نمی شــود
با زور سوته و با جنگ نمی شود
با مکر و فتنه و با رنگ نمی شود
با زور برچــه و تیر و کـمـان هیـچ
با عقده و تعصب و نیرنگ نمی شود
با رهبــران فـاقـــد فهـــم و اراده یى
با آن وزیر جنگ ز پا لنگ نمی شود
با دزد و جانى و مزدور و مرتجع
با مرمى تفنگچه و تفنگ نمی شود
آهنگ همدلى که نباشد دریـن وطـن
آهنگ ملک ما و تو آهنگ نمی شود
صلح و صفا و همدلى و هم برابرى
بیدون خلط ایده و فرهنگ نمی شود
سلاته ى رنگین و لـذیـذ فغـان ستــان
بى پیاز و رومى و بادرنگ نمی شود
بى ازبک و هــزاره و پشتــون بـاغ مــا
بى تاجیک و هنود و دگر رنگ نمی شود
قــربان پشــه هــاى دیار پشه یى اش
بى آن بلوچ دلاور و با ننگ نمی شود
بى قندهار و بلخ و هرات و اروزگان
بى کوچى قلات و یکاولنگ نمی شود
ساز وطن به طبــع دل هر کــدام مــان
بى طبله و بدون دف و چنک نمی شود
اى واعظى بیا و سرودى به ما بگـو
با جبن و انزوا و دلى تنگ نمی شود
( زبیر واعظى )
بامداد ـ فرهنگی واجتماعی ـ ۵ /۱۶ ـ ۲۸۰۸
باید وحدت کنیم
یاسین بیدار
اوضاع نارام و نا بسامان وطن قبل از همه نیروها و حلقه های روشنفکر افغانستان را قطع نظر از اینکه در کجای دنیا ساکن اند می طلبد تا دست به دست هم داده در راه نجات کشور از حالت تاثر آور کنونی دست به کار شوند. خواست امروز در واقع صدای سهمگین و هیبتناک مادر وطن است که ما نند شلاق بر شانه های فعالان و اثر گذاران سیاسی ما نواخته می شود و همه را برای همکاری و تساند دعوت می نماید.
۲۵ سال قبل وقتی حاکمیت حزب وطن سقوط نمود و حزب وطن با ۲۰۰ هزار عضو در سراسر جهان متلاشی و متواری شد اوضاع آشفته وطن همه را واداشت تا بخاطر نجات وطن در هر کجایی که بودند بلا فاصله دوباره دست به کار شوند و در صورت ممکن حزبی یا جریانی را راه اندازی کنند تا مگر بتوانند بخشی از نارامی های روانی و دلواپسی های شان را مدا وا نمایند. این تلاش های بسیار شریفانه و وطنپرستانه تا حال به چندین تجمع منتج شده است.
عمق و پهنای بحران کشور به آن حدی است که این حلقات به تتنهایی حتی امکان دیدن کامل آنرا ندارند چه رسد به حل آن به این سبب در طی یکنیم دهه سپری شده مساله راه اندازی یک جریان بزرگترپیوسته مطرح بوده است واقداماتی هم از مدت ها به اینطرف در داخل و خارج کشور راه افتیده است. اما در هر گامی که بر داشته ایم و یا خواسته ایم برداریم و هر تلاشی که انجام داده ایم حرکت ما نه به پیش که به عقب بوده است و از هر تلاش ما ناکامی و درد سر های ناخواسته بجا مانده است.
هر بار با همان مشکل بر میخوریم که بار ها برخورده ایم. تجربه یک وحدت عملی را در سال ۲۰۰۸ در اروپا انجام دادیم. چهار حزب راجستر شده مدت های طولانی به مذاکره و مباحثه نشستند و بعدا هم اجلاس بزرگ ۵۰۰ نفری را که از سراسر دنیا روشنفکران آمده بودند در شهر ایندهوون کشور هالند دعوت نمودند. اما بخاطر آنکه عده ای غیر واقع بین و یا خود بزرگ بین که هدف شان از اجماع بزرگتر کرسی بزرگتر برای خود شان بود „است" تمام آن همه تلاش هارا بر هم زدند و به ناکامی مواجه ساختند. چون شکل گیری اجماع را بسودخود ندیدند. این تجربه تلخ را بعدا در "حزب واحد" از سر گذشتاندیم و از آغاز تا انجامش را دیدیم و تجربه کردیم و بیاد داریم که چگونه حاصل تلاش و زحمت صد ها عضو و فعال سیاسی ما اختطاف گردید.
وقت آن فرا رسیده است که باید از خود پرسید که جریانات "ترقیخواه" افغانی در کجا ایستاده مانده اند؟ و چرا پس از شکست حاکمیت خود , در بیست سال اخیر پیوسته بن بست ها و شکست ها را از سر می گذراند.؟ حلقات "چپ" افغانی بمثابه پر عده ترین و با تجربه ترین فعالان سیاسی افغانی چرا نمی توانند روی پای خود بایستند؟ از یکدهه بدینسو فعالان "چپ" افغانی مصممانه تلاش شباروزی بخرچ داده اند تا یک جریان وسیع و محکم سیاسی را راه اندازی کنند اما از هیچ گوشه صدای دلنوازی به گوش نمی رسد.؟ مشکل ما در کجا است؟ چرا ما اینقدر بیچاره شده ایم.؟
این پرسشها با بسیار سر سختی در تمام مجامع و محافل و نشست های ما مطرح میگردد اما مثل آنکه ما ارائه پاسخ درست به این پرسش ها را به کدام آینده نا معلوم موکول کرده ایم , و یا اینکه ما اصلا به این پرسش ها پاسخ منطقی ارائه کرده نمیتوانیم بهمین سبب از پرداختن به آن طفره می رویم.
