نامه وارده: اسلام از اول پُر از مشکلات بوده!
محمد عالم افتخار
نامه ای از نظر عزیزان هموطن و هم کیش میگذرد که بسیار نمونه وی و در ذات خود از نادرات می باشد. تحولاتی که هموطن نگارنده از آنها حکایت میکند؛ به این ساده گی ها در روح و روان و باورها و فرهنگ اشخاص زیاد نمی تواند اتفاق بیافتد.
اکنون علماً مسلم می باشد که بشر دارای غریزه مذهبی و خداجویانه است که چه بسا از غرایز خورد و نوش و خفت و خواب و حتا غریزه جنسی نیرومند تراست. چرا که غریزه جنسی در هنگام بلوغ توفانی میشود و در سالخورده گی به طرف ضعف می رود ولی غریزه مذهبی از همان طفولیت توفانی است و در زمان پیری شدت و حدت بیشتری می یابد.
بدین جهت نه ممکن و نه به صلاح است که در مورد موضوعات مذهبی ؛ مانند سایر عرصه های فکری و فرهنگی برخورد میخانیکی و ابزاری و یا هم لابراتواری نمود. سنجیدار های علمی و منطقی هم خیلی به مشکل می توانند درموضوعات مذهبی کارآیی داشته باشند.
اینکه تعالیم و معارف مذهبی در تمام عمر بشریت به ناگزیر با گرفتاری های دنیوی بشری منجمله با اقتصاد و تولید ومصرف و سیاست و اداره و جنگ به درجاتی تداخل و تعاطی پیدا کرده و می کند؛ حقیقت آفتابی و در عین حال اغلباً زشت و ضد اخلاقی بوده است و می باشد و از آنهم زشت تر وغیر اخلاقی تر سو کاربرد آگاهانه باورها و احساسات مذهبی در سیاست های بغرنج جهانی مانند جنگ سرد ابرقدرت ها، پروژه های استعماری و امپریالیستی است.
در عین حال «پاشنه آشیل» در خود باورها و تعالیم مذهبی، جزمی و دگماتیک بودن ذاتی آنهاست و بدین جهت موسسات و رهبران مذهبی اغلب خود دچار جزم می باشند و درغیر آن نیز کار اصلاحی و اجتهادی چندانی که روند های مذهبی را با سیر تحولات زمانی و مکانی هماهنگ سازد کرده نمی توانند؛ چرا که چنین توفیقی نیازمند تنها معلومات مذهبی نیست بلکه جهانشناسی و زمانشناسی به مفهوم کامل و شامل کلمه را طلب می نماید و در روز و روزگار ما بر علاوه؛ تسلط کافی به علوم و تکنولوژی های روز را ایجاب میکند که شاید هم اینهمه، دیگر از عهده شخصیت یگانه نابغه و علامه بدر شده نتواند و لهذا نیاز به انستیتوت های تحقیقی و اشتراک آگاهانه مساعی دانشمندان و متفکران در حال گونه هایی از تقسیم کار خواهد بود.
دانشمندان و متفکران زیادی در سراسر تاریخ و سراسر دنیا از نظر خویش و ازنظرعلم و منطق باورها و معارف مذهبی را جاهلانه و کودکانه و یاوه و خلاف عقل وغیره تثبیت و اعلام داشته و در زمینه کتاب ها و آثار بزرگ پرداخته اند ولی به وضوح تقریباً هیچ جایی را نگرفته و هیچ کتله قابل محاسبه را به جانب خویش نکشانیده اند.
علت روشن است و آن اینکه باورها و احساسات مذهبی در فراسوی گستره علوم تجربی و منطق ها و ریاضیات نخبه گان قرار دارد و مساله حدوداً 99 درصد اهالی هر جامعه ای است.
ایده یا فرضیه اینجانب دایر بر «مخاطب محوری» قرآن به مثابه کلام الله که در این نامه مورد اعتراض سختی میباشد؛ شاید برای یک عده انگشت شمار « جای رسیده » مانند همین عزیز؛ خیلی خردمندانه و سازنده جلوه نکند؛ اما در اینجا صرف منحیث یک تکانه خدمت ایشان و هم طرازان کم عده شان عرض میدارم که وقتی میتوانند اهمیت و مقام این فرضیه و زحمات فکری و اجتهادی مماثل را ارزش یابی فرمایند که خویشتن را در همان حالت که قبلاً داشتند؛ تصور بفرمایند. آنگاه ایشان کمابیش به بخش 99 درصدی جامعه تعلق داشتند و امروزه متاسفانه به حساب عددی بسیار ناچیز زیر اعشاریه قرار گرفته اند یعنی از جامعه بسیار پیش افتاده اند تا جایی که دیگر حتا با جامعه بودن برایشان عذاب آور شده که بیشتر خودشان؛ موضوع را تشریح و تصریح مینمایند.
به هر حال؛ این نامه تیپیک را با ویرایش خیلی مختصر به نشر میسپارم به خاطریکه پاسخ به آن و تحلیل و حلاجی بخش های مختلف آنرا برای تبیین آشکارتر و عام فهم تر تیوری « بنده محوری » قرآن و هر کتاب و صحیفه منسوب به خدا و ملکوت؛ بیش بها یافته ام.
پاسخ به این نامه و تحلیل و تبیین همه موضوعات مندرج آن نه آسان است و نه کوتاه و کلی. ولی آرزومندم که از جذابیت و قانع کننده گی شایانی برخوردار باشد و موجب شود که حلقات دوستان و علاقه مندان اینگونه مباحث؛ طور مضاعف افزایش کسب نماید.
***
محترم محمد عالم افتخار!
سلام عرض میکنم.
جواب تان به برادری که نظر دشنام آمیز در باره شما نوشته بود به من جراات داد که این مراسله برایتان نوشته ارسال کنم. خود اطمینان ندارم که بتوانید این را نشر کرده و به آن جواب درد خوردنی بدهید.
خیر؛ حالا که سواد کرده ام ارسال میدارم.
من که آدم تحصیل کرده شرعیات بودم تا اخرهای حکومت اسلامی استاد ربانی به نظر حالیه ام یک جانورمعتاد به نشه بودم. نشه ام روزها ی جمعه و عید از حد می گذشت. از خاطریکه به این رضایت در کمالش میرسیدم که من در تمام امور برحق بوده ام وهستم.
این حالت درمن زیاد تر از خطبه های امام های مان مثل مولوی صاحب نیازی پیدا می شد. به ایشان آن قدرعقیده داشتم که پرسان نکنید و خیالم می گشت که این بزرگواران باید همین شب یا شبی پیشتر خداوند و پیغمبرش را دیده و با آنان گپ را یک طرفه کرده باشد. غیر ازهمین تمام دنیا و خویش و قوم برایم گمراه و خدا زده معلوم میشد.
چقدر آدم های خوب و صاحب عقل و تمیز از زبان من آزار دیدند و بازهم شکر است که به کس آزار جانی و مالی نرسانده بودم. خلاصه که حکومت اسلامی که شرو فساد بوده چپه شد و امارت اسلامی امیرالمومنین آمد یعنی که نورعلی نور شد.
مگر این بار مغز من ترکید. وحشت کردم از اینکه دین آبایی و اجدادی من چقدر استعداد استعمال شدن به هدف های شیطانی و پاکستانی را دارد. گم کنید دیگر گرفتار بلای بی درمان شدم. بلای بی درمانم همین بود که آدم ها چطور به ملا جهادی ها و ملا طالب ها تبدیل میشوند. آیا تنها آی اس آی و پاکستان این جادو را دارد یا آب از سرچشمه خیت است. اول خود من چرا این چنین تمام جوانی و پخته سالی خود را حمار تیار بودم؟ آن وقت هنوز القاعده و داعش و بلا بتر دیگرشان یا نبودند یا مشهور نبودند.
شب و روز خودم را گم کردم خواب و خوراک برایم حرام شد شاید باور نکنید چند بار قصد خودکشی گرفتم و یک بار شروع هم کردم مگر به حماقت و مریضی پی بردم و به خودم گفتم بیا عوض خود کشی؛ یک بار آن طرف ها را مطالعه کنم که در دنیا چه بوده و چه نبوده.
از بعضی ها کمک گرفتم و سرگرم مطالعه کتاب های منع و حرام شدم سایت ها و رادیو و تلویزیون های بد و بدترش را دیده و شنیده رفتم تا که از دنیای ملا نیازی ها برآمدم و بعد خیلی زود هم از دنیای کشیش ها و آخوند و ملا ها و پندیت های دیگر دین ها هم گریبانم را خلاص ساختم.
به علم و ساینس باور پیدا کردم و همه چیز دیگر برایم بی معنا و خرافات و موهومات شد. مگر از سابق بدتر بی کس و تنها شدم. از ترس یافته گی هایم را به کس زیاد گفته نمی توانستم فکرم شد که از وطن و مردم خود که من را بیگانه و گمراه میدانند بریده مهاجر شوم. تا حال مگر جراات عملی ساختن این فکر خودم را نیافته ام. حالا هم در وطن استم و پشت همان امام نیازی هایمان گاه گاه نماز هم میخوانم.
از این قدرمطالعه و دیدن و شنیدن و دانستن؛ حالا برایم قطعی شده که اسلام از اول هم ؛ پر از مشکلات بوده و اصلا در دنیا هیچ دین و مذهب بی مشکل نبوده؛ هیچ وقت هم فهم مردم از کتاب های دینی بی مشکل نبوده یکی ت میگفته و دیگری تیاق.
