پیشنهاد به کاندیدان مطرح در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان

 

داکترآرین

 

انتخابات شکل از مبارزات سیاسی است که نتیجه آن پیوند مستقیم با رای مردم و سازمان سیاسی استواری دارد که از کاندید مشخص پشتیبانی می کند.

انتخابات واقعی در شرایط آزاد، با اندیشه آزاد، در کشور آزاد، با رای آزاد و در کارزار آزاد انتخاباتی امکان پذیر است، جاییکه قانون و حاکمیت آن به نورم های زنده گی اجتماعی – سیاسی مبدل شده باشد.

انتخابات یک عمل فورمالیتی نیست و نمی تواند جدا از اراده و خواسته های مردم صورت بگیرد، انتخابات گسترده ترین شکل تحقق حقوق سیاسی و مدنی است که خلقهای یک کشور بطور همگانی از پیرو جوان، از مردو زن، از تمام ملیتها و ادیان از سراسر کشور در آن سهم می گیرند، زمانی این سهمگیری فراگیر می باشد که اکثریت مردم به آن باور داشته و خود را صاحب حقوق سیاسی و اجتماعی دانسته و مالک میهن خویش بدانند.

انتخابات چال، فریب و دروغ نیست، با دروغ بسیار آسان میتوان به قدرت سیاسی رسید، اما با دروغ نمیتوان قدرت را حفظ کرد.

انتخابات صداقت، شجاعت و واقعیت است، ایمان به توده های مردم، باور داشتن به پیروزی و تکیه بر قدرت و توانایی خویش است.

انتخابات پنهان شدن در عقب دین، مذهب، ملیت، زبان و اتکا بر بیگانه گان نیست.

انتخابات پروسه ایست که نمیتواند جدا از شرایط بین الملی بوده و برکنار از تقاضای زمان باشد و یا در جهت مخالف روند زنده گی حرکت نموده و جامعه را به قهقرا و عقب برگرداند.

آشکار ست که تدویر چنین انتخابات مردمی فقط در کشورهای دارای دموکراسی امکان پذیر است، در حالیکه در افغانستان مردم را شرایط تلخ روزگار به میدانهای انتخاباتی می کشاند، که ناچار با فروش رای اعتماد خویش  به خود، به میهن خود و به خدای خود دروغ بگویند، زیرا شرایط طوری آمده که خوشبختی برای مردم به رویا تبدیل شده و جوانه های امید به آینده و نشاط، کار و سازنده گی در آتش جنگ و انتحار میسوزد، غربت و بیچاره گی غرور سی میلیون انسان افغان را به بازی گرفته، احتیاجات ابتدایی و نان برای زنده ماندن مردم را در گرو خویش،  ذلیل و ذبون ساخته است و هرلحظه به گروهی نیازمندان و گرسنه گان افزوده میشود، کودکان از بی نانی فریاد میزنند و بسیاری از آنها از فرط فقر و مرض روی دستان مادران شان آخرین نفس های خود را می کشند، پیرمردان و پیره زنان به حالت وحشت انگیزی لاغر و نزار در جاده های شهرها دست به گدائی نشسته وبه زحمت لقمه نانی بدست می آورند، دهشت و وحشت سراسری گردیده و افغانستان به جهنم مبدل شده است، اما در آنطرف دیگر:

-  گروهی شریری که خود را مدافعین اسلام و شرعیت معرفی می کنند آزادانه در نقاط مختلف کشور در گشت و گذار سرگرم تبلیغ و توطه و تحریم انتخابات اند و شبخون مسلحانه را در سرمیپرورانند.

-  جمعی با جاسوسان و سفارت خانه های خارجی جلسات و دیدار های مرتب دارند و خوشدلانه به کمک و همکاری آنها در پیروزی انتخاباتی چشم دوخته و دل بسته اند.

-  بنیاد گرایان افراطی در اوج آماده گی برای غضب قدرت سیاسی اند و نیروهای ملی، مترقی و معتدل از هم گسیخته و با سوی ظن نسبت به یکدیگر می نگرند.

-   روشنفکران دگراندیش، قلم بدستان صادق، جامعه مدنی، احزاب مترقی و معتدل خاموش اند، اما  برنامه سازان مغرض و  مزدور از تلویزیون های افغانی در خارج کشور علیه کاندیدان مطرح تبلیغ نموده و هوشیارانه با تخریب و بد گویی تمام کاندیدان زمینه را برای برگشت طالبان آماده می سازند.

-  نیروهای امریکایی و ناتو برای بازگشت از افغانستان آماده گی می گیرند، اما دولت بر عدم امضای توافقنامه امنیتی پافشاری دارد.

-   در حالیکه نقش اساسی و تعین کننده را در هر انتخابات توده های مردم دارد، اما دشمنان دموکراسی و انتخابات به خصوص از تلویزیون های خارج کشور زیرکانه تلاش دارند تا از اشتراک مردم در انتخابات جلوگیری نموده، انتخابات را نمایشی جلوه داده و رئیس جمهور را از قبل تعیین شده تبلیغ میکنند، به این مفهوم که امریکا را بی اعتنا به اراده مردم افغانستان معرفی کرده و به دست کاری در صندق های رای محکوم مینمایند.

-  مردم و قوای مسلح افغانستان آماده مبارزه با شرر افگنان و تجاوزگرانند و حاضر به قربانی در راه برقراری صلح و امنیت دایمی میباشند، اما دستگاه ریاست جمهوری افغانستان به مثابه یک دستگاه پراگنده، دارای مواضع سست در مقابل متجاوزین، با توصل به سودا و معامله به قدرت رسیدن طالبان را تدارک میبیند.

-  کشور از تب بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در خود می سوزد و مردم در هراس و وحشت زده از آینده نگرانند، اما چپاولگران دولتی مصروف آخرین دستبرد ها میباشند.

-   کاندیدانی که برنامه های مترقی دارند و میخواهند با فساد و عقب گرائی مبارزه کنند، ناچار و باید به ایتلاف چپ مراجعه میکردند، زیرا برنامه های مترقی و دموکراتیک بدون به مبارزه کشاندن دوباره عناصر دموکرات و ترقی خواه، واقع گرایانه نیست و عملی نمی گردد، اما کاندیدان بنیادگرا وتلویزیونهای روز مزد خارج کشور که ازحقانیت تاریخی نیروهای چپ و مترقی بیم دارند از آن سو استفاده نموده بدون اخلاق و عفت زبان به حملات بی اساس جهت بی اعتبار ساختن کاندیدان مطرح یاوه سرایی می کنند و بازهم به دستور دستگاهای شیطانی بیگانه به قدمهای طالبان زر افشانی می کنند.

-  بعضی از کاندیدان در برنامه ها و آرزو های شان آنقدر مبالغه مینمایند که مبارزات انتخاباتی را به افراط کشانده و بی محتوا ساخته اند و تعدادی از کاندیدان بنابر تکالیف عصبی، تنبلی و ترس از به هدر رفتن پول های شان میدان نبرد را ترک کرده اند.

-  شرایط جهانی طوری است و امکانات آن وجود دارد، که امریکا از امضای توافقنامه امنیتی با افغانستان صرف نظرنماید، زیرا به عوض اینکه از خدمات آنان سپاسگذاری شود و مانند سربازان انترناسیونالیست شوروی بازگشت آنان با دسته های گل قدردانی گردد، گستاخی بجای رسیده که حاکمیت فعلی افغانستان قوای نظامی امریکا و ناتو را به اشغال و دشمنی با مردم افغانستان محکوم مینماید، آنچه که از مردم با سپاس میهن ما بعید بنظر می رسد و خطرناک تر از همه اینکه پرداخت حساب از اشتباهات این حاکمیت بی مسوولیت  در آینده،  تنها و تنها بدوش مردم زحمتکش افغانستان خواهد بود.

در چنین شرایطی چه باید کرد؟  در یک جمله اگر بگویم باید افغانستان را نجات داد، زیرا در این انتخابات حرف بالای آن نیست که «کی» پیروز ویا برنده می شود، در این انتخابات حرف برسر نجات افغانستان است.

 بدین ترتیب ضرورت است تا پوینده گان راه ترقی با مبارزان مسلمان عدالت خواه و واقعی در یک ایتلاف وسیع، متحدانه برای ساختمان جامعه نوین  و افغانستان آزاد و سربلند دوش به دوش و شانه به شانه مصممانه گام به جلو بگذارند.

نگارنده اولین گام در این راه را در ایتلاف چند کاندید مطرح می بیند، که به اساس یک میکانیزم منصفانه، عملی و واقعبینانه صورت بگیرد. آنچه را که دشمن نمی خواهد و کوشش دارد تا در این میان تفرقه انداخته و از این ایتلاف جلوگیری نماید.

