دفترچه
(سیاه ، سرخ، زرد، آبی و)
طلایی
تا رویه های ۱۵۰ـ ۱۶۰ برای مطالعه برگهای پسین بایستی بر خویش فشار می آوردم. کافی بود که به ضحامت کتاب ببینم تا حس دلبستگی نسبت به خوانش آن فروکش بکند. باید اعتراف بکنم که در نخست، بار بار بر آن شدم تا از روی بیمیلی هرچند برگ، پرگرافی را بخوانم تا هم از رویدادها آگاهی یافته و هم سریعتر به فرجام رمان رسیده باشم. اما از آنجایی که این کار خلاف پرنسیپم میباشد، با وجود داشتن دشواری در خوانش نخستین رویه ها، رمان را سطر به سطر پی گرفتم.
پس از رویه های ۲۰۰، رمان جالب و جالبتر شد. بعد از رویه ۳۰۰ توصیف روزمرگیها چنان در بندم کشید که نزدیک شدن به پایان را تاسف بار مییافتم. به دیگر بیان، برای مطالعه ۳۰۰ رویه نخستین، یک ماه به کار داشتم و برای ۴۹۹ رویه فرجامین کمتر از یک هفته.
"دفترچه طلایی" رمان معروف برنده جایزه ادبی نوبل سال ۲۰۰۷ ـ دوریس لسینگ که در شمار برترین رمانهای جهان آمده، در ۷۹۹ رویه از سوی ایریس واگنر از انگلیسی به آلمانی برگردانیده شده و ناشر، فیشر به چاپش رسانده است. همین رمان دلیل برجسته اهدای جایزه ادبی نوبل به لسینگ قلمداد شده است.
رمان در افریقای جنوبی و انگلستان میانه سده بیستم نقش، کرکتر و صحنه میبافد. شخصیتهای مرکزی رمان را دو دوست کمونیست ـ دو زن انا وولف نویسنده و مالی یاکوبس هنرپیشه میسازند.
انا وولف پنج دفتر خاطرات دارد: سیاه، سرخ، زرد، آبی و سرانجام طلایی. وقتی تامی (تلاش میکند به کمک تفنگچه به زندگیش نقطه پایان بگذارد. نجات مییابد ولی تا فرجام زندگی نابینا میماند.) پسر بیست ساله مالی یاکوبس از انا وولف میپرسد چه نیازی به نگاشتن اینهمه دفترچه است، چرا یکی نه؟ انا نخست میگوید که خودش نیز نمیداند. سپس جلوگیری از پراگندگی را دلیل می آورد. چندی بعد سول گرین ـ یک دوست انا وولف همین پرسش را مطرح میکند و انا پاسخ میدهد، چنین بر می آید او ناگزیر بوده، خویشتن را چندین پاره نماید؛ اما از اکنون تنها یک دفتر خاطرات خواهد داشت و از آن روز تنها در دفترچه طلایی مینویسد.
دفترچه سیاه از انا وولف نویسنده میگوید. دفترچه سرخ دور سیاست میچرخد. دفترچه زرد تجربه ها و خاطره های نویسنده را قصه میسازد. دفترچه آبی تلاش میکند شکل تیپیک دفتر خاطرات را داشته باشد.
نگاشته های چار دفتر با برازندگی چشمگیر در دفتر فرجامین ـ "دفترچه طلایی" پیوند میخورند و پایان مییابند.
این ویژگیهای رمان را حیف میدانم، ناگفته بگذارم:
۱. درازی دیالوگها و مونولوگها بدون وقفه به بیشتر از یک، دو حتا سه رویه میرسد. متن از سوی صحنه آرایی، سیما آرایی، تعریف درونی کرکتر و هرگونه بریدگی دیگر، بدون مزاحمت میماند. به این ویژگی در رمانهای هرمان هسه نیز برمیخوریم. در رمان "گرگ بیابان" و نیز "سیداتا" هرمان هسه مونولوگها بدون بریدگی به چندین رویه میرسند. این چیزیست که در میان داستاننویسان افغانستان ( تا جایی که من در داستان و بحث بر داستان افغانستان برخورده ام) تاکنون بیشتر رد شده است. در حالیکه در داستانهای نویسندگان معاصر اروپایی به آن زیاد بر میخوریم و پی میبریم که این شیوه نگارش بر خواننده در داستانهای میانه و دراز، بیشتر تاثیر میگذارد.
۲. بر فضای رمان گرایش و فعالیتهای چپی ـ کمونیستی دور از لفافه به شکل خیلی شفاف توضیح داده میشود. به گونه یی که به انتقاد شدید درونی نیز اکتفا نکرده بلکه پیشتر رفته و پرابلمهای درون سازمانی را در شکل برون آوردن کرکترها در زیر پوشش فضای حاکم حزبی به چالش میکشد. و نشان میدهد، آنانی که خویشتن را وابسته به فلسفه، اندیشه و راه چپ میتراشیدند، در ناکامی جریان سهم کلان بازی کرده اند.
۳. رمان شفافیت اندیشه و عملکرد مردان را در پیرامون عشق ـ رابطه جنسی زیر پرسش میبرد. استوار بر این دلیل "دفترچه طلایی" و نویسنده آن بخاطر آفرینش همین رمان از سوی شماری از منتقدان و نویسندگان مرد رد شده است. آنچه در پیوند با این انگاره سزاوار چشم پوشی نیست، حاکمیت فضای مردسالار بر حتا باشگاههای مدرن اروپاست. رمان در سال ۱۹۶۲ به نوشت آمده است. روشنست امروز پس از گذشت بیشتر از چهل سال، مبارزه برای رسیدن به برابری جنسی به دست آوردهای سزاوار ملاحظه رسیده است اما هنوز که هنوز است در همین اروپا حتا آنچه به تحصیل یافتگان و در کل اهل خبره برمیگردد، از کنار ادعای برتریجویی جنسی مردان نمیتوان به سادگی گذشت.
