آیا سرمایه گذاری های پاکستان درچهاردهه درافغانستان به ثمر رسیده ؟

علی رستمی


سفر عبدالله عبدلله به طورغیرمترقبه بدون صلاحیت اجراییه ای در دولت جمهوری اسلامی افغانستان برای تسریع روند صلح در دوحه که به بن بست موقت به گفته سخنرانان اشتراک کننده دراین جلسه مواجه شده بود به تاریخ29سپتمبر2020 به پاکستان سفرکرده با رهبران دولت پاکستان ازجمله نخست وزیر، رییس جمهورو وزیرخارجه ملاقات و از طرف آنها مورد استقبال شایانی قرارگرفت . این سفر چه ارمغان به مردم افغانستان خواهد داشت؟ آیا بازهم رهبران احزاب جهادی و هیات صلح در تلک سیاست های پاکستانی ها بندمی مانند ویا رهایی می یابند.؟

ازقرایین روشن است که این ملاقات با دساتیر کشورهای خارجی در راس امریکا و نماینده آن خلیل زاد سازماندهی شده باشد. تا براساس قرارداد مخفی که  بین طالبان وامریکا صورت گرفته وجزییات وی افشا نشده برنامه جدیدی را برای ازبین بردن بن بست مذاکرات که بوجود آمده پیشکش و طالبان را دراین راستا آماده بسازند تا نشست ادامه وبه نتیجه نهایی برسد.  به گمان اغلب امریکا  مصمم است که به هر قیمت میشود باید معاهده صلح به امضای جانبین برسد وعملی شود. برای اینکه دولت پاکستان نیز نمی خواهند که زیادتر درتلک جنگهای نیابتی دربند باشد واز جانب دیگر پاکستان میخواهد که موقف گذشته خود را دوباره درنزد امریکا وجهانیان کسب وحفظ نماید. برعلاوه  گروهی طرفداران ترامپ با تسریع برگزاری نشست درجست وجوی آن هستند تا نتیجه مثمری را ازاین مذاکره درجریان گزینش ریاست جمهوری بهره برداری کند وآن را به مثابه یک برگ برنده درمقابل حریف خود استفاده کند. امریکایان میخواهند که این روند حداقل تا برگزاری انتخابت درماه نوامبر نتیجه مثبت بدست آورد. حتا اگر شود به شکل نمونه یا الگو این مذاکره را به نتیجه برساند.برای اینکه امریکایی ها تلفات نظامی و مالی را دردو دهه متقبل شده اند و نزدیک به یک تریلیون دلار درافغانستان هزینه کرده اند. نطر به اظهار جنرال بازنشتسه ای اس ای پاکستان حمید گل که « امریکا سالانه پنجصد میلیون دالربه طالبان کمک کرده است« واز سوی دیگر هردوحزب جمهوری خواه ودموکرات ها جنگ افغانستان را به عنوان « جنگ هزینه بر» و«جنگ بی پایان » یادمیکنند. ازاین حرف معلوم است که هردوحزب خواهان صلح وحل چالش های افغانستان هستند و میخواهند آبرومندانه ازاین باطلاق نجات یابند.این امر قطعی است وتلاش دارند تا درکوتاه ترین زمان ممکن این مذاکرات به نتیجه برسد. از جانب دیگر طالبان این دوره را در زمان ترامپ یک فرصت خوب برای خود میدانند و می خواهند با نتایج حداقل مثبت به نفع شان تمام شود. با رویکردهای جدید نسبت به گذشته مذاکرات را در زمان ترامپ به نتیجه برسانند. حالا سوال اینجاست بدون مداخله و سهم پاکستان درجهت صلح درافغانستان که اکثر دوستان وسیاسیون و تحلیل گران دراین نظر است که پاکستان بازهم صداقت نخواهد داشت وفریب میدهند وطالب را میخواهند به قدرت برسانند راهی دیگری وجود دارد؟ ویا  امریکا مصمم است با مشوره پاکستان درصورت ضرورت دولت عبوری را بریاست عبدالله عبدالله که برای آنها شخصی میانه رو نسبت به اشرف غنی است  بوجود  آورند تا نتایج مقدماتی روند صلح پیام خوبی برای ترامپ باشد. به این رو موضع گیری دولت پاکستان دراین رابطه برشالوده یی دید وبازدید با عبدالله عبدالله معلوم خواهد شد که چه قدرپذیرای وبرخود آنها با عبدالله دوستانه شفاف و با صداقت بوده است ،تاریخ روشن خواهد کرد.

 این پدیده زمینه  خوبی است که تا جانبین همچو ملاقات ها را  برای ازبین بردن کدورت ها ودشمنی ها  برمبنای روابط سیاسی که درجهان معمول است زیر نظر سازمان ملل متحد وکشورهای بزرگ جهانی در راس امریکا وغیره  پیش ببرند و درجهت حل مناقشه های تاریخی عمل  بکنند تا میان جانبین اعتماد متقابل بوجود  آید. یگانه زمینه راه حل مناقشه ها میتواند از طریق رویکردهای مسالمت امیز ونشست های سیاسی بوجود آید. درغیرآن درطول چهاردهه با برزگترین نیروهای  نطامی 48 کشور جهانی با رهبری امریکا وناتو دولت های افغنستان نتوانستیند  طالب را ازبین ببرد و دست پاکستان را ازافغانستان کوتاه بسازند. برعکس تلفاتی زیادی را درعرصه های مختلفی متقبل شده است . پاکستان کشوریست که از لحاظ نظامی سلاح هسته وی وبم دارد نسبتاْ ثبات سیاسی دارد  وبا ابرقدرت های جهانی به نحوی ارتباط خوب وهمه جانبه دارد به گفته جوبایدن « نسبت به افغانستان پاکستان نزد ما ارزش بیشتر دارد » . بناْ صلح و ثبات سیاسی با زورتفنگ  ناممکن خواهد بود. باید سیاسیون کشورما باهوشیاری مدبرانه ازوضع فعلی که با پا کستان طالب بوجود آمده استفاده نموده و استقبال کنند وآن را  تقویه و ادامه دهند تا درعمل نتایج مثبت به دست آید.

