زنان افغانستان ، سنت و تبعیض جنسیت
زرغونه ولی
١- سنت چیست ؟
نا برابرى جنسى که از شروع تاریخ بشریت تا امروز افراد جامعه را همرایى مى کند؛درزمان هاى مختلف شرایط فرهنگ در تغییر بوده است واین نا برابرى هاى جامعه از یکی به دیگری منتقل شده است.
دانشمندان، هچو(ایوت، پاملا،۱۳۷۶،ص۴۹). الپرت نابرابری جنسی و تبعیض اجتماعی زن درجامعه مردسالار را تحت تاثیر عوامل فرهنگی و خانواده گی مى بیند زیرا فرد را کاملاً محصول شرایط اجتماعی می داند. (الپرت،۱۹۵۴). حال با توجه به نظریات دو صاحب نظر که در یک جامعه غربی معتقد اند ادعای قوانین در آن دو جوامع به این است که تبعیض علیه زنان وجود ندارد می بینیم که در عمل نابرابری جنسیتی وجود دارد و تابع فرهنگ جوامع است.
به این اساس نابرابرى جنسى که در کشور ما ریشه ژرف و عمیق دارد با روح مردم ما با خون و رگ آنان عجین است و بصورت قطعآ بنیاد این نابرابرى روز تا روز و بیشتر از پیش رشد و توسعه مى یابد.
در جامعه اى که مردم ما زنده گى دارند ادامه زنده گى در خلا سنت و مدرنیته معلق است و فرد نمی ىتواند با نابرابرى که با خشم در عمق ابعاد این جامعه جاگزین است بیشتر در مقاومت بپردازند ومبارزات نهادهاى مدنى هم چندان تاثیر بیشتر ندارد زیرا:
در کشور ما بیشتر زنان و مردان در تقابل همدیگر قرار دارند و کمرنگى زنان و مشارکت های اجتماعی شان بسیار درسطح پایین و ناچیز قرار دارد، حتا مکاتب دختران و پسران جدا است؛
- دختران در دوره کودکى به فروش مى رسند و به زنى مردان بزرگ سال داده مى شوند
- بیسوادى بیشتر زنان نسبت به مردان وغیره مشکلات که در بحث جا داده شده است
- ازدواج هاى جبرى؛
- حجاب و روپوشى زنان؛
- حاکمیت و تصاحب بى قید شرط زن توسط شوهر یا مردان خانواده بنام ناموس؛
- حق طلاق و حق اولاد بعد از طلاق (مردان)...وغیره مشکلات که تک شمارى این صفحه گنجایش انرا ندارد.
به این أساس در اغاز به معرفى سنت و تبعیض مى پردازیم
سنت و یا تبعیض در أصل دو معناى متغیر دارند ولى در تامین روابط اجتماعى افراد با هم در تنگا تنگ ارتباط مستقیم دارند .
فرهنگ یا سنت چیست؟
گر چه فرهنگ بیشتر از ٤٠٠ تعریف مختلف دارد؛ ولى در عصر اوستا فرهنگ چنین به معرفى گرفته شده است:
فرهنگ یا سنت از واژه (فر و هنگ) ترکیب شده است.
فر به معنای پیش و هنگ به معناى کشیده شده،یعنى پیش کشیدن یا فرا کشیدن است و یا : مجموع عنعنات، رسوم، مذهب حاکم در جامعه فرهنگ آن است.
وَیا در برخی تعاریف، فرهنگ دربرگیرنده ی اعتقادات، ارزش ها و اخلاق و رفتارهای متأثر ازاین سه، وهمچنین آداب و رسوم و عرف یک جامعه معین تعریف می شود. در گونه ای دیگر از تعاریف، آداب و رسوم شالوده اصلی فرهنگ تلقی می شود و صرفاً ظواهر رفتارها، بدون در نظر گرفتن پایه های اعتقادی آن، به عنوان فرهنگ یک جامعه معرفی می گردد.
و بالاخره در پاره ای دیگر از تعاریف، فرهنگ به عنوان « عاملی که به زنده گی انسان معنا و جهت مى دهد» شناخته می شود.
واما از دیگاه جامعه شناسی علمی: فرهنگ عبارتست ازمجموعه ای ارزش های مادی ومعنوی جامعه ی بشری که در جریان فعالیت اجتماعی ـ تاریخی آن ایجاد شده است. فرهنگ فعالیت خلاق انسان ها را برای بوجود آوردن این ارزش ها و نحوه ای کسب و انتقال آنها را نیز در بر می گیرد.
فرهنگ دارای دوجانب بهم پیوسته است: فرهنگ مادی و فرهنگ معنوی.
فرهنگ مادی عبارتست از مجموعه ی وسایل تولیدی، تکنیک، تجربه تولید وسایرارزش های مادی که یک جامعه در هرمرحله از تکامل تاریخی خود دراختیار دارد.
فرهنگ معنوی مجموعه ای دستاوردهای جامعه را در همه ی زمینه های علم و هنر و اخلاق و فلسفه ، ایده یولوژی سیاسی و حقوقی و مذهبى تشکیل می دهد.
( واژه های سیاسی و اجتماعی ـ مؤلف امیر نیک آیین )
تبعیض چیست؟
ـ تبعیض معیارهاى نا برابرى اجتماعى و موقیعتى میان أفراد جامعه مى باشد که افراد جامعه درتأثیرآن دارای حقوق مساوى نبوده وتحرک اجتماعى یکسان براى افراد درجامعه وجودندارد.
تبعیض انواع مختلف دارد مانند تبعیض جنسى، تبعیض مذهبى، تبعیض نژادى و تبعیض سنی که تبعیض ضد شایسته سالاری و گونه ای ستمکاری است.
گر چه تبعیض براى مرد و زن در جامعه و در مجموع مردم و یا افراد جامعه واژه نا خوش أیند وداراى محبث وسیعتراست؛ ولى موضوع بحث ما زنان است؛ دراین بحث نقش و تأثیرات سنت وتبعیض در جامعه ما را با زنان افغانستان در عرصه هاى مختلف اجتماعى ،اقتصادى،سیاسى موردارزیابی قرار مى دهیم.
تبعیض جنسیت در افغانستان
زنان کشور که سال هاست ازنداشتن حقوق مساوى رنج مى برند و متقبل درد ها و زخم هاى بیشتر ازجنس مخالف خود (مردان) مى شوند آنقدر آنان به بى رحمى مورد اذیت قرارمى گیرند که صفحات این دفترچه بیشتر گنجایش به تک شمارى آن را ندارد و بسنده نیست، ما مختصراً درمورد معلومات رایه کرده و به مثال هایی که از حقیقت زنده گى زنان در جامعه نشأت کرده، بسنده و اتکا مى نماییم و باید به سوال هاى پاسخ دهیم:
- چرا تعدادى بیشترین زنان افغانستان این یوغ زور و ظلم را به گردن نهاده و آن را به دوش مى کشند ؟
- چرا در کشور ما با زنان بیشتر به گونه ی سنتى و با شیوه و رسم عصر حجر، برخورد صورت مى گیرد؟
درابتدأ تطبیق سنت بیشتر بالاى زنان درجامعه سنتى ما بحث جنجال برانگیز و پردغدغه است ، در کشور سنتى ما فاصله بین زنان و مردان که شگاف بزرگ میان مرد و زن بشکل ژرف وعمیق بیشتر است؛ دو عامل دارد: منابع قدرت در « حوزه سیاسى »و حوزه « اقتصادى ».
طبق ایدیولوژى جنسى درجامعه ما بیشتراین دو حوزه به مردان تعلق مى گیرد و سهم زنان دراین دو حوزه ضعیف است.
