نقش پاکستان در ایجاد ، پرورش تقویه تروریزم و جنایات ناشی از آن و سیاست های دوگانه غرب در قبال آن
بصیر دهزاد
انجمن حقوقدانان افغان در اروپا در چندین اعلامیه خویش ارتکاب جنایت ضد بشری توسط تروریستان ، که زاده و پرورده یافته در لانه شیطانی استخبارات پاکستان اند را مورد تقبیح قرارداده است که توجه تعدادی از اهل نظر و قلم و دیگر دوستان را بخود جلب نمود. این امربرای من هم یک انگیزه بوده است که بر چند نکته حایز اهمیت حیاتی در این اعلامیه ها در مقطع کنونی کشور تاٌملی نمایم. البته با تاٌ کید این مساله که نکات نظر من بیان پالیسی انجمن نیست بلکه دیدگاه های فردیست که پیرامون این اعلامیه ها در ذهنم شکل گرفته و خواستم آنها را در قید قلم آورده با خواننده گرامی شریک سازم.
بدون شک یکی از انگیزه های دیگر این چنین نوشته ها و ابراز نظرها در این هم نهفته است که اجتماع روشنفکری افغانی چه در داخل و چه در خارج کشور در بعض مسایل سیاسی حساس و حایز اهمیت کنونی کشورمانند دفاع از حاکمیت ملی، تمامیت ازضی،منافع ملی ، شناخت پاکستان بحیث یک دشمن مشترک تاریخی ، پرورش دهنده ترور و تروریستان بر ضد ملت ما و خطر بزرگ برای صلح ، ثبات و امنیت منطقه وی است، ایده های مشابه را ارایه می دارند ، با آنکه خود یک دیگر را از زوایای متفاوت و متضاد ارزیابی می کنند.
هدف نویسنده بیشتر در توضیح آن نکات با اهمیت ملی و وطنی است که میتوانند توانایی ها وخطوط عملی را در این مقطع حساس و با اهمیت با هم نزدیک و گره زنند:
- دادن یک پیام روشن از حوادث مرگبار در کشور و عوامل و ریشه های آن که از کجا شکل گرفته است ؟ کی زاینده و پرورش دهنده این وحشت و وحشت قرن در افغانستان و منطقه ما است که با قساوت ترین شکل در برابر انسان و انسانیت انجام می یآبد؟
- بیان این واقعیت که جرایم تروریستی توسط طالبان و داعشیان بدون استثاً جرایم شدید جنگی و جرایم ضد حقوق بشر اند که در نوع و مرتکبین آنها کدام تفاوت و استثنای وجود ندارد.
- بیان این واقعیت که سیاست های کژدار و مریز امریکا و انگلیس ایجاد گر، ادامه دهنده و مدیریت بحران در افغانستان تلقی می گردد.
- بیان این واقعیت که کشور در فقدان یک دولت مقتدر و دولت مداران شجاع، مستقل و با اراده بسر می برد، « دولتی که در اوضاغ رقت بار کنونی تقسیم به دو تیم رقیب به مثابه غنیمت ؛ باج و تحفه داده شده است .»
- بیان این واقعیت که پیوند و نزدیکی تمامی نیروهای که به خاطر وطن، استقلال، حاکمیت ملی، تمامیت ارضی، تحول و ترقی، تعریف از دوست و دشمن مشترک و منافع علیای وطن و مردم ملت را در اوضاع بعرنج کنونی عامل بقای ملت واحد و ایجاد دولت مستقل و ممثل اراده ملت می داند.
دولت نظامیگر پاکستان بیش از زمان موحودیت اش بخصوص با ایجاد پکت های نظامی منطقه وی یکی ار محورهای شرارت و دشمن تاریخی حاکمیت ملی ، دولت مقتدر و با ثبات در افغانستان بوده است. فقط یک استثنا وجود داشته آنهم زمان جاکمیت حکومت طالبان در سال های ۱۹۹۶ لی ۲۰۰۱ ترسایی است که به حیث یک رژیم وابسته و تحت نفوذ مستقیم استخبارات پاکستان کشور را در عمق عقب مانده گی اقتصادی، کلتوری و فرهنگی فرو برد، تحت هدایت و رهبری همین طالبان بیساری داشته های تاریخی و فرهنگی ما نابود و یا به همین دولت دشمن تسلیم داده شد.
همان طوری که دولت پاکستان در زمان صدارت فقید محمد داوود دشمنی آشکار با کشور و مردم ما داشت، از همان زمان دشمنان علم و فرهنگ و ترقی را در خاک اش لانه فعالیت ومسلح شدن می داد و تحت حمایت مستقیم امریکا چندین کودتا ها را در کشورما سازماندهی نمود، لانه مصوون را برای رهبران اغواگر ضد تمدن و ترقی تحت نام مبارزین اسلام ایجاد نمود.
پس دولت پاکستان را از بدو ایجاد تا سهمگیری درجه اولش در ایجاد ، پرورش و سازمادهی تروریزم و مدیریت فعالیت های ترروریستی در کشور ما افغانستان و در سطحه جهانی درچند مشخصه می توان تعریف نمود:
- پاکستان ناقض منشور ملل متحد و تعهدات بین المللی .
ـ پاکستان مرکز تروریسم بین المللی است.
ـ پاکستان به حیث مرکزتولید فکر انتحاری وکشتن دگر اندیشان است.
ـ پاکستان مرکز پرورش شرارت پیشه گان شریربین المللی است.
