درس های انتخابات گذشته رهگشای انتخابات آینده

عبدالو کیل کوچی  

ازهزاران سال تا بدین سو مردم شریف افغانستان ، اعم از ملیت های عزیز و برادر پشتون ، تاجیک ،هزاره ،ازبک ، ترکمن ، پشه یی ، بلوچی ، نورستانی ،اهل هنود ، قزلباش ... وغیره با پیوند های خونی ، جوشش های مردمی واحساسات باهمی در سرزمین واحد ومشترک افغانستان برادر وار زیست کرده اند .

ولی حوادث تاریخی ، عقب مانده گی سیاسی، فرهنگی و مداخلات بیرحمانه بیرونی اثرات منفی و دیرپا را در جامعه بجاگذاشت . بخصوص تحولات سیاسی دهه هشتاد خورشیدی  که با اختلافات قومی ، سمتی ، تعصبات مذهبی ومنطقه وی بشکل ملموسی همراه بود بنوعی  خودمختاری محلی ، تشدید جنگ های داخلی وانقسام قومی ومحورهای قدرت در مرکز ومحلات را بوجود آورد که کمتر از هوای پادشاهی نبود .

دراین میان بالانشینان ارگ در تبانی با عناصر خارجی به منظور تحکیم مواضع قدرت با گزینه گرایش های قومی وسرباز گیری از میان اقوام با استحکام قدرت ، خود محوری و روش های قبیله سالاری ، برخی از شرکای قدرت را در مرکز ومحلات به حاشیه راندند  که به نارضایتی مردم وآشفته گی های قومی و گرایش های پرشتاب سمتی در انتخابات اخیر ریاست جمهوری افغانستان بشکل آشکارا ظاهر گردید وبا پادرمیانی خارجی ها قدرت سیاسی مصلحتاً بین دوشریک نمایش انتخاباتی معامله و تقسیم شد و بخاطر سرپوش گذاری بر تقلب ، اسمش را «حکومت وحدت ملی » گذاشتند واین انتخابات درس های بزرگی را برای مردم ، خارجی ها ومحورهای قدرت بجا گذاشت  .

برای مردم ازینرو که غاصبان قدرت نتوانستند و یا ماهیتاُ نخواستند به وعده های انتخاباتی شان درتغیر اوضاع نامطلوب امنیتی و برای بهبود زنده گی مردم عمل کنند روی این اصل لازم است تا درآینده مردم باید با استفاده از درس های گذشته انتخاباتی و درایت کامل وهوشیاری لازم درانتخابات آینده در انتخاب رای خود مطابق به منافع عموم مردم مسوولانه عمل کنند وبه میزان خواست های برحق شان به سرنوشت حال و آینده خویش توجه جدی مبذول داشته وبا هرشکل معامله با رای وسرنوشت  شان مقابله کنند .

دررابطه به خارجی ها باید گفت جورآمد دومحور اساسی قدرت به وسیله جان کری امریکایی یادآور همان گفته هایی است که بیگانگان در مورد مردم افغانستان چندین دهه  قبل گفته بودند که رام کردن مردم این سرزمین آسان است ولی نگهداری شان مشکل ، اراییه این مثال بدان معناست که نگهداری وجه توافق ساختاری قدرت پس از انتخابات گذشته ریاست جمهوری در ظرف چند ماه اول و از همان آغاز درهم شکست .

پس از آن  بروز تنش های پسا انتخاباتی ، بین ارگ وسفیدار وقدرت های محلی در شمال کشور تا شرایط مخالفت و مقابله طرفین بهم دیگر تشدید یافت و منجر به تشکیل اپوزیسیون دولت گردید که موضعگری های اخیر بین مثلث ارگ نشینان از یکطرف وجنرال دوستم ،محقق وعطامحمد نورو دیگران یکبار دیگرجامعه را بسوی انقسام جدید اجتماعی وگرایشات تازه قومی وسیاسی کشانید که تشکلات جدید سیاسی و سمتی را در پی داشت .

بنابرآن درس انتخابات برای محور قدرت درمرکز همانا نتیجه گیری ازنمایشات  انتخاباتی گذشته با تلاش های مکیاولیستی غنی ــ عبدالله واستفاده از نیروهای محلی ، وبکار گیری وجوهات زبانی ،سمتی ، افسانه سازی های قومی ودادن تعهدات خدمت به مردم بالاخص بهره گیری وسیع و گسترده عبداله در حوزه های انتخاباتی منحیث کاندیداتور واحد در برابر غنی ، درسی بود برای قدرت انتخاباتی که تکرار مشابه آن شاید در چشم اندازانتخابات آینده ریاست جمهوری برنتابد. بنا برآن محور مرکزی قدرت بااستفاده از شرایط بدست آمده یعنی از موضعگیری های مختلف رجال باقی مانده در کادررهبری جمعیت وبخش های قدرتمند دولتی باجذب تعدادی ازاین مهره ها با اعطای کرسی های پوقانه یی در دولت وبه حاشیه راندن تعداد دیگری از قدرت وبه انزوا کشاندن برخی ها در داخل وخارج کشور در واقع نشاندهنده اقدامات پیشگیری کننده و پیش زمینه ایی برای بی حریف ساختن صحنه های انتخاباتی آینده که همچون درس بزرگی بجا مانده از انتخابات قبلی میتواند برای ایشان  باشد.

بگونه مثال رهبران جمعیت اسلامی ، صلاح الدین ربانی منحیث وزیر خارجه برحال دولت، درکنار آن ازعبداله گرفته تا امراله بطور مستقیم ویا غیرمستقیم همه دارای مواضع مشترک وآنسو تر آن از عطامحمد گرفته تا محمد محقق ودوستم منتقدان واپوزیسیون دولت   ، شرایطی را بوجود می آورد که دوامش برای قبیله سالاران ارگ وقوت های جانبی آن ،  یک چانس بزرگ انتخاباتی بعدی خواهد بود .

بنا برآن دوراز تصور نیست که ارگ اوضاع نیمه آشفته موجود را با دوگانگی سران اپوزیسیون و در رابطه به منتقدان شمال بخصوص عطامحمد نورشرایط را تا انتخابات آینده بطور کجدار ومریز نگهداشته تا از عدم امکانیت آنها به معرفی کاندیدای واحد در نمایشات انتخاباتی آینده مطمین گردند .

البته رقابت های سالم انتخاباتی با روحیه دموکراسی حق تمام شهروندان وکاندیدان انتخاباتی است که آنرا نفی نمی کنیم ولی بگذار بجای اختلافات تنش زا ، تجزیه شدن وپارچه شدن قوت های ملی ،همبسته گی ملی ومردمی نسج بگیرد وبا نیروی سراسری مشکل وطن را حل نموده وسرنوشت مردم را مشخص سازد .

