مشروعیت حاکمیت سیاسی
گردآورد از داکترنجیب الله مسیر
واژه مشروعیت به معنای پذیرش حقانیت و قانونیت حاکمیت دولتی وهمچنان ابزار، مکانیزم های کنش و روش های گزینش وبرپایی حاکمیت دولتی ازسوی مردم و نیروی های سیاسی می باشد. مشروعیت یک روند حقوقی نیست؛ از این روست که ازدید سیاسی، وظایف حقوقی ندارد.
مشروعیت این واقعیت را تثبیت می کند که مردم این حاکمیت را پذیرفته اند واز این رو حق دارد تا برای رفتارو کردار آنها قواعدی تجویز نماید. برمبنای همین اصل است که حاکمیت مشروع را حاکمیت اعتماد متقابل می شمارند؛ مردم اعتماد می کنند تا حاکمیت وظایف معین را اجرا نماید وحاکمیت تعهد می سپارد که آنرا با کاربرد سازوکارها و روش های گوناگون انجام بدهد. بهترین شیوه مشروعیت حاکمیت سیاسی همانا جلب شهروندان درامر مدیریت درجامعه و دولت ونظارت براجراات ماموران دولتی می باشد.
مشروعیت و قانونیت حاکمیت
براساس آموزه های ماکس وبر درمورد گونه های سلطه مشروع می توان ازمشروعیت حاکمیت چنین تعریف ارایه کرد:
هرگاه مردم خود را مجبور بدانند که فرمان ببرند وحاکمیت برای خود حق بدهد که فرمان بدهد، چنین فرمانروایی را مشروع می دانند؛ به بیان دیگر مشروعیت حاکمیت عبارت است از:
۱ ـ پذیرش حاکمیت ازسوی مردم،
۲ ـ اعتبار حاکمیت درنزد مردم،
۳ ـ حقانیت و دادگری حاکمیت.
قانونیت حاکمیت بدین معنا است که :
۱ـ حاکمیت پیدایش قانونی دارد،
۲ ـ حاکمیت از راه قانون پیاده می شود نه از راه خودسری، خشونت و...،
۳ ـ حاکمیت خود ازقانون اطاعت و پیروی می کند وبه آن گردن می نهد.
مشروعیت ویژه گی اخلاقی ، برآوردی وسنجشی حاکمیت می باشد ( شناسایی می شود که حاکمیت موجود خوب یا خراب، دادگر یا بیدادگر، راستکار یا فریب کاراست).
قانونیت یک مشخصه حقوقی بوده و ازلحاظ اخلاقی بی طرف است.
نشانی هایی ازمشروعیت قدرت سیاسی
برای درک نشانه ومحک های اساسی مشروعیت دو دیدگاه وجود دارد:
۱ـ دیدگاه لیبرال ها،
۲ـ دیدگاه ریالیست های سیاسی.
ازدید لیبرال دموکرات ها، حاکمیتی مشروع شناخته می شود که براساس روش های دموکراتیک شکل گرفته باشد؛ حاکمیتی برپاشده با زور، مشروعیت ندارد.
ازدید ریالیزم سیاسی، مشروعیت حاکمیت، نه تنها وابسته به برپایی آن براساس قانون و روش های دموکراتیک بوده، بلکه شامل توانایی حاکمیت برای چیره گی براوضاع ونگهداری ثبات درجامعه نیزمی اشد. این بدان معنا است که، حاکمیت برپا شده از راه های غیرقانونی، به گونه مثال ازراه انقلاب یا کودتای نظامی، ولی موثر و سودمند، به مرور زمان ممکن است که ازسوی شهروندان و جامعه جهانی قانونی شمرده شود؛ به بیان دیگرمشروعیت کسب نماید. چیلی وبرازیل مثال های برجسته آن می باشد. حاکمیت درین کشورها ازراه کودتای نظامی برپا گردیده وبا برقراری نظم، ثبات سیاسی واجتماعی، رشد قتصادی وارتقای سطح زنده گی مردم مشروع شناخته شد؛ وبرعکس حاکمیتی که ازراه دموکرایتک بوجودآمده باشد، ممکن است که درنیتجه فساد گسترده وبراه اندازی اقدامات کشنده برای مردم، حمایت مردم را ازدست بدهد وغیرمشروع خوانده شود.
انگیزه های اساسی نامشروع گردیدن حاکمیت هارا می توان به گونه پایین برشمرد:
- ناسازگاری(تضاد) میان ارزش های فراگیر چیره درجامعه ومنافع خودخواهانه نخبه گان حکومت گر،
- ناسازگاری میان اندیشه های دموکراتیک پسندیده وکنش وتجربه غیردموکراتیک اجتماعی ـ سیاسی درجامعه،
- نبود سازوکارها برای دفاع واقعی ازخواست ها ومنافع توده های مردم واثرگذاری آنها بالای حاکمیت،
- فساد اداری وبیروکراسی گسترده،
- ناسیونالیزم وجدایی خواهی قومی دردولت های چندین قومی برای نفی حاکمیت مرکزی،
- واگرایی نخبه گان حکومت گر وحاکمیت دولتی، تقابل وستیز میان شاخه های گوناگون حاکمیت،
- ناتوانی حکومت ها درزمینه حل مشکلات اجتماعی ـ اقتصادی و مسایل دیگرازهمین دست.
حقانیت رویکرد ریالیزم سیاسی دررابطه به مساله مشروعیت حاکمیت هم برای کشورها وهم درمناسبات بین المللی آشکارگردیده است. سرانجام حاکمیت با ثبات، موثرو سودمند ازسوی جامعه جهانی بدون درنظرداشت روش رسیدن به قدرت برسمیت شناخته می شود. به گونه مثال حاکمیت شوراها درروسیه ازراه زوربرپاگردید ولی سرانجام ازسوی همه کشورهای رشدیافته کپیتالستی به رسمیت شناخته شد؛ زیرا حاکمیت شوراها ثبات سیاسی وپیشرفت اجتماعی ـ اقتصادی جامعه را تامین نمود.
ثبات اقتصادی – اجتماعی وسیستم سیاسی دریک کشورنشانه مهم ازمشروعیت حاکمیت می باشد.
درمورد مشروعیت حاکمیت یا به بیان دیگر درمورد اینکه شهروندان به حقانیت حاکمیت باوردارند یا نه، میتوان تنهابراساس بیان آزاد اراده شهروندان نسبت به حاکمیت ازراه انتخابات یا همه پرسی، داوری نمود.
باوجود این که رابطه میان مشارکت درانتخابات ومشروعیت حاکمیت دولتی مستقیم نبوده و درتمام حالات ساده نمی باشد، ولی بازهم درمجموع می توان ادعاکرد که، به هراندازه که میزان مشارکت شهروندان درانتخابات پایین باشد به همان اندازه مشروعیت حاکمیت کمترمی باشد. ولی باید گفت که مشارکت وسیع شهروندان درانتخابات به خودی خود تضمین مشروعیت حاکمیت بوده نمی تواند؛ زیرا چنین مشارکت می تواند که دستاورد یک اجبارآشکاریا پنهانی باشد.
رژیم های سیاسی اقتدارگرا برای تثبیت مشروعیت خود، هرازگاهی به راه اندازی همه پرسی روی می اورند و ازین راه شرایط را برای آشکارسازی حمایت مردمی آماده می کنند. افزون برانتخابات وهمه پرسی ها شاخص های دیگری هم وجود دارد که آشکارکننده ای بود و یاد نبود مشروعیت میباشد. ازجمله میتوان به موارد زیراشاره نمود:
- میزان اجباری که درهنگام تطبیق حاکمیت به کارگرفته می شود،
- موجودیت تلاش برای واژگون سازی حاکمیت یا رهبرحکومت،
- نافرمانی های شهروندی، تظاهرات گسترده وتوده یی درپشتیبانی یا مخالفت با حاکمیت.
گونه های مشروعیت
ماکس وبر مشهورترین گونه های مشروعیت را دردانش سیاسی چنین برشمرده است:
- مشروعیت سنتی،
- مشروعیت کاریزماتیک،
- مشروعیت آگاهانه وقانون محور.
مشروعیت سنتی حاکمیت، برسنت ها و رسوم ارزشمند تمکین می نماید. این نوع حاکمیت براساس سنت و رسوم برپا گردیده ومحاط برهمین رسم ها می باشد؛ مردم حاکمیت را مثل چیزی که باید چنین باشد، می پذیرد؛ همیشه همینگونه بوده وآنها عادت کرده اند که ازحاکمیت فرمانبری کنند وبه خدشه ناپذیری و قدسیت نظم ایکه ازگذشته ها وجود داشته است، باوردارند.
مشروعیت سنتی پایدارترین نوع مشروعیت است. زیرا سنت و رسم هایی که برمبنای آن حاکمیت مشروع شناخته می شود، خود پایدارواستواربوده است. نمونه زنده و خوب این نوع مشروعیت، حاکمیت ولیعهد پادشاه می باشد؛ شاه مرد، زنده باد ولیعهد.
