پاسخ عملی در برابرتجاوزات پاکستانی ها بر حریم کشورما کدام است؟
عبدالوکیل کوچی
افغانستان کشوریست با ستانی ، دارای تمدن بزرگ وبا نمای فرهنگی وقدامت تاریخی بیش از پنج الی هفت هزار سال سابقه که بطور منظم حیات بشری در آن استمرار داشته است این سرزمین از همان دوره های آغازین ، مهد تمدن وعلم واندیشه بوده است . تاریخ گواه این حقیقت است که کشورما افغانستان پنجمین کانون مدنیت درجهان را احراز کرده است . مردم افغانستان در طول تاریخ برای آزادی کشور شان در برابر مهاجمین از اسکندر گرفته تا چنگیز و انگریز ودیگر متجاوزین به جنگ ومبارزه پرداخته اند چنانچه سه بار قوای استعمار گر انگلیس را در میدان جنگ شکست داده وبرای نخستین بار زنجیر استعمار را در قلب آسیا درهم شکست . قیام عمومی و آزادی خواهانه مردم افغانستان در زمان اعلیحضرت غازی امان الله خان درفش آزادی را در قله های بلند تاریخ آزادی خواهی کشور مان برافراشت .
پاکستان که تاریخ اعلام موجودیت آن منحیث یک کشور بیشتر از چهار سال از سن بنده نگارنده تفاوتی ندارد کشوریست فاقد سابقه تاریخی وتمدن باستانی که در نتیجه دسایس استعماری ومبنای ایدیولوژیک تشکیل گردیده است . این فرزند نامیمون استعمار از همان بدو ایجاد خود الی اکنون در گرداب بحرانها دست و پا میزند وبرای ادامه خود منحیث یک کشور، بوسیله جنرالان واکثراً نظامی گران اداره میشود . ایجاد چنین کشوری متکی به قدرت های خارجی وبا ترکیب نا متجانس ملی ،موجودیت مشکلات حقیقی وحقوقی سرحدات کشورو بحران های مستمراقتصادی وعدم ثبات اجتماعی ، بی باوری به سرنوشت حال و آینده این کشور را بو جود می آورد که وضعیت شکننده سیاسی وبحران دایمی از آن ناشی میشود . همچنان سبک وسنگین ساختن شرایط کمک های خارجی وطرز حمایت بیرونی از رژیم های خود کامه پاکستان از یکسو ونگرانی سردمداران پاکستانی از جنبش های آزادی خواهانه مردمان پشتون وبلوچ در مسیر خط نامنهاد دیورند از سوی دیگر، پاکستان را بیشتر از پیش متکی به خارجی ها ساخته و با ایجاد بحران داخلی بمنظور انحراف اذهان عامه وجلب توجه مردم به مسایل غیر اساسی ، این کشور را به لانه جاسوسی مبدل کرده وازین طریق دامنه بحران را به افغانستان همسایه میکشاند . رژیم های خود خواه پاکستانی که در همسایگی شان تحمل کشوری با ثبات وپیشرفته چون افغانستان مرفه را ندارند ، جنگ وخونریزی را بوسیله آدمکشان حرفوی اجیران خارجی وتند روان اسلامی در کشور ما دامن می زنند. واین به همگان معلوم است که دسایس وبهانه جویی پاکستانی ها از همان دوران رژیم سلطنتی وپس از آن در زمان داود آغاز گردیده و با وقوع قیام مسلحانه ثور ۱۳۵۷ خورشیدی وآمدن قوای محدود نظامی اتحاد شوروی در افغانستان بهانه دیگری بدست پاکستانی ها وقدرت های بزرگ خارجی داد که همه دشمنان افغانستان در یک صف نا مقدس این بار با استفاده ازعقب مانده گی ها برداشت ها ،پنداشت ها وپاکدلی مردم افغانستان توانستند مردم را برعلیه منافع خود شان بر انگیزند و نامش را دفاع از اسلام گذاشتند . به این ترتیب بازار تروریزم جهانی در خاک پاکستان گرم شد وپاکستانی که دین اسلام از افغانستان به آنجا رفته بود خود را گویا حافظ دین خواند . تا حدی که پس از عودت قطعات نظامی شوروی از افغانستان همچنان جنگ را برخلاف فیصله های ژنیو وبرعلیه مردم افغانستان تشدید کردند . از جنگ اعلام نا شده تا تجاوز آشکارا بر حریم کشور ما .
ولی مردم شریف وحق شناس افغانستان خوب بیاد دارند که در تمام دوره های حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان همواره به تجاوزات پاکستانی ها جواب دندان شکن داده اند و یک بار هم نتوانستند حتا در شرایط دفاع مستقلانه هم نتوانستند که یک سانتی متر از خاک افغانستان را پامال پاهای تجاوز گرانه خود سازند . زیرا دولت مردمی و دموکراتیک افغانستان بمثابه یک دولت متعهد ومسوول در دفاع از حاکمیت ملی، تمامیت ارضی واستقلال کشور شجاعانه وقهرمانانه رزمید . چنانچه موضعگیری قاطع حزب دموکراتیک خلق افغانستان حزب وطن این حزب شهیدان وقهرمانان در قبال دفاع از وطن با شعار یا وطن یاکفن ، سرمیدهیم ولی سنگر نمیدهیم . که بر بنیاد آن پیروزی مادر جنگ جلال آباد آنهم در شرایط دفاع مستقلانه بیاد همگان است چنانچه شکست متجاوزین پاکستانی وهواداران شان درس عبرتی بود برای شرکای جنگی آنها. ولی پس از آن رژیم های پاکستانی با عقده های فراوان ، با تلاش تلافی جویانه ومذبوحانه در پی بی ثباتی اوضاع در افغانستان به مداخلات بی شرمانه شان ادامه داده وبرغم رویکار آمدن دولت اسلامی در افغانستان نیز عطش اربابی در کله های کینه توزانه سران پاکستانی با قیماند ه است که در زمان جهاد به آن عادت کرده بودند و آنگاه که چند پاکستانی از آنسوی خط منحوس دیورند آمدند ونماز شکرانه ادا کردند . تعبیر این گونه نماز ولو هرچه باشد ولی شهادت هزاران هزار هموطن ما تا اکنون بدست عمال پاکستانی ها در واقع شبیه نماز جنازه ای بود که برای کشتار دوامدارمردم بیگناه کشور ما با حملات انتحاری دوامدار ادا واجرا گردید که تا اکنون ادامه دارد.
تا جایی که این دهشت افگنی ها واعزام اجیران پاکستانی بمنظور جنگ وخونری درافغانستان نگرانی جامعه جهانی را بر انگیخته وپای ناتو وچندین کشور دنیا را به افغانستان کشانیده است. واما تجاوزات زمینی وهوایی پاکستان برحریم کشور ما با بیشرمی تمام آنهم در موجودیت قوای ناتو وامریکایی در افغانستان جداً سوال بر انگیزوقابل تعجب است . ولی مردم آزاده افغانستان با مسولیت وفدا کاری در یک صف واحد از وجب وجب خاک وطن همواره دفاع کرده اند وآماده دفاع میباشند. درین رابطه بخشی ازمقاله پرمحتوای محترم عالم افتخارتحت عنوان(پژواک انفجاری )توجه را بخود میکشاند. ایشان چنین مینگارند که « ..معهذا دریک تجزیه وتحلیل وارزیابی ومقایسه کلان ملی ومنطقوی در می یابیم که همین صف وسنگر جایگاه وپایگاه تاریخی واستراتیژیک دفاع میهن در برابر تجاوزات تبهه کن خارجی داشته است که به انگیزه عمق [ استراتیژیک پاکستان ] وعمق [ ایدیولوژیک ] ارتجاع منطقوی وفرا منطقوی علیه افغانستان ومردم آن همانند سیل وتوفان بنیان کن جاری بوده وهم اکنون ادامه دارد منجمله همین ایستاده گی ومقاومت بلند ی تاریخی در عقیم وخنثی کردن ماستر پلان های شوم [ کنفدراسیون افغانستان پاکستان ] صوبه پاکستان شدن افغانستان وخیلی دسایس راهبردی دیگر علیه وطن ومردم ما ایفا نموده است )چیزی که در زمانش رهبران صدیق کشور بار ها این مطلب را به مردم افغانستان وجهانیان هوشدار داده بودندومردم را در یک صف آشتی جویانه وسیاست مصالحه فرا میخواندند .واما در دفاع از وطن ، به یقین که مبارزان لایق وصادق فراوانی درین راستا سر داده وجام شهادت نوشیده اند . به همگان معلوم است که تداوم حملات زمینی وهوایی پاکستان بر حریم مقدس کشور ما خلاف هر گونه اصول همسایه داری ،حسن همجواری ونقض آشکار قوانین بین المللی میباشد . باآنکه قوای مسلح افغانستان هرگونه آماده گی شان را برای مقابله با تجاوزات پاکستانی ها برحریم کشورما شجاعانه ابراز داشته اند ولی قوای مسلح ما هنوز به تجهیزات قوی خاصتاً تکنالوژی عصری وپیشرفته دفاعی بیشتر نیاز مند است . ایکاش آن سلاح و تجهیزات مجهز به تکنالوژی جدید وهزاران تانک وتوپ وماشین های زرهی وصدها طیارات جنگی وپرسونل مجرب وآگاه بمیراث مانده ازدوران گذشته و دولت زنده یاد داکتر نجیب اله شهید اکنون به دسترس قوای مسلح افغانستان می بود تا قوای مسلح ما میتوانست به پای خود با توان بیشتر بایستد .ولی امروز می بینیم که نبود وکمبود آن تجهیزات دفاعی بجا مانده از دولت های گذشته در شکل گیری توان دفاعی ما تاثیر مستقیم دارد زمانیکه قوت های نظامی و دفاعی افغانستان به میل بیگانه گان از هم می پاشید گفته میشود که سردمداران رژیم خونتای پاکستانی خطاب به کسانی از مردم خود گفته بودند که بیشتر ازین از ما چه میخواهند قوای مسلح وماشین جنگی ودفاعی افغانستان را فلج ورژیم دموکراتیک آن را نابود کردیم . این همان کسانی بودند که اکنون مثل همیشه به هیچ قواعدی وتعهدی به حسن همجواری پابندی نداشته وهمه را وبخصوص قرار وقول های به اصطلاح برادرانه گذشته را نیز زیر پا گذاشته اند. با تغیر اوضاع سیاسی در کشور مسلماً وقتی پاکستانی ها کابل را مطابق میل خود ضعیف یافتند پس از آن به تعرضات بالقوه وبلفعل شان درحریم مقدس کشور ما ادامه دادند . دوام عمر ننگین رژیم های وحشتناک پاکستانی به بحراناتی مربوط میشود که خود آنها در داخل کشور شان ومنطقه دامن می زنند بنا بر آن معلوم است که بحران وتجاوزگری ، پاکستان را بطور همیش به بازی گرفته واین کشور را به بازیچه بازی های بزرگ جهان مبدل میسازد .