ولی طوریکه معلوم است تنش ها ی سیاسی موجود با روند ناهمگون وسلیقه های گونه گون ومتفاوت درجریان است . به گونه مثال عطامحمد نور تصامیم مثلث ارگ وموضعگیری های عبداله را با عکس العمل های دندان شکنانه پاسخ میدهد ولی معلوم نیست که آیا این خط و نشان کشیدن ها ،واکنش ها وابراز عصبانیت ها راه را برای حل منازعه هموار خواهد ساخت زیرا جهانیان می بینند که این طرف برادرها با تهدید واخطاریه های قهرآمیز وبا عکس العمل های تمسخر آمیز دارند دربین هم درآویزند .

اما آنسوی موضوع ، با روش های قبیله سالاری برغم موجودیت اختلافات میانگروهی وتضادهای درونی وغیره اگر گلبدینی هست یا طالب ، اگربرخی حزبی بوده یا مجاهد ، اگر تندرو هستند یا کندرو ، سر از یک گریبان کشیده همه وهمه در پشتیبانی محور واحد و قدرت مطلوب خود منسجم گردیده بزرگترین اختلافات شان را در برابر منش زبانی کنار میگذارند .

باید گفت اگر وحدت های مردمی دربر گیرنده منافع عموم مردم وهمبسته گی تمام اقوام وملیت های افغانستان سمت وسوداده شود قابل تمجید بوده ومشتی واحد بر دهان دشمنان خارجی وتاریخی مردم افغانستان کوبیده خواهد شد .

بالعکس اگر گرایش های سمتی و ناسیونالیزم قومی برتری جویانه به جامعه سایه می افگند درآنصورت ضربه زدن به وحدت ملی کشور است. درین جا لازم به تذکر است  طرف های که ادعای پیشوایی قومی دارند به حال عموم مردم مظلوم و رنجدیده افغانستان فکرکنند و با توجه به تجارب ونتایج جنگ چهل ساله در افغانستان ، باید مواضع همبسته گی متحدانه و منافع ملی افغانستان را در نظر گرفته تا کشتی شکسته کشور به ساحل مقصود برسد .

مردم مظلوم افغانستان در امتداد جنگ چهل ساله به چشم سر دیدند که بم های صادر شده از خارج قبل از انفجار، هیچگاه اقوام وملیت ها را تشخیص نمی دهد، ودروقت انفجار  همه را یکسان بکام نیستی می کشاند . پس بیایید بجای خود را جازدن بنام نماینده قوم بی چاره وسربازگیری ازملت گروگان گرفته شده ، راه مردم را در پیش گرفته زیرا دولت ها می آیند ومی روند ولی ملت ها پابرجا خواهند بود .

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۸ـ ۰۴۰۱

۱۴جدی روز تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان

محمد ولی


یادی از آن لویه جرگه
برطبق موافقتنامه ترتیبات موقت در افغانستان ۱۸ ماه بعد از تاسیس حکومت موقت باید لویه جرگه غرض تصویب قانون اساسی دایر می شد. این لویه جرگه از ۱۴ دسامبر الی ۴ جنوری دایر گردید.

