روزی با پیامدهای خونین و حماسه های جاودانه

 

 

هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

 

میرمحمدشاه رفیعی 

رویداد عظیم و تاثیرگزار بر حوادث بعدی هفت ثور ۱۳۵۷ را شخصیت های سیاسی، کارشناسان ومحافل  گروهای سیاسی مطابق منافع شخصی و گروهی شان و توجه  به خواهشات گوناگونه مورد تحلیل و ارزیابی قرار داده اند و تاهنوز اجماع و نظر واحدی در مورد ماهیت و علل وقوع این رویداد بوجود نیآمده و نخواهد آمد.

بوضاحت دیده میشود که در مورد این رویداد نظریات خیالی و توهمات و همچنان تحلیل های علمی و ارزیابی های دقیق و موشگافانه موجود است. هفت ثور را هم انقلاب گفته اند و هم قیام برحق افسران جوان برضد یک حاکمیت غیردموکراتیک و هم کودتای خونین و سرآغاز بدبختی های کشور و در زمینه از دلایل منطقی و علمی تا ادعاهای غیرمنطقی و ذهنی عقده مندانه ارایه گردیده است.

دراین میان مخالفین هفت ثور که همه ساله در هفته اول این ماه سروصورت شان ازطریق تلویزونهای خصوصی وابسته به منابع خارجی ظاهرمیگردد، بیشتر نماینده گان اقشار و طبقاتی هستند که حداقل درصد سال اخیرکشور بطور سنتنی و عنعنوی وابسته به محافل اشرافیت فیودالی،خانواده سلطنتی و نیروهای متحجر در داخل کشور بوده و وابستگی و غلامی شان به قدرتهای استعماری مانند بریتانیا برهمگان واضح و معلوم بوده است.همراهان عمده و اصلی آنها افرادی هستند که ازطریق تطمیع و تسلیح شبکه های استخبارات خارجی ازسطوح پایین جامعه به مدارج بالایی قدرت جنگی تنظیمی و مافیایی رسیده اند.این گروه های به اصطلاح مخالف کودتا و اشغال، امروز با ارتباط تنگاتنگی که با شبکه های قاچاق موادمخدر درسطح منطقه و جهان دارند ومطابق هدایات محافل انحصارات نفتی جهان فعالیت مینمایند و شریک حاکمیت آلوده به فساد در کشور هستند؛آرزو دارند تا با به رخ کشیدن نقاب مخالفت با هفت ثور وسواستفاده ازنام جهاد، برمردم حکومت نمایند و از طرق نامشروع مانند غضب زمین  ودارایی های عامه؛ تولید، پروسس و قاچاق موادمخدر؛ و فرار ازمالیات به دارایی های شان افزایش بعمل آورند و شریک حاکمیت دولتی درسالهای بعدی نیز باشند بنابرآن این افراد برای رسیدن به اهداف اقتصادی وسیاسی شان نقاب مخالفت با هفت ثور را با این زودی ها از رخ برنخواهند داشت و همه ساله درهفت ثور ،شش جدی و بیست و شش دلو غوغاهای رسانه ی برپا خواهند کرد.

مردم افغانستان باورمند هستند که رویداد هفت ثور دریک کشور نیمه فیودالی ،در اوج جنگ سرد تحت رهبری حزبی به وقوع پیوست که بیش از چهارده سال فعالیت سیاسی نداشته است و حداکثر یکسال از وحدت مجدد آن میگذشت.هرچند این حزب در برابرحاکمیت جمهوری محمد داوود ومحافل وابسته به آن یگانه الترناتیف و بدیل واقعی محسوب میگردید.

این حزب جوان و با داشتن کادرها و فعالین معتقد به منافع علیای کشور و آرمانهای انسانی و باتجارب سیاسی اندک درمقابل اهریمنان عصر و قدرتهای کهنه کار جبار و اجیران استعمار قرارگرفت. ازاینرو است که حدث و گمان مبنی بر تحمیل این تحول و حاکمیت سیاسی برحزب دموکراتیک خلق افغانستان دوراز واقعیت نخواهد بود. این حزب مکلف گردید تا ازحاکمیت ملی، تمامیت ارضی و هویت تاریخی مردم افغانستان با همه امکانات دست داشته دفاع نمایند، و دربرابر تروریزم بین المللی و جنگ اعلان ناشده امپریالیستی مقاومت قهرمانانه نمایند.