عمل ملاک حقیقت است. به غیرآن باید با توپ تفنگ خونریزی را پیش برد!

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۰ـ ۱۰۱۰

مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

Copyright ©bamdaad 2020

 

نزده سال حضور نظامی، بازگشت به نکته صفری

 

صمد کارمند

افغانستان نزده سال حضور نظامی ناتو و امریکا را تجربه کرد، در این نزده سال یک تریلیون دالر که معادل یک هزار میلیارد دالر می‌شود به مصرف رسید تا ماشین جنگ در گردش باشد، این حضور صدها هزار کشته بجا گذاشت که بیش از ۲۵۰۰ تن آن را شهروندان امریکایی تشکیل می‌دهد.

 هدف حضور چه بود ؟

 شکست القاعده، سرنگونی رژیم طالبان و پایان تروریزم درافغانستان.

 پس از نزده سال آن اهداف به کجا رسید و افغانستان در کجای تمدن جامعه بشری قراردارد؟

حادثه یازده سپتامبر ۲۰۰۱، یک باردیگر امریکایی‌ها را متوجه افغانستان ساخت آنان عقیده داشتند که حوادث‌ تروریستی ۱۱ سپتامبر از افغانستان آن‌هم توسط القاعده تنظیم و رهبری شده، پس باید آنجا رفت و ریشه‌ های تروریستان را قطع کرد تا جهان غرب و درپیشاپیش آنان امریکا در صلح و امنیت زیست کند. درآن موقع برای امریکا اولویت، جنگ در افغانستان و از بین بردن پایگاه‌های القاعده و طالبان را تشکیل می ‌داد، نه دولت سازی و یا آوردن دموکراسی وعدالت درافغانستان.

دولت امریکا بنا بر تصمیم و فرمان رهبران خودشان به افغانستان لشکر کشی کرد، در چند روز موفق شد رژیم طالبان را شکست دهد و بتواند پا فراتر گذاشته لانه ‌های القاعده را نشانی و از بین ببرد، با از بین رفتن رژیم طالبان خلای سیاسی و قدرت به وجود آمد که بن اول زمینه شد برای حاکمیت موقت زیر نظر حامد کرزی. بن اول آغاز درست برای تهداب دولت سازی افغانستان نشد بر عکس از آن کنفرانس به بعد افغانستان وارد نظامی شد که اساس آن را فساد، تقلب، نبود قانونیت و رشوه تشکیل می ‌دهد که با دو دور ریاست جمهوری حامد کرزی ادامه یافت و آن تهداب کج را حکومت غنی کج ‌تر ساخت تا اینکه با نتیجه تقلب و ادامه فساد زنده گی سیاسی ‌شان را ادامه می‌ دهند و گویا مدافعان جمهوریت و عدالت ‌اند.

 امریکایی‌ها در کنارمنافع نظامی ‌شان بیشتر به منافع اقتصادی خویش در منطقه توجه داشتند و دارند به همین منظور از گذشته‌ های دور علاقه‌ مند حضور نظامی خویش در حوزه افغانستان و منطقه بودند تا اینکه به بهانه حادثه یازده سپتامبر و مبارزه با تروریزم وارد افغانستان شدند تا بتواند منافع کلان اقتصادی و سیاسی خویش را تحقق دهند.

 نزده سال حضور امریکا چه دستآورد داشت؟

ـ طالبان که هدف اساسی بودند نه ‌تنها شکست نخورند بلکه برخلاف دیدگاه قبلی که تروریستان نامیده می‌ شدند درصحنه سیاست و قدرت آورده شدند، هویت ملی و جهانی برایشان داده شد تا جایی که امریکا پس از نزده سال جنگ با طالبان، با آنان توافق نامه صلح را امضا و رسماً طالبان را منحیث یک جریان و حرکت سیاسی قبول و شامل سیاست و قدرت می ‌نمایند.

ـ طی این مدت کشت، تولید و قاچاق مواد مخدر رشد کرد که بزرگ ‌ترین عرصه درآمد های پولی مافیای داخلی و خارجی را تشکیل می دهد، بیش از دونیم میلیون شهروندان افغانستان که بخش بزرگ آنان را جوانان و زنان تشکیل می ‌دهد معتاد به مواد مخدر شده ‌اند.

ـ نظام ایجاد شد، قانون اساسی تدوین و تصویب شد اما نظام برپایه فساد، رشوت، خیانت و تقلب با بدترین چهره‌ها سوق و‌ اداره شد، حکومت درحد سرپرست‌ ها که خود زمینه کلان برای فساد است ادامه یافت، پارلمان که باید خانه مردم و مرکز فکر جامعه باشد به مرکز بدترین‌ها تبدیل شد تا جایی که امروز پارلمان دگر اعتبار مردمی و شایسته سالاری را ندارد. نظام افغانستان شاید از جمله انگشت شمار نظام‌ های باشد که پیوسته قانون را زیر پا نموده و فراقانونی عمل نموده است.

 ـ نزده سال اخیر به بحران فرار و مهاجرت نکته پایان نگذاشت برعکس فرار و مهاجرت جز آرزوی هر شهروند شد صدها هزار، افغانستان را ترک نمودن تا بتوانند در زیر سقف بیگانه گان در فضای امن زیست و کار نمایند در پیشاپیش این همه مهاجرت‌ ها جوانان قرار دارند، به نیرو و توان جوانان به خاطر آبادی وطن کمتر توجه صورت گرفت.

ـ نزده سال گذشته اتحاد و همدلی اقوام را شکسته ‌تر ساخت، نفاق‌ های قومی، زبانی و سمتی چاق‌ تر شد تا جایی که زنده ‌گی باهمی را رنگ و رونق دگر داد و تقابل‌ها را بیشتر ساخت.

