کـباب وجـدان
داستان کوتاه طنزی ، نوشته دکتر حمیدالله مفید
عزیز الله با معاش ماهیانه ای که از اداره هنر وادبیات به دست می آورد، ایله می توانست ، تا کرایه و هزینه برق خانه را بپردازد وبازمانده دیگرمعاش ماهانه اش را خرچ شکم ، خودش ، مادر پیرش ، دو خواهر ترشیده وشوهرنکرده اش ، که دست شکسته امیل گردن او شده بودند ، خرچ شکم وآرایش خانمش، که به غیراز خوردن ونوشیدن وبا شاخی به هوا باد کردن ، دیگر هنری را بلد نبود وخرچ مصارف دو دختر پانزده وشانزده ساله اش را که درمکتب درس می خواندند ،بنماید.
در فکر خودش کمتر می بود، بالای همه خواسته های مشروع ونا مشروعش خط بطلان کشیده بود ، با آنهم گاه گاهی که فیل شکمش خیال کباب چهاریکاری را می کرد، در آغاز برخی ازماه ها، روی نازک شکمش را به دیده می نگریست و شیرغلتش را می زد و یگان خوراکک کباب نوشجان می کرد .
یک روز نزدیک های چاشت، پیاده سوی دفتر روان بود ، چهار قلعه وزیر اباد را به سوی رادیو وتلویزیون به تندی طی کرد ،به چهار راهی حاجی یعقوب که رسید، بوی کباب دادخدای چهار یکاری به مشامش زد، مانند ، گاز های زهری بالایش اثرکرد ، نزدیک بود که بی هوش شود ،پاهایش سستی کردند ، سه ماه شده بود، که روی کباب را ندیده بود، به نظرش رسید که بوی کباب در زیر بغلهایش خانه کرده واو را درهوا با خود سوی کبابی دادخدا می برند ، مردم عاشق دختر های زیبا می شوند ، مگر عزیز الله عاشق کباب دادخدا شده بود، مردم آرزوی بهشت رفتن به خانه خدا را می کردند ، مگر عزیز الله آرزوی یک خوراک کباب دادخدا را می کرد، که در همان لحظه زیر دندانهایش ، شلپ ، شلپ می جوید، به جیب اش به جستجو پرداخت ، فقط پول نیم خوراک کباب را داشت ، دل به دریا زد، داخل کبابی شد ، پیش از آنکه بنیشیند، یکبار دیگر پولهای داخل جیبش را حساب کرد وخود را مطمیین ساخت که ، فقط پول نیم خوراک کباب را دارد.
بالاپوشش را کشید به پشت سرش گذاشت وبالای چوکی نشست و لم داد.
در همین فرصت وحیدالله ،که در اداره خبری تلویزیون به حیث ژورنالیست کار می کرد وبا عزیز الله چندین مصاحبه انجام داده بود، نیز داخل شد ودر میان دود کباب به جستجوی یک چوکی خالی برآمد ،همین که چشمش به عزیزالله افتاد با شادمانی چوکی پهلوی عزیز الله را پسندید ونشست. عزیز الله که منتظر چنین پیش آمد نبود ، دم راه وحید الله ژورنالیست برخاست ، وازاو پذیرایی کرد ، با هم گرد یک میز نشستند وبه گفت و گو پردختند، وحید الله ازکارکردهای هنری عزیز الله وعزیزالله از کارکردهای معجزه آسای وحیدالله ژورنالیست تعریف وتمجید می کردند.
درهمین هنگام شاگرد یا پای دو کبابی آمد واز آنها پرسید ، که چی نوشجان می کنند؟
عزیز الله که می خواست به شاگرد کبابی بگوید ، نیم خوراک کباب بیاور، مگر شرمید و صرف نظر کرد وگفت ، که اول فرمایش جناب وحید الله جان را بگیرید.وحید الله ژورنالیست که وضع مالی اش از عزیزالله چندان بهتر نبود و او نیزدر جیبش تنها پول نیم خوراک کباب را داشت ، آمده بود که فقط نیم خوراک کباب بخورد ، با خود اندیشید ، که اگر حالا نیم خوراک کباب سفارش بدهد ، شاید شرم باشد ، به نظرش آمد که، عزیز الله که مصاحبه های زیاد او را به نشررسانیده است ، وهنرمند ، سناریست ونویسنده بی همتا است حتمی که عاید خوبی هم دارد شاید پول کباب او را نیز بدهد ، بهتر است ، خود را کم نیآورد ، ویک خوراک کباب تکه سفارش بدهد.
گفت :« بادار جان! برای مه یک خوراک کباب تکه بیار با یک گیلاسک چای سبز»
عزیز الله با خود نیز سنجید ، که اگر نیم خوراک کباب فرمایش بدهم، شاید بد باشد ، وحید الله خان که یک ژوزنالیست زبده وورزیده است حتمی عاید ودرآمد خوب دارد، شاید پول کباب مرا نیز بدهد ، بهتر است ، بینی خود را نبرم و یک خوراک کباب فرمایش بدهم. سپس به شاگرد کبابی گفت :
«برادر جان ! برای مه هم یک خوراکک کباب تکه با یک گیلاسک چای سبز بیار».
هردو با اشتها کباب می خوردند ، مگر ازدل های شان خدا خبر بود ،
هوش و گوش عزیز الله به جیب وحیدالله وهوش وگوش وحیدالله به جیب عزیز الله دوخته شده بود،هر لقمه کباب را که می خوردند، به نظر شان می آمد که انشاالله پول کباب او را آن دیگری خواهد پرداخت.
باز به نظر شان می آمد ، که اگر نپردازد، چی خواهد شد ؟ او که در جیب اش فقط پول نیم خوراک کباب را دارد، چی جواب خواهد داد ، مگر باز به نظر هردوی شان می رسید ، که نی انشاالله پول او را حتمی آن دیگری می پردازد .
کباب ها را خوردند وچای های شان را نوشجان کردند، قصه های شان نیز به پایان خود نزدیک شد وهردو باید به سوی کار وبار شان می رفتند.عزیز الله آهسته تر از جایش بلند شد وبه وحیدالله گفت : « برادرهوش کو ده جیب ات دست نزنی ، مهمان مه هستی؟ بان » مگر از جایش شورنمی خورد، وحیدالله نیز خود را مصروف نشان می داد و به خاطر اینکه نزد عزیز الله کم نیاید ، می گفت:
« نی جناب عزیز الله خان! امکان ندارد ، شما مهمان مه هستین ، دست تانه به جیب تان نبرین » مگر خودش دست اش را سوی جیب اش نمی برد، عزیز الله نیز فقط می گفت ومگر دستش را تکان نمی داد، هردو با خود میاندیشیدند:« برو برادر پول کباب های ما ره بده وشرمساله را کم کن ، اگر نی مه بی آب می شوم ،» حالا هردو نزد کسه یا دخل رسیده بودند ، وباید حسابات شان را تصفیه می کردند ،یکی به دیگری می گفت:« شما ره به خدا بگذار که مه بتم »ودستش فقط در جیبش بود وآن را بیرون نمی آورد. زیرا چیزی برای بیرون آوردن از جیب نداشت.
در همین هنگام عزیز الله چیزی را که از خدا می خواست انجام می شد ، دل به دریا زود وبه وحیدالله گفت: «خو برادر ! حالی که خودت پافشاری می کنی ، بتی دگه ، باز دفعه دیگه مه می پردازم .» ودست اش را خالی از جیب اش بیرون کشید.
