رییس کـرزی و« لـذت » چپـه به خــر سوار بــودن!
محمد عالم افتخار
رییس عبدالحامد خان کرزی، که حسب قانون اساسی و نورم های شرعی و حقوقی از اول جوزای ۱۳۹۳ اهلیت نداشتهِ خود را هم در مقام زعامت افغانستان از دست داده است؛ در حاشیه سفر اخیرش برای شرکت در مراسم تحلیف جلالتماب نارندرا مودی صدراعظم جدید هندوستان، طی مصاحبه با تلویزیون نیوتایمز این کشور گفته است:
«ما خواهان مذاکره با آن عده طالبان افغانی هستیم که نه دشمنان افغانستان بوده و نه هم علیه هند و نه هم بر ضد زندهگی صلحآمیز در افغانستان میباشند... ما نمیخواهیم که ملا عمر در پاکستان دستگیر شود؛ زیرا با ملاعمر و سازمان او خواهان صلح هستیم. ما میخواهیم که وی به افغانستان برگردد و موجب صلح شود و با دوستان افغانستان به شمول هند دوست باشد و در رفاه و آسایش افغانستان کمک کند و دردوستی افغانستان با هند و دیگر کشورها همکار شود. ما خواهان پایان خونریزی هستیم، ما میخواهیم هیچ کسی نه ملاعمر و نه هم فرد دیگری در رنج باشد و از ملاعمر میخواهیم تا یک شهروند پسندیده افغانستان و دوست خوب هند باشد.»
رسانه های غیرحکومتی افغانستان با ابراز حیرت مفرط بیسابقه درین مورد منجمله نوشته اند: « آقای کرزی درین گفت و گو از طالب دلخواه خود چنان تعریفی داد که تا امروز در عالم امکان اختراع نشده و هیچ مادری هم چنین نوع «طالب» را تا کنون نزاییده است... سخنانی واضح ترازاین وجود ندارد که جناب رییس جمهور، بیخی و پای پاک، خودش را به گونه عبث، فرش راه طالب و پاکستان ساخته و یک ملاعمر خیالی در ذهن دارد.»
تا جاییکه اینجانب (محمدعالم افتخار) به حافظه دارم و میتوانم منحیث شاهـد تاریخی تصریح نمایم؛ این سخنان جناب حامد کرزی فقط مقدارناچیزی به لحاظ کلمات؛ تفاوت دارد ولی ماهیتاً تکرار مکررهمان سخنانی است که حتا در سال ۲۰۰۱ برزبان آورده بود و من در رابطه به آن مقاله ای زیر فرنام «نه طالبی؛ نه تنظیمی؛ فقط حکومت ملی!» نگاشته و در جریده بداقبال و کوتاه عمر «طلوع افغانستان» انتشار داده بودم.
قید « فقط حکومت ملی! » اینجا به خاطری آمده بود که اساساً در آن لحظات ساختار حکومت در افغانستان مهندسی و تهداب گذاری میشد؛ چرا که اصلاً همه چیزمربوط به حکومت و اداره سابق در افغانستان توسط پاکستان و آی اس آی به دست عمال آنها تباه و برباد ساخته شده بود و منجمله نواز شریف؛ خویشتن را قهرمان نابود سازی اردوی افغانستان میدانست که در منطقه کم نظیر بود.
بنده شاید هم تصادفی؛ خواستی را مطرح میکردم که تعلق به اکثریت مطلق ظلم دیده و جورکشیده مردم افغانستان داشت که هم برتکیه این حکومت تازه به رهبران معلوم الحال معمم جهادی « نه!» میگفتند و هم بر ملاعمر تخنیک سوز و تلویزیون کش و ساینس ستیز و انسان دشمن و " طالبانیگری بربریتی" او!
ایشان حتا خواهان تعقیب عدلی و محاکمه گردن کلفتان جهادی و طالبی و نیزشماری از بدمعاشان خلقی و پرچمی بودند که به طور کاملاً علنی و آفتابی مرتکب جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت شده و فراتر از این؛ به مزدوری جنگی و جاسوسی برای پاکستان و ایران و شوروی و شیوخ عرب و امپریالیست های غربی مورد اتهام قرار داشتند.
البته که آنگاه برایم سخت بود بدانم که این حرف و حدیث جناب عبدالحامد خان؛ ناشی از تاکتیک و حتا مصلحت سیاسی نیست بلکه استراتیژی و فراتر از آن، عشق و آرمان جنون آمیزی میباشد که نه فقط موجب میشود آقا عاشق کور بر تمامی توحش مُغولوار دوران حاکمیت ملاعمر درین کشور بلازده؛ نظر و تامل و محاسبه کرده نتواند ،بلکه هکذا پس از آن؛ بربریت ۱۳ ساله مزید او و«سازمان»ش را علیه فرزندان و مردم هردم شهید افغانستان و علیه منافع و مصالح ناموسی ی این وطن که ارقام نجومی یافته است؛ هم با معیار های عقل و حساب متعارف انسان متوسط؛ سبک و سنگین ننماید.
و این مسبب همان تکاندهنده ترین نکته است که خبرنگارهندی در فرجام گفت و شنودش به رییس جمهور! ما تحویل داده است:
ـ شاید این توقعات تان از حد زیاد باشد!
با در نظر داشت فضای دیپلوماتیک و اخلاقیات مسلط در نشست مطبوعاتی رییس جمهور افغانستان و این گزارشگر؛ پراندن همچو تکه ای توسط وی به روی آقای رییس جمهور؛ در نگاه اول بی لزوم و فضولانه می آید. البته که اومیتوانست؛ اندیشه پیداشده نزد خودش را به گونه پرسش دیگر؛ مطرح نماید و بدینوسیله دلایل و براهین پنهان این " توقعات از حد زیاد " را جویا شود. ولی او «سوال» نه، بلکه حُکم و آنهم حُکم نهایی؛ میکند!
به نظر من گزارشگرهندی تمامی دلایل و اسناد مثبته را برای این حُکم خویش دراختیار دارد. منجمله او میداند که ملا عمر و در ارتباط به او «آن عده طالبان افغانی که نه دشمنان افغانستان بوده و نه هم علیه هند و نه هم بر ضد زنده گی صلحآمیز در افغانستان» باشند؛ جز درمغز بیمارعبدالحامد خان کرزی وجود ندارد. ملاعمر (منحیث یک ایدیولوژی متحجر ماقبل قرون وسطایی و منحیث یک برده گی به همین سطح ) و هرآنچه به او مربوط و منوط است؛ غیر از نام دیگر آی اس آی پاکستان و القاعده و دسته جات تحت قومانده و وابسته به ریموت کنترول ملیتاریست های پاکستانی ـ این مرکز تروریزم اسلام پناه جهانی ـ ؛ نبوده است و نتواند بود!
چنانکه ده ها نفر طالبی که مختصر " هوای دیگر" بر سر کرده اند؛ یا دردم سرشان را برباد داده اند و یا مکان شان؛ شکنجه گاه ها و زندانهای مخوف آی اس آی بوده است که "ملا برادر"؛ صرف یک نقطه نیرنگی آن است.
آخر؛ مگر کدام هندی ی اندکی خبیر؛ نمیداند که دهلی و سومنات و مجموع هند و سمرقند و بخارا و هرآنجا که باری زیر سُم ستوران تازی ها و دُمبکی هاشان یا واضح تر « خلافت اسلامی » لگد کوب شده است؛ جولانگاه « مشروع » و اعلام شده تاخت و تاز این موجودات فرانکشتاینی باز آفرینی شده از مُردگان اعصار توحش و بربریت عربی ـ پتانی ـ پنجابی ـ ازبکی ـ چیچینی ـ اویغوری... میباشد؟
منجمله آیا همین هندی ها؛ سیما و عقیده و توحش همین ملاعمر امیرالمؤمنین! را در فجایع تروریستی ممبای و دیگر مناطق کشور خود به سختی نیازموده اند و به همین خاطر نیز از روی به روی شدن با هر « افغان ـ نشنل » (خاصتاً پشتون) تازه وارد و از آزمون نگذشته؛ در سرزمین خویش؛ به خود نمی لرزند!
در واقع؛ تراکم همین بدگمانی ها و حتا تجربیات ناشی از افکار و هیستری های ملاعمری؛ اخیراً ده ها میلیون هندی را ناگزیر کرده است که به حزب بهاراتا جنتا و رهبر آن ناراندرا مودی؛ پناه ببرند و ایشان را به امید تقویت امنیت دورو نزدیک خویش عمدتاً از ناحیه تروریزم ملاعمری و بن لادنی و پاکستانی؛ در هندوستان بزرگ به قدرت برسانند.
باید همه به یاد داشته باشند که این حزب و به ویژه ناراندرا مودی؛ کم ازکم در ضدیت با افراطیت تروریستی اسلامی شهرت و معروفیت جهانی دارد!
جناب الحامد الکرزی در چنین فضا و هوا و محیط و ماحولی است که در مقابل میدیای هند؛ به مغازله (چه بسا منافقانه!) با ملاعمر و « طالبانش » و در نتیجه به طواف دورِ « قلعه اسلام» خونریز و شقی و وقیح پاکستانی می پردازد!؟
با اینکه اعلیحضرتش با بیش از ۲۰ سفر خود به پاکستان و به مراتب بیش از ۲۰ مرتبه مهمانداری اش از صدراعظمان و جرنیلان پاکستانی و با بیش از ده ها بار نشست های سه جانبه با پاکستانی ها طی پادرمیانی انگلیس ها و ترک ها و امریکایی ها و ملل متحدی ها و ناتویی ها و حتا با اعلام عهد و قسم و قرآن مبنی بر اینکه طی شش ماه ؛ صلح با ملاعمر و طالبان و «سازمان»ش تأمین خواهد شد و بر علاوه با هزاران فحاشی و هتاکی علیه جامعه جهانی و اداره اوباما و آیساف و ناتو به دفاع از جانیان طالبی و با رها کردن هزاران زندانی آنها و... و... هنوز نتوانسته است حتا یک اشاره مثبت و دلخواه را از سوی همان ملاعمر موهوم و مجهول الهویه به دست آوردږ آیا اینهمه به منزلهِ استفراغ کردن و حتا (با معذرت!) ریدن به روی انسانیت و انسانها نیست تا چه رسد به اهانت به شعور و فراست آنها!؟
آقای یونس رحمانی؛ یکی از اندیشمندان و صاحب نظران محترم افغانستانی که به وسیله انترنیت از آنسوی ابحار درمباحث تلویزیون طلوع نیوز سهم میگیرد؛ با اشاره به همین تبارز و تظاهر فوقِ مفتضح خجالتمآب عبدالحامدخان و گزارشگر نیوتایمز تی وی هندوستان ارزیابی بسیار ژرف و جذابی کرد. موصوف فرمود:
ـ (نقل به معنی) حامد کرزی؛ از اینکه ۸ ـ ۱۰ سال متواتر عنصر « دست نشانده» خوانده شده عقده مند است و اینک با همچو حرافی ها میخواهټد وجهه خود را ترمیم نماید؛ از صحبت هایش در هند؛ کاملاً مشهود است که او از این ( پیخ زدن ها بر روی عالم و آدم و حقیقت و واقعیت)؛ لذت می برد!
بدینگونه؛ ما افغانهای سیه بخت که خیال میکنیم با رهبر و زعیم خود مقابل استیم؛ در واقع با یک سادیست و ماسوخیست و اسکزوفیرین... گرفتاریم که خود را پیهم به هر در و دیوار و آب و آتش ... میزند تا اندک؛ لذت ببرد و به بلایش؛ که اینهمه؛ چه مصایب و فلاکت هایی برای افغانستان و مردمان بدبخت آن فراهم آورده است و فراهم می آورد!
نمونه تمثیلی این وضع در ادبیات فولکولوریک ما که منجمله مولانای بلخی از آنها بسیار استفاده کرده و توانایی آنها را در ابراز مگو ها و غوامض؛ اثبات نموده است؛ همانا تمثال چپه به خر سوار شدن میباشد. یعنی اینکه اعلیحضرت حامد کرزی؛ به هدف مشهور ساختن خود به آزاده گی و نا « دست نشانده» بودن وشیربودن وعقاب بودن و چه و چه بودن؛ بدترین « تشهیر» برای خویشتن کمایی فرموده است و کمایی می فرماید. او؛ خر خود را سوار شده است اما چه بخواهی و چه نه؛ چپه سوار شده است!؛ شاید هم شعر بیدل را اشتباه متوجه شده است که:
اعتبار جهان؛ تشهیر است معتبر؛ خرسوار را گویند!
درین رابطه روایت است که: دو انباق به شدت رقیب و دشمن هم بودند و هیچ فرصتی را برای بدنام کردن همدیگر مضایقه نمیکردند.
قضا را یکی از آنان متهم به جرم بدی شد که حسب شریعت ملاعمر آنزمان چپه به خر سیاه سوارش نموده دورادور بازارها و نقاط مزدحم چرخشش دادند تا اینکه دوره کامل شد و رسید نزدیک منزل خودِ شان.
آنگاه متوجه شد که انباقش نیز؛ در صف تماشاچیان ایستاده!
با برآشفتگی و چیغ و فریاد تمام؛ خطاب به او گفت:
ـ بر پدرکیت لعنت؛ اینه ازی هم؛ پُشتِ مه یک پرپره جور کو!
