انتخاب چهل وپنجمین رییس جمهور اضلاع متحده امریکا و
رسوایی امپراتوری نیولیبرالیزم
علی رستمی
دونالد ترامپ از حزب جمهوری خواهان به حیث رییس جمهوراضلاع متحده امریکا انتخاب شد. پیروزی دونالد ترامپ به حیث رییس جمهور آینده اضلاع متحده امریکا، نمایانگر شکست سیاست های نخبه گان مشی نیولیبرالیزم وگلوبالیزم درجهان است. هرچند مشکل وپیش ازوقت هست که بگویم ترامپ می تواند ویا خواهد توانست ، خارج ازچنبره وچتراهداف سیاست داخلی وخارجی کنگره گام فراخ تر می گذارد ، برای این که سگ زرد برادر شغال هست واوهم جزو نخبه گان الیگارشی مالی درامریکا می باشد!
اما شواهد درگوشه وکنار جهان بالخصوص درمیان کشورهای اروپایی مانند خروج انگلیس از اتحادیه اروپا و رشد ملی گرایی در فرانسه ، اتریش، هالند و المان وغیره نشان میدهد که سیاست های امپریالیزم جهانی در راس امریکا مواجه به شکست بوده و اتحاد جهانی امپریالیزم آهسته آهسته روبه زوال می باشد. سوال اینجا پیدا می شود که چرا این فشار یک باره گی بالای سیستم بزرگ غول پیکر اقتصادی که بزرگ ترین اقتصاد جهان را تشکیل می دهد بوجود امده هست؟ مولفه های زیادی ناشی از عدم رضایت مردم بر بنیاد تضادهای اجتماعی درعرصه های سیاسی و اقتصادی درگذشته و حال که جامعه امریکا را به سوی دوقطبی شدن کشانیده شده هست ، درآستانه انتخابات ریاست جمهوری امریکا بروز کرد، ازجمله اساس ترین موضع عبارت از انتقال اقتصاد صنعتی امریکا به کشورهای هند، چین و سایرکشورهایی آسیایی، افریقایی واروپای شرقی برای کسب سود سرمایه بیشترکه درآنجا نرخ مزد نیروی کار ارزان بوده که این امر باعث شده، تا بزرگ ترین بنیادهای اقتصاد صنعتی امریکا ورشکست شده و ازبین برود. این امرعامل بیکاری نود میلیون کارگردرشهرهای بزرگ پرجمعیت امریکا، گردیده است. درپهلوی آن هزینه های هنگفت نظامی برای سازوکار پایگاهای نظامی و تجاوز ولشکرکشی برای غضب منابع طبیعی کشورهای جهان سوم ازجمله درشرق میانه مانند: عراق ، لیبیا ، سوریه ، یمن ، سومالیا وافغانستان وتداوم خونریزی، اشغال وتقویه گروه های تروریستی داعش و طالبان دراین کشورها و ایجاد آشوب وهروج ومرج درکشورهای ونزویلا،مالی و نیجریه وغیره، ایجاد پایگاه های نظامی دراروپایی شرقی وسایر عوامل سر به سرهم داده وشرایط قسمی رقم خورد که کاندید ها ی ریاست جمهوری امریکا درآستانه انتخابات ریاست جمهوری دور ۴۵ خشم وکینه خودرا علیه سیاست های اقتصادی و نظامی رهبران احزاب قبلی سنتی امریکا برشالودره روحیه مردم بلند نمایند. رونالد ترامپ برعلاوه سخنرانی های نژاد پرستانه خود برشالوده روحیه ملی مردم بالای این چالش ها تماس گرفته وآن را دراولویت اجرای وظایف خویش بعداز پیروزی اعلام کرده است. ترامپ باپیش کشیدن شعارهای ملی گرانه برای تقویه دوباره اقتصاد ملی امریکا و جلو گیری ازمهاجرین و سرازیر شدن اعضای بنیادگریان اسلامی که در صفوف القاعده و داعش در شرق میانه جنگیده اند وجلوگیری ازفعالیت تخریبکارنه تروریستی آنها که هنوز توسط ایتلاف نظامی امریکا و کشورهای غربی نابود نه شده اند وعهده ای نابودی کامل آنها وپایین آوردن هزینه های نظامی وتقلیل پایگاه های نظامی را درجهان به مردم پیش کش کرده هست، که مورد توجه و پشتبانی هواخواهانش قرارگرفته، تا بالاخره برنده شد.این مولفه های همه وهمه زایده سیاست های قبلی دولت های جمهوری خواهان و دموکرات ها درگذشته بوده است که هنوزهم ادامه دارد.