۴ روز اول کار لویه جرگه صرف بحث های پراگنده گردید. حفیظ منصور که خودش را نویسنده چندین جلد کتاب می گوید گفت اول نوع رژیم را تعین کنید بعد پیرامون مسوده قانون اساسی بحث نمایید ، او نمی دانست که قانون اساسی نوع رژیم را تعین می کند .معلوم بود سایر نماینده گان که جمعی از جنگسالاران بودند باید چه میگفتند ؟
هر گروهی طرح خودش را داشت وبر طبق درک وسلیقه ومیل خود مطرح میساخت .مردم ازترکیب انفرادی لویه جرگه در مطبوعات ابراز نارضایتی می کردند.
در جریان کار لویه جرگه خانم ملالی جویا پس از یک دهه استبدادخونین تنظیمی وطالبی خطاب به آنها کلماتی چون( زن ستیزان،جنایتکاران وجنگ افروزان) را بکار برده گفت کسانی در کار لویه جرگه آمده اند که لویه جرگه را معادل کفر وفحاشی میخواندند.این ها افغانسنان را محراق جنگ های ملی وبین المللی ساختند، این ها منفور ترین کسان در جامعه ما هستند که باید محاکمه ملی و بین المللی شوند،اگر مردم پا برهنه افعانستان این ها را ببخشد تاربخ آن ها را نمی بخشد .
انفجار این خشم گره خورده مردم چون پتکی بر دماغ آنانی که نخوت وغرور آدمکشی شانرا صدمه زده بود حواله شد و با شعار های مرگ بر کمونیستها ونعره های تکبیر از جا برخاسته بسوی محل خطابه هجوم بردند . عبدالرسول سیاف عقب تربیون رفته گفت:« مجاهدین از بریق شمشیر شان سوپر پاور شوروی راکه جهان از آن میلرزید از پا درآوردند. ریس مجلس مجددی از خانم ملالی جویا مانند انکیزاسیون قرون وسطی خواست تا از مجاهدین عفو بخواهد بوی گفت مجاهدین را « تور» می دهی ،عفو هم نمی خواهی ، بسیارادم بدهستی اگر بار دیگرچنین سخنانی از تو شنیده شود باز خواهد دیدی که ترا چه خواهیم کرد.اوامرنمود تا افراد امنیت از تالار خارج اش سازند. ساعت سه شب عده ای از نماینده گان جهادی به رهایش گاه وکلای زن رفته با کشیدن نعره های الله اکبر وتوهین برزنان به وکلای زن دشنام می دادند.
در کار لویه جرگه که با بی کفایتی اداره می شد هر روز مشاجرات بود وبحث های فاقد ارزش حقوقی راه می افتید .مقام ریاست جمهوری ،هیات اداری لویه جرگه وسفارت امربکا همه معطوف به این بودند تا بهر شکلی شود همان مسوده قانون اساسی به تصویب برسد برای ابن کار تدابیر مختلف رویدست می گرفتند.چون بحث پیرامون مسوده در اجلاس می توانست خلاف این مراجع باشد وکالا به ده کمسیون ۵۰ نفری تقسیم شدند تا نماینده گان از طریق این کمسیون ها نظریات شان رابه مجلس ارایه نمایند. نظریات اکثرآ پیرامون نظام ریاستی و پارلمانی ،نام افغانسنان بحیث جمهوری اسلامی،صلاحیت های رییس جمهور،مساله تابعیت های دو گانه وزرا، ذکر کلمه دموکراسی در قانون اساسی، سرود ملی وزبان های مربوط به آن وغیره جریان داشت.
با ختم کار کمیسیون ها نظریات به کمیته تفاهم سپرده شد و روزهای زیادی را در برگرفت تا نطریات جمع بندی شده به اجلاس عمومی ارایه گردد با ارایه این جمع بندی جلسه را تشنج فراگرفت عصبانیت ها و اعتراضات بالا شد زیرا نظریات کمیسیون ها تحریف شده بود.شیخ اصف محسنی رییس یکی از کمسیون ها گفت در جلسات کمیسیون ها نطریاتی ارایه شده بود حالا چیز دیگری به مجلس ارایه شده است نسبت این تشنج به رییس مجلس طرح دیگری داده شد وی گفت هر کس نظری دارد آنرا تحریری به هیات اداری بسپارد به شرط آن که ۱۵۰ نفر در پای ان امضا گذاشته باشد . بار دیگراز حق ابراز نطر یک نماینده جلوگیری شد.عده ای از وکلا نسبت عدم در نظرگرفتن نظریات و ارایه آنها به مجلس برسم احتجاج کار اجلاس عمومی را ترک کردند . نسبت این تشنج نیرنگ دیگری به کار گرفته شده هیات اداری اعلان کرد تا از بحث دراجلاس عمومی صرفنظر شود. فورمه های توزیع گردید که در آن علاوه برماده اصلی مسوده ماده پیشنها دی تعدیل شده نیز جا داشت و نماینده باید در مقابل آن علامت می گذاشت.
وکلا به تصویب عاجل مواد قانون ترغیب و باری تهدید می شدند.فاروق وردک منشی دارالانشای کمیسیون طرح مسوده قانون اساسی وکلا را به خاطر ابرازنظر و سخنرانی پیرامون مسوده تهدید به قطع اعاشه کر ده گفت هر روز ۵۰ هزار دالر امریکایی صرف مصارف وکلا می شود اگر بحث ها ادامه یابد مراجع تمویل این پول راقطع کرده وکلا را رخصت خواهد کرد.
در عقب گرداننده گان ظاهری اجلاس یعنی هیات ریسه و رییس مجلس، زلمی خلیل زاد سفیر امریکا وتیم کاری اش قرار داشت که همه اموررا اداره می کرد این مساله تاحدی مشهود بود که یادداشتها و نامنویس های افراد برای ریاست مجلس بزبان انگلیسی می آمد و مجددی گفت دیگر این اسناد را بزبان فارسی به ما بیاورید.
در کارمجلس دیکتاتوری حکمفرما بود به کسی حق سخنرانی داده نمی شد ریس مجلس می گفت مکروفونش را خاموش کنید  چیغ میزد اگر من رییس مجلس هستم به تو موقع نمی دهم وازین قبیل تهدید ها.او گفت شما وکلا مرا بحیث رییس مجلس انتخاب کردید حالا من اولی الا امر شما هستم اطاعت عام وتام شما ازمن به حکم شریعت اسلامی بر شما واجب است. نیرنگ ها وتاکتیک های تخنیکی در کار لویه جرگه تا دیکتاتوری مذهبی ولی الامر بودن همه باعث شد تا آنچه سفارت امریکا می خواست مورد تصویب قرارگیرد.روزنامه هرالد تربیون به تاریخ هشتم جنوری۲۰۰۴  ترسایی نوشت : قانون اساسی افغانستان به تصویب رسید در حالی که در کار لویه جرگه رشوت، تطمیع، تکفیر،تهدید به ترور، پول و وعده ها وجود داشت، قدرتمندان دولتی اعمال نفوذ میکردند و زورمندان زورگویی می نمودند. به نوشته روز نامه در کار لویه جرگه کسانی هم شرکت داشتند که نامهای شان در مراجع حمایت از حقوق بشردر لیست جنایتکاران جنگی ثبت است. در همین تاریخ سازمان نظارت بر حقوق بشر از جریان کار لویه جرگه انتقاد کرده گفت که این قانون اساسی قادر به دفاع از حقوق بشر در افغانستان نمی باشد.
بر خلاف همه معیارهای قبول شده طرزالعمل کار لویه جرگه از بالا دیکته شده بر اساس فرمان رییس جمهور امر شده بود تا نماینده گان بر طبق آن کار لویه جرگه را پیش ببرند در حالیکه طبق تعاملات دیمو کراسی باید وکلا طرز کار وسناریوی جرگه رابه تصویب میرساندند .دسایس وممانعت ها از بحث پیرامون مواد قانون اساسی و جلوگیری از مطرح نمودن آن به اجلاس عمومی نقض دموکراسی بود.
در کمیسیوونی که سیاف ریاست آنرا به عهده داشت در باره کلمه  دموکراسی و تطابق آن با اسلام بحث های زیادی بعمل آمد بالاخره از سیاف پرسیدند تا نطر خود را را ابراز کند او گفت دهانم بسته است چیزی گفته نمیتوانم وگرنه می گفتم که ما دو میلیون کشته بخاطر اسلام دادیم نه دموکراسی. بعد ها را دیو صدای امریکا افشا کردکه زلمی خلیل زاد برهان الدین ربانی و سیاف را تهدید کرده بودکه اگر بر نظریات شان پا فشاری کنند بحیث مجرمان جنگی محاکمه خواهند شد.
اعمال نفوذ بر وکلا مشهود بود آنها هر شب مصروف دعوت های پر مصرف و وعده های مختلف ساخته می شدند.
بالاخره این قانون اساسی با نیرنگ وهیله رشوت و تطمیع تهدید وتکفیر به تاریخ ۱۴ جدی برابر با ۴ جنوری ۲۰۰۴ ترسایی به تصویب رسید.اما تصویبآن به اکثریت ارای اعضای لویه جرگه با پرسش ها مواجه است. زیرا نماینده گان مربوط به جمعیت اسلامی وهوا داران شان تعداد خود را در لویه جرگه ۲۶۰ نفر وانمودکرده گفتند از دا دن رای به قانون اساسی خود دا ری و اجلاس را بایکوت کردند . بدین ترتیب از جمله ۵۰۲ وکیل لویه جرگه ۲۴۲ نماینده ابراز رای کرده اند که در اقلیت می باشند.اما صفیه صدیقی سخن گوی لویه جرگه این ادعا را رد کرده گفت وی آخرین نفری بود که در مورد رای داد و نام اش در لست رای دهنده گان شماره ۲۷۵ بود یعنی اکثریت کوچک ۲۷۵ نفری قانون اساسی را تصویب نمود.
توشیح قانون اساسی ۲۴ روز بعد ا ز تصویب لویه جرگه صورت گرفت ولی معلوم شد که غبن بزرگی در زمینه صورت گرفته شایع گردید ۱۵ مورد در قانون اساسی بعد  از لویه جرگه دستکاری شده وخلاف رای نماینده گان توشیح گردید. گویا اساس تقلب ،جعل و فریب از پروسیجر تصویب و توشیح قانون اساسی در کشور پایه گذاری شد. آرای لویه جرگه پامال شد و دموکراسی تقلبی سرنوشت کشور را تا سرحد وضع موجو د به آشفته حالی کشانید.

