« اسراییل رژیم آپارتاید برقرارکرده است »
هماهنگ کننده کمیته ملی فلسطین « بایکوت، عدم سرمایه گذاری، و تحریم ـ BDS » در بیانیه ای که صادر کرد نوشت: « فلسطینی ها امیدوار اند که این گزارش بی سابقه طلیعه دوران تازه ایی باشد که در آن رژیم ظالمانه اسراییل از راه اعمال تحریم ها و دیگر اقدام ها به سزای اعمالش برسد، همان طور که در مورد رژیم آپارتاید در افریقای جنوبی عمل شد ».
سالهاست که مدافعان حقوق بشر در سراسر جهان، از جمله پژوهشگران سازمان ملل متحد ، رژیم حاکم بر اسراییل و رفتار سلطه گرانه آن با فلسطینی ها را با رژیم آپارتاید و تبعیض نژادی نهادینه شده نسبت به سیاه پوستان که بیش تر از ۴۰ سال در افریقای جنوبی برقرار بود مقایسه و تشبیه می کنند. حکومت اسراییل همیشه نسبت به آپارتاید خواندن آن حکومت واکنش شدیدی نشان داده است ولی این مانع آن نشده است که پژوهشگران از مطالعه و بررسی وضعیت موجود در اسراییل و رفتار حکومت اسراییل با فلسطینی ها دست بردارند.
به گزارش خبرگزاری ها، کمیسیون اقصادی - اجتماعی سازمان ملل متحد در امور غرب آسیا موسوم به اسکوا (ESCWA) که در لبنان مستقر است، روز ۲۵ حوت ۱۳۹۵گزارشی را با عنوان « رفتارهای اسراییل نسبت به ملت فلسطین و مساله آپارتاید » منتشر کرد که در آن اسراییل « رژیمی آپارتاید » خوانده شده است. در این گزارش آمده است که اسراییل « بدون هیچ شک منطقی، مرتکب جرم سنگین » تبعیض و سرکوب منظم و مکرر نسبت به ملت فلسطین شده است. اگرچه یافته های این گزارش حکم اجرایی و الزام آور ندارد، اما در آن خواسته شده است که نهادهای سازمان ملل متحد باید اسراییل را تحریم کنند و با جنبشهای اجتماعی مدنی در کارزار تحریم سیاسی- اقتصادی رژیم اسراییل همکاری کنند. در این گزارش، آپارتاید به مثابه « جنایت علیه بشر » توصیف شده است.
گفتنی است که یکی از وظایفی که به عهده این کمیسیون سازمان ملل متحد گذاشته شده است، بررسی تجاوزهای اسراییل است. اما بلافاصله پس از انتشار این گزارش، فشار لابی اسراییل و امریکا به کمیسیون برای پس گرفتن آن گزارش آغاز شد. خانم دکتر ریما معاون دبیر کل سازمان ملل و دبیر اجرایی این کمیسیون (متولد کویت، اهل اردن)، به این فشارها تن در نداد و پس از آنکه از پس گرفتن گزارش خود داری کرد، در روز ۲۷ حوت ۱۳۹۵ از سمَت خود استعفا داد. خانم خلف در مصاحبه مطبوعاتی اش در روز استعفا، به خبرنگاران گفت: « دیروز سر منشی سازمان از من خواست که گزارش را پس بگیرم، و من نپذیرفتم. » او اضافه کرد که « انتظار می رفت که اسراییل و متحدان آن فشار زیادی به سرمنشی بیاورند که این گزارش را مردود بشمرد و نفی کند». خانم خلف در همین مصاحبه اش اطلاع داد که سازمان ملل متحد متن کامل « گزارش را از وب سایتهایش حذف کرده است. » با وجود این، برخی از سایت های اینترنتی که پیش تر به گزارش دسترسی پیدا کرده بودند، متن کامل آن را منتشر کردند.
پس از انتشار اولیه گزارش، نیکی هیلی، نماینده امریکا در سازمان ملل متحد نیز اطلاعیه ای منتشر کرد که در آن از کمیسیون پیش گفته خواسته شده بود که گزارشش را پس بگیرد. در این اطلاعیه آمده است: « دبیرخانه سازمان ملل حق داشت که این گزارش را مردود بشمارد، ولی باید از این هم فراتر برود و گزارش را کلاً جمع آوری کند. »
مقام های اسراییلی نیز اتهام های سنگینی را علیه گزارش مذکور و تهیه کننده گان آن مطرح کردند و آنها را با تبلیغاتچیهای نازی مقایسه کردند. سخن گوی وزارت امور خارجه اسراییل این گزارش را با نشریه نازیهای المان مقایسه کرد و رهبر حزب دست راستی « یِش عَتید » اسراییل مدعی شد که از گزارش کمیسیون سازمان ملل متحد « نفرت و یهودستیزی » تراوش می کند.
از طرف دیگر، فلسطینیها خانم خلف را تحسین کردند که به جای آنکه گزارش کمیسیون متبوعش را رد کند، از مقام خود استعفا داد. هماهنگ کننده کمیته ملی فلسطین « بایکوت، عدم سرمایه گذاری، و تحریم ـ BDS » در بیانیه ای که صادر کرد نوشت: « فلسطینیها امیدواراند که این گزارش بی سابقه طلیعه دوران تازه ای باشد که در آن رژیم ظالمانه اسراییل از راه اعمال تحریم ها و دیگر اقدام ها به سزای اعمالش برسد، همان طور که در مورد رژیم آپارتاید در افریقای جنوبی عمل شد ». بایکوت، عدم سرمایه گذاری، و تحریم شیوهای مبارزاتی و تنبیهی بود که پیش از این نیز با موفقیت علیه رژیم آپارتاید در افریقای جنوبی به کار برده شد. پروژه دیگری که کمیسیون اقتصادی- اجتماعی سازمان ملل متحد در امور غرب آسیا اکنون در دست دارد، تهیه گزارشی درباره « هزینه اشغال سرزمینهای فلسطینی توسط اسراییل » است.
انتشار گزارش اخیر کمیسیون اقتصادی- اجتماعی سازمان ملل متحد در امور غرب آسیا با تصمیم دولت ترامپ در امریکا در مورد کاهش تعهدهای مالی امریکا نسبت به نهادهای سازمان ملل هم زمان شد. رکس تیلرسون وزیر امور خارجه امریکا در نامه ای که به سازمانهای غیردولتی ( مردم نهاد) همکار با شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد فرستاد، به احتمال خروج امریکا از این شورا اشاره کرده است. در عین حال، « ایتلاف جمهوری خواهان یهودی » نیز که از سازمانهای راست گرای هوادار اسراییل است، طوماری را منتشر و پخش کرده است که در آن خواسته شده است که در رسانه های اجتماعی از موضع دونالد ترامپ « در قد علم کردن در برابر» سازمان ملل متحد پشتیبانی شود.
نگاهی اجمالی به گزارش کمیسیون اقتصادی- اجتماعی سازمان ملل متحد در امور غرب آسیا
این گزارش که با عنوان « رفتارهای اسراییل نسبت به ملت فلسطین و مساله آپارتاید » منتشر شده است، با استفاده از امکانات کمیسیون ذکر شده و به سرپرستی شماری از دانشگاهیان و فعالان حقوق بشر تهیه شده است. مولفان اصلی این گزارش دو استاد امریکایی اند به نام های ریچارد فالک (از دانشگاه کالیفرنیا) و ویرجینیا تیلی (از دانشگاه ایلینوی جنوبی). آقای فالک، استاد حقوق بینالملل، در سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۸ ترسایی گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در مورد وضعیت حقوق بشر در سرزمینهای اشغالی فلسطینی بوده است. خانم تیلی، استاد علوم سیاسی، در فاصله سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۱ ترسایی کارشناس ارشد در شورای پژوهش علوم انسانی افریقای جنوبی، و در فاصله سال های ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰ ترسایی رییس « پروژه خاورمیانه » در همین شورا بوده است که به مدت دو سال مسوولیت بررسی آپارتاید در سرزمینهای اشغالی فلسطینی را به عهده داشته است.
در پیش گفتار این گزارش هدف از این مطالعه و گزارش چنین بیان شده است: « بررسی اینکه آیا اسراییل یک رژیم آپارتاید برقرار کرده است که ملت فلسطین را سرکوب و بر آن اعمال سلطه میکند. » مولفان با اذعان به اینکه موضوع این گزارش بسیار حساسیت برانگیز است، یادآوری میکنند که تا امروز « سخن گویان دولت اسراییل حتا کوچک ترین اشارهای [به آپارتاید در اسراییل] را یهودستیزی در پوششی تازه تلقی کرده و محکوم کردهاند. » همان طور که در پیش گفتار این گزارش آمده است، در سال گذشته ترسایی (۲۰۱۶) لابی های اسراییل موفق شدند در قوانین اروپا و امریکا در زمینه مبارزه با یهودستیزی، انتقاد از اسراییل را نیز به عنوان یهودستیزی بگنجاند. نویسنده گان گزارش توضیح می دهند که شالوده و معیار تحقیق آنها در مورد اینکه آیا دولت اسراییل یک رژیم آپارتاید است یا نه، اصل « منع تبعیض نژادی » بوده است که خود بُن مایه طرد و محکوم کردن یهودستیزی است: « هیچ دولتی از معیارها و مقررات منظور شده در پیمان نامه بینالمللی از میان بردن همه اشکال تبعیض نژادی معاف نیست و همه در برابر آن یکسان اند. »
در ادامه پیش گفتار به این نکته تاریخی اشاره شده است که سرچشمه وضعیت کنونی اسراییل- فلسطین به زمانی بازمی گردد که « جامعه ملل » ( تاسیس ۱۲۹۸ش در پایان جنگ جهانی اول) حاکمیت و قیمومیت بریتانیا بر سرزمین فلسطین را برقرار کرد (۱۳۰۱ش) با این هدف که در مدت کوتاه دولت مستقل و سکولار فلسطین را ایجاد کند. اما بیانیه بالفور در مورد حمایت از ملت یهود در تلاشش برای ایجاد یک « وطن یهودی » در فلسطین را نیز وارد این ماجرا کرد و موجب سردرگمی و درکی دوگانه در مساله شد. بعد از آنکه جامعه ملل منحل شد و به جای آن سازمان ملل متحد تشکیل شد، « شورای امنیت و مجمع عمومی سازمان ملل تلاش کردند تا با صدور قطعنامه هایی این تناقض را حل کنند » که موفق نشدند. تهیه کننده گان گزارش می نویسند که امروزه « سیاست ها و رفتارها و اقدامهای اسراییل در اعمال نظام تبعیض نژادی، صلح و امنیت منطقه را تهدید میکند. »
تهیه کننده گان این گزارش معتقدند که نتیجه بررسی آنها و شواهدی که گردآوری کردهاند « بدون هیچ تردید منطقی » نشان می دهد که سیاستهای و رفتارهای دولت اسراییل نسبت به ملت فلسطین چیزی جز آپارتاید نیست، و با انتشار این گزارش، آنها قصد دارند این شواهد را به آگاهی همه گان برسانند.
