«معامله قرن» امریکایی، فتیله انفجاری خاورمیانه
نویسنده : پاول سویریدوف
صایب عریقات دبیرکل کمیته اجرایی سازمان آزادی بخش فلسطین در روزنامه واشنگتن پست چنین نوشت: « ایالات متحده دیگر قهرمان صلح خاورمیانه نیست، و اکنون جامعه جهانی می بایست بمنظور متوقف کردن شهرک سازی ها، اسراییل را زیرفشار قرار دهد.»
فلسطین در تلاطم است. هزاران نفر به اعتراض برخاسته است، پرچم های امریکا و تصاویر دونالد ترامپ، رییس جمهور ایالات متحده امریکا را آتش می زنند.
شرکت کننده گان اعتراضات شعار می دهند: « ترامپ فلسطین مال تو نیست که آن را بفروشی!» محمود عباس، رییس تشکیلات خودگردان فلسطین اعلام کرد: «بیت المقدس فروشی نیست!» عباس تصریح کرد، که نه با شرکت تنها واشنگتن، بلکه، بشرط مشارکت همه اعضای گروه « چهارگانه» خاورمیانه (روسیه، ایالات متحده امریکا، سازمان ملل متحد و اتحادیه اروپا ) آماده است راجع به موضوع حل و فصل مسایل خاور میانه با اسراییل مذاکره کند.
جلسه مشترک جنبش های سیاسی فتح و حماس در رام الله، پایتخت فلسطین بمنظور همآهنگی اقدامات در راستای جلوگیری از اجرای باصطلاح «معامله قرن» برگزار گردید.
دمشق نارضایتی خود را از اینکه ایالات متحده امریکا برخلاف تصمیم سازمان ملل متحد، قلمرو سوریه را به اسراییل تسلیم می کند، بطور رسمی اعلام کرد. مشاور رییس جمهور، لیوانا امل ابو زید اظهار داشت، حتا اگر ایالات متحده امریکا کشورما را با حربه تحریم تهدید کند، نقشه امریکا « برای تخریب صلح» را نخواهد پذیرفت.
چنین بود واکنش جهان عرب به « نقشه حل و فصل صلح آمیز مساله خاورمیانه»، که دونالد ترامپ روز سه شنبه ٢٨ جنوری آن را اعلام کرد. در کاخ سفید این نقشه را « معامله قرن » می نامند. به اعتقاد آنها این یک فرصت برد– برد برای اسراییل و فلسطین است، و اسراییل « گام بزرگی برای صلح برمی دارد». افزون بر این، ترامپ هشدار داد، که طرح امریکا احتمالا می تواند آخرین فرصت فلسطینی ها برای تشکیل کشور خود باشد. آخرین اظهارات ترامپ تهدید صریح فلسطینی ها بود. او گفت: با شروط ما موافقت کنید، درغیر این صورت، از داشتن کشور بطور کلی محروم خواهید شد. تصمیم سازمان ملل متحد در این باره چه خواهد بود یا چه قطعنامه ای صادر خواهد کرد، از نظر ما اهمیت ندارد. زیرا، حقوق بین الملل برای ایالات متحده و اسراییل یک فرمان نیست.
در ضمن، شرایط مذکور در « معامله قرن » نه تنها برای فلسطینی ها، حتا برای دیگر کشورهای عربی منطقه قابل قبول نیست. معامله امریکا بر سر سرزمین دیگران تمام پیآمدهای سیاست های اشغالگرانه و پاک سازی قومی توسط اسراییل را تقویت می کند. به این ترتیب، مشکل منطقه نه فقط حل نمی شود، حتا تعمیق هم می یابد.
طبق این نقشه، بیت المقدس و بخش شرقی اشغال شده آن، که بنا به تصمیم سازمان ملل متحد می بایست پایتخت کشور فلسطین باشد، باید به « پایتخت غیرقابل تقسیم اسراییل» تبدیل شود. نقشه رییس جمهور امریکا توقف چهار ساله شهرکسازی اسراییل در مناطق اشغال شده فلسطین را پیش بینی کرده است.
درعین حال شهرک های اسراییلی تحت کنترول اسراییل باقی می مانند و سخنی در باره حذف آنها در میان نیست.
پناهنده گان فلسطینی حق سکونت در اسراییل، (ازجمله، در اراضی اشغالی) نخواهند داشت. آنها باید انتخاب کنند: یا اسکان در کشور فلسطین و یا در کشور ثالث.
این طرح « ادامه پروژه کشاورزی فلسطین در وادی اردن» را پیش بینی می کند. اما خود دره باید عملا تحت کنترول اسراییل باشد.
طبق نقشه، اراضی باریکه غزه بواسطه تونل به بخش ساحل غربی رود اردن متصل می شود. دو پل ساحل غربی رود را به اردن وصل می کند. به سخن دقیق تر، نوار غزه عملا از ساحل غربی جدا می شود.
خلع سلاح کامل حماس پیش بینی شده است. لازم به ذکر است، که نوار غزه را حماس اداره می کند و بهیچ وجه به خلع سلاح تن نمی دهد. به این ترتیب، « برنامه صلح»، آشکارا به معنا آغاز جنگ جدید است.
بلندی های جولان که بخشی از خاک سوریه است، به اسراییل واگذار می شود. شورای امنیت سازمان ملل متحد آن را بعنوان بخشی از خاک سوریه برسمیت می شناسد. در نقشه ساحل غربی نام شهرهای جنین، تولکرم، نابلس، کالکیله، رام الله، ایریهون، ویفلهم، و هبرون قید شده است که تا اکنون هم شهرهای فلسطین هستند. در نقشه، خروج اراضی ساحل غربی به بحرالمیت پیش بینی نشده است. با این حال، در توضیح برنامه حل و فصل گفته می شود، فلسطینی های می توانند اقامتگاه های تفریحی در ساحل شمالی دریای مرده (بحرالمیت) ایجاد نمایند. البته، آن هم با اجازه اسراییل. ایالات متحده امریکا دسترسی کشور فلسطین به دو بندر اسراییلی حیفا و اشدود را پیشنهاد می کند، اما این تصمیم نیز در واقع، به رضایت اشغالگر منوط شده است. فلسطینی ها می بایست به ازای وعده ۵٠ میلیارد دلاری، از اراضی خود چشم پوشی کنند، اما، قصد انجام چنین کاری را ندارند.
محمود عباس طی نطق خود در رام الله اظهار داشت: « ما این معامله را قاطعانه رد می کنیم، در این باره پیشتر نیز گفته ایم، و موضع ما تغییر نکرده است ». بنا به باور خلیل الحیه، عضو دفتر سیاسی حماس، لازم است فلسطینی های باریکه غزه و ساحل غربی در راستای مبارزه با اشغالگری متحد شوند.
صایب عریقات دبیرکل کمیته اجرایی سازمان آزادی بخش فلسطین طی مقاله منتشره خود در شماره روز سه شنبه واشنگتن پست چنین نوشت: « ایالات متحده دیگر قهرمان صلح خاورمیانه نیست، و اکنون جامعه جهانی می بایست بمنظور متوقف کردن شهرک سازی ها، اسراییل را زیر فشار قرار دهد». او درادامه می نویسد: « چنین معامله ای ممکن است در دنیای ورشکستگی و املاک و مستغلات جواب دهد، اما در رابطه با انسان هایی که در راه آزادی خود مبارزه می کنند، نه!
ایالات متحده باردیگر نشان می دهد، که خودش بخشی از این مشکل است و وجودش در خاورمیانه روز به روز بی معنا تر می شود».
در اسراییل با خرسندی از نقشه امریکا استقبال کردند. بنیامین ناتانیاهو ترامپ را « بهترین دوست اسراییل در کاخ سفید نامید».
میخاییل باگدانوف، نماینده ویژه رییس جمهور روسیه در امور خاورمیانه و کشورهای افریقا و معاون وزیرامور خارجه روسیه خاطرنشان کرد، که واشنگتن هنگام تنظیم «معامله قرن» با مسکو مشورت نکرده است. باگدانوف رفتار ترامپ را که به نظرات دیگران، بویژه فلسطینی ها اهمیت نمی دهد، غیرقابل قبول خواند. بگفته او، موضع مسکو در رابطه با حل مساله تشکیل دو کشور، از جمله، تشکیل کشور مستقل فلسطین در محدوده مرزهای تا ۴ جون سال ١٩۶٧ ترسایی، و همچنین، در باره حق مردم فلسطین درتعیین سرنوشت خود تغییر نکرده است.