مشروعیت کاریزماتیک
مشروعیت کاریزماتیک حاکمیت برخاسته از باور فرمانبران به توانایی های بی مانند واستثنایی فرمانروا می باشد. این نوع حاکمیت ویژه گی جامعه ای است که سطح رشد دموکراسی و فرهنگ سیاسی اعضای آن پایین باشد. این نوع مشروعیت هرازگاهی در دولت های دموکراسی درحالات بحرانی نیزبه چشم می خورد؛ زمانی که نیازبه اتحاد همه اقشارجامعه به دور رهبر سیاسی برای بیرون رفت ازبحران احساس شود. درین هنگام، آگاهانه، شخصیت رهبرسیاسی برجسته می گردد واعتباراو ازسوی ساختارهای دولتی بلند برداشته شده و زمینه برای پذیرش حاکمیت ازسوی مردم مساعد می گردد.
مشروعیت آگاهانه و قانون محور
این نوع مشروعیت حاکمیت سیاسی برخاسته از باور فرمانبران به قانونیت و سودمندی نظم و حاکمیت برپا شده می باشد؛ وخواستارآن ست که، ارگان های حاکمیت و رهبران آن برمبنای روش ها و رویکردهای دموکراتیک انتخاب شوند ودربرابرمردم وآنهایی که این رهبران را انتخاب نموده اند، پاسخ گوباشند. فرمانروایی نه براساس هدایت شخصیت های برجسته ونابغه بلکه برطبق قانون انجام بپذیرد؛ کنش ها براساس قانون صورت گیرد نه برمبنای تراوش های فکری فرمانروا.
مشروعیت یادشده اساسی ترین گونه ای مشروعیت حاکمیت سیاسی دردولت های دموکراسی امروزه می باشد؛ ازآنجاکه این گونه مشروعیت متکی به اعتماد شهروندان نسبت به دولت به مثابه یک نهاد سیاسی می باشد، همچنان بنام مشروعیت نهادینه یی یاد می گردد.
دردانش سیاسی گونه های مشروعیت ایدیالوژیک، ساختاری وانفرادی حاکمیت سیاسی نیزبرجسته می گردد.
درونمایه حاکمیت ایدیالوژیک را ادعا وتبریه حکومت به یاری ایدیالوژی ایکه به آگاهی توده ها رسانده میشود، تشکیل میدهد.
مشروعیت ایدیالوژیک حاکمیت گاهی طبقاتی و زمانی هم می تواند اتنیکی ( قومی) باشد. این امر وابسته به آن است که چهره و یا سوبژکتی که ایدیالوژی به آن ایما دارد، کدام است و برکدام افکار و ارزش ها استوار می باشد.
ایدیالوژی کمونیستی که اساس آنرا عدالت اجتماعی می سازد، مشروعیتی را پیشکش می کند که با انتظارات و دستاورد های انسان ها وابسته می باشد.
این گونه حاکمیت از راه تبلیغات شدید با کاربرد شعارهای مانند « دولت ـ یعنی ما، زحمتکشان »،
« مردم و حزب یکی اند »، « پلان حزب ـ پلان مردم است » تامین می گردد.
یکی ازگونه های مشروعیت ایدیالوژِیک حاکمیت، همانامشروعیت اتنیکی (قومی) است که درشکل گیری ساختارهای دولتی ونخبگان سیاسی براساس ویژه گی های قومی آشکارمیگردد.
مشروعیت اتنیکی درپرتو فعالیت چهره هایی که خود را وابسته به گروه اصلی و بومی می دانند، پدیدارمی شود؛ اندیشه های دولت ملی را به نفع خود دست کاری کرده و با ارایه تعریف نادرست و قومی ازملت به استقرار اتنوکراسی پرداخته وحاکمیت نخبه گان قوم گرا را برپامی نمایند.
مشروعیت قومی دورنمای تاریخی ندارد ونخواهد داشت. زیراگرایش مسلط جهانی به سوی برقراری مشروعیت آگاهانه و قانون محورمی باشد.
ایدیالوژی لیبرال که برآزادی های فردی استواراست، برعکس کمونیستی، حاکمیتی را مشروع می سازد که برای انسان ها آزادی های فردی را تضمین نموده ؛ و به زنده گی خصوصی اش مداخله نمی نماید.
مشروعیت ساختاری به مشروعیت آگاهانه و قانون محور وابسته است؛ زمانی که نظم برپایی ساختارهای حاکمیت معمول می گردد.
مردم حاکمیت را می پذیرند به خاطراینکه براساس قاعده موجود برپاشده است؛ به قانونیت سیستم موجود سیاسی باور دارند. اعتماد نسبت به سیستم، خود به خود به اعتماد بالای افراد وچهره هایی که از راه قانونی به کرسی های رهبری حکومت رسیده اند، تبدیل می شود.
گونه های دیگر مشروعیت حاکمیت سیاسی نیز وجود دارد؛ مانند مشروعیت مشارکتی، تکنوکراتیک و اجباری.
مشروعیت مشارکتی متکی است برجلب شهروندان به مشارکت درامر مدیریت اموراجتماعی؛ این خود امکان آنرا می دهد که شریک سیاست گردند و برای اجرا و نتایج آن احساس مسوولیت نمایند.
افرون برگونه های پذیرفته شده مشروعیت حاکمیت ( سنتی، کاریزمایی وآگاهانه ـ قانون محور) یک گونه دیگر نیزکه به نام مشروعیت تکنوکراتیک یاد می گردد، وجود دارد.
بنابراین که سیاست با منافع وسرنوشت میلیون ها انسان ارتباط دارد وبهای اشتباه برای مردم تراژیدی آفرین می باشد، مساله موثریت و سودمندیِ سیاست گذاری وسیاست مداری به گونه جدی مطرح می باشد. مشروعیت تکنوکراتیک ازحاکمیت می طلبد که کارشناسانه، با صلاحیت و مسلکی باشد. باید درنظرداشت که برای آنهایی که حاکمیت را پیاده می کنند ویا برای رسیدن به آن امیداوارهستند، سیاست یک مسلک ومشغولیت ویژه پنداشته شده ؛ ومقتضی دانش وتجربه اختصاصی می باشد. اگراین چنین نباشد، درآن صورت سیاست به سیاست بازی تبدیل شده و موثریت وسودمندی خود را از دست می دهد.
مشروعیت اجباری زمانی مطرح می باشد که شهروندان مجبورساخته شوند که هدایات وفرمایشات حاکمیت را بپذیرند وتطبیق نمایند. زور، استدلال نهایی حاکمیت برای ارتقای مشروعیت اش می باشد. هرقدراجبار زیاد باشد به همان اندازه مشروعیت کمترمی باشد.
مشروعیت حاکمیت نه تنها درسطح مرکز بلکه دررابطه به ولایات ومحلات نیز مطرح می گردد؛ حالاتی پیش می آید که مردم به مشروعیت حاکمیت درسطح ارگان های مرکزی دولت باور دارند ولی درسطح محلات جایی که بیشترینه ازروش های غیردموکراتیک کارگرفته می شود، بی باورمی باشند.
مشروعیت حاکمیت سیاسی با موثریت وسودمندی آن ارتباط تناتنگ دارد. سودمندی به حیث میزان تحقق وظایف وانتظارات مردم ازسوی حاکمیت شناخته می شود.
مظهراساسی وعینی سودمندی حاکمیت دولتی، سطح تامین حقوق وآزادی های شهروندان ازسوی دولت می باشد. هرقدرکه حاکمیت موثرتر باشد به همان اندازه حمایت مردم ازحاکمیت بیشترمی باشد.
مشروعیت حاکمیت و حمایت مردم، به نوبه خود، به امرارتقای سطح مفیدیت حاکمیت مساعدت می نماید. تامین حقوق شهروندان اعتبار وامکانات دولت را افزایش می دهد. توانمندی حاکمیت درامر پیروی شهروندان ازآن، قدرت آنرا تشکیل می دهد.
قدرت دولت می تواند به ترس ویا به منافع متکی باشد. قدرت دولت برخاسته ازترس کیفر به خاطر نافرمانی، پایدار و دوامدار نمی باشد. چنین حاکمیت رو به ضعف وناتوانی بوده و مردم به گونه طبیعی تلاش می ورزند که ازاحساس دایمی ترس خود را رهایی بخشند.
حاکمیتی که برمنافع استوارباشد، نیرومندتراست. منافع شخصی شهروندان در وجود حاکمیت ، آنها را تحریک می نماید که از فرمایشات دولت به گونه داوطلبانه حمایت نمایند. چنین یک حاکمیت باثبات ومستدام است.
حاکمیت ابزار تحقق سیاست است. مبارزه برای رسیدن به قدرت، نگهداری وکاربرد آن، عمده ترین جهت ودرونمایه سیاست می باشد.