نویسندگان گزارش انگیزه تهیه این گزارش را چنین توصیف کردهاند: « تلاش برای تبلیغ و ترویج ضرورت رعایت قوانین حقوق بشر بینالمللی، پاسداری از قوانین جزایی بینالمللی و تقویت آنها، و اطمینان از اینکه سازمان ملل متحد و کشورهای عضو آن به طور جمعی به وظیفه خود در برابر جنایتهای صورت گرفته علیه بشریت عمل می کنند. » تهیه کننده گان گزارش در پایان پیش گفتار از حق ملت فلسطین در تعیین سرنوشت خویش پشتیبانی و از آن دفاع کردهاند.
گزارش کمیسیون اقتصادی- اجتماعی سازمان ملل متحد در امور غرب آسیا در ۷۴ صفحه تنظیم شده است و پس از پیش گفتار و مقدمه و خلاصه کلی، نخست تاریخچه کوتاهی از موضوع منع آپارتاید و زمینه های قانونی آن، از جمله تعریف های گوناگون برای آپارتاید را ارایه داده است، و سپس به بررسی شواهد گردآوری شده و مقایسه آنها با معیارها و تعریفهای آپارتاید پرداخته است. نویسنده گان گزارش در بخش پایانی نتیجه گیریها و توصیه های خود را ارایه دادهاند.
نتیجه گیری کلی این گزارش به بیان نویسنده گان آن چنین است: « اسراییل یک رژیم آپارتاید برقرار کرده است که بر تمام ملت فلسطین سلطه دارد... شواهد موجود بدون هیچ تردید منطقی ثابت می کند که اسراییل در زمینه در پیش گرفتن سیاست ها و رفتارهایی که طبق تعریف های اسناد و قوانین بینالمللی جنایتِ آپارتاید محسوب می شوند، مجرم است. » در این گزارش از تعریف آپارتاید آن طور که در فصل دوم « پیمان نامه بینالمللی محو و مجازات جنایت آپارتاید »(مصوّب مجمع عمومی سازمان ملل متحد، نوامبر ۱۹۷۳) آمده است بهره گرفته شده است: « عبارتِ جنایت آپارتاید، که شامل رفتارها و سیاستهای جدایی و تبعیض نژادی است مشابه آنچه در افریقای جنوبی صورت می گرفت، به این موارد اطلاق میشود: ارتکاب اعمال غیرانسانی به منظور برقراری و حفظ سلطه یک گروه نژادی بر یک گروه نژادی از افراد دیگر، و سرکوب سیستماتیک آنها. » به نوشته تهیه کننده گان گزارش، اگرچه واژه آپارتاید ابتدا به طور خاص در مورد رژیم حاکم بر افریقای جنوبی به کار برده شد، اما پس از فروپاشی آپارتاید در آفریقای جنوبی (و در نامیبیا ) این واژه اکنون به طورعام در مورد هر رژیم دیگری نیز اطلاق می شود که به طور سیستماتیک به سرکوب یک گروه نژادی دیگر به منظور حفظ سلطه و حاکمیت خود دست بزند.
توصیه تهیه کننده گان گزارش این است که در مقابل رژیم آپارتایدی که اسراییل نسبت به ملت فلسطین اعمال می کند، « جامعه بینالمللی و به ویژه سازمان ملل متحد و نهادهای وابسته به آن، و نیز کشورهای عضو این سازمان، الزام قانونی دارند که در محدوده توان خود از موارد آپارتاید که به آگاهی آنها رسانده می شود جلوگیری کنند و عاملان آن را مجازات کنند.»
گزارش کمیسیون اقتصادی - اجتماعی در امور غرب آسیا پس از آنکه با شواهد معین و مشخص « رژیم آپارتاید » بودن اسراییل را تایید می کند، کلی و مشخصی را به سازمان ملل متحد ، به دولت های کشورها، و به بخش خصوصی و جامعه مدنی به منظور برخورد با رژیم آپارتاید در اسراییل ارایه می دهد. / نامه مردم
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۲/ ۱۷ـ ۱۵۰۵
فرخنده باد روز جهانی مادر
عبدالو کیل کوچی
مادر ملک نمیرسد آنجا که جای توست
مادر جهان منور از اندیشه های توست
زیبا ترین مکان مقدس که جنت است
جنت با همچو قدسیتش زیر پای توست
مادر واژه مقدس وموجود بزرگیست که از روز جهانی مادر بزرگتر است . به این مناسبت روز جهانی مادر را به مادران گرامی وفرزندان شریف وطن تبریک وتهنیت میگویم .بخصوص به مادران عزیزی که در شرایط نا گوار امنیتی ،فقر ،مرض ، بیکاری ودر میان خون وآتش ، تهدید ارعاب ،اهانت وحشت ،تعصبات ونابرابری های اجتماعی ، بیعدالتی ودیگر مصایب فاجعه بار نفس میکشند ، رستگاری وسلامتی میخواهم .
احترام وحرمت بی پایان بمقام والای مادر ، گرامیداشت از خاطرات فراموش ناشده مادران در واقع حرمت به مقام والای انسان ،عشق به انسان واحترام بمقام انسانی است. چنانچه مادر مظهر مهر ،عطوفت ،محبت ، شهکار خلقت ، چراغ روشن فرزندان ،باغبان جامعه ، مایه ی حیات وزندگی ، متضمن بقای نسل وآموزه هایش کلید سعادت ، دیدارش همچون بهشت وموجودیتش چون کوه بلند ،وقارش چون کهکشان وگرمی اش گرمتر از خورشید ،سلامتی اش ، سلامتی جامعه وقهرش نیز کوه های مهربانی وامید است .
هرقدر در وصف مقام والای مادر بگوییم به ستاره ی نمیرسد در مقام ملکوتی مادر، زیرا مادر همچون بارانی هست که بر تن گلهای زندگی میبارد وبمثابه جریان خون در رگهای فرزندان ، نخستین آموزگار، گوهر نایاب وبلاخره مادر بالا تر از وصف ، که گفته اند مادر اصلاً حاجت به توصیف ندارد زیرا که مادر مادر است ودر عین حال موجودیست که قلم در وصف آن میلرزد واز بیان کامل عظمتش از عجز زیاد اشک میریزد .
شنیدن اسم پرمهر مادر برای هرکسی احساس وانگیزه خاصی دارد برای بعضی ها تلخی محرومیت از مادر وبرای برخی ها شگفته وشور انگیز از موجودیت مادر. زیرا آغوش پر مهر مادر امن ترین جای در جهان ومقدس ترین تجلی جاودان است .
تاریخچه روز مادر: روز مادر در سال یکبار در اکثر کشور های جهان تجلیل میشود. بعد ازدوران یونان باستان در دهه ۱۶۰۰ آیین سنتی هر ساله بر پا میشد که به یکشنبه مادرانه یاد میگردید وپس از آن جایش را کلیسا گرفت .ودر سال ۱۹۰۷ خانمی بنام چارلوس در امریکا جشنی را برپاکرد ودر کلیسایی که مادرش میرفت برپایی وبرگذاری روز مادر را در همان مکان ادامه داد که بیاد وبود مادرش وبمرور زمان نام مادر را بخود گرفت .
اکثر کشور ها روز مادر را در روز های مختلف ماه می تجلیل میکنند بعضی کشور ها روز جهانی مادر را در یکشنبه اول ماه می وبسیاری کشور ها در یکشنبه دوم ماه می وتعدادی از کشور های آسیایی تا دهم ماه می و از ۲۷ تا ۳۰ ماه می تجلیل بعمل می آورند واین موضوع نظر به رویداد های بزرگ تاریخی هر کشوری در رابطه به مادر از قبیل قربانی شدن مادران ، یا درخشنده گی در جبهات آزادی خواهی ویا پیشوایی جنبش زنان ومادران بشکل مختلف ثبت تاریخ شده است .
از بنیانگذاران روز مادر میتوان از آنا جاروس نام برد که در تتشکل زنان وخدمت به کودکان نسبت به همه پیشگام است ولی با بیان دیگر در سال ۱۸۵۸ روز کار مادر و اولین روز مادر را در ماه ژون رقم زده اند . جولیا زن صلحدوست در سال ۱۸۷۲ روز خاص را برای مادران وبرای صلح بنیاد نهاد .در امریکا سال ۱۹۲۴ دومین روز ماه می ودر ایران پس از انقلاب اسلامی ۲۵ آذر را بنام روز مادر ودر اکثر کشور ها بنام مریم مقدس ودر برخی کشور های اسلامی وایران روز تولد دختر پیغمبر را بنام مادر ثبت کرده اند .
در سال ۱۹۱۶ ویلسون ریس جمهور امریکا این روز را ملی اعلام کرد .در افغانستان در ۲۴ جوزا روز جهانی مادر را بتجلیل میگیرند .
