حوادث و مواضع پاکستان را ازکدام زاویه باید دید؟ 

   

 

اسد کشتمند

در این اواخربحث روی موضوع پاکستان به طور بی سابقه ای بالا گرفته است؛ و این مسلماً نتیجه نقش مستقیم پاکستان در حوادث منطقه وتغییرلحن وموضع علنی امریکا در قبال این کشور می باشد. چهارده سال قبل نوشته تحلیلی ای درباره کشورهای منطقه به ویژه افغانستان، پاکستان، ایران، عراق، اسراییل، هند و روسیه داشتم  زیرعنوان« دیدی نامتعارف درباره یکی از مسایل بسیار متعارف» که درچند جائی منجمله سایت انترنتی ونشریه مشعل منتشرشد. درواقع این نوشته به نحوکلی پایه واساس نظریاتم را ازهمان زمان تا اکنون درباره وضع منطقه تشکیل می دهد.
درنظردارم مطالبی رادرباره موقعیت کنونی پاکستان وموضع گیری هائی که درطیف های متنوعی از افراد سیاسی افغانستان دراین موردصورت می گیرد، تقدیم کنم. ولی قبل ازآن، لازمی می پندارم بخش های مختلفی از نوشته متذکره رادرباره پاکستان، اینجا بگذارم تا به اتکای آنچه چهارده سال قبل در این مورد گفته شده بود، به بررسی وضع موجود پرداخته شود و موضع گیری های کنونی دراین مورد موجب تعجب نگردد. 
قبل ازهمه ذکر این مطلب راضروری میدانم که نوشتن تحلیل های سیاسی مسوولیت سنگینی را بردوش نویسنده گان آن قرارمیدهد؛ تحلیل گران جدی، تنها برای امروزنمی نویسند. اگر امروزبدون توجه به روند حوادث وفرآیند آن موردتحلیل ما قرارگیرد ودراین تصور غلط غرق باشیم که فرداهمه چیزفراموش خواهد شد ودر وضع نوین رشته را ازسرمی گیریم و به تسلسل حوادث کاری نداریم وخود را تابع منطق واحدی ندانیم، تحلیل مورد نظر و موضعگیری های متناسب به آن، نمی تواند چیزی بیش از گذارش توضیحی وضع موجود با آرایش لفظی باشد. به این معنا که داشتن مواضع متغیرو به نرخ روز، بدون درنظرداشت سیرتکاملی حوادث تعیین کننده، کاردرستی نیست و نمی تواند مورد قبول اهل دل و یاران خرد قرارگیرد. من معتقدم که ریشه موضعگیری های امریکا درباره پاکستان دردیروز نهفته است وموضعگیری های کنونی آن نمی تواند خلق الساعه باشد. خوشوقتم که احکامی که درنوشته متذکره آمده است باگذشت چهارده سال وانبوهی ازحوادث بزرگ درچهارچوب کلی، بوسیله مسیروماهیت حوادث خدشه کلی برنداشته است. اینک بخش هایی از نوشته متذکره دررابطه به پاکستان تقدیم میشود ودرپی آن به توضیح وتحلیل وضع موجودپرداخته خواهدشد:

بخش نخست: نقل قول ها ازمتن« دیدی نامتعارف درباره یکی ازمسائل بسیارمتعارف»