از آنجایی که تجربه تاریخی نشان داده که نظام سرمایداری در شرایط مختلفی تاریخی برای رشد وتکامل نظام سرمایداری و گسترش اهداف امپریالیستی خود برای تحکیم رهبری جهانی خود، با تغیر و جابجا کردن مهره های جدید یکجا با پیش کشدن شعارهای ملی و بین المللی ونژاد پرستانه حتا با رویکردهای سرمایداری علیه سرمایداری اقدام کرده است . به گفته کارل مارکس :« سرمایداری با دانه های که افشانده نابود خواهد شد». سیاست های تجاوزکارنه نظامی وتنظیم برنامه های اقتصاد غیرعادلانه ومتضاد درجهان فقیر فقیرتر می شود ، سرمایدار سرمایدارتر! . ثروت جهانی به دست اقلیت نحبه گان سرمایه که تعداد شان به ۸۸ تن که برابر با ثروت ۳ ونیم میلیارد نفردر دنیا می باشد، تراکم نموده است. به گفته مارکس« همان نسبت که ثروت ساخته می شود فقر نیز آفریده می شود».
کشورما که در طول چهاردهه براساس اهداف نظامهای نیولیبرالیستی ، میدان کشمکش های ایدیالوژیکی ولانه گروه های تروریستی بنیاد گرایی اسلامی جهان تبدیل شده که هرروز این روند با موجودیت عساکر ناتو امریکا، وضع بد تر و زشت تر به خود گرفته ودر باتلاق ناامنی ها وزد وخوردهای گروهی ترویستی داعش والقا عده فرو رفته که بدون همکاریشفاف ودلسوزانه نیروهای قدرتمند جهانی ، بیرون رفت ازاین وضع ناممکن خواهد بود! بناً مردم ما آرزو دارند ، تا رییس جمهور جدید امریکا که با شعارهای انتخاباتی خود در اسکان رهبری بزرگترین کشورجهان قرار می گیرد ، و حل مناقشات منطقه وی ،عدم مداخله نظامی را به مردم امریکا وجهان وعده داده است امیدوار هستیم، هرچه زودتردرعمل پیاده شود، تا جهان از ورطه جنگ جهانی و تروریسم بین المللی که جهان را تهدید می کند نجات یابد و سایه آن ازبالای مردم زحمتکش جهان بالخصوص افغانستان دورشود و مردم جهان بتوانند درفضای امن زنده گی نمایند. با تضعیف سیاست های تجاوزکارانه درجهان، مناقشات منطقه وی هم حل خواهد شد، تا برکت آن بالای کشورما هم تاثیر بگذارد ومردم ما بتوانند بدون مداخله کشورهای خارجی ، مستقلانه قدرت و اختیار سیاسی را بدست آورند و حکومت دل خواه و واقعی خود را انتخاب نمایند. تا ازتجزیه و نفاق ملی نجات پیدا کنند و مردم ما برادرانه و بدون تفرقه های قومی و محلی و زبانی باهم به مانند سابق زیست و وفاق ملی را در پرتو آرمان های شهروندی تقویه وبوجود آورند.
یا این که بازهم سیاست های لیبرالی وجهان گشایی با میتود و رویکرد جدیدی برای رشد امپراتوری امریکا زیر شعارهای نژادپرستانه ملی شکل دیگری خواهد گرفت، تا اهداف عقب پرده خویشرا درعمل تحقق بخشند.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۶ـ ۱۵۱۱
رویکرد ترامپ به افغانستان تغییر یا ثبات؟
فرزاد رمضانی بونش
فراتاب
سرانجام روز (۸ نوامبر) انتخابات ریاست جمهوری امریکا فرا رسید و دونالد ترامپ پیروز شد. در این میان نتیجه انتخابات ایالات متحده امریکا بدون شک در کنار تغییرات در ساختار کاخ سفید، تاثیرات مستقیم در وضعیت افغانستان نیز خواهد داشت. در این بین اگرنگاهی به جایگاه افغانستان در مناظرات داشته باشیم باید گفت در سال های ۲۰۰۸ و ۲۰۱۲ ترسایی در کمپین های انتخاباتی باراک اوباما، افغانستان موضوع اختلاف بود اما در واقع در سه مناظره تلویزیونی، دونامزد انتخابات ریاست جمهوری امریکا علاقمندی خاصی به این موضوع نشان ندادند. در واقع با وجود شانزدهمین سال حضور امریکا در افغانستان موضوع افغانستان در مناظرههای انتخاباتی امریکا وقتی را به خود اختصاص نداد. در واقع سکوت هر دو رقیب در خصوص افغانستان یا طولانی ترین نبرد ناتو را از یک سو میتوان به این مساله مرتبط دانست که تنشها در موارد مختلف از جمله سیاست خارجی، اشتغال مهاجران غیر قانونی، قوۀ قضائیه و مسایل عراق و سوریه مورد بی توجهی به افغانستان شد و در بعد دیگری هم میتوان گفت که از موضع باراک اوباما سیاست امریکا در قبال افغانستان تغییر استراتژیک ایجاد نخواهد کرد.