در کشور عزیز ما قدرت رزمندگی در جبهات آزادی خواهی وآفرینشهای زنان در عرصه های فرهنگی ،اجتماعی تولیدی وصنایع دستی قدامت تاریخی دارد . آزادگی ملالی ها ،زرغونه ها ،زهرا ها ، ثریا ها ودیگرشیرزنان جبهه کاروتولید کم نظیر بوده ودر در مقاطع مختلف تاریخ حماسه ها آفریده اند .
در رابطه به رشد مقام والای مادر در زمان غازی امان اله خان برای نخستین بار ارشاد النسوان وبعد ها میرمنو تولنه وچند مرکز حمایه طفل ومادر ومدارس تعلمی برای زنان در داخل کشور ایجاد وزمینه تعلیمات عالی وتحصیلات در خارج از کشور برای زنان نیز فراهم گردیده بود . پس از یک دوره رکود سیاسی بار دیگر مادران بمنظور رهایی زن از ظلم واستبداد مرد سالاری ورستگاری از جنگ وخشونت را ه مبارزه رهاییبخش را در پیش گرفتند وبه همین منظور .
در سال ۱۳۴۴ خورشیدی سازمان دموکراتیک زنان افغانستان برهبری دکتورس اناهیتا راتبزاد تاسیس گردید .ساز مان زنان بخاطرنجات زن از ظلم وبی عدالتی در راه بسیج وتشکل زنان زحمتکش کشور وبمنظور کسب سواد ودانش سیا سی وتوسعه رشد وانکشاف امور فرهنگی در میان زنان شورا های زنان را در مرکز ولایات تاسیس کرد که در یکنیم دهه اخیر تا آغاز رویداد ثور ۱۳۵۷ سازمان دموکراتیک زنان افغانستان رسما بکار خود ادامه داد .فعالیت ترقیخواهانه زنان ومادران زحمتکش در وجود شوراهای شهری وولایتی بخاطر خدمت به قشر زن در مرکز ومحلات گسترش یافته بود.
پس از آن حزب دموکراتیک خلق افغانستان مطابق به اهداف وپالیسی های انساندوستانه وترقی خواهانه بخاطر رشد وانکشاف سیاسی اجتماعی وفرهنگی جامعه ، قشر زنان را مورد پشتیبانی وحمایت قرار داده چنانچه بخاطر دموکراتیزه ساختن حیات زنان کشور به تامین حقوق زنان وتساوی حقوق با مردان پرداخت ودرمورد پیشبرد تعلیم وتربیه زنان در داخل وخارج کشور زمینه تحصیلات را برای این قشر زحمتکش مساعد ساخت همچنان زنان حق مشارکت در موقف های بالایی دولتی در بخش های معارف وصحت ، سیاست وعلوم ، حق کار واستراحت ،وشرکت در مبارزات آزادی خواهانه واجتماعات ،مظاهرات وحتا در تشکلهای نظامی دفاعی وطن سهم بارزی را ایفا نموده ودر تربیه نسل جوان کشور درخشش خاص ودستاورد های بزرگی داشته اند . زنان در بخش خدامات ژورنالیستی ومطبوعاتی در عرصه آزادی بیان ونظریات وسایر فعالیتهای فرهنگی واجتماعی به حقوق و آزادی های نایل گردیده اند .
واما در عین زمان وبخصوص سالهای جنگ اعلان ناشده توسط عمال پاکستانی هزاران مکتب نسوان کشورتوسط کوردلان بی فرهنگ حریق گردیده ومادران بجرم تدریس ودختران بجرم فراگیری تعلیم وتربیه وفعالیتهای روشنگرانه بشهادت رسانیده شدند . که در نتیجه آن هزاران مادر داغدیده کشور درسوگ فرزندان نشسته وصدها هزار مادر زن دیگر جبراً راهی دیار بیگانه گردیدند .
پس از تحول اخیر سیاسی وبقدرت رسیدن دولت جهادی با از سر گیری جنگهای تنظیمی بر سر قدرت صدها هزار انسان شهید ،معیوب ،معلول و صدها هزاردیگر از وطن روبه
به فرار نهادند . درین دوره وبخصوص زمان طالبان درب مکاتب بروی زنان ودختران کشور در مرکز ومحلات بسته شد وزنان بجرم زن بودن مورد تبعیض وتهدید ، حبس وآزار جنسی وعقدهای اجباری وغیر شرعی حتا خرید وفروش و مورد قاچاق قرار گرفتند .بقرار احصاییه منابع رسمی طی بیست وپنج سال اخیر بیش از بیست هزار زن درافغانستان از فرط جبر ظلم وستم خود کشی کرده است .
بآنکه پس از دوره طالبان ودر یکنیم دهه اخیر بنا به کمکهای مالی جامعه جهانی برای ساختن مدارس ومکاتب دخترانه اقدامات معین صورت گرفت وبنام زنان وزارتی تاسیس گردید وظاهراً مسایل امور زنان را بشکل نمادین به پیش می برند ولی بتناسب نفوس کشور که نیمی از آن را زنان تشکیل میدهد تعداد مدارس و مکاتب زنانه وخدمات درمانی واجتماعی زنان بسیار ناچیز بوده وبشکل نمایشی اجرا میگردد . در محلات نیز زندگی زنان بهبود نیافته زنان ومادران کماکان در زیر سلطه زن ستیزان قرار داشته فرهنگ قبیله یی ومرد سالاری با ناهنجاری های مذهبی وسنتی ، تعصبات جنسیتی تا هنوز دامنگیر زنان است .
یگانه راهی برای نجات زنان ومادران داغدیده کشور وجود دارد همانا آموزش وپرورش بلند بردن سطح فهم ودانش وبخصوص آگاهی سیاسی تشکل دادخواهانه وخردجمعی در یک جنبش وسیع ملی ودر همکاری نهاد های جامعه مدنی واحزاب سیاسی داخواهانه ومبارزه هدفمندانه میسر است تا زنان ومادران گرامی بتوانند با همصدایی ومبارزات دسته جمعی ومتحدانه رهایی خود را از ستم بقایای قرون وسطایی بدست آورند آنگاه از روز جهانی مادر تجلیل واقعی بعمل خواهد آمد .
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳/ ۱۷ـ ۱۴۰۵
پاکستان مرکز و حامی تروریزم بین المللی
پاکستان بحیث یک کشورغیر« طبیعی » ومخلوق استراتیژی های استعماری در تمام دوران موجودیت خود عامل آشوب و منازعه بوده و رمزبقای خود را درخفقان داخلی و دشمنی باهمسایه گان جست جو و بخصوص بعد ازکودتای نظامی جنرال ضیاالحق (۱۹۷۷ م.) که بحیث حلقه اساسی در » کمربند سبز» و « نقاب جمهوری اسلامی » به تربیه، تجهیزوتسلیح گروه های دهشت افگن مبادرت ورزیده وبه صورت سیستماتیک ازتروریسم بحیث ابزارسیاست خارجی خویش استفاده مینماید.
افغانستان ازبدوخلق نامیمون پاکستان درراستای نقش خصمانه و تاریخی این کشور درمعرض دسایس اسلام آباد (که عضویت پیمان های نظامی را حاصل کرده بود) قرارداشته و بااعلام جمهوریت (۱۹۷۳ م ) آماج جنگ اعلام ناشده آنکشور قرارگرفته، که تا hکنون ادامه دارد .
ازهمان جمهوریت اول تا اکنون جنگ اعلام ناشده پاکستان به اشکال و شیوه های مختلف ودرنقش های متفاوت ازتربیه، تسلیح وصدورخرابکاران گرفته؛ تا قرارگرفتن بحیث « تخته خیز» دراوج جنگ سرد، طرح کنفدراسیون وجنگ های تنظیمی دهه نود، رول بازی نموده است وهمچنان تلاش دستگاه نظامی ـ استخباراتی پاکستان بخاطر تسلط مستقیم در وجود طالبان، بخاطرتثبیت عمق استراتیژیک، بی ثبات سازی وتضعیف افغانستان دریک ونیم دهه اخیر، صورت گرفته و تداوم دارد .( ارایه دلایل در رابطه به این حقایق آفتابی ، بحیث اثبات « کفر ابلیس » تحصیل حاصل پنداشته میشود. )
پاکستان ناقض منشور ملل متحد و تعهدات بین المللی :
نظام بین المللی معاصر ملهم و استوار بر یک اصل قبول شده ایی حقوق بین المللی می باشد Pacta Sunt Servanda ) ـ تعهد باید اجرا گردد ) که اعضای سازمان ملل متحد متعهد و مکلف به اجرای آن می باشند ، اما درعمل دولت پاکستان در قبال تعهدات خود در برابر جامعه جهانی عمل نکرده و دررابطه به افغانستان درمجموع و به خصوص بعد ازعقد موافقت نامه ژنیو( 1988 م ) وتا اکنون،هیچگاهی به تعهد ، وعده و وعید خویش ، وفا نکرده است .
پاکستان هم عضو سازمان ملل متحد است و هم با پررویی منشور آن ودیگر اصول قبول شده حقوق بین المللی را نقض مینماید ؟
پاکستان هم عضو جامعه جهانی است و هم از خاک آنکشور به جهان تروریست صادر میکند ؟
پاکستان هم «شریک استراتیژیک» امریکا است و هم جنگ اعلام نا شده رابا هم پیمان آن کشور(افغانستان) تداوم میدهد؟ بدینترتیب مسئولیت اخلاقی (Moral Obligation ) دولت و رهبران پاکستان زیر سوال رفته است !
آیا بسیار سوال بر انگیز نیست ؟
ـ که درین پانزده سال اخیر حضورگسترده امریکا و ناتو درافغانستان، پاکستان ملیاردها دالر را زیر نام همکاری مبارزه بر علیه «تروریزم » تصاحب نموده است، در حالیکه رهبران و مراکز سازمانهای تروریستی در داخل آنکشور فعال می باشد. امریکا بخاطر اسامه بن لادن سر دسته شرارت پیشگان القاعده به افغانستان هجوم نظامی آورد و چند سال بعد سر وکله موصوف از اسلام آباد پیدا گردید، بر سر ملاعمرآخوند ده ملیون دالر جایزه تعین گردیده بود، اما نامبرده در «خانه های امن» کراچی زندگی وبشکل مرموز در شفاخانه های آن شهر بقتل رسید و جلسات بخاطرتعین اخلاف آن علنی و با حضور صدها تن در پاکستان دایر گردید .
