بیداری ملت و انتخابات دور دوم ریاست جمهوری افغانستان
ازفرد - گروه محوری بطرف خواست های ملی وهمگانی
ع. بصیر دهزاد
نویسنده که در یک سلسله مقالات قبلی خود در پنج قسمت در هفته های نزدیک به انتخابات به خواننده گرامی ارایه نمود بود، ارزیابی ها و پیشبینی های خود را پیرامون انتخابات در اشتراک نظرخواننده گان ارجمند قرارداده بود. اکنون نتایج انتخابات که دارد به دور دوم میرود ، انگیزه جدیدی، البته در تداوم با مقالات قبلی ، است تا بر بنیاد فاکت ها و واقعیت های جدید و حتا غیر قابل پیشبینی و تصورقبلی ، به تحریر مقاله حاضر بپردازم.
اگر در یک کلمه کوتاه و یک مفهوم و آرمان بزرگ از « بیداری یک ملت » مقاله را به آغاز بگیرم، ممکن به یک احساسات و مبالغه و یا ذوق زده گی تن در داده باشم، ولی خود را بر حق میدانم که به یک جمله پر محتوا برگردم که میگویند:« مردمان یک ملت تاریخ خود را خود میسازند ، موانع مقطعی در برابر رشد و انکشاف جامعه را در برابر جبر تسلیمی بر واقعیت ها قرار میدهد.» اکنون ما در چنین یک موج فراگیر تحولات در روان اجتماعی و شکل گیری عمل مشترک و مشابه اجتماعی قرارگرفته ایم. تحولات ناشی از همان روان شکل گرفته « بیداری ملت » است که حاکمان و قدرتمندان صاحب زر و زور را خواهی نخواهی به یک انتخاب « تسلیم به خواست ملت و یا تجرید از ملت » قرار میدهد و خواهد داد.
انتخابات 1393 در دو جهت درس و تجارب بزرگ را نه تنها برای حال بلکه برای آینده افغانستان در یک روند تصحیح، استحکام ، تکامل و گسترس دموکراسی و مشروعیت پروسه ها در ابعاد اجتماعی، سیاسی و عدلی- حقوقی آن یعنی حاکمیت قانون و ارزش های قانونی اساسی ، بدست داده است.
اگر ما برجهات تاریک که به یک روند عادلانه و بر بنیاد قانون اساسی را آسیب دیده و آسیب پذیر ساخته است، گذر و مکث کوتاهی نماییم، دلایل بی شماری وجود دارند که یک آرمان مشروع و قانونی و انسانی مردم در بعض مراکز و محلات انتخاباتی به تمسخر گرفته شدند، مردم با عدم موجودیت کافی برگه های رای از یک حقی که پنج سال به آن انتظار داشتند، محروم شدند. در مواردی، اعم از برنامه های انتخاباتی تا روز انتخابات ، تعمیل اراده زورمندان و قوماندانان جهادی و حکام دولت در اثر بخشی منفی این پروسه اظهر من الشمس بوده است. اهداف تنظیمی و گروهی زورمندان مسلح ـ« با نکتایی های کج و یخن های باز » از صفحه تلویزیونی با شیوه خشن و تهدید آمیز بیان گردید و نماینده گان شان در کمپاین های انتخاباتی به دو و دشنام، تهدید و زخم های زبانی متوسل گردیدند و « آش ترش ، دهن سوز و آمیخته با تلخی » شان را همراه با یک چهره خشن و زورمند جهادی به نمایش گذاشتند. به گفته استاد بزرگوار پروفیسور دوکتور محمد طاهر هاشمی که در برنامه انتخابات تلویزیون طلوع تاریخ 6 می « حاکمیت ملی درانتخابات جایش را به حاکمیت متنفذین قومی و گروهی داده بود، خود بیان یک یک پروسه غیرمشروع و یک نقض صریح قانون اساسی بوده است.»
تصویرهای که از طرف مردم از طریق فیس بوک و دیگر وسایل انترنتی به نمایش گذاشته شده بودند در بعض حالات شرم آورترین بودند. تقلبات مشهود و هنوز غیر مشهود بصورت گسترده وجود داشته است که اراده و خواست برحق تعداد زیاد انتخاب کننده گان را به یک مایوسیت تبدیل نمود. ولی در نهایت امر باید این انتخابات را یک برد و موفقیت ملت تلقی نمود. مردم انتخاب شان را از یک حرکت دموکراسی به نمایش گذاشتند و با اراده و شجاعت پاسخی بر طالبان و حلقه ها و چهره های « بیشترین متعصب قومی، زبانی و تنظیمی » دادند. به مفهوم دیگر ملت آگاهانه از اعاده و تسلط ی که تازی و استبداد افراطیت مذهبی، زور و سلاح جلوگیری نمودند. پس باید یک انتخاب میگردند و آنرا کردند.
از جهت دیگر انتخابات سال 2014 ( 1393) چند داده و مشخصه زیر را به عنوان تجارب و درس های قابل تعمق و توجه بدست داد که باید بدانها با امید و خوشبینی دید و با احتیاط مراقب ادامه و انعکاس آن در ختم انتخابات و آغاز دوره کاری رییس جمهور جدید در انتظار بود:
- در این انتخابات زورمندان، قوماندانان جهادی و تنظیم ها که در دو روی متضاد یک سکه تبارز هویت میکردند، خود پیام وجواب مقنع ازملت را بدست آوردند . این انتخابات یک معیار واضح و روشن بود مبنی براینکه ملت از جانیان ، جنگ ، جابران مسلح، جهادی های متعصب و خودکامه و که فقط کتاب مقدس الهی را با تیغ ، تبر و تلوار گره زده اند و به غیر از تهدید ، تخویف و محدودیت های مشروع اجتماعی چیزی دیگر داده نتوانستند، خسته شده اند.
- مردم ترس و بیم و تشویش شان را کنار گذاشتند، مرد و زن ، سالمند و جوان با جراات و شجاعت بی مانند نه تنها راهی صندوق های رای شدند و به صندوق های رای برگه رای خود را ریختند بلکه نفرت خود را با رنگین ساختن انگشت که نشانه و بیانگر اراده ازاد و صلح آمیز بود، از گذاشتن انگشت بر ماشه تفنگ متبارز ساختند.
- مردم انتخاب از یک برنامه و چهره های سیاسی نمودند که در آنان نشانه و وعده های احترام به قانون، دموکراسی ، دولت سازی و مبارزه با فساد و دیگر وعده های مبنی بر حقوق شهروندی به نظر میرسیدند. اکثریت مردم در این انتخابات ذوق ها ، تمایلات و دیگر نمود های منفی که به یک روند ملت سازی واحد مضر بودند و هستند، کنار گذاشتند و این خود یک معیار قابل تعمق و توجه برای یک آزمایش هم است مبنی بر ادای تعهدات کاندید که اکثریت آرای انتخاباتی را بخود متعلق خواهد ساخت. بطور مثال یکی از کاندید های که حتا خود را کاندید قوم « بزرگ » جا زد و در برنامه تلویزیونی ادعا نمود که گویا « از جانب قوم اش پشتیبانی شده و خود را کاندید ساخته است » از یک فیصدی کمتر از 3 فیصد بالا نرفت.
