در زدایش دیدگاه:« دو پادشاه دریک اقلیم »

داکتر حمیدالله مفید

 

در این روز ها، همسویان تیم تحول وتداوم ، رسانه های گروهی را در بست گروگان گرفته اند وپیاپی داد می زنند، که دو پادشاه در یک اقلیم نمی گنجد وپست ریاست کمیته اجراییه یک بست خلاف قانون اساسی می باشد.داکتر اشرف غنی احمدزی طی سخنرانی ها وگفت وشنود هایش بار بار گفته است ، که طرفدار ایجاد دولت وحدت ملی است ، مگر قانون اساسی را در معامله قرار نمی دهد. از اینرو تمام امیدها را به منظور ایجاد یک دولت وحدت ملی یا دولت همسویی به نا امیدی ویآس مبدل کرده است تیم تحول وتداوم چشمبراه آن اند  ، تا که کمیسیون متقلب انتخابات ، آنها را برنده اعلان کنند وبه گونه ای یکسو دولت سیاسی ریاستی متمرکز دیکتاتور مآبانه خود را اعلام بدارند.

بنگریم ، که آیا این نگاه واین نگرش چه سود وچه ویژه گی قانونی دارد؟

از برپایی دور دوم انتخابات یا گزیدمان ریاست جمهوری افغانستان نزدیک به چهار ماه واندی می گذرد، مگر تا ایدون فرایند آن هویدا نشده است . چانه زنی ها ، نشست ها ، رفتن وآمدنهای  خیرخواهان ویا شرخواهان خارجی ، بیانیه ها و  بچه ترسانک ها هیچکدام کارگر نیفتاد وهنوز که هنوز است ، همان چهارمغز کورک باز نشده است

با پا درمیانی جان کری وزیر امور خارجه امریکا قرار بران شد، تا یک دولت وحدت ملی که کاندید برنده رییس جمهور ونامزد بازنده رییس کمیته اجراییه شورای وزیران شوند، ایجاد گردد.مگر این مساله هم با گمانه زنی ها وبددانی ها یا سو تفاهم ها همراه بود ، ستاد انتخاباتی تحول وتداوم به رهبری داکتر اشرف غنی احمد زی  به تعهد هایش که با جان کری مطرح نمود ، پشت پا می زند واز ایجاد دولت وحدت ملی به این گمان که دو پادشاه در یک قلمرو نمی گنجد   طفره می رود وبه این بهانه وبه بهانه ای اینکه گویا  ایجاد پُست ریاست کمیته اجراییه خلاف قانون اساسی کشور است ، ان را نمی پذیرد وچون باورمند است ، که در انتخابات برنده می شودوکمسیون متقلب پیش بر این پیروزی او را پیریزی کرده است ، از اینرو به هیچ کرنشی تن  درنمی دهد. می خواهد تا قدرت را دربست وانحصاری در اختیار داشه باشد.

بنگریم ، که این نگاه واین  دیدگاه چقدر درست وقانوی وچقدر نادرست ونابجا می باشد.

یک: اگر پُست ریاست کمیته اجراییه خلاف قانون اساسی است ، پس چرا ایجاد آن را خود تان برای جناب  احمد ضیآمسعود که در پشتبانی از تیم تحول وتداوم تلاش نمودند ، وعده داده بودید؟

دومنخست به زدایش این اندیشه که دو پادشاه در یک اقلیم نمی گنجد: در جهان دو گونه سیستم یا مدیریت دولتی پارلمانی وجود  دارد:

الف: دولت پارلمانی وارسته  .

ب: دولت پارلمانی وابسته .

در نوع الف : دولتهای شامل می شوند ، که  آنها رادولت های فدرالیزم ، یا فدرالیته می گویند ، که صدراعظم در رآس سه ارگان عدلی ، قضایی واجراییوی قرار دارد،  وصدراعظم های ایالتی نیز به او گزارش می دهند ، در این سیستم پست رییس جمهوری سمیولیک می باشد واغلب صلاحیت های به صدراعظم انتقال داده می شود، نمونه های سیستم پارلمانی وارسته یا فدرالیزم در کشور های آلمان ، پاکستان ، هندوستان ودیگر کشور ها  وجود  دارد. عالیترین نوع دموکراسی در این سیستم بازتاب می کردد.

ب: نوع سیستم پارلمانی وابسته ، که صدراعظم یا همان رییس کمیته اجراییه در رآس پست شورای وزیران یا ارگان اجراییوی قرار دارد از جانب رییس جمهور جهت رآی اعتماد به پارلمان معرفی می گردد ، وتنها در رآس قوای اجراییه قرار دارد، در این سیستم رییس جمهور است ، که در رآس ارگانهای عدلی ، تقنینی واجراییوی قرار دارد، وهمزمان متصدی ویا مسوول ارگانهای قوای مسلح نیز می باشد، نمونه های این سیستم در فدراتیف روسیه ، فرانسه ، افغانستان در دوران شاهی و ریاست جمهوری دموکراتیک  بود ، که شاه ویا رییس جمهور در رآس سه ارگان قرار داشت وصدراعظم تنها در رآس ارگان اجراییوی یا حکومت قرار داشت.

از دید این قلم آنچه را که جان کری وعده داده است وآنچه را که قرار است در افغانستان ایجاد شود ، همان نوع پارلمانی وابسته . که رییس جمهور در رآس سه ارگان مقننه ، قضاییه واجراییه قرار دارد ورییس کمیته اجراییه یا صدراعظم تنها در راس ارگان اجراییوی قرار دارد ، ایجاد می شود ، به درستی دیده می شود ، که دو پادشاه نی ، بلکه یک پادشاه یا رییس جمهور ویک صدراعظم ، یک قاضی القضات ویک دادستان گل یا لوی سارنوال ویک رییس پارلمان ویک رییس مجلس سنا وجود  دارد، که در رآس همه رییس جمهور  می باشد. اینجا یک رییس جمهور است ویک قدرت ، ارگانهای پایانی . که شامل حکومت، قضات ، سارنوالان یا دادستانان وپارلمان کشور است ، همه نزد رییس جمهور مسوول می باشند. پس این دیدگاه که در یک اقلیم دو پادشاه نمی گنجد ، از بنیاد نادرست است .

وایدون در مورد قانونی بودن ویا قانونی نبودن این پست ، که گویا به گفتاورد داکتر اشرف غنی احمدزی ، قانون اساسی را در معامله قرار نمی دهد، نگاهی افگنیم

اینجا یک پرسش مطرح می شود ، آیا در کشور قانون اساسی در معرض معامله قرار نگرفته  است؟

در کشور ما افغانستان قانون اساسی در معاملات گوناگون قرار گرفته است .  تمدید دور ه ریاست جمهوری کرزی خلاف قانون اساسی است . گزینش وزیران سرپرست ، خلاف قانون اساسی ، گزینش کمیسیون انتخابات خلاف قانون اساسی ، گزینش قاضی القضات ها خلاف قانون اساسی و بالاخره برپایی دور دوم انتخابات خلاف قانون اساسی رقم خورده است .