درضمن، اشغالگران اسراییلی دراثر چنین حمایت واشنگتن خود را در شرایط بی مجازاتی کامل حس می کنند. ٢٨ جنوری شهرک نشینان یهودی به روستای عین العبوس واقع در جنوب شهر نابلس در ساحل غربی رود اردن هجوم بردند و یکی از مدارس آن را به آتش کشیدند. در همین روز نیروهای اشغالگر اسراییل به شهرالخلیل در ساحل غربی رود اردن وارد شدند و موسسات تجاری فلسطین را مورد تاخت و تازقرار دادند.
خبرگزاری وافا (WAFA) گزارش داد، که نیروهای مهاجم در مناطق باب الداویه و سوک العمیان در مرکزالخلیل، درهای مغازه ها را شکستند، کالاها را منهدم نموده، پست های بازرسی دایرکردند.
برگردان:ا.م. شیری
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۰ـ ۳۱۰۱
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020
وقتی نمایش و بازنمایی جایگزین واقعیت می شود
تقی روزبه
پیرامون نمایش « معامله قرن »
|
بالأخره پس از سه سال تبلیغ و هیاهو و این دست و آندست کردن آن لحظه موعود فرارسید و از معامله و معجزه قرن رونمایی شد و البته نکته مهمی هم مزید بر آن چه که قبلا پیش بینی می شد نداشت. چنان که ویرخارجه فلسطین قبل از پرده برداری نهایی پیشاپیش آن را به دلیل نقض حاکمیت فلسطینی ها به جای معامله قرن توطیه قرن نامیده بود که به گفته وی یک فلسطینی هم از این طرح حمایت نخواهد کرد.
بهرحال همانطور که گاردین هم نوشت معامله ای بود بین ترامپ و نتانیاهو که در موردسرنوشت فلسطینی ها و درغیاب آن ها صورت گرفت. نتانیاهو در معیت ترامپ که دم به دم با او دست می داد و با چهره خندان و چشمانی ذوق زده که یک دم لبخند و ذوق زده گی از آن محو نمی شد، ستایش خود را تقدیم ترامپ می کرد که این خود بیش از پیش آن را به یک نمایش کامل مبدل می کرد. هربحران حداقل دوطرف دارد. اگر درموارد مشابه به لحاظ شکلی هم شده روسای جمهوری امریکا در وسط دو طرف حاضر درصحنه و به عنوان میانجی ظاهر می شدند این بار با غیبت یک سوی اصلی بحران، گویی ما با کاریکاتوری از یک معامله آن هم با عنوان پرطمقراق قرن مواجهیم که دوسوی اصلی اش را ترامپ و نتانیاهو تشکیل می دادند. در حقیقت اتلاق عنوان معامله به آن بی مسما هم نبوده و صحنه مربوط به آن جذاب ترین بخش نمایش را تشکیل می داد. چرا که آشکارا معامله ای بوده است( ولونسیه و روی کاغذ) به نرخ روز۵۰ به ارزش میلیاردلار از کیسه دیگران و البته مشروط و همراه با بسته ای شامل بندها و ملاحظاتی که قیمومیت فلسطینی ها را چهارمیخ می کند و بهمین دلیل این بخش به عنوان بخش جذاب نمایش از مدت ها پیش رونمایی شده بود تا پرده ساتری باشد برسایروجوه انقیادآوری که قراربود سرفرصت از کلیت آن پرده برداری بشود. غیرقابل تقسیم بودن اورشلیم یا بیت المقدس (هرتوافق برای حضورفلسطینی ها در مناطقی از آن صورت گیرد جزیی از این چارچوب خواهد بود)، برسمیت شناختن تمامی مناطق الحاقی و اشغالی از مناطقی در دره اردن تا مجمتع های ساخته شده و یا درحال ساخت و تا مالکیت مناطق مهم و استراتیژیکی برای امنیت اسراییل (که شامل جولان هم می شود) و تا خلع سلاح تمامی جریان های مخالف اسراییل، تا فقدان نیرو ارتش مستقل و تامین امنیت آن توسط خود اسراییل و پیشبرد گام به گام و کنترول شده آن ها و روشن کردن جزییات همه این امور درکمیسیون مشترکی که بین امریکا و اسراییل قراراست تشکیل بشود. این که چگونه می توان نام آن را در چارچوب تشکیل دو دولت مستقل گذاشت، البته معمایی است که تنها خود ترامپ می تواند از آن رمززدایی کند. در حقیقت چکیده معامله قرن چیزی جزبلاموضوع کردن آن چه که اشغال از سوی اسراییل خوانده می شد نیست.
در یک کلام لب طرح، بلاموضوع کردن واقعیت تاریخی اشغال و پاک سازی سرزمین ونفس اشغالگری بود که پس از جنگ ۱۹۶۷ ترسایی به توسط دولت های اسراییل و حامیان بین المللی اش صورت گرفت بود و هیچگاه توسط جامعه جهانی و اسناد سازمان ملل متحد برسمیت شناخت نشد. نتانیاهو آن را یک لحظه تاریخی هم چون زمان تاسیس کشوراسراییل نامید که چه بسا دهه ها و قرن ها بیاد خواهد ماند. اوهمچنین آن را تحقق آن چه که در کتاب مقدس تورات آمده است خواند. بسیاری این نوع حاتم بخشی از کیسه خلیفه را که در پایان سال سوم ریاست جمهوری ترامپ صورت می گرفت و تقارن زمانی آن با استیضاح و جلب لابی های نیرومند اسراییل در امریکا و منافع واهداف سیاسی او برای غلبه بر رقبایش بی ارتباط نمی دانند. همانگونه که از قضا در آنسو هم بطورهمزمان نتانیاهو درداخل مدتهاست که با بحران بزرگی دست و پنچه نرم می کند و به نوبه خود به این گونه نمایشات خیره کننده و پرسروصدا نیازمبرم دارد.
در عین حال این باصطلاح طرح تاریخی صلح، بی ارتباط با سودای برقراری «نظمی جدید» در خاورمیانه نیست. که در آن اسراییل به عنوان قدرت برتر و ژاندارم اصلی درهمکاری با دیگرمتحدین امریکا در منطقه ایفا نقش خواهد کرد. از جانب دیگر ترامپ با سخنان خود در مراسم پرده برداری، به وضوح آشکار ساخت که خروج از برجام و بازگشت تحریم ها و ترورقاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس که داعیه آزادسازی بیت المقدس را داشت و ... همه و همه بی ارتباط با هموارکردن و پیش برد این پروژه نبوده و این که شخص او چه خدمات فوق العاده ای برای اسراییل انجام داده است و حتا به گفته خود بخش های مهمی از آن را پیشاپیش برای اسراییل انجام داده است. در کنارآن ها سعی کرد با برجسته و آب و تاب دادن وعده نسیه و مشروط کمک های۵۰ میلیاردی که از قبل هم اعلام شده بود، و البته مطابق معمول از کیسه دیگران (چون عربستان و دیگرشیوخ ثروتمند منطقه و...) پرداخت می گردد و مشروط به پذیرش کل این معامله، تلاش کرد که این معامله سراپا باخت باخت برای فلسطینی ها را با رنگ و جلادادن به عنوان یک معامله برد برد جابزند.