از آنجایی که اقتصاد، بعنوان منبع درآمد، خود یکى از شاخص هاى مهم میان زن ومرد مى باشد أکثریت حتا بطورکل مى توان گفت درکشورما بیشترین حق تحصیل به مردان تعلق مى گیرد و زنان که بیش ترازهمه از نعمت سواد محردم مانده اند؛ خود یکى از مشکلات سنتى و تبیض میان زن و مرد در کشور را مى توان بصراحت مشاهده کرد. به این ملحوظ کرسى هاى پردرآمد و چوکى بلند در تمام عرصه ها سیاسى،اجتماعى ،اقتصادى و فرهنگى به مردان تعلق
دارد که مردان عواید بیشتر بدست مى اورند که این برخورد ها وعدم نا برابرى اقتصادى و فرهنگى زنان و مردان را بمیان مى أورد. زیرا در قوانین کشور ما بیشتر اشتغال درعرصه فرهنگ و اقتصاد را حق مردانه دانسته ووظائف رایگان خانواده گى را حق زنانه مى دانند؛
ولى بطوررسمى و قانونى این حق به هر دو جنس تعلق مى گیرد در حالیکه درعمل اولویت
بیشترین و حتا همه شانسها در استخدام و فرصتهاى اقتصادى وفرهنگى به مردان تعلق دارد و تعیین مردان در پست هاى بلند و یا فراگیرى تحصیلات عالى ومسلکى بدون هیچ مخالفتى
قابل اجرا است. حتا اشغال زنان توسط شوهران( مردان ) که خودمحدودیت هاى جنسی را ببار مى أورد و میزان بیکارى،بیسوادى، مشارکت زنان دراجتماع درسطح نازل قرار مى گیردکه این همه یکى ازطرز وشیوه هاى برخورد قوانین وسنت حاکم درجامعه ماست که نابرابرى و خشونت علیه جنسیت زنان را در کشور بلند برده و ما شاهد صدهاخشونت علیه زنان استیم. ازلت و کوب گرفته تا قطع اعضاى بدن و سنگسار شان که متاسفانه مثالهاى بیشتر را با خود
داریم که از جمله مى توان قتل و سنگسار فرخنده ملگزاد توسط مردان در کابل ' گوش بینى
بریدن زرینه درولایت جوز جان ، سنگسار رخشانه در ولایت غور و هزاران دیگر در جمع گمنام ها مى توان نام برد.
بدبختانه سالهاى درازاست که زنان افغانستان با چنین نابرابرى ها دست به گریبان استند با
وجود تلاش هاى نهاد هاى مدنى در داخل و خارج از کشور روز تا روز خشونت علیه زنان
تبعیض درتمام عرصه هاى اجتماعى ،فرهنگى و سیاسى در جامعه ما ریشه عمیق داشته و
مبارزه علیه این پدیده منفور را محدود ساخته است.
با وجودهمه دشوارى ها تلاش نهادها با حمایت ملل متحد؛ هنوزهم زنان دراین قیدو بند نظام مرد سالاری استند و خشونت علیه زنان بشکل فاجعه بار ان ادامه دارد.
بنابرآن ما نمى توانم تبعیض را درکشور ما از سنت جدا سازیم. زیرا بنابرعوامل ذکر شده وَیا هم بیشترین عوامل دیگر که کنجایش این بحث را ندارد با هم پیوند مستقیم دارد وتا زمانیکه کشوراز شکل سنت محکوم وفلاکت بار کهنه نجات نیابد تبعیض بشکل وحشتبار در ان جامعه
با قوت خود باقى خواهد ماند.
راهکار ها در زمینه نقش مساویانه زنان و مردان در جامعه چیست؟
در قدم اول تصویب و تطبیق قوانین کشور در زمینه ی برچیدن بساط شگاف موجود جنسیتى در موارد مختلف و اتخاذ تدابیر در موارد آتی:
- رشد و ارتقای دانش وسطح توانمندى زنان درعرصه هاى مختلف،علیه زنده گی تبعیض امیز؛
ـ ایجاد نهادهاى مدنى زنان و حمایت از تمام حقوق و ازادى هاى زنان در چوکات قانون؛ بمنظور تامین عدالت اجتماعى وعرضه کردن خدمات اجتماعى اعم از حق تحصیلات، حق ازدواج ، حق طلاق با حفظ حق اولاد، حق مشارکت حق اموزش و توجه جهت رشد استعداد هاى زنان در تمام بخش ها و غیره مى باشد.
نکات یاد اورى شده راهکارها و یا راه هاى بیرون رفت جهت تنزیل وضعیت بد خشونت بارزنان کشور ما مى باشد.
ولى از جانب دیگر با تطبیق راهکار بیشتر به مشکلات سنت کشور بر مى خوریم که تعدادى با وجود دسترسى با این حق نمى توانند از ان استفاده مؤثر نمایند. زیرا ممانعت هاى خانواده گى از سنت عقب مانده که به میراث مانده است و زیر نام عزت و غیرت بانوان خانواده را مورد خشونت قرار مى دهند واز مشارکت شان در اجتماع و فراگیرى تحصیلات واموزش مسلک جلوگیرى مى کند.
- توجه به بلند بردن سطح اگاهى تمام اقشار جامعه صورت گیرد تا مردان، زنان را بحیث شهروند متساوی الحقوق پذیرفته و آنان را برابر با خود دانسته و قبول نمایند.
ـ نقش رسانه ها، نهادهاى مدنى در اموزش و اگاهى شهروندان وهمچنان از طریق همین رسانه ها نقد سیاستهاى ارگانهای دولتى و قوانین نافذ که زن را در جامعه بنام جنس دوم می پندارند؛ این نقد ها و اعتراض هاارزنده است.
ـ وهمین طور نقش قانون گزاران و ملل متحد با فشارها و حمایت هاى بین المللى در راستاى
رفع تبعیض جنسى قابل لمس و مؤثراست و وظیفه دارند تا درهاى بسته را در روى بانوان بازکنند و زن توانایى و صلاحیت پا بیرون گذاشتن را بدون اجازه شوهر و یا مرد فامیل داشته باشد و این حق انسانى را از ان ایشان سازند تاجهت فراگیرى اموزش و تبارز استعدادهاى شان در جامعه و پرورش و سهم شان در اجتماع وحمایت خود بانوان از همدیگر شان مجال فعالیت خلاق را داشته و راه را برای رشد آتی آنان باز سازد.
زیرا بیرون رفتن بانوان از خانه و سهم شان در اقتصاد، اجتماع، اموزش و معرفى واستخدام شان در بازارکار ؛ یکى از مهمترین راه رسیدن به حقوق مشروع شان است.
ـ زنان جامعه باید خود به دنبال قوانین شفاف درپیوند با توانمندی های خود و سیستم حاکم با استفاده این توانمندی ها باشند درغیر آن حق داده نمى شود حق باید گرفته شود که نقش خود زنان جهت دستیابى به حقوق شان ارزنده است.
هموطنان عزیز!
امید وار استم این مقاله که از تجارب و کار با زنان جهت استفاده ی شما عزیزان تهیه شده مورد استفاده سود مند تان قرارگیرد.
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۸ـ ۰۷۰۳
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
Copyright ©bamdaad 2018
عشق امریکایی به « اسلحه » و « قانون اساسی » کهنه
اردشیر زارعی قنواتی
امریکا همچنان در گروگان « قانون اساسی» و منافع ابرشرکتها برای تصحیح سنتهای غلط و فاجعه باری قرار دارد که سالانه قربانیان آن حتا از جنگهای این کشور در خارج از کشور هم بیشتر است. به عقیده محافظه کاران این کشور چون این قانون اساسی مقدس است؛ پس اصل « آزادی حمل» و «حق مالکیت » اسلحه که در متمم دوم قانون اساسی بر آن تأکید شده، حق « مالکیت سلاح » نیز همان گونه مقدس است. بههمین دلیل امریکا به عنوان کشوری که شیفته اسلحه است و تا قبل از فاجعه دبیرستان « مارجری استونمن داگلاس» شهر پارکلند در ایالت فلوریدا، در نظرسنجیها تنها ٥٢ درصد از مردم خواهان محدودیت در قوانین مربوط به حمل و مالکیت سلاح بودهاند، همیشه تحت فرهنگ غالب و رسانه های تحت نفوذ لابی اسلحه (ان آر ای) قرار داشته اند. طبق معمول نیز بعد از بروز هر فاجعه ای به ویژه زمانی که گریبان کودکان را می گیرد، ازجمله کشتار مدرسه « سندی هوک» در دوره ریاست جمهوری باراک اوباما افکار عمومی تحت تأثیر شرایط عینی شاخصهای نظرسنجیها تغییر میکند، چنانکه بعد از کشتار چهارشنبه دو هفته پیش فلوریدا هم نظرسنجیهای جدید نشان میدهد که هم اکنون حدود ٧٠ درصد از مردم با اعمال محدودیت درباره مالکیت و حمل سلاح موافق هستند.