***
با ابراز تشکر از نکته سنجی روانشناسانه محترم یونس رحمانی؛ اجازه دهید یک شنیده متقن و معتبر خود را هم ثبت نمایم:
نزدیک به چهارسال قبل که آهنگ دهلی کرده بودم؛ به علت متوقف شدن فعالیت شرکت هوایی پامیر؛ شبانه روزی به کابل ماندم.
قسمت و آب و دانه مرا به منزل شخصیتی محترم کشانید که همپایه وزیربود و از زمان داود خان؛ چنین فرد عالیرتبه و با صلاحیت و متشبثی تشریف داشت.
این محترم؛ ضمن قصه های مهم چشمدید و سرگذشت خود، از خاطراتش با مرحوم عبدالاحد خان کرزی نیز گفت و منجمله حکایت کرد:
به سلسله بررسی ها و تفتیش ها... شبی هم در قندهارماندیم و به منزل مرحوم عبدالاحد خان کرزی رفتیم. حامد جان (کرزی) که پسر خوردی بود؛ چیز هایی به مهمانخانه آورد و بعد در گوشه ای به قطار مهمانها نشست. عبدالاحد خان که متوجه شد؛ به نرمی گفت:
ـ ځویه! ځه؛ مورته دی ورشه!
حامد جان با ناراحتی از جای برخاست و خارج شد. ما از این پیشامد خیلی متاثر شدیم و ناگزیر به خان گفتیم که با بچه پیشامد خوبی نکردی اینگونه؛ روحیات او خراب میشود!
خان؛ قاطعانه گفت:
ـ پسی مه گرځئ؛ دي لیونی؛ خدای راته راکړیده؛ یو څه پریژدم نو وبه گورئ چه ځنځیرونه شلوی!
***
با تأسف باید به اندیشمندانی مانند یونس رحمانی پیشنهاد کنیم که برای حامد کرزی شناسی؛ لزوماً لحظات جنینی، زایمان و کودکی (۷ ـ ۸ ساله گی) او را هم بایستی طبق اصول علمی معاصر مورد بررسی قرار دهند و برای سایران ـ اعم از اینکه هرکس باشدـ نیز همینطور!
چرا که دیگر؛ علماً قطعی است که روان هر فرد بشر تا حدود ۸۰ فیصد تا ۸ ساله گی ساخته میشود و تا ۹۵ درصد تا ۱۸ ساله گی؛ لذا تبارزات عقیدتی، کرداری و رفتاری افراد و شخصیت ها متناسب با همین سنجه ها، به بخش های عظیم ماتحت الشعوری مرتبط است که تا نوجوانی معمولاً به صورت های ماؤف و آسیب دیده، تشکل نموده است و به طور یک کُل؛ از تصرف خود شخص؛ بیرون میباشد!
منجمله برای همین است که طبق شریعت اسلام و سایر شرایع و ضوابط نخستین شرطِ آنکس که منحیث حاکم و زمامدار گزینش یا انتصاب میشود؛ صحتمندی کامل (یا حد اکثر) جسمانی و روانی اوست.
در اسلام قرآنی و محمدی؛ حیوان دیوانه و مریض و معیوب حتا ؛ برای قربانی کردن (یعنی ذبح کردن و قصابی کردن و مانند غذا صرف کردن) روا نیست ولی اینکه معیوب جسمانی و بیمار روانی هم اکنون نه تنها در افغانستان و پاکستان و سایر بلاد نامنهاد اسلامی؛ سلطان و امیرالمومنین است؛ مظهر کدام اسلام و کدام شریعت و کدام عقل و کدام تدبیر میباشد سوال کوچکی نیست!
این پرسش، تحقیق و تفحص و کنکاش و ریاضت عظیمی نیاز دارد تا حقیقتاً پاسخ یابد ولی به ساده گی جوابی جز این ندارد که مانند حکیم سنایی فریاد برآوریم:
مسلمانان، مسلمانان! مسلمانی؟ مسلمانی؟
ازین آیین بیدینان؛ پشیمانی! پشیمانی!
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی؛ دریغا کو مسلمانی؟؟
فرو؛ شد آفتاب دین؛ برآمد؛ روز بیدینان؛
کجا شد درد بودردا و آن اسلام سلمانی؟...
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۰۲۰۶
ایتلاف جـدیـد، تجاوز ناتـو را توقف خـواهـد داد ؟
نویسنده : الکساندر کلاکسن
ترجمه از: دکتور سید احمد جهش
اخیرا ولادیمیر پوتین رییس جمهور روسیه اظهار داشت که ملاقات او با شی جین پینگ رییس جمهور چین، در شروع هفته، در شانگهای برصفحه ای جدید روابط روسیه و چین صحه گذاشت که این خود منظر روند همکاری میان دو کشور تلقی میشود.
روز چهارشنبه چین و روسیه یک معامله ۴۰۰ بلیون دالری (۲۳۷.1 بلیون پوند) تامین گاز را امضا نمودند که دسترسی بزرگترین مصرف کننده ای انرژی را به منبع بزرگ مواد سوخت پاکترتضمین نموده وبازارنوی را برای مسکوکه نسبت بحران اوکرایین مواجه با خطر از دست دادن مشتریان خود است باز نمود. علاوه بر این هر دو مملکت تمرینات نظامی مشترکی را دربحرشرق چین به راه انداختند که نمایش روشن قدرت به مقابل جاپان متحدغرب بود. همچنان رییس جمهور چین بصورت آشکار تمایل خود را در مورد ایجاد یک ایتلاف متقابل برضد امریکا نشان داد.
در یک سخنرانی به تاریخ ۲۰ ماه می رییس جمهور شی جین پینگ خواستار ایجاد سازمان جدید امنیت آسیایی به اساس گروپ ممالک منطقه به شمول روسیه و ایران ونفی امریکا گردید، واضحاْ به امریکا انگشت گذاشته، ناتو را تفکر تاریخ گذشته جنگ سرد خواند. به قول او « ما نه میتوانیم فقط برای یک و یاچند مملکت امنیت داشته وباقی همه را بی امنیت بگذاریم ». در سخنرانی خود آقای زی جین پنگ نظرایجاد چوکات کاری امنیت همه شمول منطقوی را به عوض ایتلافات انفرادی با بازیگران خارجی چون اضلاع متحده امریکا پیشنهاد نمود.
پیشنهاد چین که مشتاقانه درصدد تجارت آزاد ساحه آسیا - پاسیفیک بود، با بر خورد سرد امریکا که خود با ۱۲ کشور منطقه مصروف یک قرارداد تجارتی بنام همکاری ترانس -پسیفیک است و چین را از جمع کشیده اند، مواجه شد.
واضحاً این حرکت، دم ودستگاه غرب را ناراحت ساخت. وزیردفاع سابق امریکا رابرگیت گفت که چین و روسیه با درک آنکه امریکا از امور جهانی عقب نشینی میکند، بیشترستیزه جو شده اند. به عباره دیگر روسیه و چین به مقابل تفوق طلبی امریکا قدعلم کرده تجاوز امریکا را که جهان درچند دهه اخیر شاید است عقب میزنند.
این اتحاد چین و روسیه به مثابه بلاک مخالف تفوق طلبی ناکام ومزبوحانه غرب متمرکز در واشنگتن باید مورد استقبال قرارگیرد. امریکا همواره از زمان ازهم پاشی اتحاد شوروی به تحمیل مودل اقتصادی خویش که به نفع شرکت ها و قشرممتازمالی بوده ومردم عادی را در مضیقه قرار میدهد پرداخته است. هر مملکتی که به فشار امریکا سرخم نکرده به بهانه های دروغی « حمایه از مردم ملکی » ویا « ملحوظات امنیت ملی » مورد حمله نظامی قرار گرفته است .
بدبختانه قدرت های منطقوی مانند روسیه و چین قادر نبودند تا از تحمیل نظم خود تخریب کننده نیولیبرال توسط امریکا بالای ممالک دیگر جلوگیری نمایند. با آنهم چندی قبل چین و مخصوصاً روسیه شروع به جواب متقابل نمود. روسیه ازمداخله مصیبت بارامریکا در سوریه جلوگیری نموده وبه مقابل کودتای غربی در اوکرایین ایستاده گی کرد.
اکنون که چین وروسیه در یک صف با هم نزدیک شده اند، هردو مملکت قادرخواهند بود تا از ادامه تطبیق اجندای اقتصادی امپریالستی امریکا ودست نشانده های غربی اش جلوگیری نمایند.
با فروریختن اتحادیه اروپا درزیر فشارافکار مردد عامه طوریکه امشب نتیجه انتخابات اروپایی نشان داد امریکا نزدیکترین متحد خود را ازدست میدهد.اتحادیه اروپا باید انتخاب کند که با قبول خطرخشم مردم وبالاخره خود فروپاشی کامل به نوکری امریکا ادامه بدهد و یا روابط نزدیک با چین و روسیه برقرار کند .
اتحاد نوین نفوذ و توسعه نظامی و اقتصادی جهانی امریکا واروپا راتوقف خواهد داد.این یک قدم خوشایند خواهد بود چون دست آورد تسلط غرب درچند دهه اخیرتنها بی امنیتی بیشتر و سیستم اقصادی است که عده قلیل را دارنده وعده زیادی را جزا میدهد.
سران ملتهای غربی و بادارهای شان در واشنگتن باییست درموضع خشن خود به ارتباط روسیه تجدید نظر نمایند. در آینده نزدیک ایتلاف نوین است که قواعد نو بازی را میسازد از اینرو غرب باید با چین و روسیه احترامانه رفتارنموده از روش متکبرانه که ازسالهای زیادی درغرب مسلط است هدر نماید .
برگرفته شده ازمیدیای چهارم .، ۲۷ ماه می ۲۰۱۴
تبصره مترجم :
وقایع اخیر وجو سیاسی جهانی و منطقوی نمایانگر آنست که منبع شرارت وتوسعه طلبی به مثابه یگانه ابرقدرت یکه تازجهان روبه ذوال میباشد .
از ملاقات های حامد کرزی باسران کشورهای منطقه درشانگهای چنین برمی آید که روشنی ای درافق تیره وطن نیز در تظاهر است به شرط آنکه دولت مردان و سیاست مداران افغانستان ازاین موقع مناسب وچانس طلایی استفاده کرده وهمین اکنون برای آزادی افغانستان اقدام کنند. به این ارتباط زور آوران وسیاستمداران افغانستان را میتوان به دو دسته جدا کرد: اول دسته عناصر خاین به وطن و مردم که از سالها قبل مصروف نوکری برای استخبارات ممالک خارجی بوده وطن ومردم را فراموش کرده اند وبرای حفظ موقف ودارایی هایی که سرقت نموده اند، ضرورت به حضورنظامی امریکا وشرکای غربی اش درافغانستان دارند و تلاش میورزند تا این حضور نظامی را نهادینه سازند .
دسته دیگر شامل آنانی است که شب و روز در فکر رهایی مردم و آزادی وطن و ایجاد امنیت اند ومخالف حضور نظامی خارجی میباشند . دگر برای هیچ کس پوشیده نیست که جنگ با تروریزم امریکا چیزی جزیک دروغ کلان نیست چنانچه به گفته پروفیسورمایکل کیفر کانادایی ( ویب سایت میدیای چهارم ) جنگ با تروریزم یک ساخته کاری جنایتکارانه است. از جانب دیگر تشدید حملات تروریستی و انتحاری طالبی، تلاش و پافشاری امریکا جهت حفظ پایگاه های نظامی وعساکرش در افغانستان، به گفته جناب حامد کرزی تقویه وتبانی امریکا با طالبان، عدم تقویه نیروهای امنیتی افغانستان همه وهمه نمایانگر آن است که تروریزم وامریکا دو روی یک سکه اند. تروریزم یعنی امریکا و امریکا یعنی تروریزم. همچنان میتوان گفت که تنها سرویس های مخفی امریکایی است که تمام کوردیناتها و فریکانس های مخابراتی نیروهای امنیتی افغانستان را دراختیار دارند ومیتوانند به هرجا آزادانه گشت و گذارنمایند وازهمه کمربند های امنیتی گذشته تروریستها را به عقب دروازه وزارت دفاع وریاست جمهوری برسانند. از اینهمه میتوان نتیجه گرفت که تا زمانیکه آخرین نفر نظامی و استخباراتی امریکا وناتو از افغانستان « جول وپوستک » خود را نکشد ترور درافغانستان ادامه داشته وصلح تامین نخواهد شد.
مبرهن است که آینده افغانستان، ترقی و ایجاد صلح درافغانستان، بهبود زنده گی مردم همه وهمه درمناسبات نیک، داشتن روابط نزدیک و عمیق وستراتیژیک اجتماعی ، اقتصادی ، نظامی با همسایه ها و ممالک منطقه ما نهفته است؛ نه با قدرت های کبریایی و امپریالستی از آنطرف ابحار. بناً از نیروهای سالم رهبری امروز و فردای کشور توقع میرود تایک گروپ کاری تشکیل داده با دول منطقه داخل مذاکرات خیلی ها جدی، عادلانه، صادقانه گردیده با گرفتن تضمین های معتبر در خصوص کمک های اقصادی، نظامی وپشتبانی سیاسی و بازسازی افغانستان به وطن بازگشته قرارداد یک جانبه استعماری وامپریالستی با امریکا را ملغی اعلام نموده به اشغال وحضور نظامی و استخباراتی امریکا و متحدینش در افغانستان برای ابد خاتمه دهند.
