مبارزه سیاسی در بحبوحه چه باید کردها ونباید کردها 

 

از چه باید کرد اگر یک راه حل پیدا نشد

پس توجه در نبا ید  کردها معطوف  دار

 

عبدالوکیل کوچی

در پروسه مبارزه سیاسی قبل از آنکه موضوع چه باید کردها منحیث یک سوال کلیدی مطرح بحث قرار میگیرد، همزمان بخاطر دریافت راه حل ها وپاسخ های عملی چنین سوال تاریخی ومهم ، مسایلی بخاطر نفی موانع  ونباید کردها در ذهن انسان خطور میکند . زیرا مبارزه با موانع ومعضلات ناحل شده وعبور از خطوط قرمز،انسانهای مسوول ومتعهد را بهدف نزدیک ساخته و با گزینش عبورمسُولانه  ودلسوزانه ازگذرگاهای دشوار و متعارف ، بلاخره تمام موانع ومشکلات در جهت طرح ها و تصامیم ، و دریافت راه حل های عملی وبنیادی از میان برداشته خواهد شد .

انسان از همان آغاز پیدایش بخاطر زنده ماندن درجست وجوی وسایل زنده گی ومقابله با حوادث به چالش های سختی روبرو بود ه است  که در درازنای زمان باعبور از مسیر تکامل تحول و پیمود ن مراحل زنده گی کنش ها و واکنش ها را بسختی  تجربه کرده و با مطرح نمودن  سوال تاریخی وبنیادی مفهوم  چه باید کرد ، در راستای تحولات تازه و نگرش های ژرف انسانی در گستره علم ودانش ،بر پایه تجارب ، اندیشه وتفکرات سالم ، اهداف واستراتیژی خود را رقم زده  بندش ها وقفل های همه پرابلم ها را ، عمده تاً با پاسخ عملی همچون سوال کلیدی وتاریخی  بازگشایی میکنند .

مسلماً سوال چه باید کرد آموزه بزرگ تاریخی طرح ها ی فورمولبندی شده برای رهایی انسان ستمکش از ظلم وستم وشگوفایی جامعه بر مبنای جهانبینی علمی و مبارزات  ترقیخواهی برهبری و پیشآهنگی  رهگشایان راه ترقی وسعادت انسان زحمتکش بوده و رهکار خوبی برای عبور از کوره راه های پیچ و خم زمان و رسیدن به اهداف والای انسانی میباشد.

سوال تاریخی چه باید کرد در پرتو اندیشه های خلاقانه وتفکرات عظیم پیشوایان ترقی و سعادت مردم ، حدوداً  پنجاه سال قبل در یکی از شماره های وزین پرچم ارگان نشراتی حزب دموکراتیک خلق افغانستان مطرح گردیده بود که باتحلیل جهانبینی علمی مبتنی بر شرایط واوضاع جاری همان وقت ، شعار روز وپراتیک مبارزه را مشخص میساخت  .

  به عبارات دیگر این سوال تاریخی بمثابه مادر سوالها درصدر مضامین جریده تابناک پرچم بخصوص نگاهی بوظایف ملی ما دراین مرحله تاریخی ،راه ها و وسایل نیل به پیروزی و دیگر سوالات مشابه مطرح شده که با  تحلیل های علمی واکادمیک رهبری فرزانه حزب دموکراتیک خلق افغانستان  راه های برون رفت از مشکلات وراهیابی بسوی افق های تازه مشخص گردیده بود.

همچنان در مسیر مبارزات سیاسی ، درحال حاضر ، برخی از نویسنده گان فرهیخته وسروران قلم واندیشه با طرح سوال چه باید کرد در راستای مبارزات دادخواهانه بخاطر برونرفت از وضع رقتبار موجود کشور ونجات وطن ازبحران جنگ ، با فراخوان بزرگ اتحاد ، همبستگی وجمعبندی نظریات وپیشنهادات سازنده بخاطر حل قضایای پیچیده افغانستان با ارایه ی نظریات اکادمیک وهمه جانبه ، بخصوص مسایل داغ را مورد بحث وبررسی قرار داده که زمینه خوبی برای بحث گسترده وگفتمان سیاسی بمنظور دریافت پاسخ های اساسی این سوال کلیدی میباشد که قابل ستایش است.

 واضح است که جمعبندی نظریات وجوشش اندیشه های داد خواهانه وخرد جمعی وطنخواهانه ،با حصول  پاسخهای علمی وعملی ، فورمول بندی شده  و قابل قبول ، روزنه های امید را برای همه گروه های ترقیخواه عدالت پسند گشوده وآنها را به هدف نزدیک میسازد.

البته بدون شک نظریات جمعی وطنخواهانه وپیشنهادات سازنده وفراگیر ، برای دریافت راه حل های اصولی و تجسم یک نیروی بازدارنده در مقابل جنگ در وجود یک جنبش سراسری وهمگانی با اتحاد وهمبستگی نیروهای وطنپرست وسالم اندیش جامعه  از هر لحاظ مبرمیت دارد .

اما درعین زمان باید گفت که پاسخ جامع وعملی سوال تاریخی چه باید کرد زمانی بطور متحدانه میسر خواهد شد که قبل از همه توجه جدی را به رفع موانع  ومشکلات ناشی ازملاحظات مربوط به  آن معطوف داشت یا بعباره دیگر نه گفتن به پروسه نفی اصول و پراتیک مبارزه . این بخاطری مبرمیت دارد که  برغم تلاش ها ی پیگیر وابراز نظریات معقول و پیشنهادات سازنده در مسیر فعالیت های متحدانه سیاسی ، سازمانی و فراسازمانی به دریافت یک راه حل معقول وسازنده در سطح ملی ومنطقه وی برای مهارجنگ  ( بدلایلی که همه میدانند از عوامل داخلی گرفته تا فاکتورهای خارجی ) آنچه توقع میرفت تا هنوز راه حل عملی و اساسی در سطح کشور پیدا نگردیده است .

بگونه مثال جنگ بعوض اینکه  کاهش پیداکند، گسترش یافته و شرایط اوضاع روز تا روزپیچیده تر میشود  . (وحدت نیروهای ترقیخواه برغم وجوهات مشترک اعضای همان خانواده بزرگ ) باشتاب بیشتر ادعاهای وطنپرستانه ، ، ولی درعمل به پای مورچه گان رفتارمیشود واهداف  ترقیخواهانه ونجات بخش ، قربانی خودخواهی ، خود محوری ، کینه توزی ،انتقام گیری ، عقده های سمتی وقبیله وی ، لسانی عدم پذیرش یکدیگر و سایر امراض بچه گانه ونظام فرتوت فیودالی گردیده اگر اشتباه نکرده باشم  گفته میشود  روز تاروز صفوف نیروهای چپ و دموکراتیک بجای متشکل ، متلاشی گردیده در برخی مناطق ودر بعضی حالات برغم انکشافات شکلی ، شمارش معکوس خود را می پیمایند .

بطورمثال اگر در نتیجه جنگ نیابتی قدرتهای غربی وتحولات سیاسی سال ۹۲ ترسایی بیش از نیم میلیون مدافعین مجرب  قوای مسلح بدستور ارتجاع داخلی وعمال خارجی متلاشی گردید ولی نیروهای حزبی  ومترقی  با عبور از مرحله فروپاشی چرا نمیتوانند از لحاظ سیاسی دوباره خود را بطوری که لازم هست منسجم سازند ؟

 در طی چهل سالی که گذشت برغم ایتلاف های موقت وگذرا وجذب معین عنصر جوان به برخی احزاب ، تا هنوز اعضای حزب مادر و این فامیل بزرگ متاُسفانه روز بروز پراگنده شده واین دریای عظیم به جویبارها وجویچه ها منقسم میگردد . هرچند که  همواره  تلاش بخاطر وحدت واستحکام نیروهای چپ دموکراتیک و دادخواهان ، وطن دوستان صلح پسند وعدالت خواه که با دلسوزی جریان دارد ، مگر صفوف وطنپرستان ترقیخواه تا هنوز ضعیف وسازمانها از هم دور.

 بنظر میرسد که آیا همسو های دموکراتیک در مسیر مخالف در حرکت اند واگر کارمثبتی هم صورت گرفته باشد بمقیاس پرابلم های کشور وچالش های در پیش رو برای خنثی کردن دسا یس سازمانیافته از داخل وخارج کشور اصلاً قابل مقایسه نیست .

 همه میدانند که فروپاشی جنبش دادخواهانه چپ ودموکراتیک ومجموع نیروهای ترقی خواه کشور یک امر تصادفی نبوده زیرا حدوداً نیم قرن پیش زنده یاد ببرک کارمل فقید بوضاحت فرموده بودند که ارتجاع و امپریالیزم ، جریان دموکراتیک خلق و پرچمداران دموکراتیک خلق افغانستان و سایر وطنپرستان ترقی خواه  وسالم اندیش را در لیست سیاه خود گرفته اند.

