گل رفت فراق گل و گلزار بجا ماند
عطرش بفضا و در و دیوار بجا ماند
منصور سرافراشته پیوست به تاریخ
نامش ابدی با رست دار بجا مانـد
شهادت داکتر نجیب الله شهید درس بزرگتر از تاریخ
عبدالو کیل کوچی
« برای هریک ما موجودیت فزیکی به هر قیمتی که باشد مطرح بحث نیست برای ما مو جودیت در تاریخ ، در معنی ، در جلایش اندیشه ها ودر انجام تعهدات ملی وبین المللی که برای مردم کشور وجهان ارایه داشته ایم مطرح خواهد بود » دکتور نجیب الله
هژدهمین سالگرد شهادت زنده یاد داکتر نجیب الله شهید را گرامی میداریم . گرامیداشت ازسالروز شهادت زنده یاد داکتر نجیب الله شهید در واقع گرامی داشت از مبارزات دادخواهانه حزب دخ ا ، حزب وطن ، بخاطر تحقق آرمانهای والای خلق ستمدیده افغانستان است. گرامی داشت ازمبارزات مردم افغانستان در برابر استبداد ، ارتجاع ومتجاوزین خارجی است . گرامیداشت ازایثار گری ها بخاطر دفاع از استقلال، حاکمیت ملی ، تمامیت ارضی ، صلح ودموکراسی ترقی وعدالت اجتماعی است.
میراث بجا مانده از شهادت داکترنجیب الله شهید ، درد های فراق ودرس های وفاق است دردهایی سوزنده و درس هایی آموزنده .
بلی شهادت شاد روان داکتر نجیب الله شهید برای مردم افغانستان و قبل از همه برای جنبش داد خواهانه کشورما ضایعه بزرگ وجبران ناپذیر بوده است. ودرعین زمان این شهادت سرافرازانه درراه وطن درس بزرگی است برای کلیه اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان ،حزب وطن وجنبش ترقی خواهانه کشور. درسی که از آن ندای داد خواهانه زنده یاد داکتر نجیب الله شهید تا هنوز بگوش ها طنین می افگند. ندایی که وجدانهای جهل وخفته را بیدارساخته و دردی که اکثرا توده های میلیونی کشور ما آنرا تا مغز استخوان های خود احساس نموده وبه درک فراموش ناشده تاریخ مبدل میگردد
شهید داکتر نجیب الله نماد عالی خصایل انسانی وانساندوستی بود و بالا تر از آن که درین محدوده گنجانیده شود. ولی مختصرا باید گفت که زنده یاد داکتر نجیب الله شخصیت برازنده سیاسی ، مرد شجاع ، جدی وبا متانت ، وطنپرست دلیر ، سیاست مدار نامور میهن ومنطقه بود. زنده یاد داکتر نجیب الله شخصیت کارا و پرتوان در امر مبارزه و رهبریت برخاسته از مکتب بزرگ حزبش ، این مکتب انساندوستی که همواره به آن فخر میکرد و اکنون همان مکتبش ، حزبش وخانه بزرگش به آن می بالد .
به حزبت افتخاراتی که کردی ــ بناز اکنون که بر تو افتخار است
تا ریخ افغانستان مشحون از مبارزات وقهرمانی هاست ، مبارزات پر از فراز وفرود، پیروزی ها و شکستها که درین راستا نقش اساسی تو دها تعین کننده بوده ودرگستره آن شخصیت ها بو جود می آیند و در امر بیداری مردم وسمت دهی جنبش ها ی مردمی ، متبارز وماندگار می شوند .
یادبود ازسالروزشهادت زنده یاد داکترنجیب الله شهید ، یادآور قهرمانی ها ،افتخارات
جاودان وخاطره های شیرین زنده گی حزبی ملهم از صفا وصمیمیت ، وحدت آهنین وهمدلی رفیقانه است که بخاطر منافع علیای کشور قلب های همه یکسان می تپید . بیاد دارم مادامیکه کارکنفرانس سراسری حزبی در تالار پولیتخنیک کابل جریان داشت در رابطه به شخصیت فرزانه زنده یاد ببرک کارمل ، شاد روان داکتر نجیب الله چنین فرمودند.
موی سفید را فلکش را یگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده است
وهمینطورکادر های رهبری کننده بمثابه مغزهای متفکر حزب ، طرف حرمت واحترام مقامات رهبری حزبی قرار داشتند. چنانچه زنده یاد ببرک کارمل هنگام حضور شان در یکی از جلسات سراسری فعالین ارگانها در شهر کابل که بنده کمینه نیز افتخار شرکت در آن جلسه را داشتم در رابطه به شخصیت نستوه زنده یاد داکتر نجیب الله فرمودند « برای من قابل افتخار است که در جلسه کادر ها و کارمندان همیشه آماده به خدمت که رفیق نجیب آنرا رهبری میکند اشتراک ورزیده ام ،رفقا وحدت ویکپارچگی حزبی ومردمی شما ضا من پیروزی ودلیل موفقیت شما خواهد بود . » مسلما رهبران سر سپرده ح د خ ا حزب وطن واعضای رزمنده آن بخاطراهداف واحد با برداشتن گام مشترک در مسیر واحد ، اکثرا جان های شیرین خود را فدا نمودند . طبعیست که نقش شخصیت ها واعضا ی حزب در مسیر مبارزه مشترک ، در قبال کار نامه ها واجرای برنامه ها و تعهدات شان نسبت به مردم ، سر انجام باید ها ونباید ها را بو جود آورده و برجسته میسازد. به هر صورت باید قبول کرد که دریک کشور عقب نگهداشته شده ، حزب مترقی ولو پیشآهنگ ، برخاسته ازدرون جامعه پر از امراض فیودالی وماقبل آن را چگونه میتوان از گزند چون وچرا کاملا بر حذر داشت . اما قدر مسلم آنست که الویت بخشیدن به باید ها ونباید ها در مطابقت به منافع ملی به شرایط داخلی وخارجی کشور بستگی دارد . چنانچه در جریان مبارزات وطنخواهانه ح د خ ا حزب وطن دیده شد که ترقی کشور ما برای ارتجاع داخلی ومداخله گران خارجی ومتجاوزین پاکستانی غیر قابل تحمل بوده که همه در یک صف نامقدس بر علیه کشور ما قرار گرفتند. باید گفت که این دشمنی ها ادامه همان دسایس شوم دشمنان افغانستان است که سالها قبل در خارج از کشور طرح وپیریزی شده بود و در نتیجه تشدید همان بحران ها ی مداوم شرایطی را بوجود آورد که پای نظامیان اتحاد شوروی سابق به خاک افغانستان کشانید ه شد .
و مدتی پس ازآن ، آمدن قوت های نظامی آیساف ، یاد آورهمان گفته مشهور یک کافر وده کافر، که تا هنوز نتوانسته اند روی خوشی وآرامی را به کشورکاملا باز گردانند . مداخلاتی که تا هنوز از آن سوی سرحدات وبخصوص ازخاک پاکستان به اشکال گونا گون در خاک کشور ما ادامه دارد. بعضی ازهمسایگان کشورما ، در ترقی وپیشرفت افغانستان منافع خود را در خطر دیده افغانستان آرام وبا ثبات ،مترقی وشگوفا ،برای آنها غیر قابل تحمل میگردد.
بنا بگفته یکی از نزدیکان زنده یاد داکتر نجیب الله شهید که در یکی از مصاحبه های شان درپاسخ بسوالی راجع به عوامل سقوط حاکمیت دموکراتیک در کشور وفروپاشی ح د خ ا حزب وطن ، چنین میفرمایند »روسها از طرح سازمان ملل متحد حمایت نکردند ، آنها ازین بیم داشتند که اگر داکتر نجیب الله بتواند سر پای خود بیاستد شاید جمهوری های آسیای میانه جذ ب کشور های غربی شوند .بنا بر آن آنها خواستار افغانستانی بودند که دچار آشوب و نآرام باشد » بنا بر آن نقش ونفوذ عوامل خارجی ومداخلات بیگانه در سر نوشت کشور ما ریشه دیرینه داشته وتا اکنون ادامه دارد .
گرچه چون گندم میان آسیا افتاده ام ـــ سربلندم که به قلب آسیا ایستاده ام.
