صبـر خـــدا


این چه صبریست کــه خـدا  دارد
این چه رنجیست که خلق ما دارد


ابر غم در فضای کشور ما
بـارش مـرگ  در قفـا دارد


کوچه و باغ جوی خون جاریست
خـــانه  در ماتمــش عـــزا  دارد


جنگ فرمایشی قـدرت را
طالب و داعش وملا دارد


در ســر راه مــاورا النهر
خاک ما را به زیر پا دارد


ضعف دولت ، توان قدرتها
قصه از طول مـاجــرا دارد


جنگ خونین ودرد نا فرجام
نی تمــامی نـه  انتـهـا  دارد


کشتيی ما شکسته در تو فان
احتیــاجــی به نــاخــدا   دارد


ای وطن من نبینمت تنها
دامنت خلق بـا وفــا دارد


لشکر پاک و سر سپرده تو
به نجات تــو رزم هــا دارد


رسته می گردی از بلا آخر
هر غــم رنج چاره ها دارد


گــر کنند اتحاد مــردم ما
زخم ناسـور هم دوا دارد.

( عبدالوکیل کوچی )

بامداد ـ اجتماعی ـ ۱/ ۱۵ـ ۰۹۰۸

نه ګیله ده نه پیغور
د زړه څړیکه، لورپه لور


     ***
تـــــــا ریخــــه!
بیا د چا خمــــارنشه کړې
چی:
دجفا پرلــور، رېبې سرونه
چنګیز،
موسولونی،
هیتلر،
ته دې برات ورکړﺉ
دپړو،څېـړو
رسوایی تاب نه لرې
په پټو سترګو
او:
د چا په لمسون
وایه ،
ترکومه
به:
له، کوم خماره
داسې توده نشه کې
لابه ریبې سرونه
لابه رېبې سرونه


له کوره(خیرخانی) نه
تردوتره( بهرنیوچارووزارت ته مخامخ )

 

نجم الرحمان مواج
د زمری(۱۴) مه۱۳۹۴  

 

 بامداد ـ فرهنگی ـ ۱۵/۱ـ ۰۵۰۸

  ریشسفیدان وطندوست مهمترین تکیه گاه مردمی وپیام آوران صلح اند

 

ازدفترچه خاطرات عبدالوکیل کوچی

 

ده ها سال قبل رهبر فرزانه حزب دموکراتیک خلق افغانستان میگفت:« در میان مردم بروید ،از مردم بیاموزید ، برای مردم بیاموزانید ، در غم وشادی مردم شریک بوده ودرخدمت مردم باشید». بربنیاد همین وصایای حیاتی وفنا ناپذیربود که راه حزب دموکراتیک خلق افغانستان را انتخاب نمودم ، راه مکتب انسانیت ، راه عشق به مقام انسان واحترام به مقام انسا نی که کارمل بزرگ آنرا رهبری میکرد .

هنوز بیش از یکسال و چند ماهی از تا سیس حزب نگذشته بود که میر محمد شاه آغا همدرس وهمصنفم در دارالمعلمین کابل ،ضمن آنکه بنده را به حزب دعوت وبه مبارزه تشویق ام نمود ، نظرم را در رابطه به جریانات سیاسی جویا شد .آنگاه همین سخنان  انساندوستانه رهبرفرزانه حزب بیادم آمد که راه مرا به سوی مردم می گشود و براساس آن برای نخستین بار بود که سرنوشتم را به جریان دموکراتیک خلق افغانستان گره زدم وهر باری که در ایام رخصتی های زمستانی به محلات برمی گشتیم همین نصایای پر بار رهبری بطور موکد برای ما گفته می شد که بتاسی ازآن برنامه کاری به خاطر تحقق مسوولیت های مردمی و تشکل مردم به فعالیت های گسترده اجتماعی عملا راه اندازی گردیده وبا ایجاد اتحادیه های صنفی ، انجمن ها وکلپ های ورزشی در شهرها وقصبات  حضور رفقای حزبی درغم وشادی مردم بشکل گسترده وفعال پر رنگ ترمی شد و دهاقین را در هنگام جمع آوری حاصلات شان یاری می رساندند .

پس از قیام مسلحانه ثور دولت دموکراتیک افغانستان به منظورخدمت به مردم ، برنامه های کاری و پروگرام های مترقی ونوسازی حیات سیاسی ، اقتصادی ،اجتماعی وفرهنگی را در پیش گرفت . دیری نگذشته بود که نظام نوپا ودموکراتیک به چالش ها وتنش های سازمان یافته از خاک پاکستان مواجه گردید .اما دولت مردمی افغانستان با مشارکت دادن وسیع مردم در حیات سیاسی اجتماعی و شریک ساختن نظریات جمعی در تصمیم گیری های سازنده وحیاتی ، مسایل صلح وثبات کشور را در صدر وظایف خویش قرار داده وبه منظور فعالیت های اجتماعی وتحکیم پایه های دولتی در میان مردم به خاطر تامین امنیت پایدار در کشورخواهان سهمگیری فعال مردم ، خاصتاَ معززین کشور بود. ریشسفیدان وطندوست به مثابه گلهای سرسبد جامعه منحیث ترجمان خواسته های شریفانه مردم وپیام آوران صلح وثبات در کشور ، مسوولیت خطیر تاریخی را به عهده گرفتند ودر تحکیم روابط حکومت ومردم  در امر بسیج توده ها وتشکل اقشار ولایه های مختلف اجتماعی،  در شهر ها ودهات که بنام فازنوین بهبود کار خوانده میشد کار های موثری را انجام میدادند.

بربنیاد فعالیت های صلح خواهانه دولت در بهار سال ۱۳۵۹ خورشیدی حتا قبل از تاسیس جبهه ملی پدروطن ، در راستای وظایف مردمی کمیته حزبی ولایت کاپیسا که مسوولیت آن را بنده به عهده داشت ، جرگه قومی بنام جرگه صلح ولایت کاپیسا به اشتراک زنده یاد پرو فیسوراستاد عزیزالرحمن شمال، استاد علی جان خان ،سناتور محمد امان کوهستانی، وکیل عبداله جان کوهستانی،غلام حضرت کوهستانی ، منشی عبدالجلیل سنجنی، ملک رستم خان ، وکیل محمد عمر کوهستانی ، خواجه غلام ایشان ،ملک جلندر خان خمزرگری، ملک غلام سخی نو آبادی، سنا تور گل محمد کوهستانی ، خزانه دار محمد کبیرخان، حاجی عبدالقدوس خان مفتش معارف، سناتور بسم الله کارگر و بعضی از وکلا ونماینده گان مردم ولسوالی های تگاب ونجراب و کوهبند در جوار نساجی گلبهار تشکیل گردید که مسوولیت آن را به عهده کمینه گذاشتند .