روحیه گریز از انتقاد سبب شده است که ما اصلا از گفتمان بگریزیم و این نیاز جدی و اساسی لحظه کنونی را به یک آینده نا معلوم موکول کنیم. این تنها نیست, اقدامات روز مره ما نیز با شرایط کنونی ما مطابقت نمی کند. در اقدامات ما این واقعیت کمتر انعکاس می یابد که ما آن حزب "بزرگ" دیروز نیستیم , اینکه ما دیگر حزب حاکم نیستیم و اینکه تعداد اعضای سابق حزب که امروز در حلقات تازه تشکیل شده متشکل نشده اند بمراتب بیشتر از آنانی اند که تشکلات تازه را بوجود آورده اند. این حقیقت که ما یک جریان شکست خورده ای هستیم که در ۷۰ کشور متواری شده ایم. و این حقیقت که در واقع همه چیز را از سر می آغازیم. ما حق نداریم از خود چیزی فراتر از آنچه هستیم افاده بدهیم. مردم اعمال ما را بر رسی میکنند و ما در واقع در برابر چشم مردم که خیلی ها موثر تر از هر کمره تلویزیون کار میکند عمل میکنیم.
آنچه از این تمهید مختصر نتیجه می شود این است که این احزاب و حلقات بر روی درک های متفاوت از زندگی و سیاست بوجود آمده اند به این سبب هرکدام به زبان جداگانه و غیر قابل فهم برای دیگران سخن گفته ایم و میگوییم و اینکه گرفتاری ذهنی هر یک از ما این است که از هویت خود یا بی خبریم و یا دیگران را بی خبر گذاشته ایم.
به این سبب الزاما باید :
الف) قبل از برداشتن گام اول لازم است و این نه برای جدایی است بلکه برای این است که هویت خود را بی هیچ ابهامی برای خود و برای دیگران روشن نماییم و پیش از آنکه گامی برای اتحاد و ایتللاف و هر شکل و هر نوع همکاری دیگر برداریم و برای خود و برای دیگران روشن کنیم که جهان را چگونه می بینیم و چه میخواهیم تا همگان با چشم و دست باز در کنار صفحه شطرنج سیاست بنشینیم.
ب) در حالیکه هنوز بر سر آنچه میخواهیم دید روشنی و یا لا اقل سخن روشنی نداریم و برای اینکه هویت مان را برای خود و برای دیگران روشنتر کنیم لازم داریم که پیش از همه خود مان بر سر آنچه میخواهیم به گفتگو بنشینیم و به طرح های مشترکی برسیم. و با دید باز و واقعگرایانه ببینیم که ما در کجا و در چه وضعی قرار داریم. تجربه نشان داد که گرد هم آمدن جمعی نا سازگار و نا پایدار که کار شان سر نگرفته به آخر می رسد به درد لحظه کنونی نمی خورند. در چنین اوضاعی باید دست از خیالبافی ها برداریم و در ایجاد یک اجتماع واقعی گام های واقعبینانه برداریم.
طوریکه دیده شد قسمت اعظم تجمعات و حلقات ساخته شده امروزی ریشه در افتخارات و انتقادات از دیروز دارد و تکیه گاه های شان را دید گاه ی دیروز از زندگی و سیاست تشکیل میدهد. فکر ترقیخواه دیروزی ما در واقع ریشه در بنیاد های فکری قرن نزده و اوایل قرن بیستم داشت که تجربه عملی قرن بیستم عدم کار آیی انرا در سراسر جهان بخصوص در کشور ما به اثبات رسانید. دیگر آن نسخه های قرن نزدهم و اوایل قرن بیستم درد های قرن بیست و یکم را مداوا کرده نمی تواند. دلبستن به آن خود و دیگران را فریب دادن است. بنابران ایجاب میکند که با جرات و رسما با آن وداع کرد.
سوالیکه بیست سال قبل باید مطرح میگردید امروز سر بلند میکند و آن اینکه ما اصلا به کدام سو می رویم؟ اینکه از کجا امده ایم همه با تفصیل میدانند اما اینکه به کجا می رویم کمتر کسی پاسخی دارد و کمتر کسی به آن پرداخته است. این پرسش بنیادی یک پرسش متمم دیگرنیز باخود دارد که بحیث پیشوند باید مطرح گردد و آن اینکه چرا و چگونه به اینجا رسیدیم؟ گرچه تاجائیکه دیده میشود در بسی موارد از مطرح شدن سوال متمم طفره رفته میشود اما پرسش با سماجت تمام خود را بر ما تحمیل میکند.
