گفت و گو با فواد سنیوره نخست ‌وزیر پیشین لبنان

 سنیوره می گوید: گروه‌های تروریست مسلح تحت عنوان « افغان‌ های عرب » به کشورهای ما سرازیر شده و خشونت و ترور را در کشورهای عرب گسترش دهند!

 فواد عبدالباسط ال سنیوره در ١٤اپریل سال ١٩٤٣، در شهر «صیدا» به دنیا آمد. او سیاست ‌مداری لبنانی است که دو بار به عنوان نخست ‌وزیر ایفای نقش کرد. سنیوره از افراد نزدیک به «رفیق حریری»، نخست ‌وزیر فقید لبنان و از شخصیت‌های برجسته جریان موسوم به ١٤ مارچ، است. در جریان ترور رفیق حریری و خروج نیروهای سوریه از لبنان، سنیوره نقشی مهم داشت و دولتش از یک حمایت بین‌المللی برخوردار بود. به دلیل برخی مشکلات معیشتی و سیاسی، طرفداران حزب ‌الله به مدت ١٨ ماه در برابر دفتر او در ساختمان نخست‌ وزیری تحصن کردند. با رییس‌ جمهورشدن  میشل سلیمان ، او از قدرت کنار زده شد؛ هرچند در ایتلاف ١٤ مارچ باقی ماند. با توجه به تحولات کنونی لبنان و احتمال نخست ‌وزیری دوباره  سعد حریری ، رییس حزب المستقبل و جریان ١٤ مارچ، احتمال دارد دوباره نقش سنیوره در لبنان برجسته شود. او متاهل و صاحب سه فرزند؛ یک پسر و دو دختر است. ـ الاهرام

پرسش: آیا نقش رییس ‌جمهور در لبنان، نقشی حاشیه‌ ای است و کمتر به آن بها داده می‌شود؟ کشور شما برای مدت تقریبا دو سال، رییس ‌جمهور نداشت، چرا هیچ اتفاقی روی نداد؟
سنیوره: کاملا برعکس، لبنان نظامی پارلمانی و دموکراتیک است که در آن به رییس ‌جمهور نقشی محوری و مهم در دو حوزه قانون ‌گذاری و اجرایی داده شده است. زیرا او در راس قوه اجراییه قرار داشته و بعد از تصویب مجلس، قوانین را تایید می‌ کند. به سختی می‌ توان تصور کرد لبنان بدون داشتن رییس ‌جمهور بتواند به یک ثبات لازم برسد. رییس ‌جمهور درواقع رییس دولت و نماد وحدت ملی کشور ماست. گرچه او باید یک مسیحی باشد، اما نقش او فراتر از این هاست و بین همه نیروهای ملی در داخل تفاهم ایجاد کرده و به‌ نوعی مسوول همگان است. ازهمین ‌رو باید از سوی همه گروه‌ها و طوایف مورد حمایت قرارگیرد تا بتواند یک رییس ‌جمهور قوی باشد و فرامینش بین همه نیروهای دیگر گوش شنوایی داشته باشد.
در لبنان رییس ‌جمهور را نماینده گان مجلس انتخاب می‌ کنند و باید دو سوم از نماینده گان به او رای موافق بدهند. به این‌ معنا که باید مسلمانان، دروزی‌ها و سایر گروه‌های جامعه از این نامزد حمایت کنند تا بتواند یک رییس ‌جمهور توافقی قوی باشد. انتخاب رییس ‌جمهور در لبنان امری ملی است و همه باید در آن مشارکت داشته باشند. این صرفا یک انتخاب طایفه ‌ای نیست و نمی‌ تواند به صورت معامله‌گری بین این یا آن گروه و از طریق تاخت ‌زدن این یا آن نامزد باشد.
پرسش: پس چرا این ‌قدرتناقض بین واقعیت و اصول قانون اساسی شما وجود دارد؟
سنیوره: درست می ‌گویید، آنچه در واقعیت جریان دارد، خلاف مطالبات اساسی یک جامعه دموکراتیک است و حتا قانون اساسی کشور ماست، چون هر نامزدی می ‌خواهد خودش را بر دیگران تحمیل ‌کند یا مثلا یک جریانی نامزد خودش را برسایر جریان‌ ها تحمیل می‌ کند یا یک جریانی در انتخاب نامزد جریان مقابلش کارشکنی می ‌کند و همین‌ طور وضعیت بدی به وجود می‌آید.
پرسش: میشل عون نامزد حزب ‌الله است. این حزب چطور به چنین گزینه‌ ای رسید؟
سنیوره: حزب ‌الله و میشل عون در بسیاری موارد با هم اتفاق ‌نظر دارند. این توافق نظر و عمل بین عون و حزب ‌الله به سال ٢٠٠٦ ترسایی و به ‌دنبال حملات اسراییل به لبنان مربوط می ‌شود. متاسفانه تحولات آن زمان کشور ما را بیش تر به سمت طایفه‌ گرایی برد و انتخاب رییس ‌جمهور به‌ جای این که دیگر یک کار ملی و مشترک باشد، به صورت یک اقدام فرقه‌گرایانه درآمد و فرقه‌های مختلف به زورآزمایی با یکدیگر برخاستند.