رفیق نجیب در راستای تیزس های دهگانه حزب دموکراتیک خلق افغانستان حزب وطن بخاطر ختم جنگ وتامین صلح سراسری در کشور، سیاست مصالحه و آشتی ملی را مطرح ساخته وبا استواری وتا آخر، آنرا به پیش برد .شهید داکتر نجیب الله با مخالفان پیشنهاد آشتی ومصالحه وبا دشمنان سوگند خورده افغانستان مبارزه کرد . زمانیکه رفیق نجیب با بیانیه مشهور یا وطن یاکفن در جمع رفقای حزبی وسایر روشنفکران وطنپرست با صدای بلند ورسا گفت «دوست دارم این وطن را ،آب او را ،خاک او را ، کوه ودشت ودامن صحرای او را ومی گفت که اگر از خون های ما گل ها ولاله ها سر زند سرخی گل های سر زده از خون ما وشهیدان وطن در واقع سرخرویی ، سر بلندی ونماد شجاعت وایستادگی نسل مبارز کشور ما در راه انتخاب شده یعنی وطنپرستی و آزادی خواهی خواهد بود . رفیق نجیب در همان میتنگ با شکوه حزبی فرموده بودند که ما پلها و پلچک های عقبی را شکسته ایم وبرای دفاع ونجات وطن از تجاوزات بیگانه به پیش میرویم . زمانی بود که رفقای حزبی وجمع بزرگی از ترقی خواهان وطنپرستان با شنیدن این پیام شجاعانه ، به دور رهبری حزبی بسیج گردیده با شهامت ودلیری عازم جبه دفاعی جنگ شدند واز جمله در جنگ جلال آباد ستون های زرهی دشمنان افغانستان را تا سرحد نامنهاد دیورند عقب راندند وبرای سردم داران رژیم خونتای پاکستانی درس عبرت دادند .آنگاه جهانیان بر حقانیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان حزب وطن صحه گذاشتند .
در اوج همین پیروزی هابود که دشمنان افغانستان تاب وتحمل خویش را دست داده و به نیرنگ های تازه ی دست زدند ولی عمال داخلی ومخالفین وابسته وبی خبر از بازی های پشت پرده نخواستند ویا نتوانستند به هوشدار های تاریخی وسازنده شاد روان داکتر نجیب الله با دقت تمام گوش فرادهند .در چنین حالات ناخجسته واوضاع پیچیده بود که عوامل خارجی ودشمنان افغانستان همه در یک صف نا مقدس قرار گرفتند و شرایطی بوجود آمد که برمبنای آن پیروزی های رویایی وناممکن مخالفین را ممکن میساخت .در خارج از کشور ، انکشافات اوضاع سیاسی درمنطقه وجهان معادلات سیاسی را برهم زده وچرخش زمان ، مسیر معکوس خود را می پیمود . درچنین حال وهوا و شرایطی بوجود آمده ، روحیه رهبری جمعی مخدوش وروحیه اعضای رهبری مرعوب بنظر میرسید. هرچند زنده یاد داکتر نجیب الله شهید با صداقت وپایداری در امر پیشبرد سیاست مصالحه ملی با تلاش خستگی نا پذیر، بخاطر جلب اعتماد مردم واعتماد سازی برای تامین صلح احتمالی تا پای جان کوشید. واما روند سیاست مصالحه ملی بطورشتابنده آنقدر پیشی میگرفت که حتا در جاده یکطرفه تا نقطه بی برگشت رسیده بود که بالاثر آن تصویری از سیمای دگرگونی جدی جامعه در ذهن مردم خطور میکرد . و برغم استواری روحیه صفوف حزبی ، کار بجایی رسیده بود که مقابله بآن تاثیر بسزایی نداشت وسرانجام در نتیجه یک جنگ نابرابر، با سقوط دولت قانونی ودموکراتیک افغانستان و فرو پاشی حزب وطن ، هر کس از جایی ومقامی پایین افتاد ولی زنده یاد داکتر نجیب الله شهید از قله های بلند قدرت افتاد که ضربه آن شدید تر ازهمه بود . باید گفت که افتادن زنده یاد داکتر نجیب الله از قله های بلند قدرت وشهادت آن شهید وطن ، جایگاهش را در فرازافتخارات وطنپرستانه مردم افغانستان ما ند گار وجاودانه ساخت ودرنهایت درس با شرف مردن را بیا دگارگذاشت .
عیب است ز رنج خلق راحت بودن
نظاره گر ظلم و حقا رت بودن
صد مرتبه مرگ با شرف مردن به
از زندگی ی که در حقارت بودن
زنده یاد داکتر نجیب الله شهید نمرده است او در آموزه های وطنپرستانه ، در صحبت های ارزشمند تاریخی وهوشدار دهنده وآرمانهای تاریخی خود زنده است همین اکنون صدای رسا ی وطنپرستانه اش بعضا از طریق رسانه های جمعی وانترنیتی و همراه طنین افگن گوش های اکثرا نسل جوان کشورما میباشد و جمعامد های حزبی ومردمی آن زنده یاد، تصویر زنده ازپیش بینی های معجزه آسای او درچشم انداز نسل امروز وفردای وطن چون خورشید می درخشد . به باور اینجانب بهترین گرامیداشت از سالگرد شهادت ودر گذشت رهبران وسرسپردگان حزبی ، اجرای بهتر وصایا وتحقق آرمان های والای آنها میباشد .
ما اکنون قدر بودن وداغ نبودن هر کدام از دست دادگان خویش را بهتر از گذشته درک میکنیم که بعد از آنها چه روز گاری بر سر جنبش ترقی خواهانه کشور ومردم افغانستان آمد . بنا بر آن نباید که رهبران بزرگ حزبی خود را ، این شخصیت های بلند مرتبه وشناخته شده جهانی وپیشوایان جنبش انقلابی را در سازمان های کوچک حزبی سیاسی تقسیم نمود. زیرا نسبت دادن آنها به این گروه و آن گروه سیاسی در واقع قدرت همبستگی نیروهای ترقی خوا ه و بخصوص ح د خ ا حزب وطن را تجزیه وتضعیف ساخته جفای بزرگ ی برای جنبش داد خواهانه کشورما محسوب میشود .
همه بیاد دارند در آن زمانی که تمام صفوف حزبی متشکل ویک پارچه چون تن واحد در یک سنگر واحد قرار داشتیم ، بآنهم پس از سالها مقاومت جانانه در برابر هیولای جنگ نا برابر، بلاخره زهر فروپاشی را نیزچشیدیم ، حا لا با چند تا گروه نیمه سازمان یافته سیاسی ، پارچه پارچه وبدنه زخمی زخمی بجا مانده از ح د خ ا ، حزب وطن ، آیا میتوان نیروی از دست رفته خود را دوباره بدست آورد؟
پاسخ روشن است با ادامه چنین وضع که هرگز نه . بیست سال واندی زمان زیاد ونزدیک به یک ربع قرن است که اززمان فروپاشی حزب میگذرد وما هنوز نتوانسته ایم که اختلافات را کنار گذاشته تا حزب سراسری واحد را سر از نو بسازیم. اختلافاتی که در خصلت ،اهداف واستراتیژی ما ریشه عمیق نداشته ولی ما را اسیر سلیقه های جدا جدا و ازهم مجزا میسازد وتا هنوز از آن رهایی نیافته ایم .تا هنوز نتوانسته ایم که نیروی جمعی حزب را متحدانه بدست آوریم . واضح است که نقد وانتقاد بمثابه جوهر اصلی اصول مبارزه سیاسی وسازمانی در جنبش چپ می باشد ولی این را هم میدانیم که در طول بیست سال گذشته با خط ونشان کشیدن ها و با تلاش های برخ کشیدن به اصطلاح گناه ها واشتباهات به جز ازدست دادن فرصت های طلایی چیزی حاصل نشد. حالا وقت آن رسیده است که بجای انتقادات انتقام جویانه، باید تلاش های خود را بخاطر نجات وطن از حالت کنونی ، درجهت بهبود روابط وحل اختلافات ذات البینی ، ونزدیکی ،همسوی وبلاخره تشکل ویک پارچگی سیاسی متمرکز ساخته زمان کوتاه با قیمانده را از دست ندهیم .
اگر دشمنان افغانستان مرگ زنده یاد داکترنجیب الله را به زعم خود شان ضربات کوبنده برپیکر حزب پنداشته اند ، برعکس و بگزار که شهادت زنده یاد نجیب الله ودیگر شهیدان وجان باختگان وطن درسی باشد برای اتحاد ، وحدت وهمبستگی و تحمل همدیگر. در چنین شرایطی که وحدت ما با پیروزی وبقای ما ، همچون آکسیجن با حیات ما مرتبط است. هرکسی از هر طرفی که باشد اگر همسویی وحدت وهمبستگی وطنپرستانه را به هر نحوی که تضعیف کرده ویا بگونه ای مانع ایجاد میکند بالاخره خودش رسوا گردیده وبگزار که تاریخ هرگز آن را نبخشد .
