حقوق بشر و مفاهیم هویت، زبان و اتنیک در افغانستان

بصیر دهزاد

۱۰ دسامبر روز تجلیل از روز جهانی حقوق بشر و بزرگداشت از اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوب ۱۹۴۸ سازمان ملل متحد است.

در صبحگاهان آرام امروز یکشنبه که برف می بارید، چشمانم بر دانه های برف خیره بود که رقصیده وچرخیده  بسوی زمین می آمدند  و ورود روزهای سرد زمستان را هوشدار میدادند. سکوت در روح و روان مرا یکبار دیگربه روز های خوش جوانی و گذشته های آرام آن دوران  برد و حوس و حسرت آن روز های آرام و بدون جنگ در شهری که در آن زاده شدم ، به جوانی رسیدم ، در وجودم زنده شدند. ولی جنگ لعنتی که قریب به ۲۰ سال زنده گی ام به به انبوه محرومیت ها گذشت و  در یک لحظه خاطرات  بد و خونین آن در ذهنم یکبار دیگر تداعی گردید  که در آنروز ها شهرکابل  با باران راکت های کور سکر، بم گذاری ها در محلات مزذحم شهر و اصابت راکت درمارکیت ها ، و هم زمانی جنگ های وحشناک کابل و اکنون حملات وحشیان با بم های انتحاری که چگونه حق زنده گی هم وطنان ما از آنها گرفته می شد و هنور این حق با بی رحمانه ترین شیوه های که در تاریخ بشر تکرار نگریده اند ، تلف می گردد و اتلاف آنرا هنوز پایانی نیست.

واژه های حق زنده گی ، حق آزادی و حق و امنیت شخصی سه مفاهیم برجسته و اساسی  اند که  در سرخط اعلامیه جهانی حقوق بشر تذکر یافته اند. اگر اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوب ۱۹۴۸ ملل متحد را به تحلیل گیریم چند مفهوم دیگری اند که این سه واژه یا مفاهیم اصلی را تکمیل و آنها را در فرعیات به توضیح میگیرند. این مفاهیم عبارت اند از حق یکسان بحیث اساس آزادی، عدالت و صلح که در تقابل با تحقیرحقوق، ترس و ارعاب و اعمال وحشیانه قرار میگرند.

اساس عدالت مربوط می شود به حمایت مفاهیم بالا  بر مبنای اجراٌ یا تطبیق بدون استثنای و یک سان قانون بالای افراد اجتماع. تطبیق بلاانحراف همه مفاهیم بالا مربوط می شوند به تعلیم و تربیت اجتماع مبنی بر رعایت، احترام این حقوق و آزادی ها.

وقتی من متن اعلامیه جهانی حقوق بشر را یکبار دیگر از نظر گذشتاندم، همین خلاصه را از آن برداشت نمودم و اکنون با شما خواننده گرامی پیشکش نمودم.

من درگذشته ها مقالات را پیرامون حقوق بشر و روز جهانی حقوق بشر نوشته و به نشر رسانیده ام ولی امروز می خواهم جراات نمایم که این حقوق را در یک بیان ساده با مفاهیم حق داشتن هویت، زبان ، مذهب و فرهنگ و دیگر داشته های پرارزش اجتماعی در کشور با کثرت قوم ها، زبان ها و سایر ارزش های کلتوری و فرهنگی ارتباط داده روی آن مکثی نمایم.

در این سالهای اخیر دیگر زیاد گفته شده است که حقوق بشر در کشور با شدید ترین شیوه آن پایمال و تلف میگردد و عمداٌ ، گستاخانه و با پرروئی مورد تمسخر قرار داده میشوند. در شرایط موجود ممکن صد ها نهاد، حلقه و سازمان های سیاسی و اجتماعی اند که گویی بالای صندوق ایستاده و اعلام موجودیت نموده اند که در این صندوق همین حقوق بشر قفل شده است و مانند صندوق سحر و جادو برخ دیگران کشیده می شود و از برگشت آن در آینده ها به جامعه افغانستان بشارت داده می شود. بیگانه از واقعیت نیست که متاٌسفانه موجودیت صدها نهاد و شعارهای حقوق بشر بالای شانه های مردم مظلوم گرانگی می کند و ملت از آنها « می غمد». عکس العمل های رسمی و سمبولیک نهادهای حقوق بشر در برابر خشن ترین حوادث ضد بشری و نقض حقوق بشر برای جامعه افغانی ما دیگرخسته کننده به نظر می خورند.

اصل موضوع تحریر این مقاله در آن است که ما  برای خود و به خاطر خود و بالای خود چگونه میتوانیم در پذیرش ، رعایت و احترام و مفاهیم حقوق بشردرملت واحد خود و جامعه با کثرت قوم، مذهب، زبان و کلتور ادای مسوولیت ملی و وطنی نماییم و همچنان تعلیم و تربیت آنرا جز کرکتر اجتماعی خویش قرار دهیم.

قوم:

افغانستان کشوریست با کثرت قومی. هر قومی در این کشورحق زنده گی دارد. تاریخ آن ،از موجودیت تا انکشاف و تکامل آن به حیث یک کتله بزرگ و در یک خطه معین ، یک واقعیت انکارناپذیرجامعه افغانی ماست. ایجاد سرحدات نتیجه اهداف سیاسی غیر مشروع شاهان قدرت و توسعه طلب بوده که قوم ها را در مقطع های مختلف تاریخی از هم جدا ساخته اند. در نتیجه جدایی این اقوام هر کدام با روان اجتماعی همان کشور خویش را وفق داده و دیگر مردمان دو کشور با خصوصیان روان اجتماعی متفاوت خود و اتنیک خویش را شکل داده اند.  واقعیت دیگر تاریخ تکامل بشر مهاجرت های طبیعی بوده که گروه های کوچک انسانی در طول تاریخ به سیر دریا ها، دره ها ومناطق سبز و حاصل خیر مهاجرت نموده و دریک  خطه مطلوب  متوطن گردیده اند که در سیر زمان به مجامع برزگتر مانند قوم تشکل و تکامل یافته اند.

در سال های اخیر تعداد از افراد در برآمد های سیاسی از این واقعیت های عینی و مبتنی بر دیدگاهای سیاسی، تنگنظرانه و سمپاتی با و انتی پتی با دستگاه حاکمه انکار می کنند و یکی دیگری را به مهاجر و غیرافغان توصیف می کنند.

مفاهیم حقوق بشر و توضیح حقوقی آن این مسااله را مدلل می سازد که هر قومی از ساکنان کشور بحیث ساکنان اصیل در طول در طول یک تاریخ معین در خطه های مختلف افغانستان زنده گی نموده اند . آنان بدون استثنا و تمایز حق زنده گی یک سان را داشته و حق انکشاف متوازن و بهره مند شدن از تمام نعمات مادی جامعه افغانی ما را دارا هستند.

در کشور با کثرت اقوام نمی تواند موضوع اکثریت ها و اقلیت ها مطرح باشند و نباید با ارقام و آمار هنوز ناتثبیت شده ، تثبیت هویت نمود و هویت تاریخی دیگران را مورد سوال قرار داد. برخورد مسوولانه با مسااله جامعه کثیرالقومی افغانستان باز هم ما را بر یک اصل مهم اعلامیه جهانی حقوق بشر بر میگرداند و آن مربوط می شود به « تعلیم و تربیت اجتماع مبنی بر رعایت و احترام این حقوق و آزادی های بشری» .

در اینجا  هدف در آن است که هر قوم و گروه اتنیکی جامعه افغانی ما حق دارد با حفظ هویت قومی اش به موجودیت، اصل تاریخی و هویت اقوام دیگر احترام نموده و آنرا بحیث یک حقوق مشروع بداند.

نباید یک اصل عمده را در این موضوع با اهمیت نادیده گرفت که هر قومی بخشی انکارناپذیر از یک ملت واحد اند که در سرزمین مشترک زنده گی می کنند و باید به موجودیت اقوام و روان اجتماعی آنان احترام گداشت و به حق داشتن به هویت قومی در وجود یک هویت ملی اعتراف نمود و آنرا جز افتخارات ملی دانست. یکی از مباحث مورد جرو بحث های بعضاٌ به ابتذال کشانیده شده موضوع مهاجرت های اجباری و انتقال از یک محله به محلات دیگرکشور در دوران های گذشته می باشد. در این مورد حقوق بشر حکم می نماید هر شخصی که در یک محل یا خطه تولد یافته، پدر و پدرکلانش باشنده همان محل باشند، پرورده همان محل و باشنده اصلی  آن بوده غیرقبل انتقال تلقی می گردند. زیرا این فرد جسماٌ و رواناٌ با خصوصیات جغرافیایی، عرف و سنن و خلاصه با روان اجتماعی همان محل گره خورده  است.

