجی است که باید تامین و عملی گردد. غربی ها می دانند که جنرال دوستم و ضیا مسعود چه تنفس می کنند. ازاین رو حتا می توان گفت که دوستم و ضیا و مردم ولسوالی اچین ننگرهار همه قربانیان نشست مسکو می باشند.
اجندای نهایی « کنفرانس صلح افغانستان » به ابتکارمسکو باید چنین باشد:
اول- امضای قرارداد آتش بس بدون دادن امتیازبه هیچ جناح.
دوم- ایجاد مجلس خبره گان به اساس لیاقت واهلیت.
سوم- ایجاد حکومت موقت توسط مجلس خبره گان بادرنظرداشت همه ملحوظا ت.
چهارم- تعدیلات در قانون اساسی ( تبدیل سیستم ریاستی به پارلمانی ـ پارلمان متشکل از نمایندگان احزاب واشخاص بی طرف) توسط حکومت موقت.
پنجم- راه اندازی انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری توسط حکومت موقت.
ششم- خواهش احترامانه مردم افغانستان وهمه اشتراک کننده گان کنفرانس ازامریکا تا به غرض اعاده حیثیت بین المللی افغانستان ومردمش، استقلال افغانستان را به رسمیت شناخته، پایگاه های نظامی خود را از افغانستان جمع کرده قوای خود و متحدین خود را تا آخرین سرباز از افغانستان خارج نماید.
افغانستان، واپس از اشغال به خانواده کشورهای قلب آسیا خوش آمدی!
بامداد ـ سیاسی ـ ۳ / ۱۷ـ ۲۴۰۴
با عبوراز خط قرمز وضع جهانی شکننده تر می شود!
اسد کشتمند
طوریکه در یاداشت های قبلی تذکر داده شد، به موازات تشدید مخاصمت ها در سوریه، وزنه جنگ وحضور نیروهایی که تا اکنون در جنگ افغانستان به مثابه نیروهای متعارف درگیرنبوده اند، بیشتر می شود. بتاریخ ۷ اپریل بعد از هدف قراردادن بخشی از سرزمین سوریه به وسیله راکت های کروز امریکا سوالاتی به میان آمد که د رنوشته کوچکی آنرا چنین فورمول بندی کردم: « آیا این تجاوزآغاز دور وحشتناک رودررویی با روسیه نخواهد شد؟ برخورد تلافی جویانه برحق روس ها چه خواهد بود؟ راکت های تدافعی ۳۰۰ S و۴۰۰ S درسوریه وارد عمل نخواهند شد؟ اوضاع جهانی چه مسیری را درپیش خواهد گرفت؟ پس ازاین تجاوز خیره سرانه، مگرنیروهای تجاوزگرعربستان سعودی دریمن درتیررس موشک های روسی قرارنخواهند گرفت؟ حضور امریکا درافغانستان چه وضعی را تجربه خواهدکرد؟ تجاوز امریکا بر سوریه این سوالات را درسرلوحه اوضاع کنونی جهان قرار می دهد. امریکا با این اقدام جنایتکارانه بی بند و بارانه خود جهان را به سوی تباهی سوق میدهد.» تحولات روزهای اخیر وضع را درزمینه جواب به این سوال ها کمی روشن تر ساخته است. حوادث بعدی بدون تردید به همه سوال ها جواب خواهند گفت.
امر مسلمی است که پیشرفت نیروهای سوریه ومتحدین آن درجنگ برعلیه تروریستهای وهابی وتکفیری باعت بالا گرفتن خشم وعصبانیت اداره رئیس جمهور ترامپ گردید ؛ تاجائیکه با عجله صحنه سازی غم انگیزی به وسیله متحدین پنهانی امریکا درجهت استفاده از مواد شیمیائی سرهم بندی شده ومورد استفاده نامشروع وزورگویانه امریکا در جهت بمباران پایگاه هوائی الشعیرات سوریه قرارگرفت. به طور طبیعی این تجاوز آشکار که بدون حداقل ثبوت قابل قبول ودر غیاب یک تحقیق همه جانبه (که د رچنین موارد ی یک امر الزامی است)، صورت گرفت، نمیتوانست با واکنش خشم آلود مسکو مواجه نشود. در ورای تحرکات دیپلوماتیک، مسکونشان دادکه تلاش میکند درآینده جلو وقوع چنین تجاوزاتی را درعمل بگیرد. در این راستا دو حادثه یا دو موضع گیری مسوولین روسی امریکا را دربرابریک انتخاب خطرناک قرار داد : ادامه تجاوز آشکار برحریم سوریه و رفتن هرچه بیشتر بسوی یک درگیری خطرناک جهانی ویا تجدید نظر براین شیوه برخوردغیرمسوولانه. تا اکنون علایم روشنی مبنی بر تصمیم امریکا در این زمینه دیده نمی شود ولی بهرحال راه دیگری جزاین دو، وجود ندارد. یکی ازاین دوحادثه اعلام جنرال کوناشنکوف سخن گوی وزارت دفاع روسیه در جهت تقویت قابلیت دفاعی سوریه دربرابرتهاجم احتمالی مجدد امریکا بود. این خود گویای دنیایی از رمز وراز دیپلوماتیک و اقدام عملی است. طوری که می دانیم درعرصه های با اهمیتی چون جنگ سوریه نیروهای مخاصم هم، در بند تعاملات گوناگون درگیر هستند. به عبارت دیگرخط قرمزها و ناگزیری هایی برای هردوطرف وجود دارد که باید رعایت گردد. در گذشته ها این خطوط قرمز با قرادادهای رهبران هردوگروه جنگ سردتعین میشد؛ زمانی برای راکت های میان برد حدی را تعین می کردند، درشرایطی داشتن تعداد معینی ازسرگلوله های اتمی را تعین می کردند، گاهی برای ختم آزمایشات هسته ای قراداد می بستند ویا پیمان ها یا میثاقهای بین المللی را به میا ن می آوردند( مانند پیمان منع آزمایشات هسته در هوا وبحر و زیرزمین وغیره).... در کنار این پیمان ها وقرار دادها، خط قرمزهای « طبیعی » دیگری هم وجود داشت که از ماهیت تناسب نیروها برمیخاست. مثلاً هیچگاهی امریکا نمی توانست در صورت وجود اتحادشوروی ، آنچه را درعراق ولیبیا ویوگوسلاوی وافغانستان انجام داد، حتا خوابش را هم ببیند زیرا به عکس العمل متقابل مواجه می شد. نتیجتاً حفظ تناسب معین در این فض او مجموعه عرف روابط بین قدرت های بزرگ، خود خط قرمزی بسیار درشت وحتا تعین کننده بود. بیاد بیاوریم گروگان گیری کارمندان سفارت امریکا در تهران را که در اوایل انقلاب ایران رخ داد. درآن وضع، امریکا نمی توانست از خط قرمز حمله به ایران علیرغم اینکه ایران روابط تیره ای با شوروی هم داشت، عبورکند. وقوع چنین صحنه هایی در اوضاع کنونی، حتا در مخیله انسان های امروزی هم نمی گنجد. در شرایط امروزی اگر کسی به امریکا بگوید که بالای چشمت ابرو قراردارد، ( به اصطلاح مردم ما ) خاکش رابه توبره باد می کند. دیروزدر فضای جنگ سرد و با پشت گرمی اتحاد شوروی بود که ایران ، لیبیا ، سوریه ، عراق ،یمن جنوبی و ایتیوپیا و.... قد راست دربرابرامریکا می ایستادند. ولی این مخالفت ها ومقاومت ها دربرابر نیروی قهار امریکا، با فروپاشی اتحادشوروی وبا از بین رفتن خطوط قرمز آن دوران، به تاریخ پیوست. فروپاشی شوروی تنها خود این فروپاشی نبود، بلکه خطوط قرمز آن دوران را نیزبا خودبه دهلیزهای تاریخ برد.
درشرایط امروزی درطول نزدیک به یک دهه اخیر، قیام روسیه برای اظهار وجود ودفاع از منافع حیاتی خود، به تدریج عکس العمل کشور های غربی عمدتاً اعضای ناتورا برانگیخت؛ جنگ سرد جدیدی دراین اواخربا ادامه وضع به وجود آمده در روابط امریکا وروسیه به میان آمد وکشور های متحد امریکا درناتو واتحادیه اروپا بی چون وچرای جدی در پی امریکا د راین وادی وحشت انگیزروان شدند. خطوط قرمز نوینی عرض وجود کردند وبه هر اندازه ای که در این جنگ سرد جدید، دیوار ها برای جدائی ها بلند تر شوند، خط های قرمز ناشی ازصحنه عمل ، روابط وهمچنان عرف بین المللی هم برجسته تر خواهند شد. این خط های قرمز کنونی فقط در آن عرصه هایی وجود دارد که مانع تشدید بی سابقه وضع روابط میان دوطرف عمده سیاست های جهانی (امریکا و روسیه ومتحدین هریک آنها ) می گردد ومتکی برتفاهم و پیمانی نانوشته است. چنین خط قرمز ها به پیشرفت درگیری ها وباتراکم تجربه های عملی هردوطرف، شکل می گیرند. جنگ جبارانه ای که برعلیه یوگوسلاویا وبه طریق اولی برعلیه صربستان به راه افتاد، نقش بسیار بزرگی را در شکل گیری جنگ سرد نوین ایفانمود. یوگنی پریماکوف صدراعظم وقت روسیه برای یک سفررسمی روانه امریکا بود که بیل کلینتون دستور بمباران صربستان را صادرکرد. با شنیدن این خبر، پریماکوف دستورداد تا هواپیمایش از فراز اتلانتیک به سوی مسکو عقب گرد کند. این اقدام ساده ای نبود. علیرغم اینکه فردی چون یلتسین رییس جمهور آن وقت روسیه بود، ولی اقدام بمباران صربستان به اندازه ای برای روس ها ناخوشایند بود که حتا همین رییس جمهور دایم الخمر امریکا زده هم نتوانست آنرا کم اهمیت سازد. اقدامات تعرضی امریکا با توسعه ناتو تا سرحدات روسیه و براه انداختن حوادث اوسیتیای جنوبی وضعی رابه وجود آورد که نمی توانست ازآغاز جنگ سرد جلوگیری کند. حتا تا اینجا هم برای حفظ ظاهر هردوطرف ادای دوستی وهم صدایی رادربسا مسایل بین المللی در می آوردند؛ علیرغم اینکه دراین سال ها امریکابا بی اعتنایی بی سابقه ای به اشغال افغانستان وعراق وکشتار صدها هزارتن از مردم عراق برای ویران ساختن « اسکلت کشوری » عراق مبادرت ور زید. کودتای فاشیستی در اوکرایین به رهبری امریکا کاسه صبر مسکو را لبریزساخت و دست درازی امریکا به طور جنون آمیز به سوریه که روسیه در آنجا منافع بزرگی داشت، دیگر هیچ جایی برای تحمل روس ها باقی نگذاشت.
