طالبان ، بن لادن و لشکر طیبه؛ قهرمانان پاکستان!
(تبصره و تحشیه ارتجالی)
محمد عالم افتخار
مقارن با سفر نواز شریف صدراعظم پاکستان به امریکا و صدور اعلامیه مشترک از طرف زعمای دولتین پرویز مشرف رییس اسبق ارتش پاکستان و دیکتاتور نظامی متقاعد این کشور طی مصاحبه هایی با روزنامه گاردین انگلیس، تلویزیون امریکایی سی ان ان ، شبکه خبری دنیا نیوز پاکستان، آژانس فرانسپریس و پایگاه های رسانه ای دیگری حرف و حدیث های مشابه و حدوداً غیر منتظره ای بر زبان آورد.
او همان طالبان را که رهبر ابرقدرت دنیا ـ بارک اوباما ـ و نواز شریف در عالی ترین سطح سیاست و طی مهم ترین سند دیپلوماتیک مشترک از ایشان تقاضا کردند که با دولت افغانستان مذاکره و مصالحه نمایند؛ با توصیف به عنوان « قهرمانان پاکستان» ضربه محکمی زد و بطلان داعیه آن ها را به مثابه « مجاهدان آزادیزادی آزادی افغانستان » مسجل تر نمود.
مشرف عامدانه طالبان را؛ آنهم نه به تنهایی که در ردیف دار و دسته های اسامه بن لادن و الظواهری و لشکر طیبه و حافظ سعید و ذکی الرحمن لکهی...« قهرمانان پاکستان » خواند که علی الظاهر مشتی هم به دهن بارک اوباما و نواز شریف می نوازد. این دیکتاتور سابق پاکستان که یکی از طراحان پروژه انهدام افغانستان به شمار می آید اعتراف نمود که ما از بسیار وقت بدین سو از طالبان که عمدتاً پشتون هستند حمایت می کنیم .
طبق گزارش های متعدد پرویز مشرف در ویلای شخصی اش که در منطقه ساحلی کراچی واقع است با Jonathan Boone نماینده روزنامه معروف انگلیسی زبان Guardian گاردین چاپ لندن در اسلام آباد گفته است:
« ما طالبان را از دهه ۱۹۹۰ آموزش دادیم و به جنگ فرستادیم. طالبان، حقانی، اسامه بن لادن و ایمن الظواهری آن زمان قهرمانان ما بودند. »
مشرف همچنین گفت که « لشکر طیبه » را نیز پاکستان در دهه ۱۹۹۰ آموزش داد و حمایت کرد تا فعالیت های شورش گرانه خود را در منطقه کشمیر راه اندازی کند. وی افزود « در دهه ۱۹۹۰ لشکر طیبه و ۱۱ و یا ۱۲ گروه دیگر تشکیل شد. ما تمامی آن ها را حمایت کردیم زیرا آن ها در کشمیر تا سرحد مرگ خود می جنگیدند.»
در یک مصاحبه تلویزیونی مشرف می گوید: چهره هایی چون حافظ سعید و ذکی الرحمن لکهوی از لشکر طیبه نیز زمانی قهرمانان پاکستان بودند....
در این اعترافات صریح؛ منهای تته پته هایی؛ لُب و لُباب سخن همین است که طالبان؛ همراه با القاعده اسامه بن لادن و گروه های اکستریمیست سیاسی ـ مذهبی دیگر چون لشکر طیبه برای رژیم ملیتاریستی و تروریست پرور اسلام آباد؛ همان سرمایه استراتیژیک و « قهرمانان پاکستان » بوده اند و بس.
آقای مشرف به نماینده گاردین گفته است که حامد کرزی (رییس حمهور سابق افغانستان) تحت سیطره نیروهایی قرار داشت که با پاکستان دشمنی عنعنه وی را در سر می پرورانیدند . سازمان اطلاعات ارتش پاکستان نیز برای تضعیف حکومت کرزی از تقویت طالبان دریغ نه نمود چون که ما نه می خواستیم که هند در افغانستان برنده شود .
جنرال مشرف می گوید: « مسلماً ما در جست و جوی گروه هایی بودیم که بتوانند با هر اقدام هند علیه پاکستان برخورد کنند. اینجاست که وظیفه استخبارات مطرح میشود. استخبارات ( پاکستان) با طالبان در تماس بود و قطعا هم باید در تماس باشد. »
پرویزمشرف، طی مصاحبه با شبکه خبری «دنیا نیوز» پاکستان نیز به همه این موارد اذعان و تصریح کرده: در دهه ۱۹۹۰ درگیریها برای آزادسازی در کشمیر آغاز شد. در آن زمان لشکر طیبه و ۱۱ یا ۱۲ گروه دیگر تشکیل شدند. ما از آنها حمایت کردیم و آنها را برای مبارزه در کشمیر آموزش دادیم.
در بازیهای بزرگ استخبارتی و جنگ منفعت های بزرگ که در افغانستان ادامه دارد، یقیناً پاکستان نقش مهمی داشته و از سالها به این سو یکی از بازیگران میدان بوده است. بنابراین، از دید ناظران اظهارات اخیر پرویزمشرف راجع به طالبان و جنگ در افغانستان را بی هدف نمی توان دانست.
روشن است که با این افشاگریهای خود رییسجمهور اسبق پاکستان، ضربه محکمی را بر نام طالبان و داعیه آنها در افغانستان وارد کرده است؛ اگرچه از قبل معلوم بود که طالبان اختیار خود را ندارند. مگر به نظر میرسد که بازی سیاسی و استخباراتی که تحت نام طالبان درافغانستان در طول بیش از یک دهه ادامه داشته است، اکنون در حالت تغییر است و وارد یک مرحله جدید می شود.
در زمان اقتدار رسمی یکی از سیاستهای پرویز مشرف در قبال افغانستان همین بود که اسلام آباد را مدافع حقوق پشتونهای افغانستان جلوه داده، آنها را علیه حکومت مرکزی تحریک کند. مشرف همواره این را تبلیغ می کرد که حکومت حامد کرزی یک حکومت غیرپشتونهاست که به زعم او گویا کمتر از۱۵ فیصد نفوس افغانستان می باشند و روی همین دلیل طالبان برای حقوق اکثریت ۸۵ فیصدی! علیه حکومت می جنگند. مشرف با شعار حمایت از پشتون های افغانستان، هم چنان می خواست نفاق را میان اقوام افغانستان دامن بزند.
البته به طور قطع این یک توهین بسیار بزرگ به مردم افغانستان خواهد بود اگر بگوییم که پاکستان از پشتونهای افغانستان حمایت کرده یا می کند. منجمله حامد کرزی حین نشر اظهارات مشابه پرویز مشرف طی سخنرانی در یک مرکز تحقیقاتی دهلی جدید سخنان او را با عصبانیت رد کرد.
پرویز مشرف آن زمان در یک مصاحبه با خبرگزاری فرانس پرس گفته بود که اگر هندوستان برای ایجاد یک « افغانستان ضد پاکستان » تلاش کند پاکستان از گروه قومی پشتونها برای مقابله با هندوستان استفاده خواهد کرد.
حال حامد کرزی که در زمان حکومتش برای مدتهای طولانی اسلام آباد را به تلاش برای بی ثبات ساختن حکومت افغانستان متهم می کرد گفت که هرگونه اظهاراتی مبنی بر این که پشتون ها به خواست پاکستان عمل خواهند کرد توهینی به بزرگ ترین گروه قومی افغانستان است.
کرزی گفت: « این اظهارات بسیار مایه تاسف بود. افغانستان تاریخ پنج هزار ساله دارد. گفتن این که پشتونها به عنوان ابزار مورد استفاده ( پاکستان نو تولد) قرار خواهند گرفت توهینی به پشتون ها و به همه مردم افغانستان است ».
اغلب صاحب نظران در حال حاضر، ناممکن می دانند که پاکستان دست از استفاده از تروریسم و افراطیت منحیث افزار سیاست خارجی بردارد؛ تا چه رسد که با تروریسم مبارزه صادقانه کند. گروههای افراطی و تروریستی پاکستان از لحاظ سیاسی و اجتماعی در بطن جامعه آن کشور نفوذ قابل ملاحظهای دارند و در حال تغییردادن پاکستان به یک کشور کاملاً افراطی اند. شاید به وجود آوردن پاکستان در سال۱۹۴۷ در جغرافیای جهانه به همین هدف بوده باشد تا این سرزمین چنین نقش افراطیت پروری و تروریسم پروری را ایفا بدارد.