بدون شک از آزادی‌های شهروندی، آزادی بیان و رسانه‌ ها و آزادی‌ های جامعه مدنی و زنان سخن زده می ‌شود اما این همه زیر سایه ده‌ها شکست و ریخت دگر چندان پایدار معلوم نمی ‌شود.

 می ‌توان نتیجه گرفت که با وجود سرازیر شدن میلیاردها دالر در زنده گی مردم تغییرات ژرف به وجود نیامد، فقر بیشتر شد چنانچه ۹۰ فیصد مردم زیر خط فقر قرار دارند. صلح ‌و امنیت نیامد هنوز که هنوز است مردم در فضای ترور و انفجار زنده گی دارند، مصوونیت فردی و خانواده گی زیر پرسش کلان قرار دارد.

 در نهایت مردم از حالت موجود و حضور ناتو و امریکایی‌ ها دل خوش ندارند، خود را بدتر از گذشته در بحران کلان سیاسی، اقتصادی و نظامی می‌ بینند اما بازهم گذار به دوران سیاه طالبانی را نه ‌تنها تأیید نمی‌ کنند بلکه با یک صدا به طالبان و حکومت فاسد نه گفته خواستار جمهوریت واقعی که در آن آزادی، عدالت، قانونیت و زنده گی باهمی باشد انتظار دارند و خواستار تغییرات مثبت و فعال‌اند.

 نزده سال جنگ، نزده سال کشتن، نزده سال ماتم ‌و درد و در پایان گردش به نکته صفری.

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۰ـ ۰۸۱۰

مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

Copyright ©bamdaad 2020

 

بعضی کشورها در روند تاریخ  گاهی امپراتور بودند وگاهی مستعمره !

علی رستمی

روند رشد وتکامل بشری درازمنه تاریخی نشان میدهد، کشمکش ها وجنگ های  طولانی میان دولت های بزرگ و کوچک قدرتمند وکم زوربرای گسترش پایه های قدرت وهژمونی درجهان  صورت گرفته که گاه غالب وگاه مغلوب  علیه یکدیگرشده اند. این جنگ ها برعلاوه رویکردهای خرابکارانه  خونبار باعث رشد وتبادل فرهنگ ها و اقتصاد  ازجمله اموال بازرگانی و کشاورزی وصنایع دستی  شدند. همچنان با اشغال سرزمین های یکدیگر به مرورزمان همرای  باشنده گان بومی این سرزمین ها از طریق  ازدواجها روابط خویشاوندی برقرارنمودند وباهم  مستحیل و موطن شدند، از ایشان اقوام وملتهای قوی به ظهورآمدند.

  دراثنای این داد وگرفتها ، بعضی کشورها درحالت بربر یت وتوحش وبعضی دارای تمدنهای بوده اند که نسبت به یک دیگردر زندگی اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی پیش قدم بوده اند .درنتیجه اختلاط تمدن  درمیان مردمان  کشور ها زمینه رشد وتکامل مترقی دراین کشورها  بر عرصه های مختلفی فرهنگی ،اجتماعی واقتصادی در فرایندتاریخ شده است.  شوربختانه کشورهایکه قبلن دست بالای  داشتند امروز برعکس  آن تغیرکرده اند.  امپراتوری را که  درقلمرو وسیع جهان داشتند حالااز دست داده اند خود به کمک  نیازمند ویا نیمه مستعمره استند. مانند یونان ، ایتالیا ، ایران ،مصر و افغانستان وغیره. زمانی اقوام، گُل،جرمن ، انگلیسها واروپایی شرقی درنزد ایتالیای ها ویونانی ها بربر بودند.روم پیش از 500 سال دراوپا حاکم بود. میراث بزرگی فرهنگی و نظامی برای اروپایها باقی مانده اند. اما امروز کشورهای فرانسه وانگلیس المان نسبت به آنها چربی کرده و از نگاهی اقتصادی سبقت دارند. درحیطه جغرافیای بزرگ  کشورما که افغاسنتان امروزی قراردارد امپراتوری های بزرگ مادها پارس ها (ایران بزرگ یا ایرنویچ اریانا- خراسان بزرگ  ) کوشانیان ، ساسانیان غزنویان وابدالیان وجود داشتند که  قلمروهای پهناوررا زیر تسلط خود از عراق تا رود سند رود امو ترکستان چینی و باختری وسایر کشورهای اسیای میانه داشته اند که باهم فرهنگ مشترک دین مشترک سرزمینهای مشترک به نام قوم ویا نژاد « آریایی » یاد مینمایند، دارند. چنانچه  ولایت بلخ  ازجمله  شهرهای باستانی اسیایی میانه  است که   دارای قدامت 5000 ساله دارد.

طوریکه درکتاب تاریخ تمدن جهان  اثری ویل دورانت درجلد اول صفحه 103  درینمورد چنین آمده است:" ... باید بگویم که مناطق اسیای میانه ،که اینک خشک وبی اب وعلف است درگذشته پراب و معتدل بوده ودریاچه بزرگ رود خانه فراوان داشته است ، بازپسین عقب نشینی یخچالها این سرزمنیهارا دچارخشکی ساخته ... به همین جهت ساکنان ان اراضی مجبور به مهاجرت به خاور وباختروشمال وجنوب شده است. هم اکنون خرابه های شهرهای بلخ تا نیمه در شن فرورفته، ولابد چنین شهری، که محیط ان سی وپنج کیلومتر است روزی پرجمعیت بوده . .. دران هنگام 80000 نفر ساکنان ترکستان باختری که دور تا دورشهرشان را ریگ روان فرا گرفته بود ناچارشدندازان ناحیه مهاجرت می کنندو قدامت تاریخی ان پیش از 5000هزار سال پیش ازمیلاد تخمین شده است.".