ـ استخبارات نظامی پاکستان مسوولیت قتل وترور افغانان را عهده دار می باشد.
ـ دولت پاکستان واجیران آن مرتکبین جرایم سنگین در افغانستان اند.
ـ دولت پاکستان مرکز تعلیم و تربیه بخاطر سازماندهی فعالیت های تروریستی در نقاط مختلفه در جهان است.
ـ پاکستان عامل اساسی تداوم جنگ اعلام نا شده و ادامه تراژ یدی خونبار افغانستان می باشد، مداخلات آنکشور دلیل و بهانه مداخلات نظامی شرق و غرب پنداشته می شود.
ـ دولت پاکستان مانع انکشاف اقتصاد و بازار یابی تولیدات ملی کشور در منطقه است.
ـ دولت و استخبارات پاکستان بااستفاده از سرمایه گزاری سیاسی و استخباراتی اش درسال های جنگ های داخلی و حاکمیت طالبان از طریق مهره های فاقد غیرت و وجدان افغانی را در دستگاه دولت نفوذ خویش را حفظ نموده است.
اگر دولت پاکستان و شرکای شدید ترین جرایم ضد بشری و جنگی اش را در زمان حاکمیت حرب دموکراتیک خلق یا حزب وطن بر ضد دولت و مردم کشور انجام می داد و روپوش اسلام را بر اهداف شیطانی منطقه وی اش پهن می کرد، اکنون هم عین جرایم ضد بشری را با همان وحشت و قساوت توسط طالبان و داعشی ها در کشور ما سازماندهی و مدیریت می نماید.
پس این سوال مطرح می گردد که چگونه می توان طرح و تداوم دسایس سازمان یافته پاکستان بر علیه حاکمیت ملی ، استقلال و ثبات سیاسی کشور مان شک و گمان داشت و مانند بعض سردمداران نظام با « سراب »بهبود روابط با یک ژاندارم منطقه و دستگاه زاییده شده از توطیه و معامله امید واهی داشت.
واقعیت ها و حوادث خونین و وحشتناک ترورستی توسط طالبان ، داعشی ها، القاعده، گروه النصره، بوکوحرم ، الشباب و ده های دیگر نشان داده است که باید در تعریف واحد و یگانه در عمل تروریستی و تروریست داشت، وجدان های زنده و احساسات بشر دوستی هیچ تفاوتی و استثنای را در هر دو نمی بینند . بلکه این سیاست های معامله گرانه و منافع جیوپولیتیک و آزمندانه دولت ها است که نظر به اهداف مقطعی و طویل المدت شان تفاوت ها و استثتآآت را درعین جنایات تروریستی و تروریزم قایل اند و جنایات تروریستی و گروه های تروریستی و دهشت افگن را تحت نام مبارزین و یا جدایی طلبان مشروعیت کاذب می دهند و از هر گونه کمک های مالی ، تسلیجاتی و استخباراتی به آنها دریغ نمی کنند. در حالیکه هر عمل تروریستی و کشتار قساوت مندانه مردمان ملکی و اسیران جنگی بدون استثنا در حکم جنایات جنگی و ضد حقوق بشر و نقض صریح از کنوانسیون های بین المللی پیرامون جنگ و حقوق بشر بوده و میباشند. جرایم جنگی و ضد حقوق بشری تحت هیچ نام و دلیلی قابل بخشیدن توسط افراد ، دولت مداران و حکومت ها نمی باشد. نباید از این امرهم چشم پوشی نمود که نهاد های بین المللی مدافع حقوق بشر و بررسی جنایات جنگی هم در مواردی تحت سایه قدرت های بزرگ و آزمند در این تفاوت ها و استثناپذیری ها شریک می گردند . که این خود تطبیق عدالت مندانه حقوق بشر و قوانین جنگ را تحت سوال می برند.
اکنون باید با وضاحت بیش از پیش بیان نمود و ذهن نسل بالنده جوان را کشور روشن ساخت که سیاست های کژدار و مریز دولت امریکا و انگلیس و دستگاه های استحباراتی آن یکی از منشاهای بحران، ادامه و بقای بحران و عدم ثبات سیاسی و اجتماعی و مانع عملکردهای قاطع و مستقلانه دولت و ارگان های آن ( نظامی، عدلی و قضائی) است. احساس این که بحران در افغانستان مدیریت می شود ، جالب و سوال برانگیز نیست. پروسه های مغلق ، اتخاذ بعض پالیسی های سوال بر انگیز و دو رو (ستیریوتیپ) و برآمد های نا میمون افراد کلیدی سیاسی و نظامی آنها از طریق وسایل اطلاعات جمعی در مقطع های مهم و حساس خود تحریک کننده بی اعتمادی در دستگاه دولت و ایجاد و تقویه بحران در روان جامعه بوده است.
چند مثال : در حالت که نیروهای نظامی قهرمان کشور همه آماده گی ها را برای دفع و خنثی سازی حملات وسیع و فصلی دشمن می گیرند، یکباره یک جنرال امریکایی ار فرار هزاران سرباز نیرو های مسلح کشور حرف می زند و عامل تضعیف در مورال جنگی نظامیان و تقویه بی اعتمادی در روان جامعه میشود. ویا :
دولت انگلستان در اوج سازماندهی جنگ های تعرضی بر ضد هراس افگنان طالب و داعش ، حرف از مذاکره و ادعای اینکه گویا طالبان یک نیروی سیاسی اند و حق اشتراک در دولت را دارند ، را بالا می کشد.