از سال ٢٠١٤ ترسایی  لبنان دچار خلا ریاست ‌جمهوری شد. بارها مجلس تشکیل جلسه داد، اما نتوانست رای لازم را برای حمایت از یک نامزد به دست آورد زیرا اعضای پارلمان وابسته به جناح‌ها و احزاب رقیب حاضر به مشارکت نبودند. آنها براساس تمایلات گروهی‌ شان مجلس را تحریم یا از حضور در مجلس خود داری می ‌کردند. به‌ این ‌ترتیب انتخاب رییس ‌جمهور که یک وظیفه ملی بود، به یک گروکشی گروهی و حزبی تبدیل شد و در نهایت نیز سرنوشت رییس ‌جمهور با سرنوشت تحولات منطقه‌ ای در خاورمیانه مرتبط و یک مساله ساده و داخلی لبنان به یک مساله پیچیده در سطح منطقه ‌ای و بین ‌المللی تبدیل شد. رفته ‌رفته این تصور برای ما به وجود آمد که تا رییس ‌جمهور آینده امریکا انتخاب نشود، ما هم رییس ‌جمهور نخواهیم داشت.
درسی که لبنانی‌ ها آموخته ‌اند.
پرسش: ولی کسانی طبقه سیاست‌ مداران لبنانی را متهم به آن می‌ کنند که حقوق ملت لبنان را نادیده گرفته و نیرو و توان آنها را در نزاع‌های گروهی و کوچک هدر می‌دهند؟
سنیوره: با توجه به خلا ریاست‌ جمهوری لبنان این برداشت درست است زیرا دولت کارش را نمی‌ کند. مجلس نمی‌ تواند به وظایف قانونی‌اش عمل کند و درکل کارهای قانون ‌گذاری و اجرایی تعطیل؛ و به این‌ترتیب کشور دچار یک رکود و رخوت می ‌شود. اگر این لبنانی‌ها از جنگ‌های داخلی گذشته درس عبرت نگرفته بودند، چنین شرایطی می‌ توانست دوباره منجر به انواع و اقسام نزاع‌ها و جنگ‌ها شود. البته همه گروه‌ها در لبنان مسلح نیستند. دراین ‌میان بعضی مثل حزب ‌الله قدرت نظامی بیشتری دارند. با وجودی که کشور ما در پرتگاه قرار داشت، اما مردم سعی کردند آرامش را در کشور حفظ کنند زیرا خطر خشونت‌ های متقابل می‌ توانست ‌تر و خشک را با هم بسوزاند. این البته درسی است که مردم ما به ‌خوبی آن را آموخته و دیگر هرگز حاضر به تکرار آن به هیچ قیمتی نیستند.
پرسش: بسیاری در لبنان نگران آن هستند که کشورشان تحت ‌تاثیر جنگ داخلی سوریه قرار گیرد؟
سنیوره: متاسفانه این نگرانی وجود دارد. برای همین امیدواریم هرچه ‌زودتر بحران سوریه خاتمه پیدا کند.
پرسش: می‌شود به ما بگویید بازیگران منطقه‌ای در لبنان کدام کشورها هستند؟ ایران، سوریه، عربستان و...؟
سنیوره: ایران نقش مهمی در کشور ما دارد و این نقش را حزب ‌الله ایفا می ‌کند. در گذشته سوریه نیز نقش بسیار مهمی داشت و حتا بازیگر اصلی در کشور ما بود، اما از این وزن کاسته شد هرچند دوباره سوریه امیدوار است که بتواند نقش گذشته خود را به دست آورد. عربستان ‌سعودی هم سعی می ‌کند نقش خودش را هرچند ضعیف داشته باشد به‌ خصوص از زمانی که درگیر دو بحران یمن و سوریه شد، نقش این کشور در لبنان تضعیف شد و این روند همچنان ادامه دارد.
پرسش: در چنین شرایطی مصر چه کمکی می ‌تواند به لبنان بکند؟
سنیوره: مصر در گذشته نقش مهمی در همبسته گی عربی داشت. شما می ‌دانید که چند حادثه از قرن گذشته تا اکنون موجب ازهم ‌گسیخته گی کلی جهان عرب شده است؛ یکی اشغال افغانستان از سوی روس‌ها که موجب شد شیاطین گروه‌های تروریست مسلح تحت عنوان « افغان‌ های عرب» به کشورهای ما سرازیر شده و خشونت و ترور را در کشورهای عرب گسترش دهند. دوم امضای توافق‌ نامه « کمپ دیوید » بود که مصر را از پیکره عربی جدا کرد ؛ و سوم انقلاب ایران در سال ١٩٧٩ ترسایی بود که بر همه کشورهای عرب تاثیری مستقیم یا غیرمستقیم داشت؛ و در آخر اشغال عراق از سوی امریکایی‌ها در سال ٢٠٠٣ بود که جهان عرب را وارد مرحله تازه‌ای کرد. همه این تحولات خلایی را در منطقه عربی به وجود آورد که هنوز کسی نتوانسته است آن را پر کند.
رابطه مصر با کشورهای عرب یک رابطه دوجانبه است؛ یعنی همان ‌طور که مصر به کشورهای دیگر کمک می ‌کند، خودش هم از این همبسته گی سود می ‌برد. مطمین هستم اگر مصر به مسوولیت‌های قومی خودش عمل کند، این خلا پر خواهد شد. آن ‌وقت ثبات و صلحی را که گروه‌های افراطی از کشورهای عرب ربودند، دوباره بازگردانده خواهد شد. من امیدوارم شیعیان عرب‌ تبار هم ما را در تحقق این آرزو یاری کنند.
  پرسش: منظور تان از شیعیان عرب ‌تبار کیست؟
سنیوره: اعراب مسلمان به شیعه و اهل‌ سنت تقسیم می ‌شوند. شیعیان نیز مانند اهل ‌سنت در بسیاری از کشورهای عرب زنده گی کرده و از حقوق شهروندی مساوی با دیگران برخوردارند. از کشورهای خلیج گرفته تا سایر کشورهای عرب، ما چنین بافتی را ملاحظه می ‌کنیم. توصیه من این است که حکومت ‌های عربی کاری کنند که شکاف‌ های قومیتی بین شیعه و سنی برداشته شود. آنها همچنین باید تمام عواملی را که موجب می‌ شود تا تصویری نامناسب از آنها در خارج منعکس شود از بین ببرند.
 ولی بحث شیعیان با ایران ارتباط پیدا می ‌کند؟
سنیوره: همیشه از سیاست ‌های عکس‌العملی بیم داشته و نسبت به آن هشدار داده‌ام. این‌ گونه سیاست ها ما را در یک کوچه تنگ قرار می ‌دهد و چشم‌ اندازهای باز را از ما می‌ گیرد. ما باید کاری کنیم که نزاع‌ های سیاسی به نزاع‌های مذهبی تبدیل نشود زیرا اگر جنگ بین شیعه و سنی درگیرد، دیگر امنیتی برای کل خاورمیانه نخواهد بود. این جهنمی فاجعه ‌بار است که باید درهایش را هرطور شده بست. شما نباید فراموش کنید که ایران یک کشور مسلمان و برادر ماست. این وظیفه ماست که روابط خوبی با ایران داشته باشیم. اعراب باید با ایران رابطه ‌ای مبتنی ‌بر احترام متقابل، برابری و عدم دخالت در امور همدیگر داشته باشند. شاید شما به این جنگ‌ها نگاه کنید و حرف مرا نپذیرید، اما این جنگ‌ ها موقتی و کوچک است. باید نگرشی درازمدت داشت.
پرسش: وضعیت کشورهای عرب را درحال‌ حاضر چگونه می‌ بینید؟ آیا واقعا بیداری عربی وجود دارد یا اینکه اعراب به ‌کلی از تاریخ خارج شده‌اند؟
سنیوره: وضعیت کنونی کشورهای عرب بر کسی پوشیده نیست؛ این وضعیتی تاسف‌ بار است. اکثر آنها درگیر آتش جنگ‌ های داخلی شده‌اند که از خارج برافروخته شده است. حتا این خطر وجود دارد که این یا آن رژیم عربی سرنگون شده یا کشورشان به‌ کلی تجزیه شود، به‌ طوری‌که دولت و هویت شان از بین برود. وقتی بین کشورهای عرب و رژیم اسراییل، بین ترکیه و ایران توازن قوا وجود نداشته باشد، اراده ملی و همبسته گی اعراب از بین می ‌رود. هر کشوری سعی می ‌کند در این شرایط فقط خودش را نجات دهد. امید می ‌رود که دست ‌کم  کشورهای عرب قادر باشند بر گروه‌های تروریستی غلبه کنند. اعراب همچنین توان آن را دارند که اصلاحاتی سیاسی و اقتصادی را در درون شروع کنند. آنها همچنین می ‌توانند گفتمان دینی ‌شان را اصلاح کنند و چهره درستی را از اسلام ارایه دهند. موسسه بزرگ الازهر می ‌تواند در این راه  کمک‌ های زیادی بکند.
پرسش: شما با «احمد ابوالغیط»، دبیرکل اتحادیه عرب، دیدار داشتید. در این دیدار چه مسایل جدیدی مطرح شد؟
سنیوره: دبیرکل جدید اتحادیه عرب طرحی روشن و کامل برای احیای نقش این اتحادیه دارد. من با خطوط کلی این طرح موافق هستم و امیدوارم موفق شود، اما آن چیزی که مرا آزار می ‌دهد، فقدان یک راهکار درست برای جلوگیری از دخالت‌های دیگران در امور اعراب است. اعراب باید یک قدرت نظامی مشترک داشته باشند تا جلو خطرها را بگیرد و اجازه ندهد دیگران در امور ما دخالت کنند. طرح ایجاد یک نیروی مشترک عربی در گذشته هم وجود داشت، اما به دلیل اختلافات اعراب باد هوا شد.
نقش روشنفکران
پرسش: شما تا چه حد به نقش روشنفکران عرب چشم دوخته‌ اید.

