جایگاه ایتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانستان در طرفداری ازکاندیدان ریاست جمهوری


نوشته: داکترحمیدالله مفید

انتخابات ریاست جمهوری در مرحله بیشرفته تری رسید.از میان ۲۷ نفر کاندید تنها ۱۶ نفر کاندید توانست تا به مرحله کاندید شدن ره یابد. کمیسیون انتخابات  نیز در برخی موارد برخورد کارایی ودر برخی موارد از حقیقت چشمپوشی نمود. کاندیدی را به خاطر ی که خانمش مسیحی ومسلمان نبود حذف کرد ودر موارد دیگ به اغماض روی آورد .

کاندیدان ریاست جمهوری اغلب پشتون تبار اند ، ۱۵ کاندید معاونان  اول خود را از میان تبار تاجک وسه نفر دیگر معاونان نخست خود را از میان تبار های هزاره وازبک بر گزیده اند.در تیم دو کاندید کسی از تبار تاجک وجود ندارد ، که از آن میان می توان از جناب داکتر اشرف غنی احمد زی نامبرد که معاون اول او جناب جنرال دوستم از تبار ازبک ومعاون دوم او از تبار هزاره  پیشبینی شده اند .

این رد یابی کوتاه می رساند ، که دور نخست تایید کاندیدان صرف روی مسایل تباری استوار است ونه غیر از آن .

هیچ کاندیدی تا اکنون برنامه کاری خود را ارایه نداشته است ، به غیر از داکتر عبدالله  عبدالله که دم از تغییر وامید می زند وباورمند است ، که باید رژیم وسیستم اداری بیروکرات وفاسد تغییر بخورد و افغانستان به یک نظام پارلمانتاریزم دست یابد.

کاندیدان معاونان شان را  نه به خاطر تآمین حقوق شهروندی  بلکه  بخاطر  تداوم حقوق تباری  وقومی بر گزیده اند ، تا اندازه ای که به خاطر بدست یابی رآی مردم به معاونانی روی آورده اند ، که از توازن ویژه ای در میان مردم وتبار خود برخوردار است.

با به پیروزی رسیدن این کاندیدان بی هدف وبی برنامه تاریخ سیاه ونکبت بار  رشوت ، فساد اداری ، بیروکراسی و گمارش کادرها بر بنیاد مناسبات تنظیمی ، تباری ، قومی وخانواده گی تداوم می یابد، معاونی که عامل شده تا بیست در صد رای در صندق کاندید افزود شود ، این توقع را دارد ، که بخاطر این بیست در صد رآی ،باید بیست درصد  پست وزارتها ، بیست درصد پست معاونان ، ریسان ، والیان ، ولسوالان وکادر های اداری به او تعلق بگیرد و او این صلاحیت را داشته باشد ، تا بیست درصد کادرهای اداری به شمول پستهای نماینده کی های افغانی در خارج از کشور از جانب او بر گزیده شوند، شاهد آن خواهیم بود تا یکبار دیگر بزن ، بزن وبخور وبخور پست های اداره ها ی دولتی میان سه تکمار آغاز خواهد شد، شاید رییس جمهور  پنجاه درصد ، معاون اول سی درصد ومعاون دوم بیست در صد کرسی ها را میان خود تقسیم نمایند . در این اتخابات بی هدف وبی ارمان ، هدف اساسی انتخابات است ، نه دگرگونی های عمیق اجتماعی سیاسی وفرهنگی واقتصادی .در برنامه هیچ کاندیدی به هویت شهروندی به مثابه گزیده ای دمکوکراتیک  وفراگیر  در برابر هویتهای قومی وتباری اشاره  نشده است .

بینش ودیدگاه هیچ کاندیدی را رشد وتقویت حقوق اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی شهروندان نمی سازد .

در چنین حالاتی ، ایتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانستان که هدف اساسی آنها را تآمین عدالت اجتماعی ، رشد وترقی افغانستان وتعمیم ونهادینه سازی دموکراسی  می سازد چی کنند؟

در برنامه کاری ایتلاف احزاب واز میان در خط مشی سیاسی حزب مردم افغانستان  در عرصه حاکمیت نظام دولتی واداره چنین آمده است :

« پشتبانی ازبرنامه نظامسازی درراستای ایجاد حکومتداری خوب، تامین امنیت عامه، افزایش ظرفیتهای دولت ، تقویه سکتور خدمات اجتماعی ورفاه واسایش  وتوسعه سرمایه انسانی وسرمایه اجتماعی .

حمایت یا پشتبانی از نظام دولتی متکی بر اصل مردمسالاری  ودموکراسی ، تقسیم متوازن قدرت در میان قوای ثلاثه دولت ، دموکراسی پارلمانی ، پلورالیزم سیاسی افزایش نقش احزاب سیاسی وجامعه مدنی » .

 به روشنی و وضاحت  دیده می شود ، که ایتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانستان نمی تواند ونباید هم با کاندیدان بی برنامه وبی هدف وبه آنانی که دیدگاه گرایشهای تباری را به دیده ننگریسته اند بپیوندد وپشتبانی خود را ابراز نماید.

پس از بیان این  جستار ها وشمارش آنها به این فرایند می رسیم ، که :

ایتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانستان به گونه کلی باید در باره سه کاندید بیندیشد :

نخست : جناب داکتر  اشرف غنی احمد زی : که همین اکنون برخی از سازمانهای شامل ایتلاف به او بنابر مناسبات عمیق عاطفی سیاسی روی آورده اند ، از یک جانب واز جانب دیگر معاون اول او جناب جنرال دوستم یکی از هواخواهان دموکراسی وعدالت اجتماعی است، که باید آن را نیز به دیده داشت ، که میتواند تا  نخستین گزینه ایتلاف  قرار بگیرد آنهم در صورتی که  جناب  اشرف غنی احمد زی خط مشی انتخاباتی خود را بر بنیاد خط مشی سیاسی احزاب ایتلاف وبه منظور ایجاد تحولات عمیق سیاسی تغییر نظام مدیریتی  مرکزی فاسد و بیروکرات به یک نظام عمیق دموکراتیک پارلمانی مطرح سازد.

گزینه دوم جناب داکتر عبدالله عبدالله است : داکتر عبدالله عبدالله  که نخستین کاندید ریاست جمهوری است ، که با تغییر ات عمیق دموکراسی ، ایجاد نظام پارلمانتاریزم ، تقویه ورشد عدالت اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی  در کشور افزایش نقش حزبهای سیاسی در پارلمان وایجاد یک پارلمان شهروندی بجای پارلمان فاسد ی که نهاد آن بر مناسبات  تباری گذاشته شده است ، باورمند می باشد، جناب داکتر عبدالله بادریغ با پیشکش کردن  معاونان جهادی این همه اهداف عالی انسانی خود را زیر سایه آنها انداخته است ، اگر جناب داکتر عبدالله در پیشکشی معاون اول خود تجدید نظر کند ، بهترین گزینه برای ایتلاف احزاب دموکرات وترقی خواه خواهد بود.

گزینه سوم . جناب  داکتر زلمی رسول  است ، که از پشتبانی ارگ نیز بر خوردار است ، یگانه امتیازی که نزد اتیلاف احزاب دارد ، همانا چهره بی طرف وغیر جهادی بودن او است ، مگر بادریغ او نیز هیچگونه تمایلی به تغیر ، به عدالت اجتماعی ، به داد گستری ، به نهادینه سازی دموکراسی ندارد. اگر جناب داکتر زلمی رسول در برنامه کاری شان کم از کم به تحولات عمیق دموکراسی در افغانستان بیندیشد ، می تواند تا بهترین گزینه به خاطر جلب حمایت وپشتبانی ایتلاف احزاب باشد.

 سایر کاندیدان ریاست جمهوری ، نمی توانند ونخواهند توانست تا پشتبانی وحمایت ایتلاف احزاب دادخواه دموکرات وترقی پسند را بدست بیاورد.

 با آنهم زمان روشن خواهد ساخت که کدام کاندید  به اندیشه وخط مشی سیاسی ایتلاف نزدیکتر خواهند بود.

مگر به هیچوجه ایتلاف  نباید زیر سایه سیاه وشوم تباری ومناسبات قومی به کاندیدانی که از حقوق شهروندی طفره رفته اند و به مناسبات عقب مانده تباری  روی آورده اند ، بپیوندد،

در آنصورت به اشتباه بزرگی دست خواهد زد.

بادرود

دیدگاه ـ بامداد ۲/ ۱۳ـ ۰۶۱۱

زهرپاشی تلویزیون های خارج کشوربرای نفاق ملی

 نوشته :رستم زابلی

کشور ما افغانستان در سه دهه واندی دامنگیر جنگ تحملی و فرسایشی است که توسط دشمنان صلح وترقی افغانستان اغاز شده وابعاد وسیع زندگی مردم کشور ما را احاطه نموده است. در جریان این زدوخوردهای مسلحانه که دست اجنبی های ارتجاعی نیز شامل است توسط احزاب وتنظیم های جهادی علیه دولت جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان که بر محور دو عامل  یعنی اشغال شوری وخطر اسلام درافغانستان بعد ازقیام هفت ثور ۱۳۵۷ خورشیدی آغاز شده بود، تلفات سنگین به باشنده گان کشور وارد  که تعداد هموطنان ماازان متاثر میباشند. با غضب قدرت دولتی توسط حفیظ الله امین وباند  خون اشام وی عده زیادی از باشند گان وطن با پیکردهای متواتر دستگیر و بدون طی مراحل قانونی به حبس و اعدام محکوم گردیده اندوبا این عمل خویش شرایط ارعاب وترس را در کشور بوجود اورد. این امر  باعث شد تا در۶ جدی ۱۳۵۸ ، حاکمیت خود کامه وفاشیستی امین توسط اعضای سالم واصولی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، سرنگون و به امر تاریخ ،ندای وطن ومردم به سزای اعمال سنگین یعنی اعدام برسد؛ بعد از سرنگونی حاکمیت خودکامه امین وباند جنایتکار وی تمام زندانی های سیاسی  بدون تعلقات عقیدوی و موضع گیری های سیاسی از حبس رها و بخاطراحترام به روح پاک، هموطننانیکه جانهای شرین خودرا درزمان امین ازدست داده بودند برای یک روزاعزای ملی اعلام گردید. که دراین روز درمساجد واماکن مقدس کشور ما ختم های قران العظیم الشان با شرکت هزاران هموطن ما صورت گرفته وبه ارواح شهدای گلگون کفن وطن ما دعا نموده اند.

بعد از شش جدی ۱۳۵۸ با کمکهای قطعات نظامی کشور اتحاد شوروی سابق به افغانستان  موج تبلیغات و دهشت افگنی علیه دولت جمهوری دموکراتیک  افغانستان با مداخلات نیروهای ارتجاعی منطقه وجهانی سازماندهی که دراین ضدوخوردهای مسلحانه منجر به تلفات جانی ومالی به نیروهای متخاصم وارد شده است. بعدازتسلیم حاکمیت حزب وطن به تنظیمهای جهادی درسال ۱۹۹۳ بازهم جنگهای تنظیمی دوباره آاغاز که هزارها نفر از باشندگان کابل کشته وخانه وکاشنه انها ویران وکابل به یک قبرستان مرده گان وماتم تبدیل گردید ومیلونها تن از باشندگان شهر کابل به خارج کشور مهاجر و به شکل ناگواردر پاکستان وایران زندگی و پناهنده شدند.  تمام نهادها وارزشهای مدنی ودولتی که درطول سالهای متمادی بوجو امده بود نابود وتمام هست نبود ان در پاکستان وبازارهای جهانی به حراج گذاشته شد .