زبان

هر گروه اتنیکی در یک خطه معین دارای زبان اند که با آن نه تنها داد و ستد و تامین روابط اجتماعی می کنند بلکه با زبان معین تبادل احساس می کنند و همچنان احساس یکدیگر را به ساده گی درک می کنند. زبان هم یک پدیده تاریخی است . هیچ زبانی را بدون قدامت تاریخی که به هزاران سال میرسد، نمی توان جست وجو نمود. زبان جزهویت قومی و اتنیکی است که نظربه  محلات یک خطه با لهجه و دیالکت های متفاوت شکل گرفته است. احترام به داشتن و حفظ زبان که فرد در آن پرورش یافته است، انکشاف زبان و سچه نگهداشتن زبان یک حق طبیعی و حق بشری است.

تعلیم و تربیت اجتماع مبنی بر رعایت و احترام به این حق بشری حکم مینماید که هر گروه اتنیکی که دارای یک زبان معین اند، حق انکشاف و سچه ساختن زبان خویش را دارند. ولی باید تذکر داد  که تغیر در واژه های زبانی و انتخاب نام و تعریف یک زبان نباید موضوع جربحث های مبنی بر اهداف سیاسی بوده  ، بل در نتیجه تحقیقات و کاوش های دانشمندان بخش ادبیات و فرهنگ ، سیمینار ها و کنفرانس های علمی ـ ادبی در سطح مجامع علمی و اکادمیک صورت گیرد. تجارب مربوط به به بحث کشانیدن روی کاربرد واژه ها  و یا انتحاب نام و تعریف زبانها روی اهداف سیاسی نا مشروع و بعضاٌ در تقابل با مفاهیم ملت واحد ، منافع ملی ، غرور ملی میتوانند قرار گیرند.

مذهب

جامعه افغانی ما جامعه با مذاهب مختلف نیر دارای مشخصه خاصی اند. مذهب برای هر شخصی معنویت زنده گی است که جز روان اجتماعی شناخته می شود. داشتن مذهب و آزادی ادای مناسک مذهبی نه تنها یک حق بشری است بل در قانون اساسی کشور رسماٌ مسجل گردیده است. تعلیم و تربیه اجتماعی مبنی براصل پذیرفتن جامعه کثیرالمذهبی ما و حق داشتن عقیده مذهبی و پذیرفتن آن بحیث یک واقعیت عینی جامعه حکم می نماید که هیچ مذهبی را نباید صرفاٌ از دیدگاه عقیده مذهبی خود مورد نقد و محکومیت قرارداد. عقیده مذهبی در تاریخ بشری عمیق ترین احساس معنویت برای یک انسان است که ازرش، هویت و دیدگاه نسبت به جامعه را برای یک فرد مذهبی تعین می کند. حق داشتن عقیده مذهبی و احترام به حق داشتین یک مذهب برای افراد دیگر جامعه اصول پائه ئی حقوق بشری را تشکیل میدهد.

من از نتیجه گیری های مباحثات و مناظرات روی مسایل مبنی بر هویت قومی ، زبانی و مذهبی  در وسایل رسانه ابی و انترنتی به چند نکته نظر های رسیده ام که خود را بدان متکی و معتقد می دانم:

 - در جامعه افغانی با کثرت اقوام موضوع اقلیت و اکثریت نمیتواند بشکلی مورد بحث وارزیابی  قرار گیرد که اصل حقوق ،عدالت و آزادی های  بشری را برای اقوام دیگر ساکن در کشورمورد تحدید و تهدید قرار داده اصل ایده ملت واحد ، هویت ملی و منافع ملی و معیار های وطنپرستی را زیر سوال قرار داد. 

-  جامعه افغانی ما جامعه کثیر القومی است. هر قومی در یک روند تاریخی ودر یک خطه تاریخی شکل گرفته و رشد تکامل نموده است. هر فردی جامعه افغانی ما حق دارد به داشته ها و ارزش های قوم که در آن تولد و پرورش یافته است ، افتخار نماید و به عین حق دیگران نیز احترام  گذارد.

- هر قومی در افغانستان ریشه  و منشه تاریخی دارد. هر فرد کشور باید قوم های کشور را از ریشه تاریخی ، آن در خطه که در آن انکشاف نموده،  ارزیابی نماید.

- زبان های مختلفه افغانستان  در یک روند طولانی تاریخ رشد و تکامل یافته اند. مردمان هر زبان حق دارند زبان خویش را انکشاف دهند و در سچه سازی آن همت گمارند و این حق را برای تمام زبان های دیگر نیز قایل و بدان احترام گذارند. 

- تغیر و تعویض واژه ها در یک زبان  و یا تغبر نام و صفت یک زبان صرفاٌ از طریق سمینار ها و کنفرانس های علمی- ادبی در مجامع علمی و اکادمیک و توسط دانشمندان رشته صورت گیرد.

- انتخاب واژه های اصلی در یک زبان در اسناد رسمی  مورد استفاده قرار دارند ، باید مجاز و عاری از اجبار و حساسیت ها باشد. 

- هر قومی از اقوام کشور حق دارد به سنن و عنعنات پسندیده خویش افتخار نماید ولی رعایت آنرا بر اقوام دیگر از دید اجبار نبیند. 

- هویت مبنی بر قوم، زبان ، مذهب  و فرهنگ و رسوم و عنعنات پسندیده شان باید بحیث داشته های پر افتخار ملی و هویت ملی کشور تلقی و بدان احترام و افتخار گردد.

 

 

مقالات قبلی نویسنده در ارتباط با حقوق بشر:

۱- حقوق بشر و جرایم حذف فزیکی ( قتل های سیاسی ) بدون پروسه عدلی و قضایی ، مارچ ۲۰۱۳ ترسایی
۲- روز جهانی حقوق بشر « تجلیل از یک روز زیبا » ، دسامبر ۲۰۱۳ ترسایی

۳- ازدلدلزارپرتعفن خصومت های اتنیکی- زبانی تاحقوق مشروع بشری-اجتماعی دریک روند ملت سازی مدرن، جنوری ۲۰۱۴ ترسایی

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۷ـ ۱۴۱۲

 

 

حقیقت اشغال وتـداوم

ولی محمد


تحت الحمایه گی:

در دکشنری روابین المللی ، چاپ ینورستی مشیگان در تعریف یک جز استعمار آمده است:« انتقال مهاجرین سرزمین مادر(کشور اصلی مهاجرین) برای تشکیل یک واحد جدید»  منظور از تشکیل واحد سیاسی جدید همانا دولت تابع در سرزمین تحت اشغال می باشد.
در زمان استعمارنو حیلی چون سقوط دیکتاتورها، ترویج  دموکراسی، کار برای ترقی و پیشرفت، انتقال تکنالوژی مدرن، حفاظت از منافع حیاتی،حمایت از دوستان استراتیژیک، اتهام دستیابی به سلاح کیمیاوی و ذروی، امحای بنیاد گرایی وتروریزم برای اشغال مناطق تحت پلان استراتیژیک بکار بسته می شود.
سیر پیدایش و انکشاف این جریانات و ریشه های آن عمتدتآ به مراکز استخباراتی ، نظامی  و مراجع تصمیم گیری سیاسی دولت های مستعمره جو پیوند میخورد ، که در ایجاد ، تقویت و بکار برد آنها با بی باکی تمام اقدام کرده بعد ها آنها را بهانه مداخله ولشکر کشی ساخته اند (مانند بنیاد گرایی وتروریزم ) که در زمان جنگ سرد بیش از ۶۰ سال وسیله دست امریکا غرض سرکوبی نهضت های استقلال خواهی وضد استعمار بود وحالا دلیل قشون کشی گردیده است.
استحصال ‌مواد خام و انتقال آن‌ به ممالک مستعمره جو مشخصه دیگر استعمار است که دردوران استعمار کهن عملی می شد و اکنون هم ادامه  دارد. این مشحصه اکنون در افغانستان عملی می گردد و حاصل کار دهقانان تریاک کار ومعادن قیمتی کشور بدون پرداخت های گمرکی و سایر تکس های معمول در تجارت مستقیماً  از دهقانان و معدن چیان‌ مزدور به قیمت نازل خریداری وانتقال می یابد ، این مساله نه سال بعد از اَشغال افغانستان افشا گردید. قوای نظامی انگلیس ولایت هلمند را بحیث منطقه کشت تریاک تحت اشغال نظامی درآورد که حاصل آن مستقیما به خاندان سلطنتی آن انتقال می یافت حالا امریکایی ها سالانه بیش از (۱۷۰) میلیارد دالر ازین مدرک به کشورشان سرازیر می سازند وحدود (۵) میلیارد آنرا بنام پول مالیه دهنده گان امریکا صرف جنگ نیابتی در افغانستان می نمایند.دولت افغانستان هیچگونه صلاحیتی در جلوگیری از انتقال آن ندارد.
کنفرانس بن که بعد از حمله نظامی امریکا دایر گردید زیر پوشش بازسازی ، مبارزه با تروریزم وسقوط بنیاد گرایی خود ساخته (سی آی ای) کار اشغال افغانستان را عملی ساخت.
دولت برآمده ازکنفرانس بن بحیث ( واحد سیاسی جدید) متشکل از افغان های مهاجردر اروپا ،امریکا و پاکستان ماموریت اَشغال را اکمال نمود.آنچنانی که در دکشنری تعریف شده است امریکا مهاجرین را از طریق این کنفرانس در رهبری این ( واحد سیاسی جدید) گماَشت.
با آغاز حملات نظامی سیلی از گرین کارتی ها ( مهاجرین دو تابیعتی) از امریکا بسوی کابل سرازیر شدند ودر تمام پست های کلیدی جابجا گردیدند. تیم کاری حامد کرزی راعمدتا همین ها تشکیل می داد ، وزارت خارجه ونماینده گی های دیپلوماتیک مقیم خارج میان گروه شرکت کننده گان کنفرانس بن تقسیم گردید، زلمی خلیل زاد که عضو حزب جمهوری خواه امریکا وتبعه  آن کشور است بحیث سفیر ونماینده خاص بوش در حقیقت وایسرای امریکا در کابل مقرر گردید ، او همه کاره ملک بود وخارج از وظایف دیپلوماتیکی اش در همه امورمداخله وعمل میکرد.
اشرف غنی احمد زی برگشته  دیگر، و شهروند امریکا مرکز سومی بود که میتوانست موازی با کرزی وپایان تر از خلیل زاد در سمتدهی امور نقش ایفا کند .
امریکا بصورت عاجل شبکه های تلویزیونی ، رادیویی و اخباری را به نفع خود ایجاد کرد وبه این ترتیب چنگالش را در همه تار وپود ساختاردولتی افغانستان فرو برد و یک شبکه گسترده کادری امربکایی های افغانی الاصل را طوری ایجاد کرد که حالا می تواند به راحتی هر تصمیم اش را ذریعه این شبکه و شخصیت های مزدوردر اداره امور مملکت تطبیق نموده هر عمل نامشروع ، ظالمانه و خلاف انسانیت  را که ناشی از تجاوز است، بر حق وا نمود سازد.
دولت تحت اشغال از کنفرانس بن تا اکنون نتوانسته ونه میتواند ممثل حاکمیت ملی و دولتی باشد.
از لحاظ حقوق دولت عالی ترین تشکل قدرت است که با داشتن حق بالا بینی بر سایر تشکلات سیاسی واجتماعی در تطبیق یکسان قانون از صلا حیت های وسیع بر خوردار می باشد.
دولت ازیک حق پذیرفته شده در حقوق بین الملل عمومی یعنی حاکمیت (سورنیتی) برخودار است، حاکمیت دولتی بدولت صلاحیت می دهد تا از انقسام قدرت توسط قدرت طلبان جداگانه وجنگجو در در داخل قلمروش جلوگیری کرده قدرت مشروع مرکزی را تحکیم بخشد.قدرت دولتی بدولت حق میدهد تا از تطبیق فیصله هایش مراقبت نماید. این مشخصه صلاحیت دولت رادر جلو گیری از جنگ های داخلی حفظ وحدت ملی و حاکمیت قانون مشروع وغیرقابل انقسام ساخته است. دولت درسایه این مشروعیت وظیفه دارد تا از جان و مال مردم در سراسر کشور حفاظت کند ودرعرصه خارجی از مداخله ، نفوذ وتجاوز سایر دول گروه های تخریب کار و اجیر ممانعت نماید.
دولت وحاکمیت اعم از حاکمیت ملی ودولتی دو اصل مستلزم یکدیگر اند.
در دولت موجود افغانستان حاکمیت دولتی بنا بر عوامل داخلی وخارجی مصدوم به نقض از موازین قبول شده حقوق بین ا لملل عمومی میباشد.
این دولت درتاسیس قدرت مرکزی قوی وموثر و جلو گیری ازدرگیری های داخلی و مداخلات ببرونی ناکام بوده حاکمیتش در سراسر قلمروش تطبیق نمیگردد ،از لحاظ مداخلات و اعمال نفوذ خارجی ها بر حاکمیت دولتی،تمامیت ارضی دولت در حال فقدان صلاحیت و قدرت قرار دارد. گروه های جنگی (طالب و داعش ) در نقاط مختلف کشور آورده شده، تجهیز و تمویل شده به جنگ گماشته می شوند از میان مردم سربازگیری کرده به اطفال اموزش جنگی می دهند دولت دراین ساحه صلاحیت و اقتدار ندارد.یعنی این دولت از لحاظ انطباق معیار های حقوقی نمی تواند بنام دولت مستقل و دارای حاکمیت تلقی گردد تحمیل امضای معاهدات استراتیژیک و امنیتی امریکا بر کشور صلاحیت و حاکمیت دولت رادر عرصه های مختلف سلب و محدود نموده این دولت یک دولت دست نشانده وتابع می باشد.
حاکمیت ملی که متعلق به ملت در امر تعین سرنوشت و نوع رژیم سیاسی آن می باشد نیز از دست مردم بیرون شده است.این مساله در روند تصویب قانون اساسی ( که بعدآ روی آن تماس گرفته خواهد شد) کاملآ هویدا بود ودر انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی مداخلات، سمتدهی و تطبیق اراده مراجع امربکایی افتضاح بزرگی را بر پا کرده وبر اراده مردم اهانت صورت گرفت.
اساسی ترین اجزای متشکله دولت (حاکمیت و استقلال) توسط مراجع امریکایی مورد تخطی قرار داشته حالت موجوده دولت نوعی از تحت الحمایه گی را م رساند.
همه حالات و ظرفیت ها اعم از نظامی، سیاسی و حقوقی بیانگر عدم قابلیت دولت در تحقق نورم های قبول شده حقوقی در عرصه حاکمیت واقتدار دولتی است . مداخلات صریح مراجع سیاسی-نظامی ودیپلوماتیک امریکا در سیاست داخلی وخارجی افغانستان تحت الحمایه گی افغانستان اشغالی را نشان می دهد. چند نمونه :
-سناتوران امریکایی وسفارت آن کشور مقیم کابل حین اتخاذ تدابیر وتصامیم مهم به صورت عریان داخل اقدامات می شوند عین مداخله توسط قوماندان های قطعات نظامی و مشاورین امریکایی در ولایات صورت می گیرد.درجریان انتخابات دور دوم ریاست جمهوری۴ سناتورامریکایی به کابل آمده با گروه های مختلف مردم ملاقات  و توصیه می کردند که به حامد کرزی رای بدهند.
- درانتخابات دورسوم ریاست جمهوری یک نفر امریکایی بدون مجوز قانونی به کمیسیون مرکزی انتخابات رفته به نفع عبدالله تبلیغ کرده کمشینران را تشویق به تقلب به نفع او می کردند.
- جان کیری نتیجه انتخابات تقلبی را حکومت وحدت ملی اعلان کرد و وظایف آنرا چنین تقسیم نمود:
ریس جمور احمد زی پالیسی میکر؛ و عبدالله صدراعظم اجراییه وی. او وظیفه سپرد تا طی دو سال آینده لویه جرگه دایر و قانون اساسی تغیر داده شود.
- امضای پیمان امنیتی به حیث یک پیمان اسارت آور اشغال را رسمیت بخشید.گرفتن نه پایگاه نظامی بدون پرداخت پول، داشتن دست باز نیروهای امریکایی در قلمرو افغانستان در امر انعقاد قرار دادها مطابق به قوانین امریکا نه افعانستان،عدم پرداخت مالیات و معافیت گمرکی ، عدم صلاحیت جانب افغانی در امر باز داشت ،تعقیب و دستگیری مجرمین امریکایی در داخل افغانستان، عدم رعایت نورم های بین المللی درمورد ویزه و امور سرحدی، معافیت از ثبت و کنترول اتباع امربکا در افغانستان همه مواردیست در حقیقت اشغال کشور ما.
- دولتی که صلاحیت اداره فضا وزمین اش را نداشته باشد، پرچم ملی تصویب ناشده اش نه درمقر ریاست چمهوری خودش بلکه در واشنگتن ( دی سی) توسط ریس جمهور موقت کرزی برافراشته شده باشد، دارایی هایش توسط متجاوزین به بیرون انتقال یابد ،تعین وتقرر کادرهایش بدون اسیتذان مراجع امربکایی ناممکن باشد، سال مالی اش برابر با سال مالی امریکا غرض تصویب بودجه عیار شده باشد، از تعلیم وتربیه تروریست ها در داخل قلمرواش جلوگیری نتواند و نظامی های بیگانه پایگاه های نظامی شان را مرکز تربیت وآموزش نظامی تروریست های داعش و طالب ساخته باشد (مانند پایگاه بگرام ) چگونه می تواند در زمره سایر دول جهان خودش رامستقل وانمود سازد؟