در حال حاضر در کشورما، ملت هردم شهید افغانستان دربرابر تهدیدات مثلث تا به دندان مسلح ، چگونه خواهند توانست در انتخاب سر نوشت حال و آینده شان بصورت آزادانه تصمیم بگیرند یگانه انتخاب حیاتی ومبرم مردم افغانستان هما نا تحکیم وحدت ملی ، بسیج وتشکل کلیه نیرو ها واقشار زحمتکش ، بدور ترقی خواهان عدالت پسند کشور در یک جبه وسع وجنبش سر تا سری دفاع از وطن در حقیقت پاسخ قاطع ودندان شکنی خواهد بود دربرابر متجاوزین پاکستانی ،جنگ وتروریزم .مسلماً اوضاع جاری بیش از هر زمان دیگری مستلزم وحدت ویکپارچگی ملت آزاده افغانستان است زیرا زمان از ما می طلبد که با کنار گذاشتن اختلافات قومی ،سمتی ، زبانی وغیره بخاطر تحکیم وحدت ملی کنار هم آمده تا بر بنیاد آن آماده گی های لازم دفاعی وطن ما در جهت عقیم ساختن پلان های شوم آی اس آی ودیگر متجاوزین پاکستانی وهر تجاوز دیگر تقویت گردد . بنا بگفته مشهور، صلح گدایی نمیشود ومصالحه بآنکه نیاز مبرم زمان است ولی جاده یکطرفه هم نیست . در اخیر باید گفت که درین برهه حساس تاریخ لازم است با عمق تفکر واندیشه ، با وسعت نظر وعمل با وحدت ملی اتحاد وهمبستگی ترقی خواهانه دست بدست هم داده به بیماری های کودکانه نقطه پایانی گذاشته و به مبرمترین وظایف ورسالت تاریخی در سطح کشور، منطقه و جهان تمرکز نموده با چراغ نواندیشی وآرمان های فراگیر راه نجات امروز وسعادت فردای کشور خود را روشن سازیم . تاریخ نشانداده است که خود محوری ها وتحکم یکجانبه وانحصار گرایی فکری نمیتواند بقای کسی را ضمانت کند فقط با وحدت وهمبستگی ملی وطنی میتوان با هم کنار آمد وبرای وطن بسطح ملی اندیشید. بسیج فکری نیروهای بشری وهسویی وطنپرستانه ، آگاهانه واندیشمندانه میتواند قدرت های دفاعی کشور ما را در برابر متجاوزین پاکستانی وهرگونه تجاوز تحکیم بخشد .
یگانه پاسخ قاطع وعملی دربرابر تجاوزات پاکستانی ها ودیگر متجاوزین باز هم هما نا اتحاد وطنپرستانه وحدت آهنین ملی مردم افغانستان است که در پیشا پیش آن جنبش ترقی خواهان افغانستان جایگا ویژه ومسوولیت تاریخی دارند . تاریخ آنهایی را هر گز نخواهد بخشید که هرگونه منافع را نسبت به منافع علیای کشور ویکپارچگی افغانستان ترجیح دهند. فقط رسالت عموم مردم افغانستان است که با هوشیاری موشگافانه تاریخی ، آتش درگرفته را با هر وسیله ممکن خاموش ساخته تعهد وطنی و رسالت تاریخی خویش را مسولانه به انجام رسانده بیرق آزادی بمیراث مانده از نیاکان وپدران خود را بر قله های بلند آرمان های والای مردم ستمدیده افغانستان و قله های شامخ شمشاد وکنر وبابا وسلیمان، هری وسفید کوه وهندوکش بیدار در اهتزاز داشته باشیم .
زنده باد افغانستان!
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۳ـ۱۵۰۶
سرزمین بازیهـا!
عتیق الله مولوی زاده
بازیهای ورزشی هرکدام چند مرحله و زمان مشخصی دارند ولی پایان هر بازی برای علاقهمندان خودش بسیار جالب و اکثراً هیجانی میباشد....
درد و رنج مردم ما از اشغال اتحاد جماهیرشوری پایان نیافته بود که بازی گران جدید با ترفندهای تازه کاملاً متفاوت از گذشته وارد میدان شدند، بازی گران میدان، این بار از سرزمین پنجاب، با اجیرکردن مشتی بیهویت جاهل بنام طالبان که با شعار امارت و شریعت اسلامی به میدان آمدند و زنان و مردان این سرزمین را گاهی به بهانه کوتاهی ریش و گاهی به ارتکاب گناه بزرگ و نابخشودنی برهنه بودن ساق پا در حد حیوانات چهارپا به شلاق بستند، رادیوها و تلویزیونها را به شاخه درختان، محکوم به اعدام کردند، کتابخانه را به بهانه جلوگیری از تشتت فکری به آتش کشیدند و باکمال پررویی وبی شرمی از سازمان ملل خواستار عمار بنایی جدید برای مجازات سنگسار و اعدام در مرکز شهر و پایتخت کشورگردیدند، همه این دردها را این ملت تجربه کرد که ناگهان یکباره شکل بازی تغیر نمود و بازی گران تازه با ظاهر و قیافههای جدید وار د میدان شدند!
حملات معروف به یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ و فروریختن برجهای تجارت جهانی نیویورک موجب شد که رهبران کاخ سفید سازمان القاعده را متهم به دست داشتن در آن نموده و برای انتقامگیری از عاملین آن جنایت هولناک وارد افغانستان شوند، و بکوبیدن پایگاههای طالبان و القاعده از هوا و زمین اقدام کنند، مردم افغانستان که برای مدت پنج سال تمام زنده گی، در زندان امارت اسلامی طالبان را تجربه کرده بودند ورود امریکاییها را به افغانستان فال نیک گرفتند و در گوشه و کنار شهر کابل عساکر امریکایی و متحدین آنان را گلباران نمودند، بخصوص بیصبری و گلایه استاد معظم و رهبر انقلابی تنظیم جهادی کشور (جمعیت اسلامی افغانستان) پروفسور برهانالدین ربانی، در رابطه با نحوه عملیات و بمباران پایگاههای دشمن که از بنگاه بیبیسی در سراسر کره زمین نشر گردید، برای امریکاییها باورکردنی نبود، پیش روی و فتح الفتوح افغانستان به دست امریکاییها چنان بوش پسر را مست و غره نمود که بلافاصله بعد از ورود به کابل، بدون حساب وکتاب و سند و مدرک، تنها با استناد به یک سلسله ادعاهای بیاساس واهی فرمان اشغال عراق را صادر کرد!
نیروهای امریکایی با بی رحمی و قساوت و قتلعام دهها هزارتن از سربازان و نیروهای ارتش عراق، حکومت صدام را سرنگون نمود تاکنون هم هیچ نوع پاسخی قانعکننده از جانب مسوولین امریکایی داده نشده که دستگاه بوش پسر، بهعنوان رییسجمهور وقت ایالاتمتحده امریکا، با کدام استدلال و قانون جهانی حکومت قانونی کشور عراق را سرنگون نمود و با کدام دست آوردی با کشته و زخمی کردن بیش از یک میلیون انسان بیگناه عراقی از خاک عراق خارج شد؟!
امریکا، ملت عراق را در آتش جنگ خانمانسوز مذهبی، قومی قرارداد که تاکنون هزاران هزار کشته و مجروح بجا گذاشته است و معلوم نیست که پایان این آتش خانمانسوز به کجا خواهد رسید و از عراق واحد قدرتمند در منطقه چند توته عراق ضعیف بیچاره گدا به وجود خواهد آمد.
در افغانستان و یا سرزمین بازیها، بعد از ورود امریکاییها و سقوط امارت اسلامی، جنگ بین سازمان القاعده و طالبان از یکسو و نیروهای تحت حمایت ایالاتمتحده امریکا از سوی دیگر تاکنون ادامه داشته است که باگذشت هرروز شکل پیچیده تری را میگیرد یکی از علتها شاید این باشد که امریکا از تروریسم تعریف درست و منطقی نداشته است،
برای خوانندگان شاید جالب باشد که تشکیلات ملیشایی بنام جنبش طالبان تا حال از نظر امریکا تروریست نبوده! و در فهرست سیاه ایالاتمتحده امریکا قرار ندارد، شبکه حقانی هم در این اواخر در فهرست تروریسم ایالاتمتحده امریکا قرار گرفت، معنی سخن این است که ایالاتمتحده امریکا با اصل تشکیلات بدنام امارت اسلامی طالبان مشکلی نداشته و ندارد و این طالبان هستند که برای امریکا دردسر ایجاد میکنند.
اگر به خاطر داشته باشید خانم کلینتون بهعنوان وزیر خارجه وقت امریکا در پیشنهاد معامله با طلبان به صراحت گفت که اگرامارت اسلامی، اسامه بنلادن رهبر سازمان القاعده را تحویل بدهد، در مقابل دولت امریکا حاضر است امارت اسلامی طالبان را به رسمیت بشناسد، ولی نفوذ سازمان القاعده بر طالبان و خویشاوندی بین لادن و ملاعمر و مصلحت ندانستن مقامات آی اس آی پاکستان، اجازه چنین معامله را برای طالبان نمیداد.