نیروهای سیاسی ایکه به قدرت می رسند، ساختارهای (پارلمان، حکومت، رییس دولت) آنرا می سازند. این ساختارها سیاست ویژه خود را تطبیق می نمایند؛ ازین راه سیاست به ابزارحاکمیت تبدیل می شود. به بیان دیگر، حاکمیت پیامد سیاست و سیاست پیامد حاکمیت می گردد. همین است که می توان ادعا نمود که میان سیاست وحاکمیت رابطه انگیزه - پیامد وجود دارد.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۲۵۰۴
پاسخ به سوالات دوستان در مورد « طرح برای رسیدن به صلح »
داکتر آرین
ندای این طرح مسالمت آمیز به مثابه استراتیژی صلح، برخواسته از سینه پردرد مردم مصیبت دیده و بی دفاع وطن ماست، صدای این طرح فریاد توده های است که در زیر پاشنه های استبداد و استعمار زجر می کشند، میسازند و می سوزند، نوای این طرح گریه ای کودکی است که انتحار و انفجار پدر و مادرش را گرفته در گرما و سرما برهنه و گرسنه سرگردان یک لقمه نان می باشد، بانگ این طرح نفرت مهاجریست که مجبور به ترک وطن شده و در ملک های بیگانه احساس حقارت کرده، اهانت و تحقیر می شود، آوای این طرح ضجه ای مادر دردمندیست که در کشتار بی رحمانه ای تروریستان فرزندانش را از دست داده و فغان مسافریست که به جرم هیچ وتهمت ناحق به زندان های بیگانگان بسر میبرد، امید این طرح نجات جوانیست که با وجود تحصیلات عالی راهی راه غربت شده به برده گی و مزدوری بیگانگان تن در می دهد، اما دردا که نرسیده به این افتخار! در نیم راه اسیر موج های بی رحم دریا ها شده و کسی به دادش نمی رسد، آرزوی این طرح رهایی اطفال و زنان درمانده ایست که در راه مهاجرت هر روز طعمه ای نهنگان دریا می شوند، عتاب این طرح خشم توده های است که کارد نابرابری های اجتماعی و طبقاتی و ظلم مستکبران به استخوان آنها رسیده است، خطاب این طرح به سوی زمامداران و تکانی است برای وجدان های خواب برده، بی کفایت، بی درک و بی صلاحیت و مزدورانی که سال هاست افغانستان را در آتش جنگ، تاریک اندیشی، فساد و تفرقه می سوزانند، ناله این طرح نوحه اطفالیست که در غربت و بی میهنی و بی هویتی تولد می شوند و بدون هیچ گناهی از زادگاه اجداد و نیاکانش محروم شده و از فرهنگ و افتخارات تاریخی اش بدور مانده است، فغان این طرح غوغای قریه ایست که مرد و زن، پیرو جوان آن در میان شعله های آتش جنگ بریان می شوند، شیون این طرح غریو مردمیست که کاسه صبرشان بالاخره لبریز می شود بپا خواسته و سرنوشت خود را خود بدست گرفته و تاریخ خویش را رقم می زنند، خروشی این طرح شور و هیجانیست که سازندگی و ترقی، انسانیت و مهین پرستی، عدالت و دموکراسی، سعادت و خوشبختی، صلح و ثبات، آرامی وامنیت ماهیت و مضمون آنرا تشکیل می دهد.
بلی هموطن من!
هدف این طرح پایان بخشیدن به وضع هلاکت بار جنگ ، تبهکاری، ویرانگری، فساد، چور و چپاول سرتاسری و جبران مصیبت های مادی و معنوی که از این وضع اسفناک موجود بمیان آمده است، می باشد.
رسیدن و دست یافتن به این هدف نیازمند آن است تا دولت، احزاب سیاسی، مردم و بخصوص جوانان افغانستان این مطلب را به وضاحت و یقین دریابند که جامعه افغانی فقط با داشتن « استراتیژی صلح » می تواند راه را از جنگ به سوی صلح باز نماید، که به باور نگارنده یگانه استراتیژی علمی و عملی « طرح به خاطر رسیدن به صلح » می باشد، که قبلا از طریق سایت های وزین و مترقی افغانی به نشر سپرده شده است. دولت افغانستان با پیاده نمودن این طرح در روشنائی قانون و در پناه دولت با اعتبار ملی و انتخابی می تواند خود را از آشوب وحشتناک جاری و از فساد و بی عدالتی های اجتماعی و سیاسی بیرون کند و زمام اختیار و سرنوشت خویش را بدست گرفته و از نعمت صلح و امنیت پایدار برخوردار گردد.
پس از این مقدمه که امیدوارم به یک تعداد از سوالات جواب ارایه کرده باشد به دادن پاسخ به چند سوال دیگر می پردازم.
سوال اول چنین است: چرا شورای مصالحه ملی و چرا لویه جرگه نی؟ این سوال بسیار واضح و دقیق نیست، ولی من سعی می کنم آنچه که از آن فهمیده ام جواب ارایه نمایم.
جواب: شورای مصالحه ملی دارای ساختار علمی و نوین، مضمون و ماهیت مترقی و ترکیب اجتماعی عادلانه و مدافع منافع ملی خواهد بود، اما لویه جرگه دارای ساختار خودبخودی و کهنه، ماهیت و مضمون عقب مانده و مدافع منافع اشخاص و حلقات و قدرت های حاکم است. نگارنده یکی از اشتراک کننده گان لویه جرگه سال ١٣٦٨خورشیدی در کابل بودم، باوجود ترکیب نهایت مردمی و مترقی آن که یک حاکمیت مترقی و دموکراتیک و یک دولت قانونی آنرا تدویر کرده بود، من نکات منفی و منفعت جویانه را در این لویه جرگه با خواسته های قومی و گروهی و شخصی خود شان تشخیص دادم و آشکارا دیده و شنیده می شد که هر کس به خاطر منافع خود و حل مشکل حلقات کوچک خود در مبارزه است. اگر بی طرفانه و با وجدان پاک قضاوت نماییم می بینیم که در تاریخ کشور ما اکثرا لویه جرگه ها فرمایشی، یک جانبه و به طرف زر و زور و قدرت حاکمه لغزیده است نه منافع ملی، مشکل ما افغان ها در این است که همیشه چنگ به عنعنات کهنه و نکات ناپسندیده فرهنگ خویش می زنیم، در حالیکه ویژه گی های ناپسندیده فرهنگ کشورما، نباید مانع خواست زمان و پیشرفت جامعه و منافع ملی مردم ما شود. ما زمانی کشور خود را از این وضع فلاکتبار نجات داده می توانیم که راه ها و شیوه های نو، میکانیزم های جدید و موثر و شیوه های جدید تصمیم گیری، سازماندهی و رهبری دولت، جامعه و مردم را تشخیص نموده عمل نماییم، من در اینجا نمی خواهم به کلی نقش لویه جرگه را به مثابه شکل از رهبری خودی و مردمی و یک جمع تصیم گیرنده نفی بکنم، اما تصامیم بزرگ، رهبری جامعه افغانستان به خصوص در اوضاع و احوال دشواری کنونی به یک شورای با صلاحیت تر، با اعتبار تر، با تجربه تر، علمی تر، مردمی تر، مسلکی تر، وطن پرست تر، سراسری تر، متخصص، منظم، با دسپلین و دارای ساختار مستحکم و پایدار و برنامه علمی و عملی ضرورت دارد که این شورا « شورای مصالح ملی » در همین شرایط حاضر افغانستان بوده می تواند، نه لویه حرگه.
اگر بسیار دور نرویم به آخرین لویه جرگه که در زمان آقای کرزی تدویر شد نظر اندازیم، همگان شاهد آن هستیم که بعد از چند روز« خاکباتک، غالمغالک و بیروبارک » و صرف یک هزینه انگفت نتیجه آن صفر بود، با پولی که در لویه جرگه حیف و میل شد مامی توانستیم بالای هزار زخم دیگر این میهن درمان بگذاریم.
سوال: من از طرح شما چیزی نفهمیدم.
جواب: لطفا چند بار آنرا مطالعه نمایید، نه تنها طرح را، بلکه هر مضمون علمی و مشکلی که غیرقابل هضم برای تان بود چند بار بخوانید مشکل شما رفع می شود.
سوال: طرح شما بیشتر به نفع کمونیست ها است که زمینه اشغال را برای شوروی ها آماده نموده بودند.
جواب: در قدم اول باید بگویم که قطعات محدود اتحاد شوروی سابق به دعوت رسمی دولت قانونی افغانستان به میهن ما آمده بودند و این اشغال نیست، دوم اینکه حزب دموکراتیک خلق افغانستان طوری که از نامش معلوم است حزب دموکراتیک بود و دولت افغانستان یک دولت دموکراتیک نه کمونیست، اگرچه کمونیست به شخصیت های بزرگ جهان که دارای عالی ترین اوصاف باشد اتلاق می شود و جامعه کمونیستی عالی ترین شکل جوامع انسانی است. که درک این مسله فهم بلند می خواهد و هر عقل قاصر را بدان دسترسی نیست.