در جریان این همه نا ارامی ها سه دهه عده از هموطنان ما با عقاید مختلف  وگروپها واحزاب سیاسی در خارج کشور مهاجرت که در کشورهای غربی ازجمله امریکا اروپا استرلیا وو غیره به زندگی خویش ادامه داده وبرای اهداف ومقاصد سیاسی خود داخل اقدامات تبلیغاتی از طریق نشرات شبکه های  تلویزویون شده که ازجمله تلویزیون ها یکی هم تلویزیون بنام " اریانا افغانستان " درکشور امریکا به سر پرستی ومدیریت اقای نبیل غمین مسکینار فعالیت دارد، میباشد. که نشرات ان توسط برنامه سازان جداگانه برا ی نشر وتبلیغ مقاصد مفکوروی ،عقیدوی سازمانی وحزبی خود تنظیم نموده انرا رهبری مینمایند. از جمله این برنامه سازان یکی هم بنام حسن امیری"سیغانی" این شیاد ، مکار وخون اشام تشنه به خون هزاران انسان شریف وطن پرست می باشد که با تبلیغات توطیه گرانه و ناروا که خلاف واقعیتها میباشد، بر بنیاد اسنادهای جعلی وخود ساخته ونمایشی برای تغیر اذهان مردم علیه مردم ونیروهای روشنفکر وتجدد خواه وباالخصوص اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان زهر پاشی نموده وازاین طریق میخواهدتا بی اعتمادی وبدنامی  را میان مردم کشور تشدید کرده تابر بنیاد این رویکرد، روند صلح وارامش رادرکشور بطی و نفاق ملی را میان مردم چاق نموده تا نوانسته باشد که عقد گشاهی گروپی وحزبی  خودر ا تحقق بخشد. با استفاده ازانتشار تکراری لست کشتارپنج هزاری نفری هموطننان ما  که در زمان حفیظ الله امین جلاد بی رحمانه به شهادت رسیده است، که این لست بعد از تحول شش جدی ۱۳۵۸ از جانب دولت جمهوری افغانستان به اطلاع هموطننان مارسیده است،استفاده مغرضانه نموده و از طریق برنامه "چشم انداز" بوسیله تلویزیون شبکه جهانی اریانای افغانستان که از کشور امریکا نشر میشود، تبلیغات را غرض تامین منافع باداران وشرکایی جرمی خویش وپنهان نمودن چهره ها و عملکرد های  سی وسه ساله انها  که منجر به لشکرکشی نظامی ۴۴ کشور جهان در وطن ما گردیده، علیه نهضت دموکراتیک ملی افغانستان اغاز نموده است .این شخص منفور ومتعصب ور یاکار از جمله افرادی است که تحت نام جریان دموکراتیک "شعله جاوید "در کابل پیش از کودتای محمد داوود فعالیت داشته که عملن در برنامه مورخ شام ۳.۱۱.۲۰۱۳ تحت نام"چشم انداز" به جواب یکی از هموطننا ن عزیزما، خودرا " شعله ایی " معرفی نموده که جوانان را در جهت عقاید وتیوری ماوویستی تشویق وترغیب مینمود.نامبرده درجریان تحصیل در دانشگاه کابل با خانم شوهر دار بنام "مرضیه" که با شوهر موصوف مناسبات نزدیک فامیلی داشت خلاف نورمهای اخلاقی وفرهنگ وعنعنه افغانی که" همیشه به تفننن گلو پاره مینماید"،خلاف ان ارتباط برقرار وبعداْ با وی ازدواج مینماید. موصوف  بعد از سال ۱۳۵۷ در زمان حاکم سالاری حفیظ الله امین به پاکستان فرار نموده وبا  حزب" محاذ ملی" به رهبری صبغت الله مجددی می پیوندد. بعد از مدتی با کسب اعتماد مقداری دوصدمیل سلاح از نزد این حزب تسلیم و تحت نام به اصطلاح جهاد علیه قشون شوروی در افغانستان انرا به قاچاقبران سلاح درپشاور بفروش رسانیده واز فروش پول ان خودرا به کشور هندوستان رسانیده و پناهنده می شود. بعداْ درانجا نیز بکارهای غیر مشروع از جمله اعزام  افرادبشکل قاچاقی وغیرقانونی با اخذ  سه هزاردلار فی نفر بخارج کشور هندوستان ، مشغول شده و بعد ازمدتی با در یافت پول هنگفت از طریق دزدی وقاچاقبری به امریکا رفته ودرانجا سکونت اختیار نمود، که بعد از چند وقت نسبت قماربا زی درکازینو وافراط در شراب نوشی خانمش ،خواهان طلاق گردید واز هم جدا شداند . برعلاوه نامبرده بایک  خانم دیگری بنام داکتر کریمه که فعلاْ بنام "ماری" مشهور است که سابق خانم  فرزند خوانده نورمحمد تره کی  بوده است ،  درشهر استاکهلم کشور سویدن اشنا وباوی روابط جنسی بر قرارنموده وبعد از اینکه از وی خسته میشود؛ براینکه از نزدش فرار نماید ،وعده داد که تو را من درامریکا میخواهم وبرایت پناهنده ګی گرفته باهم مشترکاْ زنده گی رسمی مینمایم . برای این هدف با وعده های چرب ونرم ودروغ پردازی برای انتقال وی از سویدن به امریکا از نزدش ۱۰۰۰۰ دالر اخذ وگفت که این پول را برای تنطیم امورات پناهنده گی مصرف نموده به زودی  به امریکا خواهید امد. اما موصوف زمانیکه در امریکا دوبار ه امده پولها را مصر ف قمار بازی در کازینو وشراب نوشی نموده وکریمه خانم به فراموشی سپرده شد. که خانم کریمه با کوشش های زیاد نتوانست موافق به دریافت ان شود. تا اینکه دل را به دریا زده درسویدن به زندگی خود ادامه داد.

این اقای امیری: که سراپای ان مملو ازبغض وکینه است برای پیدا نمودن مصارف قمار بازی وشراب نوشی در تلویزویون اریانای افغانستان برای فریب اذهان مردم مصروف برنامه سازی "چشم انداز"  مشغول شد. تا ازاین طریق مصارف عیاشی  خود را بدست اورد ونیروهای وطن پرست واگاه سیاسی وپاک دامن را تخریب نموده وهویت غیر انسانی ،مکارومنحوس خودرا پنهان نماید.   طوریکه شاعر گفته است:

         موی بشکافی به عیب دیگران        گرعیب خودرسی کوری دران

  انسانها اگاه ودانشمد هیچ زمانی از خرد واگاهی  خود برای ابزار منفی علیه همنوع خود استفاده نگرده بلکه برای وفاق همگانی وتشکل جماعتهای بزرگ انسانی فعالیت مینماید.

 از انجایکه ما هیچ وقت ازگذشته بریده نمی توانیم ومنکر انهم نیستیم اما روند تاریخی همیشه دارای سرنشیبی وبالای ها وکاستی و ناهمواری هابوده وبدون اشتباه نمی باشد. عاقل کسی نیست که اشتباه نکند. یروسه ای بغرنج زنده گی و گذر از جامعه کهنه وبسته بسوی یک جامعه بازو مترقی به ساده گی عبور نمی توان کرد. بلکه در این روند باخود دوست ودشمن را همراه د اشته واین دوست ودشمن به شیوه های مختلف در فرایند تاریخی یا درجهت رشد وتکامل ویا برای حفط ابزارهای کهنه عمل میکند. کشور ما در طول سه دهه جنگ واندی با این روند در نبردومبارزه بوده است.

 اقای محمد حسن ا میری ـ سیغانی! این ترفندها ، چهره تو همنوعان تو را پنهان نساخته بلکه بلیه های مردم را افزون میسازد.  خونهای زیادی در سرزمین ابای ما ریخته شده که برای ابد کافی است.  سنگ وچوپ همه افزار تولیدی وغیر تولیدی درطبیعت کشور ما با کشتارهای که توسط تو وهمرزمانت صورت گرفته، بوی خون میدهد. صدا وناله طفل یتیم را بشنو که از بی سر پناهی کشنگی ، دراغوش مادر در جاده ها واطراف شهرکابل جان میدهد و لطف وشفقت کن تااینهمه پولهای گزاف تبلیغی و عیاشی خو درا وقف یتمان وبیوه زنان کشور کنید .

کشور المان  ۳.۱۱.۲۰۱۳ 

 دیدگاه ـ بامداد ۲/ ۱۳ـ ۰۴۱۱

 مژده که رهبران و سازنده گان افغانستان نو ظهور میکنند

محمد عالم افتخار

    ـ برنامه های انتخاباتی تلویزیونی شفیع عیار؛ فوران اندیشه و شناختی که فقدان آن؛ افغانستان را تباه کرده بود!

ـ ضرورت مبرم به علم جدید " آسیب شناسی خرده فرهنگی"

ـ هشتاد و هشت درصد روح و روان بشر تا 8 ساله گی ساخته میشود

 

 

برای این فرزند کُهساران محرومیت کشیده افغانستان؛ باز فرصت کسب یک افتخار تاریخی و شکوهمند دیگر پیش آمد تا به زنان و مردان و جوانان و فرزانه گان و کافه ملت افغانستان ـ وطن محبوب و مألوفم مژدگانی دهم که دوران سیاه تباهی ها و تبهکاری های وحشیانه و بربر منشانه 35 ساله و به اعتباری 2ـ 3 صد ساله و به دلایلی 1400 ساله و هزاران ساله دیگر؛ در این سرزمین؛ دارد به پایان خود میرسد. شب به نزع آمده، سپیده دمیده است و میرود که طلوع خورشید درخشان ظلمت سوز و نور افشان را به پیشواز گیریم.

من قبل بر این؛ دستاورد پیروزی تیم ملی فوتبال افغانستان در مسابقات قهرمانی جنوب آسیا را "روح اعتماد به نفس و خود باوري در کالبد فرسوده و بي اميد افغانستان"(1) خواندم و از عزم ابراز شده مبارز مدنی معروف سیمین بارکزی مبنی بر آماده گی احتمالی اش به کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری و پیشتر از مبارزه مدنی شجاعانه او (اعتصاب غذای طولانی) حمایت و استقبال پر شور نمودم و اینگونه از محترم عبدالرزاق مامون و خیلی از موارد دیگر.

بختیار و شادمانم که تقریباً همیشه دوستان هموطنم با من یار و مددگار و همصدا گشتند و با قلم و قدم و درم خویش رستمانه به حمایتم برخاستند؛ غالب در ها و دریچه های سایت ها و بلند گو ها و رسانه های خود را بر روی من گشودند و گشوده نگهداشتند.

به همین سلسله؛ خوشبختم از اینکه سرفرصت قادر گشتم از طلوع ستاره صبح صادقی به نام شفیع عیار در افق تاریخ افغانستان؛ به وطنداران عزیز و خفقان گرفته ام در تاریکی ی وحشتناک؛ بشارت دهم  و باز خوشبخت تر و خوشبخت ترینم از اینکه همه این ارزیابی ها و مژدگانی ها و موضعگیری هایم؛ درست و صایب و مفید از آزمون بدر آمدند.

یک مورد بسیار بارز که ارزیابی ام در مورد کسب مقام قهرمانی تیم ملی ـ افغانستان شمول ـ فوتبال  را مهر طلایی تأئید زد؛ همانا اکتساب بعد تر پیروزی های درخشان تیم ملی کرکیت افغانستان در راه یافتن به مسابقات جام جهانی این ورزش عالی است که در سال 2015 برگزار خواهد شد. 

حمایتم ازعزم یاد شده خانم سیمین بارکزی و سایر موارد مبارزات مدنی او و تبارزات و خلاقیت های دیگر زنان و دختران کم عده کشور؛ متأسفانه به طریق فروکش کردن آزادی ها و فرصت های ـ هرچند صوری و تبلیغاتی ـ این نیمه بیشتر نفوس وطن؛ تائید شد و نشان داد که منجمله ما روشنفکران قلمبدست چقدر ها می بایست و می باید در پشتبانی از تحرکات مدنی و مترقی این نیمه نیروی بالقوه کار و  تولید و علم و دانش و تعلیم و تربیت و هنر و خلاقیت و سازندگی و منجمله نیمه نیروی سیاست و تحول و ترقی کشور؛ احساس مسئولیت و ادای مسئولیت نمائیم.

رویهمرفته اینگونه هم نیست که همه گی بلا استثنا؛ صدقنا و آمنا بگویند و اگر هم چنین چیزی مورد توقع باشد و یا واقعیت یابد کمال بدبختی خواهد بود؛ چرا که تقریباً همه یافته ها و اکتشافات علوم معاصر بشر شناسی و جامعه شناسی و روانشناسی... را ابطال مینماید.

چنانکه منجمله در عرایض من پیرامون ملاقات ها و نشست های 48 ساعته ام با استاد میر اکبر خیبر؛ متبارز گشته و بیش از پیش هم متبارز خواهد شد؛ جمعی به ناگزیر وابسته و معتاد افکار و باور های کهن و سنتی و قومی و قبیلوی باقی می مانند و نمیتوانند حتی با وصف دیدن تفاوت فاحش میان سیاه و سفید و شب و روز و حقیقت و دروغ...؛ انتخابی داشته باشند.

خوب. من رستاخیز جناب شفیع عیار را در مورد عَلَم کردن بسیار عام فهم و مستدل  و مؤثق و در عین حال سخت دلاورانهِ قرآن و اسلام قرآنی که نه تنها ایشان بلکه انبوه عظیمی از متفکران و خرد ورزان مان طی 1400  سال؛ در مورد فریاد برآورده اند که این کتاب مقدس؛ مورد بدترین غبن و اغفال و تحریف تأویلی و تفسیری قرار گرفته است؛ ستودم آنهم پس از دیدن و شنیدن و سبک و سنگین نمودن حدوداً 60 برنامه یک ساعته شان به طریق انترنیت؛ طی گفتار و نوشتار" شفيع عيار؛ و کشف حقيقت قرآن و حديث در اَبَر لابراتوار افپاک "(2) به هموطنان متدینم عرض نمودم که حد اقل برنامه های محترم شفیع عیار درین استقامت را ببینند و بشنوند و مورد غور و امعان نظر قرار داده و آنگاه داوری عادلانه فرمایند.

هکذا وقتی ضرورت به سخن های بیشتر در مورد پیش آمد؛ بازهم عرایضی تحت عناوین:

ـ مگر؛ آي ايس آي؛ شاخ و دُم دارد؛ جناب "وجوهات"! (3)

ـ شفیع عیار حجت را تمام و گره را باز کرد! (4)

تقدیم هموطنان کردم.

این جرئت و جسارت ناشی از آن هم بود که بنده؛ خود قبلاً زحمات و ریاضت های نسبتاً بزرگی در همین راستا متحمل شده کتاب «معنای قرآن» را نوشته بودم و به زبان ساده؛ در مورد؛ چیزی میدانستم و احیاناً صلاحیتی داشتم....

با ابراز رضامندی کامل از نتایج دعوت و تلاشم در زمینه؛ اینک محترمانه به عرض همه میرسانم که بسیار خوشبختانه پهنه اندیشه ها و اکتشافات جناب شفیع عیار به مثابه یکی از فرزانه فرزندان امروز افغانستان؛ مقید و محدود به این یا آن عرصه منجمله دین و دینفروشی و ملاگری و چلی بازی... نیست.

بلکه ایشان؛ در مورد هنر و کلتور و تاریخ و منجمله در مورد رهبران و رهزنان کنونی و پارینه جامعه افغانی؛ اکتشافات و اطلاعات کم بدیلی دارند و آنها را با سخاوتمندی و عدالتمندی و با اخلاق علمی و سیاسی پسندیده به اختیار شما هموطنان گرامی میگذارند.

به حیث نمونه مثال میتوانم از دو برنامه متوالی شان در مورد «هنر رقص در پهنهِ گذرگاه خط ابرایشم» یاد دهانی نمایم که از قرار مسموع؛ ایشان برای تحقیق و تتبع و پردازش این برنامه های واقعاً ابریشمین؛ حدوداً 160 ساعت وقت خود را با بصیرت و درایت عالی صرف نموده اند و میتوانم بیافزایم که شهکار رکورد دار برنامه سازیهای آرمانی تلویزیونی است.