ازاین دیدگاه برای امریکا فرقی نمیکرد که طالبان در افغانستان مرتکب جنایت علیه مردم میشدند اعدام میکردند شلاق میشدند مدارس و مکاتب را میبستند، زیرا امریکاییها با مردم افغانستان پسرخالگی هم نداشتند و ندارند که برای ما ا شک بریزند و برای مردم ما پول مصرف کنند، و یا برای ما قربانی شوند، و این حماقت و سادهاندیشی ما مردم بوده است که گاهی به روسها و گاهی به امریکاییها و پاکستانی و یا اخویهای عرب، دل میبندیم و توقع در حد خویشاوندی را میکنیم، همه این پولهایی که در مدت یازده سال از اروپا گرفته تا امریکا درکابل سرازیر شد از خیرات سرهمان مادرمرده بی گور و بی کفن به دریا افتیده، اسامه بنلادن بود ه است که اگر لادن در ملک ما نمیآمد و منافع امریکا را تهدید نمیکرد، باور کنید که همان مردم بیچاره ما بودند وهمان شلاق طالبان و امارت اسلامی بیدادگر، ایالاتمتحده امریکا با توجیه و استدلال اینکه ما در مسایل داخلی کشورها مداخله نمیکنیم و کاری نداریم به بسیار آسانی از کنارش میگذشت که گذشت! ولی آنچه امریکا و اروپا را مجبور کرد که گوشهای شان را باز کنند و ناله مردم ما را بشنوند، همان حضور سازمان مبارک القاعده و اسامه بنلادن و ایمن الظواهری در ملک ما بود که بعد از انفجار مرکز تجارت جهانی در نیویارک رهبران امریکا به مردم خودشان قول دادند که عاملین آن فاجعه را دستگیر و محاکمه نمایند، آنها وارد افغانستان شدند تا سازمان القاعده را از روی کره زمین برچینند ولی سازمان القاعده هم با همکاری تنگاتنگ سازمان اطلاعاتی پاکستان و طرحهای پشت پرده که ما بیچارهها هنوز هم نمیدانیم، به راحتی از منطقه محاصره شده توره بوره فرار نمود و به مناطق امن تر وزیرستان نقلمکان کرد، گفته میبود میلیونها دالری که برای دستگیری اسامه برای قوماندانان جهادی منطقه بخصوص برای قوماندان حضرت علی و جناب حاجی قدیر داده شد، کلاً بهعنوان غنیمت زهرجان گردید و اسامه بنلادن با سلامت و عافیت کامل از منطقه محاصره شده به جای امن تر و بهتر منتقل گردید، نجات مادرمرده اسامه بنلادن از توره بوره بازی بسیار ظریف و دقیقی بود که سازمان آی اس آی پاکستان با دقت و باکمال پیروزی آن را در مقابل سازمان سیا انجام داد، بعد ازآن سازمان القاعده منطقه قبایلی وزیرستان را بهعنوان پایگاه خودش انتخاب نمود، منطقه قبایلی وزیرستان با وسعت خاک بیش از یازده هزار کیلومترمربع و با داشتن طولانیترین مرز با افغانستان و جمعیت بیش از سه صد و شصت هزار نفر مردمان سنتی و جنگ جو و موقعیت کوهستانی، بهترین بستری بود که میتوانست آن سازمان را در خودش جا دهد، القاعده با استقرار در این منطقه بسیار مهم بازهم آرام نه نشست و برای توسعه جنگ در داخل پاکستان طالبان پاکستانی، لشکر جنگهوی ، لشکر طیبه و چندین سازمان و گروه افراطی دیگر را ایجاد کرد که تاکنون بزرگترین دردسر برای دولت و ارتش پاکستان بودهاند، به گزارش یک منبع نظامی پاکستان تلفات ارتش پاکستان در برابر طالبان و سایر گروهای متحد القاعده تاکنون بیش از پنج هزار کشته و یازده هزار زخمی بوده است، درحالیکه تلفات امریکاییها در این مدت به سه هزار کشته و سیوپنج هزار زخمی و دهها هزار دیوانه و چرسی و تریاکی و هرویینی گذارش شده است، این آمار به وضاحت نشان میدهد که سازمان القاعده بهخوبی توانسته است در این بازی در برابر ایالاتمتحده امریکا و متحدین پاکستانیاش در مدت ده سال، دست بالا را داشته باشد.
گرچه در این بازی ایالاتمتحده امریکا با کشتن اسامه بنلادن در شهرک نظامی ایبت آباد توانست برای مدتی کوتاه جنگ تبلیغاتی علیه القاعده را به راه اندازد ولی خبر مریضی اسامه بنلادن که از مدتها قبل بر سر زبانها بود، مساله را روشن کرده بود که لادن دیگر بهعنوان رهبر و شخصیت اصلی سازمان محسوب نمیشود، القاعده او را برای مداوای بهتر به شهری فرستاده بود که بهتر بتواند مورد معالجه و مداوا قرار گیرید، با آنهم سالها به طول کشید تا سازمان سیاه توانست موقعیت او را در شهر کوچکی مانند ایبت آباد شناسایی کند و درنهایت او را به هلاکت برساند ... به عباره دیگر اگر اسامه بنلادن در همان وزیرستان در کنار ایمن الظواهری میبود امریکا قادر به دستگیری و کشتن او نمیشد طوری که تا به امروز قادر به کشتن و دستگیری ایمن الظواهری و سران دیگر این سازمان مخوف نشده است، بکار گیری هواپیماهای بدون خلبان از جانب امریکا که اکثراً منجر به کشته شدن افراد غیرنظامی نیز میبود انزجار و نفرت مردم محله و بومی قبایل را علیه امریکاییها بیشتر از پیش برانگیخته است تا جایی که عمران خان قهرمان کرکت باز نیز از این احساسات مردمی استفاده کرده و با داد فریاد ضدامریکایی، خودش را بهعنوان رهبر یکی از احزاب مهم در صوبه سرحد پشاور جا زده است.
عدم موفقیت امریکا و متحدیناش علیه القاعده بهجایی رسیده است که رسانههای خبری تحت کنترول امریکا در این اواخر از فرط شرم و خجالت حتا از بردن نام القاعده و ایمن الظواهری ابا میورزند، میخواهند او را قصداً به فراموشی بسپارند تا مورد سوال و پرسش مردم جهان و مردم ایالاتمتحده امریکا قرار نگیرند زیرا بعد از خروج عساکر امریکا از افغانستان، مردم ایالاتمتحده از رهبران خودشان سوال میکنند که مقامات کاخ سفید با صرف هزاران میلیون دالر و ورشکستی اقتصاد امریکا و کشته شدن سه هزار عسکر و سی پنج هزار و زخمی بهاضافه هزاران دیوانه و مالیخولیایی هنوز موفق به دستگیری و مرگ ایمن الظواهری بهعنوان رهبر القاعده در وزیرستان نشدهاند، الظواهری بهعنوان رهبر القاعده هنوز در وزیرستان زنده است و منطقه را تحت کنترول خود دارد، امروز زنده گی ایمن الظواهری ایالاتمتحده امریکا را با همه سازو برگ نظامی و اطلاعاتیاش به چالش میکشد، وضعیت جهانی بخوبینشان میدهد که القاعده علاوه بر حفظ پایگاههای خودش در پاکستان در قاره آفریقا پیشرفتهای چشمگیری داشته است امروز سرزمین لیبیای بعد از قذافی در اختیار القاعده قرارداد نخست وزیر مملکت در روز روشن ربوده میشود و بعد از گوشمالی و سلی خوردن و بازداشت چندساعته آزاد میشود دیپلوماتها مستقر در لیبیا هرکدام با خروج از مرکز اقامت شان امید زیادی به برگشت خودشان ندارند، تشکیلات سازمان بوکوحرام در نیجریه کشور نفت خیر و الشباب در سومالی زنده گی را بردم حرام کرده است، یمن در کنارعربستان سعودی به یکی دیگر از پایگاههای مهم القاعده تبدیل میبود تا جایی که دولت سعودی برای جلوگیری از ورود جنگجویان القاعده اعلام نمود که مرز خودش را با یمن به طول چهل کیلومتر دیوارمی کشد تا جنگجویان القاعده به آسانی نتوانند وارد خاک عربستان شوند.
سرنگونی حکومت اخوانالمسلمین در مصر که با کودتای نظامی صورت گرفت زمینه پیوستن جوانان مسلمان و خشمگین مصری را به القاعده بیشتر نمود زیرا قبل از کودتا اخوانالمسلمین بهعنوان بزرگ ترین حزب اسلامگرا با شعار مبارزه مسالمتآمیز و پرهیز از خشونت تا جایی توانسته بود مانع رشد القاعده در مصر شود ولی بعد از کشتار هواداران بیگناه مرسی توسط ارتشیان بیرحم، و کودتای نظامیان مصری که حکومت قانونی و منتخب را در آن کشور سرنگون کردند، شعار مبارزه مسالمتآمیز و بدون خشونت، دیگر جایی در مصر ندارد و آن کشتار بیرحمانه موجب شد که دهها هزار جوان مصری را به دامن القاعده بکشاند و شاید هم روزی با تشدید درگیریها وضعیت مردم مصر بدتر از سوریه شود زیرا کسانی که قتلعام فرزندان و دوستان خودشان را توسط ارتشیان مصر با چشمان خود مشاهده کردند نمیتوانند بازهم به شعار ادامه مبارزه عاری از خشونت پای بند باشند، اکثریت آنان به صورت ناخودآگاه به گروهای خشن و طرفدار انفجار و انتحار میپیوندند بخصوص که کارکرد و تجربه عملیات انتحاری و انفجارهای کنار جادهای در افغانستان و پاکستان ازنظر جهادیها بسیار مثبت ارزیابی میبود و بهآسانی میتواند مورد استفاده قرار گیرد عملیاتی که دشمن را دیوانه میکند مهمتر اینکه اکثریت از گروهای مسلمان در مصر و سایر کشورهای اسلامی ایالاتمتحده امریکا را شریک جرم نظامی گران مصر میدانند که در صورت عدم حمایت کاخ سفید ارتشیان مصر جراات نمیکردند حکومت قانونی و منتخب مردم را آنچنان سرنگون نموده و چندین هزار نفر از مردم بیگناه را وحشیانه کشتار نمایند.
استراتیژی شورای صلح!
امریکا با طرح شورای صلح به رهبری استاد برهانالدین ربانی میخواست که در صفوف طالبان رخنه کرده و با تطمیع افرادی از آنان بتواند در بین آنان انشعاب ایجاد کند، این طرح توسط ایالات متحد امریکا با دقت زیادی برنامه ریزی شده بود و برای اجرای آن مبلغ چهل میلیون دالر بودجه از جانب امریکا تخصیص داده شد، با اعلام چنان رقمی درشت آنهم بدون حساب وکتاب، گاو استاد زایید، و استاد معظم را کامگار و سیراب نمود، رفتن معتصم آغا عضو ارشد طالبان به ترکیه در راستای شورای صلح امریکایی – افغانی انجام گرفت. در مرحله اجرایی این طرح بود که دفتر طالبان در قطر با حمایت امریکا و پاکستان کابل افتتاح گردید، هنگامیکه پرچم طالبان در دفتر قطر برافراشته شد بلافاصله اعلامیه از جانب طالبان قرائت گردید در آن اعلامیه طالبان بهصراحت اعلام کردند که به هیچ نیرویی اجازه نمیدهند که از خاک افغانستان منافع کشورهای دیگر را مورد حمله قراردهد د این بند از اعلامیه طالبان، دقیقاً چیزی بود که ایالاتمتحده امریکا میخواست و اکنون هم میخواهد ولی بعد از گذشت سه روز و داد وفریادهایی که برعلیه افتتاح دفتر طالبان توسط مخالفین در کابل صورت گرفت، و مهم تر از همه عملیات بسیار خطرناک در مرکز شهر کابل توسط شبکه حقانی از متحدین القاعده انجام پذیرفت، انجام چنان عملیات با آن دقت و قدرت طالبان امریکایی و طرفهای دخیل در قضیه را وادار کرد که در رابطه با مذاکرات خودشان با ایالاتمتحده امریکا اندکی عقب نشینی کنند چه از آن بیم میرفت که با افتتاح دفتر قطر و ادامه مذاکرات، جنگ علنی بین طالبان امریکایی و طالبان مربوط به شبکه حقانی و متحد القاعده دربگیرد و بانفوذی که القاعده در صفوف پایین طالبان دارد نتیجه درگیری به نفع شبکه حقانی و درنهایت القاعده تمام شود. حالا سوال اساسی اینجاست که آیا بازی در افغانستان روبه پایان است یا اینکه شکل بازی تغیر خواهد کرد اگر پایان بازی را رودررویی مستقیم امریکا و القاعده بدانیم اوضاع چه خواهد شد آیا امریکاییها گزینه صفررا در افغانستان انتخاب خواهند کرد؟! که در آن صورت، آیا نظام حاکم در کابل توان مقابله با طالبان را خواهد داشت؟! جواب کاملاً واضح است!
