ملا اختر منصور آخند، قهرمانِ قهرمانان پاکستان

 

 

 محمد عالم افتخار

بنده که چند گاهی پیش  عرایضی سراپا مستند و مستدل زیر فرنام «طالبان و بن لادن و لشکر طیبه؛ قهرمانان پاکستان  » خدمت هموطنان و همزبانان گرامی در انترنیت داشتم؛ با شنیدن گزارش های مربوط به مرگ ملا محمد اختر منصور آخند  جانشین آخند ملا محمد عمر مجاهد لیدر اسبق طالبان کرام « افغانستانی» به سختی شوکه شدم. این شوکه شدن  انگیزه ها و دلایل متعددی داشته و دارد. اما شاید مهمترین آنها همانا احساس غبطه برانگیز ناشی از عظمت مرگی است که نصیب او گردید. این مرگ خاصتاً در مقایسه با مرگ مرموز و مجهول و کم از کم دو سال پنهان نگهداشته شده آخوند ملا محمد عمر مجاهد که  بنیان گذار قبول شده حرکت و امارت طالبان و رهبر بلامنازع معنوی و سیاسی آنها بود؛ اصلاً مقایسه پذیر نیست و حتا به مراتب از مرگ اسامه بن لادن پیشوا و رهبر جهانی القاعده؛ هم هیمنت بیشتر دارد.

در همین جا باید به احتمالاتی هم مکث کرد که بر بنای آنها ممکن است اصلاً ملا منصور سه ماه و اندی پیش در جای دیگر و طی حادثه دیگر مُرده باشد؛ اینچنین احتمالات در مورد مرگ حقیقی بن لادن و شخصیت های همانند او نیز وجود داشته است وجود دارد. معهذا چنین احتمالاتی ولو در صورت داشتن حقیقت صد در صد، هم نمی تواند چیزی از هیمنت و عظمت مرگ رسمی و اعلامی و رسانه ای آنها که با بسیجی جهانشمول محقق می شود  بکاهد.

ملا منصور به مثابه دومین رهبر « طالبان افغانستانی » مانند اسامه بن لادن  درست همان روز و طی همان تشریفاتی مُرد که شبکه های سیاسی و استخباراتی و نظامی مربوط تصمیم گرفتند که بمیرد. اینکه خودش قبلاً در دنیا بود؛ نبود؛ نفس می کشید، نمی کشید...(یا شاید پس از این هم باشد؛ نباشد؛ نفس بکشد یا نکشد...) اصلاً اهمیتی ندارد. صرف معنای این گونه مرگ ها همین است که روند ها و روابط و ضوابطی که با موجود زنده حکمی یا حقیقی مربوطه پیوند داشت؛ راست و ریست گردد.

نظر به تحلیلی که از نظر تان می گذرد؛ طالبانِ ملا محمد عمر آخوند و طالبانِ ملا منصور آخوند به یک سان «قهرمانان » پاکستان بودند و هستند و شاید ابدالدهر هم چنین باقی بمانند. چنین مقام و مرتبت و حیثیت را از آخوند ملامحمد عمر مجاهد  هیچ قدرت و منطق و علم و دانش و فلسفه و کلامی گرفته نمی تواند به خصوص که کم از کم دو سال پس از مرگ طبیعی یا فراطبیعی خود نیز  نفرات و تشکیلات طالبان را معجزه آسا رهبری کرده و از کوه و کوتل های فراوانی عبور داده است و هم اکنون و تا دیر بازهای دیگر هم روح و شبح و هیمنه اش طالب می پرورد و طالب می انگیزد.

معهذا این ها چیزی از اعجاز ملا منصور آخوند نیز کم نمی کند؛ که نخست همان دوسال را  هم در کالبد خودش زیسته و کار و نبرد کرده است و هم در کالبد ملا عمر پیشوایش.

و وقتی قرار شده است که برای ملا عمر آخوند  مُردنی سیر دبدبه و پُر سرو صدا؛ ضروری نیست و حتا چال شده گی موهوم و مجهول دوسال پیشش  هم چیزی از مناقب و مراتبش نمی کاهد؛ لذا ملا منصور آخوند موفقانه قد علم فرموده و بر عرش زعامت « قهرمانان پاکستان » نشسته است و تقریباً کلیه چالش ها به شمول اتهام قتل رهبر اکبرش را به ساده گی از راه خود جاروب نموده  لشکر طالبانی را در رقابتی تنگاتنگ با داعش و سایر اکستریمست های حایز جنون خشونت و توحش مدرن به پیش تازانده و حتا فامیل و منسوبان یاغی و باغی ملاعمر را که ادعای قتل امیر المومنین نیز داشتند؛ به بیعت خویش ناگزیر گردانیده است.

اینجا مسلماً جمله معترضه ای هست که :

بابا! زور کاکاست که انگور به تاک هاست!

فیصدی های بلند از آنچه که در صفات و ملکات و معجزات ملا عمر و ملا منصور... به قلم رفت؛ تعلق به سازمان جهنمی آی اس آی پاکستان و مهد و منبع تروریزم سلفی ـ تکفیری در شرق میانه و نیز در « بازی شیطانی » امپریالیزم جهانی با جهل و ارتجاع دینی مسلمانان دارد. این نیرو ها و روند ها آماده و حاضر و قادر اند حتا از اسامی محض و از مانکن ها و بُت ها و چوب ها و سنگ ها هم ملا عمر ها و ملا منصور ها و بن لادن ها و البغدادی ها... بیافرینند که فراوان هم آفریده اند!

بنده با چنین اعتراضیه هایی نمی توانم بنای جدل بگذارم ولی به نظرم در حد ممیزات و استعداد ها و ملکات و کشش ها و انگیزش های فردی تا جایی که پای آدم های واقعی در میان است؛ چیز های فراوان و حتا بی حسابی وجود دارد که به واقعیت های عینی و ذهنی شکل و ارگانیزاسیون و سمت و سو می دهد؛ حتا کسانی چون ملا منصور  اگر از مراجع و منابعی تأثیر می پذیرند  می توانند بر آنها اثرگذاری هم داشته باشند. به نظر من  در آوانی که منابع استخباراتی و سیاسی و نظامی پاکستان در برابر فشار های جهانی تقریباً بیچاره شده بودند و میرفت که کوتاه بیایند و عقب نشینی های بکنند  ملا منصور با ادای استقلال رای در آوردن؛ موجبات شکل گیری فاز تازه و تیره و تار دیگر سیاست پاکستان در قبال جهان و افغانستان را به وجود آورد و گویا  دنیا را به سخت ترین و نامنتظره ترین چالش کشانید.

و این چنین بود که ملا منصور همچون شخصیتی که بود و نبودش یکی نیست  شناخته شد و متناسباً هدف متشخص جهانی قرار گرفت تا جایی که در همان ساعات اولیه اعلام گردید که به دستور شخص بارک اوباما رییس بزرگترین ابرقدرت دنیا  ملا منصور هدف حملات چندین طیاره بدون پیلوت امریکایی واقع شده و در داخل خاک پاکستان نابود گردید.

در غیر این اقدام  دنیا مجبور بود باج ها و امتیازات معتنابه دیگری به پاکستان بپردازد و طبق منویات پاکستان سالیان بی شمار دیگری شاهد اوضاع مرگبارتر و مرگبار ترین در افغانستان و بالاخره در گستره های فراختری از جهان باشد.

از آنجا که تاکنون هیچ فرد دیگری به چنین مقام و منزلت در خدمت پاکستان  نرسیده بود؛ ملا منصور را بایستی قهرمان قهرمانان پاکستان شناخت.

برای شناخت ارتجالی «قهرمانان پاکستان» لطفاً به افشرده زیرین نگاهی بیاندازید که تیمناً باز نشر می شود:http://ariaye.com/dari12/siasi2/eftekhar .html 

مقارن با سفر نواز شریف صدراعظم پاکستان به امریکا و صدور اعلامیه مشترک از طرف  زعمای دولتین  پرویز مشرف رییس اسبق ارتش پاکستان و دیکتاتور نظامی متقاعد این کشور  طی مصاحبه هایی با روزنامه گاردین انگلیس، تلویزیون امریکایی سی اِن اِن ، شبکه خبری دنیا نیوز پاکستان، آژانس فرانسپریس و پایگاه های رسانه ای دیگری حرف و حدیث های مشابه و حدوداً غیر منتظره ای بر زبان آورد. او همان طالبان را که رهبر ابرقدرت دنیا ـ بارک اوباما ـ و نواز شریف در عالیترین سطح سیاست و طی مهمترین سند دیپلوماتیک مشترک از ایشان تقاضا کردند که با دولت افغانستان مذاکره و مصالحه نمایند. با توصیف به عنوان «قهرمانان پاکستان» ضربه محکمی زد و بطلان داعیه آن‌ها را به مثابه «مجاهدان آزادیزادی آزادی  افغانستان» مسجل تر نمود.

مشرف عامدانه طالبان را؛ آنهم نه به تنهایی که در ردیف دارو دسته های اسامه بن لادن و الظواهری و لشکر طیبه و حافظ سعید و ذکی الرحمن لکهی...« قهرمانان پاکستان » خواند که علی الظاهر مشتی هم به دهن بارک اوباما و نواز شریف می نوازد.