در راستای انتخابات ریاست جمهوری و تحقیقات پیرامون شخصیت؛ کارنامه ها و روانشناسی کاندیدا های مطرح ریاست جمهوری در دور کنونی؛ من تاکنون سه برنامه تلویزیونی ـ ستلایتی از ایشان دیده و مورد تعمق قرار داده ام . (5)،(6)،(7)

طی این برنامه ها محترم عیار متعهد شده  است که چند و چندین برنامه دیگر نیز درین راستا آماده و تقدیم خواهند کرد تا همه کاندیدا های مطرح؛ نزد مردم افغانستان غربال شوند و آنگاه امکانات انتخاب میان بد و بد تر و بد ترین فراهم آید؛ چرا که خوب و خوب تر و خوب ترین؛ بدبختانه وجود ندارد.

دیدن این برنامه ها در ابتدای امر؛ حتماً تکاندهنده و در موارد افراد و اشخاصی؛ عصبانیت بر انگیزاست. افراد و اشخاصی که بنابر سوابق ذهنی و انگیزه های غافلانه برگرفته از دوران کودکی شان به بُت های قومی ـ قبیلوی و مذهبی ـ جهادی مؤمن و بنده و برده باقی مانده اند و در عین حال اصول اساسی حقوق بشری و منجمله حق آزادی بیان عقیده و اندیشه در ضمیر ناخود آگاه یا «کودک درون شان» نفوذ نکرده است.

باید تصریح نمایم که اینجا هدف من؛ افراد و اشخاص ساده دشت و ده و کوه و صحرا نیست؛ افراد مورد نظر بیشترینه PHD  دار ها، پروفیسری والا ها و اصحاب مدعیات روشنفکری و حتی مدعی زعامت و صدارت سیاسی و فرهنگی و یا هم مدعی نماینده گی از خدا میباشند.

در تیزیس بالا؛ کشفیات بس بزرگ علوم جامعه شناسی و روانشناسی پیشرفته نهفته میباشد.

بر اساس این کشفیات؛ روح و روان اولاده آدمی حتماً و در حد حیوانات تکامل یافته دیگر؛ دارای مقداری آمیزه های غریزی ـ ژنتیکی هست؛ اما چنانچه تجربه های عینی و حقیقی دانشمندان به طریق  کار تربیتی و تعلیمی با "کودکان جنگلی"(8) نشان داده است؛ در صورت دور ماندن کودک نوزاد از محیط خانواده گی و اجتماعی بشری تا سنین 8 ـ 10 ـ 12 ساله گی؛ اینگونه کودکان به فرض زنده ماندن همانا "حیوان" بار می آیند و "حیوان" باقی میمانند و همه گونه مواظبت انسانی و تعلیم و آموزش و یاد دهی در بزرگسالی ولو که توسط حاذق ترین طبیبان و ماهرترین مربیان هم صورت گیرد؛ نتیجه ای قریب برابر به 0 میداشته باشد.

چرا؟

 

88 فیصد روح و روان بشر تا 8 ساله گی ساخته میشود:

 

جواب این چرا در کشفیات هنوز برتر و پیشرفته تر یافته میشود و آن اینکه از دوران ظهور پدر روانشناسی معاصر"زیمگوند فروید" تا کنون مسلم و محقق گردیده است که آنچه روح و روان بشری یا انسانی خوانده میشود؛ کدام بسته افسانوی و اسطوره ای که با تأسف هنوز بسی ها توهم میکنند؛ نیست؛ بلکه این واقعیت؛ اندکی در دوران جنینی شکل میگیرد که هنوز به زبان ریاضی بیان نشده و یا من از آن آگاهی ندارم؛ ولی بخش عظیم و به زبان ریاضی 88 فیصد این روح و روان از لمحه تولد تا 8 ساله گی ساخته میشود یعنی به طریق تلقین و تقلید و تجربه و یاد گیری و اثر پذیری کودک از محیط خانواده و جامعه اتنیکی و خورده فرهنگی و حدوداً طبیعت.

فرد بشری که 88 در صد روح و روانش در نخستین سالیان کودکی در "نا آگاهی" تقریباً مطلق؛ ساختمان پذیرفته و منجمله به همین دلیل این بخش را «ضمیر ناخود آگاه» می نامند؛ در متباقی عمر خود؛ فقط امکان دارد شاهد حدوداً "آگاه" 12 فیصد فراهم آیی و تغییرات و تطورات روحی و روانی خویش باشد.

این چنین؛ جامعه مدنی، "دولت ـ ملت" و نهاد های آموزش و پرورش و باز پروری و درمانگری و اطلاعات رسانی و هنر و دانش و اخلاق و قانون وغیره آن؛ فقط قادر اند که کمابیش روی همین 12 درصد ناچیز؛ کارایی و اثر گذاری داشته باشند مگر اینکه با تدابیر شاق مانند هیپنوتیزم و روانکاوی و روان درمانی و یا فن و جادوی "شست و شوی مغزی" و یا کاربرد مواد مخدره قوی؛ بخش "ناخود آگاه" این و آنی را قسم مثبت یا منفی متأثر سازند.

بدینجهت؛ هیچ تعجبی ندارد که افراد تحصیلکرده و PHD  والای یک دلدلزار خرده فرهنگی عیناً مانند افراد کاملا بی تحصیل و بیسواد آن؛ دارای خصوصیات شخصیتی و ناهنجاری ها و بیماری های روحی ـ روانی باشند؛ چرا که 88 درصد روح و روان هردو؛ تحت عین شرایط و ضوابط و باور ها و ناهنجاری های ذهنی ـ ضمیری موجودیت یافته است و تاکنون هیچ PHD خانه ای در دنیا وجود ندارد که بر این 88 درصد دخل و تصرفی تعیین کننده انجام داده بتواند.

ناگفته نماند که این؛ قاعدهِ غالب بوده استثناءات را منتفی نمیسازد؛ چنانکه در دلدلزار هم ممکن است نیلوفر بروید؛ در بدترین دلدلزار خورده فرهنگی هم تصادف میکند که فرد یا افرادی از مسموم شدن 88 درصدی به نسبت هایی کناره بمانند و حتی افرادی مطلقاً بی آسیب بزرگ شوند.

مثلاً دانشمندان؛ نیلسن ماندیلا را یکی از آدم های دارای مطلوب ترین شخصیت و روان و حتی نمونه «انسان کامل» ارزیابی نموده اند؛ در حالیکه او دوران کودکی اش را در محیط خرده فرهنگی جامعه سیاه پوست شدیداً تحت فشار و آسیب تبعیض نژادی و آپارتاید گذشتانده و تا سنین کهولت هم؛ خود در معرض این ستم و وهن و هتاکی و شکنجه قرار داشته است.

دکتورین این کمترین که در کتاب «گوهر اصیل آدمی ـ 101 زینه تا جهانشناسی ساینتفیک» منعکس شده و در مقالات فراوانم تجزیه و تحلیل و تشریح و مستدل گردیده؛ ناشی از همین حقیقت است که ذات آدمی یا گوهر او؛ در اساس بد و زشت نیست ولی به ناگزیر نیاکان بشر در سیر تطورات تاریخی خود خرده فرهنگ هایی فراهم نموده اند که قاعدتاً پر از سموم و مضرات است و آفات خرده فرهنگی ـ کم از کم به طور استعاره ـ مانع کمال یابی غالب افراد بشر حسب مقتضیات گوهر اصیل آدمی؛ شده است و میشود.

تا جاییکه از لمحه مفروض گذار این موجود حیه از نوع پیشینه به " نوع بشر"؛ تا هنوز میسر نشده است که بیش از 2 فیصد افراد بشری به مرحله تکمیل و کمال خود؛ یعنی به سرحد «انسان کامل» برسند و تمامی استعداد های ذاتی خود را شگوفان بسازند.

این در حالیست که قریب همه حیوانات و نباتات و جانداران دیگر عالم حسب هندسه ژنتیکی یا همان گوهر و ذات و سرشت نخستین خود رشد و رسش میکنند و به کمال تبارز استعداد ها و ظرفیت های خود میرسند.

پس آنچه حیوان و نبات ندارد که مانع کمالش شود؛ همان خرده فرهنگ است.

خرده فرهنگ؛ درین مفهوم همه آن چیز های مادی و معنوی ـ از باورها و سنت ها و مقررات و عرف ها و تشکیلات گرفته تا ساختمان های مغاره ای اولیه و "اسمانخراش" ها و نهاد ها و تأسیسات امروزی است؛ یعنی همه تولیداتی که به کتله ای از کتله های نوع بشر متعلق و منحصر است و حیوانات و نباتات فاقد آنها اند و از مزایا و مضرات آنها هم برکنار و در امان میباشد!

ولی بدبختانه حتی حیوانات و نباتات نیز از مزایا و مضرات خرده فرهنگ های بشری در امان نیستند مگر بالطبع از مزایای آنها کمترین سود را برده و از مضرات آنها؛ بالاترین زیان ها و تباهی ها را متحمل شده اند و متحمل میگردند.

بدینجهت؛ روشنترین پیام کتاب گوهر اصیل آدمی؛ ـ که بعضی مدعیان پیامبر زاده گی به دلیل اعتیاد به پیام های آسمانی!؛ منکرش اند ـ نه فقط به وطنداران ما بلکه به همه بشریت؛ این است که در قبال مضرات خرده فرهنگ ها خصوصاً برای نسل های آینده؛ از خواب غفلت بیدار شوند؛ تدابیر کارساز و جهانشمولی بیاندیشند و به عمل گذارند که فقط مزایای خرده فرهنگ ها همراه با فرهنگ علمی و تجربی و اخلاقی و حقوقی و فضیلت شناسانه و زیبایی شناسانه عموم بشری؛ به نسل های بعدی منتقل گردد.

نباید فرزندان بشری بعد از اینهم بلافاصله پس از به دنیا آمدن؛ در منجلاب خرده فرهنگ های لومپن پرور، بیمار ساز و برده کن... بیچاره و بیدفاع رها گردند تا منجمله به تروریست ها مبدل گردند و ابرقدرت ها هم توسط طیارات بی پیلوت یا سلاح های کشتار جمعی به دنبال شان راه بیافتند!

به هرحال تا زمانیکه دنیا به سوی این آرمان حرکت و پیشرفت نکرده بشر همین است که هست. اگر بناست که کلیه موجود دوپای روی زمین نوع بشر حساب شوند؛ از این نظر آحاد آنها قاعدتاً در پیشرفته ترین و "شاد ترین" کشور ها تا عقبمانده ترین سرزمین ها تفاوت چندانی ندارند و بسی تفاوت ها نیز ظاهری و فریبنده است، چرا که هنوز خرده فرهنگ هاست که کودکی آنها و ساخت و ساز 88 فیصدی روح و روان ایشان را در تصرف دارد.

تجارب و یافته های بلافصل هموطنان ما از سجایا و شخصیت و تبارزات روانی افراد نظامی و سیاسی و خدماتی... مربوط به نیروی ده ها هزار نفری 50 کشور غربی و قبلاً جمهوری های متعدد اتحاد جماهیر شوروی؛ در بوم و بر افغانستان؛ همه بهترین و رساترین گواه و ثبوت این حقیقت میباشد.

معهذا مسلم است که در کشور های پیشرفته و مرفه و شاد و دارای شاخص های بلند تولید علم و هنر و صحت بدنی و روانی و معنویات عالی؛ استثناءات آدم های خوب و بهتر و روحیات اجتماعی عالیتر خیلی ها افزون است و مثلاً کشور هایی مانند دانمارک، نروژ، سوئیس، هلند، سوئد، کانادا، فنلاند، اتریش، ایسلند، استرالیا، پاناما، امریکا، کاستاریکا و برازیل که به حیث شادترین کشور ها و خوشبخت ترین مردمان ارزیابی شده اند به ویژه با کشور فلاکت زده ای مانند افغانستان هرگز قابل مقایسه نیستند!

اینجاست که کار روشنگرانه در افغانستان از تمامی مجاری ممکن ـ ممکن با پذیرش قربانی ها ـ مقام و منزلت بالا و ضرورت اشد دارد.

ولی منجمله تنبلی ذهنی، خود گم کرده گی، خود شیفته گی، پهلوان پنبه بودن و از ریسک و ضرر حذر داشتن یعنی به قول رسای مردم؛ «هم غازی و هم شهید و هم زنده و سلامت به خانه رسیدن» نیز آفت هایی ذهنی ـ روانی افراد پر شماره ایست که متأسفانه اغلب با حقه بازی و شارلتانی؛ ادای رهبری عقل و شعور مردمان را دارند و همیشه تلاش میکنند و «مؤفق» هم میشوند که چند سر و گردن از فضلا و اندیشمندان واقعی برتر جلوه کنند و توسط بخشندگان "نان و استخوان" هم عمداً کمک میگردند که مقامات پیشوایی و پیشآهنگی نیروها و دسته جات مبارز و آینده نگر و صاحب آرمان را در دست بگیرند.

اگر اینگونه افراد؛ در عمق روان خود از آفات خرده فرهنگی غلیظ و وخیم هم متأثر باشند؛ دیگر واقعاً جز فاجعه آفرینی مصدر امری نخواهند گشت.

 

برجسته ترین و پرفاجعه ترین نمونه مثال:

 

برجسته ترین و متأسفانه پرفاجعه ترین نمونه اینها؛ همانا حفیظ الله امین و باندیت هایش در بدنه حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود. وضع طوری آمد که او و شرکایش به سرعت افشا و رسوا و نهایتاً نابود شدند؛ ولی «بی بی های از بی چادری در خانه مانده» مشابه هم؛ نه کم بودند و نه هم اکنون کم میباشند.