در این رمان نه اغراق و نه ذهنیگرایی بلکه حقیقت دنیای ما تصویر میشود: چگونه مردان متاهل از میان داکتران، نویسندگان و اکادمیکران زنان شانرا برای خانه و بچه داری نگه میدارند و خود روابط غیر اخلاقی شانرا میپرورانند. بدون داشتن وجدان ناراحت. این زوایه دید برای شماری از مردان بکلی پذیرفته شده است. آنان در میانهم به چنین بحثهایی میپردازند و در این مورد بیشتر شان همنظر میباشند یا نظر نمیدهند و طفره میروند. اما زنان زیر فشار روانی و کنترول پیهم مردان شان به بیماری های روانی و الکل آغشته میشوند. آنانی که توانمند میمانند تهمت دیوانه، دروغگو، خایین بودن را میخورند.
۴. اندیشه ها با جزییگری و شکیبایی و اتکا به اینکه " هنر یعنی شکیبایی" شکل میگیرند. حالتهای گونه گون یک کرکتر مرکزی ـ انا وولف با آفتابی سازی جزییات یک اندیشه، یک بحث روشن ساخته شده و به پیش به سوی تکمیل سازی رمان به وسیله یکجاسازی پاره ها میرود.
۵. بحثها در چارچوب لکچرها و دیالوگهای خشک ارایه میگردند. یعنی چنانی که ایجاب میکند. در این رمان به دفعات به تیوریها برمیخوریم بدون بازیهای واژگانی. و به کرات به "یسم"ها.
۶. پرداختهای روانشناختانه نه تنها شخصیتهای مرکزی بلکه نیز کرکترهای جانبی را میکاوند. افسردگی، تنهایی، هراس، ناامیدی و اما نیز شگوفایی و مبارزه با پدیده های ویرانگر روانی از ژرفای وجود کرکترها بیرون آمده هنرمندانه زندگی روزمره آدمان میشوند.
۷. ضدیت با اپارتاید افریقای جنوبی ـ از آنجایی که نویسنده خود سالهای نوجوانی و جوانی را در افریقای جنوبی (گاهی که مستعمره بریتانیا بود) گذشتانده به کمک تجربیات و چشمدیدهایش بیان میشود و یک نقش کلیدی را بازی میکند.
۸. هرآنچه از نظر نویسندگان افغانستان به ویژه ایران خسته کننده، سزاوار سانسور، پیچیده و درازی در رمان قلمداد میشود و بایستی کم ساخته ویا حذف شود، در "دفترچه طلایی" یک نیاز میگردد.
ادبیات اروپا پیشرفتش را در کنار دیگر فکتورها مدیون داستاننویسی، نقدنگاری و فاصله از شعر و شعرسرایی میداند. زیرا زبان در نثر و داستان رشد میکند. آنچه شعر آفریده و پیشکش نموده برای ادبیات فارسی تا یک برهه تاریخ خوب بوده است. هر آنچه از دهه های فرجامین سده بیستم آفریده شده شاید دیواری بوده بر راه رشد زبان و داستان ـ ادبیات. به سببی که آن به شکل اغراق آمیز تولید و تایید گشته و بیشتر با ابتذال آمیخته بوده است.
ادبیات فارسی به همین منظور در بند مانده و رهاییش کارماست.
نیلاب موج سلام
جنوری ۲۰۱۴، اشتادی ـ آلمان
بامداد ـ فرهنگی ـ۱ / ۱۴ـ ۱۲۰۲
د وفا سترګې
شمع که سوزیږي رڼا هم لري
ګوره په خندا کې ژړا هم لري
رمز که د خوبانو تغافل کې دی
بیا هم کله ناز او ادا هم لري
څه که استغنا شته د دولت سره
دا د نازولو دنیا هم لري
خیر دی که بیلتون بلې لمبې لري
ښکلی چې د شونډو دوا هم لري
څه شو که هجران ذرې ذرې کړمه
سترګې د اشنا چې وفا هم لري
خدایږو په (سیلاب) که زر غمونه دي
ستا د تورو سترګو سودا هم لري
***
ساقي ته
راشه ساقي یو ځلې ډک د میو جام راکړه
خمار د عشق نیشه جذبه د انتقام راکړه
خدایږو دنیا نه یم مایوس سترګې مې تاته اړوي
نسیمه پریږده تغافل نوی پیغام راکړه
څو به خوږ من په زړه دردمند او لوغړن ګرځمه
مطربه راشه د خوښی نوی الهام راکړه
ناصحه ته افلاتوني درسونه ځانته وایه
ماته د خیال په نندارتون کې ګل اندام راکړه
چې حوصلی مې فیصلی د مشکلاتو وکړي
ما ته په دغه سلسه کې لوړ مقام راکړه
چې پړاوونه کړاوونه راته یو قدم شي
داسې نظر داسې وزر د عشق په نام راکړه
یا مې زر پورته کړه له خاورو د خودی معراج ته
یا مې کړه شمار په لیونو کې نوم د سرسام راکړه
په کار مې ندي سره او سپین ماڼې بنګلې نه غواړم
لیونی مینه د مجنون او د بهرام راکړه
یا مې په برخه کامیابي کړه چې ښادي وګورم
یا خودی ژوند د ناکامی لره انجام راکړه
چې د پتنګ غوندې لوګې شم په طواف د اشنا
خدایه (سیلاب) ته زر قدرت د دې احرام راکړه
شاعر : شهید امان الله سېلاب (ساپی)
ترتیب کوونکی : انجنیرعبدالقادرمسعود
بامداد ـ فرهنگی ـ۴ / ۱۴ـ ۱۰۰۲
بخش اخیرنگاهی به جنبش جوانان افغانستان
نوشته : داکترآرین
پیوسته به گذشته
جنبش سوم عقرب در تاریخ مبارزات « جنبش جوانان افغانستان» مهرو نشان توده ئی خورد و بمثابه روزهمبستگی جوانان ماندگار گردیده و هنوز در اذهان زنده است، از این روز همه ساله در مراکز و ولایات افغانستان تجلیل بعمل می آمد، که در کابل اکثرا این مظاهرات در پارک زرنگار برگزار می گردید. سخنرانان جوان و انقلابی از احزاب و سازمانهای سیاسی مختلف در بیانات شان بر اتحاد و اتفاق نیروهای چپ تأکید نموده، تجارب و اندیشه های انقلابی و مبارزات قهرمانانه جنبشهای مترقی و دموکراتیک جهان را بمثابه نمونه های درخشان و سرمشق برای « جنبش جوانان افغانستان » مطرح نموده، کارگران، دهقانان و زحمتکشان را به تشکل و پیکار بخاطر غارت بی بازگشت نیروی کارشان علیه ستم گران دعوت می