باید به یاد داشته باشیم که در شرایط اساس، دشوار و پیچیده سیاسی و نظامی کنونی تنها تصمیم بجا و عمل به وقت باعث نجات افغانستان میشود.

این انتخابات نقطه عطفی در تاریخ میهن ما خواهد بود- اگر با پاهای توده های مردم حرکت نماید و با دستان چند تن از کاندیدان مطرح گره بخورد، اگر اختلافات را نادیده بگیرند و اشتراکات شانرا محکمتر سازند، اگر به مردم تکیه زنند، حرف های شانرا آزادانه بیان و اراده مستقل خود و خواسته های خلق را شکل بدهند، اگر شالوده ایتلاف را منافع مردم همکاری دوامدار بخاطر ساختمان یک افغانستان مستقل، آزاد، آباد و فارغ از بی عدالتی ها و نابرابری های اجتماعی تشکیل بدهد. اگر از تهدید و شانتاژ نترسند به واقعیت زنده گی و زمان تن در بدهند و با سربلندی و افتخار صف خویش را روشن کنند و صریحا اعلام نمایند که برای دفاع از منافع ملی افغانستان راهی جز اتحاد و ایتلاف وسیع وجود ندارد، اگراحزاب و سازمانها و شخصیتهای مستقل سیاسی و اجتماعی برای مقابله انتخاباتی سازمان یافته برخاسته و با تکیه به اقدامات قانونی و مسالمت آمیز با استفاده از تمام وسایل مردم را به حرکت آورده و آماده رای دهی نمایند و کارزار انتخاباتی را از این شکل کنونی که به « بازار قیامت » و « فاتحه خوانی ها » میماند بیرون کنند، اگر بخاطر جنگ آماده گی بگیرند، می گویند « اگر صلح میخواهی باید برای جنگ آماده گی گرفت » آشکارا می گویم که طالبان توانایی ده روز جنگ را در مقابل دولت و مردم افغانستان ندارند، اما جنگ ما با شیطان و دستگاهی شیطانی است که هرگز از منافع ملی خویش درارتباط با افغانستان دست نمی کشد و این حق مسلم هر کشوری است و ما نباید تمام گناهان و خرابکاری های خود را بگردن دیگران بیندازیم، میخواهم تفهیم نمایم و روشن سازم که جنگ ما با لشکرشیطانی در این میدان نبرد، ایتلاف ماست و ایتلاف در این جنگ عادلانه جواز پیروزی ماست.

 در غیر آن تاکید مینمایم که یک کاندید پیروز و برنده حتا اگر با قیمت جان خود هم بخواهـد نمی تواند در مقابل تجاوز دشمنان افغانستان مبارزه، مقاومت و پایداری نماید، چرا؟ پاسخ این پرسش ساده است و آن این است که: آماج اصلی دشمنان مردم افغانستان ریختن نفت روی آتش نفاق و دو دستگی و بالا کشیدن شعله های جنگ در کشور ماست، تازه نگهداشتن زخمهای کینه و دشمنی میان وطن پرستان چپ و مردم کم سواد و بی خبرما، میان ملیتها و زبانهای مختلف، میان مناطق مختلف افغانستان، آنها را آسان تر به اهداف شوم و غیر اسانی شان می رساند، به همین جهت است که موج دشمنی و مخالفت با کاندیدان مطرح دریک زمان و از همه سو آغاز شده است، از یک طرف برنامه سازان تلویزیونهای افغانی در خارج کشورکه به قهرمانان حملات بی بندوبار علیه کاندیدان مطرح ریاست جمهوری تبدیل شده اند و جالب این است که سنگ میهن پرستی را هم به سینه می کوبند و از جانب دیگرافراطیت مذهبی که بی باکانه دروغ می گویند و خود را مسلمان هم معرفی می کنند و بلاخره دستگاهای شیطانی خارجی که توسط دو نیروی مزدور خود که در بالا یاد شد، شب و روزتلاش می کنند، نقشه می کشند، توطیه می سازند و می خواهند انتخابات را به مضحکه کشانیده، خدشه دار ساخته، مختل و حتا از ادامه و تدویر آن جلوگیری نمایند و اگر موفق نشدند گزینه دیگر  استخدام آدم کشان و شرر افگنان حرفوی است که در آینده بر ضد کاندید پیروز و برنده استفاده نمایند و رئیس جمهور قانونی کشور را بنام کافر و ملحد ویا کدام نام دیگر که به مود روز برابر باشد متهم نمایند.

این یک پیشنهاد ساده لوحانه نیست، بلکه ضرورت لحظه کنونی بوده و پیروزی مردم افغانستان درگروی حرکت جدی به سوی اتحاد و همکاری همه نیروهای وطنپرست و ترقی خواه، تمام روحانیت مسلمان و مترقی صرف نظر از هر گونه تفاوتهای فکری و سیاسی، مذهبی و زبانی در یک ایتلاف وسیع است، قابل درک و هضم است که بخاطر وطن و مردم باید از چیزهای گذشت و چیزهای را هم قربانی داد.

این ایتلاف نه تنها ضرورتی است بخاطر تحکیم و همبستگی مردم ما در مبارزه علیه دشمن مشترک، بلکه باعث سهم گیری تمام اقشار و لایه های جامعه از ملیتها و ادیان و مذاهب مختلف در رهبری جامعه می گردد و ازجانب دیگر ایتلاف کاندیدان مطرح مورد پشتیبانی جامعه جهانی، امریکا و ناتو نیز قرار می گیرد، زیرا فقط در موجودیت یک دولت قوی در افغانستان، میتوان از دستاوردهای یک دهه گذشته که با قربانی و ریختاندن خون فرزندان شان برای افغانها به ارمغان آورده اند پاسداری کرد و آنرا حفظ نمود، رشد و تکامل داد.

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۱۰۰۳

 

 

هشتم مارچ الگوی مبارزه زنان علیه خشونت واستبداد

علی رستمی

 

هشت مارچ روز« همبستگی بین المللی زنان جهان »  همه ساله درکشورهای جهان، تجلیل بعمل اورده میشود .

این روز از جانب کلارا تسکین یکی از فعالان جنبش چپ المان  در۲۷ اگست سال ۱۹۱۰در دوهمین کنفرانس بین المللی زنان جهان در کوپنهاکن دنمارک به صفت « روز همبستگی زنان جهان » اعلام گردید .از ان سال به بعد این روز در سرتاسر جهان از طرف نهادهای مدنی ،سیاسی واجتماعی به اشتراک هزران  تن  از روشنفکران مترقی ودموکرات اعم زنان ومردان با تظاهرات وگردهمایهای صلح امیز از ین روز تجلییل بعمل می اورند.این روز الگو ونماد تاریخی است برای برخی از کشورهای  که برای رهایی زنان کشور خویش علیه خشونتهای جسمی  وسنتهای کهنه قرون وسطایی ، مبارزه مینماید.

زنان این قشر وسیع که نیم پیکر جامعه را تشکیل ونیم دیگر آنرا  پرورش  میدهند ؛ دردرازنا وفراخنای تاریخ از زمانیکه  «  سلطه قدرت»  بر مبنای تقسیم کار ووظایف درخانواده و اجتماع شکل گرفت، خشونت واستبداد،علیه آنها اغاز وحقوق شان  به شیوه های گوناگونی پایمال گردیده و  به حاشیه جامعه کشانیده شده اند.

 درکشور ما هم از سالیان متمادی به اینطرف  براساس  بقایا ومیراث شوم مناسبات فیودالی وملوک الطوایفی اکثریت زنان  کشور از ازادیهای طبیعی وبشری بر خوردار نبوده وحقوق انسانی انها در زندان مفکوره های سنتی ارباب رعیتی وبنیاد گرایی دینی ومذهبی  محبوس میباشد ،آزادانه و با اراده خویش نه توانسته اند که درتمام مناسبات اجتماعی سهم فعال در پهلوی مردان داشته باشند.این عوامل باعث شده که اکثریت زنان کشورازسواد کامل محروم  ونقش انها در جامعه ضعیف باشد.