- با آنکه دها هزار شهروند واجد شرایط رای برگه انتخاب را بدست نیاوردند تا رای دهند، در محلات دیگر مردم با یک نوع کنترول خودی « خود جوش » در بیشتر محلات رای دهی که معضلات در آن بروز نمود ، داخل عمل گریدند و حتا مانع اجرای تقلب انتخاباتی شدند.
- مردم بیشتر به تیم های کاری هر کاندید و چهره های که پیامده دموکراسی و ارزش های جامعه مدنی بودند ، دل بستند و رای خود را به کاندید مشخص دادند تا به خود کاندید.
- توانایی اردوی ملی، پولیس و امنیت ملی در تاٌمین امنیت روز انتخابات این روحیه را قویاٌ به وجود آورد که دیگر طالبان نیروی قابل مقایسه از لحاظ توانایی جنگی با نیرو های مسلح افغانستان نیستند. این توانایی نیروهای مسلح کشور حتا یکی از حامیان قدرتمند ، ریس اسبق آی اس آی پاکستان را وادار ساخت تا رسماٌ از طریق تلویزیون برای طالبان جبران شرمنده گی کند و چنین افاده دهد که گویا « طالبان خود نخواستند در روز انتخابات به عملیات وسیع بپردازند ورنه انتخابا ت میتوانست مختل گردد. » این موفقیت نیرو های مسلح در روز های قبل از انتخابات ، روز جریان انتخابات و عملیات های اخیر در برابرطالبان عملاٌ نشاندهنده این واقعیت است که اگر آنها با سلاح ها و وسایط و سایر تجهیزات زمینی و هوایی مجهز گردند ، بدون شک قادر به برگرانیدن صلح و امنیت، مهار تروریستان و دفاع از حاکمیت ملی و سرحدات وطن خواهند بود و حتا میتواند سوال امضا و تن دادن به شرایط پیمان های استراتیژیک را متبارز ، قابل ارزیابی و بررسی مجدد برای کاندید برنده انتخابات سازد.
- روحیه ملی ، گرایش ها ی مردمی مبنی بر وفاق هموطنی و روحیه فرا قومی - زبانی دارد که جای بی باوری ها و بحران اعتماد را بحیث یک آغاز جدید به تصرف گیرد. این ثابت شده است که هر کاندید مطرح از تمام ملیت های ساکن کشور ما به میزان قابل ملاحظه رای را بدست آورده است. چنانچه تبارز این روحیه امید بخش در حوادث سیل و توفان در ولایات شمال کشور و اخصاٌ فاجعه ارگو بدخشان ادامه و دریک مقیاس غیرقابل تصور ظهور نمود. واقعه بدخشان از طرف تمامی اقوام و ملیت های کشور بحیث یک ماتم سراسری تلقی شد و قلب ها را از کران تا کران وطن بدرد آورد. برای نویسنده موجب مباهات و افتخار بزرگ بوده است که نویسنده گان و اهل شعر بهترین متون و اشعار و مرثیه ها را به زبان های مختلف اعم از پشتو ، ازبکی و دیگر زبانها به عنوان غمشریکی و به عنوان دادن احساس هموطنی به قربانیان و آسیب دیده گان ارگو بدخشان به هدیه دادند و جمع آوری کمک های پولی و جنسی را در محلات شان سازمان دادند و ده ها نشانه های دیگری که ادعای های فوق در این مقاله را شاهدی خواهد داد.
نویسنده با بیان مطالب فوق و عطف توجه و تعمق بر تجارب و درس های بدون شک « تاریخی » دو موضوع زیر را به یک ارزیابی و نتیجه گیری میگیرد:
انتخابات اخیر یک واقعیت عینی جامعه افغانی را که بدون شک نتیجه گیری از تجارب سی و پنج سال اخیر در افغانستان اند، این خواست ملت را بیان نمود که دیگر تعصب مذهبی و ایجاد حکومت های بر بنیاد قواعد سختگیرانه و استبداد منشنامه تندروان مذهبی مورد انتخاب شان نیست و این یک پیام روشن ملت بوده که از خواست و اراده نسل های قربانی جنگ و نسل بالنده و آینده ساز جوان منشا گرفته است، بیان اینکه این گروه ها دیگر برای ملت الترناتیف برای قدرت سیاسی نیستند. ملت افغانستان همچنانیکه عمال ،حکومت ها و سیاست های تنظیم ها را اعم در زمام قبل از 1992 و هم در زمان حکومت تنظیم ها و استبداد طالبانی را آزمایش نمودند، آنان و سیاست شان را دیگر کهنه و غیر کارا میدادنند و میخواهند در یک محیط باز ، حاکمیت قانون ، فارغ از تعصبات و تمایلات قومی و زبانی و در نهایت در یک صلح پایدار مجال تنفس و زنده گی پیدا نمایند و ملت را در یک شاهراه با ثبات ترقی و انکشاف قراردهند که سیستم های سختگیر و مستبد مذهبی با در نظر داشت تمدن عصر حاضر جوبگوی جامعه کنونی افغانی نیستند. دیگر نمیتوان به شرایط چندین قرن دوباره به عقب رفت. دیگر آن جوامع بشری کوچک چند قرن قبل اکنون به جوامع ده ها میلیونی تبدیل شده که هر انسان آن تحت تاٌثیر رشد علوم، روابط جهانی و انکشاف امکانات غیر قابل تصور ( از دیدگاه گذشته ها ) در عرصه روابط در دنیای پهناور مجازی با هم در روابط و انکشاف متقابل قرار دارند.
ممکن در اشتباه نباشم که مردم افغانستان در انتخابات اخیر به چهره های تنظیمی نه بلکه به چهره های رای دادند که خود را در یک چهره یک انسان متغیر و انکشاف یافته، در مطابقت ساخته و صاحب کلتور شهری و شهروندی به نمایش گذاشتند، نه اینکه به مقیاس درازی ریش و چپن و بلندی شف لنگی.
پس با درنظر داشت نقاط نظر و ارزیابی های بالا کدام خواست ها و توقعات میتوانند هم بر بنیاد اراده و انتخاب انتخاب کننده گان ( ملت بیدار شده) مدلل باشند و هم به امید اداٌ و وفای وعده های داده شده یک رییس جمهور جدید حایز اهمیت جدی و دارای تقدم باشد که داده شده اند تا میسر انکشاف کشور را در راستای تعمیق دموکراسی، قانونیت و عدالت، انکشاف موزون مناطق کشور و بلاخره یک تغیر و تحول آسیب نا پذیر را متضمن گردد؟
نباید فراموش نمود که ملت اینبار اعتماد بزرگ را بر روند انتخابات و انتخاب شده گان شان نموده اند و بگذار این آرزوها و آرمان ها را در عمل صادقانه ببینیم.