«... پاکستان وجنبش های اسلامی را چگونه باید دید؟

پاکستان در چه موقعیتی قرار دارد؟

حاکمیت درپاکستان همان مخلوق استعماری سابق است ویا عوامل دیگری را نیز باید دخیل دانست؟
... نخست دراینکه پاکستان در گذشته همواره مرکز تجاوز و وسیله اعمال سیاست های امریکا بخصوص در برابر افغانستان وهندوستان و مرکز تنظیم و رهبری فعالیت های بنیاد گراهای اسلامی بوده است واز این جهت خصومت ونفرت تمام نیروهای ترقی خواه را کمائی کرده است، شکی وجود ندارد.این برای همیشه در جبین پاکستان نقش شده است. ولی شرایط امروزی دنیا بعد از فروپاشی اتحاد شوروی بکلی دگرگون شده است ومسلما" نقش وجای پاکستان در صحنه بین المللی وبخصوص در منطقه آشوب زده ما تغیر بنیادی یافته است که باید در همین چهارچوب وبدون اتکا به آن بد بینی بر حقی که ما افغانها نسبت به گذشته پاکستان داریم، در نظر گرفته شود در غیر آن به گمراه میرویم. بعد از فروپاشی شوروی پاکستان همچنان بمثابه مرکز همآهنگی تحرکات بنیادگراها باقی ماند . برای مدتها تغیری درین جهت وارد نشد ولی در عین زمان سیاست امریکا در قبال کشورهای منطقه وبخصوص کشورهای اسلامی دستخوش تغیراتی بنیادی گردید وبنیادگراهای اسلامی هم تغیر سیاست وتا حدودی تغیر ماهیت دادند. بسیار ساده لوحانه خواهد بود اگر ما جنبش های اسلامی در منطقه را با همان دیدی ببینیم که در زمان جنگ اعلام ناشده که در برابر کشور ماقرار داشتند می دیدیم . ...
بعد از فروپاشی اتحاد شوروی ،اولین آزمایشات اتمی هند ومتعاقبا" پاکستان تمام داده های قبلی سیاسی وجیوپولیتیک در منطقه را نه تنها تغیر داد بلکه در مقیاس قابل ملاحظه ای وارونه ساخت و مرحله کیفی جدیدی را در تغیر سیاست های امریکا در منطقه بطورعام ودر برابر کشور های اسلامی بخصوص پاکستان بطور اخص تشکیل میدهد.قبل ازتوضیح در این زمینه، درینجا چند ملاحظه را باید مطرح ساخت:
- تمایلات و فعالیت های اسلام گرایانه پاکستان درحالتی عادی (در شرایط عدم موجودیت سلاح هسته ای) می توانست همچنان برای امریکا بی ضرر وحتی مفید باشد. 
- با دستیابی به سلاح هسته ای پاکستان به امیدی( ولو هرچند واهی در ارتباط با توانایی واقعی آن) برای کشور های اسلامی مبدل گردید. انفجار اتمی پاکستان پیش درآمد نوعی تخریب خفته وخزنده در روابط ویا میل امریکا به حفظ روابط با پاکستان بود. 
- چون جهان یک قطبی دیر نمی پاید ، حالا در وضعی قرار داریم که به صورت واقعی یا در اثر تحریکات وتمایلات امریکا نوعی انقطاب کما بیش آشکار جهانی که در یکسوی آن امریکا و اسراییل و در جانب دیگر آن جنبش های اسلامی وحتا کشور های اسلامی قرار دارند، بوجود آمده است... 
... تحرکات امریکا در جهت زیر فشار قرار دادن مسلمانان کشور های اسلامی این تصور را برای همه مسلمانان بوجود آورد که مسلمان بودن آنها باعث می گردد تا امریکا مخالف آنها باشد. این روحیه به رهبران کشور های اسلامی تاثیر گذاشت. این تاثیر در اوایل بعد از 11 سپتامبر بسیار شدید بود.امریکا( بخصوص بخش هوشیار حاکمیت آن) توانست سریعا" یک نوع آرامش نسبی را در روابط با مطیع ترین متحدین اسلامی خود بوجود آورد که بسیار شکننده است وعوامل ویران کننده فراوانی در برابر آن قرار دارد.( مثال زنده آن رهبران عربستان سعودی وسائر شیخک های عرب خلیج فارس است) ولی سائر متحدین آن بخصوص پاکستان وتا حدودی مصر که مانند عربستان وکشورهای خلیج که تابع روابط بسیار نا برابر با امریکا نیستند، « تکان » خوردند. درین میان پاکستان میداند که در دراز مدت باید تضعیف گردد وتضعیف درینجا صرفا" به معنا از دست دادن امکان ضربه اتمی به اسراییل است. به هوشیاری زیاده از حد معمول نیاز نیست تا رهبران کشور های اسلامی منطقه خاور میانه ونزدیک بدانند که هریک از آنها بصورت بالفعل (در عمل) وبه صورت بالقوه رقیب امریکا هستند. ...
... اینبار باید پاکستان را در مقیاس شرایط تغیر یافته نوین دید که امریکا آن را برای دفاع از منافع اسراییل در موضع مخالف می کشاند. در چنین کادری باید انتقال دانستنی های اتمی پاکستان به ایران را مطالعه کرد: ساده لوحانه خواهد بود اگر تصور شود که اقدام دانشمندان اتمی پاکستان وبخصوص قادر خان ( که به پدر بمب اتمی پاکستان شهرت یافته است) یک ابتکار فردی ومجزا از شرایط تحمیل شده بر دنیای اسلام بوده است.با مطالعه ساختار پیچیده قدرت نظامیان در پاکستان به این نتیجه میتوان رسید که حتما" تفاهمی همگانی از این امر به میان آمده است که: بالاخره امریکا به سادگی تمام پاکستان را فدای اسرائیل میسازد ونابودی پاکستان امری است حتمی.اگر بتوانیم چنین بیاندیشیم مسلم است که هر پاکستانی که در اهرمهای قدرت جادارد به فکر چاره اندیشی خواهد بود؛ نه اینکه بسیار مترقی شده اند بلکه این برای نجات خود است.طوریکه میگویند کارد به استخوان خواهد رسید وانهائیکه دست اندر کار اند این کارد را می بینند. فکر نمی کنم دانستن این مطلب با آنچه که هر روز در دنیا می گذرد ، برای هر دست اندر کار ی مساله پیچیده ای باشد.منطقا" هر زمامداری ویا ساختاری که در پاکستان قدرت را در دست داشته باشد به نتیجه ای جز این نمیتواند برسد. گویا حالا حکم زمان این است. ...
...القاعده یک ابزار تصادفی است که منشا" اصلی آن تجاوز وجنگ علیه مردم افغانستان بود، ولی قرار گرفتن امریکا در برابر اسلام از قوانین عام تری ناشی میشود.
پاکستان برای کمائی کردن زمان وجلو گیری از شدت عمل امریکا مبارزه با القاعده را تشدید بخشیده است نه از روی اعتقاد به ضرورت واقعی چنین نبردی. ...
... وضع پریشان ونا مطمئن پاکستان موجب آن میگردد تا مشرف در « بازی » بود ونبود پاکستان عمل کند. در واقع حاکمیت کنونی پاکستان در برابر"دیلم" ودوراهی بغرنجی قرار دارد؛ نیروی ضربتی هسته ای« اسلامی »(در مقیاس کوچک) ویا نیروی ضربتی موثر وکاری انسانی اسلامی (القاعده وجنبشهای اسلامی بنیادگرا) کدام یک را در درجه اول حفظ کند؟ ازین جا است که سیاست کنونی پاکستان بر میخیزد. طوریکه دیده میشود پاکستان هم بر اساس غریزه وهم بر اساس منطق راه اولی را برگزیده است. گو اینکه احیا و« باز تولید » ویا تقویت راه دومی کاری است امکان پذیر. در همین راستا است که پاکستان راه مصالحه با هند را در پیش گرفته است. تا کار را ساده تر ساخته باشد. این سیاست هوشیارانه ای است که برای حفظ آن چه مهم است سائر ملحوظات را کنار میگذارند.دیگر شوروی ای وجود ندارد که پاکستان برای جلب کمک امریکا در ضدیت با دوست عنعنوی آن یعنی هند عمل کند واین هم از آغاز روشن بوده است که در مبارزه با هند هیچگاهی برنده نخواهد بود منتهی در گذشته ضدیت با هند میتوانست به کمک امریکا هم باعث حفظ پاکستان گردد وهم باعث تقویت روز افزون آن ولی دیگر شرایط عوض شده اند وپاکستان ناگزیر است با شرایط نوین خود را سازگار سازد.»


 

درس های انتخابات گذشته رهگشای انتخابات آینده

عبدالو کیل کوچی  

ازهزاران سال تا بدین سو مردم شریف افغانستان ، اعم از ملیت های عزیز و برادر پشتون ، تاجیک ،هزاره ،ازبک ، ترکمن ، پشه یی ، بلوچی ، نورستانی ،اهل هنود ، قزلباش ... وغیره با پیوند های خونی ، جوشش های مردمی واحساسات باهمی در سرزمین واحد ومشترک افغانستان برادر وار زیست کرده اند .

ولی حوادث تاریخی ، عقب مانده گی سیاسی، فرهنگی و مداخلات بیرحمانه بیرونی اثرات منفی و دیرپا را در جامعه بجاگذاشت . بخصوص تحولات سیاسی دهه هشتاد خورشیدی  که با اختلافات قومی ، سمتی ، تعصبات مذهبی ومنطقه وی بشکل ملموسی همراه بود بنوعی  خودمختاری محلی ، تشدید جنگ های داخلی وانقسام قومی ومحورهای قدرت در مرکز ومحلات را بوجود آورد که کمتر از هوای پادشاهی نبود .