سوال: این دولت پیشنهادی شما، آیا یک دولت ایتلافی با نیروهای چپ نیست؟
جواب: بدون تردید همین طور است، تنها در صورت تشکیل چنین یک دولت ایتلافی، افغانستان نجات یافته به صلح و امنیت دست می یابد و بس، در همین مقطع زمانی راهی دیگری وجود ندارد، اعضای احزاب چپ سیاسی و شخصیت های با اعتبار سیاسی دهه هشتاد میلادی این گل های سرسبد افغانستان دارای تجارب فراوان نظامی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی اند در میان آنان بهترین کادر های صادق، وطنپرست، مسلکی، متخصص، باتجربه – اکادمیسن ها داکترها، دوکتوران، اقتصاد دانان، حقوق دانان، انجینیران، استادان ورزیده، نظامیان شجاع و با تجربه و ماموران پاک و با وجدان دولتی، کارگران ورزیده و دهقانان با شرف و میهن پرست، زنان و پیرمردان بی هراس و مدافع میهن و مردم وجود دارد. زمانی که این لشکر عظیم داخل دولت شوند ماهیت دولتی و ترکیب اجتماعی آن از بنیاد تغییر می نماید و کیفیت آن عالی می گردد، دولت افغانستان از تخصص، وجدان پاک، صداقت و تجارب گرانبهای آنان استفاده نموده و به زود ترین فرصت افغانستان به شاهراه صلح، ترقی و انسانیت پا می گذارد.
سوال: در مورد طرح صلح آقای وحیدالله وحید نظر شما چیست؟
جواب: هرقدمی که در راه صلح و بنام صلح برداشته می شود قابل تقدیر و ستایش است، اما آنچه را که من نمی پسندم نقش لویه جرگه است که در طرح آقای وحیدالله وحید برجسته گی خاص دارد، به نظر من لویه جرگه، کاری را که می تواند بکند، در نهایت قدرت را از این « چارکلاه» به « چار کلاهی» دیگر انتقال خواهد داد که در ماهیت و مضمون دولت، در زنده گی مردم در استقرار صلح و امنیت در چور و چپاول و فساد، در جلوگیری از انتحار و انفجار هیچگونه تغییری نمی آید. تنها راه بیرون رفت از وضع نابسامان کنونی همین « طرح برای رسیدن به صلح » است چرا؟
این طرح ماهیت و ساختار اجتماعی دولت را به نفع صلح و منافع ملی تغییر می دهد. در بیست و پنج سال اخیر در افغانستان دولت های جهادی و طالبی با ماهیت و مضمون عقب گرایانه، با چور و چپاول مردم و بیت المال، با کشتار بی رحمانه، با راکت پرانی ها و انتحار و انفجار، با خرید و فروش چوکی های دولتی، با پامال نمودن منافع ملی، با قاچاق مواد مخدر، با ظلم و استبداد حاکمیت نموده اند، در طرح آقای وحید هم اشاره به وطن پرستان نشده، بلکه ازنقش نیروهای قومی و قبیله وی یادشده، منظورم شکل بسیار کهنه از لحاظ تاریخی است نه ملی، که در قرن بیست و یکم نهایت دارای ماهیت عقب گرایانه بوده و عناصر تمدن، ترقی و پیشرفت و صلح در این ساختار وجود ندارد و دیده نمی شود، ممکن که چند تکنوکرات نکتایی دار وابسته و دارای پیشینه جهادی و طالبی و خیانت را به خاطر فریب مردم با لباس های جدید تر و نو تری روی صحنه بیاورند و مشروعیت آنرا نیز از یک لویه جرگه فرمایشی گرفته که صفحه جدیدی از چپاول، انفجار و انتحار، کشت تریاک و تروریزم آغاز خواهد شد و هیچگاهی باعث یک دگرگونی بنیادی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به نفع مردم و منافع ملی نمی شود.
سوال: نقش شورای صلح افغانستان را چگونه ارزیابی می نمائید؟
من قبلا هم طی مقاله مفصلی نقش آنرا کمتر از صفر ارزیابی کرده بودم، اما در مورد شورای صلح کنونی باید بگویم، که دوباره فعال ساختن آن ه صلح و خدمت به مردم افغانستان نبوده، این شورا را فعال نمودن تا برای آقای گیلانی که در پیری هم از آز و حرص نمانده اند یک مدرک پول و یک سر گرمی پیدا شود ، اگرچه فرزندش به یک چوکی، دخترش به چوکی دیگر و عروسش فتانه جان که مکتب را هم تا اخیر تمام ننموده و به تلویزیون ها هر روز زر افشانی می نماید به چوکی دیگر به همین ترتیب تمام فامیلش، تنها یک بیکار در این خانواده بود که او را هم به خاطر خوش خدمتی مصروف کار ساختن، از ربانی رییس قبلی این شورا که چیزی ساخته نشد از گیلانی هم چیزی ساخته نخواهد شد.
سوال: نقش وزارت های دفاع، داخله و ریاست امنیت که آشکار است اما شما به نقش وزارت خارجه که وزارت جنگی نیست نیز تاکید نموده اید چرا؟
جواب: در شرایط جنگی نقش دیپلوماسی نهایت برجسته و کمتر از جبهه ای جنگ نیست، دیپلوماسی نه تنها با دشمنان وطن ما، بلکه با دوستان افغانستان مهمتر از آن است، دشمنان میهن ما و حامیان تروریزم و چند نفر طالب بی سرو پا، چند گروه و چند کشوری با اندیشه های قرون وسطایی و بسیار ناچیز اند، اما دوستان میهن ما بزرگترین کشورهای جهان چون ایالات متحده امریکا، که این دوستی با امضای پیمان های متعدد مستحکم تر شده و کشورهای پیش رفته ای اروپایی است، از طرف دیگر افغانستان در همسایه گی سه قدرت بزرگ جهانی دیگر چون هندوستان، جمهوری مردم چین و جمهوری فدراتیف روسیه قرار دارد که از بخت نیک افغان ها، آنها هم در مبارزه با تروریزم هر لحظه آماده کمک و سهمگیری اند، در چنین شرایطی دیپلوماسی بزرگ، علمی، هوشیارانه و دیپلومات های با تجربه، وطن پرست و مدافع منافع ملی ضرورت است، تا دوستان و همکاران بین المللی خود را قناعت داده، از آنها کمک های لازم را دریافت نموده و همه را جهت مبارزه و وارد نمودن ضربات مرگبار نظامی، اقتصادی و سیاسی بالای دشمن اصلی متحد و متشکل سازد و افغانستان را از شر تروریزم برای همیش آزاد نمایند.
سوال: در طرح تان تنها از نقش اردوی سابق و احیای مکلفیت عسکری و دوره سربازی و ایجاد قول اردوهای جدید و جذب نظامیان سابق یاد نموده اید، آیا این طرح زمینه یک کودتای جدید نیست؟
جواب: نه، لطفا به طرح دوباره مراجعه کرده و آنرا دقیق بخوانید.
سوال: چرا با احزاب سیاسی چپ و نیروهای چپ شما اصرار دارید که دولت ایتلافی ساخته شود؟
جواب: اگر منظور شما نبود نیروهای راست و احزاب اسلامی است از یک طرف در طرح من سهم گیری آنان را در ایتلاف بزرگ رد نکرده ام و از جانب دیگر آنها در بیست و پنج سال اخیر در راس قدرت سیاسی در افغانستان اند. اما احزاب چپ با آنکه در قدرت سیاسی سهیم نبودند و اکثریت آنها کمترین حمایت از طرف دولت نشده، همواره در کنار دولت بوده اند و از کارهای مثبت آن پشتیبانی نموده اند، اگر از روز اول این ایتلاف به شکلی که در طرح توضیح شده است به وجود می آمد و در سیاست لجاجت و تعصب و خودبینی نمی نمودند امروز دولت افغانستان به پرتگاه نابودی نزدیک نمی شد و افغانستان عزیزما وارد مرحله کیفی و نوین خویش می گردید. هنور هم کمی وقت است می گویند « جلو نقص را هر وقت بگیرید فایده است ».
سوال: این طرح شما سرتاپا غلط است.
جواب: این طرح ازعقل شما بالاتر است.
هم میهن عزیز!
لطفا طرح را بخوانید، آنرا بارورتر سازید به آن اضافه نمایید به مقامات داخلی و خارجی که امکان دارید برسانید، اما از شما خواهشمندم تا آنرا کم و قیچی نکنید.
به امید صلح و ثبات پایدار در میهن عزیز ما افغانستان!
بامداد ـ سیاسی ـ ۷ /۱۶ ـ ۲۰۰۴
بازی غیرمسولانه با سرنوشت مردم سوریه
اسد کشتمند
تازه دورجدید گفت و گوها بین نیروهای متخاصم سوریه در باره حل سیاسی آغاز یافته است که امریکایی ها درباره پلان ب راه حل معضله سوریه صحبت می کنند. پلانی که خصوصیت نظامی وتشدید فشار راتداعی می کند.گویی نمی خواهند لحظه ای هم از اعمال فشار درجهت تحمیل راه حل «امریکایی » بکاهند. حالا که امید واقعی برای برون رفت از معرکه خونین جنگ سوریه به میان آمده است، امریکایی ها نمی گذارند مذاکرات به نتیجه ای برسد. اگر راه حلی در پیش گرفته شده و به نتیجه دلخواه امریکایی ها نیانجامد، آنها بی اعتنا به زنده گی وسرنوشت هزاران و صدها هزارنفر از مردم سوریه، به بغرنج سازی بیشتر اوضاع می پردازند. درفضای کنونی و وضعی که در نتیجه کمک روسیه درسوریه به میان آمده است، اگر اندکی واقع بینی در سیاست وجود می داشت، امریکایی ها باید پی می بردند که راهی را که در پیش گرفته اند بنابر دلایل بسیار محکمی نمی تواند آرزو های نهفته شانرا برآورده سازد و این ناشی از این امر است که پیروزی های سال های تسلط دنیای یک قطبی بعد از فروپاشی شوروی چنان غرور خشکی به این سیاست بازهای امریکایی داده است که آگاهانه واقعیت های امروزی را نادیده می گیرند. از همین رو است که دراین روزها امریکایی ها قبل از اینکه نتیجه مذاکرات نیروهای متخاصم سوری متبارز شود، از همین پلان ب درباره حل و فصل اوضاع سوریه صحبت می کنند. اصولاًبهتر می بود از پلان ب زمانی صحبت شود که تمام امکانات برای حل و فصل سیاسی ته بکشد.