موضوع سلاح در امریکا ریشه در فرهنگ و تمدن ٥٠٠ ساله این کشور دارد که اسلحه رکن اصلی برای شکل بخشی به دولت- ملت امریکایی شده است و به ویژه ایالتهای میانی و محافظه کار با بافت کشاورزی به دلایل متفاوت به سلاح وابسته بوده و لابی « انجمن ملی تفنگ امریکا» نیز یکی از تامینکننده گان اصلی کمپینهای انتخاباتی ریاست جمهوری و نماینده گان کنگره در جناح جمهوری خواهان است. فاجعه قتل عام مکتبی در فلوریدا در روز چهارشنبه، ١٤ فبروری که ١٧ دانشآموز کشته شده، به وسیله یک جوان ١٩ساله و اخراجی از همین مکتب انجام شد و دوباره افکار عمومی این کشور را مانند زمان وقوع فاجعه مکتب سندیهوک به لرزه درآورد. هرچند زیر فشار همین افکار عمومی دونالد ترامپ، رییس جمهوری راست افراطی و نزدیک به لابی حامیان اسلحه، مجبور شد پیشنهاد سنِ داشتن اسلحه را از ١٨ سال به ٢١ سال و همچنین بررسی سوابق روانی دارنده گان اسلحه را مطرح کند؛ اما بلافاصله این پیشنهاد از طرف ( ان آر ای) رد شد و به نظر می رسد بعد از فروکش کردن این موج دوباره در برهمان پاشنه سابق بچرخد. آنچه ابعاد ماجرا را بیشتر و خطرناک تر می کند، تهیه قانونی یک وسیله مکمل به نام « بامپ استاک » است که می تواند سلاح نیمه اتوماتیک را به یک سلاح اتوماتیک با قدرت بالا تبدیل کند؛ چنانکه در فاجعه لاس وگاس به وسیله استیفن پداگ، که به قتل ٥٨ نفر منجر شد و در مورد اخیر هر دو ضارب برای کشتار بیش تر از این وسیله هم استفاده کردهاند. آنچه امروز برای جامعه امریکا مهم است، چگونگی برخورد دولتمردان و نماینده گان کنگره درباره این وضعیت و حتا اصلاحات ناچیز پیشنهادی ترامپ دراین باره خواهد بود؛ اما نکته جالب تر آنجاست که به موازات تعمیق و تشدید اعتراضات به متمم دوم قانون اساسی درباره آزادی حمل و مالکیت اسلحه جدا از مخالفت ( ان آر ای) رییس جمهوری امریکا پیشنهاد دیگری را هم چاشنی این خلاقیت خود می کند که نشان می دهد « وداع با اسلحه » در امریکا تنها یک خیال واهی است. ترامپ در چند دیدار و سخنرانی می گوید: « ضمن اتخاذ تدابیر دیگر، به معلمان داوطلب آموزش به کاربردن سلاح داده شود و آنان را مسلح کنند تا خود به مقابله با تیراندازان احتمالی به مدرسهها بپردازند». این در حالی است که اکثریت معلمان امریکا و ازجمله ریک اسکات، فروماندار فلوریدا، به شدت با این پیشنهاد مخالفت کرده و گفته اند « مسلح سازی کادر آموزشی» راه حل نیست و وظیفه حفاظت از دانشآموزان و شهروندان برعهده پولیس است.هم اکنون مأامور حفاظت از مدرسه اسکات پترسون از کهنه سربازان امریکایی، به دلیل کوتاهی در انجام وظیفه به شدت تحت فشار قرار دارد و حتا ترامپ نیز با تمرکز بر نقش او ضمن بزدل خواندنش گفته است: «اگر او (یعنی ترامپ) در این مدرسه بود، حتا اگر سلاح نداشت، به طرف محل وقوع حادثه میدوید».
این تصویر نشان می دهد وقتی فاجعه به تراژدی و تراژدی به کمدی تبدیل می شود، آن هم از طرف رییس جمهوری و فرومانده کل قوای امریکا، هرگز نباید انتظار تغییرات درخورتوجهی در وضعیت کنونی را داشت. تنها نقطه قوت مخالفان آزادی مالکیت و حمل سلاح، تلاش گسترده دانشآموزانی است که دیگر مدارس و مراکز آموزشی را نه تنها امن نمی دانند؛ بلکه به دلیل اینکه خود را در منطقه جنگی می بینند، گویا اینبار مصمم تر از پیش علیه لابی اسلحه به میدان آمدهاند. این جنبش اعتراضی قراراست در ٢٤ مارچ یک تظاهرات سراسری را در امریکا سازماندهی و برگزار کند که با توجه به نزدیکی به زمان برگزاری انتخابات کنگره می تواند اهرام فشار قدرتمندی علیه نماینده گان حامی لابی اسلحه درکنگره به حساب آید. این موضوع اساسی را هم نباید نادیده گرفت که امریکا به عنوان کشوری که همیشه در عرصه بینالمللی در حال جنگ است، نیاز به تقدس فرهنگ اسلحه دارد که بدون تردید تبعات منفی آن جامعه شهروندی این کشور را هم تحت تاثیر خود قرار می دهد.
بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۱۸ـ ۰۳۰۳
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
Copyright ©bamdaad 2018
ظاهرش ماند بکار با ثمر
گر نباشد در قفا چیزی دگر
طوریکه معلوم است پروژه پایپ لاین تاپی یا پروژه بزرگ اقتصادی انتقال گاز از کشور ترکمنستان به افغانستان ،پاکستان وهند بتاریخ ۲۳ فبروری ۲۰۱۸ ترسایی با حضور داشت هیاات بلند پایه ی دولتی چهار کشورافغانستان ، ترکمنستان ، هند وپاکستان در شهر هرات افتتاح گردید .خط این پروژه بدرازنای ۱۸۴۰ کیلومتر با عبوراز خاک افغانستان تا به سرزمین هند شامل بخش های انتقال گاز ،فایبر نوری ،خط آهن ،و پروژه های زراعتی می باشد که با احداث آن هزاران نفر از اهالی کشور صاحب کار واشتغال خواهند شد .
قراراست که سالانه ۳۳ ملیارد متر مکعب گاز مایع با استفاده ازاین پروژه از ترکمنستان صادر شود. بگفته منابع خبری وبه نقل از آمانوف رییس اجرایی پروژه در سال ۲۰۱۹ انتقال گاز به سرمایه ۲۰۰ میلیون دالرپیشبینی شده است وهمچنان بر طبق اخبار داخلی کشور سرمایه گزاری در مجموع پروژه تا به هشت میلیارد دالر میرسد.
آگاهان امور تطبیق پروژه را فرصتی برای بهبود امنیت در منطقه دانسته با این امید ، کشورهایی که از گروه های شورشی حمایت می کنند با تغیر رویکردهای سیاسی مشارکت اقتصادی را در پیش خواهند گرفت . به یقین که احداث پروژه بزرگ ، گام بزرگی در راه ساز و کار زیرساختار اقتصادی برای کشور جنگ زده افغانستان از اهمیت بسزایی برخوردار است که با رعایت اصول وموازین قبول شده بین المللی ،حسن همجواری ،احترام به حاکمیت ،تامین منافع متقابلاً مفید وعادلانه با اراده مشترک روی منافع مشترک در تامین صلح وامنیت، کشورها را باهم نزدیک وجنوب آسیا را به شمال وصل خواهد ساخت .