سوم: آیا انتخابات دور دوم ریاست جمهوری قانونی است؟

اینجا لازم است تا کوتاه ایستایی به این مساله شود: در دور دوم  انتخابات ریاست جمهوری به ملاحظه اسناد وشواهد ، نزدیک به ۴میلیون وپنجصد ونود هزار نفر سهم گرفته اند ، اگر نفوس کشور را نزدیک به سی ملیون نفر تخمین بزنیم ، واز آن میان واجدان رآی دهی را ۱۵ میلیون بپذیریم ، نزدیک به سی در صد نفوس واجد رای دهی در انتخابات سهم گرفته اند ، که انتخابات غیر قانونی ونادرست می باشد ، بنا بر آن نامزد برنده وبازنده  وجود نداردهردو نامزد بازنده وغیر قانونی هستندو خلاف قانون اساسی وخلاف عرف ورسم ونظم دموکراسی به کرسی ریاست جمهوری تکیه می زنند.

افزون بر آن بررسی ها نشان می دهد ، که تیم داکتر اشرف غنی احمدزی نزدیک به دوملیون رآی وتیم دوکتور عبدالله عبدالله نزدیک به هشتصد هزار رآی جعلی وتقلبی را شامل شبکه شمارش آرآ نموده اند. از اینرو هیچکدام رییس جمهور قانونی کشور بوده نمی تواند  وهیچکدام برنده  انتخابات ریاست جمهوری  نیست. هم داکتر اشرف غنی احمد زی وهم دوکتور عبدالله عبدالله هردو سر افگنده ، متقلب وشکست خورده اند،

حالا که تلاش می شود ، تا یک دولت وحدت ملی ایجاد شود ،زمینه ها برای ایجاد آن فراهم شده است ، نباید طرفداران تیم داکتر اشرف غنی احمد زی با این طرح مخالفت کنند

سخن پایانی : منافع ملی کشور ، امنیت وآرامش در وطن ، جلوگیری از پایایی وبه درازا کشیدن نتایج انتخابات ، که اغلب شبکه های اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی واداری کشور را به سکون کشانیده است ، کشور به یک ضرر نزدیک به هفت میلیارد دالر خساره روبرو شده است ، ، اینها همه بالاتر از یک نگاه نادرست ، که گویا گزینش رییس کمیته اجراییه  مخالف قانون اساسی است ، می تواند ، باشد.

شتر را گفتند ، گردنت کج است ، گفت:  او برادر کجایم راست است ، که گردنم کج باشد.

ایدون در کشور کدام اقدام قانونی است ، که تامین منافع ملی کشور غیر قانونی باشد.

به منظور جلوگیری از به درازا کشیدن دولت وحدت ملی وهم به منظور قانونی شدن حکومت وحدت ملی ، بسیار ساده پس از اعلام نتایج انتخابات وشناسایی رییس جمهور جدید، وگزینش رییس کمیته اجراییه ، طی مدت یکماه لویه جرگه دایر ، وتعدیل در قانون اساسی کشور وتغییر نظام ریاستی دیکتاتور مابانه به سیستم پارلمانی وابسته که در آن صدراعظم تنها در راس شورای وزیران وارگان اجراییوی قرار داشته باشد واز جانب حزب پیشتاز ویا یک ایتلاف اکثریت در پارلمان گزیده شود ، رونما و ومورد تصویب قرار بگیرد.

مساله دوسال که در طرح جان کری وزیر خارجه امریکا پیشبینی شده است ، به یکماه تغییر پذیرد.

طی این مدت صدراعظم یا رییس کمیته اجراییه طی یک فرمان تقنینی از سوی پارلمان تصویب و به توشیح رییس جمهور رسانیده شود. پس از آ نکه تغییرات در قانون اساسی رونما گردید، انتخاب صدراعظم قانونی تر شود. در غیر آن کشور از بحران موجود رهایی نخواهد یافت.

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۳ـ ۱۳۰۹

اعلام جنگ اوباما به سوریه

ولید معلم وزیر امور خارجه سوریه روز سه شنبه گفت:« کشورش آماده همکاری و هماهنگی در سطح منطقه ای و جهانی جهت مقابله با تروریسم طبق قطعنامه شماره ۲۱۷۰ شورای امنیت سازمان ملل در چارچوب احترام به حق حاکمیت و استقلال سوریه است.»

 

اشتیفن لندمن (Stephen Lendman )

 

دولت اسلامی (داعش) یک بهانه است، هدف کشور سوریه است. مساله٬ تغییر رژیم سوریه ٬  جایگزین کردن استقلال آن با حکومتی دست نشانده طرفدارغرب است.

تمایل امریکا٬ کنترول منطقه شرقمیانه بدون چالش است. امریکا خواهان استثمار منابع سرشار از نفت منطقه٬ محصور کردن ایران و کمک به دستور کار ایجاد خاور میانه بزرگ است.اوباما در صدد ساخت جهانی امن برای جنگ سالاران است که از جنگ سود میبرند. همه این ها برای استعمار کشور های دیگر و پیشرفت امپراتوری امریکا است. همه این جنگ ها برای آن است که تمام قاره ها تکه تکه های متخاصم شوند. همه این جنگ ها برای سود و سیطره است. همه این ها برای توجیه غلبه قدرت در برابر حق است. همه این جنگها برای نابودی ملت ها و برده کردن آنها است. همه این ها درباره توسعه اقتصادی ناشی از استثمار امپریالیستی است. همه این جنگ ها برای ستایش از جنگ به نام صلح است.

این (جنگ) ها هیچ ربطی به ارزش های دموکراتیک ندارد. این (جنگ) ها نه درباره دخالت بشر دوستانه است و نه برای مسوولیت در حفاظت از بشر. این (جنگ) ها گسترش تجاوز برون مرزی اوباما به عراق و نقض قانون بین المللی است. هیچ کشوری نباید به کشور دیگری حمله کند مگر برای دفاع از خود. هیچ حمله ای بدون اجازه شورای امنیت سازمان ملل متحد مجاز نیست. هیچ کدام ازشرایط ذکر شده وجود ندارد. اوباما جنایات بیشتری به پرونده خود افزوده است. او چندین بار بیش از یک جنایتکار جنگی است. واشنگتن از داعش٬ القاعده و دیگر گروه های افراطی بعنوان هردو متحد و دشمن استفاده میکند. این تیاتر را در جنگ های متفاوت٬ و در برخی اوقات بطور همزمان اجرا کرده است.

عناوین روزنامه های صبح منعکس کننده آنچیزی است که به احتمال زیاد اتفاق خواهد افتاد. اوباما اجازه پروازهای نظارتی را بر آسمان سوریه داد. او این اجازه را طبق قانون جنگل صادر کرد. نقض حریم هوایی کشور دیگری بدون اجازه غیرقانونی است. انجام آن بااحتمال زیاد پیش زمینه واقعی قصد اوباما مبنی بر حملات هوایی را آشکار میسازد.طبق نیویورک تایمز ۱ ٬ اوباما اجازه نظارت هوایی بر داعش را در سوریه صادر کرد: «استفاده از پهباد ها و پرواز هواپیماهای جاسوسی یو۲ (نظارتی)٬ گام مهمی بسوی اقدام مستقم امریکا در سوریه است…» «مقامات دولت امریکا میگویند که قصد ندارند طرح پروازهای جاسوسی را بر فراز آسمان سوریه به دولت اسد اطلاع دهند.»