بازهم درصفحه 266 همین کتاب آمده است:"مادها از نژادهند اروپایی به شما ر می روند ومحتمل است که درتاریخ هزار سال قبل از میلاد ازکناره های دریای خزر به اسیای باختری امده باشند.درزند اوستا کتاب مقدس پارسیان یادی ازاین زادگاه قدیمی میشود.... مادها درضمن کوچ کردنهای خود ازبخارا وسمرقند گذشته روبه جنوب به پارس،دران سکونت  اختیار کرده بودنداین قوم درکوه های که به عنوان جایگاه خود درایران انتخاب کرده بودند مس، اهن، ،سیم زروسنگهای گرانبها بدست اوردند..... این دولت مستعجل فرصتی پیدا نکرد که بتواند دربنای مدنیت سهم بزرگی داشته باشد؛ تنها کاری که کرد ان بود که راه را برای فرهنگ وتمدن پارس بازوهموار ساخت. پارسها زبان آریایی والفبای سی وشش حرفی را از مردم ماد گرفتند. که شاهان مقتدرداشتند که درخلیج فارس سایر کشورها تسلط داشتند."

چنانکه بعداها هگل فیلسوف نامدار المان دربحث های خود راجع به دولت هخامشیها ایران اشاره کرده بود که انرا نخستین دولت منظم  با اداره واقتدارگراکه بالای مردم خود حکومت میگرد ،یادکرده است.  

                      بعداز قرون وسطا  واغاز رنسانس دراروپا وازهم پاشی امپراتوربیزانس وکشف امریکا توسط کلمبو در1492 وافریقای سیاه  توسطواسگودگاما در1498میلادی شکل گیری جریانهای هومانیسم وپیدایش فرایند فرد گرایی  وسپس پیروزی انقلاب کبیر فرانسه  وانگلیس واستقلال امریکا از انگلیسها تسلط قلمرو امرپراتوری انگلیسها، هسپانیا ، فرانسه والمان(پروس) ایتالیا چهره جهان اهسته اهسته تغیر فاحش نمود . که دراین عرصه  کشورها ی اروپایی وقاره امریکا نه تنها برای خود بلکه برای متباقی بشریت جهان  خدماتی شایانی درزمینه رشد  صنعت وتکنالوجی وفناوری  و اقتصادی و اجتماعی  وخردورزی ورشدفرهنگ وغیره نموده اند . در اروپاتمام جنبش‌های انقلابی و جنبش‌های آزادی‌بخش ملی مدعی خلقِ زن و مردی نوین‌اند. شهروند فرانسوی مظهر نوین بودن انقلاب فرانسه بود. انسان نوین شوروی یک کارگر بود و کمی بعد، کارگری شد که از فرط کار از دیگر کارگران پیشی می‌گرفت.  متاسفانه  درکشورهای اسلامی مانندالجزایر، مصر، افغانستان وخاورمیانه واسیای مرکزی که مردم جنگجویی واستقلال طلب  بودند کشور شان میدان تربیه واموزش  تروریستها اسلامی به عوض رشد اموزش علم ،دانش ونهادهای فرهنگی وخردورزی در جهان شده است.

                     شوربختانه زمامداران که بعداز امپراتوریها در کشورما به قدرت رسیدند، نه تنها درجهت پیشرفت اقدام جد  ی نه کردند، بلکه دستاوردهای که درروندتاریخ برایشان میراث رسیده بود، انرا ازدست داده و یابه اختیار بیگانگان قرار دادند. به عوض فرهنگ  برادر کشی پدر کشی ،عداوت، خودخواهی، عقد وکینه تعصب و جنگ های خانواده گی برای منافع قومی وشخصی زیرنام " سلحشور" که بد بختانه  مردم ما همیشه سلاح  در شانه دراختیار داشته باشندمروج کردید. تایکدیگررا ازبین ببرند. تنها  ازجمله شاهان ورهبران دولتی بعدازاستقلال افغانستان شاه امان لله  که شخصی  دلسوز، باسواد وقانون خواه بود برای ترقی وپیشرفت وطن خود توجه داشت که متاسفانه نسبت اشتباها تش زود  نظر به توطیه خارجیها باکمک ملاهای  متعصب اسلامی وطن فروش  ازبین رفت به خارج پناهنده شد. ومیدان بازهم برای خونخوران  خانواده اهل یحی میراث رسید که وطن را لنگ لنگان به سوی ترقی توام با رویکرد های  ظالمانه فاشیستی قوم گرانه  وخوش گذرانی خویش پیش میبردند. یگانه رهبری که درطول چهاردهه اخیر هیچ نوع سواستفاده از مال ومنات خلق نه کرد  شادروان ببرک کارمل رییس جمهوردموکراتیک  خلق افغانستان بود. بلکه میراث بزرگ معنوی ازخود باقی گذاشت که تابه حال تمام قوم های افغانستان به نیکی ازرهبری داهیانه وصادقانه وی یادمیکنند. وی را شخصی فرا قومی  وعدالت پسند وقانون مدارمی شناسند. رفاه اجتماعی درزمانش بادرنظرداشت جنگ اعلام ناشده به کمک کشورهای امپریالیستی  در راس امریکا وغرب وپاکستان، تآمین بود.  اما نسبت توطیه های عاملان داخلی وبا کمک کشورهای بیگانه طوری که همین حالا درافغاسنتان وجود دارد ازمقامش  در پلینوم حزبی سبکدوش وبه عوض شادروان نجیب الله به حیث رییس جمهور افغانستان برگزیده شد.