دشمنان وطن ، ترقی خواهان دموکراتیک وطن پرست را بمثابه دشمنان درجه یکم خویش تشخیص داده اند . روی این اصل بخاطر جلوگیری از آسیب پذیری حزب وجنبش ترقی خواهی در کشور زنده یاد کارمل بزرگ با هوشدارهای سازنده و حیاتی صفوف حزب را از گزند  دشمنان برحذر میساخت .

ا کنون که اکثریت اعضای حزب وترقیخواهان کشور در یک فضای امن با امکانات و آرامش نسبی بسر میبرند کارهدفمند ی که همه وطندوستان خواهان آن هستند ، در گرداب سردرگمی غوطه ور است.البته دلیل آن شاید همانا مساله روشنفکری باشد که با همه ارزش ها ی حیاتی ، پیشآهنگی و رشنگرانه نمیتوان آسیب پذیری آنرا نادیده گرفت  .

بنا بر آن بنظر میرسد که هنوز هم دریافت پاسخ همه جانبه وفراگیر این سوال تاریخی چه باید کرد نیازمند کارهای  بیشتر وتلاش های جمعی ، پیگیروخسته گی ناپذیر میباشد .

شاید  یکی از دلایل کندی کار سیاسی وهمبسته گی دادخواهانه کم توجهی به توقف از خطوطی باشد که از آن عبور کرده ایم . 

بنا بر آن بنظر میرسد که قبل ازطرح  سوال چه باید کرد وتفصیل نیازها ، به  پرسش چه نباید کردها و برجسته ساختن ضعف ها الویت داده شود که بر بنیاد آن کلیه کارکرد ها و رویکردهای مان با خرد جمعی و نگرش نوین سیاسی به افتضای  زمان مورد بازنگری قرار گرفته بازسازی سیاسی شود .

چه بهتر ضعف ها را بر شمردن

سپس خلاقیت را بر گزیدن

یقین داشتن به خورشید حقیقت

که آید بار دیگر بردمیدن

 با توجه به ضرب المثل مشهوربزرگان ، جلو نقص هروقت که گرفته شود فایده است .  بنا بر آن به باور این قلم ، بخاطر مبارزه با موانع ومشکلات ویافتن پاسخ همه جانبه وعملی به سوال کلیدی چه باید کرد ، میتوان علل وعوامل ضعف های کاری را برجسته ساخته برای جلوگیری از تکرار آن با اخذ  تصامیم لازم  بطور جمعی  راه آینده را بسوی هدف واحد باز گشایی نمود .

بنا برآن درگام نخست با تحلیل از اوضاع مشخص ومبرمیت های کاری باید گفت که بجای مشخص ساختن  الویت های کاری و یکی از آن بلند کردن صداهای دادخواهانه بگوش جهانیان ، ادامه سکوت بزیان جبران ناپذیر جنبش خواهد انجامید . در حالی که بسیاری از احزاب وسازمان های دادخواه وعدالت پسند دنیا در راستای مبارزات عادلانه و آزادی خواهی  صدای متحدانه  وفریاد داخواهانه خود را بخاطر ختم جنگ و رسیدن به صلح  پایدار به توجه جامعه جهانی بخصوص سازمان ملل متحد ، کمیسیون حقوق بشر ،اتحادیه اروپا وسایر نهادهای مسوول میرسانند . ولی نهادهای دادخواهانه برونمرزی کشور ما داین خصوص با لنگش مایوس کننده ای دراین مسیر دست وپامی زنند .

همچنان به همه واضح است که نمی توان در رابطه به جنگ و صلح چشم طمع به خارج وخارجیان داشت زیرا که  ( برغم عمده بودن  بعد خارجی عوامل جنگ ) کلید حل مشکلات وطن بدست مردم وطن است . فقط مردم کشورمیتوانند با همسویی وطنپرستانه در کنار قوای مسلح ، این مدافعین خاک و نوامیس ملی کشور جنگ نیابتی پاکستان را مهار کنند ونقشه شوم تسلط گرایان جهان را مانند گذشته خنثی نمایند . همچنان تحرک سیستماتیک ومتحدانه مردمی در سراسر کشور میتواند بر جنگ غلبه حاصل کند وصلح سرنوشت کشور را رقم زند .

نمیشود به کارسیاسی در بین مردم کم بها داد زیرا اگر مردم بصورت جمعی بیداری حاصل کنند میتوانند به نیروی لایزال مبدل گردیده جنگ را مهار سازند .تا جایی که دیده میشود حضور ترقی خواهان در محافل غم وخوشی ومحل کار و زنده گی مردم پر رنگ نیست .تا وقتی که مردم ما را در کنار خود نبینند به نوشته ها وشعار های ما باور چندانی نخواهند داشت البته این تنها مربوز ومنحصر بداخل کشور نبوده در خارج مملکت نیز شرایط کاراجتماعی و سیاسی در بین هموطنان وطندوست خیلی ها مساعد است که به تحرک نیاز دارد .

نباید هژمونی کار سیاسی در میان مردم ناموثر باشد باید در میان مردم رفت واز مردم آموخت و به مردم یاد داد البته این کار دادخواهانه ایست که خوشبختانه ترقی خواهان  داخل کشور به آن دسترسی بیشتر دارند .

خوش آیند نیست که آگاهی دادن وبلند بردن شعور سیاسی مردم را دست کم گرفت . وتمام کوشش خود را به ساختار تشکیلاتی سیاسی وصدور شعار ها وتصویب ها متمرکز نمود،  بلکه با ید عوامل بدبختی را مشخص ساخت و برای رفع آن تصامیم لازم گرفت منجمله به مساله سواد وسواد سیاسی نباید کم بها داد  .

در بخش همبسته گی واتحاد ترقی خواهانه باید گفت که لازم ندارد که به اتحاد های ناپخته وناسچه ، وحدت های میکانیکی وشکننده توام با عجله وشتاب زده گی دل خوش کرد . زیرا که جنبش ترقی خواهانه افغانستان  از تجارب چنین وحدت های کلیشه یی بی نیاز است.

نباید روند کارسیاسی را با عقده ها ی گذشته  سازمانی ،سیاسی ، سمتی ، قومی و زبانی ادامه داد زیرا نتایج اینگونه امراض بسیار زیان آور بوده وتمام ارزش ها ی وطنپرستی را زیر سوال می برد اکنون وطن درلب پرتگاه رسیده است . دور از اصول مبارزه وانصاف است که منافع گروهی ،حزبی ، قومی و زبانی را نسبت به منافع علیای کشور ترجیح داد زیرا هیچ حزبی ،گروهی ، و یا سازمانی وقومیتی به تنهایی خود نمی تواند وطن را ازحالت کنونی نجات دهد .

نباید تواضع رفیقانه وهمسویی را نادیده گرفت زیرا مجموع ترقی خواهان عدالت پسند روزهای دشواری را پشت سرگذشتانده اند  وطبیعیست که روزهای دشواری نیز در پیش روست . بنا بر آن نباید گذاشت تا آن روزهای سخت و دشوار وآن تجارب گرانبها فرا موش شود ومحبت رفقای همسو وهمرزم به سردی گراید .

بسیار دشوار بنظر میرسد ولو برخی افراد مبارز ودادخواه با کم بها دادن اصول وارزشهای معیاری در مبارزه حق بر باطل  دستاورد ها وافتخارات گذشته را به باطله دان تاریخ سپرد ه و ادعای نو اندیشی کنند . بلکه میباید تجارب گذشته را همچون چراغ راه آینده روشن نگداشت  زیرا وظیفه داریم تا درعصر وزمان خود گذشته را به آینده پیوند داده و به آن افتخار کنیم .

نباید با کسانی که مترقی وطنپرست و فدا کارهستند ولی با ما نیستند آنها را مخالف خود فکر کنیم  نباید ارزش های کاری و نقش سیاسی شخصیت های مجرب وپیشرو وآگاه را نادیده گرفت زیرا تجارب تلخ گذشته نشان داد که بسیاری ترقیخواهان وطندوستان را که با ما نبودند از دست دادیم و درصف دشمن نزدیک شان ساختیم این اشتباه تاریخی ما بود که نباید فراموش گردد .

هدف این است که صدای ما در جهان وقتی رساتر میشود که همسفران بیرون از کاروان ما نیز ، همسو وهمصدای ما باشند .

همه میدانند که در مبارزه بی حوصله گی خود خواهی ، اندک رنجی ویا تکبرجای ندارد اگر با آن یعنی با خصایلی که ( اگر درخود داریم ) مبارزه نکنیم  نمیتوان صفوف ترقی خواهی را گسترش داد .

لازم نیست که  تمام مسوولیت ها را به گردن چیزفهمان وبزرگان ترقی خواه گذاشت باید در مبارزه وطنپرستانه نخست از همه تحمل پذیر بود و از خود سوال کرد که من در بخش یاد شده چه کرده ام تا از دیگران انتظار داشته باشم .