سنیوره: درحال‌ حاضر حاشیه‌هایی وجود دارد که یک روشنفکر عرب می ‌تواند از آن استفاده کرده و درازبین ‌بردن این حالت رکود فرهنگی اثر بگذارد زیرا این رکود فرهنگی به رکود آگاهی قومی و انسانی انسان معاصر عرب تبدیل شده است. کما اینکه منجر به تیره‌ شدن دیدگاه و اراده جمعی آنها شده ؛ و آنها را از همراهی با عصر جدید باز داشته است. با اطمینان ‌خاطر می ‌گویم که مصر و لبنان در ابتدای قرن بیستم توانستند یک رستاخیز فرهنگی وسیع را به وجود آورند که چهره جهان عرب را دگرگون کرد. آنها هنوز هم می‌ توانند در صورت حمایت سایر روشنفکران و متفکران و روحانیون عرب این رستاخیز فرهنگی را از نو به وجود آورند.
پرسش: به نظر شما جنگ داخلی در سوریه چه زمانی به اتمام می ‌رسد؛ آیا زمان پایان ‌دادن به این فاجعه انسانی نرسیده است؟
سنیوره: کسانی که به استمرار این جنگ دل بسته‌ اند، طرف بازنده آن خواهند بود زیرا استمرار این جنگ نه به‌ نفع سوریه، نه روسیه، نه اعراب و نه ایالات متحده امریکاست. استمرار این جنگ به معنای استمرار حضور گروه‌های تروریستی و فقدان بیشتر امنیت و ثبات در کل دولت‌های خاورمیانه و به معنای تجزیه و ازهم‌ گسیخته گی بیشترکشورهای عربی است. امروزه تروریسم به تجارتی بین‌المللی تبدیل شده است که فراقاره‌ایی عمل می‌ کند مانند آنفلوانزای پرنده گان. این اتفاق بعد از آن افتاد که جنگ در سوریه به این صورت درآمد و از دل آن ده‌ ها گروه تروریستی متولد شدند.
بنابراین به ‌نفع همه جهانیان خواهد بود که به این جنگ خاتمه دهند. آنچه امروزه در سوریه جریان دارد، بیانگر شکست امریکایی‌ها، روس‌ها و شکست جامعه بین‌المللی است. بخشی که علوی‌ها در آن ساکن هستند «سوریه مفید» خوانده می ‌شود که شامل لاذقیه، حلب و طرطوس می ‌شود که دارای اقتصاد به‌ نسبت غنی ‌تری است. با این‌ حال دولت‌های کوچک طایفه‌ ای راه‌ حل سوریه نیست. باید این کشور از نو احیا شود و دارای دولتی قانونی و مدرن باشد که جامعه را به‌ سوی دموکراسی هدایت کند. مساله ‌ای که برای من شگفت ‌آور است اینکه اعراب هر روز می‌ پرسند موضع امریکا چیست؟ موضع روسیه چیست؟ اما از خود نمی پرسند که موضع اعراب چیست؟/ روزنامه الاهرام