معمای اقامت و قتل سر دسته شرارت پیشگان، تشت رسوایی پاکستان را از بام انداخته است واکنون با کشته شدن ملا منصور در پاکستان ، دیگر هیچ وجدان بیدار شک نخواهد داشت که پاکستان مرکز ودولت آنکشور حامی تروریزم می باشد. شانزده بار سفر ملا منصور به امارات متحده عربی و یکبار به ایران با پاسپورت رسمی پاکستانی و با نام جعلی بیان عین واقعیت است که رهبر و حلقه دست اول رهبری طالبان نه تنها در پاکستان از مصئونیت کامل برای سازماندهی جنگ و حملات مرگبار تروریستی بر ضد ملت و مردم افغانستان برخوردارهستند،بلکه آنها درتبانی مستقیم و تحت چترحمایتی آی اس آی برای ادامه فعالیت های تخریبکارانه بر ضد دولت، مردم و حاکمیت ملی افغانستان تدارکات مالی را ازطریق " کاریدور "، امارات متحده عربی فراهم وسازماندهی نموده ومینمایند ( البته در این یادداشت پیرامون چگونگی قتل آنان بحث صورت نگرفته است ). زمانیکه اسامه وملا منصور واجب القتل است، سزای میزبانان « مهربان » وحامیان چه خواهد بود؟
وقت آن رسیده است که جامعه جهانی و بخصوص انگلیس و امریکا به این سوال جواب بدهند !
پاکستان مرکز تروریسم بین المللی :
اسناد معتبر بین المللی از سازمان ملل متحد و تا وزارت های خارجه اعضای دایمی شورای امنیت ( بخصوص وزارت خارجه امریکا ) ، سایر کشور ها و مطبوعات جهانی گویای این حقیقت است که ، سرنخ بسیاری حوادث دهشتبار تروریستی از کابل ، تا بمبیی ، دارالسلام ، چیچین ، سینکیانگ و تا نیویارک به پاکستان گره میخورد . پاکستان مکان امن برای شرارت پیشه گان جهان گردیده و سردسته های سازمانهای تروریستی در«خانه های امن آی اس آی» مصروف طراحی عملیات وحملات دهشتبارمیباشند وبرای تعین « رهبران » و نظم ونسق امورجلسات علنی وتاچندصد تن رادایرمینمایند.(همین اکنون دهاسازمان تروریستی مشمول لیست سیاه سازمان ملل متحد و خارجه امریکا در پاکستان علنی فعال بوده ومورد حمایت آی اس آی قرار داشته ، تسلیح و تجهیز میگردند.
پاکستان بحیث مرکزتولید فکر انتحاری وکشتن دگر اندیشان :
تعداد مدارس، مراکز و « نهادهای خیریه» در پاکستان که اندیشه های بنیادگرایانه اسلامی، کافرکشی ، سیف الاسلام، انتحارو قتل دگراندیشان را ترویج میدهند تا به دها هزارمیرسد واکثریت آنهایکه توسط مولانا های خبیث آنکشوررهبری میشوند، زیرچتر محافظتی آِی.اس.آی و بقایای جنرال ضیآالحق در اردو قرار دارند .
پاکستان مرکز پرورش شرارت پیشگان شریربین المللی :
طی این چهل سال اخیر بیشتر از دو صد هزار تروریست عرب و عجم از کشور های مختلف در کوره های تروریست سازی پاکستان پرورش یافته ورهبران سازمانهای تروریستی که برسرآنان جوایزتعین گردیده، درین کشورکسب تجربه کرده اند(اسامه،ایمن الظواهری،ابوبکربغدادی ، ملاعمر،ملامنصور،ملا هیبت اله وده ها تن دیگر دراین ردیف قرار دارند واز امتیازات «خانه های امن آی.اس. آی» مستفید گردیده اند )
استخبارات نظامی پاکستان مسئولیت قتل وترور افغانان را عهده دار میباشد:
در داخل وخارج پاکستان تعداد زیادی از شخصیت های معروف افغان توسط آی.اس.آی ویا بدستور اجیران آن بقتل رسیده اند،( پوهاند شمس الدین مجروح ، چینزایی ،غروال، کتوازی و دها تن دیگر، اکنون دیگر حضورجنرال اسلم بیگ درشب شهادت داکترنجیب اله رییس جمهور اسبق یک راز نمی باشد. در چند سال اخیر آنعده رهبران طالبان که خط قرمز اصول مافیایی روابط ( آی.اس.آی ـ طا لبان ) را نقض کرده اند، زندانی و به اشکال مرموز بقتل رسیده اند.
دولت پاکستان واجیران آن جرایم سنگین را درافغانستان مرتکب شده اند :
ـ درین مدت تداوم جنگ اعلام نا شده، پاکستان عامل اولی واساسی تراژیدی خونبار افغانستان می باشد، مداخلات آنکشور دلیل و بهانه مداخلات نظامی شرق و غرب پنداشته میشود .
ـ درین چهاردهه ملیون ها هموطن ما نابود، معلول، معیوب ، یتیم وبیوه گردیده اند و ده ها ملیارد دالر بکشور ما خسارت رسیده و مناطق زیاد تخریب ویا مانند پایتخت به تل خاک مبدل گردیده است.
ـ غنایم و آثار ملی و تاریخی تاراج و یا مانند بت های بامیان تخریب گردیده است .
ـ تاسیسات دولتی و اردوی ملی افغانستان نابود گردیده است .
ـ جنایات ضد بشری، جنایات جنگی، نقض حقوق بشرو قتل وکشتار اهالی ملکی دوام دارد .
ـ درچند ماه گذشته هر روزدرافغانستان کربلا،صبرآ وشطیلابرپا است .
ـ از قرار معلوم پاکستان در ولایات ننگرهاروپکتیکا در اینطرف خط نامنهاد دیورند مراکز عسکری ایجاد کرده است .
ـ تداوم و تشدید جنگ اعلام نا شده پاکستان مانع اصلی گذارکشور ما به شاهراه ترقی می باشد .
دربرابراینهمه جنایات،تجاوزوتشدید جنگ اعلام ناشده چه میتوان کرد؟ ختم جنگ اعلام نا شده ودستیابی به صلح با تگدی بدست نمی آید و چنانچه گفته اند: حق داده نمیشود، حق گرفته میشود.
افغانستان قربانی تجاوز و تشدید جنگ اعلام نا شده یی پاکستان :
مطابق به احکام منشور سازمان ملل متحد « دولت قربانی باید اعلام نماید که مورد تجاوز قرار گرفته است »
بدینرو دولت افغانستان ، باید بمثابه کشور قربانی اعمال پاکستان ، هر چه عاجل دوسیه جنایات ناشی از جنگ اعلام نا شده آنکشور در وجود طالبان وشرکای شانرا تنظیم وبه:
ــ شورای امنیت س.م.م و دیوان عدالت بین المللی ارجاع نماید.
دولت باید به شورای امنیت پیشنهاد نماید تا :
به اساس اصول منشور م. م. م اصل (united nations sancations) را مطابق احکام فصل هفتم منشور ملل متحد و بر اساس اصل « تهدید صلح ، نقض صلح وعمل تجاوز » در مورد پاکستان بررسی و تطبیق نماید تا پاکستان بحیث مرکز تروریسم و دولت آنکشور بمثابه حامی تروریسم برطبق اصل (Legal Settlement Sancation) مورد تعزیرات بین المللی قرار گیرد . این تعزیرات باید شامل قطع کمکهای نظامی و مشروط ساختن مجموع کمکها به نابودی تروریستان و تحقق اصول و پرنسیپ های جهانی و قبول شده یی حقوق بین المللی گردد
.
مراکزسلاح اتومی پاکستان منبع خطرناک تهدید جهانی :
دراحوالیکه پاکستان مرکزشرارت بین المللی است و خطرناکترین سردسته ها و سازمانهای مخوف تروریستی و دشمنان تمدن بشری در ارتباط تنگاتنگ با اردو و آی اس آی فعال میباشند و دولت سابقه جرمی دولت پاکستان درنقض موافقت نامه یی ( N . P . T ) ( که پدر بمب اتومی آنکشورعندالمحاکمه بدان اعتراف نمود ) ، بسیار ضرور است تا شورای امنیت سازمان ملل متحد بخاطر نظارت وتحت پوشش قراردادن فعالیت اتومی پاکستان اقدام نماید.
وظایف دشوار ، اما بسیار ضروری ومبرم :
ـ دولت باید با سازمان ناتو وکشورهای انگلستان وایالات متحده امریکا که تشدید جنگ اعلام نا شده پاکستان معلول سیاست های کجدار و مریز آنان است و بر اساس پیمانهای ستراتیژیک، مکلف به دفاع قاطع می باشند، مذاکرات سازنده را آغاز نماید . تداوم تراژیدی خونبار افغانستان مسئولیت اخلاقی Moralobligation) ) آنان راکه در قبال افغانستان اظهرمن الشمس میبآشد ، با سوالیه بزرگ مواجه ساخته است؟ مسولیت جانب امریکا در قبال تراژیدی خونبار مردم ما در استغاثه سناتوران و سخنان قبل از انتخابات دولتمردان ، ویا هر چند سال کشتن یک سردسته تروریستان خلاصه نمیشود ( که کفاره اعمال انتقامجویانه را مردم بی گناه و بی دفاع با خون فرزندان شان بپردازند ).افغانان باید صداقت گفتار،درمبارزه با تروریسم را( لااقل بخاطرانتقام خون دوهزار وپنجصد سربازشان ) درسرکوب قاطع آنان در مراکز اصلی شان ( پاکستان ) مشاهده نمایند.
ـ دولت باید با کشور های اتحادیه اروپا حقایق قربان شدن افغانستان را مطرح و در جلب همنوایی آنان تلاش وسیع انجام دهد .