وقت آن است که در اعماق کلچر ها و عنعنات خرده فرهنگی نقب زد که حفیظ الله امین های بالفعل و بالقوه و نیز به قول ابراهیم ورسجی «قبیله عقل معاش» افسد الافساد را می زاید و بارور میگرداند؛ همان دارو دسته مافیایی را که طی 12 سال حضور "جامعه جهانی" در افغانستان همراه با آرنده گان و نصب کننده گان و حمایت گران شان رسوا و خیلهِ آدم و عالم ساخت و هنوز منجمله در جریان "انتخابات" جاری ریاست جمهوری و شورا های ولایتی مفتضح تر و منفور تر ساخته می رود!

ضرب المثل ساده عامیانه است که میگوید «در جویی که آب رفته است؛ بازهم خواهد رفت»؛ خاک و جنگل یا کلچر و خرده فرهنگی که حفیظ الله امین را زائیده و به بار آورده است؛ بازهم حفیظ الله امین ها خواهد زائید و خواهد پرورید. در واقع اگر همین اکنون با دقت روانشناسانه به گرد و نواح خود نگاه کنیم انبوهی از حفیظ الله امین ها را می بینیم! گویی که حفیظ الله امین نمرده بلکه برای تکثیر تصاعدی تولید مثلش "میتوز" انجام داده است!

درین اواخر؛ اندیشمند و محقق بلند دست جریانات تاریخ کشور محترم نصیر مهرین، سلسله مقالاتی تحت عنوان عمومی "حفیظ الله امین در دادگاه تاریخ" به نشر می سپارند که در جمع تعداد محدود این مقالات؛ تاکنون در دو مقاله بلند این سوال مورد کنکاش قرار گرفته است که آیا حفیظ الله امین؛ جاسوس سی آی اِی بود یا چطور(9)

البته موضوع و مسئاله مبرمی است ولی به نظر اینجانب منحیث نویسنده کتاب «گوهر اصیل آدمی» و ده ها مقاله تحلیلی در مورد شخصیت و روان؛ تا زمانی شناخت یک فیگور و شخصیت؛ کامل نخواهد شد که وی مورد دقیق ترین آسیب شناسی خرده فرهنگی قرار نگیرد. 

شبکه های جاسوسی دشمنان مانند انتلیجنت سرویس انگلیس و آی آیس آی پاکستان وغیره همین آسیب شناسی را با دقت هرچه تمامتر انجام داده و از یافته هایشان در تدوین و پیشبرد سیاست و جنگ علیه مردم و کشور ما؛ دهه هاست که بهره گیری موفقانه مینمایند.

منجمله همانها جریاناتی را تشویق و ترغیب و تأمین مادی و لوژیستکی مینمایند که خرده فرهنگ پرستی را هرچه بیشتر و دوامدارتر در میان اقوام و قبایل و خیل ها و خاندان های ما ترویج و تقویت کنند؛ تا در نتیجه؛ آنها مداوماً تشنه به خون همدیگر بوده در اعماق جهل و جنون دست و پا بزنند و ملت واحد و دولت قوی درین سرزمین ایجاد نشود.

تجارب محقق و مسجل باصطلاح جهاد 14 ساله افغانستان، "دولتداری!" متعاقب آن و بالاخره به فرموده وزیر خارجه سابق پاکستان؛ خلق فرانگشتاین طالبان و پیشبرد جنگ نیابتی چندین منظوره توسط آن در سراسر افغانستان و علیه تمامی اقوام و قبایل و خیل ها و سمت های کشور ما نشان داده که آفات و ناهنجاری های خرده فرهنگی اقوام و قبایل افغانستان حیثیت ثروت و سرمایه عظیم "خدا دادی" را برای دشمنان این کشور و مردم دارد.

اصلاً  "آسیب شناسی خرده فرهنگی" دیگر باید به مثابه یک علم جدید و مبرم و پهناور به سطح جهانی مورد توجه و در دستور روز قرار گیرد؛ و داده های ابر لابراتوار "افپاک" حقایق آزمون شده بیحد و هنگفتی را درین راستا میتواند برای این علم تقدیم نماید.

 

خمیره خرده فرهنگ ها در دوران توحش و بربریت سرشته شده است:

 

امروزه در جوامع علمی غربی و شرقی؛ منکری ندارد که نوع بشر با حفظ تطور تکاملی عمومی بطی به جهت انسان شدن؛ ملیونها سال و هزاران  نسل در حالت توحش؛ زیسته است و خمیره اساسی تمامی خرده فرهنگ های بشری در همان دوران توحش سرشته شده و به بالا آمده است.

ازعمده ترین مشخصات دوران طولانی "توحش" و سپس دورانیکه محققان بزرگ تاریخ و ماقبل التاریخ بشر؛ آنرا به عصر "بربریت"؛ مسما کرده اند و هنوز قسم مطلق به پایان نرسیده؛ وضع گله ای ـ اجتماعی ی عشیره وی و قبیلوی و "جنگ همه علیه همه" بوده است و میباشد.

تحت شرایط پر خشونت و پر شقاوت متداوم "جنگ همه علیه همه" درهرقبیله و عشیره و خیل و خاندان بزرگ و مقتدر مانند خوانین و سلاطین؛ ناگزیر خرده فرهنگ هایی ساخته میشود که آماده گی افراد مربوط را برای جنگیدن و انتقام گرفتن از "دشمنان"؛ به طور متداوم تأمین نماید. این خرده فرهنگ ها از لمحه تولد به بعد به خورد کودکان داده شده میرود.

جوهره تمامی این خرده فرهنگ ها غلو و اغراق در محق بودن و نجیب و اصیل و برگزیده خدا یا خدایان بودن... خودی هاست و در آن ها جنگ و کشتن و تار و مار یا اسیر و غلام ساختن غیر خودی ها؛ امر و تکلیف مقدس و شرعی و همانند اینها تلقین و تلقی میگردد.

بر مقتضای همین حالت وحشیگری و بربر منشانه است که قبیله ها و خیل ها و قوم ها؛ بر قبیله ها و خیل ها و قوم های غیر خودی، هزاران صفت دروغین زشت و نفرت انگیز و خشم آفرین را منسوب ساخته اند و منسوب میسازند.

همه خرده فرهنگ هایی که به سبب این مقتضیات؛ درست شده اند و خیلی هم بطی تغییراتی در آنها حادث میگردد؛ یا مدعی دین و مذهب بودن میشوند و یا در صورت تعلق یافتن به دین و مذهب بزرگ و فراگیر؛ ویژه گی های مختص به خود پیدا میکنند که کین و نفرت و احضارات جنگی دایمی شان در برابر سایر قبایل و اقوام ظاهراً همدین و هم مذهب شان را تأمین و محفوظ بدارد. تاریخ حقیقی کلیه ادیان و مذاهب عالم شاهد قاطع همین مدعاست.

البته باور ها و مناسک دینی و مذهبی اساساً معطوف به نیاز های غریزی و ماتحت الضمیری فردی اشخاص بوده اصولاً برای نیاز های عینی حالت «جنگ همه علیه همه» نیستند ولی بالاجبار بدین جهت نیز استقامت داده شده اند و استقامت داده میشوند که وضع مسیحیت در دوران قرون وسطی و وضع اسلام در دوران حاضر با شدت و حدت بالایی مبین همین حقیقت است.

تنها علم "آسیب شناسی خرده فرهنگی" میتواند دین را از فضله جات خرده فرهنگی تطهیر و به جایگاه واقعاً مقدس آن بالا ببرد.

من برنامه های ستلایتی محترم شفیع عیار را که طی یک سال و نیم ادامه مؤفقانه و کیفیتاً بسیار عالی توانسته آفات  وارد شده به اسلام از ناحیه خرده فرهنگ ها و ایدئولوژی های عربی و غیر عربی را برملا و خیلی از بلندگویان جعل اندیش و تجارت پیشه گان دین فروش را افشا و زبون و ذلیل سازد؛ یک ته بنای بسیار سترگ برای تولید علم "آسیب شناسی خرده فرهنگی" در کشور ما و کشور های مماثل میدانم و امیدوارم برنامه هایشان در مورد انتخابات و آنانیکه خویشتن را کاندیدای زعامت مردم ستم کوبیده و کشور غرقه در بحران های فلاکتبار و وخیمِ افغانستان؛ ساخته اند؛ بیش از پیش این ته بنا را تقویت و تحکیم نماید.

بدین جهت پیشنهاد احترام کارانه ام نیز به ایشان این است که هرچه بیشتر برنامه های اخیر الذکر را با آسیب شناسی خرده فرهنگی اشخاص و جریانها و رویداد ها غنا ببخشند.

حق محقق و مسلم و بلکه شرط انسان بودن فرد فرد مردم افغانستان است که از همه چیز در مورد مدعیان زعامت و رهبری و آقایی شان؛ به روشنترین وجوه آگاه شوند.

خوشبختانه موقعیت، شهرت، محبوبیت، اعتبار و نفوذ جناب شفیع عیار و امکانات شان در استفاده  از تکنولوژی روز یعنی تلویزیون و ستلایت و ویدیو؛ برای تحقق گسترده این مأمول ملی و میهنی خیلی ها مناسب است.

و اِلا این امر عظیم محضاً به ایشان منحصر نبوده  کمیت بزرگی از نخبه گان و روشنفکران کشور مطابق امکانات خویش در پیشبرد و تحقق آن؛ سهم شایسته و دقیق و مسئولانه میگیرند تا جاییکه به طور یک کل میتوان به وضاحت دید که رفته رفته رهبران و سازندگان افغانستان نوین در حال ظهور و تقویت مقتدرانه اند که امید وارم هرچه بیشتر دانش آسیب شناسی خرده فرهنگی را نیز خلاقانه به کارنامه هایشان افزود بگردانند.

رهبران و سازندگان افغانستان نو؛ همچنان از آنانی به وجود می آیند که از کارنامه ها و کارستان های پیشاهنگان فوق الذکر حسن استقبال و حسن استفاده را مینمایند.

به آرزوی پیروزی های درخشانتر همه فرزندان صدیق مردم و وطن؛ به خواست ابرازشده جناب شفیع عیاردر برنامه اخیر که فرمودند کسانیکه در فیس بوک استند؛ این برنامه ها را به اختیار کاربران فیس بوک بگذارند؛ میخواهم اضافه نمایم آنانیکه امکانات دارند؛ این برنامه ها را از ستلایت یا یوتیوب ضبط کرده به طریق سی دی، دی ویدی و فلش میموری نیز هرچه گسترده تر پخش نمایند.

البته اینجانب توقع و باور ندارم تلویزیون هاییکه گویا برای مردم افغانستان "روشنگری" میکنند، بتوانند همت کنند؛ این برنامه ها را که مردم به آنها مانند آب حیات نیاز دارند؛ باز پخش نمایند و یا نقد و معرفی بدارند؛ سکوت مرگبار آنها در مورد سایر کارکرد ها و دستاورد های سازنده و حتی دارای اهمیت تاریخی و جهانی پیشاهنگان خرد و دانش و هنر موجود و زنده افغانستان؛ افشاگر ماهیت های واقعی و منجمله گرفتاری هاشان در آفات خرده فرهنگی و تنگ نظری و کوتاه بینی های قرون وسطایی و چیز های بدتر از اینهاست.

در پایان ضرور است تذکر داده شود که وقت پخش مستقیم برنامه های محترم شفیع عیار از طریق شبکه جهانی آریانا افغانستان به وقت کابل قرار آتی میباشد:

یکشنبه شب 10 و نیم بجه و باز پخش آن ؛ دوشنبه 3 و نیم بجه

در صورت تداوم برنامه ماقبل؛ ممکن است نیم یا یک ساعت این اوقات تفاوت نماید.

فریکانس شبکه تلویزیونی در ماهواره هاتبرد:

آریانا افغانستان    ۱۰۷۲۳            افقی          ۲۹۹۰۰

نشانی برنامه های تازه در یوتیوب: http://www.youtube.com/sfayar

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

رویکرد ها :

 

1 ـ http://pendar.forums1.net/t4116-topic

2 ـ http://www.vatandar.at/eftkhar145.htm

3 ـ http://pendar.forums1.net/t3900-topic

4 ـ http://pendar.forums1.net/t3936-topic

5 ـ http://www.youtube.com/watch?feature=player_detailpage&v=WtiNF6ilEUE

6 ـ  http://www.youtube.com/watch?v=7UOcZ6UVyQM

7 ـ http://www.youtube.com/watch?v=DqPOLm9vmEQ

8 ـ ـ با بچه های جنگلی و سرگذشت های مشخص شان طی مقاله « اگر بناست بشریت را نجات دهید؛ کودک را نجات دهید!» اینجا آشنا شوید:

http://www.vatandar.at/eftkhar132.htm

9 ـ مقالات تحقیقی جناب نصیر مهرین ـ ویب سایت آریایی :

http://www.ariaye.com/dari10/siasi2/mehrin.html

کلچر قبیلوی مانع رشد مدنی و پخته گی حزبی و سازمانی است

 

 

(در ادامه) چهل و هشت ساعت با استاد میر اکبر خیبر

چرا اندیشه های حزب دموکراتیک خلق نیازمند نقد است؟

(بخش چهارم)

نوشته : محمدعالم افتخار

در شروع عرایضم از نشست ها با استاد میر اکبر خیبرکه درعنفوان ۲۰ سالگی برایم دست داده بود این تیترها را قید کرده بودم:

 ـ روح و روان هم از هوا و آب و نان آغاز میشود،
ـ کلچر قبیلوی مانع رشد مدنی و پخته گی حزبی و سازمانی است،
ـ «سنگر جهل » بریتانیا در امتداد سرحدات جنوبی و شرقی؛ منبع خطر دایم برای ماست ، 
ـ تیوری طبقات و مبارزه طبقاتی درست ترین تیوری است ولی آسانترین نیست ،
ـ ملاحظاتی پیرامون همزیستی مسالمت آمیز دولت ها، دیتانت و صلح جهانی، اتوم، بمب اتومی و جهان اتومی شده.