دراین میان بالانشینان ارگ در تبانی با عناصر خارجی به منظور تحکیم مواضع قدرت با گزینه گرایش های قومی وسرباز گیری از میان اقوام با استحکام قدرت ، خود محوری و روش های قبیله سالاری ، برخی از شرکای قدرت را در مرکز ومحلات به حاشیه راندند  که به نارضایتی مردم وآشفته گی های قومی و گرایش های پرشتاب سمتی در انتخابات اخیر ریاست جمهوری افغانستان بشکل آشکارا ظاهر گردید وبا پادرمیانی خارجی ها قدرت سیاسی مصلحتاً بین دوشریک نمایش انتخاباتی معامله و تقسیم شد و بخاطر سرپوش گذاری بر تقلب ، اسمش را «حکومت وحدت ملی » گذاشتند واین انتخابات درس های بزرگی را برای مردم ، خارجی ها ومحورهای قدرت بجا گذاشت  .

برای مردم ازینرو که غاصبان قدرت نتوانستند و یا ماهیتاُ نخواستند به وعده های انتخاباتی شان درتغیر اوضاع نامطلوب امنیتی و برای بهبود زنده گی مردم عمل کنند روی این اصل لازم است تا درآینده مردم باید با استفاده از درس های گذشته انتخاباتی و درایت کامل وهوشیاری لازم درانتخابات آینده در انتخاب رای خود مطابق به منافع عموم مردم مسوولانه عمل کنند وبه میزان خواست های برحق شان به سرنوشت حال و آینده خویش توجه جدی مبذول داشته وبا هرشکل معامله با رای وسرنوشت  شان مقابله کنند .

دررابطه به خارجی ها باید گفت جورآمد دومحور اساسی قدرت به وسیله جان کری امریکایی یادآور همان گفته هایی است که بیگانگان در مورد مردم افغانستان چندین دهه  قبل گفته بودند که رام کردن مردم این سرزمین آسان است ولی نگهداری شان مشکل ، اراییه این مثال بدان معناست که نگهداری وجه توافق ساختاری قدرت پس از انتخابات گذشته ریاست جمهوری در ظرف چند ماه اول و از همان آغاز درهم شکست .

پس از آن  بروز تنش های پسا انتخاباتی ، بین ارگ وسفیدار وقدرت های محلی در شمال کشور تا شرایط مخالفت و مقابله طرفین بهم دیگر تشدید یافت و منجر به تشکیل اپوزیسیون دولت گردید که موضعگری های اخیر بین مثلث ارگ نشینان از یکطرف وجنرال دوستم ،محقق وعطامحمد نورو دیگران یکبار دیگرجامعه را بسوی انقسام جدید اجتماعی وگرایشات تازه قومی وسیاسی کشانید که تشکلات جدید سیاسی و سمتی را در پی داشت .

بنابرآن درس انتخابات برای محور قدرت درمرکز همانا نتیجه گیری ازنمایشات  انتخاباتی گذشته با تلاش های مکیاولیستی غنی ــ عبدالله واستفاده از نیروهای محلی ، وبکار گیری وجوهات زبانی ،سمتی ، افسانه سازی های قومی ودادن تعهدات خدمت به مردم بالاخص بهره گیری وسیع و گسترده عبداله در حوزه های انتخاباتی منحیث کاندیداتور واحد در برابر غنی ، درسی بود برای قدرت انتخاباتی که تکرار مشابه آن شاید در چشم اندازانتخابات آینده ریاست جمهوری برنتابد. بنا برآن محور مرکزی قدرت بااستفاده از شرایط بدست آمده یعنی از موضعگیری های مختلف رجال باقی مانده در کادررهبری جمعیت وبخش های قدرتمند دولتی باجذب تعدادی ازاین مهره ها با اعطای کرسی های پوقانه یی در دولت وبه حاشیه راندن تعداد دیگری از قدرت وبه انزوا کشاندن برخی ها در داخل وخارج کشور در واقع نشاندهنده اقدامات پیشگیری کننده و پیش زمینه ایی برای بی حریف ساختن صحنه های انتخاباتی آینده که همچون درس بزرگی بجا مانده از انتخابات قبلی میتواند برای ایشان  باشد.

بگونه مثال رهبران جمعیت اسلامی ، صلاح الدین ربانی منحیث وزیر خارجه برحال دولت، درکنار آن ازعبداله گرفته تا امراله بطور مستقیم ویا غیرمستقیم همه دارای مواضع مشترک وآنسو تر آن از عطامحمد گرفته تا محمد محقق ودوستم منتقدان واپوزیسیون دولت   ، شرایطی را بوجود می آورد که دوامش برای قبیله سالاران ارگ وقوت های جانبی آن ،  یک چانس بزرگ انتخاباتی بعدی خواهد بود .

بنا برآن دوراز تصور نیست که ارگ اوضاع نیمه آشفته موجود را با دوگانگی سران اپوزیسیون و در رابطه به منتقدان شمال بخصوص عطامحمد نورشرایط را تا انتخابات آینده بطور کجدار ومریز نگهداشته تا از عدم امکانیت آنها به معرفی کاندیدای واحد در نمایشات انتخاباتی آینده مطمین گردند .

البته رقابت های سالم انتخاباتی با روحیه دموکراسی حق تمام شهروندان وکاندیدان انتخاباتی است که آنرا نفی نمی کنیم ولی بگذار بجای اختلافات تنش زا ، تجزیه شدن وپارچه شدن قوت های ملی ،همبسته گی ملی ومردمی نسج بگیرد وبا نیروی سراسری مشکل وطن را حل نموده وسرنوشت مردم را مشخص سازد .

ولی طوریکه معلوم است تنش ها ی سیاسی موجود با روند ناهمگون وسلیقه های گونه گون ومتفاوت درجریان است . به گونه مثال عطامحمد نور تصامیم مثلث ارگ وموضعگیری های عبداله را با عکس العمل های دندان شکنانه پاسخ میدهد ولی معلوم نیست که آیا این خط و نشان کشیدن ها ،واکنش ها وابراز عصبانیت ها راه را برای حل منازعه هموار خواهد ساخت زیرا جهانیان می بینند که این طرف برادرها با تهدید واخطاریه های قهرآمیز وبا عکس العمل های تمسخر آمیز دارند دربین هم درآویزند .