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۱۰۱۲

٢٥ نوامبر مبارزه عليه خشونت زنان 

 

از سال 1981 25 نوامبر به عنوان روز جهانی رفع خشونت علیه زنان  برگزیده شده است. این روز برای یادآوری عزم همگانی برای مبارزه با خشونت علیه زنان انتخاب شده است. مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۱۷ اکتبر ۱۹۹۹ نامگذاری این روز را به عنوان روزی جهانی تصویب کرد.

این تاریخ به خاطر قتل وحشیانه سه خواهر میرابال، فعالان سیاسی اهل جمهوری دومینیکن امريكا انتخاب شده است.

خشونت تنها كتك زدن ، سياهى چشم ، كبودى بدن ، مو كندن سر نيست 

بلكه خشونت  صدمه رساندن به مغز و نابودكردن احساس درونى انسان است 

گر چه كه خشونت در بين انسان ها در جهان به انواع مختلف وجود دارد ولى خشونت عليه زنان با سختترين شكل خود در كشور هاى عقب مانده و سنتى بنابر عوامل مختلف بيشتر است از انجمله در كشور ما 

با توجه به سنت و  نا توانى هاى زنان در ادوار تاريخ خشونت بار كشور جا دارد كه تأثيرات سنت و تجارب زنان از نسل هاى گذشته كه توسط شان خشونت عليه زنان به نسل هاى بعدى انتقال ياقته است نكاتى چند را به بحث مى گيرم 

زنان و دختران ما كه از قانون برابرى در جامعه سنتى محروم  بودند  و خواسته يا نا خواست بايد با قبول سنت جامعه و با نصيحت هاى مادر كلان ها و يا بزرگان هميشه توجه داشته و به آدامه زنده گى  پرداخته اند 

مادر كلان ها مى گفتند فرزندم شوهر سايه خدا است بايد به او احترام كرد . 

وقتى او استاده شد بايد تو هم استاده باشى.  

اگر بر تو توهين كرد دندان را به دندان بچسپان 

ويا زير دندانت كاغذ كلوله را بگير تا موقع جواب دادن دهن ات بسته باشد ، وقتى دستشوى مى رود ،أب دست برايش بده 

وقتى بتو فاحشه خطاب مى كند بايد تحمل كنى و با او محبت كن   و فراموش  كن  زيرا او مرد است 

مردان  حرف بد و بد خوى دارند

اگر لت وسيلى زد به كسى حرف نزن زيرا ابرو شوهر و خانواده ات از بين مى رود 

بى بى هاى مسلمان  ما همه اينروز ها را داشته اند 

وانان با اين روش داراى  فرزندان  شاد و خانواده  هاى با ابرو بوده اند

ولى مادر كلان يكبار هم نگفت كه مردان هم به زنان خود بايد احترام كنند ، مردان از روابط عاشقانه و نامشروع دورى كنند  و به پيوند خود صادق بمانند ، مردان از نيش چشمان خود به زنان غير جلوگيرى كنند  ، مردان احترام به زنان خود داشته باشند و زنان را منحيث انسان و شريك زندگى اجازه تصميم گيرى در تمام امورات زنده گى بدهند، زيرا مادر كلان ها  خود با رنده گى دشوار خشونت بار دست وپنجه نرم نموده و سأل هاى دراز زنده گى  شان را با قبول سنت عقب مانده و خشونت  بار را پشت سر گذشتانده استند  و بارى هم بنام حيا  به دفاع از حق خود حركتى را انجام نداده  اند  و به نظرش مردان حق دارند انچه بخواهند انجام بدهند 

كه تعداد از دوشيزه گان ما با پيروى  از نصيحت هاى مادركلان هاو بزرگان به چنين زنده گى  اقارت بار تن در داده اند و مى دهند كه جهنم اين دنيا را ازمايش مى كنند و مانند كالبد ها و گودى هاى كوكى و بيجان  به زندگى ادامه مى دهند كه اعتراض و داد خواهى را بى مفهوم مى دانند حتى تعدادى از زنان روشنفكر  

و تعدادى هم با از دست دادن اعضاى بدن ، معلوليت  ، خود سوزى ، و سنگسار ، اعتياد به مواد مخدر تا قتل و معلوليت كه مثال هاى بيشتر از شهادت خشونت بار فرخنده در كابل تا كشته شدن شراره در المان ، سنگسار رخشانه در ولايت غور ،گوش بينى بريدن زرينه در ولايت جوزجان خودكشى زهرا خاورى  در كابل ،خود سوزى زنان در ولايت هرات و هزاران تن ديگر خشونت را به ازمايش گرفته اند . 

ولى خوشبختانه نسل جديد أعم از زنان ًو مردان با اگاهى از جهان مدرن وتأمين عدالت اجتماعى با حفظ قوانين  منشور ملل متحد در مورد احترام به مقام انسان توجه بيشتر  داشته و قبول  حقوق  برابر در جامعه را در رده هاى بلند انسانيت و تامين عدالت اجتماعى در جهان مى دانند  كه ما شاهد  تعدادى از بانوان فعال در داخل وخارج كشور در عرسه هاى سياسى ،اجتماعى وفرهنگى كاركرد هاى چشمگير دارند استيم كه با كانديد شان در سمت هاى بلند دولتى ، ايجاد تلويزيون هاى زنان ، نشر مجلات و اخبار 

، ايجاد ويبسايت هاى انترنتى ،  ،ايجاد نهاد ها ،اتحاديه ها ،شورا ها با بسيج كتله وسيع زنان بيرق مبارزه عليه خشونت زنان را به اهتزاز در اورده اند و به موفقيت هاى نسبى هم در عرصه هاى مختلف با وجوديكه بسنده نيست نايل شده اند .

خشونت انواع مختلف دارد 

-تجاوز جنسی در بستر زناشویی

-تجاوز شوهر به همسر

-حملات جسمانی و کتک زدن

-به کار بردن الفاظ رکیک در رابطه با زنان

-نگاه به عنوان ابزار جنسی

-احساس مالکیت به زن

-خواهان نابرابری


موضوع بحث ما تجاوز جنسى در بستر زنا شويى 

زيرا  در مقاله زير عنوان (زنان افغانستان و خشونت سياه وسفيد ) خشونت عليه زنان در كشور بيشتر به بحث پرداخته شده است كه عزيزان مى توانند اين مقاله را در ويبسايت هاى انترنتى حقيقت ،مهروطن، بامداد ، ولايت لوگر ،مرواويد سبز و وغيره مرور نمايند


تجاوز جنسي در بستر زنا شويى !