ما نباید نظریات ،پیشنهادات وعقاید دیگران را نادیده بگیریم و چوکات مبارزه را آنقدر تنگ وتنگتر و بخود محدود بسازیم که همه فرار کنند. باید به پیشنهادات ونظریات سازنده دیگران احترام گذاشت ومبارزه داد خواهانه را تنها بسلیقه خود انحصاری نسازیم . ( هستند بسیاری کسانی که بنام مبارزه وخدمت برای مردم افغانستان با رفیق روزهای دشوار خود جنگی وبا مخالفین آشتی) بنا بر آن چه میتوان از (مبارزه مردمی ) همچو یک رفیق وهمسو توقع داشت .

وقتی انسان تحمل  پذیرش رفیق همسوی خود را نداشته باشد پس چگونه میتواند مصدر خدمت به سایر هموطنان گردد ؟

نکاتی که نباید ادامه آن را در کارمبارزه  سیاسی تحمل کرد با بیان ساده وآشکارا آنچه که مبارزین ترقی خواه وطنپرست بسیار بالاتر واعلاتر از آن میدانند آن را بخاطر تجدید توجه به آموزه های بزرگان ویاد آوری از وصایای پیشوایان راه ترقی وسعادت مردم افغانستان میباشد .

در اخیر میتوان امید کرد که با پیوند نظریات وطرح های جمعی با یک اجماع عمومی چیزفهمان دلسوزبوطن ، با خردهمگانی وجمع آمد سراسری وطنی در پیشآپیش آن همبسته گی دادخواهانه و مردمی ، خواهیم توانست کاروان نجات وطن را از میان کوه های بلند چه باید کردها و راه های صعب العبور نباید کردها موفقانه عبور دهیم .آنگاه به هدف نزدیک خواهیم شد .

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۹ـ ۰۹۰۵

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 Copyright ©bamdaad 2019

 

زوایای معضله افغانستان و سوال جنگ و صلح

یک تبصره سیاسی

 بصیر دهزاد

 مردم خسته از تداوم جنگ و خونریزی با  مذاکرات دوجانبه میان طالبان و نماینده دولت امریکا دلگرم و امیدوارند تا از آن یک روزنه حتا کوچک برای ایجاد یک احساس باز و حسن نیت برای  آتش بس جنگ میان طالبان و نیروهای مسلح دولت نیز رونما گردد. این مذاکرات که اکنون مرحله ششم خود را از سر میگذراند، هنوز یک گام فراتر از چانه زدن های که دارد خسته کن و فرسایشی میشوند، پیشرفت نکرده است،  زیرا طرح و بحث موضوع بالای منافع استراتیژیک و امنیت منطقوی دولت امریکا ، در حال و آینده،  متمرکز شده به اصطلاح عامیانه « سنگک شده است » این هم واضح گردیده است که آقای خلیلزاد نماینده دولت امریکا، بخاطر  امریکا و منافع استراتیژیک و حیاتی امریکا موقف واضح را دارد و به وضاحت آنرا مطرح می نماید. آقای خلیلزاد خود میگوید « اهای مردم ! من یک امریکایی هستم، برایم منافع امریکا تقدم دارد و من موظفم منافی امریکا را در کوتاه و دازمدت در این مذاکرات تضمین وبدون برگشت سازم .»

از جانب دیگر طالبان که خود را طرف قضیه با امریکا میداند، ولی جنگ را با نیروهای مسلح کشور پیش میبرد و هر روز عامل قربانی های فراوان میگردد  و با طرف که در جنگ رویاروی قرار دارد ، آماده مذاکره نیست. طالبان چنین وانمود میکنند که گویا قسمت بزرگ افغانستان را تحت حاکمیت دارد، در حالیکه تا کنون در هیچ حمله پلان شده برای تسلط  و ادامه تسلط مناطق کشور موفق نشده و هر باری در برابر نیروهای جنگی دولت شکست خورده اند. واضح است که طالبان بیشتر در یک جنگ روانی چهره دیگر از خود به نمایش میگذارد تا آنچه در واقعیت وجود دارد.

جهت دیگر معضله در آن است که دولت افغانستان به مذاکرات مستقیم بین افغانان چندان علاقمند نیست. دولت در تعین یک هیات 250 نفری در مذاکرات بین الافغانی دوحه عملاً کنفرانس دوحه را ماهرانه بایکوت نمود، در حقیقت بایکوت خموشانه را اختیارکرد که عکس العمل و پاسخ طالبان در برابر آن غیرقابل پیشبینی نبود. یعنی چونکه دولت   ضریب 10 در مقابل 1 را در برابر طالبان انتخاب نمود. به عنوان شوخی دولت خواست با دهل و سرنا جمع کثیری را برای  سه وقت نان مکلف و هوتل لوکس پنج ستاره به تفریح بفرستد. بالای آن نمیتوان اصطلاح هیات را گذاشت بلکه جمع بزرگ که بیشترین آنها با پالیسی های دولت خود مو افق نیستند و مشروعیت دولتمداران را زیر سوال قرارمیدهند. این سوال راباید مطرح نمود که این جمع بزرگ چگونه از یک پالیسی گنگ و ناپیدای دولتمداران باید نماینده گی میکردند و نکات نظر واحد را درمذاکرات مطرح میکردند.

 برای نویسنده هم پیشکش نمودن یک هیآت 250 نفری از جانب دولت برای پیشبرد مذاکره صلح و آنهم از موضع ، خواست ها و سیاست دولت افغانستان نامتعارف و غیرعملی به نظرمیرسید.

از جانب دیگر دولتمداران تلاش ماهرانه نمودند تا با بایکوت خموش مذاکرات میان افغانها  خواست ها و تازه ساختن مشروعیت خویش را از طریق لویه جرگه مشورتی ممکن سازند. اینبار محتوای این لویه جرگه عین شیوه عنعنوی بود که دولت مداران فقط خواست های خود را با یک میکانیزم قبلاً ترتیب شده صحه بگذارند. نظر به گفته تعداد زیاد اشتراک کننده گان این جمع آمد تمام مسایل در کمیته های کاری از قبل  معین شده بودند. یکی از بدنام ترین چهره های متقلب انتخابات پر از تقلب و مسخره قبلی آقای امرخیل یکبار دیگر در این لویه جرگه میر میدان شد وسر رشته همه امور را بدست گرفت. او بود که در هر برآمد های ژورنالیستیک از شفافیت، عدم تقلب و مشروعیت مژده دروغین میداد.

با تجارب از پنج سال اخیر اعتماد بر قول، تعهد و قرار دولتمداران یا حکومت وحدت ملی در حد اقل قرار دارد. دولت مداران در راس هرم قدرت بر همه وعده ها و نکات مورد تفاهمات و ایتلاف ها پشت دور دادند، ایتلاف های انتخاباتی را  بعد از کسب قدرت نیز به  پیش پا زدند. درحالیکه اگر ما مجموع فیصدی های انتخاباتی را که بر مبنی آن رییس جمهور خود را برنده اعلام نمود، دوبار حذف نماییم، عدم  مشروعیت  انتخاباتی رییس جمهور کاملاً روشن است. با کمال تاسف در دستگاه دولت یک شیوه دیکتاتوری خاموش ، اعتماد بر قول ، تعهد و قرار این دولت مداران را شدیداً آسیب پذیر ساختن است که نتیجه آن بدون شک عدم اعتماد ملت و طرف های قضیه صلح را به  پروسه ملی نیز بوجود آورده است.

شورای صلح هم اکنون به یک نهاد غیرموثر و فاقد اعتبار،اعتماد و صلاحیت تبدیل شده است که هیچگونه امیدی را به آن نمیتوان بست. اگر نام شورای معاش و پلو بدان گذاشته شود هم چندان عجیب به نظر نمیرسد.

نکته قابل دقت دیگر در این پروسه ها در آن است که سران و قوماندانان جهادی همه تلاش شان را می نمایند تا با رونمایی دو روی سکه شان هم از دولت اسلامی و حفظ  حق پایان ناپذیر شان، از نام جهاد، حرف بزنند و از جانب دیگر بخاطر حفظ و مصوون نگهداشتن آرگاه ها و بارگاه های شان   چنگ به حقوق مدنی ، دموکراسی و ارزش های قانون اساسی میزنند و با قبول سنگینی کلمات مانند حقوق زنان موقف خویش را درپروسه ها حفظ نمایند.  اینان که دیگر جایگاه اشرافیت میراثی در را جامعه  میخواند ایجاد نمایند، بر ملت مظلوم افتخار فروشی نمایند.

حزب اسلامی با برآمد های رسانه یی شان، بخصوص برآد های آقای حکمتیار در چندین برنامه تلویزیون و اخیراً در برنامه کاکتوس کاملاً چهره دیگر از خود و حزب خود به تصویر میدهد تا یک سازمان جهنمی که ملت در سالهای طولانی جنگ از اآها تجربه دارند. آقای حکمتیار خود و حزب خود را بی رقیب معرفی و سرتاج تنظیم های اسلامی جا میزند. ولی وجوه مشترک زیاد میان طالبان و این حزب نمایان است . این وجوه مشترک کدام ها اند:

۱- هر دو در ارایه پاسخ واضح از نقش جامعه مدنی، حقوق زنان در عرصه اجتماعی  و سیاسی گنگ صحبت میکنند و همه را به اساسات دینی راجع می سازند ولی آنها برخورد های زشت و موانع جدی و وحشت بار در برابر زنان در گذشته های خویش را نقد نمی کنند. هر دو نمی خواهند همه ترس و تشویش ملت بخصوص اهل سیاست، جامعه مدنی و زنان را با ارایه بدیل های تشویش زدا  ارایه بدارند.

