عبدالوکیل کوچی

 

کابوس وحشت

وطن در آتش  کابوس وحشتها

به میدان رقابت ، بین قــدرتها

به جنگ نو کران زرخرید از آنسوی مرزها

بنام طالب وداعش به ظلم وحشت فاحش

میان کوره های مرگ مظلومانه میسوزد

بدست رهزنان داخلی وعنصر بیگانه میسوزد

همه داند که این آتش

پلانش از سوی خارج

موادش از جهالت

روغنش را کشور همسایه میریزد

زمین و چوب و سنگ ومردمش همواره میسوزد

تمام دشمنان داخلی وخارجی

در یک صف نا پاک میخواهند

که خاک این وطن را مثل کیک نرم

بکاردکهای خون آلود شان از هم جدا سازند

هزاران ساله تاریخ وطن را زیر پا سازند

مگر هر گز نخواهد شد چنین کاری

تو ای اهریمن تاریخ آنگاه با پلان شوم خود

در باتلاق جنگ این کشور

بزیر خاک خواهی رفت

شما سازنده گان طالب وداعش

بدست یاغیان خویش اینجا

ریش خود برباد خواهی کرد

که تا اسکندرچنگیز هم انگریزرا از یاد خواهی برد

برای آنکه این خاک دلیران است ،مقام راد مردان است

مقام کاوه و بومسلم و صفار وامان است

دیار اکبر و ایوب و غازی مسجدی خان است

بلا خر میرسد روزی که این ملت بپا خیزد

رود سوی وفاق اتحاد وحدت ویاری

توای فرزند استعمار خواهی دید

که روزی مثل اسلافت ، ترا و حامیانت را

ازینجا تا به رود سند خواهم راند

ودنیا بر شکستت خیره خواهد ماند

زمین آسیا  را از وجودت پاک خواهم کرد

جهان را از غمت آزاد خواهم کرد.

 

بامداد ـ فرهنگی ـ ۲ /۱۶ ـ ۳۱۰۱

 

قاتـــلانــو  

نن مو بیا هیواد کی غـم دی
غم لا څه کړی چی ماتم دی
رب مـو ورک کړه قــاتلانــو
ستاسو شتون د نړی شرم دی
خلک انسان سره کړی مینـه
ستاســـو مینه هــم په  بـم دی
که مو کړو ته څوک په ځیرشی
هــر قــدم کی مــو تــور تـم دی
چی په کړو یی نور خوریږی
دا انســان نـــدی لـــړم دی
سړیتوب زده کړی خونخوارو
نــوم مـــو بـد په ټـول عالم دی

( نثاراحمد بهین )

بامداد ـ فرهنگی ـ ۱ /۱۶ ـ ۲۹۰۱

 

 

ډز الله اکبر

 

بيرغ د وحشتونو گرځوم په لراو بر
ډز الله اکبر
په ډېره مينه وژنم مسلمان وي که کافر
ډز الله اکبر
***
ښکاريږي چې انسان يمه خو کله کله بم شم
لاسپوڅی د ستم شم
د سرو وينو درياب شم ، خونړی په ټول عالم شم
لاسپوڅی د ستم شم
ديندار وي که بې دينه ، ماته ټول دي برابر
ډز الله اکبر
  ***
اول کې اخوانی بيا مجاهد شوم ، بيا طالب شوم
د لوی الله نايب شوم
د مرگ په سوړه ننوتم ، خلکو نه غايب شوم
د لوی الله نايب شوم
جهاد ته راوتلی يم ، نيولی مې سنگر
ډز الله اکبر
***
د وينو سوداگر يمه ، غمونه خرڅومه
مرگونه خرڅومه
خندا له خلکو اخلم ، ماتمونه خرڅومه
مرگونه خرڅومه
ايمان خو مې ورکړی لا پخوا و په دالر
ډز الله اکبر
***
دا ښکلي انسانان حلالوم لکه پسونه
گټمه ثوابونه
د خلکو له سرونو جوړومه منارونه
گټمه ثوابونه
هېڅ څوک به ژوندی پرې نه ږدم که لاس مې شو پرې بر
ډز الله اکبر
***
له گل او له بلبل او له خندا سره دښمن يم
غمخور د دې وطن يم
عاشق د تروږمۍ يم له رڼا سره دښمن يم
غمخور د دې وطن يم
ريښې له ملکه باسمه د علم او د هنر
ډز الله اکبر
***
تر څو چې دا وطن بيا يوځل نه شي د ننگونو
د تېرو غيرتونو
تر څو چې دا ويده ولس ويښ نه شي له خوبونو
له خوبه د مرگونو
زما تور بيرغونه به رپېږي لر او بر
ډز الله اکبر!