دول غرب آن فساد گسترده در درون دستگاه دولت را که آنان خود با خود آوردند و با به تخت نشاندن زشت ترین چهره وابسته و مکار امریکا و انگلیس در ۱۴ سال گذشته در دستگاه مسلط ساختند ، در مواقع حساس اینها موضوع فساد در دولت را بالا می کشند ولی از نقش پرورش دهنده فساد ناشی از تحمیل سیاست های خود شان هیچ گاهی اعتراف بر « اشتباهات بزرگ » نمی کنند.
انتقال شبانه سازمانیافته شده طالبان از مناطق جنوبی و جنوب غربی افغانستان به ولایات شمالی کشور با هلیکوپتر ها یک سوال بدون پاسخ است که چگونه هلیکوپتر ها با وسعت دامنه جنگ از شرق و جنوب به شمال کشور نقش دارند در حالیکه ناتو و به خصوص امریکایی ها این حاکم نا خواسته فضای هوایی و رادار کشور ما هستند.
نشست هلیکوپتر پاکستانی ساخت روسیه در ولایت لوگر که با احتمال قوی از هلیکوپتر های اردوی افغانستان بوده باشد که توسط پیلوت های وابسته به مجاهدین وقت به پاکستان دو دسته تقدیم گردیده بوده اند ، این سوال را بر حق می سازد که تمام فضای افغانستان تحت کنترول رادار ناتو و به خصوص امریکاست. چه گونه می توان انکار نمود که امریکا ، انگلیس و ناتو عامل بقای بحران در کشور نیستند.
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۶ـ ۲۸۰۹
داکتر نجیب خشن ترین قربانی نظام جمهوری دموکراتیک افغانستان
عارف عرفان
امروز مصادف است با یکی از خونین ترین گردش های چرخ تاریخ در جغرافیای ستمپاره افغانستان و سرگذشت پرخون حزب دموکراتیک خلق افغانستان .
درین روز نکبت بار یکی ازدست پرورده گان برازنده حزب مان ح د خ ا (حزب وطن) شهید داکتر نجیب الله به مثابه آخرین رهبر حزب طرازنوین ، حزب دادخواه و ترقی خواه ،حزب ملی ومردمی و آخرین زمامدار جمهوری دموکراتیک افغانستان بدستان خونین اجنبی وسازمان خونخوار وجهنمی آی اس آی پاکستان ولشکر نیابتی آن طالبان به طرز نهایت فجیع ومظلومانه به شهادت رسید ودر اوج وخروش احساسات انتقام جویانه بدار آویخته شد.
بنا بر قول فقید ببرک کارمل « شهادت داکتر نجیب الله فجیع ترین وخشن ترین انتقام از حزب دموکراتیک خلق وجمهوری دموکراتیک افغانستان بود.»
اشکال قتل بی رحمانه شهید داکتر نجیب الله که زهر چشم سازمان خونتای آی اس آی پاکستان برای وطن پرستان افغانستان بود ،درحقیت توهین بزرگ و گستاخانه یی بود برای ملت غیور وشجاع افغانستان .
داکتر نجیب به مثابه آخرین رهبرحزب حاکم ،تجلی مانده گار ماهیت وطن پرستانه وترقی خواهانه حزبیست که چون نهال سبز وشکوهمند در دل تاریخ افغانستان با خون ده ها هزار پیکارجوی جان باخته واصیل ترین فرزندان زحمتکشان کشور سال ها آبیاری شد، در برابر سیلاب ها وطوفان ها شجاعانه و وطنپرستانه بخاطر دفاع ازین بلاد خون آلود ایستاده گی کرد، بانیمی از نیروهای اهریمن جهانی پیکار کرد؛ واز شرف وناموس ،آزادی وجغرافیای وطن دفاع نمود و شکوهمندانه وپرافتخار درفش آلوده وکثیف پاکستان را در یک آزمون بزرگ تاریخ در میدان نبرد جلال آباد به خاک زد.
با زدایش ابرپاره های دروغ ،جعل وغوغاهای عوامفریبانه وطلوع خورشید حقیقت،امروز آشکارا داغ حسرت حاکمیت حزب دموکراتیک خلق وقدسیت وصداقت رزم آوران مردمی آن حزب در سینه های مردم افغانستان به خوبی نقش یافته است .
با سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان درست پس از واژگونی نظام امانیه ،کشور مان دومین وسیاه ترین غروب تاریخ را تجربه نمود.
حوادث امروز ،کشور اشغالی وتسلط فاسد ترین و خونخوارترین نیروهای اهریمن تاریخ برمقدرات سیاسی جامعه ،ابعاد فزون بخش قتل وکشتار بی گناهان ودردمندان جامعه ،فساد وچپاول گری های بی پهنا،پامال نمودن ملت و تصاویر دلخراش و تکاندهنده با دورنمای تیره و تار، زهرتلخ فقدان جمهوری دموکراتیک افغانستان ورهبران صدیق آنرا با صراحت در جامعه افغانستان نمایان می سازد.
داکتر نجیب از همطرازان خلاق ،شخصیت کارا وسخنور ممتاز نسل دوم حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود که عنان رهبری حزب ودولت را به دوش گرفت .فراز و فرود هدایت گری شهید داکتر نجیب درس های بی شماری را وارد بایگانی تاریخ خونین افغانستان نموده است ،باید بصیرت گرانه وبا زدایش عواطف و احساسات روشنفکرانه ودگماتیستی در بستر ارزش های نوین اجتماعی این درس ها را فراگرفت و در روشنایی آن چون قطب نما راه پرخم وپیچ بعدی را برای نسل های کنونی و آینده کشورهموار ساخت.