این مویسفیدان معزز ومحترم بر خاسته از میان مردم برای خیرخواهی ملت در غم و شادی مردم شریک بودند وبا دادن مشوره های سودمند وحیاتی شان به مثابه اساسگذاران صلح در ولایت کاپیسا تا پای جان سعی وتلاش نمودند وبا قلب های ملهم از دوستی ومهر به وطن حتا در زمان لازم ، بخاطر نجات مردم صلح را در ازا جان خریدند ولی نگذاشتند که دامنه جنگ گسترش پیدا کند. ریشسفیدان دلسوز وطن مجهز با تجارب وخرد عالی با خصایل نیک اندیشی ونیکوکاری همواره در خدمت مردم قرار داشتند وبه مثابه پیشوایان خیراندیش ، مردم را به راه راست وصراط المستقیم رهنمایی میکردند .این مومنان پاکنهاد وطن با قلب های سرشار از عشق به وطن ومردم دوستی ، با غرور ، بی باک وبی هراس، با جسارت وشجاعت ،با ایمانداری وصداقت  در دشوار ترین شرایط در گرداب بحران دست وپنجه نرم کرده و با بدست آوردن گوهر صلح مردم را در هر گونه شرایط یاری میرساند ند ودرمحلات صعب العبور و هولناک ترین شرایط با طرفین درگیر جنگ باب مذاکره را باز می نمودند که نمونه های فراوانی درین زمینه وجود دارد .

قا بل یاد آوریست که در زمان وظیفه داری ام در ولایت پروان وپس ازمدت چند سال بعد ، علاوه بر وظیفه امنیتی ، باری مسوولیت سرپرستی ولایت کاپیسا را که مقر آن در شهر جبل السراج ولایت پروان بود به عهده داشتم در آنجا نیز مویسفیدان محل و شخصیت های مستقل ومعزز قوم درراه صلح وامنیت تلاش فراوان نموده همچنان ولایت کاپیسا را در رابطه به فعالیت های صلح آمیز یاری میرساندند . که درمیان همه  میتوان از نام مدیر نظرمحمد خان ، مدیر عبدالطیف ، والی عبدالرزاق خان و محرر صاحب ودیگران نام برد .

 یکی از پایه گذاران جرگه صلح ولایت کاپیسا محترم محمد طارق کوهستانی والی اسبق ولایت پروان بود که با تمام امکانات ، قرارگاه ولایت وجرگه صلح کاپیسا را در رابطه به محل برگزاری جلسات ، مسایل لوژستیکی وپذیرایی از مویسفیدان واعضای جرگه که جلسات آن سه بار در کابل و دوازده مرتبه در ولایات کاپیسا و پروان تدویر یافته بود به جرگه همکاری فراوان نموده وکار جرگه صلح ولایات پروان وکاپیسا را با تمام امکانات تحکیم می بخشید .

همچنان در راستای سیاست صلح آمیز دولت فرزندان این مرز وبوم هرکدام به نوبه خود در کار تشکل وانسجام جرگه صلح ولایت کاپیسا سهم فعال گرفته  مبارزه به خاطرتامین صلح وثبات را در سرلوحه وظایف خویش قرار داده بودند و جرگه را یاری میرساندند . فرزندان وطنخواه ومردمی این ولایت در کنار ریشسفیدان معزز ومحترم در راه تحکیم صلح وثبات با تمام قوت تلاش بخرچ میدادند؛که میتوان از سهمگیری موثر محترم عبدالواحد فیضی رییس تقنین محکمه عالی وقت ومعاون ریاست جبهه ملی پدر وطن شهر کابل ،استاد خلیل الله کوهستانی معین وزارت مخابرات ، استاد مضرابشاه رویین ، غلام ربانی سیر سابق ریس امنیت دولتی ولایت کاپیسا ، محمد علی خان مدیر امنیت دولتی آن زمان درولایت کاپیسا و تعداد زیادی ازفعالین سیاسی ،محققین وکارشناسان پیشتازآن ولایت در امر صلح وثبات سهم ارزنده داشته  ودرین راه کار های با ثمری انجام داده اند

هرچند روند صلح درکشور از جانبی قربانی جنگ سرد میان ابر قدرت ها ومداخله آشکارای نظامی گران پاکستانی ها میگردید ، ولی از سوی دیگر، موسفیدان ومعززین قوم و فرزندان صلحدوست وطنخواه کشور رسالت وطنپرستانه خود را در قبال صلح وثبات در کشور با موفقیت انجام دادند .

هرچند تجاوزات ومداخلات گسترد ه ودسایس پیهم دشمنان افغانستان در یک جنگ نابرابر منجر به فروپاشی دولت دموکراتیک افغانستان گردید و کشور را درعمق بحران جنگ ونا امنی فرو برد ، ولی داشته ها و ارزش های تاریخی مبارزات صلح خواهانه  فعالین صلح همچون نماد صلح خواهی ملت قهرمان افغانستان در کشورما و جهان مانده گار و جاودانه خواهد بود .   

جرگه صلح ولایت کاپیسا که به برکت سهمگیری فعال مویسفیدان خیرخواه ودلسوز ولایت توانست راه هدفمندانه ی را دنبال کند و درین راستا مویسفیدان ومعززین صلحدوست آنچه از خود به جا گذاشتند میراث بزرگ صلح خواهی وعدالت خواهی ، برادری وطن دوستی وخاطرات فراموش ناشدنی ایثارگری وفداکاری میباشد که تجارب گرانبهای شان مشعل راه امروز ونسل های آینده سرزمین ما خواهد بود.

 

دل می تپد م  به عشق  و ارمان وطن

بر یاد   وطن  و  ما  نده گاران  وطن

میراث گرانماییه شان صلح صفا ست

جاویــد  بود   نام    بزرگـــان   وطن

 

روح رفته گان شاد و یاد زنده گان بخیر!

بامداد ـ اجتماعی ـ ۱/ ۱۵ـ ۲۸۰۷

فشار از بیرون، عاملی مهم در حل مساله فلسطین

« نتانیاهو با قاطعیت و صراحت نظر خود را گفته است که هرگز حاضر به پذیرش یک دولت فلسطینی در کرانه غربی نخواهد بود.»