 

(صدیق کاوون)

 

بامداد ـ فرهنگی ـ ۴ /۱۶ ـ ۲۴۰۱

روشنگری چیست ؟

ترتیب وتنظیم کننده : انجنیر حبیب الله فتاح

در مجموع جامعه افغانی یک جامعه سنتی  است. سنت ها در این جامعه ریشه های عمیق داشته وبه گونه های متفاوت در اجتماع و فرهنگ آن متبارز گردیده است.  دین و مذهب نیز در تبیین رسوم و روش های زنده گی بخش های متفاوتی از اتنیک های مختلف جامعه افغانی ، آنچه امروز فرهنگ عامه می گویند ، نقش خیلی ها برجسته بازی نموده و اخلاق اجتماعی جامعه را متبلور ساخته است.

ارزش های والای انسانی و اخلاقی که ممثل فرهنگ عامه کشور ما و اقوام مختلف ساکن در این سرزمین می باشد ، از اثر جنگ فرسایشی داخلی که مادر همه یی فسادهاست و آنهم جنگی به فرمایش و هدایت دشمنان وطن، سخت  صدمه دیده و از آن میراث عظیم و گنج پُربها، چیز کمی باقی مانده است. اگر هستی مادی جامعه را که در جریان این جنگ ها برباد رفت ، بتوان با کار پُر تلاش و صادقانه دباره سازی و نوسازی کرد ، هستی معنوی جامعه و ارزش های اخلاقی آنرا که در این بحبوحه سخت مسخ گردیده ، چگونه می توان باز آفرینی کرد؟ آنهم در چنان حال وهوای که بحران عمومی در مجموع، هر چه بیشتر گسترده شده و بی ارزشی دارد جز فرهنگ جامعه می گردد و تار و پود آن را مسموم می سازد. مطمینا این باز آفرینی میراث های اخلاقی ، با کار جانسور نسل های بعدی ، در زمان بسیار بسیار طولانی ، میسر خواهد گردید.

البته در جوامع و کشورهای مانند افغانستان که از اثر عقب مانده گی مدهش ، جنگ های طولانی و انقطاب جامعه، همواره، لایه های مختلف مردم مقابل هم قرار گرفته اند و خشونت ، ترس و بی اعتمادی به فرهنگ حاکم مبدل شده است، انتظار نمی توان  داشت که این فرهنگ به سهولت به یک فرهنگ والاتر و نجیبانه تر جا خالی کند. باید خاطر نشان گردد که افغانستان شامل پنج کشور عقب مانده ترین جهان بوده و برعلاوه، فاقد یک دولت به معنا واقعی آن می باشد. روشنفکران ما، که مهر و نشان همین جامعه را به نحوی با خود حمل می کنند، نیز متاثر از این فرهنگ ( فرهنگ خشونت و بی باوری ) گردیده و به دشواری میتوانند با مخالفین خود کنار آیند. این احساس منفی و رفتار ناهنجار، که مخالف عقیده خویش را دشمن تلقی کردن و برای از بین بردن آن هر اقدامی را جایز دانستن ، در درون ذهن بخش بزرگی از نخبه گان سیاسی ما با  شدت و توان متفاوت جا دارد و عمدتا بر عامل خویش نیز غلبه می کند و از خود سخت جانی نشان میدهد.