ـ بسیار ضرور است تا دولت کار وسیع را با اعضای دایمی شورای امنیت،همسایگان وقدرتهای بزرگ منطقه مانند چین،روسیه وهندوستان دنبال و دررابطه به مسایل جاری افغانستان وبحث بر عواقب زیانبار استفاده ابزاری از گروه های دهشت افگن بخاطر مقاصد جیوپولوتیک و تشدید جنگ های نیابتی ، سازماندهی نماید .
آیا دولت افغانستان توانایی انجام این رسالت تاریخی را دارد ؟
پاشنه آشیل افغانستان ضعف اقتدارملی است. "مردم بزرگ" که بار طولانی ترین جنگ تاریخ را متحمل گردیده اند ، با "رهبران کوچک" مواجه می باشند،رهبرانیکه به مردم باورندارند و فراموش کرده اند که: د خلکو زور، دخدای زور دی و از تشخیص مصالح کشور ومنافع ملی عاجز می باشند و درگیر ودار تقسیم « قدرت » بوده و قوای مسلح را درین مقطع حساس بحساب قوم و گروپ تقسیم مینمایند که کفاره آنرا سربازان قهرمان و هموطنان مظلوم با خون شان میپردازندوپای دشمن سفاک را تا مقر پارلمان ، شفاخانه چهارصد بستر و قول اردوی ولایت بلخ رسانیده اند .
رهبران دولت وحدت ملی که پای شان در ترازوی مشروعیت می لنگد، بخاطر جبران این نقیصه باید برای کسب وجاهت ملی تلاش نمایند. این وجاهت فقط وفقط باچنگ زدن به منافع ملی ودفاع قاطع از وطن وجان و ناموس مردم بدست میآید . دستیابی به این مآمول زمانی سراب نخواهد بود که قانون را ملاک عمل قراربدهند،استقرار حاکمیت قانون یگانه راه تحکیم قدرت دولتی پنداشته شود .
این هدف بزرگ فقط با پشتیبانی مردم ممکن خواهد بود و برای کسب کمک مردم باید تعریف دقیق ازمنافع ملی با شناخت از جیوپولیتیسم بین المللی و منطقه داشته باشیم وبرمبنای همین تعریف استرتیژی امنیت ملی وچگونگی مقابله در برابر پاکستان را مشخص بسازیم و« منشور مقابله با پاکستان » را در دایره کلان ملی تدوین نماییم . دستیآبی به این مامول شریف ملی از ما می طلبد تا مصالح کلان کشوری را فدایی بازی های خورد پوپلیستی و پیش کشیدن شعارهای غیرعملی وبا انگیزه های قومی ، نه نماییم .
در همچو حالت یک دولت کارا میتواند با دیپلوماسی فعال بحیث پارتنر درسطح بین المللی و منطقه ، منافع افغانستان را دفاع و پاکستان نیز با عزم و احتیاط حرفش را تحویل بگیرد.
چنین دولت که کارا خواهد بود در برابر مخالفان مسلح برخورد دقیق را در وجود یک سند تقنینی که حالت حقوقی افراد و گروپ های مسلح که به پروسه صلح میپیوندند ، تنظیم و مطابق آن برای صلح بحیث هدف والای ستراتیژیک اقدام نماید.
داعیه یی ملی :
انجمن حقوقدانان افغان در اروپا با نظر داشت این واقعیت که افغانان قلب مشترک ( وطن مشترک ) دارند، با مراجعه به هموطنان عزیز در داخل و خارج کشور، نهاد های سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی، جامعه مدنی و مدافعان وطن و مردم صمیمانه میخواهد تا در دفاع از هست و بود وطن ، صدایی اعتراض شانرا در برابرتشدید جنگ اعلام نا شده پاکستان متحدانه بلند ، و از ین داعیه برحق ملی افغانستان بدون در نظرداشت اختلافات قومی ، مذهبی ، ایدیولوژیک و سلیقه ها ، دفاع و به جهانیان ثابت نمایند که وطن وسرزمین افغانان عمق ستراتیژیک پاکستان و میدان جنگ های نیابتی نه ، بلکه همسایه متساوی الحقوق ونیک میباشد.
با احترام
هیئت رهبری انجمن حقوقدانان افغان در اروپا
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۴/ ۱۷ـ ۰۳۰۵
نگاهی به شعر « از میان ریگ ها و الماس ها»ی احسان طبری
برای خواندن و لذت بردن از شعر « از میان ریگ ها و الماس ها »ی احسان طبری، نیاز ی به دانستن مفاهیم و مقولات ادبی نیست. ولی برای آماده گی و حضور ذهن و لذت بردن بیش تر از لایه های آشکار و پنهان آن، نخست چند نکته را اشاره وار یاد آوری می کنم.
ارسطو در فن شعر، درباره ی ماهیت شعر و عملکرد شاعر چنین می گوید: کار شاعر آن نیست که امور را آن چنان که روی داده است بدقت نقل کند، بلکه کار او این است که امور را به روشی که «ممکن» است اتفاق افتاده باشد، روایت کند. …تاریخ هرودت اگر به رشته نظم درآید، همچنان تاریخ خواهد بود، شعر فلسفی تر از تاریخ است و بیشتر از امر کلی حکایت می کند، در صورتیکه تاریخ از امر جزیی حکایت می کند. مقصود از امر کلی در شعر این است که شخص چنین و چنان فلان کار یا فلان کار دیگر را به حکم احتمال و یا برحسب ضرورت در شرایط و احوالی خاص انجام دهد. در تاریخ هدف همین است اما امر جزیی، مثلا کاری که شخص معینی چون الکیبیادس کرده است یا ماجرایی برای او اتفاق افتاده است.
ابوبکر عبدالقاهر جرجانی (گرگانی) نحوی، ادب شناس و نظریه پرداز برجسته ایرانی در آرای ادبی اش در مورد شعر؛ بیان با استعاره و تشبیه را رکن اصلی شعر و موجب تخیل و اساس شعر دانسته است و نه مفهوم را. او حتا موسیقی، ازجمله وزن را هم در ایجاد تخیل و تصویر موثر نمی داند. اگر توانستم بعضی از یاداشت هایم و کتاب های مربوطه را پیدا کنم، از آرای ادبی این شخصیت برجسته که نظرش در باره استعاره و بنیاد شعر از زبان شناس مدرنی چون یاکوبسن هم درست تر و دقیق تر است، مطالب بیشتر و مستند تری می آورم. بوعلی سینا نیز به پیروی از ارسطو شعر را سخنی خیالانگیز دانسته است.
خواجه نصیرالدین طوسی در معیار الاشعار می گوید : «شعر کلامی مُخَیل و مولف از اقوال است که وزن (آهنگ ) از موجبات اقتضای تخیل و از فصول ذاتی آن است.» ابن سینا و بسیاری از فلاسفه و نحو دان های قدیم براین باور بوده اند که « سخن غیر مُخَیل اگر چه موزون باشد، شعر نیست و نظم است و سخن مُخَیل اگر چه موزون نباشد شعر است و نثر نیست.» خواجه نصیرالدین طوسی با الهام از سخن ابنسینا در کتاب شفا، شعر را « سخن خیال انگیز که از اقوالی موزون ساخته شده باشد.» میداند.
خواجه نصیر در رابطه شعر با موسیقی چنین می گوید: « و نظر در وزن حقیقی به حسب ماهیت، تعلّق به علم موسیقی دارد … تخیّل و وزن را از آن جهت اعتبار کند که به وجهی اقتضاء تخیّل کند. پس شعر در عرف منطقی، کلام مخیل است و در عرف متأخران، کلام موزون …اما قدما شعر، کلام مُخَیل را گفتهاند و اگر چه موزون حقیقی نبوده است و اشعار یونانیان بعضی چنان بوده است و در دیگر لغت قدیم مانند عبری و سریانی و فرس هم وزن حقیقی اعتبار نکردهاند.»
با در نظر گرفتن این مطالب شعر « از میان ریگ ها و الماس ها » ی طبری شاهکاریست از کلام مُخَیل. گرچه طبری در مقدمه ی کتاب « با پچپچه پاییز» که در پاییز ۱۳۶۱ منتشر شده است، فروتنانه خود را شاعر نمی پندارد. او می نویسد: « با آنکه سراسر عمر، در طیفی فراخ «شعر» سروده ام ، با این حال هرگز خود را « شاعر» نپنداشته ام. و این سخنی است به حق، بی فروتنی دروغین و ریاکارانه. شاعران زاده می شوند و کسانی از زمره من ساخته می شوند…»
ولی بسیاری از شعرهای طبری که بی نصیب از آهنگ و موسیقی کلام هم نیستند، دریایی از تصویر و تخیل اند. و اگر معیار ارسطو، ابن سینا، خواجه نصیر الدین طوسی، ابوبکر عبدالقاهر جرجانی و بسیاری از شعرشناسان مدرن را بپذیریم که شعر را کلام مُخَیل دانسته اند. با تخیلی که در شعرهای طبری، به رویا پهلو می زند؛ می توان او را شاعری توانا و برجسته در استفاده از تصویر، تشبیه و تخیل دانست.
« از میان ریگ ها و الماس ها »
شریان رودها
عضلات زمین رابارور می کنند،
و در سکوت کرکس ها و صخره ها
باد، به زبان امواج سخن میگوید.
بیشه ها آن جا از خاموشی سرشارند
و در صلح بیابان ها
چکه شقایق وحشی میدرخشد.
بید بن
عروس آسا
سیل رام نشدنی گیسوان را
بر گل کف های موج می پاشد.
و از ستیز موج و سنگ
بر رشته گل ها و نیزه های ارغوانی گیاهان
مشتی کبوتر بلورین می پرند.
و عطری که از آن بر می خیزد
در ریشه های هستی ام رخنه می کند.
زمان زاینده
زمان دگر ساز
زمان طوفان زا
هر دم با پویه ابر ها همراه است
و تارهای سیمین باران
بر سرو نازهای همیشه جوان
و بر طرقه های جنوبی که بر درخت انجیر نشسته اند،
و بر فریبای رؤیا رنگ بوته ها
فرو می نشیند.