 

حنا عمیره، عضو هیات اجراییه سازمان آزادی‌بخش فلسطین

آیا واقعاً این طور است که روزنه امید به سوی راه‌ حل دو- دولتی برای مساله فلسطین دیگر بسته شده است؟ برخی معتقدند که راه‌ حل تک ‌دولتی گزینه شدنی‌ تری است. این عده باورندارند که برقراری یک دولت فلسطینی در کرانه غربی رود اردن و نوارغزه در درون مرزهای ۴ جون ۱۹۶۷ ( پیش از جنگ شش روزه) ، آن‌ طور که در برنامه ملی سازمان آزادی‌بخش فلسطین آمده، امکان‌ پذیر است. طرفداران راه حل تک ‌دولتی هشدار می‌ دهند که روزنه‌ ای که برای تحقق یک راه‌حل دو- دولتی وجود دارد، به ‌سرعت در حال بسته شدن، و این فرصت درحال از دست رفتن است. اسراییل با شتاب بخشیدن به اسکان شهروندانش در سرزمین‌های اشغال‌ شده فلسطین و تنگ‌ تر کردن حلقه محاصره قحطی‌آورغزه، همچنان از برقراری یک دولت فلسطینی جلوگیری می ‌کند. به نظر هواداران راه‌حل تک ‌دولتی، از زمان جنگ شش روزه جون ۱۹۶۷ ترسایی  و بر اساس ایده معاوضه « زمین در برابر صلح»، راه‌ حلی که در مرکز توجه همه تلاش‌های دیپلوماتیک بوده، همان راه ‌حل دو- دولتی بوده است، ولی به علت طرح‌های اسکان یهودیان و اشغالگری بی‌امان اسراییل در کرانه غربی، راه‌حل دو- دولتی که سال‌های سال برای تحقق آن مبارزه شده است، سرانجام به بن‌بست رسیده است.
در سال ۱۹۹۳ ، درآن روزِ معروف که اسحاق رابین نخست‌ وزیر اسراییل و یاسر عرفات رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین  در محوطه چمن جلوی کاخ سفید با یکدیگر دست دادند، در شهرک‌ های یهودی‌نشین در سراسر کرانه غربی (سوا اورشلیم) در حدود ۱۰۹هزار اسراییلی اسکان داده شده بودند. امروزه این رقم به ۳۰۰هزار نفر در بیشتر از ۲۳۰ شهرک رسیده است، به‌علاوه اینکه رقم مشابهی نیز در سرزمین‌های اشغال شده اورشلیم شرقی اسکان یافته‌ اند. همه این شهرک‌ها طوری طراحی و ساخته شده‌اند که حضور دایمی یهودیان در سرزمین فلسطین را تحکیم کنند، بدین معنا که اکنون بیرون راندن ساکنان این شهرک‌ها به زور، بسیار مشکل خواهد بود و حتا می‌تواند به یک جنگ داخلی با یهودیان دامن بزند. اما آیا این درست است که وجود این شهرک‌ نشینان بهانه‌ای بشود برای توجیه مخالفت با خواست فلسطینی‌ها برای داشتن کشور مستقل خود؟ آیا می ‌شود فرض را بر این گذاشت که با وجود ادعاهایی که یک ملّت مستعمره و اشغال شده از یک سو، و یک دولت استعمارگر و اشغالگر نظامی از سوی دیگر دارند، باز هم می‌ توان یک دولت واحد دموکراتیک مدنی غیرمذهبی (سیکولار)  ایجاد کرد؟

به نظر می‌آید که چنین راه‌ حلی یک خیال‌ پردازی آرمان‌گرایانه است که هرگز تحقق نخواهد یافت. در میان راستگرایان افراطی اسراییل نیز خیلی‌ها هوادار سرسخت راه‌حل تک ‌دولتی‌اند. تزیپی هوتووِلی، دستیار وزیر امور خارجه دولت ایتلافی اخیر بنیامین نتانیاهو و عضو حزب لیکود نتانیاهو می‌ گوید که وجود « یک دولت فلسطینی فاجعه به بار خواهد آورد و فقط تروریسم را افزایش خواهد داد.»  وقتی از او درباره « راه‌حل»  مطلوبش پرسیدند، گفت:  «همه می‌دانند که فقط یک راه‌ حل وجود دارد و آن حاکمیت اسراییل (بر کرانه غربی) است. یک کشور برای یهودیان خواهیم داشت که عرب‌ها ساکنان اقلیت در آن خواهند بود.»