حالا ما در واقع باید دو سوال را پاسخ بگوئیم. اول اینکه چگونه بدینجا رسیدیم؟ دوم اینکه از اینجا کجا می رویم.؟ در پاسخ به سوال اول , ما به بر رسی همه جانبه دیروز نیاز داریم. باید تمام مولفه های دیروز را روشن و آفتابی کنیم و ببینیم دلیل شکست ما در چه بوده است. شکست دیروز صرفا سیاسی نبود . نظام فکری و نظام کاری ما هردو معضله داشت. بهمین سبب متلاشی شد. و دوم اینکه در تحت اوضاع نا بسامان و فوق العاده مایوس کننده فعلی کشور , اوضاع شدیدا خطر ناک منطقوی و بین المللی چشم انداز جریانات "ترقیخواه“ „چپ" ما به کدام سو خواهد بود. و قبل از آن این سوال را با ید مورد ارزیابی و تحلیل قرار دهیم که جریان "ترقیخواه" یعنی کدام جریان؟ و اینکه در اطراف کدام اندیشه های رهنما باید بسیج شد؟ وغیره . به این سوال ها هرکس مطابق درک و ذوق خویش پاسخ ارائه نموده اند.
ما در حزب متحد ملی افغانستان به این سوال ها با دقت و به تفصیل پرداخته ایم و دید گاه های خود را بدون کم و کاست و بدون پیرایه و پرداز بیان داشته ایم وبخود می بالیم که ما با طرح ها و دیدگاه های روشن و مشخص روی صحنه گام گذاشتیم. این مسایل اندیشه ای و ارزشی را بخاطر آن مطرح می نماییم و باید مطرح نماییم که پارتنر های ما در پروسه وحدت بدانند که بدون گفتمان صمیمانه و رفیقانه و نتیجه گیری های روشن و بدون خدشه نمی توان "حزب واحد" ساخت. میتوان ا تحاد کرد , میتواند ایتلاف کرد اما نمی توان "حزب واحد“ شد.
گفتیم خواست زمان و صدای مادر وطن ما را بسوی یکی شدن ها می کشاند. اما خواست زمان و صدای مادر وطن هر گز بمعنی تطبیق بر نامه های نا پخته و ناسنجیده , خود محوری و تحمیل اراده یک گروه یا حلقه کوچک تحت نام "وحدت"بر یک اجتماع بزرگ نمی باشد. خواست زمان این است که اقدامات سیاسی با دیگر الزامات اجتماعی وقت و زمان مطابقت و همنوائی داشته باشد. باید با تحمل و برده باری بدون شتاب و عجله بی مورد قدم به قدم و ارام آرام صفوف وطنپرستان را آرایش داد و در این راه باید همه را بدون استثنا در نظر گرفت. به خواست ها و انتقادات دیگران گوش فرا داد. از دیگران آموخت. باید به این حقیقت تن داد که ما یکی از رهروان هستیم که تعداد از ما بهتران در صفوف و اطراف ما کم نیستند.
احزاب و سازمانهای نوبنیاد که هنوز از لحاظ فکری صاحب هویت نشده اند و توده های مردم همه را بنام حزبی های دیروز میشناسند و بااندیشه های جدید شان کمتر آشنائی دارند, حتی خود این حلقات هم درک روشن از آنچه میخواهند وآنچه موعظه میکنند ندارند. آنچه هم دارند بخاطر اهداف بلند پروازانه تشکیلاتی در بعضی موارد معروض به زیر پا شدن است. و چه بسا که افکار واندیشه ها که سنگ پایه های احزاب و سازمانها و ساختار های سیاسی واجتماعی را می سازند, بخاطر تمایلات و اهداف تشکیلاتی, بخصوص در اروپا که همه فعالین سیاسی مانند مرغان پریده , خود را تابع کسی و یا چیزی نمیدانند , بدون خم ابرو زیر پا قرار میگیرند. در بسا حالات ارزش ها و ضد ارزش ها به ساده گی جا عوض میکنند.
تعهد روشنفکرانه برای دسترسی به آرمان معین , اصل انکار ناپذیر و گریز ناپذیر در فعالیت های سیاسی پنداشته می شود. اما متاسفانه در طی دو دهه اخیر در فعالیت های سیاسی – تشکیلاتی ما دیده شد که در بسا موارد رابطه ها نه بر بنیاد تعهدات که بر بنیاد داد و گرفت ها ( مصلحت ها , جور آمد ها) شکل میگیرند . از آنجا ئیکه داد وگرفت ها معمولا مقطعی صورت میگیرند پایدار باقی نمی مانند. به همان منوالی که بوجود می ایند به همان منوال هم از بین می روند. و این مبارزه روشنفکرانه ما را از محتوا تهی میکند.
نکته قابل ذکر که فعالان سیاسی ما در طیف وسیع از نظر دور انداخته اند و فعالیت سیاسی را در تشکیل خلاصه میکنند , تمرکز و توجه به تحقیق وپژوهش و شکافتن مسایل مبرم سیاسی- اجتماعی ست. آنچه یک فعال سیاسی را در شرایط کنونی, که ساختار های سیاسی تازه سر بلند میکنند, بیشتر از منزلت تشکیلاتی , اثر گذار می سازد و بحیث فعال سیاسی زنده نگه میدارد, کمیت وکیفیت کار تحقیقی سیاسی, فکری و اندیشه ای میباشد. روشنائی بخشیدن به زوایای تاریک مسایل سیاسی , تیوریک و اندیشه وی, تنویر کردن اذهان عامه و فعالان سیاسی, بخودی خود کاریست قابل اهمیت و ستایش و ماندگار. با روی آوردن به تحقیق و پژوهش ,ما میتوانیم بسیاری از معضلات کنونی جریانات سیاسی مان را حل کنیم.