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۰۹۱۱

گـرداب یا نجـات

صمـد کارمنـد

پس از حوادث ١٩٩٢ما شاهد روی کارآمدن حاکمیت های مختلف بودیم ، آنانی که جهاد علیه روس ها و حاکمیت دموکراتیک خلق را مقدس می دانستند قدرت را تجربه کردند و جز جنگ داخلی و پی آمد های منفی و وحشت بار آن دیگر خاطره ی از خود به جای نمانده اند  ، دوران سیاه طالبانی که مشخصه برجسته آنان خشونت ، جهالت ، ترور و عقب گرایی بود ننگ و شرم تاریخ شد ، مداخله نظامی امریکا و متحدین ناتو منجر بر سقوط طالبان و ایجاد حکومت حامد کرزی و بعد هم حکومت وحدت ملی (غنی و عبدالله ) شد .

در چهارده سال اخیر فساد ، رشوت و اداره مافیایی در افغانستان نهادینه گردید، پدیده منفی قوم گرایی به اوج خود رسید ، برترگرایان بیش تر از پیش در فکر قدرت و ادامه حاکمیت خویش شدند ، جنگ و انتحار نه تنها که کم نشد بلکه با انتقال جنگ بر شمال ادامه آن افغانستان شمول شد و نیروهای طالب و داعش تقویه و بنیاد گرایی بیش تر از پیش گسترش یافت ، فرار و مهاجرت به خواست هرجوان و خانواده تبدیل و هزاران هموطن ما پناه جو و در شرایط سخت هجرت بسر می برند . زیر شعار آزادی ، آزادی را به گلوله بستند و انسانیت را بیگانه ی جوهر انسان ها ساختند . صاحبان زر و زور  را تقویه و قانونیت و عدالت اجتماعی را زیرپا کردند ، افغانستان را به طرف بیچاره گی ، ناتوانی ، بحران سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی کشانیدند و محتاج برای بیگانه گان .

می شود فهرست کلانی از کمبودها و نارسایی ها را قطار کرد و در نهایت به این نتیجه رسید که با وجود امکانات بزرگ مالی  و حمایت جامعه جهانی افغانستان هنوز هم نقطه تاریک ، بحرانی و نابسامان جهان می باشد .

در چنین شرایط ناهنجار و بحران آفرین برهر وطن پرست و خدمت گذار مردم و وطن وجیبه است تا متحدانه برزمد و مرحمی شود برای زخم های ناسور چهار دهه جنگ ، خشونت ، وحشت و ترور.

امید وخواست مردم به طرف نیروهای ترقی خواه ، دموکرات ، آزادی خواه و مردمان چیز فهم است. آیا این نیرو ها توان و حوصله و برده باری چنین خواست انسانی و بلند مردم را دارند ؟

پرسشی است دشوار و قابل دقت!

پس از سقوط حاکمیت ١٩٩٢ ترسایی نیروهای ترقی خواه ، وطن پرست و دموکرات به شکست سیاسی و تشکیلاتی مواجه شدند و خلای عمیق سیاسی در کشور حکمفرما  شد . یک تعداد به کشور های مختلف جهان و به خصوص اروپا و امریکا پناه جو شدند و بخش وسیع در وطن بدون امکانات مادی و معنوی باقی ماندند وما با لشکر بزرگ خاموش و بی تفاوت روبرور استیم ، لشکری که آزمون بزرگ را در امر خدمت به مردم و وطن سپری کرده اند اما امروز بی چاره و ناتوان .

در بیش از دو دهه ی گذشته بیش ترین توان و قدرت نیروهای ملی ، مترقی و دموکرات در آرایش دوباره ساختار های تشکیلاتی ، ادغام، رفتن به طرف وحدت  ، تصفیه حسابات گذشته ، زنده باد  و مرده باد سپری شد هنوز که هنوز است این ساختارها در چوکات لازم جای نیافته اند و ادغام و وحدت ها هم شکننده و بدون ثبات . خود خواهی ، خود محوری بعضی چهره های تاثیر گذار حلقات و ساختارهای حزبی و سازمانی مانع وحدت تشکیلاتی و کنار آمدن نیروهای ملی ، مترقی و دموکرات شد ، اکثریت رهبران جنبش دموکراتیک وترقیخواه هنوز هم تحت تاثیر حوادث سالهای ٩٢ گوشه نشینی نموده و خاموش اند و یا اصلاً دیگر علاقه ای برای ادامه ای رسالت تاریخی و وطنی خویش ندارند .

نیروهای ملی ، مترقی و دموکرات نه تنها که موثریت لازم را در روند سیاسی موجود افغانستان ندارند؛ بلکه خود شان به نحوه وسیله بازی های قدرت و ثروت شده اند و در ضمن دنباله رو حوادث. پیشاهنگی خویش را در جهت مسیرحوادث و رویداد های سیاسی و اجتماعی به نفع انسان سرزمین ما از دست داده اند و یا هم لنگ لنگان گام می گذارند . 

باید اعتراف کرد که به همان پیمانه که حکومت ها ، نیروهای تاریک اندیش و راست گرا در کمبودی ها و چالش های بیش از دو دهه اخیر مسوول و ذیدخل اند ؛ نیروهای ملی ، مترقی و دموکرات نیز شریک و جواب ده اند ، عدم حضور فعال نیروهای ملی ومترقی زمینه شد تا افغانستان بیشتر از پیش به بحران کشانیده شود .

خطرناک تر از همه رشد پدیده قوم گرایی ، زبان گرایی و برترگرایی است که با تاسف حتا در میان خانواده ها هم رخنه نموده و آرام آرام می خواهد مجموع جامعه را این مرض کشنده احتوا نماید ، نیروهای ملی ، مترقی و دموکراتیک  نه تنها کمترمانع این پدیده شوم می شوند ، بلکه عده افزار ترویج و تبلیغ آن شده و اگاهانه وطن را به سوی نفاق و بحران می کشانند .  