                      درطول 273 سال که کشوری به نام افغانستان به حیث یک کشور مستقل بوجود امد اختلاف های برای حفط قدرت و نمایش قدرت میان اعضای خانواده ها واقوام بوده نه برای رشد فرهنگی ،اقتصادی واجتماعی.  اقوام که درطول تاریخ باهم از یک نژاد  وقوم  وباهم برادر و پیوندهای خونی ومنطقوی دارند براثر عمال  تعصب گرانه وامتیاز طلبی قومی رهبران وسایر  حاکمان دولتی برای حفظ قدرت اختلافهای رادامن زده وبالای گرده های مردم حکومت کرده اند. این روحیه بعد از قدرت گرفتن  جهادیون ،طالبان وحکومتهای دست نشانده امریکا بعداز سپتمبر 2001 رشد بی نهایت نموده  وخطری بزرگی درجهت تآمین وحدت ویکپارچگی اقوام کشور میباشند. تعصب زبانی وقومی ومنطقه وی بی نهایت به اوج خودرسیده که حتا به هویت فرهنگی وزبانی اقوام بی احترامی وتوهین ازطرف اعضای رهبری دولت صورت میگیرد. جنگ های که امروز به نام طالب وداعش درافغاسنان درطول هجده سال با موجودیت قوای نظامی امریکا وناتوی صورت گرفته به عوض آنکه ضعیف و ازبین بُرده میشد.برخلاف بنابر تمایل قومی ومنافع گروهی وسیاسی از جانب اراکین ورهبران دولتی عمل قاطع ومتین استوار برای نابودی وسرکوب شان صورت نه گرفته است  وازانها حمایت شده است. و از آنها به حیث  نیروی تهدید علیه سایر اقوام دیگر استفاده کرده اند.درصورتیکه سیاسیون ما تجارب کافی از سقوط حزب دموکراتیک خلق افغانستان  درزمان  داکتر نجیب الله دارند که عامل عمده سقوط اختلاف قومی بود که زمنیه آنرامساعد ساخت. این امر برای تمام زمامداران پسا نجیب است که ازآن درس بزرگ تاریخی بگیرند وانرا تکرار نه نمایند. اما بدبختانه که درکشورما هیچ وقت ازتجربه تاریخی استفاده نه شده واز خوب خراب گذشته  پند  گرفته نشده است.  تنها به شعار دادن وافتخار کردن  به مردگان خود ،خویشتن را فریب میدهیم. مردگان  بالای شانها ی زنده گان سنگینی مینماید. از« حافظه خودم» .هیچ وقت مُرده بد و زنده خوب نداشتیم!.

                      انسانها ازلحاط تاریخی دارای منشای مشترک بوده رشد تکامل کرده، تنها دوری ازهم  درزمانهای مختلف نسبت  قطع ارتباط بر شالوده یی محیط وشرایط باعث تغیر رنگ جلد وقیافه جسمی  زبان شده است. ونظربه محل زندگی دارای  سنت، اداب ودین مذهب جداگانه شده اند. درحالیکه انسان ذاتاْ اجتماعیست برای دفاع ازخود درمقابل حوادث طبیعی وجانوران وحشی  باهم اجتماعی زیست کرده تا به یک دیگر کمک تا ازحوادث مرگ بار نجات یابند. بناعن دین ومذهب قوم پدیده تاریخی  میباشد. ومانند فلسفه پدیده یی زمانی میباشد.

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۰ـ ۲۹۰۹

 

مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 

Copyright ©bamdaad 2020

 

ازحضور نظامی امریکا درافغانستان نزده سال گذشت


در پیوند با ۱۹ساله گی حضور نظامی امریکا در کشور اینک دیدگاه کارشناس برازنده امور سیاسی کشور، رفیق محمد ولی را پیشکش میداریم . امید مورد توجه و پسند قرار گیرد ـ بامداد

 

محمد ولی

 

از کارگیری کلماتی چون ( تجاوز ، اشغال ، استعمار ، سلطه جویی ، امپریالیزم آنهم امپریالیزم جهانخوار امریکا ) وغیره صرفنظر .

ازادبیات معمول در ژورنالیزم امریکا چون : ( آزادی ، حقوق بشر ، دموکراسی ، بهره ورسازی دیگران از مزایای ارزش های امریکا ، منافع حیاتی امریکا ، حمایت از دموکراسی ها وسقوط دیکتاتورها ) کارگرفته  آنها را در آیینه حضور نزده ساله امریکا در افغانستان به تماشا می گیریم .

قبل ازاین ارزیابی از مقاله پروفیسور آلن بن مایر ، استاد امور بین المللی در مرکز جهانی نیویارک مورخ ۲۱ جولای سال ۲۰۱۷ یک دو سطر استشهاد میگردد . او درمقاله اش زیر عنوان « جنگ فاسد وغیراخلاقی در افغانستان » برخی ارقام را ذکر کرده خواهان خروج عساکر کشورش از افغانستان شده بود .

آن ارقام چنین بود : « درین جنگ تا اکنون ۲۴۰۰ سرباز امریکایی کشته شده است . بصورت کل تلفات شهروندان افغانستان در این جنگ ۲۲۵ هزار نفر بوده حدود ۲ میلیون وششصد هزار نفر مهاجر وبیش از یک میلیون بی جا شده گان از خود بجا مانده است.» وی می افزاید :‌« دراین جنگ یک تریلیون دالر مصرف شده است . مافیای امریکا ازاین جنگ سالانه ۲۵۰ میلیارد دالر وارد امریکا میکنند ، پس این جنگ ازجمله کم مصرف ترین جنگ های امریکا در جهان است » .

امریکا منظور از حضور نظامی اش در افغانستان را در چهار هدف ذیل را اعلان کرد:

۱ ـ  مبارزه باتروریزم ،

۲ ـ  مبارزه با مواد مخدر ،

۳ ـ  تامین حقوق بشر،

۴ ـ  نهادینه سازی دموکراسی .

براساس مقاله پروفیسور امریکایی این جنگ نهادینه ساز دموکراسی وحقوق بشر نه بلکه « فاسد وغیراخلاقی » بوده است .

وقتی مافیای امریکا سالانه ۲۵۰ میلیارد دالر ازدرک تریاک افغانستان وارد امریکا میسازند این جنگ نه به خاطر مبارزه با مواد مخدر بلکه بخاطر بدست آوردن مبالغ سرشار از این ناحیه بوده است . چون به ارقام تلفات ومهاجرت ها نظر انداخته شود او بر حق بوده تا بگوید که یک جنگ فاسد وغیراخلاقی نهادینه ساز دمو کراسی وحقوق بشر بوده نمیتواند .