در بخش دوم این یادداشت سه نکته مهم دیگر را هم باید به بشکل تلگرافی به آن ها اضافه کرد: نخست آن که سوای حق ملی و تعیین سرنوشت و حقوق تاریخی معوق مانده و امثال آن که در جای خود واقعیت داشته و مطرح هستند، اما برخورد با معضلات انباشته شده و معوق تاریخی عموما با بازگشت به گذشته قابل حل نیستند، بلکه لازم است در عین حال از جنبه دیگری مطرح گردند:
تشکیل دولت ملت ها براساس قوم و نژاد و مذهب، بدام رویاهای تاریخی افتادن حتا با استانداردهای متعارف بورژوایی در شکل گیری آن ها هم چندان خوانایی ندارد، بخصوص درعصرجهانی شدن و در قرن بیست و یکم که پیوندها و سرنوشت کشورها خواه ناخواه هم چون ظروف مرتبطه به شکل تنگاتنگی به یکدیگر گره خورده است و مهمترین مشکلات و بحران های جهانی مثل شکاف های طبقاتی و محیط زیست و برقراری دموکراسی و مهاجرت و جنگ ها و... مسایل مشترک و جهانی با پی آمدهای مشترک هستند. فرقی نمی کند که حل این مسایل تاریخی یا معوقه توسط اسراییل باشد و یا فلسطین و یا مثلا در فلان نقطه اروپا و اسپانیا و ... یا مشابه آن چه که در ایران (با نظام مذهبی و تبعیض های اجتماعی و سیاسی ) می گذرد، نهایتا راه به جایی نمی برد. بسیاری از مسایل معوق تاریخی باید درمتن روندهای پیشرو و نوین جهان امروز حل و فصل شوند و البته راهی در چارچوب آن برای گره کشایی از مسایل معوقه یافت شوند. کلاْ چند گونه گی و رنگین کمان بودن بیشتر و بیشتر هم می شود رو به آینده دارد و شکوفایی انسان و جوامع نیز به آن تعلق دارد؛ در رویکردهای صرفا معطوف به گذشته که میل به یکدست سازی دارد و ذاتا غیردموکراتیک و گذشته گراست نفی می شود. همانطور که اشاره شد مساله نه نادیده گرفتن این مسایل معوقه، بلکه حل آن در بسترها پیشروی ها و انکشاف های نوین و ترقی خواهانه امروزین ممکن است. هیچ کشور و جامعه با مردمانی خالص وجود ندارد و حتا اگراز یک جنبه بطورنسبی همسان باشند در وجوه دیگر نیستند. چنین مقولات متوهمانه و ذاتا ارتجاعی به دلیل مناسبات قدرت برساخته می شوند و سعی می کنند که خود را بر واقعیت ها تحمیل کنند و همراه خود بسیاری معضلات مثل جنگ سرد و گرم و انواع تنش ها را دامن می زنند. طبیعی است خواه ناخواه درچنین کشوری خالص نما و متبنی بر سیادت قوم و مذهب بخشی از جمعیت، شرایط برای دیگران تنگ می شود مثلا برای اعراب فلسطینی داخل اسراییل و یا دیگرعقاید و نژاد و قوم حتا برای بخش هایی از یهودیان نیز تنفس کردن در چنین اتمسفری دشوار می گردد. چنان که در خود اسراییل با فضایی که با گسترش نفوذ راست های افراطی ایجادشده است و با تاخت و تازآن ها، بسیاری گرایشات ترقی خواهانه و معطوف به همزیستی با دیگران در صفوف خود یهودیان نیز زیرفشارسنگینی قرارگرفته است. هرتلاش معطوف به هویت سازی بالذات با تلاش برای غیریت سازی همراه است و اساسا این نوع دوگانه سازی ها و برساخت ها و هویت سازی ها که ملازم با غیریت سازی است، در گوهرخود بر پایه مناسبات قدرت و رقابت و حذف و حتا چه بسا تبعیض و آپارتاید استواراست. بهمین دلیل در گوهرخود مغایر با بسط دموکراسی و عدالت و همزیستی و دستاوردهای تمدنی بشراست. و حاصلی هم جز کاشتن بذرهای دشمنی و نفرت و اختلاف و منازعه و تخصیص منابع و ثروت و داشته ها به میلیتاریزم و توسعه طلبی و لاجرم نهادینه و تهاجمی کردن آن هویت های کاذب و برساخته شده و غالبا متکی بر افسانه و اسطوره و توهمات نیست. چنین موازینی در مورد یهودیان و فلسطینی ها و هرنوع جماعت یا نظام های متکی برچنان تبعیض ها به یکسان مصداق دارد. و از همین رو نیروهای پیشرو و مدافع رهایی و آزادی، ضمن دفاع از هرگونه رفع تبعیض و ستم مشخص تاریخی اساسا از این منظر به این نوع گره ها و معضلات معوق تاریخی نزدیک می شوند و تلاش می کنند که آن ها را در اشکال تمدنی جدید و در راستای تقویت همبسته گی ها و صلح حل و فصل کنند.
علاوه برآن، گرچه این باصطلاح طرح قرن با خطوط ترسیمی خود، آن هم در شرایطی که پیشاپیش با نقض حقوق بین الملل، با مخالفت مردم منطقه ومشخصا با مخالفت فلسطینی ها همراه و مواجه است، طبعاْ مرده بدنیا آمده است؛ اما این نافی آن نیست که دولت اسراییل و نیروهای افراطی نخواهند از آن بهره برداری های خود را نکنند و حتا باشوق و عزم و سرعت بیشتری برای گسترش مناطق الحاقی و حذف و آواره کردن فلسطینی ها همت نگمارند. چرا که یک جابنه گی نهفته در آن اساسا مسیراین گونه قلمروسازی و دست اندازی را گشوده نگه می دارد. و بالأخره باید اشاره کرد که ارایه و اصرار براجرایی کردن چنین طرح های یک سویه و بدون ریشه و زمنیه های لازم بجای کاهش بحران در منطقه انباشته از تنش و بحران، به دامنه آن ها خواهد افزود و فضای مستعدی را برای امثال داعش ها و القاعده ها و... فراهم می کند و در خود صفوف فلسطینی ها نیز چه بسا موقعیت و مواضع گرایش های ارتجاعی و مذهبی و ناسیونالیستی را تقویت کند و از سوی دیگر برای رژیم هایی مثل حکومت اسلامی ایران هم فرصت های تازه ای فراهم می سازد تا به بهانه حمایت از حقوق نادیده گرفته شده فلسطینی ها به دامنه مداخلات خود در منطقه بیفزاید. بخصوص در شرایطی که اکثرکشورهای عربی وابسته به شکل منفعلانه با آن برخورد می کنند و یا حتا بعضا به صورت ضمنی و یا رسمی از آن حمایت می کنند، زمینه های مناسبی فراهم شود تا رژیم تحت پوشش دفاع از حقوق فلسطینی ها بر نفودخویش در منطقه بیفزاید و به مداخلات قیم مآبانه خود ادامه بدهد. و حال آن که می دانیم دوقطبی شدن منطقه بین ایران و شمارمهمی از کشورهای عربی و مهم منطقه که خود رژیم ایران در ایجاد آن سهم مهمی داشته است، بهترین فرصت را برای دولت های امریکا و اسراییل فراهم ساخته و می سازد که دست به چنین تهاجماتی بزنند. از همین رو ضمن افشا نتایج مخرب طرح موسوم به قرن نباید از افشا و مداخله رژیم ایران که غافل بود.
نتیجه: این تجربه و این نوع نزدیک شدن به مساله و حل مناقشه و معضل تاریخی، یک باردیگر نشان می دهد که فی الواقع ظهورترامپ و ترامپیزم نه پاسخی به بحران ، بلکه خود تجلی عینی خود بحران هست و بهمین دلیل در کل علیرغم خودشیفته گی زایدالوصف ترامپ و ادعاهای توخالی و بزرگش، قادر به حل هیچ مساله مهمی نیست و نمی تواند هم باشد. برعکس هرجا که دست بگذارد جز دامن زدن به بحران و دامن زدن به واگرایی ها و دشمنی ها حاصلی ندارد، چرا که اساسا هدف حل واقعی یک معضل براساس منطق و اصول دیپلوماسی که طبعا نیازمند گفت و گو و مشارکت همه طرف ها و معادله های کمابیش برد ـ برد هست، نیست. برعکس هیاهو و بهره برداری های سیاسی و دوزدن اصل مساله و دیکته کردن از بالا اساس شیوه کار را تشکیل می دهد. وقتی نمایش خود جایگزین واقعیت می شود، و ابژه سازی آن به اوج خود می رسد، کاری جز انکار و لاپوشانی نمی کند. با این شیوه جزانباشتن بر حجم معضلات حل نشده موجود کاردیگری صورت نمی گیرد. از این منطر ترامپیزم جز به معنای انباشت معضلات جهانی و مزمن ترشدن آن ها نیست. نوعی فرافکنی بحران هاست به قصد بهره برداری های مقطعی و گذرا.
طرح از : عتیق شاهد، کارتونیست توانای کشور
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۰ـ ۳۰۰۱
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020
در حاشیه رخدادهای منطقه:
در یمن چه میگذرد ، و نیروهای ملی و دموکراتیک درگیر درآنجا چه میخواهند؟
نسيم شرق
کشور یمن در منطقه جنوب غربی آسیا و در شبه جزیره عربستان واقع شده است. از این کشور همواره به عنوان حیات خلوت عربستان سعودی نام برده می شود. روسای جمهور حاکم بر یمن همواره به عنوان متحدی کلیدی برای ریاض و غرب محسوب شده اند. یمن نزدیک به ۳۰ میلیون نفر جمعیت دارد. از لحاظ فقر ۱۸۳- مين کشور جهان و جزو ۱۰ کشور آخر از لحاظ فقر در جهان است.
بیکاری و تورم، شکاف فاحش طبقاتی و فقر اقتصادی حاکم بر یمن و فرهنگ عشیره ای نسبتاً متفاوت از سایر شیوخ خلیج موجب عدم پذیرش این کشور در شورای همکاری خلیج درسالهای گذشته بوده است.