از خواندن و دانستن سرگذشت عیسویت در قرون وسطی و جنگ های صلیبی و تفتیش عقاید پاپ ها معلوم شد که دانش انسان مذهبی از خدا و آخرت و اصلیت آدم و آدمیت چه اندازه بوده و چه اندازه می توانسته باشد. از روی همان کارروایی های که حکم دارها و زورآورها در تاریخ اسلام کرده اند و یا حالا کرده راهی هستند هم قضاوت باید شود.
وقتی از تخم ما جهادی ها القاعده زاییده شده و به دنیا شور و شر انداخت سرسام تر شدم و با پیدا شدن و تاخت و تاز دجال وار داعش آسمان برسرم چپه شد. باش که از این آیین بسم الله الرحمن الرحیم دیگر چه چیزهایی سر میزند؟
خلص من که یافتم در این آیین مبارک هرکه بیشتر خدا خدا و الله الله و نعره تکبیر میگوید یا جاهل تر است یا مردم فریب تر.
هدفم از این درد سر دادن شما تنها خالی ساختن سینه خودم نیست معلوم دار کمبود همدم و همراز و همکلام دارم لیکن از این ها گذشته من به راستی از کار و نظریه های شما حیران شده ام.
هم سرتا پای قرآن و حدیث و هم عمل و اخلاق مسلمان های زور دار و حکومت گر درگذشته و امروز آفتابی کرده و می کند که اسلام یک آیین زور و شمشیر و جبر بوده مثلی که امروز طالب و داعش است و در وقتش ما مجاهـدین بودیم که شپش های خود را هم بالای مردم بیچاره به طلا فروختیم. وخون و جان و ناموس خلق الله مان را از شیر مادرهم برای خودمان حلال تر میدانستیم تا که به مرتبه فرخنده کشی و فرخنده سوزی هم رسیدیم و ملا نیازی های مان برای این مقام مان روی منبرها به رقص مستانه ترآمدند.
باشید با سند و ثبوت گپ بزنیم. همین قرآن شریف ما در ده جای حکم نمی کند که مردم ناهم نظر تان را هرجا که یافتید بکشید؛ قایم به بند بکشید تا که یا من الله را بپرستند و یا که به خواری و ذلت جزیه بدهند.
همین گوینده در قرآن خودش مدعی است که قادر مطلق است و اگر میخواست همه را امت واحد می ساخت؛ همه را مومن و مسلمان و خداجوی و عبادت گر مثل فرشته ها می گشتاند ولی خواست همه را در تفرقه اندازد و در جنگ و کشتار هم قرار دهـد تا وقتی که همه به دین الله یعنی اسلام درآیند و اسلام برهرچه دین است با قتل و غارت و غنیمت گیری و غلام و کنیز ساختن غالب شود.
شما که میگویید داننده معنای قرآن هستید؛ آیا همین چیز ها را در قرآن ندیده و نخوانده اید و حتا نخوانده اید که فرموده است؛ شما دنیا را میخواهید و خدا آخرت را میخواهـد. پس این ذات رب العالمین که آخرت میخواستند؛ چرا دنیا را خلق فرموده و باز این همه به آدم ها شیرین و عزیز گردانیدند؛ باز به گروه های شرور و شداد و غلاظ حکم جنگ و جهاد دادند تا آدم ها را از دنیا دوستی و حتا در دنیا بودن به زورشمشیر باز بدارند.
باز مگر خود این شمشیر به دستان دردنیا چه کرده اند و چه میکنند که هم زنده جاوید هستند و هم اهل بهشت و صاحب حور و غلمان آخرت؟
با همه این ها شما فلسفه « بنده محوری» قرآن را به میان کشیده دعوای دارید که قرآن و کتاب های مقدس دیگر درست درک و معنا نشده. این احکام و اوامر در قرآن به اعتبار ذهن و عقل و فرهنگ عربستانی های 1400 سال پیش بوده مقصد اصلی خدا یا الله اینها نبوده.
خوب من به احترامانه از شما داننده معنای قرآن؛ معنای دو آیت را پرسان میکنم. کس هایی که تا حالا قرآن را غلط یا « الله محور» معنی میکرده اند؛ همین آیات را همانطور معنا کرده اند که در پایان اصل عربی اش می آورم لطف کرده شما بگویید وقتی که قرآن را « بنده محور» بگیریم؛ این آیت ها چه قسم معنا میدهند:
اول ـ از سوره الاعراف
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿179﴾
و در حقيقت بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم [چرا كه] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمى كنند و چشمانى دارند كه با آنها نمى بينند و گوشهايى دارند كه با آنها نمى شنوند آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه ترند [آرى] آنها همان غافل ماندگانند (179)
خیال نکنید مقصد من این است که صاحب قرآن چرا از مغز جنیان و آدمیان گپ نمی زند و از دل که یک ماشین پمپ خون در بدن میباشد به جای مغز بگو مگو میکند. به جنیانش هم کار ندارم که مثل آدم ها بوده و دارای اعضا و بدن هستند یا خیر . و هم از اینکه در جنت و دوزخ بود و نبود جن ها اصلا معلوم نیست گپ نمیزنم.
مقصدم این است که می فرماید جنیان و آدمیان را من آفریدم لیکن به خاطر آنکه چنین و چنان دل و چشم و گوش دارند باید به دوزخ بروند. پس باید چنین باشد که دل و چشم و گوش آنها را کس یا ذات دیگر خلق نموده و یاهم خودشان برای خود ساخته اند و خلقت یا ساختن دل و چشم و گوش مهم تر و اصلی تر از آفرینش خود این جنیان و آدمیان بوده زیرا که به سبب بدی آنهاست که بقیه جسم و جان این مخلوقات هم لایق آتش دوزخ میشود.
اگر طور دیگر باشد پس خود این آفریده گار دل و چشم و گوش آنها را هم آفریده و همین طور که هست آفریده. اینجا گناه و خطای این جن ها و آدم ها چیست؟
آیا این به مانند آن نیست که یک دستگاه صناعتی محصولاتی از پرزه جات منتاژی بسازد و بعد متوجه شود خیلی از پرزه جات که از یک دستگاه دیگر یا بازار خریداری شده بوده ناکار و بدکار هستند و بعد صاحب دستگاه بفرماید که این محصولات لایق آتش استند به خاطری که فلان فلان پرزه جات آنها بد و بدل بوده و ما فریب خورده آنها را خریده و به کار برده ایم.
خلص اینجا گناه و خطا از صاحب ها و متخصص های دستگاه صناعتی است و نه از خود محصولات. آنها اگر محصولات را آتش هم بزنند؛ فقط خودشان را ملامت و محکوم و مجازات کرده اند و خلاص!
دوم ـ از سوره الانفال
مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿67﴾
هيچ پيامبرى را سزاوار نيست كه [براى اخذ سربها از دشمنان] اسيرانى بگيرد تا در زمين به طور كامل از آنان كشتار كند شما متاع دنيا را مى خواهيد و خدا آخرت را مى خواهد و خدا شكست ناپذير حكيم است (67)
تا جایی که سراپای خود قرآن شریف را می خوانی و از پیغمبران زیادی یاد و قصه میکند؛ هیچ پیغمبری نظامی و جنگنده نیست که کشتار کند و کس را هم به خاطر خون بها یا کنیز و غلام ساختن اسیر بگیرد. اگر شما چنین پیغمبری را می شناسید لطفاً نام بگیرید و نشان دهید.
تنها پیغمبر نظامی و جنگجوی همان پیغمبر اسلام محمد عربی است و آنهم در ده سال اخیر در مدینه. پس درین آیت با چه پشتوانه و سابقه تمام پیغمبران چنان نشان داده میشوند تا در زمین به طور کامل کشتار نکرده باشند؛ پشت اسیر گرفتن نمی گردند و نباید بگردند.
حقیقت دیگر اینجا؛ تضاد معنای پیغمبر با امیر جنگ و سردار کشتار میباشد. پیغمبر قاصد و پیغام رسان و ابلاغ گر هدایت است و در سایر جاهای قرآن به درستی و کامل این حقیقت بار بار و به تکرار و تاکید آمده است.
جناب محترم داننده معنای قرآن!
من تنها به خاطر خودم نیم خواهم که این جا شما توضیحات بدهید که در صورت بنده محور دانستن قرآن؛ معنای این دو آیت و ده ها آیت مشابه و یا متناقض تر از آنها چطور بهتر شده میتواند. اگر جواب ندارید مردم را به لاطایلات دیگر کله گنگسگ نکنید و بمانید که آنها حقیقت را طوری که هست خودشان پیدا کنند.
مخصوصاً من در جایی خوانده ام که شما با حضرت محمد مغازله نموده اید که :
گربماندیم زنده بر دوزیم جامه ای کز فراق چاک شده
ور بمردیم عذر ما بپذیر ای بسا آرزو که خاک شده
آن جا مقصد شما آن است که ابوصفیان و دشمنان محمد او را به قتل رسانیده و به طریق کودتا قدرت را غصب نموده و اسلام محمدی را نابود کرده و اسلام ابوصفیانی ساخته و به مردمان تحمیل کرده اند.