با حقارت گر ببارد بر سرت باران دُر
آسمان را گو بروبارنده گی در کار نیست
مرا مرگ بهتر از این زندگی – که سالار باشم کنم بندگی
وفا داری خود را به جنبش عدم انسلاک اعلام بدارند. آبرو وحیثیت افغانستان را اعاده نموده مردم افغانستان را خوشنود سازند که دیگر هیج نیرویی نمیتواند تا در وطن خود ما برای خود ما بندی خانه بسازد، بالای شهدای ما رید نماید، به ناموس ما تجاوز کند و ما را قتل عام نماید. هر آن قهرمانیکه این آرزو را برآورده بسازد نامش جاودانه ثبت تاریخ وسینه های مردم میشود.
تاریخ ومردم افغانستان حافظه قوی وجاوید دارند. همانطوریکه جنایات انگلیس را فراموش نکرده اند جنایات امریکا را نیز فراموش نمیکنند.
Source URL: http://www.4thmedia.org/2014/05/the-russia-china-counter-alliance-to-us-nato-aggression
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱۴/۸ ـ ۰۱۰۶
« کس اجازه نمیدهد که دوکتورعبدالله رییس جمهور شود…!»
محمد عالم افتخار
این سخن تحکم آمیز پس از اعلام دومین دور نتایج قسمی آرای انتخابات ریاست جمهوری ۱۶ حمل ۱۳۹۳ توسط جنابی که مدت هاست به محافل طبقه حاکم نو به دوران رسیده کشور رفت و آمد و نشست و برخاست دارد در یکی از شفاخانه های فرست کلاس هندوستان به زبان رانده شد و موجب گردید تا من نگارش مبحثِ به نظرم مهمِ «ملا ها چقدر مسلمان اند؟» را که با الهام از تحقیق پر ارج جناب نصیر مهرین تحت فرنام «با "خدا داده گان" ستیزه کنید!(۱)» رویدست داشتم، معطل کنم و نا دلبخواه عرایض آتی را پیش اندازم.
***
به انتظار نوبت ملاقات با متخصص مربوط شفاخانه بودم که سه نفر به جانبم آمدن گرفتند. یکی ریش و سر و صورت مُلاگونه داشت، دومی جوانی تراشیده صورت و خوش لباس ۳۰ ـ ۳۵ ساله به نظر می آمد و سومی که از محصلان مقیم هند بود و با مریضان همکاری مینمود، از مدت ها پیش با من آشنایی داشت.
مرد مُلا گونه ۵۰ ـ ۵۵ ساله بذله گویی میکرد و دیگران هم با او می خندیدند. با اندکی دقت دریافتم که در باره خانم ثروتمندی سخن میگویند که از ازبکستان جهت بار دار و وارث دار شدن به همین شفاخانه مراجعه کرده بوده و به دلیل سِن بالا از انجام عملِ القاح برایش امتناع شده است.
مرد ریشدار منجمله میگفت:
ـ هئ که دوای درد او من بوده ام . من زن ۴۵ ساله نی ، که ۹۰ ساله ره هم حامله میکنم. ...(فلان) من بی اندازه قوی و اصیل است!!!
آنان با خنده هایی که حاضران در « تالار انتظار » را نیز متعجب و حداقل متوجه میساخت به من رسیدند.
جوان آشنا هردو محترم را نام گرفته به حیث «وطنداران سانچارکی ام» به من و من را منحیث «نویسنده... افغانستان» به آنان معرفی نمود.
مرد جوان خوش لباس بلافاصله خطاب به من گفت:
ـ ملال نباشد شما از کدام قوم استید؟
با ناراحتا گفتم:
ـ تاجیک !
افزود:
ـ نه مقصدم ای نیس، یکاولنگی، پای لچ، استالفی، موگت ... و ایطو قوم ها...
گفتم: می بخشی ازی قسم من اصلاً قوم ندارم...
جوان آشنا که تحصیلات نسبتاً عالی دارد و اطلاعاتش در مورد من غنیمت است مداخله کرده با تبسم گفت:
ـ قوم اِی وطندار تان « گوهر اصیل آدمی» است!
هردو نفرِ دیگر قریباً یکجا باهم گفتند:
ـ اویش چیس؟ ما ده هفت تگاب سانچارک ، ایطو قوم نداریم!
من افزودم:
ـ عزیزای محترم! اجازه است مه هم یک پرسان کنم. شما به هندوستان با چی نامی آمده اید و ده همی شفاخانه به حیث چی راجستر شده اید؟
شاید مقصدم را نگرفتند و به هرصورت گفتند:
ـ نمیدانستیم شما از قوم خود می شرمید ، بخشش کنین ها!...
تصادفاً نوبت من نزد متخصص رسید و داخل مطب شدم.
بعد این «وطنداران» را ندیدم و در عوض در سالون پذیرایی بین المللی شفاخانه با شخصیتی عالیرتبه افغانستانی روبرو شدم که به خاطر « چکاپ » و تداوی هایی تشریف آورده بود. همان جوان آشنا این محترم را نیز همراهی میکرد، ولی این بار پیش از اینکه تعارفی نماید، با عطف به جریان ساعاتی پیشتر؛ برایم گفت:
ـ دیدید که از «وطنداران تان» چند قرن پیشتر به دنیا آمده اید، چطور و در چه زمان میتوانید مفهوم «گوهر اصیل آدمی» را به کله اینها فرو کنید!؟
این سخن شخصیت محترم حاضر را به کنجکاوی وادار نمود و پس از تفصیل حکایت، فرمود: والله به من هم کتاب «گوهر اصیل آدمی» را داده بودند ، مگه تا حال نخواندمیش. مقصد ده ای کتاب چیس؟
جوان آشنا به سیاق خود تفصیلاتی داد و سپس من تعمداً در باره انتخابات ریاست جمهوری در کشور نظر این محترم را پرسیدم.
در ادامه تبصره اش گفت: ...عبدالله خو پیشتاز اعلان شده مگر کس اجازه نمیته او رییس جمهور شوه، اگر ۷۰ فیصد رای هم داشته باشه ۴۰ ـ ۴۵ فیصد ساخته به دور دوم می برنیش و باز چاره ایشه میکنن!
در این سخنان نه اینکه هیچ نوع ساده لوحی و سست اندیشی احساس نمیشد، بلکه حاوی تحکم و طمانیتی بود که شاید تنها اینشتاین میتوانست حین بیان تیوری نسبیت؛ بروز داده باشد!
ایشان برای دوام کار های معاینات خویش رفتند و من مدتی آنجا که کَوچ ها و وسایل راحتا دارد لم دادم.
آهسته آهسته هر دوی این پیش آمد ها و تبعات آنها تداعی گشت و بزرگ و وسیع شده تمامی مغز مرا پُر کردند و در یکجا بهم پیوستند و آن « قومیت» بود. البته قومیت « تاجیک» و این چیز ها نه در مورد دوکتورعبدالله، حد اکثر قومیت « پنجشیری» و در مورد من ـ چه میدانم ـ پای لچ، مُوگت، لایخور، خرخور و همچو ترهاتی که در لایه های عقبمانده و بیسواد سانچارک «قوم» تلقی میگردد!
نزد چنین لایه ها فی المثل من اگر به سطح شکسپیر و ویکتور هوگو هم رسیده باشم اصلاً به اندازه سر سوزن مهم نیست ولی اینکه از باصطلاح قوم یکاولنگی، کشمش دزد، سرگین کش، پای لچ، موگت، لایخور، خرخور... باشم؛ اصلِ اصیل است نه تنها براین اساس ها، جایگاهم در دنیا مشخص میشود در آخرت و نزد خدا و فرشته و پیغمبر هم تعیین کننده همین است.
بالاخره؛ مساله از زمان پیشتر به دنیا آمدن هم نیست. دنیای «قوم» ها؛ زمان ندارد چرا که میراث اعصار بی زمانی است که دانشمندان با خود سانسوری و احترام کارانه آنها را اعصار «توحش» و «بربریت» نام نهاده اند!؟
مگر معلوم نیست که «ساعت» و زمان و زمان سنج چقدر ها به تازه گی کشف و اختراع شده است؟!
وانگهی من که ۶۳ سال پیش به دنیا آمده ام علی الوصف موانع و سد های سدید، فقط حتا الوسع با زمان درسطح جهان زیسته و حرکت نموده ام. مثلاً دنیا فقط در جریان عُمر من بود که به اختراع «آسانسورـ لیفت» نایل گردید و این اختراع امکان داد که از ۵۰ سال قبل آسمانخراش ها درامریکا و اروپا و بالاخره در دوبی و جزایر همانند گوشه و کنار نزدیک افغانستان قامت افراشتن بگیرد.
آنچه امروزه به نام ساختمان ها و تاسیسات باشکوه دوبی و امثالهم نزد هموطنان افغانستانی من آشناست؛ ۲۰ سال و حتا کمتر عُمر دارد.
با تأسف که اینجا وارد انبوه بی حد و حصر کشفیات و اختراعات دیگر بشری شده نمی توانم که همه و همه طی عُمر من و درست در همین نیم قرن واپسین وقوع یافتند و متحقق شدند و در مقام مقایسه با تمامی دستاورد های بشری در طی تاریخِ این نوع حیه برابری میکند و چه بسا خیلی بیشتراز همه آنهاست!
اِشراف بر همه ـ و لااقل براکثرـ اینها بود که مرا نهایتاً به دکتورین «گوهر اصیل آدمی» رسانید....
***
آنگاه افکاری به ذهنم هجوم آوردن گرفت که غیر از این قومک ها آیا تصورات اغلب باشندگان دره های سانچارک و کنر و بدخشان و نورستان و پنجشیر و وزیرستان... در مورد مذهب و دین و ایمان لااقل تا ۲۰ ـ ۳۰ سال اخیر چیزهای مشابه همین نبوده است؟
منجمله سی و چند سال قبل روایت رسیده بود که پس از اینکه من در کابل؛ مکروریان نشین شده بودم بعضی «قوم ها» فرموده بودند که دیگراز او دست بشویید ،او حالا در آب (کمود) شاشه میکند، کافر مطلق شده است...!
خوب. چه میشد کرد برای «عوام» مورد نظر جناب عتیق الله مولوی زاده «یاسای چنگیز»، «دین اسلام»، شریعت حمورابی، مقررات خدایان مصر و بابل و آتن و بهاراتای ۳۳ کرور خدایی... و باور ها و رسوم بی صاحب... را آنها که مصروف و معتاد «عوام سواری به جای خرسواری(۲)» بودند که تفکیک و توضیح نمی فرمودند!
ببخشید؛ ها! گفتم: دین اسلام!
آیا چیزی به نام دین واحد و ضابط اسلام وجود دارد؟
آیا کم از کم چیزی به نام مذهب واحد سنی یا شیعه یا اسماعیلیه یا فاطمیه یا ... یا... یا.... وجود دارد. باز آیا تمام افراد و کسان که مثلاً سنی حنفی یا مالکی یا شافعی یا حنبلی و یا صد نوع دیگراستند همه لااقل در همان منسوبه خود، متفق القول و مماثل العمل میباشند؟
***
درین هنگام، چیزی مانند روشنایی رعد که دل شب سیاه را بشگافد، بر سقف مُخ من پدیدار شد و در پرتوی آن دیدم که خیلی خیلی گرفتار افکار منفی شده ام، هرچه هست همین وطنداران «خرد وطن» و «بزرگ وطن»م به تازه گی حماسه سترگ سیاسی و انتخاباتی آفریده محافل و طبقات حاکمه داخلی، دسیسه جویان منطقوی و شیطنت کاران پتروـ دالر عربی و هکذا جهان و جهانیان را شگفتی زده کردند.
شاید مضمون حقیقی این حماسه همانا رستاخیز برای «نه گفتن» به وضع مافیایی و بی قانونی و فساد و توحش است؛ «نه گفتن» به تروریزم و طالبان و آی ایس آی و ارتجاع و جهل و جنونی میباشد که دهه هاست مردمان ما را به تباهی و مرگ و ماتم میکشاند. یعنی کاندیدا های انتخابات؛ اهمیت اصلی و اولی نداشته اند، مردم برای تایید و تحکیم نظام دموکراسی، گذار از حالت خفه کننده موجود و انتقال مسالمت آمیز سیاسی رأی داده و ابراز اراده کرده اند.
با تمام اینها و در نبود واریانت خوب و خوب تر برای آنسوی مساله مردم ناگزیر میان بد و بدتر انتخابی کرده اند و در نتیجه همین انتخاب به اذعان و اعتراف کمسیوون انتخابات و در نتیجه به اقرار حاکمان سیاسی و اقتصادی عبدالله عبدالله پیشتازاست و بلند ترین آرا را بُرده است!
پس؛ این چه معنا دارد، که ولو عبدالله نهایتاً اگر ۷۰ فیصد رای هم بیاورد، کس اجازه نمیدهد او رییس جمهور شود!
مگر آن کسان که اجازه نمیدهند برنده بیشترین آرا رییس جمهور شود کیانند؟ دلیل و منطق و انگیزه و استحقاق و صلاحیت شان در چیست و در کجاست؟
***
نخست باید قاطعانه خاطر همه را جمع کنم که هم در مورد دوکتور عبدالله و هم در مورد تمامی هشت و بدواً ۱۱ کاندیدای این دور ریاست جمهوری افغانستان همان مثل مردمی صادق است که «زور کاکاست که انگور در تاک هاست!»