وحیدالله که هک وپک ماند ونمی دانست چی کند، نیز دست اش را از جیب اش خالی بیرون کشید وگفت :« نی ، عزیز الله خان ! حالی که شما پافشاری دارید ، این بار شما بپردازین ، بار دیگرمه می پردازم.»
دادخدای چهاریکاری تری ، تری ، به سوی هردوی شان میدید، گاهی چشمانش را سوی دست وجیب عزیز الله وگاهی سوی دست وجیب وحیدالله می گشتاند.
عزیز الله به وحیدالله و وحیدالله به عزیز الله می گفت :« خی اینبار را شما بتین ، باز بار دیگر را مه می دهم». رنگ هردوی شان از اینکه اکنون بی آبی آغازمی شد، سرخ شده بود. لبان هردوی شان خشک وکباب ها درشکمش شان رژه می رفتند.
پشت سرشان اشخاصی که غذای شان را خورده بودند، به نوبت ایستاده بودند، ومی خواستند ، تا پول غذا های شان را بپردازند.
رنگ عزیز الله گاهی از شرم وخجالتی سرخ و زمانی از ترس بی آبرویی زرد می گشت، به نظرش می آمد ، که دادخدای چهاریکاری ، لباسهای او را کشیده و یک لنگه او را در چنگک قصابی که گوسپند ها را آویزان می کنند ، آویزان کرده است ، به نظرش می رسید، که گوشتهای ران وپشت مغزاش را بریده ، درسیخ درآوره وکباب می کند ، به نظرش می امد ، که شاگرد کبابی فریاد می زند : ببرین کباب گوشت ران وپشت مغز عزیزالله ، که پیسه ندارد وکباب می خورد». گاهی از شرم چنین می پنداشت ، که اورا بالای آتشدان کبابی گذاشته وکباب می کنند، سخنی برای گفتن ومغزی برای سنجیدن نداشت، یک لحظه احساس کرد، که مادرش ، خانمش ،خواهرانش ودخترانش ، گرد او حلقه زده اند وصدا می کنند ،« بمیر! تو بی غیرت شکمبو ! پیسه کبابه که نداشتی ، چرا کباب فرمایش دادی وخوردی، چطور ازگلونت پایین رفت، زهر وزقوم تو بی غیرت شوه ،» مادرش داد می زند: « که او بچه بی غیرت ! آبروی پدر مرحومته ریختاندی ، تمام عمر خوده با غرور وسربلندی گذشتانده بود ، حالی تو سر اش را پیش سیال وشریک خم ساختی وبینی اش را بریدی».
وضع وحال وحیدالله نیز بهتر ازعزیز الله نبود، او هم خودش را خوار وزبون یافته بود، ، می پنداشت ، که مانند یک موش درتله گیر مانده وراه فرار ندارد ، آهسته ، آهسته می میرد ، ومانند ، آدم برفی از شرم گرمای خجالتی آب می شود. ونابود می گردد، می انگاشت ؛ که همه چیزاش را ازدست می دهد می پنداشت که، آبرو ، حیثیت ، عزت و وقاراش را بالای چهارپایی گذاشته ودرسرچوک کابل به لیلام گذاشته اند.
طاقت دادخدای چهاریکاری تاق شد وگفت:« او برادرها ، مه یک صلح وصلاح می کنم ، هر کی پیسه خوده بته» درست شد.
وحیدالله پیش دستی کرد وگفت ، :« خلیفه جان شما پول کباب تانه بدست میارین ، مگر اجازه بتین که یک مشکل واقع شده است ، آن را اول حل کنیم.».
عزیز الله را گوشه کرد وده گوشش گفت:« جناب عزیزالله خان ، با دریغ که مه در جیب خود پول نیم خوراک کباب را داشتم ، اگر شما یک لطف کنین ، پول کباب مره بتین وباز فردا یا پس فردا مه پیسه تانه پس برای تان می تُم».
عزیزالله هک وپک ماند وحشت در درونش وخنده ای عجیبی در لبانش ایجاد شد، نمی دانست چی بگوید؟ نفس عمیقی کشید ! دراین هنگام وحیدالله حیران مانده بود ،نمی دانست ، چی واقع شده ، چرا عزیزالله اینقدر ناآرام شد، پیش خودش سخت سرافگنده وخجل گشت ،احساس کرد که آهسته در زیر لب به خودش لعنت می فرستد، چنین پنداشت که وجدانش برایش می گوید : ای نفس رزیل ، اخر کارته کردی ؟ کاری که نباید می شد ، شد، حالا نه آبرو برایم ماند ونه حیثیت.
عزیز الله که وضع روانی وحیدالله را نا آرام یافت ، در پاسخ پرسشش گفت:« جناب وحیدالله خان شگفت حادثه رویداده است ، از روی تصادف مه هم در جیب خود فقط پول نیم خوراک را داشتم ، می خواستم ، نیم خوراک فرمایش بتم ، که شما آمدید ، شرمیدم ویک خوراک کباب سفارش دادم ، به امید اینکه شایددر جیب شما پول کافی باشد ، حالا هردوی ما در عین وضع قرار داریم ، چی باید بکنیم؟
کم ، کم وضع روانی هردوی شان از اینکه درموقعیت همگون قرار داشتند ، بهتر شد ، باهم خندیدند وگفتند : عجب حادثه ! بهر حال یک راه حل جستجو می کنیم ، چطور است ، که راستی خود را به خلیفه دادخدای چاریکاری بگویم وبرایش یاد آورشویم که معاش خود را که گرفتیم ، پول کباب ش را می آوریم . با هم توافق کردند ، پیش از اینکه نزد خلیفه دادخدا چاریکاری بروند، مردی با احترام گفت ، السلام علیکم جنابان عزیر الله خان هنرپیشه مشهور وجناب وحیدالله خان خبرنگار نامدار کشور !
هردو یکی به سوی دیگر نگریستند وبا یک آواز وعلیک گفتند ،
عزیز الله و وحیدالله نزد خلیفه دادخدا رفتند، وحیدالله به خلیفه دادخدا گفت:«خلیفه جان یک کارک خصوصی با شما داشتیم».
خلیفه دادخدا ، اوچت از سردخل پایین شد ، کلوشهایش را پای کرد وگفت: امرکنید وحیدالله خان صاحب ، مه شما را می شناسم ، مصاحبه های تانه زیاد دیدیم وهمچنان عزیزالله خان صاحب را هم می شناسم ، افتخار بخشیدین که در ای کبابی غریبانه مه تشریف آوردین، امر خدمت باشد؟»
عزیزالله جریان موضوع را به دادخدا چهاریکاری قصه کرد وگفت : که پول نیم نیم خوراک را بگیرند ، باقیمانده آن را فردا یا پس فردا می آورند.
خلیفه دادخدا که آدم گرم وسرد دیده وچندین پیراهن را پوشیده ونپوشیده کهنه کرده بود، وبه اصطلاح مرغ نر وماده را درهوا می شناخت ،به انها گفت: مه هم آدم بیسواد ونادان نیستم ، مه تا صنف دوازدهم درس خواندیم ، مه قدرهنر وقدرفرهنگ کشورم می دانم ، شما فکر این پیسه را نکنید ، هیچ پول از شما نمی گیرم ، فدای سرتان مهمان من بودین ، تشریف ببرین ودرآینده هم می توانین در این کبابی غریبانه من کباب نوشجان کنین شما افتخارما هستین.
هردو برآمدند واز یکدیگر خدا حافظی کردند. از آن روز دیگر از شرم هیچکدام شان در کبابی دادخدای چاریکاری کباب خوردن نرفتند.