به همگان معلوم است که مردم افغانستان با تحمل درد های جانکاه ورنجهای بیکرانی که از حکومات گذشته به میراث مانده است ومزید بر آن ، سی سال واندی در میان آتش وخون ، دود وباروت با زندگی نیمه جان ودر شرایط جانسوز ناشی از بی امنیتی ،قانون شکنی ،فساد اداری ،زورگویی واستبداد ، رشوت وقاچاق مواد مخدر، دست وپنجه نرم کرده وتا هنوز در گروگان هیولای ،جهل ، فقر ومرض ، بیکاری وهزاران بد بختی دیگر گیر مانده اند . علاوه بر آن تهدیدات وتجاوزات مداوم از آنسوی مرزها وهمدستی عناصر خارجی که با حملات انتحاری ، روزانه جان دها هموطن ما را میگیرد ، این مصیبت بزرگ هنوز بر سر راه مردم وجود داشته و مردم را برسردو راهی خطر ناک ی قرار داده است وشرایطی را بوجود می آورد که بقول معروف
یا به تشویش وغصه راضی شو ـــ یا جگر بند دست زاغ بنه
آیا تحمل چنین رنج وعذاب وانتخاب یکی ازین دو مصیبت نیز در جمله دموکراسی محسوب میشود ؟ ودر رابطه به اصطلاح پیشرفت وترقی : هستند کسانی که همین گونه اوضاع درد ناک موجود توام با تغیرات وتبدلات معکوس را پیشرفت وترقی خوانده وبه این ترتیب خاک به چشم مردم پاشیدن وبر شکست های خود سر پوش گذاشتن است .در حالی که تغیرات نمایشی ونوسازی اندک در مقیاسه با کمک های فراوان خارجی مطابقت نداشته وهرگز نمیتواند پاسخگوی حد اقل نیازمندی های ابتدایی و مبرم مردم افغانستان باشد. البته این چیزیست که اکثریت عظیم جامعه در گرداب آن بد بختی ها دست وپا میزنند. در چنین شرایطی مردم که امید های شان را نسبت به آینده از دست داده وبا سختی تمام میخواهند از میان این دوراهی خطر ناک گذشته وبه مقصد نجات به جستجوی راه سومی گام
بردارند که برای رسیدن به آن ، ضرورت یک حزب سرتاسری نیرومند ، صادق وخدمتگزار ، حزب با قدرت ترقی خواه وعدالت پسند و حزب مقتدر ناجی وطن ومدافع منافع علیای کشور، حزب فراگیرو مردمی را با گوشت و پوست واستخوان خود احساس میکنند . طبعیست که ترقی خواهان مسولیت پذیر کشور، رفته رفته همه اختلافات را بیکسو گذاشته با وحدت ویک پارچگی نیروی سازنده وبالنده ی را بوجود خواهند آورد تا بر بنیاد آن ، آرمانهای ناتمام حزب ومردم افغانستان بخاطرتامین امنیت پایدار ، صلح ودموکراسی ، ترقی وعدالت اجتماعی وتامین حقوق و آزادی های مردم ،استحکام وحدت ملی ،استقلال وحاکمیت ملی وتمامیت ارضی کشور به پیروزی نایل آیند .
بگذارآوازگورخونین شهیدان ، همچون ندای حقیقت ، بیاد خاطره تابناک تاریخ
مبارزات مردم افغانستان وبیان جاویدانگی نام بزرگ آنها باشد وچراغ فروزان شده وبمیراث مانده ازآنهایی که به امید وفای ما ازجانهای شیرین خود گذشته اند ، چون مشعل راه ما بسوی قله های شامخ پیروزی ما باشد . شهید داکترنجیب الله به یقین که هم مرد مبارزه وهم مرد صلح و آشتی بود.
او که آشتی کرد ما جنگی شدیم
کفر همسویی و همرنگی شدیم
گرچه میسوزیم ، پیروزی زماست
گر چراغ راه یکرنگی شویم
بیایید با گذشت ، با همدلی وهمیاری ، توان صلح وآشتی را در وجود خود تقویت بخشیم و پرچم آشتی وهمبستگی را بر فراز اهداف والای حزب دموکراتیک خلق افغانستان حزب وطن ، حزب مردم افغانستان و بر قله های شامخ آرمانهای بیکران خلق ستمدیده افغانستان در اهتزاز درآوریم .
روح زنده یاد داکتر نجیب الله شهید وهمه سرسپرده گان راه ترقی ، سعادت ونجات وطن شاد باد .
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۲۸۰۹
شری برخیزد که خیر مردم در آن نهفته باشد!
داکتر حمیدالله مفید
پس از کشمکش های دلگیر وپس از چنه زدنها ، وکم وکاست کردن های خسته کننده ، بالاخره خیری که متصور نمی شد ، به ثمر رسید.
آری ! بالاخره ، بدون آنکه فرایند یا نتیجه انتخابات یا گزینگاه جعل وتقلب اعلان شود . دولت وحدت ملی که جناب داکتر اشرف غنی احمدزی رییس جمهور و جناب داگتر عبدالله عبدالله رییس اجراییه پذیرفته وتوافق شدند ، ایجاد گردید.
ناگفته پیداست ، که این دولت وحدت ملی به زور وتلاش جلالتمآب اوباما رییس جمهور ، جان کری وزیر خارجه ایالات متحده امریکا، یان کوبیش نماینده ویژه سرمنشی ملل متحد در افغانستان و جیمز ب کنگهم سفیر ایالات متحده امریکا در کابل ، شناسایی وایجاد گردید.
روز یکشنبه تاریخ ۲۱ ماه سپتمبر در حقیقت روز پایان تنش ها ، چنه زدنها و شمارش آرا ها بود .در این روز کشور از بحران بی رهبری نجات یافت وصبر وتحمل وشکیبایی مردم به سرمنزل مقصود خود رسید.
اگرچه مردم افغانستان وجهان شاهد دور ودراز ترین انتخابات ریاست جمهوری در جهان بودند ، که نزدیک به سه ماه دوام کرد ، وافغانستان نخستین ریکارد جهانی را در این مورد قایم کرد . با آنهم فرایند ویا نتیجه چنین شد، که کشور از زیر سایه شوم ریاستی فردی نوع افغانی بی چون وچرا رهایی یابد وسیستم ریاستی فردی جایش را به رژیم دموکرات ترکه جای خرد وتصمیم فردی را خرد وتصمیم جمعی بگیرد بدهد ، گرچه تا هنوز بهره ای آن هویدا نیست و روشن نیست ، که پسانها چه خواهد شد، مگر یک چیز روشن است ، که دیگر رییس جمهور به تنهایی در امور تصمیم نمی گیرد وتصمیم وخرد جمعی در دولت دستور فرمایی خواهد کرد.
دیگر کیش شخصیت وعکس های صد متره و دوصد متره رییس جمهور به تنهایی شهر را زیر محاصره خود نخواهد گرفت ، دیگر فیصله های پارلمان در تاق بلند گذاشته نخواهد شد، دیگر قانون اساسی با نوک بوت زده نخواهد شد. دیگر پول های مساعدتی وکمکی کشور های دوست واز آن میان ایران وامریکا در جیب رییس جمهور و به حساب بانکی شخصی او نخواهد رفت. واز این قبیل دیگر ها!
ایدون دیده شود که دولت جدید با این همه دشواری ها چون: جنگ و بی امنیتی ، بحران شدید اقتصادی ، فساد گسترده ای اداری گراف بلند بیکاری ، فقر ، بیسوادی ، بیماری ، تنش های جدی تباری وزبانی ، رشوت ، چور وچپاول دارایی های عامه ، چی خواهد کرد؟
اولویت های کاری رژیم جدید آنقدر زیاد است ، که اگر آنها را برشماریم به یک برنامه کاری وطومار دور ودرازی مبدل خواهد شد.
مگر با آنهم در گام نخست دولت مجبور است تا با اقدام های زیرین رویکرد جدی نماید:
در بخش تامین امنیت: نخستین کاری را که باید دولت جدید در برابر خود قرار بدهد ، تامین امنیت وجستجوی راه های صلح با طالبان ومخالفان دولت است ، چی باید کرد و چی باید شود ، از پرسش های است ، که امروز در برابر دولت جدید قرار دارد.
تقویه نیروهای مسلح وافزایش نیروی رزمی ارتش ، پولیس وامنیت ملی و پولیس محلی .با استفاده از کمک های کشورهای دوست.
گسترش شبکه های استخباراتی به منظور کشف ویژه گی های رزمی مخالفان دولت .
گسترش حاکمیت دولتی در محلات ،
در عرصه یا بخش دولتی وسیاسی:
- ایجاد یک کمیسیون ویژه به منظور تعدیل برخی مواد وتغییر در قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان
- گزینش کادرها ، هموندان یا اعضای کابینه نه بر بنیاد مصلحت و مناسبات تباری وگروهی بلکه بر بنیاد کاردانی وکارگزاری به دیده نگریسته شود.
تصویب قوانین ومقررات سختگیرانه به منظور مبارزه با رشوت وفساد اداری.
تصویب قوانین سخت گیرانه به منظور جلوگیری از تورید ، توزیع و قاچاقچیان مواد مخدر در کشور
- ایجاد کمیسیون به منظور بهبود امور اقتصادی کشور شامل :
بازنگری قرارداد های معادن کشور ،
ایجاد شبکه های اقتصادی دولتی در پهلوی سکتور خصوصی .
احیای دوباره سکتورمختلط دولتی وخصوصی .و تصدی های دولتی .
ایجاد کوپراتیف های دهقانی .
در بخش دموکراتیزه ساختن حیات اجتماعی:
حزبی شدن پارلمان وشورای ملی .