اینان همه به برکت حضور یافتن و موجودیت ۱۳ ساله « جامعه جهانی» و ایالات متحده امریکا در افغانستان به نان و نام و نوا و توانایی های مانور سیاسی رسیده اند و در مورد خیلی ها سرمایه گذاری ها و حاتم بخشی های دوران « جهاد » ضد شوروی قوت های غربی و عربی و ایرانی و پاکستانی سازنده بوده و در مورد برخی ها (مانند تکنوکرات های گنگ بیروت ـ ۳) حتا مقدمه کاری های خیلی خیلی پیشترِ سی آی آی (CIA) و هنری کسینجر ـ عضو ارشد کمیته ۳۰۰ ـ نقش تعیین کننده ایفا کرده است.
خلاصه همه این بازیگران سیاسی متعلق به طبقات و محافل حاکمه ای اند که ماهیتاً در بدلِ به کشتارگاه های «جنگ سرد» فرستادن میلیونها مردم و جوانان افغانستان در 4 دهه اخیر ، در بدل همدستی و همسویی با قدرت های برنده این جنگ شوم لعنتی یعنی بلوک کاپیتالیستی و متحدان ارتجاعی و استبدادی آنها و نیزدرنتیجه چوروغارت منابع رو زمینی و زیر زمینی افغانستان و دارایی های ملی و حتا شخصی مردمان بیدفاع ، سمارق وار درین سرزمین سبز شده و سر بالا نموده اند.
مگر سایر طبقات حاکمه در تاریخ بشریت چطور و چگونه موجودیت یافته اند و می یابند؟ آیا طبقات حاکم و محکوم در لوح المحفوظ و ملکوت خدا درست شده و به پایین می افتند؟
به هرحال چندی قبل در افغانستان نظام پادشاهی توتالیتربود و قدرت سیاسی یا از پدر به پسر منتقل میگردید و یا اینکه در نتیجه کُشت و کُشتار درون خاندانی و تغلب یکی بر سایرین انتقال می یافت.
اینک جای یک خاندان حاکم قدر قدرت را مجموعه ای از خاندان های حاکمه گرفته است که همه آنان را امتیازات و مقامات و مدارج سیاسی و اقتصادی و قوت های مسلح وغیره باهم بافت میدهد وعلی الوصف تضاد ها و تفاوت ها ناگزیر از بودن درقلاع طبقه میگرداند.
لذا دیگر نظم و ترتیب سلطنتی برای بقا، ادامه و انتقال مقامات سیاسی و اداری به صرفه و کار ساز نیست و منجمله ساز و کار دموکراسی لیبرال؛ این خلا را پُر واین نیاز را برآورده مینماید.
بر خلاف توهمات جاهلانه، دموکراسی و انتخابات ریاست جمهوری و مقامات حکومتی به صورت یک مطلق، چیز «صادراتی» و تحمیلی و فلان و بهمان نیست، امر و ضرورتی است که از واقعیت تغییرات ژرف حادث شده در ساختار های قدرت و ثروت ناشی میگردد. این میتود حکمرانی و مدیریت علاوه بر اینکه نیاز طبقه حاکمه را بر آورده میسازد، گستره وسیعی را برای عوامفریبی و سوق و اداره طبقات و اقشار محکوم و محروم نیز فراهم میگرداند و حتا مناظر فریبنده ای اغلب سراب، فرا روی محرومترین اقشار جامعه می گستراند و تا حدود بالایی از وقوع انقلابات و انفجار ها و شورش های طبقات و اقشار میلیونی توده های زحمتکش و بهره ده و بار بر و خار خوار، پیشگیری مینماید.
لهذا به طرز اساسی داوطلب ها یا کاندیدا های ریاست جمهوری و مقامات بلند سیاسی ، فیگور ها و شخصیت های خود طبقات صاحب زور و زر و غلبه استند، سایران که نمیتوانند تن لچ و دست خالی به میدان شمشیر بازی در آیند مگر اینکه مقاصد حاشیه ای پروپاگند و آژیتاسیون سیاسی و سازمانی داشته باشند و یا استنثاً آنقدر توانا گردند که بالاخره دست شان به جاهایی بند شود.
این هم هست که بعضاً حتا به خاطر اعتبار یافتن و ارضاکننده شدن دموکراسی های لیبرال، برای افراد محدود حقیقی یا استخدام شده خارج از طبقات حاکمه در مقامات و مناصبی راه باز گذاشته میشود و به هرحال صدا هایی برای انتقاد و مخالفت و دیگر سان خوانی باید وجود داشته باشد تا اصلاً مقوله دموکراسی، معنا یابد.
فراتر از این تئوریسن های مدافع دموکراسی لیبرال مدعی اند که وجود اپوزیسیون ها و مخالف سرایان و انتقاد گران دموکراسی را شگوفا و متحرک و عندالموقع اصلاح واز افتادن به ورطه دیکتاتوری و استبداد مصوون میگرداند.
متاسفانه اینجا مجال کاوش و سبک و سنگین کردن تیوری ها و تجربه های نظامات دموکراسی لیبرال در کشور های دارای سطوح مختلف رشد اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را نداریم. ولی حقیقت غالب این است که حتا فقیر ترین دموکراسی ها هم دارای قواعد و ضوابطی میباشند که جبررعایت یا حداقل وانمود کردن متعهد بودن به آنها وجود دارد و چندان ممکن نیست که کس یا کسان قدر قدرت ، همه چیز را مطابق منویات فردی و تمایلات معدی ـ معایی خود بچرخانند الا اینکه مشروعیت و مقبولیت عامه پروسه ها را مخدوش و معدوم نمایند.
ولی در دموکراسی نوپای افغانستان هم وجود چنین میلان و هوس در افرادی مانند آقای حامد کرزی و حلقه های مافیایی اطراف او متصوراست و هم ازاینکه اساساً فرهنگ عام در مورد قدرت سیاسی و دولت توتالیتری و استبداد باورانه (حکومت محورانه) است خیلی ها می انگارند که همه چیز به مهندسی های انتخاباتی و نقشه و پلان قدر قدرت های داخلی و خارجی رابطه دارد تا جاییکه حتا رای دادن کار بیهوده و احمقانه خواهد بود.
ولی نه این فکتور و نه اینکه کاندیدا های ریاست جمهوری و مقامات انتخابی دیگر، عمدتاً فیگورهای طبقات حاکمه اند، نباید به این معنا تلقی گردد که شرکت مردم از طبقات و اقشار دیگر جامعه در کار زارهای انتخاباتی بیهوده و بی ارزش و بی ثمرمیباشد.
نه تنها درانتخابات دموکراتیک بلکه حتا در سهمگیری موثرانه و آگاهانه مردم برای گزینش خلفا و شاهان و دیگر حکام، تبعات مهمی برای منافع و جایگاه اجتماعی و اقتصادی مردمان محسوس بوده است و کماکان متصور و میسر و ممکن میباشد.
انسانها در هرحال دارای شخصیت و فردیت متفاوت از هم میباشند. مثلاً امان الله خان با اینکه نواسه مستبد بزرگ امیر عبدالرحمن و پسر فرزند زنباره و عیاش و بیداد گر او امیر حبیب الله بود، شخصیت خیلی متفاوت مفید و ملی و مترقی و مردمی متبارز گردید. ظاهرشاه عین پدرش «نادر غدار» نبود، هاشم خان تقریباً هیچ شباهتی با برادر تنی اش شاه محمود خان نداشت و سردار داود خان «شاهزاده سرخ» از آب در آمد و موسس نظام دولتی جمهوریت در افغانستان گردید.(۴)
البته بایستی در تبارز خصوصیات مثبت و منفی شخصیت و فردیت ویژه افراد و اثرات آن به حال مردمان، واقعیت های زمانی و مکانی و مقتضیات و جبر های عصر و سطح آگاهی و جراری سیاسی و اجتماعی توده ها و پیشاهنگان آنها را هم باید محاسبه کرد.
***
معلوم است که در مورد شخصیت هایی مانند دوکتور عبدالله سوال های متعدد دیگری هم وجود دارد که برواقعیت ها و متغییرهای دشوار فهمی مبتنی میباشد، منجمله تعلق به تنظیم جنگی مانند جمعیت اسلامی و گروه «شورای نظار» که در گیر منازعات دوران « جهاد و مقاومت» بود و در ایام به اصطلاح «پیروزی مجاهدین» و «حکومت اسلامی» ساخت پیشاور طرفی از «جنگ های کابل» واقع گردید.
بر علاوه، از آنجا که در این برهه ها به لحاظ تاریخی و جنگی عمدتاً عناصر لومپن جامعه بودند که بیشترینه فرصت عمل و مانور پیدا میکردند، به انگیزه خصایص اجتماعی و روانی خود فاجعه ها هم می آفریدند و ارزش های محترم و محبوب مردمی را به تیرو تباهی می بستند. امروزه انبوه بی پایان خاطرات درد انگیز و عقده ها از این آدرس ها نزد مردمان وجود دارد و چه بسا هنوز تولید و باز تولید میگردد.
اینجانب شخصاً تجارب عملی و یادواره های اسف انگیز فراموش نشدنی از ناحیه عناصر جاهل و حقیقتاً لومپن همین صف و رده دارم. برخی از این ها تصادفاً طی چهار سال اخیر به نشر نیزسپرده شده و هم اکنون در انترنیت قابل دسترس میباشد و همه حرف و حدیث هم مربوط به کس و ناکس کوچه بازاری نبوده به آدرس جنرال ها و مراتب و مقامات بلند از جنرال قسیم جنگلباغ گرفته تا سطح جناب یونس قانونی مربوط است که گویا امروزه مقام سیاسی و دولتی دوم مملکت میباشد.(۵)
معهذا در یک تجزیه و تحلیل و ارزیابی و مقایسه کلان ملی و منطقوی، در می یابیم که همین صف و سنگر جایگاه و پایگاه تاریخی و استراتیژیک دفاع میهنی در برابر تجاوزات تباه کن خارجی داشته است که به انگیزه «عمق ستراتیژیک» پاکستان و «عمق ایدیالوژیک» ارتجاع منطقوی و فرامنطقوی علیه افغانستان و مردم آن، همانند سیل و توفان بنیان کن جاری بود و هم اکنون نیز ادامه دارد.
منجمله همین ایستاده گی و مقاومت، سهم بلند تاریخی در عقیم و خنثی کردن ماستر پلان های شوم «کنفدراسیون افغانستان ـ پاکستان» ، صوبه پنجم پاکستان شدن افغانستان و خیلی دسایس راهبردی دیگر علیه وطن و مردم ما ایفا نموده است و مبارزان لایق و صادق فراوانی درین راستا سر داده و جام شهادت نوشیده اند که هرگزنمیتوان درصدرآنها قربان شدن های لرزاننده احمدشاه مسعود و استاد برهان الدین ربانی را نادیده گرفت. چه بخواهیم و چه نه، تبارز برجسته دوکتور عبدالله هم در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۸ و هم درانتخابات کنونی و بخصوص در انتخابات کنونی به این جایگاه و پایگاه صف و سنگر مربوطه اش نیز قویاً ربط دارد و اگر تلاش ها درین جهت واقعیت داشته باشد که « کس اجازه نمیدهد دوکتورعبدالله رییس جمهور شود!» این «کس» دقیقاً سمبول آن دشمنی تاریخی با افغانستان و مردم آن به علاوه ملاحظات وانگیزه های روشن شده درابتدای این مقال میباشد.
زمان آن است که از بیماری های سیاسی کودکی بدر آییم و با هوش و گوش باز براساسی ترین و تاریخی ترین و افغانستان شمول ترین خطوط و استقامت های سیاست ترکیز نموده هوس ها، عقده ها و احیاناً ایدئولوژی و تعصب خود را محور عالم و مرکز زمین قرار ندهیم.
اینجا و اکنون، نسبیت هاست که میسر و ممکن و مهم و حتا سازنده و تعیین کننده میباشند. مطلق ها و کمالات عجالتاً فقط در خیالات و شاید در آسمانها وجود دارد.
رویکرد ها و توضیحات :
۱ ـ http://www.ariaye.com/dari11/siasi/mehrin4.html
۲ ـ http://www.ariaye.com/dari11/siasi/mawlawi.html
۳ ـ واژه « گنگ بیروت» برای افاده دسته ای از محصلان افغانی اطلاق میشود که پس از بازدید و مطالعات هنری کسینجر از افغانستان و نخستین پلانگذاری ها برای مقابله با نفوذ اتحاد شوروی، دست چین و داخل پوهنتون امریکایی در بیروت پایتخت لبنان ساخته شدند و طبق نقشه ویژه ای شست وشوی مغزی، تربیت و شخصیت سازی گردیدند . گنگ بیروت زلمی خلیلزاد، علی احمد جلالی، اشرف غنی احمد زی و خیلی های دیگر را شامل میگردد.
۴ ـ شخصیت های به مراتب مهم و تاریخی فراوان دیگر در سطح کشور های مختلف جهان درین راستا مثال زدنی است که به رعایت اختصار و ملاحظات معین؛ اینجا از یاد آنها احتراز شده است ولی جوانان عزیز باید در زمینه مطالعات هرچه بیشتر نمایند.
۵ ـ اینک به خاطرایضاح بیشترمطلب یکی از یاد داشت های شخصی خود را به ملاحظه میرسانم:
«یونس قانونی» ای که من دیده بودم!