اما آنسوی موضوع ، با روش های قبیله سالاری برغم موجودیت اختلافات میانگروهی وتضادهای درونی وغیره اگر گلبدینی هست یا طالب ، اگربرخی حزبی بوده یا مجاهد ، اگر تندرو هستند یا کندرو ، سر از یک گریبان کشیده همه وهمه در پشتیبانی محور واحد و قدرت مطلوب خود منسجم گردیده بزرگترین اختلافات شان را در برابر منش زبانی کنار میگذارند .

باید گفت اگر وحدت های مردمی دربر گیرنده منافع عموم مردم وهمبسته گی تمام اقوام وملیت های افغانستان سمت وسوداده شود قابل تمجید بوده ومشتی واحد بر دهان دشمنان خارجی وتاریخی مردم افغانستان کوبیده خواهد شد .

بالعکس اگر گرایش های سمتی و ناسیونالیزم قومی برتری جویانه به جامعه سایه می افگند درآنصورت ضربه زدن به وحدت ملی کشور است. درین جا لازم به تذکر است  طرف های که ادعای پیشوایی قومی دارند به حال عموم مردم مظلوم و رنجدیده افغانستان فکرکنند و با توجه به تجارب ونتایج جنگ چهل ساله در افغانستان ، باید مواضع همبسته گی متحدانه و منافع ملی افغانستان را در نظر گرفته تا کشتی شکسته کشور به ساحل مقصود برسد .

مردم مظلوم افغانستان در امتداد جنگ چهل ساله به چشم سر دیدند که بم های صادر شده از خارج قبل از انفجار، هیچگاه اقوام وملیت ها را تشخیص نمی دهد، ودروقت انفجار  همه را یکسان بکام نیستی می کشاند . پس بیایید بجای خود را جازدن بنام نماینده قوم بی چاره وسربازگیری ازملت گروگان گرفته شده ، راه مردم را در پیش گرفته زیرا دولت ها می آیند ومی روند ولی ملت ها پابرجا خواهند بود .

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۸ـ ۰۴۰۱

دیدگاه دیگران :

نزاع فلسطینی ـ امریکایی

 

یکی از اقداماتی که می‌ توان انجام داد انحلال دولت خودگردان در چنین شرایطی است؛ به ‌ویژه اگر انتفاضه بالابگیرد. همراه آن کشورهای عرب نیز می ‌توانند « طرح صلح عربی » که ١٥ سال است خاک می ‌خورد و اسراییل هیچ توجهی به آن نکرد، را  پس بگیرند. کشورهای عرب همچنین می‌ توانند سطح روابط دیپلوماتیک خود را با اسراییل کاهش دهند. به بیان دیگر با تشدید انتفاضه و تداوم آن، کشورها‌ نیز باید در دستاوردهای خود از روند صلح تجدید نظر کنند.

 

منبع: الاهـرام

گویی این سال ١٧ قرن جدید تا همان بلاها و مصیبت‌های قرن بیستم را بر سر فلسطینی‌ ها، اعراب و مسلمانان نیاورد، قصد رفتن ندارد. همان ‌طور که صد سال پیش  (١٩١٧) وعده بالفور تصویب شد تا سرزمین فلسطین را به یهودیان ببخشد، حالا هم دونالد ترامپ بیت‌ المقدس را به عنوان پایتخت دولت آنها اعلام می ‌کند. با گذشت  صد سال هنوز یهودیان به آرزوی دیرین خود نرسیده ‌‌اند و در روزهای گذشته یک بار دیگر دیدیم که تمام جهانیان با شناسایی بیت‌المقدس به پایتختی اسراییل مخالف بودند. ترامپ برای تکمیل پروژه قدیمی صهیونیست‌ها بود که « بالفور ٢» را کلید زد تا رضایت دوستش بنیامین نتانیاهو را به دست آورد اما به انزوای کشورش در جهان ختم شد که یک نمونه‌ اش را چند روز پیش در شورای امنیت دیدیم. پس از حوادث ١١ سپتامبر ٢٠٠١ترسایی امریکایی‌ها از خود پرسیدند چرا جهانیان از ما نفرت دارند؟ بعد بعضی سعی کردند با بهانه‌هایی مثل این که ماهیت تمدن اسلامی چنین و چنان است یا جنگ تمدن‌ها به این سوال پاسخ دهند؛ حال آنکه نفرت ملت‌ های جهان از امریکا به دلیل سیاست‌های این کشور در منطقه  و در مرکز آن سیاست‌های این کشور نسبت به مساله فلسطین و جانبداری بی‌پروا از اسراییل بود. حتا اگر امروز یک نظرسنجی صورت بگیرد، معلوم خواهد شد که این میزان نفرت نسبت به امریکا نه‌ تنها کم نشده که بیش تر هم شده است. موضع امریکایی‌ها نسبت به مساله قدس تفاوت چندانی با موضع امریکایی‌ها پیش از حمله به عراق در سال ٢٠٠٣ ترسایی ندارد.  بی‌توجهی به مشروعیت بین‌المللی و مخالفت با اصول اخلاقی و قانونی سبک کار رییس‌ جمهور کنونی امریکاست. این خطری است که نه‌ تنها مساله فلسطین که کل کشورهای عرب را تهدید می ‌کند. برای مقابله با تصمیم ترامپ به نظر می‌رسد در درجه اول باید آن را از محتوا خالی کرد. یعنی باید به اصل موضوع بازگشت؛ اصل موضوع در اینجا همان بیت المقدس است. شهری که اسراییل سال‌هاست آن را اشغال کرده و می‌ کوشد با یهودی ‌سازی هویت آن را عوض کند. حوادث این چند روز نشان داد که فلسطینی‌ها می ‌روند تا انتفاضه جدیدی را شبیه به همان انتفاضه سنگ برپا کنند. تصمیم ترامپ هرچه بود یک تصمیم امریکایی بود. بنابراین کوشش برای اینکه ترامپ از این تصمیم برگردد، كوشش بی هوده‌ای است.با این حال باید خیلی مراقب بود که نزاع فلسطینی ـ اسراییلی به نزاع فلسطینی ـ امریکایی تبدیل نشود. بهترین نتیجه برای اسراییل این است که اعراب در چنین دامی بیفتند. جهت‌گیری مبارزه به سمت امریکا به معنای پیچیده‌ ترشدن این نزاع و گم‌ کردن راه اصلی است. یکی از اقداماتی که می‌ توان انجام داد انحلال دولت خودگردان در چنین شرایطی است؛ به ‌ویژه اگر انتفاضه بالا بگیرد. همراه آن کشورهای عرب نیز می ‌توانند « طرح صلح عربی» را که ١٥ سال است خاک می ‌خورد و اسراییل هیچ توجهی به آن نکرد، پس بگیرند. کشورهای عرب همچنین می‌ توانند سطح روابط دیپلوماتیک خود را با اسراییل کاهش دهند. به بیان دیگر با تشدید انتفاضه و تداوم آن، کشورها‌ نیز باید در دستاوردهای خود از روند صلح تجدید نظر کنند. هنگامی که سال ١٩٩٧ ترسایی اسراییل اقدام به ترور خالد مشعل در اردن کرد، عمان تهدید كرد توافق‌نامه صلح با اسراییل را لغو می‌ كند. نبردی که با تصمیم ترامپ شروع شد، به این زودی خاتمه نخواهد یافت. با این حال هر نبردی نیاز به یک استراتیژی تکمیلی دارد تا بتوان برای مدتی طولانی همه امکانات فلسطینی و عربی را در یک جهت ساماندهی کرد. باید از برخوردهای احساسی و شورانگیز که صد سال است فقط برای فلسطین هزینه‌ بر بوده، پرهیز کرد. هدف کاملا روشن است. حفظ نام شهری که هزاران سال است بیت المقدس نامیده می‌ شود نه اورشلیم. مقابله با طرحی که می‌ خواهد بیت‌المقدس را به اورشلیم تبدیل کند، هدف روشن و مشخصی است. اما این هدف بدون یک انتفاضه فلسطینی که با یک ‌سلسله اعمال سیاسی و دیپلوماتیک همراه باشد، تحقق نخواهد یافت. به هرحال، قدسی که همه فلسطینی‌ها از هر گروه و سازمانی را حول محور خود جمع می ‌کند، می ‌تواند به عاملی برای گردآمدن اعراب و کشورهای مسلمان نیز تبدیل شود؛ حتا کشورهایی که برای یک روز هم سنگی به طرف اسراییل پرتاب نکرده و درعوض رابطه‌ ای رایگان با آن داشته‌‌ اند.