این دیکتاتور سابق پاکستان که یکی از طراحان پروژه انهدام افغانستان به شمار می آید  اعتراف نمود که ما از بسیار وقت بدین سو از طالبان که عمدتاً پشتون هستند حمایت می کنیم .طبق گزارش های متعدد پرویز مشرف در ویلای شخصی اش که در منطقه ساحلی کراچی واقع است با Jonathan Boone نماینده  روزنامه معروف انگلیسی زبان« Guardian » گاردین چاپ لندن در اسلام آباد گفته است: « ما طالبان را از دهه ۱۹۹۰ آموزش دادیم و به جنگ فرستادیم. طالبان، حقانی، اسامه بن لادن و ایمن الظواهری آن زمان قهرمانان ما بودند.» مشرف همچنین گفت که  « لشکر طیبه »  را نیز پاکستان در دهه ۱۹۹۰ آموزش داد و حمایت کرد تا فعالیت های شورشگرانه خود را در منطقه کشمیر راه اندازی کند. وی افزود : « در دهه ۱۹۹۰ لشکر طیبه و ۱۱ و یا ۱۲ گروه دیگر تشکیل شد. ما تمامی آنها را حمایت کردیم زیرا آنها در کشمیر تا سرحد مرگ خود می جنگیدند. »

در یک مصاحبه تلویزیونی مشرف می گوید: چهره هایی چون حافظ سعید و ذکی الرحمن لکهوی از لشکر طیبه نیز زمانی قهرمانان پاکستان بودند...

در این اعترافات صریح منهای تته پته هایی؛ لُب و لُباب سخن همین است که طالبان همراه با القاعده اسامه بن لادن و گروه های اکستریمیست سیاسی ـ مذهبی دیگر چون لشکر طیبه برای رژیم ملیتاریستی و تروریست پرور اسلام آباد  همان سرمایه استراتیژیک و « قهرمانان پاکستان» بوده اند و بس.

آقای مشرف به نماینده  گاردین گفته است که حامد کرزی (رییس حمهور سابق افغانستان) تحت سیطره نیروهایی قرار داشت که با پاکستان دشمنی عنعنوی را در سر می پرورانیدند . سازمان اطلاعات ارتش پاکستان نیز برای تضعیف حکومت کرزی از تقویت طالبان دریغ نه نمود  چون که ما نه می خواستیم که هند درافغانستان برنده شود . جنرال  مشرف می‌گوید: « مسلماً ما در جست و جوی گروه‌هایی بودیم که بتوانند با هر اقدام هند علیه پاکستان برخورد کنند. اینجاست که وظیفه استخبارات مطرح می ‌شود. استخبارات (پاکستان) با طالبان در تماس بود و قطعا هم باید در تماس باشد.»  

پرویز مشرف، طی مصاحبه‌ با شبکه خبری « دنیا‌نیوز» پاکستان نیز  به همه این موارد اذعان و تصریح کرده: در دهه ۱۹۹۰ ، درگیری‌ها برای آزادسازی در کشمیر آغاز شد. در آن زمان لشکر طیبه و ۱۱ یا ۱۲ گروه دیگر تشکیل شدند. ما از آنها حمایت کردیم و آنها را برای مبارزه در کشمیر آموزش دادیم. در بازی‌های بزرگ استخبارتی و جنگ منفعت‌های بزرگ که در افغانستان ادامه دارد، یقیناً ‌پاکستان نقش مهمی داشته و از سال‌ها به این‌ سو یکی از بازیگران میدان بوده است.  بنابراین، از دید ناظران  اظهارات اخیر پرویز مشرف راجع به طالبان و جنگ در افغانستان را بی‌ هدف نمی‌ توان دانست. 

روشن است که با این افشا‌گری‌های خود  رییس ‌جمهور اسبق پاکستان، ضربه محکمی را بر نام طالبان و داعیه آن‌ها در افغانستان وارد کرده است؛ اگر‌چه از قبل معلوم بود که طالبان اختیار خود را ندارند. مگر به نظر می رسد که بازی سیاسی و استخباراتی که تحت نام طالبان در افغانستان در طول بیش از یک دهه ادامه داشته است، اکنون در حالت تغییر است و وارد یک مرحله جدید می‌شود.

 در زمان اقتدار رسمی  یکی از سیاست ‌های پرویز مشرف در قبال افغانستان، همین بود که اسلام ‌آباد را مدافع حقوق پشتون‌های افغانستان جلوه داده  آن‌ها را علیه حکومت مرکزی تحریک کند. مشرف همواره این را تبلیغ می ‌کرد که حکومت حامد کرزی، یک حکومت غیر‌پشتون ‌هاست که به زعم او گویا کمتر از ۱۵ فیصد نفوس افغانستان می باشند و روی همین دلیل طالبان برای حقوق اکثریت ۸۵ فیصدی!   علیه حکومت می ‌جنگند. مشرف با شعار حمایت از پشتون‌ های افغانستان، هم ‌چنان می ‌خواست ‌نفاق را میان اقوام افغانستان دامن بزند.

البته به طور قطع این یک توهین بسیار بزرگ به مردم افغانستان خواهد بود اگر بگوییم که پاکستان از پشتون‌های افغانستان حمایت کرده ‌یا می‌ کند. منجمله حامد کرزی  حین نشر اظهارات مشابه پرویز مشرف طئ سخنرانی در یک مرکز تحقیقاتی دهلی جدید  سخنان او را با عصبانیت رد کرد. 

پرویز مشرف  آنزمان در یک مصاحبه با خبرگزاری فرانس پرس گفته بود که اگر هندوستان برای ایجاد یک « افغانستان ضد پاکستان » تلاش کند، پاکستان از گروه قومی پشتون‌ها برای مقابله با هند استفاده خواهد کرد.
حال حامد کرزی که در زمان حکومت اش برای مدت ‌های طولانی اسلام آباد را به تلاش برای بی‌ثبات ساختن حکومت افغانستان متهم می ‌کرد، گفت که هرگونه اظهاراتی مبنی بر این که پشتون‌ها به خواست پاکستان عمل خواهند کرد  توهینی به بزرگ ‌ترین گروه قومی افغانستان است.
کرزی گفت: « ین اظهارات بسیار مایه تاسف بود. افغانستان تاریخ پنج هزار ساله دارد. گفتن این که پشتون‌ها به عنوان ابزار مورد استفاده ( پاکستان نوتولد) قرار خواهند گرفت، توهینی به پشتون‌ها و به همه مردم افغانستان است».

اغلب صاحب نظران در حال حاضر، ناممکن می‌دانند که پاکستان دست از استفاده از تروریسم و افراطیت منحیث افزار سیاست خارجی  بردارد تا چه رسد که با تروریسم مبارزه صادقانه کند. گروه‌های افراطی و تروریستی پاکستان از لحاظ سیاسی و اجتماعی در بطن جامعه آن کشور نفوذ قابل ملاحظه‌ای دارند و در حال تغییر‌دادن پاکستان به یک کشور کاملاً افراطی‌اند. شاید به ‌وجود‌ آوردن پاکستان در سال۱۹۴۷ در جغرافیای جهان، به همین هدف بوده باشد تا این سرزمین چنین نقش افراطیت ‌پروری و تروریسم ‌پروری را ایفا بدارد.

یکی از سوالات اساسی همین است که چرا پرویز مشرف بعد از سال‌ها انکار مطلق از حمایت کشورش از طالبان و خاصتاً از احیای دوباره آن‌ها بعد از سال ۲۰۰۲ در افغانستان، اکنون پرده از حقایق هولناک برمی ‌دارد. پاسخ این است که  پرویز مشرف تنها یک افسر‌ بلند ‌رتبۀ متقاعد نظامی  و رییس‌ جمهور اسبق پاکستان نیست و اکنون هم یک ماموریت جدید اردوی پاکستان و استخبارات آن کشور را در لباس ملکی و به شکل غیر‌رسمی به پیش می ‌برد. 

اردوی پاکستان و سازمان استخباراتی آن  بعد از تقاعد هم  افسران بلند ‌رتبه و میان ‌رتبه را به ماموریت‌های مختلف و مهم در داخل و خارج کشور به شکل غیر ‌رسمی می‌گمارند. به طور مثال  جنرال حمید‌گل از چندین سال بدین سو ماموریت تبلیغات و پیشبرد کمپاین جنگ روانی سازمان استخبارتی آن کشور را از طریق رسانه‌ها و نشست‌های داخلی و خارجی به عهده داشت. تعدادی از افسران متقاعد اردوی پاکستان در تبانی با گروه‌های تروریستی آن کشور چون « لشکر طیبه وغیره» در طول یک دهه گذشته برای تربیه، آموزش و سوق ‌دا‌دن طالبان و دیگر عناصر افراطی برای جنگ در افغانستان به شکل قراردادی‌ها، خارج از تشکیلات رسمی به وظیفه گماشته شده اند. جنگ در افغانستان طی سال‌های گذشته توسط همین مهره‌های متقاعد اردو و استخبارات پاکستان به‌ راه انداخته و به پیش برده شده است.‌

نظامیان پاکستان نظر به خصومت رسمی که در برابر افغانستان دارند، همیشه مخالف مطلق تقویت اردو و دیگر نیروهای امنیتی ما بوده‌اند. تقویت اردوی ملی افغانستان از لحاظ کمیت و کیفیت برای پاکستان همیشه مایه تهدید و نگرانی بوده است. چنانکه یک « قهرمان پاکستان» هم همین نواز شریف صدراعظم حالیه می باشد که به ادعای موکد و مکرر بر اعلای خودش؛  نابود کردن اردوی توانا و قوای انتظامی مجهز افغانستان در زمان « انقلاب اسلامی » را با دستان لومپن های جهادی  در کارنامه دارد. لذا تاکید اسلام‌آباد هم مبنی بر فرستادن افسران افغان برای آموزش به پاکستان به هدف نفوذ در نیروهای اردوی ملی جدید افغانستان است،‌ نه همکاری آن کشور با افغانستان.