فراتر از آن نیازجدی به شکستاندن حصار سیاسی „حزبی دیروز" و باز کردن راه در میان مردم حس می شود.ساختار هاییکه در طی دو دهه سپری شده روی کار آمده است همه واقعا از همان اعضای حزب وطن ( حزبی های دیروز) بوده اند. " حزبی های دیروز" تا حال موفق نشده اند که خود را با مردم خلط کنند و در ساختار های جدید مردم غیر حزبی های دیروز را جذب نمایند. این حالت عمدتا نتیجه موضع گیری ها وبرخورد های افراطی و اورتودوکس „ حزبی های دیروز" بوده است که مردم غیر حزبی از آن رم میکنند.
باید جوش خوردن با مردم , فرا گرفتن از مردم وتنویر کردن مردم ومهمتر از همه کشاندن پای مردم به تشکلات و ساختار های تازه شکل گرفته سیاسی را فرا گرفت. و این مهمترین و دشوار ترین بخش کار و فعالیت یک حزب سیاسی بخصوص نهاد های تازه تشکیل شده از چکیده های حزب وطن دیروز را تشکیل میدهد. برای این منظور کار وسیع و دوامدار تنویری و تبلیغی نیاز است. عام ساختن اندیشه ها و افکار سیاسی و جلب توجه مردم به آن, کاریست بس دشوار و زمان گیر. برای انجام چنین رسالت به افراد متعهد, با وقف , مبتکر وصاحب فهم و فراست سیاسی نیاز است.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۵/ ۱۶ـ ۲۷۰۸
حقیقـت یا ســراب
صمـد کـارمنـد
چهار دهه گذشته پر از فراز ونشیب بود سال های جنگ و ویرانی ، سال های امید ها و شکست ها ، طی این مدت احزاب و حاکمیت ها آمدند و رفتند ، قدرت و عملکرد های خویش را به نمایش گذاشتند مردم و وطن تجارب و درس های تلخ و شیرین را امتحان کردند. مشخصه بارز سال های قبل رفت و آمد قدرت های بزرگ در سرزمین زیبای ما بود هر کدام به خاطر منافع خویش لشکر کشی نمود و در نهایت انسان میهن ما کشته و کشور ویران گردید .
آنانیکه آرمان های انسانی و وطن پرستانه به خاطر رشد و ترقی جامعه و مردم داشتند کنار زده شدند ، از آن جمله حزب دموکراتیک خلق افغانستان اهداف بزرگ انسانی ، ملی و دموکرات برای آینده بهتر افغانستان طرح و پیش کش نمود اما متاسفانه در نتیجه اشتباهات درونی و عدم شرایط نامناسب جامعه ، ادامه جنگ و خشونت از جانب مخالفین و حمایت غرب از آنان، حاکمیت این حزب به مثابه بیانگر و مدافع منافع طبقات و اقشار زحمتکش کشور و روشنفکران وطنپرست ترقی خواه بر سقوط مواجه و اعضای حزب به جزایر مختلف تقسیم و حتا در بعضی موارد در تقابل هم قرار گرفتند . در بیش از دو دهه اخیر بنابر تلاش های یک تعداد وطن پرستان با اتکا به بدنه دموکراتیک خلق سازمان ها و احزاب مختلف که تقریبا همه دارای پروگرام و اهداف مشترک اند ایجاد و داخل سیستم سیاسی افغانستان شدند ، اما تجارب و درس های سال های سپری شده نشان داد که نقش و رسالت احزاب ملی ، مترقی و دموکرات در روند سیاسی ، دموکراسی ، عدالت اجتماعی ، آزادی بیان و دولت داری خوب به تنهایی برجسته گی خاص نداشته ؛ و در ضمن خود این احزاب به نحو خواستند بدون ارزش دادن به تاثیر گذاری حزب خویش داخل قدرت شوند طی سال های سپری شده بار بار وحدت و کنار آمدن این احزاب در زیر یک چتر واحد مطرح شد به خصوص شش سال قبل حزب متحد ملی ( پیشین ـ بامداد ) و نهضت میهنی ( حزب مردم پیشین ـ بامداد ) پیمان وحدت بستند به یاد دارم که با چه شور و شوق وطنپرستانه پروسه ی ادغام تشکیلاتی آغاز و ختم یافت ، طرح برنامه و اساسنامه حزب اماده و نماینده گان برای کنگره واحد حزب از سراسر کشور و خارج کشور انتخاب و روانه کابل شدند ، هر جای امید واری برای یک تشکل نیرومند و کارا وجود داشت اما با تاسف و درد که این پروسه بزرگ ملی و سیاسی مورد توطیه مقام پرستان و افراد خود خواه قرار گرفت ارزش های بزرگ وطن ، مردم و جنبش ترقی خواهانه قربانی اهداف غیر ضروری و معامله گرانه شد و درنتیجه هر دو حزب در پی تدویر کنگره های جداگانه خویش رفتند حتا وحدت درونی خویش را هم حفظ کرده نتوانستند و هر دو به جریان های مختلف تقسیم و زمینه ای تقابل وسیعتر شد و صدها فرزند صادق و وطن پرست کنار رفتند و هزاران تن ناامید و بی اعتماد شدند . آن زمان هم مانند سال های دوران وحدت خلق و پرچم که هیچگاه یک حزب واحد نشدند ،متحد ملی و نهضتی ها در حلقه خود باقی ماندند با وجود ادغام تشکیلاتی و اعلان حزب واحد جلسات جداگانه و مخفی خود را داشتند و صرفا خود را آیینه مقام ها می دیدند .