 

در بخش روح و روان...، صحبت و دیالوگ استاد خیبر با من؛ جنبه استاد ـ شاگردی نه؛ بلکه جنبه روانکاوی و رواندرمانی پیدا کرد و این جنبه ـ کم ازکم برای خودم چنان آموزشی بود که از سلول های مغزم گذشت و بر تمامی سلول های گوشتی و پوستی و استخوانی ...نشست و به واقعیت و نیروی مادی مبدل شد.

با اینکه خواننده گان این سلسله اغلب بالاتر از ۴ ـ ۵ برابر سایر مقالات اینجانب بوده و میباشند؛ معهذا صمیمانه از جوان دختران و جوان پسران افغانستان که چشم و چراغ مردم سخت اهانت شده و وطن سخت عقب نگهداشته شده ما اند، تمنا دارم که این ارثیه آن استاد شهید را به درستی قدر بدانند و از آن کمال بهره را ببرند.منجمله به سبب و علت اینکه او را خیلی زود و نابهنگام ازما گرفتند؛ او مانند خیلی از پیش کسوتان دیگرحزب دموکراتیک خلق  فرصت نیافت در ستیژهای بزرگ ظاهرشود یا به طریق رادیویی و تلویزیونی ثروت اندوخته ها و اندیشه هایش را با جوانان و مردمان مان قسمت نماید.

البته من نمیدانم دست نوشته ها و یاد داشت هایی از خود دارد و یانه و اگر داشته مبادا ـ چنانکه میگویند: مانند تمام خانواده نخستش ـ از بین برده شده باشد؟

با این تمنا اجازه دهید به روال بخش های گذشته؛ به ادامه داستانوار موضوع بپردازم:

***

پیش از ناهار (غذای چاشت) استاد خیبر، باری با دستان خودش چای دم کرده بود و اینک برای بار دوم برخاست و گفت: یک چای سرشته کنیم غذای مان هم میرسد و باز ادامه میدهیم.هان، صحبت بعدی مان باید روی « مرکبات » باشد که از عناصر مختلف تشکیل میشوند و تمام راز تکامل هستی مادی که در زمین به حیات و به بشر رسیده است؛ در آنها نهفته میباشد.به سخنان قبلی ما و هم به آنچه در مکتب درین باره ها خوانده و یاد گرفته ای یک مرور کن و برای این کار و هم مقداری استراحت کردن میتوانی به اتاقت بروی و دراز بکشی.

پیشتر از اینها به ادامه مباحث روی تطورات ۱۴ میلیارد ساله در کایینات و چگونگی پیدایش عناصر صد و چند گانه فیزیکی؛ من از استاد خیبر پرسیده بودم که:

ـ فرمودید در جریان ده میلیارد سال دو نسل ستارگان و خورشید ها دچار « مرگ ستاره» ای شده و از بین رفته اند و خورشید ما از نسل سوم است و حدود پنج میلیارد سال از عمر آن گذشته؛ با اینهم شاید تا پنج میلیارد سال دیگر عمر نماید.

چطور این ستاره میتواند برابر تمام عمر دو نسل پیشتر ازخود عمر کند؟

استاد از سوالم ابراز مسرت بسیار نموده در پاسخ گفت:

ـ نظر بیشترین علمای فیزیک این است که عمرغول های ستاره ای به بزرگی جرم شان یک نسبت معکوس دارد، یعنی هرچه ستاره خورشیدی کلانتر بوده باشد زود تر مواد سوخت هسته ای خود را میسوزاند و به انرژی یا عناصر سنگین تر مبدل میکند؛ در انجام همین فعل و انفعالات است که زمان « مرگ ستاره» ای فرا میرسد.

البته ساده انگاری نشود ما با این حرف ها فقط یک تصور از موضوع گرفته میتوانیم ولی علم درین موارد بسیار پهناور و پیچیده بوده روز بروز هم غنی تر و گسترده تر میشود.

معلوم است که خورشید ما یکی از خورد ترین ستارگان خورشیدی است و غول های ستاره ای نسل اول و دوم صد ها و هزاران و شاید میلیونها برابر خورشید ما بزرگ بوده اند. همین حالا هم غول های ستاره ای وجود دارد که صد ها و هزاران برابر خورشید ما جرم دارند و تصور میرود که به همان اندازه هم بیشتر گرم و روشن و پُرجاذبه ... باشند.

ممکن است در نسل های اول و دوم هم؛ استثناً خورشید های کوچک وجود داشته باشند و بنابر این حسب فرضیه ایکه گفتم شاید هنوز « زنده » استند.

اینجا یک مساله دیگر هم باید گوشزد شود که کایینات مدام درحال انبساط و فراخ شدن است و یافته های جدید علم فیزیک میرساند که سرعت این انبساط ممکن است به اندازه سرعت نور باشد که در فضای خالی نزدیک به ۳۰۰۰۰۰ (سه صد هزار) کیلومتر فی ثانیه است.

محتمل است که این حد سرعت انبساط کایینات هم در تغییرات غول های ستاره ای عظیم نقشی داشته باشد.

به هرحال ما اینجا قرار نیست درس های بسیار عالی و دقیق فیزیک، آنهم فیزیک کیهانی را بخوانیم یا بیاموزیم و نه من فیزیکدان استم. صرف یک سلسله تیوری ها و فرضیه های عام را میخواهم عرض کنم که بینش وسیعتر در باره جهانی که به آن تعلق داریم تولید نماید و کمک کند در سطوح مشخص تر مانند آفتاب و زمین و زنده گی و جامعه و قوم و قبیله و حزب و دولت و شخصیت وغیره؛ بتوانیم درست تر و دقیق تر بیاندیشیم و شناخت پیدا نماییم. و اینگونه دارای جهانبینی علمی تر و جهانشناسی عمیق تر و درست تر و روشنتر بگردیم.

***

استاد خیبر؛ همچنان برایم از حالات چندگانه یا (الوتروپیک ها)ی عناصری مانند اکسیژن و کاربن  سخن گفته بود منجمله از اینکه الماس همان کاربن است که به اثر متأثر شدن از فشار و نیروی فوق العاده تغییری در ترکیب ذرات تشکیل دهنده اتوم آن رخ داده است؛ لهذا ما الماس را نمیتوانیم یک عنصر مستقل و جدا از کاربن بشماریم در حالیکه کاربنِ عادی هم نیست.

اینگونه « ازون» یک الوترپیک اکسیژن است که تقریبا به عین علل که در مورد کاربن ذکر شد تغییرات اتومی یافته و دارای خصلت های متفاوت و حتا متضاد گردیده است.

ازون برای تنفس موجود زنده خطرناک است و میتواند کشنده باشند، در حالیکه اکسیژن عادی منحیث ماده اساسی حیات؛ طور متداوم باید تنفس شود تا زنده گی ممکن گردد.

با اینهم اگر ازون نباشد با اکسیژن عادی ممکن نیست حیات در روی زمین ادامه بیابد.

استاد خیبر در اینجا از من پرسیده بود:

ـ این را میدانستی؟

و من با اینکه شنیده هایی در مورد داشتم از ایشان خواهش کردم که چون و چرای موضوع را خود روشن نمایند. آنگاه مقداری در مورد موجودیت « لایه ازون» در بخشی «از اتمسفیر» زمین و نقش بسیار بزرگ و سازنده آن در جلوگیری از رسیدن ذرات و یون های مخرب آفتاب به سلول های موجودات زندهِ آن شرح داده و افزوده بود که این موضوع وقتی؛ بهتر درک میشود که با سلول های موجود زنده آشنایی کافی پیدا نماییم.

***

 در اتاقی که شب خوابیده بودم چرت میزدم که تک تک دروازه شد و سپس آواز گرم استاد خیبر که:

ـ افتخار عزیز؛ بیا که غذا آماده است!

دست و رویی شسته عازم اتاق سالن شدم، بوی نان گرم گندم و عطر برنج و قورمه به مشام میرسید برعلاوه سالاد و میوه هایی روی میز قرار داشت. ندانستم که آنهمه از بازار و یا از منزلی دیگر آماده شده و اینجا رسیده بود ولی به هرحال، استاد برایم حسابی سفره مهمانی پهن کرده بود که با نان شب گذشته و ناشتای امروز مقایسه نمی گشت.

حین صرف طعام به خاطر آوردم که معاشات وکلای فرکسیون پارلمانی حزب، بودیجه ای میشود و بعد هرکدام از هیات رهبری که تام الوقت برای حزب کار میکنند به شمول خود وکلا، در حدود های ۴۰۰۰ افغانی از همین مدرک معاش میگیرند.شک نداشتم که استاد خیبر هم شامل همین کتگوری است و در عین حال شنیده بودم که ایشان خانم دومی (قرار مسموع خواهر محترمهِ سلیمان لایق را) گرفته و عایله ای دارند. با اینکه هیچ اثری درین روزها ازعایله شان نبودُ می پنداشتم که باید هنگفتی از معاش خود را صرف عایله خویش نمایند.البته پول افغانی هم آنروز ها خیلی نیرومند بود؛ چنانکه بعد تر که به سواری « ملی بس» از میکروریان اول تا فروشگاه بزرگ افغان رفتم؛ محترم وکیل نوراحمد نور که همراهی ام میکرد؛ یک سکه ۵ افغانیگی به شخص موظف داد و او هم پس از وضع کرایه ما دو نفر ۳ افغانی اشرا مسترد نمود. یا برخی از رستورانت ها چون « آرین هوتل»  جوار پل باغ عمومی در بدل ۱۰ ـ ۱۲ افغانی غذای متوسطی به مشتری میدادند که کاملا سیرش میساخت، یا کرایه یکطرفه بس های مسافر بری میان کابل ـ شبرغان ۵۰ تا ۷۰ افغانی بود....

با تمام اینها، مصارف این سفره که در بیرون هم تهیه شده بود برایم اصراف گونه به نظر آمد و پنداشتم که استاد هم تا اندازه ای زیر بار رسوم و عادات مهمانداری خاصتاً به گونه مردمان سمت شمال و شمال شرق کشورـ یعنی سمت ما! ـ رفته اند. به همین خاطر در ختم صرف طعام عرض کردم:

استاد! غذای فوق العاده و زیاد بامزه بود مگر خیلی مصرف نموده اید که من توقعش را نداشتم و کمی هم اذیت شدم.

استاد خیبر با حرکت غیرمنتظره ای به سرو مویم دست کشید و جبینم را بوسیده گفت:

ـ از خیر سر تو؛ من هم اینجا درین سفره مهمان بودم و لازم نیست حال مهماندارت را بشناسی او ترا شناخته و شیفته ات شده است و شاید در ختم ملاقات های مان باهم ببینید.

و اینجا شگفتی زده تر شدم. ولی در ساعت ۴۸ این ملاقات هاُ این میزبان غیابی را دریافتم که هنوز شله بود؛ در اپارتمان خودش؛ روز و شبی مهمانش باشم. او رزمنده نازنین و جوان و دارای همسر و یک پسر و یک دختر سخت مودب و شیرین بود که عزیز مجید زاده نام داشت.(۱)

سپس که چندین بار کابل آمدم به او و فامیلش سرزدم  و با هم نشست ها و تبادل نظر های جذاب و پر طول و تفصیلی داشتیم.

این یار و یاور عزیز من متاسفانه در پی تحولات ناشی از پلینوم ۱۸ ح.د.خ.ا؛ به زندان افتاده مدت  درازی زندانی ماند و تقریباً به محض آزاد شدن از محبس پلچرخی در منزلش دچار سکته مغزی شده جان داد. یادش جاودان باد!

وقتی استاد خیبر سفره را بر می چید تلاش کردم کمکش نمایم ولی مانع شده گفت: در عوض برو به سر و تنت آبی بزن تا حین صحبت ها خوابت نگیرد!

***

چون رو برو در جاهای خود چمتو نشستیم  انتظار داشتم که استاد خیبر یا در مورد « مرکبات کیمیاوی» چون آب و نمک و تیزاب و قلوی ... از من پرسش هایی میکند و یا اساساً صحبت را از همین جا ها آغاز میدارد.

من البته به برکت دروس کیمیا در مورد چیزهایی میدانستم و حتا به اینکه بالاخره مرکبات پیچیده و زنجیری به مالکول های عضوی مانند سازنده های هستهه حجره ـ یا سلول ـ ، پروتوپلازم، سیتوپلازم، آمینو اسید ها وغیره  انجامیده اند و می انجامند  از روی دروس و مطالعات در بیولوژی یاد واره هایی داشتم و تصمیم گرفته بودم که وقت استاد را درین موارد زیاد ضایع نکرده صرف خواهم خواست که دینامیزم این را برایم روشن نماید که چرا و چطور اتوم های عناصر مختلف و متضاد با هم ترکیب شده، مرکباتی دارای خواص و کارکرد های حیرت انگیز بیشمار را به وجود می آورند؟.

اما استاد پس از اینکه کاغذ یاد داشت خود را نگاه کرد گفت:

معروف است که خروسچف در اوج مسابقات تسلیحاتی  به امریکا سفر کرد و خبرنگاران امریکایی طوری سوال پیچش نمودند تا از حساس ترین راز های تسلیحات استراتیژیک شوروی از وی چیزی بیرون بکشند. خروسچف که مردی بذله گویی هم بود در قبال یکی از این سوال ها بسیار بیتاب شد و به ژورنالیست گفت:

سوالی را که یک احمق طرح میکند؛ ۱۴ دانشمند هم در جوابش در می ماند!