این کمترین پیش از اینکه به حضور جلالتمابی وزیر معارف زمان مشرف شوم که محمد یونس قانونی نام داشتند؛ حکایت نغزی شنیده بودم؛ به این ترتیب:
باری که یونس قانونی را در گستره "جهاد و مقاومت"؛ ماین برداشت؛ خبر را به احمدشاه مسعود دادند.
احمد شاه مسعود؛ چون دانست که ماین بی تمیز؛ به پای جناب قانونی؛ صدمه زده است؛ از تهء دل ابراز داشت:
ـ اخ؛ کاشکی؛ زبانش را می برید!؟
و اما؛ اینک؛ مدت ها بود که دشمنان جهاد و مقاومت؛ از خود احمدشاه مسعود؛ نه تنها پای و زبان بلکه جانش را هم گرفته بودند؛ ولی جناب یونس قانونی با همان پای شکسته؛ به آن سر دنیا در "بُن" رفته؛ "باز دولت" افغانستان را؛ به نوبت خویش؛ بر سر عبدالحامد خان کرزی بن عبدالاحد خان کرزی نشانده و بر پای سند بخشش آب و خاک و هوا و فضای افغانستان برای حدوداً ۵۰ کشور غیرمسلمان غربی به زعامت ایالات متحده امریکا در شمار چند شخص دیگر؛ امضاء لگانده بود.
و در بدل همه اینها؛ نه تنها عطایا و خلعت ها و مقام ها چون وزارت داخله و سپس وزارت معارف برایشان داده بودند؛ بلکه امپراتوری اطلاعاتی غرب؛ از ایشان؛ «شخصیت ملی» لا اقل به معنای افغانستانشمول تراش می نمودند؛ طوریکه احمق هایی مانند بنده؛ آنرا قبول هم کرده بودیم!
چرا که احتمالاً همانند شاد روان استاد صادق متقاعد شده بودیم که وقتی "بی بی گل" یا "گل آقا" به درون ماشین های مغربزمین بروند؛ جوان شده؛ و زیبا شده؛ و دانا شده و «ملی» شده... باز میگردند نه با سن و سال و هوا و حال و فکر و باور و خُلق و خوی و مغز و رودهِ سابق!
اینگونه بود که من؛ حینیکه در قضیه ای حقوقی (که بعد ها آنرا تحت عنوان «خیانت، شر، فساد و قطاع الطریقی در مسند قضا» به دست امواج انترنیتی سپردم)؛ تحت شدید ترین فشار های امنیتی و نظامی و استنطاق و زندان قرار گرفتم؛ به حیث یکی از محدود «مراجع ملی و عقلانیت شرعی و مدنی!» به محضر جناب محمد یونس قانونی پناه بردم.
حضرت محمد یونس قانونی؛ درین ایام؛ ضمن عهده وزارت معارف؛ دربار "پذیرش" مردمی همانند خلفای راشدین! برپا می نمودند و لهذا مردمِ به ویژه محتاج و تحت فشار؛ برای مشرف شدن به حضور شان سر و کله می شکستاندند.
من هم با تپش و دوش و تلاش مستمرِ حدوداً یکماهه توانستم؛ راه به این دربار مبارک بگشایم.
شرفیابی عصر گاهان برایم میسر شد و چون به حضور رسیدم؛ هیجانی بودم و ضمن تعارفات؛ بر همان "شخصیت ملی" شدن شان اشارت نموده آنرا برای ایشان؛ و برای خودم و مردم افغانستان تبریک گفتم و بعد مختصراً عرایضم را:
ـ سالهاست با فامیلی که خود را پنجشیری می نمایانند یک دعوای حقوقی دارم. این دعوی هم به علت مداخله غیر قانونی و غیر مسلکی جنرال قسیم (جنگلباغ) قوماندان غند نمبر 1 محافظ مکروریانها و قوماندان های دیگر غند در اخیر سال ۱۳۷۱ ه . ش؛ پیدا شد، طولانی و بغرنج گشت و به علت جنگ های کابل و ترک پایتخت توسط من و فامیلم مانند هزاران مورد دیگر؛ یکطرفه نشده ماند.
وقتی با استقرار «حکومت مؤقت» به کابل آمدم؛ بدون اینکه به فکر دعوی باشم؛ توسط پسر مدعی علیه که اینک افسر ریاست استخبارات نظامی شده بود؛ مورد کش و گیر قرار گرفته مانند تروریست ها دستگیر و به این جز و تام و ریاست تحقیق و نظارت خانه های آن انداخته شدم....
این پسر که افسر رحمت الله نام دارد؛ وقتی مرا در چار راهی صحت عامه؛ دید مورد حمله قرار داده کشان کشان داخل ساختمان قوماندانی استخبارات نظامی در همان نزدیکی بُرد و هئ میگفت:
ـ حالا نشانت میدهم که این "نظام" ـ همان حکومت برحال مؤقت! ـ به کی ها مربوط است و از تو واری کس ها چه جور میکند!؟
به خدمت قانونی صاحب افزودم که من؛ این سخنان را ناشی از جهل و سرتمبه گی این پسر نوجوان میدانم و مربوط به سیاست و نظام و فلسفه آن نمی پندارم. بدین لحاظ؛ آرزویم از حضور شما قانونی صاحب؛ صرف همین است که به «جنرال صاحب ظاهر اغبر» رئیس استخبارات نظامی بگوئید که اجازه مداخله و صرف امکانات ریاست امنیت نظامی را در موضوعات حقوقی و شخصی؛ به افسر مذکور و همدستانش ندهد!...
باور به خدا کنید؛ در ابتدای ملاقات؛ قانونی صاحب بیحد شگفته و سرحال معلوم می شدند و مخصوصاً از تعارفات یا بهتر بگویم: از تملقات من؛ شادمانی بیشتر هم پیدا نمودند. اما به مجردیکه نام «جنرال قسیم جنگلباغ» از دهان من بیرون شد؛ لبخند قانونی صاحب؛ زهر خند گشت و وجنات شان بسیار و بسیار متغیر و متغییر تر شده رفت. در ادامه که نام «جنرال ظاهر اغبر» و استخبارات نظامی را گرفتم؛ در جناب بزرگوار قانونی؛ دسپاچگی کامل آشکار شد. به عجله و در حالت نیم خیز فرمودند:
ـ من جنرال صاحب اغبر را میگویم.
پرسیدم:
صاحب؛ چطور؟ من چه طور بدانم؟
به دستیار خود اشاره کرده فرمودند:
ـ فردا با تلیفون از من خبر بگیر!
و در حالیکه دستیارشان؛ یک ویزیت کارت را به من میداد؛ جناب قانونی صاحب به تشناب تشریف بردند که البته نمی پندارم سخنان من؛ موجبات پیچ و تاب در روده هایشان را فراهم ساخته باشد؟!
گرچه آنقدر ها احمق نبودم که به کُنه منویات و احساسات جناب قانونی صاحب پی نبرده باشم؛ معهذا صرف برای کنجکاوی و اخذ نتیجه تجربی طی حدوداً ده روز بعد با استفاده از هر امکانی؛ به نمبر داده شده زنگ می زدم.
تقریباً از ۱۰ بار یکبار؛ دستیار یا کس دیگری یک «بلی!» میگفت و چون اسم قانونی صاحب یا خودم یا مسئاله را می بردم؛ گوشی را به تلیفون می کوبید و بس!
نتیجه معادلاتی که بدین ترتیب؛ من با آنها روبرو شدم این بود که «ماشین های مغربزمین» و نیز عطایا و مقامات...؛ در بینش و شخصیت و اصلیت جناب یونس قانونی؛ تغییر چندانی وارد ننموده و ایشان از "پنجشیری"؛ حتا به یک شمالی و پروانی و از «شورای نظاری» به یک «جمعیتی» تمام و کمال هم متحول نگردیده اند!... تو خود حدیث مفصل بخوان؛ از این مجمل!
ولی؛ زبان شان؛ چرا؟!
شاید هم نه به حد کافی؛ که به گونه بیحد و زاید هم تُندگردش و قوی بُرش گردیده بود.
و چنانکه ملاحظه فرمودید؛ فقط با هنر زبان؛ بنده را «عقب نخود سیاه» فرستادند و نه تنها متعرض و مزاحم برادر جهادی ـ مقاومتی جنرال ظاهر اغبر (و خدا نخواسته جنرال قسیم جنگلباغ) نشدند بلکه شاید هم قصه «عقب نخود سیاه» فرستادن مرا نیز به ایشان تقدیم داشته و "برادری" را محکمتر فرموده باشند.
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۲۰۰۵
گفت وگوی مدودیوف، نخست وزیر روسیه با شبکه تلویزیونی بلومبرگ
مدودیوف : « شکی نیست که کشوری مانند روسیه میتواند با هرگونه تحریمی کنار بیاید. سوال این است که حاصل این ایستادنها برای ایالات متحده و جهان چیست. ما به تازه گی از بحران سال ۲۰۰۸ که به همه ما ضربه زد، رها شده ایم، بحرانی که ریشه آن به ایالات متحده برمیگردد.»
برگرداننده گان : سودابه رخش و مریم امیری
در بحبوحه بحران اوکرایین و در شرایطی که روابط روسیه با امریکا و اتحادیه اروپا در پی الحاق شبه جزیره کریمه به روسیه پس از جنگ سرد، به پایین ترین حد خود رسیده است، « دیمیتری مدودیوف » نخست وزیر روسیه با تلویزیون بلومبرگ به گفت وگو نشسته است تا بار دیگر موضع روسیه را درباره تمامی مسایل مورد بحث روشن کند. او که از محل سکونت شخصی خود در حومه مسکو سخن میگوید، همچنان همان سخنانی را تکرار میکند که قبلا کرملین بر آن تاکید کرده بود: « تحریمها همانند یک چاقوی تیز برای تجارت اروپا عمل میکند و دولت اوباما تمایلات خوب روسها را نقش بر آب کرده است؛ رییس جمهوری امریکا نمیداند چگونه تصمیمات زیرکانه، هوشمندانه و درست بگیرد.» نخست وزیر کنونی روسیه که پیش از این بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زده بود، در این مصاحبه به راحتی میگوید که ما به آهسته گی اما به طور حتم در حال نزدیک شدن به دومین جنگ سرد هستیم.
ـ شما تهدید کردهاید که اگر اوکرایین بدهیاش را پرداخت نکند تا اوایل ماه جون گاز آن را قطع میکنید. دقیقا میخواهید اوکرایین چهکار کند؟
ـ وقتی به کسی پول قرض میدهید انتظار دارید چه چیزی دریافت کنید؟ بوسه، وعده یا چیز دیگری؟ به نظر من هر طلبکاری دوست دارد، زودتر پولش را بگیرد. بنابراین ما انتظار داریم پولی را که در طول این مدت در اوکرایین و شرکت مربوط به آن جمع شده، پس بگیریم.
ـ این پول چقدر است؟
ـ بیش از ۵/۳ میلیارددلار.
ـ از آنها میخواهید ۵/۳ میلیارد دلار پرداخت کنند؟
ـ من اخیرا در اینباره حرف زدهام. ما واقعبین هستیم. وضعیت کنونی اقتصاد اوکرایین را میدانیم. ما نگفتیم این پول را یکروزه پس بدهند، ولی جدول زمانی برای بازپرداخت این بدهیها مشخص کردهایم. بهویژه اینکه اوکرایین اخیرا از صندوق بینالمللی پول، وام دریافت کرده و هم امریکا و هم اروپاییها به این کشور قول وام دادهاند. بنابراین همه کشورهایی که با اوکرایین همراه هستند برای بازپرداخت بدهیها به این کشور کمک میکنند. اجازه بده بگویم چطور این شرایط به وجود آمد: از اول ژانویه آنها هیچ پرداختی به ما نداشتند. حتی با وجود قیمت ترجیحی. حتی با تخفیف هم چیزی به ما ندادند. حالا دیگر به آنها تخفیف نمیدهیم. حرف ما این است: آمادهایم که درباره موضوعات مختلف بحث کنیم؛ ولی شما باید بدهی خودتان را پس دهید.
ـ اوکرایین برای هر هزارمترمکعب گاز، ۲۶۸ دلار پرداخت میکرد، درست است؟
ـ بله البته فقط سه ماه.
ـ اوکرایین برای هر هزار مترمکعب گاز ۲۶۸ دلار پرداخت میکرد و حالا باید برای همان مقدار ۴۸۵ دلار پرداخت کند. این تفاوت کمی است؟
ـ نه اینقدرها هم ساده نیست.
ـ اتحادیه اروپا بهطور متوسط ۴۸۵ دلار پرداخت نمیکند، بلکه ۳۸۵ دلار پرداخت میکند. در نتیجه شما هزینه را برای اوکرایین بیش از همه کشورهای غرب اروپا بالا بردهاید.
ـ اینطور نیست. شما باید ببینید که هر کشور چقدر پرداخت میکند. بعضی کشورها تقریبا همینقدر میپردازند. من قبول دارم که این مبلغ گران است ولی بعضی کشورها این مبلغ را پرداخت میکنند و بعضیها کمتر از این میپردازند. ولی این مبلغ کاملا منصفانه است و در سال ۲۰۰۹ روی آن توافق شده است. ما کسی را مجبور نکردهایم قبول کند. آنها داوطلبانه قرارداد را امضا کردهاند. باید یادآوری کنم که یولیا تیموشنکو بود که این قرارداد را امضا کرد؛ کسی که الان میخواهد رییسجمهور شود.