۲-هردو در برابر سیاست های دولت پاکستان بحیث حامی تروریزم و دشمن تاریخی ملت افغانستان نه تنها خموشی اختیار میکنند، بلکه خموشانه و غیر مستقیم چراغ سبز هم نشان میدهند.

۳-هردو از همه کشتار ، بربادی ، تظلم بر مردم عادی، سیاست فشار و تهدید و جرایم بی شمار ضد بشری شان ندامت نشان نمی دهند و از ملت حاضر به عذرخواهی نیستند. آقای حکمتیار میگوید که « من لباس های خود را خودم اتو میکنم، هیچ فرزندم را به سلی هم نزده ام و....  »

 بدون شک هر کسی در کرکتر فامیلی اش میتواند شخص دیگری باشد ولی هزاران فرزندان بی پدر و مادر، هزاران والدین که فرزندان شان طعمه هر دو سازمان گردیدند با پر رویی انکار میکنند و یا خود را در کوچه حسن چپ میزنند.

۴-هر دو هنوز هم دشمنی شان را در برابر نیروهای قابل محاسبه چپ اندیش،ترقی خواه و آزادیخواه پنهان نمی کنند، با روشنگران تحول پسند از کنج چشم می بینند و حتا دولت را در استفاده از متخصصین و کارآگاهان و نظامیان با تجربه مربوط به رژیم های قبلی، تحت نام کمونیست و سیکولارمیکوبند و مثل سابق تاپه بی دینی بر آنها میکوبند. این خود نه تنها یک شیوه تبعیضی است بلکه  مهر تایید برهمه تشویش های اند که در چهل سال گذشته وجود داشته اند.

مثلث قدرتهای بزرگ مانند چین، امریکا و روسیه هر کدام تیغ هایشان را در تنور گرم جنگ افغانستان تیز و بران میسازند تا هر یک دو حریف دیگر را در چال ضربه فنی مواجه سازند . آنها ها برای این هدف هرکدام زدوبند های را با دولت های اطراف فغانستان نیز ایجاد تا وسایل فشار، حوزه اثربخشی خود را در قضیه افغانستان  فراختر سازند.

چالش ها و عوامل فوق هر کدام  پروسه صلح و ثبات و حتا یک آتش بس کوتاه مدت را نیز  به معضله کشانیده،  راه تفاهم و مذاکره را پیچیده تر، طولانی تر و فرسایشی تر میسازد.

پس سوال جنگ و صلح را از کدام زوایای عملی تر، مستدل تر و با در نظرداشت واقعیت ها به بررسی گرفت وبه کدام فاکت ها خواست های مردم تمکین نمود و بدان تن داد.

مساله دولت و طالبان

طالبان باید به دو واقعیت تن در دهند:  اول اینکه  جنگ کنونی یک جنگ تمام اعیار بین گروه های مسلح طالبان و نیرو های مسلح  دولت یعنی اردوی ملی،  پولیس و قطعات خاص و کامندویی دستگاه امنیت ملی است.  بدون شک نیرو های مسلح با نقش موثر شان در جنگ به نیروی قابل اعتماد برای اکثریت قاطع ملت مبدل شده و جایگاه وزین ، قابل ستایش و ازجگزاری را در جامعه کسب نموده اند.

یکی از دلایل و فکتور قدرت موقف حقوقی دولت بحیث یک موسسه سیاسی در سیستم سیاسی افغانستان و ممثل حاکمیت ملی و تمامیت ارضی است . دولت افغانستان بحیث یک موسسه سیاسی و فکتور اساسی قدرت  یک پدیده تاریخی است که در مر احل مختلف توسط دولتمداران مختلف و با سیاست های متفاوت رهبری شده است. بحث ما مفهوم و جایگاه حقوقی دولت است. در هر مرحله از حوادث تاریخی در افغانستان ، چه توافقات  ویا مسایل مربوط به حاکمیت ملی بوده و یا ختم و ادامه جنگ بوده، دولت یک طرف موضوع بوده است. اکنون هم عین موضوع با عین مفهوم میتواند مورد بحث، تعمق و نتیجه گیری قرار گیرد که پرنسیپن دولت باید طرف مذاکره مرتبط به جنگ و یا صلح باشد.

مساله دیگر و فاکت غیرقابل انکار این است که در مرحله حساس کنونی که هر کدام از جوانب اصلی میخواهد زور ، توانایی و حدود تحت تسلط خود را با اعلام مرحله بهاری جنگ میخو اهند  تثبیت و تحکیم بخشند، نیرو های مسلح دولت افغانستان دست خیلی بالا در جنگ دارد. گذار از جنگ تدافعی به جنگ تهاجمی و نتایج بدست آمده نشان میدهد که طالبان  در برابر حملات  هوایی شدیداً زیر فشارقرار دارند و تلفات و دیگر آسیب های ناشی از حملات تهاجمی دولت حتای تعداد زیاد طالبان را وادار به جست وجوی یکجاشدن با داعشیان در ولایات شرقی افغانستان ساخته است.

نویسنده بدین عقیده است که بازکردن باب مذاکره مستقیم  با دولت کتونی ، تشکیل یک گروپ کوچک میانجی ازخود افغانان و بدون مداخله خارجی ها میتواند گزینه بهتر باشد،  تا تشکیل یک حکومت موقت که خطرات بزرگ و غیرقابل جبران ناشی از خلای قدرت در آن متصور است.

دولتمداران، تنظیم ها وطالبان تا زمانکه همدیگر پذیری شان را در تمام ابعاد و همه حقوق و آزادی های مسجل در قانون اساسی را نپذیرند وواضحاً به ملت تعهد ندهند، پروسه صلح و ثبات و اعتماد بر ادامه این پروسه ملی شکنند خواهد بود و عتماد بر ایجاد دولت با قاعده وسیع هم یک رویا و سراب خواهد بود.

طالبان باید خود را از مذاکرات فرسایشی که در گروگان منافع استراتیژیک امریکا و نماینده امریکا  قرغر دارد، آزاد سازد و رجوع به بازکردن باب مذاکره با دولت و بامیانجی گری یک گروه قابل اعتماد  و متخصص و ملی اندیش نماید.

طالبان باید بخاطر ابراز حسن نیت برای پروسه ملی مذاکرات صلح به آتس بش طولانی تن در دهد، زیرا این خواست ملت است و توده های ملیونی در انتظار آن هستند. طالبان باید موقف قوی و غیرقابل مقایسه نیروهای مسلح دولت را درتوازن جنگ دست کم نگیرند زیرا این نیروها مورد اعتماد وطرفداری اکثریت ملت را نیز با خود دارند.

دولت امریکا که با پیش شرط های مبتنی بر منافع طویل المدت خویش که رو پوش مبارزه با تروریزم را بر آنها گسترده است، مذاکرات بین الافغانی و قرار گرفتن دولت در این پروسه را تشویق و طالبان و دولت مداخله گر پاکستان را بیشتر تحت فشار قرار دهد.

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۹ـ ۰۸۰۵

 

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

 

 یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 Copyright ©bamdaad 2019

 ازصدور فرمان جهاد در۲۱حوت ۱۳۵۷ تاهشت ثور سال ۱۳۷۱

 