از قرار معلوم براساس افشاگری های رسانه های امریکایی، پلان ب امریکایی ها متشکل از توزیع راکت های ضد هوایی (شاید از نوع استینگر) وراکت های بسیار پیشرفته ضد تانک خواهد بود. به نظر من این تنها تبلیغ و برای وارد کردن فشار برای گرفتن امتیازات بیشتر است نه یک پلان واقعی روی میز ؛ زیرا تبعات چنین تصمیمی برای امریکایی ها کمرشکن وناخوش آیند خواهد بود. مقامات رسمی ایالات متحده تا اکنون د راین مورد ابراز نظر رسمی نکرده اند ولی کوشیده اند چنین طرحی را از راه غیرمستقیم وارد میدان سازند و در صورت ناکامی آن چیزی را از دست نداده اند. این سیاست کهنه و آزموده شده دیپلوماسی غرب است که دیگر آن کارآیی اولی را ندارد. بهر حال علیرغم فرآیند قابل پیش بینی چنین تصمیمی، اگر واقعاً تصمیم امریکا چنین باشد، گام جدیدی نه فقط درعرصه تشدید جنگ وبغرنج سازی نهایی حل و فصل اوضاع نه تنها در سوریه ؛ بلکه دربسا نقاط دیگر خاورمیانه خواهد شد واین دقیقاً همان چیزی است که به نفع امریکایی ها نخواهد بود زیرا چنین تصمیمی تنها سوریه را شامل نبوده بلکه دامن بسا نقاط و کشورهای دیگر را خواهد گرفت. وانگهی باید دید امریکایی ها تا چه حدی دراعمال چنین سیاست هایی می توانند دست باز داشته باشند؟ علیرغم تبعات چنین سیاستی اگر بازهم امریکایی ها برآن پافشاری کنند، باید به سالم اندیشی شان شک کرد فقط به این دلیل ساده که امروز سال ۱۹۸۵ نیست که امریکا با دادن استینگر به ضد انقلابیون افغانی وابسته به خود، توانست مسیر جنگ در افغانستان را تغیر بدهد. در آن زمان اتحاد شوروی درگیر جنگی جنجالی درافغانستان بود و امریکایی ها از چنین جنجالی در امان بودند. امروز وضع طور دیگری وتقریباً وارونه است.
به طورمجرد و برپایه استدلالی که منطق راه نشان آن می تواند باشد، نخست این اقدام احتمالی امریکایی ها را باید از دو زوایه متفاوت دید:
۱- اگر امریکایی ها برای تروریست های« خوب » سوریه چنین سلاح هایی را بفرستند نتیجه آن خالی از دو وضعیت فوق العاده خطرناک برای خودش نیست: اول اینکه مسلماً هدف روشن است واین نوع سلاح ها را از راه های مختلف در اختیار داعش قرار می دهند زیرا تنها داعش است که می تواند در برابر سوریه و روسیه بایستد و این راهمه می دانند. حالابرای فریب افکار عامه شاید مقداری از این سلاح ها رابرای همان گروه های ترورست به اصطلاح « خوب » نیز بفرستند. امریکایی ها بی میل نیستند در این معرکه تنها «سیل بین » درگیری داعش و جانب سوریه و دوستانش باشند. (هیچ کسی از یاد نبرده است که امریکایی ها به بهانه آموزش دادن به تروریست های« خوب » سوریه یک گروه نخبه جنگی نزدیک به پنج صد نفری را بعد از آموزش کامل جنگی وارد صفوف داعش ساخته و مدتی بعد با پرتاب محموله های بزرگ سلاح های پیشرفته ظاهراً به مقصد تروریست های « خوب » ، گویی « به خطا » برای داعش، صفوف آن را مسلح تر ساختند. طبیعی است در چنین مواردی اشتباه جایی ندارد وتمام تلاش های امریکا مبنی برجلوه دادن اشتباه در این زمینه نتوانست افکار عمومی جهان را منحرف بسازد.) درچنین صورتی، علیرغم اینکه به نحوی آشکار این سلاح ها برضد هواپیماهای روسیه به کار خواهند رفت ولی در آینده می تواند از اداره امریکا خارج شده و روز ی برضد منافع خودش بکار رود.
۲- نباید از یاد برد که درچنین مواردی همواره خط های قرمز مشخصی وجود دارد و گویی ازورای « متن » های نانوشته ای به درشتی به «چشم » می خورند. اگرامریکا چنین اشتباهی بکند و چنین سلاح هایی را دراختیار تروریست ها قرار بدهد، از این خط قرمز بسیار درشت با گستاخی عبور کرده است. دراین صورت روسیه برای ایجاد مزاحمت های بی سرو پایی برعلیه امریکایی ها دست باز خواهد یافت واین همان بلیه ای است که امریکایی ها تا سرحد مرگ از آن می ترسند. زیرا اگر روسیه تنها در سوریه درگیر است، امریکایی ها به طور مستقیم و غیر مسقیم ( از طریق پادوها ومتحدین منطقه وی مانند عربستان سعودی و امارات وقطر وترکیه و اردن وغیره) درمناطق وسیعی در گیرهستند. می توان به ساده گی تصور کرد که اگرمبارزین یمنی یا مخالفین در افغانستان یا لیبیا ویا کردهای ترکیه از این نوع سلاح ها از جانب روسیه دریافت کنند، چه روزگاری برسرهواپیماهای امریکایی ومتحدین وچاکران آن خواهد آمد؟ امروز معادله ها تغیر کرده است. در زمان استینگر شوروی هیچ وسیله فشار مشابهی در اختیار نداشت ولی امروز قضیه برعکس است. در نتیجه عقل سلیم حکم میکند که امریکایی ها برای خالی نماندن عریضه چنین طرح هایی (پلان ب) را به میان می آورند با آنکه خوب می دانند که در اوضاع کنونی چنین ترفند هایی نمی تواند وسیله فشار واقعی برسوریه باشد بلکه بیشتر مصرف خارجی دارد و نوعی بازی با افکار عامه جهانی است. ازیاد نبریم که همین چندی قبل امیرنشین قطر باجثه گنجشک مانند دربرابر خرس روسی اعلام کرد که در حدود دوهزار وسیله پرتاب راکت سرشانه ای استینگر را در اختیار تروریست هایی که در سوریه می جنگند قرار خواهد داد. باعکس العمل صاعقه وار روسیه حرف های آخری درلبان قطر خشکید: ولادیمیر پوتین اعلام کرد که در صورت سرنگون شدن یک هواپیمای روسی در سوریه با این سلاح ها، تمام چاه های گاز قطر را به آتش خواهد کشید، قطر در تیررس راکت های کروز روسیه قرار دارد که از بحیره خزرشلیک خواهند شد. همان بود که امریکایی ها دست به کار شدند و به ترکیه امر« فرمودند » که به صورت عاجل راکت های استینگر به پایگاه امریکایی در قطر انتقال داده شود و چنین شد.
طوری که شاید بتوان پیش بینی کرد با درنظرداشت این دو فرضیه بالایی، امریکایی ها نمی توانند به طور قطع برنده باشند. از اینجا است که هر اقدام شان درچنین مواردی باعث شک در سالم اندیشی آنان می گردد.
دراین میان می ماند آنچه درگذشته های نزدیک بر تانک ت ۹۵ سوریه گذشت. این تانک پیشرفته ساخت روسیه به وسیله راکت بسیار پیشرفته ضد تانک امریکایی ازبین برده شد. این دافع ضد تانک از جمله همان محموله های سلاح های امریکایی است که ظاهراً از روی اشتباه به عوض تروریست های « خوب » سوریه برای داعش ازهواپیماهای امریکایی پرتاب شده بود. منتهی این زمانی بود که نیروهای هوا فضای روسیه وارد صحنه جنگ نشده بود و در آن زمان امریکا می توانست هر نوع سلاحی رابرای تروریست های سوریه پرتاب نماید.
طوری که دیده می شود، دراین جنگ و دراین رویارویی هرموردی به طوردقیق محاسبه شده و در نظر گرفته می شود. این از اولین گام های جدی پایان دوره خونبار دنیای یک قطبی است که مبارک باد!