شفق چشم افروز،
آمیخته با جیر جیر صبحگاهی
از میان گله ستارگان
بر میخیزد
همراه با باد خود سر و مستی آور
که گیاهان را با پای بند ریشه ها
به رقص می آورد.
آن گه که روزی نو نطفه میبندد،
و در چوب های خوشاهنگ
زایش جوانه هاست،
و ریشه در تاریکی زمین
استخوان های سنگ را از هم می گسلد،
به غرور و صلابت آن تسخر زنان
و رنگین کمان لرزان در اوج رنگ پریده آسمان
گام نغمه ناک خود را
بر موران راعب بیشه
و پرواز بنفشه گون پروانه ها
و نگاه گوگردی روباهان
و دیدگان شراب آلود غزالان
و بال مهربان پرستو می گذارد
و تا فوج عقابان در لاژورد
و طلسم سپیده ی برف بر قله ها
و دریاچه ای که بر پیشانی زمین می درخشد
عکس می افتد.
در شب زمین
آن گه که در لجن مرموز مارها می خوابند،
و کرکس، شاه آدم خواران، در لانه می خزد،
و سراسر هستی در آب تیره تعمید می یابد،
و خاکستر فراموش را
بر سر خاک لاله و تب گل های زرد می پاشند،
به تنهایی غرور آمیز قله ها می اندیشم
و به راز بار آوری ابدی عناصر
به غبار بذر های سبز.
آه، روز فرا می رسد
و ستون های طلایی خورشید
بر سیم مه آلود آب
ترانه های شگرفی را بیدار می کند
که از آن تاریخی نو شکفته می شود.
و غوغای شهباز ها به آسمان بر می خیزد
و فیروزه ها از ظلمت معدن می گریزند.
و کاهنان با چهره هایی به رنگ سبز
ورد خوانان
خواستار نفوذ شب ها در گنبد های عقیق اند.
ولی این جا برق شور دامنه هاست
و شتاب موران بیابانی در غبار داغ
و خفتن مرجان غروب بر طلای غلات
و انسان
چون پودی از تافته زمین
شمشیر پولادین خود رابر راهبان می کوبد.
نور با اشیاء در می آمیزد،
ریشه ها را بلورین میکند
و به هنگام بیدار شدن تذرون
پرتوی جهان بر نقش و نگار ترمه ها میافتد
و مانند توازن کندو ها
شهرها می رویند
و از خُم های بزرگ، شراب شادمانی می آشامند.
چون دودی که از افق غروب بر می خیزد
یا چون آب صافی در شب زلال
یا چون آشیانه ای تهی
از این مرز آسمان تا آن مرز
با سینه گشاده به سوی بادها که از دریا می آیند،
ایستاده ام.
خزانی ناگزیر از راه فرا می رسد
شب دیوار های سیاه خود را
بر من فرو می ریزد
ولی ناقوس روشن آب
و غوغای شهرها
از زیستن سخن می گویند،
از انقلاب.
آری رگ های ابدی سرنوشت
از میان ریگ ها و الماس ها می گذرد.
احسان طبری، تابستان ۱۳۵۵خورشیدی
محمد علی ر. بروجنی
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱/ ۱۷ـ ۰۷۰۵
پژوهشی در باره شعور، شناخت و جامعه
داکتر آرین
مقصد ار این نوشته بیان کوتاه و گزیده ای عام ترین و مهم ترین مقولات فلسفی و علمی است که میتواند کلیدی برای دانایی و آگاهی دانش آموزان دانشگاه و پژوهشگران جوان باشد.
نظریات در مورد شعور، شناخت و جامعه در جهان مختلف و گوناگون است، اما اساس و ماهیت نظرگاه نگارنده را در این بیان اجمالی جهان بینی علمی و دستاوردهای جهان پیشرفته و متمدن تشکیل می دهد، جهت مرز گشایی و گستردن موضوع ضرور است تا به نظریات فلاسفه ای گذشته تکیه و استناد کرد، زیرا یک پژوهشگر و نویسنده امروزی نمی تواند مضمون علمی را بدون اتکا و استناد به تجارب عظیم و نظریات دانشمندان گذشته نوشته و در دانشکده علوم تقدیم نماید.
در زمان و جهانی که ما زندگی می نمائیم کمتر نکته ایست که ناگفته مانده باشد و جامع ترین سخن تکرار است، اما نسل های نو و جوانان نو رسیده بدون تردید که به این تکرار نیاز دارند بخصوص در دو سه دهه ای اخیر که جهان بینی های ساخته و پرداخته شده ای افکار تاریک، تحمیلی و عامیانه و مغرضانه به مثابه رهنمود و رهنما و رسمی در ممالک عقب نگهداشته شده و جهان بدبخت ظهور کرده است و در محیط های نادان، کم سواد و بیسواد با حقایق مسخ شده برای فریب مردم و سود جویی مستکبران مطرح می گردد. از همین جهت نگارنده تصمیم به نوشتن این مختصر گرفت، زیرا در این لحظه که به نگارش این سطور مشغولم افغانستان را یک شبح سیاه عقبگرایی و استبداد بی سابقه که شباهت به شرایط اجتماعی-سیاسی قرون وسطی دارد فرا گرفته است و درحالیکه افغانستان به وحشتگاه جهانی تبدیل گردیده و مردم بی دفاع افغانستان استبدادی مذهبی را که مانند عنکبوت به دست و پا و شعور مردم پیچیده و مانند ارواح خبیث و خاکستری شب و روز به تار و پود مردم و میهن ما نفوذ می نماید تحمل می کنند. ایدیالوژی های عقبگرایانه ای جهادی، طالبی و داعشی، مردم و بخصوص اطفال و جوانان افغان را به گمراهی کشانده و جهت برده ساختن، آنان را به تقدیرگرایی های عاجزانه و حقیرانه و صبر نامعلوم تشویق می نمایند، در چنین شرایط وقتی جامعه و مردم ما از این فاجعه نجات حاصل می نمایند که اراده ای آگاهانه مردم بر جبر کور سیاهی و عقب ماندگی پیروز شود و تاریخ خود را خود رقم بزنند.
تاریخ انسانی با تاریخ جامعه و تکامل شعور پیوند ویژه و مستقیم دارد، انسان در جامعه و جامعه با انسان به وجود آمده است، جامعه گهواره ای پرورش شعور انسانها و انسانها توانائی شناخت، خلاقیت و دگرگونی جامعه را به کمک شعور و کار خویش دارند، اساس جامعه بشری را فعالیت تولیدی یعنی کار مولد انسانها تشکیل داده و شعور انسانها به مثابه انعکاس هستی مادی و فقط خاصه انسانها که اشرف المخلوقات هستند می باشد.
وقتی از نقش شعور در روند تحول آگاهانه در جامعه سخن می گوئیم، منظور از جامعه بشری سیاره زیبا و نیلگونی در نظام شمس یعنی زمین است که ذره ای از کهکشان بیکران و ورای آن می باشد، اجداد ما برای اینکه زندگی نمایند به غذا، مسکن و لباس ضرورت داشتند و برای اینکه غذا، مسکن و لباس داشته باشند باید به رزم و پیکار بزرگ با طبیعت سرکش می پرداختن، آنها در مراحل ابتدائی زندگی و شرایط نا گوار طبیعی با رنج و فداکاری با ناسازگاری های طبعیت به نبرد برخاسته با مرگ و بیماری، با سیل و طوفان، با زلزله و خشکسالی دست و پنجه نرم نموده اند، اوقیانوس های بیکران را می پیمودند، صحرا های سوزان را طی می کردند از کوهای سر به فلک و بیابان های یخ بندان می گذشتند، تا اینکه آرام آرام به کمک شعور خود به شناخت پیرامون خویش پرداخته و با وارد نمودن تغییر و دگرگونی، طبعیت سرکش را رام کرده و برای خود شرایط لازم فعالیتهای زندگی را ایجاد نموده و جامعه را تشکیل داده و آنرا انسانی و اجتماعی کردند.
طبیعی است که مضمون و شیوه این نوشته شکل تکامل یافته ای شعور اجتماعی را در روند شناخت و جامعه به بحث می گیرد، اما بررسی پیشینه و سیر تکامل تاریخی این روند به گشودن بیشتر و فهم بهتر آن ما را کمک می نماید، زیرا هر اندیشه و نوشته علمی که با مراعات منطق و همگام با واقعیات تاریخی و توضیح "وآحد های اولیه" آن تحلیل و تجزیه گردد، می تواند بارور تر، مستند تر و جامع تر باشد. در عین حال نگارنده می کوشد اندیشه، برداشت و طرز تفکر خویش را که با خوانندگان گرامی در میان می گذارم ساده و روان بوده نه "زبان پیچیده فلسفی" تا این بایسته قابل درک، تفهیم و هضم باشد..
در اوایل تاریخ پیدایش و تکامل علم فلسفه دسته بندی نشده بود و روند معرفت انسانها در مورد مقولات فلسفی از یک وحدت ساده شروع شد که بعد ها به صنف بندی های متعدد و دسته بندی های مختلف تقسیم گردید، یعنی اگر در یونان قدیم فلسفه را "علم علوم" می گفتن و ارسطو می توانست فلسفه را به " منطقیات، طبیعات، الهیات، خلقیات، اخلاقیات و سیاست" تقسیم نماید بعدها به خصوص از قرن های چهارده الی هژده علوم بطور جداگانه به دسته ها و شاخه های متعدد تقسیم شد مثلا تنها اگر سیاست را در نظر بگیریم: سیاست داخلی، سیاست خارجی، سیاست اجتماعی، سیاست اقتصادی، سیاست ملی، سیاست مصالحه، سیاست جهانی و غیره منشعب شده است و هنوز هم این دسته بندی ها و شاخه دوانی ها به سرعت ادامه دارد.