برخی در داخل افغانستان بر این نظرند که اگر ترامپ به قدرت در امریکا برسد، وضعیت برای افغانستان بدتر خواهد شد اما در روبروی نیز معتقدند سیاست های هر دو نامزد در قبال افغانستان، تا حدی از اصول مشترک برخوردار بوده و هر که رییس جمهور شود به همان سیاستی خواهند رفت که طی این سال ها در افغانستان شاهد بوده ایم.
رویکرد ترامپ به افغانستان تغییر یا ثبات؟
رویکرد رفتاری گذشته ترامپ نشان می دهد وی در سال ۲۰۱۴ ترسایی سیاست اوباما در برابر رییس جمهور پیشین افغانستان حامد کرزی را نقد کرده بود و در یک سال گذشته در کنارمرتبط کردن جامعه افغانستان با تروریسم در۲ اکتبر هم با ابراز نگرانی در مورد به بن بست رسیدن نظامیان امریکا در افغانستان گفته بود که امریکا درحمله به این کشور دچار اشتباه شده است. دراین میان وی پس از آن اعلام کرد حمله امریکا به افغانستان پس از حادثه ۱۱ سپتامبر درست بوده و نیروها باید در افغانستان باقی بمانند.
آنچه مشخص است در وضعیت کنونی چالش های گسترده ای درافغانستان وجود دارد. در این میان جدا از چالش های سیاسی و اقتصادی عمده چون مشکلات اقتصادی و اختلافات درونی در دولت وحدت ملی متغیرهایی چون بحران های امنیتی و انفجار بمب ، نگاه طالبان تهاجمی به ولایات افغانستان، رشد ۱۵ درصدی تلفات کودکان ، میزان تلفات و ترک خدمت در ارتش افغانستان ، حضور داعش در افغانستان، افغانستان به عنوان دومین منبع عمده مهاجران در جهان، گفت گوهای غیر رسمی میان طالبان و حکومت افغانستان، موافقت نامه کابل و حکمتیار ، حضور بیش از ۸۰۰۰ سرباز و جنگ۸۰۰ میلیارد دلاری امریکا در افغانستان مد نظر در هر نوع نگاه آتی امریکا به افغانستان خواهد بود.
در واقع هر چند کلینتون شناخت خوبی از افغانستان داشت ولی نگاهی به مواضع ترامپ نشان می دهد که وی هر چند بر پرداخت هزینههای نظامی ارتش امریکا توسط متحدان ، مبارزه با تروریسم و کاهش حضور نظامیان امریکایی در منطقه تاکید کرده اما قدرت گیری « خلافت اسلامی » و کاهش حضور راهبردی در منطقه را نیز برنمی تابد و به نظر می رسد از تبدیل شدن افغانستان به یک دولت ناکام نیز می هراسد. در این بین حضور نظامی درازمدت در افغانستان با رویکردهای ترامپ ناهمخوان است و مخالف تلاشهایی برای ملتسازی در افغانستان است و بیشتر در نگاهی کوتاه مدت بر جنگ بر ضد تروریسم و نگرانیهای امنیتی توجه میکند. در کنار این نیز ممکن است ترامپ خواستار همکاریهای امنیتی بیشتر افغانستان و هند در جهت فشار و کنترول پاکستان گردد. در این بین با توجه به سخنان اخیر سفیر امریکا در کابل (با پیروزی هر یک از نامزدان رابطه و همکاری این کشور با افغانستان ادامه پیدا خواهد کرد) باید گفت با وجود نامشخص بودن و تردیدهایی در مورد خطوط بنیادین رویکرد ترامپ در افغانستان، پیوند دادن افغانستان با تروریسم و کاهش حمایتهای نظامی از افغانستان نیز در کوتاه مدت مد نظر نخواهد بود.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۶ـ ۱۱۱۱
مقام « عالی » ناقض قانون در مقیاس جهان
میرعبدالواحد سادات
افغانستان که در تولید هیرویین حایز مقام اول و در « فساد » مقام دوم جهان را دارد ، اکنون در یک بررسی وسیع « پروژه عدالت اجتماعی » که در ( ۱۱۳) کشور انجام یافته است ، مقام سوم را در نقض قانون ، تصاحب و به حیث ناقض قانون در مقیاس جهانی احراز نمود.