  بعد ازکسب استقلال کشورو روی کارآمدن دولتهای تکنوکرات، زمینه سهم گیری زنان درعرصه های مختلف اجتماعی وسیاسی وفرهنگی  مساعد گردیده و برای زنان درموسسات عالی اموزشی  وفرهنگی  در داخل وخارج کشورحق داده شد که یکجا  با مردان شامل  شوند واز تمام امتیازات معنوی برخوردار باشند.  برای ارتقای سطح اموزشی وتربیه دانش مسلکی انها، با استفاده از بورسهای اموزشی درکشورهای اروپایی واسیایی  اعزام شدند. برعلاوه برای کسب بیشتر حقوق خویش  نهادهای مدنی واجتماعی وسیاسی را ایجاد که درپهلوی موسسات فرهنگی برای بیداری وروشنگری زنان ازدستاوردهای جهان مدرن که درعرصه های مختلفی اجتماعی بدست اورده بودند، اغاز به فعالیت کردند. ازجمله یکی از این نهاد ها ، سازمان دموکراتیک زنان افغانستان بود که درسال ۱۳۴۳ خورشیدی  تحت رهبری داهیانه زن قهرمان و سربلند کشور اناهیتا راتب زاد ایجاد وبه فعالیت میان زنان آغاز کرد که صدها زن پیشتاز دراین جنبش باعظمت شامل گردیده ودرفش مبارزه را برای حقوق مساوی میان زنان ومردان درجامعه  به اهتزاز نگه د اشتند. وتحت رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان در تمام نمایشات وتظاهرات خیابانی سهم فعال خود را ادا  و علیه ظلم واستبداد قرون وسطایی  خستگی ناپذیر،مبارزه کرده اند. این جنبش بعد از قیام هفت ثور درحاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان درعموم مقامهای عالی دولتی درعرصه های مختلف نفش فعال گرفته وازهمه حقوق برابر با مردان در اجتماع برخوردار بودند که کشورما درطول تاریخ مانند آنرا درحافظه ندارد.

اما شوربختانه بعد ازسقوط حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان وانتقال قدرت در تنطیمهای جهادی و حاکمیت سیاه طالبانی تمام دستاوردهای  نیم قرنه  انها ،به خاک یکی شده زنان بازهم بمانند قرون وسطی در خانه زندانی وبرای خدمتگذاری اعضای خانواده به حاشیه کشیده شده اند ؛ ازتمام عرصه های فعالیتهای مدنی ،سیاسی وفرهنگی ممنوع گردیدند. علیه شان بمثابه برده عمل میشد واز اراده ازاد وتصمیم گیری مستقلانه درمحیط خانواده وخارج ان محرم بودند. خشونت لفظی، ضرب و شتم جزو اعمال عادی افراد طالبان بود. 

 بعدازسرنگونی طالبان در ۱۱دسمبر ۲۰۰۱ ترسایی ، توسط  ناتو وعساکر امریکا فضای اختناق وسیاه طالبانی ، فروکش وازبین رفته ، زنان توانستنذ که دوباره در همه عرصه های اجتماعی سهم بگیرند، نهادهای مدنی و وزارت زنان برای تامین حقوق زنان ایجاد وعلیه نیروهای عقب گرا که خلاف  تامین حقوق  مساوی میان مرد وزن در کشور میباشند مبارزه مینمایند؛ بدبختانه این پدیدها که ناشی از تاثیرات مفکوره های عقب مانده نظام فیودالی وماقبل ان که هنوز درجامعه حاکم میباشد ،صورت میکرد.

افراد وگروپهای  هستند که با استفاده سو از احکام مقدس اسلامی  تحت نام « احکام شرعیت  » میخواهند،زنان را از حقوق انسانی شان محروم کرده و از عرصه اجتماعی  وسیاسی وفرهنگی دور ساخته ونقش شانرا ضعیف نمایند.

ازانجایکه در این دودهه اخیر مبرهن است که خشونت علیه زنان در قرا و قصبات افغانستان گسترش چشمگیر یافته است. اعمال دلخراشی علیه ، زنان جوان ومحسن توسط پدر و یا شوهران وسایر اعضای خانواده ای انها، صورت گرفته که خلاف کرامت انسانی وقانون بشر درجهان میباشد. این اعمال از جانب  زورمندان وبقایای طالبان  که با همکاری اراکین بلند پایه دولتی درشهرو محلات انجام میدهند،  بدون فیصله محاکم دولت جمهوری اسلامی افغانستان  خود سرانه به جزای سنگین مانند:   قطع اعضای بدن ،سنگسار ،اعدامهای صحرایی وضرب وشتم وغیره،  محکوم  شده اند.

 نظر به احصاییه  کمیسون مستقل حقوق بشر در سال ۲۰۱۳ به تعداد ۴۱۵۱ مورد خشونت  علیه زنان به شیوه های گوناگونی در نزد انها ثبت شده که این رقم نسبت به سال ۲۰۱۲افزایش ۲۴.7 فیصد را نشان میدهد. شوربختانه افزایش خشونت نمایانگرعدم علاقمندی وتدابیر معین اموزشی  ،تبلیغاتی وجزایی، توسط نهادهای دولتی وعلمای دینی در استانهای کشورعلیه کسانیکه مرتکب همچو اعمال میشوند ، میباشد.

 مسوولین  با استفاده از پول ، قدرت ومناسبات منطقوی وقومی  مورد بازخواست جدی وقانونی قرار نگرفته وبه جزای اعمال  سنگین خود نمی رسند. این عمل باعث شده که خشونت علیه زنان گسترش یافته و حقوق انها پایمال گردد.  بدبختانه هستند افرادی،  درعالی ترین  سکان رهبری دولت  که علیه ریفورمهای مترقی به نفع زنان مقاومت مرد سالارانه کرده و انرا رد مینمایند. نمی خواهند که زنان  حقوق  مساوی در کشورداشته باشند وبا بهانه  های مختلف چهره های ارتجاعی خویشرا در عقب نهادهای دینی ومذهبی پنهان مینمایند. .

 خشونت  این پدیده ای تکان دهنده  سنتی که به بخشی از فرهنگ جوامع عقب مانده تبدیل شده است  سالانه منجر به مرگ هزاران  زن در سراسر جهان میشود.

ریشه های همه این مصایب ومشکلات همه جوامع ،ازجمله کشورما را دروجود ویژه گی های اجتماعی  وسیاسی  رهبران واعضای دولت  میتوان جستجو کرد که برای حفط وپوشش  منافع خویش عمل قاطعانه، علیه دشمنان مردم از خود تبارز نداده و این محافظه کاری موجب رشد وتکامل تبهه کاری  در میان مردم شده است.

سپس برای هدف نهایی مبارزه علیه رهایی زن از کلیه خشونتها ،لازم است تا در محور مبارزه نیروهای مترقی ، تجددخواه وسکولار اهداف اتی قرار گیرد: از میان بردن سنت وعقاید بوسیده کهنه فیودالی وتسلط سیاسی ان دراجتماع  ونوزایی فرهنگ مدرن به عنوان یک حرکت ملی ودموکراتیک مطرح گردد.  برای رسیدن به این اهداف بی نهایت انسانی  که دربرگیرنده تساوی کامل حقوق زن ومرد ،رفع هرگونه تبعیض ونابرابری بین زن ومرد ، ستم واستبداد گروهی ،میباشد. میتوان با همبستگی ،هموندی وهمسوگرایی تمام نیروهای دموکراتیک ملی ومترقی به پیروزی رسید.

فرخنده باد هشت مارچ وپیروز باد رهایی زنان از خشونت.

 

 

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۴ـ ۰۷۰۳

 

انتخابات ۲۰۱۴ درافغانستان، جنجال بحث برانگیر زمان ما

(قسمت دوم)

مساله صلح و امنیت و نقش قوای مسلح افغانستان

نوشته : ع. بصیر دهزاد

 

نویسنده این مقاله را با ارسال درود بر روح پاک ۲۱ شهید ، این سربازان قهرمان اردوی ملی ، این  فرزندان با غرور کشور آغاز میکند. مرگ این شهدای راه استقلال و آزادی انگیزه بود که هزاران فرد، حلقه و گروه های اجتماعی – سیاسی با ارسال پیام ها  احساس وطنپرستی شان را  یکبار دیگر به نمایش گذاشتند.

ما در هفته گذشته شاهد یک سلسله برآمد های انتخاباتی بعضی از نماینده گان کمپاین های انتخاباتی مربوط به دو سه کاندید ریاست جمهوری بودیم. برای من جالب بوده است که دو تن از نماینده های  کاندید ها همان تضاد های خونین که ادامه آن خون و آتش و بربادی بوده است ، را دوبار از طریق تلویزیون طلوع به نمایش گذاشتند. یکی باعطش و اشتیاق تمام اعدامهای سیاسی را  که در عراق حین سقوط صدام حسین صورت گرفت  را بهترین مثال قابل تطبیق در افغانستان میداند و اعدام ها را با شعار استقلال فکری در برابر مفکوره های « شرقی و غربی» در افغانستان مرتبط و لازمی میداند، وی موضوع بحث صلح و امنیت را بر این مساله متمرکز میسازد.  وی برخورد با مفکوره های شرقی و غربی را به حیث هدف انتخاباتی برای تامین « صلح و امنیت »  میداند. من از این آقا باید بپرسم که شما  بدون شک از همان مفکوره های جزمی دیوبندی تان رها نشده اید و بدون شک از کاروان رشد فکری و اجتماعی جامعه کنونی خیلی ها عقب مانده اید. آیا کدام فورمول دیگری برای تامین صلح و امنیت با وسایل صلح آمیز ، وفاق ، پذیرش یکدیگر دارید؟  . وی به اصطلاح عامیانه « گاو مرده را دلدلزار»  بیرون میکشد . یعنی خاطره های دردناک سی ساله را در سینه های پردرد زنده میسازد. از بریدن دست و سنگسار حرف میزند، در عین حالیکه از تطبیق  قانون اساسی موجود حرف میزند. اینها تفاهم ، سازش و پذیرش بخاطر منافع علیای کشور و باز ساختن جاده ترقی در وجود وفاق ملی را عملاٌ به تمسخر میگیرند. در واقعیت « در یک دست قرآن و در دست دیگر شمشیر» دارند. اینان بدون شک از همان حلقه با جنریشن ( نسل) اند که من در مقاله اول نسل عامل و ادامه جنگ یاد نموده ام. برای من این سوال و تشویش جدی مطرح است که انتخاب اینان ادامه تضاد ها و تحریک به عقده مندی هاست یا بدیل دیگر یعنی جواب انسانی و اخلاقی به خسته شده گان از جنگ، نفاق و زور گویی.