«وقتی که جان امریکایی ها در خطر است٬ وقتی که ما درباره دفاع از منافع خود صحبت میکنیم٬ نیازی به تایید رژیم سوریه نداریم.»

«ما عملیات خود را به مرز کشورهای دیگر… و مطمینا دیدگاه خود را (در مقابله با داعش در سوریه) بخاطر هم سمت بودن او(سوریه) تنها بدلیل اینکه دشمن مشترکی وجود دارد نمیتوانیم محدود نمیکنیم.»

این به اصطلاح «دشمن مشترک» در طول ماه های بسیار زیادی متحد واشنگتن بوده است. تغییر رژیم سوریه سیاست رسمی امریکا باقی می ماند. طبق گفته بنجامین رودز مشاور امنیت ملی امریکا٬ واشنگتن بطور مشترک با سوریه علیه داعش همکاری نمیکند. « این مورد دشمن دشمن من دوست من است٬ نیست. پیوستن نیروها به اسد اساسا جمعیت سنی را در هردو عراق و سوریه بطور دایم تنها و بیگانه میکند…»

جاش ارنست سخنگوی مطبوعاتی کاخ سفید گفت پنتاگون با اطمینان « تمام بال های» خود را در فراهم ساختن طیف وسیعی از طرح ها و گزینه ها برای رییس جمهور اختصاص داده است- که در صورت لزوم ارایه خواهند شد.

«اینجا فشار متقابل زیادی (در بازی وجود دارد). شکی در این باره نیست.»

«ولی سیاست ما در دنبال کردن منافع امریکا در این منطقه از جهان کاملا روشن است٬ و ما میخواهیم مطمین شویم که از پرسنل امریکایی حفاظت میکنیم.»

دروغ است! اولویت سیاست رسمی امریکا سیطره منطقه ای٬ کنترول منابع آن٬ نابود ساختن دولتهای مستقل٬ و جایگزین کردن آنهایی است که طرفدار غرب هستند. این کار را با راه انداختن جنگ تجاوزکارانه٬ با تاخت و تاز و نابود کردن یک کشور پس از کشور دیگری انجام میدهد. این سند چهره تاریک امریکا است. این هیچ ربطی به «حفاظت از پروسنل امریکایی» و یا حفاظت از امنیت ملی امریکا ندارد . همه چیز با پیشرفت امپراتوری واشنگتن ربط دارد.

ارنست به دروغ ادعا کرد که اوباما طبق قانون اساسی اجازه نقض حریم هوایی یا خاک کشور دیگری را جهت حفاظت از شهروندان امریکایی یا منافع امریکا دارد. چنین اجازه ای یا مجوز قانونی بین المللی وجود ندارد.

ولید معلم وزیر امور خارجه سوریه روز سه شنبه گفت:« کشورش آماده همکاری و هماهنگی در سطح منطقه ای و جهانی جهت مقابله با تروریسم طبق قطعنامه شماره ۲۱۷۰ شورای امنیت سازمان ملل در چارچوب احترام به حق حاکمیت و استقلال سوریه است.»

در ۱۵ اگست ۲۰۱۴ ترسایی ٬ شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ۲۱۷۰ را به اتفاق آرا تصویب کرد. این قطعنامه « نقض گسترده حقوق بشر را توسط گروه های افراط گرا در عراق (و) سوریه محکوم کرد.

این قطعنامه «از کشورهای عضو خواست تا با اتخاذ اقدامات ملی برای جلوگیری از سفر جنگجویان سرزمین خود جهت پیوستن به گروه های (تروریست) جلوگیری نمایند…»

این قطعنامه « تاکید کرد آماده گی دارد تا کشورهایی را که استخدام و سفر جنگجویان خارجی را تسهیل میکنند در لیست تحریم ها قرار دهند.»

این قطعنامه نقش مستقیم واشنگتن را توضیح نمیدهد. از شرکای سرکش ناتو٬ اسراییل٬ عربستان سعودی٬ دیگر کشورهای خلیج فارس و اردن که در آن (در استخدام و سفر جنگجویان خارجی) سهیم هستند چیزی نمیگوید.

ولید معلم بدرستی ذکر کرد:«هر گونه تجاوز به حاکمیت سوریه توسط هر کشوری، یک اقدام تجاوزکارانه است.»

در همان زمان٬ او از تمام کشورهایی که در مبارزه با تروریسم در سوریه و همکاری با دولت سوریه تمایل دارند استقبال کرد.

سرگی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه گفت که مسکو از تلاش های سوریه و عراق علیه تروریست های داعش حمایت میکند. واشنگتن یک حق یکجانبه فرا قانونی برای خود ادعا میکند که میتواند هر کشوری را با هر دلیلی هدف قرار دهد و قوانین بین المللی را بدون مجازات زیر پا بگذارد.

لاوروف گفت:« هر گونه عملیات نظامی بدون رضایت کشور مربوطه قابل قبول نیست...ما آماده گی کامل برای همکاری بایکدیگر و تلاش هماهنگ با کشورهایی داریم که تحت تهدید های مستقیم تروریستی هستند٬ و در اینجا به ویژه منظورم عراق و سوریه است٬ که ما در تحکیم توانایی آنها علیه تروریست های مسلح کمک خواهیم کرد ... ما بصورتی پایداربا عملیات ضد تروریستی میمانیم که در موافقت با کشور مربوطه و در احترام کامل به حاکمیت ملی آن کشور انجام گیرد.»

کاخ سفید از اظهار عقیده درباره استراتژی خود٬ خود داری کرد. طبق سخنگوی شورای امنیت ملی امریکا کیتون هایدن:

«ما قصد نداریم در مورد مشکلات عملیاتی یا اطلاعاتی خود اظهار عقیده کنیم. همانگونه که گفته ایم٬ ما از همه گونه ابزاری که در اختیار داریم زمانیکه لازم باشد برای محافظت از مردم خود استفاده میکنیم.» مقامات دیگر امریکایی گفتند که طبق سیاست امریکا٬ کشور سوریه را متحد خود نمیدانند.

در ۲۵ اگست ۲۰۱۴ سرمقاله واشنگتن پست نوشت:« دولت اوباما باید برای جلوگیری از داعش سرباز پیاده بفرستد»۲ ٬ و در ادامه نوشت که کری وزیر امور خارجه امریکا٬ داعش را «شیطانی» نامید که باید نابود شود. چاک هیگل وزیر دفاع امریکا٬ داعش را ماهر و مجهز به تامین مالی خوب دانست. ژنرال مارتین دمسی رییس ستاد مشترک گفت که داعش را با حمله به مرزهای سوریه « باید شکست داد».

چیزی که شرح داده نمیشود حمایت امریکا از جنگجویان داعش و گروه های افراطی مشابه است. این سیاست امریکا در طول سه سال و نیم گذشته٬ جنگ نیابتیاوباما درسوریه بوده است.

این سیاست امریکا شامل وارد کردن قاتلان جوجه های مرگ از ده ها کشور است. این سیاست درباره تامین مالی٬ مسلح کردن٬ آموزش و هدایت تروریست ها است.این سیاست امریکا برای پیگیری تغییر رژیم از تروریست های وارادتی استفاده میکند. این سیاست بدون اجازه شورای امنیت یا مجوز کنگره انجام میشود. این سیاست بدون حمایت مردمی است. این در زمانی صورت میگیرد که اکثریت قریب به اتفاق امریکایی ها خواهان صلح٬ نه جنگ هستند.