ـ سوال این است: آیا قیمت گاز برای اوکرایین قابل چانه زنی هست؟ آیا از اوکرایین ۴۸۵ دلار میخواهید؟
ـ وضعیت این است: قراردادی وجود دارد، ما هم میدانیم اوکرایین الان شرایط سختی دارد.
ـ مقامات اوکرایین باید در عمل چه کنند؟
ـ آنها باید برنامه زمانبندی بازپرداخت بدهی یا بخشی از آن را ارایه کنند. یعنی بخشی از بدهی را پرداخت کنند… .
ـ چقدر از آن را؟
ـ این قابل بحث است، اما نمیتواند سه درصد باشد. باید مبلغ قابل توجهی باشد که نشان دهد آنها خیال دارند همه آن را پس بدهند. بعد از آن میتوانیم بنشینیم و بحث کنیم که همکاری مشترک در زمینه گاز چطور به پیش برود.
صادقانه بگویم ما هیچ تمایلی به کمک به مقامات اوکرایینی نداریم زیرا دولت کنونی را مشروع نمیدانیم، چون آنها صداقت خودشان را اثبات نکردهاند؛ اما بابت آنچه در اوکرایین دارد اتفاق میافتد، قلبا ناراحتیم. بنابراین آمادهایم تا بهعنوان کاری بشردوستانه درباره همکاری حرف بزنیم. آنچه در مقابل انتظار داریم تمایل جدی آنها برای بازپرداخت است.
ـ آیا کشورهای اروپای غربی امسال میتوانند روی گرفتن همه گاز روسیه حساب کنند؟
ـ اگر بازار اوکرایین ثبات داشته باشد و همه الزامات را اجرایی کند، اروپا همه گازی که حق آن است را دریافت خواهد کرد. ولی نمیتوان این را نادیده گرفت که اوکرایین میان اروپا، اتحادیه اروپا و روسیه قرار گرفته است. وظیفه ما حل مساله اوکرایین است. این وظیفه توافق برای تجهیز گازی اوکرایین را نیز در برمیگیرد. اگر موفق شویم همهچیز درست میشود. بنابراین اگر نورداستریم تضمین شود، همهچیز به حال قبل باقی میماند. اگر بتوانیم در چندسال آتی ساوتاستریم را به کار بگیریم، نیازی به اوکرایین برای جابهجایی گاز نخواهیم داشت. با وجود این اوکرایین به آن نیاز دارد. ولی اگر این، کار را انجام دهیم، دسترسی همیشگی اروپاییها به گاز تضمین شده است، بیاعتنا به اینکه چهکسی در کییف در قدرت باشد. در کییف آتی افراد مختلفی به قدرت خواهند رسید و من مطمئن نیستم که حتی بتوانیم پیشبینی کنیم در ششماه آتی چهکسی در کییف به قدرت میرسد.
ـ رییس جمهور پوتین به نیروهای روسی دستور داده از مقر خود در نزدیکی مرز اوکرایین عقب نشینی کنند. با توجه به آخرین باری که او فرمان مشابهی صادر کرد و المان و امریکا گفتند عقب نشینیای صورت نگرفته است، چرا این دستور جدید را حقه روسیه قلمداد نکنیم؟
ـ به چنین گفتههایی از جانب کشورهای غربی اهمیتی نمیدهیم. کشورهای غربی درباره جابجایی نیروهای روسی درون قلمرو روسیه چه کار میتوانند کنند وقتی ما طبق قوانین عمل کردهایم؟
ـ بگذارید در مورد رییس جمهور اوباما صحبت کنیم. شما نویسنده و معمار تنظیم روابط مجدد با باراک اوباما بودید. آیا شما از روشی که او برای حل بحران در نظر گرفت ناامید شدید؟
ـ بله، فکر میکنم رییسجمهور اوباما میتواند وقتی در مورد این مساله صحبت میکند از لحاظ سیاسی موقعیت شناس تر باشد. برخی از تصمیات ایالاتمتحده ناامید کننده است. ما کارهای زیادی برای روابط امریکا و روسیه کردیم و فکر میکنم این کارها درست بود. توافق نامههای ما با امریکا مفید بود و من بسیار متاسفم که همه توافقات به دستآمده با تصمیات کنونی حذف شده است. درواقع ما در حال نزدیک شدن به جنگ سرد دیگری هستیم که هیچکس به آن نیازی ندارد. چرا این را میگویم؟ برای اینکه یک سیاستمدار شایسته میداند که چطور تصمیمات محافظه کارانه و بادقتی بگیرد و فکر میکنم آقای اوباما برای مدتی در این مورد موفق بود. اما آنچه اکنون اتفاق افتاده نشان میدهد که متاسفانه دولت ایالاتمتحده از این موقعیت خارج شده است و ایالت متحده یکی از طرفهایی است که از این موضوع متضرر خواهد شد.
ـ آیا شما بر این باورید که تحریم های احتمالی علیه روسیه ( که تاکنون اتفاق نیفتاده ) میتواند به رکود اقتصادی طولانی مدت در روسیه منجر شود؟
ـ بدیهی است که روسیه بخشی از اقتصاد جهانی است. هدف ما این بود که یکی از اقتصادهای جهانی باشیم. اقتصاد روسیه مشکلات خودش را دارد و به طور عمده این مشکلات از لحاظ ساختاری است. این موضوع هیچ ربطی به ایالات متحده یا موقعیت دولت ایالات متحده ندارد. این مشکل ماست و ما باید آن را حل کنیم. بهعنوان مثال، کالاها در اقتصاد ما نقشی بزرگ دارند. این یک واقعیت است. مطمینا ً تحریمها کمک نمیکنند. اما اگر اتفاقی برای اقتصاد ما بیفتد در درجه اول به خاطر اقتصاد ماست که هنوز آماده همهجور آزمایش نیست و وظیفه دولت و مقامات روسیه است که این اقتصاد را موثرتر و محکمتر کنند.
ـ آیا روسیه برای تحریمهای اقتصادی آماده است؟
ـ با توجه به همه صحبتهایی که در مورد تحریم شده است، ما در حال بررسی تحریمهای مختلف هستیم. هرچند برخی از این محدودیتها میتواند دردناک باشد اما هیچ کدام از اینها برای اقتصاد ما فاجعه بار نیست. شکی نیست که کشوری مانند روسیه میتواند با هرگونه تحریمی کنار بیاید. سوال این است که حاصل این ایستادنها برای ایالات متحده و جهان چیست. ما به تازه گی از بحران سال ۲۰۰۸ که به همه ما ضربه زد، رها شدهایم، بحرانی که ریشه آن به ایالات متحده برمیگردد.
ـ پس پاسخ شما چیست؟ اگر تحریمی علیه روسیه اعمال شود شما چگونه پاسخ میدهید؟
ـ من نمیخواهم با حدس و گمان در مورد پاسخ احتمالیمان صحبت کنم. میتوانم به شما فقط یک چیز بگویم: ما قطعاً بسته به وسعت موقعیت برنامهای برای پاسخگویی داریم اما در صورت یک سناریوی بد، مجموعه پاسخ های ما شامل این اقدامات میشود که نه تنها به طور کلی اقتصادمان را بهبود دهیم بلکه این اقدامات میتواند در مقابل کشورهای دیگر باشد.
ـ پس اقدامات تلافی جویانهای وجود دارد؟
ـ میتوانیم اقدامات مختلفی ترتیب دهیم. من نمیخواهم در این مورد صحبت کنم به این دلیل ساده که باور داریم این راه درستی نیست و درواقع یک بنبست است.
ـ اگر تحریم اقتصادی صورت گیرد، آیا ممکن است مسایلی مانند کنترول سرمایه در نظر گرفته شود؟
ـ شما تلاش میکنید اطلاعاتی از من بیرون بکشید که هنوز بیپایهاند. دوباره تکرار میکنم ما در حال بررسی سناریوهای مختلف هستیم و با توجه به شرایط عمل میکنیم. اما اجازه نخواهیم داد که هیچ کشور یا گروهی از کشورها ما را از مسیر پیشرفت مان منحرف کنند. تمام آن چیزی که میتوانم بگویم این است که بدون توجه به تحریمهایی که علیه ما اعمال میشود، ما به تعهدات اجتماعی خود در قبال مردم روسیه افتخار میکنیم. شکی نیست که روسیه کشوری ثروتمند است و ما میتوانیم این وضعیت را کنترول کنیم.
ـ این آخرین سوال است. بیشتر از این روی این موضوع متمرکز نمیکنم. ماسترکارت، ویزا و تهدید سوییفت… فکر میکنید اینها برای شما در کل اهمیتی دارد؟ این ممکن است بحثی طولانی باشد اما ماستر کارت و ویزا همانطور که شما میدانید در حال حاضر برخی خدمات خود را برای مدت کوتاهی به حالت تعلیق درآوردهاند. آیا شما در این مورد نگران هستید که سوییفت، ویزا و ماسترکارت و این ابزار مالی بهعنوان بخشی از تحریمها علیه روسیه به کار گرفته شود؟
ـ این سوالی است که اگر شما مشکلی ندارید میخواهم پاسخی طولانی به آن بدهم. در واقع تعداد زیادی از شهروندان کشور ما عمدتاً از ویزا و ماسترکارت و همچنین امریکن اکسپرس استفاده میکنند. دیگر سیستمهای پرداخت الکترونیکی هم به طور گستردهای استفاده میشود. حالا بگذارید در مورد آنچه اتفاق افتاده حدس بزنم. من یک کارت بینالمللی عادی دارم. بهعبارت دقیقتر یک کارت روسی که توسط سیستم پرداخت خارجی صادر شده است.
به هر حال حدود ۲۰۰میلیون از این نوع کارت در کشور وجود دارد؛ یعنی بیشتر از تعداد جمعیت. میخواهم تاکید کنم که من رابطهای با یک کشور خارجی ندارم. من با بانکی رابطه دارم که کارت من را صادر کرده است. پرداختهای من به دیدگاههای سیاسی یک کشور خارجی وابسته نیست. میخواهم توجه داشته باشید که در چارچوب قانون ما- و مطمنم در چارچوب قانون ایالات متحده و اتحادیه اروپا- ویزا و ماستر کارت قرارداد خود با مشتریان را نقض کردهاند نه بانک. اگر وکیل بودم حتما تلاش میکردم که این سیستمهای بانکی را به دادگاه بفرستم. فکر میکنم شرکای ما در ویزا و ماسترکارت از ضعف موقعیت خود آگاه هستند اما آنها مجبورند به پیشنهاد وزارت مالیه و وزارت خارجه این تصمیم را بگیرند.
ـ آیا فکر میکنید ماسترکارت و ویزا که همانطور که شما گفتید با دستورات وزارت مالیه امریکا تن به این کار دادهاند، میتوانند بازار روسیه را ترک کنند؟
ـ ما نمیخواهیم که ویزا یا ماسترکارت روسیه را ترک کنند. به طور کلی همکاری ما با آنها بسیار پربار بوده است. هرچند فکر میکنم که این شرکتها قبل از گرفتن چنین تصمیمی باید در مورد این موضوع فکر میکردند که چنین اقداماتی اعتماد به آنها را کم میکند.
آنها باید به دولت شان توضیح میدادند که کار به این شکل پیش نمیرود، امریکا تجارت آنها را مخدوش کرده است، همچنین ویزا و ماسترکارت آنها را. اصلاحیه قانون سیستم پرداخت، سپردههای مطمین را قانونی کرده است که میگوید حجم معینی از پول باید در روسیه باشد. بانک مرکزی، بانک تجاری ما و ویزا و ماسترکارت به طور حتم قابل بحث هستند. لازم نیست وضعیت را دراماتیزه کنیم ولی حتماً شما هم موافق هستید که آنچه شرکای ما انجام دادهاند در رابطه با برخی بانکهای روسی باید پاسخ داده شود.
ـ ایالات متحده به بسیاری از مدیران اجرایی گفته است که به انجمن سنت پترزبورگ نروند و بسیاری از آنها نمیروند. بسیاری از مدیران اجرایی اروپایی هم به این انجمن نمیروند. نظر شما در این مورد چیست؟
ـ فکر میکنم که خیلی بد است. این موضوع من را به یاد تصمیم گیریهای این کشور در زمان لیونید برژنف میاندازد. منافع کسب وکار بهدلیل ایدیولوژی به مشکل برمیخورند. شما باید از این مدیران اجرایی بپرسید که از این تصمیم راضی هستند یا نه؟ چرا آنها باید منافع کسب وکار خود را قربانی بعضی زوایای عجیب وغریب همبسته گی کنند؟
ـ میخواهم از شما در مورد اینترنت بپرسم و از یک سوال تحریکآمیز شروع میکنم؛ آیا شما با این نظر رییس جمهور پوتین موافقید که اینترنت پروژه سازمان سیا است؟
ـ جواب من هم بله است و هم خیر. اینترنت در ساختار مرتبط با دفاع متولد شد. تا آنجا که من میدانم «داپرا» (DAPRA) بود و نه سیا. این به آن معناست که در آغاز این شبکه در خدمت هدفی دفاعی بود. اما پس از آن این شبکه به آنچه امروز شبکه جهانی وب نامیده میشود گسترش پیدا کرد و بهعنوان پدیدهای جهانی تعداد زیادی از مردم را گردهم آورد. من هرگز از اینترنت ایدهآلی نساختم اما معتقدم که هیچچیز دیگری در جهان با این پتانسیل برای اتحاد وجود ندارد. این شبکه فرصتهای ارتباطی ایجاد میکند و باید به درستی از آن قدردانی کرد.