نماینده کاندید دیگری از برمانه « هفت صفحه ای»  برای صلح و امنیت افغانستان سخن میزند و بلاخره نماینده کاندید دیگری عجز ، نا توانی و عدم آگاهی اش را از برنامه امنیتی کاندید بیان میکند که وی از همان گروه کمپاین انتخاباتی  در تلویزیون" طلوع  صحبت میکند.

و بلاخره دیگیری دیموکراسی و حقوق زن را مشابهت به « احترام به یک خواهر و یک مادر» میدهد. آیا همین مفهوم حق انسانی، اجتماعی و سیاسی زن است که بحیث یک هدف انتخاباتی برای کرسی ریاست جمهوری افغانستان است؟

من باید این سوال را از انتخاب کننده نمایم که آیا انتخاب وی همین ایدیال های جنگ، تضاد، عقده و دشمنی و همچنان سو تعبیر از حق و عدالت خواهد بود؟

صلح و امنیت بدون شک در حالت و روان کنونی جامعه به مثابه آب حیات است که ملت و مردم افغانستان از سی و پنج سال بدین سو در تشنگی آن همه درد ها و آلام را متحمل شده اند. این تشنگی مردم مظلوم را « بعضاٌ در خوشباوریها » به وعده های سراب گونه واداشته است تا هر نظام و حکومت های مختله را با تمام فشار های مختلفه اجتماعی و محرومیت ها تحمل نمایند. اینکه ما چرا با این هدف بزرگ نایل نشده ایم، بحث های وسیع و یکی از مسائل جنجال بر انگیز است که بحث و تبادل نظر را در شرایط انتخاباتی متبارز تر از هر زمان دیگر میسازد.

یکی از عوامل باز دارنده صلح و امنیت در این بوده است که هر نیرو وهر طرف جنگ که خود در تمام ابعاد سهیم جنگ بوده اند، تمامی دیگر نیرو ها را محکوم و خود را براات داده  بر حق میداند. سهم خود را در کشتار صد ها هزار افغان مظلوم انکار میکنند. آنچه که تا حال از تعداد از کاندید های انتخاباتی شنیده شده است  همه فقط در برائت خود اند. پس میتوان «  به ساده گی »  این گناه بزرگ را دوباره  بر خود ملت قربانی شده متوجه ساخت؟ من بحیث یک فرد مدافع حقوق انسان مظلوم بر حق میدانم تا بر این ملت مظلوم، با تحمل و قربانی شده سر تعظیم فر آوریم و بر مظلومیت این ملت اعتراف و هر یک از سهم خود در جنگ و کشتار و دیگر مظالم در برابر قربانیان اصلی یعنی ملت بی دفاع معذرت بخواهیم. این به مفهوم معذرت یک طرف جنگ و منازعه از طرف یا طرف های دیگر نیست بلکه به خاطر سهیم شدن در یک روند صلح و امنیت صادقانه به پیشگاه ملت یک تعهد بی ریا را بدهیم. پس این سوال مطرح میگردد که کاندیدان و معاونین آنها که در بی ثبانی و جنگ های تحمیلی خود عامل و طرف بوده اند نه تنها سرکشانه در برائت خود و محکومیت دیگران تلاش میورزند و حاضر به معذرت خواهی نیستند، پس چگونه میتوان به تعهد و اهداف انتخاباتی آنان در ایجاد صلح و امنیت اعتماد نمود؟

معضله دیگر در عدم بیان و توضیح هدف انتخاباتی بصورت دقیق و آن فورمول که چگونه میتوان صلح و امنیت را در ۵ سال آینده ، در یک حد قابل باور،  به وجود آورد. این فورمولبندی در چوکات نقاط قابل دقت  ، بیان و توضیح میتواند قابل اعتماد و جلب روان جامعه در انتخاب یک رییس جمهور خوب خواهد بود که در زیر به توضیح گرفته میشوند:

عمده ترین مساٌله مرتبط بر صلح و امنیت عبارت از تعریف صلح و تعریف دشمن و موضع روشن در برابر دشمن ملت و حاکمیت ملی افغانستان است . بدین معنی که ملت ما در برابر یکی از  مکار ترین دشمنان  دائمی قرار دارد. هدف ما  ملت و مردم پاکستان نه  بلکه دستگاه استخباراتی آن است. این دشمن مشترک افغانها اعم  در زمان حاکمیت ظاهر شاه، سردارمحمد  داود خان مرحوم، حکومت  های سه گانه بین سالهای ۱۹۷۸-۱۹۹۲، حاکمیت تنظیم ها ، تحمیل و کمک تسلیح عقب مانده ترین عوامل وحشت به شیوه قرون اوسطایی و بالاخره که حمایت بیشرمانه و واضیح از طالبان در کشتار انسان های جامعه ما که با بی رحمی و قصاوت حیوانی انسانها را سر میبرند. اگر این دستگاه استخباراتی در زمان جنگ های بر ضد حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان تنظیم های جهادی را کمک میکردند ولی هدف شان ادامه همان جنگ اعلان نا شده بر ضد سرزمین و ملت افغانستان بوده است که از بیش از ۵۰ سال بدین سو ادامه دارد.

 اظهر من الشمس است که بعضی از کاندید ها علی الرغم اینکه تبلیغات شان بوی وحشت، دود و آتش و دشمنی را به مشام میرساند، در مواضع دیگر انتخاباتی خود خاک در چشم ها میپاشند و از موضوع عمده یعنی نقش استخبارات پاکستان در بی ثباتی افغانستان  و عواقب وخیم آن برای ملت ، مردم و حاکمیت افغانستان ملی طفره میروند.  از نظر نویسنده این مسایل با اهمیت  برای هر انتخاب کننده باید یک معیار برای انتخاب یک کاندید مورد نظر باشد.

ما در شرایط کنونی و اهمیت مساله صلح و ثبات برای افغانستان نمیتوانیم موضوع  جنگ و نقش طالبان در جنگ و آوردن صلح را کم اهمیت بدانیم. ولی اصل مساله در آن است که کدام برخورد دقیق و مطابق روان جامعه در برابر این طالبان میتواند هم اعتماد بر انگیز باشد و هم در یک فورمول مطرح گردد که مساٍله دولت، حاکمیت دولتی، قانون اساسی ، توانایی و تفوق غیر قابل انکار نیروهای مسلح کشور نباید با نیروی طالب یک ترازوی معیاری برای مزاکره و تفاهم باشد و همچنان باید بصورت دقیق یک تفکیک را بین آن نیروی طالب که آماده مزاکره و صلح و پذیرش محتوای قانون اساسی ، ارزش های که در ۱۴ سال اخیر شکل گرفته اند و آن طالبان که در تبانی با استخبارات پاکستان، القاعده و نیرو های دیگر مرموز بیرون مرزی در  قاچاق مواد مخدره، انفجارات ، وسیله شدن حمله های پاکستانی ها بر قلمرو کشور ما ، سر بریدن اسیران جنگی ودها مظالم دیگر ضد بشری ذیدخل و سهیم اند. گروه نامبرده دومی طالبان که دیگر تمام خصوصیات افغانی خود را در معامله با خارجیان به خصوص استخبارات پاکستانی از دست داده اند، نمیتوان بحیث طرف مصالحه ، مفاهمه و مذاکره تلقی نمود بلکه دولت و کاندید ریاست جمهوری باید موضع خود را در این تفکیک  مشخص وروشن سازند. هر گونه خموشی و طفره رفتن از این موضوع « فوق العاده » مهم بیان اهداف مرموز و پوشیده خواهد بود به جز  احتمال یک معامله با دشمان افغانستان و حاکمیت ملی  چیزی دیگر را نمیتواند افاده دهد.