مردم امریکا میخواهند به نیازهای عمومی پرداخته شود. آنها خواهان عدالت اجتماعی هستند که برای زمانی طولانی نادیده گرفته شده است. آنها خواهان چیزی هستند که برای زمانی طولانی تکذیب شده است. آنها چیزی میخواهند که نمیتوانند بگیرند.

اوباما آخرین نفر در خط طولانی رؤسای جمهور جنگ طلب است. جنگ ادامه دار سیاست رسمی امریکا است. بنابراین در صدد حمله پیشگیرانه است. اصول حکومت قانون یا ارزش های دمکراتیک مهم نیست. پیشبرد امپراتوری امریکا سیاست دیرینه مقامات امریکا است.از دست دادن میلیون ها نفرهزینه کوچکی است که باید پرداخته شود. بنابراین٬ بدبختی انسان غیرقابل بیان است. جنگ باصطلاح علیه ترور امریکا یک جنگ تروریستی است. این یک جنگ فراقانونی است. این جنگی است علیه جمعیت بیدفاع. مداخله مستقیم علیه سوریه محتمل است٬ وممکن است با جنگ علیه انسانیت دنبال شود.

 

منابع:

 

۱- اوباما اجازه نظارت هوایی بر داعش را در سوریه صادر کرد

http://www.nytimes.com/2014/08/26/world/middleeast/obama-syria-ISIS.html?_r=1

۲- «دولت اوباما باید برای جلوگیری از داعش سرباز پیاده بفرستد»

http://www.washingtonpost.com/opinions/the-obama-administration-must-put-boots-on-the-

ground-to-stop-the-islamic-state/2014/08/25/a9aae742-2c6f-11e4-9b98-848790384093_story.html

برگردان: ا. نویدی

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۰۶۰۹

سیاست های جهانی و جهان سیاسی

دکتر حمیدالله مفید

در سده ای پیشین چنین پنداشته می شد، که شاید با رشد تخنیک ، افزایش دانش بشری، مناسبات آگاهانه کشور ها ودولت ها  بهبود پذیرد، اختلاف دیدگاه ها ، تنش های  جهانی روی مسایل امنیت کشور ها  کاهش  و  دموکراسی ومردم سالاری ، در جهان افزایش  یابد.

در دهه ای ۷۰ ، ۸۰ و۹۰ سده ای  پیشین در جهان چند منطقه داغ سیاسی وجود داشت ،  مناسبات اسراییل وفلسطین ، جنگ ویتنام ، مناسبات سرد وگاه ،گاه جنگی میان هند وپاکستان  مناسبات میان شرق وغرب ، یعنی کشور های سوسیالیستی وکشور های جهان سرمایه داری وکشور های غیر منسلک ، تحریم کوبا ، حمله بالای نوریگا رییس جمهور پانامه ، از مسایلی بودند، که جهان با آن دست به گریبان بود .

 در جنگ میان هندوستان وپاکستان که در سال ۱۹۷۳ انجام شد  ، با شکست جنرال تیکه قوای  پاکستان ، از دست نیروهای هندی شکست خورد و پاکستان شرقی از پیکر پاکستان جدا وبه نام کشور بنگله دیش تحت ریاست شیخ مجیب الرحمان پدیدار گردید. در همین جنگ بحریه هوا پیما بر شماره هفت امریکا از پایگاه نظامی  جزیره دیگو گارسیا ومرجان به طرفداری قوای پاکستانی  که در آن زمان عضو پیمان سیتو یا بغداد بود حرکت کرد، با یک اعلامیه اتحاد شوروی وقت ، زیر نام « تاس اعلام می دارد!» دوباره به پایگاه خود برگشت وجنگ هند وپاکستان با جدا شدن بنگله دیش پایان پذیرفت ، در آن زمان «اوتاند » ، سرمنشی ملل متحد ، نیز آدم مستقلی بود ، دلقک یا گودی کوکی غرب نبود ، او در جنگ ویتنام ، از امریکا خواست ، تا آزادی ویتنام را به رسمیت بشناسد وقوایش را بدون قید وشرط از ویتنام بیرون نماید.

در حمله های اسراییلی بالای صبرا وشتیلا ، کشورهای مستقل عربی ، ورییس های جمهور های آنها مانند ،  صدام حسین ، حافظ الاسد، معمر القذافی  ودیگران به اسراییل اخطار دادند ، تا حمله هایش را توقف بدهد ، به پیروی از آنها ملک فیصل پادشاه عربستان سعودی نیز به آنها پیوست واین عمل را تقبیح کرد.

دکتور «گونار یارنگ »، که به مثابه سفیر صلح در شرق میانه تعیین شده بود ، تلاش نمود تا مناسبات اسراییل  و فلسطین از جنگ وتازش به مذاکره وسازش روی اورد ، در سالهای بعدی ، توافقنامه صلح فلسطین واسراییل میان یاسر الاعرفات رهبر فلسطین  واسحاق رابین صدراعظم اسراییل در کمپ دیوید به  دستینه رسید وقرار شد ، تا کشور فلسطین در سال ۱۹۸۷ ایجاد شود.

درآن سالها سازمان ملل متحد وشورای امنیت آن پایگاه گفتمانهای سیاسی بود ، نقش کشور های چین ، واتحاد شوروی به مثابه هموندان دایمی وفعال وکارگزا این شورا بسیار ارزنده وتعیین کننده بود ، جهان دوقطبی کشورهای سوسیالیستی ، وجهان سرمایه داری در یکسو ، کشور های میانه رو وبی طرف غیر منسلکها به مثابه حلقه پیوند و وصل سیاسی که شامل اغلب کشور ها مانند : هندوستان ، افغانستان ، مصر ، سوریه ، کوبا ، اغلب کشور های افریقایی آزاد ، امریکای لاتین ، اسیایی و اروپایی مانند : یوگوسلاویا  ودیگران بودند ، در تصمیم های جهانی نقش برازنده وتعیین کننده داشتند.