ـ شما میگویید که اینترنت ارزشمند است اما میتوانید تضمین کنید که فیسبوک، توییتر و اینستاگرام میتوانند سال دیگر هم در روسیه کار کنند. شما میدانید که همین چند وقت پیش یک مقام روسی گفت که این شبکهها ممکن است بسته شوند؟
ـ شاید او باید قبل از صحبت کردن بیشتر دقت میکرد. این موضوع نسبتا ساده است: هر کسی که در بخش اینترنت روسیه کار میکند باید با مقررات روسیه هماهنگ باشد. این موضوع قابل بحث نیست. میلیونها روسی از شبکههای اجتماعی استفاده میکنند و من نیز از این شبکهها استفاده میکنم. من بر این باورم که مفید و خوب هستند. بنابراین از یک سو باید مطابق قوانین روسیه باشند اما از طرف دیگر باید دسترسی به اطلاعات آزاد باشد که در تضاد با قانون نیست.
ضمن اینکه ما شبکههای اجتماعی خودمان مانند VKontakte را داریم که بسیار محبوب هستند و میلیونها استفاده کننده در روسیه، اوکرایین و دیگرکشورها دارند.
ـ شما در مورد VKontakte صحبت کردید اما بنیانگذار این شبکه گفته است که روسیه دیگر محل مناسبی برای تجارت در زمینه اینترنت نیست. امکان نوآوری در زمینه اینترنت در روسیه وجود ندارد و روسیه را ترک کرده است. نظر شما در این مورد چیست؟
ـ صحبت کردن در مورد انگیزههای آقای دورف برای من دشوار است. من فقط یکبار با او ملاقات کردم و درمورد چشمانداز توسعه صحبت کردیم. او بسیار بااستعداد است اما مانند هر فرد با استعداد دیگری خیالپرداز است. تا آنجایی که من میدانم او بحثی با سهامداران شرکت و شرکای تجاریاش داشته و در نتیجه این بحث او سهام خود را فروخته است. مانند همیشه او برای توضیح اقدامش به شرایط سیاسی اشاره و پروژه دیگری را آغاز کرده است. این تصمیم او بوده اما شبکه VKontakte به کار خود ادامه میدهد.
ص.م
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۲۴۰۵
حکم قاطع و درس سترگ فاجعه آب باریک بدخشان
گور خونین شهیدان به تو آواز دهد:
شعله ای را که فروزان شده خاموش مکن
ما به امید وفای تو گذشتیم ز جان
دوستـان را مبر از یاد؛ و فــرامــوش مکن
محمد عالم افتخار
محترم سمیع حامد طی پارچه شعر اخیرش، افغانستان را به «اتاق انتظار مرگ»(1) تشبیه کرده است. انتظار مرگ از سوی انتحار و انفجار برادران « بوکوحرامی » حامد کرزی و ربات های فرانکشتاینی آی ایس آی پاکستان و ایضاً خادم الحرمین الشرفین!! و الشیوخ البحرین و الجانبین...، انتظار مرگ از سوی ابر و باد و رعد و برق و باران و برف و یخ و سیلاب و توفان؛ انتظار مرگ از سوی زلزله و برفکوچ و خاک کوچ و سنگکوچ؛ انتظار مرگ از سوی ماشین های پرنده آهنین « ینگی دنیا »؛ انتظار مرگ از سوی گازهای گلخانه ای و آلوده گی های هوا ـ خاصتاً در شهر ها ـ و سم ها و ویروس ها و میکروب ها و قارچ ها، انتظار مرگ از سوی درنده ها و گزنده ها و بلعنده ها و لاش خوارها و مُردار خوارهای دو پا و چهار پا و چندین پا و....
هکذا محترم پرتوناری در بدل اینکه مترسک های حکومت خان کرزی در دومین روز فاجعه انسانی « آب باریک »؛ عملیات نجاتِ زیر آوار مانده گان را متوقف ساخته ساحه را « قبر دسته جمعی » اعلان و بر مُردگان و نمُردگان زیر خاک ها «جنازه غیابی» خواندند؛ چهار تکبیر نماز جنازه بر خود این حکومت غرقه در آوار فساد نثار نموده است.(2)
ولی دانشی مرد یا زنی فوق العاده که درمرکز اطلاع رسانی افغانستان (aghanpaper) قلم می زند؛ سانحه درد انگیز آب باریک را علت یابی! فرموده و اعلام داشته است که آن نتیجه اکتشافات امریکاست نه حاصل «غضب » خداوند»!3 یعنی اینکه خداوند با این موضوع سر و کاری ندارد، این امریکاست که بدون اذن خدا؛ زمین و زمان را به هم میزند و بناً در ارتباط به موضوع « آب باریک » از یاد و خوف خداوند میتوان خاطرجمع بود!
شاید در شان این دانشی مرد یا زن فوق العاده نبوده است اعتنا بفرماید که صریحترین و تاویل ناپذیرترین نُص کلام الله یعنی قرآن مجید این است که عالم یکسره به اراده الله تدویر میشود و هیچ برگی از درختی نمی افتد مگر به اذن اوتعالی!
(تعبیر و تحلیل این کمترین در مورد این نُص؛ طبق منطق ساینتفیک؛ غیر از تعبیر و تفسیر ملاصاحبان « یک نخود کله و یک من دستار» میباشد که عندالموقع به ارتباط «معنای قرآن» تفصیلاً تقدیم خواهد شدو)
سلسلتاً اینهم لابُد؛ هیچگونه غلط و خطا و اشتباه نیست که فرستاده گان پُر خرچ حکومتی نزد آفت رسیده گان فاجعه «آب باریک» در ارگوی بدخشان؛ مانند سیاحت کننده گان دورِ دنیا شادمانه رفتند؛ بالای سرِ زنده به گور شده گان رقص رقصان عکس های یادگاری گرفتند و دهان پرخنده؛ مناظر بدیع طبیعت را تماشا نموده لذت خود شان را بُردند.
راستی راستی؛ استالین هم؛ آدم کمی نبود؛ نیز تحت قومانده و رهبری او 69 سال پیش در چنین روز هایی؛ مردمان و نیرو های مسلح اتحاد شوروی؛ هیولای مرگ و تباهی بی سابقه در اروپا یعنی فاشیزم هیتلری را در هم کوبیده و جهان را از چنگال های انسانیت سوز آن نجات داده بودند.
همین استالین می فرمود: « مرگ یک انسان ماتم است ، ولی مرگ یک میلیون انسان؛ یک ارقام میباشد.»
اینک در گستره «آب باریک» بدخشان یک نفر که نمُرده و زنده به گور نشده بود تا « ماتم » داشته باشد؛ 2000 تا 2700 نفر بود!!؛ و این مسلماً یک ارقام است و این است که حتا در روز رسمی به اصطلاح ماتم ملی! بدینمناسبت؛ در ارگ ریاست جمهوری وطن همین زنده به گورشده گان و پاکباخته گان زنده مانده؛ جشن بود؛ رییس جمهور کهنه با رییس جمهور نوین احتمالی و بزرگان دیوان همایونی به معیت روسای کمسیوون های انتخاباتی؛ همه باهم « کار و باری خوش » داشتند!؟
به هر حال:
فاجعه لغزش عظیم و مضاعف تپه ای در منطقه آب باریک ولسوالی ارگوی ولایت بدخشان افغانستان تراژیدی ای بود که بدنبال تراژیدی سیلاب های تباه کن؛ قریب در سراسر این کشور وقوع یافت. این لغزش چندین تُن خاک شیته شده در بارنده گی های طولانی و بیسابقه امسال و فرود آمدن بهمن وار آن بر سر خانه های گلین مردمان مستاصل و بیچاره نه تنها سراسر افغانستان که سراسر جهان را تکان داد و اندوهگین ساخت.
طبق خبر ها حین وقوع این سانحه در ساحه محفل عروسی ای هم برپای بوده و این بدان معنی است که مردمان به مراتب بیشتر از اهالی 300 حویلی که زیر 30 تا 50 متر خاک مدفون گردید؛ درینجا وجود داشته اند.
از بد روزگار که در نوبت نخست (چاشت روز جمعه 12 ثور 1393) لغزش خاک محدودتر بوده و این امر مردمان آنسوتر و منجمله حاضران در مراسم عروسی را وا داشته تا جهت مدد به نخستینی ها(یا حتا برای تماشای واقعه) به محل شتافته و جمعیت متراکم را به وجود آورند.
در چنین حالت بوده که لغزش دوم، بزرگ، حجیم و پُر سر و صدا وقوع یافته جمعیت متراکم شده را به زیرگرفته و بدین ترتیب زنده زنده زیر خاک شده گان؛ از 100 ـ 200 نفر احتمالی نخست؛ به 2000 و حتی 3000 و شاید هم بیشتر افزایش پیدا کرده است.
جوان رشید کریم امینی خبرنگار تلویزیون طلوع نیوز که پنج شبانه روز در محل حادثه به سر می برد و گذارش های مستند و مصور میداد؛ دریافته است که یک یا یک و نیم سال پیشتر زمین شناسانی درین منطقه تحقیقات کرده و به اهالی و مسوولین اخطار داده بودند که تپه های معینی در آب باریک در شرف لغزش میباشند و از این رهگذرخانه های مردمان واقع دامنه ها و پایین این تپه ها در معرض خطر جدی قرار دارد.
بر علاوه شخصیت های مطلع و خبیری که در رسانه های جمعی مورد مصاحبه قرار گرفتند گفتند که حوادث مشابه سانحه کنونی حدوداً 70 سال پیش نیز در منطقه واقع گردیده بوده و نیز ایام حرکت امیر عبدالرحمن خان از آسیای میانه به سوی جنوب کشور در 150 سال قبل؛ مصادف با وقوع سانحه مشابهی در همین ساحات بدخشان بوده است.
بدینگونه دولت های این برهه زمانی؛ قوت های تا دندان مسلح حاکم شده بر مقدرات و جان و مال مردمان خاصتاً طی دو دهه اخیر منجمله تنظیم «جمعیت اسلامی» استاد برهان الدین ربانی، حزب جنبش ملی اسلامی جنرال عبدالرشید دوستم، ملوک، خوانین و امامان محل در تراژیدی زنده زنده زیرِ کوه خاک شدن هزاران کودک و زن و مرد و پیر و جوان آب باریک بدخشان جداً مسوولیت پیدا میکنند. آنان به گونه غیرمستقیم به طریق نادانی و ناتوانی و بی فکری و بی پروایی و بی مسوولیتی خود در برابر خطرات موجود و خاطر نشان شده در محیط زیستی مردمان تحت سلطه خویش؛ قاتلان اینهمه هموطن مستاصل و مظلوم و محکوم مان شناخته میشوند.
اینچنین جامعه جهانی در راس ایالات متحده امریکا که منجمله به قبولِ به زور، به زر یا به رضای سیاسیون تنظیم منسوب به بدخشان و حاکم بر بدخشان یعنی زعمای «جمعیت اسلامی» بر فضا و اراضی افغانستان استیلا یافته بر همه جریانات آن از زمین و جو زمین و از ماهواره ها... مترصد بوده اند و میباشند در قبال تباه شدن بیحد مظلومانه این هموطنان سیه روز ما پاسخگو استند.
این ها در حالی است که حکومت نازپرورده جامعه جهانی با ترکیب رهبران معظم جهادی!! و تکنوکرات های ارشد و اشرف!! در کابل؛ نیز دم و دستگاه عریض و طویل و پرطمطراقی به نام کمیته حالات اضطرار در مرکز و ولایات داشته و ریاست عمومی مبارزه با حوادث نیز در آن موجود و مسئول میباشد.
به سخن برخی ازآگاهان در توابع کمیته حالات اضطرار که تحت ریاست آخوند عبدالکریم خلیلی معاون دوم رییس جمهور کرزی قرار دارد؛ حد اقل 4 بست برای متخصصان زبده برای مطالعات، پیشبینی احتمالات و رهیافت های مقابله با حوادث طبیعی وجود دارد که کمترین معاش هر کدام هم حدود 12 هزار دالر امریکایی میباشد و طی اعلانات و داوطلبی هایی که به عمل آمده کم از کم یک متخصص خارجی نیز استخدام شده و در آن موجود است.
البته ناگفته نماند که برخی اهل خبره اساساً استخدام متخصص خارجی را در همچو مورد یک خیانت ملی میدانند، چرا که هر نوع متخصص خارجی کمترین عیبش این است که از حالات اراضی و خصوصیات منحصر به فرد ایکوسیستمی کشور ما و گوشه گوشه ویژه آن؛ فاقد اطلاع و آشنایی میباشد و لهذا متخصص دست دوم افغانی از متخصص دست اول خارجی درین عرصه ویژه ارجحیت داشته و بائیسته این است که ترجیحاً هرچه زود تر متخصصان افغانستانی درین مسوولیت ها آماده و توظیف بگردند و از متخصصین لایق و طراز اول خارجی صرفاً جهت تعلیم و تربیت مسلکی و اعطای مشورت های لازمه به آنها استفاده شود!