آیا درین دو سوال که من در بالا کردم هم میشود؛ گناه را به گردن ابوصفیان و معاویه و یزید انداخت؟
اگر نشود شما با چه دلپوری فرموده اید که جامه از فرق چاک شده را خواهید دوخت یعنی اسلام محمدی را پاک و سوچه به عالم و آدم نشان خواهید داد و دزدی و دغلی و فساد و منافقت و نمیدانم دیگر چه ها را از آن جدا و مجزا خواهید کرد؟
با احترام
امضا ـ ولی کوهستانی
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲ /۱۵ ـ ۱۵۰۹
نقش اندیشه دیالکتیکی بدوی وعلمی درپراتیک اجتماعی انسان ها در روند تاریخ
(قسمت دوم )
علی رستمی
افغانستان چهاردهه هست، که در مقابل اماج حملات، نیروهای مستبد ارتجاعی که تحت رهبری سازمان های جهنمی استخباراتی پاکستان عمل میکنند ، قرار دارد وبا درنطرداشت شرایط مختلف ازوجود آنها علیه منافع کشورما استفاده شده است. طوریکه معلوم است زمامداران امپریالیزم جهانی به کمک محافل ارتجاعی پاکستان درزمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، زیر نام دفاع از اسلام و بعد از فروگذاری قدرت به طور مسالمت امیز به تنظیم های جهادی، زیر نام « دموکراسی » برای گسترش پایه های مالی و نظامی و تسلط خود درجهان ،اخص درافغانستان ازاین نیروها بهره برداری وسیع سیاسی کرده است. چنانچه بعد از کسب قدرت تنظیم های جهادی درافغانستان، به خاطرتسلط وتقسیم حاکمیت، جنگ های تنطیمی واختلافت حزبی درمیان شان بروز کرد، که سبب خرابی ویرانی شهر کابل وکشتار ومهاجرت هزار انسان افغان به پاکستان وایران شد. با بوجود آمدن این وضع، امنیت در منطقه آسیای میانه به خطر مواجه شده که باعث عدم تطبیق پالیسی های ژیوپولتیک جهان سرمایه دراین منطقه گردید. بنابراین به خاطر حفظ ابرو واحیای دوباره کنترول در وضع منطقه « ایرواسیا » (کشورهای مانند روسیه ، آسیای میانه وترکیه) گروپی جدیدی ازمیان گروهای مختلف تروریستی ،از کشورهای عربی وتنظیم های جهادی ، بنام « طالبان » دراکتوبرسال ۱۹۹۴ ترسایی زیر نظر وهمکاری مادی و معنوی امریکا ، انگلستان و دولت پاکستان، در مناطق قبایل نشین در مرز افغانستان تشکیل شد. بعدأ یکجا با پشتبانی نیروهای نظامی پاکستان غرض سقوط حکومت مجاهدین از طریق ولایت کندهار با تاکتیک های مختلفی استخباراتی درسال ۱۹۹۶ترسایی وارد کابل شدند ،که دولت مجاهدین را سرنگون وقدرت را درافغانستان غضب ودولتی را بنام « امارات اسلامی افغانستان » تشکیل دادند. افغانستان دوباره زیر سلطه بنیاد گرایی افراطی دینی ومذهبی درآمده و به پناه گاه سران واعضای افراطی ترین نیروهای مذهبی تروریستی (وهابیت ــ سلفیست ها) جهان تبدیل گردید.
در زمانی حاکمیت طالبان بود، که در ۱۱سپتامبر۲۰۰۱ ترسایی در امریکا اقدام تروریستی توسط اعضای القاعده، علیه مرکز تجارتی جهانی در نیوریاک انجام شد، که خسارات مدهش را به نظم مالی جهان وارد کرد. با این بهانه زمامداران امریکا برای کسب انتقام از گروهی تروریستی القاعده ونفی آن دست بکار شده، ودرصد د لشکر کشی نظامی برای دستگیری ونابودی اسامه بن الادن رهبر القاعده وسایر اعضای رهبری ان که در آن زمان به افغانستان بودباش داشتند شدند. دولت امریکا درخواست تسلیمی رهبرالقاعده را به ملا عمر رهبر طالبان وامیر افغاستان نمود که با جواب رد ملاعمر مواجه شده واز تسلیمی وی ابا ورزید . این امر بهانه در جهت تسریع روند نفی کهنه که عبارت ازگروه القاعده و طالبان که ازدرون نیروی های کهنه تنظیم های جهادی برآمده بودند شد. براین اصل امریکا برای دستگیری اسامه بن لادن بدون موافقه رهبری طالبان ،درافغانستان لشکر کشی نظامی کرده، که باعث سرنگونی حکومت طالبان ومتلاشی شدن اعضای طالبان و القاعده درافغانستان و پاکستان وسایر کشورهای عربی شد . با ازبین رفتن طالبان دولتتموقت حامد کرزی نظر به موافقه کنفرانس بن درافغانستان زمام امور را بدست گرفت ،که این دولت بعدأ با براه اندازی انتخابات ریاست جمهوری برای دو دوره دیگر زمام دولتداری بدست داشت اما شوربختانه بقایای طالبان دراین دوره دوباره به آغوش باداران پاکستانی خویش قرارگرفتند ،که دولت پاکستان از بقابای این نیروهای کهنه به مثابه افزار برای تحقق اهداف خویش تا به حال علیه دولت افغانستان استفاده مین ماید و با کمک مالی ونظامی دستگاه استحباراتی پاکستان توسط حملات انتحاری ، هزارها انسان بی گناه اعم از زن ومرد طفل را در شهر کابل وسایر ولایات افغانستان به قتل رسانیده اند؛ بنأ برای ختم جنگ و تامین صلح در منطقه ، با مداخله جامعه جهانی پیشنهاد صلح میان دولت افغانستان درزمان زمامداری حکومت حامد کرزی باطالبان پیشکش شد ، که با کوشش های زیادی دیپلوماتیک نتایج مثبت بدست نیامده، بلکه برعکس خصومت وحملات تروریستی علیه مردم و شخصیت های اجتماعی وسیاسی درافغانستان تشدید یافت. تا اینکه درزمان حکومت وحدت ملی به زمامداری اشرف غنی دوباره روند صلح تعقیب شده وطالبان حاضر شدند، که با دولت افغانستان مذاکره و راه حلی را برای تامین صلح همه جانبه در افغانستان جستجو و به موافقه برسند. اما دولت پاکستان به دلایل وبهانه های مختلف در سد این روند قرار گرفته است . بادرنطرداشت این همه تلاش های مذبوحانه نتوانست که جلوی این پروسه را بگیرد؛ برعکس دراین روند نظر به کوشش ها واقدامات اعضای گروه صلح دولت افغانستان وعده اعضای رهبری طالبان، پیشرفتی رونما گردیده بود، اما به تاریخ ۸ اسد۱۳۹۴ خورشیدی توسط وسایل اطلاعات جمعی و تایید رهبری حکومت افغاتسان مرگ ملا عمر رهبرطالبان را که دوسال قبل در پاکستان وقوع یافته بود، به اطلاع همگان رسانیدند. با پخش این خبر روند صلح دوباره متوقف وبه تعلیق افتاد. بعداز اعلام خبرمرگ ملا عمر، ملا اخترمنصور معاون ملاعمر تحت نظری دستگاه جاسوسی پاکستان ، درخاک پاکستان به صفت رهبر طالبان به عوض ملاعمر منسوب و اعلان گردید. این امر زمینه ساز متلاشی و دوقطبی شدن در صفوف طالبان برای جانشینی ملاعمر کردیده که رقابت شدیدی را میان طرفدران وپسر ملاعمر بنام ملا یعقوب بوجود آورد. همچنان مخفی نگهداشتن مرگ ملا عمر برای صفوف طالبان ونزد مردم ، سوال برانگیز بوده که درمرگ طبیعی آن شک دارند؟ نظر به شایعات که درمیان مردم ونخبه گان سیاسی است، معلوم میشود که ملاعمر توسط نیروهای استخباراتی پاکستان دوسال پیش در شهر پشاور زیر نظر دستگاه جاسوسی پاکستان اختطاف وبعدأ به قتل رسانیده شده ، ودر جای مرموزی دفن کردیده است.
اعلان مرگ ملاعمر درچنان وضع اساس ، دوعلت دارد: یکی خنثی ساختن پروسه صلح دولت افغانستان با گروهی میانه رو وطرفداران ملاعمرکه به زعم رهبران دولت پاکستانی ها نه بوده ، نمی خواستند که به ساده گی صلح و یک دولت باثبات درافغانستان بدون اراده آنها به وجود آید.
دوم : تحمیل انشعاب درمیان طالبان برای پیوستن آنها به گروهی داعش ، غرض تقویه آن می باشد تا ازاین طریق پاکستان جاسوسان وغلامان حلقه بگوش طالبی خود را درصفوف و رهبری داعش برای اهداف بعدی جابجا نماید. چنانکه با انتخاب ملا اخترمنصور به صفت رهبر گروه طالبان اختلافات میان شان بالا گرفته وامکان انشعاب را در میان آنها به وجود آورده است. خواست پاکستان ازاین تاکتیک های سیاسی اینست که تا توانسته باشد درآینده توسط هواخواهان خویش در درون داعش ،علیه دولت های فعلی وبعدی درافغانستان استفاده نماید. با این گزینه ها می خواهند که گروه طالبان را نفی ومتلاشی ساخته، تا داعش به مثابه پدیده نو با تاکتیک واهداف نو در منطقه وجهان تبارز نماید .
طوریکه گفته آمدیم ،جهان وانسان با پیدایش خویش، مطابق به قوانین دیالکتیکی رشد وتکامل نموده، و درسرنوشت انسان ها وجهان حاکم وتعین کننده بوده است؛ ودرنتیجه نبرد وحدت متضاد که زمینه سازرشد کمی وکیفی جهان و انسان، پیوند با طبیعت در دوره های مختلف اقتصادی واجتماعی گردیده ،خالق تمدن های غنی مملو ازارزش های علمی فرهنگی شده است.