من تبسمی کردم و استاد پرسید:

ـ حال تو رفیق افتخار چه نظر داری؛ آیا آن سوال به راستی احمقانه بود؟

غافلگیر شده بودم؛ اگر میگفتم: نه! جوابِ رهبر ابرقدرت شوروی را؛ احمقانه تلقی نموده بودم و این؛ شاید فضا میان من و استاد را مکدر میکرد. ناگزیر لحظه ای مکث کرده جوابم را مصلحت آمیز ساختم:

ـ به نظر من خود خروسچف هم معتقد نبوده که آن سوال یک احمق استُ خواسته با یک بذله گفتن از پاسخ دادن شانه خالی نماید چونکه جواب اسرار مهمی را میتوانسته است فاش کند.

استاد خیلی شگفته شد و گفت:

گرچه گفته اند که اصلاً سوال احمقانه وجود ندارد  با اینهم سوال کردن به لحاظ درجه عقلانیت سوال کننده حتماً فرق میکند.

خودت پرسیده ای که:

ـ در درسنامه ها هست که حزب گروهی ازهمفکران میباشد ، آیا این همفکری اساساً توسط درس و تعلیم تولید میشود یا از زیربنا و شرایط اقتصادی و اجتماعی به وجود می آید؟

من میدانم که اگر ازخودت همین سوال شود میتوانی به آن درست ترین پاسخ ها را بدهی چرا که در پشت سوال معلوم است که دایره اطلاعات و دانستنی هایت تا کجا هاست؟

لهذا من این سوال را کمی تغییر داده و از آن برای بیان بعضی جوانب استفاده میکنم:

ـ اساساً « فکر» چیست تا « همفکری»  چه باشد؟

« فکر» و تقریباً تمامی اصطلاحات مهم در زبان های بشری باید همیشه در دو معنای اخص و اعم مدنظر گرفته شود. اگر« فکر» یک خاصیت متکاملترین حالت ماده است که عبارت از مغز و دماغ آدمی میباشد؛ پس به مفهوم عام « فکر» میتواند و باید خاصیت ماده درهمه قدمه ها باشد. به این ترتیب کم ازکم میلیونم یا میلیاردم حصه از « فکر»  که درعالیترین ستیژ تکامل ماده قابل تعریف و قبول است ـ در یک اتوم و در یک « مرکب » هم بایستی وجود داشته باشد.

در اتوم ها و درمرکبات کیمیاوی که ازگردهم آیی و ایتلاف و اتحاد اتوم های مختلف به وجود می آیند؛ به هرحال نوعی حرکت « آگاهانه » و « انتخابی» مشهود است. اگر این را قبول ننماییم و همه چیز را کور کورانه و تصادفی وغیره بپنداریم؛ پس اینهمه معجزات سیستماتیک و با سلسله مراتب در مرکبات عدیده کیمیاوی غیرعضوی، عضوی و باز در سلول ها و ارگانیزم های حیه  چگونه توجیه میشود؟

همینکه یک اتوم و یا یک « مرکب»  در گستره عینی ی « تنازع بقا» بقای خود را تامین میکند و عندالموقع در ترکیبات و تعاملات سهیم میشود، بیانگر همان خاصیتی است که ما در فاز بلند و پیچیده همین ماده ـ نه پاد ماده و نه چیز دیگرـ آنرا « فکر» مینامیم  لذا ماده خاصیت ها و قابلیت های نامحدودی دارد که ما از سر بیچاره گی تصور میکنیم همه یا اقلاً اکثر آنها را شناخته ایم.

منظور من اینجا به هیچ وجه قبول یا تحمیل «مهندسی آگاهانه» طبیعت و یا وجود یا لزوم یک آگاهی و عقل و معنویت فوق مادی و جدا از ماده نیست، در حالیکه همه اینها قابل احترام و سزاوار افتخارمیباشند چونکه به هرحال تبارز خاصیت های ماده ای استند که جهان پهناور ما را ساخته است.

اینکه نیاکان ما تبیین کردند که عالم از ۴ عنصر آب و باد و آتش و خاک ساخته شده است و باز آدم از خاک و فرشته از آتش وغیره  صرف نظر از صحت و سقم (به لحاظ دانش های امروزی)؛ ثبوتگر وجود و حقیقت « فکر»  نزد ایشان میباشد.

ثبوتگراین است که آنها نیازمندانه، مشتاقانه و با تمام نیرو میکوشیدند جهان را بشناسند و آنرا برای خود و نسل های آینده خود؛ توضیح و نهایتاً به جهات مطلوب و زیبا و آرمانی؛ تغییر بدهند!

ـ بگو، ببینم تا اینجا عرایض مرا گرفتی؛ سوال و مشکلی نیست؟

از فرط هیجان به حالت گریستن رسیده بودم و این پرسش استاد آناً اشک هایم را جاری ساخت. تصور کردم حالت من  در استاد خیبرهم سرایت نمود و شاید به همین دلیل گفت:

ـ مقداری آب بنوش و به رویت هم آب بزن باز در بالکن برو و چند نفس عمیق از هوای آزاد بگیر!

وقتی دوباره آماده شده روبرو نشستیم  استاد خیبر با تبسمی گفت:

خیلی آدم حساس استی ولی این ضعف نیست و حتا امتیاز و فضیلت است از این خاطر پشت این گپ که » مرد نباید گریه کند» نگرد، اشک ریختن به موقع طبیعی ترین خاصیت و حق و هنرانسان است و به سلامتی فوق العاده مدد میکند. خوب. پرسشی هست؟

گفتم:

ـ استاد گرامی؛ اگر در مورد « تصادف ها» هم که فکر میکنم همه جا واقعیت دار؛ توضیحی لطف نمایید؛ مهربانی میکنید.

ـ استاد خیبر گفت: پرسش بسیار عالی است. اینکه من گفتم در به هم آیی ذرات که اتوم ها را میسازند و باز در اتحاد اتوم ها به قسم « مرکبات» چیزهایی از همان خاصیت تکامل یافته ترین حالت ماده یا مغز آدمی یعنی « فکر» مشهود است و این به تکامل؛ وضعیت تقریباً سیستماتیک داده و میدهد شاید انگیزه سوالت شده باشد.

به هرحال یک حقیقت حدوداً مطلق است که درعالم مادی همه چیز در حال حرکت میباشد. فقط اندازه حرکت ها فرق میکند و بعضی حرکت ها نیروی خود را از جنبش درونی میگیرند و بعضی حرکت ها توسط نیروی بیرونی واقعیت می یابند و در بسیاری حرکت ها هم نیروی درونی و هم فشار بیرونی عمل میکنند که در مواردی شدیداً ضد همدیگر هم استند.

یک مورد نمونه وی ثابت در حرکت ماده سرعت نورخورشید است. اگر هرشی مادی به هرطریقی به اندازه نور سرعت پیدا کند به انرژی یا به ریزترین ذرات اولیه تبدیل میشود. لهذا جریان ساختمان پذیری اتوم ها و باز مالکول ها و باز سلول ها و ارگانیزم ها مستلزم حرکت های پایین تر ازسرعت نور است.

اینکه ذرات اولیه چطور اتوم ها را میسازند و مخصوصاً هسته اتوم ها را ثابت نگهمیدارند توسط علم فیزیک به نیروی هستوی قوی و نیروی هستوی ضعیف نسبت داده میشود. حتا درهمین حالت هم پای تصادف در میان است؛ منجمله همان گردآمدن پروتون و نوترون و الکترون معین دراتومی معین یک امر تصادفی است. بازعالم ما پر از ذرات سرگردان میباشد که شاید هزاران مرتبه بیشتر از ذراتی باشد که به صورت اتوم ها و مرکبات کیمیاوی به هم رسیده اند. اینچنین علم فیزیک از « ماده تاریک» و « انرژی تاریک» چندین برابری عالم قابل رویت گفتنی ها دارد که مسلماً ما از آن ها چیزی نمی توانیم بدانیم.

اشیا و پدیده های عالم به علت متداوماً در حرکت های متفاوت و متضاد بودن باهم برخورد میکنند.

ذرات پرانرژی ای هست که هر لحظه از اجرامی مانند کره زمین عبور مینمایند ولی عواقبی قابل رویت برجا نمیگذارند لیکن اجرامی مانند سنگ های آسمانی و حتی کرات و خورشید ها و کهکشانها هم ممکن است باهم برخورد کنند و برخورد میکنند.

اینجاست که تصادف ها و برابر نهاد آن  قانونمندی ها و سیستمندی ها همه در عالم وجود دارد؛ ولی به گمانم موضوعِ چیزی مانند « فکر» نمیتواند؛ تصادف ها باشد. فکر کردن در باره اینکه ممکن است ساعت و روزی کره زمین با یک سنگ آسمانی یا سیارک برخورد کرده نابود شود و یا من فلان لحظه در تصادفی، جان خود را از دست بدهم یا زلزله و توفان و آفتی مهد و میهن ما را زیر و رو کند که فکر کردن نمی خواهد!

اصل همان است که نیاکان مان گفته اند: « دنیا با امید خورده شده است!»

فقط باید اندکی این ضرب المثل را غنی بسازیم؛ اینطور:

«دنیا با امید و فکر خورده شده است!» هرچند که منظور ضرب المثل در اصل هم « امید واهی» نه بلکه امید متفکرانه و سازنده است!

ـ خوب. افتخار جان! من سعی میکنم به چیز هایی که میدانم خوانده ای و علم داری؛ نپردازم. هم بسیار کتابی حرف نمیزنم و نقل قول نمی آورم. اگر همینطور قبول است برویم از صحبت خود نتیجه گیری کنیم.

 گفتم:

ـ بسیار سپاس استاد بزرگ! سراپا گوش و هوشم به شماست.

استاد خیبر افزود:

ـ اگر کس دیگری مخاطبم بود شاید یکی دو جلسه بعد نتیجه گیری میکردم ولی برای افتخار گل ما لازم نیست بسیار کش دهم که فکر(به معنای عام) به مثابه خاصیت ماده؛ قدم به قدم همراه با ماده تکامل کرده و گویا ما انسانها در عالیترین حد تکاملی از آن برخورداریم.

هیچ منطق و فکری هم نمی پذیرد که ما آخرین میوه جنگل هستی باشیم و فکر ما حتا به طور بالقوه و منحیث استعداد آخرالافکار باشد، طوری که هزاران سال است مدعی «آخرالزمان» میشوند ولی زمان؛ بازی کننده گان با خودش راهی مسخره و مجازات کرده می رود.

اگر از ستیژ های پایانتر تکامل بگذریم، گردهم آیی مالکول های بزرگ و زنجیره ای حیات بسیار معنای جالبی برایمان پیدا میکند. درین مالکول ها اتوم های عناصر مختلفه و متضاد با هم همبسته شده اند و خود نیز با یگدیگر تفاوت ها و تضاد ها و مختصات منحصر به فرد دارند؛ معهذا با هم همکاری و در واقع همفکری میکنند تا هدف متعالی تری را محقق سازند یعنی خلق سلول زنده را.

اینگونه سلول های مختلفه که باز هرکدام فردیت خود را دارند  با یگدیگر همکاری و همفکری میکنند تا ارگانیزم های انواع گوناگون موجودات حیه را بسازند. حتی سلول ها برای حفظ بقا و سلامت موجود حیه، بیدریغ خود را قربان میکنند. سیستم دفاعی بدن موجود حیه در واقع از سلول های قربانی در خط اول متشکل است.

همه سلول ها حافظه و فکر و هوشیاری دارند؛ تنها شمار کمی میتوانند در سطح پایانتر آگاهی و هوشیاری باشند مانند سلول های ناخن و موی که گفته میشود خیلی دیر از مرگ صاحب خویش باخبر میگردند.

حزب یک کلمه عربی است که برای بیان تشکل های هدفــدار مصطلح شده است؛ ملاحظه میکنی که این تشکل های هدفـدار بیش از جوامع بشری و پیش از جوامع بشری در نفس و ناموس خود طبیعت وجود دارد.

حزب در جوامع بشری منحصر به دوران صنعت و سرمایه داری یا سوسیالیستی نیست. انسانهای اولیه هم تشکل های هدفــدار داشتند؛ قبایل و تیره های اولیه؛ پس از گله ها؛ مستحکمترین حزب های بشری بودند. این تصور که تشکلات قبیلوی صرفاً براساس پیوند ها و شجره های خونی و خاندانی ایجاد شده و ادامه یافته اند؛ تصور دقیقی نیست بلکه اساساً هدف های اقتصادی و دفاعی ـ امنیتی... یا نیازهای « تنازع بقا» یی باعث و بانی و تداوم بخش آنها بوده است ومیباشد.

کلچر های قبیلوی به خاطری سخت محافظه کارانه است که تحت سخت ترین شرایط «جنگ همه علیه همه» به وجود آمده است:

ـ در کلچر قبیلوی طرزنگاه به جهان خیلی ها بدوی و سطحی و آنهم مقدس است.

ـ در روان قبیلوی ترس از همه بیگانه ها و از همه اطراف مسلط است.

ـ تفاخر و حتا پرستش اصل و نسب خود و خوار و حقیر و نجس شمردن دیگران تا سرحد عزایم و اعمال برای قتل و غارت و اسیر و برده کردن آنها ستون فقرات کلچر و روان قبیلوی است.

ـ کلچر قبیلوی حاصل رسوبات هزاران و شاید میلیون ها سال تجارب جنگ و همدیگر کشی، انتقام و انتقام جویی، غالب و مغلوب شدن، مظلوم واقع گشتن و عقده به دل ماندن، زیر بدترین شکنجه ها و فشار های زیستی بودن میباشد.

ـ مذاهب نیز خصلت محافظه کارانه خویش را از کلچر و روان قبیلوی میگیرند و در بسیاری موارد

خود همان باور ها و کلچر قبیله اند.  

ـ تداوم جبرها و فشارها و مشقات و جنگ و جدال و قساوت و شقاوت و در مقابل بهبود و پیشرفت خیلی ها بطی اوضاع زیستی این امکان را از بین برده است که صلح و همزیستی و نوعدوستی و نوفکری و روشن اندیشی درکلچر و روان قبیلوی جای مناسبی پیدا نماید.