انتخابی شدن پست های والیان ، ولسوالان و شهرداران و روستا داران.
انتخابی شدن پست های ارگانهای اکادمیک وایجاد شورا ها دانشی .
درزمینه رشد امور فرهنگی:
به منظور تامین عدالت فرهنگی و زبانی ایجاد فرهنگستان زبان های فارسی ، پشتو ، ازبکی ، ترکمنی ، بلوچی وپشه یی ، به منظور جلوگیری از ایجاد تنش های زبانی در کشور.
به منظور جلوگیری از نابودی زبانها وگویش های در حال زوال کشور مانند ، زبانهای واخانی ، شغنانی ، برکی راجانی ودیگران اتخاذ تدابیر جدی فرهنگی .
تامین عدالت فرهنگی در زمینه نامگذاری جاده ها، شهرها روستا ها به خواست واراده مردم محل .
تعمیم فرهنگ انسانی احترام به خود و دیگران وجلوگیری از فرهنگ زور در کشور .
ایجاد شورا های جوانان به منظور تعمیم فرهنگ انسانی در میان جوانان .
ایجاد شورای فرهنگی دینی به منظور جلوگیری از تعمیم فرهنگ جنگ و مبارزه با فوندمیتالیزم وبنیاد گرایی.
ایجاد مجدد پرورشگاه ها وشیرخوارگاه در ادارات دولتی
ایجاد قوانین سخت گیرانه تر به اشخاصی که حقوق زنان را پایمال می کنند،
توزیع شناسنامه برقی برای همه اتباع کشور و ثبت واحوال نفوس کشور به مثابه یک روش معقول وایجاد قوانین سختگیرانه برای انانی که شناسانامه کشور را ندارند.
آنچه که مردم از جناب داکتر اشرف غنی احمدزی رییس جمهور جدید تقاضا دارند:
فرهنگ لباس در افغانستان از دوران آریانای قدیم تا امروز به سبک و روال آریایی ها بود ، لباس مردم افغانستان پیشین با دریغ دیگر وجود ندارد، لباس پیراهن وتنبان روستایی خشتک کشال امروزی که گویا به نام لباس محلی افغانی نام نهاده شده است ، از دوصد سال به اینسو توسط فرهنگ برهمنی هندی وارد کشور شده است ، لباس تبار های پشتون وتاجک که هردو فرزند یک تیره اریایی (پانتیالویی ) اند وبه مرور زمان بسیار کوتاه نسبت تغییرات در نظام واژه گانی وزبانی آنها به دو تبار تاهیپه گنه یا تاجک وافپانتیاگنه یا افغان وپشتون بخش بندی شده اند ، شکل وشمایل دیگر داشت ، از همینرو امیرامان الله خان غازی دستور داده بودند، که کسی حق ندارد، تا با لباس های روستایی پیراهن وتنبان وپیزار برهمنی به داخل شهر کابل گشت وگذار نماید. نوک چنگ پیزارهای کسانی را که از پل یک پیسگی می گذشت ، پولیس قطع می کرد تا پیزارهم شکل بوت وکفش شود ، در دوران همین شاه وطنپرست وآزادی خواه پوشیدن دریشی نکتیایی درادارات دولتی حتمی بود.
وکیلان پارلمان اعلیحضرت نادرشاه شهید ، موظف بودند ، تا با لباس یونیفورم دریشی ونیکتایی وارد پارلمان شوند.
در دوران اعلیحضرت محمد ظاهر شاه بابای ملت نه تنها در ادارات دولتی ، مکاتب ، دانشگاه ها حتا در سینما های دولتی چون : زینب ، کابل ننداری و پارک کسی اجازه نداشت تا با لباس روستایی وبدون پطلون داخل شود.
لباس رسمی دولتی درتمام دوره ها رییس جمهور سردار محمد داوود خان ، نورمحمد تره کی ، حفیظالله امین ، شادروان ببرک کارمل ، داکتر نجیب الله شهید ، شهید ربانی ، صبغت الله مجددی ، دریشی ونکتایی مود وحتمی بود.
بادریغ در دوران طالبان دجال ، جای لباس رسمی دولتی را لباسهای روستایی سبک وسیاق برهمنی گرفت .
حامد کرزی ، به تقلید از رابرت موگابی شوونیست . بجای اینکه به لباس های رسمی دولتی روی آورد ، چون گرایش جدی به طالبان داشت ، با همان لباس روستایی برهمنی روی آورد واین مساله موجب شد ، تا لباس روستایی جای لباس رسمی دولتی را بگیرد، کارمندان دولت ، وکیلان پارلمان وحتا وزیران با پوشیدن لباس های روستایی برهمنی از روستایان تفکیک نمی شوند. وایدون نیز این لباس برهمنی روستایی تقلیدی خشتک کشال در اغلب شبکه های دولتی به شکل زشت وقبیح آن چهره می نماید.
شما که داکتر و شخصیت اکادمیک هستید وپیش براین نیز درهمه ادارات رسمی که درکشور امریکا کار کرده اید ، با لباس رسمی دریشی ونکتایی ظاهر شده اید، خواهشمند اند ، تا با پیروی از امیر امان الله خان ودیگر پادشاهان وشخصیت های برجسته ای ملی کشورنخست خود تان به لباس رسمی جهانی دریشی ونیکتایی ظاهر شوید ودستور دهید تا در ادارات دولتی نیز مانند ، کذشته دریشی نیکتایی ویا تنها دریشی ویا کم از کم پو شیدن پطلون وپیراهن یخن قاق مروج وحتمی شود ، تا کارمندان دولت از روستایان تفکیک و لباس بازار وکوچه از لباس کارمندام دولتی فرق شود.
امید وار است ، تا این پیشنهاد ها را دولت جدید کم از کم به دیده بنگرد.
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۲۵۰۹
نام اناهیتا راتب زاد به مثابه رمز پاکی ، رهایی وبرابری زن جاودانه گردید
داکترآرین
هنگامی که تبعیض، نقض حقوق بشر و زن ستیزی در ساختار حاکمیت و مناسبات ستمگرانه ای کشورما حاکم بود، تاریک اندیشی و بنیاد گرایی سنتی با ماهیت ضد انسانی خویش بیداد می کرد، سیمای زنی بمثابه ایمان و استقامت، نجات و پیروزی، مبارزه و نبرد، ممتاز و برجسته گردید و نامش بخاطر آزادی انسان زحمتکش و رهایی و برابری زن، در تاریخ میهن ما جاودانه و مانده گار شد.
هنگامی که ارتجاع و استکبار با تحقیر از زنان سخن می گفت و آنان را به مثابه مزدور و خدمت گزار می نگریست و حقی برای آنان قایل نبودند، صدای رسای زنی با پیام نوید بخش حق طلبی و عدالت جویی و رهایی زن ازاستبداد سنتی در جامعه قرون وسطایی بلند میشود، این صدا، صدای برای نیل به صلح و آزادی، برای رهایی از شکنجه و ظلم، از شقاوت و خصم، صدای اناهیتا راتب زاد بود، زنی که عشق او به انسان و انسانیت و عشق شورانگیز به زن افغان داشت، تا زنان میهن ما از حقوق فردی و اجتماعی برخوردارشوند، تا نه تنها در افغانستان ریشه های شقاوت و دجالیت از بیخ کنده شود، بلکه زنان جهان و منطقه از شرخشونت و شرارت نجات یابند.
برای تحقق این فریاد دادخواهی در عمل، ایجاد یک سازمان سیاسی و علنی با سرشت عمیق انقلابی از هر جهت احساس میشد، سازمانی که به میان زنان برود و آنان را برای مبارزات وسیع و پردامنه ای که با مشکلات هرروزی زنده گی شان پیوند داشت آماده نماید، سازمانی که با درد های گوناگون و بیشمار زنان آشنا شده و تا آنجا یکه ممکن است راه مبارزه را به آنان نشان بدهد و زنان بتوانند بدون هیچ گونه محدودیت و تبعیض امکان فعالیت برابر را بامردان در عرصه های مختلف اجتماعی و سیاسی و اقتصادی داشته باشند، با وجود شرایط دشوار و خطر دایم و نظام ستم بار ضد مردمی و نهادهای سنتی- قرون وسطایی که در مقابل هر عمل مترقی و فرهنگی سد می شدند، زنان مترقی و آگاه میهن ما به رهبری دوکتور اناهیتا راتب زاد در سال ١٩٦٥ اولین سازمان دموکراتیک زنان ایجاد و نام آن« سازمان دموکراتیک زنان افغانستان » اعلان گردید ١. پروگرام سازمان دموکراتیک زنان افغانستان چه در کابل و چه در ولایات به زنان پخش و تشریح می گردید، دیری نگذشت که عده ای قابل توجهی از زنان افغانستان آنرا پذیروفتند و فراخوان کار و مبارزه را استقبال نمودند « به صراحت میتوان گفت که در اواسط دهه هفتاد به مقیاس همه کشور شهر و ده جای که سازمان در آن نفوذ نکرده باشد تقریبا وجود نداشت، محبوبیت و نفوذ روز افزون سازمان دموکراتیک زنان افغانستان بیانگر آنست که اهداف و پروگرام عمکرد آن انعکاس دهنده ای مبرم ترین خواست ها و آرمانهای توده های وسیع زنان بوده است»٢.