اگر می پذیریم که در یک جامعه دموکراتیک، هر کس حق دارد نظر خویش را داشته باشد و از آن دفاع کند، پس این همه هیاهو برای چیست؟ و چرا مخالفین باورهای خویش را تا سرحد «خیانت» محکوم میکنیم؟ در حالی که، دیدگاه های خویش را مسوولانه مطرح ساختن و در آن منافع و مصالح ملی را در نظر داشتن، و  آن را  شجاعانه بیان کردن ، یک برخورد کاملا دموکراتیک با یک مساله ملی است. در یک جامعه دموکراتیک هیچگاه نمیتوان مانع ابراز نظر مسوولانه اشخاص شد. ولی در این مباحثه و گفتمان داغ وطنی، چرا به شخصیت نویسنده و یا گوینده تعرض میشود و چرا با دیدگاه مخالف ، خصمانه برخورد می گردد و حتا به خیانت متهم میشود ، سوالی است که ریشه در بافت روابط و اخلاق اجتماعی یک جامعه بسته و سنتی دارد. این وظیفه روشنفکران آگاه و آزاده ما است که باید، همچو مسایل را  دقیقا مورد توجه قرار داده و برای بیرون رفت از این مشکل،  راه حل های مناسب را جستجو نمایند و در این راستا، پیشگام باشند.

در شرایطی  که کشور ، دستخوش بی ثباتی و هیجانات سیاسی ناشی از دوران گذار قرار دارد و دست ارتجاع و نیروهای عقب گرا، روز تا روز قوت می یابد ، بایست  بیش و پیش از همه به نزدیکی ، تفاهم و همکاری نیروهای پیشرونده ، آزادی دوست و عدالت خواه توجه داشت. سنگ اندازی در راه ایجاد این پروسه و روند و آنهم به خاطر دلخوشی اربابان قدرت ، جفا به مردم افغانستان است. تلاش در جهت نزدیک ساختن تمام نیروهای موثر، شامل طیف های گوناگونی که هنوز یاد وطن و خدمت به وطن و زحمتکشان افغانستان در روح و روان شان زنده هست ، یک تلاش انسانی و وطن دوستانه است. این نیروها باید صمیمانه یکدیگر را دریابند و منحیث یک وظیفه سترگ و دین وطنی ، در مسیر بهم نزدیک شدن و به یک رود خروشان مبدل شدن ، قرار گیرند. آنها صرف  از این طریق میتوانند در کاهش بحران عمومی که بحران اخلاقی هم یک جز متشکله آن است، سهم شرافتمندانه گیرند ، صلح و امنیت اجتماعی و فردی را با وسعت نظر تامین کنند و کشور را در مسیر ترقی و انکشاف متوازن اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی سمت و سو دهند.

در جوامع متمدن با وجود موضعگیری های بسیار متفاوت عقیده تی گروه های مختلف اجتماعی  و احزاب، نماینده گان آنها، درمناظرات و گفتمان بسیار داغ سیاسی ، با جدیت تمام و منطق کوبنده میکوشند که دیدگاه های خویش را توضیح و از آنها دفاع کند.  ولی بعد از بحث دشوار و خسته کننده ، آنها با یکدیگر صمیمانه دست میدهند و به روی هم می خندند و هیچ گاهی به شخصیت و حیثیت یکدیگر توهین نمی کنند ، زیرا میدانند که چنین روش اخلاقا ناشایست است و بر علاوه از لحاظ قانونی جرم نیز تلقی میگردد و مرتکب به آن مورد تعقیب عدلی و قانونی قرار میگیرد. آنها فردا و پس فردای آن نیز، روابطه عادی انسانی خویش را نادیده نگرفته با هم در صورت ضروت صمیمانه معاشرت می کنند. این جدال داغ و کوبنده ، هیچ گاه به یک کدورت عمیق و یا خصومت آشتی ناپذیر مبدل نمی گردد، بل این که، همواره چنین برخورد با مسایل، جزِیِ روند قانونمند مبارزات مسالمت آمیز زنده گی سیاسی می سازد.