یکی از سوالات اساسی همین است که چرا پرویز مشرف بعد از سال ها انکار مطلق از حمایت کشورش از طالبان و خاصتاً از احیای دوباره آنها بعد از سال ۲۰۰۲ در افغانستان اکنون پرده از حقایق هولناک برمی دارد. پاسخ این است که پرویز مشرف تنها یک افسر بلند رتبه متقاعد نظامی و رییسجمهور اسبق پاکستان نیست و اکنون هم یک ماموریت جدید اردوی پاکستان و استخبارات آن کشور را در لباس ملکی و به شکل غیررسمی به پیش میبرد.
اردوی پاکستان و سازمان استخباراتی آن، بعد از تقاعد هم افسران بلندرتبه و میان رتبه را به مأموریت های مختلف و مهم در داخل و خارج کشور به شکل غیررسمی می گمارند. به طور مثال، جنرال حمید گل از چندین سال بدین سو ماموریت تبلیغات و پیشبرد کمپاین جنگ روانی سازمان استخبارتی آن کشور را از طریق رسانه ها و نشستهای داخلی و خارجی به عهده داشت. تعدادی از افسران متقاعد اردوی پاکستان در تبانی با گروههای تروریستی آن کشور چون « لشکر طیبه وغیره» در طول یک دهه گذشته برای تربیه، آموزش و سوق دادن طالبان و دیگر عناصر افراطی برای جنگ در افغانستان به شکل قراردادیها، خارج از تشکیلات رسمی به وظیفه گماشته شده اند. جنگ در افغانستان طی سالهای گذشته توسط همین مهرههای متقاعد اردو و استخبارات پاکستان به راه انداخته و به پیش برده شده است.
نظامیان پاکستان نظر به خصومت رسمی که در برابر افغانستان دارند، همیشه مخالف مطلق تقویت اردو و دیگر نیروهای امنیتی ما بودهاند. تقویت اردوی ملی افغانستان از لحاظ کمیت و کیفیت برای پاکستان همیشه مایه تهدید و نگرانی بوده است. چنانکه یک « قهرمان پاکستان » هم همین نواز شریف صدراعظم حالیه میباشد که به ادعای موکد و مکرر بر اعلای خودش نابود کردن اردوی توانا و قوای انتظامی مجهز افغانستان در زمان « انقلاب اسلامی » را با دستان لومپن های جهادی در کارنامه دارد. لذا تاکید اسلامآباد هم مبنی بر فرستادن افسران افغان برای آموزش به پاکستان به هدف نفوذ در نیروهای اردوی ملی جدید افغانستان است، نه همکاری آن کشور با افغانستان.
مبصر سایتی به نام « نواندیشی » در رابطه به هنگامه های بالا می نویسد که « نفوذ هند در افغانستان مهمترین نگرانی نظامیگران پاکستان از زمان سقوط طالبان در این کشور بوده است. چنانچه بصورت ذهنی و تخیلی سعی میکنند برخی افغان ها را ملیشه های هند بدانند، که بزرگترین جفای نابخشودنی درحق ملت بزرگ افغان است. با این نوع اظهارات حتا موشها هم به خنده می آیند.»
واقعیت این است که ما با اینکه شنیده ایم ژنوم موش ها قریب ۱۰۰ فیصد شبیه انسان ها می باشد، معهذا خنده آنها را که ثبوتی بر حد معینی از شعور عالی باشد، درین یا سایر موارد ندیده ایم اما بدبختانه تعدادی از همقطاران خود ما درین راستا احساسی ندارند که منجمله به صورت خنده متبارز فرمایند!
و فراتر از این؛ طی سالیان پسا طالبانی در افغانستان «قهرمانان پاکستان» در دولت و نهاد های سیاسی، اقتصادی، امنیتی، رسانه ای و مذهبی افغانستان نیز نفوذ روز افزون پیدا کرده و اکنون فریاد ها و نالش ها از صدر تا ذیل جامعه بر آسمانست که « ستون پنجم » پاکستان در حال تباه کردن استقلال، تمامیت ارضی و کلیه شیرازه حیات ملی مردمان افغانستان میباشد.
شک نیست که فرزندان ما چند ماه و سالی پس تر شاهد تجلیل و بزرگداشت تک تک « قهرمانان پاکستان » در وجود « ستون پنجم » آن کشور ملیتاریستی در میهن ما؛ از جانب همین پرویز مشرف و یا هم مسلکان جوانتر او خواهند بود و درین راستا صد ها جلد کتاب مستند و مهیج روایی و داستانی از قبیل « تلک خرس » و « خاموش مجاهد » و نیز فیلمنامه های همانند (سریال ۲۴) و مماثل ها بیرون خواهند داد.
یاد داشت:
در صورتیکه علاقه به تفحص و تحقیق درین استقامت دارید؛ محضاً مطالب در رابطه به فرمایشات پرویز مشرف را در گوگل سرچ کنید و منجمله اگر حیف وقت و پول تان نمی شود این ویدیو را ببینید و گوش نمایید:
بامداد ـ دیدگاه ـ ۳ /۱۵ ـ ۰۹۱۱
به پیش بسوی تدویر کنگره حزب ملی ترقی مردم افغانستان
داکتر آرین
مساله وحدت دوحزب برادر و رفتن به طرف کنگره حزب به موضوع بحث نیروهای مترقی و سازمان های سیاسی در خارج و داخل میهن ما تبدیل شده است که بدون تردید ایجاد حزب واحد، یک پارچه، بزرگ و سراسری متشکل از وطن پرستان ترقی خواه و تحول طلب در زنده گی سیاسی کشور اهمیت به سزایی دارد و متضمن ایجاد بزرگترین و نیرومند ترین جنبش در سیستم سیاسی افغانستان می باشد.
وحدت و پایه گذاری (حزب ملی ترقی مردم افغانستان) به مثابه یک واقعیت تاریخی روندی بود دموکراتیک که به خواست و کوشش تمام اعضای حزب به سر انجام موفقیت آمیز خود رسید و درکنفرانس وحدت به تاریخ ٣٠ اسد ١٣۹۴ خورشیدی در شهر زیبای کابل اساسنامه و برنامه حزب به اتفاق آرا تصویب شد، که « اصول و اهداف » آن الی تدویر کنگره حزب چه در افغانستان و چه در پهنه بین المللی پاسخ گوی روند سیاسی موجود و غنی از تجربیات تاریخی جنبش ترقی خواهانه و عدالت خواه میهن ما ست.
وحدت به مثابه یک ضرورت تاریخی، اجتماعی و سیاسی ضامن توانایی در مبارزه ، حضور و مشارکت میهن پرستان در کارزار سیاسی کشور است، دوحزب برادر که ریشه آنرا در ژرفای گذشته های دور میتوان جست و جو کرد دارای پیشینه و تاریخ پربار مبارزات و کارنامه های مشترک سیاسی اند و در تاریخ جنبش های آزادی بخش میهن ما دارای افتخارات و از جایگاهی ویژه برخوردار بوده و همواره دستآورد های با ارزش را برای میهن، مردم و وطن ما به ارمغان آورده اند که میتوان به آن مباهات کرد.
مبارزات مشترک این جنبش ترقی خواهانه در رستاخیز فکری و معنوی کشورما و در تشکل های سیاسی و اجتماعی آن، بزرگ و انکار ناپذیر است، این حقیقتی است آشکار و هیچ نیروی قادر به کتمان آن نیست و نخواهد بود. تاریخ گواه آنست هرگاهی که این دو حزب برادر به یکدیگر نزدیک شده، اندیشه و عمل خویش را در جهت حل مسایل سیاسی و اجتماعی جامعه تمرکز داده اند، در مبارزه مشترک خویش به پیروزی های تابناک، به آزادی و به استقرارحاکمیت زحمتکشان، دموکراسی و عدالت اجتماعی دست یافته و هر زمانی که وحدت حزب خدشه دار شده است سرنوشت و موجودیت حزب به مخاطره افتاده و حتا نتوانسته از دست آوردهای خویش پیروزمندانه پاسداری نموده و پیامدهای تاثر انگیزی داشته است.