به این ترتیب شعور که تنها خاصه انسانهاست در ادوار مختلف تاریخی در سطح معینی همان دوره قرار داشته است. اساس نظریه فعالیت شعوری انسانها را "هراکلیت" فیلسوف معروف یونان
دانشمندان فلسفه اکادیمسن ل .ف .ایلیچیف و اکادیمسن پ .ن فیداسییف به این نظرند که هراکلیتوس فیلسوف یونان باستان برای اولین بار در تاریخ بشر اصطلاح" لوگوس " را هم معنی مقوله" شعور" مورد مطالعه قرار داده است، یا به بیان دیگر به باور این دانشمندان اساسگذار نظریه ای فعالیت آگاهانه انسان و اولین شخص که به مقوله شعور و تفکر پرداخته است فیلسوف بزرگ یونان هراکلیتوس بود. مفاهیم خرد، خردمندی و تفکر در آموزش او، از نمادهای های آشکار یست که رابطه خرد و تفکر را با واژه "لوگوس" نشان می دهد 1. در مورد مفهوم"لوگوس" در روند تاریخی فلسفه به صدها فیلسوف و دانشمند مطالعات بی شمار انجام داده اند که این دانشمندان و فلاسفه گاهی باهم موافق و در جای دیگر دارای نظریات بکلی متفاوت و حتا متضاد اند، اما نگارنده به این نتیجه رسیدم که کلمه "لوگوس" را که هنوز هم زوایای پنهان آن بصورت مفصل آشکار نشده است، میتوان اساس اندیشه های هراکلیتوس و به مثابه سیستم نظریات او در موارد پدیده های مختلف مادی و معنوی قبول کرد. اوراق و پاره های به جای مانده از هراکلیتوس را بعضی از دانشمندان 130 و تعدای از دانشمندان 150 گفته اند، جمع اعتقاد دارند که نام کتاب هراکلیتوس" درباره طبعیت" است و گروهی از دانشمندان به این نظر اند که این کتاب در اصل نامش" در باره حکومت" بوده است، اما آنچه که در اندیشه و نظریات اکثریت دانشمندان و متفکرین، برجسته تر دیده می شود تفسیر و توضیح اندیشه های هراکلیتوس در بیان معانی "لوگوس" با اضداد، حرکت، تغییر، اشیا و ماهیت آن بوده است و همچنان رابطه آن با شرح جامعه، تفکر، و شعور انسانی است که موضوع بحث ماست.
به این ترتیب شعورکه تنها ویژه انسانها می باشد در ادوار مختلف تاریخی در سطح معینی شناخت ما از جهان خارج در همان دوره قرار داشته است، یعنی شعور نه آنقدر نتیجه تکامل بیولوژیکی است، که نتیجه انعکاس جهان عینی و جامعه در مغز ما می باشد و انسانها به برکت فعال بودن اجتماعی توانسته اند با محیط ماهول خویش سازگاری پیدا نموده و در پروسه شناخت آن با تاثیر متقابل بالای محیط ماهول، آنرا را تغییر داده و برای خود شرایط لازم فعالیتهای زندگی را در جامعه ایجاد نمایند.
مقوله شعور در بعضی از تیوری های فلسفی به حیث کلمه مترادف با اصطلاحات عقل، اندیشه و خرد نیز استعمال شده است.
درتاریخ فلاسفه یونان باستان سوفیسطاییان مطالعات فراوان را در مورد خرد انجام داده اند که به عقیده بعضی از دانشمندان اولین مکتبی فلسفی است که شعور را فرآیند شناخت انسان از جامعه تعریف نموده اند. سوفیستطاییان دارای افکار تجدد گرایانه بوده و با تاریک اندیشی و عقب گرایی مخالفت می ورزیدند یعنی ماتریالیزم را به ایدیالیزم ترجیع می دادند به همین سبب از سوی متعصبین وقت به آنان تعمت و افترا زده شد. سوفیسطاییان برخورد مختلف نسبت به توضیح طبعیت، تفکر، خرد و سنت ها در زندگی اجتماعی داشتند، عده ای از دانشمندان به این باور اند که مبارزه میان حقیقت گرایان و ابهام گرایان از همین زمان آغاز شد2. یعنی مبارزه میان ماتریلیزم و ایدیالیزم در تاریخ فلسفه از همین جا شروع شده است، فیلسوف دیگری که خرد را ملاک قضاوت و حقیقت را ارزشمند ترین جوهر هستی می دانست و در ستیز با ابهام گرایی بود سقراط است ، اما تعداد از فلاسفه به این باورند که آموزش سقراط چرخشیست به سوی ایدیالیزم. سقراط به این عقیده بود که انسان باید به رهنمایی شعور و خرد زندگی کند او سنتهای کهنه را مردود می شمرد و نو گرا بود به همین سبب هم مورد خشم تاریک اندیشان قرار گرفته و حکم خوردن زهر را بالایش صادر نمودند3 . ارسطواز حقیقت گرایی "تالس" توصیف نموده و وی را اولین فیلسوف یا آغازکننده فلسفه و موسس فلسفه یونان باستان گفته است، همچانان طوریکه از نگرش ارسطو در مورد "تالس "آشکار است این فیلسوف بزرگ یونان باستان به این اندیشه بود که انسان باید خود را، جامعه و طبعیت را بر اساس شعور و خرد خود تحلیل و تجزیه نموده و بشناسد4. افلاطون به این عقیده بود که شعور در مجموع وجود عینی و خارجی دارد5.
جدا از مکاتب فلسفی یونان باستان، روشهای فلسفی در هند، چین، پارس و روم نیز وجود داشت که به مقوله شعور، شناخت و جامعه پرداخته اند، رومی ها با وجود داشتن یک تمدن عظیم و دانشمندان بزرگ، بیشتر به تحلیل و تجزیه و توضیح و تشریح فلسفه یونان پرداخته و اکثرا آنرا به نقد گرفته اند، بعد از"فلسفه روم" جهان فلسفه دچار ایستایی و سکون شده انحطاط فکری بر جهان چیره گردید که چندین قرن دوام کرد. در دوره امپراتوری روم در اروپا فلسفه فاقد رنگ سیاسی بود و تکامل ویژه نداشت، در قرون وسطی بیشتر تضاد و کشمکش ها میان طرفداران "پاپ" و امپراتور و حکومت بود و "دیوان تفتیش عقاید" کسی را مجال نمی داد تا آیدیا و نظرش را آزادانه بیان کند اکثریت دانشمندان در این دوره ای تاریک اعدام شده و یا زنده، زنده میان شعله های آتش سوختانده شدند از برجسته ترین فلاسفه قرون وسطی که در مورد جامعه، خرد و عدالت اجتماعی ابراز نظر نموده اند " گالیله "، "توماس مور" و "توماس کامپائلا" می باشد.
گفتنی است در این زمان که اروپا بخواب رفته و در اسارت ایدیالیزم و بنیادگرایی قرار گرفته بود، بر عکس در جهان اسلام فلاسفه در مورد شعور، شناخت و جامعه تحقیقات با ارزش انجام داده و تحلیل و تجزیه های ماتریالیستی و علمی از پدایده ها می نمودند، دانشمندانی که باوجود مزاهمت ها و مقاومت ارتجاع، در عرصه علم به مطالعات فلسفی پرداخته اند و در علوم عقلی یگانه ای روزگار خویش بوده اند "رازی" و " ابن سینا " است، رازی از مفاخر بزرگ در فلسفه، ادبیات، نجوم و علم کیمیا است، از مهمترین آثارش"الحاوی" است که چند قرن منبع و ماخذ علم و دانش برای پژهشگران و دانشمندان بود تعداد تالیفات او را بیش ازپنجا و شش کتاب و رساله گفته اند6. ابن سینا از نوابغ روزگار خویش و عمر خود را در راه کسب علم و دانش و تالیف کتب مختلف صرف و لحظه از کار علمی فراغت نیافت. او در مدت 58 سال زندگانی پرمشقت خود کتب و رسالات پر ارزش تصنیف و در نتیجه خدمات شایانی به جهان علم و تمدن نموده است، تالیفات ابن سینا تا یکصدوبیست گفته شده است و فلسفه ابن سینا به سه بخش تقسیم می شود: فزیک(علم طبعیت)، منطق(علم شناخت) و میتافزیک( علم مربوط به شناخت هستی بصورت کل)7.طوریکه آشکار است یکی از شیوه ها و روش های عقبگرایان و تاریک اندیشان سئواستفاده از دین و مذهب است و با بستن افترا دانشمند بزرگ و دگراندیش را کافر و یا ملحد معرفی می نمایند. ایدیالست ها و متعصبین آن زمان فلسفه و طرزتفکر ابن سینا را نیز به کفر نسبت دادند طوریکه خودش می گوید:
کفر چومنی، گزاف و آسان نبود
محکمتر از ایمان من، ایمان نبود
در دهر یکی چومن و آن هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود8."
همچنان دانشمندان دیگر الخوارزمی، الفارابی، البیرونی، خیام، غزالی، اندیشه های با ارزش فلسفی و علمی و ماتریایستی ارائه نموده اند الخوارزمی جدایی دین و دولت را باعث پیشرفت دولت و دانش و علم و شناخت بیشتر پدیده ها در جامعه می دانست9. الفارابی ریاضی دان و طبیب مشهور متیقن بود که جهان خارجی مستقلانه وجود دارد و به قابل شناخت بودن جهان عقیده داشت10. ابوالقاسم فردوسی شاعر بزرگ و متفکر پر نبوغ در تکامل و انکشاف تفکر اجتماعی مردم نقش با ارزشی را بازی و عقاید مترقی ارائه نموده است. البیرونی فیلسوف نامدار به این عقیده بود که طبعیت در حال تغیر و تکامل دایمی بوده و ماده هم اشیا را بوجود آورده و هم به آنها شکل می دهد11. عمر خیام در پروسه اندیشه های فلسفی زمان خویش مقام بر جسته دارد، او معتقد است که: جمود فکری به نتیجه ای موثق نیانجامیده و نمی تواند به کشف اسرار گوناگون طبعیت موفق شود، به ابدی بودن ماده عقیده داشت و می گفت که از طبعیت مرده حیات ظهور می کند و به پیوند جهان اورگانیک با غیر ارگانیک باور داشت - گلی که از کوزه ساخته شده زمانی جسم زنده بوده است12:
این کوزه چو من عاشقی زاری بوده
در بند سری زلفی نگاری بوده
این دسته که در گردن او می بینی
دستیست که در گردن یاری بوده.