مبصر سایتی به نام « نواندیشی » در رابطه به هنگامه های بالا می نویسد که «  نفوذ هند در افغانستان مهمترین نگرانی نظامی گران پاکستان از زمان سقوط طالبان در این کشور بوده است. چنانچه به صورت ذهنی و تخیلی سعی میکنند برخی افغان ها را ملیشا های هند بدانند، که بزرگترین جفای نابخشودنی درحق ملت بزرگ افغان است. با این نوع اظهارات حتی موشها هم به خنده می آیند.»

واقعیت این است که  ما با این که شنیده ایم ژنوم موشها قریب ۱۰۰ فیصد شبیه انسان ها می باشد، معهذا خنده آنها را که ثبوتی بر حد معینی از شعور عالی باشد، دراین یا سایر موارد ندیده ایم اما بدبختانه تعدادی از هم قطاران خود ما درین راستا احساسی ندارند که منجمله به صورت خنده متبارز فرمایند!

و فراتر از این؛ طی سالیان پسا طالبانی در افغانستان  « قهرمانان پاکستان » در دولت و نهاد های سیاسی، اقتصادی، امنیتی، رسانه ای و مذهبی افغانستان نیز نفوذ روز افزون پیدا کرده و اکنون فریاد ها و نالش ها از صدر تا ذیل جامعه بر آسمانست که « ستون پنجم » پاکستان در حال تباه کردن استقلال، تمامیت ارضی و کلیه شیرازه حیات ملی مردمان افغانستان میباشد.

شک نیست که فرزندان ما چند ماه و سالی پس تر شاهد تجلیل و بزرگداشت تک تک « قهرمانان پاکستان » در وجود « ستون پنجم » آن کشور ملیتاریستی در میهن ما  از جانب همین پرویز مشرف و یا هم مسلکان جوانتر او خواهند بود ؛ و درین راستا صد ها جلد کتاب مستند و مهیج روایی و داستانی از قبیل « تلک خرس » و «خاموش مجاهد» و نیز فیلمنامه های همانند (سریال ۲۴)  و مماثل ها بیرون خواهند داد.

یاد داشت:

در صورتیکه علاقه به تفحص و تحقیق درین استقامت دارید؛ محضاً مطالب در رابطه به فرمایشات پرویز مشرف را در گوگل سرچ کنید و منجمله این ویدیو را ببینید و گوش نمایید:

https://www.youtube.com/watch?v=xDcY1Og

بامداد ـ  سیاسی ـ ۳/ ۱۶ـ ۲۴۰۵

حسن روحانی  رییس‌ جمهورایران بعد از امضای توافق با هند و افغانستان گفت:  کشورهای دیگر هم می‌ توانند ملحق شوند

 

چابهار به دالان حمل‌ ونقل و گذر بین‌المللی بین ایران، هند و افغانستان تبدیل شد.  نارندرا مودی نخست‌ وزیر هند، عصر یکشنبه آمد و  اشرف‌ غنی  رییس‌ جمهور افغانستان، نیز دیروز رسید تا مقامات سه کشور توافق ‌نامه‌ ای در زمینه بندر ترانزیتی چابهار امضا کنند؛ توافق ‌نامه‌ ای که به گفته نخست‌ وزیر هند « راه‌ های ارتباطی جدیدی را برای روابط هرچه ‌نزدیک ‌تر سه کشور می ‌گشاید».
تعبیر روحانی نیز از موافقت ‌نامه آن بود که « چابهار به‌ عنوان مبدأ دالان ترانزیتی بین جنوب و شرق و جنوب و شمال خواهد بود و با اتمام راه ‌آهن چابهار و زاهدان و سپس زاهدان و سرخس، این بندر می ‌تواند به نقطه اتصالی بین کشورهای مختلف از جمله هند  با افغانستان، کشورهای آسیای‌ میانه، قفقاز و شرق اروپا تبدیل شود».
این همان موافقت ‌نامه‌ ای است که مقامات سه کشور از یک ‌سال قبل برای امضا و اجرای آن کوشیده‌اند. اشرف‌ غنی در سفر پیشین خود ( حمل ٩٤) همکاری‌ های چند جانبه با ایران، هند، تاجیکستان و ترکمنستان را مورد تاکید قرار داده بود. در راستای همین همکاری‌ های چند جانبه بود که وزیر راه و شهرسازی ایران و وزیر کشتیرانی هند در ثور سال ٩٤ قرارداد مشارکت هند در توسعه فاز یک بندر چابهار را امضا کردند. عبدالله عبدالله، رییس اجرایی دولت افغانستان، نیز اواسط  ‌ماه میزان  گذشته در صدر هیاتی از وزیران کابینه این کشور به بندر چابهار سفر کرد و صادرات و واردات کالا های افغانستان از این بندر را مورد بررسی قرار داد. 
این توافق ‌نامه سه‌ جانبه عصر دیروز در تهران امضا شد و کشورهای دیگر نیز می‌ توانند در آینده به این سند همکاری بین ایران، هند و افغانستان ملحق شوند. این را حسن روحانی، رییس‌ جمهوری کشورمان، پس از امضای موافقت ‌نامه مذکور گفت. او با تاکید بر اینکه « پیام این سند آن است که کشورهای منطقه باید از فرصت‌های منطقه‌ ای برای توسعه و تقویت کل منطقه استفاده کنند»، گفت: «ما در سایه سرمایه‌ گذاری و فعالیت مشترک در چابهار می ‌توانیم کشور هند را در یک مسیر مطمین به افغانستان و کشورهای آسیای‌ میانه و قفقاز متصل کنیم. بنابراین موافقت ‌نامه و سندی که به امضا رسید، پیامی برای همه کارآفرینان در سه کشور و کشورهای منطقه است که می‌ توانند بر مبنای دالان جدید بین‌المللی برنامه آینده خودشان را تنظیم کنند».
او این سند را یک سند اقتصادی، سیاسی و منطقه‌ ای توصیف کرد و گفت: « در این توافق سه‌ جانبه فضا برای حضور کشورهای دیگر و فعالیت کشورهای دیگر باز است و کشورهای دیگر هم می‌ توانند به این سند همکاری در آینده ملحق شوند. سند و توافق امروز علیه هیچ کشوری نخواهد بود و آنچه فعالیت سه کشور است به‌ نفع کل منطقه و به‌ ویژه صلح و ثبات منطقه خواهد بود».
روحانی با اشاره به جلسات دو جانبه‌ای که قبل از امضای این سند با مودی و اشرف‌غنی داشت، گفت: « تصمیم بر این شد که هر کشوری وزیری را برای ادامه کار قرار دهد و وزیر راه و شهرسازی از طرف ایران اعلام  می‌شود و آقای مودی هم وزیر راه و حمل‌ ونقل را به‌عنوان مسوول این کار اعلام کردند و آقای اشرف‌غنی هم بنا شد به ‌زودی وزیر مربوطه را اعلام  کنند که این سه وزیر به‌ طور منظم با هم جلسات مشترک داشته باشند و پیشرفت کار نظارت و گزارش کار را به سران سه کشور اعلام کنند».


امضای ١٢ سند همکاری با هند
 نارندرا مودی  نخست‌ وزیر هند که در پاسخ به دعوت حسن روحانی، رییس‌ جمهوری کشورمان، راهی ایران شده بود، عصر یکشنبه به ‌همراه یک هیات بلند پایه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به تهران رسید و با انتشار توییتی به زبان فارسی در صفحه شخصی خود اظهار امیدواری کرد که این سفر بتواند پیوند های فرهنگی و انسانی بین هند و ایران را بیش از پیش تحکیم کند. 
او صبح دیروز در مجموعه تاریخی- فرهنگی سعدآباد مورد استقبال روحانی قرار گرفت و در ادامه روز ١٢ سند همکاری در بخش‌های مختلف با ایران امضا کرد. مودی به‌ عنوان نخستین نخست‌ وزیر هند که در ١٥سال اخیر به ایران آمده است، بعد از دیدار با روحانی در یک نشست خبری مشترک شرکت و پیرامون مسایل دو جانبه و چند جانبه گفت ‌وگو کرد. آن ‌طور که روحانی در این نشست خبری می‌ گفت آنها در این دیدار « با توجه به اهمیت ثبات و امنیت منطقه به‌ ویژه در افغانستان، عراق، سوریه، یمن و سایر کشورها و معضل مهم، تروریسم در منطقه  تصمیم گرفتند تا « در زمینه مسایل سیاسی و ارتباطات اطلاعاتی روابط نزدیک ‌تری را برای ایجاد صلح و ثبات در منطقه و همچنین در مبارزه با تروریست دنبال کنند». روحانی با بیان اینکه «این سفر که در شرایط پسابرجام و پساتحریم انجام شده زمینه توسعه روابط اقتصادی بین دو کشور را بیش از گذشته مهیا کرده است»، گفت: « روابط اقتصادی دو کشور می ‌تواند بسیار گسترده ‌تر از گذشته باشد و تصمیم بر این گرفته شد که روابط  دو کشور از حالت تجاری بین دو طرف به روابط اقتصادی جامع دو کشور تبدیل شود».
وی خاطرنشان کرد: « با توجه به شرایط انرژی در ایران و معادن بسیار قوی در هندوستان و وجود بندرهای راهبردی مثل چابهار ما می ‌توانیم در صنایع مختلف ازجمله آلومینیوم، فولاد و پتروشیمی با یک دیگر همکاری‌ های مشترک داشته باشیم. با سرمایه‌ گذاری هندوستان در توسعه بندر چابهار و تجهیز آن و همچنین اعتباراتی که برای بندر چابهار از طرف این کشور مدنظر است، چابهار می‌ تواند تبدیل به یک نماد بزرگ همکاری بین دو کشور بزرگ ایران و هندوستان شود».
به گفته روحانی، « چابهار به‌عنوان مبدا دالان ترانزیتی بین جنوب و شرق و جنوب و شمال خواهد بود و با اتمام راه ‌آهن چابهار و زاهدان و سپس زاهدان و سرخس این بندر می‌ تواند به نقطه اتصالی بین کشورهای مختلف از جمله هند  با افغانستان، کشورهای آسیای ‌میانه، قفقاز و شرق اروپا تبدیل شود».