هم چنان به صراخت گفته می توانیم که در تاریخ سیاسی یک قرن گذشته در افغانستان هیچ فعالیتی، تصمیمی و عملی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بدون سهم گیری و حضوراین جنبش ترقی خواه صورت نگرفته، و اگر صورت گرفته یا به طور وسیع و موثر انجام داده نشده یا به شکست مواجه شده و یا به فاجعه انجامیده است و ما همگان شاهد حاکمیت های مفتضح ٢۵ سال اخیر در افغانستان هستیم که هیچ یک از مسایل حاد کشورما مانند مساله ارضی و زراعتی، مساله ملی، مساله زنان، مساله صنعتی کردن کشور، مساله احیای قوای مسلح و بلند بردن سطح فعالیت های محاربوی، مساله آزادی های دموکراتیک، مساله پیشرفت علم و فرهنگ، مساله صحت، مساله رفاه اجتماعی و از همه مهمتر مساله صلح و امنیت و از بین بردن تروریزم در کشور حل نگردیده، که در این موارد در بیانیه رفیق عبدالحی مالک رییس حزب ملی ترقی مردم افغانستان در کنفرانس حزب و در تیزس « موقف حزب ملی ترقی مردم افغانستان در رابطه به اوضاع کنونی » به حد کافی و به طور همه جانبه تماس گرفته شده است.
نگارنده پیشنهادات برای کنگره حزب دارد که طی نوشته دیگری ارایه خواهم کرد، اما آنچه در این میان برجسته تر است می خواهم بگویم: اکنون که پروسه ادغام سازمان های حزبی جریان دارد روند ادغام نباید برفعالیت ها در بخش های دیگرحزبی سنگینی نماید و یا به پروسه موهوم ایتلاف احزاب و سازمان های دموکرات و ترقی خواه افغانستان تبدیل گردد، زیرا زمان به نفع وطن پرستان و ترقی خواهان در حرکت است در داخل کشور وضع و شرایط آماده برای کار سیاسی و مبارزه میان مردم و جوانان می باشد، تروریزم شرارت پیشه هر روز از روز پیش در جامعه منفور تر شده و مردم به مقاومت علیه آنان برخواسته اند، جوانان از خرافات و اندیشه های تاریک نفرت دارند، کارد فساد و جنایات و بی عدالتی ها به استخوان مردم رسیده است، توده ها در جست و جوی یک سازمان با اعتبار سیاسی و یک رهبر شجاع، مردمی، مهین پرست، دلسوز، صادق و با تقوا اند. در خارج در صحنه بین المللی« مبارزه جهانی » تازه آغاز شده است، که در چهارچوب این مبارزه جهانی از یک طرف افغانستان برای امریکا و غرب از لحاظ استراتیژیکی برای نقشه های جهانی تامین و تثبیت منافع شان دارای اهمیت « یگانه » و بی «همتا » است، به خصوص در شرایط حاضر که افغانستان در محاصره کشورهای عضو پیمان « شانگهای » قرار گرفته و سیاست ممالک غربی را این سازمان به تزلزل مواجه کرده و به اهداف استرتیژیکی آنان در جهان و در منطفه آسیب زده است، از جانب دیگر کشور ما در همسایگی چین، هند، کشورهای آسیای میانه و نزدیک به روسیه قرار گرفته است که آنها امنیت و ثبات را در کشورهای خویش مربوط به صلح و ثبات لازم چه از نظر سیاسی وچه از لحاظ اقتصادی در منطقه می دانند و از این رو افغانستان دارای اهمیت حیاتی برای آنان می باشد و در نقشه های درازمدت تلاش دارند تا تناسب قوا را در سطح جهانی بنفع خود تغییر بدهند و نقش خویش را در بازار های اقتصادی جهان بیشتر سازند، بدین ترتیب می بینیم که افغانستان در این « مبارزه جهانی » از یک ویژه گی خاص برخوردار است که استفاده خوب از این ویژگی و اتخاذ سیاست درست میتواند صلح را در میهن ما جایگزین جنگ نماید.
سیاست، با شعور و مبارزه راه می گشاید، رهبری میشود و به پیش می رود و ضرور است تاکید نمایم . نگارنده نمی خواهد در جدال این «مبارزه جهانی » که هر روز شدت می گیرد و حادتر میشود سیاست یک جانبه را توصیه نمایم، گرفتن یک طرف در شرایط کنونی به هیچ وجه پایه علمی و عملی نخواهد داشت، بلکه ضروراست تا ملاک قضاوت ما دوستی، همکاری و احترام متقابل باشد و هر دستی که بخاطر کمک و یاری به مردم و میهن ما دراز میشود باید آنرا فشرد و قدر کرد، دوستان افغانستان، دوست ما و دشمنان آن دشمن ما می باشد.
از همین سبب است که سرنوشت میهن و مردم ما مصرانه می خواهد تا به مبرم ترین خواست دوران کنونی و تقاضای روند سیاسی در افغانستان کنگره حزب ملی ترقی مردم افغانستان به مثابه بزرگترین حزب مترقی و سیاسی و پیشاهنگ، پاسخ مسوولانه بدهد: که آیا نیروهای تاریک اندیش و ضد ترقی و یک مشتی از غارتگران جان و مال مردم افغانستان به حاکمیت سیاسی خود ادامه بدهند و جنگ ادامه سیاست و منافع باشد؟ و یا جامعه و مردم افغانستان را که در برابر بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تنها مانده است نجات داده و رهبری سیاسی و اجتماعی جامعه را به جنبش مردمی و بخواست و تصمیم همه خلق بدل نمود و اندیشه و عمل مشترک آنان را در جهت مبارزات مسالمت آمیز بخاطر اعمار یک افغانستان آزاد، مترقی و سعادتمند، فارغ از ظلم، جنایت، جنگ و تروریزم تمرکز داد؟
اگر سوال دوم را انتخاب و به آن پاسخ بدهیم، جواب آن عملی ساختن یک انقلاب است یعنی یک تحول کیفی و بنیادی و مسالمت آمیز و این انقلاب استراتیژی و تاکتیک انقلابی می خواهد که با درنظر داشت شرایط و حوادث در کشور و شرایط و حوادث بین المللی روشن، علمی، عملی و واضح در « کنگره حزب » تدوین شود، تا بتواند باعث تحول کیفی و عامل پیروزی گردد، آشکار است که نبرد برای چنین برنامه، نبردی است دشوار از تاریک اندیشان و فساد پیشه گان گرفته تا گروهای بنیاد گرا و تروریست، از مغرض و مریض تا آنانیکه آتش را پکه میزنند به ستیز برخاسته، زهرپاشی نموده، تفرقه انداخته و بخاطر جلوگیری از آن مقاومت می کنند و به هر شیوه ای توسل خواهند جست، حزب ما باید هوشیار تر از آن باشد تا بتواند بر سدهای زیادی غلبه نموده و از « گردنه های » دشواری عبور نموده و رنج و زحمات زیادی را متحمل شده و از آزمون های خطرناکی بگذرد.
با درک این مسایل و به اتکا بر تجارب گذشته می توان گفت: تنها سیاست روشن که بر اساس دانش و تجربه انقلابی استوار باشد و با رشادت و جسارت انقلابی عملی گردد در میدان های مبارزات اجتماعی و سیاسی پیروز گردیده و مردم بدورآن حلقه میزنند و از اعتبار بین المللی برخوردار می شود. لذا تا تدویر« کنگره حزب » کار سیاسی و سازمانی عظیمی در برابر حزب ملی ترقی مردم افغانستان قرار دارد که دربخش سیاسی باید اسناد کنفرانس وحدت را به زبان مردم برای شان توضیح و تشریح کرد و مژده تدویر کنگره حزب را به گوش تمام مردم افغانستان به خصوص وطنپرستان کشور و اعضای سابق حزب رساند و در بخش سازمانی کارزار وسیع جلب و جذب به حزب را با شیوه ها و تجارب که رفقا یاد دارند برپا کرد، دراین صورت با وجود کوتاهی زمان نگارنده باور کامل دارم که حزب ملی ترقی مردم افغانستان با نفوس دوچند کنگره حزب را تدویرخواهد کرد، زیرا از یک طرف ماهیت اسناد « کنفرانس وحدت » را مسایل، راه ها، دردها و پرابلم های عینی اجتماعی تشکیل داده و به سود و منافع مردم است و از جانب دیگر گرداننده گان سیاست حزب با اعتبار ترین سیاستمداران و رزم آزموده ترین میهن پرستان که نزدیک ترین پیوند را با خلق های زحمتکش افغانستان دارند تشکیل می دهد. و تمام اعضای حزب باید بکوشند در این کارزار بزرگ نقش شایسته خود را ایفا نمایند، وحدت دو حزب برادر محمل ها و شرایط مساعد حرکت به پیش و پیروزی ها را در کارزار اجتماعی و سیاسی میهن ما فراهم ساخته است و گام بزرگ دیگری که باید برداشت و به « وحدت حزب » معنا، مفهوم، ارزش و نیرو می بخشد تدویر افتخار آمیز و موفقانه کنگره حزب ملی مترقی مردم افغانستان است.
