اجمـاع مــردم 

 

میرعنایت الله سادات  

قریب به دوماه میشود که مذاکرات صلح میان نماینده گان جمهوری اسلامی افغانستان و تحریک طالبان درشهردوحه قطر جریان دارد. اما هردو طرف تا هنوز، حتا روی طرح طرزالعمل مذاکره ، به موافقه نرسیده اند . مشکل درکجاست ؟ جهت دریافت پاسخ به این سوال ، می باید روی عوامل  ذیل دقت کرد :

اول - اینکه جنگ در افغانستان نیابتی بوده ، برخلاف اراده ملت ما ، از بیرون سازماندهی و سمت دهی میشود. 

دوم - لذا شرکت در گفت وگوها ، بخاطربمیان اوردن صلح ، هم نیابتی است . به این معنی که افغآنها همانطوریکه در میادین جنگ حضور دارند ، درمذاکرات صلح نیزظاهر میشوند. اما تصمیم به خاطرختم جنگ واستقرار صلح دراختیار آنها نیست . یعنی طبق گفته مشهوروطنی ما « اختیار به دست بختیاراست ».

سوم - این « اختیار » را باید از لابلای سیاست های جیواستراتیژیک کشورهای منطقه وقدرت های جهانی در قبال افغانستان شناسایی کرد. به عبارت دیگر، افغآنها نه جنگ را شروع کرده اند و نه برقرارساختن صلح در توان آنهاست.

چهارم - اما چون گروه های مختلف افغانی ، به نیابت و تحریک قدرت های رقیب خارجی ، پیوسته درداخل وطن شان علیه همدیگربه مقابله وجدال مسلحانه پرداخته اند ، لذا تقابل آنها علیه همدیگرشان ، پی آمد های خونین را در قبال داشته است .این پی آمد ها ، سبب گردیده که جنگ براه انداخته شده  نیابتی ، بُعد داخلی نیزپیدا کند. به عباره دیگر برخوردهای مسلحانه ، موجب انتقام جویی ، تخلیق تضاد های مذهبی ، قومی ومنطقه وی درمیان باشنده گان این مرز و بوم شده است.

پنجم - چون جنگ ریشه عمیق خارجی دارد ، لذا نمی توان بُعد خارجی آنرا در حاشیه قرارداده و با مطرح ساختن تنها پیآمد های آن درقالب یک معضل داخلی به « صلح بین الافغانی » دست یافت .بناْ بخاطر نیل به یک صلح دایمی ، باید ابعاد داخلی و خارجی این معضل دریک هماهنگی کامل ، مدنظرگرفته شده وتدابیر لازم جهت حل مشکلات و پیچیده گی های فوق الذکر ، مطمع نظر قرارگیرد. 

 اینکه برقراری یک صلح سراسری و باعزت به کدام شیوه و چگونه نصیب مردم رنج کشیده ما خواهد شد؟ دراین ارتباط ، مطالب و حرف های زیادی شنیده میشود : 

بعضی ها میگویند که باید یک «اجماع ملی» بمیان اید. تا برطبق فیصله آن ، جمهوری اسلامی افغانستان ، قدرت را به یک دولت عبوری ، سرپرست ویا موقت بسپارد .بکاربرد پسوند « ملی » دراین اصطلاح ، فی الواقع تحت پوشش قراردادن چهره های معلوم الحال ، وجابجا ساختن آنها ازطریق چنین یک « اجماع »، در مقامات بالای دولتی است. استدلال ناحق مدعیان چنین یک راه حل  ، به خودی خود ، این مقاصد پنهانی آنها را برملا ساخته و هیچگونه جای شک و تردید را باقی نمی گذارد.

- زیرا بغرض انتخاب اعضای چنین « اجماع » روی اسم کسانی انگشت گذاشته میشود که درسالهای پس از سقوط طالبان ، درقدرت دولتی ، مقامات کلیدی را در اختیار داشتند. ولی هیچ خدمت و کار خیری را برای هموطنان رنج کشیده خود انجام نداده اند. سواستفاده وغصب دارایی های عامه و خصوصی ، محتوی اصلی کارنامه ای آنها را میساخت. بی جهت نیست ، اگر بخاطر همان اعمال مشهود شان، آنها  امروز از جانب هموطنان رنج کشیده شان منحیث انسان های فاسد شناسایی میشوند. 

- هدف از مطرح کردن همچو اشخاص درساختار چنین اجماع چیست ؟ با قدرت گرفتن آنها ، آیا طالبان از جنگ دست میکشند ؟  و یا اینکه این گروه ، با زد و بند های مافیايی ، قدرت را به آنها انتقال میدهد ؟ یا اینکه میان آنها و گروه طالبان یک شرکت سهامی وابسته به پاکستان ایجاد میشود ؟.