گرشان مسیکا، رییس شورای منطقه ‌ای شهرک‌های یهودی‌نشین، می‌گوید: « مردم کم‌ کم دارند متوجه می‌ شوند که راه‌حل دو- دولتی ممکن و شدنی نیست؛ راه‌حل دو- دولتی فقط یک توهم است.» موشه آرنز هم که از رهبران بلند پایه پیشین حزب لیکود و از یاران نزدیک نتانیاهو است می‌گوید: « گزینه دیگری را نیز می‌ توانیم در نظر بگیریم، و آن اینکه اسراییل قانونش را بر منطقه یهودیه و سامریه (کرانه غربی) حاکم کند و به یک میلیون و نیم فلسطینی شهروندی عطا کند.» او « تهدید »  جمعیت فلسطینی را یک « لاف گزاف»  می‌داند. همه این افراد و شخصیت‌ها از روندی صحبت می‌کنند که یک دهه تا یک نسل طول خواهد کشید تا کامل شود، و دست آخر، فلسطینی‌ها از حقوق کامل شخصی برخوردار خواهند شد، ولی در کشوری که جوهر و نمادهای آن همچنان یهودی باقی خواهد ماند. در این صورت، چشم‌‌اندازی که صهیونیست‌ها دارند اصلاً آن‌ چیزی نخواهد بود که هواداران فلسطینی راه‌ حل تک ‌دولتیِ عادلانه می‌ خوانند. پیشنهادهای صهیونیست‌ها در سه مورد اساسی با آنچه فلسطینیان می‌خواهند تفاوت دارد:
ـ ماهیت کشور را به صورت « کشور یهودی»  حفظ می‌کند.
 ـ نوار غزه را از نقشه فلسطین حذف می‌کند.
ـ پناهنده گان فلسطینی را از حق بازگشت به سرزمین ‌شان طبق قطعنامه ۱۹۴ سازمان ملل متحد محروم می‌کند.
اما آنچه در راه‌ حل هر دو گروه مشترک است، طرد کامل راه‌ حل دو- دولتی بر اساس مرزهای پیش از ( جنگ شش روزه ) ۱۹۶۷ترسایی است. این همان چیزی است که طرح اسکان در شهرک‌های یهودی ‌نشین از همان آغاز کار درنظر داشته و در پی آن بوده است: ایجاد وضعیتی که حل ‌وفصل آن برای جهان به ‌قدری مشکل و غیرعملی باشد که از آن بتوان برای محروم کردن فلسطینی‌ها از وطن شان بهره‌ گیری کرد. موضع‌ گیری‌ها و سیاست‌های ما باید طوری باشد که در برابر این نقشه تسلیم نشویم.
این درست نیست که به بهانه اینکه نمی ‌شود به شهرک ‌هایی که بدون مسوولیت ایجاد شده‌اند دست زد، پس با ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی مخالفت شود. هر چقدر هم که هواداران فلسطینی راه‌ حل تک ‌دولتی به خود بقبولانند که شریک شدن در یک سرزمین ( با اسراییلی‌ها ) معقول و منطقی است، ولی باید گفت که موضع ایدیولوژیکی صهیونیستی چنین نیست. مهاجران صهیونیست اولیه از همان آغاز خواستار یک « کشور منحصراً یهودی » بودند. بعد هم در سال ۱۹۴۸ ترسایی  فلسطینی‌ها را « پاک‌سازی قومی » کردند. عاقبتت فلسطینی‌هایی هم که نتوانستند از خانه و کاشانه خود دل بکنند و همان‌ جا ماندند، این بود که پشت دیوارها و سیم‌های خاردار گیر کردند و اسیر شدند. سمت‌ گیری سیاست‌های اسراییل همیشه همین بوده است.
واقعیت این است که توسعه‌ طلبی اسراییل در سرزمین‌های اشغال‌ شده هدفی جز از میان بردن راه‌ حل « دو کشور، دو دولت»  ندارد. این‌ طور نیست که عملکرد اسراییل راه را برای راه‌ حل تک ‌دولتی هموار می‌کند. مبلغان و هواداران تک ‌دولتی دو گزینه را به میان می‌آورند، در حالی که گزینه سومی هم وجود دارد. روشن است که اسراییل از همان زمان که ساختن دیوار جداساز (حایل) را در سال ۲۰۰۲  ترسایی آغاز کرد، روی گزینه سوم کار می‌کرده است، که چیزی نیست جز « حفظ وضعیت موجود».
دولت تازه ماورای راست اسراییل یک « کشور اسراییلی و چیزهای دیگر»  را تبلیغ می کند که منظورشان از «چیزهای دیگر»، اجازه فعالیت به یک نهاد حاکمیت فلسطینی است که فاقد هرگونه حقوق سیاسی است. به‌ علاوه، غزه نه جزو این طرح است و نه جزو هیچ طرح اسراییلی دیگر.
نفتالی بنِت، وزیر اقتصاد دولت اسراییل  پیشنهاد می ‌کند که اسراییل ۶۰ درصد زمین‌های کرانه غربی را (منطقه C را که اکنون زیر کنترول اسراییل است) ضمیمه خاک اسراییل کند، که در آن صورت آنچه برای فلسطینی‌ها باقی خواهد ماند، فقط حدود ۹ درصد زمینی است که پیش از طرح جداسازی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۷ ترسایی  ( در آستانه ایجاد کشور اسراییل) داشتند، که در آن زمان ۴۵درصد خاک فلسطین بود.
نتانیاهو با قاطعیت و صراحت نظر خود را گفته است که هرگز حاضر به پذیرش یک دولت فلسطینی در کرانه غربی نخواهد بود. دیوار جداساز در درون فلسطین اشغال‌ شده، منطقه‌های فلسطینی‌نشین را از یک دیگر جدا کرده است، به طوری که این منطقه‌ها  اکنون در محاصره شهرک ‌های یهودی‌نشین، پاسگاه‌های بازرسی نظامی و جاده‌های کنارگذر قرار گرفته‌اند. این واقعیت، که خود نماد آپارتاید است، حفظ و ادامه اشغال را، تا زمانی که اشغالگر بخواهـد، آسان ‌تر می‌کند. آنچه ما اکنون با آن روبروییم، یک دولت استعماری واحد است که رهبرانش فکر می‌کنند که با تکیه به قدرت نظامی‌شان و حمایت نامحدود آمریکا می ‌توانند وضعیت کنونی را تا ابد به همین صورت نگه دارند.
مانع اصلی در برابر هر راه‌حل آتی در خاورمیانه، توازن نیروهاست. اسراییل فقط زمانی حاضر به پذیرش صلح است که توازن نیرو میان این دولت و جهان عرب برقرار باشد. فقط یک جهان عرب مصمم و متحد به همراه فشار بین‌المللی است که می‌ تواند اسراییل را وادار کند که به صلحی گردن بگذارد که تا کنون با چنگ و دندان برای نپذیرفتن آن جنگیده است. مساله اصلی این نیست که راه‌ حل دو- دولتی مورد نظر سازمان آزادیبخش فلسطین  امکان‌پذیر نیست. مساله اصلی، نابرابری نیروهاست که همان اثر منفی را بر راه‌ حل تک ‌دولتی نیز دارد. هرگز با قطعیت نمی‌توان گفت که راه‌ حل دو- دولتی دیگر مرده است، چون اسراییل هرگز تن به انتخاب میان دو راه‌ حل تک ‌دولتی یا دو- دولتی نداده است؛ آنچه اسراییل همواره دنبال کرده است، گزینه سوم، یعنی حفظ وضعیت موجود بوده است. حتا یک عضو صهیونیست عضو پارلمان اسراییل ـ کنیست) را هم پیدا نمی‌کنید که خروج اسراییل از کرانه غربی برایش اولویت بالایی داشته باشد، چون عموم یهودیان همین  وضع موجود کنونی را ترجیح می‌دهند. حالا معلوم شده است که آن اشغال « غیر قابل دوام »، نسبتاً دوام آورده و پایدار شده است. اسراییل در ده سال گذشته توانسته است با صرف هزینه ‌ای کم، در برابر فشار بین‌المللی مقاومت کند و کنترول خود را بر سرزمین‌هایی که در سال ۱۹۶۷  ترسایی با زور به دست آورده است؛  حفظ کند. وضعیت موجود احتمال دارد که تا آینده‌ای قابل پیش ‌بینی نیز ادامه یابد، چون اسراییل از کرانه غربی بیرون نخواهد رفت.
دست‌ یابی به یک توافق جامع نهایی نیز با توجه به موضع‌ گیری‌های اسراییل و امریکا غیرواقعی به نظر می‌آید. اسراییل با دست زدن به اقدام‌هایی ظاهری و سطحی برای بهبود وضعیت اقتصادی برخی از فلسطینی‌ها ؛ تلاش می‌کند خشم جهانیان را بخواباند. به‌علاوه، اسراییل اکنون فرصت خوبی پیدا کرده است که فرآیندهای سیاسی برای حل مساله فلسطین را کنار بگذارد و تلاش‌هایش را روی تدوین و پیشبرد سیاست‌ هایی متمرکز کند که در چارچوب آنها، اسراییل و کشورهای عربی همراه با هم، از یک سو در برابر جنبش اسلامگرای تروریستی« داعش »  بایستند، و از سوی دیگر، در برابر ایتلاف به سرکرده گی ایران مقاومت کنند. مادام که اسراییل قدرت، توانایی فناوری، قدرت مالی و حمایت آمریکا را دارد که به او امکان می‌ دهند بتواند به ‌تنهایی درباره آینده مردم فلسطین تصمیم بگیرد، وضعیت موجود به همین صورت باقی خواهد ماند. زمانی که اسراییل با فشار واقعی از بیرون روبرو شود که آن را مجبور به پذیرفتن نظرهای دیگران کند، آنگاه شرایط سیاسی ممکن است به طور بنیادی تغییر کند و چشم‌انداز یک راه‌ حل عادلانه نزدیک ‌تر خواهد بود.
مساله عمده و اصلی، برنامه راه‌ حل دو- دولتی سازمان آزادیبخش فلسطین  نیست، بلکه سیاست‌های اشغالگرانه اسراییل است که هدفش حفظ وضعیت موجود است.