به اثر یک قیام نظامی در هفت ثور سال ۱۳۵۷ که به اراده شخصی حفیظ الله امین اجرا شد قدرت دولتی بدست ح.دخ.ا. انتقال یافت .درآن وقت اکثریت اعضای بیروی سیاسی ودارالانشای حزب به شمول مرحومین نورمحمد تره کی وببرک کارمل در ولایت کابل تحت توقبف قرارداشتند، رهبری حزب برای اقدام نظامی وسقوط حکومت سردار محمد داود فیصله قبلی نکرده بودند ودر توقیف خانه هم چنین فیصله ای اتخاد نمی توانستند زیرا رهبران در اتاق های جداگانه بدون اجازه ملاقات با یکدیگر بسر میبردند.
به اثر این قیام حزب در عمل انجام شده قرارگرفت وباید از ان حمایت میکرد زیرا پس از سقوط حکومت وقت بدیلی جز اخوانی های فراری در پاکستان وجود نداشت که در حقیقت چهل سال قبل از امروز با خشونت شدید تر درپناه دشمنی امریکا وپاکستان با نیروی چپ افغانستان عمل میکردند ودرآن برهه زمانی نظام شبیه طالبان یا بدتر ازآنرا بر کشور مستولی می ساختند.
ح.د.خ.ا.با مبارزات ۱۴ساله ( نشرات ،مطبوعات حزبی ، بیانیه های پارلمانی، مارشها ومیتنگ ها) یک حزب شناخته شده چپ ومتمایل به اتحاد شوروی بود و برای امریکا قابل پذیرش پنداشته نمی شد، ازاین جهت به کارزار وسیع تبلیغی ،نظامی، پولی وجنگی علیه آن آغاز کرد.
افغانستان که درجنگ سرد مورد توجه قدرت های بزرگ بود، باتحول هفت ثور به نقطه داغ تقابل قدرت ها مبدل وقربانی نظم جهانی آنوقت گردید.
تقابل و تخاصم جهانی در کشور ما بدو جانب حاکمیت چپ وگروپ بندی های راست مذهبی چهره کشود.
پیش از آنکه دولت بدست ح.د.خ.ا.بیافتد نیروی راست مذهبی و چپ دموکراتیک به شیوه های تبلیغی وترویجی ازمجاری مطبوعات نسبتآ آزاد وقت وبحث های رو درو در مراکز روشنفکری وبلند نمودن صدا از تربیون پارلمان در تقابل قرارداشتند.
درزمان جمهوریت محمد داود نیروی راست مذهبی باداشتن تکیه گاه عقبی به پاکستان رفته درآنجا برعلیه حکومت جمهوری تجهیز ، تسلیح و تمویل گردید ه می جنگید.
بعد از تحول هفت ثور این ها به مثابه باز طالع برفرق حکمرانان پاکستان تاج نهادند، امریکا، ارتجاع عرب وغرب در مجموع براین تاجگذاری ارج گذاشتند وبا ارسال هدایای جنگی ازآن استقبال نمودند. جنگی راکه توسط افغان ها وجنایتکاران آزاد شده از زندان های ممالک عربی پیشبردند جهاد گفتند وبوسیله  آن سنگ وچوب وکوه و دشت افغانستان را به آتش آن سوختند.
این جهاد که در یک خط طویل از آغاز تا موفقیت ، از موفقیت تا شکست واز شکست تا احیای مجدد توسط عساکر امریکایی با شمایل متنوع تبارز کرد ، سررشته آن بدست مراجع استخباراتی پاکستان،عربستان سعودی، امریکا وانگلیس بود وتا اکنون ادامه دارد.
جنایات صورت گرفته درزمان حاکمیت حفیظ الله امین درحق مردم امکانات و زمینه ها را برای مخالفان مهیا ساخت تا ازآن بهره برداری کنند. این مظالم در حق رهبران ، کادرها واعضای حزب اعم از خلقی و پرچمی جانگدازتر بود . صدها تن اعضای حزب زندانی ،شکنجه واعدام شدند وصدها دیگر به مخفیگاه ها رفته به مبارزه مخفی پرداختند.
هجوم نظامی شوروی دستاویز قوی برای امریکا ومتحدینش شد تا آش این جنگ را شعله ورتر سازند.
هنوز عساکر شوروی به افغانستان نیآمده بود که فرمان جهاد در۲۱ حوت ۱۳۵۷ توسط صبغت الله مجددی صادر گردید وجنگ ها خونین تر شد. این جنگ را امریکا در آغاز چنین تمویل میکرد:
«  شروع ارسال پول به مجاهدین درسال ۱۹۸۰ به میزان ۳۰ میلیون دالر،سال ۱۹۸۳ به ۸۰ میلیون دالر، درسال ۱۹۸۵ به ۲۵۰ میلیون دالر، درسال ۱۹۸۶ ترسایی به ۴۷۰ میلیون دالر وحد فاصل ۱۹۸۷ تا ۱۹۸۹ به ۶۳۰ میلیون دالر رسید. »
اما مجموع این کمک ها که شامل پول های عربستان سعودی وکشورهای غربی میشود هنوز معلوم نیست. تازه سندی در (سندی تایمز لندن) نشر شده که نشان میدهد تن ها انگلستان طی ۵۰ سال گذشته تا ۸ میلیارد لیره استرلنگ برای تمویل جهاد سرمایه گذاری گرده بود.
۱۴ سال پس ازصدور فرمان جهاد وجنگ های خونین بادولت افغانستان و قوای شوروی وکشت  وخون میان خودمجاهدین ، جهاد گران وارد کابل شدند.
آغای مجددی رییس جمهورعبوری که توسط نواز شریف در« گورنر هاوس » پشاور به این پست توظیف گردیده بود با کاروانی از مجاهدی مسلح وهمراهی ناصرجاوید رییس آی. اس. آی. داخل کابل شده خطاب به مردم چنین گفت:« نورچشمی های عزیز السلام وعلیکم و رحمت الله وبرکاته...برادرها شکر خدای بزرگ را به جا کنید، به سجده بیافتید، دورکعت نماز شکرانه بخوانید که الحمدالله بعد از ۲۰-۲۵ سال پس به افغانستان ما حکومت اسلامی می آید وبر قرار میشود، ما برای آرامی شما کوشش کردیم که فورآ برق های که از کابل رفته ، یک لین دیروزبسته شد سه لین دیگررا ممکن امروز وفردا تکمیل شود وبرای شما برق بیاید وآب را گفتیم (نعره تکبیر) مواد غذایی برای تان از خارج خواستیم(۱۷۰) موتر ترک رسیده به سروبی یک تعدادش تیر شده(نعره تکبیر) یک تعداد را متآسفانه همان های که می خواستند حکومت را چپه کنند آنها گشتاندند....»
آمدن‌کاروآنهای رهبران جهادی به کابل محشرکبری برپاکرده بود،فضای کابل دود وباروت بود فیر های پی درپی انواع اسلحه رعب و وحشت برپا کرده بود این فیرهای شادیانه که با آمدن هفت رهبر هفت شب وهفت روز ادامه داشت زنده گی اطفال و زنان کابل را به کابوس وحشت مبدل کرده بود.
چور وچپاول دفاتر ،اموال منازل مردم ،وسایل ترانسپورتی شخصی ودولتی وسفارت خانه ها ادامه داشت اطفال میخواندند:

مجاهدین آمده
قوت دین آمده
ریسپان ده کمر
به پشت قالین آمده.

در اولین نماز جمعه منابر مساجد شهر به ستیژ رقابت سخنرانی های رهبران تبدیل شد،مرحوم مجددی درمسجد پل خشتی یک سوته چوب دراز رنگ امیزی شده را بدست گرفته ۲۰ دقیقه اول بیانیه اش را با تکرار (یا محشر المومنین) بزبان عربی اریه کرد در حالیکه نیم فیصد مردم عربی نمیدانستند.
مرحوم ربانی دریکی از مساجد دیگر شهر با همان نخره های سر وگردن بیانیه طویل ایراد کرد که بعد ازهرپاراگراف نعره های تکبیر سرداده می شد وهمچنان دیگران. ولی هیچ یک از آنها نگفتند که خط مشی شان پس از گرفتن قدرت چه است؟ چه پلان اقتصادی،سیاسی ، اجتماعی وفرهنگی را تعقیب میکنند؟ صرف لافیدن از جهاد وسقوط دیوار برلین شکست ابرقدرت شوروی وملحدین ورد زبان هر رهبر وهر سخنور بود. مردم درک کردند که اینها کفایت زمامداری را ندارند بلکه مبلغین و ملا های اند که برای پیروان شان زیر پوشش کلمات اسلامی هیجان ایجاد میکنند،نه طرح مشخص دارند ونه کدام برنامه ایکه خطوط بعدی کار شآنرا نشان بدهد.
مدت سه ماه حکومت عبوری آغای مجددی با جنگ وفیروچور و چپاول سپری شد موصوف وقتی مورد سوال ژورنالیستان در بار ه وضع قرار میگرفت میگفت: «  خدا این ها را خوار کند هرچه میگم نزنین میزنن.»
پس از سه ماه آغای ربانی در راآس قدرت قرار گرفت او شخصیت متکی بخود نبود درسایه نیروی نظامی مسعود حکمرانی میکرد.
عده ای ازرهبران وکادر های ملکی ونظامی حاکمیت قبلی برای مصوونیت و حفظ جان شان عمدتآ به جمعیت اسلامی و حزب اسلامی بنابر علایق قومی ،زبانی،سمتی و روابط تباری پناه بردند .آنها از همان آغاز برای جلب اعتماد به بد گویی ودشنام علیه حزب شان پرداختند که تا اکنون ادامه میدهند. ربانی در یکی از بیانیه هایش در مورد شان گفت «  برادرهای که تازه به ما پیوسته اند ریش های شان نو (خارک) شده است و ازما مقام وامتیاز می خواهند.اما تعداد دیگر که نتوانستند بیرون بروند متحمل شکنجه وعذاب وقتل ترور شدند.»
دریای کابل خط فاصل میان قوت های جنگی جمعیت  وحزب بود شهر کابل با اجرای انداخت های توپچی و راکتی طرفین به ویرانه مبدل شد چه بسا حالات که مردم اجساد کشته شده گان را در حویلی ها وجوار بلاک ها ی مکرویان ها امانت به خاک می سپردند زیرا مجال تدفین را نداشتند.
دررژیم مجاهدین راه اسلام ، دروازه های مساجد بروی مردم بسته شد کسی نبود چراغ مسجد را روشن کند، اموال مردم برای شان غنایم جنگی بود.
به هر حال اینکه بر مردم چه گذشت وچه ویرانی بار آمد زنده ها شاهد ان هستند . اما پیامد جهاد وفرمان جهاد برای مردم چه بود؟

