هدف اصلی سفر پوتین به کشورهای آسیای مرکزی چیست؟

روزنامه اینترنتی «گازیتا.رو» با توجه به اینکه پوتین یک روز قبل نیز در دیدار با رییس جمهوری تاجیکستان به موضوع وجود پایگاه های نظامی روسیه  در منطقه اشاره کرده بود، این مساله را بررسی کرده است که کرملین با این اقدام قصد دارد چه پیامی را برای جمهوری های آسیای مرکزی بفرستد.

کنفرانس مطبوعاتی که به سفر دوره ای رییس جمهوری روسیه به سه جمهوری قـزاقستان، تاجیکستان و قـرغیزستان پایان داد، روز سه شنبه در بیشکک برگزار شد. در این کنفرانس، ولادیمیر پوتین که در کنار  الماز بیگ آتامبایف  رییس جمهوری قرغیزستان ایستاده بود، قبل از هر چیز از موضوع امنیت در منطقه  صحبت کرد. پر سر و صدا ترین اظهارات وی به مساله پایگاه نظامی روسیه در کانت قرغیزستان مربوط می شود. پوتین گفت: « هر زمان که دولت قرغیزستان بگوید که ما نیروهای مسلح خود را آنقدر تقویت کرده ایم که نیازی به وجود پایگاه نظامی روسیه نداریم، ما همان روز خاک این کشور را ترک خواهیم کرد.»

قرغیزستان سومین مقصد سفر رهبر روسیه به منطقه  آسیای مرکزی بود که  دو روز آغاز شد. پوتین بروز  ۲۷ فبروری  در شهر الماتا، مذاکراتی را با  نورسلطان نظربایف  رییس جمهوری قزاقستان داشت، سپس راهی دوشنبه، پایتخت تاجیکستان شد که در آنجا با  امامعلی رحمان  همتای تاجیک خود دیدار و گفت و گو کرد. پوتین در این دیدار هم مساله پایگاه نظامی روسیه در خاک این کشور را بررسی کرد.

رییس جمهوری روسیه در کنفرانس مطبوعاتی مشترک خود با رحمان گفت: « روسیه دارای پایگاه نظامی در تاجیکستان است و من می خواهم از شما به خاطر توجه به جهت گیری این همکاری نظامی تشکر کنم. تردیدی نیست که وجود این پایگاه نقش مهمی در تامین ثبات و امنیت منطقه و از جمله برای خود کشور تاجیکستان دارد.»

هدف اصلی سفر پوتین به منطقه

 آندری گروزین  رییس دفتر آسیای میانه موسسه کشورهای جامعه مشترک المنافع در گفت و گو با این روزنامه گفته است: « با توجه به مطالب رسمی منتشر شده در مطبوعات نمی توان هدف اصلی سفر پوتین به منطقه آسیای مرکزی را بیان کرد. هدف از این سفر قطعا فراتر از امضای چند سند معمولی بین دولتی است. انتخاب کشورهای  که پوتین به آنها سفر کرده، تا حدودی اهمیت این سفر را نشان می دهد. هر سه کشور عضو سازمان همکاری های شانگهای و سازمان پیمان امنیت جمعی هستند. دو کشور از میان آنها، یعنی قزاقستان و قرغیزستان، عضو اتحادیه اقتصادی اورآسیایی بشمار می روند. بدین ترتیب این سفر قبل از هر چیز با هدف تقویت تماس ها در جهت تقویت امنیت منطقه صورت گرفته است.»

این کارشناس افزود: « اظهارات پوتین در مورد پایگاه های نظامی روسیه در قرغیزستان و تاجیکستان، درک درستی از برخورد مشترک با مشکل امنیتی در منطقه را بوجود می آورد. روسیه در حال گسترش همکاری های نظامی- فنی خود با همه کشورهای آسیای مرکزی است تا آنها بتوانند به طور مستقل و بدون کمک روسیه مشکلات امنیتی خود را حل کنند. »

گروزین یادآور شد، بارزترین نمونه این مساله نه قرغیزستان، بلکه تاجیکستان است. با رسیدن فصل بهار، فعالیت های تروریستی در مناطق نزدیک مرز این کشور با افغانستان از سرگرفته خواهد شد. در این بین  پایگاه ۲۰۱ روسیه در منطقه «گـورکان تپه » تاجیکستان نقش مهمی را در تقویت امنیت در مرزهای این کشور ایفا  می کند.

وی گفت: « در این منطقه درگیری های نظامی با افغانستان به سبک جنگ ویتنام  به طور مرتب جریان دارد. کارشناسان  نظامی روسیه بیش از دو سال است که در حال آموزش نیروهای نظامی تاجیکستان و آشنا کردن آنها با روش های مدرن جنگیدن و کار با تجهیزات جدید  نظامی هستند. بزودی هم قرار است  هلیکوپتر هایی به نیروی هوایی این کشور تحویل داده شوند که برای عملیات در مناطق کوهستانی تاجیکستان بسیار مناسب هستند.»

منافع روسیه ، چین و ایران در منطقه منطبق است

 آلکسی پیلکو  مدیر مرکز رسانه ‌ای اورآسیا نیز معتقد است که اهمیت پایگاه های نظامی روسیه در منطقه آسیای مرکزی درحال افزایش است، برای اینکه روسیه اکنون در حال مذاکره با نیروهای میانه رو طالبان درافغانستان است که به نوبه خویش با گروه های تندرو در حال مبارزه هستند. تاجیکستان با این کشورهم مرزاست و همه می دانند که بخشی از جنگ جویان اسلام گرای افراطی برای اعزام به سوریه  و عراق در افغانستان آموزش می بینند.

 آندری گروزین  همچنین معتقد است که آسیای مرکزی منطقه‌ ای است که منافع روسیه ، چین و ایران در آنجا با یکدیگر مطابقت دارد، برای اینکه تامین امنیت آن برای هر سه کشور دارای اهمیت است. البته این امنیت برای امریکا هم مهم است و باید آن توجه داشته باشد که در واقع اهمیت زیادی به این مساله نمی دهد. وی افزود: « این حقیقت که دولت دونالد ترامپ تا اکنون مواضع خویش در قبال روسیه و آسیای مرکزی را مشخص نکرده است، احساس ناامنی و نگرانی برای رهبران سیاسی این منطقه بوجود آورده است. به همین دلیل مهمترین هدف پوتین از این سفر تشریح مواضع مسکو در قبال مسایل امنیتی در آسیای مرکزی است.»

به گفته  وی، در دوره ریاست جمهوری  باراک اوباما ، امریکا به این منطقه علاقه مند بود. در ماه نوامبر سال ۲۰۱۵  جان کری  وزیر امور خارجه  امریکا سفری دوره ای به کشورهای آسیای مرکزی داشت و با رهبران قزاقستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قرغیزستان و ازبکستان دیدار و گفت و گوهای مهمی انجام داد.

دولت ترامپ توجه زیادی به آسیای مرکزی ندارد

 آلکسی پیلکو  هم یا این عقیده موافق است که منطقه آسیای مرکزی جزو اولویت های دولت ترامپ قرارندارد، در حالی که دولت اوباما به این منطقه توجه زیادی داشت. وی افزود: « البته در عوض چین در آسیای مرکزی از لحاظ اقتصادی نقش بسیار مهمی را بازی می کند، هرچند از لحاظ سیاسی چندان به مسایل منطقه دخالت نمی کند.»

این کارشناس یادآور شد، مساله این است که چپن قدرت رویارویی با روسیه را در عرصه جمهوری های آسیای مرکزی ندارد، برای اینکه همه آنها جزو متحدین نزدیک ماسکو هستند و به همین دلیل انگیزه زیادی برای افزایش نفوذ سیاسی خویش در منطقه نفوذ روسیه ندارد.

بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۱۷ـ ۰۲۰۳

دافغانستان خلک باید د پاکستان پرضد راپورته شی

او دپاکستان سره سفارتی اړیکی قطع شی

 

دوکتورحبیب منگل

وسله والو طالبانو دحوت په نیټه په کابل کی د تروریستی حملو په ترڅ کی بیا دیوه شمیر وطنوالو په وینو لاسونه سره کړ اوجنایت ترسره کړ. زه هم ددی تروریستی حملی قربانیانو روح ته دعا کوم او ټپیانو ته يی عاجله شفا غواړم او ددی جنایت په ترسره کونکو او دافغان ولس او بشریت په دغو دشمنانو او ددوی په بادارنو ؛ لعنت وایم او دا ټول جنایتونه چی د اسلام د مبین دین تر نامه لاندی دتروریستی وحشی ډلو له خوا ترسره کیږی ؛ دانسانیت ، بشریت او د اسلام دمبین دین د شعایرو او احکامو سره ضدیت لری او یوه لویه او نه بخښونکې ګناه شمیرل کیږی .
دا حملی دافغانستان پرضد دپاکستان نه اعلان شوی جګړی او ددولتی تروریزم  دصدور یوه بله بیلګه ده چی دادی د۴ لسیزو را پدی خوا دافغانستان دبی امنه او بی ثباته کولو او په کابل کی دیوه لاس پوڅي حکومت د ایجاد او زمونږ په هیواد کی د استراتیژیک عمق د ترلاسه کولو لپاره پیل شوی او دوام لری او هغه وحت به دافغانستان پرضد دپاکستان دا نه اعلان شوی جګړه پای ته  ورسیږی چی :


۱- دافغانستان خلک په ټول هیواد کی باید دپاکستان پرضد رابورته شی او دافغانستان حکومت دپاکستان سره سفارتی یا دیپلوماتیکی اړیکی قطع کړی او دملګروملتونو د امنیت شورا څخه وغواړی چی دپاکستان پرضد چی په سیمه کې د تروریزم او دبنیاد ګرایی مرکز دی او افغانستان ته دولتی تروریزم را صادروی ټوکلی ګامونه پورته کړی .


۲- دافغانستان حکومت دامریکا متحده ایالات او ناتو دافغانستان څخه په کلکه وغواړی چی دافغانستان سره دشوو ستراتیژیکي قرارداد او امنیتی موافقتنامو له مخی دتروریزم ضد جګړی کی خپلې ژمنی په رښتیا اوسمه توګه ترسره کړی او په پاکستان کی د تروریستی شبکو اډو ؛ مرکزونه او پټ ځایونو د له منځه وړلو ؛ مالی سرچینو دوچولو لپاره ټوکلي ګامونه پورته کړی او په پاکستان فشار راولی ؛ تر څو دتروریزم په ضد جګړه کې چې « دبدو اوښو تروریستانو» د چټلې لوبی څخه لاس واخلی او په خپله خاوره کی دطالبانو مرکزونه له منځه یوسی ، دفترونه یی وتړی او مشران او فعالین يي دخپلی خاوری څخه وباسی او کابل ته وسپاري او د افغانستان پرضد دنه اعلان شوی جګری څخه لاس واخلي . او دافغانستان د امنیت دتامین اودفاعی- امنیتی قابلیت دلوړولو او زمونږ دهیواد دوسله وال پوځ دتجهیز لپاره هم خپلی ژمنی په ښه توګه تر سره کړی .


۳- دافغانستان حکومت دملګروملتونو د سازمان دامنیت شورا څخه هم وغواړی چی پر پاکستان فشار وارد کړی چی د تروریستی شبکو په اړوند دامنیت شورا دقطعنامو په عملی کولو او دتروریزم په ضد جګړه کی خپل هوډونه په عمل کې ترسره کړی اوکه پاکستان دملګرو ملتونو دامنیت شورا غوښتنی ونه منی لازم تعزیرات پر وضع شي .او همدا ډول دتروریزم ضد جګړی کی دسمیه ایزی اجماع د رامنځته کولو لپاره روانه هڅو ته زور ورکړی او اجازه ورنه کړي چې افغانستان دنیابتی جګړی په ډګر بدل شي .


۴- په افغانستان کی یو موټی سیاسی زعامت او یو ځواکمن حکومت را منځته شي او داحکومت په هیواد کی د پایدار امنیت دتامین او دتروریزم ضد جګړی کی دبریالیتوب لپاره نوی او کارا امنیتی استراتيژی تدوین کړی ؛ د هیواد دفاعی- امنیتی قابلیت د خود کفایی سطحی ته ورسوي او او د سیاسی ، انتخاباتی ، مالی او اقتصادی فساد ، بی وزلی او بیکاری ، بی قانونی جړی وباسی او دهیواد اقتصادی ، ټولنیزی او فرهنګی پراختیا دندی په سمه توګه ترسره کړی اودهیواد ملی ګټي ، سیاسی ځپلواکې او ملی حاکمیت تامین او وساتی او نړیوال موقعیت ټینګ کړی.

بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۷ـ ۰۲۰۳

سرمایه داری ملی، جایگزینی برای جهانی سازی

 

در باره سیاست ها واماج های رییس جمهور جدید امریکا رسانه های « مزدور » در امریکاوغرب کوشیده ومی کوشند تا از آن تفسیرهای نادرست و تحریف شده ای را پیش کش بدارند. در چنین جو زهرآلود تبلیغاتی و حاکمیت رسانه های انحصاری مشکل است تا تصویر روشن از برنامه و سیاست های رهبری جدید امریکا را بدست آورد .

در پیوست ما دیدگاه کارشناسانه جیمز پیراس، استاد بازنشسته جامعه شناسی دانشگاه بینگهامتون ـ نیویورک را خدمت خواننده گان گران ارج تارنمای بـامــداد پیش کش می داریم تا باشد با روی دیگری از واقعیت های روان سیاسی امریکا آشنایی کسب نمایند. بامـداد

 

جیمز پتراس

مقدمه :

ترامپ در هنگام سخن‌ رانی مراسم تحلیف خود به روشنی و خیلی جدی سیاست‌ های استراتیژیک اقتصادی  و سیاسی خود را که در چهار سال آینده دنبال خواهد کرد، آشکار ساخت . روزنامه نگاران، مقاله نویسان، دانشگاهیان و کارشناسان ضد ترامپ، که در فاینشال تایمز، نیویورک تایمز، واشنگتن پست و ژورنال وال استریت قلم می زنند، بارها برنامه  رییس جمهور را تحریف کرده و درباره او و هم‌ چنین سیاست های انتقادی کنونی و گذشته او دروغ گفته اند. ما به طور جدی به انتقاد ترامپ از اقتصاد سیاسی معاصر می پردازیم و با دقت جایگزین‌ها و ضعف‌ هایش را بررسی می کنیم.

انتقاد رییس جمهور ترامپ از طبقه حاکم

محور انتقاد ترامپ از نخبه گان حاکم، به دلیل تاثیر منفی شکل جهانی سازی بر تولید، تجارت، عدم تعادل مالی و بازار کار امریکاست. ترامپ معتقد است که سرمایه داری صنعتی، مکان سرمایه گذاری، و نوآوری را به شدت به خارج از کشور منتقل کرده است و خارج کشور از تاثیرات منفی جهانی سازی سود می ‌برد.  در دو دهه بسیاری از سیاست‌ مداران و کارشناسان به عنوان بخشی از شعارهای انتخاباتی خود یا در نشست های عمومی جهت از دست دادن مشاغل با پرداخت خوب و صنایع  پایدار افسوس خورده اند، اما هیچ‌ کدام علیه این مضرترین جنبه های جهانی سازی هیچ اقدام موثری انجام نداده اند. ترامپ درحالی آن‌ها را به کسانی‌که « همه حرف می‌ زنند، اما عمل نمی‌کنند»  متهم  ساخت، که وعده داد به سخن‌ رانی های پوچ پایان دهد و تغییرات اساسی انجام دهد.