بامداد ـ دیدگاه ـ ۶/ ۱۷ـ ۳۱۱۲

۱۴جدی روز تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان

محمد ولی


یادی از آن لویه جرگه
برطبق موافقتنامه ترتیبات موقت در افغانستان ۱۸ ماه بعد از تاسیس حکومت موقت باید لویه جرگه غرض تصویب قانون اساسی دایر می شد. این لویه جرگه از ۱۴ دسامبر الی ۴ جنوری دایر گردید.

۴ روز اول کار لویه جرگه صرف بحث های پراگنده گردید. حفیظ منصور که خودش را نویسنده چندین جلد کتاب می گوید گفت اول نوع رژیم را تعین کنید بعد پیرامون مسوده قانون اساسی بحث نمایید ، او نمی دانست که قانون اساسی نوع رژیم را تعین می کند .معلوم بود سایر نماینده گان که جمعی از جنگسالاران بودند باید چه میگفتند ؟
هر گروهی طرح خودش را داشت وبر طبق درک وسلیقه ومیل خود مطرح میساخت .مردم ازترکیب انفرادی لویه جرگه در مطبوعات ابراز نارضایتی می کردند.
در جریان کار لویه جرگه خانم ملالی جویا پس از یک دهه استبدادخونین تنظیمی وطالبی خطاب به آنها کلماتی چون( زن ستیزان،جنایتکاران وجنگ افروزان) را بکار برده گفت کسانی در کار لویه جرگه آمده اند که لویه جرگه را معادل کفر وفحاشی میخواندند.این ها افغانسنان را محراق جنگ های ملی وبین المللی ساختند، این ها منفور ترین کسان در جامعه ما هستند که باید محاکمه ملی و بین المللی شوند،اگر مردم پا برهنه افعانستان این ها را ببخشد تاربخ آن ها را نمی بخشد .
انفجار این خشم گره خورده مردم چون پتکی بر دماغ آنانی که نخوت وغرور آدمکشی شانرا صدمه زده بود حواله شد و با شعار های مرگ بر کمونیستها ونعره های تکبیر از جا برخاسته بسوی محل خطابه هجوم بردند . عبدالرسول سیاف عقب تربیون رفته گفت:« مجاهدین از بریق شمشیر شان سوپر پاور شوروی راکه جهان از آن میلرزید از پا درآوردند. ریس مجلس مجددی از خانم ملالی جویا مانند انکیزاسیون قرون وسطی خواست تا از مجاهدین عفو بخواهد بوی گفت مجاهدین را « تور» می دهی ،عفو هم نمی خواهی ، بسیارادم بدهستی اگر بار دیگرچنین سخنانی از تو شنیده شود باز خواهد دیدی که ترا چه خواهیم کرد.اوامرنمود تا افراد امنیت از تالار خارج اش سازند. ساعت سه شب عده ای از نماینده گان جهادی به رهایش گاه وکلای زن رفته با کشیدن نعره های الله اکبر وتوهین برزنان به وکلای زن دشنام می دادند.
در کار لویه جرگه که با بی کفایتی اداره می شد هر روز مشاجرات بود وبحث های فاقد ارزش حقوقی راه می افتید .مقام ریاست جمهوری ،هیات اداری لویه جرگه وسفارت امربکا همه معطوف به این بودند تا بهر شکلی شود همان مسوده قانون اساسی به تصویب برسد برای ابن کار تدابیر مختلف رویدست می گرفتند.چون بحث پیرامون مسوده در اجلاس می توانست خلاف این مراجع باشد وکالا به ده کمسیون ۵۰ نفری تقسیم شدند تا نماینده گان از طریق این کمسیون ها نظریات شان رابه مجلس ارایه نمایند. نظریات اکثرآ پیرامون نظام ریاستی و پارلمانی ،نام افغانسنان بحیث جمهوری اسلامی،صلاحیت های رییس جمهور،مساله تابعیت های دو گانه وزرا، ذکر کلمه دموکراسی در قانون اساسی، سرود ملی وزبان های مربوط به آن وغیره جریان داشت.
با ختم کار کمیسیون ها نظریات به کمیته تفاهم سپرده شد و روزهای زیادی را در برگرفت تا نطریات جمع بندی شده به اجلاس عمومی ارایه گردد با ارایه این جمع بندی جلسه را تشنج فراگرفت عصبانیت ها و اعتراضات بالا شد زیرا نظریات کمیسیون ها تحریف شده بود.شیخ اصف محسنی رییس یکی از کمسیون ها گفت در جلسات کمیسیون ها نطریاتی ارایه شده بود حالا چیز دیگری به مجلس ارایه شده است نسبت این تشنج به رییس مجلس طرح دیگری داده شد وی گفت هر کس نظری دارد آنرا تحریری به هیات اداری بسپارد به شرط آن که ۱۵۰ نفر در پای ان امضا گذاشته باشد . بار دیگراز حق ابراز نطر یک نماینده جلوگیری شد.عده ای از وکلا نسبت عدم در نظرگرفتن نظریات و ارایه آنها به مجلس برسم احتجاج کار اجلاس عمومی را ترک کردند . نسبت این تشنج نیرنگ دیگری به کار گرفته شده هیات اداری اعلان کرد تا از بحث دراجلاس عمومی صرفنظر شود. فورمه های توزیع گردید که در آن علاوه برماده اصلی مسوده ماده پیشنها دی تعدیل شده نیز جا داشت و نماینده باید در مقابل آن علامت می گذاشت.