در یک چشم انداز وسیع هرچند گذرگاه رهبری داکتر نجیب الله باید در یک دایره وگستره جامع دریک تابلوی شفاف باید رنگ آمیزی گردیده وبه صد ها پرسش پاسخ ارایه گردداما علی العجاله از نگاه این قلم به طرز موجز وگذرا دو فکتور عمده در تعین مقدرات سیاسی وظهور و زوال داکتر نجیب نقش بنیادینی را ایفا نمود:
نخست فکتور خارجی وخطوط اصلی :
داکتر نجیب در آغازین مراحل تکوین زمین لرزه های سیاسی جهان وعقد سوگند نامه قدرت گشایان جهان برای فروپاشی اردوگاه صلح وسوسیالیسم ، برچیدن جنبش ها ونهضت های ملی، درست پس از مذاکرات ریکیاویک میان ریگان- گرباچف که فروپاشی نظام های دموکراتیک و سوسیالیستی را در پی داشت وبه تعقیب تشکیل «ایتلاف دوستانه » میان سه ضلع اقتدار جهانی ومنطقه وی امریکا ،شوروی (عهد گرباچف) وپاکستان وبه دنبال اتخاذ تصامیم مرگبار این اصحاب دسیسه در خصوص انهدام پایه های نظام جمهوری دموکراتیک افغانستان در تحت نام "پلینوم هژده" زمام امور را بدوش گرفت و غافل جویانه وادارساخته شد تاتحت« نقشه معینه » که توسط جاسوس سیا یعنی گرباچف طراحی شده بود در جاده یک طرفه «مصالحه » ملی که پایان آن به اسلام آباد منتهی شده بود به پیش رود. فروپاشی « مراجع تقلید » مذاکرات ژنیو وقطع کمک های اتحاد شوروی،فوران کمک های سیل آسای غرب ودول مرتجع عرب برای افراطیون مذهبی ولشکریان نیابتی ،تداوم مداخلات کشورهای جهانی و حمایت بی دریغ تروریسم ،نقش ویرانگرانه پاکستان، تغیر سیاست خارجی جمهوری دموکراتیک افغانستان و تلاش های شک برانگیز در قبال ایجاد مناسبات نوین با پاکستان وایالات متحده امریکا وپروسه سرد سازی مناسبات با روسیه که منتج به گزینش مجاهدین از سوی آن کشور شد از جمله کلی ترین اجزای فکتور خارجیست که عوامل اصلی فروپاشی حزب وحاکمیت را رقم زد.
در یک دید هوشمندانه وبا توجه به اعماق دکترین دور اندیشانه قصر سفید وپلان های اسلام آباد، می توان اذعان داشت که همه یی این مولفه ها در آغازین مراحل طرح و تدوین نقشه راهبردی قصرسفید برای آنچه که امروز در افغانستان درگذر است برنامه ریزی شده بود وافغانستان به مثابه نخستین آزمایشگاه پلان های ویرانگرانه گرباچف به مثابه اولین قربانی برگزیده شد.
فاکتور داخلی:
پلینوم هژده و پی آمد های سنگین آن به مثابه رخداد غیر سنتی ونامتعارف ساعقه ای بود که بساط جناح« پرچم» حزب وسپس همه بدنه های حزبی را آماج قرارداد و رفته رفته در یک سناریوی بحران برانگیز آنرا به دسته ها وجزایر کوچکی مبدل ساخت که تا امروز داغ آن بر جنبش ترقی خواه کشور در خط انقطاب سیاسی نیروها آذین یافته است.
جریان اندیشه زدایی در حزب، تداوم سیاست باز سازی حزبی که منجر به تصفیه و زندانی شدن بخش وسیع وطن پرستان واقعی حزب گردید،تحمیل سیاست مشی مصالحه ملی باجانی ترین سازمان های وابسته به پاکستان،تضعیف روحیات رزمی حزب وبیرون ساختن حزب به مثابه ستون آهنین نظام از نقش هدایت گری وحوزه رزمی جامعه ، تداوم آتش بس یک جانبه با شنیع ترین باند های مسلح ، تضعیف مورال اردوی جمهوری دموکراتیک افغانستان در تحت سایه سیاست آشتی ملی، تقابل آشکار با اصلی ترین و وطنپرسترین جناح «خلق» و ایجاد اتحاد سیاسی با گروه حفیظ الله امین، ،عدم پلورالیسم سیاسی در داخل حزب،رفتار های تک روانه و فقدان اراده وخرد جمعی واتکا به تیم خاص و مشاورین مشکوک وناسالم چون آقای سلیمان لایق ،تنیدن روابط ناشفاف وخاص با بخشی مجاهدین وابسته با پاکستان وایجاد سوظن در بالاترین حلقه رهبری ،کادر ها وصفوف حزب ولاجرم راه اندازی کودتای شهنواز تنی، سقوط خوست وتبعات جنجال برانگیزآن برای تشدید اختلافات در ارکان جامعه وهواداران نظام، برهم خوردن شایسته سالاری در رده های رهبری نظام وگمارش فرماندهان ومدیران ماجراجوبرای برانگیختن غایله شمال وطرق مدریت بحران شمال عواملی است که فکتور داخلی فروپاشی حزب ودولت را شکل داد.