رییس جمهور ترامپ واردکننده گانی را هدف قرار داده است که محصولات ارزان‌ قیمت از تولیدکننده گان خارج از کشور برای بازار امریکا می آورند و باعث تضعیف تولیدکننده گان و کارگران امریکایی می ‌شوند. استراتیژی اقتصادی او در اولویت دادن به صنایع امریکا یکی از انتقادات اشاره شده در انتقال از سرمایه مولد به سرمایه مالی و سوداگرانه تحت چهار دولت قبلی ست. نطق مراسم تحلیف او در حمله به نخبه گانی که « کمربند پوسیده»  وال استریت را رها کرده اند، با وعده های او به طبقه کارگر تطابق دارد:  « این کلمات را بشنوید! شما هرگز دوباره نادیده گرفته نمی‌شوید.»  کلمات خود ترامپ طبقه حاکم را « هم‌ چون خوک هایی که سر در آخور دارند»  توصیف کرد. (فایننشایل تایمز، ۲۳۱/۲۰۱۷، ص.۱۱)

انتقاد سیاسی و اقتصادی ترامپ

رییس جمهور ترامپ بر مذاکرات با شرکا و دشمنان خارج از کشور تاکید دارد. او بارها از رسانه های جمعی  و ارتقا بی ‌خردانه سیاست‌ مداران بازار آزاد و نظامی‌ گری تهاجمی  انتقاد کرده است که بدون مذاکره جهت معاملات سودآور در تضعیف استعداد کشور عمل کرده اند.

سیاست مهاجرتی رییس  جمهور ترامپ از نزدیک به سیاست استراتیژیک کارگری « اول امریکا»  مرتبط است که با تضعیف دستمزد کارگران، حقوق کارگران و اشتغال پایدار در امریکا از مهاجرت عظیم کارگران مهاجر استفاده کرده اند. این روش اولین بار در صنعت بسته بندی گوشت، سپس در صنایع نساجی، مرغ‌ داری و ساخت و ساز ثبت شد. پیش‌نهاد ترامپ محدود کردن مهاجران جهت  فرصت دادن به کارگران امریکایی  درتغییر تعادل قدرت بین سرمایه  و کار و تقویت قدرت کارگر سازمان‌ یافته جهت مذاکره برای دستمزد، شرایط و مزایاست. انتقاد ترامپ از مهاجرت توده ای بر مبنای این واقعیت است که کارگران ماهر امریکایی برای اشتغال درهمان بخش های مشابه در دسترس بوده اند، چنان‌چه دستمزدها افزایش می یافتند و شرایط کار جهت استخدام بهبود یافته بود و به خانواده های آن‌ها اجازه می ‌داد که استانداردهای زنده گی باثبات، و آبرومندانه ای داشته باشند.

انتقاد سیاسی رییس جمهور ترامپ

ترامپ به توافقات تجاری اشاره می‌ کند، که منجر به کسری عظیم بودجه گشته است، و نتیجه می ‌گیرد که مذاکره کننده گان امریکایی شکست خورده اند . او استدلال می ‌کند که رییس جمهور قبلی امریکا توافقات چندجانبه ای را جهت تامین اتحاد نظامی و پایگاه ها به هزینه مذاکره معاهدات اقتصادی اشتغال‌ زا ( پیمان‌های اقتصادی شغل آفرین)  امضا کرده بود.  ریاست جمهوری او وعده می دهد که معادله را تغییر دهد:  

او می‌خواهد که پیمان‌های اقتصادی* نامطلوب را فسخ و یا دوباره مذاکره کند، تعهدات نظامی امریکا  در خارج از کشور را کاهش دهد و متحدان ناتو  بودجه دفاعی خودشان را بیش ‌تر تقبل کنند. ترامپ بلافاصله پس از تصدی ریاست، مشارکت ترانس پاسیفیک را لغو نمود وخواهان تشکیل جلسه ای با کانادا و مکسیکو جهت مذاکره مجدد پیمان نفتا شد.

دستور کار ترامپ طرح‌هایی برای صد میلیارد دلار پروژه های زیرساختی، از جمله ساخت خطوط لوله نفت و گاز بحث برانگیز از کانادا به خلیج امریکا  در نظر گرفته است. روشن است که این خطوط  لوله معاهدات موجود را با مردم بومی نقض می‌ کند و تهدیدی جهت آسیب عمدی به محیط زیست است. با این حال، با اولویت دادن به استفاده از مواد ساختمانی ساخت امریکا  و اصرار بر استخدام کارگران امریکایی، سیاست‌های بحث انگیز او زمینه ای برای توسعه مشاغل امریکایی با دستمزد خوب تشکیل می‌ دهد.

تاکید بر سرمایه گذاری و مشاغل در امریکا یک جدایی کامل با دولت قبلی‌ است، که توسط رییس جمهور اوباما  در راه انداختن جنگ ‌های متعدد در خاورمیانه متمرکز شده بود، و باعث افزایش قروض دولت و کسری تجاری گشته بود.

سخن ‌رانی مراسم تحلیف ترامپ یک وعده سخت و محکم را صادر کرد:  « همین الان و همین جا باید به سلاخی امریکا پایان داد!» این سخن‌ رانی که در برابر اجتماع همان معماران چهار دهه ازاشتغال ‌زدایی جهانی سازی صحبت شده بود، برای بخشی از طبقه کارگر طنین انداز بود. « سلاخی»  دو معنی داشت:  سلاخی گسترده ناشی از تخریب مشاغل داخلی توسط دولت اوباما و دیگران که منجر به پوسیده گی و ورشکسته گی جوامع شهری، شهرهای کوچک و روستا ها گشت. این سلاخی داخلی روی دیگر سکه سیاست‌های آن‌ها در هدایت جنگ‌های بی پایان خارج از کشور بود که کشتار را به سه قاره گسترش داد . رهبری سیاسی پانزده سال گذشته سلاخی داخلی را با اجازه دادن به بیماری همه گیر اعتیاد به مواد مخدر ( که عمدتاً مرتبط به نسخه های کنترول نشده مواد افیون دار مصنوعیـ  ترکیبی‌ست)  توسعه داد، و صدها هزار نفر را کشت که عمدتاً جوانان امریکایی بوده اند و جان میلیون‌ها نفر را نابود ساخت. ترامپ وعده که درنهایت به این « سلاخی»  جان های هدر رفته رسیده گی کند. متاسفانه، او « داروسازی های بزرگ»  و جامعه پزشکی را در گسترش اعتیاد به مواد مخدر در عمیق ‌ترین گوشه‌های تخریب اقتصادی روستای امریکا مسوول نقش خود ندانست. ترامپ از مقامات منتخب قبلی جهت اجازه دادن به یارانه عظیم نظامی به « متحدان»  انتقاد نمود، در حالی که روشن ساخت که انتقادش شامل سیاست‌ تدارکات نظامی امریکا نیست و وعده اش در تضاد با « تقویت متحدان قدیمی» ( ناتو)  نیست.

حقیقت و دروغ: روزنامه نگاران مزدور و صندلی راحت نظامیان

در میان ظالمانه‌ ترین مثال حمله رسانه های جمعی درباره اقتصاد جدید ترامپ یک سری اتهامات ساخته گی سیستماتیک تند و تیز طراحی شده اند تا واقعیت شوم ملی  را پنهان سازند، که ترامپ وعده بررسی داده است. ما مقالاتی را که توسط « روزنامه نگاران مزدور»  منتشر شده، توصیف و مقایسه می‌ کنیم و یک نسخه دقیق تر از موقعیت ارائه می‌دهیم.