بنابران باید این اصل اساسی را در نظر داشته باشیم که « اخلاق سیاسی و روشنگری بحثی از فلسفه سیاسی است. اجرای سیاست در آخرین تحلیل ، چیزی جز عقد قرارداد اجتماعی و رعایت و پای بندی بدان نیست. یعنی وابسته گی سیاست به اخلاق را نمی توان امری صوری (فرمال) ، ظاهری و جدا پذیر دانست. هدف سیاست ، دست کم ، عبارت از فراهم نمودن و حفظ و تضمین صلح ، آشتی و همکاری می باشد. مطابق آموزش های کانت ، تصور وجود سیاست بدون اخلاق ، تصوری است اشتباه که دارای تناقض درونی است ، چرا که سیاست بدون خرد عملی (اخلاق) اصلا سیاست نیست ، بربریت است. برقراری و تاًمین دموکراسی و تشکیل حکومت حقوقی دموکراتیک ، تنها راه ممکن و شناخته شده برای شگوفایی اخلاق سیاست است. اخلاق پدیده است که از درون سیاست های مردمی و دموکراتیک می جوشد و می شگوفد.

روشنفکری  (در انگلیسی Intellectualism ،در فرانسه Intellectuelité و در زبان لاتین Intelligere  )به معنا تفکیک دو چیز از همدیگر است. به همین دلیل به عنوان روح انتقادگرا و ممیز شناخته می شود.

واژه ی روشنفکر یا« اینتلکتوال » صفتی است برای آدم های خردمند ، خردگرا و عقلایی؛ آدم های که پدیده های جهان را برحسب دستور خرد و دانش بررسی می کنند و می سنجند و به جای خیال بافی، متفکر و اندیشه ورزند. به این ترتیب در مقایسه ی این مفاهیم با ذهنیت های تخیلی و توهمی، شمار روشنفکران در هرجامعه، نمی تواند رقمی فوق العاده بزرگ را در برگیرد.

به طوركلی روشنگری از ماهیت پدیده ها و مفاهیم پرسش می كند. روشنگری می خواهد بداند حقیقت چیست؟ انسانیت چیست؟ آزادی چیست؟ وعدالت چیست؟

روشنگری در پرسش از ماهیت چیزها هیچ گونه محدودیتی را به رسمیت نمی شناسد. بنابراین، پرسش های روشنگری همه پرسش های فلسفی هستند كه به طور همزمان، حقایق مسلم و اصول ثابت و بدیهیات و حتا خود فلسفه را به چالش می گیرند. بایستی كوشش ها به یافتن پاسخ های درست در برابر پرسش های نو معطوف شود، نه اینكه جزم گرایانه و خشمگینانه بر پرسشگران بانگ برآورند كه چرا می اندیشید و چرا پرسش می كنید.

به اعتقاد كانت، «خوداندیشیدن»، اصل بنیادین روشنگری است. از تعریف كانت برمی آید كه او تفكر مستقل و پویا را اساس روشنگری می داند. تفكر مستقل و پویا، درگرو آزادی اندیشه است. از این رو تعریف كانت از روشنگری با آزادی معنا می یابد. انسان، برپایه تعریف كانت از روشنگری، موجودی است آزاد و خردمند كه با گام نهادن در وادی تفكر، می تواند از تنگنای نابالغی خارج شود.

اندیشمندان روشنگری برای این مفهوم هیچگونه حدومرزی قایل نیستند. آنان معتقدند كه در پرتو روشنگری باید همه چیز را مشاهده كرد وشناخت.