بامداد ـ سیاسی ـ ۱ /۱۶ ـ ۱۹۰۴
د افغانستان سره د پاکستان د دشمنئ او د طالبانو
د جنایتونو یوه بله بیلګه
دوکتور حبیب منگل
دا دی وسله والو طالبانو د خپلو تروریستی او افغان وژنی حملوپه ادامه بیا په کابل کی د یوه شمیر وطنوال شهیدان او زخمی کړل او په ماتم کینول .د طالبانو دا تروریستی حملی چی د پاکستان د کویټې په ښارکی پلان کیږی د افغانستان سره د پاکستان د حکومتونواو جنرالانو د دشمنئ او نه اعلان شوئ ۴۰ کلنی جګړی د دوام او د طالبانو د جنایتونو او افغان وژنې یوه بله بیلګه ده چی د جهاد ترنامه لاندی ترسره کیږی .
وړاندی له هرڅه زه هم د تولو وطنوالو سره یو ځای د دی جنایت په ترسره کوونکو او سازمان ورکونکو لعنت وایم او د شهیدانو روح ښاد او زخمیانو ته یی عاجله شفا غواړم او د کورنیو په غم کی یی ځان شریک بولم .
په افغانستان کی د وسله والو طالبانو تروریستی حملی په داسې حالاتو کی دوام لری او شدت مومی چې د افغانستان ؛ امریکا ؛ چین او پاکستان په څلوراړخیزو غونډو کی د تروریزم پر ضد د ګدی جګړی او په افغانستان کې د سولې او مصالحې په اړوند هوکړې شوي دي او دهغی له مخی پاکستان هوډ کړی دي چې طالبان به د فغان حکومت سره دمستقیمو خبرو میز ته را ولي اوکه طالبان خبرو ته حاضر نه شی او تروریستی حملو ته دوام ورکړی ؛ تحریم او مجازات او د پاکستان څخه به وایستل شي.
خو دا دې ګورو چی پاکستان د تل په څیر په خپلو هوډونو او تعهداتو عمل نه کوي او د تروریزم په ضد جګړه کی خپلی دوه ګونی لوبی ته دوام ورکوی ؛ له یوې خوا تروریزم ضد جګړی ته ځان متعهد بولی او د امریکا څخه د دی جګړی تر نامه لاندی کمکونه اخلی او له بلې خوا د طالبانو او نورو تروریستی شبکو د حملو له لاری دادی په افغانستان د جګړی اور ته لمن وهی .
نو څه باید وشي چې د افغان سره د پاکستان دشمنی او نه اعلان شوی جګړی او د طالبانو جنایتونو ته د پای ټکئ کیښودل شی ؟
۱- د افغانستان د حکومت او ملی شورا له خوا وسله وال طالبان د دهشت ګرو (تروریستی) شبکو په توګه وپیژندل او اعلان او د دوی سره د خبرو هڅې ودرول شي او قطعی ماتی لپاره ېې لازم ګامونه واخیستل شي او د دی سره جوخت د ملګرو ملتونو د سازمان د امنیت شورا څخه هم وغوشتل شي چی د طالبانو په اړوند د امنیت شورا د قطعنامو له مخی د وضع شوو تحریمونه دعملی کولو لپاره لازم اقدامات ترسره کړي .
۲- افغانستان دولت په هیواد کی د پایدارامنیت د تامین او د تروریزم ضد جګړی کی د بریالتوب لپاره نوی او کارا امنیتی ستراتيژی تدوین او د تطبیق لپاره یی دهیواد د ټول مادی او معنوی او ټولنیز او ولسی پو تانسیل څخه ګټه پورته کړی او همدا ډول دهیواد دفاعی قابلیت د خود کفایی سطحی ته ورسول شي ؛ امنیتی ځواکونه، په درنو وسلو تجهیز او په پیاوړی مسلکی رهبري تقویه کړی او د ملیشو د ایجاد څخه جلوګیری وشی او ولس د وسله وال په چوکاټ کی بسیج کړی .
۳- حکومت ؛ ملی شورا ؛ سیاسی ګوندونه او مدنی ټولنې د امریکا د متحده ایالات او ناتو څخه وغواړي چې د افغانستان سره د ستراتیژیکی قرارداد او امنیتی موافقتنامي له مخی د افغانستان د امنیت او د تروریزم ضد جګړې کی او په دی لړ کی د پاکستان په خاوره کی د القاعده ؛ داعش او طالبانو او نورو تروریستی شبکو د مرکزونه او پټ ځایونه په ځپلو او له منځه وړلو او د افغان امنیتی ځواکونو د امنیتی قابلیت په لوړولو کی د شوو لورنامو په عملی کولو کې ريښتینی او قاطع ګامونه واخلی او مرستو ته داوم ورکړی . او په همدا ډول د امریکا متحده ایالات په پاکستان لازم فشار وارد کړی چی د تروریزم ضد جګړی کې د دوه ګونی لوبی او د امریکا او افغانستان سره د دشمنی لاس واخلی .
۴- د افغانستان د حکومت او ملی شورا له خوا د ملګروملتونو د سازمان د امنیت شورا څخه وغوښتل شي چی پر پاکستان فشار راولی چی د تروریستی شبکو په اړوند د امنیت شورا د قطعنامو په عملی کولو او د تروریزم په ضد جګړه کی خپل هوډونه په عمل کې ترسره کړی او که پاکستان د ملګرو ملتونو د امنیت شورا غوښتنې عملی نه کړی لازم تعزیرات پر وضع شي .
۵- د افغانستان حکومت او ملی شورا د پاکستان څخه رسما او په کلکه وغواړی چې افغان وسله وال طالبان د تروریستی شبکو په توګه اعلان او وپیژنی او په دی لړ کی د کویټی شورا او په خپله خاوره کی د طالبانو نور مرکزونه له منځه یوسي او مشران او فعالین یی زندانی او د محاکمی لپاره افغان حکومت ته وسپاری او په دی ډول د تروریزم ضد جګړه کی د ددوه ګونی خونړی او چټلي لوبی لاس واخلی او د افغانستان ؛ امریکا او چین سره په څلوراړخیزه غوڼدو کی شوی خپل هوډونه عملی کړي او په دی توګه د افغانستان سره د دشمنی او ۴۰ کلنی نه اعلان شوی جګړی لاس واخلی . او که پاکستان د افغانستان پرضد جګړی ته ادامه ورکړی دیپلوماتیکې ورسره قطع شي او- که پاکستان د نړیوالی ټولنی او دافغانستان غوښتنی ونه منی او د افغانستان سره دشمنئ او نه شوی جګړی ته دوام ورکړی ؛ دیپلوماتیکې اړیکی باید ورسره قطع شي.
۶- د افراطیت او تروریزم پر ضدټول ملت ؛ قومونه او قبایل ؛ مدنی ټولنه ؛سیاسی ګوندونه او اجتماعی سازمانونه او نهادونه پر ضد متحد او را پورته شي او یو موټې او پراخ ولسی غورځنک په لار واچوی .
زما په نظر د پورته وړاندی شوو او دی ته ورته نورو اغیزمنو اقداماتو د عملی کولو په صورت کیدای شي چی د افغانستان سره د پاکستان دشمنی او۴۰ کلنی نه اعلان شوی جګړی او د وسله والو طالبانو ؛ داعش او نورو تروریستی شبکو د جنایتونو ته د پای ټکئ کیښودل شی او افغان ولس یی دشر څخه وژغورل شي .
بامداد ـ سیاسی ـ ۶ /۱۶ ـ ۲۰۰۴
سفرتاریخی یا دیپلوماسی اقتصادی؟
دیپلوم انجنیرعمرمحسن زاده
نوروز۱۳۹۵ خورشیدی بود که بارک اوباما رییس جمهور ایالات متحده امریکا سنت دیرین دیپلوماتیک کشورش را شکست و به کشورهمسایه خود کوبا سفر کرد؛ کشوری که ایالات متحده بیش از پنج دهه با آن درستیز و جنگ و همه ابزار تخریب و فشار نظامی ، سیاسی ، اقتصادی وتبلیغاتی را در برابرش بکار گرفته بود. ازهمین رو تصمیم اوباما مبنی بر دیدار از کوبا در این بُرهه زمانی و در چنین سطح مناسبات دو جانبه که تنها شانزده ماه از برقراری مجد د آن می گذرد توجه دست اندر کاران حرفه وی سیاست خارجی و به ویژه اگاهان تشریفات و پروتوکول سیاسی جهان را برانگیخت و پرسش هایی را به میان آورد که از قدرتمند ترین شخص سیاسی جهان چه گونه پذیرایی به عمل خواهد آمد و امپراتوری ایالات متحده که هژمونی آن در جهان روشن است چه گونه از « قدرت نرم » خود در برابرنظم سیاسی ـ اجتماعی موجود کوبا بهره خواهد گرفت. روزنامه « گرانما » ارگان رسمی حزب کمونیست کوبا به یکی از این پرسش ها چنین پاسخ داد :« خلق انقلابی با اگاهی بلند سیاسی از رییس جمهور ایالات متحده امریکا استقبال خواهد نمود.»