تسهیلات بانکی و روابط اقتصادی
رییس‌ جمهوری خاطرنشان کرد: « با توجه به نقش بانک‌ ها در روابط اقتصادی دو کشور، امروز بحث های بسیار مهمی درباره نحوه ساماندهی روابط بین بانک‌ ها مطرح شد و درباره آن به بحث و بررسی پرداختیم که امیدواریم در آینده نزدیک تسهیلات بانکی بیش از گذشته شرایط را برای روابط اقتصادی وسیع ‌تر بین دو کشور مهیا و آماده کند».
روحانی یادآور شد: «با توجه به پیشرفت کشور هندوستان در فناوری ‌های نو و ‌هایتک به‌ ویژه در زمینه‌ آی ‌سی ‌تی، بیوتکنولوی، نانوتکنولوژی و هوافضا امروز تصمیم گرفتیم روابط دو کشور در زمينه فناوری‌ های نو، دانشگاه‌ها و پارک‌ های علمی و فناوری توسعه یابد».
او موضوع گردشگری را از محورهای گفت ‌وگو با نخست‌ وزیر هند بیان کرد و گفت:   « با توجه به اشتراکات فراوانی که بین دو ملت وجود دارد و علاقه به زبان‌های دو کشور و کرسی‌های زبان فارسی و هندی در هندوستان و ایران تصمیم گرفته شد روابط تهران - دهلی نو در زمینه گردشگری توسعه یابد». مودی نیز در تشریح محورهای مذاکرات دوجانبه با روحانی گفت: «در مسایل گوناگون فی ‌مابین تمرکز کردیم، درباره اوضاع کنونی پیش ‌روی منطقه و مسایل مشترک دو کشور در سطح بین‌المللی، هم‌ اندیشی و تبادل نظر شد؛ همکاری و مشارکت با یک دیگر در این زمینه بسیار حایز اهمیت است».
او با تاکید بر اینکه دستاوردهای دیدار دیروز و قراردادهای امضا شده، فصل تازه‌ای در عرصه همکاری‌های استراتژیک دو کشور رقم می‌زند، گفت:   « همکاری ‌های گسترده تجاری، ارتباطات کارآمد جاده‌ای به‌ ویژه راه‌آهن، مشارکت در بخش صنایع نفت و گاز، آموزش و سایر زمینه‌های فرهنگی، ارکان اصلی و کلی همکاری‌های اقتصادی ایران و هند را تشکیل می‌دهد».
نخست‌ وزیر هند توضیح داد: « براساس قرارداد  دوجانبه توسعه بندر چابهار و زیرساخت‌های آن، همچنین تخصیص ٥٠٠‌ میلیون دلار از طرف هند برای این مهم، سنگ بنای این اقدام بزرگ خواهد بود. این قرارداد به پیشرفت و رشد اقتصادی منطقه منجر می‌شود و ما مصمم هستیم هرچه زودتر این قراردادها را عملی کنیم».
او همچنین گفت: « هند و ایران در امنیت، ثبات و پیشرفت منطقه نیز نقش تعیین ‌کننده دارند، دو کشور درباره گسترش نیروهای ناامن ‌کننده، افراطی ‌گری و تروریسم در منطقه نگرانی‌های مشترکی دارند. ما توافق کردیم در مبارزه با خطر تروریسم، افراطی ‌گری، حمل ‌ونقل مواد مخدر و جرایم سایبری به صورت نزدیک هم‌اندیشی کنیم. همچنین توافق کردیم همکاری‌های سازمان‌های دفاعی و امنیتی دو کشور درباره منطقه به‌ ویژه امنیت دریایی را تسهیل کنیم».
مودی با اشاره به اینکه « دوستی دو ملت عامل ثبات در منطقه خواهد بود»، خطاب به دکتر روحانی گفت: «برای عملی‌شدن این توافقات و پیشبرد مناسبات فی‌ مابین منتظر استقبال شما در هند هستم».


همکاری‌ های منطقه‌ ای با افغانستان
اشرف‌ غنی و روحانی نیز روز گذشته قبل از امضای توافق ‌نامه سه‌جانبه با یکدیگر دیدار کردند. روحانی بعد از دیدار با او نیز تاکید کرد توافق‌ نامه مذکور « نه‌ تنها زمینه‌ ساز توسعه هر سه کشور، بلکه منطقه خواهد بود». 
او همچنین با اشاره به اشتراکات دینی، فرهنگی و تاریخی دو ملت ایران و افغانستان، گفت: « برای جمهوری اسلامی ایران ثبات، امنیت و توسعه افغانستان اهمیت به سزایی دارد و در این راستا آماده هرگونه همکاری با کشور دوست و همسایه خود هستیم ». روحانی، بر لزوم پیشبرد طرح‌ های توسعه‌ای در افغانستان تاکید کرد و گفت: « بدون تردید یاس و ناامیدی یکی از عوامل و ریشه‌  های بروز و تقویت تروریسم است و اگر جامعه به آینده امیدوار شود، می‌ توان مانع بزرگی در برابر گسترش و اشاعه تروریست و تولید و توزیع مواد مخدر ایجاد کرد. ازاین ‌رو توسعه افغانستان می ‌تواند در ایجاد ثبات و امنیت در این کشور بسیار موثر باشد».
رییس‌ جمهوری با ابراز ناراحتی و تاثر از حوادث تروریستی اخیر در افغانستان، گفت: « هر کجای افغانستان که حادثه ‌ای رخ داده و فرد بی ‌گناهی کشته می ‌شود، موجب تاثر ماست، چرا که همه اعضای یک پیکر و از یک خاستگاه فرهنگی، سرزمینی و تمدنی هستیم». او در ادامه بر توسعه روزافزون روابط  تهران- کابل تاکید و ابراز امیدواری کرد « با اراده جدی دو طرف، شاهد تحول مثبت و گسترده‌ای در روابط دو کشور باشیم».
اشرف‌ غنی  رییس‌ جمهوری اسلامی افغانستان نیز در این دیدار با اظهار خوشحالی از پیشرفت و توسعه ایران در عرصه‌ های مختلف، گفت: « همواره ثبات، امنیت و ترقی ایران موجب ثبات، ‌امنیت و ترقی افغانستان بوده، ازاین‌ رو به ‌دنبال توسعه روابط  دوجانبه و چند جانبه با ایران هستیم». او همکاری‌های منطقه‌ ای را برای افغانستان حیاتی دانست و گفت: « افغانستان به‌ دنبال توسعه همکاری‌های منطقه ‌ای با ایران به صورت دوجانبه و چند جانبه است»./ شرق

بامداد ـ  سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۲۴۰۵

پایان ماه عسل اردوغان و میرکل

زارعی ‌قنواتی  

با افزایش احتمال شکست توافق اخیر اتحادیه اروپایی و ترکیه درخصوص بحران پناه‌ جویان به دلیل عدم پذیرش پنج شرط از شروط ٧٢ گانه این اتحادیه توسط انقره، به نظر می‌ رسد که ماه عسل «رجب طیب اردوغان» و «آنگلا میرکل» رهبران دو کشور به پایان خود نزدیک می ‌شود. فشار افکار عمومی بین‌المللی  و ترقی‌ خواهان ترکیه در کنار اعتراضات فزاینده نهاد های حقوق‌ بشری جهانی بر اتحادیه اروپایی و شخص میرکل در طی هفته‌ های اخیر هم زمان با اقدامات هیستریک رییس‌ جمهوری ترکیه نسبت به مخالفان داخلی و سرکوب نظامی اقلیت کُرد این کشور که با برکناری تراژیک « احمد داوود اوغلو » صدراعظم، همراه شد، راه را برای تایید اجرایی ‌شدن این توافق دوجانبه در پارلمان اروپایی سخت ‌تر کرده است. 
 تشدید اختلافات بین دو طرف به مرحله ‌ای رسیده است که اردوغان تنها یک روز بعد از کناره‌ گیری داوود اوغلو در برنامه ‌ای تلویزیونی به ‌صراحت ضمن رد درخواست اتحادیه اروپایی در مورد بازنگری در قوانین ضد تروریستی این کشور خطاب به اروپا گفت: « ما به راه خودمان می ‌رویم، شما هم به راه خود تان بروید». همچنین گزارشات غیر رسمی از آخرین دیدار میرکل و اردوغان در ترکیه نیز حاکی از آن بوده است که پادشاه عثمانی در برخورد با صدراعظم المان خارج از عرف و پروتوکول‌ های دیپلوماتیک برخوردی توهین ‌آمیز داشته است. 
اظهارات « برهان کوتسو» مشاور رجب اردوغان، مبنی‌ بر اینکه « اگر پارلمان اروپا تصمیم غلطی بگیرد، پناه‌ جویان را به‌ سوی اروپا می‌ فرستیم »، یک تهدید و باج‌ خواهی آشکار بود که این ‌بار برعکس رویه قبلی در اتحادیه اروپایی برخورد منفی به‌ همراه  داشت. چنانچه  مارتین شولتز  رییس پارلمان اروپا  در واکنش به تحولات جدید به‌ صراحت تاکید کرد: « امکان ندارد که پارلمان اروپا بحث بر سر تردد بدون ‌ویزه شهروندان ترکیه در منطقه شنگن را آغاز کند، در شرایطی که ترکیه هنوز به پیش‌ شرط‌‌ های مربوطه عمل نکرده است» . نشانه‌ های تغییر در مناسبات بین بروکسل و انقره درهفته‌ های اخیر با توجه به اصرار رهبران حزب «عدالت و توسعه » نسبت به استفاده از کارت پناه‌ جویان و تروریزم در تنظیم این مناسبات و تشدید سرکوب‌های داخلی علیه احزاب اپوزیسیون، نهاد های مدنی، روزنامه ‌نگاران و اقلیت ٢٠ درصدی کُرد ساکن ترکیه، کاملا به چشم خورده و به نظر می ‌رسد شکیبایی اروپا در مورد تحرکات اردوغان به سرآمده است.