کردند و خواسته های شان را بخاطر دموکراسی، صلح، خلع سلاح عمومی در جهان و ترقی اجتماعی تبارز می دادند، و واژه های چون برابری ملیتها، محو ظلم و ستم، دفاع از حقوق کارگران، دهقانان، جوانان و زنان در هر بیانیه ای گفته و تکرار می شد. آشکار است که این فراخوان ها و اعتراضات را دولت برای خود خطر جدی احساس می نمود، ارتجاع و افراطیت مذهبی که مفاهیم ترقی و پیشرفت، مدنیت و دموکراسی در چارچوب منافع عقبگریانه شان نمی گنجید با توصل به خشونت و دشمنی، در جا های دست به ظرب و قتل جوانان میهن پرست می زدند، ترور عبدالرحمن، جوان ترقی خواه « پرچمی » در لغمان و به شهادت رساندن عبدالخالق، جوان میهن پرست « خلقی » در هرات و قتل سیدال ، جوان و مبارز آتشین « شعله یی» در دانشگاه کابل و ده ها حادثه المناک دیگر، از جنایاتی است که ارتجاع و بنیادگرایان مرتکب شده اند، اگرچه عاملین این جنایات بشمول گلبدین حکمتیار دستگیر و زندانی شد، اما دولت جهت ریشه کن ساختن این سازمان تروریستی که تا هنوز یک بخش آن درافغانستان به ترور، وحشت افگنی و انتحار مصروف و بخش دیگرآن دردولت به فساد، چور و چپاول بیت المال مشغول می باشند، اقدامات جدی ننمود، زیرا دولت وقت میخواست با یک تیر دو نشانه را بزند اول اینکه: به هدف خویش در تضعیف و فلج کردن مخالفان سرسخت خود یعنی وطن پرستان نایل شود و دوم اینکه: این اقدامات جنایت کارانه را به حساب اخوانی ها که خود با آن تمایل داشت و باید انجام میداد، وا گزار نماید. با وجود این دسایس و ضربات که برپیکر « جنبش جوانان افغانستان » وارد میگردید وطن پرستان به پیروزی ها یکی پی دیگر دست می یافتند و جنبش، فراگیر و نیرومندتر می شد، که یکی از این دستآورد های بزرگ ایجاد سازمان زنان میباشد، زنان که در گذشته حضور کم رنگ در مبارزه داشتند پا به عرصه نبرد گذاشته و به « جنبش جوانان افغانستان» نیرو و توانائی تازه بخشید، سازمان زنان به رهبری قهرمان شگرف و میهن پرست و مبارز کشور ما دوکتورس اناهیتا راتب زاد اساسگذاری شد و نام آن « سازمان دموکراتیک زنان افغانستان» اعلام گردید، این سازمان که جهشی در زنده گی سیاسی- اجتماعی زنان افغانستان بود به سنگینی کفه قدرت سیاسی « جنبش جوانان افغانستان» افزود، اناهیتا راتب زاد طی سخنرانی در اولین کنفرانس سراسری زنان افغانستان متذکر شد: « سازمان دموکراتیک زنان افغانستان در سال ١٩٦٥ اساس گذاشته شد، ایجاد سازمان پدیده ای قانونمند تکامل تاریخی و زاده ای خواست ها و اهداف جنبش رهایی بخش خلق افغانستان بود، ضرورت و خواستهای جامعه حکم میکرد تا همه زنان وطن پرست و دموکرات نیروی خویش را بسیج نموده و در مبارزه خلق های کشور علیه ستم فیودالی، محرومیت، بدبختی و عقب مانده گی سهم گیرند، سازمان به مثابه یک سازمان دموکراتیک وظیفه داشت به تکیه گاه مطمئن زنان کشور و جنبش رهائی بخش توده ای مردم مبدل گردد و مبدل هم شد» ۷۳. با ایجاد سازمان دموکراتیک زنان افغانستان جنبش سیاسی کشور وارد دوران جدیدی گردید، این سازمان توانست در مدت کوتاهی جای خود را در دل هزاران زن افغان و دختران جوان میهن ما باز کند و زنان را به این امر متوجه سازد که برای بدست آوردن حق خود باید پا به میدان مبارزه بگذارند، زنان و دختران جوان مصممانه و قهرمانانه میرزمیدند و مبارزه خویش رابه پیش میبردند و در این میدان نبرد هم می آموختن و هم خود آموزش میدیدند، به صدها زن و دختر جوان در گرمی تابستان و سردی زمستان خود را به جلسات سازمانی میرسانیدند تا از سیاست و مسایل روز دور نمانند. اناهیتا راتب زاد در مورد نفوذ معنوی سازمان می گوید: « به صراحت میتوان گفت که در اواسط دهه هفتاد میلادی به مقیاس همه کشور، شهر و ده جاییکه سازمان در آن نفوذ نکرده باشد تقریبا وجود نداشت محبوبیت و نفوذ روز افزون سازمان دموکراتیک زنان افغانستان بیانگر آنست که اهداف و پروگرام عملکرد آن انعکاس دهنده ای مبرم ترین خواست ها و آرمانهای توده های وسیع زنان بوده است »۷۴. سازمان دموکراتیک زنان افغانستان که به مکتب آموزنده و ارزشمند برای اعضا و هواداران آن تبدیل شده بود، بمثابه نیروی فعال و همکار « جنبش جوانان افغانستان» به تدریج وسعت و عمق توده ئی میگرفت، از مرکز به ولایات و از مراکز ولایات به دهات کشیده میشد، نزدیکی با زنان بی حق و محروم گفتگو با آنها، شناخت درد های آنان و نشاندادن راه مبارزه یعنی وظایف بزرگی که در برابر هرسازمان مردمی و دلسوز و هرانسان دارای اهداف عالی انسانی قرار دارد، از اهداف سازمان دموکراتیک زنان افغانستان بود، این دوران که همزمان به دهه دموکراسی در تاریخ میهن ما می باشد ، دوران پیکار پرستیز طبقاتی و سیاسی است، از یک طرف تضاد های اجتماعی شدت می یافت و از جانب دیگر احزاب و سازمانهای جوان ومختلف سیاسی با هدف ها و شعارها و شیوه های گوناگون مبارزه وارد میدان نبرد میشدند و طرح های خویش را به قضاوت توده های مردم میگذاشتند.