نویسنده بدین باور است که :
از آنجاییکه تعداد از قوماندانان زورمند جهادی و « تعدادی!!! » از تکنوکراتهای فرستاده شده از غرب خود آغازگر، عاملین، هدایت کننده گان و مصوون سازان کانال های فساد اداری، غصب زمین ها ، ناقضین حقوق انسانی منجمله حقوق زنان و اطفال، فیگور های کلیدی معاملات نامشروع و سهیم در قاچاق مواد مخدر اند، آیا رییس جمهور جدید خواهد توانست تا با جراات و شهامت ( با روحیه ملی) در مهار آنان قویاٌ اقدام نماید ویا با یک جمله کوتاه میتوانند خود را در مهارکردن پدیده های زشت متذکره فوق از تعلقات تنظیمی بیرون کشد؟. این موضوع از نظر نویسنده بدون شک بزرگترین معیار و تضمین برای آینده کشور خواهد بود و در عین حال یک آزمایش ملت هم است در ادای وعده های داده شده.
از جانب دیگر این سوال مطرح میگردد که انتخاب یک کابینه و اراکین ( سیاسی) دولت شامل تمام ارگانهای دولتی باز هم با ادامه سیاستهای « میراثی- تنظیمی و معملات و هدایات دولت های ذینفع » خواهد بود و یا ایجاد مثلاٌ یک حکومت متخصصین کارا، پاک طینت ،جدی، دارای تجربه و توانایی مدیریت به حیث بهترین الترناتیف برای نجات کشور؟
از آنجاییکه احساسات ملی در میان بیشترین نسل های قربانیان جنگ و نسل جوان با سرعت غیر قابل پیشبینی و تصور اوج گرفته است که ما تبارز احساسات در برابر قربانیان و متضررین سیلابها و لغزش زمین ، پیروزی های نسل جوان در عرصه های مختلفه منجمله ورزش، توجه اهل فرهنگ ادبیات زبان و انکشاف آن در راستای وفاق ملی ( اشعار زیبا ، سروده های آوارخوانان جوان، ترجمه شعری مجموعه های شعری شاعران بزرگ ادبیات دری و پشتو به زبانهای ملی توسط ادیبان و فرهنگیان فرهیخته کشورو دها و صد ها مثال های موجود که همه آنها در قید این قلم و مقاله نمی گنجد ) بیان این واقعیت است که اولاٌ عوامل و چهره های متعصب ، زبان – محل- و قوم پرست دیگر با تمام زشتی برامد های نا میمون شان با شرمساری مورد نفرت مردم قرار گرفته اند و در پهلوی آن ملت با یک بیداری و گرایش ملی این را پیام میدهد که گرایشات وفاق و وحدت ملی و پروسه ملت سازی باید در چوکات اهداف و پالیسی رییس جمهور جدید قویاٌ بازگو و مورد عمل قرار داد ه شوند.
نویسنده معتقد بر این مساله است که آن میلان فضا و اراده ملی که برای یک انکشاف و پشرفت با ثبات کشورعزیز به وجود آمده ، میتواند فقط در وجود یک رییس جمهور کارا و قابل اعتماد ملت در یک راستای مناسب و مصوون قرار داده شوند که دیگر درهیچ جای و در وجود هیچ فردی مجال تهدید، زور گویی ، دشمنی های قومی، زبانی و مذهبی- تنظیمی وجود نداشته باشد.
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۰۹۰۵
سقوط فاشیزم هیتلری
علی رستمی
هشتم ماه می مصادف است با پیروزی نیروهای متفقین علیه لشکر تجاوزگرهیتلر فاشیست درجهان، که نقطه آغاز این پیروزی شهر استالینگراد بود. شهراستالینگراد که توسط نیروهای فاشیست هیتلری در محاصره بود، با دفاع سرسختانه قشون سرخ شوروی وقت مواجه شد. قشون سرخ توانست که این شهر را از محاصره نجات داده وتلفات سنگین را به جبهات نیروهای هیتلر وارد نماید وبسوی غرب پیشروی وبه فتوحات چشمگیر و پیروزی وپیشروی پی در پی نایل آید . شکست هیتلر در شهر استالین گراد رویدادی بود که نه تنها سرنوشت جنگ را، بلکه مسیر تاریخ جهان راتغیر داد.
این جنگ باعث تلفات جان ۵۵ میلیون انسان کره زمین گردید که از جمله ۲۵ میلیون تن آنرا شهروندان اتحاد جماهیرشوری تشکیل میدهند. همچنان برای اولین باربم اتم ،توسط امریکا در هیروشیما و ناگاساکی جاپان که خرابی های بزرگ جانی ، مالی ومحیطی را در قبال داشت، مورد استفاده قرارگرفت.
ازمجموع تلفات انسانی: ۴۵ میلیون نفر از اروپا ومتباقی از امریکا وسایر نقاط جهان تخمین شده است .از جمله ممالک درگیر در جنگ که کم ترین تلفات جانی ومالی را دارد، امریکاست که جمعاْ به ۲۹۰ هزار تن میرسد.
این جنگ به بهانه پشتبانی از المان تبارهای ساکنین شهر" سودت" چکوسلواکیا توسط هیتلرکه بعدن به اشغال کاملن ان و سایر کشورهای اروپایی گردید، اغاز شد.
امروز هم شبح این تراژیدی تاریخی ، بعد از ۲۱دسمبر ۲۰۰۱ بعد از انفجار مرکز تجارتی امریکا توسط القاعده که زمینه لشکر کشی امریکا برای انتقام از گروه القاعده به افغانستان گردید،درحال ظهوراست. لشکر کشی در لیبیا و سوریه ومداخله مستقیم در اوکرایین، بنام پشتبانی از دولت موقت اوکرایین وحفظ امنیت هم پیمانان خویش جنگ سرد وگرم را علیه روسیه درمنطقه شرق اروپا آغازنموده که هرروز به شدت آن افزوده میشود.
رورنامه فارس کشور ایران فاش نموده است که عربستان سعودی باموافقه امریکا برای انتقام از روسیه غرض پشتبانی از دولت سوریه اعضای تروریستی القاعده وسایر رادیکال های اسلامی رایکجا با گروهی تروریستی اسلامی چیچین تبارهای تجزیه طلب روسیه را به سرحدات روسیه از طریق اوکرایین در سرحدات انکشور جابجا نموده تا در مقابل تجزیه طلبان روسی که خواهان خود مختاری از دولت اوکرایین هستند، به نفع قوای ناتو ودولت موقت اوکرایین بجنگند. این عمل یکی از پلید ترین وشوم ترین اعمال حاکمین امریکا خواهد بود که با استفاده از نیروهای سیاه تروریستی برای خواستهای جهانگشایی وتسلط خود در جهان ،جنگ خونین و دوامدار را درمنطقه وجهان آغازنماید وهزاران انسان بیگانه را قربانی این اهداف خویش بسازد. چنانکه در زمان جنگ سرد که خصومت میان اتحاد شوروی وقت وامریکا مبنی بر خطر کمونیزم وجود داشت، از موجودیت این گروه های بدنام تاریخ ،علیه نیروهای مترقی وملی استفاده میشد، اما امروز برای چه؟؟
برای تسلط قصر سفید برمنابع طبیعی ، غرض کسب سود وسرمایه و وسعت امپراطوری وی درجهان!