ـ در دوران جدید استعمار گری و تاخت و تاز قدرت های سرمایه داری غرب و همچنان اشتباهات زیاد قدرت ها و جریانات مدرن و سوسیالیستی برعلل و انگیزه های پیشین افزوده است.

چنین است که تیره ها و قبایل برخلاف نقش و مقام پیشین شان در عصر تحولات سریع امروز، اکثراً به حفاظ های جهل و ترس و تعصب و تمدن ستیزی وعلم گریزی مبدل شده اند.

با این تفصیل جامعه ما هم قبیلوی است والبته غلظت محافظه کارانه کلچروروان قبیلوی از شمال تا جنوب و ازشرق تا غرب؛ فرق هایی دارد ولی درحدی که مانع تشکل های هدفـدار یا احزاب سیاسی مدرن و مترقی سرتاسری نباشد نمیتوان بر آنها حساب باز کرد.

لهذا حزب ما راه دور و دراز و پر فراز و نشیب زیاد درپیش دارد و فکر به قدرت رسیدن آن مثلاً در ۱۵ـ ۲۰ سال خطرناک استږ البته غصب کردن قدرت سیاسی که این روزها در بعضی کشورها به طریق کودتا ها مد شده چندان مشکل نیست ولی حفظ و تداوم قدرت سیاسی و به ثمررسانیدن تحول و ترقی جامعه چنان مشکل است که امروزه حتا نمیتوان تصورش را کرد.

 باید مراحل بین البینی ای طی شود که زراعت ماشینی و صنایع و مواصلات و مخابرات و برق و سواد آموزی و تعلیم و تربیت و نشرات سمعی و بصری ده ها برابر آنچه اکنون هست توسعه پیدا نماید؛ مردم شهری شوند تا احساس شهروندی کنند و باور پیدا نمایند که با صلح و همزیستی و نوعدوستی و نوفکری و روشن اندیشی و آزادی های مدنی و احترام به حقوق و کرامت همه بشر هم میتوان زنده گی کرد و خوب و شاد و مؤفق و باکیفیت های عالی زندگی کرد.

در نبود چنین شرایط عینی و ذهنی حتا ما نخواهیم توانست حزب واحد و یکپارچه و پخته سرتاسری ایجاد نماییمږ خیلی از مشکلات اساسی که حزب از زمان تاسیس اش تا کنون با آن دست به گریبان شده از همینجا ناشی گردیده است. باید به دقت تمام اینها منحیث تجارب خودی تحلیل و آسیب شناسی شود.

القصه که همه چیز به جلب و جذب و تعلیم و تربیت حزبی و ایدیولوژیکی ختم نمیشود این به معنای کم اهمیت بودن این کار ها که خیلی امیدبخش و موفقانه هم ادامه دارد نیست چنانکه من جنوبی و پشتون و توی شمالی و تاجیک به برکت همین کار ها اینجا استیم و اینقدر هم نزدیک!

( بقیه تا فرصتی دیگر)

یادداشت:

۱ ـ ازعزیزانی که با شهید عزیز مجید زاده قرابت و آشنایی دارند آرزومندم که فوتوها و معلوماتی در باره ایشان به من ارسال فرمایند تا در نشر بعدی این رساله اطلاعات غنی ت از ایشان به فرزندان افغانستان بتوانم ارایه نمایم.

 

  دیدگاه ـ بامداد ۱/ ۱۳ـ ۰۴۱۱

 

انتخابات - نخستین گام

درراه برپایی جماعت سیاسی افغانستان

بحث نظری درباب ساختارنظام وابزار تحقق دموکراسی درجوامع سنتی

 

دکترنجیب الله مسیر 

انتخاباتی که همین اکنون برای سال 1393 درپیش رو است، بیشتردرراه همگرایی اندیشه ها ونیز درزمینۀ برپایی وبازآفرینی حاکمیت سیاسی این کشور یک گام خیلی ارزنده وسرنوشت سازمی باشد. اهمیت آن ازاین جهت است که، برای نخستین بار نخبگان سیاسی افغانستان باهم توافق کرده اند تا حاکمیت را از راه انتخابات به عنوان راهکار مدنی، تعویض نمایند. اهمیت دیگرش در آن است که، پس ازین برپایی وبازآفرینی ارگان های عالی حاکمیت تنها ازراه انتخابات، هنجارمند با تکیه بر ارادۀ آزاد مردم افغانستان صورت بگیرد.

بی گمان، چنین سازش بزرگ واجماع تاریخی در یک جامعۀ سنتی به لحاظ عملی بسیار ارزشمند می باشد، ازاین سر سزاوار است که ازآن با فرزانگی حراست شود. این اجماع به یگانگی مؤ ثرترین کنش درراه برپایی یک جماعت سیاسی واحد بوده، همچنان در چندگانگی خویش شکل گیری ملت سیاسی افغانستان میباشد. برین مبنا این امرکنشی است درراه ایجاد وتعویض حاکمیت – فرمانروایی وفرمانبری.

ملت ویا مردم افغانستان، سنخیت واحد ( تبارمشترک، فرهنگ مشترک، اقتصاد مشترک وفهم یکسان   درمورد سرزمین مشترک) ندارند. آنچه این مردم باهم دارند همانا دولت وتاریخ سیاسی مشترک است. به بیان دیگراگر روند روبه ملت شدن را  درافغانستان دنبال بکنیم  باید آنرا درمقام یک جماعت سیاسی جستجونماییم. تنها درین صورت است که می توان ملت را درافغانستان تعریف وبازشناسی نمود؛ ملت افغانستان باید برمحورهمین اشتراکات شکل بگیرد وبافرهنگ مشترک سیاسی رشد و استحکام یابد.

انتخابات وگزینش فرمانروا ( رییس جمهور ) وسیستم سیاسی ای که این فرمانروا برمبنای آن اجرای وظیفه مینماید، خود دراصل یک ارزش ماهیتا انسانی و دموکراتیک است. بلی اجرای وظیفه؛ ارزشی است که مشروعیت خود را ازاراده وپشتیبانی مردم ودموکراتیک بودن روند گزینش میگیرد.

آنچه امروزانجام داده می شود  برای فردا حکم تاریخ را دارد، سیاست امروزی تاریخ فردا می باشد، هرگاه امروز سرنوشت سیاسی با موافقت اعضای جماعت سیاسی تعیین گردد، ما درآینده با یکصدا گفته می توانیم که آری، این تاریخ وگذشته سیاسی من است واین میهن تاریخی من است واین دولت  وارث تاریخ سیاسی من است وازهمین لحاظ "دوست میدارم ورا" و لذا ازین میهن وسرنوشت سیاسی آن حراست میکنم.

مردم با پشتیبانی از نامزد های ریاست جمهوری بیان می دارند، که می خواهند حاکمیت را با رای واراده خود برپا نمایند واین باوررا نهادینه بسازندکه همه اعضای آن جماعتی اند که سرنوشت سیاسی مشترک دارند. دررابطه به تعیین آن برابرحقوق، برادر وبرابراند واین خود احساس استوار وبسترفرا هم برای شکل گیری جماعت سیاسی افغانستان یا به بیان دیگرملت افغانستان میباشد.

دانشمند وگذارشناس کلان – روستاو وحدت ملی را پیش شرط گذاربه سوی دموکراسی می داند: "وحدت ملی به این معنی است که بخش چشمگیرشهروندان دولتی که به دموکراسی گذار می کند باید، درمورد اینکه به کدام جماعت سیاسی تعلق دارند، کمترین تردید نداشته  ویا این که این تردید حتی درذهن شان هم خطورنکند...".

" واما پیش شرطی که برای گذاربه دموکراسی مطرح می باشد، هرچه تمامتر زمانی محقق میشود که وحدت ملی، بدون آگاهی ازآن، ناگفته وخموشانه درمقام چیزی که همین گونه بوده وهست، پذیرفته گردد وبرای آن دلیلی تراش نشود".

پرسش اساسی این است که آیا شهروندان کشورما خود را عضوووابسته به یک جماعت سیاسی واحد ویگانه میدانند؟ پاسخ به این پرسش خیلی دشواراست. زیرا ملت به مفهوم جماعت سیاسی هیچ زمانی ازسوی دولتمداران ما مطرح نشده است ومردم نیز با این گونه دید وتفکردرمورد ملت که ماهیت سیاسی مردم میباشد، آشنایی ندارند. برای آنها تفهیم شده است که ملت مجموعه ای ازملیت ها ( اقوام ) است که بدور"ملیت دولت ساز" حلقه زده وزندگی مشترک خویش را برمبنای داده های همین قوم سازمان می دهند (به ترتیب درسطح معاون اول، دوم، سوم و....).

درمفاهیم علمی، سیاست به معنای حاکمیت است و حاکمیت فرمانروایی وفرمانبری  است. اما وابسته به جماعت سیاسی بودن به این مفهوم است که ازیک فرمانروا فرمان می برند واگرنظام دموکراتیک باشد، همه با حقوق برابر درامرتصمیم گیری وحکمرانی درقلمروی دولت مشترک شان سهم می گیرند، آنها ازکسانی فرمان می برند که خود آنها را صلاحیت داده باشند،  فرمانروا را خود انتخاب می کنند.

   انتخابات پیش روی چند چیزرا روشن خواهد ساخت:

1- کی ها سرنوشت مشترک سیاسی دارند وزعامت دولت را بارای وحقوق برابرخود انتخاب مینمایند!؟

2-  کی ها سرنوشت سیاسی جداگانه دارند ونمی توانند یکجا بامردم افغانستان درزمینه ا نتخاب زعامت دولت تصمیم بگیرند ویا اصلآ   این حق را ندارند!؟

3- آن محکی که مستحق وغیرمستحق را تعیین می کند یا به بیان دیگرمرزهای سیاسی کشوررا مشخص مینماید، کدام است!؟

4- انتخابات یک اصل و یک نهاد دموکراتیک است ودردموکراسی اکثریت موقت مدیریت می کند! 

ولی سرشت وساختارجامعه افغانی خیلی پیچیده وچندگانه است؛ این جامعه هم ازلحاظ اتینکی وتباری وهم ازروی وابستگی های مذهبی چندگانه است. تلاشی بدانگونه که یکی از تبارها در جامعۀ چند قومی، بحیث "تباردولت ساز" پذیرفته شود وسایرتبارها درفرهنگ وخواست ها ومنافع این تبارمستحیل شوند، دردرازای بیشتراز90 سال دستاوردی نداشته واین روند نه تنها که شکل نگرفت بلکه مزاحم شکل گیری روند حقیقی تشکل ملت درافغانستان  گردید.

انتخابات کنونی رو گردانی از سنت بسوی برخورد های مدرن و سفر به فراسوی یک روان دموکراتیک نیست. بیانگرآنست که بازهم تیم حاکم تلاش ورزیده است تا برای یک تبارنقش محوری را پیشکش نموده واصل برابرحقوقی شهروندی ومشارکت سیاسی مردم را بدون وابستگی های تباری آنها زیرپا گذاشته ولگدمال کرده اند.

بربنیاد قانون اساسی و با توجه به صلاحیت های رییس جمهور مندرج در قانون، که از اختیارات یک امپراتور تفاوت چندانی ندارد، بر پایۀ آن دموکراسی دیگر فرایند سیاسی برای ظهور یک ملت نمی تواند باشد.  در پی این نهادینه کردن های گویا دموکراتیک، این نکته که قوم را فرما نروایی می دهند نه فرد را،  یا به بیان دیگر قوم فرامانروا را انتخاب میکنند نه شهروند برابرحقوق وخودمختاررا ، انگیزه همه جنگ های قومی درکشورگردیده است.

 هرقوم می خواهد که قوم فرمانروا باشد. حتی برای شاهان مطلقه، نه تبار بلکه خاندان مهم بوده است ولی درکشورما درسده بیست ویکم ارارشی اقوام بنیاد گزینش زعامت دولت را می سازد. شگفت انگیز وتآثرآوراست! ازهمین روست که رهبران قومی رای افراد و"شهروندان آزاد وخودمختار"را در"بغل جیب" دارند و روی مقامات دولتی سرمایه گذاری می کنند.

درکشوریکه دردرازای سده بیست پیوسته جنگ اقوام را برسرقدرت تجربه کرده است بازهم بجای همچشمی آزاد شهروندان خودمختار، رقابت اقوام را براه انداخته اندکه این خود مشوق اقوام برای زورآزمایی و پیروزی ها می باشد. اگرامروزاین همچشمی ازبرکت خارجی ها وزروزورشان مسالمت آمیزاست، ولی فردا که آنها این وطن را ترک بگویند و به جای دیگروبرای ماموریت دیگر بروند، به درگیری مسلحانه تبدیل خواهد شد.

سازش نخبگان سیاسی ما برای آن قابل تمجید است که مسئله قدرت را دربسترمسالمت آمیزآن حل می نمایند، ولی مایوس کننده است که با نخستینگی رویکرد قومی به آن پرداخته میشود.

اصولآ دونهاد – کثرتگرایی سیاسی وکثرتگرایی فرهنگی که دوسازمایه همگرایی ملی میباشد،  وباید درایجاد ارگان های حاکمیت دولتی و کارگماری حاملین قدرت دولتی، نقش محوری داشته باشند؛ ولی نخستینگی نقش کثرتگرایی سیاسی درامر شکل گیری ملت سیاسی(جماعت سیاسی) وتامین وحدت ملی غیرقابل انکارمیباشد.

ازهمین رو است که نخست باید براساس اصل برابرحقوقی شهروندی وپس ازآن برمبنای مشارکت نمایندگان همه فرهنگ ها به گزینش حاملین قدرت دولتی پرداخته شود. ناگفته نماند که کثرتگرایی فرهنگی زمانی مورد تایید قراربگیرد که اصل شایسته سالاری نیزدرنظرگرفته شود؛ بگذارنمایندگان فرهنگ ها درحاکمیت دولتی، شایسته ترین ها باشند، تنها درین حالت، باچنین برخورد میتوان آمیخته ای ازکثرتگرایی سیاسی وفرهنگی را به گونه ی موثروثمربخش ایجاد کرد.