روزنامه نگاران مزدور محترم فایننشال تایمز ادعا می ‌کنند که ترامپ می‌خواهد « تجارت جهانی را نابود سازد.» در واقع، ترامپ بارها اعلام کرده است که قصدش افزایش تجارت بین المللی‌ست. چیزی که ترامپ پیش ‌نهاد می‌کند افزایش تجارت جهانی امریکا  از داخل ، به جای خارج از کشورست. او بدنبال مذاکره مجدد شرایط  توافقات تجاری چندجانبه و دوجانبه جهت امنیت معامله به مثل بیش ‌تر با شرکای تجار‌یست. تحت اوباما، امریکا در تحمیل تعرفه های تجاری از هرکشور دیگر عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی تهاجمی تر بود.

روزنامه نگاران مزدور به ترامپ برچسب « حامی مصنوعات داخلی»  می‌ زنند، سیاست‌های او را نسبت به صنعتی کردن مجدد اقتصاد خودکفا گیج‌ کننده می ‌دانند. ترامپ صادرات و واردات را ترویج می ‌کند، اقتصاد باز را حفظ می‌ کند، در حالی که نقش امریکا را به عنوان یک تولیدکننده  و صادر‌کننده افزایش می ‌دهد. امریکا در واردات خود بیش ‌تر گزینشی خواهد بود. ترامپ در حالی که واردات اتوموبیل، فولاد  و محصولات مصرفی خانه گی را کاهش می ‌دهد، طرفدار رشد صادرکننده گان تولید خواهد بود و واردات کالاهای اصلی و فن آوری پیش ‌رفته را افزایش می ‌دهد.

روزنامه نگاران مزدور واشنگتن پست، مخالفت ترامپ با « جهانی شدن»  را به عنوان تهدیدی شوم نسبت به «  نظم اقتصادی پساجنگ جهانی دوم»  درهم آمیخته اند. در واقع، تغییرات گسترده ای که در حال حاضر نظم قدیمی را منسوخ ترجمه می‌ کند و تلاش می‌ کند که آنرا حفظ کند منجر به بحران ها، جنگ‌ها، و فروپاشی بیش‌ تر شده است. ترامپ طبیعت منسوخ نظم اقتصاد قدیمی را شناخته است و اعلان کرد که تغییر ضروری‌ است.

نظم قدیمی منسوخ و اقتصاد جدید مشکوک

در پایان جنگ جهانی دوم، اغلب اروپای غربی و جاپان جهت بازسازی اقتصاد خود به صنعت بسیار محدود « حامی مصنوعات داخلی»  و سیاست های پولی متوسل شدند. المان و جاپان تنها پس از یک دوره بهبود طولانی مدت بدقت و انتخابی سیاست‌های اقتصادی خودشان را لیبرال کردند.

در دهه های اخیر، روسیه به شدت از یک اقتصاد قدرتمند جمعی( طرفدار اصول اجتماعی در زنده گی/کلیکتیوست)  به سرمایه داری وابسته الیگارشی کانگستر تبدیل شد و اخیراً با اقتصاد مختلط  و دولت مرکزی قوی بازسازی شده است. چین از یک اقتصاد کلکتیویست، و منزوی از تجارت جهانی، به قدرت‌ مندترین اقتصاد دوم جهان تبدیل شده، و جانشین امریکا به عنوان بزرگ ‌ترین شریک تجاری آسیا و امریکای لاتین گشته است.

امریکا که زمانی ٪۵۰ تجارت جهان را کنترول می‌ کرد، اکنون در کمتر از ٪۲۰ شریک است. این کاهش بخشی به خاطر از بین بردن اقتصاد صنعتی خود، از زمانیست که تولید کننده گان، کارخانه های خود را به خارج از کشور منتقل کرده اند.

علی‌ رغم دگرگونی نظم جهانی، روسای جمهور اخیر امریکا در به رسمیت شناختن نیاز به بازسازی دوباره اقتصاد سیاسی امریکا  ناموفق بوده اند. به جای به رسمیت شناختن، تطبیق و تصدیق تغییرات در روابط بازار و قدرت، آن‌ها بدنبال تشدید شیوه های قبلی برتری از طریق جنگ، مداخلات نظامی و تخریب خونین « تغییر رژیم ها» و بنابراین ویرانی، به جای ایجاد بازار برای کالاهای امریکایی بودند. به جای این که قدرت عظیم اقتصادی چین را به رسمیت بشناسند و بدنبال مذاکرات مجدد توافقات تجاری و همکاری باشند، آن‌ها ابلهانه چین را از پیمان های تجاری بین المللی و منطقه ای حذف کرده اند، تا حدی که به شرکای تجاری آسیایی کوچک آنها قلدری زمخت کنند،  و سیاست محاصره نظامی و تحریک را در دریای جنوبی چین راه اندازی نمایند. در حالی که ترامپ این تغییرات و نیاز به مذاکره مجدد در روابط اقتصادی را به رسمیت می‌ شناسد، کابینه منصوب او به دنبال گسترش سیاست‌های رویارویی نظامی اوباماست.

تحت دولت‌های قبلی، واشنگتن احیا، بهبود و رشد روسیه را به عنوان یک  قدرت جهانی و منطقه ای نادیده گرفت. وقتی که در نهایت واقعیت ریشه گرفت، دولت‌ های قبلی امریکا مداخلات خود را در میان متحدان قبلی اتحاد جماهیر شوروی افزایش داده و پایگاه‌های نظامی و تمرینات نظامی در مرزهای  روسیه به راه انداختند. به جای تعمیق تجارت و سرمایه گذاری با روسیه، واشنگتن میلیاردها دلار را برای تحریمات و هزینه های نظامی ـ  به ویژه با دامن زدن به رژیم کودتای خشونت آمیز در اوکرایین خرج کرد. سیاست های اوباما با ترویج خشونت جهت تسخیر قدرت در اوکرایین، سوریه و لیبیا  با آرزوی سرنگونی دولت‌هایی تحریک شده بود که با روسیه روابط  دوستانه داشتند. ویرانی آن کشورها سرانجام باعث تقویت اراده روسیه در تحکیم  و دفاع از مرزهای خود و تشکیل اتحادهای استراتیژیک جدید شد.

ترامپ در اوایل مبارزات انتخاباتی خود واقعیت‌های جهان جدید را به رسمیت شناخت و پیشنهاد کرد که مواد، نشان‌ها ، شعارها و روابط با دشمنان و متحدان تغییر یابد ـ که به نفع اقتصاد جدید باشد.

اول و مهم ‌تر از همه، ترامپ به جنگ‌های فاجعه بار خاورمیانه  نگاه کرد و حدود قدرت نظامی امریکا را به رسمیت شناخت: امریکا نمی ‌تواند در جنگ‌های چندجانبه و باز تسخیر و اشغال در خاورمیانه، شمال افریقا و آسیا بدون پرداخت هزینه های بزرگ داخلی درگیر باشد .

دوم، ترامپ به رسمیت شناخت که روسیه برای امریکا یک تهدید نظامی استراتیژیک نیست. باضافه، دولت روسیه تحت ولادیمیر پوتین مایل به همکاری با امریکا جهت شکست دادن دشمن مشترک ـ داعش و شبکه های تروریستی اش است. روسیه هم‌ چنین مشتاق بازکردن مجدد بازارهای خود به روی سرمایه گذاران امریکایی است، و نیز پس از سال‌ها مشتاق برگشت تحریمات تحمیل شده توسط اوباما ـ کلینتون ـ و جان کری است. ترامپ، واقعیت گرا، پیش‌نهاد می ‌کند که باید به تحریمات پایان داد و روابط بازار مطلوب را احیا کرد.