چهار سال قبل از امروز، از جنرال کارکشته پاکستانی بنام حمید گل که از افراد مهم آی اس آی و کارشناس باتجربه درقضایای افغانستان است چنین سوالی شد که بعد از خروج نیروهای امریکایی وضعیت سیاسی در افغانستان چه میشود؟ وی در جواب گفت که در افغانستان حدوداً پنج صد نفر آدم دزد و خاین در کنار امریکاییها حضور دارند و بهعنوان دولتمداران مصروف دزدی و چپاول در آن کشورهستند؛ وقتی امریکاییها از افغانستان خارج شوند این پنج صد نفر دزد هم بدون معطلی فرارمیکنند و افغانستان را ترک میکنند زیرا آنها برای روزهای آینده خودشان ثروت و دارایی ملت افغانستان را به غارت بردند. آنها دنبال سرمایههای خودشان میروند آنها به هیچ صورت حاضر نیستند که کشته شوند بناً طالبان بهعنوان نیروهای مخالف بهعنوان صاحبان اصلی مملکت زمام قدرت را در افغانستان به دست میگیرند
گرچه جنرال حمید گل را مردم افغانستان بهعنوان دشمن قسمخورده خودشان میشناسند و در اکثر بلاها و مصیبتهای وارده به نحوی دست او را دخیل میدانند ولی پیشبینی او را بهعنوان سیاستمدار آگاه که قضایای افغانستان را بهدقت زیر نظر دارد، واقعیت تلخی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت و امروز چنین مینماید که با رفتن امریکاییها بقیه شخصیتهای کاذب یکشب هم در کابل نخواهند ماند ....
حضور و گسترش سازمان القاعده در پاکستان بازهم قضیه را پیچیده تر میکند زیرا اسلامآباد بهمراتب مهمتر ازکابل است عملیات طالبان پاکستانی دقیقتر و خطرناک تراز طالبان افغانی است طالبان پاکستانی با پیش کش نمودن امتیازات کوچک حاضر به مذاکره با دولت پاکستان نمیشوند و مهمتر از همه اینکه بخش اعظم ارتش پاکستان به نحوی با تفکر القاعده همخوانی دارند زیرا ارتش پاکستان فلسفه وجودی کشورشان را بنام پاکستان، گرهخورده، با اسلام میدانند وقتی شما وارد پایگاههای نظامی ارتش پاکستان میشوید شعار (ایمان، تقوای، جهاد فی سبیل الله) از دور شما را به خود میکشاند این شعار درواقع فلسفه وجودی پاکستان را تشکیل میدهد این شعار بهمنزله روح در ارتش پاکستان است اگر شما این شعار را بردارید ارتش پاکستان برای حضور خودش دلیل آنچنانی نمییابد درواقع این شعار بهمنزله چاشنی است که ارتش پاکستان را درمقابله با هندوستان تا سرحد مرگ به پیش میبرد وپاکستانیها حاضر نیستند به هیچ صورت ازاین شعار دست بردارند، از همینجاست که به نحوی رابط فکری بین سازمان القاعده و آی اس آی برقرار میبود و اینکه طالبان به قیمت به رسمیت شناختن خودشان حاضر نشدند برسرتحویل دهی اسامه با امریکاییها معامله کنند ریشه درهمین رابطهها دارد وگرنه این موضوع برای کسی پوشیده نیست که طالبان دربعد سیاسی و تصمیمگیریهای مهم وجود خارجی نداشته و ندارند و این ارتش پاکستان بود که انجام این معامله را برخلاف منافع خودش ارزیابی میکرد.
از جانب دیگر همکاری اطلاعاتی درسطح بالا بین اسراییل و هندوستان را نمیتوان نادیده گرفت جالب است که دولت هندوستان بعد ایالاتمتحده امریکا بهعنوان دومین متحد اسراییل درکل جهان شناخته میبود درحالیکه هیچ سنخیت از نظر نژادی و دینی و فرهنگی بین هندوستان و اسراییل وجود ندارد ولی آنچه که این دوکشور را باهم در حد متحد استراتیژیک نزدیک میسازد حضورکشورپاکستان درمنطقه است بناً با توجه به مسایل ذکرشده تغیر عمده در سیاست پاکستان به این زودیها قابل پیشبینی نیست و حتا تشویش از آن میرود که در صورت بیشتر خرابی اوضاع ارتش پاکستان با کنار زدن شخصیتهای بدنام مانند. نوازشریف و زرداری ... قدرت را به دست گیرد و همه معادلات سیاسی را برهم بزند عملیات اخیر ملیشیاهای آی اس آی بنام لشکر طیبه در نورستان که فرماندهان طالبان امریکایی را به دار آویزان نمود همگام با عملیات وحشتناک طالبان القاعده درمیدان هوایی جناح درکراچی، چنان مینماید که اکنون بازی وارد مرحله جدی و یا هم مرحله پایانی خودش نزدیک میبود! که بازهم خدای رحمن خیرملت بیچاره ما را پیش آورد که بازهم در این بازی قربانی بیشتری تقدیم نکند!
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۱۴۰۶
در امتـداد رودبارخـون
سلیمان کبیر نوری
در «تاریخ بلخ» آمده است که قتیبه باهلی سردار لشکر اعراب که عزم فتح خراسان داشت؛ چنان با مقاومت سرسختانه مردمان این خطه مواجه گردید که از فرط عصبانیت سوگند مهیبی خورد.چون مردمان خراسان بیچاره شدند و لشکر هار و ددمنش غنیمت جوی و چپاولگر قتیبه برایشان چیره گردید؛ این جلاد وحشی ترین تاریخ؛ طبق سوگند اهریمنانه اش آنقدر جوانان و نوجوانان دارای خون روشن خراسانی را گرد آورده و گردن زد که از خون شان؛ رودبار خروشنده به وجود آمده به آسیاب سرازیر گردید و در آن آسیاب گندم؛ آرد شد.
سردار قتیبه سرجلاد؛ از آن آرد؛ نان پُخت و طبق سوگندش از آن نان؛ خود و لشکریانش؛ سیر سیر تناول کردند.
وقتی در « امتداد رود بار خون » می نویسم؛ این و سایر رود بار های خونی که قتیبه باهلی سردار متجاوز عرب و چنگیزیان در خراسان راه انداخته و نیز دجله و فرات که توسط کشتار های مشابه خالد بن ولید « سیف الاسلام! »؛ از اهالی عراق و فارس؛ به رود بار های مشابهی مبدل گردانیده شدند؛ هم تداعی میگردد.
مگر من اینک در امتداد سیرِ پرفراز و فرود رودبار هم اکنون جاری از خون آدمیان میهنم روانم.
و مینگرم که این رودبار خونین، افق آسمان خدا را سرخ و آتشین ساخته است و من هم بی محابا در مسیر رودبار و در زیر این آسمان خونین خدا در حرکت؛ و به ناگزیر هم در شناستم.
میبینم که موج های سرکش و غریونده ی خون، غضبناک و خشمگین در مسیر بی پایانی درحرکت اند. میلودی خون و ماتم درهم آمیخته و فضا را پرکرده است. ومن هم سرود میخوانم. سرود خون و خون؛ خون انسانان را، که چنین قتیبه وار و چنگیز وار از گلو و قلب و سینه هم میهنان بزرگ و کوچک و زن و مرد و حتا نوباوگان هنوز به دنیا نیامده مان ریختانده میشود.
بلی... سرود خون و درد و ماتم... درد سهمگین و ماتم بیکرانه... سرود ضجه های خفه در گلوی هزاران هزار نفسگیر شده و از رمق افتاده که « بازماندگان » آنانی خوانده میشوند که خون گرم شان درین رود بار جاری شده است تا نوبت تیغ و تیر و خمپاره جلاد به سایران برسد.
این رودبار بیشتر از سه دهه است که بدون درنگ، پیوسته و خشمگین درین آب و خاک جاریست. و با این امواج خون، کویر نفس های پر طمع و آزمند ددان آدمواره خونخوار آبیاری میشود و در آن چیزهایی مانند بوته های افیون با سود صد ها میلیارد دالری اش برای مافیای سرمایداری فراملیتی به ثمرمیرسد.
این قصابان انسان و اهریمنان تاریخ جنایات بشری کی ها اند؟
سیما های آنانی که درین بالاتراز سه دهه شنیع ترین جنایات را در کشور مان آغاز نموده اند و ادامه میدهند گوناگون بوده و غالباً پنهان و بزک شده و نقاب کشیده است؛ لذا شناخت دقیق آنها برای ما و مردمان مان با دشواری ها و پیچیده گی های فراوان همراه میباشد و معلوم میشود که قسماً نامیسر هم بوده و نامیسر هم باقی خواهد ماند؛ چرا که انسانها مجموعه ای از باور ها(یعنی عقاید) میباشند و این ددان و دیوان روزگار از همان ابتدا با باور ها و عقیده های معصومانه مردمان خود را تلبیس نموده اند و کماکان تلبیس مینمایند.
بر علاوه اصلاً دنیای امروز بشری؛ دیگر دنیای ساده یا نسبتاً ساده ۱۰۰ ، ۲۰۰ و ۴۰۰ سال پیش نیست. گویی دنیای بشری، خواص دنیای کوانتومی در فیزیک را گرفته است که در آن جَرم و فضا و زمان و مکان درهم و برهم بوده همه چیز جز اجزای غیرثابت یک سلسله ابرهای خروشان و توفانی نمیباشد. ابرهای ذرات بیقرار زیر اتومی و انرژی ها.
مثلاً در همین زمان مورد نظر؛ امریکا و انگلیس و همقطاران شان؛ جهادی ها، طالبان و بنیاد گرا های افراطی را به وجود آورده سازماندهی و تسلیح و تربیت و آماده میکنند و علیه مردم افغانستان و گویا یک سلسله اهداف خاص شان که بازهم افغانستانسوز است؛ بسیج مینمایند و درین امر میلیارد ها دالر پول مالیه دهندگان کشورهای خود و ثروت های پترودالر نوکران عربی خود را به مصرف میرسانند.