بی اعتنایی و بیگانگی حکومت نسبت به سرنوشت مردم و خاصتاً جوانان، ظلم و ستم فیودالان و زورمندان، فاجعه ای قحطی و خشکسالی، مصادره نمودن روزنامه های آزاد، اقدام به تغییر چند ماده از قانون اساسی و قانون مطبوعات برای محدود نمودن دموکراسی، اوج اختلافات در خاندان شاهی، شرایط را برای دگرگونی اجتماعی و مبارزات ترقی خواهانه نسبت به هر وقت دیگر مساعد ساخته بود، احزاب که « جنبش جوانان » بخش جوان آنرا تشکیل می داد، برای بیرون رفت از چنین وضع و بنیادگذاری یک دولت دارای دموکراسی و عدالتخواه راه های مختلف را پیشکش می نمودند - انقلاب خونین، جنگهای پارتیزانی از ده به شهر و رسیدن به قدرت سیاسی از طریق مبارزات پارلمانی از مهمترین شیوه های بود، که جهت یک تغییربنیادی از عقب ماندگی بطرف پیشرفت طرح می شد، اما در این میان پیشتر از همگان دیگ صبر سردارمحمد داود بجوش آمده و کاسه حوصله اش لبریز شد.
شب ٢٦ سرطان ١٣٥٢ خورشیدی با قیام نظامی محمد داود پسر کاکا و شوهر خواهر محمد ظاهرشاه، اورنگ پرزرق و برق پادشاهی با غرش تانک های افسران جوان اوردو سرنگون گردید و اداره امور به شورای انقلابی که اکثریت اعضای آن نظامیان قوای مسلح کشور بود انتقال یافت محمد داود در اولین بیانیه خویش که از طریق رادیو کابل پخش گردید ضمن تبریکی نظام جدید جمهوریت و فراخوان مردم برای اجرای اصلاحات و دگرگونی های اجتماعی – اقتصادی در مورد کار کرد های رژیم محمد ظاهرشاه چنین گفت: « امید های دیرینه و آرزو های نیک به یک دموکراسی قلابی که از ابتدا تهداب آن به عقده ها و منافع شخصی و طبقاتی، بر تقلب و دسایس، بر دروغ و ریا و مردم فریبی استوار گردیده بود، مبدل گردید. اما تمام این همه تبلیغات دروغی در ظرف همین ده سال نتوانست حقایقی تلخی را که عبارت از انحطاط و ورشکستگی مطلق اقتصادی، وضع اداری، وضع اجتماعی و سیاسی مملکت باشد از انظار ملت افغانستان و دنیای خارج بپوشاند. خلاصه دموکراسی حکومت مردم بیک اناشیزم و رژیم سلطنت مشروطه بیک رژیم مطلق العنانی مبدل شد»75 محمد داود ضمن صحبت در مورد نسل جوان کشور و ایجاد شرایط مصون برای آنان و دوری از عقاید خرافاتی و ارتجائی، و تقاضای همکاری از تمام مردم به ویژه جوانان، در مورد علل قیام مسلحانه 26 سرطان چنین متذکر شد: « رژیم و دستگاه دولت به حدی فاصد گردید که دیگر امید و انتظار برای اصلاح آن باقی نماند، لذا همه وطن پرستان خاصه اردوی وطن پرست افغانستان تصمیم گرفت که دیگر به این نظام فاسد خاتمه داده شود و وطن از ورطه بدبختی نجات یابد» 76. به این ترتیب دهه دموکراسی که با کناره گیری داود خان از قدرت دولتی آغاز شده بود، با برگشت دوباره او به قدرت سیاسی پایان یافت.
بنابر مترقی بودن پدیده جمهوریت نسبت به رژیم شاهی و بیانیه ای« خطاب به مردم » که توسط محمد داود ایراد گردید، بمثابه یک برنامه ملی دموکراتیک مورد استقبال جوانان وطنپرست و احزاب سیاسی مترقی قرارگرفت، داود خان هم بخوبی میدانست که بدون شرکت فعال و همکاری نیروهای چپ نمی تواند به موفقیت و پایداری جمهوری جوان امیدوار باشد و از همین جهت پوستهای کلیدی و مهم دولتی را در کابینه خویش به« پرچمی ها » و «خلقی ها» که به شایسته گی، صداقت و تخصص و نیک نامی در جامعه معروف بودند واگذار کرد.