درچنین شرایطی که رودررویی در تمام عرصه ها( سیاسی، دیپلوماتیک، اقتصادی، فرهنگی، هویتی) عمومیت یافته است، خطوط قرمز روشن تر می شوند.
در اوضاع واحوال کنونی خطوط قرمز یعنی همان نقاطی که حساسیت فوری برمی انگیزند وبا سیستم دفاعی وجنگی هر دوطرف رابطه دارد. مشخصاً اگرامریکا نمی تواند برای داعش و دیگر مخالفین سوری سلاح های خطرناک ضدهوایی (آن سان که درافغانستان دردهه هشتاد میلادی قرن گذشته برای دست پرورده گان خود پیشرفته ترین سلاح ضدهوایی یعنی راکت سرشانه ای استینگر را آماده ساخت) رافراهم کند، دلیل آن اینست که روسیه عین کاررادر نقاطی دیگر دربرابر امریکا انجام خواهد د اد . از این جا است که هردوطرف در این عرصه دروضع دست وپاگیری قراردارند وترجیع میدهند عدم ارسال چنین سلاحهائی رادرعمل به مثابه خط قرمز بپذیرند. این خود پیمان بسیار مستحکم ولی نانوشته ای است که هر دوطرف رعایت آنرالازمی می پند ارند. برپایه همین الزام دربرابر خط قرمز ودرمقیاسی دیگر بوده است که روسیه سلاحهای بسیار پیشرفته ضد هوایی رابرای سوریه فراهم نکرده بود ولی اطمینان داشت که امریکا خط قرمزی راکه جدیداً با حضورنیروهای روسی در سوریه به میان آمده بود، رعایت خواهند کرد. اماچنین نشد و آقای ترامپ نوبه دوران رسیده نخواست خط قرمزی راکه برای هر سیاستمداری وضع کنونی در سوریه با حضور روسها به طور طبیعی در برابر امریکائی ها شکل داده است، به بیند. تجربه سالهای اخیر نشان داده است که هربار با عبور امریکا از خط قرمز است که روسها هم دیگر به آن اعتبار قایل نمی شوند، این بار هم روسیه از طریق جنرال کوناشنکوف از عبور بی باکانه امریکا از این خط قرمز، حداعلای استفاده ممکن را برد واعلام کرد که ارتش سوریه رادربرابرتجاوزات احتمالی مجدد امریکا از دید پدافند هوایی تقویت می کند. در این جملات کوتاه یک سیاست بزرگ نهفته است: روس ها از یک خطای متکبرانه امریکا بزرگترین مانع را از سرراه تقویت قدرت دفاعی سوریه برداشتند. آنها می توانند پیشرفته ترین سیستم های دفاعی را دراختیارسوریه قراربدهند. به این ترتیب دروضعیت خاص این منطقه ویژه خاورمیانه که تا اکنون تقویت حدبالای قدرت دفاع هوایی سوریه یک خط قرمز« مفهوم شده » را تشکیل می داد، با همین اشتباه متکبرانه امریکا تغییری بسیار با اهمیت واردشده است. دیروزدر رسانه های روسی خبر با اهمیت عظیمی با نحوی « عادی گرفتن موضوع » و بدون سروصدا؛ نه به وسیله وزیر دفاع یا وزیر خارجه بلکه به وسیله رییس کمیته شورای فدرال دفاع و امنیت روسیه انتشاریافت:
« روسیه آماده تحویل سیستم پدافند هوایی به عنوان یک اولویت به سوریه میباشد».
به گزارش اسپونتیک، ویکتور اُزروف رییس کمیته شورای فدرال دفاع و امنیت روسیه گفت؛ حجم مورد نیاز ( پدافند هوایی ) را می توان به عنوان یک اولویت قرار داد و نیازی به صنایع دفاعی بیشتری ندارد. به گفته وی، در این مورد اگر تصمیم گیری لازم صورت پذیرد، روسیه به سهولت می تواند این تجهیزات را در اختیار سوریه قرار دهد، به این دلیل که سوریه در حال جنگ با تروریست ها می باشد و روسیه برای کمک در مبارزه با تروریزم به این کشور کمک می کند. ازروف تاکید کرد، این موضوع قوانین بین المللی و( فیصله ) شورای امنیت سازمان ملل را نقض نخواهد کرد، سیستم پدافند هوایی سلاح تهاجمی نبوده و بلکه یک سیستم دفاعی محسوب می شود.