چنانچه نویسنده قبلاٌ در سلسله چند مقاله خویش تحت نام « دیداری از کابل ، یک گزارش تحلیلی» بیان نموده بود که نقش نیرو های سه گانه قوای مسلح کشور ( اردو، امنیت ملی و پولیس ملی) روز بروز به یک گردان با اعتماد در دفاع از سرحدات و حاکمیت ملی و مبارزه در برابر دهشت افگنان طالبی و استخبارات پاکستان تبدیل میگردند. اکنون سهمگیری مستقلانه این نیرو ها بدون کمک های جنگی ناتو متبارزتر است. فقط معاملات پس پرده ، سناریو های گنگ و وجود وجدان های خریده شده با عث تلفات این نیرو ها  گردیده است. این نیرو ها با موجودیت معضلات مانند   خفظ نفوذ حلقات تنظیمی، موجودیت تعداد بیشمار افراد بدون مسلک و اداره نظامی و تحصلات نظامی ، با روحیه وطنپرستی ، با شهامت در برابر دشمنان وطن و مردم میجنگند. آنان با عدم موجودیت سلاح های ثقیل مدرن که برای یک اردوی مجهز ضروری است، توانائی جنگی خود را به نمایش میگذارند.

این نیرو های مسلح و بخصوص اردوی ملی افغانستان به یک نوسازی ضرورت دارد تا با توانایی بهتر مسلکی ، روحیه بهتر رزمی و داشتن اسلحه  مدرن در بخش های زمینی و هوایی در حد قابل حساب در منطقه باشد. با در نظر داشت موقعیت جیواستراتیژیک افغانستان موجودیت یک اردوی قوی و نیرومند نه تنها عامل ثبات و امنیت است بلکه وسیله با اعتبار برای پرستیژ دولت و عطف توجه و گوش دادن به خواست های ملت، دولت و مردم است.   تا بحال و از طرف کدام کاندید یک هدف قابل اعتماد  انتخاباتی در این عرصه عرضه نگردیده که چگونه نیرو های مسلح افغانستان در یک  سیر رشد یابنده « دفاع مستقلانه » قرار داده خواهد شود. مثلاٌ اگر ما اکنون چند صد هزار سرباز اجیر و معاشخور در نیرو های مسلح داریم  که به گفته آقای اشرف غنی احمدزی در پرداخت معاش و دیگر مصارف جنگی به کمک های ایالات متحده و دیگر کشور ها وابسته هستیم،  ممکن احیای مکلفیت عسکری اجباری یک فورمول الترناتیفی باشد که در یک روند چند ساله قابل تطبیق باشد. مفاد و نقاط مثبت عسکری مکلفیت ( جبری) در ذیل قابل بحث و پیشبینی است:

اول: هر تبعه کشور دین وطنی خود را در دفاع از وطن و سرحدات و حاکمیت ملی ادا مینماید.

دوم: جوانترین و با انرژی ترن افراد در نیرو های مسلح شامل میشوند.

سوم: سرابازان بدون اخذ معاش و یا با معاش حد اقل شامل خدمت میشوند.

چهارم: سربازان ترخیص شده نیروی ریزرفی در شرایط ضروری و حالات فوق العاده دو باره قابل احضار اند.

پنجم: روحیه رزمی و دفاع از ناموس وطن در جریان اموزش عسکری در حد وسیع مردم ارتقاٌ میابد

ششم: محفوظ بودن نیرو های مسلح از نفوذ دشمنان در سیستم عسکری دوره ای جبری کمتر است تا در استخدام های طولانی.

مساله امنیت، صلح و ثبات ، مهار و غلبه بر جنگ و عاملین جنگ یکی از مهمتری سنگپایه های موجودیت و بقای یک دولت و تضمین برای حفظ استقلال ، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی در یک سرزمین است

یکی از معضلات که صلح و ثبات و امنیت را در کشور لرزان و سوال بر انگیز میسازد، سواستفاده از مفاهیم پر ارزش مانند دموکراسی و آزادی بیان، مطبوعات و قلم میباشد یعنی موضع متزلزل ، سازشکارانه و حتی در دفاع از طالبان تعداد از اراکین دولت و حکومت میباشد. اینان با استفاده نا جایز در دموکراسی و آزادی بیان ، از این دو عنصر تسجیل شده در قانون اساسی  توسط آنان به غرض اهداف ضد ملی و ضد حاکمیت ملی  و سازش نا مشروع و معامله با نیرو های دشمن و بر علیه سنگپایه های متذکره فوق عمل مینمایند. در حقیقت آنان با تیشه در دست داشته بر ریشه های صلح و امنیت و دموکراسی می کوبند. برای وضاحت موضوع میخواهم بیان نمایم که تعداد از افراد که در یک معامله به مفاد و طرفداری نیرو های ضد دولتی و نیرو های وابسته به استخبارات پاکستان ودیگران در عقب میکروفون های پارلمان و دیگر نهاد های دولتی ، سیاسی و اجتماعی  به نفع و یا حمایت از طالبان تبلیغ میکنند ، باید با وسایل قانونی و عدالتمندانه مورد ماٌخذه قانونی قرار گیرند. مثال های در این مورد وجود دارند که بعضاٌ میتوان در حکم جرائم ضد امنیت داخلی و خارجی دولت مورد بررسی عدلی و قضائی قرارگیرند. این چنین عمل آنهم از نام یک نماینده پارلمان و یا یک وزیر و یا یک والی دولت نه تنها مایه تعجب است بلکه زمینه ساز تقویه مورال دشمن و تضعیف مورال نیروهای مسلح و همچنان ادامه بحران اعتماد بر دستگاه دولت میشود.

آنچه تا حال دیده شده است در هیچکدام ار برنامه های انتخاباتی پیرامون این چنین مسایل دارای اهمیت جدی کدام وضاحت داده نشده است ویا از آن طفره رفته شده است. هر کاندید در برنامه انتخاباتی خود روی صلح و مصالح علیای ملت مسایلی را مطرح ولی در قالب مفاهیم و گفته های عام یعنی اینکه یک فورمولبندی که نمیتواند روان ( در عمق بحران و بی اعتمادی ) انتخاب کننده را بخود جلب نماید.

قابل تاکید و دقت است که ما با دول و ملت های مسلمان در رابطه همدینی هستیم ولی با ملت های دارای دولت و حاکمیت قرار داریم که آنها به مانند بعضی از  ما ها به « اخوات اسلامی » نمی اندیشند بلکه به منافع خود. روی همین دلیل است که ما از تعداد آنها اخوت اسلامی نه بلکه به جز دشمنی و توطئه ضد استقلال و حاکمیت ملی و ادامه جنگ و پشتیبانی از جنگجویان وحشت زا  چیزی دیگری بدست نیآورده و نخواهیم هم بدست آرد. طبعاٌ انتخاب کننده باید این سوال را از کاندید نماید که چرا روی این موضوعات عمده حیاتی با حاشیه روی باز هم در فکر فریب ملت و مردم اند.

یکی از زمینه های ممکن برای حفظ سرحدات و جلو گیری از ارسال، نفوذ و ورود شرر افگنان طالبی و همدستان خارجی شان مهم به نظر میرسد که  حفظ و ستر سرحدات توسط تقویه قوای سرحدی حایز اهمیت برای یک برنامه استراتیژیک نظامی افغانستان خواهد بود که در پهلوی سایر نیرو های مسلح کشور در یک مبارزه هدفمندانه راه های عبوری و ورود اپوریسیون مسلح را  مسدود و به موقع در برابر آنان اقدام نمایند. البته در شرایط کنونی و بحرانی و جنگی این یکی از وظایف موثر دولت در پروسه صلح و ثبات  خواهد بود.

 در دوران حاکمیت رییس جمهور کرزی ما شاهد رهائی صدها ها طالب و جنگجویان بوده ایم که هر کدام در یک حدی معین مرتکب جنایات شدید جنگی و بشری گردیده اند و در پاکستان تعلیم دیده اند و به افغانستان فرستاده شده اند تا سر ببرند، انفجار انتحاری دهند ولی رییس جمهور با سو استفاده از صلاحیت های خویش « به گمان اغلب » در یک سلسله معاملات پس پرده این افراد بازداشت شده را ، در حالیکه محکوم به مجازات شده اند، رها نموده است. نویسنده از رهائی یک نوجوان که در سن صغارت فریب خورده است میتواند درک داشته باشد و لی نه به آنهای که عمداٌ و قصداٌ و با آگاهی از مجازات پشبینی شده در قانون به چنین اعمال ضد انسانی دست زده اند. نویسنده بجا میداند تا اخذ تصمیم در برابر عفو و رهائی افراد محکوم به مجازات ضد امنیت ملی در صلاحیت پارلمان افغانستان قرار گیرد. چنین تصامیم در قید صلاحیت های پارلمان موجه تر و قانونی تر به نظر میرسد.