سوم، برای ترامپ روشن‌ است که جنگ‌ های امریکا در خاورمیانه با حداقل مزایا، هزینه های اقتصادی بسیار زیادی را به اقتصاد امریکا تحمیل کرده است. او می ‌خواهد که روابط بازار را با اقتصاد منطقه ای و قدرت‌های نظامی، مانند ترکیه، اسراییل و حکومت‌های پادشاهی خلیج  افزایش دهد. ترامپ علاقه ای به فلسطین، یمن، سوریه و یا کردها ندارد ،  که در سرمایه گذاری و فرصت های تجاری چیز زیادی ارایه نمی‌ دهند. او قدرت نظامی و اقتصادی منطقه ای زیاد ایران را نادیده می‌ گیرد، با این حال ترامپ پیشنهاد داده است که توافق اخیر شش کشور قدرت‌مند با ایران، به منظور بهبود چانه زنی طرف امریکایی، دوباره مذاکره شود. ممکن ا‌ست که شعارهای خصمانه انتخاباتی او علیه تهران جهت جلب رضایت اسراییل و ستون پنجم قدرت‌مند داخلی « اول اسراییل»  طراحی شده باشد. این مطمیناً با اظهارات « اول امریکا» ی خود ترامپ در تضاد قرار می‌گیرد. بنظر می آید که باید منتظر ماند و دید که آیا ترامپ هنگامی‌که ایران را شامل بخشی از دستور کار بازار منطقه ای خود کند، « نمایش»  تسلیم پروژه توسعه طلبانه صهیونیستی اسراییل را حفظ خواهد کرد!

خبرنگاران مزدور ادعا می ‌کنند که ترامپ یک موضع جدید خصمانه نسبت به چین اتخاذ کرده و تهدید کرده است که « دستور کار حمایت از محصولات داخلی»  را راه اندازی می‌کند، که در نهایت با فشار کشورهای مشارکت ترانس پاسیفیک را به پکن نزدیک ‌تر می‌ سازد. اما بنظر می ‌رسد که ترامپ از طریق توافقات دوجانبه قصد مذاکره مجدد و افزایش تجارت دارد.

ترامپ به احتمال زیاد محاصره نظامی اوباما در مرزهای دریایی چین را که مسیرهای حیاتی کشتی ‌رانی اش تهدید کرده، حفظ می‌ کند، اما گسترش نمی ‌دهد.  با این وجود، برخلاف اوباما، ترامپ روابط  تجاری و اقتصادی را با پکن دوباره مذاکره خواهد کرد ـ  چین را به عنوان یک قدرت اقتصادی بزرگ و نه کشور در حال توسعه در نظر می ‌گیرد که قصد حفاظت از «« صنعت نوپا» ی: خود را دارد. واقع گرایی ترامپ منعکس کننده نظم اقتصادی جدید‌یست: چین یک قدرت اقتصادی بزرگ، بالغ و بشدت رقابتی در جهان‌ است، که در رقابت خارجی با امریکا، در بخشی یارانه های دولتی وانگیزه های فاز اقتصادی قبلی خود را حفظ کرده است. این منجر به عدم تعادل قابل توجهی شده است. ترامپ، واقع گرا، به رسمیت می‌ شناسد که چین فرصت‌های بزرگی برای تجارت و سرمایه گذاری ارایه می ‌دهد، چنانچه امریکا بتواند توافقات متقابل را تامین کند، که منجر به تعادل مطلوب‌ تر تجارت می‌ شود.

ترامپ نمی‌خواهد « جنگ تجاری»  را با چین راه بیاندازد، اما او نیاز دارد که برای بازسازی امریکا به عنوان یک کشور « صادرکننده»  اصلی، دستور کار اقتصادی داخلی خود را پیاده کند. به این دلیل که نخبه گان وارد‌کننده امریکایی علیه دستور کار ترامپ و همسو با طبقه حاکم قدرت‌مند صادرات‌گرای پکن هستند، مذاکرات با چین بسیار مشکل خواهد.

به علاوه، به این دلیل که نخبه گان بانکی وال استریت از پکن جهت ورود به بازارهای مالی چین دفاع می‌ کنند، بخش مالی برای سیاست ‌های حامی صنعت ترامپ متحدی بی‌میل و ناپایدار است.

نتیجه گیری

ترامپ نه « حامی مصنوعات داخلی» ا ست، و نه مخالف « تجارت آزاد» ا ست. این اتهامات خبرنگاران مزدور بی اساس اند. ترامپ مخالف سیاست‌های امپریالیستی اقتصادی امریکا در خارج از کشور نیست. با این حال، ترامپ یک واقع گرای بازاری‌ است که تشخیص می ‌دهد فتوحات نظامی پرهزینه است و، برای امریکا  در زمینه جهان معاصر، یک قیاس منطقی اقتصادی شکست خورده است. او تشخیص میدهد که امریکا باید از امور مالی حاکم و اقتصاد وارداتی به اقتصاد صادراتی و تولیدی تغییر جهت دهد.

ترامپ روسیه را به عنوان یک شریک اقتصادی و متحد نظامی در پایان دادن به جنگ ها در سوریه، عراق، افغانستان و اوکرایین، و به ویژه در شکست تهدید تروریستی داعش می‌بیند . او چین را به عنوان یک رقیب اقتصادی قدرت‌مند می ‌بیند، که از امتیازات تجاری منسوخ شده استفاده می ‌کند و می ‌خواهد که پیمان‌های تجاری را در مسیری با تعادل رایج قدرت اقتصادی، دوباره مذاکره کند.

ترامپ یک سرمایه دار ملی، امپریالیست بازاری و واقع ‌گرای سیاسی ‌است، که مایل‌ است حقوق زنان، لایحه‌های مربوط به تغییرات آب و هوا، معاهدات بومی و حقوق مهاجران را پایمال کند. کابینه منصوب او و همکاران جمهوری ‌خواه او در کنگره با ایدیولوژی نظامی نزدیک به دکترین اوباما و کلینتون تحریک شده اند تا دستور کار « اول امریکا» ی ترامپ. او کابینه خود را با امپریالیست‌ های نظامی، توسعه طلبان ارضی و متعصبان متوهم احاطه کرده است.

باید منتظر ماند و دید که چه کسی در کوتاه یا بلند مدت برنده خواهد شد. چیزی که روشن‌ است این‌ است که لیبرال ها، مزدوران حزب دموکرات و ارازل و اوباش خیابانی پیراهن سیاه‌ پوش طرفدار موسولینی کوچک در کنار امپریالیست‌ ها خواهند بود و متحدان زیادی در میان و اطراف رژیم ترامپ پیدا خواهند کرد./ برگردان: آمادور نویدی

  بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۵۰۲

 

حکومت چند سره دراوج تشنج ، معامله و رسوایی

اشرف شهکار

به نظر می‌ رسد که حکومت ساخته شده از درون تقلب‌ ها، دروغ‌ ها و ريا کاری ‌ها به نام « وحدت ملى » اينک در سراشيب پايان نيم عمر خود رسيده است.

آن هياهوى تبليغاتى در جريان انتخابات و آن لاف و پتاق ‌هاى بعد از انتخابات حکومت چند سره، نه تنها جنبه عملى نيافت؛  بل به گره‌ های کور افزود و ده‌ ها خارهای ديگر را نيز آب داد، تا قلب و روان مردم را آبله باران کنند.

رياکاری‌ ها در توافقات، دروغ گويى در معاملات، زورگويى و يکه تازی‌ ها، بی‌اعتمادی و بى باوری‌ ها و دسيسه سازى ها حتا با موافقان و معماران سیاسی ‌شان، در مجموع  نظام را در اوج تشنج و رسوايى سوق داد و حکومت نتوانست حد اقل آن وعده‌ هاى ميان تهى را نيز به سر برساند. تشنج، کشمکش و رويا رويى ميان حکومت دوسره نه تنها فروکش نکرد؛ بلکه هرروز از اوج اختلافات و ناباوری‌ها گاهى ميان دوسر ميان خالى و گاهى هم در میان سخن گويان شان پیوسته مضمون رسانه ‌ها شده است.