از زمان تصرف صنعا توسط انقلابیون، مقامات کاخ سفید و پنتاگون در کنار هم پیمانان اروپایی شان بارها و بارها به محکوم نمودن این اقدام مبادرت ورزیده و خواستار عقب نشینی آنها از صنعا و بازگشت مجدد منصورهادی به قدرت هستند. تعطیلی سفارت امریکا، فرانسه و ترکیه (ناتو)، مصر و بریتانیا در این راستا ارزیابی شده و احتمالا در آینده شاهد اقدامات بیش تری جهت تضعیف نیروهای انقلابی یمن خواهیم بود. اسراییل نگران آن است که در صورت تداوم استیلای حوثیها بر یمن علاوه بر تقویت جایگاه ایران در سطح منطقه، احتمال به مخاطره افتادن منافع اقتصادی و وجود رژیم دیکتاتور وابسته به امریکا و عربستان بیش از پیش متصور است. شماری زیادی از کشتی های اقتصادی و نظامی این رژیم جهت دسترسی به مناطق جنوبی و شرقی آسیا و هم چنین نیمه جنوبی آفریقا میبایست از تنگه بابالمندب یمن عبور نمایند. امری که با تثبیت قدرت نیروهای انقلابی احتمالاً به خطر خواهد افتاد.
علی عبدالله صالح، رییس جمهور وقت یمن که مورد حمایت امریکا، عربستان و دیگر کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس بود، سرانجام در ۱۱ فبروری ۲۰۱۱ مجبور به کناره گیری از قدرت شد. وی اما در چارچوب طرح «ابتکاری خلیجی» کشورهای حامی وی، از مصوونیت قضایی برخوردارشد و معاون وی «عبد ربه منصور هادی» به ریاست جمهوری رسید؛ کسی که اخیراً در پی ناکامی در برطرف کردن فساد و اجرا کردن مفاد توافق نامه صلح و شراکت، استعفا کرد. رسانه های خبری در روزهای اخیر از بسته شدن سفارت عربستان سعودی، کانادا، ایالات متحده امریکا، فرانسه و بریتانیا در این کشور خبر داده اند. کشورهای فوق در کنار سرمنشی سازمان ملل متحد خواستار مداخله شورای امنیت سازمان ملل جهت حل بحران این کشور شده و در پی بازگرداندن منصور هادی ريیس جمهور مخلوع این کشور هستند. حضور شیعیان زیدی نسبتاً پررنگ بوده و هر گونه تحرک از سوی زیدیون یمنی که در مناطق شمالی این کشور و هم جوار با مرزهای عربستان زیست می نمایند، می تواند مخاطرات امنیتی را برای سعودیها در پی داشته باشد. همین امر موجب اتخاذ دو رویکرد از سوی عربستان جهت مهار آنها شده است. حمایت از روسای جمهور دیکتاتور در سرکوب شیعیان و هم چنین رواج اندیشه تکفیری در این کشور همواره مد نظر آل سعود قرار داشته است، از همین روست که القاعده حاکم بر یمن به عنوان یکی از قدرتمند ترین شعب این گروه تروریستی در جهان محسوب میشود.
ضعف اقتصادی حاکم بر یمن عمدتاً با حمایتهای مالی و تسلیحاتی همسایه قدرتمند شمالی جبران شده است. بدرالدین الحوثی را باید رهبر و موسس جریان حوثیها نامید، جریانی فراگیر که فعالیتهای انصارالله یکی از زیرشاخه های آن محسوب می شود. حوثی خود پیرو یکی از فرق زیدیه محسوب می شود، و شاخه سیاسی آنها پیش از این خود را «الشباب المومن» می خواند و بعد از آن جنبش سیاسی خود را انصارالله نام گذارد.
هماکنون این جریان در رسانههای عربی و بینالمللی به عنوان یکی از فرق شیعه معرفی می شود، گرچه تفاوتهایی بین عقاید اثنا-عشری با آنها موجود است.
ریشه های آن زیدی جارودی است که یکی از نزدیک ترین فرق اسلامی به شیعه اثنا-عشری محسوب می شود. این خوانده گروه با توجه به این که توسط بدرالدین الحوثی تاسیس شد، اصطلاحاً حوثی می شود. جمالالدین اسماعیل ابوحسین متخصص امور یمن در گزارشی تحلیلی که در « السیاسه الدولیه» مجله تخصصی- تحلیلی وابسته به موسسه الاهرام منتشر گردید، با رد مذهب گرا بودن این گروه تاکید می کند اختلافات قابل توجهی بین این گروه و عقاید شیعیان وجود دارد. به بیانی دیگر، می توان تأکید کرد که گروه حوثی ها شاخصه خود را در نحوه مرجعیت و منابع فقهی و شرعی خود دارند، به نحوی که می توان گفت این گروه نه پیرو ایدیولوژیهای سنتی و قدیمی زیدی است و نه می توان آنرا متهم به جعفری اثنا-عشری کرد.
حدود ۲۰ درصد جمعیت یمن را زیدیان ( شیعیان پنج امامی) تشکیل می دهند که در تاریخ یمن از سده ۳ نقش مهمی ایفا کرده اند. شیعیان اسماعیلی نیز بخشی از شیعیان یمن را تشکیل می دهند. این گروهها در گذشته اختلافات و درگیریهای گستردهای داشتند و گاهی ضد هم اقدام نظامی می کرده اند. پس از کشته شدن حسین الحوثی (از رهبران سرشناس شیعیان یمن که در زمان حیاتش تلاش گستردهای برای نزدیکی طوایف شیعه یمن انجام داده بود.) در جنگ با دولت یمن در سال ۲۰۰۴ ترسایی و تحویل ندادن جسد وی به خانوادهاش، شیعیان تصمیم گرفتند با یکدیگر متحد شده و جبهه واحدی را ضد حکومت یمن، که به گفته آنان حقوق شیعیان را به رسمیت نمیشناسد و میان آنان و اهل تسنن یمن تبعیض قايل می شود، تشکیل دهند. آنان نام یگانه ای را که برگرفته از نام رهبر خود بود برای خود انتخاب کردند (مبارزان حوثی) و از آن زمان حکومت خودمختار خود را تشکیل داده اند، که این کار موجب بروز ۶ جنگ میان آنان و حکومت های مرکزی یمن شدهاست. از ۲۲ ایالت موجود در یمن، ۱۰ ایالت در حال حاضر تحت کنترول حوثیهای زیدی است.
جفری فلتمن، معاون وزیر امور خارجه امریکا که در یک کنفرانس امنیت منطقهای در بحرین صحبت می کرد، گفت: «بسیاری از دوستان و شرکای ما درباره احتمال حمایت خارجی از حوثیها صحبت کرده اند و نظریات مربوط به حمایت های ایران از آنان را شنیده ایم.» و افزود: «صادقانه بگویم، ما در این باره، اطلاعات مستقلی در اختیار نداریم.»
فلتمن همچنین ازکشوهای منطقه خواست جنبه های فرقه ای درگیریهای یمن را بزرگ نکرده و تلاش کنند این تنش در داخل یمن کنترول شود. وی افزود: «.» فلتمن محدود کردن این تنش به نفع منافع امریکا و کشورهای منطقه است و نباید گذاشت به همسایه گان یمن کشیده شود همچنين گفت: «
فکر می کنم بزرگ نمایی اختلاف های شیعیان و سنی ها خطرناک باشد.»
دولت امریکا در یک سال گذشته حدود ۷۰ میلیون دلار کمک نظامی به یمن ( دولت تحت حمایه امریکا ) کرده است. تصور می رود آموزش سربازان یمنی و به کارگیری هواپیماهای بدون سرنشین و اطلاعات برای شناسایی اردوگاه های القاعده از جمله این کمک ها باشد. بخش عمده این کمک ها محرمانه است، چون نه دولت امریکا و نه دولت یمن می خواهند فعالیتهای امریکا باعث افزایش ناراضیان در این کشور شود.
در اینجا کمی بیش تر، در باره « جنبش جنوب» و چندين گروه درگیر در یمن:
جنبش جنوب، معروف به ال هیراک، شامل ۳ شاخه و ۷ گروه است.