به پیش بسوی تدویر موفقانه کنگره حزب!
بامداد ـ دیدگاه ـ ۳ /۱۵ ـ ۰۷۱۱
فاصله از مردم درحکم نابودیست
تا بکی حرف و شعار انگیختن
یک عمل بهتر بود از صد سخن
عبدالوکیل کوچی
طوری که معلوم است به رغم کوششها و مبارزه خستگی ناپذیر در راه خدمت به مردم افغانستان با مسوولیت پذیری و تعهد در پیشگاه مردم، ظاهراً از مردم فاصله داریم. هرچند با تحمل دردهای جانکاه غربت، احساس مسوولیت و عشق خدمت به مردم همیشه در خون و شریان ما جاریست؛ ولی دوری از دامان وطن چه از روی ناگزیری یا در نتیجه جنگهای تحمیلی، تجاوزات خارجی، ناامنی، تغیر نظام و یا به هر دلیل موجه ای که باشد، در واقع هزاران کیلومتر دوری از خاک وطن بر ما تحمیل گردیده است که این وضع فاصله زمانی و مکانی ما را با بدنه اصلی نفوس کشور مشخص می سازد.
امپریالیزم جهانی که جنگ، ناامنی و بربادی کشورها خصیصه ذاتی آن می باشد، با راه اندازی جنگهای خانمان سوز و با افسانه سرایی های مذهبی و نیرنگ های قومی، سمتی، لسانی، نژادی و غیره، ابتدا کشورهای مورد نظرشان را با مشتعل ساختن جنگ داخلی و حتا لشکر کشیهای سنگین، به خاک و خون کشانیده و از سکنه خالی می سازد، پس از آن میراثهای پر غنای تاریخی مادی و معنوی و زیر بناهای اقتصادی را توسط نوکران زر خرید خود نابود کرده و ثروتهای زیر زمینی و سرزمینی آن کشورها را به تاراج می رسانند و بر نفوس باقیمانده زخمی، مریض، خسته از جنگ و گیرمانده در میان خون و آتش، به وسیله گماشتگان گوش به فرمان خود حکمروایی می کنند.
افغانستان یکی از مهم ترین قربانی جنگهای تحمیلی بوده است که در نتیجه بیش از سی سال جنگ، هست و بود کشور در گرداب نابودی فرورفته و مردم در شرایط ناامنی ودر میان خون و آتش به سختی نفس میکشند. چنانچه حوادث خونبار تاریخ نشان دهنده آن است که سیه ترین دوران آن زمان شکل گیری روند عقب گرایی با پیدایش گروهای واپس گرا و رویش آن در سرزمین مرده ریگ پاکستان، پای تجاوز گران شرق و غرب جهان و اجیران مزدور پاکستانی را به کشور ما کشانید.
و اما تلخ ترین فصل تاریخ، شدت گیری دسایس ارتجاع و استعمار بود که منجر به فرو پاشی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و حاکمیت مردمی آن گردید و در قبال خرابی اوضاع و فرار مغزها بیش از پنج میلیون نفوس کشور به ناچاری خاک شیرین وطن را ترک نموده ودر قارههای جهان به شکل آواره بسر میبرند. و اما به رغم دسایس ارتجاع و استعمار و فرو پاشی حزب د خ ا و حاکمیت مردمی آن، هیچ توفان مدهشی نتوانست چراغ جنبش ترقیخواهی در افغانستان را خاموش سازد؛ زیرا وطن پرستان مسوول و متعهد از همان آغاز، با کار پیگیر و خلاق سیاسی، با بسیج نیروهای پراگنده و از هم پاشیده ح د خ ا و تشکل دوباره اعضای سابقه دار حزب و سایر روشنفکران وطن پرست وحدت خواه و همبسته، توانستند پرچم مبارزه را در داخل کشور و بیرون از آن خاصتاً در قلب اروپا در اهتزاز در آورند.
و اما تداوم جنگ و ناامنی در داخل کشور جان صدها هزار هموطن ما را گرفت عده کثیری را معیوب و مجروح ساخت همچنان فقر، جهل، مرض بیکاری، بیماری، بی سرنوشتی اعتیاد به مواد مخدره از پیامدهای مدهش جنگ است که با موجودیت دولت ضعیف، مریض، ناکار آمد، و فرمایشی، نه تنها مشکل مردم حل نگردیده است ؛ بلکه روز تا روز تشدید می یابد طوری که معلوم است دهشت افگنان و تروریستان پرتاب شده از خارج و زورمندان منطقه وی وضع امنیتی را به چالش کشیده و مردم را به گروگان گرفته اند. با این حال اوضاع نابسامان کشور از سربریدنها، قتل و غارت، شکنجه و تجاوز، حق تلفی و قانون شکنیها حکایت دارد. ازین رو ادامه حیات و تحمل زنده گی برای مردم در زیر پاشنههای دهشت افگنان تروریست دشوار گردیده است که پیامد آن اخیراً آواره شدن هزاران نفر هموطن ما به کشورهای اروپایی میباشد.
جریان مهاجرت نشان دهنده آن است که فشار جانکاه کشورهای مسیر مهاجرت بر پناه جویان هموطن ما و کشاندن عدهای از مهاجران به گروگان گرفته شده به جنگهای سوریه و دیگر کشورهای عربی و زندانی شدن مهاجران هموطن در کشورهای پاکستان، ایران، یونان و دیگر کشورها، غرق شدن کشتی مهاجران هموطن در آب های مدیترانه و ناپدید شدن پناه جویان بی دفاع در راه سفر و آواره گی، لکه ننگی است بر جبین مسوولین امور و خاصتاُ کسانی که با سنگ اندازی در امر پذیرش پناه جویان هموطن در دیگر کشورها، سرنوشت آن ها را به بازی گرفته و حتا مقامات داخلی و خارجی را به اخراج و عودت قسمی آنها و آنهم در چنین شرایط جنگ و ناامنی تشویق و ترغیب میکنند.
و این در حالی است که هموطنان پناه جوی در راستای سفر و مهاجرت، با تحمل مشقات راه، تلفات جانی و با از دست دادن اقارب و اعضای خانوادههای شان، توانستند به حالت نیمه جان خود را به کشورهای اروپایی برسانند و بیشترین تمرکز آنها به کشور المان است که به نسبت تراکم پناه جوی عدهای از آنها که مشتمل بر زنان، مریضان و کودکان می باشند، در زیر خیمهها در سرمای سرد ودر شرایط سخت و هولناک بسر میبرند. آنان در چنین آب وهوای سرد شبیه زمستان به حالت مریضی، در انتظار سرنوشت شان، روزهای دشواری را پشت سر میگذرانند. گفته می شود تعدادی از آنها در خطر دیپورت قرار دارند.
ولی سازمانهای حزبی و نهادهای اجتماعی ما بهجز عده انگشت شمار، هیچ عضو حزب و یا سازمان اجتماعی به این مردم آواره، مصدر خدمت و همکاری نشده ودر رابطه پشتیبانی از آنها با نشر اعلامیهها، پیامها و مضامین محدود بسنده می کنند. اگر ما مدعی کار با مردم هستیم و خود را خدمتگار مردم میدانیم اینها مردم ما هستند. و اگر مدافع آرمانهای والای خلق ستمدیده و بلا کشیده افغانستان هستیم که در آن تردیدی وجود ندارد، همینها مردم بلا کشیده و رنجدیده هایی هستند که به سختی تمام تا اینجا رسیدهاند. اینها مشکلات زبانی و مشکل صحی دارند. آن ها به همکاری و همیاری و کمک رسانی نیاز دارند. به ترجمان نیاز دارند. به دفاع از حقوق پناهنده گی خود نیاز دارند. به رساندن صدای شان بگوش جهانیان نیاز دارند. به داکتر، دوا، نان و آب و لباس ضرورت شدید دارند. به احوال گیری و دلجویی نیازمند اند. اگر ما از وطن به دوریم ولی حالا مردم نزد ما آمدهاند و ما مکلف به همکاری با آنها میباشیم.