درچنین شرایطی در پارلمان المان دوباره موضوع ارایه پیش‌ نویس قطعنامه‌ ای درخصوص به‌ رسمیت‌ شناختن « نسل‌ کشی ارامنه » توسط دولت عثمانی در جنگ جهانی اول در یکصدمین سالگرد این جنایت بزرگ، به جریان افتاده است. پیش ‌نویس این قطعنامه که قرار بود در ماه فبروری به پارلمان المان ارایه شود، به دلیل درجریان‌بودن مذاکرات حول پناه‌ جویان به تعویق افتاده بود و هم‌ اکنون که طرح درآستانه شکست قرار گرفته است، بار دیگر به بوندستاک برای رسیده گی در روز دوم ماه جون از طرف فراکسیون سبزهای المان ارایه شده است. نکته بسیار جالب این است که این طرح توسط   جم اوزدمیر ، رهبر فراکسیون سبزها در مجلس المان که خود ترک ‌‌تبار است، ارایه شده و همین موضوع موقعیت اردوغان را برای تبلیغات ناسیونالیستی علیه دشمنان اروپایی قوم ترک تا حدودی با محدودیت مواجهه می‌ کند. آقای اوزدمیر در مصاحبه با روزنامه المانی « بیلد ‌ام زونتاگ» می‌ گوید: «ممکن است که انقره مشکل درست کند اما پارلمان تسلیم تهدید های فرد مستبدی مانند اردوغان نخواهد شد». همچنین در ادامه اظهارنظرهای موافق روسای فراکسیونی پارلمان المان نسبت به ارایه پیش ‌نویس این قطعنامه، « نوربرت لامرت»، رییس پارلمان المان، هم در مراسم یکصدمین سالگرد قتل‌عام ارامنه گفته است: « آنچه در میانه جنگ جهانی اول در شرق امپراتوری عثمانی در برابر چشمان جهانیان رخ داده است یک نمونه از نسل‌ کشی بود ». اجماع‌ نظر اکثریت نماینده گان پارلمان المان درخصوص پذیرش قطعنامه  به‌ رسمیت ‌شناخته ‌شدن نسل ‌کشی ارامنه توسط دولت وقت عثمانی در طول جنگ جهانی اول تقریبا تصویب آن را قطعی می‌ کند. به همین دلیل در شرایط جدید باید در انتظار تغییر در مناسبات ترکیه و اتحادیه اروپایی بود که بیش از گذشته از موقعیت هویج به مسیر چماق جهت می ‌گیرد. 
چنانچه این قطعنامه در دوم جون در پارلمان المان به‌ عنوان متحد نزدیک و تاریخی این کشور با دولت وقت عثمانی به تصویب برسد، از یک طرف به دلیل بازگشایی آرشیف و ارجاع به مدارک مستند راه به طرف پیگیری‌ های حقوقی بازمانده گان این جنایت باز می ‌شود و از طرف دیگر این روند پذیرش به‌ سرعت در اتحادیه اروپایی و بسیاری دیگر از کشورهای جهان کلید خواهد خورد. تا به امروز دولت‌ های حاکم بر انقره به جهت مناسبات ویژه خود با اتحادیه اروپایی و امریکا توانسته بودند این الزام تاریخی را به تعویق انداخته و با بهانه‌ های سطحی از جمله اینکه در جنگ جهانی اول صدها‌هزار ترک هم قربانی شده‌اند، چنین کشتاری را در ردیف قربانیان معمولی یک جنگ قرار دهند.  این استدلال رهبران ترکیه دقیقا مثل این خواهد بود که کسی مثل هیتلر یا میراث ‌داران او در المان نیز به دلیل‌ میلیون‌ها کشته ارتش و جامعه المان بخواهند منکر «هولوکاست» یا نسل‌ کشی کولی‌های مجاری - رومانی شوند. درحالی‌ که مفهوم حقوقی « نسل‌ کشی » بسیار فراتر از تعدد عددی قربانیان جنگ است و معطوف به پاکسازی و امحای دسته‌ جمعی و سیستماتیک یک نژاد انسانی جهت تغییرات دموگرافی در یک کشور یا منطقه جغرافیایی خاص است که در چارچوب جنایت علیه بشریت همچنان قابل پیگیری حقوقی خواهد بود. اتفاقا پذیرش نسل ‌کشی ارامنه از سوی ترقی‌ خواهان ترکیه نه‌ تنها فروکاستن و کاهش اعتبار ترکیه نوین نخواهد بود که از یک طرف برای همیشه از این «خار در گلو» رها شده و از طرف دیگر، دست دولت‌های اقتدارگرای احتمالی در این کشور که اتفاقا هم‌اکنون نیز معضل بزرگی برای دموکراسی این کشور است، را تا حدود زیادی جهت سرکوب سیستماتیک خواهد بست. تحولات جدیدی که در مناسبات بروکسل - انقره در شرف انجام است تا حدودی نشان می ‌دهد که طرف اروپایی با توجه به واقعیات موجود نسبت به نقش مثبت انقره در عرصه داخلی و منطقه تا حدود زیادی ناامید شده است. زیاده ‌روی اردوغان در باج‌ خواهی و تهدید اروپاییان که در چند سال اخیر منجر به دادن امتیاز به او شده بود، با توجه به نتایج منفی آن هم‌ اکنون با تغییر مسیر به سمت سیاست تنبیهی در حال حرکت است و اجماع جناح‌ های سیاسی المان برای ارایه پیش ‌نویس قطعنامه به ‌رسمیت‌ شناختن نسل‌ کشی ارامنه نیز در همین راستا قابل ‌ارزیابی و تحلیل خواهد بود. 

بامداد ـ  سیاسی ـ ۴/ ۱۶ـ ۲۲۰۵

 


۱۶ماه می امسال برابر است با صدمین سال موافقتنامه استعماری « سایکس ـ پیکو»  میان فرانسه و بریتانیای کبیر. در نتیجه این قرارداد خاورمیانه ای پس ازامپراتوری عثمانی بین منافع بریتانیا و فرانسه  تقسیم ؛ و سرنوشت خلق ها و مردمان این منطقه توسط خط کشی روی میز تسجیل شد. چنین خط کشی ها استعماری ـ امپریالیستی تا امروز زمینه ساز غارت ، منازعه ، جنگ و کشتارهای بی شماری درجهان شده؛ و بهانه ای برای مداخله استعمارنو درامور داخلی کشورها و مردم  تا روزگارما می باشد. مرزهای جنوبی و شرقی افغانستان که در پی قرارداد ننگین دیورند و سایر توافق نامه های استعماری توسط انگریزها پی ریزی شده است، منحیث زخم خونین تا هنوز روزانه جان صد ها افغان را می گیرد.

بسام طیبی دانشمند  سوری تبار و استاد علوم سیاسی در دانشگاه های گیورگ اوگوست توبینگن ، هارورد ، یل، کلفورنیا و اکادیمی دیپلوماسی ـ ویانا ؛ قرارداد سایکس ـ ‌پیکو را « زخم تاریخی » خوانده ، می گوید که : « پیامد این زخم تاریخی را نه  تنها سوری‌ ها، بلکه تمام مردمان عرب هنوز حس می‌ کنند.»

بامداد درمقالات و پژوهش های زیادی که در باره شرق میانه و آسیای صغیر به دست نشر سپاریده است ، بر اثرات دردبار این قرارداد امپریالیستی اشاره داشته است. به مناسبت صدمین سال موافقتنامه استعماری سایکس ـ پیکو که آنرا رهبری شوروی پس از انقلاب اکتوبر منحیث « توطیه امپریالیستی » رد نمودند ، جستاری را ازمنابع المانی به نشر می رسانیم تا خواننده گان گران ارج بامداد با ریشه های تاریخی بحران های خونین در شرق میانه  آشنایی بیشتر حاصل نمایند. بـامــداد

 

 

۱۰۰ سال از موافقت‌ نامه محرمانه میان فرانسه و بریتانیا موسوم به « سایکس ـ پیکو » گذشت. دو قدرت جهانی در ۱۶ می ۱۹۱۶ ترسایی بر سر ترسیم مرزهای سرزمین های خاورمیانه به توافق رسیدند، هرچند که این طرح به طور کامل به اجرا درنیامد.

 

از راست به چپ : فرانسوا ژرژ پیکو و مارک سایکس

در جون ۲۰۱۴ تروریست‌ های « دولت اسلامی عراق و شام  ـ داعش » با تصرف قرارگاهی در نواحی مرزی عراق و سوریه،  مرزبانان را کشتند و به دنبال آن ویدیوی تبلیغاتی در اینترنت منتشر و اعلام کردند که از این پس مرزی میان عراق و سوریه وجود نخواهد شد.