میتوان ده ها انتقاد را بر اهداف و یا شیوه کار این موسسه که با شیوه تحقیق کمی و استقرایی به این نتایج دست یافته ، وارد نمود ، وهرگاه سرخود را در گریبان نماییم و به انصاف تمکین نماییم ، باید با شرم ساری اذعان بداریم که : در تعین جایگاه سوم ، حق ما را « تلف » نموده اند إ
در وطن ما زشت ترین اتهام با کلمه « ناموس » گره خورده است و همین ناموس ، ماخوذ از کلمه یونانی « نموس » می باشد که قانون معنا میدهـد. در کشوری که :
غضب زمین ، چپاول بیت المال ، جاسوسی ، اختطاف و گروگان گیری ، قتل ، دزدی ، قاچاق ، نقض حقوق مردم ، انفجار و انتحار و ده ها جرایم و جنایات دیگر به اعمال روتین جانیان تبهکار مبدل گردیده و می رود تا به « فرهنگ » مسلط مبدل گردد ومقدرات مردم به دست دولت فاسد ، حکام افسد و حامیان مفسد رقم می خورد ، شعر معروف « اکبر نامه » مصداق حال ما است که:
زناموس در شهر نامی نماند به ساز و به قانون مقامی نماند
در چنین احوال نا هنجار رییس جمهور ما که میراث دار و تداوم دهنده فاسد ترین دولت جهان است ، تلاش دارد تا ارگان های عدلی و قضایی را غیرسیاسی اعلام و در سمینار څارنوالان اخطار بدهـد که : « اگر کوچکترین قانون شکنی را از من و یا اطرافیان من دیدید ، اول از ما شروع کنید» بدون آن که قصد تخریب و پای توهین در میان باشد ، باید برای شان گفت که : شما ناقض قانون اساسی و « قاسم » حاکمیت ملی هستید که آنرا هم چون مال غنیمت به شرکای قدرت تان تقسیم نموده اید و نه تنها اطرافیان، بلکه اکثریت سکانداران شرکت سهامی شما ، ناقضان دوسیه دار و معلوم الحال قانون و عاملان فساد می باشند و شاید دوستان به نوعی اعتیاد به قانون شکنی مصاب شده اند و در غیرآن ، شما خود بهتر ازهرکس می دانید که همین اکنون دو رکن از ارکان سه گانه دولت شما که از کسر مشروعیت رنج می برد ، بدون مجوز قانونی ، در گردش می باشند . البته سهم و نقش حامیان بین المللی و در راس امریکا و انگلیس در ایجاد این مصیبت اظهرمن الشمس است که جداگانه باید مورد ارزیابی قرار گیرد.
درحالیکه سرنوشت وطن و مردم مطرح است ، مسولانه خاطر نشان و هشدار داده می شود که :هیچ گاهی در افغانستان صلح و امنیت تامین و بازسازی و انکشاف تحقق نخواهد یافت ، تا کشور صاحب دولت مقتدر و ملی نگردد و دستیابی به این مامول یک سراب و دروغ می باشد تا قانون ملاک عمل قرار نگیرد و ارگان های حراست حقوق غیرسیاسی ، تنظیمی و قومی ایجاد نگردد و قوای مسلح نیرومند غیرسیاسی ، قومی و تنظیمی ، پاسدار دولت و انفاذ قانون نباشد.
با این درک و برمبنای حب الوطن و منافع مردم به عزا نشسته افغانستان و در آوانی که کشور آماج « سونامی » هولناک و خانمانسوز ، بنیادگرایان « اسلامی » قرار دارد و این طاعون به مثابه ابزار کشمکش های جیوپولتیک قدرت های حریص منطقه ای و جهانی ، در دور جدید « بازی بزرگ » ، به خاطر تطبیق شریعت خود ساخته شان تلاش دارند، رسالت روشنگران و دادخواهان متعهد افغان است تا از استقرار واقعی حاکمیت قانون و آزادی و برابری و برادری در پرتو قانون ، دفاع نمایند.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۶ـ ۱۰۱۱
بایـد وحــدت کنیم!
آیا ما واقعا طرفدار همگرایی پایدار هستیم ؟
رحیم حبیبی
وقتی در ویران کده ما افغانستان عزیز همه جا جنگ ، نفرت ، کینه و تخاصم است . وقتیکه داروغه های سیاسی مان به سر مسله زبان ، قوم ، وهویت خویش به منازعه پایان ناپذیر، قد برافراشته و قداره بدست بروی همدیگر شمشیر می کشند . وقتی که سیاسمتداران دروغ گو و بی حافظه مان ، برای مردمش دروغ می لافند ، افسار می بافند و پالان می دوزند ، بدون شک درد و تالم و یاس آور است .
درسرای ماتم زده بنام افغنستان افق همه تاریک است و از روشنی نه تنها خبری نیست بلکه افق های روشنی را در فراسورا نمی توان به تماشا نشست. وقتی همه جا ودرهمه بیغوله های کشور سربازان ارتش ، این فرزندان با شهامت و تفنگدار وطن به انکه بدانند ، از کی ها دفاع می کنند و برعلیه کی ها می جنگند ، به قتل گاه ها ، دسته دسته برده و سلاخی می شوند. وقتیکه داروغه های دین و سیاست از تعریف دوست و دشمن عاجزاند همه جاه سختی و رنج مستولی می شود و از آسایش نویدی نیست ، وقتی فکر و جسم انسان های دردمند ، رنج مند و تکیده ، به ویژه نخبه گان که ادعای وطنپرستی و مسوولیت پذیری را دارند ، دربرابر آزمون فرسایشی و اضطراب آور قرار می گرد و سراپا حقارت را احساس می کند ولی بازهم درین حالت ارامش و وقار خویش را حفظ کرده اما دراین جذر و مد زمان ، در برابر همه تالم درد و سختی ایستاده گی نموده و به دیگران امید ، زنده بودن و اینده را نوید می دهند بدون شک آنها صاحب ایمان بزرگ هستند. ایمان برای پیروزی ، بهروزی و نجات کشور از این مخمسه.