فرهنگی ـ بامداد۲/ ۱۴ـ ۰۸۰۱
ما سالها اعتقاد مان به مبارزه را درعمل نشان دادهایم
کارول کاریولا :
« ما امروز درموقعیت سیاسی مشخصی قرار داریم که وجه مشخصه آن ایجاد اشتراک و همگرایی وایجاد یک جبهه اکثریت متنوع تر وگسترده تر است .»
جهان در دو سال گذشته شاهد بزرگترین و طولانی ترین مبارزه توده ای در برابر نظام آموزشی نیولیبرال در چیلی بود. باوجود فشار های بی مانند حکومت ، این جنبش توده ای از پا نیفتاده و به مقاومت و پیکار برای اصلاحات بنیادی در نظام آموزشی و برقراری یک سیستم انسانی و قابل دسترسی برای لایه های ناتوان و کم درآمد جامعه و در کل آموزش عالی همگانی و رایگان برای همه ادامه دادند. دراین دوسال صد ها هزارجوان در سراسر چیلی به خیابان ها ریختند و درراه برآورده شدند خواست ها و اماج های انسانی شان رزمیدند .درانتخابات ماه گذشته که با پیروزی نیرو های ترقیخواه به رهبری خانم میشلی با چه لی انجامید ، نماینده گان نسل مقاوم جوان توانستند تا دراین پیروزی نقش اثرمندی داشته باشند.از جمله کارول کارلیو ،کامیلا والیو ، جیورجیو جکسون و گابریل بوریک چهارتن از رهبران این جنبش توانستند به مجلس چیلی راه بیابند و در پیشبرد اصلاحات آموزشی خانم باچه لی را یاررسانند. بانو کارول کاریولا جوان ۲۶ ساله دبیرکل سازمان جوانان کمونیست چیلی (JJCC ) یکی از رهبران این جنبش اجتماعی است که درسازماندهی پیکار دلیرانه جوانان و دانشجویان نقش برازنده ای را ایفا نمود. به تازه گی ها روز نامه « سانتیاگو تایمز» با کارول کاریولا عضو جوان مجلس نماینده گان چیلی گفت و گوی جالبی را انجام داده است که دورنمایه آن برای نسل جوان و میهنپرست کشور ما خالی از دلچسپی نیست. ما بخش هایی از این گفت و گو را در اختیار خواننده گان بامداد میگذاریم. ( بامداد )
گفت و گوی « سانتیاگو تایمز» با کارول کاریولا عضو مجلس نماینده گان چیلی
پرسش: چه عاملی سبب افزایش کرسیهای نماینده گی حزب کمونیست در انتخابات اخیرشد؟ آیا دلیل جنبش دانشجویی بود، یا ایتلاف با شش حزب و سازمان دیگر در ایتلاف « اکثریت نوین» ؟
پاسخ : من این دو عامل را از یکدیگر جدا نمیکنم. حزب کمونیست سابقهای طولانی در چیلی دارد و تا سال ۱۳۵۲ حضور قدرتمندی در مجلس داشت؛ در همان سال کودتا و استقرار دیکتاتوری (۱۳۵۲)، ما ۲۵ نماینده در مجلس داشتیم. پیروزی حزب در انتخابات ماه گذشته، نشان دهنده احیای پشتیبانی مردم از حزب ماست؛ چیزی که دیکتاتوری راه آن را برما بسته بود. به نظرمن علت اینکه حزب دوباره توانسته است چنین حمایتی را در راه یافتن به مجلس بدست آورد، سالها کار و فعالیت حزب طی سالهای دیکتاتوری (۱۳۵۲ تا ۱۳۶۹) در راه بازگرداندن دموکراسی است.
حزب پس از آنکه به استقرار دوباره دموکراسی یاری رسانبد، نقش بسیار مهمی در سازماندهی جنبشهای اجتماعی بازی کرد؛ چه درجنبش دانشجویی و چه در میان طبقه کارگر و سندیکاها. مردم برآمد و دستاوردهای این فعالیت حزب را بهخوبی دیدند، و تعهد و بیباکی ما را در مبارزه ای که حزب ازمیان آن زاییده شده بود، تشخیص دادند و بر آن اذعان داشتند. افزایش تعداد نمایندگان حزب در مجلس- که نسبت به انتخابات چهارسال پیش دو برابر شد - نتیجه همین توجه و تشخیص مردم و نیز این واقعیت است که ما توانستیم با نیروهای دیگر جبهه متحدی تشکیل دهیم که به ما امکان داد تعداد نماینده گان مان را درمجلس بیشتر کنیم. یکی ازهدفهای ما این است که « نظام انتخاباتی دو- نامزدی» را که برای بیرون نگاه داشتن ما ازمجلس تنظیم شده بود، برچینیم. ( بربنیاد این شیوه انتخابات، هر حوزه انتخاباتی فقط دو نامزد دارد که از راه رای دادن به فهرستهای انتخاباتی- و نه مستقیماً به اشخاص - برگزیده میشوند. در این شیوه، در عمل بخش بزرگی از رایها به حساب آورده نمیشود، چون فقط دو فهرستی که بیشترین رای را دارند- و گاهی فقط یکی از آنها- نماینده به مجلس میفرستند.)
پرسش: میشل باشه له قول داده است که آموزش را رایگان کند. دولت او هزینه این کار را از کجا تامین خواهد کرد؟
پاسخ : ایتلاف « اکثریت نوین » که میشل باشهله در صدر آن است، شماری از خواستهایی را که جنبشهای اجتماعی مطرح کردهاند در برنامه خود گنجانده است. یکی از مهمترین این خواستها، نظام آموزشی رایگان و با کیفیت خوب برای همگان است. همانطور که ما هم گفتهایم، برقراری چنین نظامی مستلزم اصلاح نظام مالیاتی کشوراست. قصد این است که کسانی که درآمد بیشتری دارند مالیات بیشتری بپردازند. اجرای این نظام مالیاتی منابع مالی لازم را در اختیار ما میگذارد تا بتوانیم اصلاح آموزشی را انجام دهیم. هدف این است که دولت با اجرای اصلاح مالیاتی در مدت چهار سال بتواند نزدیک به ۸ میلیارد دلار آمریکا درآمد به دست آورد. با این پول میتوانیم نه فقط بودیجه آموزش رایگان در مقطعهای ابتدایی تا عالی، بلکه بودیجه دیگر اصلاحات اجتماعی مثل اصلاح نظام بهداشت و درمان و بازنشسته گی را هم تامین کنیم. بنابراین باید بگویم که اصلاح نظام مالیاتی پیشنهاد شده از سوی باشهله اصلاح مترقی است که هدفش دگرگون کردن نظام مالیاتی کنونی است، به طوری که برخلاف نظام کنونی، هر کس که درآمد بیشتری دارد مالیات بیشتری بپردازد و هر کس که درآمد کمتری دارد، مالیات کمتری بپردازد. ما همچنین در پی یافتن سازوکارهای معینی هستیم تا بتوانیم نابرابریهای عظیم و مصیبت بار موجود را تعدیل کنیم.
پرسش: برنامه خانم باشهله این است که حداکثر نرخ مالیات شخصی را از ۴۰ درصد به ۳۰ درصد کاهش دهد. آیا شما با این طرح موافقید؟
پاسخ : این طور نیست؛ آنچه او در نظر دارد، افزایش مالیات کسب وکارهاست.
پرسش: اما او میخواهد مالیاتهای شخصی را هم کاهش دهد...