در پیام این مجاهدین  به «  قیمومت تحقیرآمیز امپریالیسم غربی »  که پیشینه‌ یک صد ساله  دارد، اشاره شده بود. منظور آن ها توافقنامه سرّی موسوم به « سایکس ـ پیکو»  بود که براساس آن سرزمین‌های خاورمیانه‌  امروز زیر نفوذ و قیمومت فرانسه  و بریتانیا قرار گرفتند. داعش در این پیام از   پایان سایکس ـ  پیکو سخن راند.

واقعیتی است انکارناپذیر که برای درک سیاست‌ها، رویکردهای ایدیولوژیک و مناسبات کشورهای جهان خاورمیانه ‌ای عرب، باید به مقطع تاریخی شکل ‌گیری نظام‌های دولتی این منطقه در مقطع پایان جنگ جهانی اول (۱۹۱۸ ترسایی ) و در پی آن فروپاشی امپراتوری عثمانی (۱۹۲۲ ترسایی) بازگشت.

بارها به این نکته اشاره شده که مرزهای سرزمین‌های میان دریای مدیترانه و خلیج فارس به طور عمده از سوی قدرت ‌های خارج از این مرزها، و به طور عمده از سوی دو قدرت جهانی آن روز، فرانسه و بریتانیا  مشخص شده‌اند. در این رابطه از « نظام سایکس ـ پیکو»   یا  « مرزهای سایکس ـ پیکو» سخن می‌ رود.

مارک سایکس و فرانسوا ژرژ پیکو دو دیپلومات بریتانوی و فرانسوی بودند که در سال ۱۹۱۶ ترسایی به نیابت از سوی دولت‌های متبوعه خود  در باره تقسیم سرزمین‌ های خاورمیانه‌ ای امپراتوری عثمانی به توافق رسیدند. این موافقت‌ نامه‌ به طور محرمانه در ۱۶ می ۱۹۱۶ ترسایی به امضا رسید.

این توافق محرمانه  که در آن روسیه تزاری نیز از تقسیم سرزمین‌های تحت استیلای امپراتوری عثمانی سهم برده و جزوی از این توافق بود، پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه، از سوی حکومت انقلابی بلشویک ‌ها افشا شد. به فرمان لنین و لیو تروتسکی، کمیسار امور خارجه  متن کامل موافقت نامه به عنوان بخشی از یک « توطیه امپریالیستی » در ۲۳ نوامبر ۱۹۱۷ ترسایی در روزنامه ‌های « ایزوستیا » و « پراودا » منتشر شد و سه روز بعد این سند تا آن زمان محرمانه در روزنامه انگلیسی منچستر یونایتد بازتاب یافت.

تقسیم حوزه نفوذ و قیمومت فرانسه و بریتانیا

اگرچه مفاد این به اصطلاح « موافقت‌نامه سایکس ـ پیکو» یک به یک اجرا نشد، اما زمینه ماموریت از سوی نهاد بین‌المللی « جامعه ملل » به فرانسه و بریتانیا را فراهم آورد تا حوزه نفوذ خود در این منطقه استراتیژیک را تعیین کنند.

« جامعه ملل »  یک سازمان میان ‌دولتی مستقر در ژنیو ـ سوییس  بود که پس از جنگ جهانی اول از برآیند عهد نامه « ورسای » کار خود را  در ۱۰ جنوری ۱۹۲۲ ترسایی آغاز کرد. این نهاد ۵۸ عضو داشت که ۴۲ عضو آن، از جمله ایران، از اعضای موسس و فعال آن بودند. ایالات متحده امریکا هرگز عضو آن نشد، هر چند که ایده تشکیل آن را خیلی پیشتر مطرح کرده بود. « جامعه ملل » در سال ۱۹۴۶ ترسایی پس از جنگ جهانی دوم و در پی تاسیس  سازمان ملل متحد  منحل شد.

بر اساس توافق سایکس ـ  پیکو، حوزه نفوذ  فرانسه از جنوب شرقی ترکیه امروز شامل شهرهای ( سیواس، دیاربکر، ماردین، آدانا و مرسین ) آغاز می ‌شد؛  و تا شمال عراق (موصل، رواندوز) و سپس سوریه ( حلب، دمشق) و لبنان امروز ( بیروت )  در حاشیه خاورمیانه‌ ای دریای مدیترانه امتداد می یافت.

در عوض حوزه قیمومت بریتانیا مناطق جنوبی و مرکزی عراق ( کیرکوک، بغداد، بصره) و سپس کویت و نواحی حاشیه خلیج فارس، عربستان، مناطق فلسطینی و اردن امروز را شامل می ‌شد.

شرق ترکیه هم که شامل بخشی از سواحل دریای سیاه تا مرزهای ایران و آذربایجان (شهرهای تراب زان، ارز روم، وان و بتلیس) می‌ شد، در حوزه نفوذ روسیه قرار گرفت.

با این ماموریت از سوی « جامعه ملل » مسوولیت تشکیل دولت ‌هایی مبتنی بر ترسیم مرزهای اختیاری منطقه  بر عهده  دو قدرت جهانی فرانسه و بریتانیا افتاد.

 

نقشه خاورمیانه براساس ترسیم مرزهای سایکس ـ پیکو

به عبارت دیگر، سایکس و پیکو خط  کش و مداد را به دست گرفتند و بر روی نقشه‌ ای که بر روی میزشان پهن بود، با ترسیم خطوط مستقیم ارضی، کشورهای امروز عربی خاورمیانه و سپس دولت‌ های آن را  بر اساس منافع استراتژیک خود تعیین کردند، بی آن‌ که انسجام قومی و مذهبی درون این سرزمین‌ها را در نظر بگیرند و بی آن ‌که نماینده گان مردمان این منطقه را در طراحی خود دخیل بدانند و به نوعی از آن‌ها  نظرخواهی کنند. یک نمونه بارز آن، پراکنده گی مردمان کٌرد میان چهار کشور ترکیه، عراق، سوریه و ایران است. دست ارمنی‌ ها و آشوری‌ها نیز از این تقسیم‌ بندی خالی ماند.

تعیین مرزهای مناطق عربی شمال افریقا از وظایف سایکس و پیکو نبود، زیرا این مناطق پیش از این تقسیم شده بودند. مصر تحت نفوذ بریتانیا بود و فرانسه  بر مغرب ( شامل مراکش، تونس و الجزایر) سلطه داشت و لیبیا در قیمومت ایتالیا بود. بدین گونه عنوان « سایکس ـ پیکو» در ادبیات سیاسی به نماد « طراحی بزرگ امپریالیستی و استعماری»  در مناسبات سیاسی و ارضی منطقه خاورمیانه و نیز به نماد کشورهایی که بر اساس این تقسیم‌ بندی شکل گرفتند، بدل شد.

آیا « توافق ‌نامه سایکس ـ پیکو» یک توطیه ضد عربی از سوی اروپایی‌ها بوده است؟  کم نیستند مردمان عرب که بدان باور دارند.

بسام طیبی  استاد علوم سیاسی سوری ـ المانی که سالیان دراز در دانشگاه توبینگن المان در حوزه تاریخ و جامعه‌ شناسی اسلام و عرب تدریس کرده است، دوران جوانی خود در سوریه را به یاد می‌آورد. او به دویچه‌ وله می‌ گوید: « در تمام دوران مدرسه تا دیپلیوم، « سایکس ـ ‌پیکو » و آثار زخم آن همواره موضوع ثابت درسی بوده است. پیامد این زخم تاریخی را نه  تنها سوری‌ ها، بلکه تمام مردمان عرب هنوز حس می‌ کنند.»

« در پس یک نمای عربی »

یکی از هدف‌های امپراتوری المان در طول جنگ جهانی اول کشاندن جنگ به خاورمیانه با هدف تضعیف جبهه سه کشور متحد ـ  فرانسه، بریتانیا و روسیه ـ بود. در این جنگ دو امپراتوری المان و عثمانی هم‌ پیمان بودند. المانی‌ها به همراه خلیفه عثمانی در استانبول که بالاترین مرجع دینی سنی‌ ها محسوب می‌ شد، عرب ‌ها را به جهاد علیه بریتانیا فراخواندند.

بریتانوی‌ها نیز در مقابل کوشیدند شریف بن علی،  متولی اماکن مذهبی مکه و دومین مرجع دینی پس از خلیفه را با خود متحد کنند.

در اکتبر ۱۹۱۵ ترسایی هنری مک‌ ماهون  کمیسر عالی بریتانیا در مصر، به شریف حسین پیشنهادی جذاب و فریبنده‌ داد. او گفت اگر عرب ‌ها به پشتیبانی از بریتانوی‌ ها برخیزند، بریتانیا در ازای آن به شریف در تاسیس پادشاهی خود یاری خواهد رساند. مک ‌ماهون گفت: « بریتانیای کبیر آماده است، استقلال عرب‌ ها را در مرزهایی که شریف پیشنهاد می‌ کند به رسمیت بشناسد و به آن پایبند بماند.» این اتحاد صورت گرفت. نیروهای عرب به رهبری فیصل بن حسین، پسر شریف، و به همراه مامور بریتانوی، تامس ادوارد لورنس (مشهور به لورنس عربی)  توانستند نیروهای عثمانی را به عقب ‌نشینی وادارند.

با پایان جنگ اول جهانی، در کنفرانس پاریس برقراری نظم نوین در این منطقه مورد مذاکره قرار گرفت. فیصل به نماینده گی از سوی عرب‌ها در این کنفرانس حضور یافت و گفت: « من اطمینان دارم که قدرت‌ های بزرگ، سعادت مردمان عرب را به منافع مادی خود ترجیح میدهند.»