مبارزه با تروریزم به کجا انجامید و منظور از تروریست ها کی ها بودند؟

منظور از تروریست ها همان های بودند که امریکا حاکمیت شانرا سقوط داد اما رهبران شان را مصوون نگهداشت و پس از نزده سال جنگ و ویرانی علیه تروریزم ، تمام مساعی سیاسی اش را به بزرگ نمایی وبه قدرت رسانی مجدد انها معطوف نمود که امضای موافقتنامه دوحه با  آنها و پروسه گیرمانده در بن بست ترتیب اجندای مذاکرات در دوحه حاصل وانجام  آن کار میباشد .

پس امریکا با همه توان وعظمت نظامی ، قدرت پولی ، نفوذ جهانی ، متحدین نیرومند جهانی ومنطقه وی ، پیمان نظامی ناتو وهمکاری همکاران افغانی اش چون مجاهدین وبرگشته گان از امریکا یا نخواست یا نتوانست به تحقق اهداف چهار گانه اش نایل آید .

آنچه را طی این زمان بصورت قسمی مروج ساخته است حالا  آنرا در بدل عروج و ظهور مجدد سقوط داده گان نزده سال قبل اش به معامله بد میگذارد .

آیا امریکا نخواست یا نتوانست به آنچه گفته بود عمل کند ؟

برویت حقایق آفتابی و نمایان میتوان گفت نخواست،  و گرنه خواستن توانستن است آن هم برای قدرت بزرگی چون امریکا وناتو ومتحدین نیرومند جهانی اش از اروپا تا آسیا که خارج از توانش نبود و نمی باشد .

اینکه چرا نخواست در مطبوعات جهان ، در تحلیل های تحلیلگران و تحقیقات مراکز استراتیژیک کشورها بار بار نگاشته و ارزیابی شده است وهمه متفق القول اند که منافع امریکا در منطقه مانع عمل قاطع و فیصله کن  آن در تحقق اهداف چهار گانه اش شده است .

امریکا برای رسیدن به این منافع ، راهبردها و راهکار های برابر با سنجش های انی و دور نمایی آماده کرده است که مشتمل است بر راهبردهای اقتصادی ، نظامی وسیاسی . راهکار های رسیدن به این اهداف جنگ ، تشنج زایی ، ایجاد نیروهای محلی جنگی غرض جلوگیری از ازدیاد تلفات خودش ، راه اندازی انواع تفرقه ها از مذهبی تا سمتی و قومی و زبانی میباشد.

هدف اقتصادی امریکا جلوگیری از رشد اقتصاد چین و ممانعت از جهانی شدن بیشتر مناسبات تجارتی و اقتصادی آن بخصوص از طریق به ثمر رسیدن پروژه بزرگ « یک راه یک کمربند » و ثانیآ دسترسی به منابع نفتی آسیای میانه وانحصار آن برای کمپنی های امریکایی است . در بعد نظامی مصروف ساختن نظامی روسیه وچین از طریق ایجاد تشنج با استفاده از عقاید مذهبی مسلمانان ایغور در چین و آسیای میان و داشتن پایگاه های نظامی درهمجواری با این دو کشور است .تلاش امریکا از طریق اروپا وکشورهای جدا شده از شوروی سابق برای محاصره نظامی روسیه از طریق شامل ساختن عده ای از آنها در پیمان نظامی ناتو تا جایی مثمربوده است که در کنار آن تلاش برای به محاصره درآوردن روسیه از طریق آسیا هدف دیگر نظامی انکشور میباشد .

هدف سیاسی ، آنست تا از نقش ونفوذ وهمکاری های روسیه با جمهوری های آسیای میانه بکاهد واگر بتواند مسلمانان ایغور را به جنبش جدایی طلبی تحریک نماید ، در ایغور و آسیای میانه بوسیله جنگ وتشنج رژیم های تابع منافع خود را قایم سازد . طبق سنجش های مراجع استخباراتی امریکا تحقق این استراتیژی کم از کم ۵۰ سال را در برمیگیرد . این یکی از اهداف راهبردی امریکاست ، اما اینکه به این هدف میرسد یانه سوالی است جداگانه که بررسی جدا گانه را ایجاب میکند .

هفتاد سال با اتحاد شوروی در رقابت وجنگ سرد بود وبالاخره به استراتیژی اش دست یافت حالا هم با همان امید وهمان حوصله به این مبارزه ادامه داده بازهم افغانستان را بحیث میدان این بازی نگهمیدارد.

تاکتیک حضور استخباراتی در افغانستان توسط استخدام شده گان افغانی اش به شکل قطعات خاص یا ملیشه های جنگی ، جهادی ، طالبی و داعشی ایجاب میکند که بهر شکلی باشد در افغانستان دولت مطیع داشته باشد . برای امریکا مهم نیست که آن دولت دموکرات باشد یا دیکتاتور ، سیکولار باشد یا مذهبی ، حقوق بشر را رعایت کند یانه ، تروریستی باشد یا غیر آن ، مهم  آنست که وسیله تحقق استراتیژی مطروحه اش باشد ، امریکا در جهان اسلام تجربه کافی در مورد چنین دولت ها دارد مانند کشور شاهی عربستان سعودی ، امارت نشین های خلیج یا سکولار های دیکتاتور مصرکه با همه فجایع ضد حقوق بشری ، مبانی دیکتاتوری حمایت و همکاری با تروریستان بهترین متحدین این مدعی نمونه دموکراسی وحقوق بشر درجهان اند .