نیروهای ملی ، مترقی و دموکرات را نبود اندیشه و راه کرد های مثبت و فعال به منظور غلبه بر دشواری ها و چالش های موجود تهدید می کند ، بسیاری ها در پله های قدرت و سیاست های روز ، خود را ترازو می کنند درحالی که اگر اندیشه و راه کردهای ترقی خواهانه طرح و تنظیم و پابند به آن باشند دیگر لغزش ها و پله های رنگارنگ در کار نیست .

شرایط موجود کشور ضرورت همسویی ، همدلی ، همکاری ، اتحاد و عمل مشترک همه شاخه های حزب دیروز؛ و درمجموع نیروهای ملی ، مترقی و دموکرات را با حفظ استقلال تشکیلاتی و هویت سیاسی شان تحت یک چتر واحد هر چه بیشتر احساس می کند ، برای این امر مقدس ملی باید با تمام توان و نیرو اقدام ورزید و عملا از شعار به عمل وارد شد .

ما به هیاهو ، تکاپو ، حرکت ، بیداری ، زنده گی باهمی ، بینش نو و دگرگونی فرهنگی و فکری نیاز داریم .

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۰۸۱۱

اروپای جدید: ایتلاف برای شکست

سهیل جان ‌نثاری  

در سال ۲۰۱۰ ترسایی عراق رکوردی جدید ثبت کرد. فاصله‌ بین برگزاری انتخابات مجلس و تشکیل دولت ۲۴۹ روز بود. عراق کشوری تحت اشغال بود و دموکراسی نوپایی داشت.  با وجود همه‌ تلاش‌ها، تروریسم القاعده درعراق ادامه داشت. مهم تر از این، نظام فرقه‌ ای برپاشده بعد از اشغال عراق هم قدرت را بین فرقه‌های مختلف تقسیم می ‌کرد و مانع از شکل‌ گیری روالی عادی در تشکیل دولت می ‌شد

. اسپانیا تحت اشغال نیست. از بازگشت دموکراسی چهار دهه می ‌گذرد؛ با تروریسم روزمره مواجه نیست و نظام سیاسی مبتنی بر فرقه‌ها و قومیت‌ها ندارد.  با این ‌حال، شنبه ‌شب که بالاخره نخست وزیر رای اعتماد گرفت، از پایان کار دولت قبل و انتخابات ۳۱۵ روز می ‌گذشت. از سال ۱۹۷۸ ترسایی که قانون اساسی دموکراتیک اسپانیا تصویب شد، قدرت بین دو حزب اصلی کشور جا به ‌جا شده است. در انتخابات‌های سراسری از ۱۹۷۹ تا ۲۰۱۱ حزب چپ میانه‌ سوسیالیست* به همراه حزب اصلی راست‌ گرایی که حالا «حزب مردم »** نام گرفته است بین ۷۱ تا ۸۴ درصد آرای کشوری را به خود اختصاص داده بودند. در انتخابات دسامبر ۲۰۱۵ ترسایی دو حزب بزرگ کشور درمجموع به ۷.۵۰  آرا رسیدند و احزاب جدید، جوان و متفاوت به بیش از ۳۸ درصد آرای کشوری دست پیدا کردند. کرسی‌ها به نحوه‌ای تقسیم شد که هیچ حزبی نتواند به اکثریت لازم برای تشکیل دولت برسد. بعد از ماه‌ها مذاکره بی‌نتیجه، در ماه جولای امسال اسپانیایی‌ها دوباره به پای صندوق‌های رای رفتند و‌گرچه نتایج تغییر اندکی کرد، اما باز هم هیچ حزبی به اکثریت مجلس ۳۵۰ نفره نرسید. حزب راست ‌گرای مردم ۱۳۷ کرسی و حزب چپ میانه سوسیالیست به ۸۵ کرسی رسید. بعد از چهار ماه مذاکره بی ‌نتیجه، درنهایت گروهی از کادر رهبری سوسیالیست‌ها کودتایی درون‌حزبی علیه رهبر حزب ترتیب دادند و اعلام کردند در جلسه‌ رای اعتماد «ماریانو راخوی» رای ممتنع می ‌دهند تا دولت تشکیل شود. به ‌این‌ترتیب، آقای نخست‌ وزیر با رای مثبت نماینده گان حزب مردم و حزب نوپای « شهروندان »، رای ممتنع اکثریت اعضای حزب سوسیالیست و برخلاف رای حزب چپ رادیکال « پودموس » در کرسی نخست ‌وزیری ماند. احزاب بزرگ در حفظ قدرت پیروز شدند اما این پیروزی ‌ای شکست‌آمیز بود. کودتای درونی حزب سوسیالیست و همکاری ‌اش برای ادامه‌ کار نامحبوب ‌ترین دولت دوران دموکراتیک اسپانیا، سبب سقوط شدید این حزب در نظرسنجی‌ها شده است. حالا حزب چپ رادیکال پودموس است که دومین حزب بزرگ کشور است و با رای مخالف به دولت جدید از همین‌ حالا بدل به اپوزیسیون اصلی راست ‌گرایان اسپانیایی شده است. این رویداد شگفت آوری نیست. مشابه همین روند در دیگر کشورهای اروپایی هم در حال رخ‌ دادن است. احزاب بزرگ سنتی در کشورهای زیادی با افولی قابل توجه مواجه و در مواردی مجبور به همکاری با یکدیگر شده‌اند. نزدیکی هرچه بیشتر این احزاب به یکدیگر (و بالطبع به میانه‌ مختصات سیاسی) سبب ایجاد فرصتی طلایی برای شکل‌ گیری و رشد احزاب جدید و رادیکال شده است. اروپا از دسامبر وارد دورانی پرتلاطم از انتخابات‌های متوالی خواهد شد.