توجیه دیگری ندارد.
طوریکه در قرون وسطا امپراتوران اروپایی از طریق پاپ واتیکان بعد از رضایت وی انتخاب وبنام « امپراطوری مقدس روم » ،تاجگذاری ومعرفی میشدند؛ در عصر مدرن این میتود نیز توسط کاخ سفید تکرار میشود که رهبران کشورهای مورد نظر خود رابه انواع گوناگون، فشار نظامی ، مالی ویا تحت نام دموکراسی ومردم سالاری واراداتی در سکان رهبری دیکته نموده واز وی پشتبانی بعمل میآورد.
عمال امریکا در افغانستان ، عراق ، لیبیا وسوریه نشان داد که امروز امریکا نه بخاطر بهروزی و رشد کشورها، بلکه در ازای تامین منافع خویش بوده واز هیچگونه اعمال مدهش ضد انسانی با توطیه های روشن، دریغ نمی ورزد. امروز بعد از سپری شدن 12 سال موجودیت امریکا یکجا با هم پیمانان غربی خود در افغانستان نه توانسته است که گروه کوچکی تروریستی القاعده را نابود کند، بلکه در پهلوی ان طالبان که توسط انها سرنگون ومتلاشی شده بود دوباره نیرومند ومتشکل شده که همه روزه عملیات های مسلحانه راعلیه باشنده گان کشورانجام داده که تلفات سنگین جانی ومالی رابه مردم بی گناه ما وارد میسازند. امریکا بدون کوچکترین رعایت قوانین بین المللی در قرا وقصبات وطن ما بمباردمان نموده وهزارها انسان بیگناه را بنام طالب والقاعده به قتل میرساند . هیچ گونه اعتراض و شکایات مقامات دولتی ومردم افغانستان را مدنظر نگرفته وبه آن گوش نمی دهد. افغانستان را بمثابه مستعمره خود قرارداده و هرآنچه بخواهـد انجام میدهد. با بازی های رنگارنگ خویش به خاطر امضای قراداد امنیتی با دولت اسلامی افغانستان چنان وضع را بوجود میاورد که بدون پرسش وقبول تعهدات میان جانبین این قرارداد امضا شود. گاهی بنام گزینه « صفر» گاه به نام دیگری چنان فضای ترس وارعاب را میان مردم بوجود میاورد که هرچه زودتر حاکمان افغانستان به توشیح ان اقدام کنند.
وقایع جاری درجهان نمایانگر بخشی عوامل که باعث بروز جنگ دوم جهانی برای غصب وتقسیم جهان، بین متحدین بـود ، درحال تکوین است ؛ با دسته بندی های موجود کشورها و قرار گرفتن امریکا در راس قدرت مالی ونظامی درجهان دال براین است که امریکا میخواهــد برای جلوگیری از افول قدرت خود که ازجانب تحلیل گران اقتصادی وسیاسی جهان پیشبینی گردیده است، یکجا بامتحدین خویش برای حفظ قدرت مالی ونظامی خویش علیه کشورهای نوبه قدرت رسیده که درآینده امکان جایگزین آن مطرح است ، از هیج نوع رویکردهای دسیسه گرانه وتوطیه گرانه، دریغ نه ورزیده والی سرحد نابودی وی عمل خواهد کرد.
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۰۹۰۵
پیدایش روسیه واوکرایین (روسیه کیف)
علی رستمی
قرون وسطی ، از نگاه تاریخنگاران ودانشمندان دارای دستاورده های مادی ومعنوی بوده که بالای زنده گی مردم وسرزمین های جغرافیایی آن زمان تاثیرعمیق داشته است . جنگهای تهاجمی ومهاجرت های دسته جمعی وگروهی برای اشغال سرزمینهای خوبتر بایر و نزدیکی درسواحل از یک منطقه به منطقه دیگر باعث رشد دادستد بازرگانی وتشکیل جمعیت های مختلط با اقوام وتبارهای بیگانه ، گردیده است. این عوامل باعث تشکیل دولتها و ملیتها دریک جغرافیای مشترک گردیده که امروز موجودیت عده زیادی از کشورهای خورد بزرگ شاهد این ادعای ما میباشد.
روسیه ،با ورود قوم اسلاوها که اخرین قومی بودند که ازسرزمینهای مسطح هموار وعلفزار ورودخانه های فراوان روسیه که قابل کشتیرانی بود نسبت باتلاقهای متعفن وجنگلهای بی سروپا که دربرابر تهاجمات دشمنان خویش سدهای مقاومتی نداشتند ودرگرما وسردی روزگار دست وپنجه نرم کرده نمی توانستند درزمینهای هموار روسیه خودرا جایگزین ساختند.
در جریان سده دوم قبل ازمیلاد قبیله دیگری از سرزمین ایران بنام « سارمات » برقوم اسکوت که یونانی بودند در روسیه ، غبله کرده وجای انهار اشغال و یونانیها از این منطقه کوچ ورو به زوال نهادند.
در سده دوم میلادی بود که قوم گتها از جانب غرب وارد خاک روسیه شدند و سلطنت استروگتها را بنیاد نهادند. درحدود سال ۱۷۵ این پادشاهی به دست هون ها سرنگون گردید واز ان به بعد چندین قرن، دشتهای جنوبی روسیه تقریبأ روی هیچگونه تمدنی را ندید، مگر با رسیدن اقوام چادرنشین مانند بلغارها، اوارها، اسلاوها، خزر ها، مجارها، بچنگها، کومتانه اومغولها داخل تمدن جدید شد.
خزرها که اصلأاز قوم وتبار ترک بودند و درآغاز سده هفتم از طریق قفقاز در صفحات جنوبی روسیه پراکنده شدند، قلمروی ایجاد کردند که از دنیپرتا دریای خزر امتدادمی یافت ودر دهانه رود ولگا نزدیکی حاجی طرحان(هشترخان)کنونی، پایتختی موسوم به ایتیل(ولگای امروزی) بنا نهادند.
درقرن ششم میلادی یک گروه از قوم دیگر اسلاوها از جبال کارپات کوچ کرده وبا سایر اقوام وخیل های که در روسیه جنوبی ومرکزی مسکن گزین بودند یکجاشدند. این اقوام دره های دنیپر ودّن را مسکن خود ساختند وعده دیگر ازاین گروها روبه شمال رفته وبه دریاچه ایلمن رسیدند وسرزمین اوکرایین را تشکیل داداند.