۱- کمپ اول، برای جدایی کامل و استقلال فوری از دولت مرکزی درشمال؛
۲- خواستار سیستم فدرال (ایدۀ فدرالیزم در اصل توسط حیدر اتاس، نخست وزیر سوسیالیست سابق جنوب در سال ۱۹۹۴ ترسایی پیشنهاد شده بود) که به نواحی کشور استقلال بیشتر داده شود؛
۳- شرکت در دولت مرکزی یا الحاق به دولت مرکزی به عنوان عوامل تکنوکرات- دولت تکنوکرات هادی که اخیراً استعفا داد و پیشنهاد داد که یمن به ۶ ناحیه مستقل، ۴ ناحیه در شمال و ۲
ناحیه در جنوب تبدیل شود.
برخلاف دولت قبلی علی عبدالله صالح که با این ایده مخالفت داشت، ۷ گروه جناح بندی ال هیراک را با هم مرور میکنیم:
۱- جنبش موفق (جنبش مبارزه صلح آمیز جنوب) که در استانهای ال هادی، لاهیج و ابیان متمرکز هس تند و رهبران این گروه صالح ال شفرا و ناصر ال خباجی (ناصر، عضو حزب سوسیالیست است)؛ ۲- شورای هماهنگی انقلاب صلح آمیز که رهبر آن عرب افغانی تبار به نام طارق ال فضلی است (از خانواده ثروتمند که املاک زیادی دارند)؛
۳- جمعیت عالی ملی برای استقلال جنوب به رهبری افسر بازنشسته ارتش ناصر ال نوبه؛
۴- شورای عالی ملی برای آزادی جنوب با رهبرانی امثال حسن باوم و محمد صالح طماع؛
۵- اتحاد جوانان جنوب به رهبری فادی حسن باوم که در زندان به سر میبرد؛
۶ - جمعیت ملی برای مبارزه صلح آمیز جنوب به رهبری دکتر صالح یحیی سعید؛ و
۷ - شورای جنبش صلح آمیز برای آزادی جنوب. یکی از بزرگ ترین مشکلات «جنبش جنوب» عدم رهبری متمرکز و سازمان مرکزی است.
توجه داشته باشید که اکثر ثروت یمن در جنوب تولید میشود. بیش از ۸۰ درصد نفت (۱۶۵ هزار بشکه در روز) و بیش تر مراکز درآمدزا، از قبیل بنادر و تأسیسات ماهیگیری در جنوب متمرکز هستند و جمعیت جنوب شامل ۱/۵ جمعیت کّل یمن است.
ال هیراک (جنبش جنوب)، حزب سوسیالیست و حوثیها پیشنهاد داده اند و تلاش می کنند يمن به ۲ اقلیم تقسیم شود، در حالی که احزاب دیگر برای ۶ اقلیم و تقسیم قدرت اداری و اجرایی به طور مساوی بین جنوب و شمال تلاش می کنند. در حقیقت اختلاف اصلی حوثی ها با ريیس جمهور عبد ربه منصور هادی که اخیراً استعفا داد، بر سر پیش نویس قانون اساسی و اصرار منصور هادی برای تجزیه یمن به ۶ اقلیم است.
بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۲۰ـ ۱۸۰۱
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2019
بررسی کارشناسانه در باره سرنوشت جنگ و صلح در کشور:
ملتی که بیش از چهل سال جنگ را تحمل کرده است ، چشم براه صلح عادلانه ودایمی است
محمد ولی
صلح وامید رسیدن به آن به معمایی تبدیل شده است که دیگران برای آن جدول سازی میکنند. چرا این امر سترگ که سرنوشت یک ملت و یک کشور درنبود آن به فاجعه تبدیل شده است ازاختیار افغان ها دور نگهداشته میشود ؟
ببینیم ماهیت ومضمون این جنگ بیش از چهار دهه چگونه بر مضمون وماهیت صلح تاثیر میگذارد وسازماندهنده گان جنگ چگونه نقش ونفع شانرا درختم احتمالی جنگ واستقرار صلح استمرار می بخشند؟
۱- ماهیت جنگ
درتاریخ بشر جنگ ها به خاطر قدرت، شهرت ، استعمار وکسب ثروت، انتقام جنون فتوحات وجهان گشایی، عوامل قومی ، مذهبی و توسعه طلبی رخ داده است.
اما ماهیت ومضمون جنگ چهل ساله افغانستان براین معیارها وعوامل شباهت نمی رساند.
این جنگ بخاطر دفع کدام تجاوز آغاز نگردیده بود ، مضمون اصلی آن را مخالفت با تحول ، پیشرفت ونوگرایی شکل میداد ، آغاز آن ازتحول رژیم شاهی به جمهوری صورت گرفت وگروهی از حلقات وابسته به خارج که موظف بودند سد تحول ونوگرایی باشند با تحریکات عقیدتی ازآنطرف سرحدات به جنگ گماشته شدند.
دشمن دیرین سال افغانستان یعنی پاکستان با حامی جهانی اش امریکا ومتحدین ارتجاعی چون شیوخ و رژیم های استبدادی عربی روی مقاصد خود شان اتش این بلوا را برافروختند. حملات مسلحانه در زمان حکومت جمهوری مرحوم محمد داود آغاز گردید و پاکستان در قبال آن عمل میکرد.
تاریخ آغاز و دوام جنگ زیر نام جهاد که تا اکنون ادامه دارد آفتابی و روشن است ، مدعیان آن نه برای دفاع وطن وادعای ارزش های دینی ، بلکه برای اهداف دیگران جنگیدند ، کشتند و ویران کردند.
باهجوم نظامی شوروی همان جنگنده های قبلآ تعبیه شده در پاکستان بهانه دفاع از وطن را پیش گرفتند ولی دیده شد که این بهانه برای سپردن کشور به مراجع اصلی جنگ افروز بود نه دفاع از خاک وسرزمین ، نتیجه آن سلطه پاکستان وامریکا برکشور شد که نمی شود تجاوز را با تجاوز فرق گذاشت وخود را مبارزضد آن نامید .
حالا کشور تحت اشغال امریکاست و پاکستان درهمه امور وعرصه های دولتداری ید طولا دارد.
مضمون جنگ ویرانگری وبربادی بود که همه زیرساخت های شصت ساله افغانستان را بر طبق استراتیژی طولانی پاکستان ویران کرده فرهنگ وهویت ملی آنرا با خود آتش زد.
جنگ ماهیت سلطه جویانه داشت ومنتج به سلطه امریکا گردید ، وامریکا با ماهیت جنگی سیاست اش در مورد افغانستان با همان مضمون چهل ساله به تشنج و بحران وجنگ ادامه میدهد . به تعبیر امروز ازلحاظ مضَمون این جنگ ، جنگ نیابتی است که اداره کننده گان آن در پایتخت های خود نشسته به نایبان شان فرمان اجرای خون و ویرانی میدهند .
۲- شکل جنگ
این جنگ مجموعه ای از فعالیت های تخریبی و تروریستی است که عاملان آن از ویرانی پل وپلچک تا سرک های اسفالت شده، آتش زدن به مکاتب ، کلنیک های صحی، مراکز فرهنگی ، قطع لین های برق گرفته تا سوختاندن حاصلات وخرمن های مردم ، قطع شاهراه ها غرض جلوگیری از رسیدن اموال تجارتی ومواد خوراکه، پرتاب راکت ها به شهرها واجرای انفجارات ، ترور مامورین دولت ، معلمان ، استادان پوهنتونها ومحصلان عمل میکردند.
جنگهای جبهه وی با شرکت نظامی ها وملیشه های پاکستان پیش برده میشد مثل جنگ جلال آباد.
دیده میشود که شکل ومضمون جنگ درهماهنگی باهم قرارداشته معطوف بویرانی وتحقق اهداف بیگانه بود .
تمویل جنگ با ابعاد وسیع نظامی ودوام ان تا اکنون توسط امریکا و متحدینش صورت میگرفت.
۳- ابزار ومحمل های جنگ
افتضاح سیاست امریکا درمورد افغانستان ابزار و وسایل چهل سال قبل اش را به آن مجبور ساخت تا برای پوشش جنایات ودفاع ازخود از نقش ابزاری شان در جنگ منکر شوند .
تازه ترین اعتراف مولانا فضل الرحمن در پاکستان که گفت امریکا وغرب جوانان افغان را برای مقاصد شان زیر نام جهاد به جنگ می فرستادند حقیقیتی است که در کنار سایر اعترافات بخصوص خانم کلنتون و دیگران پرده ازروی حقایق برمیدارد .
ابزار ومحمل های جنگ گروهی از جنایتکاران آزاد شده از زندان های کشورهای عربی، پاکستانی ها و افغان های پناهنده درپاکستان بودند که جمعی از افراد معاش خوار و وابسته به استخبارات شرق وغرب بنام رهبران انان را با هیجانات مذهبی به جنگ وامیداشتند .