- طراحان چنین « اجماع »، با ارزیابی وشناخت از ذهنیت عامه مردم به این نتیجه رسیده اند که برگشت این مهره ها به قدرت ، بالوسیله ارا مردم ازطریق انتخابات ناممکن است. لذا میکوشند تا درپرتوشعار« دولت موقت »، دوباره به قدرت برگردند و یا با قرارگرفتن درکنار گروه طالبان ، ثروت های چپاول کرده خویش را حفاظت نمایند. برخی از آنها تلاش مینمایند تا از طریق رسانه ها ، خود را منحیث چهره های قابل قبول برای طالبان جا بزنند. آنچنانی که این چهره ها درگذشته از جنگ نفع بردند ، اکنون میخواهند که ازپروژه صلح امریکا ، نیزبهره مند شوند.

- همینطورتعدادی ازآنها زیرنام  « اجماع منطقه وی » ، بدون اذن رسمی دولت افغانستان ، به کشورهای حامی شان سفرنموده وطی ملاقات ها ، با مقامات بالایی این دولت ها ، روی معضلات صلح و جنگ در وطن شان ، مذاکره کردند. معلوم  است که آنها با دریافت رهنمود های جدید بوطن برگشته اند.

- طوریکه دربالا بیان شد ، جنگ های تحمیلی در وطن ما ، علاوه بر نیابتی بودنش ، جهات داخلی نیز کسب کرده است. گروه های درگیرجنگ ، بخاطربرحق جلوه دادن موضعگیری های خصمانه شان ، شعارهای های مدنی و یا مذهبی را بالا میکشند. ولی هدف اصلی شان غصب نمودن « قدرت » به نفع خود و حامیان شان میباشد.

- طالبان ظاهرا یک نظام اسلامی میخواهند ، اما تعریف شان ازچنین یک نظام ، وضاحت ندارد. تا جاییکه دیده میشود ، آنها از اسلام پیوسته منحیث وسیله وابزار استفاده مینمایند. عملکرد آنها نشان میدهد که آنها بخاطر بدست اوردن « قدرت » از هیچگونه اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی ، روگردان نیستند. احترام به حقوق انسانی و برخورد عادلانه با افراد جامعه مطمح نظرآنها نبوده و تا حال هیچ توجه یی به حقوق  افراد و ارا ملت درگفتار و کردار شان ثبت نشده است. 

- وقتی که قوای ناتو به رهبری ایالات متحده امریکا ، بسال ۲۰۰۱ ترسایی در زیرشعار مبارزه با تروریزم وارد افغانستان شده و طالبان به جایگاه اصلی شان درقلمرو پاکستان عقب نشینی کردند. کشورهای منطقه ازعملکرد نظامی امریکا استقبال نمودند. ولی سالها بعد ، بنا بر رقابت های ذات البینی ، حُسن نظراین کشورها به سردی گراییده و یکی پی دیگر، حمایت شانرا ازعملکرد امریکا ، کمرنگ ساختند. موازی با آن  نه تنها مخالفت شان با طالبان فروکش کرد ، بلکه تماس های پنهانی را با این گروه نیزبرقرارنمودند. غالبا همین برخورد کشورهای منطقه سبب شد که ایالات متحده امریکا نیز حالت تقابل سیاسی با طالبان را کنارگذاشته و به گونه بخصوص تماس های خود را با طالبان برقرارنماید . هدف این بود که نظارت برطالبان افزایش یافته و این گروه نباید تنها درمدار وابستگی با کشورهای منطقه قرارداشته باشند .همین شیوه کار سبب شد تا به حمایه ایالات متحده امریکا بسال ۲۰۰۹ دفتری برای طالبان در قطر گشایش یافت. از آن تاریخ به بعد نه تنها ، تماس ایالات متحده امریکا با طالبان روزتاروزازدیاد یافت ، بلکه چنین یک طرزالعمل ، موجب مشروعیت بخشیدن به تماس سایرکشورها با طالبان نیزگردید . به عباره دیگردر سطح جهانی ، اکنون با طالبان منحیث یک قدرت غیرقابل انکار، برخورد صورت گرفته و شهرت تروریست بودن شان ، فروکش کرده است. 

- مذاکرات طولانی ایالات متحده امریکا با طالبان در قطر، هنوزهم به شهرت و منزلت این گروه درسطح جهانی یاری رسانید. طالبان با توافق روی آتش بس با امریکا ، ازنتایج این مذاکرات ، بهره برداری زیادی کردند ، ولی درجهت برقراری صلح و وفاق ملی با جانب افغانی ، یک گام هم به جلو نگذاشتند. آنها در مذاکرات دوحه ، پیشنهاد جانب دولت جمهوری اسلامی افغانستان مبنی به استقرارآتش بس سراسری را نپذیرفتند. بالعکس، خشونت وخونریزی علیه هموطنان شان را بیشتر از پیش افزایش دادند.

- فشارهای بین المللی هم بخاطربا ثمرساختن مذاکرات دوحه ، ملموس نبوده واین مذاکرات تا هنوز از محدوده تبلیغات میان تهی ، بیرون نشده است. 