به این ترتیب در مقابل وطنپرستان و نیروهای چپ مسوولیت و وظایف مهمی قرار گرفت، از یکطرف پشتیبانی و پیاده نمودن طرح های ملی دموکراتیک نظام جمهوریت و از جانبی بسیج نیروهای وطنپرست و زحمتکش برای مبارزه فعال سیاسی و تلفیق چیره دستانه و تبدیل آن به یک جنبش پرتوان به طور عام بود، که موفقیتهای بزرگی هم به دست آوردند و مهمترین دستآورد، این بار ایجاد « سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان » بود، این سازمان قهرمان در سال ١٩٧٥عیسایی اساسگذاری شد77، که نگارنده مدت پانزده سال افتخارکار با جوانان را دارد. س د ج ا به رهبری منشی اول آن برهان غیاثی - از همان آغاز به تشدید کار سیاسی در میان جوانان پرداخت و فعالیتش در ساحه تنویر و آموزش جوانان به زودی در حیات سیاسی و اجتماعی جامعه گسترش یافت، ایجاد س د ج ا بمثابه یک بخش منظم از « جنبش جوانان افغانستان » از اهمیت ویژه برخوردار است، زیرا اولین بارتشکل عظیمی ازجوانان افغانستان در جنب یک حزب انقلابی، دارای برنامه و اساسنامه علمی به فعالیت سیاسی – اجتماعی و انقلابی آغاز می کند و تعدادی کثیری از جوانان دانشگاه، دانش آموزان مکاتب عالی و متوسط، زحمتکشان جوان شهر و ده، جوانان قوای مسلح و روشنفکران دارای روحیه وطنپرستی از مذاهب و ملیتهای مختلف افغانستان دریک سازمان اجتماعی – سیاسی دور هم جمع شدند. حنیف بکتا" درمورد سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان چنین می نویسد: « جنبش انقلابی جوانان کشور ما بخش انفکاک ناپذیر جنبش عمومی دموکراتیک کشور ما است، جوانان کشور ما در مراحل مختلفه ای رشد این جنبش فعالانه شرکت جسته انعکاس دهنده ای آرمانهای زحمتکشان کشور ما بوده اند.»۷۸ کار و پیکار این لشکر قهرمانان رزمنده و بی هراس بخصوص بعد از قیام مسلحانه ثور برجسته است، که در این مختصر نمی گنجد و ضرورت به نوشتن کتابها دارد - چه در جبهه علم و دانش، چه در جبهه دفاع مسلحانه از وطن و مردم وچه در مبارزه با بیسوادی و آموزش سواد در شهر و ده و چه در همکاری و حفاظت از موسسات، مکاتب، سیلو ها، مخابرات، مخازن آب، معادن، ذخایرمواد نفتی، بندهای آب و پایه های برق، فابریکات، ذخیره گاهای غله جات، فارمهای زراعتی، مغازه های نان، فروشگاه ها، همچنان ایجاد گروپهای سواد آموزی، تنظیم بریگادهای کاراجتماعی، برگذاری مسابقات کار وآموزش و صدها ابتکار دیگری سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان قابل ستایش، احترام و سپاس است، این سازمان با داشتن صدها قهرمان، چون قهرمان افغانستان خلیل خسرو و هزاران شهید نامدار و گمنام دیگر، بهترین جوانان را جهت خدمت به میهن و مردم تربیه کرد و هزاران دختر و پسر جوان افغان درسازمان دموکراتیک جوانان افغانستان الفبای سیاست، انقلاب، میهن پرستی و انسان دوستی را فرا گرفتند.
جوانان عزیز!
در مورد « جنبش جوانان افغانستان » سخنان دیگر هم است، ولی به همین اندازه بسنده می کنیم. آرزومندم که یک تصورخلص اما روشن بدست آمده باشد، من کوشش خود را کردم تا بر حقایق و واقعیت ها که اکثرا جوانان ما کمتر آگاهی دارند تماس بگیرم، زیرا در دو دهه حاکمیت های جهادی- طالبی- جهادی - کوشش صورت گرفته است تا تاریخ را تقلب کنند و جوانان را که نقش اساسی در ساختمان جامعه وآینده افغانستان دارند از واقعیت های تاریخی، فرهنگی و علمی دور نگهدارند، زیرا با هرگونه تفسیر علمی و فنی، اجتماعی و سیاسی مخالف اند و با هر دانش و بینش که اندیشه ترقی و روشنگری در آن نهفته باشد دشمنی دارند، چهره های درخشان « جنبش جوانان افغانستان » را با دروغ و بهتان میالایند و وطنپرستان نامدار میهن ما را به هزار عیب و علت متهم می کنند، پس چه باید کرد؟ و چه اقداماتی انجام داد برای اینکه چهره زندگی مادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور تغییر داده، میهن خویش را سربلند و مردم خود را سعادتمند بسازیم.
بسیار کوتاه می توان از اقدامات مشخص زیرین یاد کرد:
- جوانان افغانستان هنگامی میتوانند رسالت تاریخی خود را ایفا کنند، که بدون در نظر داشت دین، مذهب، ایدیالوژی، ملیت، منطقه و زبان بر پایه اندیشه های دموکراتیک و میهن پرستانه و یک برنامه علمی و مشترک، « جنبش نیرومند و انقلابی، متحد و یکپارچه، سراسری و فراگیر جوانان افغانستان » را تشکیل بدهند.
- جوانان افغانستان زمانی میتوانند جامعه را از بنده گی اجتماعی به سوی رهایی، از اسارت فکری بسوی آزادی اندیشه، از خرافه و پندار بسوی خرد گرایی و از عقب ماندگی بسوی پیشرفت بکشانند که دین را، از دولت و سیاست جدا سازند.