وکلا به تصویب عاجل مواد قانون ترغیب و باری تهدید می شدند.فاروق وردک منشی دارالانشای کمیسیون طرح مسوده قانون اساسی وکلا را به خاطر ابرازنظر و سخنرانی پیرامون مسوده تهدید به قطع اعاشه کر ده گفت هر روز ۵۰ هزار دالر امریکایی صرف مصارف وکلا می شود اگر بحث ها ادامه یابد مراجع تمویل این پول راقطع کرده وکلا را رخصت خواهد کرد.
در عقب گرداننده گان ظاهری اجلاس یعنی هیات ریسه و رییس مجلس، زلمی خلیل زاد سفیر امریکا وتیم کاری اش قرار داشت که همه اموررا اداره می کرد این مساله تاحدی مشهود بود که یادداشتها و نامنویس های افراد برای ریاست مجلس بزبان انگلیسی می آمد و مجددی گفت دیگر این اسناد را بزبان فارسی به ما بیاورید.
در کارمجلس دیکتاتوری حکمفرما بود به کسی حق سخنرانی داده نمی شد ریس مجلس می گفت مکروفونش را خاموش کنید  چیغ میزد اگر من رییس مجلس هستم به تو موقع نمی دهم وازین قبیل تهدید ها.او گفت شما وکلا مرا بحیث رییس مجلس انتخاب کردید حالا من اولی الا امر شما هستم اطاعت عام وتام شما ازمن به حکم شریعت اسلامی بر شما واجب است. نیرنگ ها وتاکتیک های تخنیکی در کار لویه جرگه تا دیکتاتوری مذهبی ولی الامر بودن همه باعث شد تا آنچه سفارت امریکا می خواست مورد تصویب قرارگیرد.روزنامه هرالد تربیون به تاریخ هشتم جنوری۲۰۰۴  ترسایی نوشت : قانون اساسی افغانستان به تصویب رسید در حالی که در کار لویه جرگه رشوت، تطمیع، تکفیر،تهدید به ترور، پول و وعده ها وجود داشت، قدرتمندان دولتی اعمال نفوذ میکردند و زورمندان زورگویی می نمودند. به نوشته روز نامه در کار لویه جرگه کسانی هم شرکت داشتند که نامهای شان در مراجع حمایت از حقوق بشردر لیست جنایتکاران جنگی ثبت است. در همین تاریخ سازمان نظارت بر حقوق بشر از جریان کار لویه جرگه انتقاد کرده گفت که این قانون اساسی قادر به دفاع از حقوق بشر در افغانستان نمی باشد.
بر خلاف همه معیارهای قبول شده طرزالعمل کار لویه جرگه از بالا دیکته شده بر اساس فرمان رییس جمهور امر شده بود تا نماینده گان بر طبق آن کار لویه جرگه را پیش ببرند در حالیکه طبق تعاملات دیمو کراسی باید وکلا طرز کار وسناریوی جرگه رابه تصویب میرساندند .دسایس وممانعت ها از بحث پیرامون مواد قانون اساسی و جلوگیری از مطرح نمودن آن به اجلاس عمومی نقض دموکراسی بود.
در کمیسیوونی که سیاف ریاست آنرا به عهده داشت در باره کلمه  دموکراسی و تطابق آن با اسلام بحث های زیادی بعمل آمد بالاخره از سیاف پرسیدند تا نطر خود را را ابراز کند او گفت دهانم بسته است چیزی گفته نمیتوانم وگرنه می گفتم که ما دو میلیون کشته بخاطر اسلام دادیم نه دموکراسی. بعد ها را دیو صدای امریکا افشا کردکه زلمی خلیل زاد برهان الدین ربانی و سیاف را تهدید کرده بودکه اگر بر نظریات شان پا فشاری کنند بحیث مجرمان جنگی محاکمه خواهند شد.
اعمال نفوذ بر وکلا مشهود بود آنها هر شب مصروف دعوت های پر مصرف و وعده های مختلف ساخته می شدند.
بالاخره این قانون اساسی با نیرنگ وهیله رشوت و تطمیع تهدید وتکفیر به تاریخ ۱۴ جدی برابر با ۴ جنوری ۲۰۰۴ ترسایی به تصویب رسید.اما تصویبآن به اکثریت ارای اعضای لویه جرگه با پرسش ها مواجه است. زیرا نماینده گان مربوط به جمعیت اسلامی وهوا داران شان تعداد خود را در لویه جرگه ۲۶۰ نفر وانمودکرده گفتند از دا دن رای به قانون اساسی خود دا ری و اجلاس را بایکوت کردند . بدین ترتیب از جمله ۵۰۲ وکیل لویه جرگه ۲۴۲ نماینده ابراز رای کرده اند که در اقلیت می باشند.اما صفیه صدیقی سخن گوی لویه جرگه این ادعا را رد کرده گفت وی آخرین نفری بود که در مورد رای داد و نام اش در لست رای دهنده گان شماره ۲۷۵ بود یعنی اکثریت کوچک ۲۷۵ نفری قانون اساسی را تصویب نمود.
توشیح قانون اساسی ۲۴ روز بعد ا ز تصویب لویه جرگه صورت گرفت ولی معلوم شد که غبن بزرگی در زمینه صورت گرفته شایع گردید ۱۵ مورد در قانون اساسی بعد  از لویه جرگه دستکاری شده وخلاف رای نماینده گان توشیح گردید. گویا اساس تقلب ،جعل و فریب از پروسیجر تصویب و توشیح قانون اساسی در کشور پایه گذاری شد. آرای لویه جرگه پامال شد و دموکراسی تقلبی سرنوشت کشور را تا سرحد وضع موجو د به آشفته حالی کشانید.