پس از انجام سفر دیده شد که امور تشریفاتی و برنامه دیدار رسمی اوباما خیلی با دقت و با درنظرداشت کیفیت منا سبات دوجانبه ، رعایت نورم های حقوق بین الدول و در تناسب با پیام و نتایج ممکن این مسافرت تنظیم گردیده بود . دیپلوماسی ایالات متحده از این سفر توقع دستآورد های معینی را داشت ولی وا کنش های دیپلوماتیک کوبا آنرا سمت و سوی دیگری بخشید. بارک اوباما رییس جمهور ایالات متحده درپهنه سیاست خارجی دارای دکتورین نوی است که با سیاست محافظه کارانه و هژمونیک پیشین کشورش تفاوت دارد. او که محدودیت های عملکرد ایالات را درسراسر جهان به خوبی درک می کند باور دارد که اکنون « مدیریت » به جای « رهبری کردن » راهکار درستی برای کشورش است و بایست سیاست خارجی آن از قید قرارداد های متداول گذشته رهایی یابد. منابع نظامی و سیاسی ایالات بایست درآن نقاط داغی به کار گرفته شوند که دارای موثریت قابل لمس باشند . آرایش مجدد روابط ایالات متحده با قاره امریکای لاتین یکی از اولویت های این دکتورین است و در این زمینه عادی ساختن روابط با کوبا کلید حل مسایل بشمار میآید . تلاش های اوباما در این راستا که تصمیم مسافرت به کوبا نیز بخشی از آن میباشد با دشواری ها و چالش های فراونی روبرو است .نتایج سیاست های غارتگرانه و نواستعماری ایالات متحده در گذشته چنان در زنده گی و روان مردمان امریکای لاتین اثر نموده که فراموشی پیآمد های آن ها کار دشوار است. مبارزه کشورهای این قاره در راه احراز حاکمیت ملی ، آزادی و برابری حقوق اکنون به دستآورد های بزرگی نایل گردیده و بر پایه همگرایی سیاسی و اقتصادی امریکای جنوبی و مرکزی خود آگاهی و هویت مشترک لاتینی شکل گرفته و تا اندازه ای ایستاده گی در برابر ایالات متحده بخشی از این خود شناسائیی را تشکیل می دهد .از این رو نمیتوان تصورکرد که روند نزدیکی و همکاری بر پایه احترام به حق حاکمیت خلق ها و منافع متقابل میا ن ایالات متحده و امریکای لاتین به آسانی و به زودی براه افتتد و جایگاه رقبای جهانی ایالات چون اتحادیه اروپا ، چین و دیگر کشورها دراین قاره به نفع ایالات تغیر یابد . نمادی از این خود اگاهی را می توان به خوبی درجریان مسافرت اوباما در کوبا مشاهده کرد :
ـ به منظور تمثیل دوستی و همبسته گی مردمان امریکای لاتین راول کاسترو روتس رییس جمهور کوبا دو ساعت پیش از فرود آمدن بارک اوباما به میدان هوایی هاوانا از رییس جمهور ونزویلا نیکولاس مادورو به گرمی استقبال نمود .
ـ راول کاسترو روتس نخواست تا ازسفر اوباما به کوبا بهره گیری سیاسی و تبلیغاتی صورت بگیرد و از آن تصویر نادرستی ترسیم گردد. وی حاضر نگردید تا به این سفر اهمیت تاریخی قایل شود و از همین رو خود به میدان هوائی نشتافت تا از اوباما پذیرایی کند . رییس جمهور ایالات متحده را تنها وزیر امور خارجه کوبا خوش آمدید گفت .
ـ جانب کوبا در نشست ها ، کنفرانس های رسانه یی و مراسم دیگر سخت پابند پروتوکول دیپلوماتیک بود .زمانیکه بارک اوباما خلاف رویه معمول میخواست دست بر شانه راول کاسترو بگذارد او با ظرافت خاصی مانع دستش گردید .( تصویر این رویداد در رسانه های اجتماعی بازتاب یافت.)
ـ نامه فیدل کاسترو روتس رهبر انقلاب کوبا عنوانی « برادر اوباما » که پاسخی به بیانیه اساسی او درتیاتر بزرگ هاوانا بود جزییات بیشتر را در باره روابط دو جانبه کوبا ـ ایالات متحده امریکا روشن میسازد . *
بیشترینه بخش رسانه های کشورهای غربی که همواره اوباما را در راس همه امورمعرفی می دارند از پیشآمد کوبایی ها دراین سفر ناراض اند و کسرشان او را برای « عادی سازی » روابط میان کوبا و ایالات متحده زیانبار می دانند. آنها نمی توانند موقف کوبا را درک نمایند و بدانند که تغیر ژست و شرین زبانی های دیپلوماتیک هنوز به معنای تغیر سیاست نیست. جهان زمانی بارک اوباما را به صفت رییس جمهور لایق و پایان دهنده جنگ سرد در حوزه کارابین خواهد شناخت که او از روی حسن نیت و با در نظرداشت واقعیت ، درموضعگیری های ایالات متحده در قبال کوبا تجدید نظرکند. چند نمونه ای ازچالش های جدی این روابط را می توان در این جا برشمرد :
ـ ایالات متحده امریکا در سال ۱۹۵۹ ترسایی بدون درنگ پس از پیروزی انقلاب کوبا تحریم قسمی کوبا را اعلان نمود و در سال ۱۹۶۲ آنرا به تحریم همه جانبه و شدید اقتصادی مبدل ساخت. مجمع عمومی سازمان ملل متحد با اکثریت نزدیک به اتفاق آرا برای بیست و چهارمین بار خواهان لغو آن گردید ، ولی ایالات متحده تا اکنون به این خواست مردم کوبا و جامعه جهانی وقعی نگذاشته است. مسافرت اوباما به کوبا سپری گردید ، اما تحریم غیرانسانی هنوز ادامه دارد و فکر نمی شود که در آینده نزدیک به آن خاتمه داده شود.
ـ ایالات متحده امریکا بخشی از خاک کوبا را بنام گوانتانامو اشغال و درآن پایگاه مخوف نظامی خود را که درعین زمان زندان و شکنجه گاه اتباع غیرامریکایی می باشد تاسیس نموده است. ایالات متحده تا اکنون از واپس دهی آن به کوبا سخن نمی گوید .
ـ رادیو و تلویزون « مارتی » که در زمان رونالد ریگن از سوی « بنیاد ملی » امریکایی های کوبایی الاصل به کمک سازمان استخبارات مرکزی و حمایت کنگرس ایالات متحده امریکا ایجاد شده اند تا هنوزبه نشرات ضد کوبایی خود ادامه می دهند .
ـ ایالات متحده امریکا در ادامه فشارها و تهدیدات سیاسی ـ نظامی خود کوبا را در سال ۱۹۸۰ ترسایی در لیست سیاهی شامل ساخته و آنکشور را تا سال ۲۰۱۵ ترسایی به مثابه حامی تروریسم می دانست .
ـ « قانون همبسته گی دموکراتیک و آزادی کوبا » سندی است که در مغایرت با کلیه نورم های حقوق بین الدول از سوی بیل کلینتون رییس جمهورپیشین ایالات متحده به منظور اعمال فشار بر کوبا به امضا رسیده وتا اکنون اعتبار دارد . بارک اوباما در مدت دراز ریاست جمهوری خود هیچ گونه اقدامی در لغو آن ننموده و در لحظه کنونی نیز در باره آن حرفی نمی گوید .
ـ لابی امریکاییان کوبایی الاصل در تدوین سیاست خارجی ایالات متحده در برابرکوبا و درارگان های قانون گذار آنکشور اثرگذار وتعین کننده است .این طیف اتنیکی که بیشتر سپیدپوست و از گذشته های دور دارای بنیه اقتصادی نیرومند اند با نیروهای محافظه کار و راست افراطی در ایالات متحده پیوند نزدیک دارند. آنها در مقایسه با کمیت خویش در کنگرس آن کشور بیش از تناسب عضویت دارند و هر رییس جمهور ، چه جمهوری خواه و چه دموکرات ، حاضر به معامله « بده و بستان » با آنهاست . مارکو روبیو و تد کروس نامزدان ریاست جمهوری در کارزار انتخابات کنونی ایالات متحده فرزندان مهاجرین اقتصادی کوبا اند که خود کوبا را ندیده اند ولی از تهدید کوبا علیه خانواده های شان سخن می گویند .