- جوانان افغانستان وقتی میتوانند جامعه را از ناآگاهی به سوی آگاهی، از خود بیگانگی و خود گم شده گی به سوی یافت سرشت خود و اتکا به خود، از جهالت به سوی دانش رهبری نمایند، که فرهنگ نوین ومشترک خویش را بسازند.
- جوانان افغانستان زمانی میتوانند جامعه را ازمقابله دشمنانه با یکدیگر به سوی یگانگی و دوستی، از تفرقه و دشمنی به سوی اتحاد و همکاری سوق بدهند، که تاریخ مشترک خویش را بسازند.
- جوانان افغانستان وقتی میتوانند جامعه را از فقر و بدبختی بسوی ثروت و سعادت، از بی عدالتی به سوی عدالت، از قتل و انتحار بسوی انسان دوستی و احترام به کرامت انسان رهنمایی کنند، که قاطعانه بر ضد دوکانداران دین، که دین را وسیله و دام فریب مردم ساخته اند مبارزه کنند.
- جوانان ما هنگامی میتوانند جامعه را از دیکتاتوری بسوی دموکراسی و از فرد گرایی بسوی جمع گرایی رهبری کنند، وقتیکه حکومتی را روی کار آورند تا « زاده توافق مردم » بوده و « حق حاکمیت به مردم تعلق » داشته باشد
- جوانان افغانستان زمانی میتوانند جامعه را از عنعنات ناپسندیده بسوی عنعنات پسندیده، از فرهنگهای عقب مانده گی و ایستا محلی و ملی به سوی فرهنگهای پویا و رشد یابنده تکامل بدهند، که در حفظ جهات پسندیده فرهنگ ملی و در کسب فرهنگ جهانی با تمام نیرو و در تمام ابعاد بکوشند.
- جوانان ما وقتی میتوانند جامعه را از« جدامانده گی فرهنگی » و « سکون ذهنی» به سوی دهکده متمدن جهانی بکشانند، که بر تعصبات شرق ستیزی و غرب ستیزی پیروز شوند و مظهر آمیزش موزون در جامعه خویش میان شرق و غرب باشند، یعنی اگر ار آنسوی اقیانوس اطلس، از کنار مجسمه آزادی و از وطن جورج واشنگتن پیام محبت آمیز شنیده میشود و دست دوستی و کمک و همکاری دراز می گردد ، این کمک ها را باید پذیرفت و از احساسات نیک و عواطف انسانی آنها سپاسگذاری کرد و به همین ترتیب اگر از آنطرف آمو از مرزهای صلح و دوستی از گهواره انقلاب اکتوبر، از مهین لنین صدای یاری و یاوری را شنیدند، باید صمیمانه به آن لبیک گفت واز بشردوستی آنها تشکری کرد.
لازم به تذکر است، که از یک طرف آنچه که گفته شد فهرست جامع و تمام اقداماتی نیست که ضرور پنداشته می شود، بلکه تا اندازه ای راه گشا خواهد بود، از جانب دیگر نباید این اقدامات را یک تخیل و بیان خوشبینانه دانست، زیرا این روایت و تجربه تاریخ است، وقتی انسانهای غار نشین دیروز به انسانهای مدار پیمای امروزی مبدل شده اند، زمانیکه زنده به گور کردنها و آدمخواری ها، جای خود را به عالی ترین مناسبات بشر دوستانه داده است، هنگامیکه سفینه امریکایی از نظام شمسی خارج می شود و سنگهای آسمانی افتاده بر زمین در روسیه حکایت های نوی دارد و در اروپا "انفجار بزرگ" را آزمایش مینمایند، پس در افغانستان نیز علی رغم غیب گویان تاریک اندیش و کولباره های از ترس و تهدید و زور و اوهام و تکرار بی ارزش و بی ماهیت فریبکاران بد شگون که: « افغانستان آماده پذیرش اصلاحات نیست » ، جوانان ما با تلاش دیرنده از این جاده دور و درازی تاریک موفقانه بدرآمده و این طلسم مرموز را خواهند شکست، و دمی بر این تل کوچک نیمه اول سده بیست و یکم در میهن خویش شاهد عظمتی خواهند شد که طلوع می کند و تابش آن در حال فزایش است، تاریخ میدان نبرد نو و کهنه است در این میدان که گرم حرکت اعتلائی و پیشرونده میباشد تمام امید توده های مردم به « جنبش جوانان افغانستان » است، جوانان ما پیروز میشوند.
ماخذ:
۱-جنبش جوانان درکشورهای سمت گیری سوسیلیستی ی.ا-گرباچف مترجم:م.ع-لبیب کابل، ازنشرات اداره واحد نشراتی "سازمان دمکراتیک جوانان افغانستان."