از إنجايكه  احترام به انسان و حرمت به ان دور از جنسيت يكى از قوانين منشور ملل متحد شناخته شده كه بتمام دولت هاى جهان إبلاغ گرديده و نقض اين قوانين جرم  شناخته شده است 

با وجود ان هم  خشونت زنان در حوضه هاى مختلف 

اقتصادى ،اجتماعى ،فرهنگى و سياسى مطرح است 

ولى مختصر بحث را در مورد  مسله مطرح شده ادامه مى دهيم 

تجاوز جنسى در بستر زنا شوهرى:

 تجاوز بستر در گذشته منحيث جرم شناخته نمى شد 

زيرا زنان با عقد ازدواج به اين فرض يا فكر بودند كه 

مقاربت  جنسى شان به موافقه رسيده است 

ومجبور به هر خواست جنسى شوهر و در هر موقع كه مرد مى خواست منحيث وظيفه بايد پاسخگو باشند و مرد در برقرارى رابطه جنسى مقصر شناخته نمى شد ولى براى اولين بار در سال ١٩٧٥  قانون منع تجاوز زنا شويى در امريكا به تصويب رسيد 

و بر عقد ازدواج بر مقاربت جنسى توافق صورت گرفت

 كه تا ٢٠دسمبر سال  ١٩٩٣ ميلادى 

أعلاميه منع خشونت عليه زنان به تصويب مجمع عمومى سازمان ملل متحد رسيد 

و همچنان در سال ٢٠١١   (   ناوى  پيلاى ) سر كميسيار حقوق بشر نقض حقوق بشر زنان را با نقش باردارى و جنسيت أعلام كرد دستيباى تامين تضمين ًكنترول كامل زنان بربدن شان جهت تامين حقوق مساوى گام ارزنده 

ديگرى بود كه تعيين  زمان ،نحوه انتخاب فرد دلخواه براى ايجاد روابط جنسى و توليد مثل از   

اساسى ترين ملزومات زنده گى  سالم و شرافتمندانه زنان محسوب شد 

در جوامع سنتى زنان به دلايل مختلف مورد تجاوز و سوى استفاده تعدادى مردان قرار مى گيرند و از احساسات نيك زنان در مقابل فرزندان شان ، اسيب پذيرى أطفال ، حفظ ابرو  ، ضرورت و احتياجات اقتصادى ،ترس از قطع رابطه جنسى شوهر متجاوز   

و بعضا هم فشار هاى قانونى و اجتماعى ،سنت   كه زنان راه فرار ندارند و مجبور به قبول 

روابط جنسى با شوهران خود مى شوند واشك ها و درد ها را براى هميشه زنان از چشم ديگران پنهان مى دارند ولى وقتى انان متوجه شوند با چنين  روابط تن در ندهند اينجاست كه مشكلات خانوادگى بروز  مى كند اين عوامل است كه زنان جسم و روح شان خسته شده و از بين بروند و  شاكى و نا راضى از زندگى مشترك زنا شوهرى خود مى شوند

تعدادى مردان كه به تجاوز دست مى زنند 

ناشى از قوه فزيكى ،حسادت ها، نداشتن اعتماد به نفس ، عدم اگاهى از خواسته هاى زن و يا هم ناشى از مشكلات روانى مى باشد 

كه بايد اينگونه مردان به مشوره دهندگان خانواده و يا روانشناسان مراجعه نموده و يا جهت اگاهى بيشتر امروز امكانات مدرن انترنت با معلومات وسيعتر در مورد وجود دارد كه استفاده لازم نمايند

نهاد هاى زنان ،وزارت زنان ، فعالين مدنى زنان 

بايد جهت تصويب قانون  به قانون گزاران واشخاص مسئوول نظريات و پشنهادات سالم شان را آرائه دارند تا كسانيكه به نقص از اين قوانين  دست مى زنند به جزاى اعمال شان رسانده شود پندى باشد به ديگران.   

قابل ياد اورى مى دانم مبارزه زنان عليه خشونت 

در جهان

منجر  به رشد اقتصادى جهان ، تنزيل فقر ، و مبارز با مرض كشنده ايدز ، تامين صلح و عدالت اجتماعى در جامعه  گرديده است

 تمام نيرو هاى ازاديخواه ،ديموكرات ، فيمينيست ها ، أعم از زنان و مردان صفوف مبارزين را توسعه بخشيده و بيرق برابرى ،ازادى ، تامين عدالت اجتماعى و صلح سراسرى را در كشور  

به اهتزاز دراورند 

و اينك بيجا نخواهد بود كه در اين مقاله سروده ام را كه به  اعتراض عليه  سنگسار  رخشانه در ولايت غور كه در 06.02.2016  سروده بودم انتخاب وضميمه نمايم  .  

 

" ناله زن افغان در ذلت  و نا توانى" 

مرا بردند به كشتارى گناه بار 

مرا بردند به صحراى خاكسار 

هزاران تهمت ناسور كردند 

مرا در قبر زنده زنده گور كردند 

كشيدم ناله ها از ناتوانى

رسيد به اسمان و كهكشانى

 بنام دين مذهب كرد سنگسار

كجاست انصاف شان در مسلمانى

تو اى مرد كه پروردى از من 

با خون دل و درد در دامن من 
ولى نفرين دارم بر زمانه

 كه داده  تيغ  بر تو ظالمانه 

تا زنى  بر مادرت و خواهرت تيغ 

بكش اين مظلومان را خاينانه        

صداى چيغ و ناله تا اسمان ها 

زدى بر محرمت تيغ وحشيانه

كجاست قانون و اسلام و عدالت

كه  ريختى خون و كشتى قاتلانه  

خداوندا تو دانا و بينايى

بكن رحمى بر ما  تو مخلصانه

 

زرغونه "ولى " جرمنى 25.11.2017  

 

  بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۲۶۱۱

این مقاله بدون ویرایش بامداد به نشر رسید.

شاهزاده رویاهای سعودی

 

« کارنامه ولیعهد عربستان در دو سال گذشته پر از اقدامات جاه‌ طلبانه و غافلگیرانه بوده است: عملیات توفان قاطعیت (جنگ یمن)، طرح انزوای قطر، اعطای حق راننده گی به زنان و اجازه صدور فتوا به آنها، پخش آواز‌ ام کلثوم از تلویزیون دولتی، شکستن تابوی همدستی با اسراییل، بازداشت جمعی از شاهزاده‌ها، مقامات حکومتی و صاحبان سرمایه به جرم فساد و پول ‌شویی و در نهایت درام استعفای حریری.»

 

 