پس از سال های سکوت و تنهایی امروز باز هم صدای وحدت خواهی و کنارآمدن ها بلند شده و همه خواستار یک حرکت ترقی خواهانه برای نجات وطن و مردم از حالت بحرانی سیاسی کشوراند . این همه را می توان به دیده قدر و امید واری دید در صورتی که دست ها واحد شوند و سنگ اندازی ها قطع و باور به آنچه می خواهند داشته باشند .
به منظور بهبود امور و نتایج مثبت ، ایده هاو نظریات خویش را با شما عزیزان شریک می کنم امید وارم دور از عقده ، تعصب و امراض کهنه دیروز در تکمیل آن کمک و در نهایت موثر واقع شویم برای فردای بهتر و ساختن خانه ی مشترک ما .
⁃ تا زمانی که ما از گذشته ارزیابی دقیق نداشته باشیم آینده را نمی توان بهتر ترسیم کنیم ، بنابرین ضرور است گذشته سیاسی ، حزبی و حتا قدرت را همه جانبه ، علمی و با دید ژرف نقد و بررسی کنیم با اشتباهات و کمبود ها خدا حافظی و جهات مثبت را نشانی و شامل اهداف دور و نزدیک خویش سازیم . با آنانیکه پروسه وحدت شش سال قبل را به شکست مواجه نمودند برخورد قاطع دور از هر نوع معامله و پنهان کاری داشته باشیم .
⁃ برای یک حزب فعال و نیرومند اندیشه بزرگ ترین سلاح فعالیت و بیان چهره واقعی آن است ، بسیاری از رفقا هنوز فکر می کنند که ما همانا حزب دیروز ایم و با آن روش و سیاست ها می توانیم دو باره خود را در جامعه مطرح کنیم . به فکر من ایجاد حزبی با خیال و حواس دیروز نه هم ضرور است و نه هم مفید ! امروز را باید در زمان خودش دید و متناسب با دنیای امروز اندیشه و سیاست های خویش را عیار و به پیش رفت البته ارزش های مفید و مطلوب سیاست های دیروز را غنی ساخت و ادامه داد ما نباید به وحدت چهره ها و افراد تاکید نمایم هرگاه اندیشه ما مولود ادویه درد مریض امروز و نسخه خوب برای فردای او باشد ، پس هماناست که مردم خود بخود در کنار ما قرار می گیرند .
حزب نو به ساختار دموکراتیک و همه گیر ضرورت دارد بهتر خواهد بود تا مسوولین و رهبری کوتاه مدت انتخاب و میدان داده شود به همه ای آنانی که شایسته گی رهبری و سازماندهی را دارند .
⁃ در طی سالهای سپری شده یک تعداد شخصیت ها و اعضای احزاب مطرح شده دلسرد و گوشه ای تنهایی اختیار نموده اند ضرور است به هر یک مراجعه و قناعت شان فراهم و دوباره به خانواده آزادی خواهان ، ترقی خواهان و مبارزین نجاب وطن و مردم بسیج شوند .
⁃ یک واقعیت عینی را باید پذیرفت که بیش ترین اعضای این احزاب همان های اند که دیروز در حزب دموکراتیک خلق حضور و فعالیت داشتند جوان ترین این نسل بیش از پنجاه سال عمر دارند و در دو دهه آینده بیشترین این ها را از لحاظ جسمانی و روانی با خود نخواهیم داشت آنجاست که بحران سیاسی جنبش را تهدید می کند پس چه بهتر است به جوانان اعم از دختران و پسران تکیه نمایم و زمینه دهیم برای ساحه فعالیت و عملکرد جوانان .
امروز اکثریت مسوولین این احزاب را کهن سالان تشکیل میدهند و یکتعداد یک قدم هم از موقف و وظیفه خود عقب نمی روند در حالیکه این درک را دارند که جوانان بهتر و بیشتر و در پهلوی آنها برای جنبش ترقی خواهانه با ارزش و مفید اند ، لازم است تا از تجربه ، درک و فهم بزرگان که سال های طولانی جوانی و زنده گی خود را وقف وطن و مردم نموده اند استفاده شده و در صورت ضرورت مشاورین خوب باشند . تکیه بر جوانان و زنان به معنا آینده روشن و بهتر از امروز بوده درعدم موجودیت جوانان و زنان فاجعه جبران ناپزیر پیشرو خواهیم داشت . بهتر خواهند بود تا حزب را از مرد سالاری نجات دهیم و ساحه فعالیت و موجودیت زنان را وسیعتر سازیم .