به باور من یکی از تلاش های جدی و جانفرسا که درین سالهای پسین به ویژه در بهبوبه های اخیر ، یاران و هم فکران ، و همه آنهایی که بارمسوولیت عظیم تاریخی ، در رگه های تارو پود وجود شان در تپش مستدام است ، براه انداخته اند ، همگرایی و هم دیگر پذیری برای ایجاد یک حزب بزرگ سراسری که خوشبختانه درداخل کشور این پروسه چنانکه همه وقوف داریم به شدت آغاز یافته و دارند کاررا به ستیغ پیروزی رسانیده و مسوولیت بزرگ تاریخی و ماند ه گار در برابر آرمان های به خاک نشسته مردم افغانستان را ، ادا نمایند .
تفاهم و همگرایی لازمه حیات سیاسی است بحث همگرایی در همه ابعاد آن در بهبوبه کنونی یکی از داغ ترین بحث های جامعه بحران زده ماست . درین جامعه همه چیز از بیخ بن ویران شده است . همه می دانند نه آن ساز و کارهای اجتماعی دیگر وجود دارند و نه آن سازمان های بهم پیوسته و منظبط گذشته . در چنین وضع مردم از نبود یک پیشاهنگ واقعی و مردم سالار رنج می برند ، توده های میلیونی بدون پیشاهنگ هیچ کاری را انجام نخواهند داد.
برای دریافت و نشانی کردن راه های جدی در راستای اعتماد سازی ، همراهی و همدلی اشتراک نظر و یا عمل و مولفه های دیگر ، بسیاری از شخصیت ها صاحب نظر و صاحب پندار برای همگرایی پایدار و استوار در چندین دهه گذشته با نوشتن ، مقالات ، تحلیل ها و حتا ایجاد اتاق های پالتکی بحث های مفید ، سازنده و همه جانبه را در توالی و امتداد زمان براه انداختند اما به علت ناپایداری و استمرار در طرح های شان از یکسو؛ و نداشتن تعاریف معین از اهداف شان در سوی دیگر ، این بحث ها نه تنها نتایج ملموس و پر باری را از خود بجا نگذاشت ، بل بدون نتیجه پایان یافت وحتا در بعضی جا ها دسته جات جدیدی را عرض وجود دادند .
چرا چنین شد ؟ آیا عوامل شکست ، افول و فرود چنین گفتمان ها ، گاهی به پنجه کنکاش و گفتمان های جدید کشیده شده است . بدون شک تحلیل گران و دانشمندان و انهایکه از منظر ریالیزم جامعه افغانی همه این مسایل را مورد مداقه و پژوهش قرار داده اند ، اما درین بحث شاید چند مسله غایب بوده و فقدان همین چند مولفه باعث و برهان این بوده که استطاعت همدیگر پذیری را در خود سراغ نداشته ایم. استدلال های مختلفی وجود داشت اذهان همه طیف های فکری را چنین دسته بندی می کنم. ما تا زمانی روی خط فکری به صورت واحد و یگانه عمل نکنیم ، نمی توانم همگرایی پایدار داشته باشیم .اما درین مرحله حساس که وحدت شکل یافته و سازمان های سیاسی مان همه بهم مدغم شده اند ، خط فکری بدون کمترین شبه ، یکی از پایه های و محمل های اساسی برای ساختار آینده و مبارزه متفق و بهم فشرده مان ، امر حیاتی است ، آنچه که امروز حکومت وحدت ملی را دچار تشتت و پراگنده گی و شکست و ریخت نموده همین چند گانه گی خط فکری شان است . یعنی فقدان خط فکری واحد. ما باید از گذشته مان بیاموزیم . خط فکری اساس کار و اساس ساختار یک سازمان سیاسی را تشکیل می دهد ما باید بدانیم که برای افغانستان چه می خواهیم و این خواست را با کدام عناصر ، با کدام میتود و با کدام کنش می توانیم به موفقیت برسانیم و این عمل قطعا بعد از وحدت الزامی است. کار یست که باید دراتاق فکر تنظیم گردد. نه در جای دیگر .
برای این امر ما باید به تعاریف بسیار از واژه های سیاسی دست یابیم و برای همگرایی در تعاریف این واژه و اصطلاحات ، ناگزیریم وارد بحث ها و گفتمان های ، جدی شویم مثلا ما باید روی اهداف تاکتیک برنامه باهم تبادل نظر کنیم تا یک مقدار روی اصول اساسی ما بهم برسیم . یا مشخص تر:
استراتیژی حزب باید معین باشد،
تاکتیک حزب روشن باشد،
برنامه و اساسنامه ما باید مطابق به نیاز و خواست زمان تنظیم یافته باشد نه بر مبنای و قواعد ساختار های کلاسیک و کهنه گذشته،
ما باید رهبری با کرایزما ، عمل گرا و با شهامت را سراغ کنیم ،
ما باید به ضرورت های جامعه پاسخ گو باشیم مثلا مشکل افغانستان .