در راستای فکتور داخلی سقوط ، که رده درجه دوم را در اجندای فروپاشی نظام احتوا می دارد می توان خلاصه نمود که داکتر نحیب الله به سمت شاخه ای که خود نشسته بود آنرا آرام آرام اره نمود وبرزمین افتید.تا آن هنگام داکتر نجیب به سان پرنده نگون بختی هردو بال پرواز را در وجود جناح های خلق و وپرچم از دست داده بود وازجمع بلند رتبه گان حزب در آخرین نفس های حزب ،به شمول گرداننده گان پلینوم هژده همه او را ترک نموده بودند واو در اسارت یک تیم خاص وبی ریشه وبی اندیشه وماجراجو افتیده بود. داکتر نجیب الله دردامنه این سناریوی حزن انگیز با همه دلهره گی وناامیدی در جست و جوی قایق نجات یی بود که در سیمای ملل متحد از آن سوی اقیانوس ها بادرفش ایالات متحده امریکا به سوی جزایر مرگ به سمت افغانستان در حرکت بود .
داکتر نجیب با پیمایش همه خم وپیچ تاریخ وتعقیب مسیر خطر ساز در اوضاع نا بسامان وناهنجاری های کنونی به مثابه آخرین رهبر ومیراث گذار حزب به ویژه نمایش تجارب تلخ حاکمیت های بی ثمر سال های دودهه یی پسین ، در پندار آرمانگرایانه بسیاری ها حیثیت نسخه یی درمان را برای درد های بی درمان جامعه، برای پایان نظام تروریست پرور ، برای چیره ساختن آزادی ،عدالت ودادخواهی بازی نموده ، اما باجراات می توان گفت که نه زیارتگاه داکتر نجیب بل آرمان های ناتمام حزب او شفابخش جامعه خواهد بود.
در پایانیترین بخش این اندوهنامه باید همه صف ببندیم وبا سرایش شعار های دادخواهی،پیگیرانه عدالت را بر کرسی نشانده وعاملین قتل شهید داکتر نجیب الله را به پنجه قانون بسپاریم .
روحش شاد وخاطرش ماندگار باد!
بامداد ـ سیاسی ـ ۴/ ۱۶ـ ۲۶۰۹
صلـح یک آرمـان جهـانی
زبير واعظى
امروز بيست و يكم سپتمبر مصادف با روز جهانى صلح است . اين طنز قصيده را كه چند سالى پيش سروده بو دم بازهم تقديم حضور دوستان گران ارج خويش مي نمايم .
درادبیات قدیم پارسی صلح به معنای آشتی ، یعنی مقابل حرب و جنگ آمده است .، اما در دوران معاصر مفهوم صلح گسترش یافته و با مفاهیم و اندیشه های متفاوتی آمیخته گردیده که برداشت های گوناگونی را از خود به ما ارایه می دارد. بنا براین در مجموع و به صورت کل ، صلح شرایطی آرام ، بی دغدغه و خالی از تشویش و کشمکش و ستیز را گویند.
صلح یک آرمان جهانی تلقی می شود و مفهوم مطلق ندارد و می تواند بسته به دید گاه های دینی ، فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی تعریف های متفاوتی داشته باشد ، به همین ترتیب از جنبه های گوناگون و مختلفی می توان صلح را مطالعه کرد. از جمله مسایل مربوط به جنگ ، خلع سلاح ، کنترول تسلیحات نظامی ، وضع اقتصادی در جهان و ....
بد بختانه امروز با یک قطبی شدن جهان ، عدالت و صلح از دیدگاه امریکا و کشور های بزرگ سرمایه داری و غرب ، تنها یک جنبه تبلیغاتی و تشریفاتی داشته و صرفآ حفاظت از تسلط سیاسی ، جغرافیایی و اقتصادی آنها بر جهان و کشورهای نفت خیز دنیا می باشد و بس .
در حالی که امریکا و غرب به نام اینکه علیه تروریزم مبارزه می نمایند .، ولی بر خلاف آنگونه که در جریان زنده گی روزانه دیده می شود ، این ایتلاف مکار جهانی علیه تروریزم نه تنها کاری را درین عرصه انجام نمی دهد ( به جزازاعمالی که مطابق منافع خود شان هست ) ، بلکه به بهانه این موضوع جنایات زیادی را علیه کشورها و خلق های جهان انجام داده اند. امریکا که فعلآ نظام و کنترول جهانی را به عهده دارد ، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پیمان وارسا ، که یگانه حریف امریکا و پیمان تجاوزگر ناتو بود ، همواره تلاش می نماید تا استراتیژی و راهبرد ملی خود را گسترش دهد تا رهبری دایمی جهان و تسلط بر آن را بدست گیرد و همواره آنرا در اختیار داشته باشد.
در این راستا امریکا اهداف غیرانسانی را مطابق منافع انحصاری و استثماری خود و متحدین آزمند خویش پیشه نموده ، هیچ گاه صلح عادلانه را دنبال نمی کند و در جنگ علیه تروریزم تنها و تنها برای منافع خود و سایر کشورهای امپریالیستی جهانخوار و ابلیس مآب تلاش می نماید.
از آن جایی که مبارزه بشریت صلح جو به خاطر تامین و برقراری فضای صلح و زنده گی مسعود و آبرومندانه در جریان است و توقف را نمی پذیرد ، بنا برآن ما نیز بایست به وسیله قلم و زبان و سایر فعالیت های خلاقه انسانی رسالت مان را در حد و توان خویش انجام دهیم تا ازین واژه مقدس و انسانی استفاده ایدهآل و درست صورت گیرد و همه ملتها و توده هایی که سال ها و دهه ها و قرنها در فقر و بد بختی و جنگ بسر برده و می برند ، از مزایای آن مستفید گردیده ؛ و واقعآ در شرایط صلح آمیز ، بی دغدغه و خالی از تشویش و کشمکش ، زنده گی نمایند. بدین منظور ، این کمترین همه طنزنامه ای را زیر عنوان خواب صلح نوشته ام . امید وارم مورد پذیرش شما خواننده گان گرانقدربامداد قرارگیرد.