در روز چهارم دسامبر اتریشی‌ها رییس‌ جمهور جدیدشان را انتخاب می کنند. چه کاندیدای راست افراطی پیروز این انتخابات شود و چه رقیب اش از حزب « سبزها» به ریاست جمهوری برسد، این اولین‌ بار در تاریخ اتریش پس از جنگ جهانی خواهد بود که رییس‌ جمهور کاندیدای دو حزب بزرگ نیست. در همان روز رفراندوم قانون اساسی در ایتالیا برگزار خواهد شد و اگر مطابق پیش ‌بینی‌ها موضع دولت شکست بخورد، می ‌شود انتظار داشت جنبش‌ اعتراضی « پنج‌ ستاره » بیش‌ازپیش رشد کند. حالا به نظر می‌ رسد دولت بعدی ایتالیا را نه راست‌ها و چپ‌های معمول، که این جنبش پوپولیستی مخلوط از راست و چپ و میانه تشکیل خواهد داد. در ماه اپریل نوبت فرانسوی‌هاست که در انتخابات شرکت کنند. عملکرد ضعیف « فرانسوا اولاند» و نارضایتی گسترده از او سبب شده است نامزدهای مطرح حزب سوسیالیست در همه نظرسنجی‌های ماه‌های اخیر حتا راهی به دور دوم انتخابات هم پیدا نکنند. رقابت فرانسه نه بین احزاب کلاسیک راست و چپ، که بین حزب راست میانه و راست افراطی «مارین لوپن» انجام خواهد شد. گل سرسبد انتخابات‌های پیش ‌ِرو در اروپا، انتخابات المان در سال آینده خواهد بود. المان بعد از جنگ جهانی دوم نماد ثبات و موفقیت بوده است و در بحران اقتصادی و مالی جهانی هم برعکس اکثر کشورهای اروپایی، با بحران جدی ‌ای مواجه نشد، اما احزاب بزرگ المانی هم در بدترین جایگاه ۷۰ سال گذشته‌ شان قرار گرفته ‌اند. سوسیال ‌دموکرات‌ها و دموکرات‌ های مسیحی‌ که روزی ۸۰ درصد آرا را به خود اختصاص می ‌دادند اکنون در بعضی نظرسنجی‌ها تا ۵۰ درصد هم سقوط کرده‌اند. در مناظره‌ انتخابات قبلی، وقتی رهبر سوسیال ‌دموکرات‌ ها به انتقاد از سیاست‌های میرکل پرداخت، خانم صدراعظم جوابی کوبنده داشت: شما به همه سیاست‌ها رای مثبت دادید. رای ‌دهنده‌های المانی با میرکل موافق هستند و ترجیح می‌ دهند به راست و چپ افراطی رای دهند تا جایگزینی واقعی برای «طبقه‌ سیاسی المان » باشند. این واقعیت جدید اروپاست و تا زمانی که احزاب سنتی معروف به راست و چپ میانه ترجیح می ‌دهند برای حفظ قدرت در میان طبقه‌ سیاسی همیشه حاضر با همدیگر ایتلاف و اختلافات شان را به موضوعات حاشیه ‌ای محدود کنند، شاهد رشد احزاب افراطی خواهند بود./ شرق

* حزب سوسیالیست کارگری اسپانیا ( PSOE ) ـ بامداد

** PP

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۰۵۱۱

بازداشت رهبران و نماینده گان حزب دمکراتیک خلق ها درترکیه

 

 

شب گذشته منابع خبری در ترکیه اعلام کردند صلاح الدین دمیرتاش و فیگن یوکسک‌داغ  از رهبران موثرحزب دمکراتیک خلق‌ها، حزب مدافع کردها و ۹ نماینده دیگر این حزب در ترکیه بازداشت شدند. به گزارش خبرگزاری فرانسه از برلین  در پی بازداشت رهبران و نمایندگان حزب اصلی طرفدار کردها در ترکیه وزارت امور خارجه المان روز جمعه کاردار ترکیه را احضار کرد.

پولیس امنیتی ترکیه  دمیرتاش را در خانه‌ اش در جنوب شرقی دیاربکر بازداشت کرده است. او پیش از بازداشت در حساب کاربری خود در توییتر نوشته بود: «پولیس اکنون پشت در خانه من است».
رسانه های ترکیه گزارش کرده اند که بازداشت رهبران حزب دموکراتیک خلق ها و نماینده گان این حزب در پارلمان این کشور درپی حکم مقام های څارنوالی در ولایات کردنشین دیاربکر، شرناق، وان، حکاری و بین گول صورت گرفته است. به ادعای پولیس ترکیه، افراد بازداشت شده به دلیل این که حاضر نشده اند به پرسش‌ها ی دادستانی پاسخ دهند، دستگیر شده اند.

به گفته خبرگزاری فرانسه ، پس از آنکه مقامات ترکیه یازده تن از سران حزب دموکراتیک خلق را با اتهامات تروریستی بازداشت کردند، خدمات اینترنتی در این کشور به شدت کند شده است تا خطر واکنش های احتمالی به این بازداشت ها مهار شود.

نخست وزیر ترکیه امروز ادعا کرد بازداشت ده ها تن از نماینده گان طرفدار کردها در پارلمان این کشور اقدامی درست و در قالب بخشی از فرآیند قانونی مربوط صورت گرفته است .

این درحالیست که احزاب کرد ترکیه اعلام کردند که بازداشت های اخیر به معنای پایان دموکراسی دراین کشور است.
اردوغان در پی بازیابی امپراطوری عثمانی است

روزنامه « نیویورک تایمز» در مطلبی به رویکرد تهاجمی رجب طیب اردوغان پس از کودتای نافرجام درترکیه پرداخت و این پرسش را مطرح کرد که آیا دموکراسی ترکیه می تواند جلو زیاده‌ خواهی اردوغان را بگیرد.

به گزارش میزان  نویسنده این مطلب درآغازمی ‌نویسد الگوی رفتاری اردوغان پس از کودتا از یک الگوی قدیمی و آشنا پیروی می کند به این صورت که کودتا بهانه ‌ای می شود برای نابودی دشمنان واقعی و خیالی، دولت مردی که ادعا می کند در مقابل یورش دشمنان خارجی ایستاده گی می‌ کند، خواستار بازگشت به قلمروهای پیشین شده و رسانه‌های جمعی را سرکوب می کند.