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۸ـ ۰۴۰۱

 منازعه اسراییلی ها و فلسطینی بالای اورشلیم

 

علی رستمی


در جریان جنگ اول جهانی ارتش عثمانی ها، توسط انگلیس ها واسترالیایی ها درشهر اورشلیم در 9 دسامبر1917، شکست خورد و شهربه تصرف آنها درآمد. دراین شهر بعد از یکصد سال واندی به حاکمیت بیش از1200 ساله مسلمانان بر اورشلیم پایان داد.؛ حاکمیتی که  درجریان جنگ های صلیبی آغاز یافته بود. همچنان با شکل گیری جنبش صهیونیستی درسال 1897 وبیانیه بالفور در1917 ترسایی جامعه ملل قیمومت کشور فلسطین را به بریتانیا  واگذار کرد. براین اساس انگلیس ها بعد ازختم جنگ دوم جهانی درسال 1947 سرزمین فلسطین را به سازمان ملل واگذار نمود.سرانجام در 19 می 1948  بن گوریان رهبر صهیونیست های جهان، بدون احترام به قطعنامه های ملل متحد ، تشکیل یک دولت موقت را برای کشوراسرائیل اعلام کرد ، وملل متحد به اثر ناتوانی نتوانست که جلو این اقدام را بگیرد وهیچ اقدام از جانبآن صورت  نگرفت. در16 می 1948 ایالت متحده  و روسیه بر علاوه اعتراض های فلسطین ها وعده یی جهان غرب تشکیل دولت موقت بن گوریان را به رسمیت شناختند بعداز آن، این رویداد آغازگر نزاع های سیاسی وجنگ های خونین  میان مسلمانان ویهودیان در اورشلیم  گردید، که تا به حال ادامه دارد.

قدامت و قدسیت اورشلیم برای یهودیان ومسلمانان
شهر اورشلیم راحضرت داوود« ع » 1000 سال پیش ازمیلاد  پایتخت  حکومت خود قرار داد، بعد از وی حضرت سلیمان پسر او اولین معبد شهر را ساخت؛ حدود 400  سال بعد  این شهر با معبد یکجا ویران کردیده و یهودیان پراگنده شدند. سپس درزمان داریوش دوم پادشاه فارس در 538 قبل از میلاد به یهودیان اجازه داده شد تا دوباره به اورشلیم بیایند و معبد خود را بازسازی کنند.  بازهم بعداز 70 سال توسط امپراطوررم تیتوس دوم، معبد تخریب گردید. ازبقایای آن معبد دیوار ندبه که درغرب اورشلیم قرار دارد باقی مانده، که مورد احترام وستایش پیروان قوم بنی اسراییل میباشد.
اورشلیم برای مسیحیان مقدس است چون عیسی در اینجا تولد ومسیحیت را به جهان معرفی نموده است ، او در این جا به صلیب کشیده شده و به خاک سپرده و بالاخره زنده شده و به آسمان نزد خداوند برده شده است.
اورشلیم برای مسلمانان مقدس است، چون حضرت محمد (ص ) با اسپ بالدارخود باسفر شبانه از مکه به اورشلیم تشریف آورده ، و از انجا به  معراج  نزد خداوند مشرف شده است.حضرت محمد در اینجا اولین بارسجده بسوی خداوند کرده و دراولین سال های پیدایش اسلام، مسلمانان به طرف اورشلیم نماز می خواندند. سپس درسال624  پیامبر اسلام کعبه را نظر به خواهش قوم قریش ،قبله مسلمانان مسما نمود.
حکومت اسراییل مدعی است که اورشلیم پایتخت قوم یهود و مدت 70 سال است که پایتخت اسراییل است. ازنظر آنان رییس جمهور ترامپ در واقع یک حقانیت تاریخی را به ر سمیت شناخته است. در عمل این شهر در تاریخ بین حاکمیت یهودیان و مسلمانان دست بدست گشته است.
اورشلیم درگذشته های تاریخی پایتحت اسراییل نبود، بلکه مانند سایر شهرک های قوم یهود بوده ،   آنرا انگلیس های درزمان اشغال خود ، مرکز رهبری اداری ونظامی خود ساخته بودند؛ و قرن ها پایتخت نبود، و یک شهرک بوده است. برای مهاجرین  یهودی  تا جنگ جهانی دوم که درفلسطین می آمدند، اورشلیم برای آنها ارزش امروزی را نداشت ، برعکس آنها به داد وستد وکشاورزی اهمیت میدادند ،تا برای هدف نهایی  که تشکیل یک کشور مستقل  بود،نایل شوند.

عده یی از رهبران صهیونیستی دراوایل به زنده گی دراین شهر علاقمند نبودند. چنانکه تیودور هرسل موسس صهیونیسم سیاسی ، در 1898 درسفر خود به اورشلیم می نویسد:«  من نمی خواهم با حسن نیت بیاد توباشم، شهردست خورده ، بعداز 2000 سال مردم ستیزی، عدم تحمل، وکثافت که کوچه های آان بوی گند می دهند.»   هرزل ازجمله رهبران صهیونیست ترجیع می داد، تا پایتخت دولت یهودیان در شهر « کارمل برک » در شهر حیفا باشد. همچنان دیوید بن گوریان بنیاد گذار دولت اسراییل آرزو داشت تا دهکده «  کورنوب در صحرای نگته » پایتخت اسراییل شود.

اما جریان جنگ برضداشغالگران صهیونیستی ، میان فلسطین ها واسراییل در1967 که بنام جنگ شش روزه مشهوراست ، سرنوشت این شهر را  رقم زد؛که اسراییلی ها شرق اورشلیم را اشغال کردند و رویای دوصد ساله شان با رسیدن د رمقابل دیوار مقدس « ندبه » به واقعیت پیوست و به دعا پرداختند . بر این اساس معبد کوهی « تمپلبرگ » برای اجرای مناسک دینی به یهودیان واگذار گردید.وشرق فلسطین به اداره اردن  تعلق گرفت .
به این روبعد ازتقسیم فلسطین در 1947 سازمان ملل، مصمم شد که اورشلیم با مدیریت بین المللی اداره شود. کشورهای عرب این طرح سامان ملل را رد کردند. در دوران جنگ استقلال طلبانه خود، اسراییل شهر را تقسیم کرد. اسراییل قسمت غرب و اردن قسمت شرق و بخش قدیمی اورشلیم را اشغال کردند. اعراب تلاش می کردند جمعیت یهودی را از منطقه یهودی نشین شهر خارج کنند و مانع دسترسی آنان به دیوار ندبه شوند.
 اورشلیم مطابق قانون « کنست »  در1980جزو تمامیت ارضی اسراییل وپایتخت آن اعلام شد.اما سازمان ملل متحد آنرا مطابق قطعنامه 478 خود غیرقانونی اعلام کرد.با درنظرداشت این عمل شهر اورشلیم ویا بیت المقدس بین فلسطین ها واسراییل باعث مناقشه وارد مذاکرات صلح میان اسراییل و فلسطین گردید.