پاسخ : بله، چنین پیشنهادی مطرح شده است. دستِ آخر، هدف به هر حال یکی است؛ یعنی یافتن سازوکارهایی به منظور ایجاد برابری و توزیع عادلانه تر ثروت و امکانات میان مردم. امروزه چیلی یکی از کشورهایی است که بیشترین میزان نابرابری در آنها دیده میشود. برای مثال، از لحاظ توزیع امکانات، کسبوکارهای خصوصی تقریباً مالیاتی نمیپردازند، در حالی که مردم مالیات زیادی میدهند. هدف ما امروز برعکس کردن این وضع است، به این معنا که مالیات کسب وکارها را- یعنی آنهایی را که امکانات بیشتر و بهتری دارند- افزایش دهیم، و مالیات مردم عادی را که از امکانات مالی کمتری برخوردارند، کاهش دهیم.
پرسش: کاهشِ سقفِ مالیاتهای شخصی چگونه میتواند به رفع نابرابری کمک کند؟
پاسخ : چیلی کشوری است که در آن میزان مالیاتها خیلی زیاد است. فقط یک نمونه برایتان بگویم: مالیات بر کتاب. چیلی یکی از کشورهایی در جهان است که میزان مالیات بر کتاب در آنها بسیار بالاست. به همین دلیل، دستیابی مردم به دانش و آگاهی و ادبیات بسیار محدود شده است. همانطور که پیشتر هم گفتم، علّت افزایش نابرابری این بوده است که آنهایی که از امکانات کمتری برخوردارند، مثل کارگران که پول کمتری دارند، در عمل برای همهچیز باید مالیات بدهند: از خوراک گرفته تا رفتوآمد. بنابراین ما امروز در پی تعدیل نظام مالیاتی هستیم و میخواهیم میزان مالیات کسانی را که امکانات بیشتری دارند افزایش دهیم، و از راه افزایش مالیات بر درآمد، به سوی ایجاد برابری و توزیع بهتر منابع و امکانات حرکت کنیم.
پرسش: چه تفاوتها و شباهتهایی میان نماینده مجلس بودن و رهبردانشجویی بودن میبینید؟
پاسخ : این دو با یکدیگر متفاوتاند، چون شما وقتی رهبر دانشجویی یا رییس فدراسیون دانشجویان هستید، در بیرون از دستگاه دولتی و اغلب در برابر آن قرار دارید. من از این پس در مقام نماینده مجلس، در داخل دستگاه دولتی کار خواهم کرد. با وجود این، من همچنان با رهبری صرف دستگاه حکومتی در جامعه ( بدون حضور فعّال جنبشهای اجتماعی و نهادهای مردمی) مخالف خواهم بود. یکی ازعلتهایی که من امروز میخواهم به عنوان نماینده مردم کار کنم، یافتن راههایی است برای متحول کردن نهادهای حکومتی از درون. از سوی دیگر، ما، هم در مقام نماینده گان مردم و هم در مقام رهبران دانشجویی، خودمان را نماینده گان پایگاههای اجتماعی خود و آن کسانی میدانیم که ما را انتخاب کردهاند، و این چیزی است که ما هرگز نباید از یاد ببریم. امّا در کشور ما مدتهای مدیدی است که مقامهای منتخب ما متاسفانه همه آنهایی را که نماینده گیشان را به عهده دارند، از یاد بردهاند. ما نمیخواهیم این طور باشد. ما طوری کار خواهیم کرد که دیگر چنین نباشد. شما در مقام نماینده مردم، همانطور که در مورد رهبر دانشجویی صادق است، باید به اعتمادی که در زمان انتخاب شما به عنوان نماینده به شما شده است، احترام بگذارید و به آن متعهد باشید.
پرسش: شما وقتی فعالیت در جنبش دانشجویی را آغاز کردید آیا فکر میکردید که روزی در مقام نماینده منتخب مردم، بخشی از دستگاه دولتی بشوید؟
پاسخ : راستش را بگویم، نه. به نظر من اینها چیزهایی است که در طی مسیر پیش میآید. من هرگز تصور این را هم نمیکردم که مسیری که ما طی میکردیم مرا به اینجا خواهد رساند، که در واقع ابزاری است که ما از آن برای ادامه پیکار خود استفاده خواهیم کرد. به قدری درهای فعالیت را به روی ما بسته بودند و فرصتهای بیان عقیده را از ما گرفته بودند که امروزه ما تصمیم میگیریم که از درون دستگاه کار کنیم و تحولی را که برای آن مبارزه کرده بودیم و در همه این سالها به دنبالش بودیم، از اینجا آغاز کنیم. ما از جایگاهی که در آن میتوان فکر تحول را پدید آورد، اکنون به جایگاهی وارد شدهایم که تصمیمگیریها در آن انجام میشود؛ از سکوی استادیوم به داخل زمین آمدهایم.
پرسش: آیا رخداد خاصی پیش آمد که تصمیم به نامزدی برای نمایندگی مجلس گرفتید، یا اینکه در طی یک روند به این تصمیم رسیدید؟
پاسخ : این حاصلِ روندی بود که در نقطهای از آن من تصمیم گرفتم در انتخابات نامزد نمایندگی شوم؛ البته نه به عنوان یک فرد، بلکه به عنوان نماینده سازمان جوانان حزب کمونیست چیلی که من دبیرکل آن هستم. ما در جلسههای کمیته مرکزی سازمان تصمیم گرفتیم که سه نامزد معرفی کنیم، که در پایان کار، به دو نامزد کاهش یافت: کامیلا والیو و من.
این روندی بود که طی شد. این هم بخشی از روندِ کار ما برای ایجاد کشوری متفاوت در این برهه تاریخی بود؛ برهه ای پر از چالش، که جوانان کشور با امید فراوان به مصافِ چالشها میروند، و امید به تنظیم و اجرای سیاستهای تازه و نو و ایجاد دگرگونیهای ساختاریِ بنیادی دارند.
من همیشه گفتهام که جوانان اکنون فرصت حیاتی و بسیار خوبی برای یاری رساندن به کشور دارند. از زمان پایان دیکتاتوری پینوشه و بازگشت دموکراسی به کشور، ما امروزه- و بهخصوص در مقایسه با آنچه مردم در بیست سال گذشته فرصت و امکان آن را داشتند- نیرو و انرژی لازم برای تحقق دگرگونیهای ساختاری بنیادی را داریم.
پرسش: برخی از طرفداران حزب کمونیست از تصمیم حزب درباره پیوستن به ایتلاف « اکثریت نوین » انتقاد کردند، بویژه به علت حضور « دموکرات مسیحی » ها در این ایتلاف که بسیاری از اعضای آن موافق و طرفدار کودتای نظامی ـ پینوشه ـ بودهاند. به این منتقدان چه میگویید؟
پاسخ : میگویم که ما در مرحله ای تازه در کشورمان هستیم؛ اینکه اکنون در قرنی متفاوت زنده گی میکنیم؛ اینکه ما باید بدانیم چطور از این فرصت و همه عرصههای آن استفاده کنیم. کشور ما امروز دیگر به حراج گذاشته نشده است. ما هر امکانی برای تغییر را باید جدّی بگیریم. ما بر این باوریم که تحقق تغییرهایی که ما در صد سال گذشته- که حزب ما وجود داشته - برای آنها مبارزه کردهایم، مستلزم آن است که اندیشهها و دیدگاههای سیاسی و اجتماعیمان را با یکدیگر مطرح کنیم و به مشارکت بگذاریم تا بتوانیم این تغییرها را به پیش ببریم.