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۸ـ ۰۴۰۱

 منازعه اسراییلی ها و فلسطینی بالای اورشلیم

 

علی رستمی


در جریان جنگ اول جهانی ارتش عثمانی ها، توسط انگلیس ها واسترالیایی ها درشهر اورشلیم در 9 دسامبر1917، شکست خورد و شهربه تصرف آنها درآمد. دراین شهر بعد از یکصد سال واندی به حاکمیت بیش از1200 ساله مسلمانان بر اورشلیم پایان داد.؛ حاکمیتی که  درجریان جنگ های صلیبی آغاز یافته بود. همچنان با شکل گیری جنبش صهیونیستی درسال 1897 وبیانیه بالفور در1917 ترسایی جامعه ملل قیمومت کشور فلسطین را به بریتانیا  واگذار کرد. براین اساس انگلیس ها بعد ازختم جنگ دوم جهانی درسال 1947 سرزمین فلسطین را به سازمان ملل واگذار نمود.سرانجام در 19 می 1948  بن گوریان رهبر صهیونیست های جهان، بدون احترام به قطعنامه های ملل متحد ، تشکیل یک دولت موقت را برای کشوراسرائیل اعلام کرد ، وملل متحد به اثر ناتوانی نتوانست که جلو این اقدام را بگیرد وهیچ اقدام از جانبآن صورت  نگرفت. در16 می 1948 ایالت متحده  و روسیه بر علاوه اعتراض های فلسطین ها وعده یی جهان غرب تشکیل دولت موقت بن گوریان را به رسمیت شناختند بعداز آن، این رویداد آغازگر نزاع های سیاسی وجنگ های خونین  میان مسلمانان ویهودیان در اورشلیم  گردید، که تا به حال ادامه دارد.

قدامت و قدسیت اورشلیم برای یهودیان ومسلمانان
شهر اورشلیم راحضرت داوود« ع » 1000 سال پیش ازمیلاد  پایتخت  حکومت خود قرار داد، بعد از وی حضرت سلیمان پسر او اولین معبد شهر را ساخت؛ حدود 400  سال بعد  این شهر با معبد یکجا ویران کردیده و یهودیان پراگنده شدند. سپس درزمان داریوش دوم پادشاه فارس در 538 قبل از میلاد به یهودیان اجازه داده شد تا دوباره به اورشلیم بیایند و معبد خود را بازسازی کنند.  بازهم بعداز 70 سال توسط امپراطوررم تیتوس دوم، معبد تخریب گردید. ازبقایای آن معبد دیوار ندبه که درغرب اورشلیم قرار دارد باقی مانده، که مورد احترام وستایش پیروان قوم بنی اسراییل میباشد.
اورشلیم برای مسیحیان مقدس است چون عیسی در اینجا تولد ومسیحیت را به جهان معرفی نموده است ، او در این جا به صلیب کشیده شده و به خاک سپرده و بالاخره زنده شده و به آسمان نزد خداوند برده شده است.
اورشلیم برای مسلمانان مقدس است، چون حضرت محمد (ص ) با اسپ بالدارخود باسفر شبانه از مکه به اورشلیم تشریف آورده ، و از انجا به  معراج  نزد خداوند مشرف شده است.حضرت محمد در اینجا اولین بارسجده بسوی خداوند کرده و دراولین سال های پیدایش اسلام، مسلمانان به طرف اورشلیم نماز می خواندند. سپس درسال624  پیامبر اسلام کعبه را نظر به خواهش قوم قریش ،قبله مسلمانان مسما نمود.
حکومت اسراییل مدعی است که اورشلیم پایتخت قوم یهود و مدت 70 سال است که پایتخت اسراییل است. ازنظر آنان رییس جمهور ترامپ در واقع یک حقانیت تاریخی را به ر سمیت شناخته است. در عمل این شهر در تاریخ بین حاکمیت یهودیان و مسلمانان دست بدست گشته است.
اورشلیم درگذشته های تاریخی پایتحت اسراییل نبود، بلکه مانند سایر شهرک های قوم یهود بوده ،   آنرا انگلیس های درزمان اشغال خود ، مرکز رهبری اداری ونظامی خود ساخته بودند؛ و قرن ها پایتخت نبود، و یک شهرک بوده است. برای مهاجرین  یهودی  تا جنگ جهانی دوم که درفلسطین می آمدند، اورشلیم برای آنها ارزش امروزی را نداشت ، برعکس آنها به داد وستد وکشاورزی اهمیت میدادند ،تا برای هدف نهایی  که تشکیل یک کشور مستقل  بود،نایل شوند.

عده یی از رهبران صهیونیستی دراوایل به زنده گی دراین شهر علاقمند نبودند. چنانکه تیودور هرسل موسس صهیونیسم سیاسی ، در 1898 درسفر خود به اورشلیم می نویسد:«  من نمی خواهم با حسن نیت بیاد توباشم، شهردست خورده ، بعداز 2000 سال مردم ستیزی، عدم تحمل، وکثافت که کوچه های آان بوی گند می دهند.»   هرزل ازجمله رهبران صهیونیست ترجیع می داد، تا پایتخت دولت یهودیان در شهر « کارمل برک » در شهر حیفا باشد. همچنان دیوید بن گوریان بنیاد گذار دولت اسراییل آرزو داشت تا دهکده «  کورنوب در صحرای نگته » پایتخت اسراییل شود.