نمی شود صرف با صدور اعلامیههای مقبول و الفاظ شیرین، مشکل مهاجران هموطن تازه وارد را حل نمود. آنها مشکلات فرا وان دارند ولی ما در اطراف آن جمع آمد بی سرنوشت اصلاً دیده نمی شویم. در صورتی که حزبی متعهد در محل بود و باش مهاجران رفت و آمد نداشته باشد چگونه می توان از پرابلم های ایشان باخبر شد و با آنها تماس برقرار کرد و مفکوره سیاسی و راه نجات را برای آنها تشریح و توضیح نمود و چگونه او را به اهداف والای دادخواهانه معتقد ساخت و به ساختار سیاسی جلب یا جذب نمود. به گونه سوال مطرح می شود که آیا درین زمینه کدام برنامه کاری در رابطه به مهاجران تازه وارد طرح و عملی گردیده است و با شورای مهاجران ما همکاری صورت گرفته است؟ اگر نی چرا با چنین بی تحرکی، جنبش دچار رکود گردد. بنا بر آن به تاأکید باید گفت که اینها فرزندان مردم مصیبت زده افغانستان استند که بر اساس ظلم و ستم گری های داخل کشور و جریان جنگ تحمیلی، مجبور به فرار از وطن گردیدهاند. اگر اینها به فرض محال در حساب مردم نمی آیند پس مردم کیست که به سراغ آن باید رفت.
بنا بر آن احترامانه پیشنهاد میگردد که در رابطه به چنین رویدادهای رقت آور، باید متعهدین و مسوولین امور پروگرام های عاجل، ضروری، هدفمند و مشخصی را در همکاری و مشوره با شورای محترم مهاجران روی دست گرفته و با پیگیری تمام وارسی نمایند که بر موجب آن هموطنان مهاجر ما مورد همکاری قرار گرفته و از حقوق حقه شان دفاع قانونی صورت بگیرد.
با درودهای رفیقانه
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲ /۱۵ ـ ۰۲۱۱
یک تیر و چندین فاخته!
(تحلیل و گره گشایی تازه از اوضاع افغانستان و جهان)
دکتر علوم طب و فلسفه، سید احمد جهش
عملیات موفقانه نیروهای هوا فضایی روسیه برضد گروه های تروریستی درسوریه، موقف پوتین و روسیه فدراتیف را به مثابه ابرقدرت دیپلوماتیک و نظامی در صحنه بین المللی برجسته ساخته به جهان یک قطبی وهژمونی اضلاع متحده امریکا خاتمه داد.
مجموعه اهدافی را که روسیه ازاین نبرد بدست آورد می توان به هدف های عمدی (پلان شده) و هدف های غیرعمدی (فرا منتظره) تقسیم کرد.
اهداف عمدی :
- دفاع ازمنافع ملی روسیه باحفظ وتحکیم یگانه پایگاه بحری روسیه در ساحل مدیترانه درشهرتارتوس سوریه وایجاد پایگاه هوایی درشهرلتاکیه.
- امحای تروریزم دربستر تروریزم.
- افشای چهره تقلبی امریکا ومتحدین غربی ومنطقوی اش درجنگ با تروریزم.
- افشای امریکا ومتحدین اش به مثابه حامیان تروریزم.
- صدمه به اعتبارجهانی امریکا ومتحدین اش.
- دفاع ازسوریه به مثابه یگانه متحد تاریخی روسیه درشرق میانه
- احیا واعاده پرستیژ وحیثیت سیاسی روسیه در شرق میانه و جهان عرب و درسراسرجهان.
- ایجاد شرایط جهت حضورنظامی دایمی درشرق میانه.
- ایجاد نظم نوین جهانی مطابق به ارزش های موسسه ی ملل متحد با تلاش روسیه، چین و متحدین شان.
اهداف غیرعمدی ایکه خود به خود واتوماتیک برآورده شدند عبارت اند از:
- برهم خوردن طرح امریکایی شرق میانه نوین.
- بی اعتبارشدن طرح نظم نوین جهانی جورج بوش پدر.*
- زباله شدن داکترین ولفووتز.**
- به زباله رفتن بساط شطرنج بازی بزرگ شرق میانه برژنسکی.
- وازهمه مهمتربربادی رویا ها و خواب ناتمام طرح اسراییل بزرگ که خاک های فلسطین، اردن، لبنان ، بخشی از عراق ، سوریه وعربستان سعودی را درخود داشت.
این همه قصرسفید را به خاموشی فروبرده است. دیده شود که بعد ازاین شاک چه دسیسه وطرح شیطانی را ازآستین بیرون خواهند کشید.
باید خاطرنشان ساخت که نیروهای پسیکوپاد(یک نوع دیوانه) ومیگالومان( خود بزرگ بینی) که غرق رویا های خود بزرگ بینیی شان اند میدان را به آسانی رها کردنی نیستند.امید است عقل سلیم چیره شود و رنه بشریت در انتظار زمستان اتومی خواهد بود.
واکنون به طور مشخص سخنی چند درموضوع افغانستان:
چندی قبل وقوع حملات انتحاری در کابل و شیوع جنایات طالب و داعش در ولایت های فراه، نیمروز، هلمند و ننگرهار و تغافل دولت به مقابل آن رویداد ها مردم را واداشت تا به سرک های شهر کابل برآیند و فریاد خود را به گوش جهانیان برسانند، تروریزم و بی تفاوتی دولت را تقبیح کنند. علاوه برآن سران تنظیم های جهادی جلسه ای در پروان داشتند. در این گردهمایی ها صداهای بسیج عمومی، سقوط دولت و دفاع مسلحانه خودی طنین انداز بود و مردم از دولت ناامید شده بودند.
من آن تظاهرات و گردهمایی ها را جنبش خود جوش مردمی خواندم و تشویق نمودم البته روی سخنم متوجه جوانان بود نه تایید و تشویق و ارج گذاری به نسل اول جهادگران.
طبعیست که جوانان در مبارزه شان برضد تروریزم و ایجاد صلح درافغانستان استوار و سازش ناپذیراند آنها در این مبارزه چیزی ندارند که از دست بدهند بلکه اگر پیروز می شوند همه چیز را (صلح و آرامی، آزادی وسرفرازی و بازسازی) به دست میآورند برعکس نسل اول جهادی ها که امروز یک قشر سرمایه دار نو به دوران رسیده را تشکیل داده اند و درطول مبارزات شان همیشه به خاطر مقام و جمع آوری پول های حرام معامله نموده وطن و پیروان شان را تباه کرده اند وبدین اساس آنها اکنون نیز خیلی ها آماده معامله وخیانت اند.
قبل از واقعه کندوز خطرداعش درافغانستان جهادی های نسل اول را سخت پریشان ساخته بود و فکر میکردند که اگرداعش درافغانستان قدرت گیرد همه آنها را گردن خواهد زد از این رو جلسه پروان را دایر و در یک نمایش قدرت جهت ترساندن دولت و نیروهای اشغالگراز جوانان استفاده ابزاری نمودند ولی بعد از سقوط عمدی و صحنه سازی شده کندوز توسط دولت و تمدید حضور نظامی امریکا درافغانستان جهادگران نسل اول دوباره مورد تفقد غرب قرارگرفته از گزند داعش برکنار و تضمین شدند بناً در این روزها خاموش و طبق معمول عقب کاروبار شخصی خود اند.
در روشنی آنچه در بالا نگاشته شد می توان گفت که وقایع سوریه ازبعضی جهات شباهتی با اوضاع افغانستان دارد وازهمه مهمتر مبارزه روسیه و متحدین اش برضد تروریزم درسوریه امید های نوی را درمورد طرد استعمار وهژمونیزم و تروریزم و استقرار صلح دایمی در وطن ما به وجود آورده است. ( گفتم توسط دولت به خاطر آنکه : در آن زمانی که کندوز هنوز در تصرف طالب بود غنی احمدزی مردم را اطمینان میداد که جای تشویش نیست وضع کندوزتحت مدیریت او قراردارد، گویا البته تکتیک بادارانش هم ایجاد هرج ومرج مدیریت شده میباشد.این موضوع خود به خود گواهی میدهد که غنی جزیی از حامیان تروریزم در افغانستان است که به دستور بادارانش جهت صدور تروریزم به آسیای میانه اشتراک مساعی دارد).
قابل درک است که تا قبل از اقدام نظامی روسیه در سوریه همه ما سراسیمه و درمانده بودیم و چاره موثرحل مشکل افغانستان را نداشتیم و فکر می کردیم که رهایی وطن از چنگال اشغال و تروریزم خیال است ومحال. اما مبارزه و تصمیم قاطع روسیه و متحدین اش به ضد داعش وعامیان او در سوریه ما را هم به آزادی افغانستان، شکست تروریزم و ایجاد صلح دایمی در وطن ما امیدوارتر ساخته است.
این درحالیست که بعضی از نویسنده های محترم ما در موضوع خوشبین نبوده تصورمی کنند که با اقدام ضد تروریستی روسیه و متحدین اش در منطقه ما؛ بازهم مردم افغانستان قربانی یک جنگ نیابتی دیگر بین شرق وغرب میشود.