روسیه کیف ویا اوکرایین: در آغاز سده نهم از منطقه شمال غربی قومی بنام « وایکینگ های سکاندیناوی » که برای مردمان اسکاتلند،ایسلند، ایرلند، انگلستان، المان، فرانسه واسپانیا خدماتی راه گیری وچپاول را انجام میدادند، درصفحات شمالی روسیه اعزام گردیدند، تا براقوام بالتها ،فینها واسلاوها حمله ور شده وبا غنایم بدست امده دوباره برگشت نمایند.این گروه تا نیمه قرن نهم دراین ناحیه مانده وبر مناطق « نووگرود » (دژنو) حاکمیت مینمودند.جمعیتی ازاین گروه معروف به « روس » بودند وبه این علت نام انها به اسلاوهای ساکن روسیه داده شد وبنام روس معروف شدند.
وایکینگها برعلاوه تهاجمات به کار بازرگانی نیز می پرداختند.بازرگانی وتجارت باعث رشد وگسترش تعداد شهرها درروسیه گردید که یکی از این شهرها « کیف » بود.
درسال ۸۶۰ میلادی روسها یکی از « وایکینگها » رابنام روریک به پادشاهی برگزیدند. این پادشاه وهمچنان جانشینان وی دولتی را بوجود آوردند که پایتخت ان کیف بود. به علت قلمرو انها به روسیه، کیف روسیه مسما گردیده است.کیف اهسته اهسته به قدرت بزرگ منطقوی تبدیل شده که بسوی قسطنطنیه توسط نتوگانها وکشتی ها لشکر کشی نمود. این لشکر کشی باعث رشدکانون بازرگانی وسیاسی برای روسیه شده وتعدادی زیادی از شهرهای و زمینهای داخلی روسیه را به انقیاد خود، در آورد. حکمرانان کیف مانند: اسکولد، اولگوایگور را بانیان کشور روسیه میدانند. این سه حکمران وفرزند دلاورش سویاتوسلاو در دوران سلطنت خود در(۹۷۲ ـ ۹۶۲ ) قلمرو کیف را چنان وسعت داداند که تفریبأ شامل اسلاو شرقی وشهرهای پولوتسک، سمولنسک، چرنیگف و رستف میشد.
آیین مسیحیت درسال ۱۰۱۵ــ۹۷۲ م در زمان حاکمیت ولادیمیریکی از شاهان کیف پذیرفته شد. کیف دردوران فرزند ولادیمیر، یعنی یاروسلاو اول ملقب به یاروسلاو عاقل در ۱۰۵۴ــ ۱۰۱۹م به اوج قدرت رسیده بود، اما بعداز چندی دولت کیف به اثر جنگها میان شاهزاده گان مستقل درسال ۱۱۶۹م زوال یافت.
باحمله مغولهابه رهبری نواده چنگیزبنام « باتو فرزند جوجی » ، روسیه تحت قیادت مغولها قرار گرفت.
روسیه مسکوی یا مسکو: در اغاز سده چهارم میلادی، دولت مغولها در روسیه ضعیف وتجزیه گردید. این امر باعث افزایش اقتدار شهرهای مستقل روسیه گردیده واز جانب دیگر نسبت اضمحلال امپراتوری مغول وضع زنده گی دهقانان در روسیه دشوار ومشکل شده، تجارت بسمت شرق کاهش یافت.
کاهش تجارت بسوی شرق باعث پایین امدن درامد شاهزاده گان وتجار روسی گردید. در جریان ضعف قدرت مغولها درروسیه شاهزاده نشینان مسکو زودتر وبیشتر از دیگران قدرت یافتند. علت ان نزدیکی حاکم مسکو با حکومت مغولان بود.
مسکو که درسال ۱۱۵۶میلادی تاسیس شده بود دراین زمان دهکده کوچکی بود که شهرهای ولادیمر وسورذال را به کیف وصل میشد، داشت.
ایوان یکم ۱۳۴۱— ۱۳۲۵از مهمترین فرمانروایان مسکو درنیمه اول سد ه چهاردهم بود که مرکزیت کلیسای ارتدوکس روسیه را ازکیف به مسکو منتقل ساخت. بعد ازایوان جانشینان وی درجهت تقویه وقدرت قلمرو دولت مسکو افزوده وسرانجام درسال ۱۴۸۰ حاکمیت مغولها به طور کامل از روسیه ازبین رفت. بعداز ان درزمان خانواده تزار، روسیه به قدرت بزرگی منطقوی در شرق اروپا تبدیل گردید.
طوریکه تاریخ گواهی میدهد که قدرتهای نظامی واقتصادی برای تامین منافع وتحقق اهداف استراتیژیکی خویش همیشه کوشیده اند که با بهانه ها وابزار و وسایل مختلفی وضع سیاسی وامنیتی را قسمی متشنج سازند، تا به ارمانهای خود نایل ایند. جنگ اول ودوم جهانی وجنگهای منطقوی قبل وبعد از قرون وسطا همه وهمه برای جهانگشای واشغال سرزمین های بیگانه برای تامین منافع اقتصادی واجتماعی انها بوده است ؛ از یک طرف این جنگها به نابودی انسانها وسرزمینهای مختلف منجر گردیده واز جانب دیگر باعث جابجایی اقوام وتبار مختلف در گوشه وکنار جهان شده که زمینه سازرشد وتکامل دادستدبازرگانی واشنایی به فرهنگ وتمدن سرزمنیها انها گردیده است.