بامداد ـ اجتماعی ـ ۱/ ۱۵ـ ۰۵۰۸

انگشترعقیق

پروفیسور داکتر احمد لقا نجم

 بسم الله الرحمن الرحیم . حمد و ثتا خدای حسن الخالقین را که با فهم، تقدیر نمی شود و با وهم تصور و درک نمی گردد. قبل از  ورود بحث انگشتر عقیق، تمهیداً گوشه یی از خاطرات را که با مزارسخی در بلخ با ارتباط است تحریر میشود.  در حدود پنجاه سال قبل سفری در شهر باستانی هرات داشتم و با دانشمندان و علمای شناخته شده  آن دیار، کمال معرفت حاصل شد و ازصحبت های عالمانه و حکیمانه  شان مستفید وبهره مند گردیدم. در یکی از روز ها با دوستان به اطراف شهر هرات رفتیم  و از مناره های ویران شده، دیدن نمودیم. در پای یکی از این مناره ها قبر وزیر روشن ضمیر امیرعلی شیرنوایی متخلص به « فنایی» است. در بالای قبر، سنگ خیلی زیبا  گذاشته شده و مانند این سنگ در گازرگاه شریف نیز موجود است. این سنگ ها چنان زیبا حکاکی شده که بآنها سنگ هفت قلم می گویند. در حین گشت وگزار  وتماشای آثار تخریب شده متوجه شدیم که خانمی یک خمره ماست را بالای سنگ انداخته و بعد از چندی دوباره ماست ها را جمع کرده و با خود برد. از مشاهده آن به حیرت افتادم که در این سنگ چه حکمت است و برای چه این خانم، ماست را با گرد و غبار این سنگ مخلوط نموده باخود برد. دوستان گفتند که شاید طفل این خانم به مرض سیاه سرفه مصاب شده باشد. تجارب نشان داده که با خوردن این ماست، اطفال شان شفا می یابند. در بالا تحریر یافت که همچو سنگ در گازرگاه شریف نیز موجود است اما هچکس بالای آن ماست نمی ریزد وبه مریض خود نمیدهد. در این باره با رییس آبدات و موزیم های شهر هرات مرحوم « فکری سلجوقی » مشوره کرده سوال نمودم: « هرگاه تاثیر سنگ است چه خوب که سنگ را تحلیل و تجزبه کرده اطفال مصاب را تداوی نمایند.» مرحوم  فکری سلجوقی بعد از اندک تفکر گفت: « آقای لقای نجم، رازی را برایت بیان میدارم و خوب به خاطر داشته باش». با شنیدن این جملات سرا پا گوش شده آماده شنیدن این راز شدم. زیرا سخنان دانشمندی چون او  ( که فعلاً یک جاده شهر هرات به اسم او یاد میشود)  مانند دری کمیاب است که باید همیش به خاطر داشت. گفت: « ازطرف مرکز به امر اعلحضرت محمد ظاهرشاه هدایت رسید که با یک هیات منتخب قبر امیر علی شیرنوایی (فنایی ) را باز کرده هرآنچه در داخل قبر است به مرکز    ( به دربار اعلحضرت محمد ظاهر شاه) فرستاده شود . او در ادامه گفت: « قبر را باز کردیم و دیدیم که امیر علی شیر نوایی به حالت سجده جان را به حق سپرده بود.  این حالت او ما را به حیرت انداخته و بعد از تحقیقات ومطالعات در یافتیم که امیر شیر علی نوایی از اثر سکته قلبی فوت نموده بود. شاید در قبر قلب او دوباره فعال شده باشد و چون خود را در قبر یافته  به حالت  سجده درآمده تا جان را به جان آفرین بخشد. در آن قبر یک انگشتر عقیق ( نگین و دنده آن از سنگ عقیق بود)  و یک شمشیر بود. آنها را گرفته قبر را دوباره به حالت اولی آن بر گردانیده ، انگشتر و شمشیر را به دربار اعلحضرت محمد ظاهر شاه ارسال کردیم ». او در ضمن گفت که این انگشتر عقیق منسوب به حضرت علی (ع) است. بعداز این خاموش شده گویا می گفت که از اثر برکت همین انگشتر است که اطفال مریض سیاه سرفه شفا می یابند!  در این جا لازم به یاد آوری می دانم، هرگاه سوالی در ارتباط باز کردن قبر در ذهن علاقمندان و پژوهش گران ایجاد شود ، میتوانند در این باره از پسران مرحوم « فکری سلجوقی» هریک محترم عبدالرحمان فکری که در امریکا و ارشادحسین در هالند زنده گی  میکنند،جویا شوند!   در سال ۱۳۷۶ هجری شمسی « عبدالحمید مبارز» کتابی بنام «حقایق و تحلیل وقایع سیاسی افغاستان ۱۹۷۳- ۱۹۹۷ میلادی  از سقوط سلطنت تا ظهور طالبان » نشر کرده است. در صفحه ۱۳ آن چنین می نگارد:  « همایون شاه آصفی می گوید ... شاه سابق به خانم سلطان محمود غازی  که عزام کابل بود گفت:  « وقتی  داوود خان را دیدی  برایش بگو که توجه کند دو چیز مهم در میزکار وی وجود دارد که بسیار قیمتی است. یکی انگشترعصر تیموریان است که از قبر پادشاه پیدا شده، دیگری یک کتاب که اهمیت تاریخی دارد تلف نگردد.»  آصفی می گوید: « این اندیشه به وی زیاد تاثیر می کند که در این حالت  در فکر خود وفامیل خود نبوده بلکه در اندیشه حفظ آثار تاریخی وطن می باشد....»  از این یادداشت حاصل میشود که این انگشترهمان انگشترعقیق است که از قبر علی شیر نوایی پیداشده و به شاه سابق افغانستان ارسال شده است. سوال در این است که این انگشتر که منسوب به حضرت علی (ع) است، چطور به دست امیرعلی شیرنوایی رسیده است؟ باید اذعان کرد که مدت چهل سال در باره این راز فکر می کردم، تا اینکه از طرف افغانان مقیم هامبورگ حلول سال نو  را چشن می گرفتند وبه این جانب وظیفه دادند تا راجع به برافراشتن جهنده (علم ) سخی شاه مردان را در روز اول حمل معلوماتی بیان بدارم. این وظیفه ایجاب می کرد تا ابتدا در باره مزارشریف تحقیقات ومطالعات صورت گرفته وبعداً مراسم برفراشتن جهنده (علم) بارگاه شاه مردان مطالبی بیان شود.                                