عربستان جدیدی متولد شده، عربستانی که دیگر وهابیت به ساده گی کلید فهم آن نیست، و ولایتعهدی درآن جایگاه و تشخصی نهادی پیدا کرده است: عربستان محمد بن ‌سلمان که از بالا و با شتاب  سرسام ‌آور در حال به‌ روزشدن است. حالا دیگر هیچ‌ کس نمی ‌تواند اقتدار او را انکار کند، نه در خارج عربستان و نه در داخل پادشاهی آل‌ سعود. سخن از شاهزاده‌ای است که امروز آوازه‌اش از پادشاه بیشتر است، جوان‌ ترین وزیر دفاع جهان: محمد بن‌ سلمان، که با حفظ سمت در وزارت دفاع در ۲۱ جون ۲۰۱۶ ترسایی به ولیعهدی عربستان سعودی برگزیده شد. او کیست؟ و چه رویایی در سر دارد؟
از اوایل سال ۲۰۱۵ ترسایی که این شاهزاده سعودی وارد بازی قدرت در پادشاهی آل‌ سعود شد، تاریخ عربستان سرعت و شتاب بی‌ سابقه‌ای یافته است. با کلید زدن یک انقلاب اجتماعی، با به‌چالش ‌کشیدن اقتدار مذهبی و تصفیه رقبای سیاسی، از هم ‌اکنون نام محمد بن‌ سلمان به نقطه‌‌ عطفی در تاریخ عربستان بدل شده است. پس از فرزند سلمان، عربستان دیگر همان کشوری نیست که پیش از او وجود داشت.
قبل از هر چیز، در این عربستان جدید، دیگر این وهابیت نیست که محتوا و جهت رفتار سیاسی حاکم را تعیین یا دست ‌کم کادربندی می ‌کند. اکنون کلیت دستگاه مذهبی در عربستان به نفع نظام قدرت و تصمیمات آن به حالت تعلیق درآمده است. اگر در دهه ۹۰ ترسایی، مفتی اعظم عربستان، شیخ عبدالعزیز ابن باز، راننده گی زنان را منشا « آشکار بسیاری از شرها و گناهان » و عملی « بدون شک » ممنوع و غیرمجازمی ‌دانست، حالا دبیرخانه شورای علمای اعظم این کشور - نهادی که در رأاس آن مفتی اعظم امروز عربستان عبدالعزیز آل شیخ قرار دارد - در بیانیه‌ ای از پادشاه به خاطر پرده ‌برداشتن از مفاسد و شرهای ناشی از عدم راننده گی زنان تشکر می ‌کند. بله، این سیمای جدید عربستان است: عربستانی که در آن تابعیت علمای عظام از تصمیمات سیاسی حاکم به موضوع ریشخند در شبکه‌ های اجتماعی بدل شده است.
عربستان کشوری جوان و ۷۰ درصد جمعیت آن زیر ۳۰ سال است. ولیعهد ۳۲ ساله این کشور درصدد ایجاد فضاهای کار و سرگرمی و تبدیل عربستان به مملکتی است که برای جوانان معمولی نیز قابل زیستن باشد. محمد بن‌ سلمان اگرچه جایگاه و مقام خود را مدیون خون سلطنتی است، اما سرمایه اجتماعی‌اش را نزد همین جوانان جست ‌و جو می ‌کند؛ نزد اکثریت خاموشی که نه اعتقاد راسخی به اسلام دارند و نه به گروه‌های نخبه و ثروتمند جامعه تعلق دارند و زمان تهی و ملال ‌آور خود را در سرزنده ‌ترین حالت با راننده گی جنون ‌آمیز در صحرا و با « تفحیط و هجوله » یا به‌اصطلاح خشونت و تروریسم خیابانی تاب می ‌آورند. این جوانان برای توصیف وضعیت خود امروز اصطلاحی به کار می ‌برند که هم‌ زمان به معنای «خلأ» و « ملال» اجتماعی و حتا « خشم و جنونی » است که این تهی ‌بوده گی زنده گی به بار می‌آورد: اصطلاح «طفش» که ریشه لغوی آن فعلی است به معنای آخرین دست‌ وپازدن‌های قبل از غرق‌ شدن است.
حالا درعربستان سخت گیری‌ ها نسبت به موسیقی کمتر شده است. اهمیت این موضوع به‌ ویژه از آن جهت است که وضعیت موسیقی سنجه‌ای مناسب برای اندازه ‌گیری شیزوفرنی حاکم بر پادشاهی آل‌ سعود و ترس مقامات سنتی آن از پاره‌ شدن تاروپود  سنتی جامعه است. در فبروری گذشته، کنسرتی در جده برگزار شد که اگرچه تنها مردان اجازه ورود به آن را داشتند، اما نفس این رویداد در ۲۴ سال گذشته بی‌سابقه بود.
شاهزاده غیرمترقبه
بله، تصویری که امروز از عربستان به جهان مخابره می‌ شود، دیگر به ساده گی تصویر کلیشه ‌ای کشوری با ثروت ‌های باد آورده نفتی و مکان‌ های مقدس نیست که سلفیزم و تروریزم را به منطقه صادر می ‌کند. عربستان اکنون با محمد بن‌ سلمان، سرزمین اتفاق ‌های غیرمنتظره است.  کارنامه ولیعهد عربستان در دو سال گذشته پر از اقدامات جاه‌ طلبانه و غافلگیرانه بوده است: عملیات توفان قاطعیت (جنگ یمن)، طرح انزوای قطر، اعطای حق راننده گی به زنان و اجازه صدور فتوا به آنها، پخش آواز‌ ام کلثوم از تلویزیون دولتی، شکستن تابوی همدستی با اسراییل، بازداشت جمعی از شاهزاده‌ها، مقامات حکومتی و صاحبان سرمایه به جرم فساد و پول ‌شویی و در نهایت درام استعفای حریری.
بزرگ‌ ترین سلاح ولیعهد عربستان در برابر دشمنان خارجی و رقبای داخلی ‌اش همین « غافلگیری » بوده است. ماجرای استعفای سعد حریری به حدی غیرمنتظره بود که بسیاری از رسانه‌ ها، به شایعه دستگیری و حصر حریری در عربستان متوسل شدند و روی آن مانور دادند.
صحنه‌ پرداز رویدادهای غیرمنتظره ماه گذشته در ریاض کسی جز محمد بن‌ سلمان نبود، امیر جاه‌ طلبی که سعد حریری پس از استعفا او را « برادر » خود خواند. ولیعهد عربستان امروز در دوران نضج ملی ‌گرایی عرب و افول قدرت اخوان المسلمین، « برادر بزرگ » تمام اعراب سنی منطقه است. غافلگیری اما همواره شمشیری دولبه است و هر بمبی ممکن است در دستان سازنده ‌اش منفجر شود. شتاب ‌زده گی، جاه ‌طلبی و ماجراجویی ترکیب انفجاری خطرناکی است و طرح‌ ها و اقدامات بن‌ سلمان همه گی شامل این سه ماده‌اند، از جمله ماجرای دستگیری ولید بن طلال، ‌میلیاردر سعودی و شاهزاده متعب، فرمانده گارد ملی و پسر ملک عبدالله شاه مرحوم و صدها شخصیت بانفوذ سلطنتی دیگر.
اما در داخل کشور، او تعادل میان خانواده سلطنتی و مفتیان وهابیت و مصالحه میان پادشاه و دربار را برهم زده و همین ممکن است باعث تضعیف خاندان آل‌ سعود شود و در درازمدت به ضرر خود او به پایان رسد. در خارج کشور تا همین ‌جا نیز جنگ یمن، هزینه بسیاری برای عربستان داشته است و همه می ‌ترسند امیر جاه ‌طلب عربستان پس از ماجرای حریری، جنگ تازه‌ای را در منطقه آغاز کند. آنچه مشخص است، اینکه فهرست دشمنان او، از درون قصر تا بیرون شبه‌ جزیره، طولانی است و در مقابل، او نیز آماده انجام هر کاری برای نابود کردن دشمنانش است. این معادله نوید اتفاقات خطرناکی را می‌ دهد./شرق

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۰۴۱۲

تدارک برای کنگره

 

داکتر آرین

حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان ، برای برگذاری کنگره خود آماده گی می گیرد. حرکت حزب بسوی تدویر کنگره فقط ناشی از رعایت قوانین اساسنامه نیست، بلکه شرایط نوین و مشخص اجتماعی- سیاسی و سازمانی که حزب و میهن ما در این برهه ای تاریخی قرار دارد این امر را به ضرورت مبدل کرده است، مسایل مربوط به چگونگی برخورد حزب در رابطه به قدرت سیاسی، خط مشی سیاسی حزب و تعیین وظایف مبرم  و سازمانی در شرایط کنونی، بررسی مساله صلح و امنیت، تروریزم از جمع مسایل مهم  و مطرح درکنگره حزب خواهد بود.نگارنده در این نوشته کوشش خواهم کرد تا  بالای اهمیت  و ضرورت تدویر کنگره حزب  و نقش اصول و نورم های زنده گی حزبی به طور خلص و ساده روشنی اندازم.

کنگره حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان تکانه ای نوین در اوضاع سیاسی و اجتماعی  و سیستم سیاسی کشور ما می باشد و چنان حزبی را  پی ریزی می کند که از پایه های استوار و ساختار مستحکمی برخوردار باشد، که نه طوفان زمان و نه تهاجمات ارتجاع آنرا به لرزه درآورد. اگرچه حزبی که بوجود می آید دارای اسم، پرچم، سمبول، اساسنامه و برنامه، اندیشه و ساختار متفاوت از حال حاضرخواهد داشت و دارای تشکیلات مدرن و نوین می باشد، اما ریشه های آنرا باید در ژرفای گذشته های دور جست و جو کرد، این حزب بشکل نوین فعالیت کرده و مطابق به شرایط زمان ادامه دهنده پیکارها و دستاوردهای میهن پرستان و انقلابیون یک نسل فداکار و پیکارگر گذشته خواهد بود.

وظیفه  کنگره تعیین سیاست حزب و اصول نورم های زنده گی حزبی و سازمانی می باشد، زیرا بدون داشتن یک استراتیژی روشن و اصول ساختاری و تشکیلاتی حزبی، حزب نمی تواند به مثابه یک ارگانیزم زنده و فعال در جامعه وجود داشته باشد و تنها حزبی که  دارای برنامه سیاسی و اصول و نورم های زنده گی حزبی است میتواند قدرت رزمنده گی اعضای حزب و وحدت عمل، اندیشه  و سازمانی آنها را تضمین نماید.

اهمیت سازمانی و تشکیلاتی کنگره حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در آن است که چند حزب سیاسی بعد از فایق آمدن و حل جهات متفاوت برخوردهای تاکتیکی نسبت به مسایل سیاسی و سازمانی، برای نخستین بار جهت مبارزه در راه یک هدف مشترک که بیانگر منافع تمام مردم افغانستان می باشد با وحدت عمل، اندیشه  و وحدت سازمانی  برای دست یافتن به اهداف مشترک خویش و تحکیم پایگاه حزب در جامعه کنگره حزب را تدویر می نماید، در این کنگره که بازتابی از قانونمندی های تحول اجتماعی جامعه  و ضرورت دوران تاریخی ما است، علاوه بر مهمانان، نماینده گان حزب از تمام واحدهای اولیه حزبی طی کنفرانس های شوراهای ولایتی، ولسوالی، شهر و ناحیه وی مطابق به "طرزالعمل تدویر جلسات و کنفرانس های حزبی، نورم نماینده گی و شیوه انتخاب نماینده گان به کنگره حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان" مورخ ۴ عقرب ۱۳۹۶ ، انتخاب و حضور خواهند داشت، این یک دست آورد بزرگ است.   