⁃ آنچه می خواهم به صراحت بیان دارم اینست که ایجاد یک حزب واحد و سراسری همه ای بقایای دموکراتیک خلق و شخصیت های ملی ، مترقی و دموکرات دور از امکان بوده و شاید هم ضرورت ان احساس نگردد؛ و از طرف دگر تجارب و درس های پنج دهه گذشته نشان داده که رهبران احزاب پس از اتحاد هنوز هم در فرکسیون و حلقه های خود باقی اند و در فکر رهبر شدن قرار دارند پس چه بهتر است تا در اندیشه ای ایجاد جبهه وسیع نیروهای ملی، مترقی و دموکرات شویم . این جبهه متشکل از احزاب ، سازمان ها ، نهاد ها و شخصیت های مستقل بوده و سیتم رهبری ان دورانی باشد از طریق جبهه می توان نقش فعال را در سیاست و رهبری جامعه به عهده داشت. در اینجا نباید گرفتن قدرت و مدغم شدن در قدرت مطرح باشد بلکه مبارزه از طریق نهاد های انتخابی جوهر کار را تشکیل دهد ، کاندید های مشخص را به نهاد های انتخاباتی کشور به خصوص شورا های محلی ، پارلمان ارایه و پشتیبانی کرد . جبهه باید به مرکز اپوزیسیون قوی ، فعال ، مثبت و نیرومند تبدیل شود .
رفقا و دوستان گرانقدر !
وحدت را نمی توان خرید ، وحدت را نمی توان گدایی کرد ، وحدت را نمی توان در لابلای کتاب ها جست وجو کرد ضرور است برای وحدت اعتماد سازی کرد و قلبا به آن وفادار بود و شجاعانه رزمید در غیر آن حقیقت نی بلکه سراب خواهد بود . بگذار آنچه می سازیم انعکاس دهنده ای خواست های بر حق مردم به خاطر دموکراسی ، عدالت اجتماعی ، آزادی ، صلح ، امنیت و رسیدن به جامعه دارای تمدن و پیشرفت انسان و انسانیت باشد . ما به دگرگونی فرهنگی و فکری نیاز مبرم داریم .
بامداد ـ دیدګاه ـ ۱/ ۱۶ـ ۲۳۰۸
« مردم بزرگ و رهبران کوچک »
میرعبدالواحد سادات
در بزرگی مردم افغانستان هرچه بگوییم کم گفته ایم . مردمی که طولانی ترین جنگ تحمیلی تاریخ را با تمام مشقات و عواقب خونبار آن متحمل می گردند ، دوسال قبل با اشتراک در انتخابات حماسه آفریدند وبه جهانیان پیام دادند که :
صلح ، ثبات ، تغییر و حاکمیت قانون می خواهیم ؛ وافغانستان حق دارد و مردم آن مستحق می باشند تا به شاهراه بازسازی و ترقی گذار نمایند . اظهرمن الشمس است که درانتخابات چنانچه این قلم درهمان وقت نیز نوشته بود ، کدام نیلسن ماندیلا کاندید نبود تا مردم به خاطر گل روی او قربانی بدهند ، مردم از فساد و فساد سالاران ، تاجران دین، تیکه داران « جهاد » و دکانداران قوم به بینی رسیده اند و می خواستند و می خواهند تا حاکمیت قانون درکشور استقرار یآبد و قانون بدون هر نوع تبعیض و تمایز حقوق هر شهروند افغان را تامین و تضمین نماید. اما متاسفانه تقلب گسترده توسط هردو تیم در دور دوم ، عدم تمکین به قانون ، با نوعی مهندسی سکانداران دولت وقت و دسایس بیرونی زمینه های آشوب طلبی را مساعد و بهانه برای پا درمیانی بلند قد ترین وزیر خارجه جهان فراهم ساخته شد .
آقای « ک » با طرح « فضولی » که در آستین داشت ، دموکراسی نو پا را سلاخی و حاکمیت ملی افغانستان را که به صورت انحصاری به مردم تعلق دارد ، تقسیم و به دو تیم رقیب به مثابه غنیمت ، باج و تحفه داد. معنی ساده این گستاخی به حقوق مردم افغانستان آن بود که : امریکا به خاطر مدیریت درست بحران به حکومت شکننده تر ، دست نگرتر و محتاج تر ضرورت دارد ، در غیر آن کدام عقل سلیم می پذیرد که هم شمارش مجدد آرا و با مصارف گزاف تجویز گردید و همزمان و قبل از وقت موافقت نامه سیاسی تقسیم قدرت را برآنان امضا نمود.
من در آن وقت قصه از مثنوی شریف و این کلام حضرت مولانا را نوشتم:
شیر بی یال ودم واشکم که دید ؟
این چنین شیری خدا کی آفـرید ؟
از قدیم شنیده ایم که : بار کج به منزل نمی رسد . آقایان « ع » و « غ » منافع ملی و ثبات سازی را همیشه دلیل این شهکار شان وانمود نموده اند و متاسفانه در عمل حاکمیت ملی را در وجود الیگارشی تیمی خلاصه ساخته و هربار تمام جنگ و جدل شان بر تقرر نزدیکانشان می باشد . در حالیکه هفده ولایت در معرض تهدید بلند امنیتی قراردارد و همه روزه فرزندان فداکار مردم در قوای مسلح قربانی می دهند ، آقایان با خیانت به آرمان و اراده مردم بزرگ از عقب دیوار های قصر همانند امباق ها همدیگر را طعنه می دهند ( جالب بود که حتا در همانروز جنگ های زرگری ، درمجلس یاد وبود مزحوم حشمت کرزی دستان همدیگر را بلند نمودند).