درک همبستگی روند تاریخ، بالخصوص راه حل های ممکن برای آینده جامعه بشری به گفته روزا لوگزامبورگ «سوسیالیسم و یا بربریت » است. طوریکه می بینیم که رقابت ها وتضادهای درمیان کشورهای امپریالیستی وسرمایداری برای تقسیم جهان برای غضب منابع طبیعی وصدور سرمایه های شان درکشورهای عقب مانده وکم رشد مانند : آسیا، افریقا، امریکای لاتین، شرق میانه و اروپای شرقی ازجمله سوریه، لیبیای ،عراق،افغانستان، اوکراین کوزوا وغیره که مسقیمآ با مداخله نظامی کشورهای امپریالیستی درراس امریکا وشرکایش شکل گرفته است، میباشد. برعلاوه مقاومت کشورهای چپ امریکای لاتین بر ضد دسایس ومداخلات مستقیم وغیرمستقیم جهان نیولیبرالیزم ، برای حفط استقلال ،حاکمیت ومنافع ملی خویش، هویت هرچه پیشترِ نبرد طبقاتی را میان کشورهای متذکره آشکارا می سازد، که در عرصه جهانی سبب دوقطبی شدن، میان کشورهای بزرگ سرمایداری مانند امریکا، روسیه وچین شده است. نیروهای نیولیبرالیزم ونخبه گان سیاسی آنها میخواهند« تسلط قدرت مالی » خود را ازطریق استثمارطبقه کارگر وسایر نیروهای پشتاز جامعه که در تولید اجتماعی سهم فعال دارند، درجهان تامین نمایند نه آزادی وانسانیت .
پوشش وحفظ شرایط ناهنجارموجود جامعه جهانی که اهداف و اندیشه پسامدرن بالای آن حاکم است، ادامه حیات بشری را فاجعه بار و به پرتگاه نیستی کشانیده است؛ براین اساس اینده تاریک وخانمانسوز که ناشی ازتشدید فقروتهیدستی مردم جهان حتا درمیان دولت های امپریالیستی رونما گردیده است، روزافزون میباشد، راه اندازی جنگ های تعرضی واشغالگرانه درکشورهای درحال رشد وپیشرفته توسط امپراتوری امریکا و شرکایش به وسیله نیروهای سیاه ازتجاعی سلفیست و وهابیت زیر نام « داعش» باعث تخریب محیط زیست ، نابودی منابع زیرزمینی گردیده است، تولید ومصرف افراطی برای بازتولید سرمایه برای کسب سود وسرمایه وتحمیل « نوع زنده گی ماشینی ومصرفی » وصدور دموکراسی جعلی وپوشالی جزو از اهداف استراتیژیکی شانرا درجهان تشکیل میدهد.
بنابراین ضرورت شناخت، درک وآموزش منطق دیالکتیکی برای تحولات دموکراتیک و بنیادی ورسیدن به آزادی واقعی از بند سیستم های مستبد اجتماعی وظیفه هرانسانِ مترقی و ملی میباشد و ضرورت شناخت قوانین آن در روند رشد سرمایه مالی که توسط بانک ها وکنسرن های بزرگ فراملیتی بالای کشورهای درحال رشد وپیشرفته تحمیل شده است ، درالویت نیروهای پیشتاز مترقی بالخصوص طبقه کارگر ، روشنفکران مترقی ونخبه گان سیاسی که به شیوه های مختلفی استثمار میشوند قرارگیرد؛ ومبارزه متشکل سازمانی را به طور اگاهانه برضد برنامه های جهانی سازی پیشترسرمایه امپریالیستی ، تشدید بخشیده تا صلح جهانی و رهایی انسان زحمتکش ازجنگ های نیابتی که توسط گروهای افراطی دینی ومذهبی درجهان سوم ادامه دارد، مساعد شود. بالاخره از یوغ نظام مالی نیولیبرالیستی که تحت رهبری ابر ثروتمندان جهانی درراس امپراتوری امریکا آغاز گردیده است ، نجات یابند.
رویکردها:
برخی بررسی ها،جنبشهای توده ای درایران ، احسان طبری
تاریخ ودیالکتیک ، لیوکفلر، برگردان از فرهاد عاصی
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱ /۱۵ ـ ۰۸۰۹
«ماموریت داریم که با مردم به قدرعقل شان سخن گوییم!»
محمد عالم افتخار
طی کامینت ها و نظریات وزین که از طرف شماری از خوانندگان پُرمعلومات و حایز اندیشه و منطق بلند بر مقاله «با چه زرنگی؛ تخریب اسلام!؟» در ویبسایت هایی چند انتشار یافته، یک پرسش کلیدی و فوق العاده مهم قامت افراشته است که : آیا اصل «بنده محور بودن» قرآن را اینجانب منحیث یک تدبیر و ترفند برای دفاع از قرآن به میان کشیده ام و یا اینکه چنین اصلی، حقیقت علمی و عینی دارد؟
این پرسش حتا با تلخی مضاعفی در نظر خانم یا آقا (نجما ایزدی)، محترم مازندرانی، محترم روشنضمیر، محترم طغرل تخاری و محترم میرویس گردیزوال مبرهن میباشد که همراه با تعدادی کامینت های دیگر در ذیل جنساً خدمت عزیزان تقدیم میگردد.
بنده اینجا بنا ندارم وارد تشریحات و تفصیلات شوم بنا براین صرف پرسش مطروحه را با زوایای بیشتر مطرح نموده ؛ و سپس پاسخ نهایی را ارایه خواهم کرد:
۱ ـ اگر قرآن واقعاً «بنده محور» است پس چرا در طول تاریخ ۱۴۰۰ ساله اسلام کسی به این اصل متوجه نشده و به آن اذعان نکرده است و نظامات عبادی و فقهی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ... جوامع اسلامی، بر اساس پویا و متحول بودن حالات بنده گان در زمان و مکان؛ پویا و متحول و متکامل سامان نیافته است. حتا همین امروز نیرو ها و موسسات سیاسی و دولتی و دانشگاهی و بازاری وغیره در تمام کشورهای اسلامی سراغ نمی شود که به این اصل اذعان و احترام کند و بر مقتضای آن مجال دهد و مدد کند که نظامات و سیستم های فردی و خانواده گی و اجتماعی در کشور های اسلامی پوینده گی کسب نماید؟
۲ ـ اگر اصل «بنده محوری» قرآن یک تدبیر و ترفند برای آن است که به عقب مانده گی وحشتناک باورها و معارف اسلامی اعم از شیعه و سنی وغیره یک بدیل و مفر از تهلکه و تباهی در تلاطم خروشان علم و ساینس و تکنولوژی کنونی تدارک شود؛ چنین ترفند از مقام یک اندیشمند منفرد که مراجع قدرت و ثروت دنیای اسلام تحویلش نمی یرند مانند آب در هاون کوبیدن تلاش بیهوده و چه بسا مسخره خواهد بود و پوچ و عقیم برجا خواهد ماند. و اسلام طالبی و داعشی و القاعده ای و امثالهم پس از جهانی کردن «اسلام هراسی» راه ها را برای «اسلام زدایی» از عالم بشری مهیا و مهیا تر خواهند نمود!
طرح پرسش بدینگونه های زاویه دار مسلماً برای لایه های فرهیخته و صاحب هوش و قریحه سرشار در جامعه دست کم حداکثر پاسخ هایی را همراه خود عرضه می دارد ولی البته که لازم است برای عامه خواننده گان با بساطت و ساده گی در خور؛ موضوعات تحلیل و حلاجی گردد.
ولی درین مختصر که صرف جهت مکثی به کامینت های عزیزان و اشاعه گسترده تر آنها تدارک شده مجالی از این دست نداریم.
صرفا به طریق اتمام حجت عرض میدارم که اصل بنده محور بودن قرآن که ما آنرا کلام الله میدانیم و میخوانیم به اندازه خود قرآن و در سراپای خود قرآن بدیهی است؛ تمام اینها که در طول تاریخ ۱۴۰۰ ساله اسلام کسی به این اصل متوجه نشده و به آن اذعان نکرده است و نظامات عبادی و فقهی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ... جوامع اسلامی، بر اساس پویا و متحول بودن حالات بنده گان در زمان و مکان؛ پویا و متحول و متکامل سامان نیافته است. و حتا همین امروز هم نیروها و موسسات سیاسی و دولتی و دانشگاهی و بازاری وغیره در تمام کشور های اسلامی سراغ نمیشود که به این اصل اذعان و احترام کند و بر مقتضای آن مجال دهد و مدد کند که نظامات و سیستم های فردی و خانواده گی و اجتماعی در کشورهای اسلامی پویندگی کسب نماید؛ چیزی از بداهت همچون آفتاب این اصیل کم نمی کند.
البته در تاریخ عمومی ادیان اصل بنده محوری و بشر محوری در مورد همه کتاب ها و صحیفه ها و منابع دست اول دینی مسلم میباشد و بنا بر سبب ها و جبرهایی کمابیش در همه موارد؛ برای زمان های کوتاه یا دراز این اصل نادیده گرفته شده یا حتا لگد مال گردیده است.
با آنهم شاید مورد قرآن مستثنی ترین باشد. ولی صراحت این اصل در خود قرآن از همه کتب و منابع دیگر دینی متبارز ترین نیز هست!