بی تردید فلسفه روشنگری ، فلسفه مدرنیته است . هدف فلسفه روشنگری آراسته ساختن جهان با زیور خرد و آگاهی و از میان بردن جهل و خرافات است بر خرد و علم و آگاهی مباهات میکند و هر چیزی را که با عقل همخوانی نداشته باشد متعلق به قلمرو پندار و تخیل میداند. روشنگری به گالیله و نیوتن می بالد یعنی علم را برتر از اسطوره و عقل را برتر از تخیل می داند.

جهان معاصر با مشکلات کلانی درگیر است. این مشکلات تمام عرصه‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و روابط بین‌المللی را شامل می شود. حل این مشکلات بسیجی همه‌ جانبه  و گسترده می طلبد.

نظام مالی و بانکی مسلط بر جهان که رسانه‌های همگانی را نیز در دست دارد، می کوشد هرگونه تلاش جمعی، به ویژه فعالیت سازمانمند روشنفکران، احزاب، سندیکاها، جوانان، زنان ... را بی نتیجه و نادرست قلمداد کند. با یک نگاه به فراز و نشیب عملکرد روشنفکران در تاریخ، کارنامه روشنفکران در مبارزه با تعصب و خشونت مذهبی، سانسور، تبعیض‌ نژادی، جنگ و . . . قابل تقدیر است. روشنفکران باید در دوران معاصر نیز توان فکری و تعهد اخلاقی خود را برای کاهش آلام بشریت به‌کار گیرند.

چگونه گی تاثیرگذاری روشنفکر و نقش و عملکرد تاریخی اومساله‌  پیچیده‌ای است، اما شاید، مطمین‌ترین قطب‌ نمای روشنفکر حقیقت، محیط‌ زیست و انسان باشد. جست و جوی بی‌ وقفه حقیقت، حفظ کارای محیط زیست و اعتلای دایمی کرامت انسان. با این قطب ‌نما روشنفکر همیشه از کجروی و بیراهه‌ مصوون خواهد بود.

مهمترین شرط روشنفکری عقل و بصیرت است. هیچ گاه انسان کم عقل و بی فکر را روشنفکر نمی خوانند. در تمامی فرهنگ های غربی و شرقی چیزفهمی، به درستی شرط اولیه روشنفکری شمرده می شود. و از همین جا لازم می آید که روشنفکر اهل تامل و تدبر و عاقبت اندیشی باشد. با خرافات و اندیشه های باطل و پوچ و خیالات واهی بستیزد و درامور خویش روشمند باشد. پای بند لوازم عقل بوده و از تبعیت بی منطق از دیگران بپرهیزد. اهل رفق و مدارای با جاهلان باشد و با اهل فضل و دانش هم نشین. تمایز تعبد منطقی و تعبد بی منطق را به خوبی بشناسد و همانطور که از دومی پرهیز می کند بر اولی ملتزم باشد. زیرا که خود در همه چیز تخصص ندارد و به ناچار باید به اهل فن مراجعه کند و از آنان تقلید نماید و این همان تقلید ممداست. در مقابل تقلید مذموم است که روشنفکر باید به سختی از آن اجتناب کند، همچون تقلید در مسایل اصلی تفکر و اعتقاد و جهان بینی. بدون تردید باید گفت انسان هایی که چشم به دهان و قلم دیگران می دوزند تا اعتقاد و مرام شان را از آنان بگیرند و بدون کار فکری و تامل کافی همه را می پذیرند از روشنفکری بسی دورند. همین طور کسانی که از آن طرف به افراط رفته و بدون داشتن صلاحیت کافی به اصطلاح می خواهند ادای روشنفکران را در آورند و مستقلا اندیشه کنند، در وادی ای قدم می گذارند که توان طی آن را نداشته و در همان قدم های اولیه تحقیق، به بیراهه کشیده می شوند و بی عقلی خویش بر اهل عالم نمایان می سازند

هرکس حق آزادی عقیده و بیان دارد؛ این حق دربرگیرنده آزادیِ داشتن عقیده بدون مداخله  و آزادی درجست و جو، دریافت و انتقال اطلاعات و عقاید از طریق هر نوع رسانه‌ ای بدون در نظر گرفتن مرزها می‌شود.