نکات یاد شده و موارد دیگر ابعاد آشفته گی روابط دو جانبه را آشکار می سازد. بارک اوباما با دست خالی به کوبا سفر نمود و پیام مشخصی در لغو تحریم های غیر انسانی نداشت. او هرچند اعتراف نمود که سیاست کشورش در انزوا قرار دادن کوبا ناکام و نادرست بوده ، ولی حاضر نگردید برای جبیره آن کاری را انجام دهد. اوباما خطاب به مردم کوبا بیان داشت : « ما در جهان نوی زنده گی می کنیم که باری مستعمره اروپا بوده است... کوبا همانند ایالات متحده امریکا توسط برده های افریقایی اساسگذاری شده است. خلق کوبا مانند مردم ایالات متحده دارای میراث برده گی است. » فیدل کاسترو با شگفتی در پاسخ او نوشت : « درتفکر اوباما مردمان بومی ( سرخپوستان ـ م ) وجود ندارند. او نمی گوید که انقلاب کوبا تبعیض نژادی را محو نموده، حقوق باز نشسته گی و دستمزد همه کوبایی ها را پیش از آنکه اوباما ده ساله شود تضمین و عادت زشت بورژوایی و راسیستی مبنی بر استخدام نگهبان ها برای بیرون انداختن سیاه پوستان از مراکز تفریحی را نابود کرده است.» فیدل از مبارزه کوبا برای محو اپارتاید در انگولا یاد نموده و از کمک ریگن و اسراییل به رژیم آپارتاید افریقای جنوبی در دستیابی به سلاح اتمی سخن گفت . او در این زمینه نوشت : « نمی دانم که اوباما در باره این تاریخچه چه چیزی برای گفتن دارد ؟ اینکه چیزی می دانست و یا نه ، آنرا نادیده می گیرم ، ولی نمی توان تصور کرد که او به طورمطلق چیزی از آن نمی داند . پیشنهاد متواضعانه من اینست که او بیاندیشد و تلاش ننماید تا تیوری هایی را در باره سیاست کوبا تدوین نماید. »
اوباما در بیانیه خود با کلمات شرین خاطر نشان کرد :« حالا زمان آن فرا رسیده که گذشته را فراموش کنیم ، گذشته را بگذاریم ، آینده را بنگریم ، آنرا با هم یکجا ببینیم ، آینده امید را . امر سهل نخواهد بود ، چلنج هایی زیادی وجود دارند ، به آنها فر صت دهیم .اقامت من در این جا مرا امیدوار می سازد که همه مطالبات را با هم به مثابه دوستان ، اعضای یک خانواده ، همسایه و یکجا بر آورده خواهیم ساخت .» دراین رابطه هم فیدل ابراز نظر کرد : « می توان تصور کرد که هریک ما از شنیدن این سخنان رییس جمهور ایالات متحده با خطر سکته مواجه خواهیم شد ؛ این همه پس از تحریم بیرحمانه ایکه در حدود شصت سال دوام نموده ، آنهایی که درحملات اجیران درکشتی ها و بنادر کوبایی کشته شده اند ، انفجار هواپیمای خط هوایی ملکی پُر از مسافر در حال پرواز ، تعرضات اجیران ، اعمال خشونت های کوناگون و زور گویی های بی مانند ! هیچ کس نباید خیال کند که مردم شریف و فداکار کوبا از افتخار ، حقوق و غنای معنوی ایکه در رشد تعلیم و تربیه ، دانش و فرهنگ بدست آورده صرفنظرکند. افزون براین خاطر نشان می سازم که ما دارای توانایی تولید مواد خوراکه و ثروت های مادی مورد ضرورت برمبنای تلاش و هوشمندی مردم خود می باشیم و ضرورت نداریم که امپراتوری ( ایالات متحده ـ م ) چیزی به ما تحفه بدهد .مساعی ما قانونی و مسالمت آمیز خواهند بود ، زیرا ما به صلح و برادری با همه انسان هایی متعهد استیم که در سیاره ما زنده گی می کنند. »
دیدگاه های هر دو جانب در این اظهارات بگونه روشن متبارز اند ومی توان تصور کرد که رییس جمهور ایالات متحده امریکا پیش از آمدنش به کوبا نیز از پیچیده گی روابط و موجودیت پرابلم های جدی اگاه بوده و می دانست که درعرصه سیاسی هنوز راه درازی برای عادی شدن مناسبات دو جانبه در پیش است. پس چه اهدافی انگیزه های این سفر را تشکیل میداده است ؟
یکی از پدیده هایی که درسال های پسین در پهنه مناسبات بین المللی به چشم می خورد اینست که روابط خارجی کشور ها در مقایسه با عملکرد های حکومت ها ی آنها به مراتب ابعاد گسترده تر کسب می نمایند واز مدت ها بدینسو وزارت های خارجه به تنهایی انحصار فعالیت سیاست خارجی را در دست ندارند. کنسرن های بزرگ اگراز یک سو از همه توانایی ها و امکانات دولت برای نفع خودی بهره می گیرند ولی ازسوی دیگر زود تر ازحکومت و فراتر از خواسته ها و پالیسی های آن در پهنه جهان وارد عمل می شوند. دولت های جوامع غربی با پذیرش چالش های ناشی از فعالیت های کنسرن ها و شرکت های فراملتی خود نیز باور دارند که هر امر اقتصادی یک امر استراتیژیک است و امنیت بین المللی در دفاتر آمرین این شرکت ها ، بازارهای بورس و میدان های نبرد برآورده می گردد. آنها سعی می ورزند که سیاست، اقتصاد سرمایه داری را در خدمت گیرد تا دیپلوماسی و حضور کشوردر خارج تقویت گردد. مسافرت بارک اوباما به کوبا هم تجسم این گونه ای دید است . این بار منافع اقتصادی ، دستگاه سیاسی را به پیش انداخت تا زمینه ها را برای سرمایه گذاری و تجارت شان فراهم سازد. البته عوامل دیگر نیز در سیاست گذاری های ایالات متحده امریکا اثرگذار بوده است. کوبا کشوریست دارای ظرفیت های بزرگ اقتصادی و مو قعیت خوب استراتیژیک در حوزه کارابین . فاصله نزدیک به ایالات متحده بازارهای آنرا برای سرمایه های تجاری و صنعتی و شاخه های خدماتی جالب تر و پسندیده تر میسازد .مردم کوبا همه آموزش دیده و دارای تحصیلات عالی است و این کشور در عرصه های پژوهشی ، طبابت و تکنالوژی بیو لوژیک پیشرفت های قابل ملاحظه ای دارد. وزارت کشاورزی ایالات متحده محاسبه نموده که تنها در زراعت کوبا ظرفیت بیش از یک میلیارد دالر برای واردات بیرونی وجود دارد. وزارت تجارت ایالات متحده در سال ۲۰۱۴ ترسایی اجازه نامه های تجارتی را به ارزش هفت میلیارد دالر به شرکت های آن کشور صادر نموده است .در سکتورهای ساختمان ، جهانگردی ، مواد غذایی و... امکانات فراوانی برای همکاری های دو جانبه وجود دارد . افزون براین داده ها آنچه اوباما را وادار به بازدید هر چه زودتر کوبا نموده نگرانی ایالات متحده از پیشگامی رقبای اروپایی ، چین و برخی از کشور های دیگر در این حوزه است . کنسرن های بزرگ اروپایی در عرصه های ساختمان ، تیلی کمونیکیشن ، انرژی، خط آهن ، جهانگردی ، تولید نوشابه ها و ... قرار داد هایی با کوبا امضآ نموده و دست بکار شده اند. اتحادیه اروپا هم اکنون نمی خواهد که کوبا پس از لغو تحریم های ایالات متحده به ساحه نفوذ آن کشور همانند سال های پیش از انقلاب مبدل گردد .
اوباما درهمراهی با ۵ صد هیات بلند پایه اقتصادی وارد کوبا شد و مذاکراتی را در بخش های تبادل کالایی ، اموربانکی ، جهانگردی و.. انجام داد .دیپلوماسی اقتصادی ایالات متحده تا هنوز دستینه های بسیاری ندارد ولی فرایند این سفربه خوبی نشان می دهد که ایالات متحده برای وارد شدن به بازارهای کوبا ناگزیر خواهد شد تا سیاست های خود را در قبال این جزیره به صورت بنیادی تغیر دهد و بپذیرد که این کشور را نمی تواند به زانو درآورد. کوبا بر پایه تجارب خودی و آزموده های دیگران دروازه های خود را بروی جهان باز نموده و با ایجاد پارک تکنالوژی و تاسیس بندر آزاد « ماریل » از ورود سرمایه و تکنالوژی بیرونی به کشوراستقبال و حمایت می نماید. کوبا باور دارد که همکاری های سودمند اقتصادی نباید آزادی گزینش نظام سیاسی ـ اجتماعی مردمی و دستآورد های نزدیک به شش دهه مردم کوبا را خدشه دار سازد . راول کاسترو روتس رییس جمهور کوبا در بیانیه خود به مناسبت برقراری مجدد روابط دیپلوماتیک با ایالات متحده بتاریخ ۱۷ دسامبر ۲۰۱۴ ترسایی این امر را چنین تصریح نمود : « ... ما هیچ یک از اصول خود را زیر پا نخواهیم کرد....با اطمینان که هیچ گونه برگشتی به اقتصاد دیکته شده بازار وجود نخواهد داشت ، این کوبایی ها اند که سمت و آهنگ توسعه را همواره در دست خواهند داشت. »
رییس جمهور ایالات متحده امریکا شاید در هیچ سفر بیرونی خود با چنین واکنش سیاسی روبرو نگردیده باشد ؛ این خود می رساند که این بازدید دارای اهمیت تاریخی نبود و نتوانست دورنما های نوینی را در مناسبات دو جانبه بگشاید .
پانویس:
* نامه فیدل کاسترو روتس عنوانی بارک اوباما رییس جمهور ایالات متحده امریکا ، مورخ ۲۷ مارچ ۲۰۱۶ ترسایی ، بر گرفته از روزنامه گرانما مورخ ۲۸ مارچ ۲۰۱۶ ترسایی
بامداد ـ سیاسی ـ ۱ /۱۶ ـ ۱۶۰۴