پیش از این بشار اسد رییس جمهور سوریه در مصاحبه با اسپونیک اعلام کرده بود که دمشق علاقمند به آخرین نسل از« سیستم پدافند هوایی » می باشد و مذاکرات در این زمینه بین وزرای دفاع دو کشور به عنوان بخشی از برنامه روزانه در جریان است.
به این ترتیب در صورتی که سوریه راکت های رعب آور اس ۴۰۰ را دریافت نماید، آیا امریکایی ها بازهم به خود اجازه خواهند داد سرمیز شام رییس جمهور و مهمان عالیرتبه خارجی اش، برایش اطلاع بدهند که راکت های کروز برای نشانه گرفتن نقاطی در سوریه آماده است ویا اینکه قبل از چنین ماجراجویی هائی صدبار گز خواهند کرد تا ببینند می توانند ببرند یانه؟ دیده می شود که رییس جمهور ترامپ با بی خیالی هایش در عرصه با اهمیت دیگری باخت را برای خود رقم زد.
موضع گیری ویا حادثه با اهمیت دیگراظهارات اخیر ولادیمیرپوتین است که ابراز آرزومندی کرد روسیه مجبور نشود با قوای نظامی مساله افغانستان راحل نماید. این گفته معنی پوشیده با اهمیتی دارد؛ یعنی اینکه اگر امریکا ازخط قرمز بابی مبالاتی عبور میکند و به خود اجازه می دهد علیرغم حضور روسیه، به سرزمین سوریه تجاوزنماید، روسیه هم می تواند از « ناخن افگار» امریکا در افغانستان بگیرد. طوری که دیده می شود، درهرموردی پیشینه عملکرد یک طرف، طرف دیگر را از ملامتی عمل بالمثل می رهاند.
درهمین راستا خیلی ها معتقدند که هدف استفاده از « بمب مادر» در ولایت ننگرهار، ارسال پیامی بود برای روسیه به خصوص که این اتفاق بعد از اظهارات ولادیمیر پوتین رخ داده است.
دیده می شود که امریکا، قدم به قدم از یک سو به تحریک همسایه های افغانستان می پردازد و ازجانب دیگر احتمال تبدل افغانستان به نقطه داغ درگیری ها را بالا می برد.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۳۰۴
ترزا می نخست وزیر بریتانیا که بارها گفته بود مخالف برگزاری انتخابات زودهنگام است، روز گذشته خواهان برگزاری انتخابات زودهنگام در هشتم جون شد؛ درخواستی که برای اجرایی شدن به موافقت دو سوم اعضای پارلمان این کشور نیاز دارد و با توجه به کاهش محبوبیت حزب کارگر (حزب اصلی مخالف ) بسیاری آن را کودتای ترزا می برای تقویت جایگاه خود و تضعیف دیگر احزاب خواندهاند. نخست وزیر بریتانیا در سخنرانی صبح روز گذشته خود مدعی شد احزاب مخالف، آماده گی مذاکرات دولت برای خروج این کشور از اتحادیه اروپا را به خطر میاندازند: « در جریان این مذاکرات بریتانیا به ثبات و رهبری قدرتمند نیاز دارد، اما احزاب مخالف به جای وحدت، دچار تفرقه هستند ». او ضمن اشاره به اکثریت شکننده محافظه کاران در پارلمان گفت اجازه نمی دهد احزاب رقیب، موقعیت دولت را در مذاکرات تضعیف کنند.
به باور تحلیل گران نتیجه نظرسنجی های اخیر به ترزا می جسارت برگزاری انتخابات زود هنگام را داده است. در این نظرسنجی ها حزب محافظه کار حاکم با حدود ٤٤ درصد در صدر است، یعنی ٢١ درصد بیش تر از حزب کارگر به رهبری جرمی کوربین. ترزا می امیدوار است با به دست آوردن اکثریت پارلمان، روند خروج بریتانیا (برگزیت) را آسان تر و سریع تر به پیش ببرد. از دیگر سو به نظر می رسد ترزا می در محاسبات خود به این نتیجه رسیده که با برگزاری انتخابات زودهنگام می تواند تا سال ٢٠٢٢ ترسایی بر بریتانیا حکومت کند. برپایه نظرسنجی موسسه یوگاو، پس از درخواست ترزا می برای برگزاری انتخابات زودهنگام، ٥٠ درصد کسانی که در نظرسنجی شرکت کردهاند، بر این باورند که ترزا می بار دیگر نخست وزیر خواهد شد و تنها ١٤ درصد به جرمی کوربین رای دادهاند. در این میان ٣٦ درصد هم گفته اند که نمی دانند چه کسی بیشتر شایسته نخست وزیری است.