لازم به یادآوریست که طرح های بزرگ سیاسی واقتصادی ، دفاع از صلح جهانی و رفاه همگانی ، عادلانه و دموکراتیک ، ریشه درگذشته تاریخ کشورما داشته که برمبنای آن رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان و دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان با موضعگیری مثبت و ایفای نقش فعال در قبال صلح جهانی و اتخاذ سیاست همزیستی مسالمت آمیز ، حسن همجواری ،احترام متقابل وعدم مداخله ، کشورهای دورو نزدیک جهان وبخصوص همسایگان را سال ها قبل به تحکیم روابط دوستانه ،صلح ومصالحه و به جای جنگ به مشارکت اقتصادی فراخوانده وبه طوراکید کشورهای همسایه را بجای مداخله به مذاکره وهمکاری های ثمربخش اقتصادی دعوت کرده وحتا دربرابر مداخله ودسایس رژیم های خودکامه پاکستان و منطقه با خودگذری وفروتنی وپیش کشیدن دست دوستی مطابق به اصول وموازین بین المللی بارها به راه حل سیاسی مسایل افغانستان تاکید داشتند. ولی با دریغ که گروه های تندرو مذهبی با دریافت دالر وکلدارو همچنان وعده های نیل بقدرت سیاسی وبدلیل نداشتن صلاحیت واختیار مذاکره با دولت وقت ، جنگ نیابتی پاکستان ،ایران وحامیان غربی شان را تا بربادی کشوروجاری شدن جوی ها وحمام خون ادامه دادند . مال و نوامیس وطن را در زیر پای جرنیل های پاکستانی وسم ستوران تروریستان عربی و القاعده وطالب و به تعقیب آن داعش در معرض لیلام قرار داده افغانستان را به جولانگاه تروریزم بین المللی مبدل ساختند .
درحال حاضر برغم نگرانی های جدی به نسبت حضور گروه های مخالف ،آدمکشان حرفوی ، تروریستان پرتاب شده از خارج در مسیر خط پایپ لاین گاز، امید واری هایی بمنظورمنافع اقتصادی این پروژه برای چهارکشور زمینه تامین امنیت مشترک پیشبینی می گردد.
درین راستا حکومت غنی تلاش دارد تا حمایت مردم را بدست آورد . مردمی که بادستان خالی وبی دفاع همه روزه قربانی جنگ تحمیلی ونیابتی پاکستان وحامیان بزرگ بین المللی آن میگردند .اما با توجه به عمده بودن ابعاد وعوامل خارجی مسایل افغانستان ، نقش ونفوذ همسایه گان وقدرت های دیگر روی سرنوشت جنگ وصلح در ین کشور برجسته میباشد بگونه مثال:
ایالات متحده امریکا : با در نظر داشت موقعیت ژیوپولتیک افغانستان امریکا در راستای سیاست ژیواستراتیژیک خود درمنطقه بدنبال منافع خود می باشد. به نقل از گزارشنامه افغانستان « یکی از مولفه های ایجاد گروه تروریستی طالب بوسیله شرکت یونیکال دلتا آیل و آی اس آی با مجوز امریکا قاپیدن همین پروژه بود که میخواستند به قیمت رفتن هست و بود مردم افغانستان به آن دست یابند که شکست خورد . موضوع اساسی تر جنگ درحال وقوع وبزرگ در شمال افغانستان است که پروژه تاپی در گرو نتایج دیزاین همین جنگ است . روسیه و امریکا بیش از هر زمان دیگر در شمال افغانستان سوقیات کرده اند. »
همچنان طوریکه دیده می شود برغم حضور نظامی امریکا وناتو درافغانستان مسایل جنگ وصلح پیچیده ترگشته روز تا روز ابعاد گسترده را بخود می گیرد .و در زیرنظر امریکا ، ناتو و برخی نیروهای جهادی ، جنگ و نا امنی ،کشتار وحشت وحملات تروریستی بر زنده گی مردم سایه افگنده است زیرا شکست داعش در سوریه وعراق ، انتقال و جابجایی آنها درافغانستان همچون متمم گروه های طالب ، تروریست های عربی ، چچینی وپاکستا نی اوضاع را بدتر از گذشته ساخته ، مدارس و مکاتب را به آتش کشیده مردان را شهید و جوانان را بجنگ مجبور ساخته وکودکان را از درس وتعلیم محروم وزنان را به برده گی کشانده بگروگان میگیرند.
پاکستان : رژیم خونتای پاکستان از بدوتاسیس نکبتبار خود مطابق نقشه استعماری انگریزی ، با افغانستان سر دشمنی داشته و بخصوص از سال های حکومت محمد داود خان جنگ نیابتی غرب را با تجهیز و تمویل تند روان مذهبی زیر نام اسلام افغانستان را بخاک وخون کشاندند . و در ازای دریافت دالر وکلدار تمام زیر ساختارهای اقتصادی ، فرهنگی ومیراث پدران ونیاکان خود را به آتش و خون غوطه ور ساخته نوامیس کشور را در بازارهای پشاور به لیلام رسانده درخت هستی کشوررا از ریشه تا شاخچه وبرگ آن به آتش کشیده خاکسترش را جولانگاه عموم تروریستان وهابی واجیران پاکستانی ، چچنی والقاعده ، طالب وداعش ساختند حالا این رژیم های آزموده شده چگونه میتوانند دوست افغانستان شوند .
ایران : رژیم ملایی ایران پس از تحول سیا سی در آنکشور بیشتر از سه ملیون نفر از سکنه کشور ما را بنام مهمان در اردو گاه های مرگ تجهیز وبه جنگ افغانستان فرستادند و در تخریب زیر ساختار های اقتصادی و فرهنگی افغانستان از عمال زرخرید پاکستانی دست کم نداشتند . همین رژیم ملایی ایران بود که باتخریب بند وانهار کشورما مانع دوباره سازی بند سلما توسط عمال نوکرمنش خود گردید . همین رژیم ملایی ایران است که برغم دعوی اسلامیت نوجوانان وخورد سالان مهاجر افغانستان را از درس وتعلیم محروم ساخته برخلاف اصول وقوانین بین المللی واعلامیه جهانی حقوق بشر به جنگ یمن ، سوریه وعراق جبراً می فرستند واکنون بقرار خبر مورخ ۲۵ فبروری بی بی سی به نقل از یکی از قوماندان های نیروهای نظامی خارجی در کشورما که ایرانی ها درافغانستان طالب می سازند هنوزکه معلوم نیست که افتتاح پروژه یاد شده بمیل ایران باشد .
روسیه : اعزام قطعات محدود نظامی اتحاد شوروی سابق بنا بدرخواست دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان جهت خنثی نمودن دسایس وحملات دشمنان افغانستان صورت گرفته و پس از عودت آنها بکشور شان با گذشت بیش از دودهه جنگ با توجه به اوضاع جاری افغانستان بخاطر تامین امنیت و صلح وثبات درکشور همچنان نیازمند کمک های روسیه می باشد ودولت روسیه پیرامون درخواست کمک به افغانستان رایزنی دارد زیرا که گذشته از جنگ داخل کشور، اوضاع اطراف افغانستان نیز خطر ناک توصیف شده است .
برطبق تذکر قبلی به نقل از گزارشنامه افغانستان «روسیه و امریکا بیش از هر زمان دیگر در شمال افغانستان سوقیات کرده اند امکان ورود نیروهای روسی در شمال وجود دارد یعنی فورمول سوریه دراینجا قابل تکرار است .سوریه خط اول امنیتی روسیه حساب نمی شد اما مسیر مرزی آمو خط اول منافع داغ روسیه است .»
همچنان به نقل از منابع خبری تحت عنوان ( ۲۰ هزار جنگجوی « گرگ تنها » از آسیای میانه ) همزمان افزایش نگرانی از حضور داعش در افغانستان ، یک کار شناس امور تروریزم گفته است که حدود بیست هزار جنگجوی افراط گرا از کشورهای آسیای میانه مظنون اند به گروه های تروریستی منطقه بپیوندند .منابع خبری از قول اندری نوی کوف رییس مرکز ضد تروریزم روسیه به خبرگزاری تاس گفته است که این افراد بیش از همه با گروه های تروریستی داعش یکجا شده بعنوان حمله کننده های فردی وگرگ های تنها عمل میکنند .
طالبان : طالبان که با حملات انتحاری روزانه جان صدها هموطن بیگناه ما را میگیرند ومردم را در عزای عمومی قرار داده و آنها در خط اول تروریزم همقطار تروریستهای دیگرمانند القاعده وداعش ،عربها وچچینی ها بر ضد دولت و مردم افغانستان می جنگند همین طالبها بودند که از مجاهدین سربرون کرده ،داعش وگروهای تروریستی از بطن آنها ظهور کرد . گفته می شود که اخیراً یک گروه به اصطلاح جدا شده طالبان با اعلامیه تامین امنیت پروژه تاپی وخط لوله گاز را متعهد می شوند . قبل از همه با توجه به تجهیزات ومعشیت طالبان آیا این صلاحیت را دارند که بدون اجازه ولینعمت خود بدولت مفتخوار افغانستان بپیوندند ویا چند تا طالب در مقابل سیل تروریستان چگونه بتوانند امنیت۱۸۴۰ کیلومتر خط لوله گاز را متعهد شود همچنا ن با توجه به ماهیت وخصلت طالبان که در پروژه طالب سازی به ترویج مواد مخدره ، تخریب ، کشتار وسنگسار انسان آموزش دیده وبر ضد هستی وتمدن وفرهنگ عادت کرده اند پس چگونه درین راستا ترک عادت کرده بتوانند ؟
پیوستن یک گروه کوچک طالبان یاد آور تجاربی است که در زمان دولت دموکراتیک ومردمی برخی از گروه های مجاهدین به پروسه صلح آگاهانه و صادقانه می پیوست ولی تعدادی از گروه های مخالف دولت بغرض اکمال سلاح وتجهیزات وقتاً با کسب اجازه قوماندان بزرگ خود تاکتیکی بدولت پیوسته پس از اکمال وخرابکاری در شهر ها ، از راه آمده پس میرفتند . امید که پروسه پیوست طالبان بدولت چنین چیزی نباشد .
دولت افغانستان : بآنکه قوای مسلح افغانستان برغم کمبودات تجهیزات وسایل پیشرفته وتکنالوژی جنگی و معشیتی سربلندانه در سنگر دفاع وطن می رزمند ولی تناسب قوت های خودی و دشمن وضع جنگ را پیچیده تر ساخته بادرد ودریغ که جنگ تلفات قوت های دفاعی وملکی را در بر دارد . همچنان دولت افغانستان تا هنوز کدام برنامه خاص برای تامین امنیت خط لوله گاز را نداشته وکدام طرح پلانیزه نظامی وحفاظتی در رابطه به امنیت پایپ لاین دیده نمی شود . زیرا قضایای افغانستان طوریکه گفته آمدیم به تصمیم جمعی داخلی وغالباً به عوامل بیرونی بستگی دارد . در حالیکه نقش و نفوذ چندین کشور همسایه ودیگر قدرت ها در افغانستان روی منافع همان کشورهای یاد شده مشهود است دولت ع وغ با تمام ضعف جدی وناتوانی آشکار خود چگونه به حل معمای منافع متضاد و پیچیده کشورهای یاد شده در افغانستان نایل خواهد شد. بآنکه بهره برداری تبلیغاتی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری افغانستان را به همراه داشته باشد ولی
اجرای چنین کاری درصورت نبود یک نیروی ریزرفی قوی نظامی مسیر خط با چالش ها روبرو خواهد بود .معلوم نیست که تامین امنیت توسط گروه کوچک طالبان وآینده تسلط آنها برچهار ولایات در جریان جنگ گروه های دیگر طالبان در مسیرخط لوله گاز وسربازگیری گروه پیوست شده از ولایات همجواربا کسب مشروعیت زیر نام پروژه تاپی ، پروژه طالبی ، کشورو منطقه را بگروگان گیرند .
در اخیر امید است تا پروژه تاپی در مطابقت به منافع علیای کشور وفاق ملی ،صلح وهمبسته گی به ثمر برسد .
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۸ـ ۰۱۰۳
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
Copyright ©bamdaad 2018
در ایتالیا چه می گذرد ؟
درنگی بر اثرات انتخابات روز یکشنبه ، چهارم مارچ ۲۰۱۸
دومینیک مویسی ، نویسنده و پژوهشگر
در سال ١٨٤١ترسایی ، ژوزپه وردی ، اپرای درخشان و مشهور خود با عنوان « ناباکو» را به اتمام رساند. در این اپرا، آواز تک نفره ای وجود داشت که سرنوشت عبریان در صحرا را توصیف می کرد. این آواز سال ها بعد به شعارمیهن دوستان ایتالیایی در مبارزات شان برای آزادی این کشور از امپراتوری اتریش بدل شد. در سال ٢٠١١ ترسایی و در سالگرد ١٥٠سالگی اش، این اپرا از سوی ریکاردو موتی ، در روم و به عنوان ادای دینی به دموکراسی اجرا شد. سیلویو برلوسکونی، نخست وزیر وقت ایتالیا، در آن اجرا حاضر بود و روز بعد درحالی از خواب بیدار شد که روزنامه های ایتالیایی چنین تیترهایی زده بودند: « برلوسکونی به دست وردی سرنگون شد ». البته دقیق تر آن است که بگوییم برلوسکونی که اندکی بعد مجبور به استعفا شد، خودش، خودش را در نتیجه فساد اخلاقی و مالی سرنگون کرد.
با توجه به اینکه ایتالیا به یک انتخابات سرنوشت ساز در چهارم مارچ نزدیک می شود، چنین ارجاعات تاریخی بار دیگر در کانون توجه قرار می گیرند؛ ولی در جایی که ایتالیاییها در سال ١٨٤١ ترسایی علیه اتریش قیام کرده بودند، امروز آنها به واسطه ایتلاف راست و راست افراطی به سمت « الگوی اتریشی » از حاکمیت حرکت می کنند. از دیگر سو، درحالی که برلوسکونی در سال ٢٠١١ ترسایی از عرش به فرش آمده بود، حالا به مهرهای تاثیرگذار بدل شده است. برخی رای دهنده گان به او باور دارند و برخی دیگر نیز از ترس یک گزینه بدتر، به او روی آوردهاند.
درعینحال، نتیجه انتخابات را به هیچ عنوان نمی توان پیشبینی کرد؛ زیرا این فرایند آن قدر پیچیده شده است که حتا فرهیخته ترین رای دهنده گان از درک آن عاجزند. به لطف یک قانون انتخاباتی جدید، حدود ٤٠ درصد از کرسیهای پارلمانی به کاندیداهایی می رسد که بیش ترین رای را کسب کنند و بقیه کرسیها نیز به تناسب رای تقسیم می شوند. بااین حال، می توان دو وضعیت را برای انتخابات پیش رو متصور شد؛ نخست، تحریم انتخابات بالا خواهد بود، به ویژه در میان جوانان. شرایط با ماه می ٦٨ متفاوت است؛ یعنی زمانی که دانشجویان در سراسر ایتالیا به خیابانها ریختند. امروز، جوانان ایتالیایی از صندوقهای رای روی گرداناند؛ هرچند احتمال به خیابانآمدن شان نیز کاملا منتفی نیست.
دوم، این انتخابات ایتالیا را دچار انشقاق می کند؛ نه فقط از نظر سیاسی و اجتماعی، بلکه به لحاظ جغرافیایی. جنبش پوپولیستی پنج ستاره، به ویژه درجنوب ایتالیا، قدرت گرفته و محبوبیت حزب راست افراطی « لیگا نورد» نیز در شمال رو به افزایش است. در این میان، ونیزیها نیز بیش از هر زمان دیگری رویای خودمختاری یا حتا استقلال را در سر می پرورانند. این ترس که ایتالیا می تواند به دورانی بازگردد که بیشتر روی کاغذ وجود داشت، بار دیگر قوت گرفته است. از دیگر سو، ایتالیا می تواند بار دیگر عنوان «مرد مریض اروپا » را در هفته های آتی به خود اختصاص دهد، به ویژه اگر این انتخابات به ایجاد اکثریتی پارلمانی نینجامد. روسیه به سهم خود از این وضعیت استقبال می کند و بدون تردید از هیچ اقدامی در این مسیر کوتاهی نخواهد کرد.