حزب کمونیست به تنهایی قادربه پیشبُرد وعملی کردن این تغییرها نخواهد بود. ما سالها اعتقادمان به مبارزه را در عمل نشان دادهایم و نیازی نداریم که چیزی را به کسی ثابت کنیم. ما امروز در موقعیت سیاسی مشخصی قرار داریم که وجه مشخصه آن ایجاد اشتراک و همگرایی و ایجاد یک جبهه اکثریت متنوع تر و گسترده تر است. ما برای رسیدن به این هدف و بهروزی اکثریت مردم مان، نسبت به گذشته اکنون خیلی مشتاق تریم که با امثال دموکرات مسیحیها کار کنیم. امروز ما دیگر نمیتوانیم در سایه وحشت گذشته یا فقط به اعتبار افتخارهای گذشته زنده گی کنیم، ولی این به معنای آن نیست که خاطره های خوب و بد را فراموش کنیم. ما کشورمان و مردم مان و فداکاریهای آنها را از یاد نمیبریم و به فعالیت و مبارزه خود در دفاع از حقوق بشر و برقراری عدالت در چیلی ادامه میدهیم. ما همچنان به تلاش خود برای روشن شدن حقیقت و تامین عدالت ادامه خواهیم داد. ولی این بدان معنا نیست که ما به آینده همکاری خود با آنهایی که حاضرند اختلافها را کنار بگذارند، توجهی نداریم. امروز دموکرات مسیحیها و حزب کمونیست اختلافهای نظری و تفاوتهای اندیشهای با یکدیگردارند و سیاستهای متفاوتی را دنبال میکنند. اما برای ما، هدفهای مشابه مان مهمتر از تفاوتهای مان است، چون مردم ما نمیتوانند باز بیست سال دیگر برای گذار به دموکراسی وقت صرف کنند. ما امروز به دگرگونیهای مهم و ساختاری و بنیادی نیاز داریم، نه فردا.
پرسش: بسیاری از رهبران جنبش دانشجویی انتقادهای زیادی به « اکثریت نوین » دارند. چگونه با چنین رهبرانی و بطور کلی با جنبش دانشجویی کارخواهید کرد؟
پاسخ : به نظر من بسیار مهم است که بسیاری از رهبران پیشین جنبشهای اجتماعی، و نه فقط جنبش دانشجویی، اکنون در کنگره (شامل مجلس نمایندگان و مجلس سِنا ) جای دارند. به نظر من این وضع امکان و فرصتهای تازهای را برای بهترکردن ارتباط میان کنگره و نماینده گان مجلس و مقامهای منتخب جنبشهای اجتماعی دراختیار ما قرار میدهد. دگرگونیهایی را که ما همیشه درباره آنها صحبت میکردیم ، نمیتوان بدون نقش فعّال جنبشهای اجتماعی- که خود را در خیابانها نیز به نمایش میگذارد- پیش بُرد. به همین دلیل، ما برآنیم که به نماینده گی از جانب همه آنهایی که در تمام این مدت با آنها کار کردهایم، حلقه پیوند میان کارگران و مردم عادی باشیم؛ همه آنهایی که پایگاه اجتماعی ما هستند و جنبشهای اجتماعی ما را تشکیل میدهند: از جنبشهای دانشجویی و سیاسی گرفته تا سندیکایی و قومی. اینها کسانیاند که ما کار کردن با آنها را ادامه خواهیم داد. اگر انتقادی به برخی از بخشهای فعالیت سیاسی بوده است، به آن علت است که آنها تصویر و دیدگاه متفاوتی برای چگونگی انجام کارها دارند. از نظر آنها این دگرگونیها را میشود طی بیست سال آینده انجام داد ولی به عقیده من مردم ما بیشتراز این نمیتوانند صبر کنند. دگرگونیها را باید الآن انجام داد. این دگرگونیها برای چیلی امروز لازم اند نه برای چیلی فردا. امروزه دانشجویان از تبعیض رنج میبرند. کارگران برای به دست آوردن بنیادی ترین حقوق خود هر روز با دشواری روبرواند. ملت ما همچنان با سیاستهای بهداشتی و درمانی مطلقاً نامتناسب و نامناسب روبروست. همین فوریت است که من میخواهم بر آن تاکید کنم، اگرچه دیگرانی هم هستند که برنامههای دیگری دارند یا در چارچوبهای زمانی متفاوتی فکر وعمل میکنند.
پرسش: درمیان اعضای حزب، آیا کسی است که احترام ویژه ای برای او قایل باشید؟
پاسخ : من احترام زیادی برای گلادیس مارین دارم و نقشی که او در حزب بازی کرد را میستایم. او دیگر در میان ما نیست، اما باید بگویم که او یکی از برجسته ترین زنان تاریخ چیلی، یا دست کم تاریخ معاصر چیلی است. او نخستین زنی بود که در انتخابات ریاستجمهوری ( در سال ۱۳۷۸) نامزد شد. او نخستین زنی بود که صدر حزب کمونیست شد ( از سال ۱۳۸۱ تا پایان عمر در حوت ۱۳۸۳). او زنی بود که همواره در کارش منظم و پایدار بود، کسی بود که همواره اعتقاد راسخی به کاری داشت که انجام میداد، و زنی بود که همیشه در کنار و همراه کارگران، ستم دیده گان و و آسیب دیده گان بود. امروز، در این روزهای سرنوشت ساز، نقشی که گلادیس مارین به عنوان یک زن، سیاستمدار، دبیرکل سازمان جوانان کمونیست، نماینده مجلس، نامزد ریاستجمهوری، و صدر حزب داشت برای من سرمشق است و من از او میآموزم.
پرسش: آینده حزب را در چیلی چگونه میبینید؟
پاسخ : امیدوارم که حزب کمونیست نقش فعالی در دگرگونیهای اجتماعی چیلی داشته باشد. به علت افزایش چشمگیر شمار نماینده گان ما درمجلس، ما مشارکت فعالی در پیشبرد برنامههای دولت « اکثریت نوین » خواهیم داشت. ما امیدواریم که این حضور ما در مجلس- که البته هنوز هم کافی نیست- در آینده بازهم افزایش یابد و نقش ما به عنوان یک حزب سیاسی همچنان گسترش یابد؛ نه فقط در عرصه سیاست ملّی، بلکه همچنین در جنبشهای اجتماعی.