حزب کارگر پیش تر گفته بود که در صورت درخواست ترزا می برای برگزاری انتخابات زودهنگام در پارلمان به آن رای موافق خواهد داد و این یعنی دوسوم آرای لازم برای تصویب برگزاری انتخابات زودهنگام به دست خواهد آمد. همان طور که انتظار می رفت، جرمی کوربین رهبر حزب کارگر، حزب اصلی مخالف دولت، پس از سخنرانی ترزا می گفت که این حزب از انتخابات زودهنگام استقبال می کند و در پارلمان رای به برگزاری آن خواهد داد. برخی از تحلیل گران بریتانیایی با کودتا خواندن اقدام ترزا می، استقبال جرمی کوربین از برگزاری انتخابات زودهنگام را اشتباه بزرگ رهبر حزب کارگر خواندهاند و می گویند با توجه به شانس کم حزب کارگر برای پیروزی در این انتخابات که تنها سه هفته دیگر برگزار می شود، این حزب باید در برابر خواست ترزا می برای برگزاری انتخابات سراسری زودهنگام می ایستاد و مقابل روند خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا سنگ اندازی می کرد. در این میان تیم فرون، رهبر حزب لیبرال دموکرات هم از برگزاری انتخابات استقبال کرده و آن را فرصتی برای « تغییر مسیر» بریتانیا دانسته است: « اگر می خواهید از فاجعه برگزیت جلوگیری کنید، اگر میخواهید بریتانیا در بازار واحد باقی بماند، اگر بریتانیایی باز، مقاوم و متحد می خواهید، اکنون این شانس را دارید ».حزب استقلال پادشاهی متحد ( یوکیپ ) نیز از برگزاری انتخابات زودهنگام استقبال کرده است اما به گفته رهبر این حزب، این تصمیم ترزا می نه به خاطر خیر و صلاح کشور؛ بلکه بیشتر به خاطر ضعیف شدن حزب کارگر است.
نخست وزیر بریتانیا پیش از این گفته بود که با برگزاری انتخابات زودهنگام مخالف است، اما امروز گفت « اخیرا با اکراه » به این نتیجه رسیده که باید انتخاباتی زودهنگام برگزار شود. او گفت حزب کارگر می گوید ممکن است با توافق نهایی خروج مخالفت کند و لیبرال دموکراتها و حزب ملی اسکاتلند هم مخالف دولت هستند و اعضای « غیرمنتخب » مجلس اعیان نیز می خواهند قدم به قدم با مذاکرات خروج دولت درگیر شود. می گفت: « اگر اکنون انتخاباتی سراسری برگزار نکنیم، بازی سیاسی آنها ادامه پیدا می کند و مذاکرات ما با اتحادیه اروپا در آستانه انتخابات بعدی به دشوارترین مراحل خود می رسد».
پس از رای سال گذشته اکثریت بریتانیایی ها به خروج از اتحادیه اروپا ، دولت بریتانیا کمتر از یک ماه پیش روند رسمی خروج و مذاکرات مربوط به آن را آغاز کرد. احزاب مخالف می گویند هرچند خروج از اتحادیه اروپا رای آورده، جزییات و چگونه گی رابطه آینده با اتحادیه اروپا به رای گذاشته نشده بود و بنابراین دولت اختیار آن را ندارد که مذاکرات را به هر ترتیب که می خواهد، پیش ببرد. حال می در صورت پیروزی در انتخابات زودهنگام می تواند آن را به مشروعیت استراتیژی مورد نظرش برای خروج از اتحادیه اروپا تعبیر کند.
با توجه به درپیش بودن مذاکرات خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، به نظر می آید موضوع برگزیت و نگرش احزاب به شیوه اجرای آن در انتخابات پیش رو به محور اصلی رقابت تبدیل شود. احزاب مخالف دولت به خصوص آنهایی که با خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا مخالفاند، از هم اکنون در تلاشاند که رای دهندهها را به « برگزیت نرم » تشویق کنند تا از این راه پیروزی خود را در انتخابات آتی تضمین کنند./ شرق
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ ۱۹۰۴
سیاست « چرچیلی » نخست وزیر بریتانیا
اردشیر زارعی قنواتی