اتحاد میان « به پیش ایتالیا » برلوسکونی و «لیگانورد» ماتیو سالوینی نیز که نورعلینور خواهد شد؛ چون می تواند ایتالیا را در تضادی شدید با دیگر اعضای موسس اتحادیه اروپا قرار دهد. به همین نحو، یک پیروزی بزرگ برای حزب پنج ستاره نیز ناخوشایند خواهد بود. انگیزه برای تغییر وضع موجود آن قدر در میان رای دهنده گان ایتالیایی قوی است که حتا ناتوانی حزب پنج ستاره در اداره روم نیز نظر آنها را تغییر نداده است؛ روم همان شهری بود که این حزب در سال ٢٠١٦ ترسایی شورای شهر آن را به دست گرفت.
تنها سناریوی خوش بینانه که البته بسیار نامحتمل نیز به نظر می رسد، اتحاد میان حزب چپ معتدل ماتیو رنزی، نخست وزیر پیشین ایتالیا و «به پیش ایتالیا »ی برلوسکونی است. دولت تشکیل شده از ایتلاف این دو حزب، می تواند به ابقای پاوولو جنتیلونی، نخست وزیر فعلی، در قدرت منجر شود. این مساله موجبات خوشنودی المان، فرانسه و همچنین کمیسیون اروپا را نیز فراهم خواهد کرد. البته با وجود وضعیت نامساعد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایتالیا، بازارهای مالی نسبتا آرام بودهاند. سرمایه گذاران به نظر نه از پیروزی حزب پنج ستاره ترسی دارند و نه نگران نرخ بی کاری ٣٣ درصدی در میان جوانان این کشور هستند؛ اما آیا آنها خطری که سومین اقتصاد بزرگ قاره سبز را تهدید می کند، دست کم نمیگیرند؟
نتیجه انتخابات ایتالیا هرچه باشد، پیامد های آن نه فقط دامن ایتالیا و اتحادیه اروپا، بلکه دامن دموکراسی درسراسر جهان را خواهد گرفت. بعد از چهارم مارچ مشخص نیست با چه ایتالیایی مواجه خواهیم بود؟ آیا ایتالوی ها از این انتخابات سر در می آورد که به امانویل مکرون، رییس جمهور فرانسه، در پیشبرد پروژه اتحادیه اروپا کمک خواهد کرد؛ یا به آغوش پوپولیستی اقتدارگرا میغلتد که در حال درنوردیدن اروپای مرکزی است؟ چه رایدهنده گان ایتالیایی این مساله را درک کنند، چه درک نکنند، انتخاب آنها نه میان احزاب سیاسی، بلکه میان رژیم های سیاسی است.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۸ـ ۰۲۰۳
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
Copyright ©bamdaad 2018
تشنج زایی و بحران آفرینی به خیر ومصلحت کشور نیست
محمد ولی
کشوری که اقوام ، قبایل و ملیت های آن طی سال های متمادی در محدودهاش به حیث یک ملت با داشتن گذشته مشترک، منافع مشترک و فرهنگ مشترک در کنار هم زنده گی کرده اند چرا امروز دستخوش برخی جریانات نامیمون مخالف استحکام وتقویت روند ملی شده گروهک های از فرصت طلبان در وجود حاکمیت مشترک دولتی با داشتن منافع مشرک اما نامشروع ، در منازعه قدرت و منفعت کرسی ها و مقامات بر شیرازه آن گسست ایجاد می کنند؟ علایم این گسست مخصوصاً بعد از ایجاد یک موجود عجیبالخلقه و نامانوس بنام حکومت وحدت ملی بیش تر ازهر وقت دیگر مایه نگرانی مردم گردیده است.
آیا تشنج و بحران به حیث یک پروژه زاده تفکر و عمل پرزه های نصب شده در ساختار هیرارشی حکومت وحدت ملی است یا مانند همه جریانات روان منشا بیرونی هم دارد؟ حکومت وحدت ملی برآمده از یک بحران سازمان داده شده بنام انتخابات ریاست جمهوری است که خط و خال این بحران هم منبع داخلی دارد وهم منشا بیرونی.
درعرصه داخلی:
بر گزاری انتخابات از اول به بحران کشانیده شد و تشکیل حکومت وحدت ملی به امر جان کیری ادامه دهنده بحران ۱۶ ساله در کشور گردید، رییس جمهور غنی با سرپرست ساختن کابینه، پارلمان، معینان، برخی روسا و والیها حتا تا ولسوالیها که تا حال ادامه دارد بر شدت و سرعت این بحران قمچین کرد، از خصایل شخصی آغای غنی هویداست که نمی تواند فضای تفاهم و همکاری با ارگانهای سر پرست ساخته شدهاش داشته باشد، از کابینه تا شورای ملی، از مقام ولایات تا واحدهای پایین ساختار اداری کشوردرتقابل قراردارد، او شخص خود بین و عصبی است که نمی تواند یا نمی خواهد فضای تفاهم به میان آرد و در یک محیط صمیمیت و همکاری همه مهرههای تشکیل دهنده دولت را با روحیه ملی و وطن پرستی برای بهتر ساختن اوضاع مجموعی کشور بسیج نماید، اگر می گوید که این اراده و استعداد را دارد اعمال، گفتار و شیوه های کاری اش بر این ادعایش جواب منفی می دهد، او بارها سیاست استفاده از خلأ را برای تحمیل ارادهاش بکار برده است، چندین بار در طول رخصتیهای پارلمان تصامیم اش را طی فرامین تقنینی به طور شبیخون صادر کرده ولی با آغاز کار پارلمان آن فرامین مورد قبول واقع نشده ردگردیده است، فرمان تقنینی ثبت احوال نفوس را که پارلمان رد کرده بود او به شکل باسقین درخلای رخصتی پارلمان صادرو درعملی ساختن آن اقدام کرد.
برخی تصامیم مقام ریاست جمهوری بدون سنجش وضع عمومی و مشخصههای محلی باعث شده است که اعتبار آن مقام، ابهت دولتداری و صلاحیت های قانونی مقام ریاست جمهوری نزد مردم و متحدین رییس جمهور پایین بیاید، این عمل خود نشان می دهد که آغای غنی بجای اراده نیک بسیج همگانی غرض رفع بحران وجنگ سیاست تشنج وتفرقه را رجحان می دهد. پارتنر قدرت در حکومت وحدت ملی، تیم آغای عبدالله که وابسته به جمعیت اسلامی و متحدین انتخاباتش می باشد جانب دیگر تشنج و بحران است. از وضع بر میاید که دوکتور عبدالله در بی کفایتی دست بالا تر از داکتر غنی دارد، او این بی کفایتی اش را در یک سیاست (نعل ومیخ ) پنهان می کند و ظاهرآ خودش را مصلحت خواه و ثالث بالخیر وانمود میسازد.
چمعیت اسلامی به حیث بخش دیگر تشنج و بحران چهره اصلی اش را در دو عرصه نمایان ساخت؛ یکی حفظ و رجحان منافع رهبری و کادرها درعوض منافع سراسری کشور، دوم ماهیت تک قومی ومحلی بودنش را تا سرحد تهدید های ایجاد حکومت موازی، بسیج یک قوم در برابر قوم دیگر و علایق شدیدآ سکتاریستی تا ارایه ایماها و زیگنال های تجزیه طلبانه.