اما درست ۱۳ سال پیش، به بهانه ی مبارزه بر ضد تروریزم بن لادنی و ملا عمری یا طالبان و القاعده؛ خودشان به لشکر کشی ها پرداخته این کشور را اشغال نموده ادا های دلسوزی به مردم افغانستان درآوردند. ولی طی این زمان همه ادعا ها دروغ ثابت میگردد و حتی الامکان روشن میگردد که کماکان در پرده دین اسلام؛ سیاست های مزیدی پنهان دارند . تروریست های وحشی اسلامیست بمثابه ابزار و سلاح مرگبار کماکان دردست شان قراردارد. این سلاح تنها درجاهایی مانند سوریه به کار نمی رود، بلکه درهمین افغانستانی که گویا ازآنان نجات داده شده؛ هم اقلاً در آنسوی «خط جنگ»، همچنان کاربرد دارد.
بدون اینکه کمونیست و مارکسیست و حتا اگزیستانسیالیست باشیم مانند جناب عتیق الله مولوی زاده درمی یابیم که از فرش تا عرش منافقت و دروغ و ریا گسترده است. آخر الامر این نظام امپریالیزم غارتگر است که در دنیای بشری همه ارزش ها و معیارها را درهم و برهم کرده امروز ملت های ده ها کشور را با شعارهای تامین و حمایه و توسعه دموکراسی و حقوق بشر...، که قبل از همه خود ناقض اصلی این ارزش هاست، بصورت مستقیم یا غیر مستقیم مورد تجاوز و تعرض قرار داده به خاک و خون و فلاکت میکشاند. از آسیا تا شرق میانه و از افریقا تا شرق اروپا، و اخیراً هم درکشورهای لاتین به تاخت و تاز و جولانگری ابلیسی پرداخته نتیجتاً رودبارهای خون را در آنها جاری ساخته است.
این چنین رودبار ها را شوربختانه بیشترینه از نام اسلام به وسیله ی ناسیونالیست های افراطی ای قومی و مذهبی محلی، مزدوران اجیر داخلی و خارجی؛ ملا ها و چلییان مدرسه های سلفی و وهابی و دیوبندی پاکستان، تا عمامه سالاران افراطی آخوندی مکتب قمی بر ضد مردم ما به جریان انداخته اند.
در کشور مان روباتک های دو پا بنام طالب و القاعده و حقانی ... تولید دستگاه های استخباراتی برونمرزی و پرورش یافته در« سنگران جهل » استعمار پیر ( دو طرف خط تحمیلی دیورند) هی مییآیند و خون میریزند، تا این رودبار جاری بماند، و مالامال از مایه حیاتی مظلومان و معصومان این سرزمین فلکزده؛ کویرهای ترور و تریاک و تذلیل و تحمیق جهانخوران کنونی را سیراب نگهدارد.
درین میان نقش ملا حامد کرزی که گویا رییس دولت افغانستان پساتروریزم طالبانی است؛ خیلی ها تماشایی ولی سخت دردانگیزتر میباشد. نقش به طور روز افزون رسوا شونده او؛ در ایجاد زمینه های گوناگون برای بقا و امتداد تحجر و بربریت قرون وسطایی که خونریزی بی پایان در کشور به آن مربوط است؛ حتا با ترویج رسوم وعنعنات غیر انسانی در ادارات دولتی و موسسات تعلیمی و تحصیلی و « اکادمیک » میباشد. او بمثابه گوش به فرمانترین نوکر و سنگدل ترین قصاب در قرن بیست و یک با پابوسی پدرطالبان وحشی یعنی انگلیس و آستانبوسانش عمل نموده هی به جلادان مردم افغانستان روحیه میدهد و حیثیت سیاسی و اخلاقی ملی و بین المللی برایشان تدارک مینماید؛ از بند وزندان و به مشکل افتادن هایشان جلوگیری میکند و به بهانه واهی «صلح» نقشه های باز گرداندن تمام و کمال ملا عمر و «سازمان» ش را توجیه و تبلیغ میدارد.
به هرحال؛ همانسان که دیدیم غالب اسلامیست ها امروزه در خدمت امپریالیست های خونخوار آماده همه انواع جنایات ضدبشری قرار دارند و این خود در قرن بیست و یک تاریخ بشریت به مثابه شوم ترین تراژیدی رقم خورده است.
و از سوی دگر؛ تخنیک های بسیار مخوف نیز درخدمت و در تصرف این دشمنان بشریت است. مخصوصاً هواپیما های بی سرنشین به همکاری و رهنمایی جواسیس محلی، به بهانه ی مبارزه بر ضد تروریزم، همه روزه جان ده ها تن از مردم بیگناه و مظلوم ملکی ما را میگیرند و خون شان را درین رودبار خون جاری میسازند.
آخر طالب تروریست در کجاست؟
کس نمیداند؟
در پاکستان!
عملیات غرب در کجاست؟
در دهات و کوی و پسکوچه های افغانستان.
و حاکم افغان نوکر سرسپرده ی بیگانگان.
برنامه غرب با پاکستان یکیست.
و « تروریزم » تحمیلی است برگرده مردم افغانستان!
انترناسیونالیزم تروریستی دارد در سراسر جهان توسعه مییابد.
پس مرگ بر تروریزم وحامیان تروریزم!
هموطنان!
جوانان !
این چنین نیست که دیگران هرکاره و قدر قدرت اند و ما هیچ امکان و قدرت و استعداد نداریم. بیشتر از همه این خون و مشارفت و بدبختی ناشی از غفلت و نادانی و بی اتفاقی خود ماست!
شما ناگزیرید که برخیزید و به پیشقراولان رزم و پیکار آگاهانه و فیصله کن مبدل گردید!
خودتان را بشناسید؛ دشمن تانرا بشناسید؛ آنگاه درهرجنگی ـ چه جبهه ای و چه تروریستی و استخباراتی ـ پیروز میشوید!
در برابر تروریزم و حامیان تروریزم به پا خیزید!
بیش از این نگذارید که سرنوشت تان را به معامله گیرند وشما بالاخره باید سرچشمه ی این رودبار خون را از بنیاد بخشکانید!
نگذارید تا نسل اندر نسل، حلقه های زنجیر برده گی وغلامی و نادانی را در گردن داشته و پیوسته مانند گاو و گوسفند قصابی شده برویم!
نگذارید!
نگذارید! ...
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۰۹۰۶
کودتا و ترور، پیامدهای جنگ ناتو در لیبیا
اکنون نیروهای مسلح امریکا همراه با قدرتهای استعماری کهن فرانسه و بریتانیا در ۴۹ کشور از ۵۴ کشور افریقایی درگیر مداخله و سرگرم زیر و رو کردن دوباره این قارهاند.
نوشته شیموس میلن Seumas Milne
گاردین - انگلستان*
دیده بودیم که عراق فاجعهای خونبار و افغانستان ناکامی سیاسی و نظامی طاقت فرسایی بود (و هست) ولی به ما میگفتند که لیبیا فرق خواهد داشت. جنگ ناتو در لیبیا و سرنگون کردن سرهنگ قـذافی در سنبله ۱۳۹۰ ( اگست ۲۰۱۱ ترسایی) را مداخلهای آزادی خواهانه نشان میدادند که اقـدامی نتیجه بخش بود! قدرتهای غربی مفهوم و معنای قطعنامه سازمان ملل متحد درباره حفاظت از غیرنظامیان را به میل خود تعبیر و تفسیر کردند، شهر سِرت را به خرابه تبدیل کردند، پاکسازی قومی در مقیاسی گسترده صورت گرفت، و هزاران غیرنظامی کشته شدند؛ اما همه اینها را به نام یک آرمان شریف و البته بدون خسارت وارد شدن به نیروهای ناتـو انجام دادند. این بار دیگر جورج بوش و تونی بلر نبودند که دست به چنین اقدامهایی میزدند؛ این باراوباما بود و کامرون و سارکوزی. مردم بهاصطلاح « آزاد » شدند، دیکتاتور کشته شد، و از یک کشتار جدی جلوگیری شد، ظاهراً بدون اینکه سربازی پا به خاک لیبیا بگذارد. حتا سال پیش، نخست وزیر انگلستان هنوزادعا میکرد که آنچه درلیبیا صورت گرفت ارزشش را داشت واینکه انگلستان در « هر گام از این راه » در کنار لیبیاییها خواهد بود. اما سه سال پس از آن پیروزی ادعای ناتو ، لیبیا امروز بار دیگر به سوی یک جنگ داخلی کشیده شده است.