بادریغ با پدیداری سده بیست ویکم ، زوال کشور های سوسیالیستی ، نابود ویا غیر فعال شدن کشور های غیر منسلکها ، نابودی رهبران ورزیده وابدیده کشور اسلامی مانند: جمال عبدالناصر ، محمد حسن البکر سپس صدام حسین ، حافظ الاسد  معمر القذافی ودیگران اوضاع جهانی دیگر گون گشت . تصامیم جهان از یک حلقه واز یک دست گرفته می شود ، سرنوشت کشور های عربی ازاد مانند ، مصر ، سوریه ، عراق ، تونس ، لبیا ،الجزایر ،یمن که در سیاست های منطقه علیه اسراییل نقش تعیین کننده داشتند ،از اثر طرح ها وسیاست های زیر نام  توطیه گرایانه « بهار عرب» که از سوی حلقه های استخباراتی اسراییل وامریکا یکی پی دیگری پیاده شدند، برهم ودر هم گردید، امروز عراق ، مصر ، سوریه ، فلسطین ، لبیا، یمن ، در جنگ های داخلی  وتجزیه دست وپا می زنند. کشور سوریه که با داشتن نزدیک به ۶۰ هزار تن مواد قابل کاربرد  درجنگ کمیاوی یک رقیب جدی اسراییل دارای افزارجنگی اتمی بود ، در اثر سیاست های استخباراتی اسراییل وسازش امریکا به یک کشور پوشالی و قابل تجزیه مبدل شد، طی هفته گذشته امریکا اعلام کرد ، که تمام افزارهای جنگی یا اسلحه کمیاوی سوریه نابود شد. خطر ازاد سازی ارتفاعات جولان از دست اسراییل برای همیشه نقش برآب گردید،  درکشور های سوریه وعراق جنبش اجنتوری یا نوکرگماری زیر نام « داعش قدیم یا دولت اسلامی جدید» که از جانب اسراییل سازماندهی گردید و بوجود آمد این پدیده شوم، کشورها را آنقدر مصروف ساخته است ، که درحقیقت  وقت سرخاریدن خود را در برابر حمله های اسراییل بالای فلسطینی ها ندارند، در مصر وابسته گماری ارتشی ، به اصطلاح در برابر تازش های ددمنشانه اسراییل حتا چُولل نکرد ، اسراییل طی جنگ نزدیک به یکماه در این موسم گرما نزدیک به ۲۰۹۵ فلسطینی را که هفتاد درصد آن را کودکان، زنان می سازند ، با نسل کشی فلسطینی به قتل رسانید ونزدیک به بیست هزار نفردیگر را زخمی نمود ، نزدیک به پنجاه درصد ، تمام منابع ساختمانی فلسطینی را در نوار غزه به بهانه راکت های حماس نابود کرد ، شبکه های آبرسانی ، برق ، تیلفون ، اسفلت  را تخریب  و زیرنام و بهانه تونل ها دراین موسم جمع آوری حاصلات باغها و زمین های زراعتی فلسطینی ها را از بین برد.این تازش ها با هیچ واکنشی کشورهای عربی مواجه نگردید.

کشور های سوسیالیستی درراس اتحاد شوروی وقت ویا روسیه پیشین که زمانی دژ استوار پشتبانی از عدالت جهانی بود ، یکی پی دیگری نه تنها از میان رفتند ، بلکه بر اثر دخالت های غرب اوضاع واحوال کشور های سوسیالیستی چنان آشفته ودرهم شده است ، که ایدون کشور اوکرایین ، که زمانی گام به سوی کمونیزم بر می داشت ، به کشور کاربرد افزارهای جنگی امریکایی واروپایی مبدل گردیده است ،جنگ با روسیه در زیر حلق آن رسیده است.

 ایالت متحده امریکا ، استرالیا، کانادا واروپای غربی  در کل  وسازمانهای استخباراتی ،CIA ‪, Mussad‪, MI6، BND  وغیره  نه تنها در امور کشور های سوسیالیستی سابق  دخالت می کنند ، بلکه رژیم های آنها را به دل خود تغییر نیز می دهند

غرب در مقابله با رشد سوسیالیسم همانگونه که در آغاز دهه دوم وسوم  حزب های اخوانی واسلامی را در کشورهای اسلامی ایجاد کرد،در پایان دهه های  سده پیشین  به منظور بد نامی اسلامی ، که در سالهای پایانی جنگ دوم جهانی در اروپا راه یافت وبه زودی پای آن به امریکا نیز کشانیده شد واز اثر تبلیغ های مبلغان اسلامی بهترین ورزشکاران امریکایی ، مانند: محمد علی کلی ، تایسن ، ودیگران به دین اسلام گرویده بودند ، القاعده وطالبان وحزب های اسلامی را در کشور های اسلامی پدیدار ساختند .

پس از آنکه مشت القاعده به مثابه سازمان وابسته به امریکا برملا شد، غرب واسراییل به فکر ایجاد حزب ادمکش اسلامی دیگری به نام « داعش وایدون دولت اسلامی » شدند هدف از ایجاد این حزب های وحشتگرا  بد نامی اسلام در ذهن مسیحیان ویهودان جهان وبدست آوردن  اجازه نامه دخالت در امور داخلی کشور های اسلامی  عراق ، سوریه ، یمن ، اردن ودیگر کشور های عربی است، تا نفت آنها را به قیمت ارزان بربایند وبجای آنها اسلحه وافزار جنگی تولیدی خود را به قیمت گزاف به فروش برسانند.

 غرب در فرایند این  دخالت وتوطییه به  دستاورد های زیرین  دست می یابد:

- بدنامی اسلام در جهان رسانه یی. مسیحیت ، یهودیت وهندویزم  وجلوگیری از رشد آن.

ـ دخالت در امور داخلی کشور ها وفروش افزار های جنگی .

‫- بدست آوردن منابع نفتی به قیمت کاه ماش.

ـ نابودی جنبش های آزادی خواهی وضدیت با اسراییل .

امروز از اثر سیاست های توطیه گرایانه واجنتوری غرب اوضاع  واحوال جهانی نه تنها نسبت به سده ای پیشین بهبود نپذیرفته است ، بلکه بی عدالتی  در جهان با یکدست شدن سیاست های جهانی ، استفاده از شورای امنیت ملل متحد وسرمنشی آن به مثابه آله دست و بازیچه خواستهای سرمایه داری جهانی خرابتروجنایات سازمان یافته گسترده تر شده است.

اگر اوضاع به همینگونه ادامه یابد، به زودی شاهد  تجزیه کشور های ترکیه ، افغانستان ، پاکستان ، عراق ، سوریه ، ایران ، ودیگر کشور ها ی اسلامی خواهیم بود ودین اسلام به مثابه دین ترور واغتناق از جهان امروزی به قهقهرای شکست وسر افگنده گی کشانیده خواهد شد.

از سوی دیگر با کار گسترده اجنتوری ، اقتصاد کشور های روسیه ، چین وهند را نابود واقتصاد آنها را در هم وبرهم خواهند ساخت، اگر نشد ، اینجای نشانی باشد.

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۰۱۰۹

 

 یاد از فرزند مبارز رفیق صدیقی

زبیر شیرزاد

تا هنوز نمیتوانم باورکنم که رفیق عزیز ومبارزنستوه ، شخصت اگاه ، دانشور ، با ایمان ود لسوزما رفیق نصیر احمد صدیقی زیرخاک خفته باشد. ولی چاره نیست.  باید بپذیرم که ان عزیزرا که هر روز ساعت ۱۲ که تفریح کارم بوده یا زنگ تیلفون من به صدا در می امد ویا زنگ تیلفون او.