بعد از جنگ دوم جهانی ،جهانی سازی « اقتصاد بازارازاد » وجهانی شدن در مورد پیروی از ارزشهای دانش فناوری که در سطح جهانی پدیدار شده است، از یک طرف موجب رشد اقتصادی واجتماعی جوامع مختلف شده واز جانب دیگر باعث نابودی سرمایه های داخلی کشورها به اثر عدم پایداری رقابت در مقابل انبوهی اموال مختلف کشور های برزگ سرمایداری گردیده است. همانطوریکه یکی از عوامل عمده و رویکرد جنگهای اول و دوم جهانی ، تقسیم جهان وبه کارگیری ونمایش سلاحهای مدهش هستوی بود که با قربانی ۵۰ میلیون انسان روی زمین تمام شد؛ امروز بازهم وضع سیاسی ونظامی در جهان، میان کشور های امپریالیستی در رقابت یکدیگر، برای تامین منافع منطقوی واقتصادی وامنیتی خویش بمانند « جنگ سرد » میان روسیه وجامعه غرب درراس اضلاع ایالات متحده امریکا در مورد اوکرایین روبه بوخامت رفته وهر کدام خود را دراین امر مستحق و حق به جانب دانسته ویکدیگر را محکوم به مداخله وپشتبانی ازنیروهای مخالف درگیر در کشور اوکرایین مینمایند. چنانچه امروز امریکا با بهانه ای دفاع از دولت و حزب دست راستی بیرون آمده ازکودتا ، علیه روس تبارهای ساکن اوکرایین که خواستار دولت فدرالی و تمایل به روسیه هستند ،قرار داشته ودولت روسیه را مبنی برتشدید اعتراضات انها به پشتبانی محکوم ساخته و با اتخاذ تحریم های اقتصادی و واردکردن فشار بالای اتحادیه اروپا برای تحریم اقتصادی بیشتر علیه روسیه، میخواهد دولت روسیه را وادار به این بسازند، تا روس تباران شرق اوکرایین رامتقاعد سازد که از اعتراضات خود دست کشیده وبا دولت اوکرایین یکی شوند.اما دولت روسیه ایالت متحده امریکا را مبنی برسفرهای پی درپی مقامات دولتی امریکا برای مداخله مستقیم در اوضاع اوکرایین تقبیح نموده وانرا تخطی اشکاراز اجرای موافقتنامه های جانبین میداند. براین اساس، هردوجانب به مواضع خود مستحکم بوده وبه افزایش نیروهای نظامی خویش در سرحدات اوکرایین عمل کرده که باعث هرچه بیشتر تشدید وخامت اوضاع در منظقه، گردیده است. امریکا بمانند ژاندارم بین المللی برای خفظ هژمونی خود از هرنوع امکانات اقتصادی ونظامی برای بدست اوردن مقاصد خود از شیوه های گوناگون چه ازطریق اقتصادی ویا نظامی میخواهد کشورهای عقب مانده وضعیف را باکمکهای پولی تحت فرمان خویش بیاورد وسپس ازانها بمثابه ابزار، علیه سایر قدرتهای که درجهان ومنطقه قد بلندک مینماید ،استفاده نماید. امریکا بعد از جنگ دوم جهانی که به عوض امپراتوری انگلیس ،خودرا اولین قدرتمند جهان میداند،میخواهد حاکمیت امپریالیستی خود را در دور دنیا به اکمال برساند. براساس این رویکرد آرزو دارد؛ تا جلو رشد دوقدرت اقتصادی نوبه پای خاسته مانند روسیه وچین رادر منطقه ارواسیا بگیرد وتامنابع دست نه خورده کشورهای دور پیش انها را در اشغال ومحاصره خودقراردهید.
چنانکه مارکس گفته بود: " کشورهای امپریالیستی هدف شان تنها جهانی سازی « بازار ازاد » برای کسب سود سرمایه و تسلط انها در جهان میباشد."
ماخذ:
تاریخ اروپا از آغاز تاپایان قرن بیستم ، دکتر عباسقلی غفارفرد
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۲۷۰۴
۳۳۰ حمله طیارات بدونسرنشین در دوران اوباما
در یک دهه گذشته ۲۲۰۰ نفر جان خود را در حملات هواپیماهای بدون سرنشین از دست داده اند که بین ۴۰۰ تا ۶۰۰ نفر غیرنظامی بوده اند
ع. ثمودی
پنج سال پیش در بیست و سوم جنوری ۲۰۰۹ یک هواپیمای بدونسرنشین سازمان سیا خانه ای را در یکی از مناطق قبیله نشین پاکستان با خاک یکسان کرد. این حمله فقط سه روز پس از شروع دوران ریاست جمهوری باراک اوباما صورت گرفت.
ابتدا اعلام شد در این حمله ۱۰ شبه نظامی کشته شده اند، اما پس از مدت زمان اندکی گزارش هایی در خصوص تلفات افراد غیرنظامی منتشر شد. دست کم ۹ نفر از ۱۰ فرد کشته شده غیرنظامی بوده و بیشتر آنها از یک خانواده بودند. از اعضای این خانواده فقط پسر چهارده ساله این خانواده جان سالم به در برده بود. روز بعد از آن سازمان سیا حمله دیگری انجام داد. این حمله نیز ناموفق بود و در آن بین پنج تا ده غیرنظامی کشته شدند. درست سه روز پیش از این حملات، باراک اوباما در نخستین سخنرانی خود به عنوان رییس جمهور امریکا گفته بود: « امریکا دوست تمام ملت هاست و تمام مردان، زنان و کودکان به دنبال داشتن آینده ای پر از صلح، آرامش و احترام هستند.»
در سال های گذشته، مناطق قبایلی پاکستان و البته مناطقی در یمن و سومالی به طور معمول هدف حمله هواپیماهای بدون سرنشین امریکایی قرار میگیرند و واشنگتن مدعی است در جریان این حملات، شبه نظامیان را هدف قرار میدهد. کشتار غیرنظامیان پاکستانی از جمله زنان و کودکان در جریان حملات هواپیماهای بدون سرنشین امریکا، روابط اسلام آباد و واشنگتن را متشنج کرده است. سازمان ملل متحد نیز با محکومیت حملات پهپادهای امریکایی، تاکید کرده است این حملات قوانین بینالمللی را زیر پا گذاشتهاند.
در دوره ریاست جمهوری اوباما استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین سرعت بیشتری گرفته است. گزارش های منتشر شده نشان می دهد از زمان آغاز ریاست جمهوری اوباما در سال ۲۰۰۹ ترسایی بیش از ۳۳۰ حمله توسط این نوع هواپیماها انجام شده است، در حالی که در دوره جورج بوش تنها ۵۱ حمله صورت گرفته بود. در دوره ریاست جمهوری باراک اوباما ۳۹۰ عملیات توسط هواپیماهای بدون سرنشین در پاکستان، یمن و سومالی انجام شده است. این رقم ۹ برابر ماموریت های انجام شده در طول دوران ریاست جمهوری بوش بوده است. در این عملیات ها بیش از ۲۴۰۰ نفر کشته شده اند که دست کم ۲۷۳ نفر از آنها غیرنظامی بوده اند. همچنین تعداد کشته شدگان شش بار بیشتر از دوره ریاست جمهوری بوش است.
در یمن نیز تعداد افراد غیرنظامی کشته شده رو به افزایش گذاشته است. سال ۲۰۱۳ ترسایی تعداد افراد غیرنظامی کشته شده افزایش شدیدی یافت. البته دولت اوباما برای مورد هدف قرار دادن اهداف مورد نظر خود در یمن از موشک های کروز نیز استفاده کرده است. به عنوان مثال، در حمله ای که هفدهم دسامبر ۲۰۰۹ انجام شد ۴۱ غیرنظامی جان خود را از دست دادند که دست کم ۲۱ کودک و ۱۲ زن میان کشته شده گان قرار داشتند. درست یک هفته پیش از انجام این حمله، باراک اوباما جایزه صلح نوبل را دریافت کرده بود. اگرچه حملات در پاکستان توسط سازمان سیا انجام می شود، اما در یمن سازمان سیا و فرماندهی مشترک عملیات ویژه از ابزارهای مختلفی همچون هواپیماهای بدون سرنشین، موشک های کروز یا جنگنده های نظامی استفاده می کنند. هر چند در سال های اخیر از هواپیماهای بدون سرنشین برای انجام عملیات در یمن بیشتر استفاده می شود.