هموطنان ما دربیداد جنگ و آتش حکومت وحدت ملی می سوزند ولی عده ای از فرصت طلبان بر اختلافات قومی وسمتی دامن می زنند و سود میبرند. گروه درکمین نشسته آغای حکمتیارفتیله این آتش را با روغن قومپرستی درکنار آغای غنی بدست گرفته همانند عطا محمد نوراو نیز می خواهد خود را نماینده قوم اش جا بزند تا در رقابت های بین التنظیمی فجایع جنگ های کابل را تحت شعاع قرار دهد.افغانستان طی ۴۰ سال اخیر دچار بحران بوده است اما با رسیدن پای امریکا تشنج و بحران به حیث یک تاکتیک غرض رسیدن به استراتژی بعدی بکار بسته شده منحیث یک ماموریت در برابر دولتمردان دست نشانده وسایر جیره خواران قرارداده شده است،
حکومت های ایتلافی ماهیتآ ضعیف می باشند اما در افغانستان این حکومت نه تنها ضعیف بلکه آسیب پذیر، ناکاره وفاقد ارزشهای دولت داری و زعامت میباشد، این حکومت برخلاف تمام تعاملات دموکراتیک پذیرفته شده در قانون اساسی پا به عرصه کار گذاشت، نقض پروسه های ثبت شده در قانون اساسی باعث بحران جاری درکشورگردیده است، دروغ می گویند که تشکیل حکومت وحدت ملی یک بحران خطرناک را دفع کرد آن بحران اگر درد بود حالا پندیده گی آن سخت تر وخطرناکتر از آن درد است، انها نمی دانستند که زیر پاگذاشتن ارزش های قانون اساسی و پشت پا زدن به وعده های دوران انتخابات چه عواقب بار می آورد، تشنه رسیدن به مقام بودند وحمایه گران خارجی شان خواهان امضای فوری پیمان امنیتی و پیشبرد سیاست بحران و تشنج بوسیله این ابزار دست پرورده،
هنوز سرپرستی مقامات خاتمه نیافته بود که متصدی پست ایجاد شده فرمانی رییس جمهور آغای احمد ضیا مسعوداز وظیفه اش سبکدوش شد، او رسمآ اعلان کرد که با نبودنش دراین پست کشور را به جنگ داخلی می کشاند، ( او در زمان زمامداری کرزی معاون رییس جمهور بود که با انتقال ۵۰ ملیون دالر بخارج در میدان هوایی دوبی گرفتارشد)، بغاوت در برابر حکومت مرکزی تسلسل همان تهدید است، این بحران از ماه سرطان سال ۱۳۹۶ خورشیدی گاهی به یک شکل و باری به یک بهانه جریان دارد و اکنون سلامتی کشور را تهدید می کند، اینها مدعی هستند که راه ربانی و مسعود را تعقیب میکنند اگر این راه ربانی ومسعود است پس جهاد آنها صبغه سمتی و محلی داشت که دالر اندوزی با آن توام بوده است انها قوم گرا وسمت گرا بوده اندکه میراث بد آنها نزد پیروان شان مقدس دانسته شده وطن را به بحران می برند، امید است تحلیل گران متعهد تسلسل بحران جاری را جدا از منافع شخصی ومقام طلبی ها در نظر نگیرند تا مردم و مدافعان هردو طرف بدانند که شکار منافع شخصی افراد وتنظیم ها در یک طرف بحران ولجاجت خود خواهانه وعظمت طلبانه درجانب دیگر بحران نشوند زیرا در کشمکش این زورداران مانند گذشته تنها مردم است که متاثر و متضرر می شود، روزی هردو طرف بحران که منافع مشترک در حاکمیت مشترک دارند شاید ازاین خصومت دست بردارند و با جورآمد (چیزی از من و چیزی از تو) بدون آنکه ضرری عاید شان شود با هم یکجا شوند اما بدا به حال آنانی که در ین جدال به جانبداری کسانی بر می خیزند که نه به کشور صادق هستند ونه به مردم متعهد چه بسا که تبعه افغانستان هم نیستند؛ مانند آغای غنی و تیم کاریاش،
منشا بیرونی بحران:
سیاست بحران سازی وتشنج زایی ازخصیصه های کاری مراجع نظامی، سیاسی واستخباراتی امریکاست که عمدتآ توسط سی ای ای، درجهان عملی می گردد وهدف آن مقابله با رقبای جهانی اش می باشد زیرا امریکا از انکشافات بعدی قدرت های جهان اعم از اقتصادی و نظامی ازهمین سیاست بهره می گیرد. « هانری کیسنجر و زیبو برژنسکی هم معتقد اند که امریکا تنها ا ز یک دنیای بحرانی ومتشنج می تواند بهره مند شود وبنابرین نظم نوین جهانی نباید ضرور به مفهوم صلح وعدالت و دنیای فارغ از جنگ ومناقشه تلقی شود، با تشویشی که امریکایی ها از نیرومند شدن اقتصادی چین، جاپان، روسیه و اروپا در آینده دارند به سیاست بحران و آشوب غرض حفظ موقعیت ممتاز موجود نظامی اقتصادی شان استفاده می نمایند، این سیاست می تواند به نحوی زمینه مداخله و یکه تازی را برای آن کشور در سایر نقاط جهان مهیا سازد . »
سی ای ای از خطر ناکترین نهاد های بحران سازی و تشنج است، کنگره امریکا پیرامون عملیات درنیمه سال ۱۹۷۰ ترسایی چنین گفته بود: « سیا متهم به دخالت در امور داخلی کشورها از ایران گرفته تا شیلی، از تبت تا گواتیمالا، از لیبیا تا لاووس، از یونان تا اندونیزیا وقتل های سیاسی وکودتاها، خریداری، جنگ اقتصادی می باشد، کمتر بحران سیاسی در جهان امروز روی داده که در آن به مداخلات سیا اشاره نشده باشد.»
بحران سازی کار ساده نیست که از دست یک شخص یا یک سازمان سیاسی پوره باشد، این سیاست دارای عمق وپهنای است که ارگان های صاحب قدرت و پول انرا ایجاد می کنند مثل سی ای ای و ای اس ای . حوادث بر ملا ساخته است که هردو طرف تشنج و بحران وابسته گی ۴۰ ساله با مراجع بحران سازی امریکا وپاکستان داشته اند و دارند وپیچ مهرههای تطبیقی این سیاست اند. برای بحران سازی وتشنج زایی باید شعارها ابزار وسیاست بازان وجود داشته باشد. شعار نجات اسلام، اشغال شوروی، مبارزه با بنیاد گرایی طالبی آن هم توسط بنیاد گرایان جهادی و عام ساختن شعار های قومی وملیتی توام با اتهام زنی ها و اقدامات تحریک امیز یک قوم علیه قوم دیگر صرفآ کار کسانی نیست که شرکای قدرت اند (این رشته سر دراز دارد) تا آن طرف ابحار میرسد اما با تاسف که عده ای فریفته این صحنه ارایی ها شده با قلم و زبان به آن شدت می دهند وسیاست بحران وتشنج مراجع استخباراتی را عملی می سازند، باید ازین جریان نامیمون که برهم زننده وحدت ملی و تمامیت خاک است دوری جست تا در صف آنانی قرار نگرفت که این سیاست را با گرایشات عظمت طلبانه یا گرایشات محدود محلی بکار می بندند.
ریشه های بحران جاری در کشور درسیاست تباه کن امریکا با موضعگیری خشن و انعطاف نا پزیر آن در فبال اوضاع افغانستان پیوند می خورد زیرا طی ۴ دهه اخیر به آرزوی ۶۰ ساله اش مبنی بر داشتن امکانات وپایگاه های نظامی در کشور ما نایل آمده است تا از همین جا اتفاقات بعدی با چین، ایران و حضور نظامی در کنار جمهوری های آسیای میانه را تحت کنترول داشته باشد.
بعد دیگر پیشبرد سیاست تشنج و بحران به نفع آنانیست که درهمه فجایع گذشته وجاری آلوده اند این سیاست عمر قاچاقبران مواد مخدر، آدم ربایان، چپاولگران، پول های داده شده، مافیای قدرت، شبکه دوانی ارتجاع عرب بشمول تروریستان را طولانی نموده شکوک و شبهات داخلی، منطقه وی و جهانی را در مورد همکاری مراجع امریکایی در تقویت تروریزم وبنیاد گرایی، مواد مخدر به یقین مبدل ساخته است.