درسال 1988 اردن ازادعای خود مبنی بر شرق اورشلیم منصرف شده  اما فلسطینی ها ،بخش فلسطین اورشلیم را پایتخت خویش اعلام کردند.این منازعه که اسراییل اورشلیم را حق تاریخی ومذهبی خود دانسته وفلسطینی ها هم شرق فلسطین را پایتخت خویش خواستار هستند، به پایان نرسیده است!
با شکل گیری  حوادث فوق سرنوشت اعراب شرق اورشلیم که امروز35 فیصد جمعیت تمام اورشلیم را رقم میزند از حقوق مساوی شهروندی با سایر اشغالگران اسرائیلی ندارند. تنها طبق قوانین  1952 ورود به کشور اسراییل که  آنان نسل ها در آنجا زنده گی می کنند «  ساکنان مجاز» محسوب می شوند. 
آنان تنهااجازه اقامت  وحق کاردر اورشلیم را دارند، و دارای یک پاسپورت میباشند، وبه اجازه مقام های دولتی اجازه خروح را دارند و در « کنست » ها حق اشتراک  و رای را ندارند.
 مدارک متذکره باید هرسال تمدید شود، ودرغیرآن اجازه اقامت را ندارند ودرضمن باید اسناد و مدارک درمورد اعاشه واباته خانواده گی از جمله پرداخت کرایه خانه ،برق ومالیات را به اداره بنام« ارونا » بسپارند؛درغیر آن به محکمه معرفی میشوند.
به علاوه هر کسی بیش 7 سال در اورشلیم شرقی زنده گی نکرده باشد، اجازه اقامت و پاسپورت او باطل می شود. بدین گونه کسانی که فاقد تابعیت شوند، در کشور خود خارجی محسوب می شوند.

  سازمان ملل متحد چنین امده است : OCHA نظر به گزارش دفتر 

«  در 1967 درحدود  140000 فلسطینی ساکن اورشلیم مجوز اقامت دایم را در اورشلیم از دست داده اند.همسایه های یهودی اینها چنین مشکلی ندارند. بیش 200000 اسراییلی مهاجر در شهرک هایی که غیرقانونی ساخته شده در میان حدود2700000 فلسطینی در شرق اورشلیم اقامت کرده اند. دولت اسراییل هم مهاجرین را کمک مالی می کند تا خانه های اعراب را خریداری کنند. هدف تغییر ساختار جمعیت اورشلیم و بالا بردن ساکنان یهودی در شرق اورشلیم تا حد اکثریت جمعیت این قسمت است تا با خانه های مهاجرین یهودی حلقه ای بین اورشلیم و نوار غربی کشیده شود. این هدفی است که اسراییل در صدد ایجاد آن است. »

بعد ازآنکه این منازعه آغاز شد دولت اسراییل با میانجی گری امریکا وملل متحد مجبور شد ،تا با فلسطینی ها برای عقد  قرارداد صلح وتشکیل دولت مستقل فلسطین وارد مذاکره شود ،اما دولت اسراییل برعلاوه اتخاذ تصامیم  قرارداد صلح در ژنیو واسلو  با میانجی گری امریکا وملل متحد ، برای تشکیل دولت مستقل فلسطین درپهلوی اسراییل، صادقانه عمل نکرده ، شوربختانه همه توطیه ودسیسه  برای فریب  اذهان مردم جهان بوده است. چنانچه اعلامیه اخیر دونالد ترامپ رییس جمهور امریکا مبنی بر اعلام فیصله تاریخی سال 1995 سنایی امریکا درمورد شناخت اورشلیم به حیث پایتخت اسراییل که ازدید جهانیان پنهان شده بود، دال براین امر می باشد. این اقدام جنجال برانگیزترامپ که احساسات تمام کشورهای اسلامی وجهان را درقبال داشت، برای تشنج بیشتر اوضاع نظامی درشرق میانه وتحریک ایران وحزب الله لبنان  برای اقدام های نظامی علیه اسراییل میباشد. تا به این بهانه  جنگ مدهشی تباه کننده میان اسراییل وهم پیمانان منطقه وی اش با پشتبانی امریکا برای ازبین بردن دولت اسلامی ایران وحزب الله لبنان آغازگردد. از جانب دیگر این اعلامیه روی دیگری صفحه کاغذرا افشا کرد، که اسراییل وامریکا هیچ زمانی حاضر نبوده ونمی باشند تا یک دولت مستقل فلسطین درکنار اسراییل بوجود بیاید ،همه نیرنگ ، دروغ وشعبده بازی های سیاسی  برای فریب دادن خلق جهان میباشد.

چنانکه امروز ترامپ وسایر نخبه گان سیاسی امریکا چنین سیاست های دوگانه و فریبکارانه را درقبال افغانستان، مبنی بر وارد آوردن فشاربالای پاکستان غرض قطع  کمک های نظامی  با تروریستان گروهی طالبان، حقانی ،القاعده وداعش  انجام میدهد،. از یک سو دولت پاکستان را تهدید شفاعی میکنند،تا همکاری خودرا باگروه های متذکره قطع نماید، واز سوی دیگر کمک های مالی 700 میلیون دالری را برایش  فرمان صادر می نماید. این سیاست یک بام و دوهوا تا کجا پیش خواهد رفت ؟

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۱۹۱۲ 

دیدگاه دیگران :

نزاع فلسطینی ـ امریکایی

 

یکی از اقداماتی که می‌ توان انجام داد انحلال دولت خودگردان در چنین شرایطی است؛ به ‌ویژه اگر انتفاضه بالابگیرد. همراه آن کشورهای عرب نیز می ‌توانند « طرح صلح عربی » که ١٥ سال است خاک می ‌خورد و اسراییل هیچ توجهی به آن نکرد، را  پس بگیرند. کشورهای عرب همچنین می‌ توانند سطح روابط دیپلوماتیک خود را با اسراییل کاهش دهند. به بیان دیگر با تشدید انتفاضه و تداوم آن، کشورها‌ نیز باید در دستاوردهای خود از روند صلح تجدید نظر کنند.