 چه می توان کرد ؟ 

جهت برقراری صلح باید در هردو عرصه داخلی وخارجی ، مبتنی بر یک دورنمای روشن ، پلان های کاری و هماهنگ برای دولت ومردم رنج کشیده افغانستان وضع شود: 

وظایف دولت درعرصه خارجی باید روی بمیان  آوردن یک اجماع منطقه وی به اشتراک ایالات متحده امریکا استوارگردد. مطالبات کشورهای شرکت کننده این اجماع ازحالت پنهان کاری بیرون شده و نباید با خواست های مردم افغانستان درتقابل قرارداشته باشد. باید آنها تعهد نمایند که جلو نفوذ خرابکاران را ازقلمروهای شان به افغانستان میگیرند. همچنان کشورهای منطقه ، مطالب مورد نظرشان را باید با دولت افغانستان درمیان گذاشته وازگفت وشنود ها، با اشخاص مورد نظرشان درمورد صلح افغانستان پرهیز نمایند. توافقات اجماع منطقه وی ، باید درحضورداشت سرمنشی سازمان ملل متحد ، منحیث تعهد بین المللی عقد ودر شورای امنیت ان سازمان راجسترگردد. همچنان هیات ناظربراین تعهد باید ازجانب شورای امنیت ملل متحد تعین و پیوسته ازتطبیق آن نظارت نماید.

مکلفیت داخلی دولت درعرصه مصالحه با مخالفین ، مبرهن است . دراین عرصه اقدامات چشمگیری ازجانب دولت به راه افتاده است . منجمله می توان از آزادی سازی بیش ازپنج هزارطالب ، توقف عملیات تعرضی وگسیل هیات مرکب ازاقشاروگروه های مختلف جامعه برای مذاکرات صلح بین الافغانی دردوحه و امثال ان نام برد. طبعا تداوم چنین اقدامات از جانب دولت ، منحیث شیوه پیشبرد عملیات کاری ، عندالموقع مطرح خواهد بود.

وظایف مردم افغانستان دررابطه به آوردن یک صلح باعزت و واقعی ، تا هنوزبطورمنسجم ، درمیان مردم افغانستان مطرح نشده است. طوریکه دراین مقال قبلا تذکررفته است که : چون جنگ افغانستان نیابتی است ، صلح  آن هم بدون پشتوانه قدرت های خارجی ، تحقق یافته نمی تواند. 

درصورتی که کشورهای ذیدخل درقضایای افغانستان مسیربرقرارسازی صلح را دنبال نکنند ، مردم افغانستان چه باید بکنند ؟ یگانه پاسخ این خواهد بود که مردم ما باید با مطرح سازی خواسته های همه شمول شان دورهم آمده و مبتنی بریک تفاهم سرتاسری « اجماع مردم » خود را بوجودآورند. خواسته های اساسی مردم روشن است ومی توان آنها را مختصرا چنین برشمرد :

۱- حفظ نظام موجود دولتی (با حاکمیت فساد سالاران مغالطه نگردد) در افغانستان

 ۲- نفی هرگونه نظام فرد محور وگروهی مانند « امارت اسلامی» ، « دولت مؤقت » و امثال آن.

 ۳ - تشکیل دولت ، تنها براساس رای مستقیم افراد جامعه.

 ۴ - برسمیت شناختن هرنوع حزب برمبنای فکرو اندیشه سیاسی آن.

 ۵ - رعایت حقوق اساسی افراد مانند آزادی بیان ، حق کار، تحصیل و امثال آن

 ۶ - حفظ حقوق زنان .

این اجماع بخاطری زیرنام « اجماع مردم » مطرح میشود ، تا شرکت کننده گان آن مبتنی براراده مردم خود ، بدون هرگونه تعلق به گروه های معامله گر داخلی و قدرت های خارجی ، به منصه عمل ظاهرشوند. یعنی تنها انگیزه و خواسته های مردم را انعکاس دهند. درچنین یک اجماع باید تمام افراد وطندوست ، بدون درنظرداشت تفاوت های فکری ، سیاسی ، قومی ، منطقه وی و نژادی ، باهم کنار آمده ، ازدست آورد های مردم شان حراست نمایند. بخاطر نیل به این مامول بزرگ ، باید مردم را از طریق وسایل انترنتی درداخل و خارج کشوربه مسوولیت و رسالت شان متوجه ساخت . تا در پرتو ندای رسای مردم ما ، درسطح جهانی نیزتوجه به داعیه صلح افغانستان جلب شده ، ازمشی « اجماع مردم » ما دفاع نمایند. نباید بیش ازاین فرصت داد که مفسدین فی الارض سرنوشت صلح را در وطن ما رقم بزنند.

بالوسیله بسیج وطنداران علاقمند در یک « اجماع مردمی» ، می توان جلواین جنگ خانمان سوز را بگیریم و بالاخره یک صلح دایمی و باعزت را در وطن خود مستقرسازیم .

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ  ۵/ ۲۰ـ ۲۰۱۱

مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

Copyright ©bamdaad 2020