اشرف غنى اخيراً باز در دفاع از عدم تغير نظام که گويا بر بنياد قانون اساسى شکل گرفته است موضع گرفت و تيرى را به قلب عبدالله که پيوسته از ضرورت تغییر نظام به نظام پارلمانى سخن می‌ گوید حواله کرد، از طرف ديگر هفت تن از سر پرستان وزارت خانه‌ ها نيز خار چشم پارلمان و موافقان و مخالفان آن گردیده‌اند و به ‌طور اخص بعد از سرپرست شدن وزير خارجه، اوج اختلافات ميان سرپرست وزارت خارجه با نفر اول حکومت سر زبان‌ها گرديده و آقاى ربانى از زور خود در مقابل ریيس جمهور سخن می ‌گوید و آقاى ولى مسعود از دوباره گرفتن قدرت توسط مجاهدين يخن پاره می‌ کند.

نفر اول حکومت که دونيم سال تمام را براى سبکدوشى سرپرست ولايت بلخ در کمين نشسته بود، در معامله غیرمترقبه و قرار دادن اش در مقابل عبدالله و تيم اش، عمر ده ساله والى بودن آن را در بلخ بار ديگر ابقا می ‌کند.

معامله ننگين با گلبدين حکمتيار همچنان اين نظام پوشالى و استخباراتى را رسواتر می‌ سازد، از آن توافقات ننگين که اينک بيش ازشش ماه می ‌گذرد، گاهى کابل و گاهى جلال آباد را براى قدم ‌های کثيف او می‌آرایند هنوز هم به سرمنزل نه رسيده است؛ اما این گلبدين است که امتياز کمايى می‌ کند، نامش از ليست سياه کشيده می‌ شود، جبارترين قوماندان اش به نام زرداد فريادى از زندان انگليس رها می‌ گردد، صدها تروريست اش از زندان‌ها در افغانستان آزاد می ‌شوند و هنوز انتظار دارد تا چانه زنى کنند که دار و دسته‌ هایش به مدارج قدرت دست بیابد، ولى غنى و تيم اش مطمين باشد که از اين بازيگران و مهره‌های بدنام و بازنده و ميان خالى چيزى را نصيب نمی‌ شود جز سياه رويى، شرمنده‌گی و ناکامى.

حکومت دو سره و تيم استخباراتى لجوج و ناکام اش ضمن همه ناکامی‌ ها و رسوایی ‌ها در سطح کشور، منطقه و جهان درين اواخر با موافقان و معماران سياسى خود نيز جفا و خيانت را آغازيده و در صدد توطيه و دسيسه در مقابل پر نفوذ ترین و اساسی‌ ترین پايه حکومت نيز برآمده است و از شلوارمردار ايشچى توغ زيارت ساخته تا به جنرال دوستم ضربه وارد سازند، اين دسيسه از هر جايى که آب می‌ خورد، آگاهانه پاهای لرزان و لنگ و لنگان حکومت لنگان را در سراشيب سقوط و رسوايى کشانيده است.

اين حکومت بى مسوولیت و پوشالى را به‌ عوض این که اصل توجه را به جواب متقابل، به هزاران توپ و راکت باران پاکستان معطوف بدارد که قلب و روان مردم ما را نشانه گرفته‌ اند و عامل شهادت ده‌ها و بی‌خانمان ساختن هزاران هموطن ما گرديده است با بی‌ شرمی تمام مهرسکوت بر لب زده است گویی آب از آب تکان نخورده است. اين حکومت فاسد را خدا شرمانده است که ده‌ها زن را داعشيان به غرامت گرفته و هزاران بدبختى ديگر را بار آورده‌ اند که هنوز هم خاموش است و باید گفت که اين سکوت‌ها و گذشتن غيرمسوولانه از حوادث دردناک ده‌ها معامله وطن‌ فروشانه ديگر را بگوش می ‌رساند که در حال تکوين است.

چنين وضع، حالت و بحران نشان می ‌دهد که مهر ناکامى و بدنامى  بر پيشانى سران نظام حک شده است، آن‌ ها ديگر توانايى بيرون رفت از اين لجن زارى را که خودشان کنده و ساخته‌ اند، نخواهند داشت. هر روز نام‌ های سياه شان سیاه‌ تر و ناکارایی‌ شان مبرهن ‌تر خواهد شد؛ و نام شان با اطمینان در سرخط ليست سران ناکام حکومت‌ های جهان شامل ويکى پديای دنيا خواهد شد.

درچنين حالت جنبش‌ های ترقى خواهى، روشنفکران، نیروهای ملى و دموکراتیک بايد هوشيارى کامل شان را به کار گيرند، صفوف شان را فشرده سازند؛ و با استخراج شعارهای واقع ‌بینانه، ابعاد نفوذشان را در جامعه گسترش دهند و همپا با نياز زمان حرکت کنند و خود را با قلب، روان و خواست مردم گره بزنند و شانه به شانه توده‌هاى میلیونی قدم بردارند اين مهم‌ ترین و حیاتی ‌ترین ضرورت است که بايد آن را استخراج، درک و در عمل پياده کرد.

 بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۸۰۲

 

نگاهی به انتخابات قاره اروپا در سال ٢٠١٧

سميرا فرخ منش

حال امروز اروپا مانند گذشته خوب نیست. قاره‌ ای که در شکل ‌گیری تاریخ مدرن جهان حرف‌ها برای گفتن داشت و پس از جنگ‌ های تخریب گر جهانی، برای ساختن جهانی بهتر و فردایی روشن ‌تر، عزم خود را جزم کرده بود. درنگاهی منصفانه نیولیبرالیزم و سوسیالیزم اروپایی در کنار یکدیگر به موفقیت‌های خوبی هم رسیدند. اقتصاد روبه ‌پیشرفت و امنیت همه ‌جانبه و جهانی‌ سازی، ارمغان قاره‌ای بود که ادعای پرچمداری دموکراسی را به نام خود زده بود.
 اما چندین سال است که دیگر نمی ‌توان به قطعیت از اروپایی مدرنی سخن گفت که دموکراسی ارمغان سیاست‌ هایش برای مردمش می‌ خواست. گرچه همه ناامنی‌ها و بحران‌ ها، ناهماهنگی‌ ها، مخالفت‌ها و فروپاشی‌ های منطقه‌ ای و قاره‌ای را می ‌توان بخشی از نتایج مدرنیته‌ ای دانست که اروپا آغازگر آن بود؛ اما همین دستاوردها می ‌تواند اروپا را به قاره‌ای چند تکه تبدیل کند که امکان بازسازی آن نباشد. ازمهم ترین تهدیدها علیه یکپارچه گی اروپا، خروش خطرناکی است که از سوی متعصبان راست‌ گرا شروع شده و به نظر نمی‌ رسد پایان نزدیکی داشته باشد. ٢٠١٧ ترسایی سالی است که تکلیف بخش زیادی از این تهدیدات را روشن کرده و دست بسیاری از سیاستمداران اروپایی را برای تصمیمات درست و غلط  باز‌گذاشته است.


لوپن، ترامپ اروپا می ‌شود
 فرانسه یکی از آن کشورهایی است که می ‌تواند در شکل ‌گیری سرنوشت مبهم  قاره سبز نقش پررنگی داشته باشد. کشوری که یکی از تاثیرگذارترین انتخابات‌ اروپایی را برگزار خواهد کرد و با داشتن کاندیدایی راست ‌گرا چشم‌ها را به سمت خود خیره کرده است. رهبر « جبهه ملی» در ١٠ سال اخیر به شکلی خزنده، آرام و جذاب توانست  وجهه خود را در کشور سامان بخشد و با بهره‌ گیری از وضعیت بیرونی جامعه جهانی و اوضاع درونی فرانسه شانس خود را برای بیشتر دیده‌شدن، افزایش دهد. مارین لوپن  کسی است که علاقه‌ مندان به وضعیت محیط بین‌المللی، همه  او را می‌شناسند؛ رهبر جبهه ملی فرانسه، دارای اندیشه‌ های رادیکال راست ‌گرایانه و صاحب تفکری متعصبانه که مسلمان و مهاجر و ملیت‌های غیر، همه با هم در برابر تیغ برنده عقاید افراطی او قرار دارند. لوپن امروز، لوپن ناشناخته سال‌های گذشته نیست و کسانی که با تفکر ملی‌ گرایانه او مخالفند در بیم کسب رای او از مردمی هستند که شاید گفتار هیجان‌ انگیزش، آنان را به سمت خود بکشاند؛ کسی که  برای کسب پیروزی وگرفتن دولت فرانسه در دستان خود به‌ شدت تلاش می ‌کند و برای آنکه بدانیم او پیروز این میدان خواهد شد یا نه، باید تا اپریل٢٠١٧ صبر کرد؛ چون او بی ‌شک زنی‌ است که در صورت پیروزی در کشورش، می تواند به عنوان نماینده جریان‌های راست در کل قاره اروپا شناخته شود.