حزب ما تحت رهبری داهیانه و خردمندانه رهبرفقید خود زنده یاد ببرک کارمل توانست دردهه شصت خورشیدی اساسات یک دولت دموکراتیک و ترقیخواه را درکشور پی ریزی کرده و تامینات اجتماعی و خدمات بشری صحی، تعلیمی و تربیتی رایگان را به نفع مردم و اقشار تهیدست جامعه عملی سازد. اصلاحات فرهنگی و نشرات دموکراتیک، توسعه فرهنگ و زبانهای ملی کشور، رشدهنرو ادبیات در دهه شصت خورشیدی بینظیر و مورد تایید محافل روشنفکری افغانی و حتا خارجی ها قراردارد. و حافظه تاریخ و مردم قدردان و واقعبین ما هرگز آنرا به فراموشی نمی سپارند.تنفیذ قوانین دموکراتیک  و مطابق شرایط عصر و زمان درتمام عرصه های زنده گی دستآورد بی بدیل دردنیای روبه انکشاف درآن دوران بود.

اعضای ملکی و نظامی حزب در دفاع از حاکمیت ملی و سرحدات کشور حماسه های جاویدانه آفریدند و آن حزب را به مثابه حزب قهرمانان و شهیدان در جهان مشهورساختند.تحت رهبری حزب ، اردوی ملی  و مدافع  واقعی منافع مردم و کشور بوجودآمد که در سطح منطقه یکی ازقویترین اردوها و خارچشم دشمنان تاریخی کشورما بود که درصحنه های داغ نبرد با دشمنان داخلی وخارجی از خود کارنامه های جاودانه  ثبت تاریخ کشور نموده است.

آنچه بیش از همه قابل درک و مورد تایید میباشد سقوط حتمی و تعویض  حاکمیت جمهوری استبدادی محمد داوود به یک نظام مردمی و مورد تایید مردم افغانستان  است که باید صورت میگرفت زیرا آن نظام  به هیچ یک از مولفه های نظام جمهوری مانند برگزاری انتخابات آزاد و سراسری، آزادی بیان و آزادی احزاب آماده گی نداشت و درمخالفت کلی با تمام انواع آزادی های مدنی وحقوق بشری قرارداشت و آن دولت زمینه های فرار و مهاجرت کتلوی مردم را غرض دریافت کاربه کشورهای همسایه از جمله ایران و کشورهای خلیج آماده ساخته بود ازاینرو سقوط جمهوری محمد داوود مورد استقبال گسترده مردم افغانستان قرارگرفت.حاکمیت نوین دموکراتیک را مردم افغانستان به انواع و اشکال مختلف استقبال کردند و دررهبری این حاکمیت هرقوم و هرملیت بوضوح حضور واشتراک خود را می دیدند اما با تاسف که براه انداختن یک سلسه اشتباهات عمدی و قصدی  واعمال ماجراجویانه ی بعضی حلقات وابسته به امپریالیزم در داخل حاکمیت وحزب همراه با یک سلسله اشتباهات ناشی از کم تجربه گی  و عدم سابقه حکومتداری صورت گرفت و زمینه را برای مداخله و تجاوز مستقیم استبداد و ارتجاع جهانی و منطقوی  مانند نظام شهنشاهی و بعداً جمهوری اسلامی ایران و نظامیگران پاکستان به همکاری نیروهای عقبگرا در داخل کشور مساعد ساخت.امکانات و شرایطی که غرض ترقی و شگوفایی کشور بوجود آمده بود با دستآوردهای قابل لمس وقابل توجه برای مردم داشت به خاک و خون یکسان گردید. سقوط حاکمیت دموکراتیک افغانستان به مثابه فاجعه قرن بیست شناخته شده که دراین فاجعه نه تنها نیروهای عقب گرای افغانی بلکه بخشی از سردمداران نظام لجام گسیخته سرمایداری و وارثان استعمارکهن مسوولیت دارند و نسلهای آینده افغانستان حق دارند تا انتقام خون شهیدان و ویرانی های که به اثر مداخله بیرونی و جنگهای تحمیلی امپریالیستی برمردم افغانستان وارد گردیده ازآنها بگیرند.

 

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۲۴۰۴