پس از نزده سال چهره حقیقی امریکا بیشتر از هر وقت دیگر و هر جای دیگر در افغانستان نمایان گردید . مردم خوب فهمیدند که این شعارها بهانه ها برای اقدام به « جنگ فاسد وغیراخلاقی » ( نمیگویم استعماری ، امپریالستی ، تجاوز کارانه وغیره ) بوده است . اینکه کشوری برباد میشود ، ملتی تباه میگردد ، تمدنی نابود میشود ، از کوه و دشت و دره سرزمینی سیلاب خون سرازیر میگردد ، خانواده ها به ماتم‌ می نشینند ، انسانها خوراک سگ های تعلیمی عسکری اش میشوند و صدها مصیبت دیگر مهم نیست ( دموکراسی است ، حقوق بشر است ! ) ولی مهم آنست تا گروه های مزدور را دراختیار داشته باشد وعده ای از آنها را بر اریکه قدرت بنشاند ، حمایت کند و امتیاز بدهد .

دل کس این را امپریالیزم‌ جهانخوار میگوید وعملش را جنگ‌ استعماری وسلطه طلبی یا کلمات دیگری چون اهداف چهار گانه اعلان شده در اول حمله بر افغانستان ویا به گفته پروفیسور آلن بن مایر « فاسد وغیراخلاقی » .

حاصل جمع اهداف چهارگانه امریکا عبارت است از تشکیل نظام فاسد توام ‌با جنایت که فساد آن در عرصه سیاست ، اقتصاد و رسانه ها سایه افگنده، دموکراسی آلوده با مواد مخدر ونقض خشن حقوق بشر را در همکاری با شبکه های مختلف تروریستی به یک پیکر فساد زده ومنفور مبدل کرده است ، حقوق بشر را مختص به دفاع از ناقضان آن و جنایتکاران ساخته ، تروریزم را در سطح بین المللی بیک پدیده غیر قابل کنترول مبدل نموده ومواد مخدر را یکی از چشمه های عایداتی اش ساخته اقتصاد جرمی نا مشروع را عمومیت بخشیده است .

منبع تصویر: دی پی آ

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۰ـ ۰۷۱۰

مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

Copyright ©bamdaad 2020

 

مکرون می خواهد قهرمان خاورميانه شود

استیون کوک

فرانسه به خاورمیانه بازگشته است یا حداقل این ‌طور به‌ نظر می ‌رسد که در حال حرکت در این مسیر است. با تمامی بحث‌ هایی که این روزها مطرح میشود مبنی‌ بر اینکه روسیه و چین در حال تصاحب جای خالی ایالات ‌متحده امریکا در خاورمیانه هستند، این فرانسه است که تلاش می‌ کند بخشی از گفت ‌وگوها در این منطقه از جهان باشد. در یک ‌‌وماه‌ نیم گذشته،‌  امانویل مکرون ، رییس ‌جمهوری این کشور، دو بار به لبنان سفر کرده و پس از آن در بغداد با  برهم صالح ، رییس ‌جمهوری و  مصطفی الکاظمی ، نخست ‌وزیر و همچنین  نیچروان بارزانی ، رییس ایالات کردستان عراق، دیدار کرده است. مکرون همچنین حضور نظامی فرانسه را در منطقه تقویت و واحد هایی دریایی شامل ناو، هلیکوپتر و ناوچه را به دریای مدیترانه شرقی اعزام کرده است. هرچند این حرکت‌ها به بهانه پشتیبانی از امداد رسانی به لبنان پس از انفجار ویرانگر چهارم ماه اگست انجام شده، اما هیچ توضیحی داده نشده است که نیروهای فرانسوی و هواپیمایی جنگنده این کشور به چه دلیل به جزیره «کرت» یونان یا قبرس وارد شده‌اند. به ‌ویژه آنکه قطعات دریایی همراه با نیروی دریایی یونان مانورهای نمایشی برگزار کرده‌اند. مدت‌هاست که سیاست ‌گذاران فرانسوی این داستان را روایت می ‌کنند که فرانسه در خاورمیانه، افریقای شمالی و شرق مدیترانه همچنان قدرت بزرگی به شمار می ‌رود. آنها سلاح‌ های بی ‌شماری را به کشورهای مختلف فروخته ‌اند، در عملیات‌ های نظامی به نیروهای امریکایی و بریتانیایی پیوسته ‌اند و در عملیات ضدتروریزم، به‌ ویژه در افریقای شمالی نقش‌ های مهمی را ایفا کرده‌اند و بارها و بارها، از زبان روسای‌ جمهوری فرانسه شنیده شده که این کشور قصد دارد تا راه‌ حلی برای کشمکش اسراییلی‌ها و فلسطینی‌ها بیابند، اما همه این تلاش‌ها حتا قبل از وقوع رویدادی دیگر، رنگ باخته است.
اکنون به‌ نظر می ‌رسد که فرانسه به نقش خود در این منطقه به‌هم ‌پیوسته، نگاه جدی ‌تری دارد. مکرون ادعا می ‌کند که پاریس مایل است از قدرت اش برای برقراری نظم و ثبات در منطقه استفاده کند. اما چرا این کشور به دنبال تغییراست؟