کثرتگرایی فرهنگی جلوی کاربرد تبعیض نژادی وتباری را میگیرد ونمی گذارد تا وابستگی های تباری مانع مشارکت برابرحقوق شهروندان درروند برپایی،بازآفرینی وپیاده سازی حاکمیت گردد. شهروندان دردامان تبارمعین بدنیا می آیند وحاکمیت ها باید تبار آن شهروندی که حاکمیت را ایجاد نموده است، احترام بگذارند.

گثرتگرایی فرهنگی – ایدیالوِژی ومشی است که آگاهانه بخاطرتوافق وسازگاری میانقومی  مورد پذیرش نخبگان سیاسی قرار گرفته است. درین را بطه نقش دولت، اساسی وانکارناپذیراست.

حسرتا که سیاستمداران ما تاهنوزهم برای درک این حقیقت آماده نیستند. اما خوشبختانه که اندیشه کثرتگرایی فرهنگی رد نمی شود وقانونمند بودن آن درجوامع بسا قومی ازسوی بسیاری ها پذیرفته میشود.

ثپکووه ای. ب. نامزد علوم سیاسی، استاد دیپارتمنت فلسفه، پولیتالوژی وتاریخ قزاقستان    KazATK بنام تینیشپایوه مینویسد:

جهان امروزی را ازروی گوناگونی فرهنگی آن بازشناختی مینمایند. براساس بها گذاری پسین کارشناسان، درتمام دولت های آزاد جهان 600 گروه زبانی و5000 گروه اتنیکی وجود دارد؛ چندین هزاراتنوس دردرون مرزهای بیشتراز200 دولت زندگی میکنند.

این بدان معنی است که بیشترینه دولت ها بساقومی اند. کشورما هم ازین امرمستثنی نبوده ودرآن اقوام وگروه های گوناگون فرهنگی زندگی میکنند.

ازینرو برای همه دولت ها وبرای همیشه مسایل آتی رویدست میباشد:

1- چگونه میتوان به همدیگرفهمی  وهمزیستی مسالمت آمیزمیان اقوام وگروه های فرهنگی دست یافت؟

2-  انگیزه وزمینه سازشکیبایی میانقومی چه میباشد؟

3- چگونه میتوان جلوی درگیری های میانقومی را گرفت؟

باید برجسته ساخت که موجودیت اقوام گوناگون بخودی خود انگیزه درگیری وتنش های میانقومی نمی باشد؛ درگیری وتنش پیامد شرایط واوضاع سیاسی، اجتماعی – اقتصادی وتاریخی زیست ورشد اقوام می باشد.

براساس اندیشه های ای. شیلزسه عامل   برای تشکل وهستی باثبات جامعه اساسی میباشد:

1- حاکمیت مشترک وحاکم برقلمروی دولت که همه بخش های جامعه آنرا بحیث بالاترین مقام یا حاکمیت عالی بشناسند.

2- فرهنگ یگانۀ سیاسی شهروندی که ازسوی دولت برای همه بخش های جامعه بشمول اقوام بخاطر یگانگی ترویج می شود.

شیلزتاکید میورزد که درست همین عوامل است ک ه جماعت ها وکولکتیف های فرهنگی را به جامعه تبدیل میکند.

  a.fernhem و c.Bochner   میگویند: "ما زمانی میتوانیم بر تنش ها وسختی ها درمناسبات میانگروهی پیروز شویم که اگر یک اصلی بتواند مورد پذیرش همه قراربگیرد: "گروه های انسانی وبشری  ازروی ویژه گی های فرهنگی خود ازهم متمایزمی باشند وآنها حق دارند ویا اینکه این حق مسلم آنهاست که این تمایزرا نگهدارند ؛ طبعن اگرآنها این را بخواهند".

     همگرایی درمقام یکی ازمقولاتی که درمورد عملکرد متقابل گروه های قومی پیشکش می گردد، دررده بندی بوچنر این گونه افاده می شود:

1- جنوسید یا نابودی گروه قومی مخالف

2- استحاله یا پذیرش عادات، باورها ونورم های گروه  مسلط ازسوی گروه اقلیت یا اقلیت قومی

3-  تبعیض وتجرید یا تجرید شهروندان مربوط به یک گروه ودورنگهداشتن شان ازحاکمیت.

4-  همگرایی وانتگریشن یا نگهداشت هستی فرهنگ ها وهمبستگی آنها درچارچوب یک جامعه واحد وهمبسته براساس نو.

رده بندی دیگر مناسبات متقابل اقوام را پژوهشگر امریکایی پ.پ. برگ چنین ارایه میکند:

1- گونه نخست مناسبات – گروه قومی کمترین آسیب فرهنگی را متحمل شده وخود مشکلات خود راحل می کند؛ تحت استثمار معین اقتصادی گروه دیگرقومی قرارمی داشته باشد ولی بحیث یک گروه قومی – فرهنگی نا بود نمی گردد وباقی میماند. درچنین شرایط شکیبایی بطور اتوماتیک تضمین میشود، زیرا بهانه ی چشمگیری برای ازبین رفتن ونابودی گروه قومی تحت ستم وجود نمی داشته باشد.

2- گونه ی دوم مناسبات – انسانها وافراد امکان آنرا می داشته باشند که درساختارهایی که گروه قومی مسلط ایجاد کرده است، به گونۀ نا محدود رشد نمایند ولی بدون حفظ ویژه گی های قومی شان؛ درچنین حالت امکان دارد که یک بخش جامعه ازبیم اینکه درآینده مردم وقومش نابود خواهد شد، واکنش نشان بدهد واوضاع را پرتنش بسازد.  

باید افزودکه روند نابودی اجباری اقلیت های قومی ازسوی گروه مسلط قومی بنام اتنوسید یاد میشود. اتنوسید در واقع واکنش هایی را سبب میشود که فضای شکیبایی و همدیگر پذیری را مکدر می سازد.

به بیان دیگر، نبود چینل های ثابت وآزمون شده برای بیان منافع وخواست های ملی کاررابجایی می کشاند که مناسبات اجتماعی بی ثبات شده ودرزهای ناسازگاری های میان قومی ژرفتر وعمیق ترگردیده وتقابل پنهانی قومی شدید ترمیشود.( گزینش قوم فرمانروا همین بلا را برسرمردم افغانستان خواهد آورد)

استرا تژی مناسب درمناسبات متقابل اقوام دریک جامعه بساقومی( متکثر ) آن خواهد بود که حق گروه های مختلف قومی بخاطرهستی وبقای شان بحیث یک قوم ویک گروه فرهنگی به رسمیت شناخته شود.

این حقیقت ازسوی همه اقوام درک شود که پذیرش چندگانگی قومی هرگزبه مفهوم پامال شدن حق قوم مشخصی نمی باشد.  این اصل که پایه ی همه پیشرفتهای فرهنگی – اجتماعی دررابطه به همدیگر پذیری  مردمی و شکیبایی می باشد، بسیارمهم است .

همگرایی چنان اصلی ازگراییدن است که گروه های گوناگون، ویژه گی های فرهنگی ویا شخصیت فرهنگی خود را نگه میدارند؛ ولی همزمان دروجود یک جامعه واحد متکی براساس اینکه برای همه یکسان با ارزش است، باهم متحد میشوند.

همگرایی به پندار دانشمند دیگری مهمترین شرط موجودیت یک سیستم اجتماعی یا یک جامعه میباشد؛ ازبرکت فرادستی همین گرایش همگرایانه بالای گرایش واگرایانه است که مشارکت های اجتماعی پویایی می یابند ورشد می کنند. همگرایی دربسترسیاسی یک استراژی بزرگ برای جلوگیری ازتنش های قومی میباشد. این استراتیژی زمینه را مساعد می سازد که ازنقش سیاسی تفاوت های قومی کاسته شود ونقش هویت سیاسی( سراسری) گروه های گوناگون قومی ایکه مردم دولت را می سازند، به وسیله نهاد ها وانستیتوت های شهروندی ودفاع ازحقوق اقلیت ها وفرهنگ آنها، بالا برود.

همگرایی فرهنگی – قومی به معنی استحاله، بلعیدن یک قوم توسط قوم دیگری یا سنتیزفرهنگ ها ویا نادیده گرفتن ویژه گی های قومی نمی باشد.  همگرایی میان قومی، مشارکت قومی – فرهنگی یست که درنتیجه کارکردمتقابل دویا چندین گروه قومی پدیدارمیشود؛ درین مشارکت فرهنگ های گوناگون، نشانه ها وویژه گی های اساسی هستی قومی یا هویت قومی خویش را نگهمیدارند وحفظ میکنند.

 یگانگی درچندگانگی نهفته است

شکل گیری چنین مشارکت میانقومی یا فراقومی متکی برا ین اصل است که گروه های قومی هویت قومی خود را وویژه گی های فرهنگی خود را نگه میدارند. درین مشارکت بیلانس معقول میان جزوکل درنظرگرفته میشود.

دانشمندان به این باوراند که همگرایی یک گفتمان بزرگ اجتماعی وفرهنگی است. این گفتمان برای این براه انداخته نمی شود که یک قوم ویا یک فرهنگ جدا نگهداشته شده ودرپایان گفتمان درموزیم تاریخ جهت نمایش گذاشته شود. این گفتمان روندی است که درجریان آن بخش ها وسازمایه های یک جامعه یا به همکاری بایکدیگرمیپردازند ویا نمی پردازند؛ ازجمله همکاری با گروه فرادست که دارای امتیازات آشکارسیاسی، اقتصادی وتشکیلاتی درزمینه بسیج رزیرف ها ومنابع وکاربرد امکانات، میباشد. همگرایی منافع گروه های اقلیت قومی وفرهنگی را نادیده نمی گیرد واندیشه حفظ هویت قومی را می پذیرد؛

کثرتگرایی فرهنگی استراتیژی ِ است مبنی برپذیرش، احترام وتشویق بسگانگی فرهنگی(پلورالیزم فرهنگی)، ارزش های فرهنگی اقوام وسهم بی نذیر آنها درغنای فرهنگی جامعه درمجموع، برآوردن تقاضاهای ویژه ی گروهای قومی؛ پشتیبانی است ازداد وستد وگفتمان فعال وسازنده فرهنگ هاوهویت هاییکه ازلحاظ سیاسی باهم برابراند.

 درتقابل با استحاله، همگرایی سیاسی هدف خود تغییرهویت قومی یا یکسان سازی تفاوت های فرهنگی اقلیت هارا قرار نمیدهد، بلکه هویت نوی را که درافق ومرتبه ی بالاترازهویت ها وتفاوت ها قراردارد، به آن افزون میکند. این افق همان افق هویت مشترک سیاسی(دولتی) وفرهنگ مشترک سیاسی(شهروندی) میباشد؛ ازینروست که پهلوی انکارناپذیر همگرایی دربستر بسگانگی قومی، کثرتگرایی فرهنگی است.

کثرتگرایی سیاسی زمینه رابرای موجودیت گوناگونی نیروهای سیاسی وهمچشمی سازنده بین آنها برای نمایندگی ازمردم درارگان های حاکمیت دولتی مساعدمیسازد.

آزادی بیان، رسانه های آزاد، سیستم چند حزبی، اپوزیسیون سیاسی، انتخابات آزاد، پارلمانتاریزم،      سازمانهای اجتماعی مستقل ازدولت -  شرایط لازم برای پلورالیزم سیاسی میباشد.

حراست ازبسگانگی ( تکثر ) وازجمله بسگانگی فرهنگی - زبانی

دانشمندی میگوید که بسگانگی ( چند گانگی ) وازجمله بسگانگی فرهنگی – زبانی بسترالزامی رشد تدریجی بشریت است. هیچ دشت ودمنی تنها یک نوع نبات رادردامان خود ندارد وهیچ جنگلی ازیک نوع درخت انبوه نمی باشد. به همین گونه بشریت هم ازجماعت هایی که مردمان شان تمامن شبیه همدیگرباشند، متشکل نمی باشد.

جماعت های انسانی همگان به یک زبان گپ نمی زنند، دریک نوع خانه زندگی نمی کنند، همرنگ جامه نمی پوشند وغذا نمی خورند، به یک خالق باورندارند وجشن های یکسان ندارند. بشریت هرگزچنین نبوده ونخواهد بود. حتی میتوان گفت که کشورهایی که ازروی فرهنگ یکرنگ باشند، و جود ندارند، مگراینکه دریک جزیره قرارداشته وازدیگران تجرید شده باشند.

مسئله اساسی این است که یک جامعه به این بسگانگی چه بهایی قایل است ومناسبت خود رابا آن چگونه تعیین میکند. اصول همگرایی وکثرتگرایی فرهنگی درنهاد های سیاسی دولت های معاصر چندین قومی وبرخاسته ازنظام دموکراسی،  پیریزی ونهادینه میشود.

استواری نهادهای سیاسی، موثریت وکارآیی آنها دریک محیط بساقومی مستقیمن وابسته به  عمق اثرگذاری مشی دولت درزمینه همگرایی وکثرتگرایی فرهنگی میباشد.

به بیان دیگرمشی دولتی تاچه حد روی تصورات، برداشت ها، دیدگاه هاوارزش های اقشارو لایه های وسیع شهروندان اثرگذارمیباشد.

درفرجام باید گفت که دولت ملی محصول اندیشه ها و حاصل کار چهره های مؤمن به امر ملی در ایجاد مدیریت کارآمد برای برداشتن بحرانهای چندین پهلو دراین کشور است. بنابرین همگرایی ملی باید جزاساسی اندیشه ملی دولت باشد.