خـواب صـلـح
تا به کی ، ای دوستان غوغاست پیرامون صلح
نه کس از تآمین آن ممنون ، نه مـــرهون صلح
بنــــده تا نامش برد ، عیــــد و برات از در رسد
هر شبــی در خواب بینم چهـــره گلـگون صلح
صـــلح یعنی آشتی ، و از پخته گی عقل ماست
امــــن و آسایش کجا آید پدید بی چون صـــــلح
آن که ترک حرص و آزش کرد آزادی گــرفت
در دگر دنیا نصیبش گشــــت این معجون صلح
آشتــــی و راستــی یکــدم ز گیتی رخت بست
یا که کردند اقتباس مضحک از قانون صلــــح
زیر نام عدل و امن ، بنــــگر چپــاول می کــنند
تا که گردیم منصــــرف از نعمت افــــزون صلح
گر یکی از فرط وحشـت میکشد ما را به جنگ
وآن دگر مشتاق ثروت هست و نه مفـتون صلح
با چنین اشغال و تاراج و شقاوت های خـویش
صد تمسخر می کنند بر واژه و مضمون صلح
می کشند و میــدرند تا مغز مان پاشان کنند
هر ابر قدرت به نوبت میکشد پطلون صلح
کی گذاشتند تا شویم آزاد و دلـشاد ، یکــدمی
چونکه دژخیمان زنند در کاف واو و نون صلح
گر شــود ایجاد کانــونی ز بهر صلـح و امـن
میکنند در نطفه نابودش ، زنند شبخون صلح
هست امریکا رییس دیـو و دد انـدر جهـان
کردهاند ما را چنین آغشته اندر خون صلح
این زمان دنیا دگر یک قطبی هست واحسرتا
کو همان نیروی رزمنده که شد کانـون صلح
بعد افغان و عراق و لیبیا نوبت ز کیست ؟
تا شوند مرهون توپ و راکت و بالون صلح
این که ایرانست و پاکسـتان ، لـبنـان یا دمشـق
مبرهن این است ، مسلمانیست در صالون صلح!
من نمی دانم چه نامیم این فضا ، ای همـوطـن ؟
حرف پوچ ؟ یا حذف نام و واژه میمون صلح
واعـظــی بــرچیــده امیــدش ز صلــح جانیــان
زین سبب باشد به غربت واله و مجنون صلح
بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۱۶ـ ۲۱۰۹
حـكـومـت دوسـره دوسـاله شــد
صمد كارمند
افغانستان در کنار حوادث تلخ و شيرين چهار دهه گذشته ،دوسال حاكميت وحدت ملی را نيز به تجربه گرفت ، دو سالی كه:
⁃ قوم گرايی ، زبان گرايی و برتری گرايی مشخصه بارز آن بوده و با تمام وضاحت سرا پای بسياری از سياسيون و حاكميت را دربرگرفته و تعفن ان به مشام هر شهروند و در نهايت به سراغ هر عضو خانواده رسيده است .
⁃ رشوت ، خيانت ، جهالت ، بي كفايتی داد مي زند و هر روز مقام و ارزش انسان و انسانيت به باد فراموشی سپرده می شود، همه درفكر قدرت و اندوختن سرمايه بيشتراند .
⁃ جنگ ، انتحار ، ترور و وحشت در وجود طالب و داعش رونق بيشتر يافته هزاران انسان بيگناه به كام مرگ فرستاده شده وستون پنجم بيشتر از پيش در خدمت اهداف تروريستان و پاكستان قرارگرفته و می گیرند .
⁃ به ارزش های حد اقل دموكراسی و شايسته سالاری پشت پا زده شد ، طی اين مدت نه تنها نهادهای انتخاباتی بازسازی نگردیده بلكه گام های در جهت انتخابات شورا های محلی و پارلمان كشور نیز برداشته نشده است، شورای ملی خلاف تمام نورمهای دموكراتيک به كار خويش ادامه داده و به مركز فساد ، رشوت و اعمال غير قانونی تبديل شده است .
⁃ حكومت دو سره با دو تيّم ، دو رهبر و دو برنامه كاری به موجوديت غير قانونی خويش ادامه داده و با تاسف كه غنی در پي ديكتاتوری قدرت و عبدالله بيشتر مصروف تشريفات و دريافت قدرت اند و پدر فساد و رشوت جناب كرزئ در فكرگرفتن دو باره قدرت .
⁃ توزيع شناسنامه های إلكترونيكی نه تنها اغاز نشد بلكه به مثابه يك چالش سياسئ در جائ خود باقی مانده است، در حاليكه همه ميدانند كه بدون رقم دقيق و درست باشنده گان كشور طرح و تحقق پلان های اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی ممكن نيست و درضمن در پايان اين اقدام ملی ما شناخت كامل از ساختار مليتی و قومی نفوس جامعه خواهيم داشت .