۱- درعرصه اداره ودولت :
نظام دولتی که در زمان حاکمیت ح.د.خ.ا.(حزب وطن) حفظ ، و نسبتآ مدرن شده بود ازهم فروریخت. همه قوانین دولت که از زمان حکومت های شاهی وجمهوری و حکومت چپ مرعی بود بنام قوانین کمونیستی ملغی گردیده کشور درخلای قانون قرار داده شد.آنها میگفتند قانون ما قرآن است ولی عمل هیچکدام شان از بالا تا پایان تطابق با قرآن نداشت.
کشور عملآ به جزایر قدرت تقسیم شد ،صفحات شمال تحت حاکمیت جنبش ملی اسلامی،صفحات مرکزی تحت حاکمیت حزب وحدت، قطغن وکوهدامن تحت حاکمیت جمعیت و شورای نظار،شهر کابل بین همه تنظیم ها،مشرقی تحت حاکمیت حزب اسلامی یونس خالص، جنوبی زیر سلطه حزب اسلامی حکمتیار و جلال الدین حقانی وغرب تحت حاکمیت امیر اسمعیل خان بنام امارات اسلامی حوزه غرب کشور قرارداشت.
این قدرتها از مرکز متابعت نمیکردند، هر امیر طبق میل واستایل خودش حکمرانی میکرد. عواید گمرکی و مالیات وغیره به امیران تعلق داشت، دونوع پول بنام های پول جنبشی و ربانی مروج بود. کشور عملآ بسوی تجزیه رانده می شد.دوایردولتی محل پرداخت معاشات مامورین بود کارها رکود وکادرهای فنی ،مسلکی واداری کشوررا ترک میکردند.

۲- در عرصه نظامی:

پولیس ،اردو و امنیت دولتی ازحالت مسلکی بیرون شده یونیفورم و دسپلین وتعلیم وتربیه وجود نداشت قوماندان های جهادی وافراد آنها جای قطعات منظم  قوای مسلح را گرفتند وتقسیمات قوای مسلح بر بنیاد سهمیه تنظیم ها واقوام صورت گرفت .
تمام تجهیزات مدرن نظامی آن زمان از زمینی تا هوایی و دافع هوا براساس یک پروتوکول میان ربانی و لوی درستیز پاکستان به پاکستان تحویل داده شد.
اردوی که در جنگ جلال اباد پوز نظامی های پاکستان را به خاک ساییده بود ملغی وکشوردودسته به پاکستان تقدیم گردید.
مراجع استخباراتی پاکستان وشخص حمید گل بیشتر اوقات نزد ربانی وحکمتیار در رفت وآمد بوده با پلانگذاری هایشان انتقام چندین ساله را از افغان ها میگرفتند.
۳- درعرصه اقتصادی:
تولید وتجارت به حال رکود در آمد ، ماشین الات فابریکه های دولتی و خصوصی همه به پاکستان انتقال گردید، ذخایر دولتی را مجاهدین روی جاده ها به فروش گذاشتند، بازارکار خانوی پشاور از اموال ذخایر دولتی افغانستان مملو بود، حتای کیبل های برق وسیم های تلفون را مجاهدین سر به کف وکفر شکن به پاکستان میبردند.
عواید دولت سقوط کرده بود پول بدون پشتوانه نشر می شد،تولید  وجود نداشت،ازاین جهت یک هزار افغانی با یک کلدار پاکستانی تبادله میشد.
پولهای ذخیره بانکها با نوشتن پرزه خط های ربانی و زور سلاح بادیگاردها بین برادرها حاتم بخشی میشد.
منازل مردم تصاحب وتجار ازترس جان مجبور به ترک وطن میشدند.سرای شهزاده یگانه مرکز تبادل اسعار به امر مارشال فهیم  چور وپول های صرافان چپاول گردید.
اقتصاد مافیایی مواد مخدر بر کشور مروج شد .
خسارات وارده بر پیکر اقتصادی افغانستان به اثر جنایات این ها باعث شد تا کشور حد اقل نیم قرن دیگر آنرا تلافی نتواند.
۴- درعرصه فرهنگی :
با آمدن مجاهدین یک نسل نااشنا باشهر کابل با پاچه های بلند،موهای کشال و ریش های ترس آور چهره شهر تغیر کرد.
تصور کنید وقتی مردان مجاهد باهمین سر و وضع با پکول کج گذارده شده، کلشنیکوف سر شانه ، در یک دست بند تنبان و در دست دیگر کلوخ استنجا در چهار راهی های شهر ایستاده  و مردم را با همان کلمات شرم آور امر ونهی میکردند ، شهریان با فرهنگ کابل خود شان را درچه مصیبتی گرفتار می دیدند . آنها همه قواعد و ضوابط اخلاقی و تربیتی را از میله سلاح می دیدند.
دروازه های مکاتب بسته شد، پوهنتون ومکاتب به قرارگاهای نظامی و محل شکنجه وکشتار دستگیر شده گان طرفین جنگ مبدل گردید.
همه ارزش های زنده گی تابع جنگ و اخلاق منحط جبهه ای ولا ابالی گری های این طایفه گردیده سلاح و زور گویی حیات اجتماعی و فرهنگی جامعه را تحت شعاع درآاورد.
سه میلیون انسان معتاد به مواد مخدر هم محصول جهاد و فرمان جهاد است که معضله بزرگ جامعه و خانواده ها را تشکیل میدهد.
لت وکوب وجنگ و زدن وکندن،تهدید ناموس مردم جز زنده گی روز مره آنها  در روی سرک ها بود.
خان محمد یکی از قوماندانان سرشناس جهاد در قندهار پسری را در زوج نکاهش درآورده با فیر ماشینداراه به شهر گشتی بردش. انحطاط اخلاقی دامنگیر همه شان بود واین وحشت دیگری بود که باعث فرارخانواده های شهر می شد.
کتاب خانه ها ومراکز فرهنگی ،سینماها  و موزیم ها وآثار باستانی به تاراج رفت ،کابل ننداری یگانه تیاتر مدرن شهر و قصرهای چهلستون و دارالامان به آتش خشم این بی فرهنگان سوخت.
پایه های برق غرفه های تیلفون ودر ودیوار منازل وادارات با عکس های رهبران و قوماندانان(لیش) شده بود ولی مردم آنه ارا گل الود میساختند.
نامگذاری ها اسلامی شد نانوایی اسلامی، لابرتوار اسلامی ودواخانه اسلامی وغیره وغیره .
رادیو تلویزیون، اخبارو جراید همه جهادی واسلامی شد .
تلویزیون افغانستان معجزه خود ساخته سیاف را چنین اعلان کرد؛ در پغمان درخت سیبی است که در همه سیب هایش اسم الله نوشته است ژورنالیستان میتوانند ازآن عکس برداری کنند. اعلان گردید که مردی به جرم زنا مجازات شد اما هیچ مجاهدی به شمول قوماندان خان محمد به جرم فجایع شان مجازات نگردیدند.
اختلافات قومی ،زبانی ومنطقه وی از جنگ زبانی به جنگ مسلحانه رسید.
۵ - در عرصه سیاسی:
افغانستان در سطح جهان تجرید شده به مرکز تربیه تروریستان ودهشتگران القاعده ومحل قومانده شان، قاچاقبران مواد مخدر،زرع تریاک وانتقال آن مبدل گردید.
طالب ،القاعده و داعش پیداوار همان فرمان جهاد است که سی.آی.ای. به دوام آن ازآنها کار میگیرد.
فعالیت تمام احزاب سیاسی ممنوع قرارداده شد، جراید واخبار آزاد از نشر باز ماند، بیرق سه رنگ تاریخی ملغی شده سیاف گفت  درجمله رنگ های بیرق یکی  آن سرخ است و رنگ سرخ رمز کمونیستی است باید بیرق اسلامی برافراشته شود.
افغانستان که از زمان تشکیل پاکستان صاحب عظمت بود در برابر کشور خصم به خاک انداخته شد. ابروی پتان دیگر ابروی گذشته نیست.
کشور با چپه گردانی های چندین ساله آخرین طعم جهاد را که اشغال آن توسط امریکای حامی جهاد است چشید و رگ رگ آن  زهرالود گردید.
ازبرکت همین جهاد است که وزیر خارجه امریکا  یک ملت را در مجموع درآیینه مجاهد میبیند وآنرا ملت دروغگو میگوید.
در۱۸ سال اشغال امریکا به تداوم سلطه مجاهدین درشهرها وطالبان دردهات،کشور ما به مرکز تشدید رقابت های استخباراتی خارجی ها مبدل شده و پاکستان نسبت به همه ازجهاد افغانستان نفع برمیدارد .
در مناطق تحت حاکمیت مجاهدین طالبی پاکستان سالانه ۳۷ میلیارددالر ازدرک کشت تریاک وده میلیارد دالر از درک همکاری گروپ های جهادی قاچاقبر سنگ های قیمتی و چوب چارتراش حاصل میکند.
ضربات جهاد برپیکر این سرزمین آنقدر کاری وجانگداز است که تلافی هرعرصه زنده گی نسل ها را در بر خواهد گرفت آان هم به شرطی که از سلطه این طایفه خارج شده بتواند.
حالا افغانستان نه سرزمین آزاد است ونه کشوری که برای همسایگانش تهدید نباشد بلکه وسیله ایست غرض تحقق استراتیژی های خطرناک امریکا علیه رقبای جهانی ومنطقه وی اش .
امریکا حاصل صدور فرمان جهاد، تمویل وتسلیح مجاهد را هم مانند دوست استراتیژیک اش پاکستان در بدل خون افغانها که حد وسط تا صد نفر دریک روز کشته میشود جمع میکند.