با تعجب که یکی ازاین قلم به دستان بخشی از تارنمای خود را به یک نشریه ی تابلویید( شایعه نامه) تبدیل نموده با نشراخبار وعناوین سنسیشنال( هیجان انگیز) و ولگار( بازاری) و پخش اکاذیب آب به آسیاب اشغال و تروریزم می اندازد. در جایی از حمله تجاورکارانه روسیه به افغانستان خبر داده نسل های دوم و سوم مجاهدین تنظیمی را جهت مبارزه با تجاوز تخیلی روسیه متفق طالب و داعش قلمداد و تبلیغ می نماید.
لازم است یاد آوری گردد که روسیه از مداخله سال های ۱۹۸۰ اتحاد شوروی به افغانستان تجربه کافی به دست آورده وهیچ گاهی بدون خواهش، استشاره و اجازه دولت قانونی افغانستان حریم هوایی و سرحد زمینی افغانستان راعبور نکرده خود را در تلک افغانستان درگیر نمی سازد.
جلسه اخیر کشورهای مشترک المنافع نمایانگر آنست که روسیه با متحدین اش تصمیم قاطع دارند تا تروریزم را در سرحدات جمهوریت های آسیای میانه نابود کرده از نفوذ آنها به داخل جلوگیری نمایند. درآن زمان سترجنرال عبدالرشید دوستم معاون اول ریاست جمهوری افغانستان به نماینده گی از دولت افغانستان یک سلسله کمک های نظامی و تخنیکی روسیه و دیگر ممالک کامنولت را مطالبه نمود که با اظهارآماده گی جوانب مقابل بدرقه گردید. ولی متاسفانه در نشرات و اکاذیب ناشر مجله تابلویید بسیار طفلانه به آن صبغه شخصی داده شد که گویا سترجنرال دوستم از طرف خودش از روسیه طلب کمک نموده است. چنانکه به تازه گی آقای اشرف غنی از مقام رییس جمهور اعلام کرد که وی از روسیه کمک های تسلیحاتی خواسته است!
در مورد شکست تروریزم درافغانستان باید گفت که نسبت حضورغرب به مثابه حامی تروریزم در افغانستان، روسیه از احتیاط کار گرفته بدون هماهنگی متحدین اش یعنی جمهوریت های آسیای میانه، ایران، هند، و چین به کدام اقدامی مبادرت نخواهد کرد.
از توهم «جنگ نیابتی» تا حقیقت بحران سازی کنترول شده:
یک عده از تحلیلگران افغانستان به این نظراند که درافغانستان جنگ نیابتی در جریان است.
از آنجایی که جنگ نیابتی به مبارزه ای گفته میشود که درآن جوانب متخاصم هرکدام حامی جداگانه داشته بیشتر به خاطرمنافع حامیان و تمویل کننده گان شان در جغرافیای معینی می رزمند. قسمی که دیده می شود در افغانستان وضع طور دیگر است. دراینجا جناح های متخاصم حامیان و تمویل گران مشترک دارند. طوریکه داعش و طالب و گروه حقانی و گلبدین حکمت یار توسط آی اس آی پاکستان، عربستان سعودی، قطر، ترکیه وانگلیس و امریکا کمک و تمویل میشوند، در تجارت تریاک هم شریک اند وادعا دارند که به ضد امریکا و دولت دست نشانده اش می جنگند، درعین زمان همان «حکومت دست نشانده» نیز توسط نیروهای فوق پشتبانی و تمویل میگردد و تا حال در جنگی که پیش می برد تعریف مشخصی از دوست و دشمن ندارد و چهارده سال را به نام مذاکرات صلح و بازی موش و پشک گذشتانده است.
این یک معماست که ظاهراً همه مقابل همه و مقابل خود می جنگند وهیچ کدام علاقه و توان آنرا ندارد تا به یک جنگ نهایی و فیصله کننده دست بزند و به نتیجه ای برسند. ( تسلیمی عمدی و برنامه ریزی شده ی کندوز، واپس گرفتن تماشایی کندوز و ده ها مورد دیگر شاهد مدعای ماست). آیا اشخاص درگیردر این وقایع متضاد و متناقض همه دیوانه اند ؟
نخیر آنها همه می دانند که چه میکنند. این خواسته بادارشان است. غرب می خواهد برای سالیان دراز الی ختم منابع طبیعی و اقتصادی آسیای میانه درافغانستان باقی بماند. و میداند که صلح افغانستان به معنای ختم بهانه های حضور نظامی اش در افغانستان است بناْ او به طالب، داعش و مخصوصاْ به دولت دست نشانده خیلی ضرورت دارد و می خواهد مانند چهارده سال گذشته برای سالیان متمادی افغانستان را درهرج و مرج مدیریت شده نگاه دارد. این نیروهای دست اول شامل صحنه افغانستان همه چیز را در اختیار دارند لاتری شان برآمده است می توانند هرچه که بخواهند بدست آرند. بازنده مردم افغانستان است که تباه شده است و بیشتر تباه میشود.
چه باید کرد؟
روشنی ای از شمال به نظر میرسد که مردم افغانستان باید آنرا ببینند و در موردش فکر کنند. دولت دست نشاند توان درک این روشنی را ندارد و حتا اجازه ندارد که با استفاده از آن راه نجات مردم را در پیش گیرد.
مردم نیروی مولده و قوت محرکه ی آزادی و صلح اند که باید به دور نخبه گان ملی، وطن خواه و مردم دوست خود جمع شوند. نه از راه خشونت بلکه توسط مظاهرات، اعتصابات و فلج مسالمت آمیز دستگاه دولتی قدرت را به دست گرفته دولت دست نشانده را مجبور به کنار رفتن و استعفا نمایند.
آنگاه با فسخ قرارداد های استعماری استقلال افغانستان را اعاده و زمین و فضای افغانستان را از قیمومت نیروهای امریکایی و ناتو بدر نمایند. آن وقت است که دولت قانونی و مردمی افغانستان می تواند جهت محو تروریزم، ایجاد صلح دایمی واعمار مجدد افغانستان از نیروهای ضد تروریزم جمهوریت های آسیای میانه، ایران، روسیه، چین و هند تقاضای کمک های همه جانبه نماید. به یقین کامل که دولت های مذکور داوطلبانه کمک خواهند کرد وافغانستان را درنابودی تروریزم و ایجاد صلح عادلانه و سازنده تنها نخواهند گذاشت.
در خاتمه میتوان پیشگویی نمود که تحقق پلان و سناریوی بالا زمینه آنرا مساعد میسازد تا افغانستان به مثابه عضو مساوی الحقوق خانواده کشورهای آسیای میانه و منطقه ما موقف شایسته خود را احراز نماید . گرچه تحقق پلان فوق حفظ و انکشاف روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی افغانستان را با امریکا و همه ممالک غربی و حفظ همزیستی و دوستی با پاکستان و دیگر همسایگان را در نظر دارد ولی با آنهم از اینکه دول متجاوز و اشغالگر می خواهند افغانستان را در حیطه تصرف خود داشته و آن را به مثابه تخته خیز مداخلات شان به ممالک اطراف افغانستان استعمال نمایند با مقاومت شدید نیروهای استعماری و متحدین شان مواجه خواهد گردید.
اما در اوضاع نوین بین المللی امکان زیاد و زیاد شونده وجود دارد که دراثر مساعی، کمک و پافشاری ابرقدرت های منطقه و ایجاد کنفرانس ویژه در چوکات سازمان ملل متحد منافع همه جوانب در نظرگرفته شده افغانستان نجات یافته به حیث یک مملکت آزاد بی طرف و چهار راه تجارت بین المللی در منطقه عرض اندام نماید. عنصر مهم و کلیدی چنین روند نجات بخش همانا خردمندی مردم افغانستان و رهبران واقعی شان میباشد.
تبصره: قسمی که تجربه های تاریخی و چهارده سال اخیر نشان میدهد با مقایسه به پاکستان امریکا هیچ گاهی آماده نبود وآماده نخواهد بود تا به افغانستان کمک جدی، واقعی وهمه جانبه نظامی و عمرانی نماید؛ بناً مطالبات و انتظارات از آن بیهوده و ضیاع وقت است.