ممكن است اشرف غنی بزرگترين دست اورد خويش توافقنامه با گلبدين حكمتيار را بداند اما نبايد فراموش كند كه اوردن جنايت كارجنگی و چهره نفرین شده و شريك ساختن آن در قدرت انهم با امتيازات بلند بالا شرم و ننگ تاريخ خواهد ماند .
اگر به شعار های انتخاباتي هر دو تيم و توافقنامه سياسئ شان نظر انداخته شود ميتوان به اين نتيجه رسيد كه ناكام ترين ، بيچاره ترين و ناكارا ترين حاكميت را افغانستان تجربه كرده است .
افغانستان را بحران سياسئ تهديد ميكند بحرانی كه درد و رنج بزرگ آنرا مردم بايد تحمل كنند و يك مشت افراد حاكم زر و زوربيشتر بدست بياورند .
اين همه نه تنها ناتوانی سياسيون افغانستان را ،بلكه شكست سياست هائ قدرت های بزرگ و در راس ایالات متحده امريكا را نشان می دهد.
با تاسف كه مواد سوخت سياست هائ قدرتمندان جهانئ بوديم و باقی خواهیم ماند ، هر كه امد و رفت انچنان كه بي چاره و ناتوان بوديم بي چاره تر و ناتوان تر شديم نه خود ما بر حال خويش دلسوزی و ترحم داشتيم و نه هم قدرت های جهان .
افغانستان به كجا خواهد رفت ؟ پرسشی كه كمتر به آن ميتوان جواب مثبت داد .
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۶ـ ۲۲۰۹
در یادبود از یک زن مبارز افغان دوکتور اناهیتا راتب زاد
بصیر دهزاد
یاد بود و بزرگداشت از زنده گی یک زن مبارز که برای حق و عدالت ، به خاطر حق جایگاه عدالتمندانه زن و دختر افغان و برای عدالت اجتماعی مظلومان وطن اش رزمید، برای من بزرگترین افتخار است که خودم در زمان حیات این زن بزرگ در تاریخ مبارزه و روشنگری در عین خط فکری و سیاسی قرار داشتم؛ و امروز خود را در یاد بود زنده یاد دوکتور اناهیتا راتب زاد، این زن مبارز و نستوه و ایده های وی در دفاع از حق مصوونیت زن در اجتماع و خانواده و مبارزه علیه خشونت در برابر زنان افغانستان ، شریک می سازم.
برای من خیلی ها مشکل است که بزرگمنشی این شخصیت را که برای زن افغان و حق مشروع اش در اجتماع و سیاست مبارزه شجاعانه نمود، از دیدگاه مردانه خود به ارزیابی بگیرم. بگذارید این ارزیابی را از همان احساس زنان و دختران هم وطن بشنویم که این حق اجتماعی، حق سیاسی ، حق کار و حق متساوی شان با مردان چه مفهوم را برای خود شان دارند و چه گونه از همان احساس خودشان آن را بیان می کنند.
من می خواهم بحیث یک روشنفکر و یک فرد صاحب مسلک حقوق و علوم سیاسی و کسی حرف زنم که متانت ، درایت، قاطعیت، مصمم بودن ، هدفمندانه بودن ، طینت پاک این زن مبارز و وطن خواه الگوی بی بدیل در جنبش زن و جنبش رشنفکری ، روشنگری افغانستان برای تغیر و تحول بوده است. دوکتور اناهیتا راتب زاد مثالی بی همتا از یک مبارز سیاسی شجاع و وطن پرست بوده که در گذشته ها، امروز و در آینده ها جامعه افغانی ما به چنین شخصیت ها ضرورت اجتماعی و سیاسی داشته است، دارد و خواهد داشت. شادروان دوکتور اناهیتا راتب زاد و همرزمانش در دوره مختلف ، از مبارزه اپوزیسیونی تا مبارزات مخفی و نیمه مخفی و دوره حاکمیت برای من و هزاران دیگیر از الهام دهنده گان مبارزه ، صداقت ، وطن پرستی و ترقی خواهی بوده اند. بدین معنا که شخصیت وی را نباید تنها از بعد یک زن بودن و یک مادر بودنش به ارزیابی بگیرم.
زنده یاد راتب زاد، مبارز بی بدیل نهضت روشنفکری ، وطن پرست و ترقی خواه افغانستان بود که راه پدر را یعنی راه مبارز مشروطه خواه احمد راتب خان را تعقیب نمود. این زن بزرگ یکی از اساس گذاران یک حزب ترقی خواه بود، نهضت ترقی خواه زن را در یک کشور سنتی و زن ستیز اساس گذاشت. این مبارز شجاع راه حق و عدالت برای جایگاه حقوقی و اجتماعی زنان را در کشوز سنتی ما افغانستان باز نمود و سنگ پایه های استوار را گذاشت و مفاهیم که در جامعه تابو بودند ، همه را رهیاب در قوانین و دیگر اسناد حقوقی کشور نمود. دوکتور راتب زاد با جمع از مبارزان شجاع و همفکرش روان اجتماعی جامعه ، به خصوص شهر کابل و دیگر مردمان شهرنشین را برای پذیرش آن مفاهیم باز ساخت .
صحبت های وی در مظاهرات زمان شاه که معمولاٌ در ساعات اخیر روز در پارک زرنگار ایراد می گردیدند ، هزاران تن از روشنفکران، مامورین دولت و اهالی شهر کابل را به بخود می کشاند. او در صحبت های جذاب و پر کشش صدها قلب های پرتپش زنان و دختران شهری را تسخیر می نمود و صفوف محصلین و متعلمین جوان از بین دختران را در سازمان دموکراتیک زنان قوی تر می ساخت.