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۹ـ ۲۷۰۴

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

 

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

  Copyright ©bamdaad 2019

 

حماسه هفت ثورسال ۱۳۵۷خورشیدی

داکترآرین

 

قابل توجه نسل جوان میهن ما:

 حماسه ای قیام مسلحانه هفتم ثور، حماسه ای رزم میهن پرستانی بود که به واقعیت از فقر و غربت، از عقب مانده گی و تاریک اندیشی، از بی عدالتی و فساد در شهر و ده رنج می بردند و نسبت به غارتگران ثروت های ملی، استثمار انسان توسط انسان و بی عدالتی های اجتماعی نفرت داشتند و از مشاهده وضع فاجعه بار کشور عذاب می کشیدند.

حماسه ای هفت ثور که توسط افسران و سربازان میهن پرست و مترقی و اردوی با شهامت افغانستان به پیروزی رسید، در تمام ابعادش آغاز یک انقلاب اجتماعی و ساختمان جامعه دموکراتیک و ملی بود. آماج های عمده این قیام مسلحانه را  بصورت واقعی آن، آزادی خلق ما از استبداد و استثمار و نجات زنده گی مردمی که سالها با جهالت، خرافات، ظلم و بی عدالتی های اجتماعی آمیخته شده بود، تشکیل می داد و هدف آن قرار دادن افغانستان در شاهراه ترقی و کشاندن میهن ما بسوی یک زنده گی نو، بسوی دانش، علم، بسوی برابری و عدالت اجتماعی بود، حماسه ای ثور، حماسه قیام مسلحانه ای بود که میهن و مردم ما را از چنگال ارتجاع سیاه، استبداد و امپریالیزم بیرون کشید، حاکمیت مردم را بر خودی مردم به ارمغان آورد. قیام مسلحانه ثور، حماسه ای حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود که برای میهن و مردم ما صلح، کار، آزادی، برادری، برابری، عدالت اجتماعی، ترقی و خوشبختی میخواست، حماسه هفتم ثور حماسه خلقی بپا خواسته ای بود که آرزو داشتند تمام انسانها در جامعه به شکل همه جانبه بدون تبعیض زنده گی نمایند و توانایی ها و استعداد ها بدون موانع تکامل یافته و شگوفا گردد و در جامعه مستکبر و مستضعف وجود نداشته باشد، یعنی مستکبران یک اقلیت استثمارگر، حاکم و صاحب وسایل تولید، مستضعفان یک اکثریت استثمار شونده ای محکوم، محروم از وسایل تولید، آزادی و آقایی برای اقلیت حاکم، برده گی و بنده گی برای اکثریت محکوم. حماسه ای هفتم ثور، پیروزی قیام مسلحانه ای بود که کامیابی و موفقیت آنرا در هر گوشه و کنار افغانستان عزیز مردم ما جشن می گرفتن، شادی می نمودند و استقبال می کردند - چه پیر و چه جوان، چه زن و چه مرد، چه شهری و چه دهاتی با شگفتی و سپاس بیکران و تمجید از میهن پرستان جوان و حزب دموکراتیک خلق افغانستان و ستایش از بی باکی، شجاعت و دلیری قوای مسلح قهرمان افغانستان امتنان و قدر دانی می نمودند، شگفت انگیز و تعجب آور تراین بود که در گوشه از دنیا در یک کشور عقب نگهداشته شده در افغانستان با همه کهنه پرستی ها، با همه آداب و رسوم عقب مانده، با همه خرافات ریشه دار ملا و ملنگ، جادوگر و غیب گو، عوامفریب و ریاکار  توده های مردم همه باهم از یک تحول نو و مترقی دفاع، تایید و طرفداری می نمایند، حیرت آور بود که گذشته و حال، ترقی و عقب مانده گی، روشنی و تاریکی رو در روی هم قرار گرفته بود، آنهای که چندی پیش پابند گذشته بودند، با ارتجاع سر شور می دادند، به اباطیل و اوهام و افسانه ها باور داشتند به یکبارگی در صف نو، در صف ترقی، در صف حقیقت و واقعیت  قرار گرفتند و دیروز تاریک خود را، به فردای درخشان تبدیل نموده، به میهن پرستان و به دولت مترقی، دموکراتیک و عدالت خواه پیوستند.این حمایت و طرفداری مردمی برای رزمنده گان راه حقیقت و عدالت اجتماعی، برای انقلابیون میهن ما، برای آنانی که افغانستان را به دنیای تمدن ها رهبری می کردند نیروبخش بود و دراین مبارزه توانایی میداد و دولت جوان و دموکراتیک را به آینده خوشبخت و مترقی و به ساختن افغانستان نوین و متمدن بیشتر امیدوار می ساخت.

اما این شادی و شادمانی ها دیر نماند، دشمن تیرخورده و گنگس، آرام آرام بخود آمد و کتاب شیطنت و فساد خویش را باز نمود، تا از تجارب شیطانی شان برای مبارزه با دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان استفاده نمایند، در آن دوران که جنگ سرد میان دو سیستم متضاد جهانی - در یک طرف امپریالیزم، استعمار، صهیونیزم و ملیتاریزم و در طرف دیگر سوسیالیزم، جنبش های انقلابی بین المللی کارگری و جنبش های رهایی بخش ملی قرار داشت، نهایت حاد شده بود و میدان اصلی تضاد میان امپریالیزم و سوسیالیزم را پیکار در عرصه اقتصاد و تولید مادی و دفاع از ایدیولوژی های سرمایه داری و سوسیالیستی تشکیل می داد. در گرما گرم پیکار این دو سیستم جهانی، قیام مسلحانه ای هفتم ثور اتفاق افتاد و حزب دموکراتیک خلق افغانستان به قدرت سیاسی رسید، دولت جوان و مترقی افغانستان در راه ساختمان جامعه ملی- دموکراتیک از طریق راه رشد غیرسرمایه داری گام نهاد و به روند انقلابات رهایی بخش جهانی پیوست. امپریالیزم و کشورهای ارتجاعی منطقه انقلاب افغانستان را خلاف منافع دملی و امنیت ملی خویش عنوان کردند که با تاسف در آن زمان جمهوری خلق چین هم به آنها پیوست، برای درهم شکستن قیام مسلحانه ثور، که دیگر به سبب پشتی بانی توده های ملیونی افغانستان، می شد آنرا انقلاب ثورنام داد، از راه های گوناگون هم در داخل کشور و هم در صحنه سیاست جهانی با تبلیغات و توطیه و مداخلات نظامی توسل جستن و تلاش برای زمینه سازی و براندازی دولت انقلابی و روی کار آوردن یک دولتی که بتواند منافع حیاتی آمریکا و غرب را در افغانستان تامین نماید، آغاز کردند  و سه هدف را برای رسیدن به آن مشخص نمودند:

اول اینکه: از دست یازیدن به هر وسیله و بهره گیری از هر امکان برای ناتوان کردن نظام جمهوری دموکراتیک افغانستان و متزلزل ساختن آن تا آنجا که دشمنان انقلاب و مردم، بتوانند آنرا از پا در آورند. 

دوم آنکه: به هر شکلی که ممکن است باید از حرکت دولت جوان وانقلابی افغانستان به سوی آماج های اجتماعی و اقتصادی که به مردم وعده داده است جلوگیری نمایند، یعنی از حرکت بسوی تامین اسقلال سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و رسیدن به پیشرفت و عدالت اجتماعی و بهبود زنده گی کارگران و زحمتکشان افغانستان.

سوم اینکه: جهت وارد نمودن ضربه اصلی، به تربیه، ترتیب و تنظیم گروهای ضد انقلاب از اوباشان، رهزنان، قداره کشان، دزدان سرگردنه، بنیاد گرایان، اخوانی های فراری به پاکستان پرداخته و شوربختانه از گروهای شعله ئی و ماویست و مسلح نمودن این گروه ها جهت ویرانگری و مبارزه با جمهوری دموکراتیک افغانستان نیز استفاده نمودند.