ساختار ودسته بندی های جنگی را سی ای ایی (CIA ) ، وآی. اس. آی ( ISI ) تنظیم نموده وتعلیم وتربیه میدادند . در بدل کشتار و زخمی ومعلول شدن ملیونها افغان و ویرانی کشور امریکا به استراتیژی منطقه وی اش دست یافت وصاحب پایگاه های نظامی گردید.
۴- برنده وبازنده جنگ
جنگ مصیبت عظیمی است که نمی توان گفت برنده وبازنده مطلق دارد زیرا نتیجه آن ویرانی ، قتل وخسارات مادی ومعنوی است . جنگ افغانستان هم تا کنون برنده و بازنده ندارد وطن در مجموع ویران و زیر سلطه بیگانه در آورده شد است پس برنده وبازنده جنگ کیست ؟
پروفیسور آلون بن ، استاد امور بین المللی در مرکز جهانی نیویارک دریک مقاله تحلیلی اش در ۲۱ جنوری سال ۲۰۱۷ این جنگ را « جنگ فاسد وغیراخلاقی در افغانستان » نامید . دریک جنگ فاسد وغیراخلاقی برنده جنگ کسی است که فاسد وبد اخلاق باشد . بد اخلاقی وفساد چه ارزش انسانی میتواند داشته باشد ؟
۵- حاصل جنگ
آنچه که در داعیه جهاد گفته میشد درنتیجه و حاصل جنگ به بازی های خطرناکتر و خونین تر پیچانیده شده به مراد نرسید ، حاصل آن یک افغانستان ویران ، ملت تقسیم شده به گروه های قومی ومذهبی، سمتی و زبانی ، کشت و قاچاق تریاک و مواد مخدر، فاقد دولت ملی و صاحب اقتدا ملی بوده مجموع سر نوشت نظامی ، سیاسی واقتصادی اش به امریکا سپرده شد .
عصاره حقوقی این جنگ قانون اساسی رژیم است که نه عامل وحدت ملی شد، و نه باعث تحکیم وثبات اوضاع.
دولت در قانون اساسی اسلامی اعلان شده اما محتوی قانون اساسی دموکراتیک ولیبرال میباشد . این دو اصل دربرابرهم قرار گرفته است زیرا دولت اسلامی باید احکام شریعت را جاری سازد .عده ای از ملاها ( مانند مولوی مجیب الرحمن ) که در هرات به تطبیق شریعت پا فشاری میکند وخود را بحیث تطبیق کننده آن معرفی میدارد، گذشته از تفتین وتفرقه مذهبی اش حرف اش در مورد شریعت خلاف قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان نیست زیرا درقانون اساسی دولت به همین نام مسجل شده است .
احکام دمو کراتیک و لیبرال قانون اساسی با اسلامی بودن دولت در مغایرت است . طرفداران این بخش قانون اساسی که پا فشاری بر تحقق کامل این احکام دارند هم بر حق هستند زیرا خواست شان خلاف قانون اساسی نمی باشد .
میان این دو طرزدید و احکام ذکر شده در قانون اساسی تفاوت ماهوی وجود دارد .
در نظریه های دموکراتیک به جامعه دموکراتیک ودولت سکولاراز طریق آزادی عقاید و افکار میتوان رسید اما در طرزتفکر مذهبی نه آزادی عقاید بلکه اعتقاد واحد منشا تشکیل ملت واحد و دولت واحد میباشد.
برخورد اندیشه های متضاد در تطبیق احکام قانون اساسی طبیعی است ، دشوار است طرفین این برخورد را طبق احکام قانون ملامت نمود.
دموکراسی وحقوق بشر با همه ارزش هایش به شمول تساوی حقوق افراد جامعه به شمول زن ومرد ومهیا سازی فرصت های مناسب ومساوی برای انکشاف یکسان جامعه اعم از زنان ومردان درقانون اساسی جادارد . اما از نظر مخالفین این اصول نیم نفوس جامعه که زنان اند نمیتوانند حق مساوی وسهم مساوی در فعالیت های اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی وفرهنگی با نیم دیگر آن یعنی مردان داشته باشند .
چگونگی دمسازی وهم آهنگی این دو طرز دید در یک قانون اساسی مشکل کلان ومایه تصادم میان بنیاد گرایی و دموکراسی است .
سند حقوقی که بعد از جنگ گذشته ودر جریان جنگ جاری حاصل افغان ها شده است خود عامل تحریک نقاضت ها بوده میتواند .
صلح دایمی وعادلانه
با در نظر داشت شکل ومضمون جنگ که عامل اصلی آن منافع بیگانه گاناست روند صلح نیز از لحاظ شکل ومحتوا جدا از اثرگذاری عاملان جنگ بوده نمیتواند ازهمین جهت امریکا و پاکستان طی هفته های اخیر که گویا مذاکرات صلح با طالبان با کدام آتش بس چند روزه و تقلیل بی مفهوم خشونت نزدیک میشود درتلاش انعقاد توافق با طالبان هستند.
این صلح از لحاظ شکل ومضمون چگونه صلحی میباشد ؟
۱- مضمون صلح
صلحی که توام با بازی های سیاسی چندین جانبه امریکا تامین گردد ازمضمون جنگ آغاز شده مبرا نمی باشد
روی این ملحوظ است که صلح مانند جنگ از دست افغان ها بیرون نگهداشته میشود. این امر عامل شده است تا روند مذاکرات وحرکت بسوی صلح زمان گیر وپرپیچ باشد . همانطوریکه جنگ از پایتخت های ممالک دیگر هدایت میگردد مذاکرات برای صلح نیز در مراکزکشورهای دیگر راه می افتد ، افراد فاقد صلاحیت حقوقی وقانونی به مذاکرات دعوت میشوند ، دولت از جریان مذاکرات به حاشیه میرود وابراز نارضایتی میکند .
گرچه دولت از لحاظ شکل وماهیت یک ارگان دارای صلاحیت وقدرت مشابه با دولت های با ثبات و صاحب اقتدار نیست ولی به فرمایش امریکا ساخته شده ، حدود دو دهه با پول وسلاح وحمایت آن کشورعمل میکند و درعرصه بین المللی بحیث دولت جمهوری اسلامی افغانستان رسمیت دارد ، ازاین سبب با همه کمی وکاستی باید به وی صلاحیت داده شود تا خود بر سرنوشت مردم با جانب مقابل تصمیم بگیرد.
پا فشاری همگانی به سهمگیری دولت در مذاکرات و بعدآ استقرار احتمالی صلح ناشی از موقف حقوقی دولت است زیرا وظیفه دولت حفظ صلح ، نظم ، امنیت، تامین عدالت اجتماعی، و ترقی وپیشرفت با تامین رفاه عمومی میباشد.
وقتی در متن مضمون جنگ منافع امریکا و پاکستان نهفته باشد در استقرار صلح نیز آنها منافع شانرا مضمون اساسی قرارمیدهند . وقتی امریکا با شیوه ها وایما های روشن و نیمه روشن از حضور نظامی وحفظ پایگاه های نظامی اش حرف میزند ، همزمان با آن شاه محمود قریشی وزیر خارجه پاکستان درسفرش به امریکا ازحضور نظامی امریکا بعد از امضای موافقتنامه با طالبان حمایت میکند .
پاکستان بحیث حامی و پایگاه فرماندهی جنگ طالبان اشتهای کمتر ازامریکا نداشته از استراتیژی مطروحه اش عقب نشینی نمی نماید ، همانطوریکه توانست در جنگ به استراتیژی ضربه و تخریب موفقانه عمل کند، در صلح هم خواهان امتیازات نظامی ، سیاسی ، تجارتی و اقتصادی میباشد.
۳- صلح عادلانه
صلح وقتی عادلانه میباشد که دولت بحیث مرکز بسیج و تجمع همه اقشار وطبقات وگروه های سیاسی اعم از ترقیخواه ، احزاب وگروه های تمدن پذیر مذهبی وغیرافراطی عمل نماید وآیینه تمام نمای همه اقوام وقبایل کشور باشد.
صلحی که در آن ارزش های انسانی و حقوق افراد نهفته نباشد عادلانه بوده نمیتواند .
ختم آواره گی های دوران جنگ ، محتاجی به بیگانه گان، امحای فساد، تامین حقوق مردم ، حفظ وانکشاف آزادی های دمو کراتیک ، ارتقای نقش جوانان و زنان در امور جامعه ، جلوگیری از شیوع اندیشه های افراطی وتروریستی باید نتیجه صلح عادلانه باشد.