در دوره ریاست جمهوری بوش تنها یک حمله به یمن انجام شد که در آن شش نفر کشته شدند. برخی آمارها حکایت از آن دارد که در دوره ریاست جمهوری اوباما دست کم ۵۸ حمله توسط هواپیماهای بدون سرنشین در یمن انجام شده که در جریان آن ۲۸۱ نفر کشته شده اند. در جدول زیر تعداد کشته شدگان در عملیات هواپیماهای بدون سرنشین از سال ۲۰۰۴ تا مارچ ۲۰۱۴ مورد اشاره قرار گرفته است. همچنین برخی گزارش ها نیز از احتمال انجام ۱۱۱-۹۲ حمله احتمالی دیگر در یمن سخن به میان می آورند که در آن بین ۲۴ تا ۴۴ غیرنظامی جان خود را از دست داده اند.
واکنش های بین المللی
افزایش تعداد عملیات این هواپیماها در شرایطی صورت پذیرفته که هیچ گونه واکنش شفافی از سوی کاخ سفید درخصوص دلایل انجام این گونه عملیات صورت نگرفته است. سه سال طول کشید تا باراک اوباما در خصوص این نوع عملیات به اظهار نظر بپردازد. وی در حنوری ۲۰۱۲ اعلام کرد: «در عملیات هواپیماهای بدون سرنشین آمار تلفات غیرنظامیان بالا نبوده و عملیات انجام شده بر ضد نیروهای وابسته به القاعده بسیار دقیق بوده است.» رییس جمهور امریکا سال گذشته ترسایی در یک سخنرانی در دانشگاه دفاع ملی واشنگتن از عملکرد دولتش در استفاده از پهپادها دفاع و اعلام کرد: «ما درگیر جنگ با سازمانی هستیم که اگر جلوی آن را نگیریم تا جایی که بتوانند دست به کشتار امریکایی ها می زنند. بنابراین، این یک جنگ است. ملت ما هنوز از سوی تروریست ها تهدید می شود.» کاخ سفید نیز با انتشار گزارشی اعلام کرد: «استفاده از پهپادها برای نابودی افراد القاعده و تروریست ها در سراسر دنیا از نظر اخلاقی و قانونی درست است. عملیات علیه افراد القاعده و گروه های تروریستی نیازی به اجازه گرفتن از سازمان های اطلاعاتی ندارد و دولت امریکا می تواند در این زمینه به صورت مستقل عمل کند».
برخی گزارش ها نشان می دهد طی عملیات انجام شده دست کم ۲۳۶ غیرنظامی از جمله ۶۱ کودک جان خود را از دست داده اند. به گزارش آژانس خبری McClatchy در یکی از گزارش های محرمانه سازمان سیا به این موضوع اشاره شده است که در بسیاری از عملیات های نیروهای امریکایی اطلاع دقیق نداشته اند که چه کسانی را مورد هدف قرار می دهند. از سپتامبر ۲۰۱۰ ترسایی به این سو نیز نزدیک به ۴۸۲ نفر در عملیات هواپیماهای بدون سرنشین جان خود را از دست داده اند. همچنین وزارت دادگستری امریکا در گزارشی محرمانه که جزییات آن اپریل ۲۰۱۳ افشا شد به این موضوع اشاره کرده بود که ایالات متحده از توجیه قانونی برای انجام چنین حملاتی برخوردار است.
در ماه های گذشته نیز دو سازمان مهم بین المللی حقوق بشری با انتشار گزارش هایی اعلام کردند ادعای مقام های امریکایی در خصوص تعداد پایین تلفات غیرنظامیان در پاکستان و یمن نادرست است. به عنوان مثال، دیدبان حقوق بشر با بررسی شش مورد از حملات انجام شده توسط هواپیماهای بدون سرنشین امریکایی به یمن از سال ۲۰۰۹ به این سو به این موضوع اشاره کرد که دست کم ۵۷ غیرنظامی از جمله سه کودک در این حملات جان خود را از دست داده اند.
همچنین عفو بین الملل نیز با بررسی ۹ حمله هواپیماهای بدون سرنشین امریکایی به منطقه وزیرستان پاکستان بین می ۲۰۱۲ تا جولای ۲۰۱۳ اعلام کرد ۳۰ غیرنظامی در این حملات کشته شده اند. یافته های این دو سازمان مهم بین المللی، مشابه نتایج بازرس حقوق بشر سازمان ملل است که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد. در گزارش این بازرس به این موضوع اشاره شده بود که در یک دهه گذشته ۲۲۰۰ نفر جان خود را در حملات هواپیماهای بدون سرنشین از دست داده اند که بین ۴۰۰ تا ۶۰۰ نفر غیرنظامی بوده اند.
دید بان حقوق بشر و عفو بین الملل هر دو از دولت اوباما درخواست کرده اند سیاست های خود را در این حوزه شفاف تر کند و درخصوص گزارش های منتشرشده در مورد تلفات غیرنظامیان تحقیقات کاملی انجام دهد. عفو بین الملل در گزارش خود به این مورد اشاره کرده بود که تنها با افشای حقایق در خصوص شرایط و مبانی حقوقی انجام این حملات توسط مقام های امریکایی است که می توان ابعاد کامل این حملات را روشن کرد.
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۰۸۰۵
روزی با پیامدهای خونین و حماسه های جاودانه
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
میرمحمدشاه رفیعی
رویداد عظیم و تاثیرگزار بر حوادث بعدی هفت ثور ۱۳۵۷ را شخصیت های سیاسی، کارشناسان ومحافل گروهای سیاسی مطابق منافع شخصی و گروهی شان و توجه به خواهشات گوناگونه مورد تحلیل و ارزیابی قرار داده اند و تاهنوز اجماع و نظر واحدی در مورد ماهیت و علل وقوع این رویداد بوجود نیآمده و نخواهد آمد.
بوضاحت دیده میشود که در مورد این رویداد نظریات خیالی و توهمات و همچنان تحلیل های علمی و ارزیابی های دقیق و موشگافانه موجود است. هفت ثور را هم انقلاب گفته اند و هم قیام برحق افسران جوان برضد یک حاکمیت غیردموکراتیک و هم کودتای خونین و سرآغاز بدبختی های کشور و در زمینه از دلایل منطقی و علمی تا ادعاهای غیرمنطقی و ذهنی عقده مندانه ارایه گردیده است.