در پاسخ به این پرسش تنها باید سه کلمه را به زبان آورد: مهاجران، انرژی و ترکیه.
تقریبا یک دهه پیش،  نیکلا سارکوزی  یکی از روسای‌ جمهوری قبل ازمکرون، مشتاق بود تا با مداخله نظامی،  معمر قذافی  دیکتاتور لیبیا را سرنگون کند؛ هرچند رییس ‌جمهوری وقت فرانسه برای برقراری دموکراسی از تغییر رژیم این کشور افریقایی حمایت نمی ‌کرد و فقط نگران بود که با افزایش خشونت‌های حکومت قذافی، موج جدیدی از پناهنده گان به سمت کشورهای اروپایی روانه شوند. به نظر می‌ رسد اکنون نیز مکرون با این هدف اما کمی پیچده ‌تر در لیبیا حضور دارد. او به‌ جای خلاصی از شر دیکتاتوری دیگر، به دنبال آن است که بتواند فردی را در این کشور به قدرت برساند. هنگامی ‌که فرانسوی‌ ها با جنرال خلیفه حفتر  که رهبری ارتش ملی لیبیا را برعهده دارد و با دولت به‌ رسمیت شناخته‌ شده در ترابلس می ‌جنگند، قرارداد امضا کردند، بر این باور بودند که حفتر مرد قدرتمندی است که برای حفظ لیبیا به آن نیاز خواهند داشت و او می ‌تواند لیبیایی‌ها و افریقایی‌ های دیگر را از رسیدن به مرزهای جنوبی اروپا باز دارد.
مهاجران همچنین بخشی از دلایل حضور فرانسوی‌ها در لبنان هستند. البته به‌ عنوان قدرت استعماری پیشین دراین کشور، فرانسه در برابر فروپاشی لبنان مسوولیت استراتیژیکی را نیز بر دوش خود حس می ‌کند. هرچند مسوولیت ‌پذیری مکرون به‌ عنوان تنها رهبرغربی که پا به این میدان گذاشته است، شایسته تقدیر است اما بخشی از این مشکل به حضور جدید لبنانی‌ها در اروپا بازمی ‌گردد. هنوز زمان زیادی از ورود موجی از آواره گان سوری که سیاست‌ ها در این قاره را تحت تاثیر خود قرار داد، نگذشته است؛ حضوری که به موفقیت احزاب راست ‌گرای ملی و نیونازی‌ها در کشورهای مختلف کمک بزرگی کرد. مکرون می‌ خواهد از موج جدید پناهنده گان جلوگیری کند، به‌ ویژه آنکه او درسال 2022 ترسایی  با انتخابات روبه‌ روست و محبوبیت اش در این کشور روند کاهشی داشته است.
موضوع دیگر، ترکیه است. اختلاف بین پاریس و انقره از انزجار آشکار مکرون نسبت به رجب طیب اردوغان  همتای ترکش و بی ‌توجهی اردوغان به همتای فرانسوی ‌اش نشیت می ‌گیرد. فرانسه همراه با دیگر اعضای اتحادیه اروپا مدت‌هاست که به عزم ترکیه برای ورود به این اتحادیه به دیده تردید می ‌نگرد. مقامات فرانسوی در کنار دلیل اصلی رد تقاضای عضویت انقره در اتحادیه اروپا، یعنی همان نقصان دموکراسی، به وضوح بر این باورند که این اتحادیه باید بلوکی از کشورهای عمدتا مسیحی با جغرافیای مشخص باشد؛ موضوعی که برای انقره دستیابی به آن تصور‌ناپذیر است. در این میان، اردوغان سعی کرده است که از اهرم رها کردن پناهنده گان به‌ سوی اروپا استفاده کند؛ ‌اهرمی که باعث شد انقره موفقیت‌هایی را در میان دوستانش در اروپا،‌ به ‌ویژه در میان سیاست‌ گذاران فرانسوی به‌ دست آورد. همچنین رویکرد تهاجمی ترکیه در شرق مدیترانه، افریقای شمالی و سوریه به این مشکلات دامن زده است. از منظر پاریس، اکتشافات گازی ترکیه در قبرس، یکی از اعضای اتحادیه اروپا و منافع تجاری فرانسه را تهدید می‌ کند. همچنین حمایت انقره از دولت ترابلس در مغایرت با خواسته فرانسه مبنی بر مهار پناهنده گان‌ و مبارزه با افراط‌ گرایان در آب ‌های مجاور این قاره است. همچنین به نظر می ‌رسد که اگر لیبیا به مشتری دایمی ترکیه تبدیل شود، مقامات فرانسوی باید به رابطه طولانی توتال با ترابلس به دیده تردید بنگرند.
هرچند سفر ماه سپتامبر مکرون به عراق، جایی که او بر حاکمیت عراق و حمایت از خود مختاری ایالت کردستان تاکید کرد، منطقی بود، اما درحقیقت این پیام را به انقره فرستاد که تمامی کشورها مانند ایالات ‌متحده امریکا به لشکرکشی نظامی ترکیه در عراق و اقدامات آنان علیه حزب کارگران کردستان نگاه نمی ‌کنند.
به‌ تازه گی درباره اختلافات گازی، مناطق انحصاری اقتصادی و جزایر اروپایی اظهارنظرهای فراوانی شده که هرچند دقیق هستند اما به‌ سختی می ‌توان پیچیده گی‌های آنان را فهمید. اگر از زاویه دیگری به این مسایل نگاه کنیم، متوجه می‌ شویم که اقدامات فرانسه در دریای مدیترانه شرقی به این دلیل روی داده که قدرت بزرگی با قدرت بزرگ دیگری ( ترکیه ) بر سر امتیازات و برقراری نظم در منطقه رقابت می ‌کند و با توجه به پیوستن کشورهای مختلف به ایتلاف تحت رهبری فرانسه، مشخص است که پاریس در این رقابت دست برتر را دارد.
مکرون این شایسته گی را دارد، تا زمانی‌ که مقام دیگری وارد بحران لبنان نشده یا کسی به حمایت از حقوق قبرس و یونان در دریای مدیترانه برنخاسته یا فردی در برابر عادت به زورگویی ترکیه ایستاده گی نکرده است، در برابر اردوغان بایستد. هرچند مشخص نیست که او بعد از رویارویی با اردوغان، چگونه می‌ خواهد از قدرت پاریس استفاده کند. این ابهام ضربه‌ ای را به شخص رییس ‌جمهوری فرانسه وارد خواهد کرد که بیش از تصورات اوست. مکرون در خاورمیانه و شرق مدیترانه فضایی برای مانور داشت تا این تصور را تغییر دهد؛ اما پس از نشست سران کشورهای مدیترانه او با توییت‌ ناشیانه‌اش «صلح مدیترانه» نشان داد که شروع خوبی نداشته است. مکرون باید توییت می ‌کرد: «اجازه دهید که بازی بزرگ آغاز شود»./شرق

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۰ـ ۲۴۰۹

مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

Copyright ©bamdaad 2020