ضرورت تدویر کنگره برخاسته از خواست ها و حقیقت های زمان ماست، زمانی که بر تفرقه چیره شده و امید به پیروزی های برگشت ناپذیر را داریم، زمانی که حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در سطح ملی یک دوره از مبارزات خود را در یک شرایط مشخص تاریخی پراز فراز و نشیب پشت سر نهاده است و حزب  داخل دوره تازه ای از تاریخ خویش می گردد و بلاخره زمانی که در سطح بین المللی حزب باید داخل مرحله جدیدی از مناسبات جهانی شود، که درک درست از مناسبات قدرت در جهان و شرایط نوین جهانی و موضعگیری های تازه در منطقه، ظهور قدرت های جدید در صحنه بین المللی، فعالیت حلقه های زنجیری تروریزم بین المللی و مافیای جهانی در افغانستان، اینها همه و همه از دلایل است که بر ضرورت و تدارک کنگره تاکید می کند.

بزرگترین مشکل که کنگره حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان به آن بر خواهد خورد مسله انتخاب ایدیولوژی است، که چگونه برنامه عمل و مشی سیاسی حزب را مطابق به شرایط زمان و مبرا از جهات جانبدارانه ایدیولوژی های امپریالیستی و سوسیالیستی تدوین و تنظیم می نماید، تاکید می نمایم جهات و عناصر جانبدار این دو جهانبینی نه تمام جهات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آنها، زیرا این دو جهانبینی، جهان و جامعه را بطور علمی مورد مطالعه قرار داده و آخرین حرف علم را می زنند و دارای عالی ترین فرهنگ در جوامع بشری اند. به این ترتیب تدوین خط مشی سیاسی  حزب متحد ملی ترقی مردم افغا نستان  برای دفاع از منافع تمام مردم افغانستان و تعیین سیاست و سمتگیری علمی و عملی در بخش های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی  برای گذار به یک جامعه انسانی از وظایف مبرم کنگره می باشد،  این کاردشوار ولی امکان پذیر است.

 طوریکه در فوق گفتم، سودمند میدانم تا بالای اصول و نورم های زنده گی حزبی که تنها کنگره حزب صلاحیت تصویب آنرا دارد بصورت ساده و خلص روشنی بیندازم.

 اگرچه دیرگاهیست مباحث مربوط به تشکیلات و ساختار های حزبی از اندکی تغییرات تخنیکی  و یک سلسله تحولات کمی در این و یا آن ماده ای اساسنامه فراتر نرفته، اما برای اعضای جوان حزب دانستن و داشتن تصور از آن ضروری و مفید است.

اصول و نورم های زنده گی حزبی که ارتباط به ساختمان حزب داشته  و وابسته به حیات تشکیلاتی آن می باشد در میان سازمان های مختلف حزبی از هم متفاوت است، اما تشکیلات و ساختارهای که  بیشتر از یک قرن در اسناد حزبی، احزاب چپ و مترقی مانند اساسنامه و برنامه این احزاب منعکس شده است شامل اصول، نورم ها و بنیاد های زیرین می باشد:

۱- اصول یا بنیاد ساختمان حزبی: ساختار تشکیلاتی احزاب مترقی  و چپ بر اصل مرکزیت دموکراتیک  و اصل رهبری جمعی ؛ و مسوولیت فردی استوار بوده است، دراین ساختار ارگان های رهبری کننده حزبی به شکل ذیل برجسته گردیده است:

- کنگره حزب: کنگره عالی ترین مقام در احزاب مترقی و چپ است، که متشکل از نماینده گان انتخابی کنفرانس های حزبی می باشد، در شرایط عادی کنگره حزب هر سه سال یکبار دایر می گردد، اما در صورت لزوم بطور فوق العاده بر اساس تصمیم کمیته مرکزی زود و یا دیر تر از موعد معینه تدویر آن صورت گرفته میتواند، کنگره فوق العاده حزب از طرف کمیته مرکزی و یا در اثر پیشنهاد دو ثلث اعضای حزب دعوت می گردد. تعداد نماینده گان کنگره حزب و نورم نماینده گان سازمانهای حزبی در کنگره توسط کمیته مرکزی تعیین می گردد.

 اهمیت کنگره در ماهیت، مضمون،  وظایف و فیصله های آن است که بصورت نهایی در اساسنامه و برنامه حزب و خط مشی سیاسی آن فورمولبندی می گردد.

صلاحیت های کنگره - استماع گزارش کمیته مرکزی و کمسیون های کمیته مرکزی و تعیین تعداد اعضای کمیته مرکزی و اعضای کمیسیون های کمیته مرکزی، تجدید نظر، تعدیل، تغییر و تصویب برنامه و اساسنامه حزب، تعیین مشی حزب در عرصه سیاست داخلی و خارجی می باشد.

- کمیته مرکزی: کمیته مرکزی بعد از کنگره عالیترین مقام حزب است و در فاصله بین دو کنگره تمام فعالیتهای سیاسی، سازمانی و تشکیلاتی اورگانها و سازمانهای حزبی را رهبری می کند، کادر های رهبری را تشخیص و تعیین مینماید. کیمیته مرکزی سیاست حزب را از طریق اعضای حزب پیاده نموده و مسوولین جراید، سایت ها، رادیو و تلویزنهای حزب را تعیین کرده و امور مالی حزب را تنظیم  و کنترول می نماید. اعضای اصلی و علی البدل کمیته مرکزی از میان شایسته ترین اعضای حزب در نتیجه رای گیری علنی، با رای دوثلث آرا  انتخاب می شود. کمیته مرکزی در برابر کنگره حزب مسوول و پاسخ دهنده می باشد.

- پلینوم کمیته مرکزی: جلسه بزرگی است که در آن اعضای اصلی و علل البدل کمیته مرکزی حزب اشتراک می کنند، این جلسات نوبتی بوده و مطابق به تقسیم اوقات و گاه گاهی بصورت فوق العاده نیز دایر می گردد، در پلینوم های کمیته مرکزی حزب مسایل حاد، حیاتی و مهم سیاسی مورد بحث قرار می گیرد، همچنان از تطبیق رهنمودها، فیصله ها و چگونگی فعالیت های حزبی گذارش گرفته و فیصله ها و تصامیم جدید را به تصویب میرسانند، در بعضی موارد عده ای از کادرها و مسوولین بخشهای مختلف حزبی در این جلسات دعوت شده و اشتراک می نمایند که چنین جلسات را جلسه وسیع پلینوم کمیته مرکزی می گویند.

- کنفرانس سراسری: کنفرانس گرد هم آیی مجمع نماینده گان سازمانهای حزبی است که در فاصله بین کنگره های حزب تشکیل می شود، کنفرانس سراسری حزب زمانی دایر می گردد که در برابر حزب و جنبش مسایل ویژه و مهم قرار داشته باشد، کنفرانس سراسری بعد از کنگره حزب عالی ترین مقام حزبی محسوب می شود.

- بیروی سیاسی: بیروی سیاسی در فاصله بین جلسات کمیته مرکزی تمام فعالیت های مربوط به امور حزب را رهبری مینماید. کمیته مرکزی اعضای بیروی سیاسی و منشی عمومی حزب را که عضو بیروی سیاسی و عضو دارالانشای حزب است انتخاب می نماید. بیروی سیاسی حزب در برابر کمیته مرکزی مسوول می باشد.

- دارالانشا کمیته مرکزی: دارالانشای کمیته مرکزی حزب امور جاری حزب را رهبری و تنظیم مینماید، از انتخاب و تشخیص پرسونل و کادرهای رهبری مراقبت میکند، اشکال و طرق اجرای تصامیم عالی ترین مقامات حزبی را تعیین و از اجرای آن کنترول می نماید و در برابر بیروی سیاسی مسوول می باشد.

- شعبات و کمیسیونهای کمیته مرکزی حزب: کمیته مرکزی حزب برای تنظیم، ترویج و تحقق تصامیم حزب و کنترول از اجرای آن، شعبات و کمیسیونهای لازم کمیته مرکزی را تشکیل می دهد، شعبات و کمیسیونهای کمیته مرکزی حزب تحت رهبری دارالانشای کمیته مرکزی کار و فعالیت می نماید. مسوولین شعبات و کمسیون های کمیته مرکزی حزب در پلینوم کمیته مرکزی تایید می گردد.