در تحلیلات و استنتاجات فوق از منابع ذیل استفاده شده است:
http://www.4thmedia.org/2015/10/russia-destroys-the-greater-israel-dream/
http://www.4thmedia.org/2015/10/putin-defeating-more-than-isis-in-syria/
http://www.fondsk.ru/news/2015/10/19/dejstvia-rossii-v-sirii-edinstvennaja-alternativa-destabilizacii-blizhnego-vostoka-36197.html
http://sputniknews.com/columnists/20151022/1028936412/nato-pentagon-frustration.html
http://sputniknews.com/middleeast/20151021/1028864229/kissinger-us-russia-middle-east.html
http://sputniknews.com/middleeast/20151011/1028358964/russian-plan-to-defeat-isil.html
http://www.strategic-culture.org/news/2015/10/20/afghanistan-hot-issue-on-security-agenda.html
http://sputniknews.com/politics/20151020/1028799258/us-russia-afghanistan-syria-taliban-insurgency.htm
http://www.4thmedia.org/2015/10/the-fall-of-the-unipolar-power/l
***
برای ارایه مفهوم بعضی از واژه ها و اصطلاحات درین نگارش، مقاله ی پیشینی ازین قلم را در زیر خدمت شما تقدیم میدارم:
پیروزی مقاومت جهانیان و شکست هژمونی ایالات متحده امریکا
بامداد ـ دیدگاه ـ ۳ /۱۵ ـ ۰۳۱۱
مکثی کوتاهی بر ختم کار کمیسیون حقیقت یاب حوادث کندوز
ع. بصیر دهزاد
جناب امرالله صالح در صفحه فیس بوک خود از ختم کار کمیسیون حقیقت یاب قضیه مربوط به سقوط کندوز و ارایه گزارش دوصد صفحه ای و ارجاع آن به شورای امنیت ملی دولت اطلاعیه را پخش نمود.
البته توقع هم می رفت تا این کمیسیون فاکت ها و حقایق بدست آمده را در حدود و صغور صلاحیت کاری خویش آماده و به همان مرجع صلاحیت ده دوباره ارایه می نمود. اینکه این پروسه حقیقت یابی به سرعت انجام یافت، از یک جهت مثبت است که کمیسیون کارش را به سرعت انجام داد، شورای امنیت ملی با دقت به حرف های کمسیون گوش داد و امید همه افراد و گروه ها هم در این است که این کمیسیون با استقلالیت وظایف شان را بدست گرفته، اجرا نموده و با کمال صداقت و استقلالیت ( بدون در نظر گرفتن تعلقات و ذوق های قبلی سیاسی و تنظیمی) گزارش را تهیه و ارایه نموده باشد. ولی در این مورد چند سوالی را میتوان مطرح نمود ،به دو دلیل:
یکی اینکه اگر ارزیابی های شورای امنیت ملی و ارگان های دولتی ازاین واقعیت ها و تصامیم مربوط به آن که از دولت توقع برده میشود، کتمان واقعیت نمایند ، آیا جناب صالح چگونه در برابر آن عکس العمل نشان خواهد داد. زیرا این یک وظیفه خطیر ملی، دولتی و بررسی ازسقوط یک ولایت مهم، بررسی از جرایم شدید جنگی و جرایم ضد انسانی مطرح بوده است ، پلان که خیلی ها ماهرانه و مسلکی نظامی و استخباراتی سازماندهی و در یک طرح مثلثی ستون پنجم درون دولت – طالبان - استخبارات پاکستان + حامیان شان ، در عمل پیاده شد.
البته برگشت دوباره جناب صالح را به دنیای سازمان سبزشان به فال نیک گرفته راه شان را سبزتر میخواهم ، اما چند نکته مهم برای حال و آینده کشور مرتبط بر قضیه کندوز:
دوم اینکه در کندوز چه ها واقع گردیدند:
پیش زمینه قضیه سقوط کندوز در به تعویق افتادن عملیات تصفیوی 27 منطقه کندوز که بایستی در بهار امسال انجام می شدند، می تواند نهفته باشد. معلوم میشود که نظر به گفته رییس امنیت ملی که در پارلمان بیان نمود، ردپای این قضیه در شورای امنیت ملی قابل جست و جو است.
نظر به شواهد از دو ماه قبل از حمله طلبان آنان در مناطق اطراف شهر کندوز با آزادی کامل و با سلاح های شان در گشت و گذار بوده اند و امنیت ملی کندوز و اداره ولایتی ( شخص والی) از آن آگاهی کامل داشته اند. بدین مفهوم که مردم قبلاٌ در ترس و وحشت از تصرف شهر توسط طالبان قرار داشتند.
نظر به اطلاعات یکی از وکلای ولایت هرات در داخل پارلمان، افراد مشکوک دسته دسته ، تحت حمایت اردوی پاکستان از سرحد به داخل افغانستان می گذشتند و در داخل بس ها از طریق بادغیس به ولایات شمالی کشور انتقال داده می شوند. دولت در این مورد در سکوت مرگبار و سوال بر انگیز قرار داشت و لب از لب تکان نمی داد.
توافقنامه دند غوری که فقط حیثیت یک توفقنامه موقتی ( مقطعی) را داشت ، زمینه ساز دو مسااله شد: یکی که طالبان دراین ساحه و اطراف آن خود را با این موافقتنامه مصوون ساختند و صدهای شان، با استفاده از مواد این قرارداد ، به کندوز فرستاده شدند و دوم اینکه حین سقوط کندوز طالبان در این منطقه مانع انتقال نیروهای کمکی به کندوز گردیدند که در نتیجه سقوط کندوز سریعتر به وقوع پیوست. کشته شدن بیش از صد طالب از مناطق بغلان که در کندوز کشته شده و جسد های شان دوباره به خانواده های شان در بغلان تسلیم داده شدند، گواه این فاکت است.
عدم حضور والی و رییس امنیت کندوز در اوج تهدیدات طالبان که در واقعیت حالت اضطراری و آماده باش باید می بود، سوال بزرگ است که تنها سبکدوش ساختن والی توسط رییس جمهور یک قدم آغازین باید باشد. وزیر امور داخله افغانستان آغاز یک ساعت تاخیر در عملیات کندوز را عامل ورود غیر قابل پیشبینی طالبان به شهرمیداند.
سقوط پوسته ها به خصوص بالاحصار کندوز که قوای کمکی به موقع با آن نمی رسید و یکی پی دیگری سقوط میکردند.
بمباردمان شفاخانه دوکتوران بدون سرحد ، اینکه می گویند طالبان با آزادی کامل با استفاده از امبولانس های این شفاخانه زخمی های خویش را انتقال میدادند، روشن نیست.
اسیران جنگی به گلوله بسته شدند، در زیر چین های تانک ها کشته و خمیر شدند، تعرض به حریم شخصی و تعرض به زنان و دختران صورت گرفته است. در حالیکه طالبان ادعا میکنند که « به فضل خداوند ما به ناموس مردم احترامانه برخورد نمودیم، دارایی های عامه و بیت المال را به غارت نبردیم و به اسیرا برخورد اخلاقی و اسلامی نمودیم. و ...!!! » طرف دیگر هم از انجام هرگونه اعمال ضد انسانی و تعرض به نوامیس خانواده ها انکار می کنند.
طالبان با آنکه ادعای فوق را دارند، ولی دها و ممکن صد های هم قماش طالبی ( بیگانگان) را با خود به جنگ بردند و یکجا با آنها خون ریختند و با حریم شخصی خانواده ها دست به دست تعرض نمودند و غیرت افغانی خویش را خود زیر پا انداخته لگد مال نمودند.
تعداد از دلالان سیاسی هم از طریق وسایل اطلاعات جمعی و انترنتی بدون آگاهی از فاکت های واقع شده، جنگ را جنبه قومی و زبانی دادند و غیر مسوولانه ( قابل تحقیق عدلی و مجازاتی) با مصاحبه های شان عملاٌ به تحریک و تشویق تخاصمات بین القومی مبادرت ورزیدند. این تحریکات از پارلمان افغانستان تا تلویزیون های داخل افغانستان و تلویزون های برون مرزی و انعکاسات پر تعفن آن در صفحات فیس بوکی نیز کم نبودند.