رفیق صدیقی خیلی شیفته سیاست ومبارزه بوده ودرفصاعت وبلاغت کلام دست بالا داشت او درمدتی که با هم همکار بودیم سرسخت میکوشید در برابر انحراف قد علم کنند، او خسته گی ناپذیر بود درکار حزبی. ساعتها با یک مسله حزبی صحبت میکرد تا جانب مقابل را قناعت دهد یا خودش قناعت کند. رفیق صدیقی همکار عزیز وخوبم در کار هایی حزبی بود .سعی وتلاش اش در پروسه وحدت بین نیروهایی ترقیخواه ستودنی است وبا دیدگاه من همنوا بود. او همیشه تاکید میکرد. نبایید اصول را زیرپا کرد . از حق نمیگذرم چند سبا فکر میکردم که او در سعی وتلاش خود است. مدتی بعد وجدانآ به اشتباه خود پی بردم که نه خیر . بلکه او عاشق سیاست و مبارزه در راه زحمتکشان و شگوفایی بوده؛ و اگر راست بگویم بگذار کسی خرسند میشود ویا خشمگین از اینکه حوصله فراوان داشت وبه مسایل حیاتی درون حزبی عمیق فکر میکرد .در حضور عده یی رفقا برایش گفتم من یاغی برایت بعیت میکنم . واین حرف را به رهبری حزب نیز گفتم مدتیکه من مسوولیت مالی داشتم من را رهنمایی کرد، روزیکه مسوولیت تفاهم دارم هر روز من را رهنمایی کرد . او خواب نداشت اگر در جلسات تفاهم چه در جلسه ایتلاف چه در کمیسیون وحدت هامبورگ تا نیمه شب ادامه میافت او بیدار بوده تا برایش گذارش بدهم. رفیق صد یقی زنده یاد درچند سال چه به صفت مسوول وچه به صفت عضو در کمیته ایتلاف خارج از کشور از توان بالاتر کار کرد که یکی از علل بیعت ام مبارزه خسته گی ناپذیرش در ایتلاف خارج از کشور بود.

زنده یاد صدیقی ازلحظ اقتصای کم بغل بوده ولی ایمانش خیلی قوی بود. من به مثابه شاهد دیدم . پول را چند بار قرض کرد .ولی به جلسات حزبی به کابل رفت .که این عمل اش دلالت به مردانه گی ، مسوولیت پذیری وهمت والایش میباشد. واین اوصاف در وجود اش بارز بود وحتا دیگران را نیز تشویق میکرد. یکی از خصوصیات دیگر بزرگ اش که دروجودش دیده میشد تحمل و حوصله مندی حزبی بود. او دربرابر ناسزا گویان که نازیبا میگفت ، به با یک تبسم به جوابش میپرداخت. روزی برایش گفتم رفیق صدیقی چرا ؟ جوابش یک حرف ساده وپر معنی بوده و ان اینکه: او میگفت فردا زیر یک سقف حزبی باهم مینشینیم ومبارزه میکنیم، رفیق صدیقی روح ات شاد باد ویادت جاویدان!

 سرورانم باورکنید ، روزیکه به کابل رفت من ورفیق رشاد با خداحافظی اش رفتیم وفرزندش سلیمان نیز حضور داشت . خیلی خرسند به نظر میرسید وگفت به آغوش بزرگ وطن ، حزب وکار هایی حزبی می روم .او دیگر از ناحیه فامیل تشویش نداشت برای من و رفیق رشاد گفت حال سلیمان جان نصیر احمد است  ومیتواند از فامیل وارسی کند. او دیوانه وار عاشق مبارزه  در وطن بود. او برایم گفت : دوبکس لباس را با خود میبرم وسومی اش را با خود ت بیاور گفتم خوب وبه چشم. رفیق رشاد عزیز ازاینکه نزدیک شهر شمااست. سلیمان جان انرا به منزل او رسانده، من باخود میا ورم وتکرار گفت من برنمیگردم . و در امورات حزبی هرآنچه در توان دارم در وطن دریغ نمیکنم ودر پروسه وحدت با ترقی وطن و با رفقا همکاری میکنم .

رفقا داخل کشور از آن زنده یاد خیلی استقبال کردند ، سرپرست حزب رفیق کامجو برایش با مهربانی خوش آمدید گفت. وبرایش یاد اور شد رفیق صدیقی عزیز هرجایی که خواسته باشی به شما فرزند شفته سیاست ومبارزه تعلق دارد و در اختیار شما است . صدیقی عزیز در چند روزی که در کابل بوده صدیقی عزیز بوده عزیزتر شد .چون دو روز نسبت مصروفیت ها نتوانستم برایش تیلفون کنم واحوالش را بگیرم  روز جمعه برایش زنگ زدم او یکجا با رفقا در دره پغمان رفته بود . ودر باغ رفیق اوریاخیل رفقا باهم جمع شده بودند  تا نان چاشت را در باغ رفیق اوریا خیل نوش جان کنند . باصدیقی زنده یاد طولانی صحبت داشتم او از خوشی گوشی را به رییس حزب مردم رفیق راوش عزیز وبعد از ان به رفیق کامجو داد . صدیقی خوشنام  از محبت رفقا یاد آورشد و گفت از رفیق کامجو خیلی خرسندم ودر کنارم ایستاده . من نیز خوش شدم او از صمیمیت، کار ، مبارزه ودست اوردها رفقا خرسندی خود نشان داد. او به صدایی بلند هورا کشید. ومن مژده یی خوب برایش دادم که برای مدت شش ماه اپارتمان من که خالی شده در خدمت ات است . متاسفانه وجایی خیلی افسوس برایم است. روز یکشنبه باید کلید برایش داده میشد. از اینکه روز شنبه در سفر بودم و او در بستر بیماری در حال جان دادن بوده ومن بیخبر از آن ، صبح وقت یکشنبه به محل اقامت ام رسیدم. فیسبوک ام را باز نمودم که خبرجان گداز وناباور کردنی تحت عنوان « رفیق نصیر احمد صدیقی دیگر دربین ما نیست » به چشم من خورد. دیگر هیچ را ندانستم. دیوانه وار به رفقا در کابل والمان تماس گرفتم . مرگ آن عزیز را که هر روز احوالت را بگیرد. آن رفیق که درباره حزب و رفقا فکر کند . خیلی مشکل و درد اور است. رفیق صدیقی عزیز! نجات از مرگ ناممکن است خودت به زبان خود گفتی که من رفتم و بر نمیگردم . توعزیزغرق درحب الوطن بودی ، در کنار رفقا همیشه خود را راحت احساس میکردی وحال در حالت مرگ نیز در کنار رادمردان، انجا که بهترین هایی وطن وحزب محبوبت زیر خاک خفته است. توهم زیر خاک با دستان پاک وعشق والا به وطن وحزبت با خود خانه ساختی وبرنگشتی. باور کن صدیقی عزیزم درنبودت شرکت در جلسات حزبی وجلسه ایتلاف و کمیسیون وحدت هامبورگ برایم خیلی دشوار تمام خواهد شد . ولی یک چیز من را وادار میسازد که آن  آرزوهای شریفانه ات که داشتی وبا من روزمره انرا شریک میساختی . بخاطر تحقق ان آرزو های شریفانه ات حضور خواهم یافت. صدیقی خوشنام  وعزیز، خیلی زود رفتی وما را تنها گذاشتی ولی باشرف زیستی وباعزت رفتی ، زود رفتی ولی یارانت را به مرگ ات سخت تکان دادی ودر فامیل همرزمانت به یقین که ماتم است. چه زیبا رفیق راوش عزیز رییس حزب مردم در روز مرگ ات برایم گفت : رفیق شیرزاد ببینید با زنده گی باور نکنید. رفقا باید از ته  دل یکی دیگر را در آغوش بگیرند.

صدیقی عزیز!