این عمل رییس جمهور خود ادامه بحران و بی اعتمادی نسبت به آینده و اثرات آن در  مورال نیرو های مسلح بخصوص اردو ملی میتواند باشد. سیاست های پس پرده رئیس جمهور با بعض از حلقه های طالبان « احتمالاٌ در تبانی با استخبارات پاکستان و غرب » خود معضله بر انگیز بوده است. نویسنده با آنکه ایجاد تماس ها با نیرو های اپوریسیون را رد نمیکند ولی مشکل در آن است که اگر چنین روابط  پس پرده بدون آگاهی پارلمان و اورگانهای زیربط دولتی صورت میگیرد، بیان یک خود کامه گی است که مسوولیت پذیری رییس جمهور را در ایجاد و ادامه بی اعتمادی از آینده را متبارز و قابل بررسی میسازد.

در جو انتخاباتی کنونی عطف توجه جدی و صادقانه و دادن الترناتیف های قابل قبول وتعهد های واضح ، البته با فومولبندی  که انتخاب کننده را معتقد به یک انتخاب خود بسازد، موضوع جدی و حیاتی برای ملت، مردم و جامعه در پنج سال آینده خواهد بود.

ادامه دارد

 

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۳ـ ۰۲۰۳

 

 

 

         صدای زن ، صدای تاریخ است

 

نا دیه کوچی

 

زمانیکه بشریت پا به هستی گذاشت زنده گی را با تلاش ومبارزه آغاز کرد.  و انسان که بخاطر زنده ماندن وامرار حیات خود در مبارزه با گرسنگی ومشکلات طبیعی دست وپنجه نرم میکرد ، برای بدست آوردن نیازمندی های حیاتی خود  به کار وحرکت نیاز داشت و در نتیجه کاروکوشش به دستاورد های اولیه مایحتیاج زنده گی دسترسی پیدا کرد .که با تشکیل خانواده روابط اتنیکی روبه گسترش نهاد وانکشاف روابط خانواده گی روابط کاری را درپی داشت تا رفته رفته طوایف وگروهای انسانی در طیف وسیعتری شکل گرفت که در نتیجه  آن ، کار مشترک پیریزی گردید . تا دراین پروسه با رشد دستاورد های ابتدایی ورفع نیازمندی های اولیه گام های دیگری برای جستجوی بیشتر برداشته شد که زور مندان را از دیگران متمایز میساخت و تقسیم وظایف کاری گروهای انسانی به انقسام قشری وبعد ها طیقاتی منجر گردید از همین جاست که شیرازه کار مشترک از هم پاشیده ومفکوره تقسیم نعمات مادی بمیان آمد و با تمر کز دستاورد ها در میان انسان ها موقف های متفاوتی پدیدار گردید که با تبعیض ،تعصب وتخالف همراه بود .به این ترتیب پس از دوره معین مادرسالاری ، نخستین قربانی تعصبات وتبعیضات ، قشر زن بود که در درازنای تاریخ از آن رنج برده است .

 از آن زمانی که پای استثمار ودست ستمگار برعلیه زن به پیش کشیده شد ، صدای داد خواهانه وصدای مبارزه تاریخی زنان در جهان طنین افگند واین مبارزه بخاطر نجات زن دردوره های مختلف تاریخ  به اشکال گوناگون ادامه یافت. بنا بر آن نمیتوان تاریخ مبارزات زنان رنجدیده جهان را به یک یا دو قرن اخیر ویا یکی از سالروز ها همچون هشتم مارچ خلاصه ساخت . بلکه صدای داد خواهانه زنان آزاده جهان از همان آغاز در برابرستمگری های ظالمانه زورگویان ، کارفرمایان وآقایان متعصب وستمگر منحیث عکس العمل آزادی خواهانه جریان داشت وپرچم عدالتخواهی زنان در قله های شامخ تاریخ سراسر جهان دراهتزاز. مبارزات تاریخی زنان جهان در دوره های مختلف با این تفاوت که صدای مبارزه خواهی زنان در حدود صد یا یکنیم صد سال قبل بشکل منظم ومتشکل ودر چهارچوب نهضت ترقی خواهانه وجنبش جهانی زن تبارز یافت واین پروسه الی اکنون ادامه دارد .در حالی که پیشروان مبارزین راه نجات انسان وشیر زنان قهرمان و آزاده جهان را که در خاطره های تاریخ  نام وحرمت جاودانگی دارند یاد آنها وتمام زنان قهرمان ، آزاده ورنجدیده وپیشروان جنبش سراسری زنان جهان را گرامی میداریم ، هم اکنون توجه جهانیان را به صدای داد خواهانه زنان رنجدیده  و آزاده  افغانستان معطوف میداریم .

زنان مظلوم ورنجدیده کشور ما متاسفانه در زیر چکمه های خونین جباران متعصب ومیرغضبان دوره حجر در حالت جانکاه بسر میبرند.در چنین عصری که دانشمندان  جهان فضا را به نفع انسان تسخیر می کنند در کشورعقب نگهداشته ما تا هنوزمشکل ابتدایی زنان درروی زمین حل نگردیده است.در چنین عصری که انسان نوین به انترنیت وتکنالوژی پیشرفته دسترسی دارد ودرین عصری که زنان در کشور های پیشرفته جهان همسطح مردان در مواقف، مدارج ومشاغل عالی قرار دارند ، در کشور ما هنوز نیمی از پیکر جامعه یعنی زنان ، کماکان درزیرشکنجه های قرون وسطایی و سیه روزی قرار دارند .در کشور ما که سردمداران آن دم ازامنیت وآزادی می زنند ، وجامعه جهانی را به کمک گرفته اند تا هنوز اکثریت زنان کشور از حقوق اولیه وآزادی ها وحق تعین سرنوشت خود محروم اند .متاسفانه اکثریت زنان کشور ما در شرایطی قرار دارند که جامعه عقب نگهداشته شده کشور ما شاهد بد امنی ، قانون شکنی ، بی عدالتی ،فقر ،جبر ، ستم وزورگویی ،جهل ومرض ،فساد مالی واداری، وحتا سرکوب خونین قشرزن میباشد .در حال حاضر زنان رنجدیده کشورما چشم انداز روشنی برای حال و آینده شان ندارند ودربی سرنوشتی بسر می برند وافغانستان به زندان عمومی زنان مظلوم ورنجدیده مبدل گردیده است .البته هستند کسانیکه با تشکلات فرمایشی وتبارز جمعامد های کلیشه یی آنهم در سالی یکبار با راه اندازی پر زرق وبرق ، محافل روز جهانی زن را به نمایش میگیرند .ولی آنان باید بدانند که با این گونه نمایشات فرمایشی ومزورانه نمیتوانند وضع رقتبار زنان اکثریت جامعه را از نظر ها پنهان نگهدارند .مسلماً این گونه نمایشات نمیتواند وضع  زنده گی رقتبار زنان را تغیر دهـد .

یگانه راهی که برای زنان رنجدیده وبلا کشیده کشور ما وجود دارد هما نا کار ومبارزه علیه جهل وخرافات ، ظلم وبی عدالتی بمنظور رهایی از چنگال خونین مرد سالاران بیرحم است ودر گام نخست تشکل زنان ترقی خواه وطندوست ومومنه های پاکنهاد کشور به دورسازمان سیاسی ترقی خواهانه وجنبش سراسری زنان این رهروان حزب دموکراتیک ، حزب ترقی خواه حزب مردم افغانستان وسایر سازمان ها واحزاب ترقی خواه وعدالت پسند و یگانه تکیه گاه مطمین وطنپرسی وآزادی خواهی میتواند راه نجات میسر گردد وازین طریق صدای رسا وبر حق زنان رنجدیده کشور ما را بگوش جهانیان خواهند رسانید .

زنده باد جنبش آزادی خواهی زنان رنجدیده جهان .

 

انتخابات ۲۰۱۴ در افغانستان، جنجال بحث بر انگیر زمان ما

نوشته : ع. بصیر دهزاد

 

با تمام سر در گمی  های ناشی از سیاست های  گنگ و خطرات احتمال معاملات نا مشروع و پس پرده در هرم قدرت سیاسی یعنی دستگاه ریاست جمهوری ، مردم کشور در آستانه انتخاب یک رییس جمهورجدید قراردارند. با ارایه برنامه های انتخاباتی توسط یازده کاندید  ممکن مردم  در هر یک از برنامه های ارایه شده بخشی از آرزو ها خود را قابل پیش بینی بدانند و  به نیت وفال نیک درحقیقت دل به دریا زده  یکی را برتر از دیگران دانسته رای خود را به یک صندوق رای مورد نظر بیاندازند.