کافیست فقط به این آیات از سوره ۲۶ قرآن تعمق بفرمایید:
و راستى كه اين [قرآن] وحى پروردگار جهانيان است (۱۹۲) روح الامين آن را بر دلت نازل كرد (۱۹۳) تا از [جمله] هشداردهنده گان باشى (۱۹۴) به زبان عربى روشن (۱۹۵) و [وصف] آن در كتاب هاى پيشينيان آمده است (۱۹۶) آيا براى آنان [مخاطبان عربی] اين خود دليلى روشن نيست كه علماى بنىاسرایيل از آن اطلاع دارند (۱۹۷) و اگر آن را بر برخى از غير عرب زبانان نازل مىكرديم (۱۹۸) و پيامبر آن را برای [عرب ها] مىخواند به آن ايمان نمىآوردند (۱۹۹)
توجه فرمایید که گفته میشود اگر قرآن که وحی است و توسط روح الامین نازل شده؛ به زبان غیر عربی می بود و پیامبر عربی آنرا منحیث کلام الله به عرب ها میخواند؛ عرب ها به آن ایمان نمی آوردند؛ لهذا قرآن نه تنها به اعتبار معانی و مفاهیم و اوامر و نواهی و حلال و حرام و معروف و منکر... ویژه اعراب است بلکه به حساب زبان و ادات و کلمات و جملات و اندوخته های فرهنگی خوب و خراب و بینش های درست و نادرست و جهانبینی خاص که شامل مفهوم زبان میگردد؛ عربی و عرب محور میباشد و لاغیر.
از حضرت محمد پیامبر اسلام حدیثی منقول است که :
انا معاشرالانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم;
ترجمه ـ ما، جامعه پیامبران، ماموریت داریم که با مردم به قدر عقل شان سخن گوییم.
ناگفته نماند که این حدیث صحیح است چرا که عینیت و حقیقت دارد و توسط تمام زنده گانی و کارنامه های پیامبر اسلام تایید میگردد.
سخن گفتن پیامبر به قدرعقل مردم چیزی جدا و مجزا و مستثنی از کلام الله نمی تواند باشد. پیامبر از پیام خداست که با مردم سخن می گوید لهذا پیام خدا را تنها در حد عقل مردم زمان و جغرافیای معین به آنان ابلاغ مینماید.
از آنجا که خدا جز به وسیله پیامبر با مردم سخن نگفته است و نمی گوید پس در واقع خداوند تنها در حد عقل و درسطح توان عقلی مردمان است که با آنان سخن گفته است و مهم ترین سخنان الله متعال هم؛ همان کلام الله مجید یعنی قرآن کریم است.
یعنی که هم خداوند و هم پیامبر و پیامبرانش نه امکان داشته و نه مجاز بوده اند که بالاتر از حدود عقلانی مردمان با آنان سخن بگویند و مباحثات علمی و فلسفی کنند و قس علیهذا.
لهذا هرگز و اصلاً و ابداً قرآن و هیچ کتاب مقدسی«خدا محور» نبوده و در سطح علم و توانایی های بیکران معنوی خداوندی نمی باشد و نمیتواند باشد.
***
لطفاً به کامینت ها و نظرات منتخب جذاب و مهم مرور دقیق فرمایید:
نجما یک ایزدی
شهریور ۲, ۱۳۹۴ AT ۷:۱۶ ق.ظ
« بیزی سیدو قاسم » از زنان آواره ایزدی اهل سنجار در تازه ترین خبر که همه روزه به از بهترش میرسد؛ که قبلا در اسارت گروه اسلامی داعش بود، اظهار داشت: به ما غذایی دادند که در آن گوشت بود. من گفتم که به دلیل بیماری نمی توانم گوشت بخورم ولی دیگر زنان همراه من غذایشان را خوردند.
وی افزود: زنان پس از خوردن غذا از عناصر داعش خواستند که فرزندانشان را نیز به آنها بدهند تا در کنارهم غذا بخورند ولی عناصر داعش به زنان گفتند که آنها هم اکنون فرزندان خودشان را خوردند.
این زن ایزدی ادامه داد: یکی از عناصر داعش با موبایل خود فیلم سربریدن آن کودکان و تکه تکه کردن آنها و پختن شان را به زنان نشان داد.
همین وهمه آنچه که داعش و طالب و مجاهد و سعودی و سگ و سگور دیگر انجام داده و میدهند؛ همه محصول قرآن و محمد است. شما خود را در محکمه صالحه نه همین حالا مسخره می کنید که همچو حرف ها به زبان می آورید. انچه عیان و ثابت است چه حاجت به این ترفند ها دارد.
آیا دستور قرآن نیست که کافران را که هیچ تعریف و قید هم ندارد بکشید و زن و اولاد و همه باقیاتش غنیمت پاک و حلال شماست.
شاید به خاطر بیم جانتان از این جانوران اینگونه بازی می کنید و می خواهید تهمت تخریب اسلام را جواب دهید. هرچه هست فایده ندارد. اسلام از چلو صاف برآمده و آنچه شده که باید وقت ترمیشد. حیف این قلم توانا و این بازی های رسوا.
نجما یک ابزدی
مازندرانی
شهریور ۳, ۱۳۹۴ AT ۱:۱۵ ق.ظ
افتخاری عزیز درود به شما. ازمازندران مزاحم شدیم.
فکر و تدبیر جناب عالی را نمی دانیم ولیکن شاید قرآن و محمد مکه قابل دفاع باشد که کس به آن دعوی هم ندارد. مگر قرآن و محمد مدینه قابل دفاع نیست مثلی که «نبرد من» قابل دفاع نیست اگرچه گویا مدافعان دو آتشه زیاد دارد. هرچه تفکر کردیم نیافتیم شخص و کتابی که حق طبیعی حیات به مردمان قایل نیستش چطور ممکن است آنهم در «محکمه صالحه جهانی» دفاع شده بتواند. حتما قرآن مدینه را بهتر و بیشتر از ما وهرکس دیگر در افغانستان همسایه خوانده اید که سراپا ضد «حقوق بشر» است و داعش هم صدراسلام نیست خود اسلام مدینه است. اگر قبول ندارید هرچه تاریخ معتبر اسلام کار دارید امر کنید که من برایتان بفرستم. گرچه به کتاب چه کار؟ . خود سوره های انفال و توبه و بقره و فتحو وغیره سوره های نازله در مدینه گویا ترین است و راستی هم مبین مبین مبین است. آخر نه من میگویم و نه تیری جونز. ببینید خود قرآن چه می فرماید و خود محمد توسط قرآن چه فرموده و چه عمل کرده است. به هر حال حیف شما که اینچنین بیچاره شده اید! می بخشید ها!
خبر از تخریب کعبه
شهریور ۴, ۱۳۹۴ AT ۹:۳۲ ق.ظ
اعضای گروه تروریستی داعش در جدیدترین اظهارات گستاخانه خود تهدید کردهاند در صورت فتح مکه، خانه کعبه را به دستور ابوبکر بغدادی نابود خواهند کرد.
به گزارش روزنامه الفجر، تکفیریهای عضو داعش این تهدید را با این استدلال مطرح کردهاند که خانه کعبه به جای «خدا» پرسیده میشود و باید تخریب شود!
آنها مدعی شدهاند که به زودی این کار انجام خواهد شد و این تخریب به دستور ابوبکر بغدادی، رهبر داعش انجام میشود.
این تهدید در صفحه شخصی به نام ابوتراب المقدسی در توییتر منتشر شده و با استقبال دیگر اعضای داعش مواجه شده است.
در این صفحه آمده است: مردم نه برای خدا که برای عبادت سنگها به مکه می روند. به خدا قسم اگر مکه را فتح کنیم کعبه ای که پرستیده می شود را نابود خواهیم کرد!
من ای خبر را به شما از خاطری نقل کردم که بپرسم آیا جلابان اسلام آخر نی آخر فکری در باره اسلام شان دور تر از شکم شان می کنند.این آقایان که یک تحقیق را ـ تخریب اسلام میدانند ـ تخریب کعبه را چه خواهند دانشت و داعشی ها نشان داده اند که عمل شان زود تر و وسیع تر از ادعایشان میباشد. امان از جاهلان غاقل
سکینه سید زاده
برای پالایش فرهنگ
شهریور ۵, ۱۳۹۴ AT ۱۲:۴۰ ق.ظ
روشنضمیر
آگوست ۲۷, ۲۰۱۵ در ۲:۰۰ ق.ظ
بیان واقعیت در وطن ما افغانستان خیلی دشوار می نماید. خرافات ذهن و روان مردم افغانستان را چنان پیچانده است که هیچ درزی برای نفوذ عقل و خرد باقی نمانده است. دلیل آنراهم در عقب مانی کشور افغانستان میتوان جستجو کرد. زمامداران افغانستان امکانات دولت را در ترقی افغانستان وبیداری مردم آن بکار نمی برند و بکار نبرده اند. قتل وحشیانه فرخنده وضعیت فکری و روانی مردم افغانستان را درست بیان کرده میتواند. اگر بخواهیم در مورد ادیان با معیارهای علمی و عقل و خرد اظهار نظر نماییم، در می یابیم که نه تنها درستی در آن یافت نمی شود بلکه خیلی احمقانه هم میباشند. ولی این امر به این معنی نیست که ما دین را انکار نماییم. تعداد زیاد انسان ها به دین نیاز دارند. پس راه مناسب اینست که نباید ضد دین بود بلکه تلاش نمود تا از دین چیزهای پیدا نمود و آنهارا در غنی سازی کلتور بکار برد. قابل یاد آوری میباشد که ادیان همه گل یک باغ اند، درمیان ادیان کدام برتری از یک دین به دین دیگر وجود داشته نمیتواند. اگر دین جدید بهایی از زاویه ارزش دادن به رای مردم در پیشبرد امور جامعه و اتخاذ فیصله ها به اساس رای اکثریت مهم باشد، دین بودایی به خاطر تشخیص درست رنج و بدبختی بشریت(چهار حقیقت والا) و دادن نسخه برای علاج آن، مهم پنداشته خواهد شد. و دین زردشتی به خاطر احمیت قایل شدن به انسان و معرفی خدایی که انسان را در قید بکن و نکن و تعبد ذولانه نکرده است، قابل احمیت میباشد. دین هندویی خصوصا مکتب ویدنتا که تمام عالم و موجودات انر تجلی برهمن با مشخصه هستی و دانایی و برکت دانسته و احترام به تمام ادیان و عقاید باشنده گان روی زمین را پاس میدارد، ارج داد. باقی ادیان هم همینطور. ادیان ابراهیمی ازجمله یهودیت و عیسویت خود را با پیشرفت ساینس و تکنالوجی و زمان همگام ساختند ولی متاسفانه که دین ما دین اسلام خودرا به زمان عیار نساخته و نمی سازد، بهمین دلیل است که انتقاد زیاد متوجه دین اسلام شده است. اگر دین اسلام را همگام زمان ندانیم و نسازیم معنا آنرا دارد آنچه داعش و القاعده و طالب انجام میدهد اصل اسلام است. اگر اسلام داعش و طالب و القاعده را اصل بدانیم به این نتیجه میرسیم که انتقادات وارد شده بالای دین ما وارد میباشد. تاسف در اینجاست که دولت افغانستان یک تعداد زیاد طالبان را مثل ملا کوثر و دیگران را در کنار خود جا داده که حال اسلام و حال افغانستان را اسفبار تر ساخته است.