در چند کیلومتری بلخ شهر مزارشریف میباشد. اکثر مورخین شهر مزار شریف به این عقیده اند که تابوت حضرت علی (ع) از نجف به بلخ انتقال یافته است. در باره انتقال تابوت حضرت علی (ع) به مزارشریف ماخذ زیاد موجود است، اما کتابی تحت عنوان «  تاریخ مزارشریف واقع بلخ »که به قلم توانایی مرحوم حافظ نور محمد کهگدای تحریر یافته است خیلی جامع، مستند و فشرده یی چهل وچهار ماخد معتبر میباشد. ۱ باید اذعان کرد که موضع انتقال تابوت حضرت علی بن ابی طالب (ع) در این چکیده یی خامه، مختصری از کتاب  « تاریخ مزاشریف واقع بلخ به قلم حافظ نور محمد  کهگدای ، چاپ کابل افغانستان  » میباشد.

  نظر گذرا به سیر تاریخ، گواه برآنست که قبور امامان و اهل بیت حضرت رسول اکرم (ص) همیشه توسط خوارج و دشمنان دین اسلام  ویران و حتا بعضی اجساد را از قبور بیرون کرده و مدت ها آویخته بودند. ( مانند جسد زید پسر حضرت امام زین العابدین «ع» ) بناً  حضرت امام جعفر صادق (ع) ابومسلم خراسانی (مروزی) را برای انتقال مخفیانه  جسد مطهر حضرت علی (ع) از نجف به بلخ امر کرد. اگرچه ابو مسلم خراسانی بر علیه امویان گماشته شده و دعوت خود را بطرف داری ابراهیم  بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس کاکای حضرت پیغمبر اعلان نکرده بود، اما قلباً مایل بود که این خدمت را برای سادات حسینی انجام دهد و امام ششم، حضرت جعفر صادق(ع) را به خلافت بنشاند. بنا برآن عریضه ای مبنی براین مدعا و مرام به امام جعفر صادق (ع) ارسال داشت « اگر امام (ع) به مسند خلافت راغب باشد این کمینه سپسالاری وخدمت گذاری را به عهده خواهم گرفت .»  اما حضرت امام (ع) در جواب ابومسلم را ارشاد و هدایت فرمود. : «از ما مردم که اهل همتیم هرکس که خروج کرده به درجه شهادت رسیده است. بنا برآن ما را به حکم و امارت علاقه و محبت و میل و رغبت نیست »  و در وقت رخصت قاصد فرمودند: « ابومسلم را بگوی هرگاه میخواهد درین خاندان خدمت پسندیده به جا آرد، میباید که جسد مبارک جد بزرگوارم را که در صندوق، مخفوف و در نجف مدفون است به بلده بلخ انتقال دهد، تا بعد از آنکه فتنه «بنی امیه » و « خوارج بی دین » فرونشیند و دارالخلافه بدست کسان ما مفتوح گردد ( به مدینه مطهر ) برده شود. »۲

جسد مطهر حضرت امیرالمومنین امام علی (ع) را اهل بیت اطهار شان بر حسب وصیتی که کرده بود پنهانی دفن کردند ومعلوم نشد که جسد مبارک شان را تا زمان نقل و حرکت به سوی بلخ  کجا نهاده بودند؟ اما بعضی تواریخ نوشته اند، که جسم پاک آن حضرت را بقسم خفیه در نجف اشرف دفن کرده صورت قبر را از انظارعوام پنهان نمودند تا خارجیان و امویان بر آن مطلع نشود. در کتاب تاریخ مزارشریف واقع بلخ ۳ در حدود هشت مآخذ تذکر رفته که امام در نجف دفن کرده.  قبر مطهر امیرالمومنین حضرت علی (ع) تا دورهء خلیفه عباسی، هارون الرشید(۱۷۰ - ۱۹۳ قمری ) پنهان و پوشیده  بود و درآن هنگام که خلیفه مشغول شکار بود.از پیری شنید که مدفن پسر عم حضرت نبی(ص) شاه ولایت ماب حضرت علی (ع) در همین موضع است. چون بعد از تجسس، بعضی از علایم نمایان شد که واقعاً جسد در آن جا دفن شده بود. و بالای آن محل عمارت مختصری بنا کرده بدین ترتیب موضع قبر نمایان گردید. بعد از اشکار شدن قبر امام (ع) در نجف اشرف و شرایط آن زمان،  حضرت امام صادق(ع) ابومسلم را موظف به انتقال تابوت جدش نمود. (مراجعه به پاورقی های کتاب تاریخ مزارشریف واقع بلخ ، حافظ نور محمد  کهگدای،ص۲۰ الی۲۴ شود) چون وصیت حضرت امام (ع) به ابومسلم رسید، انجام این خدمت بزرگ را عین سعادت خود دانسته در زودترین زمان به عیاران کار آزموده خود امر داد که به صورت خفیه جسد را انتقال بدهند. عیاران جسد مطهرشاه را که در صندوق مخفوف بود پنهانی از نجف بر داشته توسط شتر به « مروشاه جهان » آوردند. و در آنجا به موضع موسوم به « کوه نور » و از آنجا به « کلف » رسانیده  و از راه کلف و دریای « آمویه» گذرانیده وارد بلخ شدند. ۴ در مسیر حرکت تابوت هر جاکه توقف کرده اند زیارتی شده به نام قدمگاه شاه ولایت حضرت علی (ع). مثلاً در « چارجوی »  از توابع « مرو » و   « کوه نور»  (نور آتا) و درلب ارگ بندر کلف ....

از نقل و حرکت تابوت حضرت شاه (ع) به جز چند نفر محدود که آنها هم بعد از قتل ابومسلم متفرق شدند دیگر کسی خبر نبود. و آنهایی که این عملیات و جریانات را بصورت روایت و حکایت شنیده بودند از باعث پنهان بودن موضع دفن، اگر اظهاراتی هم مینمودند، تقریباً ناباور به نظر می آمد و هم چنین در باره دفن آن که آیا در نجف باشد یا در کدام جای دیگر، بین مخلصان و زایران  اتفاق نظر نبوده ونمی دانستند . اگر در نجف هم باشد در کدام موضع آن خواهد بود؟ ۵ « محمد مومن بلخی»  در قطار روایاتی که از رساله (بیان بدفن ) نقل می کند: « یک روایت دیگر را چنین ضبط کرده است: « عیاران ابومسلم صندوق مبارک امیرالمومنین  علی (ع) را به فرمان امام جعفرصادق (ع) از کوفه پنهانی کشیده به ولایت « مرو» آوردند واز انجا به ولایت « بلخ» نقل فرمودند تا بعد از انقضای آن مهم ، آن را  باز اظهار سازند . ولی پیش از اظهار آن صاحب الدعوة، خاندان ابومسلم وخودش بقتل رسیدند وآن مرقد منور همچنان مخفی ماند۶ از طرف دیگر تعمیر مزار شاه ولایت مآب (ع) در نجف اشرف از طرف خلیفه عباسی و بعداً تعمیرات مجدد آن مکان، واقعه بلخ را فراموش ساخت. اگر کسی از ان معامله با روایات حکایت می کرد ، افسانه پنداشته میشد.