 ارام در کنارهمرزمان ات بخواب .تو درافکارات و دراندیشه انسانی ات و دروطندوستی ات که داشتی، جاویدان هستی رفقا در نبودت در ماتم به سر میبرد.

روحت یکجا با مبارزین وهمرزمان ات آرام میخواهم.

  بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۰۳۰۹

یک دید مقایسه وی بر مفاهیم صلح ، ثبات و امنیت بین المللی تحت سیاست های دو قطبی و یک قطبی  در سه دهه گذشته

بصیر دهزاد

در ۱۱ مارچ ۱۹۸۵ چهره جوان حزب کمونست اتحاد شوروی ، با اشتیاق ، انرژی و یکه تازی نه تنها سیاست و دولت شوروی وقت را دگرگون ساخت بلکه سیستم جهانی  سیوسیالستی و اتحادیه پرقدرت نظامی وارسا را در یک پلان هفت ساله اش به انقراض و فروپاشی مواجه ساخت. یک چهره جوان ، با سیاست جوان خیالات  جوان که در رهبری کهن سالان حزب کمونیست بی سابقه بود،قبل از آنکه شاهرگ های قدرت دولت و حزب بزرگ کمونیست را  به دست خودش متمرکز سازد، در دسامبر ۱۹۸۴ سفر آنی و غیر مترقبه به انگلستان و با صدراعظم آنکشور مارگریت تاچر ملاقات نمود که در سیاست خارجی آنوقته شوروی و موقف جهانی آن بعد از انقلاب اکتوبر ۱۹۱۷ و بخصوص بعد از ختم جنگ جهانی دوم هیچگاهی معمول نبوده و سابقه هم نداشته است. این آغاز و ادامه  پی در پی حوادث در یک سلسله زنجیری زمینه های انقراض شوروی و دست یابی سیاست پشت پرده غرب بخصوص ایالات متحده امریکا و انگلستان را قدم به قدم مساعد گردانید. فضای دیگری میان  دو حریف که بیش از ۴۰سال  آماده تعرض و دفاع در هر لحظه و در برابر هم بودند.

جهان بعد از جنگ دوم جهانی و دو قطبی در هر یک منطقه  دارای اهمیت استراتیژیک و یا متشنج  ازیک جهت  میدان رقابت های سیاسی- نظامی و از جهت دیگر عامل نسبی  و تاٌکید بر مساله صلح، ثبات و امنیت بین المللی  بحیث مفاهیم گرهی بودند که هر دو در یک نوع مسوولیت همراه با رقابت بر سیاست های جهانی اثر گذار بودند. تحت سایه همین سیاست ها  جهان در یک توازن نسبی صلح و امنیت قرار داشتند که با در نظر داشت قوانین و موافقتنامه های بین المللی روی توازن قوا، امنیت مناطق مختلفه جهان ( جنوبشرق آسیا، شرق میانه، جزایر کوریا، امریکای لاتین، حوزه کاراییب) و همچنان توجه به ادای تعهدات مطابق به منشورملل متحد، اخصاٌ پنج اصل همزیستی مسالمت آمیز و توافقات دیتانت مصوب قرار داد هلسنکی  ۱۹۷۵ جهان به دور نماهای نسبی خوشبین بود.*

روی همین  مسایل و فکتور ها سیاست و روابط بین المللی بیشتر متمرکز بر تعهدات به منشورملل متحد ، توازن قوا وجلوگیری از جنگ هستوی بود. با وجود اینکه بعد تشنجات بین المللی از آسیا تا افریقا و از امریکای لاتین و حوزه کاراییب کم نبودند ولی توجه بیشتر به حل مسالمت آمیز پروبلم های بین المللی و چانس دادن به راه های دیپلوماتیک حل مسائل بود.  آتحاد شوروی کمک های وسیع سیاسی و اقتصادی اش را به کشور های که تازه از بند استعمار رهایی یافته بودند، سیل آسا میفرستاد و این کشور ها در راه رشد و انکشاف قرار داشتند که بیشتر تحت اداره و کنترول دولت بود. روی همین هدف رشد در این کشور ها روی اقتصاد پایه ای مانند فابریکات مادر، بند و انهار برای انکشاف زراعت، سرک ها و راه های مواصلاتی و رهبری اقصاد از طریق حمایت و تشویق سرمایه داران ملی و اقتصاد متوسط آزاد استوار بود، روی همین لحاظ اقتصاد این کشور ها در نتیجه بحران های اقتصادی سرمایه داری به میزان کمتر آسیب پذیر بودند. در حالیه  امریکا در براه انداختن و سازماندهی کودتا های نظامی توسط  نظامیان استخدام شده دست بالا داشت و بیشترین کمک های امریکا  برای تعداد کشور های جهان سوم و برای رژیم های  که در حوزه های متشنج در قدرت بودند ، درعرصه نظامی بوده است. قدرت سومی در این دوره همانا نقش چین کمونیست بوده که با تیوری « جنگ ببر ها را از فراز تپه ها یابد مشاهده نمود » خود را در برابر امپریالیست سیاه و امپریالیست سرخ ( سوسیال امپریالیست) قرار میداد، ولی لبه تیز جنگ تبلیغاتی اش بر ضد دولت شوروی بود.

 در هر حالتی ما از آستانه سقوط و انقراض دولت شوروی الی امروز ، جهان و سیاست بین المللی دیگری را مواجه هستیم که به مراتب بزرگتر از دیروز ها مساله صلح و ثبات و امنیت بین المللی را به خطر مواجه ساخته است. بطور مثال سازماندهی کودتا های نظامی دیروزی که از طریق سیاست های مخفی و استخاباراتی صورت میگرفتند، امروز با مداخله نظامی مستقیم ،  از صحنه کشیدن رهبراین دولت ها با قوای نظامی، براه انداختن جنگ های فرسایشی داخلی و دخالت یکجانبه دستگاه ناتو با ابعاد وسیع مبدل گردیده است. ناتو اکنون دارد با شامل ساختن اوکرائین به عضویت ناتو خود را در زیر گلوی روسیه برساند که  مداخله احتمالی نظامی آن در جوار سرحدات روسیه میتواند تحریک کننده یک جنگ خطر ناک باشد که جهان بعد از ختم جنگ جهانی دوم در ترس و واهمه آن قرار داشت و همه تلاش ها صورت میگرفت  تا از آن جلوگیری گردد که جهان در کام سلاح های هستوی به دود و خاکستر تبدیل گردد.