با ایجاد سازمان زنان، دوران جدیدی در کار با زنان آغاز شد. برای رسیدن به این اهداف ضرورت بود تا به شناخت زنان در سرتاسر جامعه با تفاوت های محلی و سنتی و قومی آنها پرداخت و زنان را با این امر آشنا کرد که برای بدست آوردن حق خود باید پا به میدان مبارزه بگذارند و البته که این کاری آسانی نبود، جامعه افغانستان با عقب مانده گی های زیاد روبرو و با داشتن ملیت های مختلف که دارای آداب و رسوم مختلف بودند و از همه بدتر نداشتن سواد و زنده گی برده وار زنان در چار دیوار خانه، نقش عقب گرایانه استعمار و ارتجاع، سرسختی مردسالاری موجب می شد تا برای پیاده نمودن برنامه های سازمان مشکلات ایجاد نماید، از سازمان دموکراتیک زنان افغانستان و از زنان مبارز آن این توقع میرفت که با آماده گی کامل، درک درست و نرمش و حوصله فراوان در این میدان مبارزه دست بکار شوند.
سازمان دموکراتیک زنان افغانستان، با تحلیل و تجزیه علمی از اجتماع سنتی که، بار کار را سنگین تر می ساخت و دست و پای کادر های این سازمان را بسته بود با حوصله فراوان، با صفا و صداقت بدون چپ گرایی، زیاده روی ها و احساسات مصمم اهداف خود را دنبال و مبارزه خویش را با تمام دشواری هایش موفقانه انجام می دادند، زیرا کوچکترین اشتباه یک زن را به راحتی از خانه و کاشانه اش رانده و بالاتر از همه عزیز ترین چیزش را که کودک اوست، از او جدا سازد، زیرا درافغانستان مادران هیچ گونه حقی ندارند، حتا حقی نسبت به آن کودکی که با تاروپود وجودش پرورش داده است.
اما سازمان قهرمان زنان به رهبری بانوی فرزانه اناهیتا راتب زاد، با وجود قوانین کهنه و سنتهای عقب مانده اجتماعی و عدم امکانات لازم، در چنان شرایطی از حقوق مادران و زنان زحمتکش افغان به دفاع برخواسته به یاری، همبستگی و همکاری با آنان می شتافت.
زنده یاد اناهیتا راتب زاد در کنفرانس سرتاسری زنان افغانستان گفتند: « سازمان ما دارای ماهیت اجتماعی و دموکراتیک می باشد و این بدان معنا است که در برگیرنده ای اقشار و گروه های مختلف زنان است. بخصوص آن زنانی که در برابر دین مقدس اسلام، رسوم و عنعنات، اخلاق پسندیده ای مردم احترام بگذارند.
آن زنانی که دیگر نه تنها به خود و فامیل های خود، بلکه به توده های زحمتکش و رنج دیده ای وطن نیز بیاندیشند.
ـ زنانی که به فریاد های مادر وطن گوش فرا داده و پاسخ مثبت میدهند.
- زنانی که واقعا آماده خدمت به مردم و خواهان فدا کاری در جهت حفظ شرف و ناموس وطن باشند.
- زنانی که بخاطر رنج ها و درد های مردم دردمند و بخاطر خوش بختی و سعادت شان خود را خوش بخت و سعادتمند احساس نمایند.
- آن زنانی که خدمت به توده های مردم بلادیده و زجرکشیده ای ما را از بزرگ ترین افتخارات و مایه مباهات خود بدانند.
- آن زنانی که بدون ترس و حراس با نیروی پیشتاز زمان، خود را همگام و هم آهنگ سازند و ایمان داشته باشند که در عقب ابر های تیره و سیاه، آفتابی روشن و پر جلالی تجلی دارد.
- آن زنانی که به توده ها و پیروزی ها ایمان قطعی داشته باشند و بلاخره آن زنانی که تاریخ پرشکوه وطن را شکوهمندتر و حماسه های آنرا پرعظمت تر سازند»٣.
سازمان دموکراتیک زنان افغانستان به رهبری بزرگ زن میهن ما اناهیتا راتب زاد در طول چند سال کوتاهی توانست جای خود را در دل عده ای زیادی از زنان کشور ما باز کند، این سازمان با نفوذ و توانایی معنوی خویش و کوشش فراوان ریشه و علل نابسامانی ها و بی حقی ها را برای زنان روشن و چشمان آنان را بر حقایق باز کرد، یکی از مهم ترین وظایف سازمان زنان بالا بردن سطح آگاهی سیاسی و روشنگری در میان زنان بود و کادر های رزمنده ای این سازمان پر افتخار تا آن جای که امکانات محدود شان در سطح کشور اجازه میداد به یاری، همبستگی و همکاری توده های زنان در موارد معین عمل نموده و به درمان دردهای آنان می پرداخت.
باوجودیکه زن در عین حال مادر هم است و مادر بودن هزارمشکل خود را دارد، زنان افغان با استقامت و از خودگذری و شجاعت شگفت انگیزی بدور سازمان خویش حلقه زده و پا به میدان نبرد می گذاشتن، در گرما و سر ما و تحمل مشکلات، خویش را به جلسات سازمانی می رساندند تا از رویدادهای سیاسی و مسایل روز و سیاست جاری سازمان آگاه شوند و با دست پر میان تودهای زن و هواداران سازمان برگردند، همچنان چه فراوان بودند زنان و دخترانی که در روزهای تجلیل از «هشتم مارچ » روزبین المللی زن، درحالیکه در های صنوف و دروازه دخولی مکاتب تعلیمی و تحصیلی از جانب مسوولین و به همکاری قوای امنیتی بسته و نگهداری می شد تا از اشتراک آنان در مظاهرات و تظاهرات جلوگیری نمایند، اما دختران جوان به مقابله ای نیروهای سرکوب گر برخواسته و درهای مکاتب را باز و با مکاتب دیگر پیوسته با سردادن شعار های مترقی و مردمی بطرف میتینگ بزرگ و باشکوه که اکثرا در پارک زرنگار برگذار می شد حرکت می نمودند.
شرکت فعال «سازمان دموکراتیک زنان افغانستان » در سیاست و دفاع از حقوق زن و مادر، به کار عادی جلسات و میتینگ های این سازمان تبدیل شده بود، زیرا زنده گی جدا از سیاست نیست و بدون دخالت فعال در سیاست بنفع زنان که نیمی از پیکر جامعه هستند، نمی توان آنان را به کار خلاق و مبارزه ای برحق و عادلانه کشاند.
با اینکه در سال ١٩٩٢ فعالیت علنی این سازمان مورد یورش و تهاجم قرارگرفت، اما کار پرثمر آن هیچ وقت توقف نکرد و امروز ادامه دهنده آن دوره های طلایی سازمان دموکراتیک زنان افغانستان، « سازمان زنان حزب مردم افغانستان » است.
سازمان دموکراتیک زنان افغانستان به رهبری زنده یاد اناهیتا راتب زاد، رهبری که مبارزه ای یک نسلی از زنان و دختران میهن ما را از عرصه تیوری به عرصه عمل و پراتیک مبارزاتی پیاده کرد و زنان میهن ما را به میدان های نبرد و پیکار سیاسی در تمام عرصه های زنده گی اجتماعی کشاند، تجربه گرانبها و شایان احترام و تحسین است، سازمان زنان مکتب آموزنده و ارزشمندی سیاسی و فرهنگی است که میتواند نسل های حال و آینده از آن بیآموزند و به آن افتخار و مباهات کنند.
روح اناهیتا راتب زاد شاد و راهش پر رهرو باد.
ماخذ:
ا- اسناد اولین کنفرانس سرتاسری زنان افغانستان، متن بیانیه اساسی دوکتور اناهیتا راتب زاد ، صفحه ٢٧
٢- همانجا صفحه ٢٧
٣- همانجا ضفحه ٢٨
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۱۸۰۹
مقایسه بر مفاهیم صلح ، ثبات و امنیت بین المللی تحت سیاست های دو قطبی و یک قطبی در سه دهه گذشته
بصیر دهزاد
به ادامه گذشته ( قسمت سوم )
تذکر: این قسمت که میبایستی نظر به وعده قبلی در هفته گذشته اقبال نشر می یافت و در خدمت خواننده گرامی قرار میگرفت، ولی به نسبت مصروفیت های آنی و غیر قابل پیشبینی و ضیقی وقت مجال تحریر مقاله و جمع آوری بعضی از مطالب قابل بر گرفتن از منابع دیگر برایم میسر نگردید.