- سازمانهای حزبی: سازمانهای حزبی بدنه ای اساسی حزب اند که جهت پیاده نمودن سیاست حزب و اجرای تصامیم و دستورالعمل های کمیته مرکزی و مقامات رهبری حزب تاسیس می شوند، این سازمانها شامل شوراهای ولایتی، شهری، ولسوالی، علاقه داری، ناحیوی، شورا های سازمانهای اولیه و گروپهای حزبی می شود. وظایف این سازمانها در اساسنامه و دیگر اسناد حزبی درج است.

۲- بنیاد یا اصول تشکیلاتی حزب:

این اصول بر اساس رهبری جمعی مسوولیت فردی و سنترالیزم دموکراتیک استوار است:

الف - این اصل از لحاظ ساختمان درونی خود مرکب از سه بخش است: رهبری، کادرها و صفوف حزبی، این سه بخش اساسی دارای ارتباط محکم و ناگسستنی می باشد و در حل و فصل مسایل مربوط به حزب فعالانه و آگاهانه به اساس نورمهای اساسنامه و برنامه حزب سهم می گیرند و هر بخش دارای وظایف متفاوت اند.

رهبری:

رهبری مغز متفکر حزب و نیروی هدایت کننده در جاده پر از پیچ و خم مبارزه است، رهبری حزب دورنمای مبارزه را روشن و سیاست داخلی و خارجی حزب را با عمل مبتکرانه، با استحکام  و استواری، با نرمش و قاطعیت، با قدرت و انعطاف گام به گام پیش برده و  حزب را برای رسیدن به قلعه های پیروزی رهنمایی می کند. رهبری حزب که با اساسنامه و برنامه حزب مجهز است وظیفه دارد تا این اصول و نورمهای حزبی را به طور خلاق در عمل پیاده نموده و در شرایط مختلف انطباق بدهد.

کادرها: کادرها نیروی اساسی و گرداننده گان سیاست حزب اند، کادرها از میان با تجربه ترین و آگاه ترین اعضای حزب انتخاب می شوند. کادرها در تربیه اعضای حزب و آماده ساختن آنان برای مبارزات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی موظف و نقش مهم را ایفا مینمایند. کادرها اعضای حزب را با روحیه صداقت و میهن پرسیتی تربیه نموده با دانش نوین و ایدیولوژی های انساندوستانه مجهز کرده و برای سهم گیری در تحولات سیاسی و اجتماعی آنان را پرورش می دهند.

صفوف حزبی: صفوف حزب از آگاه ترین و پیشرو ترین و ستوده ترین افراد جامعه تشکیل گردیده که بشکل داوطلبانه اساسنامه و برنامه حزب را پذیرفته اند و در یکی از سازمانها اولیه حزبی تنظیم و جهت تطبیق، ترویج و تبلیغ تصامیم، فیصله ها و اهداف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حزب فعالانه سهم می گیرند. صفوف حزب پیکر اساسی حزب و ارتباط مسقیم آنرا با توده های میلیونی تنظیم و تحکیم می بخشد.

ب - سنترالیزم دموکراتیک: سنترالیزم دموکراتیک اصل عمده تشکیلاتی احزاب چپ و مترقی است. این اصل  اساسی از دو کلمه تشکیل شده است سنترالیزم یعنی مرکزیت و دموکراتیک یعنی دموکراسی، این بنیاد سازمانی که در اساسنامه حزب تصریح شده بشکل طبعی مبدا « مرکزیت » را با مبدا « دموکراسی »  پیوند داده و ضرورت این اصل تشکیلاتی را تاکید می نماید، زیرا تصور یک حزب چپ، مترقی، متشکل، متحد و میهن پرست بدون مرکزیت و دموکراسی غیر ممکن بوده و اگر چنین باشد سازمانی است باطل و مبارزه ای است عبث. مرکزیت موجد انضباط واحد و یکسان در حزب برای همه گان است و دموکراسی - آزادی طرح ها، دفاع از حق و حقوق اعضا، انتقاد آزاد و مبارزه درون حزبی می باشد.نظر به شرایط گاه گاهی یکی از این دو قطب در مواقع خاص بیشتر و کمتر می گردد، اما حفظ تعادل میان سنترالیزم و دموکراسی باعث تکامل و پیشرفت و اداره و رهبری عالی حزبی گردیده  و تنها با مراعات نمودن همین اصل میتوان حزب پیکارجو، منظم با دسپلین عالی و متحد را پدید آورد.

۳ - وحدت سازمانی و سیاسی حزب: حزب به مثابه یک سازمان سیاسی - اجتماعی متشکل از بخش پیشرو و آگاه تمام طبقات و اقشار جامعه است که به میل و اراده خود بخاطر تحقق و پیاده نمودن آرمانها و اهداف حزب مبارزه می نمایند، اعضای حزب دارای اندیشه و تفکر مشترک، اساسنامه و برنامه مشترک اند. وحدت سیاسی - سازمانی از مسائل مبرم و مهم احزاب سیاسی چپ و مترقی است، بدون داشتن وحدت سیاسی و سازمانی حزب نمی تواند انگیزه و محور وحدت اراده و عمل اعضای حزب باشد، و نمی شود توده ها را بدور حزب  بسیج کرد. شرط مهم ایفای نقش پیشاهنگ و رهبری کننده حزب وحدت  سیاسی و سازمانی آن است، این اصل باید بشکل ارگانیک و در یک تناسب پیاده و عملی گردد. نه تنها داشتن سیاست اصولی و واقع بینانه ای سیاسی برای یک حزب پیشرو و رزمنده ضروری است، بلکه داشتن سیاست و مشی اصولی و واقع بینانه ای سازمانی نیز به همان تناسب ضرور می باشد هر زمانی که احزاب مشی درست سیاسی و سازمانی را تعقیب نموده و فعالیت های خود را بر پایه ای چنین مشی استوار نموده اند به پیروزی ها و دستاوردهای بزرگی رسیده اند و اگر عکس آن بوده است هیچ ثمره ای جز شکست مکرر بدست نیاورده اند، به این ترتیب اصل پیوند دادن کار سیاسی و سازمانی برای حزب دارای اصالت، اولویت، قابل توجه و از اهمیت بزرگ برخوردار است.

گفتنی است که نکات مهم و اساسی دیگری هم است که مربوط به اصول و نورم های زنده گی حزبی احزاب چپ و مترقی می شود مانند: انظباط حزبی و دموکراسی، انتقاد و انتقاد از خود، معیارهای اخلاقی، حقوقی و جمع گرایی، حقوق و وظایف اعضای حزب و... که از حوصله این نوشته خارج می باشد.

رفقا!

راه که در پیش رو داریم، مانند گذشته با دشواری های فراوان توام است، ولی بدون تردید آینده درخشان به انتظار ماست، زیرا آیده آلهای حزب ما انسانی و مبارزات اجتماعی و سیاسی ما نه بر تصورات مجرد، بلکه بر واقعیات عیان و تجارب درخشان تاریخی مبتنی می باشد، ما بپا بر می خیزیم، ما درکنار مردم و همراه با مردم، میهن و مردم خویش را نجات می دهیم. به گفته شاعر بزرگ:

با نور آفتاب، با گذشت سالها

بروی ریشه اش روید نهالها

گل آورد به بار

باز آید بهار

گر سنگری شکست

رزمی که بود هست...

 

درتدویر کنگره موفق و پیروز باشید.

 

ماخذ:

کتاب درسی، اساسات دانش سیاسی، برای سیستم آموزش حزبی

تحت نظر: داکتر عبدالرحیم

مولفین:

پوهنیار صنعت الله بسام

داوود اسد

لعل محمد اکبری

نجیب زمر

محمد صادق

کابل میزان ۱۳۶۶

چاپ موسسه نشراتی حزب دموکراتیک خلق افغانستان.

- مشوره میتودیک: پیرامون آموزش اسناد دومین کنفرانس سراسری ح.د.خ.ا

شعبه تبلیغ و فرهنگ کمیته مرکزی ح.د.خ.ا

کابل عقرب ۱۳۶۶

 - اسناد کنفرانس سراسری حزب دموکراتیک خلق افغانستان.

مطبعه حزبی

کابل میزان ۱۳۶۶

شعر از شاعر بزرگ ایران و مبارز حزب توده، ژاله.

 

  بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۴۱۱