***
در سراسر تاریخ عمده ترین دغدغه بشر یافتن راه ها و وسایل سازگاری با طبیعت، شناخت جریانات، خطرات، قوانین و ضوابط آن بوده است؛ در عصر کنونی وضعیت نگران کننده دمایی و آب و هوایی زمین در همه جهان توجهات را به خویش متمرکز کرده؛ حتا از تخریب لایه نگهدارنده حیات در زمین یعنی قشر اوزن در اتمسفیر سخن ها در میان است. البته مسایل یخچال ها، ابحار، آتشفشان ها، کوه ها، کان ها، صحرا ها، طبقات تکتونیک و هزاران دیگر هم بیش از پیش عمده و خطیر و وخیم شده میرود.
خلاصه که روز تا روز پاک و شاداب و مصوون نگهداری سیاره زمین برای نسل های امروزی و فردایی بشر به عمده ترین وظیفه و آرمان مبدل میگردد. حتا احزاب سیاسی فراوانی بنابرثقلت و مرکزیت همین آرمان در برنامه هایشا؛ نام خویش را «حزب سبز» و نظایر آن می مانند. ناگفته نماند که انبوهی از علوم و تکنولوژی ها نیز به خدمت این آرمان شگوفا شده است. در نتیجه کشور های عقب مانده مانند افغانستان، نیاز آنرا ندارند که همه چیز را از صفر آغاز کرده صدها سال دیگر«آزمون و خطا» کنند، اکتشافات دیگران را کشف واختراعات جهانی را از نو اختراع نمایند. فقط یاد گرفتن و اندوختن و به چنگ آوردن ضرورت است، امری که برای پیشرفته ها و عقبمانده ها تقریباً یکسان می باشد.
در همچو روزگاری؛ اگر یک نهاد سیاسی اعم از دولت و حزب و حتا تشکل مدنی؛ به طبیعت و محیط زیستی یا ایکوسیستم خودش، مردمش و همه بشریت توجه و التفات و برنامه و وسواس ندارد؛ بیشتر ماننده باند های مافیایی و داره های دزدان وحشی و بربر میباشد تا حزب و دولت و سندیکای کارگری و کوپراتیف دهقانی و تشکل مدنی وغیره.
بدبختی مردمان افغانستان و منجمله ارگویی ها و خواجه دوکوهی ها (4) و همانند هایشان؛ به درجه نخست مرگ و هردم شهیدی در کام خاک و سیلاب نیست؛ اسارت و محکومیت در چنگ مافیاهای بربر و وحشی است که بدبختانه بنابر منافع سیاه و پلید توسط « جامعه جهانی» هم قویاً حمایت و برگرده های این سیه بختان سوار نگهداشته میشود. وقتی در نظر گیرید که این حکم طالبان و شبکه های تروریستی را نیز شامل میگردد؛ به عمق فاجعه بهتر پی می برید.
البته همه چیز آنقدر ها سیاه یا سفید نیست؛ دنیا در تغییر و تحول مجبره است و اگر آگاهی و بیداری و عزم و اراده الزامی را فراهم نماییم؛ آینده را میتوانیم بهتر از امروز بسازیم و خواهیم ساخت!
از کوتاه نویسی بسیار و نپرداختن به سایر جوانب موضوع و منجمله به مساعدت های سیل آسای ملی و جهانی به آدرس آسیب دیدگان؛ معذرت میخواهم ولی تصور میکنم در حد اقل ادای مطلب نمودم.
یاد آوری ها:
1 ـ شعر سمیع حامد:
گلوله ها که خسته شدند
باران ها دست به دست هم میدهند و مارا میکُشند
سیل که از پا ماند،
خاک ناگهان مارا میبلعد با رخت و درخت مان
مرگ چهره عوض میکند و سراغِ ما می آید
گاه زمین لرزه میشود
گاه مکروب
گاه سیاستمدار
چنان دست از پا گم کرده ام که فکر میکنم
افغانستان
اتاقِ انتظارِ مرگ است
چنان با سگِ دیوانه مرگ خو گرفته ام
که خود خورد میکنم استخوان هایم را
و چنان قصری از شیشه روی یک سنجاق
با آسمان عکس یادگاری میگیرم
2 ـ چهـــار تکبیـــر غیـــابی بــر دولتــی فــرورفتـــه در آوار فســـاد!
3 ـ بنابر مطلب بکر و غنی علمی و اطلاعاتی بودن توجه شمارا به خوانش کامل و با غور مقاله جلب میدارم:
رانش زمین حاصل اکتشافات آمریکا بود نه غضب خدا
« به گزارش شبکه اطلاع رسانی افغانستان، روز جمعه گذشته رانش زمین در ولسوالی ارگوی ولایت بدخشان باعث کشته شدن بسیاری از هموطنان و داغدار شدن بستگان این عزیزان و محک زدن مقامات دولتی کشور شد. بسیاری این رانش شدید زمین را قوه قهریه خداوند متعال خواندند، ولی بد نیست از لحاظ علمی نیز نگاهی بیندازیم به این پدیده که چرا در منطقه ای که اصلا زلزله خیز نیست، چنین رانشی رخ می دهد.
از دیدگاه علمی رانش شدید زمین در این منطقه و مدفون شدن کامل یک روستا آن هم در حالی که هیچ سابقه مشابهی در این منطقه وجود نداشته، یک احتمال قوی را شدت می بخشد تحت نام " پروژه هارپ". که نشان می دهد آمریکایی بصورت عمدی با اهداف مشخص باعث چنین حرکتی در لایه های زمین شده اند.
برای توضیح بیشتر باید بگوییم: سيستم هارپ، نتيجه تلاشها و پژوهشهاي حداقل پنجاه ساله ارتش آمريكا است كه كاركرد آن تنها محدود به بررسی و پژوهش درباره لایه یونوسفر نبوده و قادر است براي شناسايي پايگاههاي مخفي اعماق زمين را جستجو كند، تمامي ارتباطات رادیویی و موجي را متوقف سازد، بر رفتارها و حالت رواني انسانها تاثير بگذارد، جريانات جوي را تغيير دهد، با متمركز ساختن امواج بر روي اهداف هوايي مانند هواپيماها و دستههاي بزرگ پرندگان آنها در آسمان بسوزاند، لرزشهاي شديدي در لايههاي مختلف كره زمين ايجاد كرده و زلزله توليد كند و يا انفجارهايي به قدرت بمبهاي هستهاي ايجاد نماید.
روش کار این سیستم اینگونه است که اصولا امواج آنتن های ویژه ای که علمش در اختیار آمریکا و روسیه می باشد، پس از اصابت به آیونوسفیر جو و بازگشت به زمین قادر اند نه تنها به عمق دریا بروند بلکه فرا تر رفته و به اعماق زمین نیز وارد می شوند و برای اکتشافات مخازن مختلف شامل گاز و نفت استفاده می کنند. وقتی یک موج کوتاه "رادیو ترموگرافی" به داخل زمین فرستاده می شود به لایه های مختلف برخورد کرده و آن لایه ها را به لرزه می آورده و از لرزش صدایی با فرکانسی مخصوص تولید و به سطح زمین باز میگرداند و ژئولژیست ها از صدای بازگشتی قادرند مخازن زیرزمین را شناسایی کنند.
با این تفاوت که رادیو ترموگرافی سیستمی است که با قدرتی به کوچکی ٣٠ وات لایه های زیر زمینی را به لرزه درمی آورد و حال آنکه هارپ سیستم فوق العاده پیشرفته تری است که همان لایه های زمین را می تواند با استفاده از قدرتی برابر با ١,٠٠٠,٠٠٠,٠٠٠ (یک میلیارد) تا ,١٠,٠٠٠,٠٠٠,٠٠٠ (ده میلیارد) وات بلرزاند! بدیهی است که هر چقدر قدرت امواج بیشتر می شود, تاثیراتش بر روی آیونوسفیر و اثرات ذره بینی آن بالاتر می رود.
اما هدف از استفاده از این قدرت چیست؟ با کمی فکر کردن می توان متوجه این شد که تکنولوژی هارپ "با ویژگی معادن یابی" برای پیدا کردن مخزن های گازی و نفتی ساخته نشده است! زیرا برای پیدا کردن مخازن نیاز به یک میلیارد وات نیست و یک ترموگراف برای این کار کافی است. با توجه به تاثیرات هارپ بر روی آیونوسفیر و نهایتا تاثیرات آن بر روی زمین و وضعیت آب و هوا، می باید در مورد این تکنولوژی کمی جدی تر فکر کنیم. این تغییرات شامل خشکسالی در مناطقی که تا به حال بی سابقه بوده است، بارندگی های سیل آسا در جاهایی که به خشک بودن معروف هستند، طوفان ها و سونامی ها و ساده تر از همه ایجاد زلزله را می توان برای هارپ به شمار آورد.
برای روشن تر شدن و کوتاه تر نمودن مطلب خوب است به اعترافات خود آمریکایی ها در این رابطه اشاره کنیم. زبيگنيو برژينسکي، مشاور جيمي کارتر ریيس جمهوري سابق آمريكا و مشاور کنوني اوباما معتقد است كه «هارپ» سلاحي براي بيثبات کردن کشورهايي است كه با واشنگتن اتحاد و همسويي ندارند. به گفته او با استفاده از تکنولوژيهاي جديد و روشهايي كه اين تكنولوژيها در اختيار کشورهاي بزرگ قرار ميدهند؛ اين كشورها ميتوانند حتي بدون آنکه نيروهاي امنيتي خود را در جريان قرار دهند جنگهايي سريع و غافلگيرکننده به راه بيندازند.
برژينسکي اضافه ميکند: اكنون تكنولوژيهايي در اختيار ما است که به کمک آنها ميتوانيم تغييراتي در آب وهوا ايجاد كرده و شرايطي مانند خشکسالي و طوفان به وجود آوريم كه اين امر ميتواند تواناييهاي دشمنان احتمالي ما را تضعيف كرده و آنها را به پذيرش شرايط ما مجبور كند.
می توان به راحتی گفت که همه اسلحه های جنگی معمول و متداول امروزه در مقابل با این تکنولوژی جدید کاملا متروکه به شمار می آیند به گونه ای که "هارپ" میتواند با یک عملکرد کلید کامپیوتر های یک هواپیما را از فواصل دور از کار انداخته و آنرا سقوط دهد. در واقع هارپ استفاده های زیادی بعنوان تهدید و یا سرکار گذاشتن کشورها دارد. مثلا می خواهند به کشوری حمله کنند در این صورت برای جلوگیری از مزاحمت احتمالی کشور همسایه برای آنها زمین لرزه آورده و با مشغول کردن آن کشور، برنامه های شوم خود را اجرا کنند.
دانشمندان زیادی معتقدند بسیاری از زلزله های اخیر، سونامی های بی سابقه، رواج بیماری های ناشناخته، ناپدیدشدن هواپیماها، فعال شدن آتش نشانها و جاری شدن سیلابهای بزرگ بخشی از فعالیت پروژه ی هارپ به رهبری آمریکا است که البته روسیه که به 80 درصد این تکنولوژی دست یافته از واشنگتن خواسته است از اجرای این برنامه در کشورهای آسیای میانه خودداری کند که ظاهرا کاخ سفید از این امر سرباز زده است.
اگر اهل تحقیق و تفحص علمی باشید با قدری جستجو در اینترنت به راحتی خواهید دریافت که احتمال اینکه رانش زمین در بدخشان حاصل این پروژه آمریکایی بوده به مراتب بیشتر از این است که بگوییم این رانش بی سابقه در منطقه حاصل قهر و غصب خدا است.
شاید عده ای بگویند چرا آمریکا باید چنین کاری را در منطقه ای دور افتاده از افغانستان انجام دهد؟ جواب روشن است. آمریکایی ها برای این کار دو دلیل می توانند داشته باشند. یکی پیشرفت و تست این ماجرا که افغانستان می تواند مانند بسیاری موارد دیگر آزمایشگاهی برای آنها باشد.
دلیل دوم اینکه : آمریکاییها هرجا را که نمی شود با طالب و القاعده خراب کنند از این طریق استفاده می کنند. تجربه نشان داده معمولا زمانیکه در یک کشور می خواهد اتفاق بزرگی بیفتد و آمریکاییها به خواسته های خود نرسیده اند از این روش بیرحمانه استفاده می کنند.
روشن است که در انتخابات اخیر سیاست آمریکایی در برابر سیاست های اروپایی شکست خورد که این موضوع برای کاخ سفید سنگین بود. لذا در چنین مقطع حساسی که انتخابات به دور دوم کشیده شده است، با این رانش زمین همه اذهان عمومی منحرف گردید و این فاصله بهترین زمان ممکن برای تغییر برخی مهره های شطرنج آمریکا در افغانستان می باشد.
به هر حال تحقیق بیشتر در این زمینه را به طالبان علم وامی گذاریم چرا که مقامات دولتی افغانستان آنقدر سرگرم بریز و بپاش هستند، که وقتی برای فکرکردن نداشته باشند. اگر آنها اهل تفکر و تعمق در مسایل علمی و سیاسی بودند، اکنون حال و روز ما اینگونه نبود.»
4 ـ به سخن باتور دوستم حین توزیع کمک های بنیاد دوستم به آسیب دیدگان بدخشان در سیلاب های اخیر 80 فیصد دار و ندار اهالی ولسوالی خواجه دوکوه ولایت جوزجان تباه شده و حسب مستند های تلویزیون آینه کسان زیادی گرفتار مرگ های فجیع گردیده اند.
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۰۹۰۵