 

منبع: الاهـرام

گویی این سال ١٧ قرن جدید تا همان بلاها و مصیبت‌های قرن بیستم را بر سر فلسطینی‌ ها، اعراب و مسلمانان نیاورد، قصد رفتن ندارد. همان ‌طور که صد سال پیش  (١٩١٧) وعده بالفور تصویب شد تا سرزمین فلسطین را به یهودیان ببخشد، حالا هم دونالد ترامپ بیت‌ المقدس را به عنوان پایتخت دولت آنها اعلام می ‌کند. با گذشت  صد سال هنوز یهودیان به آرزوی دیرین خود نرسیده ‌‌اند و در روزهای گذشته یک بار دیگر دیدیم که تمام جهانیان با شناسایی بیت‌المقدس به پایتختی اسراییل مخالف بودند. ترامپ برای تکمیل پروژه قدیمی صهیونیست‌ها بود که « بالفور ٢» را کلید زد تا رضایت دوستش بنیامین نتانیاهو را به دست آورد اما به انزوای کشورش در جهان ختم شد که یک نمونه‌ اش را چند روز پیش در شورای امنیت دیدیم. پس از حوادث ١١ سپتامبر ٢٠٠١ترسایی امریکایی‌ها از خود پرسیدند چرا جهانیان از ما نفرت دارند؟ بعد بعضی سعی کردند با بهانه‌هایی مثل این که ماهیت تمدن اسلامی چنین و چنان است یا جنگ تمدن‌ها به این سوال پاسخ دهند؛ حال آنکه نفرت ملت‌ های جهان از امریکا به دلیل سیاست‌های این کشور در منطقه  و در مرکز آن سیاست‌های این کشور نسبت به مساله فلسطین و جانبداری بی‌پروا از اسراییل بود. حتا اگر امروز یک نظرسنجی صورت بگیرد، معلوم خواهد شد که این میزان نفرت نسبت به امریکا نه‌ تنها کم نشده که بیش تر هم شده است. موضع امریکایی‌ها نسبت به مساله قدس تفاوت چندانی با موضع امریکایی‌ها پیش از حمله به عراق در سال ٢٠٠٣ ترسایی ندارد.  بی‌توجهی به مشروعیت بین‌المللی و مخالفت با اصول اخلاقی و قانونی سبک کار رییس‌ جمهور کنونی امریکاست. این خطری است که نه‌ تنها مساله فلسطین که کل کشورهای عرب را تهدید می ‌کند. برای مقابله با تصمیم ترامپ به نظر می‌رسد در درجه اول باید آن را از محتوا خالی کرد. یعنی باید به اصل موضوع بازگشت؛ اصل موضوع در اینجا همان بیت المقدس است. شهری که اسراییل سال‌هاست آن را اشغال کرده و می‌ کوشد با یهودی ‌سازی هویت آن را عوض کند. حوادث این چند روز نشان داد که فلسطینی‌ها می ‌روند تا انتفاضه جدیدی را شبیه به همان انتفاضه سنگ برپا کنند. تصمیم ترامپ هرچه بود یک تصمیم امریکایی بود. بنابراین کوشش برای اینکه ترامپ از این تصمیم برگردد، كوشش بی هوده‌ای است.با این حال باید خیلی مراقب بود که نزاع فلسطینی ـ اسراییلی به نزاع فلسطینی ـ امریکایی تبدیل نشود. بهترین نتیجه برای اسراییل این است که اعراب در چنین دامی بیفتند. جهت‌گیری مبارزه به سمت امریکا به معنای پیچیده‌ ترشدن این نزاع و گم‌ کردن راه اصلی است. یکی از اقداماتی که می‌ توان انجام داد انحلال دولت خودگردان در چنین شرایطی است؛ به ‌ویژه اگر انتفاضه بالا بگیرد. همراه آن کشورهای عرب نیز می ‌توانند « طرح صلح عربی» را که ١٥ سال است خاک می ‌خورد و اسراییل هیچ توجهی به آن نکرد، پس بگیرند. کشورهای عرب همچنین می‌ توانند سطح روابط دیپلوماتیک خود را با اسراییل کاهش دهند. به بیان دیگر با تشدید انتفاضه و تداوم آن، کشورها‌ نیز باید در دستاوردهای خود از روند صلح تجدید نظر کنند. هنگامی که سال ١٩٩٧ ترسایی اسراییل اقدام به ترور خالد مشعل در اردن کرد، عمان تهدید كرد توافق‌نامه صلح با اسراییل را لغو می‌ كند. نبردی که با تصمیم ترامپ شروع شد، به این زودی خاتمه نخواهد یافت. با این حال هر نبردی نیاز به یک استراتیژی تکمیلی دارد تا بتوان برای مدتی طولانی همه امکانات فلسطینی و عربی را در یک جهت ساماندهی کرد. باید از برخوردهای احساسی و شورانگیز که صد سال است فقط برای فلسطین هزینه‌ بر بوده، پرهیز کرد. هدف کاملا روشن است. حفظ نام شهری که هزاران سال است بیت المقدس نامیده می‌ شود نه اورشلیم. مقابله با طرحی که می‌ خواهد بیت‌المقدس را به اورشلیم تبدیل کند، هدف روشن و مشخصی است. اما این هدف بدون یک انتفاضه فلسطینی که با یک ‌سلسله اعمال سیاسی و دیپلوماتیک همراه باشد، تحقق نخواهد یافت. به هرحال، قدسی که همه فلسطینی‌ها از هر گروه و سازمانی را حول محور خود جمع می ‌کند، می ‌تواند به عاملی برای گردآمدن اعراب و کشورهای مسلمان نیز تبدیل شود؛ حتا کشورهایی که برای یک روز هم سنگی به طرف اسراییل پرتاب نکرده و درعوض رابطه‌ ای رایگان با آن داشته‌‌ اند.

بامداد ـ دیدگاه ـ ۶/ ۱۷ـ ۳۱۱۲

حقوق بشر و مفاهیم هویت، زبان و اتنیک در افغانستان

بصیر دهزاد

۱۰ دسامبر روز تجلیل از روز جهانی حقوق بشر و بزرگداشت از اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوب ۱۹۴۸ سازمان ملل متحد است.

در صبحگاهان آرام امروز یکشنبه که برف می بارید، چشمانم بر دانه های برف خیره بود که رقصیده وچرخیده  بسوی زمین می آمدند  و ورود روزهای سرد زمستان را هوشدار میدادند. سکوت در روح و روان مرا یکبار دیگربه روز های خوش جوانی و گذشته های آرام آن دوران  برد و حوس و حسرت آن روز های آرام و بدون جنگ در شهری که در آن زاده شدم ، به جوانی رسیدم ، در وجودم زنده شدند. ولی جنگ لعنتی که قریب به ۲۰ سال زنده گی ام به به انبوه محرومیت ها گذشت و  در یک لحظه خاطرات  بد و خونین آن در ذهنم یکبار دیگر تداعی گردید  که در آنروز ها شهرکابل  با باران راکت های کور سکر، بم گذاری ها در محلات مزذحم شهر و اصابت راکت درمارکیت ها ، و هم زمانی جنگ های وحشناک کابل و اکنون حملات وحشیان با بم های انتحاری که چگونه حق زنده گی هم وطنان ما از آنها گرفته می شد و هنور این حق با بی رحمانه ترین شیوه های که در تاریخ بشر تکرار نگریده اند ، تلف می گردد و اتلاف آنرا هنوز پایانی نیست.