اگر به اصل روشنگری وآزادی بیان به معنا علمی و واقعی  آن اعتقاد داریم ؛ باید منابع  وامکانات دست داشته خویش مانند سایت های انترنیتی ، اخبار وغیره نشرات را که در آنها  ده ها تحلیل گررا ازدست ندهیم . نویسنده و روشنگر قلم فرسایی دارند حرمت بگذاریم وبه هیچ قیمتی و بهانه ای این منابع روشنگری از دست ندهیم.

فهرست ماخذ  و منابع :

- دکتر مدد پورمحمد ، خودآگاهی تاریخی ـ دفتر مطالعات دینی هنر 
- بارنزویکو ، تاریخ اندیشه اجتماعی ، جوادی وسفیان ـ کتابهای جیبی

ـ المر  روزل ، تاریخ جهان نو ، ابوالقاسم طاهری ـ امیر کبیر 
- کاسیرر ارنست ، فلسفه روشنگری ، یداله موقن ـ نیلوفر 
- گلد من  لوسین ، فلسفه روشنگری ، منصوره کاویانی ـ نقره

ـ سایت مشعل ،نوشته محترم دستگیر صادقی.

 بامداد ـ اجتماعی ـ ۱ /۱۶ ـ ۲۵۰۱

 

 

 

بی کفایتی هم اندازه دارد!

 

دو طنز تازه از داکتر حمیدالله مفید 

 

صدراعظم وزیر مالیه را خواست وبدون لحاظ وپاس برایش گفت:

« این چه پیشنهاد های مزخرف را  می خواهی تا در مجلس وزیران بررسی شوند؟»

مه از خواندن آن ها  شرمیدم. آخر شرم  وحیآ خوب چیز است. پیش بیا ببین ، این  ها چی اند؟

وزیر درحالی که رنگش مانند دال پاکستانی زرد ولب هایش مانند مگسی که در عسل بند مانده باشد ، می لرزید، مثل موشی که در تلک تنتل قروت دیده باشد مگر از ترس جان پیش نرود ، آهسته ، آهسته  یک الحمد وسه قول والله را خوانده  نیفه های تنبانش را بر زد پیزار هایش را کشید  پیش رفت  وبه پیشنهاد ها نگریست.

دید که همه برایش جدید اند واو هیچگاهی آنها  را پیش از این ندیده بود.  زبان مارمانندش را بیرون کشید و با آن لب های گرده مانندش را تر کرد وگفت:

« صاحب این پیشنهادها را من نه دیده ام ، شاید معین صاحب ، که پسر خاله تان است ، این ها را برای شما تقدیم کرده باشند.»

وزیر پیشنهاد ها راگرفت واز دفتر صدراعظم برآمد.

معیین را خواست وبا آوازی که از هر تارآن زردک می بارید. صدا کرد:

«معین صاحب این چی پیشنهاد ها است که جهت بررسی به مجلس وزیران ارایه کردی بینی مرا با آنها بریدی! بگی این تارتوق هایت  را » برای وزیر بهانه ای شد ، که دلش را بالای معین اش خالی کند.

معین  لنگی شش متره اش از سرش خطا خورد ،  رنگش مانند سنجد هفت میوه سرخ شد ، پیش رفت  وپیشنهاد ها را گرفت ، آنها را دید ، گفت:« وزیر صاحب این پیشنهاد ها را من ندیده ام ونه در پای آن امضآ کرده ام ».  این را گفت وپیشنهاد ها را گرفت واز دفتر وزیر برآمد.

در دفترش رییس عمومی را که زیاد خوشش نمی آمد  خواست وبا قهر وغضب میمون مانند  برایش گفت: « رییس صاحب عمومی این چی مزخرفات است ، که آن را به شورای وزیران ارایه کردی؟ بگیر واز شرم خجالت بکش!»