تصمیم غیرمنتظره ترزا می ، نخست وزیر محافظه کار بریتانیا، در روز سه شنبه ۱۸ اپریل برای برگزاری انتخابات زودرس پارلمانی در ماه جون احزاب اپوزیسیون این کشور را غافلگیر کرد. در تاریخ ۲۳ جون سال ۲۹۱۶ مردم بریتانیا در همه پرسی برای خروج از اتحادیه اروپایی موسوم به « برگزیت » شرکت کرده و با رای موافق ۵۲ درصد به تصمیم خروج رأی موافق دادند. بعد از فرونشستن التهابات ناشی از پذیرش برگزیت خانم ترزا می در تاریخ ۲۸ مارچ ۲۰۱۷ ترسایی با ارسال نامه رسمی به شورای اروپایی به صورت قانونی طبق ماده ۵۰ « پیمان لیسبون » مذاکرات برای خروج را آغاز کرد. تصمیم جدید نخست وزیر برای برگزاری انتخابات زودرس پارلمانی از یک طرف ناشی از سختی روند خروج و اختلافات دولت و اکثریت اعضای پارلمان درخصوص برنامه و شیوه اجرای همین مکانیسم ماده ۵۰ و منافع بریتانیا خواهد بود که همه احزاب اپوزیسیون دولت را به پنهان کاری و دورزدن پارلمان متهم می کنند. بههمین دلیل این تصمیم در پی تشدید تنشها در پارلمان حول برنامه نخست وزیر برای اجرایی کردن مکانیزم خروج از اتحادیه اروپایی اتخاذ شده است. خانم می ضمن انتقاد از احزاب اپوزیسیون و تاکید بر این نکته که با اکراه به این جمع بندی رسیده است، می گوید « در هفتههای اخیر حزب کارگر تهدید کرده علیه توافق نهایی که با اتحادیه اروپا داشتیم رای دهد. لیبرال دموکرات ها گفته اند می خواهند بر سر تلاشهای دولت مانع تراشی کنند و حزب حاکم اسکاتلند می خواهد ضد قانونی که رسما عضویت بریتانیا در اتحادیه اروپا را لغو کرده، رای دهد. اعضای غیرمنتخب مجلس اعیان هم نشان دادهاند در هر مرحله با ما سر جنگ دارند». بدون تردید تمام این نکاتی که خانم ترزا می به آن اشاره می کند واقعیاتی است که هم اکنون فضای سیاسی این کشور را به شدت تحت تاثیر خود قرار داده و در ذات اجرایی کردن برگزیت و به تعبیری توافق طلاق بین جزیره بریتانیا و اتحادیه اروپایی از قبل نیز پیش بینی می شد. اما دراین میان یک سیاسی کاری و فرصت طلبی حزبی هم خود را به رخ می کشد و آن اینکه حزب محافظه کار و خانم می که می دانند در جریان مذاکرات بسیار سختی که در پیش است به مرور اعتبار خود را از دست می دهند، از هم اکنون تصمیم گرفته اند انتخابات زودرس پارلمانی را در شرایطی برگزار کنند که بخش بزرگی از افکار عمومی اعتقاد دارند در وضعیت کنونی باید یک دولت با ثبات و قدرتمند در مقابل اتحادیه اروپایی برای مذاکرات و توافقات وجود داشته باشد.
مذاکرات حول خروج از اتحادیه اروپایی بدون شک بسیار پیچیده و مشکل خواهد بود به ویژه از آنجا که در همان ابتدا رهبران اروپایی به خواست دولت لندن مبنی بر مذاکرات هم زمان حول خروج و آینده روابط بین بریتانیا و اتحادیه اروپایی جواب منفی دادند. هم اکنون موضوعات مورد اختلاف دو طرف از اهمیت زیادی برخوردار است و برای هر کدام از طرفین مذاکرات توافق حول آنها بسیار سخت خواهد بود. موضوع جایگاه حقوقی سه میلیون اتباع کشورهای عضو اتحادیه اروپایی در خاک بریتانیا و یک میلیون بریتانیایی ساکن در حریم اتحادیه، مناقشه حول وضعیت حقوقی منطقه « جبل الطارق » که به گفته اروپاییان باید مذاکرات جداگانه بین لندن و مادرید برای توافق حول آن انجام گیرد، توافق نامه تجاری و بازرگانی بین بریتانیا و اتحادیه اروپایی و درخواست پرداخت مبلغی حول ۲۵ تا ۶۵ میلیارد یورو از طرف بریتانیا به اتحادیه به عنوان بدهکاریهای معوقه و جریمه خروج از جمله این مسایل است . بههمین دلیل خانم می که با روی کارآمدن دونالد ترامپ درامریکا موقعیت بینالمللی خود را تثبیت شده تر می پندارد، تهدید کرده است چنانچه اتحادیه اروپایی بخواهد در جریان مذاکرات سخت گیری کند؛ لندن نیز به همکاری های خود با اتحادیه حول مبارزه با جرایم و تروریزم پایان می دهد.