درحال حاضر به چه ضرور ت دارد به گونه الگو :
ـ امنیت
ـ مبارزه بر ضد فساد
ـ حل معضل بیکاری
ـ حل مساله جنگ
ـ حل مساله ملی
ـ مناسبات بین المللی .
این تضاد ها باید پیدا شود. این کار یکنفر و یک شبه نیست . ما باید بدانیم که جامعه به چه نیاز دارد نه اینکه ما چه میخواهیم .
در جامعه تضاد های اصلی را دریابیم . انها را نشانی کنیم روی آنها بحث های طولانی را براه انداخته نتیجه گیری کنیم وموضع خود را نسبت به این تضاد ها روشن بسازیم نه مانند عده زیادی از احزاب سیاسی در جامعه کلی گویم کنیم .
همه ما می دانیم که یکی از تضاد های اصلی در جامعه حل مساله ملی است این مساله واقعا به معضل بسیار پیچیده تبدیل شده است ایا می شود به ماست مالی های چون گذشته به حل این مساله پرداخت. به نظر من این یک مشکل جدی است ما باید در برابر حل این مساله تعریفی روشنی داشته و عمل روشنی داشته باشیم .
یکی از معضل دیگر در میان احزاب چکیده از احزاب قدیم بحث حمایت و یا مذمت رهبران گذشته است بسیاری ها از نام این رهبران بهره برداری سیاسی می کنند بحث بر اسطوره سازی ، موفقیت ها ، خوبی ها و اشتباهات شان برای ما نه تنها هیچ نتیجه را بدست نم یدهد ، بل ما را بیشتر از پیش پراگنده می سازد من نمی گویم که برعملکرد های آنها و گذشته حزب ، بحث صورت نگیرد ، ابدا چنین اعتقاد و باور را ندارم ، این بحث است که اتاق فکر حزب در مورد آنها نظریه واحد را ارایه نمایند تا ما را از شر رهبر پرستی نجات دهند .
من معتقد بدین هستم که بحال نگاه کنیم تا آینده را بسازیم .
مساله دیگر مسله فکر ماست ما تا باهم فکر واحد نداشته باشیم ابدا باهم به صورت ارگانیک یک جا نخواهیم شد به گذشته نکاه کنید این معضله را حل شده درخواهید یافت
بحث فکر را بازهم اتاق فکر حل خواهد کرد ما نیاز داریم که دانشمندان، سیاست مداران و اهل علوم سیاسی ما درین باره بحث را به راه اندازند و خط فکری حزب را معین سازند . این بدین معنا نیست که چند تا کارمند سیاسی دراین باره تصمیم اتخاذ نمایند این بدان معناست که مجموعه خرده اطلاعات از درون جامعه و از رده ها و لایه های پاینی حزب به بالا، انتقال و آن ها در آن جا به روی خواسته و نیاز های جامعه مسایل را به کنکاش برده و تحلیل نهایی را برون دهند .
حزب باید با گذشته خود دید نقادانه داشته باشد و گذشته مان بایست از زیر تیغ برنده نقد عبور داده شود . برای اینکه نتیجه گیری از اشتباهات و خطا های گذشته معنی مذمت و توبیخ را نه ، بل عزم ها را جزم تر و خلل ناپذیر تر میسازد ، نقد برای عبرت گرفتن و دروی جستن از خطا های گذشته است .
وده ها پندار و نظریات که در درون هر کدام حرف و حدیث های وجود دارد که در حقیقت همین ها سولات جدی است , سوالات است که بدون شک کتله های وسیعی از روشنفکران طیف همگرایی آنها را در ذهن خود نه تنها دارند ، بلکه پشت سر آنها استوار ایستاده و پاسخ می طلبند .
ـ استراتیژی
ـ تاکتیک
و مولفه ای دیگر چون اتاق فکر به خاطر ترسیم و خط کشی های فکری ، پایدار ساختن همگرایی ، تدارک چهره های کریزماتیک برای رهبری ، تدارک عناصر تیوریک برای سراغ شعار ها و میتود های مبارزه .
هدف درایجاد ساختارهای سیاسی ، باید روشن باشد بدین معنا هدف براندازی نظام است یا راه اندازی نظام است . همچنان استراتیژی باید روشن باشد . استراتیژی مسالمت آمیز است یا قهرآمیز و کماکان تاکتیک .