واژه های حق زنده گی ، حق آزادی و حق و امنیت شخصی سه مفاهیم برجسته و اساسی  اند که  در سرخط اعلامیه جهانی حقوق بشر تذکر یافته اند. اگر اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوب ۱۹۴۸ ملل متحد را به تحلیل گیریم چند مفهوم دیگری اند که این سه واژه یا مفاهیم اصلی را تکمیل و آنها را در فرعیات به توضیح میگیرند. این مفاهیم عبارت اند از حق یکسان بحیث اساس آزادی، عدالت و صلح که در تقابل با تحقیرحقوق، ترس و ارعاب و اعمال وحشیانه قرار میگرند.

اساس عدالت مربوط می شود به حمایت مفاهیم بالا  بر مبنای اجراٌ یا تطبیق بدون استثنای و یک سان قانون بالای افراد اجتماع. تطبیق بلاانحراف همه مفاهیم بالا مربوط می شوند به تعلیم و تربیت اجتماع مبنی بر رعایت، احترام این حقوق و آزادی ها.

وقتی من متن اعلامیه جهانی حقوق بشر را یکبار دیگر از نظر گذشتاندم، همین خلاصه را از آن برداشت نمودم و اکنون با شما خواننده گرامی پیشکش نمودم.

من درگذشته ها مقالات را پیرامون حقوق بشر و روز جهانی حقوق بشر نوشته و به نشر رسانیده ام ولی امروز می خواهم جراات نمایم که این حقوق را در یک بیان ساده با مفاهیم حق داشتن هویت، زبان ، مذهب و فرهنگ و دیگر داشته های پرارزش اجتماعی در کشور با کثرت قوم ها، زبان ها و سایر ارزش های کلتوری و فرهنگی ارتباط داده روی آن مکثی نمایم.

در این سالهای اخیر دیگر زیاد گفته شده است که حقوق بشر در کشور با شدید ترین شیوه آن پایمال و تلف میگردد و عمداٌ ، گستاخانه و با پرروئی مورد تمسخر قرار داده میشوند. در شرایط موجود ممکن صد ها نهاد، حلقه و سازمان های سیاسی و اجتماعی اند که گویی بالای صندوق ایستاده و اعلام موجودیت نموده اند که در این صندوق همین حقوق بشر قفل شده است و مانند صندوق سحر و جادو برخ دیگران کشیده می شود و از برگشت آن در آینده ها به جامعه افغانستان بشارت داده می شود. بیگانه از واقعیت نیست که متاٌسفانه موجودیت صدها نهاد و شعارهای حقوق بشر بالای شانه های مردم مظلوم گرانگی می کند و ملت از آنها « می غمد». عکس العمل های رسمی و سمبولیک نهادهای حقوق بشر در برابر خشن ترین حوادث ضد بشری و نقض حقوق بشر برای جامعه افغانی ما دیگرخسته کننده به نظر می خورند.

اصل موضوع تحریر این مقاله در آن است که ما  برای خود و به خاطر خود و بالای خود چگونه میتوانیم در پذیرش ، رعایت و احترام و مفاهیم حقوق بشردرملت واحد خود و جامعه با کثرت قوم، مذهب، زبان و کلتور ادای مسوولیت ملی و وطنی نماییم و همچنان تعلیم و تربیت آنرا جز کرکتر اجتماعی خویش قرار دهیم.

قوم:

افغانستان کشوریست با کثرت قومی. هر قومی در این کشورحق زنده گی دارد. تاریخ آن ،از موجودیت تا انکشاف و تکامل آن به حیث یک کتله بزرگ و در یک خطه معین ، یک واقعیت انکارناپذیرجامعه افغانی ماست. ایجاد سرحدات نتیجه اهداف سیاسی غیر مشروع شاهان قدرت و توسعه طلب بوده که قوم ها را در مقطع های مختلف تاریخی از هم جدا ساخته اند. در نتیجه جدایی این اقوام هر کدام با روان اجتماعی همان کشور خویش را وفق داده و دیگر مردمان دو کشور با خصوصیان روان اجتماعی متفاوت خود و اتنیک خویش را شکل داده اند.  واقعیت دیگر تاریخ تکامل بشر مهاجرت های طبیعی بوده که گروه های کوچک انسانی در طول تاریخ به سیر دریا ها، دره ها ومناطق سبز و حاصل خیر مهاجرت نموده و دریک  خطه مطلوب  متوطن گردیده اند که در سیر زمان به مجامع برزگتر مانند قوم تشکل و تکامل یافته اند.

در سال های اخیر تعداد از افراد در برآمد های سیاسی از این واقعیت های عینی و مبتنی بر دیدگاهای سیاسی، تنگنظرانه و سمپاتی با و انتی پتی با دستگاه حاکمه انکار می کنند و یکی دیگری را به مهاجر و غیرافغان توصیف می کنند.

مفاهیم حقوق بشر و توضیح حقوقی آن این مسااله را مدلل می سازد که هر قومی از ساکنان کشور بحیث ساکنان اصیل در طول در طول یک تاریخ معین در خطه های مختلف افغانستان زنده گی نموده اند . آنان بدون استثنا و تمایز حق زنده گی یک سان را داشته و حق انکشاف متوازن و بهره مند شدن از تمام نعمات مادی جامعه افغانی ما را دارا هستند.

در کشور با کثرت اقوام نمی تواند موضوع اکثریت ها و اقلیت ها مطرح باشند و نباید با ارقام و آمار هنوز ناتثبیت شده ، تثبیت هویت نمود و هویت تاریخی دیگران را مورد سوال قرار داد. برخورد مسوولانه با مسااله جامعه کثیرالقومی افغانستان باز هم ما را بر یک اصل مهم اعلامیه جهانی حقوق بشر بر میگرداند و آن مربوط می شود به « تعلیم و تربیت اجتماع مبنی بر رعایت و احترام این حقوق و آزادی های بشری» .

در اینجا  هدف در آن است که هر قوم و گروه اتنیکی جامعه افغانی ما حق دارد با حفظ هویت قومی اش به موجودیت، اصل تاریخی و هویت اقوام دیگر احترام نموده و آنرا بحیث یک حقوق مشروع بداند.