از جانب دیگر با آغاز و در موازی با کمپاین های انتخاباتی در افغانستان  پدیده های به مانند اشباح یا  " اژرد ها ی داستان های خیالی"   در پرواز اند و  در ساحه معین  دور میزنند  تا همه جنگل پر حیاهو را در کنترول و در گرو طعمه خود داشته باشند و زمانی هم با کشیدن یک آتش از دهن خود رقیب را در آتش بتواند بسوزاند. با کلمات دیگر میتوان این جو انتخاباتی را به یک تنور داغ هم تشبیه نمود که هر کسی نان خود را آن میپزد. این شبه خبیثه دشمنان حاکمیت ملی ، استقلا ل و وفاق ملی مردمان کران تا کران افغانستان اند که تلاش مینمایند تا محور توجه انتخاب کننده را از انتخاب یک برنامه انتخاباتی،  به تازه ساختن تضاد های سی سال جنگ در افغانستان سوٌ میلان دهند. برای تثبیت این ادعا ، برامد های قابل توجه و دقت در زوز های اخیر را نباید از نظر دور داشت. منظور نویسنده توجه و دقت به مسائلی اند که خطری جدی رادر  برای بقا و زنده ماندن ارزش های  به وجود می آورد که در تقریباٌ ۱۴ سال گذشته " ولو به شکل نیم جان" شکل گرفته  اند و این ارزش های با اهمیت  میتوانند برای نسل بالنده جوان و نیروهای ترقیخواه و وطنپرست تضمین بقا درپروسه های اجتماعی- سیاسی آینده  باشند. من در اینجا هدف گفتار و هوشدار خود را تنها به نیرو های چپ ( که متاٌسفانه در عمق تضاد های گذشته، بی اعتمادی و پراگنده گی به سرمیبرند) متمرکز نمیسازم بلکه هدف من در مفاهیم عمومی و وسیعتر متوجه به یک کتله  وسیع اجتماعی – سیاسی متمرکز است که خود را معتقد ومدافع  مفاهیم و ارزش های  مانند جامعه مدنی، حقوق بشری و آزادی های دیموکراتیک ( آزادی های مشروع ) ، حقوق و مصئونیت زن در کسب جایگاه اجتماعی، سیاسی و حقوقی اش  ، مصوونیت طفل و خانواده از گزند رقتباز خشونت که تضمین برای  حقوق و  رشد جسمی و روانی اش میباشد، دفاع از ملت واحد و پروسه ملت سازی، سیاست های فرا قومی و فرا زبانی، موجودیت یک سیستم سیاسی بر بنیاد عدالت حقوقی میدانند و دها مسائل دیگر که تضمین و بقای ملت واحد و سر زمین پر افتخار و حاکمیت و منافع ملی با کلتور و فرهنگ ملی در آن نهفته اند، میباشد.

اگر در یک جهت ما به انتخابات چشم دوخته و دل بسته ایم از جانب دیگر و در موازی با پروسه ها ، حوادث گنگ و پیچیده و بعضاٌ جالبی در جریان اند: رییس جمهور کرزی از توافقنامه امنیتی با ایالات متحده آمریکا همه ملت را به مانند " جنگ مار و موش خرما " در انتظار گذاشته است. این عمل وی خود یکی از عوامل حفظ و ادامه بحران و بی اعتمادی میان اتباع ملت است. برخورد رییس جمهور کرزی  با قضیه زندانیان بگرام که از ۱۴ سال بدین طرف هیچ مشکلی بین دولت افغانستان و ایالات متحده نبود ، اکنون به یکباره گی به موضوع روز ، پرخاش و چانه زنی مبدل شده است . وی در چندین مساٌله در ماه های اخیر رهبری اش به عنوان یک رییس جهمور " خود کامه"  عمل نموده است. وی به  همه مشوره ها ، انتقادات و مخالفت ها پشت پا زده  و یکباره به یک کرکتر ضد امریکایی مبدل شد.

ملا آغا جان معتصم از نام یک تعداد از رهبران طالبان و کنفرانس شان در امارات ابلاغیه را به نشر سپرد و آماده گی خود و گروه اش را برای مذاکرات صلح اعلان میکند. در عین زمان که طالبان دیگر که از سهم خود در این ابلاغیه و شرکت در کنفرانس انکار میکنند،  با یک دست شان سر میبرند و به جرایم اشد ضد بشریشان ادامه میدهند و با سر های بریده شده  فوتبال میکنند، در تصویر های دیگر برای سربازان دولتی که گویا به آنها تسلیم گردیده اند ، گل میپاشند و به استقبال شان صف آرائی میکنند، بلی همان  طالبان  که در سالهای حاکمیت شان در افغانستان رادیو ها و تلویزیون ها را حلق آویز میکردند، حتی تصویر ها را از لوحه های ترافیکی پاک میکردند و آنرا " بت پرستی"  تلقی میکردند، اکنون از کشتار های شان تصویر میگیرند و نشر میکنند و نشان میدهند که در جهان پیشرفته کنونی ، در کدام سطح کلتور عقب مانده ، قصی القبی و بی رحمی خود را بنام اسلام و امارت اسلامی به نمایش میگذارند و نشان میدهند که  به هیچ قانون و نورم های انسانی پابند نیستند. موضوع مصالحه با طالبان و امضای توافقنامه امنیتی با آمریکا درست همان سفسطه "  تخم و مرغ"  را تکرار میکند که کدام مقدم تر باید باشد.

آقای دیگری ازتلویزیون رسمی دولتی افغانستان از بررسی جرایم جنگی و عدالت  به شیوه خودش حرف میزند و تمام تلاش های دیگری را که تا اکنون صورت پزیرفته اند مورد سوال قرار میدهد.این فرد ادعا میکند که با دولت هالند حرف های و پلان های محرم  دارد که نمیخواهد آنرا افشا نماید (" .... من با دولت هالند تعهد دارم....") . وی که خود را کارمند سابق وزارت خارجه هالند معرفی نموده ادعا دارد که تمام گزارش ها در مورد  جنایات ارتکابی جنگی توسط نهاد های حقوق بشر در افغانستان قابل سوال است زیرا در این اورگانها " حرب وحدت اسلامی " مسلط است. این دارنده " دیپلوم دوکتورا " از بخشی از جنایات جنگی دوره سی ساله اخیر طفره میرود. صرفاٌ به دلیل اینکه سازمان متعلق به خودش ( حزب اسلامی افغانستان) را هم براات دائمی دهد و هم خود را یک دست اندرکار جدید بررسی جنایات جنگی معرفی نماید. وی به وضاحت از اپوزسیون دولت نام میبرد ولی تا اخیر نمیگوید که " بلی من هم از حزب اسلامی هستم" . عضویت و یا سمپتی به یک سازمان سیاسی حق طبیعی هر فرد است ولی برای من این سوال مطرح میگردد که وی چگونه خاک در چشم یک دولت دموکراسی لیبرال میزند و اکنون به یکباره کی عدالت پسد میشود و نهاد های جامعه مدنی و حقوق بشر درافغانستان و گزارشات آنان را مورد شک ، تردید و سوال قرار میدهد.

هدف نویسنده عطف توجه به مسائل سوال بر انگیزی است که در موازی با روند انتخابات و بخاطر تحت تاٌثیر قرار دادن  این روند به منظور تحقق اهداف "خاص"  فعال گردیده که بحق میتوان بدان اهداف پس پرده اطلاق نمود.

مرتبط بر موضوع انتخابات این مساٌله هم قابل پیشبینی است که رقابت های انتخاباتی در قدم های بعدی به طرف ائتلاف ها و معاملات معین خواهد رفت و یکی به نفع دیگیری خواهند گذشت. اولین سیگنال ها در این مورد در هفته گذشته هم مورد اشاره منابع خبری قرار گرفت. اگر در یک جهت  در کمپاین های انتخاباتی کم و بیش شعار های عدالت، اصلاحات در اداره دولت ، احترام به ارزش های قانون اساسی و رفع مظالم در سیستم سیاسی  داده میشود ، در  جهت دیگر  در  این  پروسه انتخاباتی از شعار ها ی داده میشوند  که وحشت ، دود و خون و آتش جنگ های سال های ۱۹۹۲ – ۱۹۹۶ را در خاطره ها دوباره زنده میسازد، از همان ایده های خشن ولی با لحن " مد سیاسی روز" وعده های  صلح و زدودن فساد و عدالت  داده میشود که نه تنها بوی یک استبداد قرون اوسطائی را به مشام میرساند و در عین حال به اصطلاحات و کلمات توسل صورت میگیرد که دیگر در شریط کنونی و کثیر الفکری جامعه افغانی ما  و همچنان تفاوت های عمیق میان نسل های قبل از جنگ، جریان جنگ و ۱۴ سال اخیر در تقابل و ناپزیری قرار دارند.