حوادث سیاسی – نظامی جهان در ۲۳ سال  گذشته یعنی بعد از انقراض دولت اتحاد شوروی و کمپ سوسیالستی وهمچنان  تسلط سیاسی تک قطبی غرب و وسعت دامنه  فعالیت ها و عملیات های بدون حد و سرحد از طریق نیرو های نظامی پیمان ناتو انگیزه جدید است تا جهان کنونی را از زوایای جدید باید به بررسی گرفت و به این سوال عمده پاسخی جستجو نمود که آیا امریکا، ناتو و سیستم جهانی سرمایه داری خواستند و توانستند تحت سیاست های لیبرالیزم، دموکراسی ، احترام به کنوانسیون های بین المللی ، مواد مندرج در منشور ملل متحد ، حقوق بشر، تشنج زدائی ، صلح ، ثبات و امنیت بین المللی صادقانه خدمت نمایند، بر آن چیزی که در دوران جهان دو قطبی و جنگ سرد انگشت انتقاد میگذاشتند؟

با گذشت ۲۳ سال و کسب تجارب از سیاست های یک قطبی ، موجه و مدلل است  که ما همه فاکت ها و عملکرد های فوق الذکر را در بررسی ها و نتیجه گیری های جدید گیریم و تحلیل ها و بررسی ها را با هم شریک ساریم. اهمیت صلح و مبارزه برای صلح ، ثبات و امنیت بین المللی اگر در زمان جهان دو قطبی و تحت سایه جنگ سرد مهم و حیاتی بود ، اکنون به با اهمیت ترین  مساله حیاتی برای بقای بشریت و عرصه های جدید مبارزه برای صلح  مبدل گردیده است وآن در صورت ممکن است و میتواند  تعریف گردد که ما با دید وسیع و از زوایای حقو ق و روابط بین المللی ، سیاست های جهانی ، موافقتنامه و معاهدات بین لمللی جهان دوقطبی دیروز و جهان و سیاست های تک قطبی امروز و آثرات آنها را در یک دید مقایسوی به ارزیابی و نتیجه گیری گیریم و دور نما های مبارزه برای صلح و ثبات و حقوق بشری مردمان در تعین دولت و سرنوشت خود شان را فرمولبندی نمائیم.

با در نظر داشت و اتکا با مسایل فوق و نمایان شدن سیاست های جدید که ممکن ناشی از نتیجه گیری های پس از سقوط اتحاد شوروی و برهم خوردن توازن قوا و تسلط سیاست غرب بر جهان باشد، جهان در آستانه دگرگونی های جدید به محتوای جدید قرار گرفته است.

 فعال شدن یا تلاش برای احیای دو باره موقعیت روسیه در سیاست جهانی ، جنبیدن چین در سیاست های بین المللی و در نزدیکی نسبی با روسیه، جهش و انکشاف جدید در سیاست و اقتصاد تعداد از کشور های امریکای لاتین، بروز قدرت های جدید اقتصادی ( هند، افریقای جنوبی، برازیل) و بلاخره نتیجه گیری ها از پالیسی های کشور های مقتدر سرمایه داری لیبرال ، چنین بررسی های جدید از هر زمان دیگر متبارز تر میسازد. اگر ما جهان  را در ۲۳ سال گذشته و در یک بعد وسیع سیاسی- نظامی و اقتصادی به بررسی و نتیجه گیری بگیریم ، همان سایکل در ذهن انسان مجسم میگردد که در یک مرحله آغاز یافت، به اوج رسید و اکنون دارد در مرحله انقراض خود برسد. از نظر نویسنده اکنون باید به بررسی ها و نتیجه گیری های بپردازیم که خود شاهد فاکت ها و واقعیت بودیم و هستیم و بلاخره فاکت های تاریخی را به تحلیل گیریم و مجموع ایده های خود را برای قضاوت و انتخاب یک  اندیشه سالم و وطنپرستانه برای نسل جوان کنونی و نسل  های آینده ارائه بداریم. اگر ما زمانی تحلیل ها را از دوره رقابت بین روسیه تزاری ( الی ۱۹۱۷) داشته ایم و بعداٌ زوایای دوره رقابت ۱۹۱۷-۱۹۹۱) با محتوای دیگر بین دو سیستم جهانی به ارزیابی و نتیجیه گیری میگرفیم ، اکنون آزمایش دوره جهان یک قطبی و داده های جهان سرمایه داری را به روند امنیت بین لمللی ، صلح و ثبات را باید ارائه بداریم.

در این مقاله که در چند قسمت به تحرید در خواهد آمد ، نویسنده تلاش خواهد نمود تا این دوره ۲۳ ساله را در بعد  سیاست و حقوق بین المللی به خواننده گرامی  ارایه نماید. البته با در نظر داشت اینکه  من در این سلسله مقالات  به تعداد زیاد از واقعیت ها و فاکت ها  استناد خواهم نمود  که آنرا از دیدگاه ارزیابی های خود به بررسی خواهم گرفت که ممکن در آن کاستی ها و نکات مورد نقد و یا توضیح و تکمیل بیشتر از دیدگاه خواننده گرامی باشد.

 برای اینجانب کمال خوشی خواهد بود که خواننده و اهل قلم در بررسی چنین یک مساله بغرنج و پیچیده کنونی مرا همیاری نموده و  به  شریک ساختن نظریات، نقد این نبشته مبادرت ورزند.  در اینجا قابل تذکر میدانم که در شرایط دشوار کنونی و احضاٌ معضلات سیاسی کنونی کشور عزیز افغانستان ، برداشتن مرز های سیاسی دیروزی و تقابلات و خصومت ها میان حلقات ترقیخواه و وطنپرست ضروری و بدون شک و تردیدی  به یکی از فکتور های موثر در سمت دهی ایده ها و  روند های جامعه افغانی مبدل شده است. بدین منظور امیدوارم تا خواننده گان گرامی نوشته هذا را خارج از همان ذهنیت ها به مطالعه گرفته ، داده های جدید و مسوولانه شان را برای سرنوشت ملت و خلق مظلوم ما ارایه نموده دور نما های اندیشه وی سیاسی شان را پیرامون راه های ممکن و عملی برون رفت عرضه نمایند.

در این سلسله مقالات تلاش خواهم نمود تا در قدم اول یک ارزیابی از گرباچف و پلان کلاٌ تطبیق شده او در کسب قدرت، تمرکز قدرت و فروپاشی شوروی مطالب ارائه نمایم. در بخشهای دیگر مکثی صورت خواهد گرفت بر انکشافات سیاسی- اقتصادی – نظامی در کشور های ارپای شرقی. در بحث بعدی مطالب و ارزیابی های مخصر از تغیرات سیاسی – نظامی  افغانستان تحت تاٌثیر مستقیم سیاست خارجی و تغیرات درونی در شوروی خواهیم داشت. در ادامه این مقالات مسائل مربوط به اثرات نقض پرنسیپ های حقوق بین المللی و محتوای منشور ملل متحد و دیگر توافقات در همین چوکات را به بررسی خواهیم گرفت. مساله تشنجات خطر ناک در حوزه شرق میانه، شمال افریقا و مداخله صریح  براه انداختن جنگ های داخلی و مسلح ساختن تندروان اسلامی موضوعات حاد کنونی اند که بدانها تذکراتی خواهیم داشت. این مقاله با یک بررسی از اضاع کنونی کشور عزیز افغانستان به پایان خواهد رسید.

( ادامه دارد )

* موافقتنامه هلسنکی در سال ۱۹۷۵ نتیجه یک کنفرانس بود که بخاطر امنیت وهمکاری اروپا دایر گردید و ابعاد همکاری در عرصه های اقتصادی، تبادل دانش های علمی و تخنیکی  و بخش های دگر را نیز در بر میگرفت. بخش عمده آن تعهد امریکا و اتحاد شوری بر توازن قوا و ادای مسوولیت شان بخاطر امنیت اروپا مطرح موافقه بود. این قرار داد بعداٌ بنام سازمان امنیت و همکاری اروپا شکل گرفت.

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۰۱۰۹