صلح دوامدار
افغانستان از لحاظ فکتورهای داخلی و خارجی معروض به خطراتیست که میتواند بار بار به جنگ کشانیده شود و فشار همسایه های مغرض بر آتش آن دامن بزند .
پاکستان با پلان های سرحدی، اقتصادی، تجارتی، نظامی و سیاسی در پوشش مذهبی خطر دایم برای کشور ماست.
ایران در پوشش پروگرام های مذهبی فراسرحدی و پروگرام ( حوزه مشترک فرهنگی فارسی) مشتمل بر ایران ، افغانستان وتاجیکستان میخواهد اغراض واهداف استراتیژیکی اش را برما تحمیل کند .
هردو کشور ابزار و وسایل ریزرفی د ارند که به شکل تنظیم ها، احزاب و افراد ازآنها کار بگیرند.
تا کشو از صحنه رقابت امریکا با رقبایش وپلان های بد همسایگان ایمن نگردد صلح دوامدار همیشه زیر سوال میباشد .
تضمین بین المللی برای مصوونیت کشور از دخالت و دست درازی همسایه گان شرط اساسی صلح دوامدار میباشد زیرا ضعف وناتوانی افغانستان جنگ زده فرصت مناسب برای ایران وپاکستان است تا به سرعت بسوی اهداف مطروحه حرکت کنند وبه تشنجات دامن بزنند.
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۲۰ـ ۲۲۰۱
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020
تصمیم ترکیه و اثرات آن بر رخداد های شرق میانه
السیسی رییس جمهورمصر میگوید : « ما به کسی اجازه نخواهیم داد لیبیا را کنترول کند. اینجا مساله امنیت ملی مصر مطرح است.»
با تصمیم ترکیه به ورود مستقیم به درگیری های نظامی در لیبیا و مخالفت دولت های مصر، عربستان و امارات متحده با آن، و با توجه به موضع گیریهای سوال برانگیز امریکا و فرانسه و روسیه در این مورد، امروزه شاهدیم که ترکیه به سرعت در حال تبدیل شدن به عنصری از درگیری های نظامی و دیپلوماتیک در منطقه است. از اوایل سال ۱۳۹۸ تا اکنون، ترکیه به بهانه نگرانی از اوضاع سخت آشفته و به هم ریخته لیبیا، و از جمله محاصره شهر طرابلس توسط جنرال خلیفه حفتر در پی عملیات تهاجمیای که در ۴ اپریل ۲۰۱۹ ترسایی آغاز شد، مترصد مداخله در لیبیا بوده است.
پارلمان ترکیه شش هفته پیش، در جریان سفر فایز السراج رییس دولت وحدت ملی لیبیا به استانبول در ۲۷ نوامبر ۲۰۱۹ ترسایی ، توافق نامه همکاری های نظامی و امنیتی بین این دو کشور را تصویب کرد. این توافق نامه به هر دو طرف اجازه می دهد که نیروهای ارتش و پولیس را برای ماموریت های آموزشی و تمرین بین دو کشورمبادله کنند. دولت انقره در توجیه مداخله سوال برانگیزش دراین مورد چنین توضیح می دهد که « ثبات لیبیا برای امنیت مردم لیبیا، ثبات منطقه، و مبارزه با تروریزم بین المللی از اهمیت اساسی برخوردار است.»
از زمانی که نیروهای ناتو دولت معمر قذافی را در سال۲۰۱۱ ترسایی سرنگون کردند، مناطق گوناگون این کشور زیر سیطره و فرمان نیروهای نظامی وابسته به قبایل و جریانهای قومی- قبیله ایی گوناگون و به طور عمده وابسته به قدرتهای جهانی و منطقه ایی قرار گرفت. در طول سال های اخیر، با به هم پیوستن برخی از این نیروها با تشویق حامیان خارجی شان حول محور تضمین کنترول آنها بر منابع سرشار نفت و گاز و منابع طبیعی، لیبیا در عمل به دو منطقه عمده تحت کنترول جریانهای رقیب قرار گرفته است. در این دوره زمانی، کشور لیبیا شاهد درگیری های خونین بین دولت وحدت ملی (جی ان ای) مورد پذیرش سازمان ملل متحد به ریاست فایز السراج از یک طرف، و خلیفه حفتر، جنرال بازنشسته ارتش سابق لیبیا، از طرف دیگر، بوده ایم. جنرال حفتر شرق لیبیا را در کنترول خود دارد و غرب لیبیا، از جمله شهر طرابلس پایتخت این کشور، در کنترول شورای ریاست جمهوری است که از سوی جامعه جهانی نیز به رسمیت شناخته شده است.
څارنوال نظامی (وابسته به نیروهای حفتر) فایز السراج رییس شورای ریاست جمهوری و اعضای آن و شماری از فرماندهان نظامی منطقه غربی لیبیا را به « گسستن وحدت ملی، خیانت به کشور، توطیه چینی با همدستی کشورهای خارجی برای به راه انداختن جنگ در لیبیا، ایجاد تشکیلات مسلح غیرقانونی، انجام اقدامات تروریستی و حمایت مالی از تروریزم با پشتیبانی مادّی و سیاسی شورای ریاست جمهوری » متهم کرده و دستور بازداشت آنها را صادر کرده است.
روز جمعه ۲۷ دسامبر ۲۰۱۹ ترسایی، رجب طیب اردوغان، رییس جمهور ترکیه، غافلگیرانه به تونس سفر کرد و در آنجا با همتای تونسی خود کائس ساعد در مورد درگیری در لیبیا و تنشهای منطقه ایی ناشی ازآن بحث و گفت وگو کرد. در این باره اردوغان گفت: « ما به عنوان بخشی از احیای روند سیاسی، در مورد دستیابی به آتش بس در لیبیا بحث کردیم. تاثیر تحولات منفی در لیبیا به این کشور محدود نمیشود بلکه بر کشورهای همسایه از جمله تونس نیز اثر میگذارد.» و روز بعد، او اعلام کرد که پارلمان ترکیه در ماه جنوری توافق نامه ای را مبنی بر اعزام نیروی نظامی به لیبیا به منظور پشتیبانی از دولت وحدت ملی لیبیا در برابر نیروهای خلیفه حفتر به رای خواهد گذاشت. جنرال حفتر توسط عربستان سعودی و مصر و امارات متحده عربی پشتیبانی می شود، و از حداقل پشتیبانی سیاسی برخی دولت ها از جمله امریکا، روسیه، و حتا فرانسه بر خوردار است، اگرچه دولت فرانسه آن را انکار می کند. فایز السراج، رییس دولت وحدت ملی لیبیا، در مقابل حمایت ترکیه و همچنبن قطر را دارد. در واقع، از آغاز ورود چند صد نیروی شبه نظامی وابسته به شرکت روسی امنیت خصوصی واگنر، نیروهای طرفدار حفتر کارآیی لازم را کسب کردند. این شرکت یک گروه ۱۰۰۰ نفری مزدور سودانی را در ارتش جنرال خلیفه حفتر آموزش میدهد. در گزارش سازمان ملل متحد « تحویل هواپیماهای بدون سرنشین (پهپاد) ، خودروهای زرهی، و موشک های ضد تانک توسط اردن، ترکیه، و امارات متحده عربی» به این ارتش نقض تحریم اعلام شده از سوی سازمان ملل متحد در مورد صدور تسلیحات به لیبیا عنوان شده است. جلال هرشاوی، پژوهشگر و کارشناس امور لیبیا، چنین توضیح میدهد: « در ازای قول کمک های نظامی، دولت وحدت ملی لیبیا چند ماه پیش با امضای قراداد دریایی پیشنهادی ترکیه موافقت کرد، قراردادی که تا قبل از قول کمکهای ترکیه با آن مخالفت کرده بود. »
رجب طیب اردوغان رییس جمهور ترکیه روز یکشنبه ۹ جدی گفت: « اگر لازم باشد انواع پشتیبانیهای نظامی زمینی، هوایی و در یایی را بررسی خواهیم کرد.» روز دوشنبه ۳۰ دسامبر ، اردوغان لایحه اجازه اعزام نیروهای نظامی ترکیه به لیبیا را به پارلمان انقره فرستاد. در جلسه فوق العاده روز پنج شنبه ۲ جنوری پارلمان ترکیه پس از طرح و بررسی لایحه قانونی پیشنهادی دولت اردوغان، با رای مثبت اکثریت نماینده گان آن لایحه را تصویب و از عملیاتی شدن آن حمایت کرد. توجه به این نکته اهمیت دارد که مداخله نظامی در عراق و سوریه نیز به همین روال امکان پذیر شد.