نباید یک اصل عمده را در این موضوع با اهمیت نادیده گرفت که هر قومی بخشی انکارناپذیر از یک ملت واحد اند که در سرزمین مشترک زنده گی می کنند و باید به موجودیت اقوام و روان اجتماعی آنان احترام گداشت و به حق داشتن به هویت قومی در وجود یک هویت ملی اعتراف نمود و آنرا جز افتخارات ملی دانست. یکی از مباحث مورد جرو بحث های بعضاٌ به ابتذال کشانیده شده موضوع مهاجرت های اجباری و انتقال از یک محله به محلات دیگرکشور در دوران های گذشته می باشد. در این مورد حقوق بشر حکم می نماید هر شخصی که در یک محل یا خطه تولد یافته، پدر و پدرکلانش باشنده همان محل باشند، پرورده همان محل و باشنده اصلی  آن بوده غیرقبل انتقال تلقی می گردند. زیرا این فرد جسماٌ و رواناٌ با خصوصیات جغرافیایی، عرف و سنن و خلاصه با روان اجتماعی همان محل گره خورده  است.

زبان

هر گروه اتنیکی در یک خطه معین دارای زبان اند که با آن نه تنها داد و ستد و تامین روابط اجتماعی می کنند بلکه با زبان معین تبادل احساس می کنند و همچنان احساس یکدیگر را به ساده گی درک می کنند. زبان هم یک پدیده تاریخی است . هیچ زبانی را بدون قدامت تاریخی که به هزاران سال میرسد، نمی توان جست وجو نمود. زبان جزهویت قومی و اتنیکی است که نظربه  محلات یک خطه با لهجه و دیالکت های متفاوت شکل گرفته است. احترام به داشتن و حفظ زبان که فرد در آن پرورش یافته است، انکشاف زبان و سچه نگهداشتن زبان یک حق طبیعی و حق بشری است.

تعلیم و تربیت اجتماع مبنی بر رعایت و احترام به این حق بشری حکم مینماید که هر گروه اتنیکی که دارای یک زبان معین اند، حق انکشاف و سچه ساختن زبان خویش را دارند. ولی باید تذکر داد  که تغیر در واژه های زبانی و انتخاب نام و تعریف یک زبان نباید موضوع جربحث های مبنی بر اهداف سیاسی بوده  ، بل در نتیجه تحقیقات و کاوش های دانشمندان بخش ادبیات و فرهنگ ، سیمینار ها و کنفرانس های علمی ـ ادبی در سطح مجامع علمی و اکادمیک صورت گیرد. تجارب مربوط به به بحث کشانیدن روی کاربرد واژه ها  و یا انتحاب نام و تعریف زبانها روی اهداف سیاسی نا مشروع و بعضاٌ در تقابل با مفاهیم ملت واحد ، منافع ملی ، غرور ملی میتوانند قرار گیرند.

مذهب

جامعه افغانی ما جامعه با مذاهب مختلف نیر دارای مشخصه خاصی اند. مذهب برای هر شخصی معنویت زنده گی است که جز روان اجتماعی شناخته می شود. داشتن مذهب و آزادی ادای مناسک مذهبی نه تنها یک حق بشری است بل در قانون اساسی کشور رسماٌ مسجل گردیده است. تعلیم و تربیه اجتماعی مبنی براصل پذیرفتن جامعه کثیرالمذهبی ما و حق داشتن عقیده مذهبی و پذیرفتن آن بحیث یک واقعیت عینی جامعه حکم می نماید که هیچ مذهبی را نباید صرفاٌ از دیدگاه عقیده مذهبی خود مورد نقد و محکومیت قرارداد. عقیده مذهبی در تاریخ بشری عمیق ترین احساس معنویت برای یک انسان است که ازرش، هویت و دیدگاه نسبت به جامعه را برای یک فرد مذهبی تعین می کند. حق داشتن عقیده مذهبی و احترام به حق داشتین یک مذهب برای افراد دیگر جامعه اصول پائه ئی حقوق بشری را تشکیل میدهد.

من از نتیجه گیری های مباحثات و مناظرات روی مسایل مبنی بر هویت قومی ، زبانی و مذهبی  در وسایل رسانه ابی و انترنتی به چند نکته نظر های رسیده ام که خود را بدان متکی و معتقد می دانم:

 - در جامعه افغانی با کثرت اقوام موضوع اقلیت و اکثریت نمیتواند بشکلی مورد بحث وارزیابی  قرار گیرد که اصل حقوق ،عدالت و آزادی های  بشری را برای اقوام دیگر ساکن در کشورمورد تحدید و تهدید قرار داده اصل ایده ملت واحد ، هویت ملی و منافع ملی و معیار های وطنپرستی را زیر سوال قرار داد. 

-  جامعه افغانی ما جامعه کثیر القومی است. هر قومی در یک روند تاریخی ودر یک خطه تاریخی شکل گرفته و رشد تکامل نموده است. هر فردی جامعه افغانی ما حق دارد به داشته ها و ارزش های قوم که در آن تولد و پرورش یافته است ، افتخار نماید و به عین حق دیگران نیز احترام  گذارد.

- هر قومی در افغانستان ریشه  و منشه تاریخی دارد. هر فرد کشور باید قوم های کشور را از ریشه تاریخی ، آن در خطه که در آن انکشاف نموده،  ارزیابی نماید.

- زبان های مختلفه افغانستان  در یک روند طولانی تاریخ رشد و تکامل یافته اند. مردمان هر زبان حق دارند زبان خویش را انکشاف دهند و در سچه سازی آن همت گمارند و این حق را برای تمام زبان های دیگر نیز قایل و بدان احترام گذارند. 

- تغیر و تعویض واژه ها در یک زبان  و یا تغبر نام و صفت یک زبان صرفاٌ از طریق سمینار ها و کنفرانس های علمی- ادبی در مجامع علمی و اکادمیک و توسط دانشمندان رشته صورت گیرد.

- انتخاب واژه های اصلی در یک زبان در اسناد رسمی  مورد استفاده قرار دارند ، باید مجاز و عاری از اجبار و حساسیت ها باشد. 

- هر قومی از اقوام کشور حق دارد به سنن و عنعنات پسندیده خویش افتخار نماید ولی رعایت آنرا بر اقوام دیگر از دید اجبار نبیند. 

- هویت مبنی بر قوم، زبان ، مذهب  و فرهنگ و رسوم و عنعنات پسندیده شان باید بحیث داشته های پر افتخار ملی و هویت ملی کشور تلقی و بدان احترام و افتخار گردد.

 

 

مقالات قبلی نویسنده در ارتباط با حقوق بشر:

۱- حقوق بشر و جرایم حذف فزیکی ( قتل های سیاسی ) بدون پروسه عدلی و قضایی ، مارچ ۲۰۱۳ ترسایی
۲- روز جهانی حقوق بشر « تجلیل از یک روز زیبا » ، دسامبر ۲۰۱۳ ترسایی

۳- ازدلدلزارپرتعفن خصومت های اتنیکی- زبانی تاحقوق مشروع بشری-اجتماعی دریک روند ملت سازی مدرن، جنوری ۲۰۱۴ ترسایی

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۷ـ ۱۴۱۲