اجتماعی ـ بامداد۱۴/۱ـ۰۸۰۱
خشونت لفظی یا خشونت معنوی علیه زنان
نوشته : امینه طبیب زاده
در مساله خشونت علیه زنان مناظرات و مناقشات زیادی شنیده و خوانده ایم، اما در کشور ما توجه و عنایت بایسته را باید در این موضوع بر انگیزیم،همیشه از خشونت ها و تهاجم ها و تجاوزات جنسی بالای زنان که موضوع حادی نیز میباشد در همه رسانه ها سخن گقته شده و گفت و گو های زیادی صورت گرفته اما برای من نکته ای بسیار اهم و قابل توجه دیگری نیز درپهلوی این همه خشونت ها و تجاوز ها همیشه محسوس بوده و است و آن اینکه زنان ولو درخانواده های تحصیل یافته و روشنفکر هم که بوده اند در برابر شان رفتار های خشونت بارلفظی و معنوی صورت گرفته و این خشونت ها اگر از ُبعد فزیکی بوقوع نپیوسته است، بُعد لفظی و معنوی داشته و دایمآ دود فغان را از دماغ شان بیرون رانده ، فریاد های خموش در دردل شان حزن و اندوه جمع کرده و روان شان را پریش ساخته و به نوعی دیگری زجر کشیده اند، چون زن هم همواره این را احساس نموده که او نیز کاملآ مثل مرد یک انسان است و داری حق و حقوق مساویانه در هر بخش زندگی هم از مادی و معنوی دارا میباشد و نیز دارای هوش کامل و منطق کامل در مقابل مرد در زنده گی قرار دارد پس این همه ظلم و بی عدالتی چرا؟
از دیر بازیست که تاریخ مرد سالار این مرزو بوم، قفل خاموش باش را بر زبان زنان این کشور افگنده اند و نمیدانم چرا از سرو روی واندام و صدای خانم ، مادر ،خواهر و دختر خود شرمنده اند ؟ برای ما زن ها و دختر ها سوال پیدا میشود که خدایا آیا ما عجیب الخلقه این کاینات هستیم که مردهای ما از موجودیت ما درکنار شان ناراحتا میکشند، یا اصلآ مرد ها انسان اند و ما نیستیم چنانچه خداوند ۹۹ نام خود را به مرد ها داده و به ما هیچ ؟؟؟ یعنی چی ؟ یعنی خدا مرد است ؟ یعنی مرد ها آدم اند و ما انسان نیستیم؟ ویا اینهمه ساخته دست خود انسان است و با تدبیر همه چیز را رقم زده و از آدرس دیگری فرستاده تا میخ محکم به دهان ما بگذارند که اگر اندکی هم ، دیگر خود را جنبانده نتوانیم، و اگر کمی خود را شوردادیم بدانید که به کفر محکوم شده و محکوم به جزای از قبل تعیین شده، خواهیم گشت این است سر گذشت ما و حال ما و آینده را نمیدانم؟ در این مرزو بوم چی خواهد بود، در این جا زن اصلآ اجازه صحبت و ابراز نظر دادن را ندارد با وجود اینکه زن هوشیار در مقابل مرد کم هوش هم قرار داشته باشد، چونکه کورکورانه و بنا بر تعقیب گفته های کوردلانه غیرعلمی زن را ناکس عقل یا ناقص العقل میخوانند ،دراسلام در موضوع شهادت یک مرد و ۲ زن را به شهادت میگیرند اینکه چرا باز هم مسأله ای کم هوشی و کم عقلی بدون سبب ودلیل را در مورد زن ارایه میکنند که این خود توهین بزرگی با مقام یک انسان که زن گویدند اش میباشد، در حالیکه علم میگوید:
کدام گروه باهوش ترند مردان یا زنان ؟
اگر یكی از نیمكرههای مغز زنی آسیب ببیند، نیمكره دیگر كه قادر به كاپی كردن تمامی قابلیتهای نیمكره تخریب شده است، میتواند مسوولیت تمامی كارها و عملكردهای زنده گی او را به عهده بگیرد؛ اما نظیراین حالت در خصوص مردان صادق نیست.
مهم ترین عاملی كه باعث تفاوت در افراد میشود، هوش است در واقع هوش در مغز انسان جایگاه مشخصی دارد و حاصل واكنش عمومی سلولها و مراكز مغز است. به طور كلی در نیمكره چپ مغز فرآیندهای تفكرات منطقی را میتوان یافت و جایگاه عشق واحساس عاطفی در سمت راست مغز است. یك فرد میتواند هم كودن و هم زیرك باشد؛ تنها به این دلیل كه یك سمت مغز وی از سمت دیگر رشد بیشتری كرده است.
حال سوالی كه سالهاست ذهن بسیاری از دانشمندان و حتا خود ما و احتمالا نسلهای گذشته ما را به خود اختصاص داده، این است كه آیا مردان از زنان باهوشتراند؟
پل بروكا سعی كردند از اشكال مختلف اندامسنجی بخصوص مقایسه اندازه جرم مغز، نتایج تجربی به دست آورند. با پیشرفت روانشناسی در اواخر قرن نوزدهم و ظهور آزمونهای هوش در اوایل قرن بیستم، تلاشهای بیشتری توسط دانشمندان مختلف برای اندازه گیری و آزمون تفاوتهای ذهنی میان مردان و زنان انجام گرفت. حتا یكی از اندیشمندان برجسته زن معتقد است زنان به علت آنكه محدود به وظایفی چون بچه داری و خانه داری هستند، امكان درك تمام تواناییهای خود را ندارند. (۱)
مطالعات علمی در مورد تفاوت توانایی های ذهنی میان مردان و زنان حداقل به اواسط قرن نوزدهم برمی گردد؛ زمانی که مساله حق رای زنان در بعضی کشورها مطرح شد. برای مثال: در انگلستان دوره ملکه ویکتوریا، فلسفه پردازی بنام جان استوارت میل بیان کرد که هیچ اختلافی بین مردان و زنان نیست. در حالی که چارلز داروین در کتاب " نسل بشر" معتقد است زنان به واسطه طبیعت شان نسبت به توانایی های ذهنی ضعیف تر هستند.
تفاوت در عملکرد مغزی :
دانشمندان می گویند حتا در حالت استراحت و بدون عامل محرک، بخش مهمی از مغز زنان و مردان بطور متفاوت از هم رفتار می کنند. تلقی دانشمندان آن است که مغز زنان و مردان در مراحل آغاز شکل گیری جنین در رحم شبیه یکدیگر است، اما بتدریج تا زمان بزرگ سالی و بلوغ تفاوت های آنها آشکار می شود. در این زمینه احتمالاْ تفاوت در شمار و تعداد سلولهای عصبی نقش بازی می کنند. دانستن این تفاوت می تواند در نحوه برخورد ما با طرف مقابل مان موثر باشد و از بعضی واکنش های شرطی شده در برابر زنان یا مردان جلوگیری کند.
تفاوت های ساختمانی مغز مرد و زن :
پژوهشگران عصب شناسی، مغز زنان و مردان را در دستگاه ام. آر.آی گذارده و واکنش های مغز آنها را مورد تحقیق قرار داده اند. در مغز زنان اتصال ها و ارتباط های بیشتری بین دو نیمکره چپ و راست وجود دارد که به آنها این توانایی را می دهد تا از مهارت گفتاری بهتری نسبت به مردان برخوردار باشند. از طرف دیگر در مردان ارتباط کمتری بین دو نیمکره مغزشان وجود داشته و به آنها این قابلیت را می دهد تا مهارت بیشتری در استدلال های انتزاعی و هوش دیداری، فضایی داشته باشند.
درخصوص وظایفی که توانایی جسمی می طلبند، مثل نقشه خوانی و تمرکز، مغز مردان بهتر عمل می کند. مغز مردها تخصصی تر است. این صرفاْ به این معناست که تقسیم کار در آن صورت گرفته است.
بعبارت دیگر، نیمکره راست مغز مردها با عملکردهای بینایی و فضایی سروکار دارد؛ فعالیت هایی نظیر کسب مهارت های فیزیکی، تطابق های چشمی و ماهیچه ای، در حالی که نیمکره چپ به مهارت های گفتاری و شناختی اختصاص یافته است؛ مهارت هایی نظیر بیان احساسات و درک مسایل، انتزاعی است. از طرفی، مغز زن ها " عمومی تر " است. به این معنا که هر دو نیمکره راست و چپ مغز زن ها با هم روی مشکلات کارکرده و هر دوعملکردهای مشابه دارند و تقسیم کار بین آنها صورت نگرفته است. درست به همین دلیل است که بعضی ازمردم احساس می کنند مردها در مقایسه با زن ها از سرعت تصمیم گیری و قابلیت درک بیشتر برخوردارهستند. از جنبه دیگر اگر یکی از نیمکره های مغز زنی آسیب ببیند، نیمکره دیگر که قادر به کاپی کردن تمامی قابلیت های نیمکره تخریب شده است، می تواند مسوولیت تمامی کارها و عملکردهای زنده گی او را به عهده بگیرد؛ اما نظیر این حالت در خصوص مردان صادق نیست. چنانچه نیمکره چپ مغز مردی به واسطه سکته مغزی آسیب ببیند، این امکان وجود دارد که توانایی تکلم را از دست بدهد. چرا که نیمکره راست مغز آنان، تنها می تواند عملکردهای بینایی و فضایی را سازمان دهی کند. قابل ذکر است میزان سلول های مغز مردان ۴ درصد بیشتر از زن هاست و مغز آنان ۱۰۰ گرم سنگین تر است.