تصمیم اخیر نخست وزیر برای برگزاری انتخابات پارلمانی بدون تردید در راستای تقویت مواضع دولت و حزب محافظهکار بریتانیا در پارلمان انجام شده است. خانم می برای این تصمیم روی تشتت موجود در « حزب کارگر » بهعنوان اصلی ترین حزب اپوزیسیون و افول اعتبار حزب ملی گرای « استقلال » حساب ویژه ای باز کرده است. وی به خوبی می داند در شرایط کنونی که مذاکرات با اتحادیه برای خروج در پیش است بخش بزرگی از رای دهنده گان نگران از بی ثباتی و نقض منافع گرایش به یک دولت قدرتمند خواهند داشت و امروز نیز تنها گزینه پیش ِروی آنان دولت تحت رهبری حزب محافظه کار است. از آنجا که مواضع ترقی خواهانه جرمی کوربین ، رهبر حزب کارگر، بیشتر منافع طیف چپ، طبقات پایین و سندیکاهای کارگری را نماینده گی می کند و الیگارشی حزبی در مقابل وی به صف شدهاند، رقیب محافظه کار روی این تشتت و اختلافات درونی حزب رقیب حساب ویژهای باز کرده است. دوران رشد و اقبال بخشی از رایدهندگان به راست افراطی از جمله حزب استقلال هم بعد از برگزیت به پایان رسیده است و هم اکنون افول شتابنده این حزب و کناره گیری نایچل فاراژ از رهبری آن تقریبا هیچ شانسی را برای کسب کرسی های پارلمان برای آنان باقی نمی گذارد. نظرسنجی ها هم نشان می دهد هم اکنون حزب محافظه کار نسبت به رقبای خود از اقبال خوبی برخوردار است و سیاست مداران روباه صفت انگلیسی به خوبی می دانند در هنگامه یک جنگ یا تصمیم بزرگ فقط یک دولت مقتدر خواهد توانست منافع بریتانیا را در مقابل رقبا حفظ کند. اما این تنها یک وجه از مساله است که به شدت مورد توجه ترزا می و حزب محافظه کار قرار دارد در صورتی که پوتنسیال کوربین برای بسیج افکار عمومی حول یک برنامه مترقی می تواند بسیاری از این معادلات را برهم ریخته و قمار بزرگ خانم می را به یک باخت یا حداقل ناکامی از یک پیروزی بزرگ تبدیل کند.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۰۰۴
فرانسه در آستانه یک انتخابات تاریخی
بی اعتباری ٢ قطب سنتی
ا. ز. قنواتی
انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در روز یکشنبه ٢٣ اپریل یکی از مهم ترین و شاید تاریخی ترین انتخابات در این کشور خواهد بود چرا که این بار انتخابات از رقابت دو قطبی سنتی بین راست میانه و چپ میانه به سمت رقابت بین راست افراطی، پوپولیست مستقل و چپ رادیکال در دور اول در حال شکل گیری است.
در این انتخابات موضوع مهم در بنیان قضیه عدم اعتماد رای دهنده گان به « وضع موجود » و بیاعتباری هر دو جناح اصلی کشوراست که به نظر می رسد دیگر نماینده افکار عمومی و منافع توده های رای دهنده نیستند. در جناح بازنده گان بزرگ از یک طرف فرانسوا فیون ، نامزد راست میانه، به دلیل رسوایی های مالی و فساد خانواده گی توان جلب رای دهنده گان سنتی حزب جمهوری خواهان را هم به صورت کامل ندارد. از طرف دیگر بنوا آمون ، از حزب سوسیالیست که همیشه ضلع دوم قدرت در فرانسه بوده اند، به دلیل انشقاق و چند دسته گی در بین راست و چپ درون حزب که در انتخابات درونی حزب برای گزینش نامزد نهایی آنان انجام شد و امیدواران اصلی در مقابل آمون که از طیف چپ این حزب بود، شکست خوردند و سپس با خیانت رهبران و چهره های کلیدی حزب به وی، با سقوط جایگاه روبه رو شده است. آمون در چنین شرایطی که فقط جناح چپ حزب سوسیالیست را نماینده گی می کند در کنار خیانت هم حزبی های خود که به کمپ آمانویل ماکرون، نامزد مستقلی که با زیرکی از سقوط اعتبار حزب سوسیالیست از درون این حزب به عنوان کاندیدای مستقل در انتخابات ورود کرد، پیوسته بودند، با یک رقیب سرسخت و جنس اصل برای رای دهنده گان چپ فرانسوی با نام آشنای ژان لوک ملانشون روبه رو شد که به مرور با ناامیدی طیف چپ حزب سوسیالیست از احتمال پیروزی وی به سمت اردوی ملانشون سمت گیری می کنند.