طبق اعلام سازمان ملل متحد، از زمان آغاز درگیریها در لیبیا در ماه اپریل سال گذشته، بیش از هزار نفر جان خود را از دست دادهاند و بیش از ۱۴۰.۰۰۰ نفر آواره شده اند. برای شروع مجدد روند سیاسی حل وفصل وضعیت کنونی در لیبیا، نماینده ویژه سازمان ملل متحد، غسان سلامه، در حال تدارک و آماده سازی برگزاری کنفرانسی بینالمللی در اوایل سال ۲۰۲۰ ترسایی در برلین است. هدف از این کنفرانس تلاش برای رسیدن به توافقی بین المللی بین پنج کشورعضو دایم شورای امنیت و سایر قدرت های منطقه ایی و جهانی برای از سر گیری گفت وگوهای سیاسی بین طرفهای درگیر در جنگ داخلی لیبیا است.
اعزام سربازان ترکیه به لیبیا می تواند تعادل قدرت در لیبیا را تغییر دهد زیرا رقیبان ترکیه در منطقه، یعنی عربستان سعودی و مصر و امارات متحده عربی، در حال حاضر همه گی از جنرال خلیفه حفتر پشتیبانی میکنند. به نظر می رسد که این روند نشان دهنده تهاجم و پیشرَوی واقعی و حساب شده ترکیه در مدیترانه به منظور گسترش نفوذ این کشور در منطقه شمال افریقا و دریای مدیترانه است. در سفر فایز السراج به انقره در روز ۲۸ نوامبر ، ترکیه همچنین توافق نامه دریایی مهمی را با دولت رسمی لیبیا امضا کرد که حقوقی گسترده برای اکتشاف و بهره برداری از حوضه های نفت و گاز در شرق دریای مدیترانه به ترکیه اعطا میکند. « ارتش ملی» لیبیا به رهبری خلیفه حفتر، و دولتهای مصر و یونان و قبرس و اسراییل با این قرارداد به شدّت مخالفاند. توجه به این موضوع اهمیت دارد که در سال های اخیر ذخایر تأاید شده مهم گاز در محدوده دریای مدیترانه کشف شده است. چندین کشتی ترکیه در حال حاضر به دنبال نفت و گاز در سواحل قبرس هستند. با عملی شدن توافق نامه مذکور، کلیه خط لولههای صدور گاز به اروپا از منطقه دریایی زیر کنترول ترکیه عبور خواهد کرد.بنابراین به نظر می آید که در تحول های اخیر ترکیه در ارتباط با لیبیا، تلاش نهچندان پوشیده اردوغان برای تبدیل کردن ترکیه به قدرتی منطقه ایی و اعمال سیاست خارجی مستقل مهم تر باشد تا منظور کردن منافع دولت ملی لیبیا و مردم لیبیا. مهم تر از همه اینکه، به دلایل اقتصادی، لیبیا از دهه ها قبل نخستین کشوری بود که از سرمایه گذاران ترک در این کشور استقبال کرد. پیش از سقوط قذافی و وقوع جنگ داخلی در لیبیا، این کشور سومین بازار بین المللی برای شرکت های ترکی بود و ارزش این پروژه ها به 30 میلیارد دلار می رسید. به گفته رییس انجمن کارفرمایان ترکیه، میتات ینیگن، چندین شرکت و همچنین ۲۵۰۰۰ کارگر ترک در جریان جنگ داخلی لیبیا مجبور به ترک این کشور شدند. روز ۱۵ دسامبر رادیوی رسمی اسراییل اعلام كرد كه « انقره آماده گی خود را برای مذاكره با اورشلیم مبنی بر انتقال گاز اسراییل به قاره اروپا از طریق قلمرو ترکیه ابراز كرده است » که معمولاً باید امریکا را خوشحال کند و موجب گرمی روابط میان انقره و واشنگتن گردد. از سوی دیگر، یونان از سازمان ملل متحد خواسته است كه با این توضیح که نقشه مورد استفاده در مذاکره میان لیبیا و ترکیه، جزیره کرت (بخشی از خاک یونان) را در نظر نمی گیرد، توافق ترکیه و لیبیا را محكوم کند. در تحوّلی دیگر، در اوایل هفته گذشته، وزیر امور خارجی یونان، نیکوس دندیاس، اعلام کرد که توافق نامه ای در مورد خط لوله گاز بین یونان و قبرس و اسراییل در تاریخ ۲ جنوری امضا خواهد شد! پروژه خط لوله گاز زیردریایی به طول ۲۰۰۰ کیلومتر که سال گذشته اعلام شده بود، به ارزش ۷.۳۶ میلیارد دلار، با هدف رساندن گازمیدانهای اسراییل و قبرس از طریق قبرس و یونان به مخزن ارتباط در ایتالیا طراحی شده است. با توجه به عدم اطمینان نهادین به اسراییل، تعیین محدوده دریایی اخیر ترکیه و لیبیا، و خواست های تازه اردوغان، معلوم نیست که فشار یونان در این زمینه توفیقی داشته باشد. واقعیت این است که بخش نظامی توافق نامه طرابلس و انقره، همان گونه که در آن توصیف شده است، کاملاً روشن است: جبران منافعی که ترکیه از توافق نامه محدوده دریایی با دولت وحدت ملی لیبیا در شرق مدیترانه به دست می آورد و به ترکیه اجازه می دهد تا منطقه نفوذ خود را گسترش دهد و حقوق خود را در مناطق بزرگ نفت خیز در دریای مدیترانه شرقی، یعنی بخش اعظم یونان، مصر، قبرس، و اسراییل، مطالبه کند. این موضوع نگرانی غسان سلامه فرستاده سازمان ملل متحد در لیبیا را برانگیخته است. او در روزنامه فرانسوی لوموند نگرانیهایش از گسترش درگیری « به مناطق دورافتاده لیبیا، به ویژه اختلاف بین یونانیها و ترک ها در مورد تعیین مرز دریایی » را ابراز کرده است.
چرا از واکنش جامعه جهانی خبری نیست؟
کاملاً مشخص است که اوضاع لیبیا در هفتههای اخیر گام بهگام در جهت گسترش درگیریها بر سر کنترول این کشور جنگ زده و پاره پاره شده پیش رفته است. وارد شدن فعال ترکیه و مصر و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به این صحنه، نگران کننده است و جای خوش بینی در مورد آینده این کشور باقی نمی گذارد.
یونان به دلیل امضای توافق نامه بین ترکیه و لیبیا که پیشتر به آن اشاره شد، سفیر لیبیا را از یونان اخراج کرد. از سوی دیگر، دولت لیبیا در روز ۱۴ جدی اعلام کرد که قصد دارد با مسكو در مورد حضور پیمانكاران نظامی خصوصی روسی در شرق لیبیا و همکاری آنان با ارتش شورشی ملی لیبیا به رهبری خلیفه حفتر مذاکره رودررو كند. دولت روسیه این مساله را تکذیب کرده است ولی دولت لیبیا می گوید که قصد دارد بر اساس فهرست اسامی ۶۰۰ - ۸۰۰ نظامی مزدور روسی که در اختیار دارد، با دولت روسیه گفت وگو کند. از طرف دیگر، رییس جمهور قبرس نیکوس آناستازیادس در اواسط ماه جدی گفت که این کشور در ارتباط با حفاری ترکیه برای اکتشاف گاز در آب های قبرس، علیه ترکیه به دادگاه بینالمللی لاهه شکایت میکند. روز سهشنبه ۳۱ دسامبر ، اتحادیه عرب تصمیم گرفت که به درخواست قاهره، با عجله نشستی در سطح نماینده گان دایمی « به منظور بررسی تحول اوضاع در لیبیا و خطرهای گسترش آن که می تواند ثبات لیبیا و منطقه را تهدید کند» برگزار کند. رییس جمهور مصر عبدالفتاح السیسی در روز دوشنبه ۳۰ دسامبر از طریق تلفن با امانویل ماکرون رییس جمهور فرانسه درمورد « خطرهای ناشی از گسترش عملیات نظامی» صحبت کرد. پاریس و قاهره « از توافق سیاسی در چارچوب سازمان ملل متحد، مطابق با اصول توافق شده در پاریس، پالرمو، و ابوظبی با هدف بازیابی وحدت و حاکمیت کامل لیبیا » حمایت کردند. رییس جمهور مصر در روز ۱۷ دسامبر آشکارا به انقره چنین هشدار داد: « ما به کسی اجازه نخواهیم داد لیبیا... را کنترول کند. اینجا مساله امنیت ملی مصر مطرح است.» ن م
تصویر از دویچه ولی
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۰ـ ۰۸۰۱
Copyright ©bamdaad 2019