در دوران سلطنت و حکمروایی معزالدین اوالحارث (سنجر) بن ملکشاه سلجوقی  (۵۱۱- ۵۵۲ قمری)   در سنه ۵۳۰ هجری ، تصادفاً در  دفتر معاملات ابومسلم خراسانی در « مرو» مطالبی که بر اسرار و خبایای این عملیات اطلاع میداد، یافت شد. در جمله اجرات اسرار ابومسلم نامه ای بود به عنوان امام جعفر صادق (ع) در قبول خلافت و وصیت آن جناب بانتقال تابوت مطهر حضرت امیرالمومنین(ع)  از نجف اشرف به بلخ و چگونگی نقل و حرکت آن توسط ابومسلم، تا آنجا که این جسد محترم در « ده خیران » به طور خفیه به خاک سپاریده شد. از طرف دیگر چهار صد نفر از سادت و اکابر بلخ در یک شب حضرت شاه ولایت مآب را به خواب دیدن که در قریه «خیران»استاده و به مردم ارشاد می فرمایند و می گویند: « ما را ظاهر سازید تا خلایق عالم به زیارت ما باز آیند و بهره یاب گردند.»  بعد از آنکه دفتر معاملات ابومسلم در مرو شیوع یافت، مردم از حقیقت خواب بزرگان بلخ مطلع گردیدند، سلطان سنجر فرمانی به « امیر قماج» که از قبل والی بلخ بود فرستاد و در آن فرمان هدایتی داده شد: « که به تحقیق و تفحص آن تربت کیوان متبرک کمر اجتهاد بربندند ودر ین مورد مساعی فرموده و مجهوده بتقدیم رسانند.۷  قبل از رسیدن این نامه یکی از فقهای نامدار بلخ عبدالله نام در مجلس قماج در حین اظهارات خواب علما و سادات مخالفت کرده و گفت: « آوردن جسد حضرت شاه مردان (ع) با این همه راه دور، از امکان بعید است. و چنانکه مشهور است قبر حضرت شاه در کوفه، یا در کرخ بغداد و یا در عدن خواهد بود. اما چندی بعد از عتابی که این شخص در خواب از حضرت اسدالله الغالب (ع) شنید از گفته های خود اظهار ندامت کرده و به روز موعود با علما، اکابر ، اعیان، سادات وصغیر و کبیر به جانب ده « خیران» و پشته یی که بنام (تل علی) شهرت داشت، رفتند و این پشته را حفر نمودند. هنوز مقداری عمیق نرفته بودند که گنبد خردی با دریچه فولادین با قفل نقره یی ظاهر شده همگان به شوق افتادند. درب این حجره را باز کردند و در داخل آن متبرکه صندوقی از فولاد، و مصحفی بخط جلی کوفی که در اوراق آهو نوشته شده بود با یک شمشیری نهایت بزرگ و سنگ خشت نما که در خزانه مزارشریف موجود است نوشته شده: (هذاولی الله علی اسد الله...) نهاده بودند.۸

بعداً نظر به صواب دید علمای علام و صلحای آن مقام صندوق مبارک را نیز باز نمودند، وجود آن مجسمه کرامت و رحمت را که جهانیان با القاب « حیدر ، صفدر و ابن عم شافع محشر و علی عالی گهر  (ع) » میخوانند به تعظیم و تکریم ( لقد خلقناالانسان فی احسن تقویم) خفته یافتند و به چشم سرمشاهده نمودند که ناخن های مبارکش رسیده و موهای سرش تا پایین نرمه گوش نموکرده و آثار زخم بر تارک مقدسش هنوز هویدا است. آنوقت بود که بعضی از پاکان  و صاحبان حال تاب نیاورده از خویش رفتند. از ظهور این کرامات، در بیرون خفره مقدس، شور محشر برپا و فزع اکبر رونما گشته ، مخلوق با ناله تکبیر و تهلیل آغاز کردند و چند شب و روز به خواندن دعا، صرف نذورات پرداختند۹ . با شیوع این آوازه، مردمان نزدیک و دور فوج فوج و گروه گروه از هر قوم و جماعت رسیده سر ارادت بر آن آستان شریف  و سعادت مالیدند. از نقود گرفته تا اجناس حتا گله های اسپ و شتر وگوسفند خود را در آن مقام آورده و خیرات کردند. صدها نفر ار معیوبین و معلولین مسلمان مثل کور، گنگ، برص، جذام با دل پر ارادت و نیت صاف و اخلاص همراه با زایران آن استان رفیع، الله گویان جولان می کردند و به آثار  کرامات و خوارق عادات آن سند السعادات شفایاب میشدند در دوماه ۱۵۰۰ تن شفا یافتند. ۱۰

لب بت گر بتصدیق ولایش یا علی گوید

به نوری آشنا گردد که آرد کعبه ایمانش            «بیدل »

به مجرد پیدایش این تربت شریف و ظهور کرامات، «امیر قماچ » یاداشتی به سلطان سنجر در مرو فرستاد و سلطان بلافاصله با نذورات و لشکر «مرو» در بلخ آمد و علاقمند بود که تابوت شاه را به « مرو» انتقال بدهد. اما علما و مردم مخالفت کردند.  بنا  سلطان قبل از باز گشت کنبدی از سنگ رخام تعمیر کرده به «مرو» مراجعت نمود. سلطان  تا دم مرگ خود فراغت نیافت تا به بلخ باز گردد و در ربیع الاول سنه ۵۵۱ هجری قمری فوت گردید. بعد از این سلطان، سلاجقه در زد وخورد بین خود بودند و بدست خوارزم شاهان منقرض شدند. در این حال خروج چنگیزخان  و سیل  بنیان کن مغل بطرف بلخ سرازیر شد. و چون لشکر چنگیز خان  به مقامات متبرکه اسلامی بی احترامی میکردند علما و اعیان بلخ بنای سنجر شاه را با خاک یکسان کردند و از ترس بی ادبی چنگیزیان همه آثار و علایم را از بین بردند. در دوره مغل از اثر برودت  برف و باران آرمگاه کاملاً خراب شد و آن مکان چنانکه در اول بود مجدداً بصورت تپه و پشته یی تغییر کرد.