در چند روز گذشته جنرال حفتر، جنرال لیبیایی که پیوندهایی با سیا دارد، برای دومین بار درسه ماه گذشته دست به کودتا زد تا به قول خودش کشور را از دست « تروریستهـا » و اسلامگرایان نجات دهـد. نیروهای زیرفرمان او دو روز پس از آنکه در یک عملیات نظامی تهاجمی علیه پایگاههای شبه نظامیان در بنغازی دست به کشتاری زدند که ۸۰ قربانی گرفت، روز پنجشنبه اول جوزا به مجلس ملی کشور در ترابلس ( پایتخت لیبیا ) حمله کردند. پس از این حمله، لوی درستیزارتش لیبیا از نیروهای شبه نظامی اسلامگرا خواست که در آستانه انتخابات پیش رو، از دولت آن کشور دفاع کنند. لیبیا که اکنون کشوری دراشغال شبه نظامیانی است که بسیار پرقدرت تر از نیروهای رسمی کشوراند، انواع تفرقههای ملی و قومی در آن بیداد میکند و مدام در معرض مداخلههای خارجی قرار دارد، در آنجا احتمال بروز یک مناقشه تمام عیار هر روز به سرعت افزایش مییابد. اینها برخوردهای وحشیانه و بی رحمانه ای است که از زمان عملیات بهاصطلاح « آزادسازی » ناتو در لیبیا ، همین اواخر رخ داده است، و الّا در این سه سال ویرانی و کشتار کم نبوده است. از جمله: بمبگذاریها، ترور افراد، ربودن نخست وزیر، تصرف پایانه های نفتی توسط جنگ سالاران، بیرون کردن ۴۰ هزار لیبیایی از خانه و کاشانه شان که بیشترشان هم سیاه پوست بودند، و فقط در یک مورد، کشتن ۴۶ تظاهرکننده در خیابانهای ترابلس، که البته دولتهایی که در ظاهر برای حفاظت غیرنظامیان به جنگ لیبیا رفته بودند بهکل بر آن چشم بستند! غرب در واقع از فرصت مداخله در لیبیا برای مهارکردن بهارعربی سود جست. قدرت نظامی هوایی ناتو درحمایت از شورشیان لیبیا موجب شد که شمار کشتهها ده برابر شود، ولی البته این مداخله نقش تعیین کنندهای در جنگ داشت، به طوری که هیچ نیروی نظامی یا سیاسی یکپارچهای نبود که بتواند خلأ قدرت را پس از سرنگونی قـذافی پر کند. سه سال بعد از آن روزها، اکنون هزاران تن بدون محاکمه در بازداشت به سرمیبرند، هرگونه صدای مخالفی را به شدت سرکوب میکنند، و نهادهای دولتی در مرز از هم پاشیده گی قرار دارند. اما امریکا و بریتانیا همچنان مشغول آموزش دادن نیروهای نظامی لیبیا هستند تا اوضاع را کنترل کنند. جنرال حفتر پیش از سرنگونی قـذافی رییس شاخه نظامی « جبهه رهایی ملی » بود که از سوی سازمان سیا پشتیبانی و تغذیه میشد. درست پیش از تازه ترین اقدام حفتر به کودتا، دولت « دوست » (یعنی امریکا ) تفنگداران دریایی خود را به شهر سیسیل (ایتالیا) فرستاد که آماده بودند در صورت لزوم در اوضاع پس از کودتا مداخله کنند. جان کری وزیر امور خارجه امریکا نیز قول داده است که در زمینه « امنیت و مبارزه با افراط گرایی » به لیبیا کمک خواهد کرد. از سوی دیگر، عربستان و امارات متحد عربی هر دو آشکارا از حفتر پشتیبانی میکنند، همانطور که از جنرال سیسی، رهبرکودتای نظامی در مصر حمایت میکنند. اسلامگرایان مصر که شمار زیادی از آنها در خود مصر سرکوب و زندانی و کشته شدهاند، و نیز سیسی و پشتیبانانش درکشورهای خلیج فارس، همه گی مصمماند که از شکل گیری قدرتی یکپارچه درکشور سرشار از نفت لیبیا جلوگیری کنند. نشانههایی وجود دارد مبنی بر آنکه جنرال سیسی، که شکوهاش این است که « غرب » پس از سرنگویی قـذافی نتوانست اوضاع لیبیا را مهارکند، در صدد است که از بحران لیبیا استفاده کند و نیروهای خودش را به آنجا گسیل کند. ولی باید گفت که امروزه فقط لیبیا نیست که در منجلاب ناشی از مداخله ناتو دست و پا میزند. پیامدهای منفی جنگ لیبیا اکنون به سراسر افریقا گسترش یافته است، و همه کشورهای روی نوار موسوم به « ساحل » و فراسوی آن را نیز بی ثبات کرده است. (نوار ساحل ؛ منطقهای است به پهنای ۱۰۰۰ کیلومتر و درازای ۵۴۰۰ کیلومتر که از شرق تا غرب افریقا در شمال شاخ افریقا امتداد دارد.) افراد قوم طَوارِق که برای قـذافی جنگیده بودند، پس از سرنگونی قـذافی به کشورمالی بازگشتند و مقدارزیادی تسلیحات را ازلیبیا با خود به مالی بردند. چند ماه بیشتر از ورود این قبایل مسلح به مالی نگذشته بود که بخشهای شمالی این کشور جولانگاه جهادگران اسلامی و دستخوش شورشهای مسلحانه تمام عیارشد. همین وضع بهانهای شد برای مداخله نظامی نیروهای فرانسوی در سال گذشته که امریکا و بریتانیا نیز از آن پشتیبانی کردند. اما تاثیر آنچه درلیبیا اتفاق افتاد از این بسیار فراتر است. یکی از گروههای مسلحی که از غارت گسترده تجهیزات نظامی و سلاحهای سنگین قـذافی بهره برد، همین گروه معروف به « بوکو حرام » است. اسم این گروه تندرو اسلامی « جماعت اهل سنت برای دعوت و جهاد » است و شعار آنها « بوکو حرام » است که به زبان محلی یعنی « آموزش نوین حرام » است. یکی از علتهای گرایش به این فرقه بنیادگرای تروریستی نیجریهای، که ماه پیش ۲۰۰ دخترمدرسه ای را ربود و درشش ماه گذشته بیشتر از ۱۵۰۰ نفر را کشته است، فقر و سرکوب وحشیانه دولتی و خشکسالی در منطقه مسلمان نشین شمال نیجریه است. ولی مثل همه جای دیگر در افریقا و خاورمیانه، هرگونه مداخله خارجی فقط منجر به گسترده تر شدن حیطه جنگ و ترور، یا تکرار بهاصطلاح « جنگ علیه ترور » میشود. دراین مورد نیز مقابله با آدم ربایی جنایتکارانه « بوکو حرام » منجر به آمدن نیروهای نظامی امریکایی ، بریتانیایی و فرانسوی به منطقه نفتخیز نیجریه شده است، درست همانطور که بحران سال پیش در کشور مالی به استقرار پایگاه پهپاد نظامی امریکا در نیجر، در همسایگی مالی منجر شد.
اکنون نیروهای مسلح امریکا همراه با قدرتهای استعماری کهن فرانسه و بریتانیا در ۴۹ کشور از ۵۴ کشور افریقایی درگیر مداخله و سرگرم زیر و رو کردن دوباره این قارهاند. آنها در مقابله با رشد سریع اقتصادی چین، دنبال تامین منابع طبیعی و گسترش نفوذ خود هستند، و حضور نظامی گسترده و فزاینده آنها برای محافظت از منافعشان، موجی از ترور و ناآرامی را دراین قاره دامن زده است. همانطور که در لیبیا رخ داد، چنین وضعی پس ضربههای خاص خود را به دنبال خواهد داشت.
صم
* http://www.theguardian.com/commentisfree/2014/may/22/coups-terror-nato-war-in-libya-west-
intervention-boko-haram-nigeria
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۱۰۰۶
استفاده ابزاری از واژه « جهادی وکمونیستی » در کارزار انتخاباتی
بخش اول
علی رستمی
انتخابات دوره سوم برای ریاست جمهوری دولت اسلامی افغانستان که بتاریخ ۱۶ حمل ۱۳۹۳ آغاز گردید رویداد بزرگی تاریخی بود درسرنوشت مردم ما، که برای بار اول بعد از سه دهه واندی جنگ درکشور قدرت به شکل مسالمت امیز دست بدست تحویل میگردد. در جریان روند انتخابات کاندیدان اعضا ومسوولین ستادهای انتخاباتی درگردهمایی ها و مناظره های تبلیغاتی از طریق وسایل اطلاعات جمعی برنامه ها وکارکردها وسوابق گذشته خویشرا از لحاظ سیاسی واجتماعی بازگو نموده که در محور این کارزار از طرف اکثریت مسوولین از « جهادی » بودن ومبارزه علیه دولت « کمونیستی » پیش از حاکمیت جهادیان به افتخاریاداوری کرده؛ ومیخواهند که با ابراز موضع گیری مثبت ومنفی در مقابل این واژه ها عملکردها وخوبیهای خود را به سمع جامعه وملت برسانند . با بالا گرفتن این جروبحث ها بااستفاده از الفاظ رکیک و زشت کار زارتبلیغیاتی رابه میدان جنگی تن به تن تبدیل کرده اند. بدین صورت بحثی خود را در دوبحش ذیل در رابطه به واقعیت های این دو واژه تدوین کرده که به خواننده گان محترم تقدیم میگردد.
۱ـ « جهاد » در روند تاریخ از نگاه ارشادات دین اسلام
۲ـ « کمونیسم » در روند تاریخ از نگاه انسان گرایی کارل مارکس
۱ـ جهاد: کلمه جهاد از لحاظ بارمعنایی در فرهنگ فارسی به فارسی :« کوشیدن، جنگ کردن دراه دین حق است. جهاد دوحالت دارد، جهاد اصغر وجهاد اکبر.جهاداصغر:کنایه از مقابله وجنگ کردن باکفاروجهاد اکبر: کنایه از ریاضت فرمودن نفس ومجاهده با او.»
ارزشهای جهاد برای اولین بار بعد از هجرت حضرت محمد(ص) درسوره النساء در آیه« ۷۷ » به مسلمانان فرمان داده شده است و این آیه درمدینه بعد ازهجرت حضرت محمد (ص) از جانب خداوند(ج) توسط جبراییلش به پیمبر اسلام رسانید ه شد. بعد از هجرت حضرت محمد به مدینه که از پشتبانی وحمایت قوم خزرج واوس که بنام « انصار» مشهوراند ،برخوردارشد، برای ترویج وگسترش اسلام درمیان سایراقوام به جهاد آغاز فرموداند. دراولین غزوه که اشتراک نموداند بنام « ابوا » درسال دوم هجرت بود. درجنگهای که پیامبر اشتراک میکرد بنام « غزوه » ودرجنگهای که اشتراک نداشته « سریه » نامیده میشود. بعد ازان جهاد بمثابه رکن اساسی بالای همه مسلمانان فرض اعلام شد، تا براساس این حکم خداوندی مسلمانان دوشادوش امرای اسلامی علیه مشرکین وکسانیکه به دین اسلم عقیده ندارند، جهاد کرده وآنها رابه ارکان و ارزشهای دین اسلام مشرف سازند.از این ببعد جهاد درروند گسترش وفتوحات اسلام درسرزمینهای بیگانه آغاز گردید .
بعد از رحلت حضرت محمد اخلاف شان، نیز این روند را پیش بردند ودرزمان خلفای راشیدین، اموی، عباسی ،فاطمی وعثمانی بر علاوه لشکرکشی های خورد بزرگ وهرسال یکبار بنام « غزای » زمستانی وتابستانی به اشتراک افراد با نفوذ وسالار اقوام وقبایل اسلامی صورت میگرفت. در آغازین فتوحات اسلام جهاد کردن علیه مشرکین وبیگانکانی که به دین اسلام عقیده وایمان نداشتند، صورت میگرفت . کسانیکه به دین اسلام ایمان نمی اوردند وبه دین قبلی خود باقی میماندند ویا با لشکر اسلام ، جنگ و مقاومت نمی کردند، با پذیرش مانند جزیه ، وذمه وغیره قرارداد صلح میان لشکر اسلام وآنها صورت میگرفت ،ازعمل خشونت مانند: گردن زدن وکشتار آنها صرف نظر میشد ودر جوار مسلمین در فضای صلح زنده گی مینمودند.طوریکه از این نوع مناسبات درتاریخ ایران باستان ، خراسان وبخارا وسمرقند وسایر ممالک بفروانی انعکاس یافته است. ازجمله دربخارا ،به قول ابوبکر محمد جعفر نرشخی در کتاب تاریخ بخارا آمده است: « که دراین شهر سه بار از جانب مسلمین لشکر کشی شد ومردم و شاه بخارا به دین اسلام ایمان بیاوردند، اما بعد ازرفتن دوباره به دین قبلی خویش برمیگشتند، تا اینکه درمراتبه سوم خانواده ها وقاریان عربی درمنزل هر خانوار بخارایی بطور دایم مقیم شده اند، تا آنهارا درفراگیری قران اعظیم الشأن و اجرای مناسک دینی کمک وکنترول نمایند، حتا برای هرکس که پنج بار نماز میخواند روز پنج دینار داده میشد .» نه اینکه آنها را تحت نام « جهاد » به اتهام کفر ومشرک ازبین ببرند وقتل عام کنند. طوریکه تاریخ فتوحات ولشکر کشی های اسلام از زمان حضرت محمد الی خلفای راشدین استنباط میشود؛ جهاد علیه اقوام قبایل وکشورهای اعلام میکردید، که به دین اسلام مشرف نه شده بودند ویا علیه مسلمین لشکر کشی مینمودند . نه جهاد علیه قوم مسلمان ، یا برادر مسلمان ویا برادر هموطن مسلمان که امروز رایج شده است. امروز برعکس از نام جهاد استفاده سو میشود، جوانان وافرادیکه از ارشادات اسلامی بیخبرند ، علیه برادرهموطن شان باابزارپیشرفته جهان مدرن به کشتار جمعی وفردی الی سر بریدنها تحت نام جهاد تشویق وداخل اقدام میشوند.