اما جریان جنگ برضداشغالگران صهیونیستی ، میان فلسطین ها واسراییل در1967 که بنام جنگ شش روزه مشهوراست ، سرنوشت این شهر را  رقم زد؛که اسراییلی ها شرق اورشلیم را اشغال کردند و رویای دوصد ساله شان با رسیدن د رمقابل دیوار مقدس « ندبه » به واقعیت پیوست و به دعا پرداختند . بر این اساس معبد کوهی « تمپلبرگ » برای اجرای مناسک دینی به یهودیان واگذار گردید.وشرق فلسطین به اداره اردن  تعلق گرفت .
به این روبعد ازتقسیم فلسطین در 1947 سازمان ملل، مصمم شد که اورشلیم با مدیریت بین المللی اداره شود. کشورهای عرب این طرح سامان ملل را رد کردند. در دوران جنگ استقلال طلبانه خود، اسراییل شهر را تقسیم کرد. اسراییل قسمت غرب و اردن قسمت شرق و بخش قدیمی اورشلیم را اشغال کردند. اعراب تلاش می کردند جمعیت یهودی را از منطقه یهودی نشین شهر خارج کنند و مانع دسترسی آنان به دیوار ندبه شوند.
 اورشلیم مطابق قانون « کنست »  در1980جزو تمامیت ارضی اسراییل وپایتخت آن اعلام شد.اما سازمان ملل متحد آنرا مطابق قطعنامه 478 خود غیرقانونی اعلام کرد.با درنظرداشت این عمل شهر اورشلیم ویا بیت المقدس بین فلسطین ها واسراییل باعث مناقشه وارد مذاکرات صلح میان اسراییل و فلسطین گردید.

درسال 1988 اردن ازادعای خود مبنی بر شرق اورشلیم منصرف شده  اما فلسطینی ها ،بخش فلسطین اورشلیم را پایتخت خویش اعلام کردند.این منازعه که اسراییل اورشلیم را حق تاریخی ومذهبی خود دانسته وفلسطینی ها هم شرق فلسطین را پایتخت خویش خواستار هستند، به پایان نرسیده است!
با شکل گیری  حوادث فوق سرنوشت اعراب شرق اورشلیم که امروز35 فیصد جمعیت تمام اورشلیم را رقم میزند از حقوق مساوی شهروندی با سایر اشغالگران اسرائیلی ندارند. تنها طبق قوانین  1952 ورود به کشور اسراییل که  آنان نسل ها در آنجا زنده گی می کنند «  ساکنان مجاز» محسوب می شوند. 
آنان تنهااجازه اقامت  وحق کاردر اورشلیم را دارند، و دارای یک پاسپورت میباشند، وبه اجازه مقام های دولتی اجازه خروح را دارند و در « کنست » ها حق اشتراک  و رای را ندارند.
 مدارک متذکره باید هرسال تمدید شود، ودرغیرآن اجازه اقامت را ندارند ودرضمن باید اسناد و مدارک درمورد اعاشه واباته خانواده گی از جمله پرداخت کرایه خانه ،برق ومالیات را به اداره بنام« ارونا » بسپارند؛درغیر آن به محکمه معرفی میشوند.
به علاوه هر کسی بیش 7 سال در اورشلیم شرقی زنده گی نکرده باشد، اجازه اقامت و پاسپورت او باطل می شود. بدین گونه کسانی که فاقد تابعیت شوند، در کشور خود خارجی محسوب می شوند.

  سازمان ملل متحد چنین امده است : OCHA نظر به گزارش دفتر 

«  در 1967 درحدود  140000 فلسطینی ساکن اورشلیم مجوز اقامت دایم را در اورشلیم از دست داده اند.همسایه های یهودی اینها چنین مشکلی ندارند. بیش 200000 اسراییلی مهاجر در شهرک هایی که غیرقانونی ساخته شده در میان حدود2700000 فلسطینی در شرق اورشلیم اقامت کرده اند. دولت اسراییل هم مهاجرین را کمک مالی می کند تا خانه های اعراب را خریداری کنند. هدف تغییر ساختار جمعیت اورشلیم و بالا بردن ساکنان یهودی در شرق اورشلیم تا حد اکثریت جمعیت این قسمت است تا با خانه های مهاجرین یهودی حلقه ای بین اورشلیم و نوار غربی کشیده شود. این هدفی است که اسراییل در صدد ایجاد آن است. »

بعد ازآنکه این منازعه آغاز شد دولت اسراییل با میانجی گری امریکا وملل متحد مجبور شد ،تا با فلسطینی ها برای عقد  قرارداد صلح وتشکیل دولت مستقل فلسطین وارد مذاکره شود ،اما دولت اسراییل برعلاوه اتخاذ تصامیم  قرارداد صلح در ژنیو واسلو  با میانجی گری امریکا وملل متحد ، برای تشکیل دولت مستقل فلسطین درپهلوی اسراییل، صادقانه عمل نکرده ، شوربختانه همه توطیه ودسیسه  برای فریب  اذهان مردم جهان بوده است. چنانچه اعلامیه اخیر دونالد ترامپ رییس جمهور امریکا مبنی بر اعلام فیصله تاریخی سال 1995 سنایی امریکا درمورد شناخت اورشلیم به حیث پایتخت اسراییل که ازدید جهانیان پنهان شده بود، دال براین امر می باشد. این اقدام جنجال برانگیزترامپ که احساسات تمام کشورهای اسلامی وجهان را درقبال داشت، برای تشنج بیشتر اوضاع نظامی درشرق میانه وتحریک ایران وحزب الله لبنان  برای اقدام های نظامی علیه اسراییل میباشد. تا به این بهانه  جنگ مدهشی تباه کننده میان اسراییل وهم پیمانان منطقه وی اش با پشتبانی امریکا برای ازبین بردن دولت اسلامی ایران وحزب الله لبنان آغازگردد. از جانب دیگر این اعلامیه روی دیگری صفحه کاغذرا افشا کرد، که اسراییل وامریکا هیچ زمانی حاضر نبوده ونمی باشند تا یک دولت مستقل فلسطین درکنار اسراییل بوجود بیاید ،همه نیرنگ ، دروغ وشعبده بازی های سیاسی  برای فریب دادن خلق جهان میباشد.

چنانکه امروز ترامپ وسایر نخبه گان سیاسی امریکا چنین سیاست های دوگانه و فریبکارانه را درقبال افغانستان، مبنی بر وارد آوردن فشاربالای پاکستان غرض قطع  کمک های نظامی  با تروریستان گروهی طالبان، حقانی ،القاعده وداعش  انجام میدهد،. از یک سو دولت پاکستان را تهدید شفاعی میکنند،تا همکاری خودرا باگروه های متذکره قطع نماید، واز سوی دیگر کمک های مالی 700 میلیون دالری را برایش  فرمان صادر می نماید. این سیاست یک بام و دوهوا تا کجا پیش خواهد رفت ؟

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۱۹۱۲