دیر یا زود مردم از شر فساد سالاران ، تاجران دین و « جهاد » و دکانداران قوم نجات خواهند یافت و اما تاریخ مضحکه « رهبران کوچک » را با مردم بزرگ ، حماسه آفرین و فداکار به زشتی باز گو خواهد کرد.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۶ـ ۲۳۰۸
انگیزه ها و اهداف پاکستان در نگاه به پناهنده گان افغان
فرزاد رمضانی بونش
افغانستان با داشتن میلیون ها مهاجر در جهان در شمار کشورهای با بیشترین مهاجر و پناهنده قرار دارد. در این بین در آغاز دهه هشتاد ترسایی بیش از پنج میلیون شهروند افغان، میهن خود را به مقصد پاکستان ترک کردند و با بهبود نسبی وضعیت امنیتی در افغانستان سه میلیون و هشتصد هزار پناهده افغانی به کشور خود بازگشتند اما همچنان یک میلیون و ششصد هزار پناهنده افغانی در پاکستان و حدود ۳ میلیون پناهنده غیرقانونی افغان مقیم پاکستان هستند . در این بین از سال ۲۰۰۹ ترسایی چندین بار مدت اقامت این پناهنده گان را به خواسته دولت کابل تمدید شده و پاکستان برای تمدید اقامت پناهنده گان تا ۲۰۱۷ ترسایی آماده گی کرده است اما در ماه های گذشته پناهنده گان افغانی مورد توجه بیشتری از سوی اسلام آباد قرار گرفته است. چنانچه از یک سو رییس جمهور پاکستان تاکید کرد که بازگشت پناهنده گان افغان از پاکستان برای برقراری صلح در منطقه ضروری است و از سویی دستیار ویژه نخست وزیر پاکستان هم از عدم میزبانی این کشور از پناهنده گان افغان خبر داده است. در واقع از نگاه پاکستان در چند دهه گذشته میزبان بیش از ۳ میلیون پناهنده افغان بوده است اما اکنون ادامه آن امکانپذیر نیست. در این رویکرد اسلام آباد چند رویکرد را نسبت به این مساله دنبال میکند.
نگرانی ها و مسایل امنیتی مهاجران و پناهنده گان افغانی
از گذشته منتقدان پاکستانی حضور پناهنده گان افغان معتقد بودند در گذشته بیش از پنج میلیون پناهنده افغان همراه با سلاح و مواد مخدر به پاکستان سبب بی ثباتی پاکستان شدند. این نگاه در حالی است که در نظرسنجی اخیر در ۴ ایالت این کشور اعلام شد که ۹۰ درصد مردم پاکستان مخالف عبور و مرور مهاجرین افغان به کشورشان بدون روادید هستند. موافقان براین باورند که مرز بدون نظارت بیش از ۲۵۰۰ کیلومتر خط دیورند و تردد روزانه بیش از ۵۰ هزار افغان از مرز دو کشور یکی از عوامل اصلی انجام حملات تروریستی در این کشور است و این مساله عملیات علیه تروریستی را تحت تأثیر قرار می دهد. در همین راستا همچنین چندی پیش نیز پولیس و نیروی امنیتی پاکستان با انجام عملیات جست و جو در پیشاور ۱۲۰ نفر را به اتهام همکاری با گروههای تروریستی بازداشت کرده اند که ۳۶ نفر از آنها افغان هستند. ماه گذشته نیز مقامات پولیس پاکستان در ایالت خیبرپشتونخوا اعلام کردند که نزدیک به ۱۱۰۰ نفر را بازداشت کردند که ۶۰۰ نفر از آنها مهاجرین افغانی هستند. در این راستا اسلام آباد معتقد است کمپ های پناهنده گان افغان در پاکستان پناهگاههای امن تروریستها است و با اینکه ارتش این کشور زیرساخت تروریستها در مناطق قبایلی را نابود کرده است، اما کمپهای پناهنده گان افغان اکنون به پناه گاههای امن تروریست ها تبدیل شده و با انتقال تروریستها از مناطق قبایلی به کمپهای پناهنده گان افغان عملا پناهنده گان افغان در پاکستان به مساله امنیتی تبدیل شده است. لذا روند بازگشت پناهنده گان افغان باید تکمیل شود.
هزینه های اقتصادی و اجتماعی مهاجران و پناهنده گان افغانستان
در واقع از نگاه اسلام آباد بیش از سه میلیون پناهنده افغان از چند دهه گذشته مقیم پاکستان هستند و باری بر اقتصاد این کشور است. در همین چارچوب برخی در درون احزاب و دولت اسلام آباد معتقدند اتباع افغانستان اغلب مشاغل را در سرتاسر پاکستان بدست گرفته و این موضوع فرصت های کمی را برای جوانان پاکستانی را کاهش و آنها مجبورند تا برای تامین زنده گی خود در شهرها و حتا کشورهای دیگر به دنبال فرصت باشند. حضور اتباع افغانستان در پاکستان بار مالی زیادی را به کشور ما وارد می کند و ما دیگر نمی توانیم این وضعیت را تحمل کنیم. در این بین هر چند حزب « پشتونخوا عوامی ملی » پاکستان در واکنش به اخراج پناهنده گان افغان از ایالت خیبرپشتونخوا اعلام کرده بود که افغان ها حق زنده گی در این ایالت را دارند و باید بدون هراس به کار و فعالیت خود ادامه دهند؛ اما در مقابل برخی دیگر از رهبران احزاب مخالف معتقدند که اتباع افغانستان در فعالیت های مجرمانه دست دارند و صلح و آرامش را برهم می زنند و اقتصاد پاکستان هزینه بیش از دو میلیون پناهنده افغان را تحمل نمی کند بنابراین بازگشت پناهنده گان به کشورشان مد نظر است.