لازم میدانم در همین جا روح مرحومه دوکتور اناهیتا راتب زاد یکی از پیشگامان نهضت روشنفکری و ترقیخواهانه افغانستان از آغاز دهه چهل هجری شمسی به بعد و اولین آغازگر مبارزه برای حقوق زنان افغانستان و همچنان اولین مبارز و روشنفکر زن که به پارلمان افغانستان راه یافت، را شاد بخواهم. این زن مبارز و شجاع با اولین برگزاری تجلیل از روز جهانی همبستگی بین المللی با زنان، طلسم موقف پائین زن در جامعه سنتی و دولت مرد سالار افغانستان را شکست. من یادش را گرامی میخواهم زیرا:
او یک زن با پشت کار و با تصمیم و با اراده متین بود که در شرایط دشوار خانواده گی و نبود پدر خود را به مدارج عالی تحصیلی رسانید.او در سیاست و مبارزه شجاعانه اش در تاریخ روشنفکری و سیاسی دوره دموکراسی زمان « شاه محمد ظاهر» بی بدیل بوده است.شاد روان راتب زاد یک مادر مهربان برای فرزندانش بوده که هر کدام شان به تحصیل و ادامه راه مادر همت گماریدند و جایگاه وزین اجتماعی شان را باز و ایجاد نمودند.
این زن بی بدیل افغان با آرمان ملی و خدمت به انسان مظلوم جامعه بود و با طینت پاک زیست. « درست مانند دیگر همکاران و همرزمان زمانش نه قصری و جلالی و نه ثروت اندوخته داشت و نه کدام ثروت مادی و آرگاه و بارگاه از خود بجا ماند، نه خانواده و نه همراهان مبارزه اش کدام پول و ثروتی داشتند تا بپاس احترام به چنین یک مبارز به حق قابل احترام سقف و مرقد مرمرین و فرش شده از قالین های نایاب بالای آرامگاه اش اعمار نمایند وگویا لاف زیارتگاه عام و خاص بر زبان آورند!!!» ولی او معنویت و آن غرور و افتخار اش را به یادگار گذاشت که برای نسل جوان و آینده گان در س پاکی ، استقامت، شجاعت و خدمت و مقایسه خواهد بود.
وی یک مبارز بخاطر حق زن افغان بود و در برابر سیستم سنتی عقب مانده مبارزه نمود و مبارزه اش تنها برای خودش، خانواده اش و اعضای یک حزبی نبود که او خودش بدان متعلق بود. در دوران وظایف بزرگ اش در کرسی های وزارت های امور اجتماعی و معارف و همچنان رهبری سه وزارت از مقام بیروی سیاسی کمیته مرکزی وقت حزب دموکراتیک خلق افغانستان بیشترین تضمین های حقوقی درعرصه های حق کار، طفل و مادر و سهولت های کاری برای مادران شاغل در ادارات دولتی و موسسات تولیدی را قانونی ساخت و میزان مشغولیت کاری زنان را ( عاری از تبعیض) ارتقاٌ بخشید. من حرفی دیگر جز ادای احترام به جایگاه باعزتش ندارم. بهشت برین نصیبش و خاطراتش گرامی و جاویدان باد.
و اکنون به ادامه مقاله:
گرباچف : وظایف ختم ناشده و ادامه تطبیق پلان
گرباچف با تصفیه های چندین دوره ای در حزب کمونست و دستگاه دولت از یک جانبی موقعیت خود را تقویه نمود بلکه حلقه بزرگ از چهره های جدید را در ماورای سیاست و پلان خود جابجا نمود و حدود عملیات های سیاسی و اپراتیفی اش را به طرف کشور های دیگر اروپای شرقی آغاز نمود. او تا سرحدی حدود صلاحیت های خود را وسیع ساخت که همتای وی یا « روی دیگر سکه » یعنی ادوارد شواردنازی در ۲۰ دسامبر ۱۹۹۰ از موقفش بحیث وزیر خارجه شوروی استعفا نمود و از تسلط دیکتاتوری گرباچف هوشدار داد. گرچه این چهره یکی از فیگور های اصلی فروپاشی شوروی بود و ممکن هدف وی جای پا پیدا کردن در دولت جدید گرجستان بوده باشد که همانطور هم شد. علاوتاٌ تمرکز قدرت در وجود گرباچف حتا در تضاد با شعار دموکراسی غربی بود ولی وی هیچ گاهی مورد انتقاد غرب قرار نگرفت بلکه سیاستبازان وقت غرب پیوسته وی را بحیث قهرمان داستان و ناجی اروپای شرق میدانستند.
گرباچف در ۵ دسامبر ۱۹۸۹ به اشتباه مداخله شوروی در چکوسلواکیا (۱۹۸۶) اعتراف و آنرا محکوم نمود. این حرکت و تبارز وی در واقعیت دادن زیگنال برای آغاز تحرکات سیاسی بود که در قدم اول بحرانات سیاسی و در قدم دوم فروپاشی حکومت های سوسیالستی را با عث گردید. سال ۱۹۹۰ سال تحریک اپوزیسیون های کشور های اروپای شرقی بود که به تعقیب هر سفر و بیانیه گرباچف در جمعیت مردم ، دولت های سوسیالستی در چکوسلواکیا، مجارستان ، بلغاریا و دولت های داخل اتحاد شوروی یکی پی دیگری از هم میپاشیدند . گرباچف در فروپاشی دولت جمهوری دموکراتیک المان شرق و وحدت دو المان بدون کدام عکس العمل در حالت « خموشی علامت رضا » قرار گرفت. درسفراش به المان شرق برای اولین بار به علامه تحریک به قیام مردم و چراغ سبز به فروپاشی دیوار برلین ، بالای این دیوار به اشتیاق منظره برلین غربی را به تماشا گرفت.
در آخرین قدمه های تطبیق پلان تنظیم شده اش و در عمق بحران جامعه شوروی وی به امید وعده های داده شده جامعه اروپایی و هفت کشور بزرگ صنعتی و اقتصادی جهان در ۱۶ جولای۱۹۹۰ دستگاه رادیو و تلویزیون دولتی را از انحصار دولت برون ساخت و در ۱۹ اکتوبر همان سال تطبیق پلان بازار آزاد ( اقتصاد مارکیت ) را اعلان نمود. این چهره « دل خوش کرده به کمک های میلیارد دالری» در اوج تشویق های غرب ، تحفه تشویقی جایزه نوبل را در ۱۷ اکتوبر ۱۹۹۰ بدست آورد.
گرباچف بدون شک یک پلان را تنظیم و عملی نمود که ابتکار ادامه و تطبیق آن دیگر از دست هایش و از حدود قدرت و صلاحیت دیکتاتور منشانه اش خارج و بدست امریکا و جامعه اروپایی افتاد.
گرباچف با تمام جراات و پررویی و اطمینان بر پشتیبانی امریکا و جامعه اروپایی توانست وظیفه خود را در فروپاشی سیستم سیاسی اتحاد شوروی و بلوک سوسیالستی شرق انجام دهد. وی همچنان تمام همکاریهای اقتصادی و پیشتیبانی از تعداد از کشور های مربوط جهان سوم را بصورت آنی قطع نمود، در حالیکه این کشورها بیشترین همکاری ها و کمک های بلاعوض را از اتحاد شوروی بدست میآوردند که بر بنیاد آن در مسیر رشد و انکشاف اقتصادی یعنی بعد از رهایی از بند استعمار ، قرار گرفتند.
پلان گرباچف فقط پلان بحران و فروپاشی بود که دامنه آن از کشور شوروی ، کشور های اروپای شرق و کشور جهان سوم که خود را در یک رشد نسبی اقتصادی بخصوص « اقتصاد مادر» در میآفتند، را در برگرفت. او با ایجاد بحرانات اقتصادی – اجتماعی و سیاسی و همچنان تسلط روحیه عدم اعتماد به آینده در کشور های فوق الذکر در موقف کسی قرار گرفت که با ختم نقش اش ، بخش بعدی را واگذاشت به ادامه و انجام وظایف استخباراتی امریکا و ارپای غرب. این همان نقشه تسلط سیاست تک قطبی است که عملی گردید و به حیث یک واقعیت موجود در جهان و سیاست جدید مبدل گردید.
در ۲۲ جنوری ۱۹۹۱ که کشور و مردم شوروی در عمق بحران اقتصادی دست و پا میزدند، جامعه اروپایی از دادن کمک های مواد غذائی و وعده دادن پول داده شده شان اباٌ ورزیدند و آنرا به حالت تعلیق درآوردند. در ۱۷ جولای روشن گردید که وعده کمک های چندین میلیارد دالری هفت کشور صنعتی جهان که توسط گرباچف تقاضا شده بود، عملی نشد و این یکی از علل تعین کننده فروپاشی شوروی تلقی میگردد. با آغاز قیام های سازمان داده شده در سه جمهوری های پری بالتیک دیگر نا توانی گرباچف دریک پلان عملی شده برایش به مانند درد دندان محسوس بود. وی به مانند یک پارچه چرکین و یکبار استفاده شده در برابر بند ریگی که توان مقاومت موج های غولآسای توفان گونه بحری را نداشت، خود را یکه و تنها در یافت وهم دریافت که قمار بزرگ را به حریف مکار باخته است. او دیگر بازنده در برابر چهره معاملگر و الکولیست مانند بوریس یلتسن هم قرار گرفت. هر گونه تلاش برای حفظ آن صلاحیت های دیکتاتورمنشانه اش که با خدعه و زور و اتکا به غرب در قانون اساسی شوروی وارد ساخته بود که حزب کمونیست، دولت مقتدر شوروی و قانون اساسی را دچار تغیر های وسیع ساخت ، تیرهای در آب خورده بودند.