در این میان وضعیت در سه ضلعی اصلی رقابت این دوره، با راست افراطی « جبهه ملی » با فرستادن مارین لوپن به میدان، مستقل میانه با ماکرون، وزیر اقتصاد دولت سوسیالیست ، فرانسوا اولاند و « چپ رادیکال » با آس برنده و جذاب خود ملانشون برای رای دهنده گان ترقی خواه و طبقات کارگری در جریان است. راست افراطی جبهه ملی در فضای سیاسی فرانسه همیشه یک رقیب و ضلع سوم رقابت ها بوده است که حتا در یک دوره رهبر کهن سال و پدر مارین امروز ژان ماری لوپن، در رقابت با ژاک شیراک به دور دوم راه یافت؛ ولی با اراده تمامی احزاب و جناح های سیاسی که بسیاری از آنان با تعبیر « با دستکش رای دادن به شیراک » برای پس زدن لوپن پدر در دور دوم رقابت برای حمایت از شیراک پای صندوق حاضر شدند، دچار یک شکست تاریخی شد. این بار نیز دختر بنیان گذار جبهه ملی که قبلا پدر خود را از حزب اخراج کرده بود و خود بر صندلی وی تکیه زد تا قبل از آخرین نظرسنجی های اخیر همیشه پای ثابت رقابت در دور دوم با بیش از ٢٦ درصد آرای رای دهنده گان شناخته می شود اما این بار عرصه بازی را ظاهرا ملانشون قرار است که به هم بریزد و به همین دلیل هرچند وی هنوز با ٢٢ درصد رای در نظرسنجی ها پیشتاز است، اما با افول جایگاه روبه رو شده است. آمانویل ماکرون که ظاهرا از قبل تمام امید های اتحادیه اروپایی و جناح سرمایه داری نیولیبرال روی وی متمرکز شده بود این بار که حزب سوسیالیست را به دلیل عملکرد بسیار بد رییس جمهوری معمولی ( اولاند ) بدون شانس می دید، با فرصت طلبی تمامعیار به عنوان نامزد مستقل وارد عرصه رقابت ها شد و در ابتدا نیز خوب جلو رفت به ویژه با خیانت و پیوستن اعضای ارشد حزب سوسیالیست که به جای حمایت از بنوا آمون کاندیدای رسمی حزب سوسیالیست به وی به نظر می رسید ستاره اقبال او برای ریاست جمهوری بلندتر از همه است. اما آس بزرگ این دوره از انتخابات ریاست جمهوری فرانسه ژاک لون ملانشون ظاهرا می رود تا رویاهای همه رقبا را به کابوس تبدیل کند. سورپرایز انتخابات ریاست جمهوری فرانسه با توجه به آخرین نظرسنجی ها و به ویژه نظرسنجی روز شنبه « لوموند» که ملانشون را همپای خانم لوپن و ماکرون نشان می داد و مهم تر از همه رشد جهشی روزانه وی در نزد رای دهنده گان در حال شکل گیری است. در این نظرسنجی هرچند لوپن و ماکرون همچنان با ٢٢ درصد پیشتاز هستند، اما ملانشون با ٢٠ درصد که در طول ١٠ روز گذشته یک رشد ١٠ درصدی داشته است، می رود تا از دیگر رقبای خود پیشی بگیرد. در این نظرسنجی فیون با ١٩ درصد و آمون با ٧,٥ درصد کاملا از قافله رقابت ها برای رسیدن به دور دوم جا ماندهاند.
موضوع بسیار بااهمیت در این میان افول همه رقبای معروف از راست افراطی تا چپ و راست میانه است که در مقابل رشد جهشی آرای ملانشون در طول یک هفته مانده به زمان رای گیری دور اول در کنار حدود ٣٥ درصد از آرای مردد و احتمال سرریزشدن بخش بزرگی از آرای آمون که وی نیز با شعارهای چپ وارد کارزار شده و دیگر بدون امید است، به طرف صندوق رای ملانشون خواهد بود که یک احتمال نزدیک به یقین است. ملانشون در دو دور مناظره تلویزیونی آن چنان قاطع، کوبنده و نماد مطالبات مردم ناراضی فرانسه ظاهر شد که بسیاری از بیننده گان و مخاطبان را قانع کرد و کمپین « فرانسه نافرمان » وی توانست فضای انتخابات این دوره ریاست جمهوری را به سمت مواضع خود جلب کند. هم اکنون در محافل سیاسی فرانسه به صراحت گفته می شود اگر ملانشون به دور دوم راه پیدا نکند، تنها مقصر آن بنوا آمون است که پیشنهاد رهبر حزب کمونیست فرانسه را برای دعوت از وی برای ایتلاف با ملانشون هنوز نپذیرفته است. چنانچه آمون این پیشنهاد را در روزهای آینده بپذیرد پیروزی چپ رادیکال در ایتلاف با جناح چپ حزب سوسیالیست حداقل در دور اول قطعی خواهد بود اما حتا در صورت عدم پذیرش این پیشنهاد نیز رای دهنده گان پشت سر آمون که صحنه رقابت ها را دنبال می کنند با مایوس شدن از امکان پیروزی وی بسیاری از آنان به اردوگاه چپ واقعی خواهند پیوست. روزهای آینده برای فرانسه روزهای سرنوشت سازی است که می تواند در تاریخ این کشور یک فصل تازه را رقم بزند و یک زلزله سیاسی را در اتحادیه اروپایی موجب شود. چنانچه ملانشون به دور دوم راه یابد اگر در رقابت با مارین لوپن قرار گیرد پیروزی نهایی وی قطعی خواهد بود و اگر با ماکرون روبه رو شود یک رقابت تنگاتنگ را موجب می شود که بسیاری از معادلات در عرصه سیاسی فرانسه را به هم خواهد ریخت. اما اگر پیش بینی حضور ملانشون در دور دوم تحقق نیابد و رقابت در این دور بین لوپن و ماکرون رقم بخورد باید منتظر یک رییس جمهوری مشابه اولاند بود که این بار در تصویر ماکرون به منصه ظهور می رسد ولی در هر حالتی احتمال پیروزی لوپن در دور دوم بسیار کم رنگ خواهد بود. مصاحبه فرانسوا اولاند با هفته نامه « لوپوان » که به صراحت می گوید از انتخابات این دوره بوی خوشی به مشام نمی آید و امکان بدترین سناریو مبنی بر راه یافتن لوپن و ملانشون به دور دوم وجود دارد، ناشی از همین وضعیت است. به نظر می رسد ملانشون را باید پدیده این دوره از انتخابات فرانسه دید.
بامداد ـ سیاسی ـ ۴/ ۱۷ـ ۱۸۰۴