نیویورک تایمز ضمن اشاره به اقدامات پساکودتای اردوغان از قبیل اخراج بیش از صدهزار نفر از مشاغل مختلف دولتی، بازداشت و زندانی کردن بیش از ۳۵ هزار نفر، تعطیل کردن ۱۳۰ رسانه و افزایش فشار به منتقدان داخلی می ‌نویسد: این پاکسازی وسیع در داخل ترکیه همراه با سخنان تحریک ‌آمیز اردوغان درباره قلمروهای ازدست‌ رفته امپراطوری عثمانی نگران‌ کننده است.

نویسنده درادامه می ‌افزاید اصرار ترکیه بر حضور در عملیات آزاد سازی موصل موجب دامن زدن به اختلافات فرقه ‌ای و مذهبی درمنطقه می شود.

وی با اشاره به اینکه اردوغان بارها به صورت رسمی اعلام کرده که خواهان تغییر سیستم حکومتی ترکیه از پارلمانی به ریاست‌ جمهوری است تا اختیارات ریاست ‌جمهوری افزایش یابد ادامه می دهد که امریکا و کشورهای امریکایی به شدت نگران هستند که اردوغان به کل از مسیر اولیه خود در سال ۲۰۰۳ ترسایی که برای نخستین بار نخست ‌وزیر ترکیه شد فاصله گرفته است.

نیویورک تایمز در پایان می ‌نویسد : کشورهای اروپایی و امریکا خیلی روشن بارها به اردوغان هشدار داده اند که پاک سازی های گسترده در ترکیه موجب آشفته گی اقتصادی و فضای کسب و کار در این کشور می شود و نحوه مقابله او با کودتای نافرجام باید براساس سنت های ترکیه مبنی بر آزادی بیان و ضداقتدارگرایی و در راستای بازسازی اعتماد جمعی مردم ترکیه باشد،  اما سوال اصلی این است که آیا اردوغان به این هشدارها گوش می دهد ؟ و یا هماهنگی ها یی در پشت پرده است؟  

پیش ازدستگیری رهبران حزب دمکراتیک خلق ها، ۱٣ تن از اعضای تحریریه روزنامه جمهوریت از جمله سردبیر آن و همچنین روسای مشترک شهرداری دیاربکر توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بودند. در حال حاضر نزدیک به ۳۰ تن از روسای شهرداری عضو حزب دمکراتیک خلق ها در زندان بسر می برند./ص م

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۰۶۱۱

تـروریسـم پاکستـانی، بخشی ازهـویت اسـلام ‌آباد

پاکستان در رقابت با هند و دخالت در افغانستان با تمام قدرت از کارت تروریسم بنیادگرا درقالب گروه‌های متنوع جهادی، ازجمله جماعت اسلامی، لشکر جهنگوی، طالبان و طیف گسترده و رنگارنگی از دیگر گروه‌های بنیادگرا برای تنظیم مناسبات خود در حوزه  جیوپولیتیک منطقه پیرامونی استفاده می‌ کند.

 

اردشیر زارعی ‌قنواتی

پاکستان به‌ عنوان کشوری که از زمان جنگ‌های انفصال از هندوستان، براساس منازعات قومی و مذهبی حوزه سیاست را تعریف کرد و در این راستا موقعیت و هویت خود را شکل داد تا امروز، با جامعه‌ای چند قطبی و تقریبا فروپاشیده، با مشکلات بزرگی مواجهه بوده است. به‌ همین ‌دلیل تروریسم بنیادگرا ازهمان ابتدای تشکیل واستقلال این کشور به یکی از ارکان اصلی قدرت در همزیستی با نهاد ارتش به‌ عنوان اصلی ‌ترین هژمون قدرت ملی آن‌ چنان گره خورده است که فعلا حتا تصور انشقاق در این دوگانه ضد دموکراتیک هم خارج از ذهن خواهد بود.
در اسلام‌ آباد برای شکل‌ دادن به زمین بازی در حوزه جیوپولیتیک منطقه به صورت سیستماتیک و علنی از کارت تروریسم بنیادگرا در برخورد با حوزه پیرامونی استفاده می‌ شود. از آنجا که این پدیده مخرب بخشی از قدرت سیاسی و  جیوپولیتیک این کشور در عرصه ملی و منطقه است، ناگزیر ریشه‌ های آن در عرصه ساختار ملی نیز هر زمان که لازم ببینند، دست به عملیات خواهند زد.