هدف باید روشن و واضح باشد ، استراتیژی باید قابل هدایت و اداره باشد . دربخش تاکتیک امکانات اجرایی و امکانات دسترسی به اهداف کوتاه مدت در نظر گرفته شود . درین سه پروسه بالا واقع بینی در اجرای همه آنها از نظر دور نباید داشته شود . زمان وفرصت اجرای آن باید نیز ارزیابی گردد .
من فکر نمی کنم که تا اینجا قضیه کسی با این سخنان مشکلی داشته باشد . هر انسان عاقلی می داند که بدون پایداری وهمگرایی ، کارموثری را نمی توان ، انجام داد چون درین نوع از همگرایی مقصود مبارزه است .
این نوع شور و کنکاش های سیاسی چندین دهه است که در اروپا ادامه داشته و تا اکنون هیچ نتیجه مثبتی از خود بجا نگذاشته است برای این که زیر بنایی ، عمل نشده است درحالی که یکی از مولفه های همگرایی همانا همگرایی پایدار است .
جراات، صراحت، اعتماد به نفس، قاطعیت و پایداری در سیاست و در برابر وضع سیاسی، به جای سکوت، ضعف، جُبن، اغماض و التماس، سیاست مدار را به سوی پیروزی می برد. بیایید راه برون رفت از مشکلات را با بیان و نشانی کردن آنها ، دریابیم و مشکلات مانرا بی پرده به بحث گیریم تا از بخشی موانع عبور کرده باشیم .
به امید وحدت پایدار و مستدام !
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۶ـ ۱۱۱۱
ریسمان گردن « زعیم ملی » شوونیست ها به دست آی. اس. آی
سلیمان کبیرنوری
بسیار بسیار کوتاه و مختصر،
پیامی دارم برای حامیان آگاه، ناآگاه، ناخودآگاه و بیماران قومی، زبانی و قبیله وی که پیوسته در دفاع از اعلیحضرت حامد کرزی این مهره ی سیاه و متقن مربوط دستگاه های عدیده اطلاعاتی منطقه ای و بین المللی، به ویژه آی اس آی پاکستان قرار داشته اند.
من ده ها مقاله و پژوهش در مورد اجیر بودن، خاین ملی بودن، و با ماهیت شخصیت پست و پلشت، وبه قول آقای کیول امریکایی( نویسنده ی کتاب جنگ اشباح) اجیر بودن فامیلی کرزی به دست آی ابس آی پاکستان نوشته ام.
اتفاق هم افتیده است که هموطنی، گاهی با ناراحتی از من پرسیده بود؛ چرا در مورد کرزی و طالب و پاکستان چنین و چنان بیشتر می نویسی؟ اما من میدانم که این هموطنان بیمارانی اند قومی، زبانی و منطقه ای که تا اکنون به بیماری خود پی نبرده اند. و خود را حق به جانب هم می دانند. و اگر خواسته باشند من حاضرم مدارک تاریخی خدمت شان ارایه دهم.
و من به پرسش چنین دوستان و هموطنان هیچ گاهی نپرداخته ام که بگویم:
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست - آدم شناس نه ای جان من خطا این جاست.
اما نه... این جا موضوع آدم شناسی مطرح نبوده است بل، فقط بیماری های شناخته وناشناخته ناخود آگاه قوم گرایی مطرح بوده است و بس. من در مورد آقای کرزی پرونده ای در اختیار دارم. عنوان این پروند « سلول های محکمه هاگ در انتظار حامد کرزی» نام دارد.
من با اغتنام از فرصت این پرونده ی آقای کرزی، دوسیه این خاین ملی را به دسترس هموطنان و نهاد های ذیربط قرار خواهم داد.
اما آنچه من را وادار ساخت تا این خامه را خدمت هموطنان پیشکش نمایم، اظهارات تازه یکی ازعمال شبکه اطلاعاتی آی اس آی برای برنامه های فامیلی کرزی، جناب مشاهد حسین صایب!، سناتور ارشد پاکستان و عضو ارشد حزب « مسلم لیگ » حزب حاکم پاکستان، رییس کمیته دفاعی مجلس سنا و نماینده ویژۀ نخست وزیر پاکستان در امور کشمیر است. کشمیری که بنگاه و لانه شبکه های شریر و شیطانی و تروریستی بنیاد گرایی زیر نظر سازمان جاسوسی پاکستان است.
اظهارات جناب مشاهد حسین، با صراحت تمام، یک بار دگر مهر سجل و تایید بر اجیر بودن آقای کرزی، و یکی از مزدوران کرزی به نام مارشال قسیم فهیم می گذارد.
آقای مشاهد حسین اعلام داشت که:
پاکستان به نفع «کرزی» درانتخابات ۲۰۰۹ افغانستان دست به تقلب زد.
مشاهد حسین، رییس کمیته دفاعی سنای پاکستان اعلام کرد که حامد کرزی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۹ افغانستان، اسلامآباد را بر واشنگتن ترجیح داد و درعوض پاکستان کاری کرد او برنده شود.