سوال بد محوری
شهریور ۵, ۱۳۹۴ AT ۸:۴۹ ق.ظ
جناب آغای افتخار
این نوشته را به خاطر عنوان تکاندهنده اش خواندم و شب و روزم را یکی کرده.
دیگر مطالب را شکر فهمیدم. مگر سوال پیشم پیدا شد که مثلا قرآن بنده محور دانسته شود؛ تعبیر و عملی کردنش چه فرق میکند. مثلا در قرآن جهاد و قتال کافران امر شده و بر اساس ان مسلمان ها باید شش میلیارد بشر دیگر روی زمین را یا بکشند یا مسلمان بسازند. حالا که قرآن خدا محور تلقی میشود . این حکم به گردن مسلمان ها در همه جای دنیا هست. شما لطف کنید بگویید که اگر این احکام را بنده محور بگیریم چه تفاوت می آید. فکر کنم وقتی مردم مقصد شما را می فهمند و طرفدار تان میشوند که این توضیخات آنهارا قانع کند و به روشنی ایمان را جلب نماید.
طغرل تخاری
آیات نمونه سوال
ببخشید جناب افتخار صاحب
از خاطری که سوالم روشن تر باشد این آیات را مورد توجه قرار داده و تفاوت بنده محوری و خدا محوری آنها را از یکدیگر نشان دهید .
پس چون با کسانى که کفر ورزیده اند برخورد کنید گردن ها[یشان] را بزنید تا چون آنان را [در کشتار] از پاى درآوردید پس [اسیران را] استوار در بند کشید سپس یا [بر آنان] منت نهید [و آزادشان کنید] و یا فدیه [و عوض از ایشان بگیرید] تا در جنگ اسلحه بر زمین گذاشته شود این است [دستور خدا] و اگر خدا مىخواست از ایشان انتقام مىکشید ولى [فرمان پیکار داد] تا برخى از شما را به وسیله برخى [دیگر] بیازماید و کسانى که در راه خدا کشته شده اند هرگز کارهایشان را ضایع نمىکند (۴)
و کسانى که کفر ورزیدند نگونسارى بر آنان باد و [خدا] اعمالشان را برباد داد (۸)
این بدان سبب است که آنان آنچه را خدا نازل کرده است خوش نداشتند و [خدا نیز] کارهایشان را باطل کرد (۹)
اینجا تنها کفر و جزای کفر نیست یک جزای خطرناک دیگر باطل کردن اعمال میباشد. یعنی به زعم ما کافر اگر تمام دنیا را آبادان کند و به عالم خیر رسان و علم رسان باشد. محض به اینکه عقیده اسلامی ندارد. همه اعمالش تباه است و در مقابل کس دارای عقیده اسلامی ولو جاهل و سفیه و دزد و دغل و اهل غدر و خیانت باشد در موردش عدالت میشود و اعمال بدش به عوض عقیده اسلامی اش نادیده گرفته میشود. این بی غدالتی آشکار را شما شما در حالت بنده محوری چطور به عدالت مبدل میکنی
با احترام
طغرل تخاری
میرویس ګردیزوال
د هیواد ډروند مفکر افتخار جنابه!
سلامونه. وایی بابه نانک حج دپاره کعبی ته تللی و. هلته ستړی ستومانه شو او دمه وکړه. یو سعودی پولیس ورته وویل چی پښه دی ولی خدای کور طرف ته کړی یاست؟
بابه نانک په ځواب کی ورته وویل:
مهربانی؛ زما پښه هغه خواته سم کوه چه خدای نه وی!
یعنی چی هره خواکی پخپله خدای تعالی شته. نو دا یو جهالت دی چی ووایو دغه یاهغه خوا د خدای کور دی او ورته پښه ګرځول بی حرمتی ده او نورو خواوی داسی نه دی.
اوس زما پوښتنه ستاسی ډرانه حضور څخه دادی چه که قرآن شریف بنده محور وبولو دغسی ماناگانی به یی سم شی؟
خدای وکړی چه زما دا پوښتنه دداعش د کرغیړنی نظریی د تائید په مانا ونه گڼل شی.
میرویس ګردیزوال
اسلام هراسی چرا؟
در خبری خواندم که
در بحبوجه رشد اسلام هراسی در المان، مراکز اسلامی و مساجد در این کشور بیش از گذشته مورد نفرت و بیزاری قرار می گیرند.
طبق اعلام دولت المان، این کشور در شش ماه نخست سال ۲۰۱۵، دست کم شاهد ۲۳ بار حمله به مساجد و مراکز اسلامی در این کشور بود.
رهبران مسلمانان آالمان بارها خواستار افزایش تدابیر امنیتی در مساجد و مراکز اسلامی سراسر کشور شدند و دولت آنگلا مرکل را به نادیده گرفتن خطر جنایات ناشی از نفرت به مسلمانان و افزایش اسلام هراسی در المان متهم می کنند.
اکنون سوال این است که آیا همه دنیا را بیماری روانی گرفته یا واقعاً در ذات پدیده اسلام ترسناکی وجود دارد. رهبران اسلام چرا برای محبوب شدن و ناترس شدن اسلام خودشان کاری نمی کنند که از دیگران خواهشات بلند بالا دارند؟
شما منحیث محقق اسلام به این سوال یک جواب روشن قانع کننده لطف کنید. با احترام
عادل گیلگمش از قندوز .
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱ /۱۵ ـ ۰۱۰۹
مسلمانان به دیارکفر مهاجــر میشوند نه به کعبة الله!
سلیمان کبیر نوری
اظهارات اخیر خانم انگلا مرکل صدر اعظم المان در رسانه های جمعی و اجتماعی بازتاب گسترده ای داشت و مورد استقبال وسیعی از کاربران میدیا قرار گرفت.
ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺮﮐﻞ ﮔﻔﺖ: « ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧ ﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﻮییم:
ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﭘﻨﺎﻩ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﮑﻪ ﻧﺰﺩﯾک ﺘﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ.»
این چنین اظهارات خانم مارکل، تفاسیر عدیده ای را میتواند دربرداشته باشد:
اول ـ این که خانم مارکل خواسته است واقعیتی را بیان بکند. چرا مسلمانان به قول آخوندهای ایران و ملا ها و روحانیون افراطی افغانستان و سایر کشورهای اسلامی، به کشور های « کفری » پناهنده می شوند؟
دوم - چرا مسلمانان به کشورهای اسلامی از جمله سعودی و قطرکه از برکت نفت طبیعی از سرمایه دارترین کشورهای جهان نیز به شمار می روند و ادعای رهبری جهان اسلام را هم دارند؛ پناهنده نمی شوند؟ جایی که شهرهای حرمین الشریفین است!
آیا در کشورهای اسلامی واقعاً شهرهای مقدس و نامقدسی وجود دارد؟
آیا ورود مهاجرین مسلمان در حالت فاجعه آمیز به « خانه خدا» ممنوع است و تنها این خانه برای حاجیان و زایرین دالر به دست و زر به کمر میباشد؟
چرا درهای خانه خدا را بر روی این جنگ زده گان مظلوم و از چاره بی چاره نمی گشایند؟
پس حکمت رهبران جهان اسلام و کشورهای شان در کجاست؟
در بنده گی به خدا و خدمت به خلق خدا و یا در مزدوری به باداران بی خدای شان؟
این گونه سوالات به کرات و به وفور فکر و ذهن بسیاری ها را انباشته ساخته است که منادیان رهبری اسلام چرا زمینه را برای این مسلمانان مظلوم و مستضعف که به امر اسلامی مهاجرت مجبور شده اند؛ مساعد نساخته اند و نمی سازند؟
رویداد های خاورمیانه در سالیان اخیر نشان داد که زعما و حکومات کشورهای عمده اسلامی خود به امر باداران غربی شان؛ آتش جنگ و افراطی گری جهادی را در خیلی از کشورهای مسلمان دامن زده اند و تا هنوز هم به تمویل نیروهای بنیاد گرا و اکستریمیستی می پردازند. امروز این واقعیت از چشم هیچ کسی پوشیده نیست که دست همین کشورهای اسلامی مزدور درخون مسلمانان جهان چه در شرق میانه، چه در افریقا و چه در کشور عزیزمان افغانستان تا آرنج ها آغشته است.