کلمه «جهاد » عمدتأ بعد از قیام هفت ثور درمقابل حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان درکشور ما مروج وازان استفاده ابزاری شد. بعد از قیام هفت ثور بعضی تغیرات واصلاحات بنیادی در عرضه های اقتصادی ،سیاسی واجتماعی صورت گرفت، نیروهای عقب گیرا که سر گردگان آنها در پاکستان قرار داشتند، این تغیرات راخلاف عقاید دینی ومذهبی تحت نام « عقیده کمونیستی » در میان مردم تبلیغ کردند . یک عده از احزاب اسلامی از وجود جوانان اموزش دیده که در مراکز تعلیمی وتربیتی تشکیل شده بود ،خواستار حاکمیت قانون شرعیت بر مبنای ارزشهای اسلامی بودند. این احزاب، با برنامه های مترقی ودموکراتیک ملی که خواستهای دنیوی داشتند ،مخالف بوده وآنها را محکوم به اندیشه های الحادی محکوم میکردند. این احزاب افراطی اسلامی بعد از کودتای محمد داوود به پاکستان مهاجرت وپناه برده بودند. تبلیغات خودرا در محور جهاد برای سرنگونی محمد داوود آغاز کردند وبرای اینکه انرا « دولت کمونستی وطرفدارشوروی » میدانستند. بعد اراینکه کودتای هفت ثور توسط افسران بخش نظامی حزب دموکراتیک خلق افغانستان به فرمان وتصمیم حفیطالله امین که به سرنگونی رژیم محمد داوود تمام شد و قدرت به حزب دموکراتیک خلق افغانستان انتقال یافت که بعداز کسب قدرت فرامین عجولانه از جانب دولت جمهوری دموکرایتک خلق افغانستان اعلام شد ،این فرامین معلول تبلیغاتی نیروهای رادیکال اسلامی ومتحدین راستگرای آنها شد؛با کمک دوستان منطقوی وبین المللی خود، قیام مسلحانه را تحت نام جهاد علیه به اصطلاح ملحدین« کمونیستی » آغازکردند ،که دراین روند جوانان ومردم که از سواد کافی اسلامی برخوردار نه بودند زیر تاثیر تبلیغ این تیکه داران ودوکانداران دین قرار گرفته ودرصفوف آنها پیوستند. جای شک نیست که این فرامین پیش از وقت وعجولانه وبدون تصمیمم جمعی و رضایت اکثریت اعضای حزب از جمله رهبری پرچمیها بود . این اشتباهات و خیانت حقیظالله امین ودارودسته ان وهمچنان عملکردها عده ای از اعضای جوان با خصلتهای روشن گرانه ای احساساتی به سنت وارزشهای تاریخی مردم ضربه وارد کرده که باعث خشم ، نارضایتی ودوری مردم از حزب ودولت تمام شد؛ این رویکردها زمینه ساز ان شد تا چاقوی « جهاد خواهان » دسته یافته و فعالیتهای خویش را وسیعأ ادامه دهند. این امر دلایل تداوم جنگ سرد وگرم میان دوابر قدرت جهانی یعنی امریکا وشوروی شده که به قتل ومها جرت ملیونها هموطن ما به کشورهای خارج گردید، که تاامروز ادامه دارد .
ازجمله فرامین که از جانب دولت عجولانه ، تحقق آن آغاز شد و انرا جهادیون خلاف شرعیت اسلامی دانسته و مردم را علیه ان تشویق به جهاد مینمودند، عبارت از مبارزه علیه بی سوادی درمیان مردان و بانوان، سود وسلم ، طویانه ویا « مهریه » و حقوق مساوی میان زن ومرد بود.
درحالیکه اجرای وتحقق این ارزشها نه تنها ضدشرعیت اسلام نه میباشد، بلکه هیچگونه ممانعت شرعی دران دیده نمی شود. اگر اموختن سواد در شرعیت اسلام روا نمیبود چرا خداوند اولین« شی » را که خلق کرد « قلم » بود. طوریکه درجلد اول صفحه۱۹ و۲۰ تاریخ طبری مولف محمد جریر طبری سخن درآغازخلقت ومخلوق نخستین، چنین آمده است: « درروایت هست که پیغمبر فرمود: نخستین مخلوق خدا قلم بود » همچنان روایت ابن عباس هست که پیغمبر فرمود بارخداوند قلم را بیافرید وگفت تاهرچه بود نیست بنویسد وروایت باین مضمون مکرر هست .» بناً در این روایتها ذکرنه شده که قلم را تنها خداوند به مردان خلق کرده باشد و زنان ازان محروم هستند. خداوند به سوره النساءایه 1 فرموده اند: ای مردم! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید! همان کسی که همه شما را از یک انسان آفرید; و همسر او را (نیز) از جنس او خلق کرد;:
همچنان درهمین سوره ایه ۳۲ فرموده اند: برتریهایی را که خداوند برای بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده آرزو نکنید! (این تفاوتهای طبیعی و حقوقی، برای حفظ نظام زنده گی شما، و بر طبق عدالت است. ولی با این حال،) مردان نصیبی از آنچه به دست میآورند دارند، و زنان نیز نصیبی; (و نباید حقوق هیچیک پایمال گردد).
مطابق ایه های مبارکه سواد اموزی برای مرد و زن گناه نبوده ،بلکه اموختن ان بالای انسآنها فرض میباشد و هیچگونه مغایرت به احکام شرع ندارد . باری درجلد یک تاریخ طبری درصفحه ۱۹ چنین روایت است:« هرچه هست ونیست باید انسانان بنویسند ونویسنده گی را فرا گیرند.»
طویانه و یا مهریه کمرشکن که اجرای ان خلاف حکم شرع در کشور ما نهادینه شده است، عواقب ناگواری وخشونت باری را برای خانواده های داماد وعروس در قبال داشته ، که باعث تلفات جانی اعضای خانواده ای یکی از طرفین شده است. بدینگونه است که حقوق بانوان در جامعه بوسیله عده ای از افراد مورد احترام نبوده حسادت وتعصب نشان میدهند. درحالیکه دراین مورد حکمیت اسلامی وجود دارد ،که انسان مومن ومسلمان چه مقدار مهریه به بانوی که همسری زنده گی وی میشود، شرعی بپردازد وشامل عقد نکاح بنام« شیربها » گردد. براساس احکام شرعی ۳۰ دینار بنابر موافقه جانبین تعین شده است. چنانچه در سوره ا لنسا، ایه چهارم درمور مهریه خداوند فرموده است:«
و مهر زنان را (بطور کامل) بعنوان یک بدهی (یا عطیه،) به آنان بپردازید! (ولی) اگر آنها چیزی از آن را با رضایت خاطر به شما ببخشند، حلال و گوارا مصرف کنید!» (۴).
اما درکشور ما این فرمان اسمانی به ندرت از جانبی مومنین تحقق یافته است !
در دین اسلام اتفاق ، انصاف وعدالت در همه شوون زنده گی مردم برای مسلمانان توصیه شده و نباید علیه همدیگربر مبنای زور، قدرت، بی انصافی وبی عدالتی عمل گردد، بر خلاف باید براصل برادری ودوستی عمل وبرخورد شود.
توزیع ثروت ملی دریک کشورباید براساس حکم شرعی مطابق براصل عدالت اجتماعی که حقوق مساوی همه ای مردم را تامین نماید، صورت گیرد، نباید غیر منصفانه براساس تبعیض ونابرابری های قومی ومنطقوی وزبانی صورت گیرد، کسی که بالای زمین وعقب ماشین کار وتولید مینماید، براساس قانون اجتماعی کار باید سهم منصفانه ازان بدست اورد. کسب وکار وشغل ازاد برای همه بشمول زنان بامردان مساوی باشد، چنانکه دراحکام شرعی که قبلاً تذکار رفت دراین جهت تاکید گردیده است. با درنطرداشت همچو مولفه ها بود که احزاب وتنظیمهای جهادی علیه دولت جمهوری افغانستان قیام کردند واین ارزشها را بدون با درنظرداشت واقعیتهای عینی جامعه غیر اسلامی دانسته واهداف کمونیستی ترویج کردند، مردم را برای سرنگونی دولت تشویق نمودند.در حالیکه برنامه حزب ودولت بعد از قیام هفت ثوربالخصوص شش جدی یک برنامه ملی ودموکراتیک وتعقیب راه رشد غیر سرمایداری مطابق شرایط جامعه مدنظر بود وهیچگونه شعارهای کمونیستی که دوکانداران دین میگویند وجود نداشت تمامأ مطابق به شرایط وسنت وارزشهای دینی ومذهبی مردم بود. مردم عادی بدون تعقیب وممانعت به اجرای مناسک دینی خود می پرداختند ،مساجد تکایا وسایر اماکن دینی فعال بود، شورای علما تاسیس وملاها و روحانیون مورد احترام و دولت قرارداشت، ملاها وعالمان دین همه توسط دولت ازلحاظ مادی ومعنوی پشتبانی میکردید ،هیج دلیلی براساس ارزشهای دینی وجود نداشت (به جزو خصومتهای شخصی ،قومی ،منافع مادی ورقابتهای سیاسی ) که جهاد ومهاجرت مطابق ارزشهای دینی که پیامبر اسلام ویاران وی کردند درافغانستان عملی شود.