مقایسه اندازه مغز دو جنس :
در سال ۱۸۶۱ محققی مغز ۴۳۲ انسان را آزمایش کرد و دریافت که مغز مردها وزن متوسطی معادل ۱۳۲۵ گرم دارد، در حالی که وزن متوسط مغز زن ها برابر ۱۱۴۴ گرم است. یک مطالعه مربوط به سال ۱۹۹۲ روی ۶۳۲۵ پرسنل نظامی بیانگر آن است که مغز مردها حجم متوسطی برابر ۱۴۴۲ سانتی متر مکعب داشته، در حالی که حجم متوسط مغز زن ها ۱۳۳۲ سانتی متر مکعب است. البته این اختلاف اگر با ابعاد اندازه گیری شده بدن چون ارتفاع و سطح بدن اصلاح شود؛ کاهش می یابد ولی همچنان باقی است.
در سال ۲۰۰۵ نیز گزارشی نشان می دهد که زنان در مقایسه با مردان دارای ماده سفید بیشتر و ماده خاکستری کمتری در نواحی مربوط به هوش در مغز هستند. نقشه برداری از مغز نشان داده که ماده خاکستری مربوط به هوش عمومی در مردان بیش از ۶ برابر زنان است و در عوض مغز زنان دارای ماده سفیدی است که میزانش، نزدیک به ۱۰ برابر مردان هستند. ماده خاکستری برای پردازش اطلاعات به کار می رود، در حالی که ماه سفید شامل ارتباطات بین مراکز پردازش می شود. این گزارش تاکید می کند سطح نواحی مرتبط با IQ نیز بین دو جنس متفاوت است. بطور خلاصه مردان و زنان بطور واضح دارای نتایج IQ مشابهی با نواحی مغز متفاوت هستند.
هر چند زنان ممکن است دارای مغز کوچک تری نسبت به مردان باشند، ولی دانسیته عصبی بیشتری در ناحیه قدامی مغز آنها نشان داده شده است که این در برگیرنده اعمالی چون برنامه ریزی، قضاوت و زبان می شود، در حالی که مردان دارای حجم ماده خاکستری بیشتری در قسمت قدامی مغز هستند.
بالاترین ضریب هوشی، متعلق به یک زن :
زمانی که در سال ۱۹۴۰ آزمون استنفورد- بینت منتشر شد، آزمون های اولیه، متوسط IQ بالاتری را برای زنان نشان می دادند، بنابراین آزمونها به گونه ای تنظیم شدند که نتایج مشابهی برای متوسط زنان و مردان نمایش دهند.
با این حال مطالعات انجام شده طی قرن بیستم نشان داد تفاوتی درهوش کلی بین دو جنس وجود ندارد. کما این که مطالعات نشان داد مردان بطور متوسط ۴/۸ امتیاز در IQ بالاتر و زنان بطور متوسط ۵/۷ امتیار در حافظه بالاتر هستند.
جالب است این را بدانید که بالاترین ضریب هوشی که تا به حال در میان انسانها ثابت شده، مربوط به یک زن نویسنده است.
دو نیمکره مغز انسان توسط یک تونل، به یکدیگر متصل می شوند. حجم ترافیک میان این دو نیمکره در مورد مردان به مراتب از زنان کمتر بوده و اساساْ ارتباط میان این دو بخش مغز در میان زنان به همین دلیل تنگاتنگ تر از مردان است. به این ترتیب زنان اطلاعات محیطی را به مراتب آسانتر از مردان، گردآوری و تحلیل و پردازش می کنند. بدین علت زنان بهتر از مردان می توانند به چند کار در آن واحد بپردازند. درست برعکس، مردان متمایلند کارها رابه طور ردیف شده، پشت سرهم، آن هم دقیقاْ یکی پس از دیگری، انجام دهند. پیچیده گی پردازش موازی داده ها و اطلاعات در مغز زنان، آنها را به مراتب پیچیده ترمی کند. این درحالی است که رفتار مردان ماشینی تر به نظر می رسد.
برای مردان تغییر سریع، مشکل است:
آیا تا به حال اندیشیده اید که چرا مردها در پایان روز به وقت بیشتری احتیاج دارند تا پس از کار به خود استراحت دهند؟ چنانچه مغز آنها به مدت ۸ ساعت روی فعالیت های مغز راست تمرکز کرده باشد، اکثرشان براحتی قادر نخواهند بود به وضعیتی احساسی و ابرازگر برسند. این تفاوت ها، علت این که چرا مردها بسختی می توانند از تعقل و عقلانیت به یک باره به سمت احساسات و عواطف تغییر موضع بدهند را توضیح می دهد.
مغز یک مرد در مقایسه با مغز یک زن، مدت زمان بیشتری احتیاج دارد تا تغییر وضعیت بدهد. بنابراین هنگامی که خانم ها با همسرشان مشغول گفت و گو در باره مسایل مادی و اقتصادی هستند یا درگیر مکالمه ای روشنفکرانه هستند و ناگهان بخواهند از احساساتشان صحبت کنند، احتمالاْ می بینند که همسرشان حوصله این کار را ندارد؛ زیرا به همان سرعت آنها نمی توانند از وضعیتی به وضعیت دیگر تغییر جهت بدهند.
مردان در ریاضیات قوی ترند:
تحقیقات انجام شده تفاوت هایی را در توزیع مهارت های شناختی بین مرد و زن نشان می دهد.
در سال ۲۰۰۱، مردان در بخش شفاهی امتیاز ۵۰۹ از ۸۰۰ را آورده؛ در حالی که زنان امتیاز ۵۰۲ از ۸۰۰ را در این آزمون بدست آورده اند.
به هر حال اختلاف در بخش ریاضی کاملاْ مشخص تر و ثابت تر است. مردان ۵۳۳ امتیاز و زنان ۴۹۸ امتیاز کسب کرده اند. این اختلاف سال به سال بیشتر نموده پیدا می کند. در واقع بررسی ملی پیشرفت تحصیلی، که آزمون استاندارد دیگری در امریکاست، مردان را در ریاضیات کمی بالاتر از زنان می داند. مطالعات محققان نشان می دهد مردان ۱۷ تا ۱۸ ساله بطور متوسط ۶۳/۳ امتیاز iQ بالاتر از رقیب زن خود به دست آورده اند. آنها همچنین نوشته اند اختلاف g بین زنان و مردان در سراسر نتایج درهر تراز اجتماعی اقتصادی و در مجموعه های مختلف نژادی مشهود است.
مردها هم به اندازه زن ها پرحرفند:
بر اساس یافته های جدید و برخلاف تحقیقات در گذشته که می گفتند. زنها ۳ برابر مردها حرف می زنند، مشخص شده است مردها به اندازه زنها پرحرف هستند.