آثار ناصر خسرو بلخی در تاریخ تفکر فلسفی و اجتماعی شرق مقام ارجمندی دارد، ناصر خسرو به این نظر بود که "جهان در حرکت است" ماده خارج از زمان غیر قابل تجسم است، زیرا" زمان چیزی جز ماده متحرک نیست...همه چیز متحمل تغیر گردیده و هیچ چیز بحالت خود و در جای خود باقی مانده نمی تواند"13. نظریات ناصر خسرو حاوی مطالب عالی فلسفی و خداشناسی و همچنین انتقاد از نادرستی ها و زشتکاری ها و دفاع از عدالت است وی به این باور بود که تقوا و پاکی اخلاقی بدون دانش، خرد و معرفت بی فایده است14. ناصر خسرو در برابر علمای دین بی باک و بی پرده سخن می گفت و از نظریاتش دفاع می نمود تمام این عوامل سبب شد تا او را به الحاد و کفر محکوم نمایند،او می گوید:
گر بر قیاس فضل بگشتی مدار چرخ
جز بر مقر ماه نبودی مقر مرا
نی نی که چرخ و دهر ندانند قدر فضل
این گفته بود گاه جوانی پدر مرا
گر بایدت همی بینی مرا تمام
چون عاقلان به چشم بصیرت نگر مرا
منگر بدین ضعیف تنم زانکه در سخن
زین چرخ پر ستاره فزونست اثر مرا
ای آنکه دین تو بخریدم به جان خویش
از جور این گروه خران باز خر مرا"15.
متفکر نامدار جهان مولانا جلالدین بلخی شخصیت بزرگ دیگریست که می توان به اندیشه های خردمندانه او اشاره کرد. مطالعه کنندگان آثار مولانا به گفته خودش:
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
واقعیت هم همین طور است، اما به نظر نگارنده که بسیار خلص بگویم: اندیشه های مولانای بلخ شامل مباحث روشن و واضح در باره حرکت، تغیر، شناخت و تضاد، تکامل و جامعه و شعور است، تعیین مسیر تکامل از جمادی تا آهنگ ارغنون هستی نشان دهنده ای واقعیت جهانبینی مولانا در مورد جهان و جامعه می باشد، که پر از اندیشه های ایدیالستی و ماتریالیستی و مشیت خداوندی بوده و گفتنی است که فلاسفه بعد از او، چه در شرق و چه در غرب به اندیشه های مولانا مراجعه نموده و آنرا مطالعه کرده اند و هر کسی جایگاهی خویش را در این جهان بینی یافته است، ولی آنچه که در آثار و نظریات فلاسفه غرب آشکار دیده می شود و غیر منصفانه می باشد، آنست که فلاسفه از اندیشه ها و تفکر مولای بزرگ بلخ استفاده نموده اند، اما از او نقل قول نشده است. از توماس مور تا به دکارت، فوریه، دیدرو، ولتر، مارکس و انگلس معلوم است که جهانبینی مولانا را مطالعه و به آن مراجعه نموده اند بطور مثال: قوانین سه گانه دیالکتیکی علم مارکسیزم یعنی قانون وحدت و مبارزه اضداد، قانون گذار از تغیرات کمی به تحولات کیفی و قانون نفی نفی، نهایت آشکار و برجسته در اندیشه های مولانا جلاالدین بلخی بصورت واضح مشاهده می شود.
مولای بلخ می گوید:
تا چه عالم هاست در سودای عقل
تا چه با پهناست این دریای عقل
عقل بی پایان بود عقل بشر
بحر را غواص باید ای پسر
---
از جمادی مردم و نامی شدم
از نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
---
از عدم ها سوی هستی هر زمان
هست یارب کاروان در کار وان
باز از هستی روان سوی عدم
می روند این کار وان ها دم به دم
-----
تو از روزی که در هست آمدی
آتشی یا خاک یا باد آمدی
گر بدان حالت ترا بودی بقا
کی رسیدی مر ترا این ارتقا
---
تازه می گیر و کهن را می سپار
که هر امسالت فزونست از سه پار
-----
نرد بان هایست پنهان در جهان
پایه پایه تا عنان آسمان
هر گره را نرد بانی دیگر است
هر روش را آسمان دیگر است.
-----
چیست آنکه هست جهانی دگر
نو شدن حال ها رفتن این کهنه هاست
روز نو و شام نو و دام نو
هر نفس اندیشه نو نو خوشی و نو عناست
عالم چو آب جوست بسته نماید لیک
می رود و می رسد نو نو این از کجاست
نو زکجا می رسد کهنه کجا می رود
گر نه و رای نظر عالم بی منتهاست 16.
بعد از قرون تاریک مفاهیم شعور، شناخت و جامعه با رشد و تکامل فلسفه در قرن هفدهم و هجدهم وارد مرحله جدید و بعدی خود شد، درعصرجدید از بزرگترین فیلسوفان آن زمان که به مطالعات در موارد مقوله های طبعیت، جامعه و شعور پرداخته "دولباخ" و"دکارت" است، دکارت به این باور بودهرچه را که با عقل خود درک کنیم، حتماً صحیح است، زیرا عقل ما ارمغانی از بارگاه الهی می باشد، او به شناخت جهان خارج از ذهن ما معتقد بود و به این نظر بود که وقتی عقل چیزی را به طور واضح و متمایز شناخت، این شناخت باید ضرورتاً درست باش، او می گفت:" روان ما تنها می اندیشد و جسم ما فقط حرکت می نماید17. اندیشه های فلسفی دکارت تاثیر بزرگی در طرزتفکر فلاسفه بعد از او گذاشت. قابل تذکر است که فلاسفه قرن هفده و هژده بیشتر توجه به شعور اجتماعی توده های مردم و تحکیم عدالت اجتماعی در جامعه داشته اند، شعور اجتماعی، شعور فردی و خودآگاهی توده های مردم از مفاهیمی است که در این دوران از اهمیت بزرگی برخودار و به آن توجه صورت گرفته است، تا توده ها قابلیت تحلیل و ارزیابی را داشته اعمال، اقدامات و اجراآت دولت و ارتجاع مذهبی را تشخیص داده و در مقابل بی عدالتی ها به نبرد و مبارزه برخاسته و برای مکمل تر ساختن جامعه اقدام نمایند، یعنی توده ها باید این درک را پیدا نمایند که از نظر وضع اجتماعی و طبقاتی در مقایسه با دیگران در چه شرایطی قرار دارند و چطور زندگی خویش را انسانی ساخته و برای بدست آوردن حق و حقوق خویش پیکار نمایند، از معروفترین فیلسوفان عصر جدید " هابس "، " گرتسن "، " سپینوزا "، " چرنیشیفسکی، " لومانوسوف "، " بلینسکی " و " روسو " است، به نظر روسو " مهمترین بخش در جامعه و مبدا و اساس قدرت دولت توده های مردم اند و مردم حق انقلاب و عدالتخواهی را دارند"18. روسو " قدرت دولت را از آن مردم می دانست و بنابراین، پادشاهی که به استبداد و بیداد گراید و به حقوق طبیعی مردم تجاوز کند، از میثاق نخستین سر باز زده و سزاوار خلع و طرد است."19.پس انسان نه تنها جهان را، بلکه جامعه را نیز تغییر می دهد به نظر سپینوزا " اعتبار میثاق بسته به نتایج مفید آن است، و میثاق به محض آنکه از سود رسانی بازماند باطل و بی اثر است. شورش مردم وسیله ای است که داد گری و آزادی فردی را از دستیاز حکومت متجاوز می رهاند"20. میثاق اجتماعی به باور سپینوزا، در جا معه ضمانت کننده آزادی و عدالت اجتماعی است. گرتسن، بلینسکی و چرنیشیفسکی از منتقدین جامعه ای سرمایه داری و ایدیالیزم آلمانی بودند، آنها پیروزی توده های مردم و استقرار عدالت اجتماعی را در جامعه از طریق مبارزه سیاسی مردم طرح نمودند.
به این ترتیب نظریات و اندیشه های فلاسفه قرن هفدهم و هژدهم باعث تحولات اجتماعی جدید در جهان شده و موجب انقلابات در انگلستان، روسیه، فرانسه و امریکا گردید، این انقلابات سیاسی که تحت شعارهای دموکراتیک" برادری "، " مساوات "، " آزادی " و امثال آن رخ داد، در نتیجه قدرت از طبقه ارتجاعی فیودال و ارتجاع مذهبی به طبقه مترقی تر یعنی بورژوازی انتقال کرد. بورژوازی در قرون هفده و نوزده در مرکز پروسه انقلابی قرار داشت و وظایف دموکراتیک را انجام می داد نیروهای مولده را به نحوی بی سابقه ای گسترش داد، ماشین آلات را تکامل داده و تکنولوژی جدید را در صنعت و زراعت توسعه داد و یک اقتصاد نیرمند و یک سیستم جهانی سرمایه داری را ایجاد نمود، اما همینکه نظام استثماری فیودالیزم را از میان برداشت، نظام استثماری و استعماری بورژوازی را گسترش داده و اکثریت کشورها را در آسیا، افریقا و امریکای لاتین زیر یوغ استعمار خویش درآورد، این تغیرات نه تنها باعث بوجود آمدن جامعه و سیستم استعماری جدید در جهان شد، بلکه به نحوی اجتناب ناپذیر منجر به پیدایش و گسترش نظریات و آیدیولوژی های نوین فلاسفه قرن نوزدهم گردید..
فلسفه قرن نوزهم، بیانگر اوج اندیشه های فلسفی در جهان علوم و در باره مقولات و مفاهیم مورد بحث ما است بزرگترین فلاسفه این دوران کانت، فیخته، شلینگ، هیگل، فویرباخ، مارکس، انگلس و لنین می باشد./
باقی دارد.
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳/ ۱۷ـ ۰۳۰۵