ولی فیصل اشتباه می ‌کرد. فرانسه و بریتانیا بر سر تقسیم این سرزمین‌ها  براساس مرزهای سایکس ـ پیکو تاکید ورزیدند و گفتند که کشورهای عربی وجود خواهند داشت، اما زیر نفوذ ما.

در همان زمان جرج لورد کورزون  وزیر امور خارجه وقت بریتانیا گفت که کشورش قصد دارد منافع اقتصادی بریتانیا را پشت یک «  نمای عربی  » پنهان کند:  حکومت و اداره امور تحت رهبری بریتانیا، با کنترول یک مسلمان ‌زاده‌ عرب، و در صورت امکان، یک تیم عربی.

رویکرد ایالات متحده امریکا

بیانیه ۱۴ ماده‌ای مشهور وودرو ویلسون، رییس جمهور وقت امریکا به تاریخ ۸ جنوری سال  ۱۹۱۸ ترسایی با استقبال قریب به اتفاق تمام کشورهای مسلمان روبرو شد و آن را تاییدی بر حق استقلال خود تبیین کردند.

در بند اول این بیانیه آمده است که قراردادهای صلح باید به صورت علنی و به دور از هرگونه موافقت ‌نامه محرمانه منعقد شوند. در این بیانیه از جمله به رعایت منافع مردمان سرزمین‌های امپراتوری عثمانی و حق آنها برای تعیین سرنوشت خود تاکید شده است.

در جون ۱۹۱۹ ترسایی  کمیسیون  « کینگ کرین » از سوی ایالات متحده امریکا رهسپار سوریه شد تا نظر نماینده گان محلی را درباره آینده این کشور جویا شود. تا آن زمان امریکا در صحنه دیپلوماسی جهانی چندان فعال نبود و از عضویت در « جامعه ملل » نیز خودداری ورزیده بود.

تحقیقات این کمیسیون از حلب تا بئر شِوا (در مناطق مرکزی اسراییل امروز)  را در بر می‌گرفت. کمیسیون از ۳۶ شهر دیدن کرد، ۲ هزار هیات نماینده گی از ۳۰۰ روستا را به حضور پذیرفت و بیش از ۳ هزار تقاضانامه دریافت کرد.

کمیسیون در پایان به این نتیجه رسید که سوری‌ها قیمومت کشور خارجی بر سرزمین خود را رد می ‌کنند و خواستار یک سوریه بزرگ هستند که شامل مناطق فلسطینی نیز می‌شود. نتایج کمیسیون با مخالفت قاطع فرانسه و بی ‌اعتنایی بریتانیا روبرو شد.

تأسیس دولت‌های جدید

توافق‌های کنفرانس پاریس، به ویژه پیآمدهای آن، از اهمیت سرنوشت‌ سازی برخوردار شدند. بر اساس این توافق‌ها دو دولت سوریه و عراق تاسیس شدند.  « جامعه ملل» در سال ۱۹۲۲ ترسایی ماموریت دیگری برای تشکیل دولتی تازه به نام لبنان داد.

در همین سال « جامعه ملل » ایجاد « میهنی برای مردمان یهودی » را پیش ‌بینی کرد که زمینه‌های بعدی تاسیس دولت اسراییل را فراهم ساخت.

ملک فیصل در کنفرانس پاریس حمایت خود از یهودیان را اعلام کرد و گفت:  « من تضمین می دهم که عرب‌ ها، برخلاف آنچه متاسفانه در بسیاری نقاط جهان شاهد آن هستیم، هیچ‌ گونه خصومت قومی و دینی علیه یهودیان از خود نشان نخواهند داد.»  اما این حسن نیت فیصل با واقعیت‌های دشوار آتی روبرو شد.

یک سال بعد  در سال ۱۹۲۳ترسایی  بریتانیا منطقه فرااردن، واقع در شرق رود اردن را از سرزمین‌ های فلسطینی جدا کرد و زمینه اردن امروز را فراهم آورد.

بریتانیا از اواخر سده نوزدهم  قیمومت کویت را عهده ‌دار بود و پس از جنگ جهانی اول استقلال آن را اعلام کرد.

به طور کلی  از اواخر دهه‌  ۱۹۲۰ به تدریج تمام این کشورها استقلال خود را، در پی شورش و سرکوب یا رایزنی و سازش با قدرت های استعماری، بازیافتند و به عضویت سازمان ملل متحد درآمدند. بعدها تغییراتی در تعیین مرزها ایجاد شد، از جمله  ترکیه در زمان آتاتورک برخی مناطق شمالی سوریه را بازپس گرفت؛ که سرگذشت هر یک از آنها داستان دیگری است.

نتیجه آن که، این نظم جدید صحنه‌ ای برای مناقشه‌ ها و جنگ‌ ها  پدید آورد که تا امروز تداوم یافته ‌اند:

ـ تنش بی ‌پایان میان اسراییلی‌ها و فلسطینی‌ها،

ـ جنگ داخلی لبنان از ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰ ترسایی،

ـ جنگ دوم خلیج در پی یورش ناگهانی صدام حسین به کویت در اگست ۱۹۹۰ سال ،

ـ تنش‌های مسلحانه و وضعیت شبه‌جنگی ده‌ها ساله در مناطق کردنشین ترکیه، عراق و بعدها در سوریه و بالاخره ،

ـ لشکرکشی امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ترسایی  با پیامدهایی اسفناک. مدیریت غلط در دوره پس از سقوط رژیم بعث عراق، به جبهه ‌بندی‌ها و رویارویی‌ های مذهبی، به ویژه میان سنی‌ها و شیعیان کشیده شد که از دل آن « دولت اسلامی ـ داعش »  سربرآورد و سپس جرقه‌ های آن به سوریه غلتید و این کشور را به جنگی خانمانسوز فروکشاند.

بی شک علت تمام این نابسامانی‌ها را نمی‌ توان در نظم نوین مبتنی بر مرزهای « سایکس- پیکو» جست، هرچند که در آن سال‌ ها پایه‌های نظم کنونی منطقه ریخته شد، نظمی که زمینه ‌ساز تنش‌ها، شورش‌ها و جنگ ها بود.

با این حال می ‌توان پرسید، در برهه‌  فروپاشی یک امپراتوری به نام عثمانی که تمام منطقه خاورمیانه را زیر استیلای خود گرفته بود، و در پایان یک جنگ جهانی، که قدرت‌های اروپایی در آن نقشی تعیین ‌کننده داشتند، و در شرایطی که حتا یک کشور و دولت عربی منسجم وجود خارجی نداشت، آیا مردمان و قبایل عرب به  تنهایی قادر می ‌بودند با برقراری نظم و صلح در سرزمین‌ های خود، مرزها را تعیین و ترسیم کرده و دولت‌ سازی کنند؟ .... / صدای المان

بامداد ـ  سیاسی ـ ۳/ ۱۶ـ ۲۲۰۵

مراسم تشیع جنازه زنده یاد نظام الدین تهذیب 

 

مورخ هفتم ماه می ۲۰۱۶ 

جنازه مرحوم نظام الدین تهذیب طی مراسم خاص وبا عظمت با شرکت صدها تن از هوادارن ، دوستان واقارب مرحومی ومشارکت هیات عالیرتبه سفارت افغانستان مقیم لندن در آرامگاه «کارپنتر پارک » لندن به خاک سپرده شد.پس از ادای نماز جنازه، مراسم و داعیه با پیکر مرحومی برگزار گردید.متعاقبآ مراسم خاکسپاری به راه افتیده وپس از اتحاف دعا وطلب آمرزش به روح مرحومی ، زنده گی نامه متوفا بوسیله محمد عارف عرفان به خوانش گرفته شده وپیرامون زنده گی سیاسی واجتماعی وکار وفعالیت ومبارزات طولانی ودادخواهانه فقید نظام الدین تهذیب روشنی انداخته شد.   ( متن زنده گینامه ضمیمه است ) 

سپس محترم سید اکرام پیگیرشخصیت سیاسی و از جمله پیشگامان نهضت ترقی خواه کشور به سخنرانی پرداخته وزوایای زنده گی سیاسی واجتماعی او را به بحث کشید، وخاطرات خویش را حول زنده گی سیاسی مرحوم برشمرد. 

متعاقبآ محترم نور وهاب سپاند پیرامون شخصیت مرحومی صحبت نموده و از نقش او در مبارزات وشکل دهی جنبش دادخواهانه کشوریاددهانی نمود. 

در تداوم مراسم پیام همدردی « جامعه حقوقدانان افغان در اروپا »  توسط محترم فیض محمد نوابی به خوانش گرفته شد. 

در ختم مراسم محترم فرید مل پسر ارشد زنده یاد نظام الدین تهذیب صحبت نموده وبه نماینده گی از فامیل مرحومی از حضور وشرکت دوستان درین مراسم اظهار سپاسگزاری نمود. 

 

زنده گی نامه زنده یاد نظام الدین تهذیب

 

 

با ادای احترام به تمامی جانباخته گان و رهروان راه آزادی ،صلح دموکراسی، عدالت وترقی اجتماعی ! 

دوستان عزیز؛ درین لحظات دردآلود باید گفت که اینجا سخن از سرگذشت مردیست از تبار انسانیت که در امر مبارزه به خاطر عدالت و دادخواهی، در دوستی ومعاشرت، در کار وفعالیت و در امر خدمات سترگ به میهن، در حوزه تقوا وپرهیزگاری، در فروتنی وشکیبایی  به طرز مستدام جوهر شریف خود را نشان داد. زنده یاد نظام الدین تهذیب انسان مهذب ، شخصیت فرهیخته وخرد ورز ،جسور وبی باک ، ایثار گرو فداکار و انسان بی مدعا و خدمت گزار راستین میهن بود. 