اگر روند گسترش وتکامل دین اسلام را از زمان حضرت محمد تا به اخرین اخلاف وی که عثمانی های هستند، مطالعه وتحلیل نمایم، دیده میشود که بعداز رحلت حضرت محمد وبالخصوص بعد از رحلت حضرت عمر وآغاز خلافت حضرت عثمان جنگهای قومی وقبیلوی با ایجاد فقه های مذهبی وگروپی تحت نام « جهاد » درمیان مسلمین آغاز و برای جانشینی خلافت وتحقق احکام شرعی به جان هم درگیر شدند. مانند: قیام مردم مدینه وشام به تحریک قبایل مصری که به شهادت رسیدن خلیفه سوم مسلمین حضرت عثمان گردید، اختلافات در آغاز خلافت حضرت علی وجنگ جمل با معاویه وعایشه بانوی حضرت محمد ، صلح حضرت علی با معاویه که باعث عروج « خوارج » از لشکر خودش زیرشعار« حکمیت خاص خدا است » زمینه ساز لشکر کشی وقیامها میان مسلمین گردید که با تلفات بزرگ جانی ومالی سرکوب و خاموش شده است. درزمان خلفای اموی وعباسی بر علاوه فتوحات اسلام در اسیا ،اروپا وافریقا فقه های مذهبی مانند: شعیه جعفری(اثناعشری) ، خوارج ، معتزله، مالکی ،شافعی ، حنفی ، حنبلی ، قرمطی ،علوی، تصوف وعروج پیغمبران جعلی مانند حسن علاج وغیره بوجودآمده که نقش منفی را درجهت تشدید تعصبات مذهبی میان مسلمین بازی کرده است. این تعصبات عقیده وی دامنه کشتار دسته جمعی رادرمیان خوارج ، قرمطی ،طالبیان وعلوی ها گسترش داده که ناشی از اختلاف دراجرای تحقق ارزشهای اسلامی بر بنیاد برداشتهای آنها از قران اعظیم اشان واحادیث پیغمبر میباشد،که تا امروز ادامه دارد.از سوی دیگر ایجاد این تشکیل ها ناشی از ظلم واستبداد، تجمل پرستی زراندوزی ، مال پرستی، جنگهای قومی ـ قبیلوی ، مذهبی وکشتارهای بیرحمانه ودوراز کرامت انسانی از قبیل مثلث ساختن انسان ، به داراویزان ها در چهاراهی ها ،سربریدنها ، غضب اموال وچورچپاول مال بیت المال و مصارف انگفت درمحافلی شب نشین ها وغیره بود که از جانب عاملین وامرای اسلامی صورت میگرفت . قیامهای زیادی درانزمان صورت گرفت که همه آنها به زورشمشیر و گردن زدن واعدام های دور از کرامت انسانی، ازبین رفته اند. خلفا ی عباسی ، حتا درمقابل اشخاص وافراد یکه در راه کسب خلافت آنها راهمرایی وکمک کرده ونفوذ شانرا درجهان توسعه و رشد داده بود،رحم ودریغ نکرده هست. ازجمله قتل خانواده برمکیان ، طوریکه در جلد ۱۲ تاریخ طبری دراین زمینه آمده است : گوید: « هارون رشید بگفت تا ان شب کسانی را فرستادند تا یحیی بن خالد وهمه فرزندان وی را وغلامان و وابستگانشان را محاصره کردند وهیچکس از آنها که آنجا بود ، فرارنتوانست کرد.فضل بن یحیی را شبانه جابجا کردند ودریکی از منزل های رشید بداشتند.یحیی بن خالد رانیز بداشتند. .هرچه مال وملک .کالا ازآنها به دسست آمد گرفته شد. بعداً عاملان شان درخانه آنها رفته وانرا به قتل رسانیدند. فردای ان هرثمه بن اعین به سندی حرشی نوشت که پیکر جعفر را به مدینه اسلام فرستد وسراورا بر پل میانه بیاویزد وپیکر اورا دوپاره کندوبر پل بالا وپل نزدیک بیاویزد.» چنان بود پاداش هارون رشید عباسی به خادمانش .
کشته شدن ابومسلم خراسانی بنا به دستور ابوجعفر منصورعباسی درجلد۱۱ تاریخ طبری چنین روایت است: « ابومسلم به خانه عیسی بن موسی رفت که باوی دوستی داشت، عیسی برای وغذا خواست . امیر مومنان به ربیع که درانوقت یکی از خادمان ابواخصیب بود گفت:" سوی ابومسلم رو، به اوبگو مرزوق می گوید: اگر میخواهی امیر مومنان را به خلوت ببینی، شتاب کن" گوید ابومسلم برخاست وبرنشست ، عیسی بدوگفت:در کار ورورد شتاب میار تامن بیایم وباهم وارد شویم، اما عیسی به سبب وضوکردن تأخیر کرد، ابومسلم برفت ووارد شد وپیش از انکه عیسی برسد کشته شد، وچون عیس بیآمد اورا درگلیمی پیجیده بودند.» ابومسلم خراسانی ناجی و انتقال خلافت به عباسیان بود.بیرحمانه بوسیله ابوجعفر منصور خلفای عباسی به قتل رسانیده شد.
منصور علاج که نام اصلش حسین بن منصور بود که مردم و پیروان او، انرا پیامبر حلاج و« حلاج خدا است » وآنهارا به زهد وتقوا رهنمایی میکرد، در زمان خلافت معتمد عباسی تعقیب ،دستگیر و به قتل رسیده شده که طبری در جلد ۱۶ درمورد قتل ان چنین اورده است:« حلاج رابه عرصه جایگاه بردند. جمعی انبوه از عامه فراهم آمدند که به شمار نبودند، به جلاد دستور داد که هزار تازیانه به اوبزندکه زده شد اماآخ نگفت وبخشش نخواست. بعداً رو به جلاد کرد گفت: مرا نزد خویش بخوان که برای تواندرزی دارم که به نزد خلیفه همانند فتح قسطنطنیه است. جلاد گفت: به من گفته اند که چنین می گویی وبیشتر ازاین، اما برای گرفتن تازیانه از تو راهی نیست. حلاج خاموش ماند تا هزار تازیانه بدوزدند، پس ازان دستش بریده شد،سپس پایش ، پس ازان گردنش زده شد وپیکرش سوخته شد سپس سراورا به خراسان بردند.» این مثالها از جمله هزاران عمال است که تحریر ان دراین بحث بیشتر توان وگنجایش ندارد. مشت نمونه خروار ذکر شد.
این حوادث تاریخی که در صدر اسلام و درزمان اخلاف پیغبر صورت گرفت، ناشی از انحرافات وخلاف رفتاری های که تحت نام اسلام و امارات اسلامی ازجانب عاملین و همکاران وگروهای که تنها به منافع قوم وقبیله خود فکرمیکردند ، بوده است. درکشور ما درجریان جنگهای سه ده واندی ، با وارونه کردن حقایق و فریب اذهان مردم چنان اعمال انجام دادند که تاریخ مانند انرا درکشور ما درحافظه ندارد وتحت نام جهاد وقوانین شرعی هرآنچه خواستن کرداند. این انحرافات وکجروی های شرعی بود که گروپها وتنطیمهای گوناگون تشکیل وهرکس به اساس منافع قومی وقبیلوی منطقوی خویش زیر نام جهاد اسلام گنج اندوزی ، ساختن تعمیرهای لوکس ،خریداری موترها مدل سال ویلاهای مدرن درداخل وخارج کشور ، ازدواجهای متعدد ، تجمل پرستی ، قاچاق مواد مخدره ودسایس وتوطیه علیه یگدیکر دریغ نه ورزیدند. بعد ازسقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان درمیان تنطیمهای جهاد ی جنگهای کوچه به کوچه آغاز که باعث کشته شدن ۶۰ هزارتن ومهاجرت یک میلون انسان به کشورهای خارجی وعروج طالبان گردید. باین رویکردها هنوزهم خود را با افتخار « مجاهد » وناجی شکست امپراطوری شوروی واز بین بردن دیوار برلین و ... میدانند؟ در استانه انتخابات ریاست جمهوری برای تثبیت هویت خویش بمثابه جهادگر، قهرمان وکوبیدن روشنفکران ودموکراتهای کشورباالخصوص اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان بنام « کمونیستها » خودرابه اصطلاح بمانند « موسیچه بی آزار » وانمود ساخته که اگر ازاین عالی جناب ها پرسان شود، شما درکدام هجوم وحمله خویش نظام جمهوری دموکراتیک افغانستان را وشوروی ها را شکست داداید؟ وبعداً بسوی دیوار برلین رفته ان را چپه نمود ید؟
رسوایی شکست این یاوه سرایان یکجا با باداران پاکستانی آنهادر جنگ جلال آباد به همگان در داخل وخارج کشور هویداست ، که قوای مسلح جمهوری دموکراتیک افغانستان قهرمانانه ازاین ازمایش تاریخی پیروزمند بیرون برآمده وچنان جواب دندان شکن تاریخی به آنها داده است ،که تاامروز ورد زبآنها عام وخاص میباشد.
احزاب سیاسی مدرن چپ و دموکراتیک که دردهه دموکراسی تشکیل ودرکشورسر بلند کردند، براساس نظریات و تیوریهای جدید علمی د رعرصه های مختلف که چاره سازونجات دهنده جوامع عقب مانده از لحاظ سیاسی اقتصادی وفرهنگی بودند ، به مبارزه خویش آغاز کردند. این احزاب در کشورهای جهان سوم وتازه به استقلال رسیده اکثراً بسوی جنبشهای مترقی کارگری وسوسیالیستی تمایل داشتند، که خواستار تحقق عدالت اجتماعی وازبین بردن استثمار فرد از فرد بودند . بناً حزب دموکراتیک خلق افغانستان جزوهمین احزاب بود ،که از شعارهای مترقی و برنامه های دموکراتیک ملی دفاع وپشتبانی مینمود وبا این دولتهای سوسیالیستی همسوگرایی داشت .بدینگونه احزاب اسلامی راستگرا حزب دمو کراتیک خلق افغانستان را ، تاپه «کمونیستی » زده و متهم به الحاد و کفر محکوم مینمود.
۳۵ سال جنگ در افغانستان براساس همین مفکوره ها واتهامات بود که بالای حزب دموکراتیک خلق افغانستان وارد شد. نه تنها اسلام وارزشهای اساسی ان از بین نرفته بود، بلکه نهادها وارزشهای معنوی ان چندین مراتبه نسبت به حکومتهای گذشته درافغانستان ازدیاد یافته واجرای مراسم عنعنوی دینی ومذهبی ان مورد احترام وقبول از جانب دولت و حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، درکشورقرارداشت.
( پایان قسمت اول )
ادامه دارد...
رویکردها:
ـ ترجمه قران اعظیم الشان به فارسی، مترجم اقای ناصرمکارشیرازی
ـ تاریخ بخارا مولف: ابوبکر محمد جعفرنرشخی
ـ تاریخ طبری جلد اول،۱۲،۱۶،۱۱
تاریخ تحلیلی اسلام نوشته: دکترمحمود طباطبایی اردکانی
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۰۸۰۶