از این ببعد جهان دیگر یک قطبی شد، امریکا رستم میدان سیاست های بین المللی گردید . پیمان ناتو را دیگری رقیب نظامی چون پیمان دفاعی وارسا قابل محاسبه نبود. اتحاد شوروی برای همیشه از بین رفت، جنگ سرد بعد جدید را گرفت و دستگاه اقتصادی و موسسات بزرگ تولیدی کشور های اروپای شرق میدان چور و چپاول شرکت های برزگ غرب گردید.
گرباچف در ۲۶ دسامبر ۱۹۹۱ از پست ریاست دولت اتحاد شوروی استعفا نمود و دیگر بحیث یک سیاست مدار سرگردان و طرد شده به اساس خدمت به رقبای قبلی اتحاد شوروی و از طرف آنان به مسوولیت یک نهاد کوچک بین المللی منسوب و بعداٌ با تشکیل یک حزب سیاسی لیبرال دموکرات در روسیه دیگر رستم زمان نه بلکه بحیث یک فریب خورده زمان میگفت که: « من هرگز تصمیم به فروپاشی شوروی نداشته ام » که غرب هم او را در این ادعا یش همراهی میکرد ولی یکبار دیگر به طرح، تطبیق ، ادامه و انجام پلانهای وی باید تعمق و دقت نمود که چگونه این پلانها دقیق و سنجیده شده عملی گردید و جهان به سیاست و فعالیت های توسعه طلبانه غرب و بخصوص امریکا و انگلستان تسلیم داده شد. اساسات پنجگانه همزیستی مسالمت آمیز که در اساسنامه ملل متحد تسجیل یافته و یکی از سنگ پایه های حفظ صلح و ثبات بین المللی محسوب میگردید، دیگر به طاق نیسان گذاشته شد و دوره نفوذ و تسلط سیاسی و نظامی غرب و ناتو آغاز گردید.
این چهره که دیگر به مانند فرد تاریخ زده در تنهائی قرار دارد، همان طوریکه در سال ۱۹۸۵ با تمام توان و شهرت به مانند یک قهرمان فلم های هالیود روی صحنه آمد، مورد توجه قرار گرفت ولی در جامعه شوروی سابق به عنوان شخصی مورد نفرت قرار دارد؛ که دولت مقتدر و با وزنه در سیاست های بین المللی را به خاک سپرد و خاکش را به قدم های غرب پاشید ولی غرب فقط از او متشکر است که همه دنیا در کام شان به چرخیدن گرفت. گرباچف به مثل آنکه سیاست جهان را در یک چرخش فلم گونه تغیر داد، بخاطر سپاس از آن جشن سالگرد هشتادمین سالروز تولداش در ماه مارچ ۲۰۱۱ با شرکت دها هنر مندن مشهور جهان بخصوص سینمای هالیود ، مانند آرنولد شوارتزنیگر، سپایس گرلز و تعداد از کمیدین های مشهور در لندن برپا گردید.
ما در بخش های بعدی این مقاله با یک مکث گذرا از بحرانان و تغیرات سیاسی و اقتصادی در کشور های اروپای شرق، روی اثرات مستقیم پالیسی و پلان گرباچف در افغانستان به بحث ادامه خواهیم داد.
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۲۳۰۹
یک دید مقایسه وی بر مفاهیم صلح ، ثبات و امنیت بین المللی در سه دهه گذشته
گرباچف بحیث چهره عامل سقوط اتحاد شوروی و تسلط سیستم یک قطبی
(به ادامه گذشته )
بصیر دهزاد
نظر به تحلیل ها و نتیجه گیریها یکی از سه عامل / فکتور و یا هر سه عامل زیر در سقوط و فروپاشی اتحاد شوروی و سیستم سوسیالستی بیشترین نقش را میتواند داشته بوده باشد.
بعضی از تحلیلگران جامعه غرب پیرامون فروپاشی اتحاد شوروی و ختم سیستم سوسیالیستی معتقد برآن اند که این سیستم در رقابت اقتصادی با سیستم جهانی سرمایه داری ناتوان بود و جامعه شوروی نمیتوانست در سطح رشد صنعت و بکار گیری فرآورده های تخنیک مدرن عرصه های مختلف اقتصاد را رشد رهد.
دوم اینکه جنگ در افغانستان و مصارف گزاف مالی- نظامی اتحاد شوروی اعم در این جنگ و هم در رقابت های نظامی با ایالات متحده و پیمان نظامی ناتو اقتصاد شوروی را آسیب پذیر ساخت و بحیث یک عمل قطعی در فروپاشی اتحاد شوروی نقش داشت.
عامل یا فکتور سومی (سیاسی) نقش تعین کننده میخاییل گرباچف و روی دست گرفتن یک پلان کومپلکسی و در تبانی ، تشویق و پیشتیبانی جامعه غرب بوده است که در آن اهداف جهانی تفوق، تسلط بر سیاست های جیو پولیتیک و جیو استراتیژیک غرب مطرح بوده که باید بدون درد سر از موجودیت اتحاد شوروی ، پیمان وارسا و سیستم جهانی سوسیالستی در جهان پیاده میگردید. آنچه مایه پشیمانی !!! گرباچف و ادعای غربیها است، این بوده است که گویا گورباچوف در نهایت نمیخواسته است تا پیامد های پلان وی تا سرحد اضمحلال و سقوط هر سه فکتور " قدرت، رقابت و ثبات" یعنی اتحاد شوروی، پیمان وارسا و سیستم جهانی سوسیالستی بانجامد.
نویسنده در حالیکه دو فکتور اولی را بدون شک اثر گذار در اقتصاد آسیب پذیر اتحاد شوروی میداند، ولی فکتور سومی را بحیث عامل تعین کننده ، دقیقاٌ پلان شده و با یک آغاز و انجام میداند که در پیوند با فکتور های اولی و دومی در نهایت سقوط و فروپاشی اتحاد شوروی، پیمان وارسا و سیستم جهانی سوسیالستی را قطعی و غیر قابل برگشت ساخت.
برای مدلل ساختن این مساٌله ضرورت به یک بازنگری به قضایای بین سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۹۲ است تا با تداعی آنان در ذهن خواننده ، تثبیتی بر ادعای فوق باشد.
میخائیل گرباچف در ۱۱ مارچ ۱۹۸۵ بعد از درگذشت کنستانتین چرنینکو رهبری حزب کمونیست را بدست گرفت . گرباچف در زمان که آندروپوف (یکی از رهبران تندخو و قاطع درمقابله با اهداف سیاسی و نظامی ایالات متحده آمریکا و پیمان نظامی ناتو) ، منشی کمیته مرکزی حزب کمونیست و صدر هیات رییسه شورای عالی اتحاد شوروی بود ، در کمیته مرکزی حزب کمونیست در ماسکو جا داده شد. گرباچف بین سالهای ۱۹۸۵ و ۱۹۹۱ بحیث منشی عمومی حزب کمونست و بین سالهای ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱ بحیث رییس شورای عالی اتحاد شوروی ایفای وظیفه نمود. او تحصیل کرده دانشگاه دولتی ماسکو در رشته حقوق بوده و دارنده جایزه نوبل هم شناخته شد. وی در سال ۱۹۷۹ عضویت بیروی سیاسی آن حزب را کسب نمود.(۴. برگرفته و ترجمه از متن هالندی صفحه معلوماتی انترنتی ویکیپیدیا)
گرباچف در شرایط رشد سریع داده شد و بلاخره بر اریکه قدرت تکیه نمود که از یک جهتی اقتصاد اتحاد شوروی در تناسب با رشد اقتصاد جامعه لیبرال غرب در درجه پائین قرار داشت و از جهت دیگر در برابر مقابله نظامی مستقیم یعنی گروه های تند رو اسلامی در افغانستان در گیر جنگ چند ساله بود و آن در شرایط که تنظیم های اسلامی تحت اداره و رهبری دستگاه های استخباراتی پاکستان، عربستان سعودی ، مصر و ایران و حمایت بی سرحد مالی و تسلیحاتی و همچنان فرستادن صد ها متخصصین جنگی و تسلیحاتی کشور های غربی عمدتاٌ استخبارات نظامی آمریکا ، انگلستان و چین ، در مقابل نیرو های نظامی شوروی میجنگیدند. تنظیم های جهادی و حلقات سیاسی ضد دولت وقت افغانستان در این زمان بدون استثناٌ و تفاوت که در تمام عرصه های سیاسی- نظامی در دامن دول و دستگاه های استخباراتی فوق الذکر ایجاد شدند، شکل گرفتند و با تمام امکانات مالی و تسلیحاتی به نیرو های منظم جنگی مبدل شدند. این گروه ها در تاٌمین روابط وسیع ( جنگی و استخباراتی) یعنی اخذ و دادن معلومات های سری دولتی ، گرفتن کمک های مالی و تسلیحاتی از طریق دستگاه های استخباراتی کشور های فوق الذکر هیچکدام در یک استثناٌ و تفاوتی قرار نداشتند. ( این موضوع در یکی از بخش های بعدی وسیعاٌ مورد بحث قرار خواهد گرفت).