در زمان حکمروایی مغل و در حدود ۲۷۰ سال، مردم بلخ تحت تاثیر و ظلم چنگیزیان قرار داشتند، بنا در این شهر نفوس جدیدی که از مزار حضرت امیرالمومنین(ع ) کاملاً بی اطلاع بود زنده گی می کردند. اگر کسی هم در زمینه یاد آوردی می نمود، افسانه می پنداشتند. تا این که در زمان سلطان حسین میرزا بن منصور بن بایقرامیرزا بن امیر تیمور گورگان تاریخی در هرات یافت شد که راجع به انتقال تابوت شاه ولایت مآب (ع) بدست ابومسلم و ظهور آن در عهد سنجر شاه تحریر یافته است. ۱۱  در عین حال شیخ شمس الدین محمد نامی از منسوبان بایزید بسطامی، از کتابخانه شاهی (ملتان ) یک جلد تاریخ دیگر بدست آورد که تصنیف آن در عهد سلطان سنجر سلجوقی شده و در آن به صورت مفصل نقل و حرکت و ظهور اولیه در سال ۵۳۰ قمری تحریر یافته است. شیخ موصوف این کتاب تاریخ را در بلخ رسانیده در مجلس (بایقرا) سلطان برادر سلطان حسین میرزا حاکم بلخ آورد. این تاریخ را با دیگر تواریخ که نزد بزرگان و مشایخ بود، مقایسه کردند. چون این تواریخ متن واحد داشتند، لذا همه گان موضع دفن حضرت شاه اولیا امام علی(ع) در قریه «خیران» تعیین و تایید کردند. حاکم بلخ با بزرگان و عالمان آن مکان را حفر کردند و بعد از کاوش علایمی که در زمان سنجر شاه پیدا شده بود ، هویدا گردید. در آن لحظه همه جبین ارادت بر آن بارگاه ملکوتی سعادت و کرامت مالیدند. و حاکم بلخ « بایقرا » این ماجرا را به در بار سلطان حسین میرزا تحیریر کرده و سلطان وزیر روشن ضمیر ش امیر علی شیر را  رواته  بلخ کرد. چون او به دیدار شیر خدا رسید  و حقیقت را مشاهده کرد با عجز به دربار سلطان معلومات مفصل با عریضه خویش که به آیه مبارکه « بشرامومنین بان لهم فضلاً کبیرا» آغاز و بدین غزل  ختم شده بود ، ارسال کرد:

بزم می در کام درد آشام بلخ آمد پدید                     این همه آغاز از انجام بلخ آمد پدید 

هیچکس عنقای مغرب را شکارخود نکرد                شاد باش ای دل اندر دام بلخ آمد پدید 

گوهری غایب شد اندر قعر در یای نجف                 وین زمان از قلب السلام بلخ آمد پدید

شامیان را بعد از ازین قدر علی پیداشود                  کاین فروزان شمع اندر شام  بلخ امد پدید

ثانی خلد برین یعنی مزارشاه دین                          در مقام لازم الاکرام بلخ آمد پدید

عین آب زنده گی از کوفه می جستند خلق                 ای سکندر بین که اندر جام بلخ آمد پدید

رو « فنایی» بزم عرفان از مزار شاه جوی               سکه شاهنشهی بر نام بلخ آمد پدید

سلطان حسین میرزا با مطالعه این نامه به زودترین فرصت در گرم ترین ایام، یعنی ماه سرطان، با امرا ، خواص  و بزرگان  و بیشتر از نه هزار عسکر و هم شهزاده گان عازم بلخ شدند. سلطان همین که به نزدیک این مکان مقدس رسید با وجود درد قلنج از تخت روان پیاده شد و غلطان، غلطان و با خواندن سلامنامه بصدای بلندخود را به جای مدفن مبارک رسانید. ۱۲

اسلام ای بارگاه شاه مردان  اسلام                 قبلة الناس ، حصن الخلق، ما من للانام                   

بار گاه پادشاه، الله اکبر، این چه جاست؟          سجده گاه اولیا، سبحانک اللهم ، چه نام         

حکم، والیطوفوا طوف در این بار گاه             فیه آیات، آیتی در شان این عالی مقام                     

چون عسل فیه شفاء گفت للناس آن  حکم         مثل زیتون مبارک هست بهرخاص وعام                

بردرت آمد گدای بینوا « سلطان حسین »        رحم کن بر حال این مشتاق ای شاه کرام                          

سلطان نیز علاقمند بود تابوت را به هرات نقل بدهند اما باز استخاره راه نداد و علما و مشاورین نیز مانع بردن تابوت از بلخ به هرات شدند. آنان را عقیده بر آن شد که ابومسلم مروزی با امر امام جعفر صادق بوده که میت را انتقال داده که شاید بنابر اشارات خود حضرت شاه ولایت مآب(ع) بوده باشد لذا سلطان انتقال آن چه نتایج بدی را بار خواهد آورد. منصرف شد. این بود مختصر معلومات در باره انتقال تابوت حضرت امام علی (ع) از نجف به بلخ  (مزارشریف)  و باز کردن تابوت شاه ولایت مآب(ع) توسط امیر علی شیر نوایی (فنایی ). در فوق تحریر  یافت که مرحوم « فکری سلجوقی » سابق رییس عابدات و موزیم شهر هرات  را عقیده برآن بود که انگشتری عقیقی که از قبر جناب امیر علی شیر نوایی گرفته شده و به علحضرت محمد ظاهرشاه فرستاده شده بود منسوب به اسدالله غالب حضرت امام علی (ع) بوده وازبرکت آن مریض ها شفا می یافتند. ازاین مختصر بیان انتقال تابوت امام (ع) گمان میرود که شاید در وقت ظاهر شدن تابوت امام (ع)، این انگشتر بدست امیرعلی شیر نوایی رسیده باشد!  این یک احتمال است بدین وسیله از قلم بدستان و پژوهشگرا ن تقاضا میشود که در زمینه  پژوهش و تحقیقات کرده سرنوشت این انگشتر را بر ملا سازند!  و همچنان لازم است که پژوهشگران « مرکز تحقیقات عابدات تاریخی اکادمی علوم افغانستان» با در نظر داشت مآخذ کتاب « تاریخ مزارشریف واقع بلخ ، حافظ نور محمدکهگدای چاپ کابل افغانستان» حقایق بارگاه امیرالمومینین حضرت علی (ع) را در مزارشریف همه جانبه تحقیق کرده ونتایج  را به سمع جهانیان برساند.

مآخذ:

۱ـ  تاریخ مزارشریف واقع بلخ ، حافظ نور محمد  کهگدای چاپ کابل افغانستان،ص ۱۳۶

۲ـ  تاریخ مزارشریف واقع بلخ، ص ( ۲۶-  ۲۷ )

۳ـ  مزارشریف واقع بلخ، ص( ۱۹ و۲۹)

۴ـ  تاریخ مزارشریف واقع بلخ، ص۲۹

۵ـ  تاریخ مزارشریف واقع بلخ، ص۳۳

۶ـ  تاریخ مزارشریف واقع بلخ ، ص۳۱

۷ـ  تاریخ مزارشریف واقع بلخ ، ص۳۴  

۸ـ  تاریخ مزارشریف واقع بلخ ، ص۳۸  

۹ـ تاریخ مزارشریف واقع بلخ ، ص۳۵  

۱۰ـ تاریخ مزارشریف واقع بلخ ، ص۳۶

۱۱ـ  تاریخ مزارشریف واقع بلخ ، ص۴۳

۱۲ـ  تاریخ مزارشریف واقع بلخ ، ص۴۷

 

 بامداد ـ فرهنگی ـ ۱۵/۱ـ ۲۴۰۷