۲- دانشنامه ویکی پدیا
۳- دانشنامه ویکی پدیا
۴-هفته نامه نیمروز افغانستان جنبش مشروطیت در افغانستان پوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شماره دوم، ۲۳ جدی ۱۳۷۶لندن
۵- افغانستان در مسیر تاریخ میر غلام محمد غبار صفحه۵۲۹جلد اول و دوم سال ۱۳۶۷ کابل
۶- مفخر شرق سیدجمالدین اسدآبادی ترجمه و نگارش سید غلام رضا سعیدی صفحه ۱۶۱ چاپ و نشر:دفترنشر فرهنگ اسلامی تهران، ۱۳۷۰
۷- همانجا صفحه ۱۱۸
۹- سیدجمالدین اسدآبادی اثر صالح امین صفحه ۳ – ۳۱ چاپ اول انتشارات شناخت معارف اسلام
۱۰- مفخر شرق سیدجمالدین اسدآبادیترجمه و نگارش سید غلام رضا سعیدی صفحه ۱۰۲چاپ و نشر:دفترنشر فرهنگ اسلامی تهران، ۱۳۷۰
۱۱- همنجا
۱۲همانجاصفحه ۱۲۰- ۱۲۱
۱۳- همانجا
۱۴- هفته نامه نیمروز افغانستان جنبش مشروطیت در افغانستانپوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شماره سوم، ۳۰ جدی ۱۳۷۶لندن
۱۵- هفته نامه نیمروز افغانستان جنبش مشروطیت در افغانستان پوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شماره چهارم، ۷ دلو ۱۳۷۶لندن
۱۶- همانجا
۱۷- همانجا
۱۸- هفته نامه نیمروز افغانستان جنبش مشروطیت در افغانستان پوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شماره یازدهم، ۲۶ دلو ۱۳۷۶لندن
۱۹- همانجا
۲۰- هفته نامه نیمروز افغانستان جنبش مشروطیت در افغانستان پوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شماره چهارم، ۷ دلو ۱۳۷۶لندن
۲۱- هفته نامه نیمروز افغانستان جنبش مشروطیت در افغانستان پوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شماره پنجم، ۱۴دلو ۱۳۷۶لندن
۲۲- هفته نامه نیمروز افغانستان جنبش مشروطیت در افغانستان پوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شمارهششم، ۲۱ دلو ۱۳۷۶ لندن
۲۳- همانجا
۲۴- همانجا
۲۵- هفته نامه نیمروز افغانستان جنبش مشروطیت در افغانستان پوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شماره هفتم، ۲۱ دلو ۱۳۷۶لندن
۲۶- همانجا
۲۷- همانجا
۲۸- همانجا
۲۹- افغانستان در مسیر تاریخ میر غلام محمد غبارصفحه720 جلد اول و دوم سال ۱۳۷۶کابل
۳۰- هفته نامه نیمروز افغانستان جنبش مشروطیت در افغانستان پوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شماره دوازدهم، ۲۶ حمل ۱۳۷۷لندن
۳۱- - افغانستان در مسیر تاریخ میر غلام محمد غبار صفحه837-838 جلد اول و دوم سال 1367 کابل
۳۲- - افغانستان در مسیر تاریخ میر غلام محمد غبار صفحه721 جلد اول و دوم سال 1367 کابل
۳۳- همانجا
۳۴- - افغانستان در مسیر تاریخ میر غلام محمد غبار صفحه725 جلد اول و دوم سال 1367 کابل
۳۵- افغانستان در پنج قرن اخیر میرمحمد صدیق فرهنگ صفحه 522 چاپ اول-1371انتشارات درخشش مشهد
۳۶- هفته نامه نیمروز افغانستان جنبش مشروطیت در افغانستان پوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شماره بیست و چهارم، 16سرطان 1377 لندن
۳۷- هفته نامه نیمروز افغانستان جنبش مشروطیت در افغانستان پوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شماره شانزدهم، 22 ثور 1377 لندن
۳۸- همانجا
۳۹- همانجا
۴۰- افغانستان در مسیر تاریخ میر غلام محمد غبار صفحه825 جلد اول و دوم سال 1367کابل
۴۱- همانجا
۴۲- افغانستان در مسیر تاریخ میر غلام محمد غبار صفحه828 جلد اول و دوم سال 1367 کابل
۴۳- همانجا
۴۴- افغانستان در پنج قرن اخیر میرمحمد صدیق فرمنگ صفحه 587-588 چاپ اول-1371انتشارات درخشش مشهد
۴۵- افغانستان در پنج قرن اخیر میرمحمد صدیق فرمنگ صفحه 600 چاپ اول-1371انتشارات درخشش مشهد
۴۶- افغانستان در پنج قرن اخیر میرمحمد صدیق فرمنگ صفحه 604 چاپ اول-1371 انتشارات درخشش مشهد
۴۷- افغانستان در پنج قرن اخیر میرمحمد صدیق فرهنگ صفحه 605 چاپ اول-1371 انتشارات درخشش مشهد
۴۸- افغانستان، مبارزه و بازسازی و.گ. چیرنیتا صفحه 28 نشرات اردو-1984مسکو
۴۹-همانجا
۵۰- افغانستان، مبارزه و بازسازی و.گ. چیرنیتا صفحه27 نشرات اردو-1984مسکو
۵۱- همانجا
۵۲-شماره اول جریده ندای خلق.53-56- افغانستان، مبارزه و بازسازی و.گ. چیرنیتا صفحه29- 35 نشرات اردو-1984مسکو
۵۷- سایت اصالت
۵۸- همانجا 59-69-تشکیلات اسلامی نشریه حزب اسلامی افغانستان.
۷۰- شاعرگرانقدر افغانستان.