پوست‌ اندازی دوباره در مهد فاشیزم
آنگلا مرکل زنی است که از آغاز دوره صدراعظمی در المان، همیشه سیاستمداری برجسته با توانمندی غیرقابل انکار بود؛ اما باید پذیرفت مرکلی که در ٢٠١٧ خود را در پیشگاه رای مردم قرار می ‌دهد، مرکل گذشته نیست. محبوبیت او کم شده و کمتر کسی است که نداند بحران عظیم مهاجرت در جهان، علت اصلی این اتفاق بود. دراین میان طیفی که بیش ترین سواستفاده را از تضعیف مرکل می‌ كند، گروه‌های راست ‌گرای تند المانی هستند که حزب «آلترناتیف برای المان» از قوی ‌ترین آنهاست. حزبی که توانست در انتخابات ایالتی سال ٢٠١٦ این کشور پیروزی‌ های قابل‌ تأملی به دست آورد و حتا ٣٠ درصد آرای المانی‌ها در زادگاه مرکل را نیز به سمت خود کشاند! حزبی که ادعا می ‌كند راه نجات المان را می‌ داند و داعیه نژادپرستی ندارد، اما طی دو سال از عمر سه‌ ساله‌اش اعضای آن، در برنامه‌ ای روزانه، میان مردم ناراضی شهرهای مختلف رفتند، از ضرورت مبارزه با آموزه‌های دینی غیرمسیحی سخن گفتند و راهکارهای اخراج پناه ‌جویان را به مردم آموزش دادند. نکته جالب اینجاست که این حزب نوپا تنها از ٢٠١٤ توانست ظهور خود را نشان دهد و همگام با افزایش تعداد پناه‌ جویان، بر تعداد اعضای خود نیز بیفزاید. تا جایی که امروز به خطری جدی برای حزب دموکرات  مسحی مرکل و مردمی تبدیل شده که زمانی می گفتند : « دیگر هرگز تاب رویارویی دوباره با افراط ‌گرایان و بازماندگان فاشیزم دهه‌ ها پیش را در کشور خود ندارند».


درِ مسجدها را ببندید
انتخابات پارلمانی هالند نیز از اهمیت بالایی در سال جدید، برخوردار است. دلیل این اهمیت وجود گیرت ویلدرز رهبر حزب راست‌گرای هالندی، است که از سیاستمداران محبوب کشورش به حساب می‌آید. او شخصیتی کاریزماتیک دارد و به‌ واسطه اهانت‌های نژاد پرستانه‌اش کارش به محاکمه  در دادگاه هم کشیدهاست . شعار اصلی تبلیغاتی‌اش، جلوگیری از ورود بیگانگان به‌خصوص مراکشی‌ها و بسته‌ شدن درِ مسجدهای هالند است. براساس نظرسنجی ‌ها، او در  «حزب آزادی» توان گرفتن حدود ٣٦ کرسی از ١٥٠ کرسی پارلمان را دارد و در صورتی که در مارچ  آینده به این موفقیت دست پیدا کند، این اتفاق را باید رخداد نگران ‌کننده‌ای در تبدیل‌ شدن قاره اروپا به میدانی دانست که افراط‌ گرایان متعصب در صفوف اول آن به تاختن مشغولند.
به این سه، کشورهای دیگری را نیز باید افزود که انتخاباتی در سال پیش ‌رو برگزار نمی‌ کنند، اما از هجوم موج راست ‌گرایی نیز در امان نمانده‌اند. این کشورها توانسته ‌اند در یک دهه اخیر، از سوی احزاب راست تاثیرگذارشان، در اقدامات پیشین خود، طیف‌های قابل‌ توجهی را به سمت گرایش‌هایشان جذب کنند.
این رویکرد راست ‌گرایانه که گریبان بسیاری از دولت‌ها و ملت‌های اروپایی را گرفته، درعمل تفاوت‌هایی باهم دارند، اما بیش از تفاوت، شباهت‌های زیادی میان متغیرهای تشکیل ‌دهنده آنها یافت می ‌شود که ماهیتی مشترک به تمامی ‌شان می ‌بخشد. مهم‌ ترین خصلتی که بی‌کم‌ وکاست در تمامی کشورهای اروپایی ذکرشده دیده می ‌شود، متغیر پوپولیستی ‌بودن این رویکرد است که از سوی رواج‌ دهنده گان آن در حال گسترش است. ماهیتی که هم خیزش توده مردم را به دنبال خود خواهد آورد؛  و هم امکان قدرت‌ نمایی هرچه افزون ‌تر برای حکمرانان را فراهم می ‌كند. پوپولیزم ابزار قدرتمندی است که فقط  در دست راست‌های تاریخ قرارنگرفته است. از این ابزار پرکاربرد، چپ‌ها هم استفاده‌های زیادی کرده‌اند و به ‌طورکلی رویکردهایی که با استفاده از عوام ‌گرایی قصد ورود به دامنه حاکمیت را دارند، بی‌ تعلل به سراغ آن خواهند رفت. پس عجیب نیست اگر دامنه این نگاه را به بیش از ١٥٠ سال پیش نسبت دهیم. در نخستین استفاده‌ها از این واژه، توده مردم، بخشی ناآگاه، بی‌ اطلاع و فاقد معلومات کافی تعریف می‌ شوند. اما استفاده‌کننده گان از این رویکرد، هیچ‌ گاه چنین تعریفی از پوپولیزم ارایه نمی ‌کنند و عکس توده مردم را قشری آگاه نشان می ‌دهند که باید تصمیمات اصلی را آنها بگیرند؛ تعریفی که می‌ تواند موجب جاانداختن این فریب بزرگ شود که پوپولیزم با دموکراسی در پیوند نزدیکی قرار دارد. اما واقعیت جامعه امروز، به‌ ویژه آنچه اروپا و امریکا را فراگرفته  به همین ساده گی نیست.