پژوهشگران با انجام تحقیقی دریافتند تعداد کلماتی که بین جنس مرد به کار می رود، تقریباْ به اندازه جنس زن است و اختلاف در حد چند کلمه بیشتر نیست.
در همین زمینه کارشناسان روابط اجتماعی معتقدند درونگرایی و برونگرایی در پرحرفی و کم حرفی فرد موثر است. حتا جالب است بدانید در حالی که زن ها بطور میانگین روزی ۱۶۲۱۵ کلمه بر زبان می آورند. روزی ۱۵۶۶۹ کلمه از دهان مردان خارج می شود.
تفاوت میان هوش منطقی و هوش هیجانی:
مردانی که دارای بهره هوشی بالایی هستند، از روی علایق و توانایی های گسترده عقلانی شان مورد شناسایی قرارمی گیرند. برعکس مردهایی که از نظرهوش عاطفی قوی هستند. از نظراجتماعی ظرفیت چشمگیری برای تعهد نسبت به مردم یا اهداف خود و پذیرش مسوولیت دارند.
زن هایی که فقط از بهره هوشی بالا برخوردار هستند، در بیان موضوعات عقلانی ارزشمند و اندیشه های خود اعتماد به نفس کافی دارند. در عین حال زن هایی که از نظر هوش عاطفی قوی اند، احساسات خود را به طور مستقیم بیان می کنند و راجع به خود مثبت اندیش هستند. زنده گی برای آنها معنا دارد و همچون مردان همنوع خود آدم هایی اجتماعی و گروه گرا هستند. همچنین آنها احساسات خود را به گونه ای مناسب ابراز می کنند و بخوبی از عهده فشارهای روانی برمی آیند.
بنابراین اگر چه تفاوت های مغزی مشهودی بین دو جنس زن و مرد به اثبات رسیده اند اما بر اساس آنها نمی توان برای جنس خاصی برتری هوشی قایل شد.(۲)
۱ـ مردان باهوش تر هستند یا زنان؟
محقق مارتین میگوید:
مردان در مکان یابی یا هدایت و زنان در زمینه گسترش زبان و هوش عاطفی نسبت به جنس مقابل خود برتری دارند. اما ،آیا مردان باهوش تر از زنان هستند؟ نه. اما مردان تصور می کنند اینگونه است!! یک تحلیل آماری از ۳۰ دانش آموز انگلیسی توسط محققی به نام "آدریان فورنهام"، استاد دانشگاه لندن در رشته روان شناسی نشان داد که هوش مردان و زنان در شرایط یکسان با هم برابر است. اما به نظر میرسد زنان خودشان را دست کم می گیرند در حالی که مردان جایگاه خودشان را بالا می بینند.
نشریه " نیوزویک" در مورد نتیجه این تحقیقات با فورنهام مصاحبه ای انجام داده است. بنابر گفته های این محقق، مردان در مکان یابی یا هدایت و زنان در زمینه گسترش زبان و هوش عاطفی نسبت به جنس دیگر خود برتری دارند. اما بیشتر متخصصان بر این باورند که هیچ تفاوتی میان هوش دوجنس زن ومرد وجود ندارد.
مردان در مورد هوش خود اعتماد به نفس بالاتری دارند. این تحقیقات نشان داد که زنان میزان هوش خود را ۵ نمره پایین تر از میزان واقعی خود در نظر می گیرند در حالی که مردان آن را بیشتر تصور میکنند. با اینکه در شرایط یکسان زنان و مردان در یک سطح هوشی قرار دارند اما بالاترین و پایین ترین میزان هوش در منحنی iq متعلق به مردان است. که همین نتیجه را نیز ما در دانشگاه شاهد بودیم زیرا بهترین شاگردان و ضعیف ترین شاگردان مردان هستند.
در کمال شگفتی مردان و زنان هر دو تصور میکنند که مردان سطح هوش بالاتری دارند و این موضوع از زمان کودکی آغاز می شود زیرا مادران و پدران فکر می کنند که پسران آنها از دختران باهوش تر هستند و درنتیجه ناخودآگاه این فکر را به کودکان خود القا می کنند.
با بررسی نتایج عملکرد شاگردان در مدرسه نیز مشخص شد که دختران نسبت به پسران عملکرد بهتری داشته اند. مردانی که هوش متوسط و یا حتا متوسط رو به پایین دارند فکر می کنند باهوش هستند و زنانی که با هوش هستند تصورمی کنند از میزان هوش پایینی برخوردار هستند. ( ۳)
و اینک بعد از نظر اندازی در تمام موضوعات علمی و روانشناسانه و ثبوت مستند هم سطح بودن فرایند طبیعی هوش در نزد مردان و زنان برای پایان بخشیدن به این مباحثه تحقیقی علمی باید گفت :
که ، سهم ما روشن گران در این زمینه فقط این است که معلومات همه گانی را در این مورد بالا برده تا این اذهان منفی و خود غرضانه ای که زاییده ای فکر متعصبانه وغیر منطقی که در مغایرت علم ، در مورد عقل وهوش زنان قرار دارد، تجدید نظر شده و با استناد و مدارک علمی با پدیده ای منطق و هوش زن برخورد مسوولانه و عادلانه صورت گیرد تا باشد نظام هستی در روند طبیعی اش هر چه منطقی تر به پیش رود.
ماخذ:
۱- fa.parsiteb.com برگرفته ازسایت انترنتی
۲- www.Fekreno.org برگرفته از سایت انترنتی
۳- http://olumpezeshki.ir از سایت انترنتی
اجتماعی ـ بامداد۱۴/۳ـ۰۷۰۱
ســــال نـــو
اين سـال نــو،
ای هـم ميهن،
از آن تـوست.
آفريده توست.
بيش از آنکه زاييده زمان باشد
و تو، دراين سال نو،
بهترين را برگزين، از زنده گی
و آن را به نبرد هديه کن.
پابلو نرودا
فرهنگی ـ بامداد۳/ ۱۴ـ ۰۷۰۱
زما ګرانه وطنه
زمــــا ګــــرانه وطنـــه، په څه تــــوره بـــلا پریوتې
د غـــلو شـــوکمـــارو په لاس، تالا والا پـریــــــوتې
له پامیره تر سپین غــــــره، لــــه خیبره تر بــــولانه
د جګړی اور کې سوځیږی، په ستره واویلا پریوتې
ټول ټپي ټپي یې، پرګنې دې خــــوارو زاری شـــوی
لور په لور ماتم دی، د هـــر چــا له تســـلا پــریـوتې
د چم ګاونډ له لاسه، تورتمــونو کـې راګیر شوی ته
لرو بر تیاره ده، د پـــوهنـــې له ځـــلا پـــریـــوتــې
ځوانی ککرۍ دې، هـــره ورځ ګــــور ته روانی دي
د استکبار ظالم له لاسه، په دویمـــه کـــربـلا پریوتې
ځار دې شــــــــم وطنــه، قـــــربان دې شــــم وطنــه
د استعمار په تـــور زندان کــې، لکــه مندیلا پریوتې
ټپوس خړوس سرونه، د ډالرو غـــــلامــان دې ټــول
ته شوی خوارو زار، په دردونو مبتـــلا پــریـــوتــې
سره یو شـــــئ افـــغــانانــــو، ګـــني ورک به شـــئ
د ملی نفاق له لاســــه، پرګنـــي بیلـــی جــلا پریوتې
زما ګرانه وطنه، په څه تــــوره بــــلا پــــریــوتــــې
شاعر : بسم الله اکبري
ترتیب کوونکی : انجنیر عبدالقادرمسعود
فرهنگی ـ بامداد۲/ ۱۴ـ ۰۷۰۱