۷۱-سایت اصالت
۷۲-سایت اصالت
۷۳- اسناد اولین کنفرانس سراسری "سازمان موکراتیک زنان افغانستان"صفحه 27کابل74- همانجا
۷۵- بیانیه ها و مصاحبه های مطبوعاتی محمد داودصفحه 24-43 چاپ وزارت اطلاعات و کلتورکابل-1353
۷۶- همانجا
۷۷- افغانستان، مبارزه و بازسازی و.گ. چیرنیتاصفحه 131 نشرات اردو-1984مسکو
۷۸- یاد داشتها و نوشته هاحنیف بکتاش صفحه 29چاپ موسسه نشراتی "حزب دموکراتیک خلق افغانستان"سرطان
بامداد ـ اجتماعی ـ ۳ / ۱۴ـ ۱۰۰۲
( ف.بری)
قلـــــب ویـــران
طاهرفکرم مرا بر آریانا برده اســــــت بر دیار محنت و غم قلب آسیا بــرده اســـت
نی نوای بلبل و نی رنگ وبوی گلستان هرچه پیدا بود زهستی دست یغما برده است
نی خرابی در خرابات مطربان دمسازغم ذوق الحان و طرب را سیل غمها برده است
قیامت کبرا به پا گردیده در کابل زمین صور اسرافیل این شهر را به افنا برده است
وهم و ظلمت مید مد ازچشمه زنگار شب پرتو انوار رحمت رخت انسا بــرده اســــت
تیره میدارند صفای ذهن به موهوم وخراف زاهد سالوس بر شهر دست افتا برده اســـت
بر غلط تفسیر میدارند زاحکام خــــــــدا بر جلال وعظمت دین چشم اعما برده است
بسکه بیزاراست بری ازفتنه وریب وریا التجا بر رحمت آن ذات یکتا برده است
بامداد ـ فرهنگی ـ۶ / ۱۴ـ ۱۰۰۲
بریگاد قرمز، ارتش زنان هند برای مقابله با حملات خیابانی
در شهر لکنهو در شمال هند، اوشا ویشواکارمای Usha Vishwakarma بیست و پنج ساله ، در مقابل در خانه اش به زنان و دختران جوان هنرهای رزمی را آموزش می دهد و ارتشی از زنان را برای دفاع شخصی آماده می کند. او می گوید حال که نمی توانیم طرز فکر مهاجمان و متجاوزان را عوض کنیم، باید خود را برای مقابله با آنها آماده کنیم: « لازم است این طور فکر کنیم که باید آنقدر توانا باشیم که اگر کسی خواست به ما حمله کند، ما هم با همان قدرت جلویش بایستیم. می خواهیم دخترها از لحاظ روحی و جسمی آنقدر قوی باشند که بتوانند با هر وضعیتی رو به رو شوند.»
اوشا می گوید: در سال ۲۰۱۰ ترسایی ، بعد از این که همکارش خواسته بود به او تجاوز کند دچار ضربه روحی شده بود و احساس بی پناهی می کرد. همان موقع به فکر تشکیل بریگاد قرمز افتاد. پلیس هیچ کاری برایش نکرد، و مردی که قصد تجاوز به او را داشت، ماهها او را مسخره می کرد که واقعه را گزارش کرده بود. او می گوید اتفاقی که برای او افتاد، و تجاوز به دختر یازده ساله ای که شاگردش بود کاسه صبرش را لبریز کرد. تعداد اعضای گروهی که با اوشا ویشواکارما آموزش می بینند، اکنون به ۲۰۰ نفر می رسد. آنها که بیشترشان شخصاً قربانی تجاوز بوده اند، در خیابان های شهر لکنهو گشت می زنند، و با لباس های سرخ و سیاه – سرخ به نشان خطر و سیاه به نشانه اعتراض – آماده رویارویی با مردانی هستند که به زنان ریشخند می زنند ، به بدنشان دست می زنند و آنها را مورد آزار جنسی و تجاوز قرار می دهند.
آفرین خان، هفده ساله، می گوید بعد از این که به پدرش گفت تقریباً هر روز در راه مدرسه پسرها اذیتش می کنند، پدرش تهدید کرد که دیگر اجازه نخواهد داد او به مدرسه برود. آن وقت بود که او به بریگاد قرمز پیوست: « آن روزها کنایه های زشت و هرزه زیاد می شنیدیم، حالا تقریباً خبری از این حرفها نیست. خیلی از مردم به فکر ما هستند و از ما حمایت می کنند و به خاطر همین به خودمان می بالیم که می توانیم چنین کاری را انجام دهیم..»
بعد ازانتشارخبرتجاوز گروهی به یک دختر دانشجوی ۲۳ ساله در دهلی جدید در سال گذشته، فعالیت گروه بریگاد قرمز بازتاب فراوانی پیدا کرد. آن دختر چند هفته بعد در بیمارستانی در سنگاپور جان سپرد.
در اعتراض به تجاوز وحشیانه و قتل فجیع وی، هزاران نفر به خیابان ها ریختند، اما با گذشت یک سال، به نظر نمی رسد که اوضاع در جامعه هند تغییر چندانی کرده باشد. شمار تجاوزها در پایتخت هند، امسال نسبت به سال گذشته تقریباً دوبرابر شده است.
اوشا ویشواکارما می گوید حملات در خارج از پایتخت به ندرت در رسانه ها انعکاس یا فته و موجب واکنش عمومی می شود. به گفته او زنده گی به ویژه در ایالت های سنت گرا مثل اوتراپردیش برای زنانی که شهامت ابراز عقیده یا دفاع از خود ـ در برابر والدین یا همسرشان ـ را ندارند خیلی بی روح و غم افزاست: « به زن به چشم انسان نگاه نمی کنند؛ زن فقط ابزاری برای استفاده است.» اوشا و بریگاد قرمز او راه دشواری را پیموده اند. در اوایل کار، حتا خانواده اش از ترس این که « در بیرون و همسایه راجع به بیرون آمدن دخترهای جوان از خانه و بلند حرف زدنشان چه فکر می کنند»، با فعالیت او مخالفت می کردند. اما رسم و رسوم اجتماعی جلوی کار اوشا را نمی گیرد. او مصمم است به دخترها و زن های جوان یاد بدهـد که از خود دفاع کنند و اعتماد به نفس داشته باشند. بریگاد قرمز توجه رسانه های دنیا را جلب کرده؛ و مادر اوشا که زمانی از بابت کارهای او نگران بود، حالا می گوید اوشا و سه دختر دیگرش مایه افتخار او هستند. اوشا ویشواکارما امیدوار است سال آینده در همه شهرهای هند، یک بریگاد قرمز برپا شود.
« ابراهیم ـ فرهنگ زنده گی »
بامداد ـ اجتماعی ـ ۲ / ۱۴ـ ۰۸۰۲