اهداف سیاسی و تلاش های سیاسی و دیپلوماتیک
در واقع هرچند در یک دهه گذشته بسیاری امیدوار بودند که زمینه بازگشت پناهنده گان پیشین افغان به میهن فراهم گردد، اما نداشتن امنیت در برابر طالبان و گروه های افراطی ، نبود امنیت در ابعاد گوناگون و احساس نامنی روانی ، نبود چشم انداز روشن از وضعیت سیاسی و امنیتی افغانستان در کنار عوامل و متغیرهای امنیتی- سیاسی و انگیزه های اقتصادی بیشترین عامل را در تداوم حضور و افزایش پناهنده گان و مهاجران افغانستانی در پاکستان داشته است. در این بین هر چند فرصت های پناهنده گان افغان برای پاکستان در دهه های گذشته بی شمار بوده است و از گذشته اسلام آباد از پوتنسیال پناهنده گان بهره برده و تلاش کرده است تا از پناهنده گان به عنوان ابزاری برای چانه زنی و بهره گیری از اطلاعات، دریافت کمک های اقتصادی سیاسی امنیتی و... از نهادهای بین المللی و از نهادهای مرتبط با موضوع آواره گان از برگه آواره گان استفاده کند. اما پاکستان در وضعیت کنونی در رویکرد اعلامی می خواهد تا پناهنده گان افغان از طریق بازگشت دواطلبانه، محترمانه به کشورشان بازگردند. در این رویکرد پس از تیره شدن روابط با افغانستان به دلیل تنشهای مرزی، مسئله بازگشت پناهنده گان را جدی تر گرفته است. در ماه های گذشته دولت پاکستان سیاست جدیدی را برای بازگشت پناهنده گان افغان از این کشور طراحی کرده و تلاش می کند از یک سو بزرگان قبایلی افغان مقیم پاکستان را برای بازگشت داوطلبانه پناهنده گان افغان متقاعد کند. در همین راستا جنرال «عبدالقادر بلوچ» وزیر امور ایالتی و مرزی پاکستان اعلام کرد که کشورش خواستار بازگشت محترمانه پناهنده گان افغان است و در بیست و هفتمین اجلاس سه جانبه میان افغانستان، پاکستان و کمیسیون سازمان ملل در امور پناهنده گان، استراتیژی راه حل ها بر بازگشت داوطلبانه آنها و ایجاد فضای مناسب بر ای این پناهنده گان تعهد کرد. اما در بعد دیگری تلاش کرده است تا به استفاده ابزاری سیاسی از موضوع مهاجرین توجه کند. در این حال تنش های بین دو کشور در سال های اخیر، عمق استراتیژیک در منازعه با هند و رقابت با ایران ، توسعه سرمایه گذاری خارجی و حضور هندوستان در افغانستان در شرایطی است که اسلام آباد معتقد است دولت هند نقش مهمی در حملات علیه پاکستان از خاک پاکستان ایفا می کند. لذا فشار و ضرب العجل بر ضد پناهنده گان اکنون مورد توجه بیشتری است و اقدامات شدید علیه پناهنده گان افغان در پاکستان در حالی مد نظر است که پس از جنگ تورخم بیرون راندن اتباع افغانی ، نصب پلاکاردهایی علیه پناهنده گان افغان و حکومت افغانستان ، جلوگیری از ثبت نام فرزندان پناه جوی افغان در مدارس خصوصی، بازداشت بیش از ۷ هزار پناه جوی افغانستان توسط نهادها و احزاب مد نظر بوده است. در این رویکرد هر چند قبلا پاکستان اقدام اجباری گسترده ای برای بازگرداندن افغانها به کشور انجام نداده است اما اکنون اسلام آباد در نظر دارد تا با بی توجهی به خواست تمدید اقامت پناهنده گان فغان تا سال ۲۰۲۰ ترسایی و نارضایتی در مورد سرعت بازگشت پناهنده گان افغان بر نقش ناتوان کابل را در این زمینه اشاره کند. در کنار همین مساله مهاجران افغان را به عنوان اهرم فشار مطرح کرده است. چنانچه بسیاری بر باورهستند که این رویکرد مقامات پاکستان ناشی از موضوع سیاسی و نزدیک شدن بیشتر کابل و دهلی نو می باشد و پاکستان می خواهد با استفاده از اقامت ۳ میلیون مهاجر افغان بر کابل فشار وارد و امتیازاتی اقتصادی، سیاسی و امنیتی بدست آورد.
بامداد ـ دیدګاه ـ ۳/ ۱۶ـ ۱۷۰۸