برای توضیح گفته فوق ما میتوانیم  جامعه ( فعال) افغانستان کنونی را به سه دسته تقسیم نمائیم: یکی نسل عامل و بقای جنگ سی ساله است که قبل از جنگ های متذکره بر بنیاد اندیشه های مختلفه در سیاست ها فعال گردیدند، در عمق تضاد های فکری و اندیشه وی به طرف های جنگ تبدیل گردیدند واکنون میخواهند در همان قالب اندیشه ها و سیاست های خشن ، کلمات نرمتر را انتخاب و خود و برنامه خود را جلایش دموکراسی و عدالت ( مشروط) دهند. این نسل بدون شک در حال اضمحلال اند و نباید دیگر از این واقعیت چشم ها را بست.

نسل دومی نسل میانه است که خود قربانی اصلی جنگ است و تعداد از این نسل خود مواد و چوب سوخت در جنگ بوده اند. اکنون تعداد زیاد این نسل خسته از جنگ در دو حالت قرار دارند. اولاٌ که سوالات بیشماری برای شان لاینحل باقی مانده که چرا جنگ نمودند و برای کی و برای چه. آنها جواب های خود را از رهبران خویش بدست نمیآورند و لی در عین زمان برای شان مشکل است تا با همان خط فکری و سیمپتی خود خدا حفظی نماید. این نسل در یک جو روانی غبار آلود قرار دارند که به ساده گی و حتی با  احساسات ناشی از درد ها و آلام جنگ و آسیب های فردی و خانواده گی شان با دیگران و بخصوص کاندید های ریاست جمهوری بر خورد میکنند. بدین معنی که به عوض نقد برنامه ها ، افراد و شخصیت های را به نقد و تخریب میگیرند. نسل سوم نسلی جدید است که با جنگ و فرهنگ جنگ و زور در یک تقابل آشتی نا پذیری قرار دارد. این  نسل جدید و جوان که روز به روز  به تسلط و سیطره رشد یابنده  در شاهرگ های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه افغانی  دست میابد. نسل جوان و بالنده در حالیکه با دو نسل دیگر بخصوص نسل اول ( در حال اضمحلال)  دیگر بیگانه اند . غیر طبیعی نیست که نسل اول و نسل سوم ( جوان و جدید)  ممکن به مشکل  راون، خواست ها و ضرورت های یکدیگر را درک نمایند و نمیتواند یکی  خود را در جایگاه دیگر قرار دهند. یکی نسل ایدیالوژی های  سیاسی و مذهبی  بنیادگرا است و دیگری نسل  که با انکشاف تکنالوژی معلوماتی  معاصر بزرگ شده اند  و دارد به نسل تعین کننده تبدیل گردند.

پس این سوال هم مطرح بحث است که ایا نسل جوان و نسل قربانی جنگ میتوانند خواست های و آرزو های خود را در پروگرامهای انتخاباتی ۱۱ کاندید ریاست جمهوری  در یابند یا نه؟  

 از بر نامه های انتخاباتی و مناظرات تلویزیونی تا بحال میتوان بر داشت های مختلف را  بدست داد. مشکل برزگ در این است که اکثریت  کاندید های کنونی  ریاست جمهوری  با کرکتر های  کهنه و شیوه های "  فقیرانه سیاسی "  برنامه های شان را عرضه میکنند و میخواهند در همان قالب ( بعضاٌ نصیحت معابانه و وعده های بدون امکانات ) قلب ، رای و روان انتخاب کننده گان را صاحب گردند.

در برنامه های انتخاباتی تمامی کاندیدان " بدون استثنا " مسائل استاندرد مانند مبارزه بر ضد فساد و مبارزه بر ضد پروسس و قاچاق مواد مخدر توسط مافیای زنجیری که در دستگاه دولت تسلط دارند، برخورد با مساٌله صلح و موقعیت در برابر طالبان، حاکمیت قانون ، اصلاحات و تغیرات در سیستم سیاسی و احتمال تغیرات در قانون اساسی ، برخورد با نیرو های خارجی و شیوه برخورد با جامعه جهانی مطرح گردیده اند. البته با تفکیک اینکه دو یا سه کاندید از برخورد با مساٌله صلح با طالبان ، شیوه که متضمن حاکمیت قانون باشند، وضاحت لازم را نداده اند. برخورد با همسایه گان و پالیسی مشخص سیاسی – دیپلوماتیکی شان صرفاٌ در عمومیات مطرح گردیده است . درحالیکه نیرو های روشنفکری و نسل های جوان و قربانیان و خسته شده گان از جنگ در انتظار برنامه های ویسعتر ، با امکانت عملی میخواهند در انتخاب شان معقول و دقیق بیاندیشند و در یک انتخاب خوب به ارضای روانی خود نایل گردند که در پی آن سالها در محرومیت و آرزومندی برای آینده بوده اند.

بطور مثال اگر جناب سیاف چهار هدف اصلی خود را اساس مقدم و مهمتر از " انکشاف  در مراحل بعدی" افغانستان مطرح میکند، مسایل رشد، انکشاف و تغیر  را در قالب ایده های توضیح میدهد که فکر کنم این ایده برای یک جامعه کوچک و محروم از همه پدیده های مدرن کنونی که صد ها سال قبل از امروز بوده است، ممکن خیلی ها خوب قابل تطبیق میبود .برنامه های وی متکی بر ایده های است که منبع و منشه از ایده ها و اساست میگیرند که صد ها سال قبل از بطن فساد و نا برابری های اجتماعی در اجتماع  کوچک بروز کرده و شکل گرفته اند، با انکه هدف وی ممکن از نظر خودش خوب و از نظر انتخاب کننده "  خیر خواهانه " باشد ولی در تطبیق آن ایده شک و گمان و عدم اعتماد غیر قابل انکار است. اگر من در موقف یک انتخاب کننده باشم ممکن دها سوال پیرامون اهداف برناموی آقای  سیاف را مطرح کنم  که جواب آن در فورمول های اجرایی برای یک ملت قریب به سی میلیونی و انکشافات علوم و ارزش های بشری در دوران معاصر نا ممکن به نظر میرسد.  

ویا اگر در کمپاین های انتخاباتی شعار ها ی داده شوند که دوران جنگ های سی ساله و درد ها و آلام را یکبار دیگر در خاطر ها زنده سازد، نمیتوان بدان یکبار دیگر اعتماد نمود. بعضی از کاندید ها خیلی ها محتاطانه و یا با طرز دید خود شان  مسایل حقوق بشر ، آزادی های مدنی ، حقوق زنان  را به اشاره میگیرند.

با آنکه دو سه کاندید ریاست جمههوری افغانستان بصورت نسبی و در یک حد قابل حساب برنامه های سیاسی و اجتماعی شان را عرضه نموده اند ولی با  عدم موجودیت برنامه های وسیع انتخاباتی و مقنع ساختن انتخاب کننده و توضیح مدلل زمینه ها و امکانات تطبیق برنامه ها ، خود بخود انتخاب کننده را به جهات منفی دیگر سوق میدهد یعنی انتخاب نا مناسب از یک کاندید نا مناسب صورت میگیرد. بدین مفهوم که انتخاب بر اساس  زبان ، منطقه،  قوم ، مذهب و تعلقیت های  تنظیمی- سیاسی صورت میگیرد تا انتخاب آگاهانه از یک برنامه.  روی همین دلیل است که تعداد از بحث های انتخاباتی  میلان خود را از بحث ها و انتقادات روی برنامه ها به طرف افراد و تعلیقت های سمتی و زبانی و گذشته جنگ سی ساله نموده اند.

نویسنده به ادامه این مقاله نقاط نظر ، تبصره ها و تحلیل های خود را پیرامون  ضرورت های اساسی اجتماعی- سیاسی و اقتصادی برای خواننده گرامی ارایه خواهد نمود. تلاش خواهم نمود تا در بحث های بعدی مطالب زیر را به بحث و ارزیابی گرفته تا انگیزه باشد برای یک نقد و نتیجه گیری خواننده گرامی:

-مساله صلح و امنیت و برخورد با اپوزیسیدن مسلح دولت، نقش قوای مسلح افغانستان.

-موضوع حاکمیت قانون، عدالت حقوقی ، تضمین های حقوقی برای مصوون سازی خانواده ( زنان و اطفال) از خشونت های جسمی و روانی.

-مشاجره میان مفاهیم سیستم حاکمیت سیاسی فدرالی ویا سنترالیزم، سیستم پالمانتاریزم یا ریاستی، از تیوریها بطرف زمینه های ممکن و عملی.

و بلاخره با یک بحث روی ارزش های مسجل در قانون اساسی ، نقش دموکراسی و آزادی های مدنی و همچنان اهمیت انتخاب یک سیاست خارجی مناسب بحث خود را به پایان خواهم رسانید. امید است دوستان و نویسنده گان بزرگوار با نقد ها و سیهم شدن در بحث ها و با دانش و قلم بزرگوارانه شان هم بنده را کوچک نوازی نمایند و هم در برابر یک داعیه بزرگ ملی و تاریخی خود را سهیم ساخته و ادا  دین ملی و وطنی نمایند.

ادامه دارد

 

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۲۴۰۲