این تعداد با درد و دریغ به آن چه در کندوز واقع می گردید و جنایت ارتکاب می یافت و انسان ها ی هموطن ما قربانی خشونت و تعرض می گردیدند، را نادیده گرفته ، یکی در دفاع مستقیم و غیرمستقیم از طالبان و دیگری از قوماندان های جهادی مسلط در کندوز می نمایند. در حالیکه انسان با تعهد و مردم دوست برایش قبل از آنکه به دیگر جوانب فکر کند، به آن چه انسان جامعه ما قربانی جنایت می گردد ، می اندیشد، نه اینکه مساله قوم و تبار را مطرح نمایند یا اینکه با قربانی یکی بی تفاوت ماند و با قربانی دیگر پیراهن های حضرت عثمان را در هر جا و از عقب هر میکروفون به خود حمل نموده قضیه را بزرگتر از واقعیت نشان میدادند. این خود یک تفاوت بزرگ بین تاریک اندیشی ( ولو با دریشی و نکتایی و یا خود را چپ و راست و یا دموکرات نشان دادن) و روشنگری و ملی اندیشی است زیرا برای یک فرد ملی انسان جامعه مطرح است ،صرنظر از اینکه مربوط به کدام قوم و زبان و منطقه است. هر یک از این قماش از همان دیدگاه پر تعفن ضد ملی ،ضد وحدت ملی و عدم احترام به حق مشروع بر بنیاد قانون اساسی اتباع ، خود را به جعلیات تاریخ می پیچانند و به حکم دادن های میان تهی مبادرت می ورزند و شخصیت های کاذب شان را با ارایه همین گونه حکم ها روپوش می گذارند. تعداد هم در صحبت های تلویزونی و برآمد های شان مطالب تحریک آمیز را مطرح نموده اند که بر بنیاد قوانین نافذه کشور و پرنسیپ های حقوق بشری و جامعه مدنی قابل بررسی عدلی می باشند. در مقابل این سیاسیون و دولتمداران دهان پرآب و معامله گراند که جراات و توانایی بررسی شجاعانه این چنین مسایل خطر ناک را هنوز ندارند.
تلویزون کانال 1 هالند در حین این پروسه های خطرناک در افغانستان نیز یک برنامه را پخش نمود که چندین سال قبل از کندوز تهیه و با تعداد از مردان خانواده های پشتون و نقش قوماندن میرعلم مصاحبه گردیده بود . ولی این نوار قبلاٌ پخش نشده بود . برای « روز مبادا » حفظ شده بود. در این برنامه از انتقام گیری ها میان دو قوم بحث به عمل میآمد.
و بالاخره حکومات انگلستان و امریکا نیر خود را در این پلان شریک ساخته نان خویش را در تنور داغ ملت مظلوم پزیدند و موجودیت عساکر خویش را در کشور ما دایمی ساختند. در مقابل دولت و وزارت « پسیف » خارجه افغانستان بدون کدام عکس العمل و ارایه یک طرح مشخص فقط « دست بالا کرده دعای خیر» نمودند.
نکات مهم و هنوز قابل بررسی کندوز:
قضیه کندوز را باید از چندین بعد مورد یک حقیقت یابی، تحقیق و نتیجه گیری های دفاعی- نظامی، حقوق بین المللی ( حقوق بشر و جنایات جنگی و ضد بشری ) ، قدرت و اداره دولتی وعدلی و حقوق جزایی قرارداد.
اول اینکه: ما امید واریم تا گزارش دوصد صفحه ای کمیسیون حقیقت یاب به یک بخش از سوالات پاسخ روشن داده بتواند که :
حادثه کندور بحیث یک پلان تنظیم شده نظامی و استخباراتی و پیش زمینه های آن در تعلل عمدی و وظیفه وی و اشتباهات نیروهای نظامی و امنیتی را به یک تصویر واقعی بکشد. مدارک لازم ، نه از حدسیات و گفته های دست دومی و سومی ، بلکه از مصاحبه های افراد و شاهدان که خود شاهد قضایا بوده و قسم یاد کرده باشند که واقعیت را بیان نموده اند. ( کسان که به حیث شاهد و یا طرف ضرر چشمدید شان را بیان می کنند، باید قبلاٌ بدانند که در صورت دادن تصویر غیرواقعی قابل پیگرد قانونی قرار خواهند گرفت.)
دوم اینکه: جرایم جنگی ، حقوق بشری و ضد انسان و انسانیت بخشی خیلی ها مهم در این قضیه میباشد. من معتقدم که ممکن در این بخش کمیسیون حقیقت یاب نتوانسته باشد فاکت های دقیق که زمینه ساز یک پروسه عدلی و حقوق مجازاتی گردد، نایل شده باشد. گمان من این است ممکن این بخش شامل وظایف کمیسیون هم نبوده باشد، زیرا برای حقیقت یابی چنین جرایم اولاٌ به یک کمیسیون ضرورت است که در ترکیب آن باید تعداد از افراد متخصص ( داکتران طب عدلی، نهاد های مدافع حقوق زنان ، حقوقدانان که در این عرصه تجربه مسلکی داشته باشند، نماینده گان حقوق بشر و جامعه مدنی و افراد با تجربه از نهادهای مدد رسانی اجتماعی که حد اقل آشنایی به شیوه کار و مصاحبه با افراد متضررداشته باشند که آنها مورد خشونت و تعرض قرار گرفته باشند) تشکیل یافته باشند. برای این چنین حقیقت یابی نمی توان از یک وکیل پارلمان و یا یک کارمند عالیرتبه دولتی و نظامی استفاده نمود و توقع نتیجه گیری های مسلکی را نمود.
سوم اینکه: قضیه بررسی جنایات جنگی و ضد انسان و انسانیت باید از دیدگاه حقوق بین المللی و تحت رهبری مستقیم جامعه بین المللی (سازمان عدالت بین المللی ) صورت گیرد که باید مصوون از هرگونه نفوذ و فشار دولت ها باشد، زیرا مساله مربوط به نقض صریح کنوانسیون های بین المللی مربوط به جرایم علیه بشریت و جرایم جنگی می شوند که در کنوانسیون ها و پروتوکول های بین المللی پیشبینی گردیده اند و دولت افغانستان متعهد بر تطبیق و رعایت آن ها می باشد. بمباردمان شفاخانه دوکتوران بدون مرز موضوع جدی قابل بررسی است که نباید سازمان ملل متحد آنرا ( که جزٌ یک توطیه منطقه وی است) سطحی گیرد که تنها به یک معذرت خواهی و تطمع پولی خانواده های متضرر محدود باقی بماند و عاملین یک جرم جنگی به حیث ( آقای ماورای قوانین و کنوانسیون های بین المللی ) مصوون از بررسی جنایت جنگی باقی بماند.
* مراجعه شود به اعلامیه انجمن حقوقدانان افغان در اروپا پیرامون جنایات جنگی در کندوز: جنایات جنگی و بشری در کندوز;
چهارم اینکه: قضیه موقف و ارزیابی دولت افغانستان در برابر پروسه های بعد از حقیقت یابی حایز اهمیت و میزان صداقت مندی به ملت می باشد که چگونه بدان برخورد می کند ، خواهد کرد و تا کدام سرحد موضوع را از دیدگاه یک دولت با اراده مستقل و غیروابسته به سیاست های منطقه وی نامشروع ، مطرح ، تعقیب و مورد پیگرد قرار میدهد.
من معتقد براین امرهستم که افشا، حل و اخذ یک پالیسی روی قضیه کندوز ممکن یک چالش بزرگ ضد حاکمیت و امنیت ملی را برملا سازد، چهره های خاین که در جرایم ضد امنیت ملی و داخلی رول بازی نموده اند، معرفی و در یک دادگاه خاص قضیه کندوز مورد مجازات قرار گیرند، حتا اگر مسببین یا ستون پنجم در همجواری دفتر رییس جمهور و رییس حکومت نشسته باشند.
به حیث یک شاغل مسلک مقدس حقوق و یک فعال اجتماعی معتقد بر آنم که اگر دولت کنونی بر این « توطیه کودتا گونه » وسازمان داده شده پا در کلوخ مانده و از آب بگذرد، بررسی این قضیه در آینده ها دوباره به بررسی گرفته خواهد شد، ممکن توسط حکومت های مستقل و غیر وابسته در آینده هم دور از امکان نیست. زیرا قضایای مربوط به ملت و حاکمیت و امنیت ملی نمی توانند همیشه زیر باز خاک های انداخته شده باقی بمانند و مجرمین مصوون باقی بمانند.
من اکنون از حدث و گمان بدین باور متین معتقدم که قضیه کندوز گره گاه بسیاری از سوالات خواهد بود که افراد و حلقات ترقی خواه و وطندوست این سوالات را مطرح میکنند و ولی هنوز نتوانسه اند بدین سوالات شان جواب مستدل و با فاکت های غیرقابل انکار دریابند.
من این تقاضای خود را از همه این افراد و حلقات مطرح می سازم که نگذارید بالای این گره خونین و محور یک توطیه ملی در خاک خونین تان انبار های خاک انداخته شود. از امروز تا فردا ها دستگاه دولت را با هر گونه وسایل فشار وادار به بررسی نهایی قضیه کندوز سازید.
لطفاٌ با نوشته ها و کومنت های تان از این نکات بیان شده فوق حمایت کنید.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱ /۱۵ ـ ۰۲۱۱