به نام چپ، به کام راست
پس از جنگ جهانی دوم و نابسامانی‌ای که دنیا دچارش شده بود، با تشکیل سازمان ملل متحد  و فروریختن دیوارهای جداکننده درالمان و به حاشیه رفتن احزاب نژادپرست اروپایی در المان و ایتالیا، بسیاری بر این گمان بودند که دوره حیات راست‌ها به پایان رسیده، اما این‌گونه نبود و این رویکرد همچون خزنده مرموزی که خود را در سوراخی تاریک پنهان کرده بود، پس از گذر از مراحل بحرانی، آرام‌ آرام به یاری بعضی رخدادهای بین‌المللی روح تازه‌ای درکالبد نیمه‌ جان خود دمید و از لانه تاریک اش بیرون آمد. برای علت‌ یابی این زیست  دوباره چند دلیل را می‌ توان در نظر داشت:
یکی از آنها می ‌تواند مربوط به ضعفی باشد که چپ‌ های جامعه بین‌الملل دچارش شدند. واقعیت اینجاست که چپ‌های کمونیست یا سوسیالیست توان یکه ‌تازی در صحنه را همچون گذشته ندارند و در دو دهه اخیر نتوانسته ‌اند به اهداف ایدیولوژیک خود در قالب‌های سازماندهی ‌شده جامه عمل بپوشانند. به همین دلیل نقش‌های تاثیرگذار چپ‌ها در کشورهای مختلف جهان رفته ‌رفته به سمت کم‌ رنگ‌ شدن رفت.
از سوی دیگر، حتا با شنیدن زمزمه‌هایی مبنی بر قوت ‌گرفتن راست‌های افراطی، چپ‌ ها خطر آنها را هیچ‌گاه جدی نمی ‌گرفتند. دلیل آن نیز خودبینی مخصوص چپ‌هاست که آنچنان غرق در جامعه آرمانی خود باقی ماندند، که تصورهجوم راست‌های افراطی برایشان تصوری غیرممکن بود.
آنچه از اهداف طراحی‌شده چپ‌ها توانست خود را تا اندازه‌ای جلوه‌ گر كند، آسیب ‌رسانی به پیکره تنومند لیبرالیزم جهانی بود که البته نتیجه این ضربات نصیب خود چپ‌ ها نشد و این راست‌ها بودند که نهایت استفاده را از شرایطی کردند که چپ‌ ها در آرزویش به ‌سر می ‌بردند؛ یعنی تضعیف بورژوازی حاکم بر کشورهای سرمایه ‌داری؛ فرایندی که چپ‌ها سالیان سال خود را مشغول به آن کرده بودند و امروز نتیجه این حرکت را حاضر و آماده تقدیم راست‌های فرصت ‌طلب كردند.


فریب مردم به سبک عوام ‌گرایی
اما اینکه تمام گناهان را به گردن چپ‌ ها بندازیم، بررسی موضوع را از دیگر واقعیت‌ های موجود دور می ‌كند. یکی دیگر از عوامل تأثیرگذار در قدرت ‌یابی راست‌ های غربی، از کارافتادن احزاب سنتی در کشورهای مختلف است که دیگر مانند گذشته نمی ‌توانند کارایی قابل ‌توجهی در جذب مخاطب، تحقق اهداف و برآورده ‌سازی مطالبات عمومی در کشورهای دموکراتیک از خود به نمایش بگذارند. آنچه اهمیت دارد ذایقه سیاسی مردمانی است که در چنین جوامعی که رای فرد به معنای  واقعی تاثیرگذار است، به سر می‌برند. پوپولیزم راست نیز از چنین شرایطی نهایت استفاده را برده و با ارزش ‌گذاری قوی ‌تر به مردمی که به هر دلیل و علتی در نارضایتی به سر می ‌برند، امکان ابراز وجود بیشتری حتا به شکلی فریبنده می ‌دهند. همه اینها در حالی است که علت‌های گسترده دیگری نیز در خروش راست‌ های غربی دخالت دارد. اما هرچه که هست این واقعیت را باید در نظر داشت که رویکرد پوپولیستی که از سوی راست گرایان اروپایی به جان مردم افتاده، به بهترین شکل ممکن توانسته با جامعه مخاطب خود ارتباط  دوسویه برقرار کند. این ارتباط ، همان است که جای خالی تعامل با قدرت حاکم یا احزاب سنتی را پر می ‌كند. پوپولیست‌های اروپایی همچون راست‌گرایان المانی یا طرفداران لوپن فرانسوی، به‌ درستی ابعاد نارضایتی مردم، میزان و جنبه‌های مختلف آن را شناخته‌ اند. در کنار این هنر راست ‌گرایان پوپولیست در واکاوی بحران‌های کنونی اجتماع اروپایی، برخی وقایع جهانی مانند مهاجرت و پدیده تروریزم و وجود گروه‌های بنیادگرا در این کشورها و همچنین جهانی ‌سازی به یاری آنها آمده و مسیر را برای پیشبرد اهداف شان هموارتر كرده است.
در راستای این اهداف، پوپولیست‌های امروزی همه گی به وجود « دشمن » نیازمندند؛ دشمنی که می‌ تواند یک مهاجر غریبه باشد یا مسلمانانی که در کشور مسجدی برای خود دارند یا سرمایه ‌دارانی که خواهان ارتباط با بیرون مرزهای خود هستند. در چنین شرایطی است که بدبینی توده مردم باید تحریک شود و « بیگانه گان » را برهم ‌زننده گان آرامش و آسایش زنده گی خود قلمداد کنند. درچنین شرایطی، دولت‌ها در معرض ضربات مادی و گفتمانی عوام ‌گرایان قرار می‌ گیرند و تصویری منفعل، بی‌ اراده و بی ‌تفاوت به خواسته‌های مردم از آنها به نمایش گذاشته می‌ شود که همین امر به قطب‌ بندی‌های عمیق میان دولت و ملت می‌انجامد.


چشم‌ انداز مبهم در انتظار اروپا
در عوام ‌گرایی اروپایی نوعی برتری ‌طلبی در تمامی احزاب و اقشار مرتبط با آن دیده می ‌شود که با تاکید بر قومیت، زبان یا نژاد خود، شکلی از غرور ملی را ایجاد می‌ كند که هم موجب تقویت بیگانه‌ ستیزی شدید در توده می‌ شود و هم مردم را در برابر دولت‌ های دموکراتی قرار می‌ دهد که به پلورالیزم سیاسی معتقدند و خواهان ارتباط  با دیگر بازیگران در عرصه جهانی هستند. ضدیت با اتحادیه اروپا یا پیمان‌های بین ‌المللی یا مخالفت پیوستن به یورو و ارتباطات تجاری با بقیه از تبعات چنین نگرشی به حساب می‌آید.
این ‌چنین است که راست غربی توانسته  پهنه گسترده خود را در بیشتر کشورهای اروپایی بکشاند و با تقویت یک دیگر اتحادی نگران‌ کننده میان خود ایجاد کند. در این میان پیروزی تاجرمسلکی مانند دونالد ترامپ در امریکا نیز می ‌تواند از مهم‌ ترین فاکتورهای تقویت‌ کننده برای اروپایی باشد که به نیکی می‌ داند بدون یاری امریکا، در بسیاری از عرصه‌ ها ناتوان خواهد ماند. پس در شرایطی که لوپن در فرانسه خود را آماده رویارویی در کارزار انتخاباتی می‌ كند و بریتانیا در حال جدایی از اتحادیه اروپاست و مرکل هر روز اصابت تیرهای تیز فاشیست‌ های مدرن را بر پیکره دولت خود می‌ بیند، چه اتفاقی بهتر از انتخاب عوام ‌گرایی همچون ترامپ؟ انتخابی که تیغ برنده راست افراطی را بیش از پیش خطرناک کرده و بی‌ شک جهان را در انتظار سونامی ویرانگری باقی خواهد گذاشت که احتمال سرانجام روشنی در فردای آن نمی ‌رود.
میشل لوی  فیلسوف سیاسی فرانسوی  که راست‌گرایی نوین جهان غرب را نوعی طاعون قهوه‌ای می داند، معتقد است « برای درمان این بیماری مسری نسخه ای وجود ندارد و تنها می‌ توان خطر آن را کم کرد». به زبان ساده‌ تر، این مبارزه فقط  در سایه فاصله‌ گرفتن از تفکرات نژادپرستانه، گرایش‌های قوم‌گرایانه و اتحاد همه‌ جانبه در سرتاسر اروپا و جهان ممکن است؛ اتحادی که نباید  فقط به جمع لیبرال‌ها ختم شود، بلکه همه اندیشه‌ها و رویکردها، از سوسیالیست‌ ها تا محافظه‌ کاران میانه، باید در این حرکت دست ‌به‌ دست یکدیگر دهند تا دنیای غرب از وضعیت بدسرانجامی که انتظارش را می‌ کشد، کمی بیشتر فاصله بگیرد.

بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۷ـ ۲۱۰۲