به این منظور همه نهاد های نظامی، تخریبی و تبلیغاتی ارتجاع، استعمار و امپریالیزم  با همه گروه ها و دسته های مذهبی و ولگرد،  بنیادگرا و بی سروپا  جهت درهم شکستن انقلاب و دولت جوان و مترقی افغانستان در تماس و وارد عرصه عمل شدند، تمام محافل و دستگاه های تبلیغاتی ارتجاعی و امپریالیستی در سراسر جهان شعار « اسلام در افغانستان در خطراست » و « تجاوز سرخ » را بطور یک صدا ، ولی با سازهای رنگا رنگ می نواختند، سازمانهای خبری غربی بمثابه«  توپخانه سنگین » تا سرحد دفاع بی پرده از بنیادگرایان، تروریستان و ضد انقلاب مسلح که به لشکر کشی و ویرانگری و کشتار بی گناهان در میهن ما پرداخته بودند، عمل نموده و ضربات پی در پی به دولت انقلابی افغانستان وارد می نمودند.

اما در این طرف جبهه برنامه های دولت انقلابی چشم انداز بی کران ساحتمان جامعه ای برخوردار از عدالت اجتماعی را در برابر دیده گان مردم ستمدیده افغانستان چهره نمایی کرده و دگرسازی های ژرفی را در تمام گستره های جامعه بسود اکثریت مردم مژده می داد، پر اهمیت ترین دگرسازی ها در عرصه های اقتصادی، اجتماعی بود که سیمای جامعه را دگرگون ساخت -  اولین بار به کارگران کارخانه جات آپارتمان های رهایشی توزیع گردید، اتحادیه ها و کوپراتیف های دهقانی و کارگری ایجاد گردید، فروشگاه های تعاونی با قیمت های ارزان و ثابت تاسیس شد، برای نخستین بار فرزندان کارگران و کارکنان اداری  و کم درآمد بطور مجانی به کودکستانها راه یافتن، خانواده های معلولین و معیوبین از داشتن معاش تقاعدی و کوپون مواد غذایی برخوردار بودند، طبق قانون، حق کار و کار روزانه هشت ساعت برای کارگران تضمین شده بود، کارگران و مامورین ادارات دولتی از خدمات صحی و رخصتی های سالانه با حقوق مستفید می شدند، زنان کارگراز رخصتی های زایمان بهره ور بودند که کلیه این اقدامات موثر و صد ها اقدامات رفاهی دیگر موجب بالا رفتن سطح زنده گی توده های زحمتکش افغانستان شده بود.

در زمینه آموزش و فرهنگ دولت دموکراتیک افغانستان با موفقیت های بسیار سترگ و شگفت انگیزی دست یافته بود برای اولین بار هزاران نفر از فرزندان زحمتکشان برای تحصیلات عالی در رشته های مختلف علوم به صورت رایگان به خارج فرستاده شد، بر علیه جهل و بی سوادی پیکار اعلام شده بود، مردم افغانستان با شور و شوق به کورسهای سواد آموزی مراجعه می کردند - از هفت ساله تا هفتاد ساله در کورسهای سواد آموزی پشت میز درسی قرار گرفته بودند، معلمین مسلکی و داوطلبان سازمان جوانان و حزبی ها برای پیشبرد این کارزار ترقی خواهانه با افشاندن بذر دانش و آگاهی، جامعه در راه سازنده گی کمک و همکاری می نمودند.

برای پاسداری از انقلاب ثور و دستاوردهای آن، برای حراست از صلح، امنیت و تمامیت ارضی افغانستان و بخاطر مبارزه با توطیه ها و تحریکات داخلی و خارجی و دسیسه چینی های ارتجاع و امپریالیزم که با ژرفش رژیم دموکراتیک تشدید می گردید، کارگران، دهقانان، جوانان و زنان سپاه انقلاب را تشکیل دادند، دولت انقلابی به مسله ملی اهمیت ویژه می داد، در جمهوری دموکراتیک افغانستان هیچ گونه تبعیضی بین ملیتها، ادیان، مذاهب، جنس ها وجود نداشت، هیچ شهروندی، مرد یا زن بخاطر تعلق ملی، مذهبی و جنسی خود از امتیاز ویژه ای در امور اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نسبت به شهروندی دیگری برخوردار نبود، جمهوری دموکراتیک افغانستان طرفدار جدایی دین از دولت و سیاست بود، دین رسمی مردم افغانستان اسلام و به تمام ادیان و مذاهب دیگر احترام می شد، سخن کوتاه که در طول چهارده سال حاکمیت پربار و شگوفان نظام نوبنیاد جمهوری دموکراتیک افغانستان زنده گی مردم و توده های زحمتکش میهن ما دستخوش دگرگونی های اساسی شده و دستاوردهای بزرگی را برای مردم ما به ارمغان آورد که ذکر همه ای آنها خارج از حوصله این نوشته است.

از سوی دیگر به دنبال اوج گیری پر طلاطم و ستیز ضد انقلاب و افزایش بی سابقه فعالیت های مشاورین امپریالیستی و تمویل مالی و نظامی اشرار - مجاهدین و مایویست ها و جبهه گشایی نیروهای نظامی پاکستانی و تروریستان القاعده با پشتیبانی امریکا و عربستان سعودی، حکومت و انقلاب افغانستان را در برابر آزمون سرنوشت سازی قرار داد و مبارزه مردم افغانستان و جمهوری دموکراتیک افغانستان را برای شالوده ریزی یک افغانستان آزاد، سربلند، خوشبخت و مترقی به اوضاع و احوال دشوار مواجه ساخته بود، اگرچه افغانستان با طرح مصالحه ملی پیشنهاد های نوینی را برای حل مسالمت آمیز جنگ تحمیلی به کشور های همسایه، به جهانیان و به احزاب اسلامی تروریستی هفت گانه و هشت گانه ارایه نمود و آنان را برای مذاکره و پیروی از سیاست واقع بینانه و صلح جویانه، دعوت نمود، ولی نیروهای امپریالیستی و احزاب هفت گانه و هشت گانه که خود را مسلمان هم می گفتند به آن توجه نکرده، همواره سرگرم توطیه چینی و جنگ مسلحانه علیه کشور و مردم ما بودند، تا اینکه در این جنگ نابرابر دولت افغانستان قدرت سیاسی را در اپریل سال ۱۹۹۲،جهت جلوگیری از خون ریزی های بیشتر به حاکمان کنونی افغانستان تسلیم نمود و یکبار دیگر بعد از خاموشی چراغ نهضت امانی، چراغ بالنده گی حماسه ای هفتم ثور، حماسه ای استقلال، آزادی و ترقی اجتماعی در میهن ما خاموش گردید و مجاهدین با ایجاد « دولت اسلامی» زیرنام دین اسلام خود را صاحب جان و مال مردم افغانستان اعلام نمودند و بعد ازآن، که چه حوادث هولناک و تکاندهنده بالای مردم و میهن ما گذشته، به نظر می رسد که محتاج به هیچ گونه تفسیر، تشریح، گذارش، وصف، شرح و بیان نیست.

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۹ـ ۰۳۰۵

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

 یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 Copyright ©bamdaad 2019

 

به پیشواز هفتم ثور

چهاردیوال


« انقلاب ، تحول ، قیام نظامی و یا کودتا » هر کی هر لقب و اصطلاحی را می پسندد دل و سلیقه اش...
با روی کار آمدن دولت دموکراتیک و چپ در افغانستان، واقعا ‌یک دگرگونی و چرخش بزرگی در سراسر کشور پدید آمد. آنانی که از پنجاه سال به بالا عمر دارند خوب به یاد دارند که قبل از تحول ۷ ثور وزارت خارجه ، دفاع ، داخله ، امنیت ، و مقامات عالی‌ رتبه دولت در دست چه کسانی بود و کی ها درپست‌های حساس و کلیدی تقرر می‌‌یافتند.
طور نمونه لطف کرده حداقل اسم ‌یک جنرال هزاره  و یا ازبک را در سه‌ ارگان امنیتی‌ کشور نام بگیرید و یا در پست‌های حساس و مهم دیگر ادرات.
اما بعد از ۷ ثور ۱۳۵۷ این طلسم استبدادی شکسته شد، امروز از برکت تحول هفت ثور معاون اول رییس دولت از قوم ازبک ، لوی درستیز از قوم هزاره و وزیر خارجه و داخله از قوم تاجک هستند، درحالی که مقرری در این پست‌های مهم با این ترکیبات قبل ازحاکمیت نیرو‌های چپ و دموکراتیک محال و خواب و خیال بود.
قبول باید کرد که چپی‌ها اشتباهات عظیمی را مرتکب شدند اما منصفانه باید تایید کرد که از نگاه تقسیم قدرت در بین اقوام افغانستان واقعا عدالت را اجرا کردند، این عدالت و عمل انسانی شان هنوز درمنطقه کم نظیر است.
با تاسف باید تایید کرد بعد از تصرف قدرت، رهبران نیروهای چپ بخاطر تصاحب بیشتر قدرت باهم دعوا کردند و باعث جنگ، ویرانی وطن و بالاخره منجر به سقوط حااکمیت آنها شد، این بحث جداگانه است که قضاوت آنرا به تاریخ واگذار می کنیم.
راستی‌ نباید فراموش کرد :
آنکه کار می‌ کند ، اشتباه هم می ‌کند.

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۹ـ ۲۷۰۴

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

  Copyright ©bamdaad 2019