گرباچف قبل از آنکه بر اریکه قدرت تکیه زند و هنوز تحت رهبری چرنینکو در بیروی سیاسی حزب کمونست بود ، به یکی از فیگور های قوی سیاسی و حزبی تبارز نموده بود. وی در این زمان قویاٌ در جلب طرفداران خود در کمیته مرکزی تلاش مینمود وهمچنان افراد را که احتمالاٌ در آینده در رقابت و ضدیت با او قرار گیرند ، نشانی مینمود. گرباچف در اوج تپش های زیرزمینی اش بصورت غیر مترقبه و قبلاٌ غیر پیش بینی شده در ۱۵ دسامبر ۱۹۸۴ به انگستان سفر نمود و با مارگریت تاچر صدر اعظم وقت بریتانیا ( یکی از دوستان و حامیان پنو چت ، دیکتاتور خون آشام چیلی) دیدار نمود. همه دستگاه های اطلاعات جمعی غرب این سفر گرباچف را غیر منتظره و غیر مترقبه و بدون کدام توضیح و توجیه خواندند. در ۱۷ دسامبر ۱۹۸۴ مارگریت تاچر در مصاحبه اش با بی بی سی بیان نمود که وی علاقه زیاد به گرباچف پیدا نموده است و وی میتواند با او ( گرباچف) معاملات مشترک را انجام دهد.
(۵: برگرفته شده از سایت انترنتی مارگریت تاچر فوندیشن به زبان انگلیسی).
گرباچف در این سفراش به انگلستان گویی که همان کلاه شپوی ونستنون چرچل را بحیث روپوش و برای طرح و تطبیق پلان های روی دست داشته اش به عاریت گرفته بوده باشد.
گرباچف بعد از فوت یوری آندروپوف در فبروری ۱۹۸۴ دیگر در سدد تسلط سیطره قدرت و یگانه التراناتیف قدرت بعد از چرننینکو گردید ، کسی که یکی از سیمبولیک ترین رهبران شوروی سابق بوده است. گرباچف با استفاده از کرکتر ضعیف وی موضع خود را به حیث یک حاکم کودتا چی مستحکم نمود.
گرباچف بعد از آنکه در ۱۱ مارچ ۱۹۸۵ بحیث منشی عمومی حزب کمونیست اتحاد شوروی جابجا شد ، در طرح و عملی یک نفشه دقیقاٌ تنظیم شده آغاز نمود و کار های زیر را در چهار سال بعدی انجام داد:
۲ جولای ۱۹۸۵ شورادنازی را به عوض آندری گرومیکو بحیث وزیر خارجه و گرومیکو را بحیث شخصیت سمبولیک در سمت رئیس شورای عالی تعین نمود.
۱۵ اکتوبر ۱۹۸۵ سیاست تحت نام " شفافیت و بازسازی" را اعلان کرد.
۶ مارچ ۱۹۸۶ تصفیه بزرگ در دورن حزب و در کنگره 27 حزب کمونیست.
۳۰ می ۱۹۸۷ بر کناری مارشال سرگی ساکالوف وزیر دفاع بعد از نشست یک هواپیما در میدان سرخ و متعاقباٌ تصفیه بزرگ در قوای مسلح اتحاد شوروی.
۱۸ می ۱۹۸۸ آغاز برگشت عساکر اتحاد شوروی از افغانستان.
1 اکتوبر ۱۹۸۸ بر کناری آندری گرومیکو از مقام ریاست شورای عالی و جانشین شدن خودش در راٌس دولت اتحاد شوروی ، ولی با قدرت و اقتدار بیشتر. همچنان ادامه تصفیه در حزب کمونیست و دستگاه دولت.
1 دسامبر ۱۹۸۸ قانون اساسی جدید که حدود قدرت و صلاحیت های گرباچف را حتی از حد قانون اساسی دولت سوسیالستی قبلی هم بیشتر ساخت تا وی تحت نام و شعار های باز سازی و شفافیت همه دستگاه دولت و حزب کمونیست را بکام خود بچرخاند . این دو شعار بدون شک یک رو پوش بر یک دیکتاتوری سازمانداده شده و قبلاٌ تنظیم شده را بیان مینمود.
7 دسامبر ۱۹۸۸ گرباچف در بیانه اش در مقر ملل متحد بازگشت ۵۰۰۰۰۰ عسکر شوروی را از کشور های اروپای شرق اعلان نمود.
۲۶ مارچ ۱۹۸۹ در انتخابات برای کنگره حرب کمونیست 20 فیصد کادر های حزبی را به حساب تنقیص تصفیه نمود. و در ادامه آن در ۲۵ اپریل ۱۹۸۹ ، ۱۱۰ کادر رهبری را از کمیته مرکزی حزب از وظایف شان سبکدوش نمود.
۲۵ می ۱۹۸۹ کنگره حرب کمونیست با تعدیلات در قانون اساسی وی را به صفت رئیس دولت و با صلاحیت های بیشتر که در قانون اساسی قبلی وجود نداشت تعین نمود.
۱۹سپتامبر ۱۹۸۹ باز هم تصفیه و پاکسازی حزب از وجود مخالفین.
( ۶. برگرفته شده و ترجمه از متن هالندی ویبسایت ویکیپپدا)
با این تصفیه حزبی و صالاحیت های بی حد دیگر وی ، بدون درد سر از موجودیت مخالفین، آغاز به ادامه و تطبیق سیاست خارجی اش یعنی آغاز فروپاشی اتحاد شوروی و سیستم جهانی سوسیالستی نمود، فروپاشی یک سیستم که بعد از جنگ دوم جهانی به آبستن گرفت و در دهه های ۶۰ و ۷۰ شکل گرفت و به بخشی از سیستم اقتصادی، سیاسی و نظامی جهانی مبدل گردیده بود . در واقعیت امر بعد از ختم جنگ جهانی دوم همان طوریکه پلان مارشال اقتصاد کشور های اروپای غرب را از عمق بحران اقتصادی بیرون کشید، سیستم بلاک شرق نیز تحت پلان همکاری و بازسازی بین دهه های ۶۰، ۷۰ و ۸۰ به مدارج ترقی و انکشاف در چهارچوب تقسیم کار سیوسیالستی میان این کشور ها رسیده بودند.
گرباچف توانست در مجموع همان معامله را با غرب انجام دهد و به تطبیق همه جانبه پلان اش دست یابد که نه تنها سیستم را در هم پاشید بلکه هیچ الترناتیف که در همان مقطع جاگزین یک اقتصاد از هم پاشیده میتوانست میگردید ، را ارائه نکرد. با تسلط خلای قدرت، اقتصاد و سیاست در مجموع در قدم اول اتحاد شوروی به بحران بزرگ مواجه گردید در قدم دوم رکود آنی اقتصادی تمام کشور های بلاک شرق را فرا گرفت و در نهایت بحرانات اجتماعی را به وجود آورد که دیگر بحران قدرت و اعتماد بر سیستم زمینه قیام های اجتماعی را به وجود آورد.
گرباچف در همان احساسات « خون گرم » که امید به نجات و وعده های داده شده یعنی ورود سیل آسای ملیارد ها دالر از آمریکا و اروپای غرب داشت و خود را ناجی و قهرمان داستان تلقی میکرد، دریافت که از جانب غرب فقط بحیث " لته چرکین " مورد " استفاده یکبار" قرار گرفته و دیگر قابل دور انداختن « در بیرل کثافات » است. او که با غرور جهان را از زیر همان کلای شپوی « چرچیل گونه » اش میدید، فقط با ارسال مواد لوکس در بازار های روسیه به استقبال غرب قرار گرفت. در بحران سالهای ۱۹۸۹-۱۹۹۱ در مغازه های شوروی عمدتاٌ روسیه در هر جای لباس های شیک ، شامپاین و کونیاک فرانسوی و غیره لوازم لوکس اروپای غربی که چشم های مردم را خیره میکرد، با وفرت ولی با قیمت کمر شکن وجود داشتند در حالیکه مردم برای یک قرص نان، یک کیلو گوشت و یک لیتر لبنیات باید برای دو الی سه ساعت در لین استاده و به امید رسیدن نوبت میبود، ان ضرورت های اولیه که مردم شوروی قبلاٌ به حساب « کپیک و یا روبل » در عالم وفرت نعمات مادی عادت داشتند. .... ادامه دارد
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۵ـ ۱۳۰۹