این که گفته می ‌شود پاکستان هیچ اراده‌ای برای مبارزه با تروریسم ندارد تا حدودی بحثی گمراه‌ کننده است، چراکه ساختار سیاسی ـ امنیتی این کشور با پدیده تروریسم به اندازه‌ای در هم تنیده است که تفکیک آن به ‌عنوان یک عامل مختل‌ کننده  سیستم، از اساس فرضی اشتباه خواهد بود. در ساختار سیاسی- امنیتی پاکستان، تروریسم اسلامی یک عامل « حاشیه» و موقعیت موردی نبوده و وضعیت «متنی» دارد که به‌همین ‌دلیل جداسازی آن از ساختار و نهاد قدرت امکان‌پذیر نیست.
حادثه تروریستی سه ‌شنبه ۲۵ اکتوبر به یک آکادمی پولیس را که منجر به کشته‌ شدن حداقل ۶۰ نفر و زخمی ‌شدن ۱۲۰ نفر دیگر در شهر کویته از توابع ایالت بلوچستان شد، باید در چارچوب شرایط ویژه پاکستان تحلیل کرد. این حمله به گفته جنرال  شیرافکن ، فرمانده قدای سرحدی، از سوی «لشکر جهنگوی» انجام گرفته است و تنها چند ساعت بعد، سایت «اعماق» از رسانه‌ های وابسته به داعش عکس هر سه مهاجم انتحاری این عملیات را منتشر کرد و این گروه مسوولیت آن را به عهده گرفت.  تناقض دراطلاعات مقامات ارشد نظامی- امنیتی پاکستان و ادعای گروه تروریستی داعش هرچند قابل بحث است، ولی به ‌لحاظ درهم‌تنیده گی و ارتباط تنگاتنگ گروه‌های تروریستی موجود در پاکستان چندان نباید تعجب‌آور به حساب‌ آید. همان‌ گونه که درباره گروه تروریستی « القاعده» قبلا اتفاق افتاد و این گروه از موقعیت یک تشکیلات بسته تروریستی به یک موقعیت درعرصه جنبش اجتماعی بنیادگرا ارتقای وضعیت یافت، امروز نیز داعش تبدیل به یک «برند» الترناتیف در ساختار تروریسم جهادی شده است. به همین دلیل در چنین حوادثی حمله‌ کننده گان هم‌ زمان می‌ توانند جایگاهی در چند گروه را به‌ طور هم‌ زمان داشته باشند و این تناقض موضوع مهمی در عرصه تحلیل و درک رخداد نخواهد بود.
از طرف دیگر، تمرکز نهادهای امنیتی ملی و بین‌المللی روی داعش به صورت یک گروه مستقل و تفکیک آن از پدیده بنیاد گرایی هم میزان مهار و سرکوب آن را کاهش داده و هم با فروکاهیدن «علت» به سمت «معلول»، معیارهای دوگانه‌ ای را وارد عرصه مبارزه با تروریسم می‌ کند که تنها تاثیر «کمّی» بر جای خواهد گذاشت.
هم ‌اکنون پاکستان در رقابت با هند و دخالت در افغانستان با تمام قدرت از کارت تروریسم بنیادگرا درقالب گروه‌های متنوع جهادی، ازجمله جماعت اسلامی، لشکر جهنگوی، طالبان و طیف گسترده و رنگارنگی از دیگر گروه‌های بنیادگرا برای تنظیم مناسبات خود در حوزه  جیوپولیتیک منطقه پیرامونی استفاده می‌ کند. چنانچه میزان حملات تروریستی از درون خاک پاکستان با حمایت سازمان اطلاعات ارتش ( ای اس ای ـ بامداد) به منطقه کشمیر، تحت کنترول هند، از میزان برخورد آشکار نظامیان دو کشور هم به مراتب بیشتر است.
درباره افغانستان نیز بنا به اسناد و شواهد موجود و حتا اظهارات صریح رهبران کابل، بقا و حیات طالبان وابسته گی سازمانی به نهادهای نظامی و امنیتی پاکستان دارد و حتا گفته می‌ شود« شورای کویته »  طالبان به‌ عنوان تشکیلات رهبری این گروه، تحت حمایت امنیتی جنرال‌های ارتش پاکستان به صورت کاملا آشکار، جلسات خود را برگزار می ‌کنند. حتا این ارتباط متقابل ارتش با گروه‌های تروریست هم‌ اکنون تا آنجا آشکار است که امریکایی‌ها برای ترور« بن‌لادن »، رهبر و بنیان‌ گذار القاعده در یک عملیات پیچیده کماندویی توانستند با اخلال در سیستم حفاظتی ارتش، با حمله به منطقه «ابیت‌آباد» در چندکلیومتری پایگاه اصلی ارتش در پیشاور او را غافلگیر کنند. اینکه چه گونه کسی مثل بن‌لادن که تحت تعقیب تمام سازمان‌های بزرگ جاسوسی و امنیتی جهان بود، به ‌راحتی در منطقه تحت کنترول ارتش پاکستان با محافظان خود زنده گی می ‌کرد، نه ‌تنها معما نخواهد بود که نشان‌ دهنده همین ارتباطات دوسویه تروریسم با ارکان قدرت در پاکستان است.
حمله تروریستی اخیر به آکادمی پولیس در کویته نیز نه اولین مورد است و متاسفانه نمی ‌تواند آخرین مورد هم باشد، بلکه به‌جرایت می ‌توان گفت این حادثه شبیه یک بازی دوره‌ای فوتبال درچارچوب یک لیگ است. اما شاید این سوال پیش بیاید که وقتی این گروه‌های تروریستی درهمدستی با نهادهای نظامی و امنیتی پاکستان قرار دارند، پس چرا به قرارگاه‌های پولیس حمله می ‌کنند؟

با توجه به شناختی که از ماهیت تروریسم جهادی و اصولا ذات بنیادگرایی درموقعیت گروه‌های ستیزه‌ جو وجود دارد، هر زمان که شریک آنان در ساختار قدرت بخواهد به هر دلیلی سهم آنان را از کیک قدرت کم کند، یا شاخه‌هایی از این طیف را زیرفشار قرار دهد، به تجربه ثابت شده گروه‌های جهادی نیز قدرت خود را به رخ « شریک قافله و دزد کاروان» هم خواهند کشید. به‌ همین ‌دلیل این حوادث تروریستی که یک طرف آن جهادی‌ها و طرف دیگر نهاد های نظامی- امنیتی پاکستان هستند، خارج از قاعده مبارزه با تروریسم یا حملات تروریستی، برای برهم‌ زدن ثبات کشور بوده و بیش تر درچارچوب تسویه‌ حساب‌های درونی برای تنظیم مناسبات جدید انجام می  ‌گیرد. تا امروز رابطه نهاد قدرت در پاکستان با تروریسم بنیادگرا در همین چارچوب مفهوم عینی داشته است و تا زمانی که گسست قطعی بین این ساختار معیوب و تروریسم جهادی انجام نگیرد، تغییرات اساسی در این معادله انجام ‌پذیر نخواهد بود. اصولا پاکستان در وضعیت فعلی نمی ‌تواند امیدوار به ریشه‌ کنی تروریسم در عرصه ملی خود باشد و در خوش‌بینانه‌ ترین حالت تنها می ‌تواند به منطق مهار نسبی این پدیده مخرب فکر کند. پاکستان در تجربه تاریخی خود به خوبی می‌ داند بازی با کارت تروریسم بنیادگرا یک بازی یک‌ طرفه نخواهد بود و هم اکنون باید بین «همزیستی در شراکت» یا «گسست» با این پدیده، دست به انتخابی سخت بزند./ شرق

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۰۳۱۱