به نقل از نیوزانترنشنل، این سناتور می گوید: « ما به نفع حامد کرزی در انتخابات سال ۲۰۰۹ افغانستان دست به تقلب زدیم و به امریکا نیز توصیه کردیم که کرزی از همه باهوش تر است و مردم را می تواند به ساده گی فریب دهد بدون اینکه آنها متوجه شوند.»
معلوم است که این آقایان و شبکه شان حامد جان را از آوان برهنه صورتی و نوباوگی زیر کنترول و نظر داشته اند.
وی همچنان گفته است، که حامد کرزی می دانست که امریکایی ها با او مشکل دارند و به همین دلیل هم به سمت پاکستان دست دراز کرد که نتیجه خوبی هم گرفت.« ما تمام ۳ میلیون رای مهاجرین افغان در پاکستان را به نفع کرزی رقم زدیم. »
یکبار دیگر: مشاهد حسین، عضو ارشد « مسلم لیگ » حزب حاکم پاکستان، رئییس کمیته دفاعی مجلس سنا و نماینده ویژه نخست وزیر پاکستان در امور کشمیر است. این سناتور ارشد خاطرنشان کرد که سیاست اوباما در افغانستان ناکارآمد بوده است.
« امریکا نمی داند که در افغانستان چه می خواهد. یک بار خواستار از بین بردن طالبان است و بار دیگر می گوید که پاکستان باید طالبان را به میز مذاکره بکشاند و در زمان دیگری علیه طالبان علام جنگ می کند، گاهی هم در باره خروج از افغانستان صحبت می کند».
حامد کرزی این فرومایه ترین عنصر جامعه مان، طی دو دوره بیشتر حکومت امریکا و پاکستان داده اش، طالبان و تروریستان مخلوق و مولود آی. اس . آی را برادر خواند. از زندان ها رها کرد. به کرات با همدلی و محبت، انتحاری های دستگیر شده آن ها را با عطیه ها و تحایف به آغوش کشیده و دوباره به پاکستان یعنی به نزد پدر مشترک فکری و سیاسی و جاسوسی خودش و آنها فرستاد.
به قول جناب مامون ژورنالیست و مبصر توانا، حامد کرزی، فرد نبود و نیست. بازوی قوی حامد کرزی درآن زمان مارشال فهیم بود که در دقایق نود، در و پنجره « جبهه ملی » را شکست و به اردوگاه کرزی و پاکستان پناه برد. حالا لایه های گمشده کم کم باز می شوند. کرزی، یک تیم بود، نه یک فرد. فاش گویی مشاهد حسین درهمین نقطه اهمیت تاریخی پیدا می کند.
آی، اس، آی و طالب، هرگز برحریم مارشال فهیم حتا یک بار هم حمله نکرد؛ درعوض، دیدیم که از جنرال داوود شروع تا استاد ربانی را دانه چینی کرد. با اینکه امریکا و پاکستان و اجنبیان دیگر به زور چکمه های عساکر و با نیرنگ های نواستعماری شان، حامد کرزی گمنام را که صرف به عنوان کاندید نماینده گی طالبان در ملل متحد؛ سر و صدایی داشت؛ مانند شاه شجاع به تاج و تخت افغانستان برداشتند و نظیر آنچه در فوق آمد؛ پیوسته با دسیسه و نیرنگ و عوامفریبی حکومت او را تمدید می کردند؛ بازهم زعیم ملی خواندن چنین خاین و دست نشانده و غلام و غلام جز شوونیزم و مرض قوم پرستی چه معنایی میتواند داشته باشد.
حیف هموطنان غیور پشتون که در آینده نیز فاش شدن هزاران سند مزدوری و خیانت این عروسک و خانواده مزدورش؛ لکه های ننگ بیش تری بر جبین آنان بر می نشاند. البته که مسوول هموطنان میلیونی پشتون نه؛ بلکه مشتی بیمار روانی و سیاسی و چه بسا مزدور و غلام دیگر است که این لکه ننگ و نفرین را بر جبین خلق پشتون کوبیده می روند. باید خلق برادر و با شرف و باغیرت پشتون این مجانین مریض یا اوباش نوکر شده را از خود برانند، تجرید و محکوم و مردود نمایند تا شرف و عزت شان بیش از این لکه دار و چرک و چتل نگردد. برای فهم درست تر مطلب؛ از برادران غیور پشتون می طلبم که فرض کنند که همین حامد کرزی اگر پشتون نمی بود و مثلاً از خلق تاجیک یا اوزبیک یا هزاره می بود؛ آیا با اینهمه رسوایی و حتا ۱۰۰۰ فیصد کمتر از آن، بازهم او را کسُ حتا یک افغان حلالی حساب می کرد و قوم و قبیله اش را چه گونه میخواند و چگونه می نامید ؟
خوب است که هر چه زود تر و بدون فوت وقت دست به کار شویم و خاینین را عاق و طرد، و خایین پرستان را مفلوج و منکوب نماییم!
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۶ـ ۰۱۱۱