اینکه رهبران کشورهای غربی از جمله خانم انگیلا مرکل، گویا توام با چنین محبت در قبال آواره گان مسلمان برخورد می کنند، و یا آقای یوها سیپیلا صدراعظم فنلند می گوید که خانه اش را در اختیار پناهجویان قرار خواهد داد، سیاسیون در مورد به چند فکتور مهم اشاره می کنند:
گفته می شود که این غرب بود که در کشورهای مسلمان نشین شرقمیانه، افریقا، چیچین، کشمیر و افغانستان آتش جنگ را مشتعل ساخته و حتا با ایجاد گروپ های تروریستی تندرو چون القاعده، داعش، النصره و بوکوحرام، طالبان، حقانی و ... می خواهند این آتش جنگ را به آسیای میانه و جنوب آسیا نیز برسانند که مردم کشورمان به خوبی ازاین نیات شوم و رذیلانه و تبعات فاجعه آمیز آن آگاهی دارند و درین جنگ های فرسایشی کشورمان یکی از قربانیان اصلی بوده است و خواهد بود.
آیا خانم مرکل نمی داند که وزیر خارجه ایشان وظیفه گرفت تا علایق المان و غرب را در ترغیب حکومت نفاق ملی برای مذاکره با گروهک تروریستی « آی اس آی » یا پروژه انگریزی طالبان برای زد و بند خایینانه دیگری روبراه سازد؟
اما بیشتر ازهمه به نظر می رسد که کشورها را به بهانه دموکراسی وحقوق بشر! ، بیرون کشیدن از سلطه ی دیکتاتور؟ ، داشتن سلاح اتمی؟ مبارزه بر ضد تروریزم القاعده ای و طالبانی… داعشی… بوکو حرامی… النصره ای…وغیره اشغال و تحت کنترول در می آورند؟
به همین استراتیژی آنها خود این همه گروهک های تروریستی را ایجاد کرده به حمایت و تجهیز و تمویل شان می پرداختند؛ و با انداختن آنها به جان مردمان بی دفاع، کشورها، خانه ها و کاشانه ها و شهرها را به آتش کشانیده و به ویرانه ها مبدل، ده ها هزار تن را از زادگاه های شان بی جا و آواره ساختند. این میلیاردران و قدر قدرت های غربی بودند که به کشور مان به بهانه مبارزه بر ضد تروریزمی که خود چاق کرده بودند و با شعار تحقق دموکراسی و... هجوم آوردند.
غرب بعد از گذشت پانزده سال حضور خویش و حاکمیت حلقه به گوش ترین نوکران شان آقای کرزی و بعداً احمدزی و دبل عبدالله، طبق آخرین ارقام درکشور، ماهوار ۱۲۰۰۰۰ هموطن از افغانستان فرار می کند که بطور میانگین در سال یک میلیون و چهار صدوچهل و چهار هزار(۱۴۴۴۰۰۰) نفر وطن را ترک می گویند ( این رقم سخت تکاندهنده و درخور تعمق است).
بلی بیشترین این فراریان؛ نیروی بالنده جوان کشور اند که از بدامنیتی و بیکاری سرنوشت خویش را بدست سراب می سپارند.
با چنین برنامه های بسیار دقیق و پلان شـــده؛ یکی از دستاوردهای غربی ها هم این است که جوانان و تحصـیلکردگان یعنی نیروی کار ماهر و متخصص را از این نقاط جهان فرار داده و به حیث ثروت بی بدیل دیگر غارت نمایند.
بر علاوه پلان «فرار مغز ها» معطوف به آن هم است تا بتوانند در آینده به سهولت کشورها را مانند افغانستان اسیر و کنترول نموده به غارتگری منابع و ثروت های طبیعی آنها بپردازند. البته در فاز نخست ازین مهاجران به برده گیری برای کارهای شاقه در اروپا آغاز می کنند؛ زیرا اروپا وغرب صنعتی ـ سرمایه داری به نیروی کار ارزان و مزدور کم طلب و مجبور نیاز وسیع دارد.
اینگونه امپریالیزم غربی با الیگارشی پطرو دالر عربی همدست و همسو بر ضد انسان و انسانیت وحشیانه عمل می کنند. چونانیکه ما در کشور خویش طی اقلا ۱۵ سال دیده می رویم که وحشیان طالب را چطور علیه مردمان ساده و مظلوم مان تقویت و استعمال نموده و با دستان آنها از یکسو و با دسایس نوکران ارگ نشین و حکومت گر شان از سوی دیگر؛ وحشت و بی امنی و جهل و جنون را در سراسر کشور تحمیل میکنند و تداوم می بخشند.
اگر طور دیگری بود امثال خانم مارکل ؛ رسانه ها و مطبوعات و مراکز فکر سازی و علم و فرهنگ غربی باید صریحا به ریشه یابی واقعی این فاجعه ها پرداخته به طور عامه فهم و دنیا فهم به حقایق تماس می گرفتند و حد اقل گوشه ای از این مسوولیت را می پذیرفتند، تا در حل اساسی این بحران که دیده می شود غرب خود آن را ایجاد و تشدید کرده است تشریک مساعی را با سایر همپیمانان غربی و عربی خویش تدبیر می نمودند. تا دنیا میدید که هنوز وجدان انسانی در آنها کاملا نمرده و درد وجدان می تواند آنها را به یاد انسانیت بیاندازد.
ولی تمسخر انگلا مرکل بر مسلمانان و مسلمانی و نماد اعظم آنها کعبه با استفاده از این بحران انسانی؛ گویای شرارت هنوز پیشبینی ناشده میتواند باشد!
مسلمانان! در هرکجا و در هرحالت که هستید؛ به خود آیید، به هوش آیید و به عقل آیید لطفا!
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱ /۱۵ ـ ۰۷۰۹
بازنگری در برخوردهای سیاسی افغانستان با پاکستان
هر چه از حد بگذرد ، مردار شود
سیاست مـــردار به سر دار شود
داکتر حمیدالله مفید
آن چنان که پیداست ، سیاستمداران جغت بوی پاکستانی ، گداز دیده وگرم وسرد روزگار چشیده ای اند ، سیاستمداران پاکستان در بازی سیاسی خانه ، خانه شید با افغانستان ،توپ هفت پوسته سیاسی را در اختیار دارند وبالای شانه های سیاستمداران کشور ما نشسته اند ،گوش چپ آنها را می کشند وچشم راست آنها را دل به هوا وسر به تماشا بسته اند.
سازمان استخباراتی آی اس آی پاکستان که کاکل ماش وبرنج تجربه وفراکردش از دور پدیدار است با استفاده از رهبران شخ وترنگ جهادی وطالبان کپ وکُپ نوکرواره خود چنان آسیا سنگی را بالای مردم افغانستان دور داده اند ، که جل وبل آنها از دور دست ها پیدا است.ترور ها وانتحاری ها یا خودکشی های اخیر وبه ویژه تاریخ ۲۲ ماه جاری در شهر کابل و تازش های تازی مانند طالبان وداعشیان فراری وهی داده شده از پاکستان در ولایت های کندز،بدخشان ، تخار وبغلان دلهای مردم افغانستان را سیه کرده است
ایدون خُلق مردم ما چنان تنگ شده است ، که دیگر پروای فلک کسی را ندارند.
واما در مورد سیاست مداران افغانستان:
دولت قامقروی پچل پتین و دُم سیاه کرزی ، که با درد ودریغ در تور سیاسی طالبان وتبار گرایان سرخورده و دُم جویده گیر کرده بود. به جای اینکه از فرصت های مناسب موجودیت قوای ناتو وآیساف در افغانستان وکمک های میلیارد دالری کشورهای دوست برای رشد زیربنا های اقتصادی کشوراستفاده نیکو می کرد، به ماجراجویی های بچگانه ودخترانه دست زد ، میلیارد ها دالر را به باد داد ، رشوت ، فساد اداری ، بیروکراسی ، بی تفاوتی ، تنبلی ، چهارزانو شینی وبه مه چی غرضی را پیشه کرد . نه تنها اینکه از نیروهای ارتش جهانی برای نابودی طالبان ودشمنان کپ وکُپ افغانستان استفاده نکرد، بلکه با پخش اعلامیه های توقف عملیات های شبانه ، توقف عملیات های هوایی ، و خواندن طالبان تروریست به نام برادران ناراضی ، به جای اینکه آنها را از خاک افغانستان واز لانه های شان در پاکستان چخ می کرد زمینه های رشد آنها را فراهم ساخت و آنها را یکبار دیگر زنده کرد ، که ایدون ما شاهد نیرومندی طالبان در اغلب شهرها ، روستا ها ، واستان های کشور می باشیم. که فرایند همان سیاست های قامقرویی کرزی است.
با به میان آمدن دولت وحدت ملی ، که با زمینه های تقلب وجعل رویکار آمد ، به جای اینکه با همان باور وحدت ملی به کارکردهای گسترده سیاسی روی می آوردند، با بازی دنده کلک به اختلاف های سیاسی خود افزودند. دولت غنی وعبدالله با استفاده از لیو بودن کلک، بازی دنده کلک سیاسی ، با هم درگیر شدند، به جای اینکه بازی را به پاکستان بکشانند ، به جان هم، افتیده اند و باهم گاهی دنده کلک ، گاهی بابه بابه بلی ، گاهی گیرکان و وزمانی چشمپتکان سیاسی می کنند.
دولت پاکستان واستخبارات با دم ودستگاهش ، همه امکانات لوژستیکی واستخباراتی را در اختیار دارد ، با به گماشتن چهره های فلاکتبار وسرگیچ آور از سرک تا پچک دولت وحدت ملی را در اختیار گرفته اند.
اندوهگینانه باید نوشت ، که دولت سرچک شده غنی با اتخاذ سیاست نادرست وسبک سرانه رهایی طالبان وبه ویژه با نشر اعلامیه صلح با مرده ولاش ملا عمر نه تنها به بینی بریده گی دولت خود پرداخت ، بلکه نشان داد ، که فرسخ ها از سیاست کنونی واستخباراتی دنیایی امروزی دوراست واز بی خبری قرتک وجرتک می زند.