آری؛ اینجا سخن ازتابانیدن تصویر ملی ومردمی  مردیست که بیش از نیم قرن با تهی دستان جامعه هم نفس گردید وبهترین دوران عنفوان جوانی، سرور وخوشبختی  خویش را در راه  رهایی وخوشبختی مردم دردمند وستم زده جامعه هدیه داد وبا فوج بینواترین افراد جامعه همسفر شد وبه صدای رسا وفریاد آنها ولاجرم به حیث ناجی آنها درآمد و با استبداد ، ستمگری وبی عدالتی درآویخت . 

زنده یاد نظام الدین تهذیب به خاطر تحقق آرمان های بیکران خلق افغانستان، به خاطر عدالت،آزادی ، دموکراسی  وترقی اجتماعی وبه خاطر روشنگری و زدایش جهل وخرافات سال ها  درفش مبارزه را به دوش کشید وبا ایجاد وگسترش نهضت ترقیخواهانه، رسالت عظیم تاریخی خویش را انجام داد. نام جنبش دادخواهی به ویژه نهضت حوزه شمال کشور با نام نامی نظام الدین  تهذیب پیوند عمیق وگسست ناپذیرداشته ، او از معدود ترین ستاره های درخشان قلمرو مبارزه در شمال کشور بود. فقید نظام الدین تهذیب عضو کمیته مرکزی و ازپایه گذاران نخستین  کنگره موسس حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود. 

او از سخنوران ممتازو پرجاذبه زمان خود بوده و نقش او در سمتدهی و راه اندازی جنبش های اعتراضی ،تظاهرات ونمایشات خیابانی علیه جباران وستمگران مستبد وارتقای سطح روشنگری وخودآگاهی جامعه چه در شهر کابل وشمال کشوراظهر من الشمس است. 

شادروان نظام الدین تهذیب در تمامی عهد وپیمان ملی خود تا اینجا و آخرین ایستگاه حیات، ثابت ، سربلند وتزلزل ناپذیر باقی ماند.  

زنده گی او به حیث نسل پیشقراول وبالنده عصرش دارای فرازها وفرود های متعددی می باشد: 

زنده یاد نظام الدین تهذیب در ماه حوت سال ۱۳۱۲ خورشیدی در علاقه شلگر ولایت غزنی دیده به جهان گشود وتحصیلات ابتدایی خویش را در شهر کندز به اتمام رسانید، سپس برای تداوم  تحصیلات متوسط وثانوی شامل مدرسه ابوحنیفه گردیده و پس از اتمام موفقانه این دوره شامل فاکولته شرعیات دانشگاه  کابل شده وبا مدارج عالی آن دانشکده را به پایان رسانید . 

زنده یاد نظام الدین تهذیب در راستای خدمت به وطن در سال ۱۳۳۹ برای بار نخست در چوکات نظام  دولتی به وظایف سترگ ومقدس آموزگاری وتربیه نسل جوان میهن همت گماشت  والا سال۱۳۵۳ هجری شمسی در جایگاه شامخ معلم در لیسه های حبیبیه ، رحمان بابا، خوشحال خان ،هوانوردی ملکی وشپی لیسه، این وظایف را دنبال و محیط آموزشی وپرورشی را درعرصه فعالیت تعلیمی خویش بیش از پیش روشنایی بخشید. 

همچنان طی دوران این سال ها با حصول عضویت مسلکی وعلمی در انجمن دایرالمعارف آریانا وعضویت مسلکی به حیث کتاب شناس در کتابخانه کابل، مفتخر گردیده وخدمات اثرمندی رادر قالب این وظایف به انجام رسانیده و حدود ۳۵۷ اثر علمی را تدوین وآنرا به میراث گذاشت. 

زنده یاد نظام الدین تهذیب بنابر براستعداد وتوانایی های علمی خویش توانست تا دریچه های فرهنگی و ژورنالیزم را نیزگشایش بخشیده و در حوزه مطبوعات بستر لازم  را برای بیان دردها  و رنج های جامعه پهنا بخشد، چنانچه در تداوم سالهای ۱۳۵۳ الا ۱۳۵۵ زنده یاد نظام الدین تهذیب توانست تا موفقانه به حیث معاون مطبوعات ولایت کندز ومسوول جریده هفته نامه کندز ایفای وظیفه نماید. 

با استفاده از مزایای آموزش وتجارب مسلکی در عرصه قضا، او ساله ای چندی به حیث وکیل مدافع در شهر کندز نقش معینی ایفا نمود و باگره گشایی و دفاع از حق و حقیقت از اعتبار بایسته درآن بلاد در میان مردم برخوردار گردید. 

زنده یاد نظام الدین تهذیب در اوایل سال ۱۳۵۷ درست پس از تاسیس دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان در نخستین کابینه حکومت  به حیث وزیر امور سرحدات گماشته شد و پس از ایام کوتاهی باتبارز نمایش نقاد از جوسیاسی نظام واصحاب قدرت ، از اول حوت همان سال الی جدی ۱۳۵۸به حیث زندانی سیاسی روزگاری را در زندان پلچرخی بسر رسانید. 

در پایانی ترین ایام سالهای ۱۳۵۸ الی سال ۱۳۵۹ ، او در جایگاه سرپرست وزارت اطلاعات وکلتور، وسپس در مقام قاضی القضات جمهوری دموکراتیک افغانستان به طرز موفقیت آمیز ایفای وظیفه نموده وبا نو آوری های تجدد آمیزو تغییرسیستم های مدریتی به ویژه در عرصه قضا وتبدیل آن به نهاد ملی ومردمی با مظاهر روشن تقوا، پاکی وپرهیزگاری که عالیترین نماد پردرخشش شخصیت او بود، خدمات شایانی را بثمر رسانید . 

فقید نظام الدین تهذیب بخاطر تداوم پیوند ها وگسترده گی  روابط ملی با شهروندان کندز  که از خصایل و فطرت های طبیعی او ناشی می گردید،  از سال های ۱۳۶۹  الی ۱۳۷۱ خورشیدی در نقش سناتورمنتخب مردم کندز و رییس کمسیون دایمی علوم و فرهنگ مجلس سنای افغانستان خدمات شایسته و بایسته را برای میهن به ویژه موکلین خویش در دیار ولایت کندز به انجام رسانید. 

اوبنا برعهد پیمان های ملی و مردمی ، استقامت و پایداری وپاسداری از آرمان ها واندیشه های ملی ومردمی تا آن جا که میدان تنفس در کنار مردم در داخل کشوربرایش باز بود همردیف وهمسفر قافله زحمتکشان، دردمندان وفرودستان جامعه خود بود ودر کنار آنها می زیست اما دردمندانه خیزش طوفان های سیاسی وتنش های روزافزون اجتماعی که پیوسته اقلیم نا امیدی و زنده گی پرمخاطره را برای دادگران وروشنفکران دادخواه وترقی خواه جامعه شکل می داد دیگر برای اینگونه مردمان،شرایط خفقان آوری را شکل داده وآنها را وادار می ساخت تا به طرز مجبره راه مهاجرت را در پیش گیرند، چنانچه زنده یاد نظام الدین تهذیب نیز راه هجرت را برگزید ودر سال ۱۹۹۴ میلادیبه کشور بریتانیا پناهنده سیاسی شد ،اما برای یک لحظه ویک خطوه از آرمان های منتخب، ملی ومردمی ، از مبارزه در راه آزادی، دموکراسی ،عدالت وترقی اجتماعی عدول ننموده وبا حفظ بیماری های طولانی درفش دادخواهی را درخطوط متذکره به دوش کشیده ؛ وبا سرایش بانگ آزادی خواهی وترقی خواهی به حیث عالیترین نماد شخصیت فراملی ، فراقومی و فرازبانی  برای تهداب گذاری هسته های دادخواهی وترقی خواهی در میان اجتماع جامعه افغانان مقیم بریتانیا همت گماشت. 

باتوجه به چشم انداز سوابق کاری وبه ویژه با حفظ  پیشبرد کرسی قاضی القضات جمهوری دموکراتیک افغانستان که در دستان پاک او رهبری شد ،به جز میراث های بزرگ وکبیرمعنوی، در عرصه جیفه مادی جز چند جلد کتاب ، یک دانه عینک ویکدانه قلم  درین کره خاکی ،چیزی دیگری از روانشاد نظام الدین تهذیب  به میراث باقی  نمانده است . 

ناقوس مرگ او جلوه گاه غم انگیزی را در سراسر گیتی ترسیم کرد و صد ها پیام  همدردی ،غم انگیز، درد آلود واشک بار را به طرز کم سابقه وارد رسانه های جهانی نمود. سفر جان گداز او باری دیگر به جایگاه شکوه مندش در قلوب مردمان نمک شناس جامعه مان صحه گذاشت . 

دوستان عزیز ، باید با همه تلخکامی بپذیریم که دیگر زنده یاد نظام الدین تهذیب در میان مان نیست .آنجا که زنده گی به معدن معنا می رسد مرگ کلام آخر نیست .از زیر خروار ها خاک هم می توان در میدان رزم و طلب فتح و لبخند شرکت داشت .او بذری درین زمین افشانده است که همیشه سبز وجاویدان خواهد بود، بذرعدالت، بذر انسانیت ، بذر رهای وبذرآزاده گی  ! 

روحش شاد وخاطرش ماندگار باد!