دراین میان مخالفین هفت ثور که همه ساله در هفته اول این ماه سروصورت شان ازطریق تلویزونهای خصوصی وابسته به منابع خارجی ظاهرمیگردد، بیشتر نماینده گان اقشار و طبقاتی هستند که حداقل درصد سال اخیرکشور بطور سنتنی و عنعنوی وابسته به محافل اشرافیت فیودالی،خانواده سلطنتی و نیروهای متحجر در داخل کشور بوده و وابستگی و غلامی شان به قدرتهای استعماری مانند بریتانیا برهمگان واضح و معلوم بوده است.همراهان عمده و اصلی آنها افرادی هستند که ازطریق تطمیع و تسلیح شبکه های استخبارات خارجی ازسطوح پایین جامعه به مدارج بالایی قدرت جنگی تنظیمی و مافیایی رسیده اند.این گروه های به اصطلاح مخالف کودتا و اشغال، امروز با ارتباط تنگاتنگی که با شبکه های قاچاق موادمخدر درسطح منطقه و جهان دارند ومطابق هدایات محافل انحصارات نفتی جهان فعالیت مینمایند و شریک حاکمیت آلوده به فساد در کشور هستند؛آرزو دارند تا با به رخ کشیدن نقاب مخالفت با هفت ثور وسواستفاده ازنام جهاد، برمردم حکومت نمایند و از طرق نامشروع مانند غضب زمین ودارایی های عامه؛ تولید، پروسس و قاچاق موادمخدر؛ و فرار ازمالیات به دارایی های شان افزایش بعمل آورند و شریک حاکمیت دولتی درسالهای بعدی نیز باشند بنابرآن این افراد برای رسیدن به اهداف اقتصادی وسیاسی شان نقاب مخالفت با هفت ثور را با این زودی ها از رخ برنخواهند داشت و همه ساله درهفت ثور ،شش جدی و بیست و شش دلو غوغاهای رسانه ی برپا خواهند کرد.
مردم افغانستان باورمند هستند که رویداد هفت ثور دریک کشور نیمه فیودالی ،در اوج جنگ سرد تحت رهبری حزبی به وقوع پیوست که بیش از چهارده سال فعالیت سیاسی نداشته است و حداکثر یکسال از وحدت مجدد آن میگذشت.هرچند این حزب در برابرحاکمیت جمهوری محمد داوود ومحافل وابسته به آن یگانه الترناتیف و بدیل واقعی محسوب میگردید.
این حزب جوان و با داشتن کادرها و فعالین معتقد به منافع علیای کشور و آرمانهای انسانی و باتجارب سیاسی اندک درمقابل اهریمنان عصر و قدرتهای کهنه کار جبار و اجیران استعمار قرارگرفت. ازاینرو است که حدث و گمان مبنی بر تحمیل این تحول و حاکمیت سیاسی برحزب دموکراتیک خلق افغانستان دوراز واقعیت نخواهد بود. این حزب مکلف گردید تا ازحاکمیت ملی، تمامیت ارضی و هویت تاریخی مردم افغانستان با همه امکانات دست داشته دفاع نمایند، و دربرابر تروریزم بین المللی و جنگ اعلان ناشده امپریالیستی مقاومت قهرمانانه نمایند.
حزب ما تحت رهبری داهیانه و خردمندانه رهبرفقید خود زنده یاد ببرک کارمل توانست دردهه شصت خورشیدی اساسات یک دولت دموکراتیک و ترقیخواه را درکشور پی ریزی کرده و تامینات اجتماعی و خدمات بشری صحی، تعلیمی و تربیتی رایگان را به نفع مردم و اقشار تهیدست جامعه عملی سازد. اصلاحات فرهنگی و نشرات دموکراتیک، توسعه فرهنگ و زبانهای ملی کشور، رشدهنرو ادبیات در دهه شصت خورشیدی بینظیر و مورد تایید محافل روشنفکری افغانی و حتا خارجی ها قراردارد. و حافظه تاریخ و مردم قدردان و واقعبین ما هرگز آنرا به فراموشی نمی سپارند.تنفیذ قوانین دموکراتیک و مطابق شرایط عصر و زمان درتمام عرصه های زنده گی دستآورد بی بدیل دردنیای روبه انکشاف درآن دوران بود.
اعضای ملکی و نظامی حزب در دفاع از حاکمیت ملی و سرحدات کشور حماسه های جاویدانه آفریدند و آن حزب را به مثابه حزب قهرمانان و شهیدان در جهان مشهورساختند.تحت رهبری حزب ، اردوی ملی و مدافع واقعی منافع مردم و کشور بوجودآمد که در سطح منطقه یکی ازقویترین اردوها و خارچشم دشمنان تاریخی کشورما بود که درصحنه های داغ نبرد با دشمنان داخلی وخارجی از خود کارنامه های جاودانه ثبت تاریخ کشور نموده است.
آنچه بیش از همه قابل درک و مورد تایید میباشد سقوط حتمی و تعویض حاکمیت جمهوری استبدادی محمد داوود به یک نظام مردمی و مورد تایید مردم افغانستان است که باید صورت میگرفت زیرا آن نظام به هیچ یک از مولفه های نظام جمهوری مانند برگزاری انتخابات آزاد و سراسری، آزادی بیان و آزادی احزاب آماده گی نداشت و درمخالفت کلی با تمام انواع آزادی های مدنی وحقوق بشری قرارداشت و آن دولت زمینه های فرار و مهاجرت کتلوی مردم را غرض دریافت کاربه کشورهای همسایه از جمله ایران و کشورهای خلیج آماده ساخته بود ازاینرو سقوط جمهوری محمد داوود مورد استقبال گسترده مردم افغانستان قرارگرفت.حاکمیت نوین دموکراتیک را مردم افغانستان به انواع و اشکال مختلف استقبال کردند و دررهبری این حاکمیت هرقوم و هرملیت بوضوح حضور واشتراک خود را می دیدند اما با تاسف که براه انداختن یک سلسه اشتباهات عمدی و قصدی واعمال ماجراجویانه ی بعضی حلقات وابسته به امپریالیزم در داخل حاکمیت وحزب همراه با یک سلسله اشتباهات ناشی از کم تجربه گی و عدم سابقه حکومتداری صورت گرفت و زمینه را برای مداخله و تجاوز مستقیم استبداد و ارتجاع جهانی و منطقوی مانند نظام شهنشاهی و بعداً جمهوری اسلامی ایران و نظامیگران پاکستان به همکاری نیروهای عقبگرا در داخل کشور مساعد ساخت.امکانات و شرایطی که غرض ترقی و شگوفایی کشور بوجود آمده بود با دستآوردهای قابل لمس وقابل توجه برای مردم داشت به خاک و خون یکسان گردید. سقوط حاکمیت دموکراتیک افغانستان به مثابه فاجعه قرن بیست شناخته شده که دراین فاجعه نه تنها نیروهای عقب گرای افغانی بلکه بخشی از سردمداران نظام لجام گسیخته سرمایداری و وارثان استعمارکهن مسوولیت دارند و نسلهای آینده افغانستان حق دارند تا انتقام خون شهیدان و ویرانی های که به اثر مداخله بیرونی و جنگهای تحمیلی امپریالیستی برمردم افغانستان وارد گردیده ازآنها بگیرند.
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۲۴۰۴