در روابط دیپلوماسی جهانی مناسبات بالمثل سیاسی ونظامی وسیاست ها استخباراتی امروز مطرح ترین سیاست ها می باشند.
سیاستمداران ومداری های سیاسی افغانستان در حالی که در سیاست های استخباراتی صفر کمایی می کنند ، در سیاست های جهانی نیز بالای کنده ای درخت بی خبری چهار زانو نشسته اند.به جای اینکه پاکستان را به صلح وادار بسازند ، از آنها صلح را گدایی می کنند. هیچ گربه ای موش را از برای خدا شکار نمی کند.
تجربه پنجاه سال اخیر نشان داده است ، که پاکستان به هیچروی وهیچ بینی حاضر نیست تا زمینه های صلح در افغانستان را فراهم سازد.
اگر چنین است ودولت افغانستان فریب سیاستمداران چغت بوی پاکستان را نمی خورد ، چرا نتوانست ونمی تواند ، طی سی سال وبه ویژه طی سیزده سالت اخیر ، حتا یکنفر شورای کویته را گرفتارو یا ترور نماید.دولت پاکستان نه تنها که زمینه های صلح با طالبان را فراهم نمی سازد بلکه تلاش می ورزد ، تا اختلافات داخلی را در درون حکومت غنی نیز دامن بزند.
تمام سیاست های موجود استخباراتی ، نظامی وسیاسی افغانستان با پاکستان یکسره نادرست . غیر منطقی ونا بجا می باشند.
حملات نظامی تروریستان دولت اسلامی خراسان بالای یک مکتب ارتشی نظامی پاکستان به تاریخ ۱۶ دسامبر سال ۲۰۱۴ ترسایی که موجب کشته شدن ۱۴۹ نفر وزخمی شدن ۱۳۳ نفر دیگر گردید ودر حقیقت به گفتاورد نواز شریف صدراعظم پاکستان این تازش در نوع خود بی مانند بود موجب سرا سیمگی پاکستان گردید. پناهگزینی هفت نفر ترویست این رویداد ، که از پاکستان فرار وبه ولایت کنرهای افغانستان پناه برده بودند ، باعث شد، تا رهبران سیاسی وارتشی پاکستان به شمول راحل شریف لوی درستیز ونواز شریف صدراعظم انکشور وارد افغانستان شوند وتقاضا نمایند ،که ترویستان این رویداد را به پاکستان تسلیم نمایند.
دولت سرچک شده غنی وسیاستمداران بخش امنیتی او بدون اینکه از این مساله استفاده سیاسی کنند وبه دولت پاکستان گوشزد نمایند ، که درست است ، ما آنها را گرفتار وبه شما می سپاریم ، بشرط اینکه شما هم شورای کویته ورهبران طالبان افغانی را که در شهر کویته دل به هوا وسر به تماشا زنده گی می نمایند ، به دولت افغانستان تسلیم نمایید . شاید در آن زمان پاکستان حاضر می شد ، تا این معامله را انجام دهد، مگر دولت ساده نگر وقُقله افغانستان به مشوره مشاور امنیتی اش که یک موره زیر فرمان پاکستان است ، این تروریست ها را از ولایت کنرها گرفتار وبه پاکستان تسلیم نمود . دولت پاکستان به این ساده گی ولوده گی دولت افغانستان پسخند کرد ودانست ، که در این کشور سیاست نی بلکه ریشخندی ولوده گی حکمروایی می کند.
ایدون که دولت پاکستان تروریست های اسخباراتی را زیر نام طالب به افغانستان می فرستد، لازم است تا افغانستان نیز به تمام سیاست هایش نسبت به پاکستان بازنگری کند وبا اتخاذ سیاست ها وتدابیر همانند ، زمینه ها ی انجام ترور ها وانتحارهای نظامی را در خاک پاکستان فراهم سازد، در اینمورد بهتر است ، با استفاده از همکاری استخبارات هندوستان ودر تبانی با انها این سیاست ها عملی شود.
به منظور انجام اقدامهای بالمثل با پاکستان پیشنهاد می شود :
یکم ـ به جای سیاست تسلیم طلبانه ،سیاست در ظاهر صلح خواهانه ودر نهاد سیاست جدی ترور وانفجارات داخل پاکستان به پیش برده شود. به این منظور لازم است ، تا :
اداره امنیت ملی به وزارت امنیت ملی ارتقآ یابد،
دوم- کادر های موجود اداره امنیت ملی که اغلب با استخبارات پاکستان در تبانی اند ودر پاکستان درس خوانده اند ودر آنجا بزرگ شده اند ، منفک وبه جای آنها کادر های متجرب وآزموده قبلی گماشته شوند.
سوم- جنبش سیاسی زیر نام جنبش ازادی بخش خلق های بلوچ وپشتون در پاکستان از سوی استخبارات افغانستان ایجاد شود .
چهارم ـ این جنبش با مدرنترین افزار های جنگی مسلح وبه پاکستان فرستاده شوند .
پنجم ـ در تشکیل وزارت امنیت دولتی جنبش اسلامی زیر نام جنبش دولت اسلامی پاکستان ویا همان داعش ویا دولت اسلامی خراسان با استفاده از ملا ها وکادر های این وزارت ایجاد شود، مرکز این جنبش در ولایت های نورستان وکنر فعال واز آنجا تروریست های انتحاری به پاکستان فرستاده شوند.
ششم- احزاب اسلامی مخالف دولت پاکستان در افغانستان مورد تفقد ونوازش قرار گیرند وبرای آنها پایگاه های نظامی ایجاد شوند.
هفتم- به منظور خرابی اوضاع سیاسی پاکستان زیر نام جنبش احمدیه نیرو های مسلح تروریستی ایجاد وبه پاکستان فرستاده شود.
هشتم ـ-جنبش اسلامی الاحرار پاکستان که به دولت ومردم افغانستان اعتماد دارند ، مورد پشتبانی قرار بگیرد ودر داخل افغانستان مراکز نظامی وسیاسی آنها ایجاد وفعال گردد.
نهم- تلویزون ها ورادیو ها، گویا زیر نام جنبش علمای اسلامی پاکستان در افغانستان به منظور تبلیغ ضد دولت پاکستان با استفاده از نواقص موجود دینی در پاکستان ایجاد شود.
دهم ـ جنبش شعیه های پاکستانی مسلح گردند وبه خاطر ایجاد مراکز تروریستی در مناطق سنی نشین پاکستان برنامه های تروریستی را سازماندهی نمایند.
یازدهم -تلویزیون ورادیوی پشتونستان آزاد وبلوچستان آزادی در داخل افغانستان ایجاد وبه فعالیت های تبلیغاتی به نفع جنبش های پشتون وبلوچ وضد دولت پاکستان بپردازند.
دوازدهم ـ تمام سیاست ها وسیاستمداران بخش پشتون ها وبلوچها در افغانستان که تا ایدون به جای معاملات سیاسی در داخل پاکستان در داخل افغانستان فعال گردیده اند وبه جای اینکه مسایل تباری وقومی را در داخل پاکستان ایجاد کنند ، به عامل نفاق تباری در داخل افغانستان پرداخته اند وآب در آسیاب پاکستان می ریزانند، ملغی وتشکیلات علنی ومخفی آن منحل گردد وبه جای آ ن به سازمانهای جدید وشخصیت های فراتبار که تنها در مورد افغانستان بیندشیند رویکرد گردد.
از جنبش اسلامی داعش خراسان در داخل افغانستان پشتبانی شود وتشکیلات آنها در داخل افغانستان تحت کنترول سازمان استخبارات وزارت امنیت ملی در آورده شود وبا استفاده از کارمندان پشت پرده به برنامه های تروریستی در داخل پاکستان بپردازد.
سیزدهم ـ به منظور سرکوبی طالبان ،گروه داعش یا دولت اسلامی جدید در وزارت امنیت ملی ایجاد شود و با استفاده از سیاست های تفرقه اندازی میان طالبان وداعش جنگ های محلی را سازماندهی نماید.
چهاردهم ـ به منظور مبارزه با طالبان وداعشیان مخالف دولت افغانستان کارکرد های جنرال دوستم فرزند دلیر افغانستان در استان های شمال کشور ادامه داده شود وپس از تصفیه شمال به مرکز وجنوب کشور توجه مبذول گردد.
پانزدهم : چون رییس جمهور جناب داکتراشرف غنی نسبت بیماری نمی تواند ، در شرایط واوضاع کنونی نظامی سرقوماندانی اعلی قوای مسلح را به پیش ببرد ، این وظیفه به معاون اول او جناب عبدالرشید دوستم ، که به حق نشان داد ، که می تواند به زور طالبان وداعشیان را از افغانستان براند ونابود کند . تفویض شود.
شانزدهم ـ سرپرست وزارت دفاع نشان داد ، که نمی تواند ، تا رهبری وزارت دفاع کشور را بدوش بگیرد ، برطرف وبه جایش یک افسر دلیر وطن پرست وگرم وسرد روزگار دیده مقرر شود.
با این باور که در مقابل پاکستان تروریست، سازمانهای متعدد تروریستی در داخل افغانستان علیه پاکستان ایجاد شود ، آنگاه شاهد خواهید بود ، که پاکستان در امور داخلی افغانستان دخالت را رها خواهند کرد ودولت افغانستان بدون گدایی صلح از موضع پیروزمند به صلح با پاکستان روبرو خواهد شد.
آنگاه خواهید دید، که دولت چغت بوی پاکستان با دل شوریده گی ودل خورده گی در جبهه صلح پا خواهد گذاشت.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۴ /۱۵ ـ ۲۸۰۸