متحدین منطقه وی امریکا در سیاست بحران و تنش زایی زیر نام مبارزه با تروریزم همانهای اند که درایجاد وتقویت تروریزم از متحدین خط اولش بودند، چهره ها وجریانات باصطلاح سیاسی افغانستان که در زمان تقویت و به کار برد تروریزم وبنیاد گرایی وقاچاق مواد مخدر از فرمانبرداران طراز اولامریکا بودند امروز به سرکوبی این پدیده ها استخدام شده اند و این گروه ظلوم وجهول باز هم وسیله پبشبرد بحران وتنش هستند.
انتقال جنگ به مناطق نسبتآ ارام شمال در زمانی که دو ماه از ریاست جمهوری (اوباما) گذشت در سر خط کار مراجع جنگی و استخباراتی امریکا قرار گرفت، یک تحلیل گر وزارت خارجه افغانستان به رادیوی اشنا صدای امریکا گفت هلیکوپتر ها در شمال افغانستان برای مردمان نا شناخته سلاح توزیع میکنند، متعاقب آرادیوی و بی بی سی، اعلان کرد کست ویدیویی بدست آورده است که نشان می دهد پولیس به مردم سلاح می دهد. تحلیل گر وزارت خارجه افغانستان توضیح نمود که این عمل مربوط به امریکایی هاست و آنها می خواهند با توسعه جنگ از جنوب به شمال جمهوری های آسیای میانه را مجبور به اطاعت از سیاست خویش سازند ونفوذ شانرا به این مناطق نفت خیز وسعت دهند. اسرار و رموز انتقال جنگ به شمال بحدی سری نگهداشته میشد که یک ژورنالست اگاه از آن توسط قوای خاص انگلیس در بغلان بقتل رسید.
حامد کرزی رییس جمهور درآنوقت پس از افشای این افتضاح در سطح ملی و بین المللی طی مصاحبه ای در ماه میزان سال ۱۳۸۶ گفت که بعضی ممالک خارجی این جنگ را دامن میرنند وی افزود بر طبق اطلاعات موثق که از مراجع استخباراتی بدست آورده است مدت ۵ ماه است که هلیکوپتر ها از طرف شب افراد مسلح را به ولایت های بغلان، کندز و سمنگان انتقال می دهند، وای که نداشتن استقلال و آزادی چه دردیست که سر قوماندان اعلی قوای مسلح منحیث یک خبرنگار به افشای حقایق می پردازد اما نمی تواند ساحه تحت حاکمیت دولت را از تحرکات نظامی بیگانه ها مصون نگهدارد.
مراجع المانی نیز افشا کردند که ده هزار میل تفنگچه ایکه به پولیس افغانستان داده بودند به طالبان رسیده است یک عضو پارلمان جرمنی گفت : « این خنده اور است که عسکر ما توسط سلاح خود ما کشته می شود .» روزنامه لیبراسیون چاپ فرانسه نوشت: « بسیار ساده لوحانه است که گمان کنیم امریکا این پولها را در افغانستان هرینه کرده است، امریکا قطعآ اهداف بسیار بزرگتری در ورای حمله به افغانستان را دنبال میکند.»
این همه حقایق بازگو کننده سیاست مخفی بحران وتشنج امریکا می باشد که زیر نام القاعده وطالب و تروریزم بر ما تحمیل میگردد همان القاعده ایکه نطاق آن یکنفر امریکایی بنام ( آدم گاردان) بود،
حالات بیانگر آنست که استراتیژی اصلی امریکا افغانستان را مانند دوران بازی بزرگ وجنگ سرد وسیله قرار داده است، سیاست دو پهلوی امریکا نتایج سنگین و و یرانگر به این کشور مظلوم به بار آورده است، با این سیاست افغانستان به گودالی از فساد، نفاق ملی، عدم رشدو انکشاف بنیادی، سرزمین باند های مسلح غیر تابع، کانون ومهد کشت وترافیک مواد مخدر باقی خواهد ماند، تجربه سال های جنگ و ادامه آن نشان می دهد که دوام تشنج عامل دوام حاکمیت تفنگ و تفنگسالاران بوده در بعد خارجی، کشور های همجوار از ماجرا جویی های امریکا احساس خطر نمایند، دوام « تنش افزایی » نمی تواند باعث حفظ تمامیت ارضی، تحکیم وحدت ملی و تامین صلح عادلانه و مستدام گردد.
عده ای از سیاستمداران و تحلیلگران امور بین امللی اصطلاح « بینش جدید » را در ارزیابی وضع جهان بکار میبرند، آنانی که با روند جاری در سیاست امریکا همنوا هستند وقتی نام از سیاست زور وتشدد امریکا در امور جهانی برده شود با همین عکس العمل یعنی عدم درک را « اوضاع نو » و نداشتن « بینش جدید » دیگر آنرا متهم میکنند.
اینکه با ختم جنگ سرد جهان وارد مرحله جدید گردیده و معادلات قدرت تغیر کرده است شکی وجود ندارد، ضرورت انست تا شیوه ها وطرق جدید حل معضلات جهانی منجمله افغانستان دریافت گردد؛ اما کهنه گرایی های امریکا و اتکای آن به شیوههای کهنه دوران جنگ سرد وحتا قبل از آن از عواملیست که تحقق بینش جدید را با موانع مواجه میسازد.
با ختم انقطاب جهانی امریکا به حیث قدرت یگانه با دیدگاه ها و استراتیژی های مطروحه که بعد ازختم جنگ سرد چه شود پهنه دنیا را برایش فارغ از مقاومت دیده با تکبر و مانور قدرت وارد صحنه شد. دیدگاه های کهنه نزد امریکایی ها چون اتکا به جنگ، ایجاد بستر های تشنج و مناطق تنش زا، برداشتن رژیم ها و زعامت های غیرتابع از طریق استعمال قوه، جنگ برای غارت منابع انرژی دیگران صدور « استایل امریکایی » چون فساد اداری و اخلاقی لا قیدی و بی بند وباری نسبت به ارزش های دیگران همه شیوههای کهنه ایست که بعد از جنگ جهانی دوم امریکا آنرا بکار می بست و حالا هم می بندد.
« بینش جدید » به معنی ایجاد تفکر مسلط بر مبنای استراتیژی های امریکا بوده نمی تواند زیرا امریکا به همان سیاست های ۶۰ دهه قبل ادامه می دهد بیش از ۶ دهه ازمظالم اسراییل در برابر فلسطینی ها حمایت کرد و اکنون هم میکند، حمایتش از رژیم های مطلقه، استبدا د ی مذهبی، نظامی و کودتایی کما فی السابق ادامه دارد، سیاست تفرقه و تشدید اختلافات میان دول رقیب غرض بهره برداری از منابع نفتی خاتمه نیافته است، کجای این بازی های کهنه را با پوشش بینش جدید میتوان اغماض کرد غیر آنکه جهان را فریب داد و بر کرده های امریکا چسپ حقانیت زد.
این سوال در برابر حکومت وحدت ملی ومحور های جداگانه قدرت مطرح است که چرا در سرزمین خود وسیله شده اند تا امریکا بتواند سیاست بحران و تشنج را عملی سازد؟
کادر ها وفعالین هردو طرف بحران باید احساس مسوولیت نمایند تا بیش ازین به حیث نیروی دست سوم تحقق سیاست های بزرگ قرار نگیرند، عد ه زیادی از جنگنده های جهادی با دیدن پیامد های جهاد از شرکت شان در جنگ ها نادم اند ودرک کردهاند که وسیله دست دیگران بوده وطن خود را ویران کردند، نشود که ندامت کاری سهمگیری درتنش های ایجاد شده توسط راس مافیای قدرت وثروت به یک هیهات تاریخی جبران ناپذیر مبدل گردد، ترسبات این نوع تبلیغات خصومت و نفرت میان قومی را نزد آینده گان ایجاد می کند، این مسوولیت عظیم ملی، تاریخی و وجدانی به همین های تعلق می گیرد که درهردو طرف منازعه قرار دارند، و باید بدانند که این خواست ملت نه بلکه یک اقلیت محدود مزور است که این هیاهو را بر پا کرد ه اند، اگر این صدا از ارگ کابل برمی خیزد یا از ارگ مزار هردو مردود است، وطن واحد ملت واحد!
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۸ـ ۲۸۰۲
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
Copyright ©bamdaad 2018