رییس عمومی  که پتکی کشمه کشالش از سر شانیش افتاد ، به یک خیز خود را به نزد معیین رسانید ، پیشنهاد ها را دید ، همه برایش جدید بودند، با  آنهم آنها را گرفت و برآمد.

رییس مدیر عمومی قسم را صدا کرد ودل پرش را که مانند تغاره کالاشویی پر از لوش آب بود  در روی مدیر عمومی  که از خویشان معیین  بود خالی کرد وبرایش گفت : « که این پیشنهاد های مزخرفت را بگیر واز دیدن آنها خجالت بکش !»

مدیرعمومی که پیشنهاد ها را دید همه برایش جدید بودند. حیران ماند ، که این ها از کجا شده اند. کلوش هایش را کشید ، داخل پنجه های پایش را با انگشت هایش پاک کرد وسپس دستش را بوی کرد  و با خشم وغضب مامور بخش ۴ را  که آدم عاجز ، بی واسطه  کار کن ، زحمتکش  و پرمعلومات بود خواست وبرایش گفت: « مامورک  بشرم ، این پیشنهاد های مزخرف را که تهیه کردی وبه شورای وزیران ارایه کردی بخوان واز دیدن آنها شرم کن ، همین اکنون جل وپوستکت را جمع کن وبرو  رنگت را گم کن .»

مامور بخش ۴ که آدم پطلون پوش بود، پیشنهاد را خواند. خنده کرد دوباره نزد مدیر عمومی رفت وگفت:

مدیر صاحب ، شما این پیشنهاد را خواندین ؟

مدیر گفت : بلی خواندیم!

گفت : چی در آن ها یافتین؟

مدیر گفت یک سلسله پیشنهاد ها اند چرا؟

مامور گفت: مدیر صاحب اینها ضروریات دختر رییس  صاحب جمهور اند  ، که به ریاست عمومی اداری ریاست جمهوری  ارایه کرده است . در پایان آن نام دختر رییس صاحب جمهور ذکر شده است ، تنها نام آن بانو شریفه است و نام وزیر صاحب مالیه شریف خان از اینرو آنها را صدراعظم صاحب به وزیر صاحب مالیه دادند.

 بی کفایتی هم اندازه دارد.

 

 

جلسه کابینه!

 

ارزش پول افغانی مانند گدی پران آزاد شده پایین می آمد.

شورای وزیران تشکیل جلسه داد تا علت سقوط سرسام آور پول افغانی را بررسی کنند.

جلسه دایر شد، وزیران یکی سوی دیگر می دیدند. مشاور رییس جمهور در امور اقتصادی مایک سرمیزش را روشن کرد و به رییس جمهور گفت:


جناب رییس جمهور ! مه فکر می کنم که علت پایین آمدن سرسام آور پول افغانی گناه خزانه دار بانک ملی است . شاید فکر کنین که چطور؟
بسیار ساده است مثال برای تان می تم :
شال سر شانه اش را بالای میز جلسه گذاشت پیراهنش را بالا کرد وآن را زیر دندانش قایم گرفت بند ایزارش را بازکرد وبا یک کش آن را از نیفه هایش کشید و آن را مانند مارسپید دوسره بالای میز انداخت . ایزارش پایین افتاد .
خطاب به رییس جمهور گفت :
اینه همینطور خزانه دار بانک بند خزانه را باز گذاشته وموجب شده تا پول افغانی مانند ایزار بی بند پایین بیفتد.
رییس جمهور وکابینه به این کشف جالب مشاور اقتصادی انگشت حیرت به بینی گذاشتند.
رییس جمهور خزانه دار را برطرف کرد.
 فردا به جای او برادر مشاور اقتصادی به حیث خزانه دار مقرر شد.

بامداد ـ فرهنگی ـ ۳ /۱۶ ـ ۲۴۰۱