بخاطر دارم که در مظاهرات سال ۱۳۵۹ (۱۹۸۰) محصلین و متعلمین مکاتب در شهر کابل ، تعداد از دختران جوان توسط پولیس به یک محل انتقال داده شدند تا از وخامت اوضاع جلوگیری گردد، این با همان شیوه برخورد صورت گرفت که در کشور های غربی نیز معمول است تا تحریک کننده گان که نظم عامه را به خطر مواجه سازند، توسط پولیس موقتاٌ بازداشت می شوند. گرچه با تاٌسف که یکی از دختران هدف مرمی قرار گرفت و کشته شد که تا به حال این قضیه نامعلوم باقی مانده است. در هر حالت این دختران با یک صحبت با مرحمت و مهربانی دوکتور راتب زاد عمیقاٌ تحت تاٌثیر قرار گرفتند و با گریه و ندامت از عمل خویش دیگر تصمیم به عدم اشتراک در مظاهرات گرفتند. این گروپ دختران به هدایت این زن با درک ، با احترام و مصوون دوباره به خانواده های شان تسلیم داده شدند.
ماهیت نظریات دوکتور راتب زاد را باید با نظر افراد و حلقات که از جبر زمان و مد روز کلمه حقوق زن و احترام به زن را در سه مشخصه محدود می کنند ، در تفاوت عمیق دید و آن اینکه احترام به جا و نقش اجتماعی زن تنها در محدوده خانواده کوچک دیده نمی شود. این مدعیان کاذت می گویند که :« احترام زن در آن است که یک مادر خوب باشد، یک خواهر خوب باشد و یک همسر خوب باشد» . در حالی که دوکتور اناهیتا راتب زاد نقش و موقف زن و سهمگیری اش را در سیاست ، دستگاه دولت، اقتصاد، و تضمین های حقوقی برای مصوونیت زن در خانواده، قانونی شدن حقوق بهداشتی در محیط کار ، فعالیت های زن در عرصه های مختلف زنده گی اجتماعی می دانست. وی بدان نظر بود که مادر نباید تنها در چهار چوب خانواده محصور به بزرگ ساختن طفل و امور منزل و خاطر خواه همسر باشد، بلکه برای زن باید سهولت های قانونی و تضمین های کاری و رفع ممانعت ها در تبارز استعداد ، خلاقیت ، توانایی فکری و جسمی اش ایجاد گردد.
یک مشخصه بزرگ و قابل مقایسه در ۵۰ سال که تغیر رژیم های سیاسی بیش از ده بار تار یخ معاصر کشور رقم خورد، این است که او به مانند دیگر همرزمان و هم فکرانش جلال ، آرگاه و بارگاهی نداشت، پول غنایم هم نداشت، با افتخار و سر بلند زیست. آنچه را از خود گذاشت درس متانت ، پیگیری و استقامت در برابر دشواری های مبارزه اجتماعی و سیاسی بود و هیچ گاه سر به سازش خم نکرد.
او یک زن با اراده بود که تلاش برای کسب تحصیل و جایگاه اجتماعی را برای خودش با استواری ادامه داد و الگوی برای دیگران شد.
دوکتور اناهیتای فقید در حاکمیت سیاسی حزبش یک وزیر خوب بود که برای اولین بار در تاریخ افغانستان حق تضمین های کاری ، امتیازات برای زنان کارگر ، کودکستان ها در محلات کار را برای زنان کارگر و مامور به وجود آورد. در زمان صدارت محترم سلطان علی کشتمند وی موفق شد تا بیش ترین حقوق زنان را توسط قوانین و دیگر اسناد حقوقی رسمیت بخشد که اساس خوب و تهدابی برای حقوق زن گردید.
دوکتور راتب زاد فقید یک سیاستمدار بود که راه سیاسی خود را به هیچ چیزی دیگر معامله نکرد. یک مبارز ترقی خواه بود که در برابر جهل و تاریکی و عوامل آن در همان شرایط دشوار استوار قد بلند کرد و زبان گشود، همه دشواری ها منجمله لت و کوب در پارلمان را توسط تاریک اندیشان هم تحمل کرد ولی وی طلسم راه یابی زنان را به پارلمان ، دستگاه دولت و سیاست وقت شکست.
او معتقد به جایگاه وزین ، قانوناٌ مصوون و بدون تفاوت و تمایز زن در خانواده، اجتماع و سیاست و دولت بود. یا به عباره دو مفهوم مدرن یعنی « تساوی حقوق و اشتراک و سهمگیری متساوی الحقوق » را در سیاست و اجتماع افغانی آشنا ساخت.
او در سال های زنده گی مهاجرت حق بزرگ احترام به مقام و جایگاه مبازرات گذشته اش را بالای هر کدام ما داشت که زمانی وی چنین با استقامت می رزمید.
جایگاه بزرگ وی نه تنها برای اعضای حزب دموکراتیک خلق بلکه برای تمامی روشنفکران ، آزادی طلبان و ترقی خواهان پرارج و بی بدیل است. من به عنوان یکی از رهروان همین راه پر افتخار راه مبارزات اش را سبز، خاطر اش را گرامی و جاویدان می خواهم.
بگذارید با سر بلند و داشتن چنین افتخارات بزرگ راه و درفش افتخارات این زن شجاع و مبارز را زنده نگهداریم و به آینده گان ما به عنوان داستان های جاودانه رزم و پیکار به خاطر ملت و مردم انتقال دهیم.
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۶ـ ۱۳۰۹